شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶


لات و مدرنیته!
...

قصد آن داشتم که وبلاگ امروز را به سالروز جنگ استعماری ایران و عراق اختصاص دهم. ولی متأسفانه پدیده‌ای به مراتب مخرب‌تر از این جنگ و پیامدهای‌اش را در برابرمان دیدم: پدیدة هتاکی به شعرای فارسی زبان. عملی که برخی به خطا، یا به عمد، آنرا «تقدس‌زدائی» نام گذاشته‌اند! و ادعا دارند که در مسیر این «تقدس‌زدائی» آزاد هم هستند! بله، بعضی‌ها «آزادی» را از دریچة «جالینوسی» آن مشاهده کرده‌اند، اینان می‌پندارند با تکرار طوطی‌وار مفاهیمی چون «تقدس‌زدائی» و «آزادی» می‌توانند هم به هتاکی و تخریب مفاخر ادبیات ایران بپردازند، و هم ادعا کنند که «نقد ادبی»، یا «نقادی» به راه انداخته‌اند. پیش از این نیز، شاهد اعمال امثال احمد شاملو بودیم که، به زعم خود، فردوسی را «نقد» کرده بودند! باید بگوئیم که متأسفانه «فقرفرهنگی» صرفاً به نخبگان جمکران محدود نمی‌شود. این «فقر» ریشه در 8 دهه استبداد استعماری دارد، و در عمل دامنگیر اکثریت قریب به اتفاق جماعت «شهرنشینان» ایران شده، چه در داخل و چه در خارج از مرزها. و با تکیه بر همین «فقرفرهنگی» است که اهداف استعماری، که همان فرسایش بنیادهای جامعه است، تأمین می‌شود.

پیشتر اشاره شد که پس از نفوذ استعمار در بنیاد مذهب، کودتای «میرپنج» بنیاد سلطنت را تضعیف کرد. و همزمان فئودالیته، به عنوان شیوة تولید سنتی، مورد تهاجم قرار گرفت. گفتیم که فروغی وظیفة سرکوب فرهنگی را عهده‌دار شد، و سپس نوبت به محمد مصدق رسید که جهت فراهم آوردن زمینة چپاول، در دو حرکت و در کمتر ازیک دهه، ‌ استخراج نفت را در انحصار چند ملیتی‌های غرب قرار دهد. همچنین گفتیم که استعمار از طریق در تقابل قرار دادن بنیادهای اجتماعی فرسایش آنان را ممکن می‌سازد. و در این راستا شاهدیم که پس از براندازی سلطنت در سال 1357، بنیاد مذهب نیز در ایران فرسوده شده. و اینک بنیاد زبان، به عنوان نخستین و اساسی‌ترین بنیاد جامعه، مورد تهاجم فعلة فاشیسم قرار گرفته. تهاجمی که احمد شاملو «افتخار» آغاز آن‌ را در کارنامة نه چندان درخشان سیاسی خود دارد. و اگر شاملو از فردوسی آغاز کرد، اینک نوبت به دیگر شعرای ایران رسیده که «آزادانه» گویا «نقد» می‌شوند! چون بعضی‌ها که از سینه زنی برای روح‌الله، به افتخار سینه زنی برای مصدق نائل شده‌اند، و نقد کارنامة سیاسی مصدق را برنمی‌تابند، در ذهن علیل‌شان، قصد «تقدس‌زدائی» از شاعران ایران کرده‌اند، و این امر را با آزادی هتاکی، اشتباه گرفته‌اند! بدون آنکه بدانند شاعران ایران در هرحال مقدس نبوده و نخواهند بود. پس بهتر است پیش از ادامة مطلب، بپردازیم به اصل «تقدس‌زدائی».

تقدس‌زدائی چیست؟ بارها در این وبلاگ به «تقدس‌زدائی» به عنوان ویژگی جنبش «مدرنیته» اشاره شده، ‌ولی شاید هرگز این «تقدس‌زدائی» را آنطور که باید، تعریف نکرده‌ایم. «تقدس‌زدائی»، به هیچ عنوان به معنای صدور مجوز هتاکی به «مقدسات» نبوده و نیست. «تقدس‌زدائی»، عبارت است از قراردادن «افراد» و «پدیده‌ها» در زمان و مکان، و به زبان ساده‌تر، «تاریخیت» دادن به آن‌ها. گفتیم که اصحاب کلیسا، اسطوره‌های خود را «مقدس» می‌شمارند. به این معنا که «تاریخیت» این اسطوره‌ها را نمی‌پذیرند. این همان نقطة پیوند فاشیسم و مذهب با یکدیگر است. و همچنان که بنا بر ادعای فاشیست‌ها، پدیده‌ای به نام «نژاد برتر» آریائی «وجود» دارد، و دیگر نژادها در برابر آن پست‌اند، اصحاب کلیسا نیز ادعا می‌کنند پدیده‌ای به نام «دین‌برتر» وجود دارد. و اسطوره‌های این «دین برتر» نزد اینان از «تقدس» برخوردار شده، چرا که ریشه‌هایش «الهی» و «آسمانی» تصور می‌‌شود. و همین «تقدس» در اسطوره‌ها است که در تقابل با «مدرنیته» قرار می‌گیرد. جنبش مدرنیته، اسطوره‌های مسیحی را در زمینة تاریخی‌شان قرار داد. و به این ترتیب، از یکسو «تقدم تاریخی» اسطوره‌های یونان باستان را بر اسطوره‌های مسیحیت مطرح کرد، و از سوی دیگر اسطوره‌های یونان باستان را در ترادف با اسطوره‌های مسیحیت قرار داد، تا تداوم تاریخی در تمدن اروپا محفوظ بماند. می‌دانیم که تمدن اروپا ریشه در تمدن رم باستان دارد، که به نوبة خود، ملهم از تمدن یونان باستان است. حال ببینیم پیامد «تاریخیت» یافتن اسطوره‌ها و تداوم تاریخی تمدن اروپا چیست؟

پیامد این امر، «تکثر» یافتن ریشه‌های تمدن بشر است. به این ترتیب که ریشة «یگانه»، «ناب» و «الهی» مسیحیت، در امتداد ریشه‌های تمدن یونان و رم باستان قرار می‌گیرد. و دیگر اصحاب کلیسا نمی‌توانند ادعا کنند که افراد بشر، همگی فرزندان «آدم» و آفریدة خداوند ابراهیم‌اند، چرا که در اسطوره‌های غیر مسیحی، خداوند ابراهیم، آفرینندة جهان نیست. و از سوی دیگر، فرضیة داروین، نیز بر «آفرینش الهی» خط بطلان کشیده. اما هدف از این وبلاگ پرداختن به فرضیة داروین نیست. پس بازگردیم به «آزادی بیان» و «تقدس‌زدائی» در «باور» هم‌میهنان! همانطور که پیشتر هم اشاره شد، در جوامع دموکراتیک غرب، «آزادی بیان» یک چارچوب حقوقی و قانونی صریح دارد. و تنها در این چارچوب قانونی است که افراد می‌توانند از حق «آزادی بیان» بهره‌مند شوند. در عرصة اجتماعی و سیاسی، این چارچوب قانونی به هیچکس اجازه نمی‌دهد که زبان به دشنام و هتاکی بگشاید، و در مورد دیگران به قضاوت «اخلاقی» بنشیند. در عرصة فرهنگی،‌ همین چارچوب به هنرمندان اجازه می‌دهد که در آفرینش آثار خود «آزاد» باشند. چرا که هنرمند، همان ویژگی «خداوند» در قاموس اصحاب مذهب را داراست. هنرمند می‌تواند مانند خداوند، آزاد از تمامی قیود اجتماعی و ارزش‌های اخلاقی در جامعة انسانی به آفرینش اثر خود بپردازد. چرا که آفرینش هنری مستلزم آزادی «تخیل» از قیود اجتماعی است. و در این چارچوب است که مقامات سیاسی، خداوند و تمامی پیامبران و «مقدسات» می‌توانند به سخره هم گرفته شوند. و در همین چارچوب است که افراد عادی از حق «هنرمند» بهره‌مند نخواهند شد. به عبارت دیگر، کسی نمی‌تواند، در رسانه‌ها مقامات سیاسی را به باد سخره یا دشنام گیرد، چرا که طبق قوانین چنین کاری مجاز نیست. به همچنین بر اساس همین قوانین، «نقد ادبی» به تحلیل «شیوه‌های بیان» هنرمند می‌پردازد، نه به «قضاوت اخلاقی» در مورد خود هنرمند. به یاد داریم که چندی پیش، یک نویسندة بسیار متوسط، به نام «شهرنوش پارسی پور»، ‌ به بهانة «نقد» یکی از آثار صادق هدایت، به «قضاوت» در مورد شخص وی نشسته بود. همچنین به یاد داریم که همزمان با پاسدار شریعتمداری در کیهان، «نخبگان» ایرانی در آکادمی‌های نمور لندن نیز در همین راستا، بیشرمانه تهاجم به صادق هدایت را آغاز کردند. و جهت توجیه «نقد» مضحک خود، همگی مهاجمین، بر خلاف سنت نقد ادبی، «نویسنده» را با «راوی» یکسان شمردند! چرا که در غیر اینصورت، هیچیک از اینان امکان برچسب زدن به صادق هدایت را نمی‌یافتند. پاسدار شریعتمداری و روزی‌نامه مبتذل کیهان را رها می‌کنیم، و می‌پردازیم به «پارسی پور» و جناب دکتر«آجودانی»، که رادیو زمانه، گویا نیوز و سایت رعایای الیزابت دوم، «نقد» بسیار «ادبی‌شان» را بازتاب دادند.

در این رابطه می‌توان پرسید، چگونه ‌است که سایت‌های فارسی زبان، جهت استحمار فرهنگی این چنین دست‌‌های‌شان باز است؟ و متأسفانه تنها پاسخی که به این پرسش می‌توان داد این است که اساس چنین تبلیغات استحماری‌ای، بجز «فقرفرهنگی» گسترده، در میان ایرانیان مقیم خارج هیچ دلیلی نمی‌تواند داشته باشد. در میان استعدادهائی که گفته می‌شد محمدرضا پهلوی یک تنه ازشکوفائی‌شان جلوگیری کرده، دریغ از یک «نقد» بر رمان «توپ مرواری»! و بجز مقالة داریوش آشوری، حتی یک نفر در مورد جایگاه صادق هدایت در مدرنیتة ایران، مطلبی در خور به رشته تحریر در نیاورده! این عدم آشنائی با صادق هدایت را بجز فقرفرهنگی به چه عاملی می‌توان نسبت داد؟ چگونه می‌توان پذیرفت که «مدرنیته»، در بعد ادبی خود، این چنین در بین ایرانیان خارج‌نشین ناشناخته باشد؟ ایرانیانی که فریاد «یا دموکراسی‌شان» گوش فلک را کر کرده، و در عین حال با الفبای دموکراسی هم اینچنین بیگانه‌اند.

الفبای دموکراسی چیست؟ الفبای دموکراسی همان «زبان دموکراتیک» یا «زبان تعادل» است. و زبان تعادل، زبانی است که حد و مرز شناخته شده دارد، همچنانکه انسان متعادل حد و مرز شناخته شده دارد. منظور از انسان متعادل، انسان در جامعه است، و نه انسان در حریم خصوصی خود. چرا که انسان‌ها در حریم خصوصی خود آزاداند. آزاد در رد یا پذیرش اخلاقیات و هنجارهای اجتماع. ولی انسان در اجتماع، ناچار به رعایت هنجارهای اجتماعی است. هنجارهائی که حد و مرز گفتار و رفتار وی را نیز تعیین و تعریف می‌کند. بر اساس همین هنجارها است که «نقد ادبی» به عنوان یک «فعالیت اجتماعی» می‌تواند صورت پذیرد. همچنان که گفتیم «نقد ادبی» عبارت است از بررسی شیوه‌های بیان هنرمند. در این چارچوب، آثار گذشتگان بررسی و تحلیل می‌شود، بدون آنکه «منتقد» چارچوب‌های ایدئولوژیک و جهان‌بینی زمان و مکان دیگری بر آن‌ها تحمیل کند.

