شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۰



چیکن‌کات!
...


انگلستان و یانکی‌ها می‌خواهند در ایران کودتا کنند،  و از هم اکنون بوق‌های‌شان در جمکران،   از جمله «اعتماد» و «شرق»،   برای پنهان داشتن دست ارباب،  این کودتا را به حساب احمدی‌نژاد نوشته‌اند.

چقدر خوشحال شدیم که روز گذشته،  در سایت فرانسه زبان نووستی به ما گفتند،   «لنین» هیچ دخالتی در قتل  «تزار»نداشته؛  ما هم می‌دانستیم!   ایشان کارهای مهم‌تری داشتند و نمی‌توانستند شخصاً تزار و افراد خانواده‌اش را به قتل برسانند؛   یک فرد را نمی‌توان مسئول کودتای بلشویک‌ها و پیامدهای فجیع آن دانست،   بگذریم!

آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک که «جنبش سبزشان» توزرد از آب در آمد و رسوائی‌شان به اخراج هیز اکسلنسی،   «سایمون گاس» از ایران انجامید،  جهت تکمیل طرح براندازی با «جیمز باند» و «کنتاکی فراید چیکن» پای به میدان گذارده‌اند.   پرسوناژ «جیمزباند» و سناریوی کلیشه‌ای فیلم‌های‌اش خوشبختانه برای همگان شناخته شده است.   جیمزباند را به مأموریت می‌فرستند،   مأموریت ایشان نابودی یک پرسوناژ پلید و ابتر کردن نقشه‌های شوم اوست.   «حضرت» باند که خود را «باند،  جیمزباند» معرفی می‌کنند،   در راه انجام وظیفه با مشکلات فراوان روبرو می‌شوند؛   زنان زیبا به قصد کشتن آنحضرت از ایشان دلبری می‌نمایند،  هر چند «جیمز» فریب نمی‌خورد.   اما در فیلم‌های «باند»،  زنان نیک‌منش نیز وجود دارند؛  و اکثر اوقات یک پرسوناژ مؤنث به عنوان «کمکی» جیمز باند ظاهر می‌شود و ... و در پایان حضرت «باند» با نجات جان پرسوناژ کمکی،   در واقع «بدهی» خود را به او پرداخت می‌نمایند.  «جیمز» پس از نابودی همة دشمنان،   موقتاً پرسوناژ کمکی را در سواحل دل‌انگیز مورد «تفقد» قرار می‌دهد.   البته اینهمه فداکاری برای شادی دل «کوئین» است که طی 60 سال اخیر تکان نخورده و گویا قرار است بزودی تکانی بخورند!   از اینرو دربار انگلستان گوشة چشمی به کاتولیک‌ها نشان داده تا هیتلر آسوده بخوابد!   

بله،   کوئین الیزابت نازنازی که امروز استرالیا را به مقصد لندن ترک گفتند،   روز گذشته با پیراهن آبی رنگ‌شان،   نشست کشورهای مشترک‌المنافع را در شهر «پرت» افتتاح فرمودند. ایشان همزمان قلادة‌ سگ‌های هارشان را در سراسر جهان،   از جمله در جمکران رها کردند،  چرا که برنامة «بهار عرب» در تونس و به ویژه در لیبی به افتضاح کشیده و لازم است کفن‌فروش‌ها با توسل به مبهمات مقدس،   از تاراجی که ارباب با شعار «حمایت از دمکراسی» صورت داده و می‌دهد حمایت به عمل آورند.   به عبارت دیگر،  نیاز بر این مهم است که حکومت‌های اسلامی منطقه،  همچنانکه در تهران نیز شاهدیم نقش پامنبری استعمار را ایفا ‌کنند.

روشن‌تر بگوئیم،  جنایاتی را که گاوچران‌ها با شعار «حمایت از دمکراسی» و «حقوق بشر» صورت می‌دهند،  جیره‌خواران‌شان با توسل به مبهماتی از قماش اسلام،  عدالت،  مردم و مزخرفات مشابه توجیه می‌کنند.   در ضمن،   «الاغ ـ ‌مسلمان‌‌های» طویلة مک‌کارتی شبیه‌سازی‌های ارباب را هرگز به زیر سئوال نمی‌برند،‌   و به همین دلیل است که شعارهای پوچ و گوساله‌پسند از قماش «اشغال وال‌ستریت» را بی‌چون و چرا و با لذت فراوان نشخوار می‌کنند.   به عنوان نمونه «جکی»،   امام جمعة «موقت» تهران در وقوقیة‌ روز گذشته به بهانة حمایت از «جنبش 99 درصدی‌ها» در واقع به هواداران موسوی فراخوان شورش داده و می‌گوید،   «پیام مردم» نباید سرکوب شود!   «پیام مردم» چیست؟  هر آنچه بوق‌های سازمان سیا بگوید!  

همچنانکه شاهد بودیم در تونس،  مصر و به ویژه در لیبی،  همین «مردم» خواهان نشاندن سگ بجای کله‌پز بودند.   در آمریکا و اروپا نیز «مردم» می‌خواهند بازار بورس را اشغال کنند،   چرا؟   در واقع معلوم نیست!   ولی در ظاهر «مردم» از وضع موجود به تنگ آمده‌اند!  اتفاقاً در جهان سوم هم «مردم» ناراضی‌اند!   اما نارضایتی ملت‌های جهان سوم از سیاست‌های استعمار ناشی می‌شود،   و هیچ ارتباطی به دین و مذهب ندارد.  همین استعمار است که با هدف تقویت کاروان‌های خردجال در کشورهای مسلمان‌نشین دست به «شبیه‌سازی» در اروپا و آمریکا زده تا وانمود کند که «همه جا مردم ناراضی‌اند» و لازم است همه جا مردم «قیام» کنند!   به همین دلیل است که سازمان تبلیغات اسلامی،   «ساتاس»،   ضمن استقبال از کاروان‌های خردجال حزب دمکرات،   حامی «قیام وال‌ستریت» شده و سیاهی لشکر حاکمیت را «99 درصد» از کل جمعیت به شمار آورده.   «ساتاس» از زبان جکی تأکید می‌کند که «پیام» اینان سرکوب شدنی نیست.    به گزارش «محرنیوض»،   مورخ 6 آبان‌ماه سالجاری،  ‌ آخوند جنتی از سرکوب «قیام» وال‌ستریت گلایه دارد:

«[...] وی [...] به قیام وال استریت [...] اشاره کرد و افزود:   در این قیام 99 درصد علیه یک  درصد اعتراض کردند اما پیام مردم را سرکوب می‌کنند [...] این پیام سرکوب شدنی نیست [...]»

