شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۸


چتر و اشتباه!
...
من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم

«انتخابات ایران آزمایشی برای تعیین دمکراتیک بودن آن است [...] رئیس‌جمهور جدید ایران نمی‌تواند برنامة هسته‌ای را متوقف یا تعلیق کند [وی همچنین] اختیار آنرا ندارد تا حکومت و رابطه با دنیای خارج را تغییر دهد.»

این است چکیده‌ای از سیاست استعماری انگلستان در ایران که به نقل از خبرنگار «بی‌بی‌سی»، با کدخبر: 529410 در «ایرنا»، مورخ 16 خردادماه سالجاری انتشار یافته. این گزارش مزورانه چنین القاء می‌کند که معیار دمکراسی، فقط «برگزاری انتخابات» است نه قوانین دمکراتیک! به عبارت دیگر هر کجا مردم برای رأی دادن تجمع کنند «دمکراسی» وجود دارد. حتماً در زیمبابووه هم رابرت موگابة‌ مفلوک یک «دمکراسی» تمام عیار مستقر کرده و کسی به ما نگفته بود.

پیشتر گفتیم که یکی از ابزار پروپاگاند فاشیست‌ها نشاندن «جزء»‌ بجای «کل» است. انتخابات، به عنوان یک روند مبتنی بر ارادة آزاد انسان فقط در یک مجموعة دمکراتیک معنا و مفهوم خواهد داشت نه در یک حکومت «خدامحور». بگذریم! خبرنگار «بی‌بی‌سی» در گزارش خود تلویحاً از تمایل حاکمیت انگلستان به تداوم بحران هسته‌ای و انزوای ایران نیز پرده برمی‌دارد. می‌دانیم که تداوم تهدید و تحریم اقتصادی کشورمان به سود استعمار غرب و حکومت گورکن‌ها است. و به همین دلیل گزارش «بی‌بی‌سی» در حنازرچوبه منعکس می‌شود، منافع حکومت انسان‌ستیز جمکران با منافع حاکمیت انگلستان در ایران هم‌سوئی کامل دارد.

همزمان با «حضور پرنشاط» اوباش ساواک در خیابان‌های تهران، بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، که هنوز در دوران جنگ سرد یخ زده، پروپاگاند خود را برای «هدایت مردم» به سوی حوزه‌های مارگیری شدت بخشیده. البته رادیوفردا نیز در این پروپاگاند انسان‌ستیز شرکت فعال دارد. می‌دانیم که تأمین «مشروعیت مردمی»‌ برای حکومت پوشالی جمکران از اولویت‌های آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به شمار می‌رود، به همین دلیل بوق‌های استعمار همگام با حنازرچوبه جهت تحریک افکار عمومی به افشاگری‌های ابله‌فریب احمدی‌نژاد در مناظرة کذا متوسل شده‌اند.
البته قوم و قبیلة بهرمانی، کرباسچی، و دیگر چپاولگران از جمله «سازمان رسیدگی به مفاسد اقتصادی»‌ نیز در این معرکة مهوع حضور به هم رسانده‌اند. خلاصه بگوئیم همه می‌کوشند با جنجال و هیاهو و تظاهرات بر ضد حجاب اجباری، روز 22 خرداد «تجمع مردم» را در برابر دوربین‌های خبرنگاران بلاد غرب «تضمین» کنند.

بهتر است سردار رادان و شرکای سفارت‌پناه‌شان بساط اوباش‌الله ساواک را که به طرفداری از شیخ کروبی با شعارهای ابله‌پسند به خیابان‌ها هی کرده‌اند جمع و جور فرمایند. «حقوق زنان» در ایران به «حجاب اختیاری» محدود نخواهد شد. این حقوق با شعار «مرگ بر دیکتاتور» و با عربده‌جوئی و لات‌بازی در خیابان هم تأمین نمی‌شود. رضوی‌فقیه و کارفرمایا‌ن‌اش با «حضور» بوزینه‌های ساواک در خیابان نخواهند توانست مردم را به دنبال خود بکشانند. پیشتر گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم، دورة جیمی‌کارتر به سر آمده، ‌ لات‌بازی سال 1357 را دیگر نمی‌توانید تکرار کنید.

حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودن‌شان را
مفلوج کرده بود

می‌بینیم که وزارت کشور و نیروهای انتظامی در برابر تجمع غیرمجاز لات‌الله هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند، در عوض برای اعدام زندانیان در بلوچستان خواب راحت ندارند. همچنین شاهدیم که محفل ‌حقوق بشر «مید‌ این. یو. اس» از اعدام زندانیان در بلوچستان تاکنون بی‌خبر مانده! نیکولاسرکوزی، ‌رئیس جمهور فرانسه ناچار شد از گزینة «مذاکرات جداگانه»‌ با گورکن‌ها چشم‌پوشی کند. این مطلب امروز در نشست خبری «سرکوزی ـ اوباما»، و پس از انتشار گزارش مزورانة‌ «بی‌بی‌سی»، ‌ البته با اشک‌ و آه فراوان به اطلاع عموم رسید! خوشبختانه سخنرانی باراک اوباما در دانشگاه قاهره با واکنش منفی رسانه‌ها و به ویژه با اعتراض اتحادیة جهانی زنان مواجه شده! پس ما هم بررسی سخنان پرزیدنت ایالات متحد را به زمان دیگری موکول می‌کنیم و بازمی‌گردیم به جانفشانی‌های «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا برای گرم کردن تنور وحشت «شبه‌ انتخابات» جمکران.

در پی پخش اظهارات دروغ موسوی و احمدی نژاد در مورد آزادی ملوانان انگلیسی، ترجمة تحریف شدة نامة تونی بلر به حکومت جمکران در حنازرچوبه انتشار یافت. سپس سایت «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا متن نامة مذکور را به زبان انگلیسی انتشار دادند تا به ما ثابت شود که معذرت خواهی درکار نبوده. ما هم پیشتر در وبلاگ «رستاخیز جیمی‌کارتر» گفته‌ بودیم که هم موسوی و هم احمدی نژاد هر دو دروغ می‌گویند. متن این نامه شاهدی است بر این مدعا که دولت انگلستان نه معذرت‌خواهی کرده، نه نهیب زده. در واقع دولت انگلستان پس از دریافت «نهیب» از پایتختی دیگر، با ارسال نامة کذا به نوکران‌اش در جمکران اطلاع داده که بازی تمام شده و دیگر هم نمی‌تواند تکرار شود! همچنانکه پیشتر هم گفتیم این گروگان‌گیری با همکاری گورکن‌ها و حاکمیت انگلستان برای گسترش جبهة جنگ به ایران صورت پذیرفته بود. بعضی‌ها می‌پنداشتند لات‌بازی گروگانگیری در سفارت آمریکا را به دلخواه می‌توان همیشه تکرار کرد، و همچنانکه دیدیم سخت کور خوانده بودند.

[...]
و آنقدر مرده‌ام
که هیچ چیز مرگ مرا دیگر
ثابت نمی‌کند

پیگیری ماجرای جاشوهای انگلیسی در رسانه‌های جمکران، رادیوفردا و بی‌بی‌سی ثابت می‌کند که برپائی مناظره‌های «شبه‌انتخابات» هدفی جز «تخریب همه جانبه» ندارد. رسانه‌های رسمی جمکران با انتشار ترجمة تحریف شدة نامة «معذرت‌خواهی»، دروغگوئی موسوی را در مورد «نهیب»‌ انگلستان به اثبات می‌رسانند، در حالیکه انتشار متن انگلیسی نامة کذا همزمان از دروغگوئی ولایتی، ‌ مشاور ارشد خامنه‌ای و احمدی نژاد پرده برمی‌دارد. به عبارت دیگر برپائی این مناظره‌ها بجز لجن‌پراکنی و تخریب هیچ هدفی را دنبال نمی‌کند. البته اینبار تخریب به رأس هرم قدرت رسیده و کفتارهای حکومت امام سیزدهم به جان یکدیگر افتاده‌اند تا به ما ملت بگویند، حکومت و سیاست بجز دروغ، نادرستی و ابتذال هیچ نیست، و شما مردم شریف ایران، بین 4 جنایتکار و چپاولگر صاحب‌نام می‌توانید یکنفر را «انتخاب» کنید تا بدون پنهان‌کاری به جنایت و چپاول مشغول شود. شما ملت ایران باید جنایتکارانی چون موسوی،‌ کروبی و پاسدار محسن رضائی را به عنوان «افراد صالح» و مورد تأئید شورای نگهبان شناسائی کنید، لات نوسوادی به نام حاج فرج دباغ را به عنوان «فیلسوف» بپذیرید، یک جانور وحشی، دین‌فروش و قانون‌شکن همچون مهدی کروبی را هم‌سنگ مشروطه خواهان ‌سرفراز ایران بشناسید، و از همه مهم‌تر،‌ شما که نویسنده‌ای چون صادق هدایت داشته‌اید، امروز باید «رمان‌نویس» خود را نیز حامی این حکومت سرکوبگر بدانید. این است پیام واقعی «انتخابات» ‌در حکومت انسان‌ستیز اسلامی:‌ تحمیل الگوهای واژگون توحش و سرکوب به عنوان الگوهای انسانی.

در راستای چنین واژگون‌نمائی بیشرمانه‌ای است که آخوند محمد نکونام، رئیس «ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی» وعدة رسیدگی به اتهامات احمدی نژاد را «پس از انتخابات» می‌دهد، یا ناطق‌نوری و دیگر سفارت‌پناهان که در مناظرة‌ کذا از سوی احمدی نژاد متهم به سوءاستفادة ‌مالی شده‌‌اند اعلام می‌دارند، ‌ «پس از انتخابات» از احمدی‌نژاد شکایت خواهند کرد. بله، این عبارت جادوئی «پس از انتخابات» که از سوی دو جناح به ظاهر متفاوت مطرح می‌شود هدف اصلی‌اش روانه کردن ما به سوی حوزه‌های مارگیری است، البته به دو شیوة متضاد.

اظهارات ابله فریب رئیس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی شوت وپرت‌های طرفدار احمدی نژاد و مخالفان محفل‌کودتای 22 بهمن را هدف قرار داده، وعدة سرخرمن می‌دهد. به این ترتیب بعضی‌ها باور می‌کنند که اگر در این نمایش مهوع «شرکت» کنند و به احمدی‌نژاد رأی بدهند، وی «انتخاب» می‌شود و آخوند نکونام در ستاد کذا دمار از روزگار دارودستة چپاولگر اکبر بهرمانی در خواهد آورد! در صورتیکه چنین نخواهد شد! چرا که از یکسو در این حکومت آراء مردم «شمرده» نمی‌شود، ‌ دیگر اینکه ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی در واقع خود «مشوق اصلی مفاسد اقتصادی» است. و از همه مهم‌تر اینکه آخوند نکونام شیاد فقط گفته، ‌ به پروندة مفاسد اقتصادی «رسیدگی» می‌کند، نگفته این «رسیدگی» در چارچوب قوانین و در دادگاه صالحه صورت خواهد گرفت!

قوانین و مقررات حقوقی اگر کوچکترین ابهامی داشته باشد «راه فرار» را برای مجرم باز می‌گذارد. پس تردیدی نیست که طبق قوانین گنگ و مبهم حکومت ‌خردجال «رسیدگی» به پروندة امثال ناطق‌نوری و اکبر بهرمانی همان نتیجه‌ای را خواهد داشت که «رسیدگی» به پروندة «رفیق‌دوست» داشت: یعنی هیچ! اگر اسناد و مدارکی هم جرم اینان را ثابت کند، قاضی می‌تواند به دلیل «خدمات‌شان» به حکومت امام زمان آنان را «عفو» کند. خلاصة مطلب «رسیدگی به پرونده»، به مفهوم «احقاق حق» نیست!

و اما گروه دیگر ممکن است از ترس اینکه طرفداران احمدی نژاد در معرکة مارگیری شرکت کنند و مهرورزی «انتخاب» شود،‌ و باز هم بساط «هالة نور» به راه‌ افتد‌، و «شأن ملت‌ایران» خدشه‌دار شود،‌ سراسیمه و هراسان به پای صندوق‌های کذا بشتابند،‌ تا به خیال خود به احمدی‌نژاد «نه» گفته باشند و از انتخاب مجدد وی جلوگیری کنند. حال آنکه «نه» گفتن به احمدی‌نژاد، همان تأثیری را خواهد داشت که رأی دادن به مهرورزی!

بله متأسفانه در شرایطی که «موجودیت حکومت» فقط به «حضور مردم» در پای صندوق‌ها بستگی پیدا کرده،‌ و نه به آراء آنان، «مثبت» و «منفی» در ترادف با یکدیگر قرار خواهد گرفت! کسی که در انتخابات شرکت می‌کند تا احمدی‌نژاد انتخاب نشود،‌ با کسی که در انتخابات شرکت می‌کند تا مهرورزی انتخاب شود
هیچ تفاوتی ندارد. به چند دلیل. نخست‌ همانطور که در بالا گفتیم، آراء مردم شمرده نمی‌شود، دیگر آنکه نام هر کس از این صندوق‌های فریب خارج شود، ‌ ایجاد «تغییرات گسترده» در حکومت اسلامی اجتناب ناپذیر خواهد بود. هیاهوی رسانه‌ای فقط به این دلیل به راه افتاده که محفل کودتا قصد دارد ضمن کسب مشروعیت برای حکومت،‌ این تغییرات را نیز به نام خود به ثبت برساند. روشن‌تر بگوئیم «استقبال گستردة مردم» از مراسم مارگیری از ورود مردم به حیطة حاکمیت ممانعت خواهد کرد و محفلی که سه دهه است به جنایت و سرکوب و چپاول مشغول است خود را «نمایندة مشروع مردم ایران» خواهد خواند.

دلیل جاروجنجال رسانه‌ای اربابان حکومت اسلامی در غرب، «هدایت مردم» به سوی حوزه‌های مارگیری است. همچنانکه در سال 57 شاهد بودیم، ‌ «حضور مردم»‌ در تظاهرات برضد شاه، ‌ به عنوان «طرفداری از خمینی» و تأئید حکومت اسلامی رقم خورد. پس به آخوند نکونام باید بگوئیم قیاس به نفس نکنند، ما ابله نیستیم! و اما بپردازیم به جاروجنجال اکبر بهرمانی و ناطق‌نوری که از الگوهای «شرافت‌اسلامی»‌ در حکومت جمکران به شمار می‌روند.

فرزندان ایندو از سوی احمدی نژاد به سوءاستفادة مالی متهم شده‌اند. در مورد آخوند اکبر بهرمانی جرم پرداخت رشوه به طرف ایرانی در دادگاه ویژة رسیدگی به جرائم شرکت‌های نفتی به اثبات رسیده، ولی همچنانکه شاهدیم کسی مزاحم «یاران امام» و توله‌های‌شان نخواهد شد، چون اینان «مقدس» به شمار می‌روند. همانطور که شیخ کروبی هم به پاسدار شریعتمداری توضیح داد، «دیدن روی ‌امام» به خودی خود «برتری» ایجاد می‌کند!

به همین دلیل است که آخوند کروبی بجای اینکه امروز در دادگاه پاسخگوی چپاول خود باشد،‌ برای استقرار در جایگاه ریاست قوة ‌مجریه صاحب صلاحیت هم تشخیص داده شده و یک لات چپاولگر به نام کرباسچی را به ریاست ستاد خود برگزیده، و با رهنمودهای یک چماقدار ارسالی از فرانسه و با کمک نمایندة خامنه‌ای به جفتک انداختن در دانشگاه مشغول است! کروبی در حکومت «اجباری» اسلامی، شعار ابلهانة «حجاب اختیاری» و «تک‌همسری» نیز سر می‌دهد. این گوسالة ننه‌حسن و مشاوران کودن‌اش می‌پندارند حقوق و آزادی‌های اجتماعی زنان ایران به «روسری» و «ازدواج» محدود می‌شود. و مسلم است که دخترحاجی‌های غرب‌پرست و تازه به دوران رسیده‌های جمکران همه در این مسیر حماقت و اسارت آخوند کروبی را همراهی خواهند کرد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به آخوند نکونام که در حنازرچوبه،‌ مورخ 16 خردادماه‌سالجاری وعدة «پس از انتخابات» هم می‌دهد:‌

«پرونده مفاسد اقتصادی که [احمدی نژاد] اخیراً از آن‌ها پرده برداشت، ‌ بعد از [22 خرداد] به صورت ویژه [...] رسیدگی می‌شود[...]»


بله، قرار شده جناب نکونام با حضور معاون اول رئیس جمهور و نمایندگان سه قوه «به صورت دقیق» پروندة کذا را بررسی کنند. همانطور که به افشاگری‌های پالیزدار به صورت دقیق رسیدگی شد! این سخنان پر در و گهر با کد دقیق: 529205 در حنازرچوبه انتشار یافته که ما ملت هم یادمان نرود. پس آخوند نکونام را در حنازرچوبه رها کرده، می‌پردازیم به دو نمونة ملموس واژگون‌نمائی و تخریب انسان در در سایت ناخداکلمب در بخش «من و انتخابات». نمونة پدرسوختگی و شارلاتانیسم و بیشرمی و وقاحت متعلق به آبراهام یزدی است،‌ در تاریخ سوم ژوئن، و نمونة ذلت و حقارت و ناتوانی و درماندگی و فریب از شیخ مسعود بهنود، ‌ در تاریخ ششم ژوئن سالجاری.