به طور مثال، نمی‌توانیم در بررسی اشعار خیام ادعا کنیم که خیام «اگزیستانسیالیست» بوده، یا اینکه، در حین بررسی اشعار مولوی ادعا داشته باشیم که، روانکاوی فروید ریشه در اشعار مولوی دارد، چرا که مولوی می‌گوید، «من پدر یافته‌ام، سوی پدر می نروم»! چرا نمی‌توانیم چنین ادعائی بکنیم؟ چون مولوی «روانکاو» نبوده، و مفاهیم روانکاوی فروید، مفاهیمی نوین و تعریف شده‌، در چارچوب مدرنیته‌اند. اما اگر برخی «نخبگان» مفاهیم دوران مدرن را در اشعار مولوی، یا سعدی و حافظ می‌یابند، به این دلیل است که اینان را از چارچوب واقعیت خود، یا چارچوب زمان و مکان خارج کرده‌اند. این عمل همان است که اخیراً امثال بنی‌صدر با «قرآن» انجام می‌دهند، تا مثلاً «حقوق بشر» در قرآن پیدا کنند! کسی که در بطن اشعار مولوی، مفاهیم قرن بیستم می‌یابد، در واقع چارچوب‌های زمان و مکان را می‌شکند، تا ادعای بی‌پایه‌ای را توجیه کرده‌ باشد. ولی مهم‌تر از مرزشکنی زبان جهت توجیه سیاست‌های استعماری، هتاکی به شاعرانی است که «افتخار» زیستن در دوران مدرن را نداشته، و با مفاهیم مدرن بیگانه بوده‌اند. کسانی که با پیروی از ترهات احمد شاملو در مورد فردوسی، به مفاخر فرهنگ ایران می‌تازند، بهتر است بدانند که «آزادی بیان» و «تقدس‌زدائی»، کوچکترین ارتباطی با «لات بازی» و نفس‌کش‌طلبی در عرصة «فرهنگ و ادبیات» ندارد.



جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶

استقلال معنوی!
...

امروز در راه‌بندان عظیم میدان کنکورد پاریس گیر افتادم، و حدود نیم ساعت، ‌ «تام، تام» موزیک از مرسدس بنز یک «شهروند» بسیار «بافرهنگ» جهان سوم،‌ که از «ارزش‌های اصیل» نیز مسلماً حمایت می‌کند،‌ مانند چکش بر سرم فرود‌ آمد. «شهروندان» جهان سوم، به مصداق «چاردیواری، اختیاری»، اتومبیل خود را هم «چاردیواری» فرض کرده، ‌ فراموش می‌کنند که خیابان‌های شهر ارث پدرشان نیست، و حق ندارند برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند. بله، متأسفانه بعضی‌ها لات‌بازی و ایجاد مزاحمت برای دیگران را به حساب «آزادی» می‌گذارند. همانطور که بعضی‌ها در ایران، دانشگاه را مقر «احزاب» می‌دانند، نه محل آموزش و کسب علم! همانطور که پیشتر گفته شد، دانشگاه‌های ایران، قبل از براندازی سال 57، به مراکز تولید انبوه الله‌کرم‌ها تبدیل شده بود. و هر کس در «فعالیت‌های» مضحک و ظاهراً سیاسی این الله‌کرم‌ها شرکت نمی‌کرد، به افتخار دریافت لقب «سوسول» نائل می‌آمد! خلاصة مطلب این فضاسازی‌های کاذب که زیر نظر ساواک صورت می‌گرفت کار را به آنجا رسانده بود که، بعضی‌ خانواده‌ها، ناچار می‌شدند، عملاً ‌فرزندان‌شان را از شرکت در کنکور محروم کرده، جهت ادامة تحصیل آنان را به دیار «کفر» روانه کنند.

نویسندة این وبلاگ می‌پنداشت که در هزارة سوم، فرزندان دلیر و بی‌باک این مرز پر گهر متوجه شده‌اند که، دانشگاه جای فعالیت سیاسی و لات‌بازی نیست. ظاهراً «خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم». چرا که‌، هنوز بعضی از پیروان آخوند شریعتی و روشنفکری «دینی»، زبانشان خوب دراز است و به دانشجویان غیرسیاسی دشنام هم می‌دهند. باید از آخوندهای ملبس به کت و شلوار پرسید مگر در سه یا چهار ماه فاصله، میان اخذ دیپلم دبیرستان و ورود به دانشگاه، چه حادثة مهمی پیش می‌آید، که یک جوان هفده یا هجده ساله، بتواند بر مسائل سیاسی و اقتصادی کشور «اشراف» یافته، دانشگاه را به مقر فعالیت سیاسی تبدیل کند؟ و اینکه، مگر بعضی‌ها فراموش کرده‌اند که تاکنون در ایران، فعالیت سیاسی دانشجو جز مرگ و فاجعه پیامد دیگری نداشته؟ شاید سرکوب و بازداشت و اعدام دانشجویان،‌ برای بعضی‌ها «نعمت الهی» است، ‌ و «اجر معنوی» هم می‌برند که اینچنین بر فعالیت سیاسی دانشجو اصرار دارند! بله، جهان «معنویات» اگر برای ملت ایران جز فاجعه به بار نیاورده، برای دکان عوامفریبان حتماً سود فراوان داشته!

ویژگی جهان معنوی این است که هر چه در آن بگذرد، از دید پنهان می‌ماند و پیامد ملموسی هم نخواهد داشت. به زبان ساده‌تر، جهان «معنوی»، ‌همان هیچ و پوچی است، ‌ که در کتب مقدس ادیان ابراهیمی به خورد مشتی شوت و پرت می‌دهند. و دلایل طرفداری آخوند جماعت از معنویات ریشه در همین «پوچی» معنویت‌شان دارد. و همانطور که «همه ‌چیز» در قران موجود است، همه‌چیز هم در ظرف بی‌درو پیکر «معنوی» اینان می‌تواند وجود داشته باشد. در این راستا، «جامعة معنوی»، همان ویژگی‌های جادوئی «جامعة دینی» را پیدا می‌کند. به این ترتیب که در جامعة دینی، مانند حکومت پرافتخار اسلامی، واقعیات دزدی، چپاول و بی‌عدالتی‌ها، همه و همه نادیده انگاشته می‌شود. چرا که چارچوب‌های «واقعیات»، یا عملکرد مستدل انسان در زمان و مکان فرو می‌ریزد، تا راه بر استقرار دروغ یا «حقیقت الهی» گشوده شود.

به این ترتیب است که می‌توان در قالب «دفاع از صلح»، عملاً به سفسطه و طبل زدن برای «معنویت» پرداخت! «جمعیت زیتون»، در بیانیه‌ای از کشورهای ژاپن و سوئیس به عنوان «الگوهای صلح» یاد کرده! شاید اعضای محترم «کانون صلح‌جویان ایران» فراموش کرده‌اند که ژاپن جهت حمایت از اشغالگران، به عراق نیرو و تجهیزات اعزام کرد، و سوئیس، نه تنها مرکز پول‌شوئی مافیاها، که یکی از تولیدکنندگان سلاح‌های نظامی جهت صادرات است، و مانند کشور ژاپن، تحت الحمایة ایالات متحد! بنابراین ارتباط میان «صلح» و کشورهای سوئیس و ژاپن را بهتر است به صورتی واضح‌تر مشخص کنند. اگر کسانی «نگران» جنگ شده‌اند، بدانند که ایالات متحد، بدون توافق با روسیه و چین نمی‌توانست افغانستان و عراق را اشغال کند. و بر پایة همین منطق، تهاجم نظامی به کشور ایران نیز بدون توافق با چین، و به ویژه با روسیه نمی‌تواند صورت گیرد. و تا آنجا که نویسندة این وبلاگ آگاهی دارد، روسیه رسماً اعلام کرده که از تصویب قطعنامه بر علیه ایران در شورای امنیت حمایت نخواهد کرد، گزافه‌گوئی ‌و دم جنبانی‌های سیاست‌پیشگان فرانسه در هفتة جاری ریشه در همین واقعیت دارد. واقعیتی که بر توانائی نظامی روسیه پای می‌فشارد، و نه بر معنویت‌ها و صلح‌طلبی‌های فرضی و بی‌پایه. در واقع، تأمین صلح بدون توانائی نظامی امکانپذیر نیست. هیچ کشوری نمی‌تواند بدون تکیه بر نیروی نظامی خود یا متحدان‌اش، «صلح طلب» شود! بنابراین جمعیت‌های محترمی که می‌پندارند با «فریاد صلح» می‌توان به مقابله با جنگ برخاست، سخت دراشتباه‌اند! ولی باید بدانند که با این هیاهوها دیگران را نمی‌توانند به دام اشتباه خود گرفتار کنند! صلح،‌ تنها در عالم واقعیت وجود دارد، نه در جهان معنوی! آن جهانی که گویا پر از معنویت است، و «جمعیت زیتون» در آرزویش آه می‌کشد، در واقع نه جنگ دارد و نه صلح! جهان معنوی چیزی جز «هیچ» ‌ندارد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فواید «معنویت»!

«معنویت»،‌ استخر شنای دستاربندان و عوامفریبان است. و با تکیه بر همین معنویت است که گورکن‌ها هر لحظه به رنگی در می‌آیند. پاسداراکبر که برای استاد «مطهری» و «روشنفکر دینی» سینه می‌زند، امروز طرفدار حقوق اقلیت‌ها شده! چون چماقدار اعزامی سرداراکبر به فرنگ، تنها کسی است که در جهان معنوی، جهت سخن‌گفتن از«حقوق بشر» شرایط لازم و کافی را داراست! مهم‌تر از همه اینکه، می‌تواند هر لحظه به رنگی در آید. همانطور که پیشتر هم گفتیم، افراد و مفاهیم در جهان فعلة فاشیسم، چارچوب ندارند. به عنوان نمونه، «تحریم اقتصادی»‌، بنا بر منافع استعمار، گاه خوب است و گاه بد! هفتة گذشته، در خطبه‌های علفزار، «رهبر فرزانه» زبان به ستایش «تحریم‌ها» گشوده بود و ادعا می‌کرد که تحریم‌های ایران در گذشته باعث «پیشرفت» در همة زمینه‌ها شده بود. این هفته، به دلیل موضع‌گیری رسمی روسیه و چین بر علیه قطعنامة شورای امنیت،‌ گورکن‌ها موقتا از «پیشرفت» چشم پوشی کرده، به انتقاد از تحریم‌های ایالات متحد پرداخته‌اند! بله، همانطور که می‌بینیم، در جهان معنوی، زمانی که فرانسه یا همان چرخ پنجم سیاست آمریکا، گزافه گوئی می‌کند، علی خامنه‌ای، به مداحی از تحریم‌ها می‌پردازد. و زمانی که پس از تهدید نظامی روسیه، دولت فرانسه، حرف‌اش را پس می‌گیرد، و بالاخره جرج بوش هم ناچار می‌شود از حل دیپلماتیک بحران ایران حمایت کند، ‌ ناگهان «تحریم‌ها» در خطبه‌های علفزار مورد «انتقاد» قرار می‌گیرد! این «تحریم‌ها»، همانطور که به صراحت می‌بینیم،‌ بر اساس مطالبات استعمار غرب در هر مقطعی «تعریف» می‌شوند. همچنان که «استقلال» نیز در قاموس گورکن‌ها بنا بر منافع عموسام تعریف خواهد شد.