باید پرسید،  «پیام» جنتی در این میانه چیست؟  «جکی» چنین القا می‌کند که تجمع علافان ینگه‌دنیا «قیامی است حسینی!»  حتماً رهبرشان هم خمینی است و به ما نگفته‌اند!   در هر حال،   این «قیام حسینی» آنقدر مردمی و خلقی بود که حتی مورد حمایت هنرپیشه‌های میلیاردر هولیوود نیز قرار گرفت.   همان‌ها که برای پیشبرد توحش مک‌کارتیسم شب‌وروز در برابر دوربین‌ها عرق شرافت می‌ریزند!   پس تعجبی ندارد که آخوند جنتی و دیگر سگ‌های‌ هار استعمار هم از «قیام» کذا حمایت به عمل آورند.    و در همین راستا،   هیچ تعجبی ندارد که الیزابت دوم یک جیمزباند زپرتی و زهوار دررفته را به عنوان «سفیر» به جمکران بفرستد و صالحی نیز  با این «جیمزباند» فکسنی خوش و بش فرماید.

ایسنا،   مورخ 6 آبان‌ماه سالجاری در خبری با کد: 9008 ـ 03729 می‌نویسد،  علی‌اکبر صالحی «چیل‌کات» را که برای تقدیم استوارنامه‌اش به وزارت امور خارجه آمده بود به حضور پذیرفت!   نمی‌دانستیم در حکومت جمکران «استوارنامه» سفیر را به وزیر امورخارجه می‌دهند؛  چنین می‌پنداشتیم که در حکومت‌های بهنجار،   «استوارنامه» سفیر به رئیس جمهور و یا رهبر حکومت «تقدیم» می‌شود.  به هر تقدیر،  حکومت اسلامی بنابرتعریف،  ناهنجار است.   اما به نظر می‌رسد،   دولت انگلستان  «صالحی» را به عنوان مخاطب برگزیده!  چون هم صالح است هم ایرانی نیست.

صالحی که منطقاً می‌باید در جریان سوابق بسیار درخشان «چیل‌کات» باشد،   در گفتگو با جیمزباند ضمن اشاره به تاریخچة درخشان حضور انگلستان در کشورمان خواهان اصلاح نگرش بریتانیا به حکومت اسلامی شده.    جیمزباند هم قول داده دولت بریتانیا را در جریان «واقعیت‌های» حکومت‌ اسلامی قرار دهد!   به عبارت دیگر دولت انگلستان که بیش از یک‌ سده است به غارت و سرکوب ملت ایران اشتغال دارد،  قرار شده از «واقعیات» آگاه شود:

«[...] صالحي [...] با اشاره به سوابق روابط دو كشور [...]‌ بر ضرورت اصلاح رويكرد دولت انگليس نسبت به [حکومت اسلامي] تأكيد كرد[...] سفير جديد انگليس [...] نيز [...] اظهار داشت:  ماموريت دارد [...] واقعيت‌هاي [حکومت اسلامی] را فارغ از نگاه منابع رسانه‌اي به دولت متبوع خود منتقل نمايد.»

این گفتگو از هر نظر «دیپلماتیک» است!   چرا که همزمان وقاحت صالحی و جیمزباند را به اثبات می‌رساند.   سوابق بریتانیا در ایران جز سرکوب و چپاول و حمایت از اوباش نبوده،   و حکومت اسلامی نیز جهت بقاء خود بر اریکة قدرت به تداوم همین «سوابق» مقدس نیاز دارد.   از سوی دیگر،   «نگاه» رسانه‌های غرب،  بازتاب سیاست استعماری آنگلوساکسون‌هاست،   در نتیجه سفیر انگلستان و دولت متبوع‌اش نه تنها با این «نگرش» بیگانه نیستند که مشوقان اصلی آن به شمار می‌آیند.  در نتیجه،   سخن گفتن از «انتقال واقعیات» ایران به دولت بریتانیا،   آنهم خارج از چارچوب سیاست‌های لندن فقط شارلاتانیسم می‌تواند باشد.   در واقع «چیل‌کات» به صالحی گفته،   «دولت ما از طریق رسانه‌ها در جریان مسائل حکومت شما قرار می‌گیرد!»  صالحی هم جواب داده:   «ما که از قدیم نوکر آمریکا بودیم،  حالا برای شما هم نوکری می‌کنیم.»

خلاصة‌ کلام،  هم‌میهنان گرامی!   مأموریت سفیر جدید انگلستان در ایران جز عوامفریبی و انسان‌ستیزی نیست.    ایشان را برای تکمیل «براندازی سبز» موسوی به تهران فرستاده‌اند،   و اگر همة لوطی‌وعنترهای سازمان سیا در داخل و خارج مرزها همزمان بر طبل «براندازی» قریب‌الوقوع می‌کوبند هیچ تعجب نکنیم!   به راه انداختن کاروان‌های خردجال و سازمان دادن به عملیات تروریستی با هدف فراهم آوردن زمینة‌ مناسب برای کودتا در ایران،   خیال خامی است که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک هنوز در کلة پوک‌شان می‌پرورانند.   و برای تحقق همین توهمات است که از یکسو،  قلادة همة سگ‌های‌ هارشان،   از جمله «جکي» را گشوده‌اند تا مراسم 13 آبان بر پا کند،   و از سوی دیگر،   یانکی‌ها از افتتاح «سفارت‌خانة مجازی» در تهران سخن به میان می‌آورند.   این است دلیل اعزام «ویراست» نوین کلنل آیرون‌ساید به ایران.