یزدی می‌گوید «رأی ما» رأی به عدم کفایت حکومت است! ما هم می‌گوئیم رأی شما رأی به تداوم حاکمیت تاراج و سرکوب استعماری است. مگر در 22 خرداد رفراندوم برای تعیین کفایت برگزار می‌کنند، که بز گلة روسپی‌های سیاسی می‌خواهد به «عدم کفایت» رأی دهد؟ ‌ آبراهام یزدی همچنین با توجیه فساد نهادینه شده در حکومت اسلامی می‌گوید، همه «اشتباه» می‌کنند! روشن‌تر بگوئیم طیف حاکمیت اشتباهاً سی سال است که به چپاول و سرکوب و آدمکشی مشغول شده، و قوة قضائیه هم اشتباهاً به این جرائم رسیدگی نمی‌کند! پادوی سازمان سیا هم سی سال است فراموش کرده حاکمیت یک «بنیاد منظم» است نه مجموعة‌ پراکنده‌ای از افراد! پس یزدی را همین جا رها می‌کنیم و می‌رویم به سراغ بهنود.

افسوس
[...]
نه ز یک برگ جنبشی

شیخ مسعود بهنود به قول خودش «باور» دارد اگر رأی ندهد هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد! به عبارت دیگر این نویسندة اسلام‌پناه بر اساس توهمات خود ادعا می‌کند در حکومت اسلامی انتخابات وجود دارد، و رأی مردم نتیجه نیز خواهد داشت. البته ما هم گفتیم رأی مردم یک نتیجه دارد و آن اینکه رأی دهنده به عنوان موافق و طرفدار حاکمیت جمکران در سطح جهان معرفی خواهد شد. شیخ مسعود برآورد کرده ‌که 80 درصد مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد، ‌و بر اساس همین باور دقیق می‌گوید، من‌ هم با آن 80 درصد برابرم! وقتی رأی می‌دهم در آن‌ها ذوب می‌شوم و ... و خلاصه می‌رسیم به «وحدت کلمه»، «اجماع» و معلق‌زدن برای مربیان و اربابان.

البته ما نمی‌دانیم این کارمند محترم «بی‌بی‌سی» آمار 80 درصد شرکت کننده را از کجا آورده‌ ولی اهمیتی ندارد، مسلماً ایشان هم مثل آخوندها اغلب امام زمان را در خواب می‌بینند و آنحضرت به حاکمیت انگلستان قول داده‌اند «حضور 80 درصدی» را برایشان تأمین خواهند کرد. می‌دانیم که آنگلوساکسون‌ها از نظرکرده‌های امامان شیعه به شمار می‌روند. و اما شیخ مسعود با تحریف عبارت معروف دکارت، «می‌اندیشم، پس هستم»، رأی دادن در حکومت ضدانتخابات را در ترادف با اندیشیدن قرار داده، هستی خود را به شرکت در انتخابات تقلیل می‌دهد. ایشان سپس عین گدایان شب جمعه به آه و ناله پرداخته می‌گویند، چه کنم برای دخالت در سرنوشت جامعه‌ام هیچ چارة ‌دیگری ندارم! خلاصه علیل‌ام، ذلیل‌ام راه‌های دیگری هست ولی بهشون «اعتقاد» ندارم، و از عهدة من برنمی‌آید ننه! ایشان در ادامه می‌گویند، شب که میشه آدم باید شمع روشن کنه، نه اینکه به تاریکی نفرین کنه. بله می‌بینیم که شیخ مسعود به عنوان شیعی‌مسلک در انتخابات پیش از ادیسون شرکت کرده‌اند، در نتیجه گزینة روشن کردن چراغ، در استدلالات علمی ایشان وجود ندارد.

مسعود بهنود برای مسائل «دو راه» بیشتر نمی‌شناسد، «شمع و نفرین.» هر کس نفرین می‌کند، شمع روشن نمی‌کند و بالعکس! در صورتیکه می‌توان ضمن نفرین به تاریکی شمع را هم روشن کرد. می‌توان بدون نفرین به تاریکی، آن را پذیرفت و ... راه‌های فراوانی برای «خروج از تاریکی» وجود دارد که بر «منطق» تکیه دارد نه بر «اعتقادات» و «باورها» و پیوستن به گلة گمشده. بهنود از «پوپر» هم یاد کرده که حاج فرج دباغ و پاسداراکبر هم در این مقاله حضور داشته باشند. چنین فرمود شیخ مسعود به نقل از پوپر، «باران که‌ آمد چتر باید برداشت.» عجب! باران که می‌آید اگر از خانه خارج می‌شوید، اگر خواستید چتر بر می‌دارید. اگر در خانه هستیم و باران می‌بارد که چتر برنمی‌داریم! از این گذشته «برداشتن چتر» که به مفهوم باز کردن و پناه گرفتن زیر آن نیست! شیخ مسعود! اینهمه وقت در ساواک چه می‌کردید؟!

و اما مهم‌ترین بخش سخنان بهنود آنجاست که ضمن نادیده گرفتن قانون اساسی حکومت اسلامی، دمکراسی را به مسائل شکمی ویژة خودشان پیوند می‌زنند، البته این پیوند شکمی را ایشان از «نظر دیگر نویسندگان بخش من و انتخابات» برگزیده‌‌اند که زیاد افتضاح به راه نیافتد! آورده‌اند که «اگر به این بهانه که همة اصول دمکراسی در انتخابات ایران رعایت نمی‌شود رأی ندهم مثل این است که غذائی را که خوشمزه نیست نخورم.» به عبارت دیگر نظام حکومتی ایران دمکراتیک است، فقط انتخابات‌اش اشکال دارد و دمکراتیک نیست!

شیخ مسعود سری هم به دوران گذشته زده می‌نویسند تشکیل حزب رستاخیز گامی به سوی مطلوب بود افسوس که ساواک در بیشتر حوزه‌های انتخابات دخالت کرد، اگر نه کشور از خطر مصون می‌ماند. و اما در پایان این مطلب شیوا، مسعود بهنود ادعا می‌کند کسانی که رأی نمی‌دهند ناامیداند! من با رأی دادن امید را انتخاب می‌کنم. ما هم به شیخ مسعود می‌گوئیم،‌ اشتباه می‌کنید! ناامیدی در کار نیست، کاملاً بر عکس! تحریم انتخابات در یک حکومت ضددمکراتیک بازتاب امید ما به آینده است. اگر نه ما هم مثل شما برای حفظ همان صندلی شکسته در دفتر نمور «بی‌بی‌سی»، ‌ با شیون وزاری و ابراز عجز و ناتوانی و با «اعتقاد» به «همرنگ جماعت شدن» نان کپک‌زدة سی سال پیش را به نرخ روز می‌خوردیم.

گفتگو از مرگ انسانیت است.




...

جمعه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۸

رستاخیز جیمی‌کارتر!
...

یکبار دیگر تکرار می‌کنیم که ما با اعتقاد به اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» این انتخابات را تحریم کرده‌ایم.

«[...] ‌من دیدم نخبگان کشور زحمت‌های زیادی را کشیده‌اند [...] ولی متأسفانه در حاشیه قرار گرفته‌اند [...] برای همین به میدان آمده‌ام تا بتوانم معجزه‌ای را در کنار انقلاب اسلامی انجام دهم[...]»

بخشی از سخنان محسن‌آقا، کاندیدای خوش‌تیپ جمکران به نقل از سایت نووستی، مورخ 15 خردادماه 1388.

اتفاقاً باراک اوباما هم برای تحقق چنین «معجزاتی» راهی منطقه شده، و در همین راستا روز گذشته در مصر برای جهاد با لائیسیته فتوی صادر کرد. گروه برژینسکی در سال 1979 «جهاد با کمونیسم» را سازمان داده بود، و امروز همین گروه «لائیسیته» را هدف تهاجمات وحشیانة خود قرار داده. سخنرانی اوباما در مصر دقیقاً تکرار مهملات «فاشیست ـ ‌مسلمان‌های» جمکران است. اوباما پس از اینکه دمکراسی و آزادی بیان را تحت عنوان «ارزش‌های آمریکائی» در دفتر اختراعات به ثبت رساند، «تحجر دین اسلام» را نیز به عنوان «ارزش‌های منطقه» معرفی می‌کند و خواهان رعایت «ارزش‌های اسلامی» توسط کشورهای لائیک اروپا می‌شود!

البته مستر پرزیدنت باید توضیح دهند به چه دلیل از کشورهای مبتلا به طاعون اسلام نمی‌خواهند ارزش‌های لائیک را در جوامع خود رعایت کنند؟ ‌ پاسخ این پرسش را ما نیک می‌دانیم! حاکمیت آمریکا «انسان‌محوری» را به هیچ عنوان برنمی‌تابد، چرا که اقتصاد و سیاست خارجی‌اش، به گواهی تاریخ بر جنگ استوار شده. و به همین دلیل حاکمیت ایالات متحد علاقمند است کشور فرانسه و دیگر کشورهای لائیک را به مراکز قوم‌گرائی و گله‌پروری نظیر استرالیا و کانادا تبدیل کند. چرا؟ چون چپاول و سرکوب مردم در هر منطقه‌، به ویژه در مناطق نفتخیز از طریق استقرار حکومت‌های اسلامی یا یهودی و مسیحی به حداکثر خواهد رسید.

می‌دانیم که ادیان ابراهیمی به دلیل تأکیدشان بر «حق‌طبیعی» یا «حضور» و «مشارکت» در تضاد کامل با «نظم اجتماعی»‌ و «حقوق قانونی» قرار می‌گیرند. و برای توضیح بیشتر در این ‌مورد باز می‌گردیم به «مناظرة» بین موسوی و احمدی نژاد که متن کامل آن در فارس‌نیوز مورخ 14 خردادماه انتشار یافته و در واقع «پیش‌پردة» نمایشات مهوع 22 خرداد به شمار می‌رود. در وبلاگ «کر و بی‌عار» به چارچوب «قانون شکن» در مناظرة‌ مذکور اشاره کردیم. این صحنة نفرت‌انگیز برای تحریک افکار عمومی و ایجاد هیاهو،‌ در واقع «رسانة ملی» را به محل تخلیة ابتذالات جامعه تبدیل کرد. «باورهای عامیانه»، «تعصبات دینی و بومی»، «تهمت»، «شایعه»، «تهدید»، «افتخار»،‌ «گزافه‌گوئی» و از همه مهم‌تر «توحش» و «دروغ» بر این مناظره سایه افکنده بود.

زمانیکه صحبت از «دستگیری» ملوانان انگلیسی به میان آمد، موسوی به دلیل بلاهت و توحش ذاتی خود بلافاصله حکم اعدام‌شان را صادر کرد، چرا که در ذهن علیل این هنرمند برگزیدة «بی‌بی‌سی»، هر که به حریم کشور ایران تجاوز کند، «اعدام باید گردد». البته میرحسین موسوی و هم‌کاران‌اش در محفل «تشخیص مصلحت»،‌ «شورای‌عالی انقلاب فرهنگی» و... در واقع متجاوزان واقعی به منافع ملی ایران به شمار می‌روند، ولی خوب در سیمای کریه جمکران چنین مسائلی مطرح نمی‌شود، به ویژه زمانیکه مناظره بین دو «شریک» و هم‌سفره، جهت فریب مردم به راه افتاده باشد. البته حکایت دستگیری جاشوهای بریتانیائی همچنانکه پیشتر در همین وبلاگ گفتیم با توافق انگلستان و برای فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها به ایران صورت گرفت. و برخلاف چرندیات موسوی و احمدی‌نژاد با «نهیب» و یا با «معذرت‌خواهی تونی بلر»، ‌نخست وزیر انگلستان به پایان نرسید!

در پی «مناظرة کر و بی‌عار»، سایت «بی‌بی‌سی»، ‌مورخ 14 خردادماه سالجاری، به نقل از «یک» سخنگوی وزارت امور خارجة بریتانیا می‌نویسد، در جریان بازداشت و آزادی ملوانان، هیچ عذرخواهی از سوی دولت بریتانیا صورت نگرفته، ‌چون «اصولاً این ماجرا در آب‌های ایران اتفاق نیفتاد.»

روز چهارشنبه، ‌ 4 آوریل 2007، احمدی‌نژاد در یک مصاحبة خبری که با 24 ساعت تأخیر انجام شد اظهار می‌دارد، ‌ ملوانان انگلیسی آزاد خواهند شد! سپس سیمای کریه جمکران، به نقل از علی‌اکبر ولایتی، مشاور ارشد رهبر فرزانه در امور بین‌الملل اعلام داشت، «بریتانیا به خاطر تعرض به آب‌های ایران، از تهران عذرخواهی کرده‌ است!» به ادعای «وافور فرزانه»، نامة معذرت‌خواهی بریتانیا از تهران در تاریخ سوم آوریل سال 2007 دریافت شده. متن کامل این مطلب در سایت «بی‌بی‌سی» مورخ 16 فروردین‌ماه سال 1386،‌ برابر با 5 آوریل 2007 میلادی موجود است.

در تاریخ سوم آوریل گویا همان وقت که ولایتی در عالم هپروت نامة‌ عذرخواهی تونی بلر را دریافت می‌کرد، پاسدار علی‌لاریجانی از آغاز مذاکرات جمکران با انگلستان خبر داد! باری پس از انتشار سخنان ولایتی، ‌ خبرنگاران «بی‌بی‌سی» به تکذیب اظهارات وافور فرزانه پرداختند. و آنزمان میرحسین موسوی در خفقان کامل به سر می‌برد. موسوی نه از اعدام ملوانان سخن گفت، نه از آزادی‌شان ابراز تأسف کرد. در هر حال علیرغم تکذیب انگلستان،‌ وزارت امورخارجة گورکن‌ها اقدام به انتشار نامة تونی‌بلر نیز نکرد! چرا؟ چون در واقع انگستان نه «نهیب» زده، ‌ نه «عذرخواهی» کرده! نهیب در واقع از جای دیگری برای نخست وزیر ژیگولو و متعهد و مکتبی بریتانیا ارسال شد. ایشان هم مراتب «نهیب» را از طریق پاسدار علی‌کوچیکه به اطلاع نوکران خود در جمکران رساندند! این بوده ماوقع!

بله اگر کسی نهیب زده و یا عذرخواهی کرده بود، ‌ و اگر چنین مسائلی واقعیت می‌داشت هیچ نیازی به جار و جنجال نبود. وزارت امورخارجة گورکن‌ها می‌توانست نامة معذرت‌خواهی تونی بلر را منتشر کند، و یا وزارت امورخارجة انگلستان اقدام به انتشار «هشدار» نخست وزیر بریتانیا به نوکران‌‌اش در جمکران می‌فرمود. ولی هیچیک از ایندو عمل «منطقی» صورت نپذیرفت! بلکه پیرامون دو شایعة بی‌اساس‌ جاروجنجال به‌ راه افتاد. شایعاتی که پس از دو سال، همزمان با شایعات دیگر در مناظرة «مهرورزی ـ موسوی» مطرح می‌شود و قرار بود دامنة آن با پاسخگوئی اکبربهرمانی و شرکاء نیز گسترش یابد.

اگر در یک حاکمیت قانون‌مدار و بهنجار فرد یا افرادی رسانه‌های جمعی را به ابزار شایعه‌پراکنی تبدیل کنند، تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت. در جمکران چنین نیست، مقامات حکومت گورکن‌ها مانند کروبی، بهرمانی و دیگران هرگز پیگیر حقوق قانونی خود نمی‌شوند،‌ چرا که اینان با «حضور در حاکمیت» در واقع خود از روز نخست به قانون‌شکنی مشغول‌ بوده‌اند.

همچنانکه دیدیم احمدی‌نژاد هم مانند آخوند کروبی منفور تأکید کرد که پیگیر حقوق خود نخواهد شد، ولی از حق ‌مردم گذشت نخواهد کرد! البته هر دوی اینان دروغ می‌گویند. احمدی نژاد اگر مدافع حقوق مردم می‌بود، ‌ می‌بایست اسناد و مدارکی را که از سوءاستفاده‌های ناطق نوری،‌ کرباسچی، بهرمانی و دیگران در دست دارد به قوة قضائیه ارائه کند تا کسانیکه سی سال است به نام «عدالت» در کمال آزادی به چپاول اموال مردم مشغول‌اند پاسخگوی اعمال خود باشند. ولی مهرورزی چنین کاری نخواهد کرد، چرا که حاکمیت جمکران یک مجموعة فاسد و تاراجگر است. اینان سوءاستفاده از اموال عمومی را «حق طبیعی» خود می‌دانند. و دیدیم که داماد آخوند مشکینی هم که پیشتر به جرم سوءاستفادة مالی به زندان افتاده بود، در برابر اتهام زمین‌خواری هیچ واکنشی نشان نداد. چون اوباش حوزه،‌ با وجدان و شرافت بیگانه‌اند، اینان فقط «تکلیف الهی» و «واجب شرعی» می‌شناسند،‌ که با قانون و مقررات جامعة بشری در تضاد قرار می‌گیرد.