رحیم صفوی نیز، که پس‌از «استعفا» از فرماندهی سپاه، جایگاه واقعی خود را در کنار علی‌خامنه‌ای، رهبر اوباش پیدا کرده، امروز، در نقش پامنبری خطبه‌های علفزار از «استقلال» عراق برای‌مان سخن‌پرانی می‌کند! بله، کشور عراق از هنگامی که رسماً به اشغال ارتش ایالات متحد در آمده، «استقلال» دارد! همچنان که حضور «روح‌الله» و دیگر اراذل در رأس هرم قدرت در ایران، «استقلال» تلقی می‌شود. یا اینکه، ترکیه، که تا پیش از افتضاح انتصاب عبدالله گل به مقام ریاست جمهوری، در کلام و تبلیغات حکومت اسلامی، پایگاه غرب به شمار می‌رفت، امروز ناگهان «مستقل» و اسلامی شده. حال‌ آنکه زیر ساخت‌های «اقتصادی ـ نظامی» ترکیه از امروز به فردا کوچکترین تغییری نکرده‌. امروز کشور ترکیه، مانند حکومت اسلامی «مستقل» است،‌ چرا که، سیاست آمریکا از فاشیست‌های اسلام‌گرا در این کشور حمایت می‌کند. و به همین دلیل گورکن‌های اصلاح طلب، که 28 سال شعار مرگ بر آمریکا می‌دادند، اخیراً با «جان‌کری» ملاقات کرده، جهت کسب چند قطره «استقلال» از بارگاه حزب منفور دموکرات آمریکا کاسة گدائی به دست گرفته‌اند. البته در نماز علفزار هم از این کار «ناشایست» انتقاد شد. ولی مهم‌ترین موضوعی که در خطبه‌های علفزار این هفته مطرح شده، تأئید «شعار مرگ بر آمریکا» بود. در واقع، با خطبه‌های نماز جمعة این هفته، هرچه اکبر رفسنجانی، پس از نبش قبر روح الله و در خاطرات فرضی خود رشته بود، پنبه کردند! احمد خاتمی، ضمن بر شمردن جنایات آمریکا در عراق، پا را از روح‌الله فراتر گذاشته می‌گوید، شعار «مرگ بر آمریکا»، مورد تأئید قرآن است:

«[...] شعار مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل در راستاي خشم مقدس و نفرت نسبت به دشمنان بوده و اينگونه شعارها مورد تاييد قرآن كريم است.[...]»

و چه کسی می‌تواند از این پس ادعا کند که خمینی با شعار مورد تائید «قرآن کریم» مخالفت کرده؟! هیچکس‌! از این پس گورکن‌هائی که مانند مهدوی کنی و رفسنجانی، از طریق نبش قبر «خاطره» نقل می‌کنند، تا برای اربابان آنگلوساکسون دمی بجنبانند، دیگر نخواهند توانست خاطرات خود را به تائید «روح» خمینی برسانند. اینان باید خاطرات خود را به تائید قرآن برسانند! و در قرآن، همه چیز هست، جز روح‌الله!


پنجشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۶

حزب عدالت و بیکینی!
...

چه روزگاری عجیبی است! همة پادوهای عموسام در منطقه، از برنامه‌های به اصطلاح صلح‌آمیز هسته‌ای رمالان حمایت می‌کنند! و پاکستان، که یک پای دولت و ملت‌اش به هواست، از پرشورترین مدافعان «حقوق هسته‌ای» ‌گورکن‌ها شده. از همه مهم‌تر، دولت روسری نواز و حجاب‌پرور عبدالله گل و رجب اردوغان است که، از دیروز به جمع مدافعان تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای پیوسته! بله، رجب اردوغان دیروز در «ضیافت» افطار، یا شکم‌چرانی پس از غروب آفتاب، می‌فرمایند، اگر همه سلاح کشتار جمعی تولید کنند، نمی‌شود به دیگران گفت،‌ شما تولید نکنید! اصلا عادلانه نیست! گفتیم که جهت دریافت سخنان بی‌اساس فعلة فاشیسم، باید بسط منطقی سخنان اینان را یک مرحله پیشتر برانیم. به این ترتیب خواهیم دید که، پس از استقرار عبدالله‌گل و یک فقره روسری در کاخ ریاست جمهوری «لائیک» ترکیه، رجب اردوغان موفق به اکتشافات نوینی در عرصة سیاست جهانی شده! فوتبالیست سابق، امروز کشف کرده که سیاست جهانی، به ویژه اشغال نظامی افغانستان و عراق تاکنون «عادلانه» بوده، ولی اگر به گورکن‌ها بگویند نمی‌توانید با کمک چین و پاکستان و فرانسه سلاح اتمی تولید کنید، دیگر «عادلانه» نخواهد بود! بهتر است بدانیم که اردوغان نخست وزیر کشوری است که به معنای واقعی کلمه، در «عدالت» شناور است! به ویژه از نظر سرکوب نظامی کردها، چه در ترکیه و چه در عراق! البته اینهمه از آنجاست که، نام حزب رجب اردوغان، «عدالت و توسعه» بوده، حضرت را توهم برداشته که، هر چه بگوید عین «عدالت» هم هست! خصوصاً که، هنوز هیچکس نمی‌داند اردوغان «عدالت» کذا را از کجا استخراج کرده! ولی این امر، به هیچ عنوان، مانع بازتاب نظرات اردوغان در رسانه‌های رسمی گورکن‌ها نمی‌شود.

«حنا‌ زرچوبه» ـ ایرنای حکومت اسلامی ـ مورخ 29 شهریور، به نقل از رجب اردوغان می‌نویسد:

« اگر عده‌اي به توليد سلاح‌هاي كشتار جمعي ادامه بدهند و به ديگران بگوييم شما هم سلاح كشتار جمعي توليد مي‌كني، اين را متوقف كن، اين عادلانه نخواهد بود. عادلانه آن خواهد بود که تمامی دنیا از تولید سلاح‌های کشتار جمعی دست بردارد»

و بر اساس همین سخنان «عادلانه»، اگر «عده‌ای» به غارت و کشتار در کشور عراق ادامه بدهند و به «دیگران» بگوئیم، شما هم غارت و کشتار می‌کنی، این ‌را متوقف کن، این هم بر اساس منطق اردوغانی عادلانه نخواهد بود! بر اساس همین منطق بلاهت، باید به «دیگران» بگوئیم شما هم مانند آن «عده» بفرمائید سر سفرة چپاول و کشتار در عراق، و «افطار» کنید! و این «چپاول» و «کشتار» بسیار «عادلانه» خواهد بود! چرا که بر اساس استدلال فوتبالیست‌سابق، و نخست‌وزیر امروز، تمامی دنیا باید در آنی از غارت و چپاول دست بردارد! به عبارت دیگر، ‌ ما باید خود را در یک چارچوب فاشیستی قرار دهیم: «یا همه یا هیچکس»! تا همة جنایات را به این ترتیب بتوانیم در جبهة اربابان‌مان «توجیه» کنیم. چرا که در جهان مادی، شرایط مطلق به معنای «همه یا هیچ» هرگز نمی‌تواند صورت واقع به خود بگیرد. و در عمل، دکان «همه یا هیچ»، همان دو قطب کذائی و محبوب فاشیست‌هاست. این را اگر اردوغان و «حنازرچوبه» نمی‌دانند، ما خیلی خوب می‌دانیم.

بله، می‌بینیم که رجب اردوغان و شرکاء، همان فاشیست‌های دوست داشتنی و محبوب ایالات متحداند، که بجای دستار و نعلین، کت و شلوار به تن کرده‌اند، و رئیس‌شان، عبدالله گل، حتی کراوات هم می‌زند تا خدائی ناکرده کسی در مدرن بودن «ظاهراش» تردید نکند. چرا که «اصل» برای فعلة فاشیسم، «تقیه» یا همان «ظاهرسازی» است. در «باطن»، حضرت عبدالله گل، همانجائی قرار دارد که حسین‌علی منتظری، علی خامنه‌ای، یا هر دستاربند دیگری.

بله رجب اردوغان، در ضیافت کذا، به ستایش «اسلام» نشسته، و فرموده که، اسلام دین رحمت و صلح و به ویژه «عدالت» است. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، چرا که اردوغان با تکیه بر همین «عدالت اسلامی»، در مصاحبة مطبوعاتی اعلام داشته، ارتش ترکیه برای تأمین امنیت مرزهای‌اش، می‌تواند وارد شمال عراق شود! و این تهدید نظامی بر همان «منطق اردوغانی» استوار است. به این ترتیب که چون دیگران برای تأمین امنیت خود عراق را «اشغال» می‌کنند، «عادلانه» نیست که ما را از این کار منع کنند! عادلانه آن است که «هیچکس»، عراق را اشغال نکند، و امنیت «همه» هم تأمین باشد: چرا که به ادعای اردوغان در «حنازرچوبه»:

«اسلام دين صلح و دوستي و مخالف تروريسم است»

اتفاقاً عموسام هم در این‌مورد با اردوغان کاملاً هم عقیده است! طالبان و القاعده، با تکیه بر«اسلام» و مبارزه با «خطر کمونیسم» وارد میدان شده‌اند. و امروز هم با تکیه بر «اسلام» به جنگ صلیبی با لائیک‌ها آمده‌اند! پس اسلام، همان «دین صلح» و دوستی، و خصوصاً «دین عدالت» باید باشد! حال که یک فوتبالیست به مقام «نخست وزیری» دولت ترکیه دست یافته، بجای حل مسائل اقتصادی و اجتماعی کشورش، طبیعی است که وظیفة اصلی‌ وی «مداحی» از دین اسلام باشد، چرا که، بهترین ابزار استعمار برای چپاول منطقه همین دین اسلام شده.

ویژگی دین اسلام این است که بنا بر منافع استعمار، می‌تواند مرتب تغییر ماهیت بدهد. هر گاه لازم باشد، دین جنگ و جهاد است، و با «اقتلوهم» و «اضربوهن» ملت‌ها را می‌توان با اسلام سرکوب کرد؛ هر گاه لازم شود، شاگردان هوشمند و با ذکاوت سیدحسین نصر، در «نیویورک تایمز»، معانی نوینی برای «اضربوهن» برایمان کشف می‌کنند، و ادعا دارند که، اسلام «دین صلح» است! بله اسلام دین صلح است، البته در ظاهر امر!

از این‌رو، «حفظ ظاهر»، «ظاهرسازی»، و دروغ و «تقیه»، برای اسلام و مسلمین از اهمیت فراوان برخوردار می‌شود. همین عبدالله گل، به خاطر وضعیت ظاهری همسرش، «خیرالنسا»، می‌خواهد قانون اساسی ترکیه را تغییر دهد! بله، وقتی در استخر فاشیسم استعماری، حکومت دست‌نشانده، و در بی‌توجهی کامل به حقوق انسان‌ها دست و پا می‌زنیم، همیشه گرفتار افراط و تفریط هستیم. امروز دکان اسلام «گرم» شده، چند صباح دیگر، دکان‌های دیگری رونق خواهد گرفت!‌ آنوقت به اسم همان دکان‌ها شروع می‌کنند به سرکوب این یکی!‌ به طور مثال، اگر امروز همسر عبدالله گل‌، موهایش را زیر روسری پنهان کرده، «منطقاً» حضور دختران دانشجو با روسری در دانشگاه هم باید «آزاد» باشد. ولی اگر فردا بساط دیگری به راه افتاد، حتماً «خیرالنسا‌ها» با مایوی بیکینی در مجامع عمومی ظاهر خواهند شد، و دختران دانشجو هم با بیکینی سر کلاس‌های دانشگاه می‌روند! و در چنین شرایطی، هر کس بیکینی نمی‌پوشد، از ورود به دانشگاه محروم خواهد شد! ایجاد تغییرات در قوانین اجتماعی یک جامعه، در شرایطی که «قانونگذار» فقط درگیر «ظاهرسازی»، «تقیه» و «حل‌المسائل» است، اشکال زیادی به وجود می‌آورد، و اشکالات اصلی زمانی بروز می‌کند که بررسی نتایج اعمال «قانونگذار» را فقط به بررسی مصوبات «دینی» محدود نکرده، همة جوانب را در ابعاد اجتماعی و تاریخی مورد تحلیل قرار دهیم.






چهارشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۶


نظامی و بی‌نظمی!
...

ویژگی اساسی نظام‌های استعماری، نابودی «نظم اجتماعی» است. «نظم اجتماعی» در حالت طبیعی بر پایة قوانین و مقررات قانونی اعمال می‌شود. قوانین و مقرراتی که با تکیه بر قانون اساسی، توسط حقوق‌دانان و جهت «حفظ تعادل» جامعه تدوین می‌شود. و منظور از «قوانین»، قوانین متحجر الهی نیست؛ منظور قوانینی است که حقوق انسان‌ها را خارج از تعلقات قومی، نژادی، مذهبی و گرایشات جنسی، و تنها به دلیل موجودیت مادی آنان، به رسمیت می‌شناسد. پیشتر گفتیم که اعلامیة جهانی حقوق بشر ریشه در این اصل دارد که انسان، به دلیل موجودیت فیزیکی و مادی خود از «حقوقی انسانی» و «جهان‌شمول» برخوردار است. و می‌دانیم که ایالات متحد در هماهنگی کامل با حکومت‌های دست نشانده‌اش، سعی تمام دارد «جهانشمول» بودن حقوق بشر را نادیده انگاشته، و با ارائة پدیده‌ای به نام حقوق بشر «نسبی»، راه بر سرکوب انسان‌ها، در جوامع قربانی استعمار بگشاید. حمایت محافل افراطی سرمایه‌داری غرب، به ویژه ایالات متحد از «مردم‌سالاری دینی» و «حقوق بشر اسلامی» دقیقاً در همین راستا صورت می‌گیرد.

