جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۹۰


نفت و نیکولا!
...

در کنفرانس پاریس که روز گذشته برای تقسیم غنائم جنگ لیبی برگزار شده بود،  به قول مش‌قاسم،  «لش‌خورها» به توافق نرسیدند!   در نتیجه قرار شد  از یک‌سو،  قذافی تا آخرین نفس به جنگ ادامه دهد،   و از سوی دیگر سمساری‌های حقوق‌بشر فروش یانکی‌ها همچنان سکوت کنند تا نهایت امر،   ارتش ناتو بتواند‌ برای دفاع از غیرنظامیان لیبی به بمباران مردم اینکشور سرگرم باشد!   از شگفتی‌های روزگار اینکه،   «زوما»،  رئیس جمهور آفریقای جنوبی و ریاست اتحادیة آفریقا از شرکت در مذاکرات پاریس خودداری کرد،   تو گوئی پیشتر از شکست این گردهمائی آگاه بود!    بله،   گذشت آنروزگار خوش که برپائی کنفرانس در «پاریس» کارساز گاوچران‌ها می‌شد؛   دیگر این پاریس ما پاریس نیست،   پالیزه!     

طی دوران جنگ سرد،  هر گاه یانکی‌ها در منجلاب می‌افتادند،   با یک «کنفرانس پاریس»،  هم خود را از مخمصه بیرون می‌کشیدند،  هم نانی برای «فرانسة مستقل» به تنور می‌چسباندند؛ جنگ ویتنام را که فراموش نکرده‌ایم!   دولت چین به حمایت ویتنام برخاست،   و زمانیکه شکست یانکی‌ها قابل پیش‌بینی بود،   تاواریش‌ها نیز وارد معرکه شدند و «انا شریک» گویان چند موشک «سام ـ 6» فدای هواپیماهای «ب ـ 52» گاوچران‌ها کردند.   اینجا بود که حاکمیت فرانسه دوباره در «سنگر استقلال» نشست و با فداکاری و ابتکار جریان را به نفع یانکی‌ها فیصله داد.   می‌گویند تمام نوابغ برای مقدمات «مذاکرات پاریس» پیرامون «صلح» در ویتنام بسیج شده بودند تا هیچیک از طرفین در جایگاه «برتر» قرار نگیرد و «برابری» بر مراسم کذا حاکم شود.  کار به‌ احضار روح دانشمندان و نوابغ کشید و ... و سرانجام «روح ارشمیدس» مشکل را حل کرد.    

ارشمیدس،  دانشمند یونان باستان،  287 سال پیش از میلاد مسیح در «سیراکوس» متولد شد؛ عدد «پی»‌ را ارشمیدس محاسبه کرده.   البته به ادعای نخبگان «قلعة‌ حیوانات»،  این‌حرف‌ها هم مثل «هولوکاست دروغه» و پیش از ارشمیدس،  گلة پیامبران ادیان ابراهیمی،   به ویژه ابراهیم،  موسی و عیسی و محمد میزان دقیق عدد «پی» را می‌شناخته‌اند؛  پرگار و نقاله را هم خودشان اختراع کرده بودند.  ولی «غرب‌زدگان» و «کفار» یونان باستان علم و دانش یهوة عزیز و مامانی را به نام خود به ثبت رساندند!

به کسی نگوئید،  ولی یهوه،  آنهنگام که «ابراهیم نبی» را ختنه ‌می‌کرد،   شیوة‌ محاسبة «پی» را نیز به ایشان آموخت!  بر اساس بی‌اساس «قصص»،  ‌ حضرت ابراهیم هنگام ختنه،   حدود یکصد سالی از عمر پربارشان می‌گذشت،   با این وجود در ریاضیات سرآمد دانشمندان صحرای سینا و حومة کنعان بودند.  یادآور شویم که در «تورات»  به این جزئیات اشاره نشده تا مبادا علم الهی به دست نااهل بیفتد.   ولی زمانیکه سپاهیان اسکندر به پایتخت هخامنشیان وارد شدند،   در کتابخانة پرسپولیس یک نسخه تورات با جلد زرکوب،   چاپ انتشارات حوزة‌ علمیه قم یافتند که «دلنوشته‌های» حضرت ابراهیم و «عقاید» شیخ مهدی کروبی نیز در آن به ثبت رسیده بود.

جالب اینکه «منبع» بی‌بی‌سی و رادیوفردا،  جهت انتشار عقاید کذا همان تورات کتابخانة پرسپولیس است.   حتی خود شیخ کروبی نیز برای یافتن «عقایدش» به همین تورات سرقت شده از کتابخانة‌ پرسپولیس مراجعه می‌کند.   دردسرتان ندهم،  مورخان غرب تاریخ را تحریف کرده و «ارشمیدس» را بجای «ابراهیم نبی» نشانده‌اند.   به همین دلیل است که «حاخ‌علی»،  رهبر «قلعة حیوانات» ضمن دیدار با اعضای دولت چاه جمکران،  برای تمام مشکلات اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی ملت ایران یک راه‌حل «جامع»،  «کامل»، ‌ «حقیقی» و به ویژه جاودان ارائه کرده که به دلیل وسعت ابعاد حماقت و بلاهت،   سایت رادیوفردا نیز انتشار آن را مناسب تشخیص داده.

