شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷



نوبل علوی!

...
پیام‌های مورخ 28 و 29 آذرماه 1387 در سایت ریانووستی متعلق به نویسندة این وبلاگ است.

پس از کشف کلاهبرداری 50 میلیارد دلاری توسط حضرت «مادوف» در بورس نیویورک، نوبت رسوائی به محفل نوبل رسید! به گزارش فیگارو، مورخ 18 دسامبر 2008، «نی‌یلز اریک شولتز»، دادستان سوئد تحقیقات اولیه پیرامون فساد مالی و تقلب اعضای کمیتة نوبل را آغاز کرده. به گفتة فیگارو اخبار مربوط به فساد مالی در کمیتة نوبل در اوایل ماه دسامبر سالجاری از رادیوی دولتی سوئد پخش شد، ولی رسانه‌های بین‌المللی از انتشار این اخبار خودداری کردند تا مراسم اهدای جوایز نوبل خدشه‌دار نشود!

ولی همین رسانه‌ها فیلم خبری پرتاب کفش به جانب جرج بوش را همانطور که دیدیم خوب در بوق و کرنا گذاشتند، تا هم راه «مبارزات» را به مسلمین بیاموزند و هم تنور وق‌وقیه‌های جمکران گرم و داغ باقی بماند. بله، وقتی پای منافع مالی در میان باشد، رسانه‌های بین‌المللی که وظیفة خبررسانی را برعهده دارند بسیاری از خبرهای مهم و دست اول را با چند روز تأخیر پخش می‌کنند، یا اصولاً خبری پخش نمی‌کنند! پس تردید نداشته باشیم، رسانه‌های کذا زمانی جنجال به پا می‌کنند که پای منافع مالی در میان باشد. در هر حال در مورد محفل نوبل جریان از این قرار است که بعضی از اعضای محترم و دانشمند این «کمیته» در ازاء دریافت «یک مشت دلار» ناقابل رأی خود را به نامزد خاصی داده‌اند. به عنوان نمونه، گفته می‌شود گروه داروئی «آسترا زنکا» اعمال نفوذ کرده تا جایزة نوبل پزشکی سال 2008 علاوه بر «لوک مونتانیه»، و «فرانسواز باره‌سینوسی»، کاشفان ویروس ایدز، به «هارالد زورهاوزن»، کاشف ویروس عامل سرطان دهانة رحم نیز تعلق گیرد! چون واکسن‌های ضد سرطان کذا توسط «مرک شارپ»، «دوم» و «گلاکسوسمیت‌کلاین» ساخته می‌شود که به «مدی‌مون»، شعبة «آسترا زنکا» «رویالتیزهای» خوب و عالی پرداخت می‌کنند. و شرکت مذکور به نوبة خود از دو شرکت «نوبل مدیا» و «نوبل وب» وابسته به کمیتة نوبل حمایت مالی به عمل می‌آورد.

طبق اطلاعات سایت «ساینتیفیک آمریکن مگازین» شرکت مذکور سال گذشته فقط به یکی از اعضای کمیتة نوبل پزشکی مبلغ 300 هزار دلار پرداخته! وارد جزئیات مطلب نمی‌شویم ولی اگر رادیوی دولتی سوئد چنین خبری را پخش کرده باید بدانیم که حضرات در واقع قصد دارند از یکسو خود را خارج از جریان رشوه و فساد مالی محفل کذا قرار دهند، و از سوی دیگر فساد مالی فراگیر را به یک یا دو کمیتة نوبل محدود کنند. ساده‌تر بگوئیم اینان از یکسو دست‌پیش گرفته‌اند تا پس نیفتند، و از سوی دیگر، تلاش می‌کنند با قربانی کردن یک یا دو کمیته، بخش اعظم «محفل» رسوای نوبل را از هر گونه اتهامی مبری کنند. در این راستا، دو روز پیش از برگزاری مراسم اهدای جوایز نوبل سال 2008، رادیوی دولتی سوئد اعلام داشت، سه عضو کمیتة نوبل به چین سفرکرده‌اند تا چینی‌ها را برای دریافت نوبل فیزیک، شیمی و پزشکی راهنمائی کنند! و دولت چین «مخارج» سفر این سه «راهنما» را برعهده گرفته.

ولی از قضای روزگار خبر مبارزه با فساد مالی در محفل نوبل شباهت فراوانی به مبارزات فرضی حاکمیت آمریکا با شاخک‌های حکومت‌اسلامی در ایالات متحد دارد. فعالیت این شاخک‌ها که تحت عنوان بنیاد، شرکت و سازمان در آمریکا حضور فعال دارند در راستای تضعیف سیاست ایالات متحد در کشورمان، این روزها «کشف» و ظاهراً «خنثی» می‌شود!

به گزارش ریا نووستی، مورخ 30 آذرماه سالجاری، فرشید جاهدی، رئیس بنیاد علوی در نیویورک بازداشت شد. بنیاد علوی همان بنیاد پهلوی است که پس از کودتای 22 بهمن 1357 مصادره شد و تغییر نام یافت. ارتباط بنیاد کذا با منابع مالی حکومت اسلامی مانند همة شاخک‌های حکومت اسلامی از طریق بانک ملی برقرار می‌شود، ولی دادستان نیویورک گویا از این ارتباط تا همین چند روز پیش آگاه نبوده! و زمانیکه رابطة بانک کذا با بنیاد پهلوی سابق آشکار می‌شود، جاهدی مدارک مربوطه را از بین می‌برد تا هیچکس نتواند این ارتباط را در دادگاه به اثبات برساند! و بر اساس گزارشات، «دلیل» بازداشت جاهدی همین بوده.

بله جاهدی، علیرغم تحریم بانک ملی توسط ایالات متحد مدارک کذا را سر به نیست نکرده بود، ولی ناگهان از طریق امدادهای غیبی متوجه می‌شود که باید این مدارک را نابود کند. و از آنجا که چون دیگر نوکران گورکن‌ها خیلی «با عقل و دانش و هوش هم بوده»، به گفتة «رادیو فردا» مورخ 30 آذرماه، اول به خانه‌اش می‌رود، تا مدارک را از خانه بیرون برده در سطل زباله بریزد! به عنوان نمونه، جاهدی عقل‌اش نرسیده مدارک را در همان خانة خود سر به نیست کند! و مأموران «اف.بی.‌آی» هم که سی سال است از فعالیت‌های بنیاد علوی و ارتباط آن با بانک ملی حق و حساب دریافت می‌دارند عقل‌شان نرسیده حکم بازرسی خانة جاهدی را قبل از اینکه ایشان مدارک را نابود کند، از دادستانی بگیرند! به هر حال، بر اساس ادعای رادیو فردا، «مقامات فدرال به جاهدی گفته بودند مدارک جرم را از بین نبرد!» ولی جاهدی از آنجا که بچة نافرمانی بوده از لج مقامات فدرال هم شده مدارک را به سطل زباله ریخت و با اینکار به استعمار «دهان کجی» کرد. و شاید به دلیل همین دهان‌کجی و شکلک در آوردن‌ها بود که «آجان» او را بازداشت کرده:

«به گزارش آسوشیتدپرس، پلیس فدرال پیشتر به آقای جاهدی هشدار داده بود که مدارک را در اختیار هیئت منصفه‌ای که پروندة شرکت آسا را بررسی می‌کند قرار دهد و آن‌ها را از بین نبرد [...] به گفتة مقام‌های قضائی آمریکا [جاهدی] از این دستور پلیس فدرال سرپیچی کرده [...] به خانة خود [...] رفته و مدارک را در سطل زباله‌ای در شهر انداخته [...]»

بله ما هم باور کردیم! کو گوش شنوا؟! مگر جاهدی‌ها از پلیس فدرال می‌ترسند؟ ابداً! جاهدی‌ها فقط در برابر خدا و ائمه و به ویژه در برابر مافیا مسئول‌اند.

در هر حال، به گفتة نووستی یک برج 36 طبقه در خیابان پنجم نیویورک موجود است که 40 درصد آن به «شرکت آسا» و 60 درصد آن نیز به بنیاد علوی تعلق دارد. و به یاد داریم که حکم توقیف شرکت آسا، یا بهتر بگوئیم 40 درصد برج 36 طبقه، به جرم پول‌شوئی روز 17 دسامبر، یعنی سه روز پیش صادر شد.