سفیر جدید بریتانیا که «جان دومینیک چیل‌کات» نام دارد،   به قول گورکن‌ها یک آیرون‌ساید «تراریخته» است که پیشتر در عراق مسئول خرابکاری بوده.   از اینرو پیش پای ایشان،  یک کشتی ایرانی که مقصدش «بوشهر» بود «به دلائل نامعلوم» غرق شد؛    سپس به همان «دلائل نامعلوم» انفجار چند بمب را در کشور عراق شاهد بودیم،   و ... و روز گذشته هم پاکستان یک موشک مجهز به کلاهک هسته‌ای را با برد 700 کیلومتر آزمایش کرد! شاید به همین دلیل بود که موهان سینگ،   نخست وزیر هند نیز «به دلائل نامعلوم» از شرکت در نشست کشورهای مشترک‌المنافع در حضور علیاحضرت ملکه در استرالیا خودداری نمود و یک لیوان آب زرشک خنک و خوش‌خوراک برای الیزابت دوم فرستاد.

امیدواریم پیراهن آبی‌رنگ ملکة آلمانی‌تبار بریتانیا زرشکی نشده باشد!   همچنین امیدواریم خداوند «روزی» هیلاری کلینتن را جای دیگری،   خارج از «کوبا» حواله کند.   چرا که با توجه به تغییر شرایط،   حتی گشایش سفارت مجازی یانکی‌ها در ایران و ارسال آیرون‌ساید «ترانس‌ژنیک» به تهران،   دردی از «خداوندان» طویلة‌ مک‌کارتی دوا نخواهد کرد.   این حضرات در تداوم عملیات قهرمانانة هیز اکسلنسی،‌   «سایمون گاس»،   برای سازمان دادن به یک کودتای «مردمی» دیگر با صورتک «انتخابات» خیز برداشته‌اند  و بوق‌های‌شان کودتای کذا را به حساب «احمی» نوشته‌اند؛   مهرورزی هم صدالبته انکار نمی‌کند.   اصولاً تأئید «شایعات» بوق‌های آن ارتش مقدس و آدمخوار،   به قول شیخ مسعود بهنود «رسم روزگار است!»

رسم روزگار چیست؟   اسلام!   یعنی پذیرش بی‌چون‌وچرای «وضع موجود»،   به عنوان ارادة الهی!   رسم روزگار یعنی تأئید وحشیگری،  انسان‌ستیزی و جنایات ارتش ناتو.   ارتشی که دیگر نمی‌تواند مانند دوران نورانی «جنگ سرد»،‌   جنایات‌اش را به حساب مترسک‌های‌اش بنویسد و به عنوان مثال بمباران کردها با سلاح شیمیائی در حلبچه را به صدام حسین نسبت دهد،   تا بتواند در میانمدت،   با توسل به دروغ‌های مشتی «کارشناس» خودفروخته و جنجال رسانه‌ای،   برای تهاجم نظامی به عراق زمینة مناسب فراهم آورد. 

چقدر شرایط به دوران نورانی کودتای بلشویک‌ها شباهت پیدا کرده!    هیتلر،  موسولینی، لنین،  چمبرلن و ... و خصوصاً آتاترک و کلنل میرپنج همه برگشته‌اند سر کارشان!    با این تفاوت که «هیتلر» تغییر جنسیت داده و بجای لشکرکشی به یونان،   از طریق بانک‌ها می‌خواهد این کشور را به زیر سم ستوران خود بیاندازد.   موسولینی هم دیگر طاس و «کچل» نیست،  کلی «مو» روی سرش کاشته؛   هر چند حسابی «مچل» شده.   در فرانسه هم،   نه مارشال پتن داریم،   نه ژنرال دوگل.   فردی به نام نیکولا سرکوزی به تنهائی هم پتن است و هم دوگل،  و  به «دنباله‌روی» فرانسه از آلمان بسیار «افتخار» می‌کند.    آنهم آلمانی که از یک‌سو دستش زیر سنگ چین افتاده و از سوی دیگر نقش کنیز مطبخی روسیه را ایفا می‌کند.   خلاصه اینروزها خیلی خبرها بود!   اما مهم‌ترین خبر،   «امان دادن» روسیه به ارتش ناتوست،  باز هم به دلائل «نامعلوم!»

ارتش آدمخوار ناتو اعلام داشت،  تا آخر ماه اکتبر از لیبی خارج می‌شود که ناگهان خبر رسید «مردم لیبی» از درگاه این ارتش «آزادی‌بخش» عاجزانه تقاضا دارند که بماند!   در آزادی‌بخشی ارتش ناتو تردید روا نیست،   این ارتش ملت‌ها را از قید زندگی «آزاد» می‌کند. باری در پی ابراز تمایل ارتش کذا برای خروج از لیبی،   روگزین،   نمایندة روسیه در سازمان ناتو اعلام داشت،   در اینمورد «شورای امنیت» تصمیم می‌گیرد!   اظهارات دیمیتری روگزین در سایت فرانسه زبان نووستی،   مورخ 27 اکتبر2011 موجود است.   ایشان به اعضای ناتو تلویحاً «پیام» دادند،  همانطور که با برخورداری از «تساهل و تسامح» ما وارد لیبی شدید، می‌توانید یکبار دیگر هم با «چرب کردن سبیل ما» از بزرگ‌منشی و چشم‌پوشی‌های سخاوتمندانة روسیه بهره‌مند شوید!   

اینگونه بود که سازمان ناتو یک «فرستادة مخصوص» و مؤنث را با چند هزار کیلو «روغن کرمانشاهی» اصل به مسکو فرستاد و گویا روس‌ها روغن کرمانشاهی را برای طبخ «پیروشکی» و کیوسکی و «کی‌های» دیگر مناسب تشخیص دادند؛   خلاصه کی به کیه؟   دلائل‌اش مشخص نیست!

اینگونه بود که باز هم به «دلائل نامعلوم»،  در تاریخ 27 اکتبر 2011 ،   اعضای شورای امنیت «یکدل و یکصدا» با خروج ارتش ناتو از لیبی موافقت کردند و این خبر بهجت اثر،  یک روز پس از خبر انتصاب «‌دومینیک جان چیل‌کات»،  ‌ سفیر علیاحضرت در ایران انتشار یافت.   و بازهم به دلائل نامعلوم،   همزمان با انتصاب «چیل‌کات»،   یک اسکلة نفتی در ایران به افتخار انفجار نائل آمد.   به همچنین،   به دلائل نامعلوم،   در سازمان ملل خیلی خبرها بود!   از جمله خبر مخالفت آمریکا و اسرائیل با رفع تحریم از کوبا!