همین محسن رضائی که مانند بهزاد نبوی و دارودسته‌اش به بمب‌گذاری مشغول بود تا به «ظلم و ستم»‌ پهلوی پایان دهد! پس از استقرار حکومت اسلامی، ‌ چپاول را به جنایات خود افزود و امروز هم برای سرکوب زنان ایران، برنامة پرداخت حقوق به زنان‌خانه‌دار ارائه می‌کند. اعضای کمپین‌آش هم خفقان گرفته‌اند، چون به دفاع از حقوق حرم‌سرائی خود مشغول‌اند. حال برای دریافت ابعاد توحش محسن رضائی، نگاهی داشته باشیم به پیامدهای فجیع پرداخت حقوق به زنان خانه‌دار. طرحی که طبق معمول از کشورهای غربی به «سرقت» رفته. این طرح البته در غرب کارآئی دارد ولی در ایران زمینة‌ گسترش سرکوب زنان خواهد شد. چرا؟

چون اگر چنین طرحی به اجرا گذارده شود، بسیاری از مردان که به دلیل مسائل مالی به کارکردن همسرشان در خارج از خانه رضایت داده‌اند بلافاصله از «حق طبیعی» خود استفاده کرده مانع از فعالیت حرفه‌ای و خروج همسرشان از خانه خواهند شد. ولی این طرح پیامدهای فجیع‌تری نیز خواهد داشت. از جمله، بسیاری از پدران برای تبدیل دختران خود به «زن خانه‌دار» شتاب بیشتری نشان خواهند داد، و دختربچه‌ها را به این ترتیب از خانه‌ها اخراج خواهند کرد. یا اینکه بسیاری از مردان برای دریافت «کمک خرج» به ازدواج علاقمند می‌شوند، و تعدد زوجات هم تشویق خواهد شد. خلاصه بگوئیم این جانوران وحشی که از سوی شورای «نگهبان منافع استعمار» تأئید صلاحیت شده‌اند به جز «فاجعه» برای ملت ایران در «برنامه‌های خود» هیچ ندارند.

محسن رضائی می‌گوید، با اعزام «نیروهای مردمی» به جبهه‌ها نخستین کسی است که «مردمی کردن» ‌را در دولت آغاز کرده! حتماً پیش از ظهور این تحفة نطنز «نیروهای الهی» به جبهه‌های جنگ اعزام می‌شدند! محسن آقا نمی‌داند که پیش‌کسوت‌اش، هیتلر پسربچه‌ها را هم روانة جبهه‌ها کرده بود. محسن رضائی که برادر عیال سیداحمد خمینی را به عنوان مشاور برگزیده، سخت از «خصوصی‌سازی» دفاع می‌کند، چرا که سهام شرکت‌هائی که توسط میرحسین موسوی «دولتی» شدند تا در آستانة ورشکستگی قرار گیرند، باید هر چه سریع‌تر به مردم از همه جا بی‌خبر فروخته شود، تا پسر ناقص‌العقل محسن رضائی بتواند هفته‌ای چندبار ازدواج کند و طلاق بدهد. بله، این فعالیت‌های «فرهنگی» خرج دارد!

محسن‌آقا علاوه بر مردمی کردن دولت تصمیم دارند، «ارزش‌های قومی» را نیز در چارچوب «ارزش‌های ایرانی» احیاء فرمایند. و خلاصه ایشان دست از دکان پر سود «ارزش‌ها» بر نمی‌دارند، چون هر چه تقدس‌ها گسترده‌تر شود، سرکوب مطالبات مردم ساده‌تر خواهد بود. اربابان حکومت اسلامی نیک می‌دانند که نان‌شان در گرو گسترش تقدس‌ها است، گر چه محسن رضائی از این مهم بی‌خبر باشد. نیت محسن آقا «خیر» است. ایشان مایل‌اند حقوق شهروندی را از شعار به عمل تبدیل کنند. و جای تعجب ندارد که شهروندان مورد اشارة محسن‌آقا فقط «بانوان خانه‌دار» باشند!

به عبارت دیگر اگر محسن‌آقا رئیس جمهور چاه‌ جمکران بشوند همسر بهزاد نبوی هم که عمری را به علافی و تولیدمثل گذرانده از حقوق شهروندی برخوردار خواهد شد، چون «خانه‌دار» است! اشکال پاسدار رضائی این است که نمی‌داند اجرای برنامه‌های رفاه اجتماعی غرب در «حکومت الهی» فقط به سرکوب «شهروندان» منجر خواهد شد. در بالا به عواقب چنین طرحی اشاره کردیم و در حیرت‌ایم که حقوق‌دان «برجسته‌ای» همچون شیرین عبادی که همه فن حریف است، چرا در این موارد اظهار نظر نمی‌کند:

«بایستی از بعد اقتصادی و اجتماعی به بانوان میدان بدهیم به گونه‌ای که حتی خانه‌داری را به شغل تبدیل نمائیم.»


سردار رضائی! می‌بخشید! ولی مرده‌شور شما و «میدان‌تان» را با هم ببرند، که به آشپزخانه محدود ‌شده. این «میدان» پیشکش خودتان! اتفاقاً پرزیدنت اوباما هم نظر لطف به زنان مسلمان دارند، و در سخنرانی‌شان در قاهره با حرارت تمام از «حقوق زن در اسلام» دفاع کرده خواهان «حق تحصیل» زنان یا همان «حضور در جامعه» شده‌اند. می‌بینیم که شعارهای «توحش‌محور» گورکن‌ها مبنی بر «حضور در جامعه» ریشه در کدام حاکمیت استعمارگر دارد.

حضور در جامعه بدون تأمین «حقوق قانونی» و استقرار نظم اجتماعی فقط یک نتیجه خواهد داشت، فرد را در معرض سرکوب و تهاجم قرار می‌دهد. همچنانکه امروز شاهدیم، و همچنانکه پیش از استقرار حکومت اسلامی در ایران سلطنتی شاهد بودیم. از یکسو قوانین ایران «حقوق فردی» را به رسمیت نمی‌شناسد، و از سوی دیگر نیروهای انتظامی هیچگونه مسئولیتی جهت حفظ نظم قانونی ندارند. در نتیجه تنش و خشونت بر عرصة عمومی حاکم می‌شود. شیفتگی حاکمیت ایالات متحد بر اسلام هم دلیل دارد. اسلام، در تضاد همه جانبه با نظم قانونی قرار می‌گیرد و شرایطی را تأمین می‌کند که برای چپاول استعماری مناسب است.

روز گذشته باراک اوباما در دانشگاه قاهره سخنرانی مفصلی ایراد کرد تا دامنة تعصبات و افتخارات‌ مردم منطقه را وسعت بخشد. مهم‌ترین بخش این سخنان آنجاست که مستر پرزیدنت ادعا می‌کنند، «رنسانس» و «روشنگری» ریشه در اسلام داشته:

«اسلام بود که [...] زمینه را برای رنسانس اروپا و روشنگری هموار ساخت [...] طی تاریخ اسلام [...] عدالت تحمل دیگر ادیان و برابری نژادی را نشان داده است[...]»
منبع: صدای آمریکا

«وری نایس!» متن این سخنرانی عجیب را اگر پروفسور «نصر» تهیه نکرده باشند،‌ بنی‌صدر یا حاج آبراهام یزدی با الهام از ایشان تنظیم کرده‌اند. چرا که رنسانس به عنوان یک جنبش «انسان‌محور» هیچ ربطی به اسلام ندارد و از نظر فرهنگی ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد. پیشتر در مورد «رنسانس» و «مدرنیته» مفصلاً توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد. ولی به گروه برژینسکی که چنین ترهاتی را به هم می‌بافند می‌گوئیم، ‌ «اسلام» نه «تمدن» است نه «فرهنگ» نه «هویت»! و از این منظر هیچ تفاوتی با یهودیت و مسیحیت هم ندارد. برده‌داری، سنگسار و قصاص و قطع عضو و تعدد زوجات الهام‌بخش رنسانس نبوده! اگر جیمی‌کارتر با قرقره کردن یک بیت شعر سعدی در تهران، ‌ سی و دو سال برای کارفرمایان‌اش اسلحه فروخت و منطقه را به جنگ کشید، باراک اوباما با فوت کردن در آستین پارة اسلام و تحریف «رنسانس» نمی‌تواند همان نتیجه را بگیرد. کورخوانده‌اید!

این سخن‌رانی مزورانه مانند تیری کمانه می‌کند و بر فرق پنتاگون خواهد نشست. پیامد این موضع‌گیری فریبکارانه ایجاد یک جبهة ضدآمریکائی، لائیک و صلح طلب در کل منطقه از اسرائیل تا تهران خواهد بود. جهان اسلام‌تان مدت‌هاست شکاف برداشته و با این سخنرانی، جنگ‌پرستان خادم آمریکا در بطن اسرائیل نیز منزوی خواهند شد.



...

پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۸


کر و «بی‌عار»!
...
شهر، شهر فرنگه، از همه رنگه...

«[موسوی گفت] همه اتفاق نظر داشتند که باید نیرو بفرستیم و اسرائیل را از جنوب لبنان بیرون کنیم[...] شبی که سران سه قوه جلسه داشتند خبر رسید که امام گفته‌اند راه قدس از کربلا می‌گذرد،‌ و بحث ما با دولت نیز همین است.»

فارس‌نیوز، مورخ 14 خردادماه سالجاری

این بخشی است از «مناظرة» تلویزیونی میرحسین موسوی که هنوز در دوران شیرین «نعمت‌الهی» سیر می‌کند و می‌خواهد «قدس شریف» را آزاد کند.

متخصصین هدایت افکار عمومی در جمکران برای تنظیم «مناظره» بین احمدی نژاد و موسوی خیلی زحمت کشیدند، به قول حاج‌فرج‌دباغ «عرق شرافت» ریختند، تا نتیجه همان شود که می‌بایست بشود: تخریب انتخابات، به ابتذال کشاندن مناظرة انتخاباتی، و به ویژه تخریب جایگاه زن، ‌ روشنفکر و دانشگاهیان از طریق تأکید مستقیم و غیرمستقیم بر «تقدس رهبری»،‌ مقدسات «اسلام» و از همه مهم‌تر، نفی آشکار قوانین و مقررات بین‌المللی با تکرار شعارهای ابله‌پسند و پوسیدة امام سیزدهم.

«حضور» احمدی نژاد و میرحسین موسوی در سیمای کریه جمکران و به اصطلاح مناظرة‌ ایندو «شخصیت» سیاسی بازتاب سیاست استعماری «تقدس» و «ابتذال» حاکمیت اسلامی ایران ‌است. البته گفتگوی ایندو را بهتر است «مذاکره» بین دو روی سکة «سیاست انسداد» یا فاشیسم استعماری بخوانیم که یک روی آن احمدی نژاد، به زبان عوام‌گرائی، توده‌پرستی و هرج‌ومرج طلبی سخن می‌گوید،‌ و روی دیگرش،‌ موسوی‌ به زبان عوام‌فریبی،‌ و خشونت پنهان در یک «نخبه‌گرائی» فرضی. هیچیک از دو مناظره کننده «نظر» منطقی ابراز نمی‌کند، هر دو نفر در میدان منطق‌ستیز «سرزنش، گلایه، افشاگری، گزافه‌گوئی و ادعای پوچ» به تاخت و تاز می‌پردازند. ویژگی زبان هر دو، «تحجر»،‌ «قبیله‌گرائی»، «افتخار»، «بومی‌گرائی»، «دین پروری»، «دروغ» یا بهتر بگوئیم «قانون‌شکنی» است. پس بهتر است «مناظرة» کذا را «گفتگوی کر و بی‌عار!» بنامیم.

احمدی نژاد و موسوی در سخنان‌شان علاوه بر نقض قوانین کشور، قوانین و مقررات بین‌المللی را نیز نفی می‌کنند تا «سیاست انسداد» ایالات متحد در منطقه همچنان تداوم یابد. موسوی، ضمن «سرزنش» ظاهراً «منطقی» احمدی‌نژاد و ایراد از سخنرانی وی در نشست «دوربان 2» از اینکه به ملت ایران «توهین» شده ابراز تأسف می‌کند! موسوی سپس با نادیده گرفتن حق موجودیت اسرائیل، به پیروی از «خط امام‌اش» با صلح در منطقه نیز به ستیز برخاسته می‌گوید، «همه» باید از طریق رفراندوم در مورد این سرزمین تصمیم بگیرند! و احمدی‌نژاد هم با سرزنش موسوی و دیگر اعضای گروه اکبربهرمانی درمورد بحران هسته‌ای، برای حفظ «عزت و اقتدار» خواهان پیشرفت و جهش و پرش در زمینة هسته‌ای می‌شود. به زبان ساده‌تر موسوی تداوم بحران را با «چاشنی اسرائیل» می‌پسندد، حال آنکه احمدی‌نژاد بحران را با «سس هسته‌ای» ترجیح می‌دهد.

چارچوب کلی سخنان احمدی نژاد و موسوی پیرامون سیاست خارجی همان «تداوم بحران» برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک است. هر دو نفر برای تداوم بحران در داخل کشور بر مقدسات و تخریب انسان پای می‌فشارند. موسوی به تخریب «زن» و تحریف نقش «روشنفکر» می‌پردازد، و احمدی نژاد هم به تخریب دولتمردان.

مهرورزی با تکرار شایعات متداول در کوچه و بازار در مورد فساد مالی مقامات حکومت اسلامی و اعضای خانواده‌شان در واقع به مخاطب تفهیم می‌کند که طی 27 سال حکومت «مقدس» اسلامی، و تحت نظارت خمینی و خامنه‌ای،‌ بازار تقلب، چپاول، زمین‌خواری و فساد مالی گرم و داغ بوده. ولی در پایان برای اینکه شوت وپرت‌ها زیاد ذوق‌زده نشوند، که چپاولگران باید در برابر قانون پاسخ‌گوی اعمال‌شان باشند، احمدی‌نژاد ضمن ابراز مراتب مهر و محبت خود به موسوی می‌گوید، «ما قصد پرونده‌سازی نداریم!»

به عبارت دیگر ایشان می‌فرمایند، همة این مسائل را می‌دانیم، شواهد و مدارک‌اش هم موجود است،‌ ولی به قوة قضائیه مراجعه نمی‌کنیم تا برای شما و هم‌سفره‌ای‌های‌تان ایجاد مزاحمت نشود! البته احمدی‌نژاد در افشاگری‌های خود برای حفظ «تقدس رهبری»،‌ از فسادمالی و چپاول اعضای خانوادة خمینی و خامنه‌ای به هیچ عنوان سخنی به میان نمی‌آورد! می‌دانیم که در حکومت جمکران، مقام معظم و خمینی‌دجال از جمله «معصومین» به شمار می‌آیند. و اگر تحت نظارت اینان چپاول شده، خودشان عین آب چشمة زمزم پاک و زلال‌اند!

به عبارت دیگر در مورد قوم و قبیلة خمینی و خامنه‌ای به دلیل تقدس ایندو نمی‌باید افشاگری صورت پذیرد! یک وقت فکر نکنید که دختر و داماد و نوه و نتیجة خمینی و خامنه‌ای مثل رفسنجانی و فرزندان‌اش جنایتکار و چپاول‌گراند! ابداً! رهبر، توله‌های رهبر و اصولاً قوم و قبیلة «بیت‌رهبری» از آنچه در اطراف‌شان می‌گذرد کاملاً بی‌خبراند، چون کور و کر و ابله‌اند، یا اینکه در «جهان مادی» حضور ندارند! بله، خانوادة معصومین در «عالم معنویت» سیر می‌کند، و به همین دلیل می‌باید جنایات‌ا‌ش از طرف مردم نگون‌بختی که چپاول می‌شوند، نادیده گرفته شود. پیشتر در همین وبلاگ به قوانین توحش خانوادة سلطنتی در ابوظبی اشاره کردیم و گفتیم که در این شیخک‌نشین «انتشار خبر»، و نه شایعه پراکنی در مورد اعمال‌ خلاف‌ خاندان شیخ «جرم قابل تعقیب» به شمار می‌رود! در حکومت چاه جمکران قوم و قبیلة‌ خمینی و خامنه‌ای از همین مصونیت قضائی برخوردار شده‌اند. البته بخشی از سخنان احمدی‌نژاد منطقی است و آن اینکه دولت نهم وارث فساد و چپاول دوران گذشته است.

حال نگاهی داشته باشیم به سخنان موسوی که هم مدعی قانون‌گرائی است هم به زبان قانون‌گریز آخوند جماعت متوسل شده،‌ مسلسل‌وار تکرار می‌کند، «بنده احساس خوف کردم، بنده احساس خطر کردم و ...»‌ و چون احساس خطر کردم وارد مبارزات انتخاباتی شدم! تاکنون دیده‌اید کسی به دلیل «احساس خطر» و به قول گورکن‌ها «احساس خوف» وارد عرصة سیاست شود؟ عرصه‌ای که در آن «احساس» کوچکترین محلی از اعراب ندارد؟ نه! ولی تبلیغات استعمار در ایران چنین القاء می‌کند که «فعالیت سیاسی»‌ با «احساسات» یا «منطق‌گریزی» پیوند مستقیم دارد. در نتیجه انواع آخوندهای بادستار و بی‌دستار سفارت‌پناه،‌ به دلیل اینکه برای اربابان خود «احساس‌خطر» می‌کنند، ‌ با شعار عدالت و آزادی و عزت و میهن دوستی و غیره مانند گاو حاج میرزاآغاسی به میدان سیاست کشور وارد می‌شوند. به همچنین است در مورد میرحسین موسوی.

باری موسوی می‌گوید، از آنجا که قوة‌ قضائیه خانوادة هاشمی را مجرم نمی‌شناسد پس جرمی اتفاق نیفتاده. البته این سخنان در مورد مردم عادی صدق می‌کند، ولی پرداخت رشوة «توتال» و «ستات‌اویل» به گورکن‌ها در دادگاه‌های ذی‌صلاح اروپا به اثبات رسید و هر دو شرکت به ‌همین دلیل مشخص به پرداخت جریمة سنگین محکوم شده‌اند. در نتیجه میرحسین موسوی بهتر است زیادی «ادای» قانون‌گرائی در نیاورد. چون اگر نخست وزیر جنگ 8 ساله به آلزایمر سیاسی مبتلا شده‌اند، چپاول اقتصادی و سرکوب گروه بهزادنبوی،‌ همچنین کشتار و سرکوب در دوران نخست‌وزیری ایشان را کسی فراموش نکرده. پس ژست‌های مضحک و توخالی و مزخرفات میهن‌پرستانة موسوی را رها کرده به تعریف نوینی که ایشان از روشنفکر ارائه کرده‌اند می‌پردازیم.