«مردم‌سالاری دینی»، همان معجونی است که 28 سال است بر ملت ایران حاکم شده. و «حقوق بشر اسلامی» را نیز 28 سال است که شاهدیم. در واقع افزودن صفت «دینی» به مفاهیم جهان‌شمولی چون «دموکراسی» و «حقوق بشر» باعث می‌شود، این مفاهیم از محتوای انسانی خود تهی شده، به ابزار اعمال قوانین متحجر الهی تبدیل شوند. ساده‌تر بگوئیم، هنگامی که قانونگذار جامعة انسانی را اساس قوانین خود بداند،‌ موجودیت انسان‌ها چارچوب قوانین را تعیین خواهد کرد، در اینصورت «قوانین» صراحت خواهد داشت، و هرگونه «ابهام» از قوانین مدنی زدوده خواهد شد. و در چنین جامعه‌ای «حقیقت» جای خود را به «واقعیت» خواهد سپرد. حال ‌باید دید که، «واقعیت» چیست؟

واقعیت عبارت است از عملکرد «مستدل» انسان، در «زمان» و «مکان» مشخص. به عنوان نمونه، فردی که از خانه خارج می‌شود، در زمان مشخص و به دلیل خاصی از خانه خارج شده. و فردی که از خانه خارج نمی‌شود، حتماً‌ به دلیل مشخصی در خانه مانده. دلیل هر چه باشد اهمیتی ندارد، مهم این است که هر کدام دلیل خاص خود را برای خروج یا عدم خروج از خانه داشته باشند. این نکته ساده، پایه و اساس قوانین انسانی است. و از اینرو در حقوق جوامع دموکراتیک، «انسان» مسئول اعمال خود خواهد بود، و به همین دلیل، در چنین جوامعی، خارج از قاضی و روند قضاوتی پیش‌بینی شده، هیچ‌کس مجاز نیست که در جایگاه قضاوت قرار گرفته، دیگران را محکوم و مجازات کند. ولی در نظام مضحک «مردم‌سالاری دینی»، مانند حکومت جمکران، اوضاع کاملاً متفاوت است.

در این نوع حکومت، از نظر «قانونی» هر دستاربندی که «مرجع‌تقلید» باشد، می‌تواند فتوی صادر کند، و به کمک اراذل و اوباشی که در لباس طلبه و یا به عنوان «پیرو» در اختیار دارد، فتوی خود را نیز به مورد اجراء گذارد. از این گذشته، هر دستاربندی می‌تواند با دخالت در امور سیاسی، ‌نظم قانونی را بر اساس تمایلات خود «مختل» کند. در اینگونه موارد، همچنان که پیشتر هم اشاره کردیم، همیشه پای منافع استعمار در میان می‌آید. فتوی «میرزای شیرازی»، جهت لغو قرارداد «رژی تنباکو»، و متعاقب آن، هجوم اراذل و اوباش به قهوه‌خانه‌های عمومی جهت شکستن قلیان‌ها و ضرب و شتم مردم، در واقع جهت تأمین منافع اقتصادی استعمار، از طریق مقروض کردن بانک نوپای شاهی صورت گرفت. هر چند آن‌ها که جنگ را «نعمت الهی» می‌خوانند، و تحریم ملت ایران را باعث «پیشرفت» در همة زمینه‌ها می‌دانند، به مصداق «دیوانه، چو دیوانه ببیند خوشش آید»، به مزدوری میرزای شیرازی افتخار هم می‌کنند. و می‌دانیم که «افتخارات» آخوند جماعت در ایران، به مزدوری میرزای شیرازی محدود نمی‌ماند. دو نخست وزیر ایران، «رزم‌آرا» و «منصور» ترور شدند، و چنین عنوان شد که عوامل ترور، «فدائیان اسلام» بوده‌اند. ولی ما می‌دانیم که اولی به دلیل مخالفت با ملی شدن نفت، و دومی به دلیل دخالت در بهای بنزین ـ که توسط چندملیتی‌ها تعیین می‌شود ـ به قتل رسیده‌اند. جهت انجام چنین جنایاتی، اوباشی به نام «فدائیان اسلام»، بهترین پوشش برای تأمین منافع استعمار‌اند. چرا که اسلام، مانند دیگر ادیان ابراهیمی، ابزار ایجاد ابهام در جامعه شده، و گفتیم که «ابهام» بهترین وسیله برای ایجاد بی‌نظمی است. و بی‌نظمی، زمانی بروز می‌کند، که چارچوب‌های نظم و قانون فرو ریزد، و جایگاه بنیادهای اجتماعی متزلزل می‌شود. به این معنا که تفاهم و تعادل میان بنیادها جای خود را به تقابل می‌دهد. و این تقابل در ایران، با حمایت استعمار از بنیاد مذهب در برابر بنیاد سلطنت، از هنگام فتوی میرزای شیرازی آشکار شد، و با کودتای «میرپنج» به اوج رسید.

پیشتر گفتیم که در پی جنبش مشروطه، استعمار، با هدف حفظ دستاربندان، به عنوان حافظان منافع خود، از طریق کودتای نظامی «میرپنج»، مانع ایجاد نظامی مدنی در ایران شد. در واقع هدف اصلی استعمارگران نابودی بنیادهای سنتی جامعة ایران بود. جامعه‌ای که صنعتی نشده بود، و جز بنیادهای سنتی خود، هیچ تکیه‌گاهی نداشت. در جامعة سنتی ایران، بنیادهای سنتی اساسی، بنیادهای مکمل مذهب، فئودالیته و سلطنت بودند. بدیهی است که در شرایط طبیعی، تضعیف هر یک، به تقویت دیگری بیانجامد، ولی زمانی که بنیادهای «مکمل» خود حافظ منافع استعمار شوند، به دلیل عدم هم‌سوئی منافع استعمار، با منافع ملی، ‌ تضعیف هر یک، فقط تضعیف دیگری را به دنبال خواهد آورد. به عبارت دیگر، هنگامی که در یک نظام استعماری، دو بنیاد «مکمل» در تقابل با یکدیگر قرار گیرند، در درازمدت هردوی‌آنان فرسوده خواهند شد. و این روندی است که پس از کودتای «میرپنج»، ابتدا به نابودی سلطنت استعماری انجامید، و همانطور که شاهدیم، نابودی بنیاد استعماری مذهب شیعه نیز دور نیست. چرا که نه تنها این بنیاد به دلیل حضور مستقیم در عرصة سیاسی فرسوده و مضحک شده، که خود عامل ایجاد آشوب و بی‌نظمی است.

در واقع از هنگام براندازی سال 1357، در تمامی سطوح اجتماعی، «نظم» مختصری که وجود داشت، رو به نابودی گذاشت، و جای خود را به سرکوبی وحشیانه و همه جانبه سپرد. پس از‌ اشغال سفارت آمریکا و آغاز جنگ با عراق، این «سرکوب» عملاً در مقام «حاکمیت» قرار گرفت. امروز پس از گذشت 28 سال، جامعة ایران فرصتی یافته تا بی‌نظمی‌های گذشته را بررسی کرده، و «نظم قانونی» را جانشین «سرکوب نظامی» کند. و نخستین نشانه‌های استقرار این نظم، آغاز بررسی قانونی عملکرد فردی است به نام بهزاد نبوی در دادگاه لاهه!

بهزاد نبوی از جمله خرابکارانی است که ناگهان در عرصة سیاست ایران «ظهور» کرد، و به عنوان زندانی «زجردیدة» اوین، یک شبه‌ همه کارة دولت «انقلابی» شد. نبوی در رأس سازمان مسلح مجاهدین انقلاب اسلامی قرار گرفته، و این سازمان که با هدف برخورد نظامی با «مجاهدین خلق» ساخته و پرداخته شد، تجهیزات نظامی خود را با دلارهای نفتی تأمین می‌کند، و وابسته به شبکة تروریسم بین‌المللی در کشور لبنان است. تشکیلاتی که تحت حمایت مستقیم اسرائیل و آمریکا قرار دارد. گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» مانند فدائیان اسلام، هر چند در ابعادی بسیار گسترده‌تر، جهت تأمین منافع استعمار غرب دست به خرابکاری و ترور می‌‌زند. بنابراین جای تعجب نیست که سر دستة مجاهدین انقلاب اسلامی، بهزاد نبوی، در تمامی رده‌هائی که پای منافع استعمار در میان آید، از جمله در دادگاه لاهه، حضور فعال داشته باشد. بهزاد نبوی‌ سخنگوی دولت، وزیر ابد مدت صنایع، و نمایندة مجلس مضحک شورای اسلامی بوده، و اخیراً، به گفته خود، به «پتروپارس»، مشاورة «رایگان» می‌دهد! به صراحت بگوئیم، بهزاد نبوی از نظر «هوش» و «ذکاوت»، حماقت و وقاحت، از محسن رضائی، روح‌الله خمینی، یا اکبر رفسنجانی، هیچ کم ندارد.

در روزهای پایان ناپذیر جنگ، زمانی که روح‌الله خمینی با تکیه بر «مردم‌سالاری دینی»، و به قول خودش، «میزان رای مردم است»، گفت اگر همه بگویند «نه»، من می‌گویم «آری»، و بنی صدر را بر کنار کرد، بهزاد نبوی، به عنوان سخنگوی دولت و وزیر صنایع و مسئول مذاکرات الجزایر، و ... بر صفحة تلویزیون حضور دائم داشت، و در مورد همة مسائل نیز صاحب‌نظر بود. نویسندة این وبلاگ به یاد دارد، که زمانی شایع شد، «این حضرات که ادعا می‌کنند، با آمریکا در ‌جنگند، برنج آمریکائی وارد می‌کنند.» گویا مردمی که ناچار بودند برنج‌های بدمزة آمریکائی را بخرند، روی کیسة برنج‌های «انقلاب» اسلامی، مارک «مید.این.‌یو.‌اس» را هم مشاهده کرده بودند، و بسیار متعجب بودند. چرا که بعضی شوت‌و پرت‌ها باورشان شده بود، روح‌الله «ضد امپریالیست» است! بله، شایعات اوج گرفت، و دولت «انقلابی» سخنگوی همه فن حریف خود، بهزاد نبوی را مأمور «پاسخگوئی» به «امت انقلابی» نمود. برادر بهزاد نبوی، با لبخند ابلهانة همیشگی خود به «امت» فرمودند، «ما اگر می‌خواستیم، می‌توانستیم کیسة برنج را عوض کنیم!» و «امت مسلمان» فهمیدند، که «مهندس» بهزاد نبوی، نخواسته کیسة برنج را عوض کند، چون دلیلی بر پنهان‌کاری ندیده! ولی در رابطه با «فعالیت‌های» بهزاد نبوی، خارج از انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری، مسائل بسیاری در پردة ابهام باقی مانده، از آنجمله مذاکرات الجزایر و اقامة دعوی در دادگاه لاهه! و رسیدگی قانونی به عملکرد بهزاد نبوی، به دلیل حاکمیت شرایط ویژه بر ایران، تاکنون امکانپذیر نشده بود.

رسانة «عصر ایران»، به نقل از یک عضو کمیسیون اصل نود مجلس، از «احتمال» محاکمة نبوی در ارتباط با مسائل دیوان لاهه خبر داده. بد نیست بدانیم که مجلس دوم، یک گزارش 110 صفحه‌ای در مورد عملکرد این فرد تهیه کرده بود، که بعضی‌ها «مصلحت» خویش در آن دیدند که این گزارش در صحن مجلس قرائت نشود! گزارش اخیر در مورد بهزاد نبوی، در 74 صفحه تنظیم شده و مسلما نام بسیاری از شرکای نبوی، ازجمله اکبر رفسنجانی، از آن حذف شده است.