سایت فرانسه زبان «نووستی»،   مورخ 25 اکتبر سالجاری به نقل از «رویترز» می‌نویسد،  186 کشور،  از جمله روسیه به طرح پایان تحریم‌ها علیه کوبا رأی مثبت دادند،   سه کشور،  که به نام‌ آن‌ها اشاره نشده،  به این طرح رأی ممتنع دادند،   و مواضع آمریکا و اسرائیل هم که در مخالفت با ملت کوبا «عیان» است.   در واکنش به طرح مذکور،  هیلاری کلینتون اعلام داشت،  «کاسترو باید برود!»   

به یاد داریم که فیدل کاسترو در سال 2006 از مقام خود استعفا داد؛   اظهارات مضحک وزیر امور خارجة ایالات متحد که در صدای آمریکا، ‌ مورخ 28 اکتبر سالجاری منتشر شده،  در واقع حماقت بی‌کران این «دیپلمات» باتجربه را بازتاب می‌دهد.   چرا که از یک‌سو،   فیدل کاسترو از مقام خود استعفا داده،   و از سوی دیگر اینکه چه کسی در کوبا،  یا هر کشور دیگری بماند یا برود،  به هیچ عنوان در حیطة اختیارات وزیرامور خارجه یانکی‌ها نیست.   می‌بینیم که الاغ‌های طویلة مک‌کارتی از قماش خمینی و اردوغان و شرکاء همه در مسیر هیلاری کلینتن گام برمی‌دارند.

خلاصه بگوئیم،  وزیر امورخارجة‌ آمریکا،   همچون اسلاف‌اش پای‌ از گلیم خود درازتر کرده.   با این تفاوت که وزیر امورخارجة یانکی‌ها،   یکجانبه‌گرائی،  مرزشکنی و نقض مقررات بین‌المللی را تحت عنوان حمایت آمریکا از «دمکراسی» مطرح می‌کند.   حال آنکه جیره‌خواران عموسام در کشورهای مسلمان‌نشین با توسل به مفاهیم گنگی همچون «حق» و «عدالت» و اسلام و اینگونه مزخرفات به لگدپرانی بر علیه ملت‌ها مشغول شده‌اند:    

«هیلاری کیلینتون [...] در جلسه کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا [گفت] موضع ایالات متحده نسبت به کوبا [همان است که بیش از 50 سال بوده]  کاسترو باید برود [...] کلینتون [افزود] آمریکا خواهان دمکراسی برای کوبا است [...]»

از درجازدن،  سکون و ایستائی مواضع یانکی‌ها شگفت زده نشویم؛  پویائی، ‌ زندگی و هرگونه حرکت به سوی آینده با فاشیسم در تضاد قرار می‌گیرد. مواضع هیتلر هم تغییرناپذیر بود.   و اما خارج  از ایران و دیگر کشورهای منطقه،   «دمکراسی» مطلوب یانکی‌ها همان است که به قول هیلاری کلینتن «بیش از 50 سال است» در شیلی،  آرژانتین،  ونزوئلا،  کلمبیا و ... و دیگر کشورهای آمریکای لاتین اعمال شده و می‌شود.   فقط کشور کوبا باقی مانده که از این «موهبت الهی» بی‌بهره است.   

بین خودمان بماند،   دلیل واقعی جیغ‌وفریاد هیلاری کلینتن این است که گازپروم با همکاری «پتروناس» در بخش کوبائی خلیج مکزیک به استخراج نفت مشغول شده!   مشروح خبر فوق در سایت فارسی نووستی، ‌ مورخ 10 مردادماه سالجاری موجود است.   این عملیات به مذاق یانکی‌ها هیچ خوش نیامده،   از اینرو یقة فیدل کاسترو را گرفته‌اند؛  تا بهانه‌ای برای گسترش تنش داشته باشند.   به این ترتیب امکان سنگ‌اندازی در راه مذاکرات صلح «اسرائیل ـ فلسطین» گسترش خواهد یافت و نان اسرائیل و حکومت مرده‌شویان در روغن فراوان شناور خواهد شد.  خلاصه در سایة‌ این جنجال و هیاهو،‌  جیمزباند،  یعنی سفیر جدید بریتانیا می‌تواند با کمک زهراخانوم،   جان تازه‌ای در کالبد حکومت پوسیدة‌ اسلامی بدمد و موسوی جلاد را به عنوان رهبر مخالفان حکومت به افکار عمومی حقنه کند.   در کمال تأسف این فیلم جیمزباند «تمام اسلامی» است و سناریوی فیلم «چیل‌کات» با فیلم‌های شون‌کانری تفاوت‌های چشم‌گیری نشان می‌دهد.

جیمزباند همیشه در رستوران یا کازینوهای لوکس با زنان شوخ و زیبا و خوش‌پوش سر و کار دارد،   حال آنکه حضرت «چیل‌کات» می‌بایست «کنتاکی فراید چیکن» سق بزند،  و زهراخانوم پیر و خیکی و بد ادا را با چادرسیا و روسری گل‌منگلی‌اش به عنوان «پرسوناژ کمکی» بپذیرد!    خلاصه «مرگ سبزی است،  تحفة درویش!»   شاید به همین دلیل سفیر جدید بریتانیا در تصاویراش اینچنین «ماتم‌زده‌» بنظر می‌رسد؛   شاید هم ماتم ایشان به بازگشائی تئاتر «بولشوی» و پایان بولشویسم مرتبط باشد.   

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 28 اکتبر 2011،  نمادهای «اتحاد شوروی» از «بولشوی» زدوده شده.  روز گذشته،   در مراسم بازگشائی این تئاتر،  هنرمندان با لباس کارگران به صحنه آمدند؛  خلاصه کارگرپرستی هم نمایشی شد و به پایان رسید.   ولی شاهدیم که جیمزباندبازی،  همانند «قیام حسینی» همچنان ادامه دارد!   امیدواریم «چیل‌کات» و زهراخانوم پس از لنباندن کنتاکی فراید چیکن،  امت اسلام را از ظلم و ستم معاویه برهانند، و پایه‌های حکومت «چیکن‌کات» را مستحکم کنند؛  هرچند در زبان عربی حرف «چ» وجود ندارد!


 











...



Share




سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۰



احل‌غلم!
...