سایت رادیوفردا،   مورخ 8 شهریورماه سالجاری می‌نویسد،   خامنه‌ای پیشنهاد کرده،  بجای تأکید بر ایران پیش از اسلام می‌باید به افتخارات ایران پس از اسلام توجه شود!   دلیل هم اینکه در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران چنین افتخاراتی وجود نداشته.   بله،   اربابان مقام معظم در لندن و واشنگتن چنین پنداشته‌اند که با انتشار این ترهات می‌توان افکار عمومی را به بیراهة «افتخارات» و «کشک» کشاند و با جنجال پیرامون ایران باستان و ایران پس از تهاجم عرب «مطالبات دمکراتیک» ما ملت را نیز در مرداب پرستش گذشته‌های «پرافتخار» غرق کرد.  حضورشان بگوئیم،  سخت کور خوانده‌اید!   ما با افتخارات اصلاً کاری نداریم؛   افتخارات و «بی‌بی‌گوزک‌» ارزانی قلعة حیوانات،  اراذل و اوباش و خصوصاً اربابان‌شان در دو سوی آتلانتیک؛‌  در «تاریخ» جائی برای افتخارات پیش‌بینی نشده؛  تاریخ عرصة رخدادهاست.   علی‌خامنه‌ای،   مداحی و بی‌بی‌گوزک‌بافی را با «تاریخنگاری» اشتباه گرفته.    به همین دلیل است که به دوران نکبت‌بار صفویه نیز مفتخر شده:

«[...] خامنه‌ای در ديدار با هيات دولت [...] گفته [...] بجای تأکيد بر ايران قبل از اسلام،  بر ايران بعد از اسلام تأکيد شود زيرا افتخارات ايران بعد از اسلام در هيچ دوره‌ای از تاريخ ايران وجود نداشته [...] پيشرفت‌های علمی،  هنری،  فرهنگی و حتی نظامی [...] در دوران ديلمی، سلجوقيان و صفويه به هيچ وجه قابل مقايسه با ايران قبل از اسلام نيست[...]»

بله می‌باید به پیشرفت‌های علمی،  فرهنگی و نظامی «صفویه» خیلی بیش از این‌ها «افتخارات» کنیم.  خصوصاً به شاه‌عباس «کبیر» که با کودکان و زنان اسیر گرجستانی در اصفهان بزرگ‌ترین روسپی‌خانة قرون وسطی را افتتاح کرده بود.  به دوره‌ای باید افتخار کنیم که برادران «شرلی» پرتقالی‌ها را از بندرگامرون اخراج کردند تا بریتانیا بتواند بجای «کله‌پز» بنشیند،   یا به آنروزها که شاه سلطان حسین «شیعه» با منقل تریاک‌اش به پیشواز سپاهیان اشرف افغان رفت!   اصولاً افلاس ایران درگذشته نیز زمینه‌ساز «پیشرفت» رهبر قلعة‌ حیوانات می‌شد.   انصافاً علی خامنه‌ای از منظر اطلاعات تاریخی خیلی پیشرفت کرده،  با خمینی اصلاً قابل قیاس نیست.  

اما «حاخ‌علی» و اربابان‌اش بدانند،  با ردیف کردن مزخرفات  و علم کردن «ایران پرستان» نمی‌توان ملت ایران را فریفت و به دور باطل شیخ وشاه امتداد داد؛   کور که نیستید!   ارتش ناتو در لیبی به افلاس افتاده و نمی‌تواند همچون دوران شیرین جنگ سرد «رهبر انقلاب» از خم رنگ‌رزی بیرون بکشد.   هر چند اهالی لوموند تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا ضمن معرفی «مصطفی عبدالجلیل» ـ  ایشان قبلاً «افتخار» پادوئی در دکان سرهنگ قذافی را داشتند ـ  به عنوان «رهبر شورای ملی گذار»،  ‌ از این مردک با آن «ته‌ریش» کثیف و آن لکة‌ خاکستری روی پیشانی،  شخصیت مبارز «بزرگ» و تاریخی ارائه دهند! 

همانطور که گفتیم،  عبدالجلیل که بهتر است او را «عبدالذلیل» بخوانیم از نوچه‌های قذافی است که مدت‌ها به عنوان وزیر دادگستری در دستگاه «جناب سرهنگ» انجام وظیفه می‌کرد و همچون دیگر همتایان‌اش در جهان سوم،  یکشبه،  با یک «زنگ تلفن» تبدیل می‌شود به «مخالف»؛   عین بنی‌صدر و میرحسین موسوی.   سایت لوموند،   مورخ  اول سپتامبر 2011 در مطلبی تحت عنوان «مصطفی عبدالجلیل،  عامل شورش و معمار گذار در لیبی»،‌   می‌نویسد «این مرد کوچک اندام و شکننده جنبشی را که از ماه فوریه در بنغازی شکل گرفت به پیروزی رساند.   او موفق شد در یک جامعة قبیله‌ای پیرامون شورای گذار اجماع به وجود آورد.   اجماعی که اوپوزیسیون در سوریه و یمن از آن محروم است.»   در ادامة این داستان گوساله‌پسند،  «لوموندی‌ها» می‌نویسند:  

«[...] عبدالجلیل با آن ته ریش نقره‌ای و جای مهر روی پیشانی‌اش که مسلمانان آن را نشان اعتقاد می‌دانند،   مرد میدان است [...]»

ظاهراً روز‌نامة «لوموند» این مزخرفات را از زبان «گرایش‌های مختلف شورای گذار» نقل می‌کند،   حال آنکه در عمل،   به ارزش گذاشتن «ته‌ریش» و «جای مهر» کار گزارشگران همین رسانه است.   رسانه‌ای که از قدیم‌الایام سخت شیفته و فریفتة «اسلام» بود.   طی اقامت خمینی در پاریس،   در دوران سردار سازندگی،  در دوران سیدخندان جنایتکار،  و همچنین طی آشوب‌های میرحسین جلاد و پس از آن،  رسانة کذا در عمل اعتقاد عمیق‌اش را به اسلام به اثبات رسانده؛   اینهمه بدون اینکه «ته‌ریش» و ‌«جای مهر» روی پیشانی‌ کثیف‌اش چشم را بیازارد و  انسان را به حال تهوع دچار کند.   