این یک نمونه از بی‌نظمی رایج در حاکمیت‌های دست نشانده است، که به امثال بهزاد نبوی محدود نمی‌‌ماند. نمونة دیگر، «فعالیت‌های» نمایندگان مجلس «مضحک» حکومت اسلامی، جهت تأمین منافع استعمار است. امروز چند نماینده، از جمله «عشرت شایق»، به بهانة مهملات «برنار کوشنر»، خواهان «لغو قراردادهای» تجاری با فرانسه شده‌اند، تا به این ترتیب نانی برای شرکت‌های فرانسوی به تنور بچسبانند. چرا که پیشتر گفتیم، پیامد مسلم «لغو قرارداد»،‌ پرداخت خسارت به طرف مقابل است. عشرت شایق، همان کسی است که پیشنهاد کرده بود، روسپی‌ها را اعدام کنند، تا جامعه اسلامی شود! بله، در مجلس «امام زمان»، امثال عشرت شایق، باید هم نماینده باشند. چرا که اگر کسی از حداقل شعور متعارف برخوردار باشد، وارد جرگة ریزه خواران این سفرة استعماری نخواهد شد. همچنانکه بارها تکرار کرده‌ایم، فاشیسم،‌ سفله‌پرور است. و سفلگان، قانونی جز قانون جنگل،‌ یا زور نمی‌شناسد. در این راستا می‌توان، «فعالیت‌های» دانشگاه آزاد را نیز مورد بررسی قرار داد.

دارودستة ‌اکبر رفسنجانی، که اخیراً درآمد حاصل از واردات بی‌حساب بنزین را از دست داده‌،‌ تلاش می‌کند، ‌کسری درآمد خود را از طریق قانون‌شکنی و جیب‌بری جبران کند. و از این جهت، بر خلاف مقررات وزارت علوم و آموزش عالی، شهریة دانشگاه‌های آزاد را افزایش داده‌. در «مهرنیوز» مورخ 28 شهریور سال‌جاری، وزیر علوم اعلام کرده، افزایش شهریة دانشگاه‌ها غیرقانونی است. چنین اعمالی، که نشانة خروج از چارچوب «قانون» و نظم است، طی 8 دهه حاکمیت استعماری، به تک، تک افراد جامعه نیز سرایت کرده.

در مورد افراد، خروج از چارچوب‌ها به این ترتیب صورت می‌پذیرد که، فرد از جایگاه واقعی خود در جامعه خارج شده، در جایگاه فرد دیگری قرار می‌گیرد! به عنوان نمونه سخنان احمد شاملو در مورد فردوسی را مثال می‌زنیم. احمد شاملو شاعر بود، و اگر جایگاه خود را به عنوان «شاعر» می‌شناخت، می‌دانست که نمی‌تواند، فردوسی را به عنوان، شاعر حماسه‌سرا، فئودال بخواند! چرا که نقد آثار هنری، مانند شعر، طنز، یا رمان و فیلم، به مفهوم «قضاوت» در مورد خالق آثار نمی‌تواند باشد. و از سوی دیگر، هیچ هنرمندی به دلیل خلق یک اثر هنری،‌ نمی‌باید مورد بازخواست و سرزنش دیگران قرار ‌گیرد. در عرصة دموکراتیک، ‌ «آزادی بیان» به رسمیت شناخته شده. آزادی بیان «هنرمند»، و آزادی ابراز عقاید افراد. هیچکس را به جرم داشتن عقیده‌ای مورد بازخواست قرار نمی‌دهند، و هیچ هنرمندی به دلیل خلق یک اثر هنری مجرم شناخته نمی‌شود. ولی این اصول ابتدائی، هنوز از سوی ایرانیان «آریائی‌نژاد»، به رسمیت شناخته نشده! در نتیجه،‌ همه با پیروی از حکومت اسلامی، به خود اجازه می‌دهند، به «قضاوت» در مورد هنرمندان و آثارشان بنشینند، و آنان را در دادگاه یکنفرة خود به جرم فئودال بودن و غیره محاکمه و محکوم کنند.

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶


فرمانده و صورتک!
...
چندی است «دیلی‌ها» و «تایمزهای» رنگارنگ، به افشاگری در مورد سپاه پاسداران مشغول شده‌اند، و ضمن اشاره به زندگی «محقر» اعضای عادی سپاه، ‌ از وجود گنجینه‌های افسانه‌ای الماس و جواهرات در خانة فرماندهان اینان سخن‌ها می‌گویند. یا اینکه، از درآمدهای سرشار «فرماندهان» قصه‌ها به هم می‌بافند. این قصه‌های شاه‌پریان، به این دلیل برایمان نقل می‌شود که، سپاه پاسداران ‌می‌رود تا از کنترل ارباب سنتی خود،‌ یعنی ایالات متحد خارج شود. و این امر بر پادوهای صنایع نظامی در بلاد عموسام بس گران آمده. در غیر اینصورت، در تمامی کشورهای جهان، سطح زندگی فرماندهان نظامی را با سطح زندگی نظامیان عادی نمی‌توان مقایسه کرد. همچنان که در ایالات متحد، سطح زندگی امثال «کالین پاول» را با سربازان ارتش مقایسه نمی‌کنند. از این گذشته، در نشست‌های «سیاسی» بین‌المللی، ابتدا نظامیان وارد مذاکره با یکدیگر می‌‌شوند، و به دنبال این مذاکرات است که، خبرنگاران برایمان از توافقات یا اختلافات سیاسی «اخبار» پخش می‌کنند. ولی به نظر می‌رسد که عرف جهانی در ایران نمی‌باید رعایت شود! از اینرو، امروز «فیلیپ شرول»، در «لس‌آنجلس تایمز»، بر زندگی فقیرانة سپاهیان اشک تمساح فراوان فشانده، و می‌گوید، سپاه در همة دادوستد‌ها دست دارد، و ثروت و قدرت فراوانی به هم زده. بله، این «بی‌بی‌گوزک‌نگاری»، که اخیراً در رسانه‌های غربی آغاز شده، خوراک تبلیغاتی ریزه‌خواران سفرة سرداراکبر نیز می‌شود! تا شاید از این طریق بتوانند، به آتش نارضایتی‌ها دامن زده، شورش، براندازی‌ یا کودتائی سازمان دهند. چرا که، منافع دارودستة سرداراکبر در جنگ و براندازی خلاصه می‌شود. و اگر آرامش نسبی بر عرصة سیاست ایران حاکم باشد، طبیعی است که این گروه می‌باید پاسخگوی چپاول و جنایات‌اش شود. به یاد داریم که اکبر هاشمی جهت تحقق همین امر «قدسی»، چندی پیش نامه‌ای را که قبلاً بر روی سایت‌ها وجود داشت، دوباره «منتشر» کرد، تا بگوید، سپاه در پی تأمین سلاح‌های کشتار جمعی بوده، و دیدیم که نتیجه‌ای هم نگرفت. ولی فعلة فاشیسم پشتکار فراوان دارد، و به این سادگی از میدان به در نخواهد رفت. خصوصاً که حمایت پدرانة روزی‌نامه‌های غرب نیز شامل حالش می‌شود. همان رسانه‌های جیره‌خوار صنایع نظامی، که در هماهنگی کامل با گروه‌های سیاسی، سعی دارند به شوتان و پرتان بباورانند که، در ایالات متحد حاکمیت سیاسی در دست «نظامیان» نیست! و در این راستا گله‌های گمشده را راهی خیابان‌های واشنگتن می‌کنند، تا خواستار محاکمة عروسکی به نام «جرج بوش» شوند. چرا که به این ترتیب تصمیم گیرندگان واقعی عرصة سیاست آمریکا، ‌یا صاحبان مجموعه‌های «نظامی ـ صنعتی» از چشم همگان پنهان خواهند ماند.

«جان‌کنت گالبرایت» یکی از اقتصاددانان معروف معاصر در کتابی تحت عنوان «فرهنگ رضایت طلبی»، صریحاً به ماهیت نظامی حاکمیت آمریکا اشاره می‌کند. وی «جنگ‌طلبی» را تعیین کننده سیاست‌های مالی و اقتصادی آمریکا دانسته، می‌گوید، «در هر جامعه رضایت طلبان بی‌منطقی وجود دارند که جامعه را به اسارت فکری، بردگی ایدئولوژیک و بهره‌کشی اقتصادی درآورده،‌ و در این راه حتی از جعل و تحریف نظریه‌های اقتصادی و آکادمیک هم ابائی ندارند.» در فصل‌های 10 و11 «فرهنگ رضایت طلبی»، گالبرایت می‌نویسد، حاکمیت سیاسی ایالات متحد،‌ تابع تشکیلات نظامی است. تشکیلاتی که با تکیه بر تهدید جنگ سرد، همه‌ ساله بودجه‌اش به مقدار قابل‌توجهی افزایش یافته،‌ و به مرور زمان به تشکیلاتی «خود مختار» تبدیل شده. گالبرایت می‌افزاید، تشکیلات نظامی در ایالات متحد، هم تعیین کنندة مسیر تولید صنعتی‌ است، و هم تأمین کنندة بازار مصرف این تولیدات! به زبان ساده‌تر، این تشکیلات نظامی است که به دولت «دموکراتیک» ایالات متحد «تفهیم‌» می‌کند، چه نوع سیاست اقتصادی در پیش گیرد،‌ و چه بودجه‌ای به نظامیان اختصاص دهد. چرا که «عرضه» و «تقاضا» به مقیاس بسیار وسیعی تحت نظارت همین تشکیلات نظامی قرار گرفته. تا به آن حد که نقش کنگرة آمریکا و کمیته‌های وابسته نیز صرفاً نقشی است «تشریفاتی»!

گالبرایت می‌گوید، نظامیان، تسلط اساسی بر شیوة قانونگذاری و حاکمیت مدنی اعمال می‌کنند و به این ترتیب، «تشکیلات نظامی» از یکسو مأموریت خود را تعیین کرده، و از سوی دیگر بودجة لازم برای همین مأموریت را نیز خود مشخص می‌کند! بنابراین «مردم‌سالاری»، تنها صورتکی است خندان بر چهرة حاکمیت مستقل و خودمختار نظامی. یا بهتر بگوئیم، «مردم‌سالاری» ابزاری است که به کمک آن یک مجموعة «نظامی ـ صنعتی»، از خود مختاری‌ای که برای خود تأمین می‌کند،‌ و فقط در خدمت خود اوست، بهره‌مند می‌شود. به گفتة گالبرایت، ‌ حاکمیت نظامی جهت برخورداری از حمایت کامل همواره نیازمند یک «دشمن» نیز هست.

و می‌دانیم که طی دوران جنگ سرد، دشمن مورد نیاز حاکمیت ایالات متحد، حی و حاضر بود. و پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، دستگاه تبلیغاتی ایالات متحد سعی دارد تشکیلات دست نشاندة خود نظیر سازمان القاعده را جانشین «کمونیسم» کرده، تداوم سیاست جنگ طلبانة دوران جنگ سرد را تضمین کند. انتساب وقایع 11 سپتامبر به طالبان، اعلام ارتباط صدام حسین با سازمان القاعده، و «کشف» سلاح‌های کشتار جمعی در عراق نیز دروغ‌هائی بود که در همین راستا ساخته و پرداخته شد، تا توجیه کنندة تهاجم نظامی به افغانستان و عراق شود. و هر چند که امروز در داخل مرزهای ایالات متحد، رسماً استفهمام‌هائی در مورد وقایع 11 سپتامبر، به ویژه در مورد انفجار برج‌های نیویورک مطرح می‌شود، سیاست دروغ‌پردازی دستگاه حاکمیت ایالات متحد، مرز نمی‌شناسد! در صف نخست چنین سیاست دروغ‌پردازانه‌ای، دستاربندان ایران را‌ می‌بینیم. کسانی که، مستقیماً از جنگ تغذیه می‌کنند، و در تداوم جنگ ایران و عراق نقش عمده‌ای داشتند. و در رأس اینان، علی خامنه‌ای و اکبر رفسنجانی قرار گرفته‌اند. اولی سعی دارد با نفس‌کش طلبی در گوشه و کنار، و یا در نماز «علفزار»، بر طبل جنگ بکوبد، و با ستایش ابلهانه از تحریم ملت ایران، از پیشرفت‌های «خیالی» در زمینة فنا‌وری هسته‌ای سخن به میان آورد، و دومی تلاش دارد، بازار بحران هسته‌ای را همچنان گرم و داغ نگاهدارد. به همین دلیل، پس از توافق ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، زمانی که احمدی‌نژاد اعلام داشت، پروندة ایران مختومه است، اکبر رفسنجانی رسماً اعلام کرد، پروندة ایران همچنان مفتوح است! و با در نظر گرفتن اینکه تصمیمات را در این زمینه دیگران می‌گیرند، و سردار اکبر عملاً هیچکاره است، مشخص نیست رفسنجانی، به چه دلیل از مفتوح بودن پروندة هسته‌ای ایران سخن به زبان می‌راند؟ تنها دلیل قابل قبول این است که،‌ تهاجم نظامی به ایران منافع همان گروهی را تأمین خواهد کرد،‌ که در این 28 سال با شعار «مرگ بر آمریکا»، و «مرگ بر اسرائیل»، در واقع پاسداری از منافع آمریکا را در منطقه بر عهده گرفته‌. روشن است که تهاجم نظامی فرصتی فراهم خواهد آورد تا جنایتکارانی چون خامنه‌ای و رفسنجانی و شرکای‌شان در سپاه و بسیج، جای خود را به یک گروه تازه نفس سپرده، و مانند اربابان‌شان از پاسخگوئی در پیشگاه ملت ایران بگریزند. همچنان که در براندازی سال 57، نه تنها چنین فرصتی برای همایون‌ها، نهاوندی‌ها و مجیدی‌ها فراهم شد، که سوءسیاست‌های دستاربندان، جنایات آمریکا را نیز تا حد زیادی از خاطره‌ها زدود.