    
«آزادی» تعدد زوجات در لیبی،   پیروزی «غیر قابل تردید» اخوان‌المسلمین در انتخابات «آزاد» تونس،  تعطیلی موقت ویکی‌لیکس به دلیل کمبود دلار،   خروج سفیر آمریکا از سوریه،   اعتراض موذیانة باراک اوباما به جنایات اوباش «انقلابی» در لیبی،   اعلام آمادگی پاسدار لاریجانی برای از سر گرفتن مذاکرات هسته‌ای با گروه شش،   و همزمان پشتیبانی صالحی،  وزیر امورخارجة جمکران از جنایات ارتش ناتو در لیبی،‌  و ابراز تمایل ایشان به مذاکره با اتحادیة اروپا پیرامون آنچه «مسائل حقوق‌بشری» خوانده‌اند و ... و از همه مهم‌تر احضار دوبارة پسر «مرداک» به پارلمان بریتانیا،  پس از هذیان‌گوئی‌های کرزای نشان می‌دهد که اوضاع سخت «ستردرستیز» شده!

این «عبارت» را از سایت فارسی نووستی کش رفتیم،  راستش معنای آن را هم نمی‌دانیم!   فقط می‌دانیم که عبارت مذکور با مسافرت یک هیئت نظامی از ستاد فرماندهی ارتش آدمخوار ناتو به مسکو ارتباط دارد!   بله،   متأسفانه از نظر زبان «دری» اوضاع‌مان چندان مناسب نیست و می‌باید معانی را حدس بزنیم!

به گزارش نووستی،   مورخ دوم آبانماه سالجاری،  «ستردرستیز روسیه و ناتو اوضاع افغانستان و مسائل دیگر را بررسی می‌کنند.»   به این منظور ژنرال «شیریف»،‌   در رأس یک هیئت نظامی ناتو امروز وارد مسکو می‌شوند:

«[...] جنرال ریچارد شیریف،  معاون قوماندانی عالی [...] ناتو در اروپا [...] مطابق پلان همکاری وزارت دفاع روسیه و ناتو وارد مسکو می‌گردد.  در این باره وزارت دفاع روسیه خبر داد[...]»

چه خوب می‌شد اگر وزارت دفاع روسیه «در آن باره»‌،   یعنی در مورد «اصل مطلب» هم خبر می‌داد!   فعلاً به «همین که هست»،   یعنی به حضور «ریچارد شیریف»،   معاون «قوماندانی‌عالی ناتو» در روسیه اکتفا کنیم،  تا ببینیم چه پیش خواهد آمد!   نووستی می‌افزاید،  «مبارزه با دزدان دریائی» و حمایت از نیروهای «ملی ـ امنیتی» افغانستان از جمله مسائلی است که طرفین درباره‌شان گفتگو خواهند کرد.   می‌بینیم که افق تیره و تار روشن شد؛  و به احتمال زیاد، «ستردرستیز» باید معنای «امنیتی ـ نظامی» بدهد!   ولی هنوز ابرهای تیره و تار پراکنده نشده؛  و نام ریچارد «شیریف» ایجاد ابهام می‌کند!   

به استنباط ما ایشان «ریچارد شیردل» هزارة سوم باید باشند که به دین مبین گرویده و «شیریف» هم شده‌اند!   بی‌دلیل نیست که در جایگاه معاونت «قوماندانی عالی» آن ارتش آدمخوار جلوس فرموده،  ‌ خودشان را «لوس» کرده و می‌خواهند با «دزدان دریائی» مبارزه فرمایند.  حکایت «مبارزة»‌ هیلاری کلینتن است با موادمخدر؛  البته در تاجیکستان!   شاید هم ما در مورد «ستردرستیز» ارتش آدمخوار و قوماندانی عالی‌اش اشتباه می‌کنیم؛   گویا قصد مبارزه با انگلستان در کار باشد،   و حضرات چاره‌ای جز «برادرکشی» ندارند!   همه که مثل حمید کرزای «برادردوست» از آب در نمی‌آیند!

تا چند روز پیش و خصوصاً پس از ترور ربانی،   حمید کرزای پاکستان را تهدیدی برای افغانستان معرفی می‌کرد،   اما به دلائلی که عیان است،‌  همین فرد اخیراً اعلام داشته،   «ما در کنار برادران‌مان در پاکستان می‌ایستیم.»   به گزارش بی‌بی‌سی،  مورخ 24 اکتبر سالجاری کرزای طی مصاحبه با یک تلویزیون خصوصی پاکستان می‌گوید:

«[...] اگر آمریکا به پاکستان حمله کند،  کشورش از پاکستان پشتیبانی خواهد کرد [و] هر کسی که به پاکستان حمله کند،  افغانستان با پاکستان خواهد بود[...]»

بله آمریکا به افغانستان لشکرکشی کرد،  حمیدکرزای را به قدرت رساند.  و اینک همین فرد برای دفاع از پاکستان می‌خواهد با آمریکا بجنگد؛  علامت تعجب نگذاریم بهتر است!  گویا ریاست «جمهور» حکومت اسلامی افغانستان «یک بست» زیادی زده‌ باشند!  مسلماً در صورت حملة ارتش آمریکا به پاکستان ایشان با وافورشان از اسلام‌آباد دفاع خواهند کرد،   و همانطور که رهبر قلعة حیوانات،  «آمریکا» را با «اسلام» شکست داد،  کرزای هم یک‌بار دیگر طعم تلخ شکست را به یانکی‌ها خواهد چشاند.   کافی است در کوکاکولای هر آمریکائی یک سر سوزن تریاک بیاندازند،   تا دنیا به کام‌اش «زهرمار» شود؛   چرا که تریاک خیلی خیلی تلخ مزه است،  درست برخلاف «شیخ مب» ـ «مب» مخفف «مسعود بهنود» ـ  که خیلی خیلی شیرین‌بیان  شده.  ایشان در یک مقالة شیرین و لذیذ و خوش‌خوراک،   هر چند غیرقابل هضم ‌دنیا را بدون قذافی زیباتر دیده‌اند!

شیخ «مب»،   با چند قطره از قصة‌ خاله سوسکه به صحرای کربلا زده و پس از ذکر مصیبت،   برایمان از کدوقلقله‌زن و دختر شاه‌پریان می‌گوید.   شیخ مسعود در مطلبی تحت عنوان «جنازة خونین تاریخ» که در سایت «روز‌آن‌لاین»،   مورخ 30 مهرماه سالجاری انتشار یافته،  هم بر ترهات فوکویاما پیرامون «پایان تاریخ» مهر تأئید زده،    هم با نشاندن «مردم» بجای ارتش ناتو،  دست استعمار را در عروج و سقوط قذافی پنهان داشته.  به این می‌گویند آشپز قابل؛  واقعاً دمش گرم!