بله،   «اعتقاد» لوموند به احکام توحش اسلام «قلبی» است،  نه ظاهری!   از قضای روزگار تلویزیون دولتی اسرائیل هم سخت واله و شیدای اسلام شده و با شوق و ذوق از «زنانه ـ مردانه» شدن پلاژهای مصر داستان‌‌ها برای‌مان می‌گوید؛‌‌  دلیل هم روشن است.   اگر مصر نیز همچون ایران به طویلة اسلام و آخوندبازی تبدیل شود،   نان اسرائیل حسابی در روغن خواهد افتاد؛    توریست‌های اروپائی مصر را رها کرده،   فقر و بیکاری در اینکشور گسترش می‌یابد و علی‌خامنه‌ای و دیگر سگ‌های هار استعمار باز هم می‌توانند «پیشرفت» بیشتری بکنند.   از مطلب دورنشویم که ممکن است سوابق درخشان «مصطفی عبدالجلیل» را از دست بدهیم.

به گزارش لوموند،   رهبر شورای ملی گذار،  در سال 1952 در «بیضا» واقع در شرق لیبی متولد شد و پس از اخذ دیپلم «حقوق اسلامی» پلکان ترقی را یک به یک پیمود.  «آقا مصطفی» در سال 1978،‌  یعنی در 26 سالگی در جایگاه قضاوت می‌نشینند و سپس ریاست دادگاه «بیضا» را برعهده می‌گیرند.   ایشان سرانجام در تریپولی به ریاست دادگاه استیناف منصوب می‌شوند و چون خیلی «اصولگرا» بوده‌اند،   بدون هراس از «قذافی» احکامی صادر می‌کنند که مورد تأئید سلسله مراتب حکومتی نبوده؛   به ادعای لوموند اصولگرائی در «روح‌» ایشان لانه داشت.   خلاصه در جامعه‌ای که یک ملت از بیم وحشیگری قذافی و نزدیکان‌اش در جای خود میخکوب شده بود،   رفتار این حضرت از نوادر بوده و همین امر نیز باعث می‌شود که سیف‌الاسلام،   پسر قذافی یک دل نه صد دل عاشق این گل‌گلاب و میوة کمیاب شود!

در سال 2007 ‌میلادی،‌  «سیف‌الاسلام» این مبارز نستوه را به عنوان وزیر دادگستری برمی‌گزینند تا برای رژیم کسب وجهه کنند.   لوموند توضیح نداده برای یک حکومت فرسودة کودتائی چگونه می‌توان در داخل و خارج مرزها کسب وجهه کرد.  ولی این قماش برنامه‌ها همواره بر پایة جنجال و هیاهو و جفتک انداختن به طاق طویله تنظیم شده و می‌شود.   خلاصه بگوئیم،  واژگون‌نمائی،   یعنی ارائة تصویر «غرب‌ستیز» از حکومت دست نشاندة شرکت‌های نفتی غرب.  این شیوة مقدس در سراسر جهان شناخته شده است.

به عنوان نمونه،  نگاهی بیاندازیم به همین تاواریش‌های خودمان در مسکو!   همان‌ها که ادعای مبارزه با کاپیتالیسم داشتند،  و در واقع به زد و بند با گاوچران‌ها مشغول بودند.  و مسلم است که بدون چراغ سبز اینان ارتش ناتو نمی‌توانست در مرزهای «اتحاد جماهیر شوروی» لات‌بازی‌ای  به نام «انقلاب اسلامی» به راه اندازد.   دولت قذافی هم نمی‌توانست بدون چراغ سبز اربابان‌اش از امثال مصطفی عبدالجلیل یک «مبارز» و «مخالف»،   آنهم از نوع «سازش ناپذیر» خلق کند.   این روند از سال 2004 با دستگیری یک پزشک فلسطینی و چند پرستار تابع بلغارستان آغاز شد و در سال 2007،  در آستانة ورود نیکولاسرکوزی به کاخ الیزه،  با جنجال صدور حکم اعدام برای  پرستاران شدت یافت.   

دولت قذافی می‌خواست پرستاران مذکور را اعدام کند،    و «عبدالجلیل» هم که دوبار بر «حکم اعدام» مهر تأئید زده بود از همان روزها «سازش ناپذیری‌اش» را به اثبات رساند و معلوم شد مرد میدان مزدوری برای غرب همین «عبدالذلیل» ذلیل‌مرده ‌است. 

در مرحلة بعد عیال سابق نیکولا سرکوزی سری به لیبی زد و پرستاران آزاد شدند!   و اینگونه بود که نان «مصطفی» و «نیکولا» در روغن افتاد!   در افکار عمومی،  همانطور که امام رضا «ضامن آهو»‌ بود، ‌ رسانه‌های غرب،   امام نیکولا را به عنوان «ضامن پرستار»،   و «مصطفی عبدالجلیل» را به عنوان «غرب‌ستیز» جاسازی کردند.   سپس قرار شد در لیبی هم «انقلاب» شود،‌  که شد.   و برای رهبری چنین جنبش آبکی و خرتوخری چه کسی بهتر از همین «عبدالجلیل!»   به ادعای لوموند ایشان پیوسته با سازمان امنیت و اطلاعات لیبی درگیری داشته‌اند!  چه مبارزی بوده‌اند ایشان!   

 سرانجام نیز در ژانویه سال 2010 ،   رهبر این انقلاب از وزارت دادگستری لیبی استعفا می‌دهند،   آنهم با جاروجنجال فراوان!   بله،   ایشان در یک مراسم رسمی که به صورت مستقیم از تلویزیون لیبی پخش می‌شد استعفای خود را به معمر قذافی تقدیم کردند و قذافی هم با این استعفا مخالفت کرد.   حدود چند ماه پس از این صحنه‌سازی مهوع شاهد حضور مخالفان قذافی در شهر رم می‌شویم.   اینان برای کسب مجوز کودتا به درگاه ارباب آمده بودند.   سازمان سیا ایتالیا را چنان به کثافت کشیده که همة‌ راه‌های کودتا به رم ختم می‌شود!