موسوی، زهره رهنورد را مهم‌ترین روشنفکر زن کشور خوانده! می‌گوید، 10 سال برای گرفتن دکترای خود تلاش کرده، قرآن پژوه است، و از افتخارات‌اش این است که فوق لیسانس و دکتری علوم سیاسی دارد. بله! اگر زهر رهنورد فوق لیسانس و دکتری علوم سیاسی نداشت و قرآن پژوه نبود، زنان ایران چه می‌کردند؟ هیچ! بیچاره و بدبخت می‌شدند، مثل امروز! مثل امروز که آخوند شیاد و فرصت‌طلبی به نام زهره رهنورد به دلیل قرآن پژوهی و یک دیپلم دانشگاهی به مهم‌ترین روشنفکر زن کشور تبدیل می‌شود، البته از زبان همسر روشنفکر و هنرمنداش:‌

«شما عکس همسر بنده را در برابر من نشان می‌دهید [...] ایشان به عنوان مهمترین روشنفکر زن این کشور مطرح است [...] ایشان قرآن پژوه است و افتخارش این است که فوق لیسانس علوم سیاسی دارد و هم دکتری [...]»


خوشبختانه معیار روشنفکری در جامعة ایران مشخص شد: افتخار به یک دیپلم‌پارة دانشگاه و قرآن پژوهی! و اما بخش خشونت‌طلبی سخنان موسوی به ماجرای دستگیری ملوانان انگلیسی باز می‌گردد. موسوی می‌گوید، «بلافاصله پس از دستگیری متجاوزان خواهان اعدام آنان» شده. می‌بینیم که میرحسین موسوی خوی آدمکشی و خیانت به منافع ملی را به هیچ عنوان از دست نداده:‌

«انگلیسی‌ها به حریم ما تجاوز کردند [...] بلافاصله خواهان اعدام آن‌ها شدیم [...] و رئیس جمهور مملکت [...] به خاطر نهیبی که از انگلستان داشتیم با آن‌ها خداحافظی کرد و این عزت و اقتدار حفظ نشد.»


اعدام ملوانان انگلیسی که به عمد و یا شاید سهواً وارد آب‌های ایران شده‌اند در شرایطی که ایالات متحد برای گسترش جنگ عراق به ایران به دنبال بهانه می‌گردد،‌ مفهومی جز استقبال از جنگ دارد؟ نه! میرحسین موسوی که به هارت و پورت اقتدار میهن پرداخته در واقع از اینکه اربابان‌اش نتوانستند پس از اشغال عراق جبهة جدیدی در ایران بگشایند سخت متأسف شده، ‌ چرا که محفل کودتای 22 بهمن که اکبر بهرمانی، موسوی و بهزاد نبوی از اعضای اصلی آن به شمار می‌روند دوام و بقای خود را مدیون جنگ‌افروزی و بحران‌سازی است.

پس از پخش این «مناظره»، مادر عروس هم وارد صحنه شد! اکبر بهرمانی برای پاسخگوئی تلویزیونی به احمدی‌نژاد اعلام آمادگی کرد! خلاصه بزودی همة فعلة فاشیسم برای گسترش دامنة تخریب و لجن‌پراکنی وارد صحنة «مناظرة» تلویزیونی خواهند شد تا اصل مطلب از چشم مردم پنهان بماند. اصل مطلب این است که حکومت اسلامی یک محفل استعماری و انسان‌ستیز است. محفلی که نمی‌تواند «انتخابات» در مفهوم واقعی کلمه برگزار کند. انتخابات بخشی است از روند دمکراتیک حکومت که شهروندان با «شرکت» در آن در واقع حاکمیت دمکراتیک را مورد تأئید قرار می‌دهند، ‌ نه به دلیل اینکه رأی دادن «تکلیف الهی» به شمار می‌رود، و یا شرکت در انتخابات «واجب شرعی» است.

پس به کسانی که سی‌سال شریک جنایات حکومت بوده‌اند و امروز صرفاً برای مخدوش کردن مرزها و اشغال جایگاه تحریم‌کنندگان این نمایش مهوع ذکر «تحریم» گرفته‌اند، یک نکتة مهم را یادآور شویم. و آن اینکه ما با اعتقاد راسخ به اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» معرکه‌گیری روضه‌خوان‌های جمکران را تحریم کرده‌ایم، نه برای تحقق پروژة «گذار به دمکراسی در ایران» که در آبدارخانة سازمان سیا تهیه و تنظیم شده. مرزها را مخدوش نکنید. امروز آمریکا ناچار شد به تحریم 47 سالة کشور کوبا در «سازمان کشورهای آمریکا» پایان دهد. علیرغم تشویق انسان‌ستیزی اسلام و دفاع باراک اوباما از حجاب زنان در غرب، همین عقب نشینی در برابر کوبا نشان می‌دهد که زمان به نفع مک‌کارتیست‌های انسان‌ستیز پیش نخواهد رفت.





...

چهارشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۸


وافور در مشهد!
...
خرها وکیل ملت و ارکان دولت‌اند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر

به محض اینکه پرزیدنت اوباما دمکراسی و آزادی بیان را «ارزش‌های آمریکائی» خواندند، علی‌اکبر ولایتی در مشهد به نشخوار استفراغات اهدائی ارباب مشغول شد و ضمن انتقاد از مشروطه‌طلبان «جدائی دین از سیاست» را غربزدگی خواند!

در تأئید وبلاگ «ارزش‌ها و لرزش‌ها» تأکید می‌کنیم، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک و متحدان‌شان در غرب دشمنان واقعی استقرار حاکمیت دمکراتیک در ایران به شمار می‌روند. در راستای همین سیاست انسان‌ستیز است که اعضای سازمان ناتو تحت فرماندهی پنتاگون می‌کوشند به هر ترتیب از استقرار صلح بین اسرائیل و فلسطین ممانعت کنند تا نوکران‌شان در منطقه، ‌ به ویژه حکومت اسلامی که شعار «نبرد با آمریکا»‌ را از دست داده، از «ابزار» نبرد با اسرائیل محروم نشود. این شعار حیاتبخش از شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست» تغذیه می‌کند، و برای ابتر شدن همین سیاست استعماری است که ما بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» پای می‌فشاریم و هشدار می‌دهیم که «جدائی دین از دولت» و «جدائی دین از حاکمیت»‌ فقط برای تحریف رکن اساسی مردم‌سالاری مطرح می‌شود.

ورشکستگی دکان «نبرد با آمریکا» و محرومیت حکومت اسلامی از مشروعیت نمایشی گام نخست در راه تأمین مطالبات ملی ایرانیان است. اما به دلیل تحرکات نوین دیپلماتیک ایالات متحد در منطقه‌ و تشویق اسرائیل به جنگ‌افروزی، تحریم انتخابات حکومت اسلامی به تنهائی کارساز تحقق اهداف جنبش لائیک نخواهد بود.

حال که به دلیل تضعیف سازمان ناتو، حکومت اسلامی در جبهة نبرد دروغین با آمریکا شکست خورده، حاکمیت ایالات متحد تلاش می‌کند این حکومت را در جبهة «نبرد با اسرائیل» تقویت کند. پس گروه‌هائی که ادعای مخالفت با حکومت اسلامی را دارند، باید مواضع خود را نسبت به سیاست‌ خارجی بدون کوچکترین ابهامی روشن کنند تا مسائل عادی همچون ایجاد ارتباط با اسرائیل نتواند، مانند ایجاد رابطة دیپلماتیک با آمریکا به ابزار سیاستگذاری استعمار در کشورمان تبدیل شود. قطع رابطة دیپلماتیک با اسرائیل ابزاری است که اخیراً گروه برژینسکی آنرا در اختیار کلنل هوگوچاوز، کودتاچی معروف نیز قرارداد، تا ایشان هم ضمن ملی کردن نفت و دیگر صنایع، مدعی دفاع از حقوق مردم فلسطین شوند و گورکن‌ها تنها نمانند. هر چند که با سقوط هواپیمای ارفرانس در اقیانوس اطلس محور این سیاست نیز از هم فروپاشید!

بله بسیار حیرت‌آور است! ولی در تاریخ اول ژوئن سال 2009، همزمان با انتشار خبر ناپدید شدن یک فروند هواپیمای شرکت ارفرانس که از برزیل عازم فرانسه بود، رسانه‌ها چند خبر مهم پخش کردند. از آنجمله است، «ملاقات قریب‌الوقوع منوچهر متکی با نیکولا سرکوزی، رئیس‌جمهور فرانسه»، «گام نهائی برای راه‌اندازی نیروگاه بوشهر» و «اظهارات لیبرمن، وزیر امورخارجة اسرائیل در مسکو، مبنی بر اینکه دولت اسرائیل برای حل بحران هسته‌ای ایران، که یک بحران جهانی است به تنهائی دست به اقدامی نخواهد زد». این خبر در سایت ایرنا هم منعکس شد، اما از همه مهم‌تر خبر مرگ «پدرو لوئیز دورلئان»، وارث تاج‌وتخت برزیل در حادثة هوائی «ارفرانس» بود.

وارد جزئیات نمی‌شویم فقط می‌گوئیم وارث تاج‌وتخت برزیل، از خانوادة سرشناس فرانسوی «اورلئان»،‌ شاخة دوم خاندان سلطنتی «بوربون» بوده. دیگر اینکه کشور برزیل بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کشور آمریکای جنوبی است که فقر در آن بیداد می‌کند. برزیل از نظر فرهنگی توسط واتیکان سرکوب می‌شود تا اروپای غربی، به ویژه فرانسه و آلمان بتوانند به چپاول این کشور مشغول شوند. «راه‌های گرسنگی»،‌ رمان معروف «یورگه آمادو» فقر را در برزیل به تصویر می‌کشد. در هر حال، آنچه اهمیت دارد این است که واتیکان به بازماندگان حادثه تسلیت گفت، و نیکولا سرکوزی هم در مراسم یادبود قربانیان در کلیسای «نتردام دوپاری» حضور خواهد یافت. در مورد دیگر سرنشینان هواپیمای ارفرانس هیچ مطلبی در رسانه‌های ارزش‌های «جهان‌شمول» آمریکائی منعکس نشده! یک خبر کوتاه از حضور رؤسای بانک «بی. ان. پی» فرانسه در این هواپیما «انتشار» یافت که بلافاصله از روی خطوط اینترنت حذف شد! فقط می‌دانیم علاوه بر فرانسوی‌ها تعداد قابل توجهی آلمانی نیز‌ در هواپیمای مذکور حضور داشته‌اند. پس بازگردیم به جاهل و جنتلمن و «ارزش‌های آمریکائی»!

جاهل و جنتلمن، مدعیان «ارزش‌های آمریکائی» حکومت «شیخ» را سی‌سال با شعار پوچ «نبرد با آمریکا و اسرائیل»، ‌ «جهاد با کفر» و «روسری» سرپا نگاهداشتند، امروز هم با موافقت روسیه اسب‌شان را زین کرده‌اند تا صلح در منطقه، یعنی ایجاد رابطه با آمریکا و اسرائیل و تک همسری و آزادی پوشش را به حکومت «شاه» منوط کنند! روشن‌تر بگوئیم، حضرات قصد اجرای پروژة فاشیست‌پرور «گذار به دمکراسی در ایران» را دارند. طرحی که از شاهکارهای مک‌فال در زمینة ابله‌فریبی به شمار می‌رود و امروز هم سایت «بی‌بی‌سی» آن را از زبان پاسدار محسن سازگارا منعکس کرد.

مسلماً ریچاردپرل هم از طرفداران طرح مک‌فال به شمار می‌رود، در غیراینصورت محسن سازگارا از این شکرخوری‌ها نمی‌کرد. این پاسدار بی‌مقدار اخیراً طرفدار همان «دمکراسی» پیشنهادی مک‌فال شده، چرا که با اجرای این طرح یکبار دیگر نعلین‌ها در پناه تاج «شاه» از گزند روزگار در امان خواهند بود. البته ما پیشتر به جاهل و جنتلمن گفته‌ایم که سوراخ‌دعا را گم کرده‌اند، پس امروز به پرزیدنت مدودف و دولت‌شان هم می‌گوئیم، بدون تحقق اصل‌ اساسی «جدائی دین از سیاست» مشکل می‌توان از مردم ایران خواست که از «تغییر» حمایت کنند. ما نیک می‌دانیم که شکست فرانسه در ایجاد دو قطب کاذب «چپ» و «لیبرال» در طیف فاشیست‌های حکومتی و تحولات نوین در سیاست منطقه امروز کار را به تقابل «شیخ» و «شاه» کشانده.

به دلیل ناکامی فرانسه برای تبدیل کروبی و موسوی به «لیبرال» و «چپ‌گرا»، رضوی‌فقیه، چماقدار انجمن اسلامی و مشاور آخوند کروبی، بومی‌گرا و میهن‌پرست شده! به عبارت دیگر حاکمیت فرانسه می‌کوشد،‌ کروبی را با شعار پیرامون «حجاب اختیاری» و «تک‌همسری» در جایگاه «شاه» بنشاند، تا جناح پاسدار ال‌لاریجانی، در جایگاه «شیخ» و مدافع احکام توحش اسلام مستقر شود. برای دمیدن در تنور این سیاست ابله‌فریب علی مطهری،‌ برادر همسر «علی‌کوچیکه» به شیوة‌ خمینی به نفس‌کش‌طلبی پرداخته تا شاید «بینوایان فرهنگی»، به ویژه دارودستة عبادی اعضای «محفل افتخار» را به نفع شیخ کروبی وارد صحنه کند.

به همین دلیل است که شیرین عبادی که تا چندی پیش به «شیعه بودن» خود افتخار می‌کرد، امروز عضویت «شهروندان» در کمپین آش‌پرستان را «افتخار» می‌داند! شیرین عبادی که تاکنون جز قانون شکنی و ایجاد آشوب در کارنامة حقوقی‌اش هیچ ندارد، امروز در ظاهر طرفدار «قانون» شده و به شیون و زاری و گلایه از اعمال فراقانونی قوة قضائیه پرداخته! متن «افتخار» و روضه‌خوانی و سینه‌زنی حاجیه عبادی در گویانیوز موجود است.

عجیب است که حقوقدانان جمکران مانند آخوندها با قانون بیگانه‌اند، و جز روضه و زوزه و مداحی و افتخار هیچ نمی‌شناسند. عبادی هم بجای اینکه با توسل به قوة قضائیه رسماً خواهان پیگرد قانونی مأموران قانون‌شکن شود دست به دعا برداشته و برای کمپین آش‌پرستان صلوات می‌فرستد و افتخار قرقره می‌کند. شاید میشل اوباما، همسر مستر پرزیدنت، از نظر «حقوقی» بتوانند توضیح دهند که دفاع از حقوق حرمسرائی یا بهتر بگوئیم سرکوب مطالبات زنان ایران «افتخار» به شمار می‌رود یا خیر، چرا که «حقوق حرمسرائی» بخشی از «ارزش‌های آمریکائی» نیست!

کمپین آش‌نذری همچنانکه می‌دانیم به پیروی از الزامات کارفرمایان رادیوفردا و بی‌بی‌سی، «حضور زنان» را بجای «حقوق زنان» قرار داده تا منافع اربابان حکومت اسلامی در ایران خدشه‌دار نشود. چون در غیراینصورت نان امثال عبادی هم آجر خواهد شد. عبادی که همچنان در مورد سرکوب و اعدام بلوچ‌های ایران خفقان کامل اختیار کرده، شاید می‌ترسد نوبل‌اش را پس بگیرند! باری حاجیه شیرین که در ظاهر برای رعایت قانون به بلبل‌زبانی مشغول بود، در انتهای وراجی‌ها رشتة کلام را از دست داده، به دانشجویان توصیه می‌کند به کمپین پیوسته و مطالبات کارگری را هم پیگیری کنند تا عبادی به آنان «سه بار آفرین» بگوید:

«چنانچه کسی می‌تواند [...] در کمپین یک میلیون ‌امضاء فعالیت‌کند و دانشجو هم باشد و درفعالیت‌های دانشجوئی شرکت کند و یا همراه با کارگران مطالبات کارگری را طرح کند [...]‌باید به چنین فردی سه بار آفرین گفت.»


بله! دانشجوئی که علاوه بر فعالیت دانشجوئی عضو کمپین باشد و مطالبات کارگران را هم مطرح کند مسلماً باید از سوی امثال عبادی مورد تشویق قرار گیرد، چرا که شیرین عبادی هم مانند علی خامنه‌ای، کروبی و دیگر مقامات حکومت گورکن‌ها در کنار ماشاالله قصاب فرهیخته ایستاده و از «دانشجو» می‌خواهد مطالبات صنفی خود را به مطالبات کارگران نیز گسترش دهد. روشن‌تر بگوئیم فعلة فاشیسم با استفاده از دانشجویان و با سوءاستفاده از مطالبات کارگران رویای «شورش» و «هیاهو» در سر می‌پرورانند.