به گفتة رادیو فردا، شرکت آسا در واقع بازوی شرکتی است که در منطقة آزاد تجاری «چنل آیلندز» در کانال مانش استقرار یافته. می‌دانیم که مناطق آزاد تجاری مانند حکومت اسلامی «آزاد» و «مستقل» بوده به هیچکس حساب پس نمی‌دهند، جز به شبکه‌های مافیائی. ولی سرکوب مافیای سیسیل و دستگیری حدود یکصدتن از روسای آن همانطور که در وبلاگ «سیندرلا در سیسیل» گفتیم، بازتاب گسترده‌ای در سطح جهانی خواهد داشت. ماجرای شرکت آسا و بنیاد علوی در واقع پیامد فروپاشی مافیای سیسیل است. و بعید به نظر می‌رسد که برج 36 طبقه در خیابان پنجم نیویورک از این فروپاشی جان سالم به در برد. برجی که به گفتة نووستی، در سال 1970 توسط بنیاد پهلوی و با تأمین مالی راهبردی بانک ملی احداث شده است!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آذر ۲۹، ۱۳۸۷



کفشیه!

...
هیچکس نمی‌پرسد چرا پرتاب کفش «الزیدی» به جرج بوش از رسانه‌های جهان پخش شد! چرا؟ چون شوت‌وپرت‌ها نمی‌دانند که «پخش مستقیم» نشست‌های خبری درست مانند پخش مستقیم مسابقات فوتبال با چند ثانیه تأخیر صورت می‌پذیرد! آنچه در مسابقات فوتبال به عنوان «پخش مستقیم» به بینندگان محترم تحویل داده می‌شود صحنه‌هائی است که «همه» می‌توانند ببینند، درست مانند صحنة پرتاب کفش! با این تفاوت که صحنة پرتاب کفش را الزاماً همه می‌بایست می‌دیدند. چون این حرکت اگر از پیش تعیین شده هم نبود، سخت به حال «پروپاگاند» و تحریک افکار عمومی مسلمین «مفید» می‌نمود. در نتیجه همة رسانه‌های جهان غرب پرتاب کفش را در بوق و کرنا گذاشتند. می‌دانیم که هر چه برای پروپاگاند رسانه‌ای سودمند باشد، برای چپاول نیز مفید خواهد بود. پیشتر گفتیم که هدف نهائی پروپاگاند رسانه‌ای جنگ افروزی جهت سرکوب و چپاول است و به همین دلیل است که «پرتاب کفش» در اتحادجماهیر نوکری اینچنین با استقبال فراوان روبرو شده.

این استقبال وقتی شدت یافت که لیبی و عربستان نیز با دلارهای نفتی به ستایش از خبرنگار مذکور پرداختند، و قرار شد ایشان، که از قضای روزگار «نزدیک» به جنبش مقتدی‌صدر، مزدور وفادار انگلستان معرفی می‌شوند، «قهرمان مقاومت» عراق در برابر اشغالگران باشند! بله! مقتدی‌صدر که با دست‌های مقدس استعمار انگلستان در رأس یک لشکر ـ معادل 10 ‌هزار اوباش ـ مسلح و آموزش دیده قرار گرفته، با کمک رسانه‌های غرب «قهرمان مقاومت» هم «تولید» می‌کند!

لوموند، مورخ 17 دسامبر 2008، در مطلبی تحت عنوان «الزیدی، پرتاب قهرمانانة کفش» می‌نویسد، «الزیدی 29 ساله که روز یکشنبه، 14 دسامبر 2008، حین نشست خبری در بغداد، یک جفت کفش به سوی جرج بوش پرتاب کرد، آیا هرگز به ذهن‌اش خطور کرده بود که با این حرکت در چشم هم‌میهنان‌اش و بسیاری از اعراب دیگر به نماد عدالت طلبی تبدیل خواهد شد؟»

این روزنامه که در واقع به صنایع نظامی «لاگاردر» تعلق دارد، در ادامة این پرسش موذیانه می‌افزاید، روز دوشنبه، بسیاری خواهان شناسائی وی به عنوان «قهرمان» یا «شاه‌چهرة مقاومت در برابر اشغال» شده‌اند، چون الزیدی جرج بوش را «تحقیر» کرد. و روزنامه لوموند چنان در موذیگری خود غرق شده که بجای «دسامبر» نوشته، «سپتامبر»! بله، پرتاب کفش به تعبیر فعلة فاشیسم، تحقیر جرج بوش است نه تحقیر جایگاه خبرنگار عراقی!

در مقابل، دولت عراق عمل الزیدی را «وحشیانه»، «موهن» و «توهین به حکومت» دانسته! دولت عراق از کارفرمای الزیدی، شبکة تلویزیونی «ال‌بغدادیه»،‌ برای مخدوش کردن جایگاه خبرنگاران عراقی و حرفة خبرنگاری خواهان «عذرخواهی رسمی» شده. ولی شبکة کذا ضمن صدور بیانیه‌ای برای جان الزیدی ابراز نگرانی کرده! بسیاری خواهان آزادی وی شده‌اند، و در شهرک صدر، بصره، ‌نجف، فلوجه و ... تظاهراتی هم به حمایت از خبرنگار مذکور صورت گرفته و تظاهرکنندگان پرچم آمریکا را آتش زده‌اند. البته مردم عراق کاملاً حق دارند از اشغالگران نفرت داشته باشند.

حضور آنگلوساکسون‌ها در عراق، خارج از چپاول، تخریب و سرکوب، هزاران کشته و زخمی و چند میلیون آواره برجای گذاشته و امروز همه می‌دانند که بهانة تهاجم نظامی به عراق یک دروغ بی‌شرمانه بوده. همچنین عراقی‌ها می‌دانند که کردها و به ویژه شیعیان از حامیان تهاجم نظامی به کشورشان بوده‌اند. رسانه‌ها با توسل به عملیات قهرمانانة «پرتاب کفش» در واقع به ارائة «تصویر دلپذیر» از شیعیان عراق پرداخته‌اند! هم‌نوائی سازمان تبلیغات اسلامی با رسانه‌های استعمار غرب در عمل برای تقویت همین تصویر واژگون از گروه‌هائی است که جیره‌خوار اشغالگران‌اند.

در نتیجه، همانطور که انتظار می‌رفت اکثریت قریب به اتفاق وق‌وقیه‌های جمعه، 29 آذرماه 1387 به «کفش‌پرستی» اختصاص یافت، و هیچ تعجب هم ندارد، سازمان تبلیغات اسلامی که متن وق‌وقیه و پیش وق‌وقیه‌ها را تدوین می‌کند، تحت نظارت ساواک برای تشویق توحش و لات‌پروری ایجاد شده و طبیعی است که این سازمان استحماری از هر حرکتی که بی‌نظمی و آشوب را تشویق کند حمایت به عمل آورد.

خلاصة مطلب امروز بجز در شهرستان قم، در جمکران همه «نماز کفش» بجای آوردند. البته ما از اینکه آخوند جوادی آملی در قم به صفوف فشردة اوباش و توده‌های مبارز نپیوستند بسیار شگفت‌زده شدیم، و پنداشتیم شاید «معجزه‌ای» رخداده و به جای «کفشیه»، متن وق‌وقیه هفتة گذشته یا هفتة آینده را به دست مبارک‌شان داده‌اند! در هر حال نماز جمعة قم بدون کفش الزیدی برپا شد، در حالیکه در تهران و اصفهان همه به لیسیدن کفش الزیدی مشغول بودند. آخوند جنتی در دانشگاه سابق تهران «انتفاضة کفش» را پیشنهاد دادند و فرمودند، مردم به صحنه بیایند که آمریکائی‌ها این قهرمان بزرگ را اذیت نکنند!

جنتی سپس با توسل به کفش‌های الزیدی به تبلیغ غیرمستقیم برای محمد خاتمی پرداخته بدون اینکه از وی نامی ببرد، گفت در دوران خاتمی دین از سیاست جدا بوده! و خلاصة مطلب ایشان با زبان بی‌زبانی به جماعت حالی کردند که اگر سکولاریسم می‌خواهید از لج ما و رهبر فرزانه هم شده در برابر حوزه‌های مارگیری تجمع کرده باز هم حماسه بیافرینید تا نان آخوندجماعت همچنان در روغن بماند:

«[جنتی] به گلایة اخیر مقام معظم [...] در خصوص جدائی دین از سیاست که در طول 30 سال گذشته در بعضی مقاطع انجام شده اشاره کرد[...]»


بله به زعم رهبری طی سه دهة اخیر «در بعضی مقاطع دین از سیاست جدا بوده» و ما ملت کور بودیم و ندیدیم! دلیل اینکه فقط خامنه‌ای این «جدائی» را مشاهده کرده این است که رهبر فرزانه پیوسته در حالت کشف و الهام به سر می‌برند، و هر چه اربابان به سازمان تبلیغات اسلامی بگویند، ایشان، شب‌هنگام همان را «مشاهده» می‌کنند. درست مانند «کفش» الزیدی که در جمکران از آن بجای مهر و سجاده استفاده شد و بر آن نماز گزاردند. جنتی در ادامة وقوقیه پیشنهاد کرده:

«اگر در ایران و عراق راهپیمائی ضدآمریکائی انجام می‌شود با کفش باشد.»