و اما به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد،   کودتا در لیبی امکانپذیر نبود،  از اینرو قرار شد «انقلاب» کنند!   شورای ملی گذار هم تعهد کرد 35 درصد از نفت لیبی را به عنوان «حق انقلاب» به شرکت فرانسوی «توتال» واگذار نماید.   امروز رسانه‌های غرب متن تعهدنامة «شورای ملی گذار» را منتشر کردند و آفتاب آمد دلیل آفتاب!   اینهم بهترین دلیل بر اینکه  «کنفرانس پاریس»،  بر خلاف نوع «ویتنامی‌اش» به افتضاح کشیده شده.   در این کنفرانس نیکولا سرکوزی تأکید کرد اصلاً و ابداً «تجزیة لیبی در دستور کار نبوده!»  ایشان در ادامه می‌فرمایند،    ما از «خواست مردم» در خیابان حمایت می‌کنیم.   رئیس جمهور فرانسه می‌گویند،   «مردمی که در لیبی به خیابان آمدند خواهان دمکراسی بودند؛‌   اینان بر علیه غرب و اسرائیل شعار نمی‌دادند!»   چه خوب شد با «تعریف نوین» دمکراسی آشنا شدیم!   

آن‌ها که بر علیه غرب و اسرائیل شعار نمی‌دهند،  خواهان دمکراسی هستند!   اگر اظهارات سرکوزی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت،   ‌فروشندگان برده و مواد مخدر که به غرب و اسرائیل بد نمی‌گویند نیز «دمکراسی» می‌طلبند.  آن گروه‌های «سازماندهی‌شده» که در پاریس و دیگر شهرهای بزرگ اتومبیل‌ها را شبانگاه به آتش می‌کشند نیز به همچنین،  و ... و از این قماش طرفداران دمکراسی فراوان خواهیم یافت!    پس بازگردیم به شکست کنفرانس پاریس و انعکاس آن در چهرة بعضی‌ها.   خارج از دو نخالة لیبیائی که نقش نخودی ایفا می‌کردند،  و اصلاً در باغ نبودند،   حال و روز بقیه اصلاً تعریفی نداشت.   
    
سرکوزی که می‌دانست قافیه را باخته در پی ماستمالی قضیه و دلجوئی از آفریقای جنوبی بود؛ دیوید کامرون چنان آشفته و پریشان می‌نمود که اگر کارد می‌زدید،  خونش در نمی‌آمد.  و امیر قطر می‌کوشید با ادا  اطوار و شیرین زبانی باعث انبساط ‌خاطر ایشان شود که نشد!   دبیرکل سازمان ملل هم در بهت و حیرت فرو افتاده بود،   و خلاصه کار بجائی رسید که سناتور «مارگلوف»،‌   فرستادة روسیه به کنفرانس کذا،‌  طی نشست مطبوعاتی‌اش اعلام داشت،‌  «ما حاضریم در لیبی پادرمیانی کنیم!»    در این گیرودار گفته شد یانکی‌ها سپر دفاعی‌شان را در ترکیه نصب خواهند کرد و ... و فهمیدیم  در پی برخی توافق‌ها،  کرة‌ شمالی هم در محور «قطرـ  جمکران» خواهد نشست.   این بود دلیل مسافرت دوبارة‌  رئیس جمهورکره شمالی به روسیه!

طفلک کیم یونگ ایل! ‌ نرسیده از روسیه مجبور شد به این کشور بازگردد و برای مذاکرات هسته‌ای با گروه1+  5 اعلام آمادگی کند،   این بود پیامد سفر جوزف بایدن به پکن.   البته این سفر پیامدهای دیگری هم داشت از آنجمله است،  سقوط ناگهانی تریپولی!  پیشتر به این ماجرا اشاره کرده‌ایم،  پس بازگردیم به روابط جمکران و کرة شمالی.  

به گزارش «بی‌بی‌سی»،  ‌مورخ 11 شهریورماه سالجاری،   قرار است پاسدار علی لاریجانی،  پادوی سفارتخانة علیاحضرت به کرة‌ شمالی سفر کنند.   در واقع علی‌کوچیکه از سوی لندن به این کشور اعزام می‌شود.   امیدواریم سفر پاسدار لاریجانی به کرة‌ شمالی همچون مسافرت «اکبر بهرمانی» به صورت قبیله‌ای صورت نگیرد.

سال‌ها پیش اکبر رفسنجانی اعضای خانواده‌اش را به کره شمالی برد،   تا ضمن ابتیاع سلاح برای تداوم جنگ استعماری،   توحش و ابتذال حکومت اسلامی را با خشونت حکومت به اصطلاح «مردمی» کره پیوند دهد و در این امر نیز بخوبی موفق شد.  حال باید ببینیم با افتضاحی که در لیبی به راه افتاده امیدی باقی مانده که ملایان جمکران به سلاح اتمی مجهز شوند؟   به استنباط ما چنین امکانی وجود ندارد.   شاید به همین دلیل است که مستر «جو ستورک»،   رئیس حقوق‌بشرفروشان پس از ماه‌ها سکوت از خواب غفلت بیدار شده و از کشتار کردها توسط ترکیه و حکومت ملایان انتقاد به عمل آورده‌اند!   اینهم از افتخارات «تاریخ» غرب!  

[...] خامنه‌ای در ديدار با هيات دولت [...] گفت  [...] افتخارات ناتو بعد از انقلاب اسلامی در هيچ دوره‌ای از تاريخ وجود نداشته [...] پيشرفت‌های علمی،  هنری،  فرهنگی و حتی نظامی [...] در دوران صفويه،  مرکلیه،  برلوسکنیه و سرکوزیه به هيچ وجه قابل مقايسه با ايران قبل از اسلام نيست [...]