بله، علت بلبل زبانی‌های علی‌خامنه‌ای در نماز «علفزار» جمعة گذشته، پافشاری بر حفظ بحران هسته‌ای، جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای تهاجم نظامی علیه ملت ایران بود. پیشتر گفتیم که خطبه‌های نماز جمعه در واقع بازتاب مطالبات اربابان حکومت اسلامی است. در غیر اینصورت هیچ ابلهی تحریم اقتصادی یک ملت را «فرصتی طلائی» تلقی نخواهد کرد. این تحریم، در دوران گذشته، با هدف تقویت حکومت دستاربندان جهت سرکوب و کشتار، و فراهم آوردن زمینة چپاول ثروت‌های ملی اعمال شد. و تنها جنایتکارانی چون خامنه‌ای و قبیلة رفسنجانی از تحریم ملت ایران بهره‌مند شدند. از این جهت، تحریم‌ها نیز مانند جنگ، برای بعضی‌ها «نعمت الهی» شد، چرا که، منافع آمریکا و پادوهای‌‌اش را در ایران تأمین کرد. و در قاموس فعلة فاشیسم بین‌الملل، همانطور که خامنه‌ای اعلام می‌کند، می‌باید تأمین منافع ایالات متحد را، «پیشرفت‌های» چشمگیر در «همة زمینه‌ها» به حساب آورد! بله، ‌ علی‌خامنه‌ای، ضمن روخوانی خطبه‌های ساواک، به این نتیجة درخشان رسیده،‌ که تحریم‌ها نتیجه معکوس به بار آورده! به عبارت دیگر، با اعمال تحریم‌ها، ایالات متحد، متحمل ضرر و زیان شده!

در بررسی سخنان فعلة فاشیسم، کافی است یک گام در بسط منطقی آن به پیش گذاریم، تا ژرفای حماقت و وقاحت ریزه‌خواران آمریکا را در ایران دریابیم. به طور مثال، چندی پیش لاریجانی، با دعوت از نیروهای ایالات متحد به ترک عراق گفته بود، هر چه بیشتر در عراق بمانید به نفع ماست! اگر یک گام در بسط منطقی این سخنان پوچ فراتر نهیم خواهیم دید که، در واقع لاریجانی به ایالات متحد می‌گوید، عراق را ترک کنید تا به نفع شما، و به ضرر ما باشد! و متن خطبه‌های «علفزار» نیز بر اساس همین منطق واژگونة استعماری نگاشته می‌شود.

علی خامنه‌ای، در ادامة خطبه‌های استحمار می‌گوید، هر قدر تحریم کنید، «نتیجة‌» تحریم از تحریم جنگ ایران و عراق بیشتر نخواهد بود! و تازه این تحریم‌ها باعث پیشرفت ما شد! باید به نویسندة این خطبه‌های ابلهانه گفت، اگر چنین است، پس چرا خواستار اعمال تحریم‌های شدید‌تر نمی‌شوید، تا «پیشرفت‌ها» نیز به همین صورت سیر تصاعدی بپیماید؟ نه، هیچکس خواستار تحریم‌های شدیدتر از زمان جنگ ایران و عراق نمی‌شود، چرا که، مطالبات اربابان، فراتر از این تحریم‌ها نیست. این مطالبات را آشکارا در مصاحبة مضحک «برنار کوشنر» مشاهده کردیم. مطالباتی که امروز با مخالفت صریح روسیه روبرو شد، و حضرت «کوشنر» که روزگاری برای همراهی فرانسه با ارتش آمریکا، در تهاجم نظامی به کشور عراق، سینه چاک می‌داد، ناچار شد در مصاحبة مطبوعاتی امروز در مسکو به مصداق بیت معروف عبید زاکانی، «مست بودم اگر گهی خوردم»‌، بگوید که، خبرنگاران سخنان‌اش را تحریف کرده‌اند! ولی خوشبختانه، «خبرنگاران» کذا خطبه‌های نماز جمعه را تحریف نکرده‌اند. چرا که، دو روز پیش از گزافه‌گوئی‌های «برنار کوشنر»،‌ در همین خطبه‌ها، آشکارا استقبال و ستایش از تحریم‌ را از زبان علی‌خامنه‌ای می‌شنویم:‌

«نتایج هر نوع تحریمی[...]، ازمحدودیت‌های زمان جنگ ایران و عراق شدیدتر نخواهد بود[...] تحریم‌های گذشته اثر معکوس داشته[...] جمهوری اسلامی توانسته است بالاترین توان نظامی را در منطقه کسب کند[...] دستاورد های دیگری از جمله در زمینه انرژی اتمی داشته است [...]»

شاهدیم که چگونه، حتی پیش از مصاحبة «کوشنر»، مطالبات بیشرمانة اربابان حکومت اسلامی را می‌باید از زبان علی‌خامنه‌ای و در نماز جمعه بشنویم. ولی همانطور که وزیر امور خارجة فرانسه ناچار به انکار سخنان‌اش شد، پادوهای ایالات متحد در ایران نیز ناچار به دنباله روی از اربابان‌شان خواهند بود.

دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶


بی‌بی‌گوزک «ستوری»!
...
قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» منحصر به حکومت دستاربندان نیست. در غرب هم از این قصه‌ها فراوان می‌بینیم، منتهی «بی‌بی‌گوزک‌های غربی»، یا «بی‌بی‌گوزک ستوری»، برای جنجال رسانه‌ای ساخته و پرداخته می‌شود، تا با ارعاب و تهدید، منافع اقتصادی و استراتژیک تفنگ‌فروش‌ها را تأمین کند، و یا اینکه، واقعیت را واژگونه بنمایاند و همگامی با تهاجم را پنهان دارد، ‌یا عقب‌نشینی را تهاجم جلوه دهد. همانطور که امروز عقب‌نشینی غرب از مواضع خود در مورد پروندة هسته‌ای حکومت اسلامی، در پوشش تهدید نظامی فرانسه، به شوت‌وپرت‌ها تحویل داده می‌شود!

پیشتر گفتیم که فرانسه، عضو ناتو و بازندة جنگ دوم جهانی است. به همین دلیل، طی جنگ سرد، فرانسه همواره در سنگر بازنده، انجام وظیفه کرده. و در واقع اعمال سیاست شکست‌خوردة ایالات متحد، همواره بر عهدة فرانسه بوده. این روال تا پایان ریاست جمهوری ژاک شیراک ادامه یافت. ولی از زمان ریاست جمهوری «نیکولا سرکوزی»، به دلیل تضعیف ایالات متحد، فرانسه نیز ناچار شد سنگر همیشگی را ترک کرده،‌ آشکارا از سیاست ایالات متحد حمایت کند. به همین دلیل، «برنار کوشنر»، وزیر امور خارجة فرانسه در عراق حضور یافت، ‌ و خواستار عقب نشینی زمان بندی شدة نیروهای اشغالگر از عراق شد. تا پیش از ورود سرکوزی به کاخ الیزه، هیچیک از مقامات رسمی فرانسه به عراق اشغالی سفر نکرده بود، چرا که، در ظاهر فرانسه «مخالف» جنگ بوده. ولی فرانسه به عنوان عضو پیمان ناتو همانقدر می‌توانست مخالف جنگ باشد، که ترکیه یا هلند! طبق مقررات ناتو، هنگام جنگ همة کشورهای عضو موظف‌اند که مخارج نظامی و نیروی انسانی مورد نیاز عملیات را تأمین کنند. بنابراین مخالفت فرانسه با اشغال عراق صرفا جنبة نمایشی داشت. ولی امروز، به دلیل تضعیف جبهة ناتو، فرانسه دیگر نمی‌تواند با اعلام مواضع دروغین، تصویری از خود ارائه دهد که با نقش واقعی‌ا‌ش در تضاد کامل قرار می‌گیرد. به زبان ساده‌تر دیگر نمی‌توان از سیاست‌های «مستقل» فرانسه، برای شوتان و پرتان، قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» نقل کرد.

امروز قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» در مورد فرانسه را فقط از زبان فاشیست‌های مسیحی و مسلمان می‌توان شنید. فاشیست‌های مسیحی در «جبهة ملی» فرانسه، و تحت زعامت «ژان ماری لوپن» فرزانه، برای ژاندارک جشن می‌گیرند، و با تائید ایالات متحد، از آمریکا انتقاد هم می‌کنند! ولی فعالیت فاشیست‌های مسلمان با حماقت بیشتر و در سنگر یهودستیزی متمرکز شده. وظیفة فاشیست‌های مسلمان در فرانسه، اغراق در مورد قدرت یهودیان و اسرائیل است. یکی از سایت‌های یهودستیز فرانسه به نام «سندباد» ادعا می‌کند، که سازمان یهودیان فرانسه، «برنار کوشنر» را به عنوان وزیر امور خارجه به دولت تحمیل کرده، چرا که «کوشنر» از طرفداران اسرائیل است! بله، این «بی‌بی‌گوزک‌های» سیاسی در سنگر «مبارزات» فاشیست‌های مسلمان ساخته و پرداخته می‌شود، و ارتباط چندانی با «بی‌بی‌گوزک‌های» فعلة فاشیسم در حکومت اسلامی ندارد. چرا که مبارزات فاشیست‌های درونمرزی، به نبش قبر و نقل خاطرات از زبان اجساد محدود می‌شود.