آخوند طباطبائی‌نژاد نمایندة خامنه‌ای در اصفهان نیز دروق‌وقیة امروز پرتاب کفش را «اقدام جهان اسلام» دانست! حال بپردازیم به ظرائف «مبارزات» جهان اسلام که در اقدام الزیدی تبلور یافته. مبارزات اتحادجماهیر نوکری بر محور تزویر، توحش و حماقت استوار است. خلاصة بگوئیم:‌ همزمان با همکاری و همفکری با آنگلوساکسون‌ها، برافراشتن پرچم مخالفت با آن‌ها از طریق پرتاب کفش و رفتن به زندان با پای برهنه!

بله گذشت آنزمان که می‌توانستیم با کفش روانة زندان شویم! اکنون باید پیش از رفتن به زندان کفش‌های خود را هم تحویل عموسام بدهیم. اصلاً امام سیزدهم این روزها را ‌دیده بودند که می‌فرمودند، ما برای پابرهنه‌ها «انقلاب» کردیم! با پیروی از منویات آمریکا، و به پیروی از همین خبرنگار «مبارز» عراقی، بزودی جهان اسلام «پابرهنه» خواهد شد، ولی چه باک! مگر برای کفش انقلاب کردید؟ مگر مسلمین در صدر اسلام کفش داشتند؟


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۷



هذیان «زیرآتش»!

...
در «زیبائی‌شناسی و تئوری رمان»، میکائیل باکتین توسل به «ادبیات دیگری» به عنوان «شیوة بیان ادبی» را «سرایت»، «واگیری» یا پدیدة «کنتامیناسیون» نامیده. این پدیده در پروپاگاند رسانه‌ای و شعارهای پوپولیستی نیز مورد استفاده دارد. به عنوان نمونه ـ همچنانکه در سال 1357 چنین پدیده‌ای را شاهد بودیم ـ فاشیست‌ها مطالبات مردم را در شعارهای خود می‌گنجاندند تا توده‌ها را با خود همراه کنند.

وبلاگ امروز را به بررسی پدیدة «کنتامیناسیون» در رسانه‌های استعماری و نزد جیره‌خواران‌شان در کشورمان اختصاص می‌دهیم. پیشتر به نظریة باکتین در مورد «کنتامیناسیون» اشاره داشته‌ایم، ولی امروز چند نمونة ملموس از این پدیده را ارائه خواهیم داد. به گزارش فیگارو، مورخ 17 دسامبر 2008، از «کارلایل» در پنسیلوانیای شرقی، جرج بوش، رئیس جمهور ایالات متحد در سخنرانی خود پیرامون «امنیت» فرموده‌اند، جانشینان‌شان نیز به «مبارزه با تروریسم» طی مدت مدیدی ادامه خواهند داد،‌ همچنانکه مبارزه با کمونیسم، طی جنگ سرد، چندین دهه به درازا کشید!

در تاریخ 18 دسامبر1978، سومین «پلنوم» از یازدهمین کنگرة حزب کمونیست چین، اصلاحات پیشنهادی «دنگ شیائو پینگ» را تصویب کرد. البته در آن روزها جزئیات این «اصلاحات» به گوش ما ایرانیان نرسید، چرا که عربدة لات‌الله، «برادران» و به ویژه دارودستة شیخ مهدی بازرگان و رهبران احزاب ملی‌نما که به آهنگ به هم خوردن دندان‌های مصنوعی‌ «ژنرال ازهاری» شعار می‌دادند، فضای کشور را پر کرده بود! و از سوی دیگر «رفقا» هم زیر پل سیدخندان تجمع کرده بودند تا «جرقه‌های انقلاب» از تجمع‌شان برخیزد و برسیم به «شرایط مطلوب» امروز. و می‌بینیم که شرایط امروز چگونه مردم ایران را به برکت «نظام مقدس» در فقر فرو انداخته، و ملت راهی جز تن دادن به توحش «اسلام»، ویراست محفل نوبل در برابر خود نمی‌بیند.

البته محمد خاتمی پیشنهاد کرده که «برای مبارزه با فقر، مردم به صحنه بیایند!» نمی‌دانستیم که برای مبارزه با فقر، «مردم» می‌باید به صحنه بیایند و مانند دوم خرداد «حماسه» بیافرینند، و باز هم برای حکومت چپاول اسلامی مشروعیت قانونی در برابر دوربین عکاسان اروپائی و آمریکائی کسب کنند! البته نیک می‌دانیم که «حضور مردم در صحنه» به صراحت مشکلات اربابان حکومت اسلامی را حل خواهد کرد، ولی تردیدی نداریم که مسائل اقتصادی یک کشور با حضور اراذل و اوباش در صحنة یک انتخابات «نمایشی» حل نخواهد شد. شاید محمد خاتمی به دلیل هوش سرشار تاکنون از درک این نکتة پیش پا افتاده عاجز مانده، و می‌پندارد هنوز در دوران پیش از اوباش‌گیری به سر می‌برد و ساواک به یک اشارة ناخداکلمب لشکر ماشاالله‌قصاب‌ها و زهرا خانوم‌ها را به خیابان‌های مرکز شهر اعزام می‌کند تا محمد خاتمی و شرکاء مشکلات اربابان را در پس پرده «حل و فصل» کنند.

امروز، سایت فارسی «بی‌بی‌سی» به ما مژده می‌دهد که از این پس در برابر چپاول نفت نه تنها «خوراک» که «پوشاک» را نیز از دست‌های مقدس استعمار دریافت خواهیم داشت، و خلاصه به این ترتیب است که از هر نظر «استقلال و آزادی» ملایان برای مهمل‌گوئی و روضه‌خوانی و ذکر مصیبت تأمین خواهد شد. البته «داس‌الله» را فراموش نکرده‌ایم، ابداً! «داس‌الله» هم می‌تواند در کمال «استقلال» و «آزادی» شعارهای پوچ داده، مراسم سوگواری بر سر مزار این و یا آن «رفیق» بر پا کند، البته برخلاف «حزب‌الله» و «لات‌الله»، «داس‌الله» برنامة روضه و زوزه و نوحه را نه با پرچم سبز و سیاه که با بیرق «سرخ» برگزار خواهد کرد.

ساده‌تر بگوئیم ادبیات «داس‌الله»، همان ادبیات حزب‌الله است که در آن بجای «حسین»، متفکران فرضی مارکسیست شعارهای ابلهانة شهادت‌طلبی سر می‌دهند. به عبارت دیگر جریان چپ در ایران هنوز گویش ویژه‌ای از آن خود نیافته، و از این نظر در مرحلة طفولیت سیاسی است و پستانک به دهان «تاتی، تاتی» می‌کند. برای روشن‌تر شدن مطلب کافی است روند تکامل زبان فرد را از مرحلة کودکی تا رسیدن به مرحلة بلوغ شخصیتی و نه صرفاً بلوغ جسمانی در نظر بگیریم.

کودک سخن گفتن را با «تکرار» شنیده‌ها آغاز می‌کند. میکائیل باکتین، «شنیده‌ها» را «زبان‌جمع» یا «زبان قدرت» نامیده. این مطلب را در بحث عرفان پیرامون «زبان قدرت» در تقابل با «زبان فردی» یا «زبان درونی» توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم.

با گسترش فضای شنیده‌ها، از خانه به کودکستان، دبستان و دبیرستان و... زمینة دستیابی به «گویشی فردی» برای کودک فراهم می‌آید. به این ترتیب که فرد دیگر به تکرار طوطی‌وار «زبان قدرت» و در نتیجه اطاعت کورکورانه از «قدرت» اکتفا نمی‌کند؛ گویشی از آن خود خواهد داشت. این گویشی است که در هر حال «زبان قدرت» را متزلزل می‌کند. در حالت طبیعی، هیچ فرد بالغی سخنان پدر و یا «بزرگان» را عیناً «تکرار» نمی‌کند، بلکه در رابطه با زمان و مکانی که در آن قرار گرفته سخن خواهد گفت. ولی چپ در ایران، درست مانند گروه‌های مذهبی، فاقد چنین قابلیتی است. به همین دلیل وقتی چپ‌گرایان فرضی مرزپرگهر «مقاله» می‌نویسند، در واقع ترجمة شکسته بسته‌ای از شعارهای مارکسیست‌های اروپای قرن گذشته را در بطن زبان ابتذال اسلام‌گرایان حوزة به اصطلاح علمیه «تزریق» می‌کنند، بدون اینکه از خود حرفی برای گفتن داشته باشند.