...











Share




دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۰



میخک و سیخک!
...


مژده به اهالی مرزپرگهر!  سیمای جذام‌زدة جمکران بزودی ویراستی دینی از «شو میخک نقره‌ای»،   از یادگارهای فریدون فرخزاد را به نمایش در می‌آورد.   در دوران کهن،  مجری میخک نقره‌ای در حد امکانات‌اش برای سرگرمی ملت کودتازدة ایران تلاش می‌کرد؛   ولی در آستانة هزارة سوم،   هزاران هزار «چنج» بر ما تحمیل شده،   تا منافع یانکی‌ها در جهت مثبت «بچنجد!»  یعنی قرار شد جامعة ایران تحت نظارت توحش و نکبت و ادبار «احکام دین» قرار گیرد و به قول خبرنگار شارلاتان «شپیگل» منضبط شود!   در این راستا لازم آمد مشکلات اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی ملت ایران زیر چادر «سیا» پنهان بماند،   تا ملت‌های منطقه از وزش «نسیم معنوی» بیشتر لذت ببرند.   که گفته‌اند:  

لئیم‌زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پر گشت گنده‌تر گردد

اینگونه بود که چادر و ریش و تسبیح و آداب تخلی و ماه «مبارک» رمضان و غیره بجای مسائل واقعی ما ملت نشست،   و جنگ استعماری تبدیل شد به «نعمت الهی» و تحریم اقتصادی چنان باعث «پیشرفت‌» شد که چند میلیون ایرانی هست و نیست‌شان را به دلار تبدیل کردند و سپردند به بانک‌های غرب.  همان بانک‌ها که برای‌شان آخوند و جنگ و تحریم به ارمغان آورده بودند.   همان‌ها که اختیار ارز حاصل از چپاول نفت‌مان را نیز به دست داشته و دارند و امروز هم در «رادیوفردا» برای‌مان صورتحساب می‌نویسند.   

اینان ادعا می‌کنند دولت «شپیگل‌نژاد» 500 میلیارد دلار را طی 6 سال به ریال تبدیل کرده تا در ایران خرج کند!   البته این صورتحساب‌ها در واقع برای دیگران نوشته می‌شود.  گاوچران‌ها به بعضی‌ها می‌گویند از ذخائر ارزی ایران چیزی باقی نمانده که قابل شما را داشته باشد؛  همه را این پسرک نااهل خرج کرده!   بله،   روی سخن با ما نیست؛‌   «به در می‌گویند، که دیوار بشنود.»  دیوار یعنی منطقة نفوذ دشمن! «دشمن» کیست؟ رقیب اربابان حکومت اسلامی،  یعنی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک.   سایت رادیوفردا،  مورخ 3 شهریورماه سالجاری در بخش «اقتصاد ایران» در مطلبی تحت عنوان «مسابقه قيمت‌های سکه و ارز در بازار ایران» می‌نویسد:

«[...]  دولت کنونی طی شش سال گذشته [...] بالغ بر 500 ميليارد دلار سود خالص ناشی از فروش نفت خام [...] را [...]  به ريال تبديل کرده و به مصرف رسانده است [...]»

نقل این داستان‌های دلفریب از قدرت و شوکت،  و به ویژه از ولخرجی «مرده‌شویان» برای دور کردن «چشم بد» است؛  «نظرقربانی» بسته‌اند!   سازمان سیا برای در امان ماندن از «چشم زخم»،  با توسل به یک تکه چوب،  می‌خواهد خر مرده را به «لولو» تبدیل ‌کند!   برای لولوسازی یک چوب دراز،  مانند دسته بیل و یک الاغ مرده لازم است.   چوب را به ماتحت الاغ «راحل» فرو کرده و این مجموعة فرهیخته را به عنوان مترسک در «پالیز» می‌کارند تا  پرندگان را فراری دهد!   یادآور شویم،   برخورداری از نعمت الهی «مغز خر» برای لولوساز الزامی است.   به این ترتیب «لولوساز» و پامنبری‌های‌اش هرگز از خود نخواهند پرسید،   خری که حتی پیش از مرگ هم نمی‌تواند چوب را از ماتحت‌اش بیرون بیاورد،  چگونه از لاشه‌اش کاری ساخته است؟

فریدالدین عطار در «اسرارنامه» می‌گوید،   دیوانه‌ای «لاشة خر» در پالیز بدید؛   پرسید حکمت این کار چیست؟  او را گفتند،  برای ممانعت از «چشم بد» است.   چون دیوانه این بشنید، بخندید و گفت:    

گر آن‌ستی که این خر زنده بودی  
بسی زین کار خر را خنده بودی
شما را مغز خر داده است ایام
از این‌اید این سر خر بسته در دام 
نداشت او زنده چوب از ک...ن خود باز
چگونه مرده دارد چشم بد باز

اینهم حکایت ولخرجی‌های چندصد میلیارد دلاری حکومت جمکران!  گویا دست روزگار به سازمان سیا هم مغز خر فراوان داده باشد!   شاید هم مستر «تقی‌زاده»،   نویسندة این گزارش به اصطلاح اقتصادی نه تنها قرارداد خفت‌بار کنسرسیوم ‌را فراموش کرده‌اند که با ابعاد نجومی 500 میلیارد دلار و اختیارات واقعی دولت مفلوک حکومت مرده‌شویان نیز بیگانه‌‌اند!   مگر دولت ایران می‌تواند سالی 100میلیارد دلار از بانک‌های غرب خارج کند؟  مگر عموسام مرده؟  این دلارها متعلق به «دولت جمکران» نیست؛‌   صاحب دارد.   دولت مرده شویان اگر از چنین اقتداری در عرصة اقتصادی برخوردار می‌بود،   نیمی از جمعیت ایران زیر خط فقر نمی‌افتادند!      