در پی نبش قبر خمینی توسط اکبر رفسنجانی، جهت اعلام مواضع نوین روح‌الله در مورد آمریکا، امیر فرشاد ابراهیمی نیز به نبش قبر روح‌الله پرداخته تا بگوید، خمینی با اعدام‌های سال 67 مخالف بوده و می‌خواسته لاجوردی را برکنار کند، ولی اکبرهاشمی و چند دستاربند دیگر مانع ایشان شدند! بله، قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» این روزها فراوان است! بهتر است به مهدوی کنی، اکبر رفسنجانی و دیگر فعلة فاشیسم که در داخل مرزها کتاب «خاطرات» منتشر می‌کنند، تا مواضع نوین خود را برای مردم ایران توجیه کنند، بگوئیم که بهتر است جهت انتشار اینگونه مهملات کاغذ حرام نکنند. در ضمن، تا علی‌خامنه‌ای «فرزانه» زنده است، اگرخاطره‌ای از او دارید، دست به کار شوید که فردا خیلی دیر خواهد بود! به خاطره‌نویسان حکومتی در داخل و خارج یادآوری می‌کنیم که شرکای حکومت از مهدی بازرگان، منتظری، خمینی و غیره، همگی در جنایات این حاکمیت منفور مقصراند، و با نقل و انتشار قصه‌های «بی‌بی‌گوزک»، نمی‌توان یک یا چند نفر را از جنایات حکومت اسلامی مبری کرد. با توجه به این مهم که حکومت اسلامی، یک مجموعة منسجم از پادوهای سیاست غرب در ایران است، و کلیة افرادی که در این حکومت سهیم بوده‌اند، همگی باید پاسخگوی جنایات خود باشند. حال «بی‌بی‌گوزک‌های» اسلامی را رها کرده، بپردازیم به «بی‌بی‌گوزک‌های» بلاد فرنگ، تا ببینیم فوران این قصه‌ها در مورد تهاجم نظامی علیه ایران از کجا سر چشمه می‌گیرد؟

امروز همة سایت‌های فارسی زبان، به ویژه سایت رعایای الیزابت دوم، با اشاره به مصاحبة اخیر «برنار کوشنر»، به کوبیدن بر طبل جنگ مشغول شده‌اند. البته سایت رعایای الیزابت دوم پیشتر نیز با انتشار مطالب روزی‌نامة یهودستیز، و اسرائیل‌پرست «گاردین»، بر طبل جنگ می‌کوبید. اما برخلاف ظاهر قضیه، سخنان «برنار کوشنر»، در واقع در دنبالة عقب‌نشینی غرب و در نتیجه پادوهای‌اش در ایران ایراد شده. و در پی تهدیدهای نظامی روسیه، در مخالفت با تجهیز حکومت امام زمان به سلاح اتمی، حکومت اسلامی ناچار شده، در مذاکرات هسته‌ای، لاریجانی، غلام سفارت انگلیس را با حسن روحانی، پادوی ایالات متحد جایگزین کند. چرا که، برخی می‌خواهند به ما بباورانند، لاریجانی تندرو بوده،‌ ولی روحانی با تکیه بر «عقلانیت» کانت مذاکره می‌کند! یا روحانی سخنگوی اربابان حکومت اسلامی نیست! ولی ما می‌دانیم که روحانی و لاریجانی هر دو مواضع اربابان حکومت امام زمان را بیان می‌کنند. حکومتی که از سوی محافل افراطی و جنگ‌پرست سرمایه داری غرب حمایت می‌شود. محافلی که از هنگام شکست ارتش منفور اسرائیل در لبنان سیر قهقرائی می‌پیمایند. مسیری که شامل حال فرانسه نیز می‌شود.

در این راستاست، که حاکمیت فرانسه، در آستانة سفر «برنار کوشنر» به مسکو، ناچار به اعلام مواضع صریح، در مخالفت با تجهیز دستاربندان به سلاح هسته‌ای شده. به یادداریم که پیش از ریاست جمهوری سرکوزی، «ژاک شیراک» در مصاحبه‌ای اعلام کرده بود که حکومت اسلامی می‌تواند به بمب اتمی مجهز شود! هر چند پس از این مصاحبه، اعلام شد، ژاک شیراک «نظرشخصی» خود را بیان کرده! ولی می‌دانیم که ریاست جمهور فرانسه نمی‌تواند در مصاحبه با خبرنگاران «نظر شخصی» بیان کند. حال بازگردیم به مصاحبة اخیر «برنار کوشنر» وزیر امورخارجه فرانسه.

سایت رسمی وزارت امور خارجه فرانسه، در تاریخ 15 سپتامبر 2007 ضمن اعلام سفر وزیر امورخارجه به مسکو، تمایل فرانسه به گسترش روابط با روسیه را مطرح کرده. یکروز پس از اعلامیة وزارت امور خارجه، «رابرت گیتس»، وزیر دفاع ایالات متحد طی مصاحبه‌ای با «فاکس‌نیوز» اعلام داشت که ایالات متحد، مذاکره را جهت حل بحران هسته‌ای در ایران ترجیح می‌دهد. و سخنان وزیر امورخارجة فرانسه در واقع تکرار سخنان رابرت گیتس بود. علاوه ‌بر این «کوشنر» اعلام کرد که شرکت «توتال» و شرکت «گاز فرانسه»، مجاز به انعقاد قرارداد با حکومت اسلامی نخواهند بود. «توتال» همان شرکتی است که به پسر اکبر رفسنجانی 40 میلیون دلار رشوه پرداخت کرده و قرار است به زودی در دادگاه بین‌الملل رسیدگی به جرائم شرکت‌های نفتی محاکمه شود. شرکت گاز فرانسه نیز همان شرکتی است که در خط لولة «نابوکو» سرمایه‌گذاری می‌کند. به عبارت دیگر، اگر تا امروز فرانسه به دلیل «سیاست مستقل» می‌توانست، از طریق «توتال»، در تاراج ایران شریک دستاربندان باشد، از این پس دیگر نخواهد توانست در پروژه‌های استخراج نفت و صدور گاز از ایران شرکت کند. از سوی دیگر، برخلاف تیترهای غلط‌انداز در سایت های فارسی زبان، «برنار کوشنر» در مصاحبه خود اعلام کرده که، «همة گزینه‌ها موجود است،‌ حتی جنگ، ولی فرانسه مذاکره را ترجیح می‌دهد». به یاد داشته باشیم طرح‌های تهاجم نظامی یک شبه ریخته نمی‌شود. این طرح‌ها در هرحال موجوداند،‌ نه برای تهاجم به ایران، که برای تهاجم به همة کشورها،‌ و با در نظر گرفتن شرایط متفاوت. بنابراین جنجال پیرامون تهاجم نظامی به ایران فقط در راستای ارعاب ملت ایران صورت می‌گیرد، همچنان که نفس‌کش‌طلبی‌های مضحک حکومت اسلامی در برابر اربابان‌اش.

باید دید کدام دولت دستاربندان را به فناوری هسته‌ای مجهز کرده و کدام دولت از حکومت پوشالی اینان حمایت می‌کند، تا مانند اسرائیل همة قطعنامه‌های شورای امنیت را نادیده انگاراند؟ و از هر سو که بنگریم،‌ دست حمایت آمریکا را در پشت سر حکومت «امام زمان» مشاهده می‌کنیم. درست مانند زمانی که «راه قدس از کربلا می‌گذشت»، و این آمریکای «جهانخوار» بود که خواستار صلح شده‌ بود! و روح‌الله هم به دلیل «ضدامپریالیست» بودن، خواستار جنگ! بله، جنگ ایران و عراق را به یاد داریم،‌ و می‌دانیم که پس از استقرار حکومت دستاربندان در کشورمان، سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی» ایران، با تأئید ایالات متحد، به خرابکاری در مناطق شیعه نشین عراق و مناطق سنی نشین خوزستان پرداختند، تا حکومت عراق را وادار به تهاجم نظامی کنند. چرا که منافع ایالات متحد با چنین جنگی در کل منطقه تأمین می‌شد. و همچنان که شاهد بودیم جنگ 8 ساله،‌ فرصتی طلائی برای استقرار فاشیسم در کل منطقه فراهم آورد. ولی امروز شرایط متفاوت است، و نفس‌کش‌طلبی‌های حکومت اسلامی راه به جائی نخواهد برد. امروز دولت فرانسه، به عنوان متحد آمریکا، ناچار به تغییر مواضع سنتی خود شده، بنابراین، علیرغم جنجال روزی‌نامة یهودستیز «گاردین»، حکومت سرسپردة ایالات متحد در ایران نیز ناچار از تن دادن به چنین تغییراتی خواهد بود.


یکشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۶


بز روشنفکر!
...
دعوت کردن کسی را به چیزی بی ارزش، چون آب خزینة حمام، ‌ در فرهنگ دهخدا، «تعارف آب حمام» گویند. همچنین درباب تعارف در همین فرهنگ چنین آمده:
از بارک‌الله قبای کسی رنگین نشود، و یا، نشود بز به پچ پچی فربه!

این توضیح داده شد، تا چارچوب وبلاگ امروز مشخص شود،‌ که در آن، داریوش همایون و عبدالکریم سروش وجود ذیجود خود را به ما «تعارف» کرده، و سایت‌‌های محسن رضائی و سیدصادق خرازی نیز به تعارفات «فرهنگی» خود درباب «وجدان کار» و «استقلال» فرانسه پرداخته‌اند!

اخیراً «نیکولا سرکوزی» رئیس جمهور فرانسه، راهی مجارستان شد، تا مشارکت فرانسه را در احداث خط لولة «نابوکو» اعلام دارد. هدف از احداث این خط لوله، تأمین گاز برای اروپای غربی با دور زدن روسیه است. شاخة غربی خط لولة «نابوکو»، گاز ترکمنستان، قزاقستان، آذربایجان و روسیه را از طریق گرجستان، ترکیه، مجارستان، رومانی و بلغارستان به اطریش می‌رساند. توافق جهت احداث این خط لوله در تاریخ 25 ژوئن سالجاری توسط کمیسر اروپائی، «آندریس پی‌بلاگ» و وزرای ترک، بلغار، رومانیائی، مجار و اطریشی به امضاء رسید. مخارج احداث این خط لوله که 3 هزار و 300 کیلومتر طول دارد، حدود 6 میلیارد دلار برآورد شده. «نابوکو» از سال 2012 آماده بهره‌برداری خواهد بود. همزمان با سفر سرکوزی به مجارستان‌، تهدیدهای نظامی روسیه نیز بر اروپا افزایش یافت. «فیگارو» مورخ 15 سپتامبر 2007 می‌نویسد، برای دومین بار طی 15 روز اخیر، هواپیماهای نظامی روسیه به مرزهای نروژ و انگلیس نزدیک شده و یک هواپیمای «ایلیوشین» نیز به آسمان فنلاند تجاوز کرد. همچنین پس از آزمایش نیرومندترین بمب «مکنده»، یا پدر بمب‌ها، روسیه یک موشک قاره‌پیما را، با برد 6 ‌هزار کیلومتر، با موفقیت آزمایش کرد. به گفته «فیگارو»، به نقل از منابع نظامی ناتو، هواپیماهائی که به مرز انگلیس و نروژ نزدیک شدند، از نوع توپولف 160بودند،‌ که بمب مکنده حمل می‌کنند! «فیگارو» می‌افزاید، این تهدیدهای نظامی از 17 ماه اوت آغاز شده، زمانی که روسیه پروازهای استراتژیک خود را سرگرفت. و البته خوشبختانه ما را از این تهدیدها هراسی نخواهد بود. از زمانی که داریوش همایون، با «تعارف آب حمام»، اعلام کرد، «در صورت جنگ در کنار جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد»، نویسندة این وبلاگ آسوده خاطر است! کدام قدرتی جرأت دارد به داریوش همایون، که هنوز نام واقعی‌اش را کسی نمی‌داند، حمله کند؟ هیچ قدرتی در جهان چنین جسارتی نخواهد داشت. البته نیازی هم نیست. همین حضور داریوش همایون‌ها، خود از هر تهاجم نظامی مرگ‌بارتر است. همچنانکه حضور فلاسفة جمکران، از قبیل سروش و همپالکی‌های‌اش، قدرت تخریبی به مراتب بیش از «پدر بمب‌ها» دارد!

عبدالکریم سروش که پس از 28 سال نفس‌کش‌طلبی در عرصة فقرفرهنگی و آموزش و تدریس در آکادمی‌های استحماری هنوز نمی‌داند، «مدرنیته» هیچ تقابلی با «سنت» ندارد، امروز یک مقالة «وزین» در روزی‌نامه‌های «اصلاح طلب» قلمی کرده، و در باب «روشنفکر دین‌دار» و «مدرسة روشنفکری» دینی، به قول صادق هدایت،‌ «سرقدم رفته»! می‌دانیم که دکان «روشنفکری دینی» کساد شده، بنابراین سروش به فکر بازکردن دکة «روشنفکر دین‌دار» افتاده. چرا که «دین» همواره نان‌دانی فعلة فاشیسم است. بنابراین «دین» را نگاهداشته، و با پسوندهای مختلف آن را به چماق‌های «فریبنده» تبدیل می‌کند، تا بر فرق مردم فرود آورد. طول عمر متوسط هر چماق، حدوداً 10 سال است. از اینرو سروش در مراحل پایانی چماق سوم قرار گرفته. نخست چماق «وحدت» برایمان آورده بود، سپس «تکثر»، بعد هم نوبت به «روشنفکری دینی» رسید! گویا زمان ساخت و پرداخت چماق چهارم، یا همان «روشنفکر دین‌دار» فرا رسیده باشد! «روشنفکر دین‌دار» هم از همان تعارفات «آب حمام» است، مشابه «حضور» داریوش همایون در خط اول جبهه!