در یک نظام بهنجار، مطالبات دانشجوئی و مطالبات کارگری چندان ارتباطی با یکدیگر ندارد. مگر اینکه دانشجو هم مانند کارگر «کارفرما» داشته باشد، و البته برخلاف کارگر،‌ کارش به لات‌بازی در دانشگاه و هوچی‌گری در سطح جامعه محدود شود. و به این ترتیب همه در ترادف با یکدیگر قرار خواهند گرفت؛ یک «جامعة‌ بی‌طبقة توحیدی» خواهیم داشت که همه در آن از «حق طبیعی» خود دفاع خواهند کرد، درست مثل جنگل. جنگل مکانی است که روزمرة ساکنان‌اش در «جنگ» خلاصه می‌شود، چرا که در جنگل نیز اصل بر«حضور» است و نه بر «حقوق»!

در جنگل حقوق قانونی وجود ندارد، حاکمیت با «حق طبیعی» است. تأکیدات حاج عباس میلانی و آخوند هادی غفاری بر «حق طبیعی» بی‌دلیل نیست! زمانیکه در یک جامعه «حق طبیعی» مطرح شود، جنگ و توحش و بی‌نظمی اجتناب ناپذیر خواهد بود. به همین دلیل است که حکومت اسلامی صلح را برنمی‌تابد، شیشة عمر این حکومت را فقط «صلح» خواهد شکست.

استقرار صلح در منطقه، مرگ حکومت اسلامی و تضعیف اسرائیل خواهد بود. به همین دلیل، وزارت دفاع اسرائیل که تحت نظارت جنتلمن‌های نزولخور لندن فعالیت می‌کند، در غیاب لیبرمن، وزیر امورخارجة اسرائیل فرصت را مغتنم شمرده تا هر چه زودتر «مجوز» یک جنگ‌افروزی در منطقه را از دست‌های مقدس «جاهل» دریافت کند. ملاقات غیرمنتظرة اهودباراک، وزیر دفاع اسرائیل، و رهبر حزب انگلیسی‌کارگر با رئیس‌جمهور آمریکا در راستای همین طرح صورت پذیرفت. این ملاقات که پس از پارس‌کردن سردار فیروزآبادی به دولت آذربایجان صورت گرفت با حضور جیمی‌کارتر در لبنان و «بازپارسیدن» سردار فیرزآبادی برضد اسرائیل تقارن زمانی یافت! از این گذشته امروز علی‌اکبر ولایتی، بوق سازمان سیا در ایران نیز به صدا درآمد، آنهم در مشهد!

همانطور که گفتیم، همزمان با فروپاشی سیاست «نبرد با آمریکا» در ایران، حاکمیت ایالات متحد می‌کوشد همزمان با تشویق اسرائیل به خشونت، ‌ سیاست «نبرد با اسرائیل» را در حکومت اسلامی تقویت کند. تلاش ایالات متحد برای حفظ حکومت اسلامی در چارچوب پوشالی «نبرد با آمریکا» با شکست روبرو شده، و امروز «نبرد با اسرائیل» تنها ابزاری است که آمریکا برای حفظ این حکومت و تداوم بحران در کل منطقه به دست دارد. شرط لازم و کافی برای تداوم بحران در منطقه تشویق ارتش اسرائیل به اعمال خشونت جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای ممانعت از تحقق طرح صلح دولت روسیه است. ملاقات غیرمنتظرة اهودباراک، وزیر دفاع اسرائیل با اوباما، حضور جیمی کارتر در لبنان و دخالت آشکار سردار فیروزآبادی به امور کشورهای حاشیة خزر پیرامون روابط‌شان با اسرائیل در راستای تداوم همین سیاست تشویق خشونت صورت می‌پذیرد.

شاهدیم که فیروزآبادی به روابط ترکیه و پاکستان با اسرائیل هیچ اعتراضی نمی‌کند، ولی در مورد کشورهای حاشیة خزر اصلاً کوتاه نمی‌آید، چرا که این کشورها در منطقة نفوذ ایالات متحد قرار نگرفته‌اند. در واقع فیروزآبادی به دمجنبانی و خوش‌رقصی برای گاوچران‌ها مشغول است. و به همین دلیل هر چه فیروزآبادی می‌گوید، ولایتی به عنوان مشاور خامنه‌ای در امور بین‌الملل نشخوار کرده و تکرار می‌کند. پس نگاهی داشته باشیم به سخنرانی ولایتی در مشهد که در مهرنیوز، مورخ 13 خردادماه سالجاری انتشاریافته. بله، همزمان با سفر اوباما به عربستان ولایتی هم قوت قلب گرفته و دور برداشته. مشاور خامنه‌ای که از خانه‌شاگردهای سرشناس آمریکا در ایران به شمارمی‌رود،‌ مطالبات مشروطه‌طلبان مبنی بر «جدائی دین از سیاست» را ناشی از غربزدگی آنان دانسته!

پیشتر گفتیم که سخنان فعلة فاشیسم، اگر یک مرحلة منطقی به پیش رانده شود، پوچی و پوشالی بودن‌اش آشکار می‌شود، چون پایة منطقی ندارد. در نتیجه اگر جدائی دین از سیاست ناشی از غربزدگی باشد، کوروش کبیر بنیان‌گذار امپراطوری هخامنشی هم در زمرة غرب‌زد‌گان قرار خواهد گرفت. می‌دانیم که امپراطوری هخامنشی، به نام کوروش بنیانگذاری شده، نه به نام خدا و در این امپراطوری دین از سیاست جدا بوده. در نتیجه، آن‌گوساله‌های ننه‌حسنی که جدائی دین از سیاست را غرب‌زدگی می‌دانند در واقع خود به نشخوار تبلیغات غرب مشغول‌ شده‌اند. همان تبلیغاتی که روز گذشته از زبان باراک اوباما پخش شد. پس علی‌اکبر ولایتی که خود از نمک‌پروردگان استعمار غرب به شمار می‌رود بهتر است «درش را بگذارد»! و بجای تکرار تحلیل‌های شکمی «مید.‌ این. یو. اس» و «مید. این. یو. کی» به پای منقل مشاورت رهبری بازگردد.

به حضرت «دکتر علی‌اکبر وافور نژاد» می‌گوئیم، ما می‌دانیم که گروه ‌«کارتر ـ برژینسکی» هنوز رویای تداوم سیاست انسداد در سر می‌پروراند، و برای اعمال همین سیاست بود که سرکار و همکاران‌تان را از زباله‌دان سازمان سیا بیرون کشیدند. ولی باید بگوئیم دوران نفس‌کش‌طلبی اسرائیل و پیروان خط امام سیزدهم دیگر به پایان رسیده و همچنانکه شاهدیم پارس کردن «سردار» فیروزآبادی را هم کسی جدی نمی‌گیرد، چه رسد به «ونگ و ونگ» مشاور مفلوک خامنه‌ای که اختیارش به دست اکبر بهرمانی است. همان علی خامنه‌ای که این روزها برای گرم نگاه داشتن تنور کروبی و موسوی ناچار شده به دروغ خود را مدافع احمدی نژاد جلوه دهد، تا مردم به دلیل نفرت‌شان از وی یکبار دیگر برای حکومت دست‌پروردة سازمان سیا کسب مشروعیت کنند.

ولایتی در لابلای چرندیات‌اش، «انقلاب اسلامی» را به «انقلاب بومی» تبدیل کرده، می‌گوید:

«امام [...] انقلابی را به وجود آورد که بومی بود و در آن برای اولین بار [...] تلفیق دین و دمکراسی را بیان کرد[...] پای آمریکا و انگلیس را از کشور برید [...] و مقابله با اسرائیل را به عنوان باقیات [...] از خود به جای گذاشت [...] در این راستا استبداد را ریشه کن کرده و بیگانه‌گرائی را نفی کرد [...]»


پروپاگاند فاشیسم غرب و رد پای سخنان پرزیدنت اوباما را در این ترهات بخوبی می‌توان مشاهده کرد: دمکراسی، آزادی بیان و ... ارزش‌های آمریکائی‌اند که ما آن‌ را به کشورهای دیگر تحمیل نمی‌کنیم و با تمام قوا از استقرار این «ارزش‌ها» در کشورهای جهان سوم به ویژه در کشورهای نفت‌خیز جلوگیری به عمل خواهیم آورد.

امام انقلابی را به وجود آورد که «دینی» بود و امروز به دلیل کسادی دکان دین انقلاب کذا «بومی» شده! امام همچنین در شعار پای آمریکا و انگلیس را از کشور برید و در واقعیت دست‌شان را برای چپاول بازتر کرد[...] شعار مقابله با اسرائیل را به عنوان میراث استعمار از خود برجای گذاشت [...] در این راستا با شعار نفی بیگانه‌گرائی، بیگانه پرستی را به اوج رساند.

توپ مرواری در باب «انقلاب بومی» چنین می‌فرماید:

همینکه به راهنمائی غلام سفارت کارش گرفت[...] فرمود شرعیات و فقهیات به اطفال نابالغ در دبستان‌ها بیاموزند[...] ملاباجی‌ها در مکتب‌خانه‌های شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه و استحاضة کبیره و متوسطه و قلیله و مبطلات روزه، و طی و مقاربت [...] مطرح می‌کردند[...] و در منافع تعدد زوجات و تقیه و محلل و خواص تربت اصل داد سخن می‌دادند. شیخ پشم‌الدین کتابی در نجاست تألیف کرد که حاوی هزار و پانصد مساله در باب آداب خلا و کونشوئی بود. خواص آب کر و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه[...]

صفحه 110




...

سه‌شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۸


ارزش‌ها و لرزش‌ها!
...
رئیس جمهور ایالات متحد در آستانة سفر خود به عربستان، طی مصاحبه‌ای با شبکة خبری «بی.‌بی.‌سی»، در تأئید سیاست دین‌پرور و توحش‌گستر انگلستان، ضمن «تحریف» دمکراسی و حقوق بشر،‌ حمایت همه جانبة آمریکا را از حکومت‌های توحش‌پرور منطقه به ویژه حکومت جمکران اعلام داشت:

«ارزش‌های آمریکائی از جمله دمکراسی، حاکمیت قانون و آزادی بیان و آزادی ادیان، ارزش‌های جهانی هستند که تمامی ملت‌‌ها می‌توانند پذیرای آن باشند [...] آمریکا نمی‌تواند ارزش‌های‌اش را بر دیگر کشورها که تاریخ و فرهنگ متفاوتی دارند تحمیل کند.»


این سخنان انسان‌ستیز و مزورانه بخشی است از مصاحبة باراک اوباما با شبکة خبری بی‌بی‌سی، که ترجمة فارسی آن نیز در تاریخ 12 خردادماه سالجاری، در سایت این بنگاه‌ خبرپراکنی انتشار یافته. می‌بینیم که بزرگ‌ترین دشمن آزادیخواهان ایران در کاخ سفید نشسته‌ و شیپور اصلی تبلیغاتی‌اش نیز به روال همیشه خبرگزاری حاکمیت بریتانیا است. در واقع «جنتلمن» نقش شیپورچی «جاهل» را برعهده می‌گیرد، تا با تداوم سیاست آخوندپروری و گسترش تقدس‌ها زمینة تاراج و چپاول خود را در منطقه حفظ کند. تاراج و چپاول استعمار چگونه میسر می‌شود؟ از طریق سرکوب ملت‌ها. سرکوب چیست؟ سرکوب عبارت است از ایجاد راه بند در برابر رشد فرهنگی، ‌ اقتصادی و اجتماعی ملت‌ها. بهتر بگوئیم سرکوب، همان است که طی 8 دهة اخیر از طریق تحمیل «باورهای مقدس» و تخریب انسان و آرمان‌های انسانی ملت ایران را در چنین وضعیت اسف‌باری قرار داده.

پس امروز می‌پردازیم به «زبان تخریب» حاکمیت ایالات متحد یا بهتر بگوئیم همان پروپاگاند ترویج ابتذال و عوام‌گرائی در کشورهای منطقه. محور اصلی این پروپاگاند «تخریب انسان» است. تخریبی که با نشاندن «باورهای مقدس» و سنت‌های عوام بجای «فرهنگ» تحقق می‌یابد. این پروپاگاند با توسل به واژگون نمائی و در راستای تبلیغات «اسقف ویلیامز» و فاشیست‌های اروپا به ما می‌گوید، پدیدة «انسان‌محور» دمکراسی «دینی» و «بومی» است! روشن‌تر بگوئیم، به ادعای فاشیست‌های غرب دمکراسی «مسیحی» و «غربی» است، ‌ در نتیجه ملت‌های منطقه نمی‌توانند خواهان دمکراسی باشند، ‌چرا که «فرهنگ‌شان» با فرهنگ «غرب مسیحی» تفاوت دارد. به عبارت دیگر اینان «فرهنگ» را در تضاد با تحولات تاریخی، پدیده‌ای «ایستا» وانمود می‌کنند که بومی یا جغرافیائی و مقدس و اسطور‌ه‌ای‌ است! حال آنکه فرهنگ در هر جامعه پیوند ناگسستنی با تحولات تاریخی دارد. به زبان ساده‌تر فرهنگ جامعه را نمی‌توان از پویائی بازداشت. ویژگی فرهنگ پویائی آن است؛ فرهنگ فاقد الهیت و تقدس بوده، برخاسته از جامعة انسانی است. از این گذشته، انسان‌محوری در غرب در تقابل با کلیسا و مقدسات مسیحیت شکل گرفته و هیچ ارتباطی با آمریکا ندارد. ریشة تفکر اومانیست‌ها فلسفة یونان باستان بوده که هیچ پیوندی نیز با مسیحیت و آمریکا ندارد!

پیش از ادامة مطلب لازم است «سوءتفاهم» مستر پرزیدنت ایالات متحد و بوق تبلیغاتی‌شان در لندن را برطرف کنیم. اولاً دمکراسی به هیچ عنوان «ارزش» نیست، «آمریکائی» هم نیست. دمکراسی در مفهوم باستانی و معاصر خود، ‌ تا آنجا که ما می‌دانیم یک «شیوة‌ حکومت» است نه یک «ارزش!» اگر برژینسکی خرفت شده، از مک‌کارتیست‌های جوان و تازه‌نفس، به ویژه از نوع جهان سومی در دستگاه تقدس‌پرور «سیا» استفاده کنید! بدون دریافت کمترین مزدی حاضراند جهت تخریب انسان‌ها، با چشم بسته‌ عین اسب عصاری در آن آستان ‌مقدس «عرق شرافت» بریزند و به انسان‌محوری هتاکی کنند!

ثانیاً حاکمیت قانون، آزادی بیان و آزادی ادیان هم آمریکائی نیست! نخستین قانون‌گذار حمورابی بود که در «بابل»، سرزمینی که امروز به برکت تحمیل «ارزش‌های آمریکائی» جولانگاه فالانژهای شیعی‌مسلک شده، سده‌ها پیش از یهودیت و مسیحیت حاکمیت خود را بر پایة قانون مستقر کرد! آزادی بیان و آزادی ادیان هم آمریکائی نیست! نگاهی به فلاسفة یونان بیفکنید تا به ابعاد آزادی اندیشه پی ببرید! اعلامیة کوروش هخامنشی در باب آزادی ادیان، حدود پنج سده بر تولد مسیح تقدم تاریخی دارد! برخلاف تصور مشاوران با عقل و دانش و هوش و بسیار زرنگ سرکار، و برخلاف ادعای جنتلمن‌های نزولخور بریتانیا،‌ و به گواهی روشنفکر صاحب‌نام آمریکا، نوآم چامسکی، قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی، نقض آشکار اعلامیة جهانی حقوق بشر و تحمیل سانسور از «ارزش‌های آمریکائی» است که تمامی رؤسای جمهور آمریکا طی سدة اخیر مدافع آن بوده، ‌ و آنرا بر همة کشورهای جهان سوم نیز تحمیل کرده‌اند. چگونه است که سانسور و سرکوب را خوب می‌توانید با چوب و چماق و زندان و شکنجه به مردمان تحمیل کنید، از «تحمیل» دمکراسی معذورید؟ حتما دلیل دارد!

بله دمکراسی نمی‌تواند تحمیلی باشد. دمکراسی بر ارادة ملی تکیه دارد، حال آنکه سیاست استعمار به دلیل انسان‌ستیزی با مطالبات ملت‌ها در تضاد قرار خواهد گرفت. ما هم برای استقرار دمکراسی در کشورمان از حاکمیت ایالات متحد و استعمار بریتانیا درخواست کمک نکرده‌ایم، چون از آن‌ها و از هیچ کشور دیگری توقع نداریم که به خاطر ما ملت از منافع خود چشم پوشی کند. برخلاف ایرانی‌نمایان خادم آستان‌مقدس پنتاگون، ما هنوز به این درجه از حماقت و بلاهت نرسیده‌ایم. ما نیک آگاه‌ایم که بدون حمایت همه جانبة آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، دجالانی چون خمینی و خامنه‌ای یا خاتمی و رفسنجانی نمی‌توانستند در جایگاه حاکمیت بر ملت ایران قرار گیرند. چرا که حضور اینان در چنین جایگاهی فقط توهین به فرهنگ و تاریخ ملت ایران است.

ما ملت شاهد بودیم چگونه با دسیسه و فتنة‌ استعمار،‌ جنبش فراگیر مشروطه که یکصدسال پیش برای آزادی از زنجیر اسارت احکام دین در کشورمان به راه افتاد با تدوین قانون اساسی مزورانة «سلطنت شیعی» و سپس کودتای کلنل آیرون‌ساید به شکست کشیده شد. شاید بهتر باشد باز هم این روند را دنبال کنیم تا به کودتای 28 مرداد، ‌ اصلاحات ارضی، نشست گوادالوپ و کودتای 22 بهمن، اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، «شکارچپگرایان»، جنگ 8 ساله، ‌ بحران دست‌ساز هسته‌ای، حذف اسرائیل از نقشة جهان و بالاخره تقاضای سازمان ناتو برای ارسال تجهیزات نظامی از خاک ایران به افغانستان برسیم!‌ آیا تا همین‌جا کافی نیست؟ از نظر ما کافی است!