به عنوان نمونه، می‌توان به مقالة فردی به‌ نام «پریسا نصرآبادی» در سایت «اخبار روز» اشاره داشت. در کمال تعجب می‌بینیم که اگر از مقالة کذا، «پرچم سرخ»، «دانشجویان سوسیالیست» و «چپ» و بخش انتهائی مقاله که منسوب به کارل مارکس است حذف شود، باقیمانده با ابتذال سخنان خمینی یا مطهری هیچ فاصله‌ای ندارد. در واقع کاری که نویسنده انجام داده، آرایش زبان حوزوی است به چند واژة متعلق به گویش چپ کلاسیک! چنین عملیاتی در واقع «ادبیات چپ» را به ابتذال ‌کشانده. اهمیتی ندارد که هدف نویسنده «لجن‌پراکنی» باشد، یا خیر. مهم این است که پیوند ابتذال زبان حوزوی به واژگان «ادبیات چپ» در واقع تحقق لجن‌پراکنی خواهد بود. بهترین تصویری که‌ می‌توان از چنین پیوندهای ناهنجار ارائه داد، تصویر آخوندی خواهد بود با آرایش تند زنانه!

نوع دیگر تصویر مذکور، می‌تواند تصویر شیرین عبادی باشد ـ بدون روسری و با آرایش تند و چند کیلو دستبند و انگشتر ـ که هم‌صدا با اکبر بهرمانی و محمد خاتمی از عدم تضاد اسلام با «اعلامیة جهانی حقوق بشر» داد سخن می‌دهد. به عبارت دیگر، تصویر زنی که با ظاهر غیردینی از دین زن‌ستیز اسلام دفاع می‌کند. البته در عرصة رمان، تئاتر و ... برای ایجاد «طنز» به چنین تضادهائی متوسل می‌شوند.

ولی گزنده‌تر از طنز موجود در مقالات چپ‌نمایان جمکران و دفاعیات اسلامی شیرین عبادی، سخنان بیشرمانة رابرت گیتس و مقالات رسانه‌های غرب، به ویژه مقالة اخیر «ایندیپندنت» در باب خساراتی است که انگلستان از جنگ با عراق متحمل شده! رسانة کذا که به مصداق «به عکس نهند نام زنگی کافور»، نام ایندیپندنت بر خود نهاده فرموده‌اند، «ما از جنگ با عراق هیچ چیز به دست نیاوردیم، سربازان‌مان هم کشته شدند، چون مردم و نیروهای انتظامی عراق با ما همکاری نکردند!» ترجمة این مقاله در فارس‌نیوز، مورخ 18 دسامبر سالجاری انتشار یافته، تا همه بدانند و آگاه باشند که شبه نظامیان آخوند حکیم و مقتدی‌صدر مزدور بیگانه نیستند! و با اشغال نظامی عراق هم مخالف ‌بوده‌اند! و اما سخنان رابرت گیتس که در«فارین افرز» انتشار یافته به مراتب بیشرمانه‌تر از مقالة ایندیپندنت است.

در این مقاله که ترجمة آن در سایت نووستی، مورخ 17 دسامبر 2008 نیز منتشر شده، رابرت گیتس فرموده‌اند از این پس هر جا «ممکن» باشد، رویکرد آمریکا «غیرمستقیم» خواهد بود. ساده‌تر بگوئیم مقصودشان این است که هر جا ممکن باشد دولت‌های دست‌نشانده زمینة چپاول و سرکوب را چنان فراهم خواهند آورد که منافع‌اش برای آمریکا مشابه منافع تهاجم نظامی باشد. به عبارت دیگر رابرت گیتس رویای کودتا و استقرار حکومت‌های «پوپولیست» در سر می‌پروراند، که دولت‌شان به گفتة «فارین‌افرز» مشارکتی باشد.

وزیر دفاع جرج بوش که توسط اوباما در مقام خود ابقاء شده می‌افزاید، «آمریکا دیگر سناریوی عراق و افغانستان را تکرار نمی‌کند!» دلیل وزیر دفاع آمریکا این است که «آباد کردن یک کشور زیر آتش» کار دشواری است! بله! فاجعة انسانی‌ای که در عراق و افغانستان در برابرمان داریم نامش «آباد کردن زیر آتش» است! و ملت‌های عراق و افغانستان حتماً برای چنین آبادانی‌هائی می‌باید از ایالات متحد سپاسگزاری بکنند!

اگر نظر ما را بخواهید، رابرت گیتس حق دارد! «آباد کردن زیر آتش» کار بسیار دشواری است، و چه بسا غیرممکن! ولی می‌باید بگوئیم هیچ ابلهی «زیرآتش» دست به آبادانی نمی‌زند، چون هر قدر کسی ابله باشد بخوبی می‌داند چنین کاری امکانپذیر نیست. ولی از قضای روزگار، ایالات متحد فقط زیر آتش قادر به آبادانی است. و برای این نوع ویژه از آبادانی، لازم است مردم عراق و افغانستان «زیر آتش» بروند تا صاحبان صنایع نظامی در ایالات متحد به آبادانی بپردازند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷



«شیرین» و خرمن!

...
بله! تأکید می‌کنیم که پرتاب کفش به سوی جرج بوش را از سوی آن خبرنگار عراقی به هیچ عنوان تأئید نمی‌کنیم. در وبلاگ دیروز هم در این مورد توضیح کافی داده‌ایم. سخنرانی ‌محمد خاتمی و علی خامنه‌ای که در وبلاگ «سیندرلا در سیسیل» به آن‌ها اشاره کردیم به ترتیب از سایت «اطلاعات نت» و «پایگاه اطلاعات رسانی مقام رهبری»، که از این پس به ده زبان زندة دنیا مهمل خواهد گفت استخراج شده بود! البته سخنان این دو را به طور کامل بررسی نکردیم چرا که خاتمی، خامنه‌ای و ... در واقع سخنگوی استعمارند. متن سخنرانی‌های‌شان را ساواک جمکران تهیه می‌کند و همة این ترهات پراکنی‌‌ها بر اصل اساسی و جادوئی «ترادف کلی» استوار شده. سخنرانی‌های متعدد خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت جمکران در واقع فضاسازی و ایجاد دوقطب کاذب برای جذب شوت‌وپرت‌ها از طریق تحریک احساسات است. اربابان حکومت اسلامی می‌پندارند اینبار هم عده‌ای از «لج» خامنه‌ای فریب شبیه‌سازی «انتخابات» در یک حکومت الهی را خواهند خورد و در این به اصطلاح «رأی‌گیری» شرکت خواهند کرد و رسانه‌های اسلام فروش غرب باز هم می‌توانند برای این حکومت دست نشاندة سازمان سیا کسب «مشروعیت» کنند.

«کسب مشروعیت» برای حکومت اسلامی در واقع «توجیه» توحش «مقدس» است. و اینگونه توحش را در چارچوب مقدسات دینی می‌توان توجیه کرد: قتل فرزند توسط پدر، قصاص، سنگسار، قتل زنان به دست مردان، در جایگاه پدر، برادر و یا همسر! به زبان ساده‌تر، در چارچوب روابط خانوادگی و قومی است که چنین توحشی کاملاً پذیرفته شده است، و به همین دلیل «زنان چپ‌نمای جمکران» دفاع از حقوق زن را دفاع از حقوق «خواهران» خود می‌خوانند!

در این راستا مراجعه شود به مقالة «آسیه امینی» در سایت اکبربهرمانی در تبعید، یا همان «روز آن‌لاین»، مورخ 26 آذرماه سالجاری، تحت عنوان «جواز خواهرانگی». «خواهر» امینی در مقالة خود با لحن حق به جانبی فرموده‌اند، برای ما گرایش سیاسی زنان تفاوتی نمی‌کند ما از حقوق همة «خواهران» خود دفاع می‌کنیم. به عبارت دیگر، در قاموس ایشان زن هنوز به درجة «انسان» مستقل و آزاد در اجتماع دست نیافته، بلکه همچنان می‌باید در چارچوب روابط خانوادگی در جا بزند تا جواز «خواهرانگی» از دست‌های مقدس دیگر «خواهران» دینی دریافت دارد! البته فواید «خواهر» خواندن «زن» ایرانی در این است که شخصیت وی را به صورت کامل تحت سلطه و زیر سایة پدر، مادر و برادر قرار خواهد داد. این «خواهر» نگون‌بخت از یکسو به عنوان دختر تحت قیمومت پدر و برادر است و از سوی دیگر، زمانیکه به خانة «بدبختی» روانه ‌شود، به عنوان زن، تحت قیمومت شوهر قرار خواهد گرفت، و به این ترتیب زنجیر اسارت احکام دین همانطور که استعمار و آخوندجماعت خواستار آن است بر دست و پای او محکم و محکم‌‌تر می‌شود. این است ویژگی «جواز» اهدائی آسیه امینی؛ «کسب مشروعیت» برای به زندان افکندن «زن» در ساختار خانواده به صورتیکه دو قیمومت همزمان بر او تحمیل شود.