از این گذشته میزان «فروش» نفت ایران طی 6 سال گذشته چقدر بوده که سود خالص آن پس از کسر 70 درصد حق و حساب و رشوة‌ کنسرسیوم بر 500 میلیارد دلار بالغ شده؟!   این «سود خالص» حکایت همان «منار و گنجشک» است؛   به قول معروف «یک چیزی بگو بگنجه!»  حال فرض کنیم که دولت جمکران از چنین تسهیلاتی در زمینة  تبدیل دلار برخوردار است؛  پس تحریم‌های اقتصادی شامل حالش نشده!   در نتیجه،   برخلاف عرعر مقام معظم و دیگر سگ‌های هار استعمار که با گسترش تحریم‌ها «پیشرفت» می‌کنند،   این تحریم‌ها شلاقی است که فقط بر گردة ملت ایران فرود می‌آید و حساب ما ملت هم از این حکومت دست‌نشاندة سازمان سیا و مخالف‌نمایان «سبز» و سرخ‌اش جداست.   از نظر ما مداحان رهبر همانقدر منفور و مفلوک‌اند که مداحان میرحسین و شیخ مهدی.

خوانندة گرامی!   امیدواریم مطالب این وبلاگ شما را از راه راست «منحرف» نکند!   ما همواره پشتیبان «آزادی بیان» بوده و هستیم.   آزادی زندانیان سیاسی نیز هرگز از مطالبات ما حذف نشده.   ولی لازم است به چند اصل اساسی اشاره کنیم.   نخست اینکه ما از «افراد» حمایت نمی‌کنیم؛   از نظر ما اهداف «منطقی» اهمیت دارد.   دیگر آنکه برای ما زندانی سیاسی «مهتر» و «کهتر» و «برتر» وجود ندارد!   از اینرو هیچ دلیلی نمی‌بینیم که فقط زندانی شدن مداحان میرحسین موسوی را محکوم کنیم!   اولاً مداحی،   آنهم در هزارة سوم فقط بازتاب حقارت و ذلت مداح است.   ثانیاً مداح «شاعر» نیست؛   شاعر،  هرگز مداحی نمی‌کند!

آن مداح «در بند» که مورد نظر شماست،   از نظر ما هیچ تفاوتی با امثال «جعفریان» و دیگر مجیزگویان بارگاه توحش و حماقت نمی‌تواند داشته باشد.   و اگر این فرد زندانی سیاسی شمرده می‌شود هیچ امتیازی بر دیگر زندانیان سیاسی ندارد؛   آرزوی ما آزادی همة زندانیان سیاسی است.   و گذشته از این مسائل،   باورها و گرایش سیاسی شاعر و هر انسان دیگری،  حریم خصوصی اوست و دخالت در این زمینه نشان توحش و حماقت است.   در جهان متمدن،  یعنی در جوامع انسان‌محور،  کسی را به دلیل باورها و گرایشات سیاسی‌اش نکوهش نمی‌کنند!   این شیوة برخورد ویژة چماقداران جهان سوم و پیروان خط آن وحشی بیابانی است.   البته شیوه‌های توحش بی‌شمار است.

به عنوان نمونه روز گذشته رسانه‌های غرب اعلام کردند،  «مخالفان قذافی حاضر به مذاکره با او نیستند و می‌گویند،‌ «قذافی باید برود!»   البته دلیل روشن است.   در رأس «شورای ملی گذار» نوچه‌های سابق قذافی نشسته‌اند که به مصلحت روزگار ته‌ریش کثیفی هم «کاشه» رفته و جای مهر برپیشانی‌شان نمایان شده؛   مهر مزدوری.  اگر قذافی نرود،  دست جنایتکار «شورای ملی گذار» رو می‌شود،  و امکان تاخت و تاز نخواهد داشت.  حکایت پهلوی‌ها و آخوندها که یادمان نرفته؛  «شاه باید برود!»  اگر شاه می‌ماند و پروندة حمایت‌های مالی از حضرات آیات عظام علنی می‌شد،  هم رسوائی صدام حسین را شاهد بودیم،  هم گند امام خمینی‌شان در می‌آمد.    در نتیجه،  «باید برود!»  روز از نو،  روزی استعمار از نو.

از این گذشته،   «مذاکره» ویژة انسان‌های متمدن است؛   وحوش مذاکره نمی‌کنند.  جماعت عضو «شورای کذا» اگر از جمله وحوش نمی‌بودند،  در دستگاه جناب سرهنگ نمی‌نشستند.   در رویاروئی استعماری بین نوکران،   همیشه یکی می‌باید دیگران را حذف کند و طرف «پیروز»،   عین امام خمینی‌شان به «کامیابی»‌ تمام و کمال برسد.   به این می‌گویند صورتبندی «استعماری».   حال آنکه در «مذاکره» هیچکس کاملاً «کامیاب» نمی‌شود،  هر چند کسی هم صددرصد «ناکام» نمی‌ماند.   به زبان روشن‌تر،   مذاکره فی‌نفسه نشانة «تمدن» است و اسلام‌گرایان،   درست مثل پیامبرشان که پانزده سدة پیش به زور شمشیر دین التقاطی‌اش را به دیگران تحمیل می‌کرد،   و اموال‌ و دارائی‌های‌شان را به تاراج می‌برد،  اصولاً با تمدن بیگانه‌اند و خلاصه «سازش» نمی‌پذیرند.   ارتش ناتو از شیفتگان همین «تمدن‌ستیزی‌» و «اصولگرائی» است.