سروش پس از روضه‌خوانی و مداحی برای امام حسین، و قصة شهادت و بقیة قضایا، در روزی‌نامة «اعتماد ملی» به ما می‌‌گوید، «مدرنیته» بر «سنت» برتری ندارد! و «روشنفکر دین‌دار» می‌تواند دکان کساد دین را رونق بخشد! دلایل بی‌پایه ‌و اساس سروش هم این است که، دیروز عارفان از چهرة «فرهنگ» اسلامی فقه را زدودند، و امروز «روشنفکر دین‌دار» می‌تواند جانشین عارفان شود! البته روی سخن سروش با «حاکمان» است. چون خود نیز سر در آخور هم‌ اینان دارد. و از اینروست که خود را مجاز به پریشانگوئی و عوامفریبی می‌بیند، چرا که عوامفریب همواره از نادانی مخاطب بهره می‌گیرد. به این ترتیب، سروش هم، به عنوان جیره‌خوار یک حکومت فاشیست، خود را در جایگاه عارفان رویت کرده! در مورد عرفان، و کلام عارف پیشتر در این وبلاگ توضیح داده شده. بنابراین به سروش و دیگر فعلة حاکمیت بازهم یادآور می‌شویم که «فقه»‌ هیچ ارتباطی با «عرفان» ندارد، ‌همچنان که «فقیه» هرگز در ترادف با «عارف» نبوده و نمی‌تواند باشد. ولی از آنجا که سروش در تدارک بازکردن دکان جدیدی به نام «روشنفکر دین‌دار» بر آمده، ‌ لازم است که جهت سرمایه‌گذاری در دکان جدید،‌ به گدائی و دریوزگی از درگاه حاکمان پرداخته، فواید و منافع دکان جدید را برایشان کاملاً شرح دهد:

«با حاکمان باید گفت اگر روزی عارفان مسلمان توانستند[…] عبوسی فقه را از چهرة فرهنگ اسلامی بزدایند[...] امروزه هم فقط روشنفکران دین‌دار[…] می‌توانند سرائی […] در خور برای ایمان بسازند.»

بله همانطور که می‌بینیم، به زعم «استاد» سروش، مولوی جهت «انقلاب فرهنگی» و «زدودن عبوسی فقه» از سوی «ولی فقیه» منصوب شده بود، و خودش نمی‌دانست! به همین دلیل سروش، به عنوان جانشین برحق مولوی و فریدالدین عطار، امروز در نقش «روشنفکر دین‌دار» ظاهر شده! هرچند با شناخت سوابق «فرهنگی» وی می‌دانیم، که «استاد»، نه روشنفکر است، و نه دین‌دار! ولی در جمع نخبگان فقرفرهنگی هر کس سواد «خواندن و نوشتن» داشته باشد، «روشنفکر» است. و اگر به «زینت» تعصب و حماقت مذهبی هم آراسته باشد، می‌تواند خود را «روشنفکر دین‌دار» بخواند. در این راستا است که می‌توان متوجه شد چرا عباس میلانی، برای امیرعباس هویدا سینه چاک می‌دهد، و او را «روشنفکر» می‌خواند. در واقع سروش همانقدر «روشنفکر» است که امیرعباس هویدا. ویژگی هر دو اینان، «بندگی»، ذلت و حقارت است. همین ویژگی است که در نظام‌های سفله‌پرور فاشیستی لازمة «روشنفکری» است! بله، در عرصة فقرفرهنگی فاشیسم، بجز «بنده» هیچ موجودی وجود خارجی ندارد. از همین‌جاست که سروش و هویدا «روشنفکر» می‌شوند، و سایت مضحک «بازتاب» هم «عدالت‌خواه» و «سوسیالیست» شده، و از تبعیض میان کارمندان بخش خصوصی و بخش دولتی ابراز ناخشنودی بسیار می‌کند!

البته دلیل نارضایتی سایت محسن رضائی، در واقع این است که دولت مهرورزی ناچار شده در ادارت دولتی کمی نظم و ترتیب برقرار کند، و از اجرای مراسم روضه‌خوانی، رمالی و سینه‌زنی در این دفاتر ممانعت به عمل آورد! و همین امر موجب نارضایتی داش‌مشتی‌های سایت بازتاب شده. این سایت می‌گوید، اجرای این مراسم، «وجدان کاری» را افزایش می‌دهد، و کارمندان «بهتر» کار می‌کنند! بله، یک روز مانده به مراسم «روزه‌داری»، سخنگوی دولت برگزاری مجالس مذهبی در ادارات دولتی را ممنوع اعلام کرد. و می‌دانیم که از آغاز استقرار «حکومت امام زمان»، نظم و ترتیب به عنوان پدیده‌هائی «طاغوتی»، اصولاً «ممنوع» شده بود، و ادارات دولتی و بانک‌ها را مثل «کاروانسراهای» شاه‌عباس اداره می‌کردند. در سال‌های اول غائلة «امام‌زمان»، نویسندة این وبلاگ، در بانک ملی شمیران صحنه‌ای مشاهده کرد، که پس از گذشت یک ربع قرن هنوز جزئیاتش را به خاطر دارد.

پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح دهیم که در جهان متمدن، ادارات و بانک‌ها در ساعات اداری موظف به پاسخگوئی به ارباب رجوع‌اند. هر چند که ادارات ایران، همواره از این قاعدة اصولی مستثنی بوده‌اند، و در تاریخچة دفاتر دولتی ایران، فقط کسانی که رشوه می‌دهند، حق «پاسخ» گرفتن دارند. با این وجود، در گذشته‌ها، بانک‌ها از نظم و ترتیب مختصری برخوردار بودند. اما با تخلیة محتویات «کشتی نوح» در فرودگاه مهرآباد، نظم بانک‌ها هم پایان گرفت. یکی از روزهای اسفندماه بود که برای پرداخت خروجی به بانک ملی رفته بودم. طبق معمول جمعیت از درو دیوار بالا می‌رفت، صف بود، چهارگیشة بانک هم باز! حدود دو ساعت در صف به شنیدن غرغر هم‌میهنان «انقلابی» مشغول بودم. بازار شایعه هم گرم بود، و همه نوع شایعات «دقیق» پیرامون جنگ شنیده می‌شد. حدود دو ساعت در صف بودم،‌ و با دقت فراوان اخبار تبلیغات جنگ عراق را گوش می‌کردم، هفت یا هشت نفر تا گیشة بانک فاصله داشتم، که ناگهان کارمندان «محترم» بانک ملی، بدون کوچکترین توضیحی، ‌یکی پس از دیگری گیشه‌ها را ترک کردند، و مردم را در بهت و حیرت رها! هر کس حدسی می‌زد. چند لحظه‌ نگذشت که، از پشت دیوارة گیشه‌ها سروصدا و همهمه بلند شد. یک سفرة پلاستیکی روی کاشی‌های چرک و کثیف پهن کردند، و کارمندها هم کفش‌هایشان را در آورده، روی کاشی‌ها، دور سفرة کذا چهارزانو نشستند. به ارتفاع یک متر، نان بربری روی سفره چیدند. و هی خم و راست می‌شدند، حرف می‌زدند و دولپی مشغول خوردن بودند. پس از صرف ناهار، «کارمندان» لطف کرده کفش‌هایشان را پوشیدند، و به گیشه بازگشتند. بله در حالت عادی، هیچ بانکی در ساعات اداری، تعطیل نمی‌شود. ولی حکومت امام زمان، ساعات اداری ندارد که! اهالی جمکران «انقلاب» کردند، که ادارات دولتی را به مسجد و محل رمالی تبدیل کنند. و امروز که دولت مهرورزی دکان دستاربندان را در ادارات تعطیل می‌کند، با اعتراض فعلة فاشیسم در سایت محسن رضائی روبرو می‌شود. امروز فدائیان اکبر رفسنجانی در سایت محسن رضائی، نه تنها به ممنوعیت رمالی در ادارات اعتراض کرده‌اند، که خواستار رعایت «عدالت علی» در مورد کارکنان و کارگران شده‌اند! البته طبق قوانین و مقررات بسیار پیشرفتة کار، در 14 قرن پیش و در صحرای حجاز! می‌دانیم که «از بارک الله قبای کسی رنگین نشود.» البته زمانی که دارودستة محسن رضائی «سوسیالیست» می‌شوند، طبیعی است که سیدصادق خرازی «اقتصاد‌دان» باشد، چه امام‌شان از قدیم گفته بود، «اقتصاد مال خر است!»

بله، سیدصادق که تمام ظرایف و «زیروبم» دیپلماسی جهانی را در دکان عمو جان، کمال خرازی آموخته، اکنون در سایت «دیپلماسی ایران»، چنگ به اقتصاد زده! و با تأسی به نژادحسینیان و میرحسین موسوی، و پیروی از فتوای محتشمی‌پور منفور، از احداث «خط لولة صلح» انتقاد کرده! پیشتر گفتیم که این خط لوله که با مخالفت شدید آمریکا روبرو شده، ضامن تأمین امنیت در مرزهای شرقی ایران است. منطقه‌ای که عملاً توسط شبکة بین‌لمللی قاچاق انسان، اسلحه و مواد مخدر کنترل می‌شود. شبکه‌ای که مانند دیگر تشکیلات مافیائی پیوندی ناگسستنی با دستاربندان دارد. بنابراین طبیعی است که امثال صادق خرازی، از تضعیف چنین شبکه‌ای نگران شوند. البته صادق خرازی هم مانند نژادحسینیان و محتشمی‌پور، به بهانة حفظ «منافع ملی» از «خط لولة صلح» انتقاد می‌کند، ولی نگرانی ریزه‌خواران ایالات متحد در واقع ریشه در خدشه‌دار شدن منافع ارباب دارد. از این جهت سیدصادق که مانند عموی بزرگوارش، عمری را در عرصة دیپلماسی نوکری و خوش‌خدمتی گذارنده، با تمجید از قرارداد صدور گاز با کشور مفلوک ترکیه، به انتقاد از «خط لولة صلح» پرداخته. در ادامة تحلیل «کارشناسانه» از مسائل، سید صادق از اینکه فرانسه سیاست ژاک شیراک را دنبال نمی‌کند نیز بسیار متأسف شده!

چرا که، به زعم سیدصادق، فرانسه «مستقل» است، و هر سیاستی که بخواهد، می‌تواند اعمال کند! چون سید صادق گویا نمی‌داند که فرانسه عضو ناتو،‌ و بازندة جنگ دوم جهانی‌است، و همین دو عامل خطوط سیاسی فرانسه را مشخص می‌کند. بر اساس همین نادانی است، که سایت صادق خرازی ناگهان تأکید می‌کند، اگر «اوپک» گازی تشکیل شود، قیمت گاز جهان را ایران و روسیه تعیین خواهند کرد! شاید به زعم خرازی، بهای نفت را هم اعضای مفلوک «اوپک» تعیین می‌کنند، نه شرکت‌های چند ملیتی! و در تداوم همین توهمات است که کشور ترکیه نیز به کشوری «مستقل» تبدیل می‌شود، که می‌خواهد «جایگاه ممتاز» خود را در «منطقه» و «جهان» تعریف کند! بله، کشور ترکیه که پایگاه ارتش ناتو است، جایگاه «ممتاز» هم باید داشته باشد! و دقیقاً به همین دلیل است که خرازی می‌گوید، «سیاست» ترکیه بر این قرار گرفته که به اروپا گاز صادر کند! جایگاه ترکیه چنان در جهان «ممتاز» شده،‌ که به ادعای سایت سیدصادق، بر خلاف میل اربابان‌اش در ایالات متحد، با ایران قرار داد هم می‌بندد! چون همانطور که می‌دانیم حکومت دستاربندان هم مانند ترکیه «مستقل» است، و جایگاه‌اش هم خیلی «ممتاز»! ولی تنها ترکیه نیست که در چشم فعلة فاشیسم موقعیت «ممتاز» دارد. فرانسه هم موقعیت «ممتازی» پیدا کرده! و از همه مهمتر،‌ در سایت سیدصادق، « زبان فرانسه»، به «زبان فرانسوی» تبدیل شده! در ضمن سایت خرازی،‌ یک کشور فرانسه به خوانندگان معرفی می‌کند، که تنها در ذهن علیل فاشیست‌های فرانسه وجود دارد: فرانسه‌ای که سیاست‌اش در تقابل با سیاست آمریکا است! و سایت «دیپلماسی ایرانی» به ما می‌گوید که این فرانسة «موهوم»، سیاستی «منحصربه فرد» و «مستقل» دارد! و ما هم ناچار باید بگوئیم، «نشود بز به پچ‌پچی فربه»!