البته آسیه امینی و شرکاء در این تلاش مقدس تنها نیستند، شیرین عبادی، وزغ ‌خوش‌الحان محفل نوبل نیز به «کسب مشروعیت» برای این نظام توحش اشتغال دارد. وی در سخنرانی اخیر خود به مناسبت سالگرد تصویب اعلامیة جهانی حقوق بشر می‌گوید آنچه 60 سال پیش به عنوان اعلامیة جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید در واقع با آنچه 14 سدة پیش در صحرای حجاز مطرح شده، هیچ تقابلی ندارد! به گفتة ایشان «روشنفکران دینی» عدم تقابل اسلام با «اعلامیة جهانی حقوق بشر» را ثابت کرده‌اند! تعجب نکنیم! اگر به قرآن مراجعه کرده‌اید و اعلامیة کذا را نیافته‌اید به این دلیل است که شما جزو «روشنفکران دینی ما» نیستید! بله، هر کسی نمی‌تواند در قرآن، که چندین دهه پس از مرگ محمد و بر اساس حدیث و روایت و منافع سیاسی این قبیله و آن دسته و جماعت ساخته و پرداخته شده، اعلامیة جهانی حقوق بشر را کشف کند! مگر نشنیده‌اید، «کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن»؟ و برای یافتن اعلامیة جهانی حقوق بشر در قرآن به همان «گاونر» و «مردکهن» نیازمندیم که خوشبختانه هر دو در وجود ذیجود شیرین عبادی و روشنفکران دینی تجلی یافته.

خداوند جبرئیل را فرمود تا اعلامیة جهانی حقوق بشر را به محمد، «آخرین فرستادة خود» وحی کند. پیامبر گرامی که نوشتن نمی‌دانستند هنگام خروج از غار حری مفاد اعلامیه را زیر لب تکرار می‌فرمودند تا رسیدند به خیمة مقدس خویش. سراغ سلمان پارسی را گرفتند، خدیجه فرمود، رفته سلمانی. پس پیامبر شام مختصری میل کردند، چون به فرمان خامنه‌ای «ساده زیستی» پیشه کرده بودند! ایشان سپس متن اعلامیه را برای خدیجه آنقدر تکرار کردند تا سلمان از راه رسید و با دست مبارک خود اعلامیة کذا را بر لوحی از استخوان شتر حک کرد. و این استخوان زمانیکه شیرین عبادی در سفر حج به «عبادت» مشغول بود، و ضمن رجم شیطان به شیعه بودن خود نیز افتخارها می‌کرد، ‌«کشف» شد. افسوس که امام سیزدهم زمین را از وجود پلیدشان پاک کرده‌اند! در غیر اینصورت امروز در کمال «نزاکت» عربده می‌زدند: هر چه کفش دارید بر سر آمریکا بزنید.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۷



سیندرلا در سیسیل!

...
از خوانندگان گرامی این وبلاگ که در مورد تاریخ مقالة جوزف ستیگلیتز تذکر داده‌اند، بی‌نهایت سپاسگزارم. اما مقالة ستیگلیتز تحت عنوان «کاپیتالیست فولز» در سایت «ونیتی فیر»، مورخ ژانویة 2009 روی شبکة اینترنت موجود است.

وقتی منوچهر متکی درس نزاکت بدهد، جرج بوش هم دمکراسی را برایمان تعریف خواهد کرد! وزیر امورخارجة گورکن‌ها فرموده‌اند که، بی‌نزاکتی دیگران را با «نزاکت» پاسخ می‌دهند! و بی‌نزاکتی دیگران، همان سخنرانی نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه ‌و «نزاکت» جمکرانیان نیز عدم شرکت در کنفرانس پاریس به منظور کارسازی برای ارباب است! ولی این وزیر امورخارجة شیرین زبان چاه جمکران که «نزاکت» شناس بودند و تاکنون «تقیه» کردند، تا چشم بد از نزاکت‌شان به دور باشد، آیا می‌توانند توضیح دهند، چرا در برابر ملت بی‌دفاع ایران اینچنین وحشی‌گری و وقاحت به خرج می‌دهند؟ مسلماً خیر! ولی ما می‌دانیم که «نزاکت» مقامات حکومت جمکران در برابر اربابان، بر مثل معروف «گدا گر تواضع کند خوی اوست» تکیه دارد. فعلة فاشیسم هر کجا که باشند، به دلیل زورپرستی، همواره در برابر زورمندان مؤدب و مطیع و در برابر ضعفا قلدر و عربده‌جو خواهند بود. خاطرة شیرین «نزاکت» امام سیزدهم و خلف‌شان، زمانیکه با نزاکت تمام توی دهن این و آن می‌زدند، قلم می‌شکستند، خصوصاً آن زمان که «راه قدس از کربلا می‌گذشت»، و ... هرگز از یادها زدوده نخواهد شد. در نتیجه، بیشترین نزاکتی که منوچهر متکی و دیگر مقامات حکومت توحش می‌توانند به خرج دهند، این است که سکوت اختیار کنند، تا ما هم نزاکت به خرج داده نگوئیم عملة سازمان سیا بهتر است خفقان بگیرند! حال بپردازیم به دمکراسی، ویراست پنتاگون!

روز یکشنبه 14 دسامبر 2008 جرج بوش و نوری‌المالکی، نخست وزیر عراق در یک نشست خبری شرکت کردند و یکی از خبرنگاران حاضر در نشست کذا از جای خود برخاستند و یک لنگه کفش به سوی جرج بوش پرتاب کردند، جرج بوش جاخالی داد، سپس ایشان لنگه کفش دوم را به سوی بوش پرتاب کردند و بعد گویا ایشان را از محل کنفرانس بیرون بردند. این عمل قهرمانانه را خبرنگار عراقی به نام مردم عراق انجام دادند! سپس جرج بوش در مورد واکنش خبرنگار مذکور چنین فرمود «هیچ مهم نیست! اصلاً دمکراسی همین است که هر کس هر چه دل تنگش می‌خواهد بگوید!» و سرانجام مشخص شد آنچه جرج بوش و کارفرمایان‌اش به عنوان دمکراسی برای عراق و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه به رسمیت می‌شناسند با پرتاب یک جفت کفش تحقق خواهد یافت. بله، دمکراسی ‌اهدائی ایالات متحد همان است که سه دهة پیش با تخلیة خمینی در فرودگاه مهرآباد تحقق یافت: لات‌بازی، بی‌نظمی و ابتذال.

خبرنگار مذکور که معلوم نیست چرا برای ابراز احساسات میهن دوستانة خود پنج سال دندان روی جگر گذاشته، بجای پرتاب کفش می‌توانست مثل آدمیزاد با جرج بوش برخورد کرده، حرکت فیزیکی را به کلام تبدیل کند. چرا که ایشان به عنوان «خبرنگار» در جلسة کذا حضور داشتند، نه به عنوان پاسدار و بسیجی و دانشجوی تحکیم و بوزینة کفن پوش. ولی خوب اگر خبرنگار در جهان سوم رفتار متعارف یک خبرنگار را داشته باشد، و اصولاً اگر هر کس در چارچوب حرفه و موقعیت اجتماعی خود رفتار کند، «نظم» برقرار می‌شود. و آنوقت است که برای جهان اول و دوم اشکال پیش می‌آید. چون در مناطق چپاول غرب، به ویژه در کشور ایران، اگر نظم استقرار یابد گسترش دامنة چپاول امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که کلنل آیرون‌ساید و اخلاف‌شان اینچنین شیفتة دین، و به ویژه دلباختة مکتب سرخ تشیع و قیام خونین کربلا و اخیراً فریفتة «جنبش دانشجوئی» شده‌اند، چون حوزة جادوئی مذکور بکلی با «منطق» و «عقل سلیم» بیگانه است.

دلیل حضور و سخنرانی علی خامنه‌ای، محمد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم در دانشگاه این است که دانشجو را از چارچوب جایگاه واقعی خود به بیرون پرتاب کرده، و در جایگاه متخصص امور سیاسی و اجتماعی قرار دهند تا بتوانند دانشجو را به ابزار اعمال سیاست استعمار و دانشگاه را به طویله تبدیل کنند. و به راستی که نعلین‌ها به ویژه محمدخاتمی در چنین مأموریت مهمی توفیق کامل یافته‌اند.