محور تجارت قاچاق موادمخدر و تجهیز طالبان افغانستان از پاکستان مسدود شده، حال دولت مفلوک ایران علاوه بر همکاری صمیمانه با طالبان پاکستان و افغانستان می‌باید در ابعاد گسترده‌تری آتش‌بیار معرکة قاچاق اسلحه، تجارت مواد مخدر و صادرات زنان و کودکان شود. تحمیلی هم در کار نیست! می‌دانیم! حکومت اسلامی با کمال افتخار و با شعار «ایستادگی در برابر قدرت‌های جهانی» آمادة «بندگی» و «نوکری» برای ارباب است! در واقع سه دهه است که این حکومت اهدائی «ارزش‌های آمریکائی» همان ترهاتی را تکرار می‌کند که در «بی‌بی‌سی» از زبان رئیس جمهور آمریکا پخش می‌شود: معرفی دمکراسی و مفاهیم انسان‌محور به عنوان «ارزش‌های آمریکائی»! اگر در عراق و افغانستان به افلاس نیفتاده بودید حتماً راه رفتن روی دو پا را هم یک «ارزش آمریکائی» می‌خواندید!‌ و دیگران که تاریخ و فرهنگ متفاوت دارند موظف بودند «چاردست‌و پا» راه بروند یا مانند مقامات جمکران با «شعار مرگ بر آمریکا» و «ما همچنان ایستاده‌ایم»، سینه‌خیز حرکت کنند و در کردستان، خوزستان و ... و به ویژه در بلوچستان، با انفجار بمب در میان مردم مخالفان زندانی را «در رابطه با انفجار» اعدام کنند.

حتماً این وحشی‌گری‌ها «ارزش آمریکائی» به شمار نمی‌رود، «فرهنگ» مردم ایران است. فرهنگی که به صورت اتفاقی توسط ارتش دمکراسی‌پرور آمریکا در زندان ابوغریب هم اعمال می‌شد! شاید به دلیل همجواری ایران با عراق ویروس «ارزش‌های جمکران» به ارتش ایالات متحد هم سرایت کرده بود که چنین توحشی از خود نشان داد و هنوز هم دست بردار نیست. شاید هم سردار رادان تأمین امنیت را در بارگاه مقدس آمریکا آموخته‌اند که با چنین سرعتی «امنیت» را به بلوچستان بازگرداندند.

48 ساعت پس از انفجار در مسجد زاهدان، «حاجی نوتی‌زهی»، «غلام‌رسول شاهوزهی» و «ذبیح‌الله ناروبی» که مدت‌ها پیش از انفجار مسجد زاهدان دستگیر و زندانی شده بودند، در ملاء عام به دار آویخته شدند. به گزارش سایت زمانه، مورخ اول ژوئن 2009 جرم یکی از اینان پخش سی‌دی‌های جندالله بوده! هنگامیکه خبر اعدام این سه زندانی پخش شد، هیچیک از مدافعان دروغین حقوق بشر و مدافعان حقوق زندانیان در غرب که روزی پنج نوبت برای رکسانا صابری یقه می‌دریدند، صدای‌شان در نیامد. مدافعان حقوق بشر اسلامی و دجال‌هائی که برای آزادی رکسانا صابری نامة سرگشاده می‌نوشتند خفقان گرفته بودند؛ به ویژه، مهرانگیزکار که برای امثال هاله اسفندیاری جنجال به راه انداخته بود کوچکترین اعتراضی نکرد! امروز هم در سایت رادیو زمانه،‌ یکنفر از پامنبری‌های گاوچران‌ها ضمن انتقاد از تروریست‌های بلوچستان «همکاری با آمریکا» را توصیه فرموده!

می‌بینیم که دوستان هیچ فرصتی را جهت ابراز بندگی از دست نمی‌دهند. مسلماً نویسندة‌ فرهیختة مقالة کذا نمی‌داند که حکومت شیعی‌مسلکان جمکران در مناطق سنی نشین ایران، به ویژه در بلوچستان به «تبلیغات» مذهبی مشغول است، چرا که این حکومت دست‌نشانده سنی‌مذهب‌های ایرانی را به عنوان مسلمان به رسمیت نمی‌شناسد! ولی به دلیل «تقیه» و پدرسوختگی، تولید آخوند شیعه در مناطق سنی‌نشین را «مبارزه با وهابیت»‌ قلمداد می‌کند! این فقط یک بعد از سرکوب فرهنگی است که بر اقلیت‌های ایران تحمیل می‌شود. یادآور شویم سنی‌ها 30 درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند:

«نمایندة ولی فقیه [...]گفت پیش از انقلاب تنها صد طلبه در حوزة اهواز مشغول به تحصیل بودند که هم اینک به برکت انقلاب اسلامی بیش از 1300 طلبة برادر و 1000 طلبة‌ خواهر در این شهر مشغول به تحصیل هستند.»

منبع: سایت آفتاب.

سرکوب ‌فرهنگی را به سرکوب اقتصادی و فقر فزاینده بیافزائیم، دلایل جدائی‌طلبی تا حدود زیادی روشن خواهد شد. اگر چه ما خشونت را محکوم می‌کنیم ولی خشونت «گروه ریگی» ریشه در اعمال وحشیانة حکومت اسلامی دارد. خشونت جدائی‌طلبان بلوچستان «واکنشی» است به خشونت حکومت سفاک اسلامی. پس متخصصین همة امور و نخبگان بینوائی فرهنگی که چشم امیدشان به آمریکا دوخته شده،‌ در بررسی «علمی» مسائل بلوچستان و محکوم کردن جدائی‌طلبان زیاد تند نروند و شیرین زبانی هم نکنند! همچنانکه ارباب‌تان پرزیدنت اوباما فرمودند، ایشان قصد تحمیل «ارزش‌های‌ آمریکائی» را به دیگر کشورها ندارند!

بین خودمان بماند «دی‌یر مستر پرزیدنت!» «ارزش‌های آمریکائی» را در عراق، افغانستان، پاکستان، ترکیه، امارات و به ویژه در عربستان و حکومت جمکران بهتر می‌توان مشاهده کرد! ما نه شما را می‌خواهیم، نه «ارزش‌های‌تان» را! اگر متخصصین افکار عمومی در ایالات متحد می‌پندارند ما از وابستگی حکومت‌اسلامی به ایالات متحد بی‌خبریم و آشکار کردن روابط پنهان حاکمیت آمریکا با نوکران‌اش در جمکران ما ملت را ذوق‌زده خواهد کرد، سخت در اشتباه‌اند. از این گذشته متخصصین کذا اگر می‌پندارند ما از ابعاد تخریب در پروپاگاند‌های بیشرمانه‌شان آگاه نمی‌شویم نیز سخت کور خوانده‌اند! ما نه تنها روند تخریب و تحریف نخبگان ینگه دنیا را بخوبی می‌شناسیم که قادریم ردپای همین روند مقدس را در رسانه‌های حکومت اسلامی گام به گام ارائه دهیم.

پس یک پرانتز باز می‌کنیم تا زبان تخریب همة آن‌ها را که امروز در سایت حنازرچوبه به انتقاد از عمل وحشیانة طرفداران موسوی و ضرب‌وشتم خبرنگار ایرنا پرداخته بودند بررسی کنیم. اینان می‌گویند، نامزدهای انتخاباتی نباید حرف‌هائی بزنند که طرفداران‌شان به خبرنگار حمله کنند! به زبان روشن‌تر، حضرات طرفداران 4 نامزد انتخابات جمکران را در حد یک سگ دست‌آموز تقلیل می‌دهند. سگی که فاقد قدرت تفکر و تصمیم‌گیری است و برای دفاع از مهتر خود به دیگران حمله‌ور می‌شود! در بعضی مطالب دیگر نیز آمده که افراد مذکور با سخنان نامزد مورد علاقة خود آنقدر احساساتی می‌شوند که نهایت امر رفتار «غیرمنطقی» از خود بروز می‌دهند! حال آنکه این افراد که دانشجو معرفی ‌شده‌اند منطقاً می‌باید بیش از 18 سال داشته باشند و باید بدانند که تهاجم زبانی و فیزیکی به افراد دیگر، به ویژه به خبرنگاری که برای تهیة گزارش در محل حضور یافته جرم به شمار می‌رود!

ولی وقتی یک جانور وحشی به نام کروبی خود را الگوی دانشجویان معرفی می‌کند، و جفتک‌پرانی و لات‌بازی را «ایستادگی» و «مبارزه» می‌خواند، صحنه عوض خواهد شد. همچنانکه به گفتة علی خامنه‌ای، خمینی هم در برابر قدرت‌های جهان «ایستادگی» کرد! سخنان کمال هلیاوی را که فراموش نکرده‌ایم: درک وسیع، بینش سیاسی و قدرت «پیش‌بینی وقایع»، البته سه سال پس از وقوع‌ آن‌ها از ویژگی‌های حضرت «امام» بوده! اتفاق امروز «داش» صفار هرندی نیز این پیرمرد درنده، بیسواد و روان‌پریش را «سر سلسلة هنرمندان» زمان لقب داد!

به گزارش مهرنیوز، مورخ 12 خردادماه سالجاری داش‌صفار فرمودند، امام زمانة خود را نیک می‌شناخت، پس زمان آن رسیده که برای آباد کردن زندگی اندیشه‌های ایشان را از دل تاریخ بیرون آوریم. بله! می‌دانیم که خمینی علاقة عجیبی به «آبادی» و «زندگی» داشت و اصلاً به همین دلیل نیز جنگ را «نعمت الهی» می‌خواند. امام عزیز همچنین به مبارزه با «امپریاس» هم خیلی علاقه داشتند. نمی‌دانیم چه پیش آمد که «نعمت الهی» مطلوب ‌این «سرسلسلة هنرمندان زمانه» در کشور ایران جز مرگ و ویرانی هیچ نداشت! در عوض زندگی جنایت‌کارانی چون رامسفلد، دیک‌چنی و برژینسکی و شرکاء را حسابی «آباد» کرد:

«امام سرسلسلة هنرمندان زمانه است که زمانه خود را به درستی می‌شناخت و امروز هنرمندان بزرگ، ‌بسیج حق‌طلبی را در مقابل زیاده‌خواهان [...]‌ گسترده‌تر می‌کنند. برخلاف گمان بعضی که فکر می‌کنند اندیشه‌های امام را باید در موزه‌ها و کتابخانه‌ها جست [...]‌ هم‌اکنون مسیر برای پیاده کردن اندیشه‌های امام گشوده‌تر از هر زمان است جامعه ما رهنمودهای امام را بیرون آورده و برای آباد کردن زندگی از آن‌ها استفاده می‌کند[...]»

به نظر می‌رسد کمال هلیاوی، در برابر چند صدپوندی که دریافت کرده، با بیرون آوردن رهنمودهای امام «از دل تاریخ» متن سخنرانی داش‌صفار را نیز تنظیم کرده باشد، و به همین دلیل است که سخنان شیوای داش صفار اینچنین نغز و «شکمی» شده. بله، دچار توهم نشویم این ترهات هیچ ارتباطی با دمکراسی و دیگر «ارزش‌های آمریکائی»‌ ندارد، این هذیانات تولید کارخانة‌ رجاله پروری است که هنرنمائی‌های روح‌الله خمینی را هرگز فراموش نخواهد کرد. استعداد این «هنرمند گمنام» زمانی کشف شد که دارودستة کندی در پوشش «اصلاحات» ضمن شلیک تیر خلاص به کشاورزی ایران،‌ حق و حقوقی هم برای زنان در نظر گرفتند، و اینجا بود که امام راحل پس از مشورت با شیخ مهدی بازرگان برای مبارزه با «امپریاس» به هنرنمائی پرداخته، و به آهنگ باباکرم رقص استعماری را آغاز فرمودند. کم‌کم کار این هنرمند بالا گرفت، و با پیوستن ایران به کنوانسیون وین نیز مخالفت کرد، و مانند سامیه جمال به رقص شکم پرداخت، تا اینکه از 22 بهمن 1357 تا هنگام مرگ هم و غم خود را وقف «ستریپ تیز» فرمودند. آورده‌اند که ایشان ضمن سرکشیدن جام زهر فقط یک بیکینی سبز به رنگ سبز سیدی بر تن داشتند، که تا زمان مرگ آنرا بر پیکر مقدس‌شان نگاهداشتند و هیچکس این سرسلسلة هنرمندان زمانه را بدون همان بیکینی ‌سبز ندید. بله «هنرمندی»‌ امام راحل، از ارزش‌های انگلیسی سرچشمه می‌گرفت نه از ارزش‌های آمریکائی!

ارزش‌های آمریکائی از جمله رفاه، مسکن، بهداشت، آموزش،‌ تفکر و تنفس، ارزش‌هائی جهانی هستند که تمامی ملت‌‌ها می‌توانند پذیرای آن باشند [ولی] آمریکا نمی‌تواند ارزش‌های‌اش را بر دیگر کشورها که تاریخ و فرهنگ متفاوتی دارند تحمیل کند.



...

دوشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۸


سفارت‌پناهان!
...
«همین معلم‌ها باعث و بانی این شاگرد محصل‌های لات بی‌پدرومادرند!»
از سخنان مش‌قاسم خردمند،‌ پرسوناژ رمان دائی‌جان ناپلئون.

«سعید رضوی فقیه، دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت و مشاور کنونی کروبی در امور دانشجویان [...] اعلام کرد که، کروبی امروز فراتر از یک رئیس‌جمهور عمل و نامش را در تاریخ ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار رهبران انقلاب مشروطه خواهند نوشت[...]‌»


رضوی فقیه، این بررسی‌های «علمی» جهت لجن پراکنی به جنبش مشروطه را مسلماً در مکتب بلاهت‌پرور استعمار و نزد پروفسور «آزاده کیان» آموخته. بی‌دلیل نبود که این استاد فرهیخته در روزآن‌لاین «نگران» تز این نابغة عرصة بلاهت شده بود. محض اطلاع رضوی فقیه می‌گوئیم، معاصران نام کروبی را به همراه کرباسچی، رضوی فقیه و شرکاء در کنار دیگر گاومیش‌های «سفارت‌پناه» به ثبت رسانده‌اند. مسلما آیندگان نام آخوندکروبی را به دلیل سابقة درخشان و عمل وحشیانه‌اش در پلی‌تکنیک در کنار اوباش «مشروعه طلب» که شعار «ما پیرو قرآن‌ایم، مشروطه نمی‌خواهیم» سر می‌دادند، به ثبت خواهند رساند، چرا که تاریخ ملت ایران را نظافتچی‌های «مرکز تحقیقات علمی فرانسه» نمی‌نویسند.

حاکمیت فرانسه می‌پندارد همانطور که دجالی به نام خمینی را تحت نظارت امثال بنی‌صدر، یزدی و قطب‌زاده به «رهبر انقلاب» تبدیل کرد، خواهد توانست با امثال رضوی فقیه، کرباسچی، شیخ کروبی و دیگر گاومیش‌های حاج میرزا آغاسی یک «انقلاب» دیگر به راه اندازد. البته کور خوانده! همچنانکه گفتیم دوران شیرین ریاست جمهوری «والری ژیسکار» دیگر تکرار نخواهد شد. سخنان مضحک رضوی فقیه در «گزارش» روز آن‌لاین، ‌مورخ 9 خردادماه سالجاری منتشر شده و نشان می‌دهد سایت اکبر بهرمانی در هم‌سوئی کامل با خامنه‌ای، یزدی و امثال محمد ملکی در مسیر ایجاد آشوب در دانشگاه گام برمی‌دارد. خلاصه بگوئیم حمایت خامنه‌ای از احمدی‌نژاد دروغ بزرگی است. دروغی برای رد گم کردن و ارائة چهرة دلپذیر از مخالفان احمدی‌نژاد.

در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به حکایت «گاو صدارت‌پناه» حاج میرزا آغاسی اشاره کردیم، امروز می‌پردازیم به حکایت گاومیش‌های «سفارت‌پناه.» گاومیش سفارت‌پناه در پناه الطاف سفارتخانة‌ بیگانه از همان آزادی مطلق گاو حاج میرزا آغاسی برخوردار می‌شود. این گاومیش درست مثل شیخ کروبی و دیگر شیوخ هر کار بخواهد، یا بهتر بگوئیم هر کار غیرمنطقی که اربابان‌اش بخواهند انجام خواهد داد و برای اعمال خود همواره یک «توجیه» ابلهانه، «ناب» و «مقدس» در آستین دارد. به عنوان نمونه دلیل موجه برای لات‌بازی و قانون‌شکنی کروبی، ‌ «اصرار» نمایندة خامنه‌ای است. می‌دانیم که طبق قانون اساسی جمکران، رهبر به عنوان نایب امام زمان «مقدس» به شمار می‌رود، بنابراین نمایندة رهبر نیز با برخورداری از تقدس نایب امام زمان می‌تواند در سطح جامعه با حفظ «تقدس» جفتک‌پرانی و «قانون‌شکنی» را تشویق کند. در قاموس فعلة ‌فاشیسم این ‌عمل «ایستادگی» خوانده می‌شود. و به ادعای عملة تحکیم وحدت همچنانکه دیدیم، «با ایستادگی به همه چیز می‌توان رسید!»