شاهدیم که سگ‌های هار استعمار چه در جمکران و چه در خارج مرزها «مذاکره» را با «سازش» و «خیانت» در ترادف قرار می‌د‌هند تا «انسداد» را تداوم داده،   آن را تا حد امکان گسترش بخشند.   این است دلیل مخالفت «شورای ملی گذار» لیبی و معترضین سوریه با «مذاکرات!»   و چرا راه دور برویم؟   شاهد بودیم که در اوج جنجال میرحسین موسوی،  هر دو جناح کاذب،  از «مذاکره» با یکدیگر خودداری کردند.   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم،   تنها هدف از جنجال پیرامون «تقلب» در به اصطلاح «انتخابات‌شان»،   فقط بحران‌سازی جهت گسترش تاراج و سرکوب ملت ایران بود.   هدف «انقلاب» لیبی نیز جز این نیست.

حضرات مایلند در سوریه نیز همین قماش «انقلاب» را سازمان دهند.  به همین دلیل است که به اصطلاح «مخالفان» دولت سوریه که در پناه سرنیزة ارتش ناتو در ترکیه جمع شده‌اند،  هرگونه مذاکره با دولت را محکوم می‌کنند،  چرا؟  چون گذار قانونی به سوی دمکراسی در این کشور،  تهدید مستقیم منافع ارتش ناتو،   و به ویژه منافع محفل مرداک است.  محفلی خواهان شناسائی اسرائیل به عنوان «کشور قوم یهود» شده؛   کیهان جمکران نیز علیرغم نعل‌های وارونه‌ای که هر روزه در ورق‌پاره‌های‌اش می‌زند،   در هم‌سوئی با همین محفل قرار گرفته.   اگر به خبر ویژة کیهان،   مورخ 6 شهریورماه سالجاری بنگریم این هم‌سوئی را به صراحت خواهیم دید.

کیهان جمکران جهت انعکاس مطالبات اربابان‌اش در غرب به «گاردین» متوسل شده و در مطلبی تحت عنوان «ملت جعلي اسرائيل كه اعتقادي به آرمان صهيونيسم ندارد»،   به نقل از شیپور اسلام‌پناهان اسرائیل‌پرست «لندنی» می‌نویسد،  ‌ مهاجرانی که از روسیه به اسرائیل آمده‌اند،  «یهودی واقعی» نیستند،   اینان با آرمان‌های صهیونیسم بیگانه‌اند!   بله،   به این ترتیب هم با آرمان‌های صهیونیسم بهتر آشنا می‌شویم و هم با «صاحبان واقعی» کیهان جمکران و دل‌نگرانی‌های‌شان!   

نگرانی حضرات همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم،   حضور یهودیان «روسیه» در اسرائیل است؛   اینان از سیاست‌های لندن و واشنگتن پیروی نمی‌کنند و همین امر،   یعنی وابستگی یهودیان روسیه به مسکو،   اشک کارفرمایان «گاردین» را در آورده.   پاسدار شریعتمداری هم که در غم و اندوه ارباب شریک است.   

خلاصه پس از بر هم خوردن برنامة‌ رقص شکم تیمسار فیروزآبادی،   و نیمه‌تمام ماندن «ستریپ‌تیز» مهرورزی به آهنگ «هولوکاست دروغه،   همش یه مشک دوغه»،   شاهد گریه‌زاری پاسدار شریعتمداری هم می‌شویم.   شیون آنهم پای «منقل افطار!»   بله سرپرست کیهان جمکران پس از شنیدن ناله و زوزة گاردین،   وافور به دست جهت دفاع از «ارزش‌ها» آنهم ارزش‌های به قول خودشان «صهیونیسم» به میدان آمده،   و از آنجا که نمی‌تواند مستقیماً مطالبات ارباب را مطرح کند راه نقل قول از «گاردین» را برگزیده که همچون «ذغال جکسن» کار را بی‌خطر می‌کند. 

 گاردین می‌نویسد،   ميليون‌ها یهودی روس كه طی 20 سال اخير به اسرائيل آمده‌اند در پی زندگي بهتر بودند و هیچ اعتقادي به يهودي‌ات و «آرمان» صهيونيسم ندارند!   از این اظهارات حداقل دو نتیجه می‌گیریم.   نخست اینکه،  گاردین نیز همچون ورق‌پاره‌های جمکران خودش را به  دین‌سنج مجهز کرده.  دیگر آنکه،   یهودیانی که از اروپای غربی و آمریکا و حتی از آفریقا به «سرزمین موعود» مهاجرت کرده‌اند از «اشراف» و ثروتمندان پیرو خط «بن گورین» روشن‌ضمیر به شمار می‌آمده‌اند و همچون رهبر جمکران با گذران زندگی و مسائل مادی کاری نداشته‌اند!

یادآور شویم بسیاری از یهودیان روس که به اسرائیل مهاجرت کردند،  از شدت خوشی به کانادا پناهنده شدند!   در اینمورد پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم،  ولی محض اطلاع سرپرست بینوای کیهان باز هم گفتیم،   باشد که خر فهم شود!   و اما بشنویم از مهاجران یهودی آمریکا و اروپا به اسرائیل!   در ینگه دنیا برای «اسکان»،   یا بهتر بگوئیم جهت «کوچاندن» یهودیان به اسرائیل سازمان‌های «خیریه» به راه انداخته‌اند و کمک مالی شهروندان به این سازمان‌ها از مالیات‌شان می‌کاهد!  وظیفة‌ سازمان‌های کذا ارسال زباله به اسرائیل است.   اینان برای ارسال اوباش،   افراط‌گرایان مذهبی و «نژادپرست» همه نوع تسهیلات فراهم می‌آورند.   پس بهتر است پاسدار شریعتمداری به قفس‌اش باز گردد و «گاردین» هم مزخرفات‌اش را برای کسانی نقل کند که از سیاست‌های لندن و واشنگتن در اسرائیل،   یعنی تلنبار کردن زباله در این سرزمین بی‌خبراند:                    

«[...] گاردين [...] دربارة نحوة ملت‌سازي [...] نوشت:  مهاجران روس [را که] 15 درصد جمعيت [...] اسرائيل را تشكيل مي‌دهند [...] به سختي مي‌توان [...] يهودي ناميد [...] طبق آئين يهود،  فردي يهودي محسوب مي‌شود كه از مادري يهودي به دنيا آمده باشد [...] يا آنكه آئين ويژة ورود به مذهب يهوديت را [...] طي كرده باشد [...]‌ سي درصد از مهاجران روس تبار [...] كه در دهه 90 وارد اسرائيل شدند [...] تحت قانون ارتدكسي [...] يهودي محسوب نمي‌شوند [این آمار] در سال 2005 [...] به 59 درصد رسيد [...] درصد قابل توجهي [از این مهاجران] با هدف زندگي بهتر [...] اقتصادي به اسرائيل آمدند[...]»