آشپزباشی،  با همان خشونتی که اوباش «انقلابی»،   پس از سلاخی معمر قذافی جنازه‌اش را به همچون غنیمت جنگی به نمایش گذارده و به شادی پرداختند،   به سلاخی «تاریخ» نشسته و در کنار جنازة خونینی که از تاریخ می‌نمایاند شادمانی می‌کند.   در دستپخت «مب»،   ابتدا توحش «مردم» به عنوان «پیش غذا» توجیه شده،   سپس آشپزباشی از نابودی قذافی و فرزندان‌اش ابراز خرسندی می‌کند و مسئولیت استبداد را بر دوش «سه نسل از لیبیائی‌ها» می‌اندازد تا نابودی قذافی را نشان بهبود اوضاع جهان بداند.   جالب اینکه تمام بنای استراتژیک «مب» بر یک «تصویر» استوار شده.

تصویری که مانند هر تصویر دیگر،  ساختگی بودن‌اش محتمل است.   به عبارت دیگر از تصاویر «رسانه‌ای» نمی‌توان به عنوان شواهد و مستندات غیر قابل انکار استفاده کرد،   این تصاویر را می‌توان به عنوان ابزار پروپاگاند به دلخواه ساخت و پرداخت.   همانطور که «مب» با ردیف کردن واژگان به توجیه توحش و خشونت پرداخته و می‌گوید،   «این رسم روزگار است!»  در واقع شیخ مسعود همان می‌گویدکه پیشتر از زبان «اوغلو»،   وزیرامور خارجة دولت اسلامی ترکیه شنیده بودیم.   اما بهنود فقط به بازتولید ادبیات سیاسی اسلام‌گرایان جیره‌خوار غرب اکتفا نکرده؛  ایشان همزمان با تکرار تبلیغات استعماری غرب،   برای هزارمین بار داستان کسالت‌آور «شرقی،  استبدادپرست است،  و غربی،  دمکراسی نواز» را برای‌مان «نقل» می‌کنند:          

«[...] به شهادت تصویری که [...] در تاریخ ثبت شد،   مردم،  قدرت و تاریخ تراژدی دیگری خلق کردند.   چه باک اگر یک نفر قربانی این تراژدی است [...] این رسم روزگار است [...] قهرمانان غرب به قدرت نمی‌رسیدند [...] شرقی‌ها اما [...] به قهرمانان خود دل بسته داشتند [...]»

بله این شرقی‌ها خیلی شیفتة‌ «قهرمان‌اند» و محافل غرب هم برای اینکه دل شرقی‌ها را نشکنند، هر روز بر‌ای‌شان «قهرمان» می‌سازند؛  اینهمه تا این جماعت «دلشاد» شود؛  همینطور نیست شیخ مسعود؟   آن‌ها که پاسدار اکبر را «قهرمان ملت ایران» خواندند و جایزه باران‌اش کردند، «شرقی» بودند؟   نه،   «برادر!»  آمریکائی و اروپائی بودند،  همان‌ها که نفت ما ملت را هم به تاراج می‌برند و این قهرمان‌سازی برای گسترش تاراج‌شان الزامی بوده،  هست و خواهد بود.

تصاویر رسوای نوآم چامسکی در کنار  پاسدار اکبر،   برای حمایت از خشونت‌طلبان «سبز» شاهدی است بر این مدعا.   به همچنین است نمایش مهوع ابراز مخالفت «الی ویزل‌ها» با حضور احمدی‌نژاد در نیویورک،‌ یا خروج «نمایشی» یانکی‌ها از جلسات سخنرانی مهرورزی در مجامع بین‌المللی.   پیش از ادامة مطلب بهتر است حضور این شیخ «ریش‌تراشیده» بگوئیم،   یانکی‌ها و متحدان‌شان هنگام سخنرای علی خامنه‌ای در مجمع عمومی سازمان ملل از جای‌شان تکان نخوردند، ‌ چرا؟   چون خامنه‌ای را آورده بودند تا ادامة‌ جنگ استعماری با عراق،   و تبدیل کشور ایران به مخروبه را توجیه کند.   امروز شرایط تغییر کرده و غربی‌هائی که مورد ستایش شما هستند دیگر نمی‌توانند مطالبات‌شان را از زبان احمدی‌نژاد بیان کنند؛   از اینرو به خامنه‌ای و دیگر شیخ پشم‌الدین‌ها چسبیده‌اند و با توسل به تاخت‌وتاز احمدی‌نژاد می‌کوشند،  آن وحشی بیابانی و جانشین‌اش را تطهیر نمایند.   ولی برای اینکه دست‌شان آلوده نشود،   این عملیات را بر عهدة «احل غلم» جمکران گذارده‌اند؛   غلامان ‌جان‌نثار و کنیزکان بیشرمی که طی سه دهة اخیر «شایستگی‌شان» به بهترین وجه به اثبات رسیده.

مسعود بهنود بدون اینکه به اسرائیل‌ستیزی دولت بازرگان و روح‌الله خمینی اشاره‌ای داشته باشد،  میانبر زده و خود را از قذافی به احمدی نژاد می‌رساند و می‌نویسد،  قذافی هم مثل احمدی‌نژاد در تحریک افکار عمومی مهارت داشت؛  او هم از غرور نژادی و محو اسرائیل می‌گفت و برای خاورمیانه همین کافی است:    

«[...] معمر [...] راز سخنرانی به قصد تحریک جوانان عرب را  [...] می‌دانست،  بگو احمدی نژاد [...] از  [...] نور نهان در فرهنگ عرب  [...] از تقدس شمشیر عرب [می‌گفت] به سران عربی درس می‌داد که [...] حرکت کنند و اسرائیل را محو.   همین دو کرشمه [...] هزار کار می‌کند.   پر دادن غرور نژادی با چاشنی محو اسرائیل [...]»

گویا شیخ مسعود فراموش کرده‌اند که نماد آزادیخواهی‌های‌شان یعنی همان میرحسین موسوی نیز سر در آخور «اسرائیل‌ستیزی» داشت،  اگر به یادآوری نیاز دارید به سخنرانی‌های ایشان نگاهی بیاندازید.
   

