دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۱

واتیکان فال!

تا پرکنیم جام تهی از شراب را
  
دیوید کامرون،  ازدواج همجنسگرایان را برای «تقویت» بریتانیا ضروری ارزیابی می‌کرد؛‌   در پاریس شاهد لشکرکشی خیابانی مخالفان و موافقان «حق» ازدواج اینان بودیم؛ ‌ در پارلمان اروپا هم،‌  «مرزوقی»،  ‌ رئیس جمهوری «اسلامی» تونس پس از ترور «بل‌عید» در جایگاه «مخالف خشونت» نشسته بود!   خلاصه دکان «حقوق بشر نسبی»‌ یا بهتر بگوئیم روند  گله‌پروری و مردم‌سالاری خیلی گرم و داغ بود که ناگهان کاسه کوزة شرکت غذائی «فیندوس» بهم ریخت و آه از نهاد حضرت پاپ  برآمد!
 
رسوائی شرکت سوئدی‌ و در واقع چند ملیتی «فیندوس»،  پیامد منطقی فروپاشی سنگر مقدسی است که پس از جنگ دوم با هدف تقلیل فاشیسم به «یهودستیزی» و «سرکوب همجنسگرایان»‌ بر پا شده بود!   با استقرار این سنگر مقدس در واقع آنگلوساکسون‌ها اصل مطلب،  یعنی تضاد بنیادین فاشیسم با «مادی‌ات انسان» را در پرانتز گذارده بودند تا بتوانند از یک‌سو برای مسجد و کلیسا و دولت اسرائیل حاشیة امن فراهم آورند؛   و از سوی دیگر،   با به ارزش گذاشتن همجنسگرائی،  «نسبی‌ات» را بر اعلامیة جهانی حقوق‌بشر تحمیل کنند!  و اینچنین بود که «حقوق بشر دینی» و «حقوق بشر همجنسگرا» به تدریج بجای اعلامیة جهانی حقوق بشر نشست و با استقبال گرم ملایان جمکران نیز روبرو شد.
 
در نتیجه طی نشست امنیتی مونیخ،   «وستروله»،   وزیر امورخارجة‌ آلمان برخلاف گذشته به جمکرانیان پارس نکرد!   روابط وستروله با وزیر امورخارجة ‌مرده‌شویان خیلی گرم و داغ شده بود و «تفاهم» ایشان با صالحی چنان آبی از لب و لوچة جمکرانیان سرازیر کرده بود که بیا و ببین!   همه چیز بر وفق مراد ملایان پیش می‌رفت.   بوق‌های آنگلوساکسون‌ ‌«شکسپیر» را به جای  «فروید» نشانده،   و «لانة شیطان» را در مغز انسان شناسائی کرده بودند تا «انتخاب» را با «اشتباه»‌ در ترادف قرار دهند،   و با این ترفند،  از دوران موسولینی تا به امروز، ‌ از انسان‌ها سلب مسئولیت‌ کنند.   اینچنین بود که افلاس و ادبار دوران صفوی با «اقتدار» ترادف یافت؛   «تحریم‌ها» مقصر مرگ ناشی از کمبود دارو شناخته شد؛   مسئولیت «فساد مالی» بر دوش «فرودستان» قرار گرفت،   و گیاهان تبدیل شدند به الگوی زندگی انسان!  خلاصه،  سیاست موسولینی حرف نداشت،‌   فقط به گفتة برلوسکنی،  «اشتباه» ایشان «یهودستیزی» بود!
 
البته سایت بی‌بی‌سی «گزارشی» در مورد اظهارات جنجالی برلوسکنی انتشار داده،   بدون اینکه به اصل مطلب اشاره کند!  اصل مطلب اینجاست که واتیکان در رأس محافل «نه شرقی، نه غربی» از طریق ایجاد گله‌های «دینی» و «دین‌ستیز»،  با هدف «سرکوب آزادی بیان»‌ و ممانعت از استقرار دمکراسی به پروپاگاند فرسودة‌ «سلب مسئولیت از انسان» متوسل شده.  این پروپاگاند از طریق تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها،   «لائیسیته» را با «خداناباوری» در ترادف قرار می‌دهد و «گرایش به همجنس» را نیز به نوعی «ارزش» جامعة نوین‌ تبدیل کرده!  این است دلیل اختراع «کلیسای لائیک» و «کشف لانة شیطان در مغز انسان!»
 