خاتمی که یکبار در سازمان دادن به کودتا از طریق ایجاد آشوب در دانشگاه حنایش بی‌رنگ ماند، هنوز کاملاً از «جنبش دانشجوئی» ناامید نشده و تلاش دارد زمینة براندازی را در دانشگاه به هر ترتیب که می‌تواند فراهم آورد. نوچة آخوند بهشتی، ضمن تشویق دانشجویان به پوپولیسم و عوامگرائی، خواهان مرجعیت دینی و مدنی اینان شده، می‌گوید وظیفة دانشجو هم‌زبانی با جامعه و ایستادن در برابر خودکامگی است. به عبارت دیگر دانشجو هم می‌باید عوام‌گرا باشد و با جامعه هم‌زبانی کند، و هم «خودکامگی» را بشناسد و طرد نماید! می‌بینیم که در قاموس خاتمی دانشجو روشنفکر و متفکر نیست، هیچ اصولی هم ندارد، عین گوسفند در گلة «اکثریت» می‌دود، و نقشی ایفا می‌کند که از قماش آخوند و توده‌ای می‌توان انتظار داشت:

«جنبش دانشجوئی اگر روشن و واقع بین باشد می‌تواند تا حدود زیادی نقش این مرجعیت را داشته باشد [...] باید بتواند همزبان با جامعه، شرایط زمانی و مکانی [زمان و مکان] را درک کند و نیازهای جامعه را دریابد و شعارهای خود را مطابق با آن نیازها بدهد[...]»

ولی همین جنبش کذا که می‌باید مانند نعلین‌ها همواره نان را به نرخ روز بخورد و هر روز به رنگی درآید و همواره در کنار مردم هم باشد، در یک مورد خاص باید رفتار دیگری پیشه کند و مردم و جامعه و غیره، همه را به دست فراموشی بسپارد، و آنهم پایبندی به شعارها و معیارهای «اصیل» انقلاب است! علی خامنه‌ای نیز مهملات مشابهی بر زبان رانده و از دانشجویان خواسته از دستاوردهای «انقلاب» دفاع کنند. البته «انقلاب» کذا همان کودتای سازمان ناتو در ایران است که پیرامون آن یک اجماع بی‌سابقة جهانی ایجاد شده و هیچیک از روشنفکران صاحب‌نام غرب هم به خود اجازه نداده که پس از سه دهه دل روضه‌خوان‌ها را بشکند، و نگاهی هر چند گذرا به سرنگونی سلطنت در ایران، اشغال سفارت آمریکا، جنگ با عراق و استقرار حکومت اسلامی در افغانستان و عراق تحت نظارت ارتش ناتو داشته باشد!

بله شاهدیم که اگر مورخ صاحب‌نامی چون «هاوارد زین»، تهاجم نظامی به عراق و افغانستان را نادیده نگرفته، یا نوآم چامسکی، که به عنوان روشنفکر مدافع حقوق بشر در جهان شناخته شده، هرگز وقوع «انقلاب» را در ایران حتی به صورت تلویحی مورد «تردید» قرار نداده‌اند! می‌باید این سئوال را مطرح کرد که چرا همه در برابر یک رخداد تاریخی که سرنوشت کل منطقه را رقم زده، اینچنین سکوت کرده‌اند؟ این سکوت نشانة اهمیت استراتژیک ایران و نقش کلیدی کشور ما است! و اینجاست که راه ما به عنوان ایرانی از روشنفکران غرب جدا می‌شود. سکوتی که در سطح جهان بر واقعة 22 بهمن حاکم شده، در واقع «فرار از واقعیت» است. درست مانند سکوتی که به دلیل «ترس» از سوی «ضمیر ناخودآگاه» به طور ناگهانی بر فرد حاکم‌ می‌شود تا ضمیر خودآگاه را از تکلم یا «حرکت منطقی» به سوی آینده باز دارد.

این همان سکوتی است که هنگام آشوب‌های سال 1978 بر رادیو مسکو حاکم شده بود. اتحاد جماهیر شوروی بهای گزافی برای سکوت خود در برابر کودتای ننگین 22 بهمن پرداخت، تروریست‌های اسلامی مسکو را نیز هدف عملیات خرابکارانة خود قرار دادند. و اگر سکوت اتحادشوروی چنین بازتابی داشت، مسلم بدانیم که دیگران نیز پیامد سکوت خود را متحمل خواهند شد.

به گزارش فیگارو، مورخ 16 دسامبر 2008، امروز، حدود یکصد تن از روسا و اعضای مافیای سیسیل دستگیر شدند. یادآور شویم که مافیای سیسیل ریشة مافیای ایالات متحد است که در حاکمیت آمریکا حضور مستقیم دارد. و عملیات امروز پلیس ایتالیا در واقع تیشه بر ریشة بخشی از حاکمیت ایالات متحد زد. این عملیات وسیع با دستگیری «مادوف» و کلاهبرداری 50 میلیارد دلاری در وال‌ستریت مسلماً مرتبط است، البته در ارتباطی منطقی‌تر از پرتاب کفش با دمکراسی، ویراست پنتاگون!

پری افسانه‌ای به «سیندرلا» گفته بود پیش از ساعت دوازده شب میهمانی شاهزاده را ترک کند تا کالسکه‌اش به کدو تنبل تبدیل نشود. سیندرلا حین رقص با شاهزاده به ناچار شتابان کاخ را ترک می‌گوید و ضمن دویدن یک لنگه از کفش‌های بلورین‌اش برجای می‌ماند. خادمان شاهزاده با همین کفش بلورین موفق به یافتن سیندرلا می‌شوند و او را برای ازدواج با شاهزاده به کاخ می‌برند. جرج بوش هم در حرکت موهن خبرنگار عراقی و آن یک جفت کفش بدهیبت دمکراسی مطلوب خود را یافت. و چیزی نگذشت که پلیس ایتالیا با همین کفش‌ها چندین سیندرلا را در سیسیل دستگیر کرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۷



کفش و نزاکت!


...
چرا وزیر امورخارجة گورکن‌ها از حضور در «نشست پاریس» خودداری کرد؟ در دو وبلاگ گذشته گفتیم که در آستانة برگزاری کنفرانس پاریس در مورد افغانستان، نیکولا سرکوزی ناگهان به یاد آورد که احمدی نژاد خواهان محو اسرائیل شده بود، از اینرو بلافاصله فرمود «اینجانب» با کسی که می‌خواهد اسرائیل را از روی نقشه «پاک» کند سر میز مذاکره نخواهم نشست! البته اصلاً قرار نبود سرکوزی با مهرورزی مذاکره کند و می‌دانیم که رئیس جمهور فرانسه در چنین مواردی اظهار نظر شخصی نمی‌کند. به عبارت دیگر مسلماً چنین سخنانی بدون دلیل بر زبان ایشان جاری نشده. دلیل چنین اظهاراتی را باید در واکنش گورکن‌ها جستجو کنیم. واکنشی که مسلماً در چارچوب منافع غرب صورت گرفته. چرا که وزارت امورخارجة گورکن‌ها، مانند حکومت برخاسته از کودتای 22 بهمن در واقع حافظ منافع اعضای ناتو در ایران است.

در پی اظهارات سرکوزی، منوچهرمتکی هم بلافاصله سفر خود را به پاریس لغو کرد! و هر چند گ...ز با شقیقه ارتباط زیادی ندارد، از آنجا که گورکن‌ها در رشتة «پیوندشکمی» دکتری خود را از کارخانة رجاله پروری دریافت‌ کرده‌اند،‌ وزارت امورخارجه‌شان سخنان نیکولا سرکوزی را حمل بر «بی‌نزاکتی» کرد تا حکومت گورکن‌ها خارج از چارچوب مذاکرات پیرامون افغانستان قرار گرفته، و سازمان ناتو، که مسیر ارسال تجهیزات برای طالبان از طریق پاکستان را از دست داده بتواند طی مذاکرات کذا راه ارتباطی از طریق خاک ایران را تبدیل به ابزار «مذاکره» با کشورهای دیگر کند. بله، کم کم به «نقطة صفر» جهاد با اتحاد جماهیر شوروی نزدیک می‌شویم، البته در یک چارچوب نوین. محور «چین، پاکستان،‌ افغانستان، تهران» شکسته شده و جای خود را به دو محور «چین، افغانستان» و «ایران، افغانستان» سپرده. دلیل بی‌نزاکت شدن ناگهانی رئیس جمهور فرانسه، و درک ناگهانی گورکن‌ها از «نزاکت»، حفظ محور طالبان‌پروری «تهران، افغانستان» است! تلاشی مذبوحانه، چرا که این محور نیز علیرغم تمایل جنگ‌فروشان غرب بزودی شکسته خواهد شد.

جنگ‌فروشان غرب خیلی مایلند نعلین‌های جمکران را مانند حکومت مفلوک پاکستان به سلاح اتمی مجهز کنند تا حکومت دوست و برادر «اسرائیل» هم که پس از شکست در جنگ 33 روزه همچنان به خاک افتاده، بتواند نفسی تازه کند و جنگ زرگری را با نعلین‌ها از سر گیرد. اگر چنین شرایط مطلوبی ایجاد شود، نان داروودستة اکبربهرمانی در روغن شناور خواهد شد. ارادت شیپورهای جنگ‌فروشان به اکبربهرمانی و محمد خاتمی منفور فقط به همین دلیل است. مطالب هفته نامة «نوول اوبسرواتور» و روزنامة «فیگارو» که ترجمة آن‌ها در سایت اکبربهرمانی در تبعید، مورخ 15 دسامبر 2008 انتشار یافته شاهدی است بر این مدعا که تفنگ‌فروش‌های یهودستیز و اسرائیل‌پرست آرزوی بازگشت به دوران اکبررفسنجانی و خاتمی را در سر می‌پرورانند.