و اما پیش از ایجاد کشور اسرائیل،   هیتلر با ادعای برتری نژادی،‌  به خوش‌رقصی برای محافل سرمایه‌داری غرب پرداخت!   شیخ مسعود!  اگر کودتای آیرون‌ساید و جنگ دوم را ندیده‌اید؛   «حاجی آقا» را هم نخوانده‌اید؟!   اتفاقاً مستر «عنایت فانی» هم در قالب قصة دختر شاه پریان،   «معمر قذافی» را بار دیگر به ما معرفی کرده‌اند.

یکی بود،  یکی نبود،  یک معمر قذافی بود که دست تنها و بدون حمایت غرب کودتا کرد!  این معمر خیلی دیکتاتور و ظالم و ستمگر بود،  ‌ پول نفت را هم بین مردم لیبی تقسیم نمی‌کرد؛  هزاران میلیارد دلار پول نفت را در جیب‌اش می‌گذاشت.   از اینرو «مردم» او را سرنگون کردند و ... و خلاصه این است «تاریخ» معاصر لیبی ویراست لوطی‌وعنترهای سازمان سیا که در رادیوفردا،  کیهان جمکران،   و به ویژه در «بی‌بی‌سی» قلم را با دست پلیدشان می‌آلایند.   حضور اهالی «بی‌بی‌سی» که ادعای استقلال هم دارند بگوئیم،   شما عزیزان با این ژاژپردازی‌ها پرستیژ نداشتة این رسانه را خدشه‌دار می‌کنید!

شیخ مسعود!   فراموش کرده‌اید که «رهبر انقلاب‌تان»،  پیش از سرکشیدن جام زهرمار برای نابودی آن «غدة سرطانی» می‌خواست از کربلا به «قدس شریف» برود؟   ما که فراموش نکرده‌ایم شما هم برای رفع فراموشی به همان «تاریخی» که ملت ایران زیسته مراجعه کنید،  نه آن تاریخ دست‌ساز طویلة مک‌کارتی که «جنازة خونین‌اش» را همچون جسد قذافی به نمایش گذاشته‌اید!   برخلاف بی‌بی‌گوزک‌های دست‌ساز استعمار غرب،  در تاریخ «علت» و «انگیزه» وجود دارد.  و اگر با انگیزه‌ها آشنا شویم «شگفت‌زده» می‌شویم؛  خصوصاً زمانیکه به صراحت دریابیم چگونه خمینی،  مبارک،  قذافی و جانشینان‌شان سر در آخور عموسام داشته‌اند.

باری «مب» در ادامه می‌افزاید،   قذافی با تکیه بر منابع نفت جهان را به سخره گرفته،   به همه ناسزا می‌گفت و از خرابکاران حمایت می‌کرد،   به همین دلیل مشهور شده بود و ... و همین قذافی بجای توزیع پول نفت میان مردم کاری کرد که «مردم» به خیابان بریزند!   بله،   همه بدانند و آگاه باشند که اختیار پول نفت به دست قذافی بوده،   نه به دست بانک‌های غرب! شیخ مسعود در ادامه با طرح چند پرسش ابله‌فریب که جز پنهان داشتن حمایت استعمار از امثال قذافی هدفی دنبال نمی‌کند می‌نویسند،   «تقصیر» از مردمی است که در برابر قذافی کرنش کرده‌اند:‌    

«آیا سه نسل لیبیائی‌ها که به او [قذافی]‌ عشق و جرأت دادند،  یا برای گذران بهتر عمر تعظیمش کردند،   در این میانه بی‌تقصیرند[...]»  

اگر جملات فوق از قلم فردی که در آغاز کودتای 22 بهمن 57 در مجلة تهران‌مصور،  می‌نوشت،  «امام متعلق به همة مردم ایران است؛   امام عزیز را مصادره نکنید»،  تراوش نکرده بود،  شاید خنده‌مان نمی‌گرفت!   گویا کرنش شیخ مسعود در برابر «امام» دجال‌اش هیچ اشکالی ندارد،  چرا؟   چون شیخ مسعود در مفهوم «علوی» کلمه،  عدالتخواه است و با رعایت «عدالت» این مطلب شیوا را قلمی فرموده.   به عنوان نمونه ایشان نیشی هم به جهان «بازرگان»  ـ  یعنی سوداگر و کاسبکار زده.   به ادعای مسعود بهنود،  جهان کذا طی چهار دهه چشم بر اعمال قذافی بسته بود و هیچ مسئولیت دیگری جز «چشم‌پوشی» و «معامله» با کلنل «شهید» نداشته!   بهنود بدون اینکه به روابط نزدیک قذافی با یانکی‌ها و بریتانیائی‌ها،‌  خصوصاً با شرکت‌های نفتی‌شان اشاره کنند،  یقة برلوسکنی را گرفته و به حساب خود می‌خواهند این دروغ شاخدار را که «قذافی یک تنه در برابر ملت لیبی ایستاده بود» به ما حقنه فرمایند.

بهنود پس از فروش خنزرپنزرهای تولید سازمان سیا،   مبنی بر نقش سرنوشت‌ساز افکار عمومی غرب در ممانعت از بده بستان‌های دولت‌های‌شان با دیکتاتورهای پلید،   دمکراسی را با توحش «مردم‌سالاری» در ترادف قرار داده و می‌گوید،   به فرض که این روند یعنی همکاری غربی‌ها با دیکتاتورها ادامه یابد،   اهمیتی ندارد!   و اینجاست که شیخ مسعود در هم‌سوئی با وحوش «انقلابی» شادی خود را از مرگ قذافی  ابراز می‌دارد:

«[...] اگر پاسخ [...] چنین باشد [...]‌که فریب توده‌ها [...] دیگر جا ندارد  [...] حتی اگر بتوان دلایلی یافت که جهان به این سمت‌ها پیش می‌رود،   باید گفت جای شادمانی دارد[...]»