در آستانة هشتاد و چهارمین سال پایه‌ریزی واتیکان توسط موسولینی،   محافل «روس‌ستیز»‌ موفق شدند در مغز انسان «لانة‌ شیطان» کشف کنند!   لانة کذا «لکة تیره‌ای» است که از دوران کودکی در مغز «بزهکاران آینده» یافت می‌شود!   بله،   این «کشف» یک پروفسور آلمانی است که به مذاق سازمان سیا بس شیرین آمده.   دلیل هم روشن است؛   محافل «دمکراسی‌ستیز» می‌کوشند «جرم» و «جنایت» را «طبیعی» جلوه دهند.   تنها به این ترتیب است که از انسان «سلب مسئولیت» خواهد شد،   و انسان بالغ در بطن گله و در جایگاه «صغیر»، «مهجور» یا «بندة خطاکار» قرار می‌گیرد،   و از حق «انتخاب آزاد» نیز محروم می‌شود.  و این است دلیل «اشتباه موسولینی!»
 
«اشتباه موسولینی» در واقع از اختراعات محفل «برلوسکونی» است که در سایت بی بی‌سی،‌ مورخ 7 فوریه 2013 انعکاس یافت:
 
«[...] به گفته او ‌[برلوسکنی]  قوانین نژادی که باعث شد ۸ هزار یهودی ایتالیایی از اردوگاه‌های مرگ سر در بیاورند،   بزرگ‌ترین اشتباه موسولینی بود[...]»
 
همه بدانند،  موسولینی «اشتباه» کرد.  به عبارت دیگر،   ایشان یا صغیر و مهجور بوده‌اند،   و همچون «بابا آدم» فریب شیاطین را خورده‌اند،   یا اینکه برخوردشان با مسائل کشور،‌  مانند برخورد حیوانات با اطراف و اکناف به صورت «غیرمسئولانه» انجام شده!  خلاصه حضرت موسولینی عین امام زمان شیعی‌مسلکان از ته چاه آمدند و کاری که به صلاح «مسلمین» بود انجام دادند!   به این ترتیب،  بی‌بی‌سی به ما «یادآوری» می‌کند که موسولینی،‌  در چارچوب یک برنامة سازمان یافته در محافل سرمایه‌داری اروپای غربی جهت «حذف» فیزیکی چپ‌گرایان اروپای مرکزی به قدرت نرسیده بود!   روشن‌تر بگوئیم وق‌وق‌صاحاب امپراتوری بریتانیا از قضای روزگار تاریخ معاصر اروپا را در «تحلیل‌اش» حذف کرده!  می‌بینیم که ملایان جمکران برای تحریف تاریخ از کدام سوراخ «درس» می‌گیرند.
 
بله،  موسولینی نخست‌وزیر بودند و اشتباهاتی کردند که بزرگ‌ترین‌شان همین فرستادن یهودیان به مسلخ بوده!  و این موضوع را هم با یک «عذرخواهی» ‌می‌توان فیصله داد.  اتفاقاً واتیکان هم ضمن انکار تاریخچة پرافتخارش که حمایت همه جانبه از هیتلر در رأس آن قرار دارد،   فقط برای «یهودستیزی»، ‌ آنهم از کشور اسرائیل تقاضای بخشش می‌کند!   بی‌خیال دیگر یهودیان و قربانیان فاشیسم!  به عبارت دیگر،  واتیکان هم مثل موسولینی اشتباه کرده! روشن‌تر بگوئیم اینان هیچ تفاوتی با حیوانات ندارند؛‌  از محاسبة‌ «پیامد منطقی» اعمال‌شان  ناتوان‌اند‌!   همه بدانند و آگاه باشند،   دولتی که برای حذف سازمان یافتة‌ جنبش‌های چپ واتیکان را پایه‌ریزی کرده و با واشنگتن،  برلن و دربار انگلستان همکاری داشته،  فاشیست نبوده؛  مرتکب «اشتباه» شده!
 
یادش بخیر آن روزهای نورانی که دربار بریتانیا برای سلطنت «ادوارد هشتم» تحت نظارت عالیة هیتلر خیز برداشته بود،   و برای اشغال فرانسه به هیتلر چراغ سبز می‌‌داد!   بله،   قرار بود هیتلر فرانسه را اشغال کند و پس از شکست ارتش سرخ و تصرف منابع نفتی قفقاز،  حضرت ادوارد هشتم،   پادشاه «عاشق» و مستعفی را برای سلطنت به لندن بازگرداند،   و نان لندن و واشنگتن را در روغن فراوان بیاندازد!   به همین دلیل بود که ژرژ پنجم درگذشت و یانکی‌ها «والیس سیمپسون»،  جاسوس دستگاه موسولینی را از رم بیرون کشیدند و به لندن اعزام داشتند تا ادوارد هشتم «عاشق» جمال بی‌مثال ایشان شود!    
 