فیگارو، از زبان ژان لوئی بیانکو، نمایندة حزب سوسیالیست در پارلمان فرانسه ضمن ابراز نارضایتی از احمدی‌نژاد به ما می‌گوید، مردم ایران از شرایط رضایت ندارند، اکبرهاشمی «میانه‌رو» و خواهان ارتباط با ایالات متحد است و ...‌! و خلاصه از نظر حاکمیت فرانسه اگر احمدی نژاد بماند، دستیابی حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای غیر قابل اجتناب خواهد بود. و تلویحا غرب ترجیح می‌دهد که در جمکران بمب را به دست جناح دیگری بدهد!

ارادت حاکمیت فرانسه و به ویژه سوسیالیست‌های این کشور به نعلین از سال‌ها پیش‌ از کودتای 22 بهمن آشکار شده بود، صادق هدایت در نامة معروف خود این ارادت را «لیسیدن ک...اسلام» خوانده. در هر حال فرانسوا میتران، رئیس جمهور فرانسه نیز آمادة مسافرت به تهران بود، و روزنامة لوموند هم چند صفحه «تصویر دلپذیر» از حکومت منفور جمکران و حکایت عشق «بتول ثقفی» به روح الله‌خمینی تحویل خوانندگان داده بود تا همه بدانند جمکران نیز، ژولیت 12 ساله و رومئوی 26 ساله داشته، و اینکه اکبر بهرمانی «میانه‌رو» است! ولی کل برنامه‌ بهم خورد و روزنامة لوموند دکان مهوع رومئو و ژولیت جمکران و میانه‌روی‌های بهرمانی را تعطیل کرد.

ولی از آنجا که سیاست استعمار در ایران تغییرناپذیر است، اکبربهرمانی هنوز بهترین گزینة غرب باقی‌مانده. و لازم است این «بهترین گزینه» مجهز به سلاح هسته‌ای، ضمن سرکوب ملت ایران از منافع غرب در منطقه نیز دفاع کند. استقبال دانشجونمایان از محمد خاتمی در دانشگاه سابق تهران را باید در همین چارچوب تحلیل کنیم. البته اگر حضرات سخاوتمندی بیشتری به خرج می‌دادند می‌توانستند تعداد گوسفندان طرفدار خاتمی را در دانشگاه سابق به طور چشمگیری افزایش دهند. ولی از آنجا که جنگ قدرت در ایالات متحد بالا گرفته، و علیرغم دلائل مستدل و کشکی جوزف ستیگلیتز پیرامون بحران اقتصادی، کار به دستگیری «مادوف»، یکی از مهم‌ترین حامیان مالی حزب دمکرات رسیده، «امکانات» نعلین‌دوستان غرب کاهش یافته. در هر حال مطالب «فیگارو» و «نوول اوبسرواتور»، به قبل از «کشف» کلاهبرداری 50 میلیارد دلاری حضرت «مادوف» و دستگیری ایشان باز می‌گردد.

به همین دلیل هفته نامة «نوول اوبسرواتور» در گزافه‌گوئی و مهمل‌بافی سنگ تمام گذاشته. البته این نخستین بار نیست که این رسانه از تخریب و سرکوب در ایران حمایت می‌کند. پیش از تخلیة خمینی و همراهان در فرودگاه مهرآباد، همین هفته‌ نامه خمینی مفلوک را اینچنین معرفی می‌کرد: «مردی که غرب را به لرزه در می‌آورد.» و این ‌روزها همین رسانه، ایران را از زبان یک مقام سابق سازمان سیا «ابرقدرت» می‌خواند! بله این حکومت مفلوک جمکران که اگر از صدور بنزین ایالات متحد محروم شود چند ساعت هم دوام نخواهد آورد «ابرقدرت» شده! چرا؟ چون اعضای ناتو در به در به دنبال یک استالین می‌گردند تا اتحاد جماهیر نوکری یا همان «جهان اسلام» را سرو سامان دهند. و تشکیل اتحاد جماهیر نوکری بدون نعلین و دستار امکانپذیر نیست، چرا که در جامعة بشری از آخوندجماعت وحشی‌تر و خونخوارتر هنوز یافت نشده.

این است دلیل ارادت رسانه‌های تفنگ‌فروشان غرب به «میانه‌روی» اکبر بهرمانی. نوول اوبسرواتور، مورخ 10 دسامبر 2008، بیشرمانه ادعا می‌کند که نباید حکومت توحش اسلامی را تاریک اندیش بدانیم! چرا که «در ایران اینترنت وجود دارد، مردم فیلم‌های آمریکائی تماشا می‌کنند و موسیقی غربی گوش می‌دهند! امنیت تهران از واشنگتن بیشتر است و پیام ضداستعماری ایران در منطقه طرفدار فراوان دارد، و ..» و خلاصة مطلب همه بدانند که نه تنها ایالات متحد هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی ندارد و هیچ دخالتی در استقرار این حکومت عصرحجر بر میهن ما نداشته، که همین حکومت اسلامی در فراهم آوردن زمینة اشغال افغانستان و عراق با ارتش جنایتکار ناتو همکاری نکرده، و امروز هم همکاری ندارد!

در تاریخ 23 آذرماه 1387، ریا نووستی به نقل از «تایمز» گزارشی مبنی بر تأمین مالی و تدارکاتی طالبان از سوی ناتو به این مضمون منتشر کرده بود:

«کمپانی‌های بین‌المللی [...] جهت انتقال بار برای نیروهای مؤتلفه از بندر کراچی به افغانستان با کمپانی‌های محلی کار می‌کنند. آن‌ها نیز برای تأمین امنیت مستقیماً با طالبان ارتباط برقرار می‌کنند [...] 25 درصد مبالغی که غرب برای عرضه به پایگاه‌های ناتو اختصاص می‌دهد به جیب طالبان‌ می‌رود [...] تعرفة جابجائی بار به ازای هر کامیون هزار دلار است[...]»

به گزارش «ریا نووستی»، مورخ 15 دسامبر 2008، امروز همزمان با حضور جرج بوش در افغانستان شرکت حمل و نقل پاکستانی «هی‌بر»، که ارسال تدارکات ناتو به افغانستان را برعهده داشت فعالیت خود را به حال تعلیق درآورد. با آنچه در بالا آمد شاید امروز دلیل اصلی «بی‌نزاکتی» نیکولاسرکوزی، و ناز وکرشمه‌های منوچهر متکی و قهر ایشان با کنفرانس پاریس برای ما به اندازة کافی روشن شده باشد. جرج بوش مسلماً ترجیح می‌داد که لنگه کفش‌های کذائی به سرش اصابت کند، ولی محور «تهران، افغانستان» خدشه‌دار نشود.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۷



اشتباه اقتصادی!


...
برندة نوبل اقتصاد در سال 2001، و مشاور اقتصادی بیل کلینتون، «جوزف ستیگلیتز»، اکتشافات عجیبی کرده‌اند! ایشان که از جارچی‌های «نئوکینزیانیسم» به شمار می‌روند همزمان با بوزینه‌های جمکران کشف فرموده‌اند که سیاست اقتصادی «نئولیبرال» آمریکا شکست خورده! البته این پروفسور والامقام ابتدا باید بگویند در چه دوره‌ای «اقتصاد لیبرال» بر آمریکا حاکم بوده، که اکنون نوع «نئو»لیبرال‌اش به گفتة ایشان شکست خورده است؟ آنچه در زمینة اقتصاد طی «جنگ سرد» و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر«جهان آزاد» و به ویژه در ایالات متحد حاکم بوده هیچ ارتباطی با لیبرالیسم اقتصادی نداشته و ندارد.

ایالات متحد طی سالیان دراز با پرداخت یارانه و تحمیل تعرفه‌ به کالاهای وارداتی از رقابت آزاد ممانعت کرده تا صنایع و تولیدات استراتژیک خود را تحت حمایت قرار دهد. پیشتر با تکیه بر آثار گالبرایت و مصاحبه‌های نوآم چامسکی، که برخلاف حضرت ستیگلیتز، جارچی محفل فاشیسم بین‌الملل نبوده‌اند، به این نکته اشاره‌کرده‌ایم که اقتصاد آمریکا و متحدان‌اش در واقع «اقتصاد جنگ» است؛ از جنگ تغذیه می‌کند و هر چه دامنة جنگ و بحران در جهان گسترش یابد اقتصاد آمریکا هم تقویت می‌شود.