عنوان مقالة سرشار از توحش خبرنامة امیرکبیر که در وبلاگ «گاومیش و ایستادگی» به آن اشاره کردیم، «تغییر» یافته. از قرار معلوم دیگر «با ایستادگی به همه چیز» نمی‌توان رسید. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، می‌دانیم که «سانسور» و «تقیه» از ارکان «مبارزات» محفلک مخالف‌نمایان جمکران به شمار می‌رود. در هر حال «تغییر عنوان» مطلب خبرنامة امیرکبیر هیچ تغییری در محتوای سرشار از بلاهت آن نمی‌دهد! این مختصر را گفتیم تا به هوچی‌های حکومتی «تفهیم» شود «تغییر» الزاماً حرکت به سوی بهبود شرایط نیست. به هیچ عنوان! تغییراتی که طی 8 دهه در ایران به وقوع پیوسته شاهدی است بر این مدعا که حرکت و به اصطلاح «مبارزات» تشکل‌های سیاسی در هم‌سوئی کامل با منافع استعمار و در تضاد با منافع ملی ایرانیان بوده. به همین دلیل مطالبات ما، به عنوان جنبش لائیک،‌ هیچ ارتباطی با مطالبات هوچی‌های عرصة سیاست ایران ندارد،‌ چرا که ما قانون‌شکنی و شورش را ابزار تحقق اهداف خود به شمار نمی‌آوریم.

به این دلیل است که مطالبات ما با مطالبات حقیرانة گروه مرضیه مرتاضی‌ها «همگرائی» نخواهد داشت. ما هیچ دلیلی برای هم‌صدائی با شیخ سیمین بهبهانی و شرکاء هم نمی‌بینیم. «حقوق زن» به عنوان حقوق انسانی، نه شرقی است، نه غربی، نه دینی، نه بومی. بر سر این حقوق هم با کسی وارد دادوستد سیاسی نمی‌شویم! به عبارت دیگر «حاجیه» سیمین بهبهانی که به پیروی از خمینی دجال همه را به «وحدت کلمه» دعوت می‌کنند، نمایندة زنان ایران نیستند. ایشان برای دفاع از منافع «خواهرانه» و «مادرانه‌» در یک چارچوب حرمسرائی فعالیت می‌کنند. چارچوبی که خارج از ساختار سرکوبگر خانواده، موجودیت زن را به عنوان انسان مستقل اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد. و دلیل پافشاری ما بر «جدائی دین از سیاست» تأمین همین حقوق انسانی است.

اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» برای استقرار دمکراسی در جامعه الزامی است. برخلاف ادعای «شهلا شفیق» این اصل را با «جدائی دین از دولت» نمی‌توان در ترادف قرار داد. شعارهای «جدائی دین از دولت» یا «جدائی دین از حکومت» فقط برای تحریف مطالبات جنبش لائیک مطرح می‌شود. همچنانکه افتتاح دکان «همگرائی» در پی ایجاد «کمپین‌آش» گام دیگری است در راه «تحریف» حقوق و آزادی‌های اجتماعی و انحراف افکار عمومی از مطالبات زنان ایران. به همچنین قانون‌شکنی زوج «موسوی ـ کروبی» با هدف گسترش سرکوب ملت ایران صورت می‌پذیرد، نه در جهت تأمین آزادی‌های اجتماعی.

خارج از نظم قانونی و چارچوب قوانین هیچ جامعه‌ای از آزادی‌های اجتماعی برخوردار نشده و نخواهد شد. در وبلاگ‌های گذشته هم گفته‌ایم، بدون نظم قانونی، آزادی جای خود را به هرج‌و‌مرج و آشوب می‌سپارد، و بهترین‌ نمونة آن‌هم ماجراهای اسف‌بار فعالیت‌های انتخاباتی «کروبی ـ موسوی»، نمایندگان شایستة «فاشیست ـ‌ مسلمان‌های» جمکران است که در کمال تأسف مورد تأئید طرفداران‌شان هم قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه، فردی به نام «اسدی زیدآبادی» در سایت «روزآنلاین» مورخ، 9 خردادماه سالجاری به مجیزگوئی و مداحی از لات‌بازی آخوندکروبی و کرباسچی در پلی‌تکنیک تهران پرداخته می‌نویسد، «وقتی در دانشگاه شکست دلم خنک شد!» این ابراز احساسات گاومیش‌مسلکانه نشان می‌دهد که «اسدی» چنان در بحر بلاهت شناور است که هرگز به ذهن علیل و فرهیخته‌اش خطور نمی‌کند که شکستن در دانشگاه وارد آوردن خسارت به اموال عمومی است! و کسانیکه از خسارت به اموال عمومی دل‌شان خنک می‌شود، لات و چاقوکش‌های تولیدی «حوزه» و «دانشگاه» استعماری‌اند که از درک یک نکتة ساده عاجز می‌مانند، و آن اینکه در هر کشور اموال عمومی متعلق به «مردم» است!

این سوءتعبیرها و کژفهمی‌ها ریشه در پروپاگاند استعماری دارد که در ایران نابودی اموال عمومی را ضربه زدن به حاکمیت می‌نمایاند؛ قانون‌شکنی و آشوب را در ترادف با آزادی قرار می‌دهد؛ و بنیاد متحجر دین را نیز «ضداستعمار»، «پیشرو» و «مترقی» معرفی می‌کند. مبلغ اصلی این واژگون‌نمائی نیز حاکمیت انگلستان است که از دوران شاه عباس «روشنفکر»، ‌ نخست جای خالی پرتقالی‌ها را در بندر گامرون پر کرد، و پس از آشنائی عمیق با اسلام و با توسل به مکتب «تشیع» توانست رفته، رفته استعمار را بجای ملت ایران بنشاند. و اگر امروز پس از سه دهه حکومت توحش گورکن‌ها همچنان به تبلیغات آخوندپرور و مزورانة خود ادامه می‌دهد هدف‌اش دامن زدن به نفرت عمومی جهت براندازی و جایگزین کردن «شیخ» با «شاه» است. به همین دلیل است که گزافه‌گوئی‌های رؤسای مؤسسات و مراکز تحقیقاتی انگلستان در رسانه‌های رسمی جمکران منعکس می‌شود.

«حضور مبارک عالیجناب آدولف هیتلر دامت شوکته پیشوای بزرگ آلمان. بعد از عرض ارادت و احترامات فائقه به عرض آن عالی‌جناب معظم می‌رساند[...] مستدعی است امر فرمائید برای تماس با اینجانب از جمله رمزی که ذیلاً به استحضار می‌رسد استفاده شود: مرحوم آقای بزرگ با ژانت مک‌دونالد آبگوشت بزباش می‌خورند.» ‌

به گزارش حنازرچوبه،‌ مورخ 11 خردادماه سالجاری، مدیر مرکز مطالعات تروریسم در لندن به مجیزگوئی از خمینی پرداخته، می‌گوید:

«خمینی [...] اقیانوسی از ارزش‌ها بود[...] دید سیاسی و اجتماعی وسیعی داشت و می‌توانست آینده را پیش‌بینی کند[...]»


این سخنان ابله پسند به نقل از فردی به نام «کمال هلیاوی» و با کدخبر: 518460 در حنازرچوبه منتشر شده. هلیاوی می‌گوید، خمینی در سال 1367 در نامه‌ای به گورباچف پیش‌بینی کرد که «کمونیسم بزودی از بین می‌رود و به فاصله چند ماه نظام کمونیستی شکست خورد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید.» کمال هلیاوی همچنانکه از اسم مبارک‌اش پیداست از «جهان سوم» برخاسته و برای پیشبرد تبلیغات فاشیستی مناسب‌ترین به شمار می‌رود، چرا که به زبان تاریخ‌ستیز «توحش» سخن می‌گوید.

هلیاوی شاید نمی‌داند که ما می‌دانیم، خمینی زمانی به فرمان اربابان‌اش برای گورباچف نامه فرستاد که حدود یکسال از تصویب قطعنامة 598 شورای امنیت می‌گذشت. این قطعنامه در تاریخ 29 تیرماه سال 1366 برابر با 20 ژوئیه سال 1987 میلادی به تصویب شورای امنیت رسید. دو سال پیش از تصویب قطعنامة 598، اتحاد جماهیر شوروی در پائیز سال 1985 رسماً اعلام کرد که از افغانستان خارج می‌شود. چرا که ارتش سرخ در جنگ افغانستان شکست خورده بود. ولی حدود سه سال طول کشید تا خمینی «پیش‌بینی» کند که شوروی در جنگ شکست خواهد خورد، و پامنبری‌های سازمان سیا هم شکست شوروی را «شکست کمونیسم» خواندند. بله، این گاومیش‌های لندن‌نشین هم قیاس به نفس کرده ما را ابله پنداشته‌اند! دو سال پس از اعلام رسمی خروج شوروی از افغانستان،‌ امام سیزدهم «پیش‌بینی» فرمودند و یک نامه را با سه نخاله به مسکو ارسال کردند که به گورباچف آنچه را که خودش بهتر می‌دانست بگویند! این عمل را «پس‌بینی» می‌گویند، نه «پیش‌بینی».

می‌بینیم که واژگون نمائی، «زبان تخریب» و تحریف تاریخ ریشه در غرب دارد و رسانه‌های گورکن‌ها کالای تولید غرب را نشخوار می‌کنند. امروز هم در سایت «روزآنلاین» صاحب‌نظران صدر اسلام قلم به دست گرفته و حاکمیت متحجر عربستان را در ترادف با دولت سوسیالیست کوبا قرار می‌دهند! چرا؟ چون برخلاف آرزوهای خام متولیان آستان مقدس «مک کارتیسم»، کمونیسم به موزة تاریخ سپرده نشده. این فاشیسم است که از اعماق زباله‌دان تاریخ چنین ادعائی دارد.

حال برای حسن ختام بحث «تخریب» در فعالیت‌های «انتخاباتی» حکومت اسلامی نگاهی خواهیم داشت به «ضرب و شتم خبرنگار ایرنا» توسط هواداران موسوی!

«اینجا [...] مدرسه است یا دکان شیرعلی قصاب. یکبارگی یک ساطور هم بیارید اینجا مثل شیرعلی...»
مش‌قاسم خردمند.

یکی از ویژگی‌های حکومت توحش این است که «حزب» ندارد. به همین دلیل همه مانند همان گاو حاج‌میرزا آغاسی به همه جا سر می‌کشند. به عنوان مثال در یک جامعة بهنجار طرفداران حزب کمونیست در میتینگ انتخاباتی حزب سوسیالیست شرکت نمی‌کنند. ولی در جمکران به دلیل بینش وسیع امام خمینی و «قدرت» «پس‌بینی» ایشان، روند دیگری حاکم شده. زمانیکه موسوی سخنرانی می‌کند طرفداران احمدی نژاد برای ناسزاگوئی و شعاردادن در صف اول حضار جای دارند! به همچنین است برای سخنرانی‌های احمدی نژاد. به گزارش‌حنازرچوبه، مورخ 11 خردادماه سالجاری:

«هواداران میرحسن موسوی که امروز با حضور در همایش دانشجویان حامی دکتر محمود احمدی نژاد در تالار فردوسی دانشگاه تهران دست به اغتشاش زده بودند، خبرنگار ایرنا را نیز مورد حمله قرار داده و او را زخمی کردند.»


این خبر بهجت‌اثر با کدخبر: 520656 منتشر شده و میزان «فرهنگ» و «شناخت» دانشجونمایان را بخوبی نشان می‌دهد. مسلماً در این صحنه که تبلوری از «مردم‌سالاری‌ دینی» بوده نیروی انتظامی نیز حضور نیافته! چرا که وظیفة این نیروها استقرار نظم نیست، سرکوب مردم است. فراموش کردیم که سردار رادان بی‌باک،‌ و متخصص چکمه ستیزی در بلوچستان تشریف دارند! می‌دانیم که ایشان یک تنه امنیت را در سراسر کشور بر قرار کرده و خواهند کرد! نمونه‌اش اعدام 3 جوان زندانی «در ارتباط با انفجار» مسجد زاهدان است!

بله، این دانشجونمایان چشم سردار رادان را دور دیده و با استفاده از «الگوی کروبی» لات‌بازی را در ترادف با فعالیت سیاسی و آزادیخواهی رویت کرده‌اند. مسلماً احمدی نژاد نیز خواهان پیگرد قانونی دانشجویان طرفدار موسوی نخواهد شد. یا موسسة حنازرچوبه به دلیل ضرب‌وشتم خبرنگاراش از کسی شکایت نخواهد کرد. چرا؟ چون این «بساط» در واقع برای تخریب «انتخابات» و «فعالیت سیاسی» به عنوان پدیده‌های انسان‌محور در جامعة ایران به راه می‌افتد.

سایت پیک ایران،‌ مورخ 29 اردیبهشت‌ماه سالجاری خبر گرامیداشت سعید سلطان‌پور شاعر، ‌ نویسنده و کارگردان ایرانی را با کد 1016منتشر کرده بود. سعید سلطانپور در گیرودار«شکار چپ‌گرایان»‌ توسط دژخیمان حکومت اسلامی به قتل رسید، مسلماً به دلیل درک وسیع اجتماعی و بینش عمیق سیاسی خمینی که سال‌ها بعد در توهمات خود و اربابان‌اش کمونیسم را به موزة تاریخ فرستاد! در هر حال، در انتهای این خبر یکنفر به نام‌ آرش در مورد سوابق «عباس معروفی» پیامی ارسال کرده، به این مضمون:‌

«متأسفانه عناصر ابن‌الوقتی مثل عباس معروفی، یک عنصر حزب‌اللهی که در زمان حمله به دانشگاه‌ها و در موقع دستگیری سلطانپور به عباس‌فالانژ شهرت داشت و بعدها به واسطة کمی اختلاف با رژیم معروف شد برای نسل سومی‌ها خیلی شناخته شده‌تر از انقلابیون بزرگی مانند سلطانپور هستند. علت را باید در قتل عام دهة 60 جستجو کرد. کشتار دهشتناکی [...] که فاصله‌ای تقریباً پرنشدنی بین جان به در بردگان از آن کشتار و نسل‌های بعدی انداخت.»

این نمونه را آوردیم تا مشخص شود امثال رضوی‌فقیه، که از فرانسه به تهران ارسال می‌شوند تا نقش «مخالف» ایفا ‌کنند در واقع از کدام زباله‌دان استخراج شده‌اند. با نگاهی به سوابق رضوی‌فقیه، مسئول انجمن‌های اسلامی در غرب و از مجیزگویان و مداحان اکبر بهرمانی می‌توان دریافت که حاکمیت فرانسه همچنان در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران یخ زده، و در به در به دنبال شیخ «مترقی» و «میانه‌رو» می‌دود تا حداقل قراردادهای پربرکت «توتال» را برای چپاول نفت و گاز از نو زنده کند! به همین دلیل است که روزنامه‌های لوموند و فیگارو شیفته و فریفتة‌ موسوی و کروبی شده‌اند و می‌پندارند ما هم جنایات اینان را فراموش کرده‌ایم.

کروبی امروز فراتر از یک داش‌مشتی عمل و نامش را در تاریخچة لات‌بازی ثبت کرد[...] آیندگان نام کروبی را با عملی که امروز انجام داد [...] در کنار ماشاالله قصاب خواهند نوشت.



...

یکشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۸


گاومیش و «ایستادگی»!
...
«آورده‌اند که گاومیش حاج میرزا آغاسی همیشه مطلق‌العنان و آزاد بود، از بام تا شام در کوچه و بازار به اختیار می‌گشت، از دور که پیدا می‌شد کسبه به صوت بلند، ‌ به صورت رمز به عبارت مخصوص به یکدیگر اعلام می‌کردند که گاومیش آمد ... به هر دکان می‌رسید اذیتی می‌کرد مخصوصاً به دکان شیرینی فروشی که می‌رسید مقدار کثیری شیرینی می‌خورد، و حلویات را می‌ریخت و طبق آن‌ها را به زمین می‌انداخت. همچنین کوزة ماست بقال و کفة برنج و کوزة روغن و تغار پنیر او را می‌شکست، و قدری میوه‌جات او را می‌خورد و می‌رفت. صاحب دکان ایستاده و نگاه حسرت‌آمیز می‌کرد و جرأت آنرا نداشت که گاومیش را دفع کند و حفظ مال نماید[...] آخر مردم گاومیش صدارت پناهی را کشتند و از شرش رهائی یافتند.»
منبع: امیرکبیر و ایران

برخلاف تبلیغات رسانه‌ای، خامنه‌ای با کروبی، موسوی و گروه تحکیم وحدت همگام و همراه است. در حالیکه دولت احمدی‌نژاد از طریق انفجار، سرکوب و اعدام زمینة‌ آشوب را در زاهدان فراهم می‌آورد،‌ ‌علی‌خامنه‌ای و نمایندگان‌اش نیز همگام با گروه تحکیم وحدت شورش دانشجوئی را سازمان می‌دهند. به گفتة کروبی، علیرغم مخالفت کتبی ریاست دانشگاه،‌ نمایندة خامنه‌ای برای حضور وی در پلی‌تکنیک اصرار ورزیده:

«نمایندة ولی‌فقیه‌ این دانشگاه اصرار زیادی برای برگزاری این مراسم داشته است.»