مسلم است که جای شادمانی دارد؛   البته برای فاشیسم بین‌الملل که از حاکمیت توحش «شریعت» بر ملت لیبی دست به شادمانی برداشته و اخیراً نیز جسد هیتلر سلام‌الله را در آرژانتین بازیافته.   خداوند در قرآن می‌فرماید،  «هیتلر،  هوالعزیز!»   این «عزیز» است که «شادی» بهنود و شرکاء را تأمین می‌کند.  اینان جهان را بدون صدام‌حسین و مبارک و ... و قذافی می‌پسندند،‌   چرا که هدف‌شان ایجاد نفرت و «تمرکز بر یک نقطه» است.  از اینرو می‌کوشند «یک نفر» را به عنوان مسئول همة کاستی‌ها به افکار عمومی حقنه کنند.   و خوشبختانه «مردم» فرصت ندادند که این یکنفر به دادگاه برود:   

«به هر حال دنیائی که در آن نه صدامی باشد و نه مبارکی [...] دنیای بهتری است [...] کم شدن یک تن از قبیله دیکتاتورهای [...] صاحب نفت بر دوستداران حقوق بشر مبارک باد [...]»

انترناسیونال توحش و تقدس نیز بر شیخ مسعود بهنود که به پیروی از فرامین محفل برژینسکی «حقوق بشر» را به ابزار توجیه توحش و جنایت تبدیل کرده مبارک باد!  از توجیه وحشیگری ارتش آدمخوار ناتو در لیبی می‌رسیم به مداحی «مک» از ممد یونسکو.   «مک»،   همچنانکه پیشتر هم گفتیم مخفف «مهرانگیز کار» است.   ایشان نیز  «احل غلم» هستند،   منتهی اهل «قلم آبگوشت» و سفرة قلم‌کار آش‌نذری.   بی‌دلیل نیست که در سایت آبگوشتی «روزآن‌لاین» قلم می‌زنند.   در تاریخ اول آبان‌ماه سالجاری،  مهرانگیز کار یک آبگوشت بزباش طبخ کرده و ضمن لیسیدن قلم‌های آن،  تاریخچة‌ حکومت جمکران را نیز برای‌مان نقل می‌کنند.  گویا از نظر ایشان 8 سال لشکرکشی خیابانی و نشاندن کاروان‌های خردجال بجای مطالبات ملت ایران گنجینة گرانبهائی است:  

«[...] حواستان نبود چه گنجینة‌ گرانبهائی از صدقة‌ سر خاتمی به دست آورده‌اید [...]»

خوشبختانه مهرانگیز کار حواس‌اش بوده،   و از صدقة سر اربابان خاتمی حداقل خودش گنجینة گرانبها را به دست آورده:   ارتقاء به جایگاه کنیزی در طویلة مقدس مک‌کارتی، مجیزگوئی برای عملة‌ استعمار،   و دریافت «جایزه» به عنوان فعال حقوق بشر!   آنهم حقوق‌بشری که غرب آن را در چارچوب توحش احکام «شریعت» قرار داده تا بتواند سرکوب و تاراج ملت‌ها را همچنان گسترش دهد.   به همین دلیل است که ارتش ناتو به بهانة دفاع از غیر نظامیان،  و در واقع جهت حمایت از اسلام‌گرایان لیبی به این کشور لشکرکشی می‌کند،  و پس از تخریب شهرها و کشتار غیرنظامیان ژست مخالفت با اسلامگرائی هم می‌گیرد‍!   

خلاصه یانکی‌ها به تکرار همان نمایش مهوع دوران ریاست جیمی‌کارتر مشغول شده‌اند. جیره‌خواران‌شان در لیبی کشتار می‌کنند و شریعت می‌طلب‌اند،   اوباما هم خواهان رعایت حقوق بشر می‌شود!    ولی اینبار همه با شیوة‌ «سیابازی» کاخ سفید آشنا هستند؛   دکان مخالفت دروغین رئیس جمهور یانکی‌ها با افراط‌گرایان اسلامی رونقی نخواهد یافت.   وقتی ارتش ناتو به پشتیبانی از اسلامگرایان،   کشور لیبی را مورد تهاجم نظامی قرار می‌دهد،  مخالفت کاخ سفید با اسلامگرائی در این کشور جز تزویر و فریب هیچ نیست.   درست است که هالو و ابله در این جهان فراوان است،   ولی برخلاف توهمات یانکی‌ها،   همگان ابله نیستند!

حضور برگزیدة‌ محفل نوبل در کاخ سفید بگوئیم با «سیابازی» نمی‌توان روند تاریخ را متوقف کرد؛   محور استعماری «ایران ـ پاکستان» محکوم به فروپاشی است!  و همین فروپاشی غیر قابل اجتناب است که حکومت اسلامی را نیز در عمل فرو خواهد پاشاند.  شاهدیم که،  اکبر بهرمانی به مخالفت با خامنه‌ای برخاسته؛‌   علی لاریجانی به جایگاه «جلیلی» پرتاب شده و می‌خواهد مذاکرات هسته‌ای را از سر گیرد؛   احمدی نژاد مردم لیبی را به مقاومت در برابر اشغالگران فرا می‌خواند؛  ‌حال آنکه صالحی جنایات آدمخواران ناتو را در لیبی تبریک گفته و برای مذاکره پیرامون «حقوق بشر» اعلام آمادگی می‌کند!   به عبارت دیگر وزیر امور خارجة جمکران مواضع‌اش در تقابل با مهرورزی قرار گرفته و به قول «بی‌بی‌سی»،   اظهارات‌اش «تعجب‌کننده» شده!    

اتفاقاً اظهارات اربابان حکومت اسلامی نیز بسیار «تعجب‌کننده» است،‌  چرا که مواضع‌شان تزلزل یافته.  در این محشر خر که سگ راه به صاحبش نمی‌برد،  وزیر امورخارجة فرانسه به سنگر حماقت شیرین عبادی پرتاب شده.  شب گذشته آلن ژوپه اعلام داشت «اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد!»  بله،  حداقل فهمیدیم این «عبارات شیرین» از کجا به دهان عبادی  گذاشته شده.   اشکال «مسیو» ژوپه اینجاست که مطلب را واژگونه مطرح می‌فرمایند!   در واقع،   دمکراسی هیچ تضادی با خدامحوری اسلام و دیگر ادیان ندارد؛   این ادیان‌اند که هنگام پای گذاشتن به میدان سیاست، ‌ با انسان‌محوری دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرند.  امیدواریم دفعة آینده «فیلسوف‌های» دولتی،  گوشی را به دست «مسیو» بدهند.
            

 












...











Share