ناله و شیون «گاردین» دلیل موجه،  یعنی «اقتصادی» دارد.  خلاصة کلام،   افزایش مهاجران روس در اسرائیل،‌  یعنی کاهش نفوذ لندن واشنگتن در این کشور!   کاهش نفوذ،  یعنی کاهش قدرت و ثروت و ... و شاهدیم که تمام جنگ‌های تاریخ بشر فقط برای افزایش قدرت و ثروت به راه افتاده و می‌افتد.   و از آنجا که با میعاد 20 سپتامبر چندان فاصله‌ای نداریم، فعالیت بوق‌های ارتش ناتو در تمام جبهه‌ها،   از جمله در ایران آخوندزده شتاب بیشتری گرفته.   به همین دلیل است که آمار بی‌اساس و بی‌بی‌گوزک‌های «گاردین»،  ‌ نهایت امر به «خبر ویژة »کیهان جمکران تبدیل می‌شود.  و به همین دلیل بوق‌های ناتو موسوی و کروبی را به عنوان  «پالیز نگهدار» استعمار برگزیده‌اند.     

بله،   پس از رسوائی و ناکامی ارتش ناتو در برنامة تجزیة لیبی به دو کشور اسلامی سبز و سیاه،   بوق‌های این ارتش جنایتکار می‌کوشند از جسد پوسیدة میرحسین و لاشة متعفن شیخ مهدی نانی برای کارفرمایان‌شان به تنور بچسبانند.   در این راستا،   سازمان سیا برنامة آیندة‌ حکومت جمکران را در داخل با شیخ مهدی کروبی،   و در خارج مرزها با امیرارجمند،   مشاور «عالی» میرحسین جلاد به پیش می‌برد.    

به عبارت دیگر،   از دو شاخة‌ کودتای 22 خردادماه 1388،  شاخة لندن با هدف «ایجاد اجماع»،   خارج مرزها را هدف گرفته و بر طبل سکولاریسم می‌کوبد.   حال آنکه شاخة فرانسه،   یعنی شاخة ضعیف‌تر با آخوند مهدی کروبی دجال معرکه‌گیری می‌کند و می‌کوشد از این جنایتکار پلید تصویر دلپذیر «زندانی سیاسی» و تبعیدی ارائه دهد.   باری،  در حالیکه «داش‌ممد ارجمند» در فرنگ با سکولارهای «نیست‌درجهان» مشغول گفتگو هستند،  گاوچران‌ها می‌خواهند در داخل «شو» شیخ مهدی را در سیمای کریه جمکران به اجرا در آورند. 

شاید بگوئید، ‌ شیخ مهدی «شومن» نیست،  اما اشتباه می‌کنید!  شیخ مهدی در اجرای همه نوع نمایش مهوع استعداد دارد؛ ‌ 33 سال است که استعداد ذاتی شیخ مهدی در همة‌ زمینه‌ها شکوفا شده و تنها اشکال این تحفه نطنز این است که با یک خروار ریش و پشم پیراهن زنانه به تن دارد،  حال آنکه فریدون فرخزاد مثل آدمیزاد  لباس می‌پوشید.   خلاصه،  هر کس با امکانات‌اش!  

امروز فریدون فرخزاد نداریم؛   اگر هم می‌داشتیم نمی‌توانست شو «میخک نقره‌ای» اجرا کند؛ ناچار بود با سجاده و تسبیح و چادر «سیا» مراسم «شو» دشمن‌شکن به اجرا بگذارد و بجای «شب بود بیابان بود زمستان بود،   و یارم در آغوشم هراسان بود»،    ترانة مصائب زینب و فاطمه و حسین را بخواند: 

شب بود بیابان بود محرم بود
توفان و گرمای فراوان بود
زینب در آغوشم نمازخوان بود
از تقلب افسرده و بی‌جان بود
چادرش از باد و توفان گشته آشفته ...
    
بله این ترانه‌ای است که حتماً در «شو» شیخ مهدی خواهیم شنید.   «برادر» شجریان پس از اجرای ترانة خیلی ایرانی «ربنا»،   آواز «چادر زینب در کربلا» را نیز برای مشتاقان ‌خواهند خواند.  سپس مراسم تفریحی «ضیافت در قلعة حیوانات» برای شهروندان بخت‌برگشتة چاه ‌جمکران پخش می‌شود و ... و همه به یاد میخک نقره‌ای می‌افتند که در هزارة سوم «چنج» یافته و به «سیخک نقره‌ای» تبدیل شده.   

امیدواریم از این مفر توطئه‌گران «گوادالوپ» بتوانند برای سازمان دادن به براندازی،  یک سنگر فراگیر «حق» در خارج بر پا کرده و همچون سال رویائی 1357 با کمک اراذل شهربانی و ساواک آن را به ایران صادر کنند تا «شپیگل‌نژاد»،  میرحسین جلاد،  و به ویژه شخص رجب اردوغان که در واقع از ترس «یاخونت‌ها» به بشار اسد پارس می‌کند،  بار دیگر شاهد «عظمت آلمان» باشند!

 











...











Share