این بخشی است از عربده جوئی و نفس‌کش‌طلبی‌ شیخ کروبی در پلی‌تکنیک تهران که در کیهان، مورخ 10 خردادماه سالجاری هم انتشار یافته. حال می‌باید دید قوة قضائیة جمکران که به فاصلة 48 ساعت از درون زندان سه جوان را به جرم «ارتباط با انفجار» مسجد زاهدان اعدام می‌کند، چرا در برابر قانون‌شکنی کروبی و نمایندة‌ خامنه‌ای در دانشگاه خفقان گرفته؟

در جنگل هرگز انتخابات برگزار نمی‌کنند! با کمی دقت به ماجراهای تأسف‌آور فعالیت‌های انتخاباتی زوج کروبی ـ موسوی به ابعاد گستردة طرح استعماری «تخریب» و «آشوب‌طلبی» در ایران پی‌ می‌بریم. موسوی و کروبی دو روی سکة قانون‌شکنی‌ و بی‌مسئولیتی دوران ریاست جمهوری محمدخاتمی‌اند که هدف‌شان تشویق قانون شکنی به منظور ایجاد آشوب در دانشگاه و گسترش آن به سطح جامعه است، چرا که «براندازی» همچنان در دستورکار اربابان حکومت اسلامی قرار دارد. در راستای چنین سیاستی است که میرحسین موسوی از برابر قانون‌شکنان می‌گریزد،‌ بدون اینکه به قانون‌شکنی اعتراض کند، و یا ستاد وی خواهان تعقیب قانونی مهاجمان شود، حال آنکه کروبی مخالفان‌اش را مورد تهاجم قرار می‌دهد و با عربده‌جوئی و لات‌بازی به قانون‌شکنی افتخار می‌کند. کروبی و موسوی هر دو مجری یک سیاست‌ واحداند.

در واقع اردوگاه «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» که خود را به غلط اصلاح‌طلب می‌خواند، مجموعة‌ موسوی ـ کروبی را بجای محمد خاتمی به صحنه آورده. موسوی نقش اسلام‌گرای متین و موقر ایفا می‌کند، حال آنکه کروبی ایفای نقش واقعی خود را برعهده گرفته: لات، آشوب‌طلب، بیشرم و یاوه‌گو. ماجرای تهاجم فیزیکی و زبانی به شخص میرحسین موسوی در رسانه‌ها منعکس شده و نیازی به تکرار جزئیات آن نیست. فقط به کسانی که سخن از «انتخابات» به میان می‌آورند یک نکتة مهم را یادآور می‌شویم، و آن اینکه وحوش در جنگل انتخابات برگزار نمی‌کنند! حتی قبائل وحشی هم برای انتخاب رئیس قبیله «مقررات سنتی» خود را محترم می‌شمارند.

در این مرحله، نقایص قانون اساسی حکومت اسلامی را به دست فراموشی می‌سپاریم. فرض محال که محال نیست،‌ فرض می‌کنیم حکومت فعلی ایران یک حکومت «بهنجار» است. حکومتی که می‌خواهد انتخابات ریاست جمهوری برگزار کند. نهادهای قانونی این حکومت هم 4 نفر را برای احراز مقام ریاست قوة مجریه صاحب صلاحیت شناخته‌اند. قانوناً این 4 نفر باید بتوانند برای فعالیت‌های انتخاباتی خود امنیت داشته باشند. و از سوی دیگر، هر چهار نفر می‌باید خود را موظف‌ بدانند که قانون و مقررات کشور را رعایت کنند. آیا چنین شرایطی در ایران فراهم است؟ مسلماً خیر! نه در رسانه‌ها، نه در سطح جامعه چنین شرایطی حاکم نیست! ‌

میرحسین موسوی هر جا سخنرانی می‌کند ناسزا می‌شنود و هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهد. توضیح دهیم که یک نامزد مقام ریاست جمهوری «موظف است» به ناسزاگوئی و برهم زدن مراسم سخنرانی‌اش از طریق قانونی اعتراض کند، چرا که فرد یا افرادی که مرتکب چنین اعمالی می‌شوند آشکارا به نقض قانون پرداخته‌اند. کسی که می‌خواهد در جایگاه ریاست قوة مجریه قرار گیرد، چگونه به خود اجازه می‌دهد که قانون‌شکنی را تشویق کند؟‍! «سکوت» در برابر قانون شکنی و «گریز» از برابر قانون‌شکنان فقط به معنای «تشویق» قانون‌شکنی است.

البته ما در مورد شخص موسوی دچار توهم نشده‌ایم، سوابق او و اطرافیان‌اش را نیک می‌شناسیم و می‌دانیم او 8 سال نخست وزیر جنگ بوده و از تداوم جنگ دفاع کرده تا منافع صاحبان صنایع نظامی در غرب و به ویژه در ایالات متحد تأمین شود. بنابرتعریف، این فرد نمی‌تواند مدافع منافع ملی ایرانیان باشد، و طبیعی است که با قانون و مقررات نیز بیگانه است. چه اگر در ایران قانون و مقرراتی در کار می‌بود امثال کروبی و موسوی می‌بایست در برابر دادگاه پاسخگوی کشتار و چپاول خود باشند. اگر این بحث را بدون ارجاع به افراد پیش می‌بریم به این دلیل است که می‌خواهیم «دامنة تخریب» را در فعالیت‌های نامزدهای انتخاباتی مطرح کنیم. به عبارت دیگر بحث ما «منطقی» و «انسان محور» است، به همین دلیل «رعایت قانون» را توسط 4 نامزد انتخاباتی ملاک و معیار قرار خواهیم داد.

پس بپردازیم به فعالیت‌های انتخاباتی مهدی‌کروبی. تقدس‌پروری و مهمل‌گوئی‌های کروبی را در جنگ زرگری او با کیهان پیشتر بررسی کرده‌ایم. گفتیم که این فرد همانند جانوران وحشی فاقد هر گونه ادراک از «نظم قانونی» است و این روزها هر جا پای می‌گذارد، به «سینه زنی» و «روضه خوانی» برای زندانی شدن «فرزند شهید» می‌پردازد. ‌گویا هر که پدرش را در جنگ از دست داده «مقدس» به شمار می‌رود و مجاز است هر جرمی مرتکب شود. در هر حال کروبی با انتخاب کرباسچی، عطاالله مهاجرانی و محمدعلی نجفی جهت قبله‌اش را کاملاً مشخص کرده: امارات متحد عربی، مرکز پولشوئی، تجارت زن و کودک و از همه مهم‌تر مرکز فعالیت‌ تروریست‌های اسلام‌گرا که تحت نظارت جنتلمن‌های نزول‌خور لندن اداره می‌شود و هر از گاهی برای گرم کردن بازار حکومت مفلوک جمکران در شیپور «سه جزیره» و «خلیج عربی»‌ می‌دمد. باری، شیخ کروبی روز شنبه، هشتم خردادماه سالجاری به دعوت یک تشکل دانشجوئی برای سخنرانی انتخاباتی راهی پلی‌تکنیک تهران شد. کیهان،‌ مورخ 10 خردادماه سالجاری و سایت اخبار روز، مورخ 9 خردادماه گزارش حضور غیرقانونی کروبی را در پلی‌تکنیک منتشر کرده‌اند.

کیهان شمارة 19734 می‌نویسد، ریاست دانشکده در یک اطلاعیة رسمی موافقت خود را با برگزاری سخنرانی کروبی برای روز چهارشنبه 13 خرداد صادر کرده بود. اما کروبی و همراهان روز شنبه با شکستن در وارد دانشگاه شدند! به گزارش کیهان اطلاعیة دانشگاه کتباً در اختیار ستاد انتخاباتی کروبی قرار گرفته بود:‌

«با عنایت به اینکه [...] آرامش در آستانة برگزاری امتحانات پایان ترم [ضروری است] هرگونه فعالیت بدون هماهنگی و برنامه ریزی می‌تواند [نظم دانشگاه را برهم زند] بدین وسیله اعلام می‌دارد [...] هیچ برنامه رسمی و قانونی توسط کاندیداهای محترم امروز در دانشگاه برگزار نمی‌گردد.»

این بخشی است از اطلاعیة ریاست دانشگاه که هر کس خواندن و نوشتن را در حد ابتدائی آموخته باشد قادر به درک محتوای آن خواهد بود. البته بجز گروهی که هدف‌شان ایجاد آشوب در دانشگاه و تکرار آشوب‌های 18 تیر باشد. به عبارت دیگر بجز خامنه‌ای،‌ نهضت عاظادی، حزب توده و مشارکت‌چی‌ها که شیرینی 8 سال «اصلاحات»، غارت، قتل‌های زنجیره‌ای و آشوب و سرکوب را هنوز زیر دندان دارند و می‌پندارند که از طریق هی کردن عملة تحکیم وحدت و پیروان موسوی در دانشگاه باز هم امکان سازماندهی یک براندازی وجود دارد. هر چند کورخوانده‌اند! ‌ چون امروز دیگر مردم ایران فریب هوچی‌های ساواک در دانشگاه را نخواهند خورد. بگذریم!

روز شنبه کروبی،‌ کرباسچی و همراهان بی‌اعتنا به اطلاعیة‌ ریاست دانشگاه با شکستن در ورودی وارد دانشگاه شده و مورد استقبال فعلة فاشیسم قرار می‌گیرند! سپس کروبی به پیروی از ماشاالله قصاب و حاج‌منصور سخنرانی کرده می‌گوید، برنامة فشرده‌ای دارد، تازه از راه رسیده و فردا باید راهی خراسان شود،‌ اما به دلیل اصرار نمایندة خامنه‌ای در این مراسم حضور یافته! به این بخش از گزارش کیهان که می‌رسیم، تازه متوجه می‌شویم که نمایندة خامنه‌ای در هم‌سوئی کامل با فعلة فاشیسم در گروه تحکیم وحدت و شرکاء قرار گرفته، حال آنکه اصلاح‌طلبان حکومتی با توسل به واژگون نمائی وانمود می‌کنند که فعلة فاشیسم در دانشگاه دشمن علی‌خامنه‌ای‌اند. می‌بینیم که به هیچ‌عنوان چنین نیست، خامنه‌ای و نمایندگان‌اش با «براندازان» در یک جبهه قرار دارند.

همچنانکه گفتیم «خودبراندازی» ویژگی حکومت‌های دست نشانده است. چرا که در یک نظام استعماری، براندازی برای سرکوب مطالبات مردم و تأمین منافع استعمار صورت می‌پذیرد و به همین دلیل پیوند مستقیم با شورش و آشوب دارد. ولی در پس پردة این آشوب‌های «مردمی» اهرم‌های سرکوب «نظامی ـ امنیتی» تقویت می‌شود تا بتواند سرکوب جامعه را با شدت بیشتری اعمال کند. به عبارت دیگر استعمار برای سازمان دادن به براندازی نیازمند «حضور مردم» است، همچنانکه در بهمن‌ماه 1357 دقیقاً همین صحنه را ایجاد کرد. پس بازگردیم به فعالیت‌های براندازانة خامنه‌ای و شیخ کروبی.

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خویشتن گمان نبرد کس که نادانم

به گزارش کیهان، کروبی پس از ورود غیرقانونی به پلی‌تکنیک،‌ به دانشجونمایان وعدة اصلاحات داده و از آزادی‌خواهی آنان تقدیر کرده! البته می‌دانیم که آزادی در قاموس فعلة فاشیسم همواره در ترادف با قانون‌شکنی و عربده‌جوئی قرار می‌گیرد، پس تعجبی نیست که آخوندکروبی دانشجونمایان تحکیم وحدت را نیز در همین راستا «آزادیخواه» بداند:

«علیرغم اینکه تریبون و جایگاه خاصی برای صحبت‌های ما قرار ندادند اما [...] از ریاست دانشگاه [...] و دانشجویان آزادیخواه دانشگاه امیرکبیر تشکر [...] می‌کنم [...] من برای تغییر قانون اساسی و اصلاحات آمده‌ام [...] اگر بنده رئیس جمهور بشوم حرمت دانشگاه، استادان و دانشجویان را حتماً مورد نظر قرار خواهم داد و فضای آزادی [...] را برقرار می‌کنم.»

مسلم است که «بنده» از «آزادی» جز لات‌بازی و نفس‌کش‌طلبی هیچ نمی‌شناسد، در غیراینصورت منطقاً ابراز «بندگی» نمی‌کرد. با توجه به ورود غیرقانونی کروبی به دانشگاه، باید مطمئن باشیم که این سگ‌هار کارخانة رجاله‌پروری حتماً برای دانشگاه و استاد و دانشجو «احترام» فراوان قائل است، در غیراینصورت با شکستن در وارد دانشگاه نمی‌شد. آخوند کروبی در توجیه رفتار وحشیانة خود اظهار داشته، مگر دانشگاه پادگان است که رئیس آن بتواند مانع از حضور نامزدهای انتخابات ‌شود؟

بله اینچنین است که به میزان درک آخوند کروبی از نظریة انتظام امور اجتماعی و برنامه‌های انضباطی آگاه می‌شویم. این شیخ مفلوک می‌پندارد که نظم فقط ویژة پادگان است! و خارج از پادگان فقط طویله وجود دارد که امثال کروبی برای لگدپرانی در آن از «آزادی» کامل برخوردارند. کروبی در واقع نسخة دوم گاو حاج میرزا آغاسی است که صلاحیت وی از جانب شورای نگهبان برای استقرار در جایگاه ریاست جمهوری چاه جمکران مورد تأئید قرار گرفته. به گزارش کیهان:

«کروبی با تقبیح عملکرد ریاست دانشگاه [...] نسبت به عدم صدور مجوز برای حضور وی در پلی‌تکنیک گفت دانشگاه پادگان نیست که رئیس آن مانع حضور کاندیداهای انتخابات در آن شود.» ‌


مهدی کروبی و کرباسچی بدون مجوز قانونی، با شکستن در ورودی به دانشگاه وارد شده، سخنرانی کرده‌اند بدون اینکه مقامات دانشگاه و نیروی انتظامی کوچکترین واکنشی به این قانون شکنی آشکار نشان دهند! و کار به این مختصر ختم نمی‌شود. «خبرنامة‌ امیرکبیر» پس از اجرای این برنامة لات‌بازی و اوباش‌پروری یک بیانیة سرشار از بلاهت تحت عنوان «با ایستادگی همه کار می‌توان کرد» صادر نموده که در سایت «اخبارروز»، مورخ 9 خردادماه سالجاری انتشار یافته. بیانیه‌ای که در واقع بازتابی است از عمق حماقت و توحش نویسندگان آن.

نادان را به از خامشی نیست و گر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی
چون نداری کمال فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فضیحه کند
جوز بی‌مغز را سبکساری

آری! با این نوع «ایستادگی‌ها» تنها کاری که می‌توان کرد تنزل مرتبة انسان به حیوان است. به طرفداران آزادی و اصلاحات، «ویراست» آخوند کروبی، ‌ به ویژه به فاطمه حقیقت‌جو که با روسری گل‌منگلی در «بی‌بی‌سی» ظهور کرده تا به قول خودش «از لج احمدی نژاد» در انتخابات شرکت ‌کند و مملکت را بسازد! توصیه می‌کنیم آراء خود را از سوی «گاو حاج میرزا آغاسی» و به نام نامی «گاو حاج میرزا آغاسی» به صندوق‌های مارگیری بریزند! چرا که درک امثال کروبی و طرفداران‌اش از آزادی و تمدن و فرهنگ فقط در حد همان گاو حاج میرزا آغاسی است.

بله در باب گاوهای کذا هر چه بگوئیم، کم گفته‌ایم! و اگر گاومیش متمدن 150 سال پیش چنین مطلق‌العنان بود، امروز این کل حاکمیت ایران است که نقش «گاومیش» ایفا می‌کند. حاکمیت ایران به عنوان یک مجموعة استعماری شامل گورکن‌ها و شبه‌مخالفان‌شان در داخل و خارج مرزها است. در چنین مجموعة استعماری چون نیک بنگریم همه به برکت حمایت استعمار «مطلق‌العنان‌اند». البته در برابر ملت ایران، که مانند همان صاحب دکان، دهه‌هاست که ایستاده و خرابکاری‌های گاومیش را فقط می‌نگرد.

گاومیشی که با جنجال و هیاهو سفارت آمریکا را اشغال می‌کند، تا تحریم اقتصادی و جنگ بر ما ملت تحمیل شود. گاومیشی که 15 ملوان بریتانیائی را به جرم تجاوز به مرزهای ‌ایران «دستگیر» می‌کند، از آن‌ها اعتراف تلویزیونی می‌گیرد، اعترافاتی که همه می‌دانند فاقد هرگونه اعتبار حقوقی است. سپس همین گاومیش به متجاوزان هدیه می‌دهد و آزادشان می‌کند! گاومیشی که 8 سال سرکوب،‌ کشتار و به ویژه آشوب در دانشگاه را «اصلاحات» می‌خواند، و ... و بالاخره گاومیشی که برای دفاع از «آزادی» در ورودی دانشگاه را می‌شکند تا در سخنرانی خود به حقوق دانشجو و دانشگاه احترام بگذارد.

و اگر گاومیش حاج میرزاآغاسی، فقط گاومیش بود و ادعائی هم نداشت، گاومیش‌های هزارة سوم همه فن حریف و صاحب‌نظراند. روشنفکراند،‌ فیلسوف‌اند یا شاعراند و جامعه‌شناس و ... و به ویژه اهل «اصلاحات»،‌ تأمین «آزادی» و دفاع از «حقوق دانشجو» و «ساختن» میهن‌اند! و اینکار را با چنان ظرافتی انجام می‌دهند که انسان به تمدن گاو حاج میرزا آغاسی واقعاً ایمان می‌آورد! ما به اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و اربابان‌شان توصیه می‌کنیم از سرنوشت «گاومیش صدارت‌پناهی» عبرت بگیرند که سرانجام مردمان تکه، تکه‌‌اش کردند تا از شرش خلاص شوند.




...