فکر نکنیم که «کشف و الهام» فقط به نعلین و چلیپا یا ستارة داوود دست می‌دهد، ابداً! مهم‌ترین کشف و الهامات در آستین برندگان خوشبخت نوبل است. و اینبار برخلاف انتظار منظور شیرین عبادی نیست! سخن از برندة نوبل اقتصاد، «جوزف ستیگلیتز» معروف، مشاور بیل کلینتون است که در سال 2001 مفتخر به دریافت نوبل اقتصاد شده‌اند! «جوزف ستیگلیتز» در زمرة کسانی است که در گهواره، ستارة بخت و اقبال را از دستان پرمهر پریان دریافت داشته‌، و از بدو تولد در سال 1943 زندگی بر روی نه چندان ماه‌اشان پیوسته لبخند زده. ایشان شهرت خود را مدیون انتقاد شدیدی هستند که پس از ترک بانک جهانی در سال 2000 از این مؤسسه و صندوق جهانی پول به عمل آوردند، و یکسال بعد از سوی محفل نوبل جایزة کذا را البته به اتفاق دو نفر دیگر از همکاران خود دریافت داشتند.

به جوزف کوچولوی ما، در سن 24 سالگی یک دکتری از «ام.آی. تی» اهداء می‌شود، سپس پریان «بورس فولبرایت» بر‌ای‌شان درست می‌کنند تا این نابغة بزرگ در کمبریج هم به تحقیقات خود ادامه دهند. و سه سال بعد ستیگلیتز 27 ساله در جایگاه «پروفسور» پای به دانشگاه «ییل» می‌گذارند. دو سال بعد، جوزف به شرکت «اکونومتری»، معروف به معبد خدایان اقتصاد پای گذاشته، و درهای پیروزی و موفقیت یکی پس از دیگری بر روی‌ ایشان ‌گشوده می‌شود. سپس پاپ راحل، ستیگلیتز را در «آکادمی پونتیفیکال علوم اجتماعی» به مقام پروفسور منصوب می‌فرماید، و ایشان از «ییل» به «ام.آی. تی»، «ستانفورد»، «آکسفورد» و «پرینستون» و از این ازدواج به آن ازدواج می‌روند! ستیگلیتز، برای سومین بار در سال 2004 با «آنیا شیفمن» پروفسور روزنامه‌نگاری در مدرسة بین‌المللی وابسته به دانشگاه کلمبیا ازدواج می‌کند و در سال 2008 نیز از سوی سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه مأموریت تحقیق و تفکر در باب رشد اقتصاد فرانسه به ایشان محول می‌شود!

و اما ستیگلیتز از سال 1995 به مدت دو سال مشاور اقتصادی کلینتون و پس از آن به مدت سه سال ریاست گروه اقتصاد بانک جهانی را نیز برعهده داشته، و گویا در آن زمان همه چیز به خوبی پیش می‌رفت! چرا که علیرغم صف طویل کارگران آمریکا در برابر مراکز توزیع کمک‌های رایگان غذائی، اقتصاد «نئولیبرال» آنروزها هنوز شکست نخورده بود! می‌دانیم که شاخص بازار بورس سیر صعودی طی می‌کرد، خلاصه حال اربابان خوب بود. ولی ستیگلیتز اخیراً متوجه شده که در دوران ریاست جمهوری ریگان، کلینتون و بوش پنج اشتباه اساسی پیش آمده که بحران اقتصادی ریشه در این اشتباهات دارد. و نخستین اشتباه بزرگ نیز به زعم ایشان عبارت است از برکناری پل ولکر، رئیس بانک مرکزی در سال 1987! فکر نمی‌کنم نیازی به توضیح بیشتر باشد! جناب ستیگلیتز، مانند همة نورچشمی‌های محفل نوبل و واتیکان مهمل می‌گویند تا تبلیغات محفل خاصی را که از قضای روزگار به دلیل «گله پروری» و «قهرمان پرستی» مخالف سرسخت لیبرالیسم «سیاسی ـ اقتصادی» نیز به شمار می‌رود، به خورد مردم بدهد.

بنابراین از بررسی چهار اشتباه دیگر که این نابغة بزرگ اقتصاد «نان به نرخ روز» به آن اشاره کرده بگذریم، چرا که در هر حال کل مطلب در سایت نعلین پرست «اخبار روز»، مورخ 14 دسامبر 2008 تحت عنوان غلط‌انداز «ابلهان سرمایه سالار» موجود است. مترجم مقالة سرشار از نبوغ ستیگلیتز، جناب «احمد آل حسین»، در مقدمة مطلب سه دولت ریگان، کلینتون و بوش را با سه دولت رفسنجانی خاتمی و احمدی نژاد در ترادف قرارداده ادعا کرده‌اند که سیاست‌ اقتصادی نوکران آمریکا در جمکران «نولیبرالیسم ایرانی‌ـ اسلامی» است!

بله این لیبرالیسم هم مانند دیگر نظریه‌های «انسان‌محور» می‌باید از صحنة روزگار محو شود. پیشتر در بارة چارچوب فلسفی لیبرالیسم اقتصادی مفصل توضیح داده‌ایم. می‌دانیم که لیبرالیسم فلسفی نیز بر «فردی‌ات» استوار است و به همین دلیل با جمع‌گرائی، توده‌پروری و گله‌داری در تضاد قرار می‌گیرد و از این جهت امثال ستیگلیتز، و بوزینه‌های جمکران پس از بروز بحران اقتصادی فریاد «شکست لیبرالیسم» سر داده‌اند. تو گوئی بحران کذا نشانة «پیروزی اسلام» است! در حالیکه بحران اقتصادی به این دلیل بروز کرده که پنتاگون و گوسفندان‌اش در سازمان ناتو از جنگ افروزی عاجز مانده‌اند و باید اقتصاد «جنگ سرد» را که بر جنگ‌های استعماری تکیه داشت به «اقتصاد صلح» تبدیل کنند.

به عبارت دیگر صدها میلیارد دلاری که هر سال برای جنگ افروزی و ایجاد آشوب در اختیار پنتاگون قرار می‌گرفت باید صرف «تأمین امنیت» جهانی شود. در غیراینصورت «عدم‌امنیت» گریبان ایالات متحد را نیز خواهد گرفت. این است ریشة بحرانی که جوزف ستیگلیتز نمی‌تواند و نمی‌خواهد ببیند. افرادی از قبیل ستیگلیتز وظیفه دارند ضمن تأکید بر وجود یک «اقتصاد لیبرال» فرضی در ایالات متحد، با مهمل بافی بحران اقتصادی را به گردن رؤسای بانک مرکزی، از جمله گرینس‌پن بیاندازند، و نظر جهانیان را از چرخش وسیعی که شیوة تولید «جنگ‌سرد» در برابر خود دارد منحرف کرده، مشکل را متوجة سیستم حسابداری و غیره کنند! اینان از این مفر، به خیال خود خواهند توانست، نظام حاکم بر ایالات متحد را که از طریق «دخالت پنهان» دولت در اقتصاد دهه‌هاست پا بر جا مانده، «لیبرالیسم» بخوانند، و با در نظر گرفتن اوضاع خراب اقتصادی در غرب، اینبار از دخالت «علنی» دولت در امور اقتصادی، دخالتی که فقط برای کمک به صاحبان صنایع صورت می‌گیرد، تحت عنوان «اقتصاد ‌نوین» دفاع جانانه به عمل آورند:

«حقیقت این است که می‌توان همة این اشتباهات را به یک توهم بزرگ مربوط دانست [این اشتباهات ناشی از] ایمان به خود تنظیمی بازار آزاد و[کاهش نقش دولت است] [...] بالاخره آلن گرین‌سپن [...] اقرار کرد که [...] پذیرش این فلسفة اقتصادی معیوب [نولیبرالیسم آزادسازی اقتصاد] توسط آمریکا[...] کار را [به اینجا] رساند.»


آقای «آل حسین» مطلب فوق را از مجلة «ونیتی فیر» مورخ ژانویة 2009 ترجمه کرده‌اند. ولی واقعیت این است که در آمریکا هرگز لیبرالیسم اقتصادی حاکم نبوده. بهتر است جوزف ستیگلیتز و شرکاء از این توهم بزرگ به درآیند، که می‌توان بازهم ملت‌های جهان را بر سر این «آب‌قنات‌های» دست‌ساز، تشنه‌لب به دنبال نخودسیاه فرستاد. برای اطلاع اقتصاددان بزرگ ایالات متحد می‌باید بگوئیم که، روسای بانک مرکزی آمریکا هیچوقت خودمختار نبوده‌ و نیستند، و در تصمیمات‌شان تا هم امروز، مانند روسای جمهور این کشور همواره تابع سیاست‌های اقتصاد «جنگ‌سرد» بوده‌اند که توسط پنتاگون بر اینان دیکته ‌شده.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...