در نتیجه،‌  همة گوساله‌های «ننه حسن» چندین دروغ شاخدار را پذیرفتند!   نخست اینکه «ادوارد هشتم به خاطر عشق،  سلطنت را رها کرد»،   دیگر آنکه والتر بنیامین، ‌ دست به خودکشی زد!   البته این جریانات و به ویژه ماجرای ادوارد هشتم و محور «واشنگتن ـ لندن ـ برلن» موضوع وبلاگ ما نیست،   فقط بگوئیم جنجال رسانه‌ای پیرامون عشق و عاشقی چارلز، ولیعهد بریتانیا نیز در راستای سیاست همین محفل به راه افتاد،  و البته مانند سناریوی قبلی ناکام ماند!   
 
ولی انسان‌ستیزی محفل فاشیسم،  علیرغم این ناکامی‌ها همچنان ادامه دارد.   ترور رهبر جبهة‌ چپ تونس و مرگ «کلود کوواس» دو نمونة‌ بارز از «فعالیت‌های» اخیر محافل «مردم‌سالار» و «گله نواز» و نازنازی خودمان است.   فردریک کوواس از بمب‌گزاری خودداری کرده بود،   «بل عید» هم چپ‌گرا بود!  مرگ هر دو «واجب شرعی» می‌شود! برای آشنائی با ماجرای کوواس که در سوئیس سر به نیست‌اش کردند،‌  مشتاقان می‌توانند به «ولترنت»،  مورخ 11 فوریه 2013 مراجعه فرمایند؛‌  ما هم سری به تونس می‌زنیم.           
 
چرا «شکری بل‌عید» را ترور کردند؟   چون برای گسترش تاراج،‌  بازتولید سناریوی «اشغال سفارت آمریکا» در تونس امکان‌پذیر نبود!   بله،   شورای امنیت در پی قتل سفیر آمریکا در «بن‌غازی»،   مسئولیت دولت‌ها را در حفظ امنیت دیپلمات‌ها و هیئت‌های دیپلماتیک به صراحت گوشزد کرده،   در نتیجه روند مقدس «ایجاد آشوب»، ‌ «تبدیل مزدور  به اوپوزیسیون»‌ و «سلب مسئولیت»‌ می‌بایست از طرق دیگری به مورد اجرا گذاشته می‌شد،  و چه راهی بهتر از ترور چپ‌گرایان؟   در سال 1955 میلادی نیز «یوسف بن‌صلاح»،  رهبر سندیکای کارگران تونس در فرانکفورت ترور شد،   تا مزاحم  «قهرمان استقلال تونس»،  حضرت «حبیب بورقیبه» نشود.
 
خلاصه بگوئیم برنامة‌ آنگلوساکسون‌ها برای «تونس» همان برنامه‌ای است که در ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه به اجرا در آمده:   آشوب و سرکوب جهت به ارزش گذاشتن  معنویات و مقدسات و تأمین جایگاه برتر برای آخوندجماعت،   ‌چرا؟  چون در غیراینصورت امکان بسیج «گله» و گسترش بی‌مسئولیتی وجود نخواهد داشت.   به عنوان نمونه،   پس از ترور «شکری بل‌عید»،‌   تمامی «جناح‌ها» آن را محکوم کردند،  تا به این ترتیب از خود تصویر مخالف خشونت ارائه دهند.  آنگاه معلوم شد قاتل اصلی رهبر جبهة چپ تونس چیزی نبوده جز «خشونت و احساسات ناشی از انقلاب!»  و خلاصه جای نگرانی نیست!  حداقل از مطلب ابله‌پسند ‌«فارین‌پالیسی» که ترجمه‌اش در سایت «دیپلماسی ایرانی»،‌  مورخ 21 بهمن ماه سالجاری انتشار یافته چنین برمی‌آید!  شارلاتان‌های «فارین‌پالیسی» که امثال «زهرا خانم» را برای‌مان در جایگاه روشنفکر نشانده بودند،   مصلحت ندانسته‌اند از اعزام نیروهای ارتش تونس برای حفاظت از مناطق نفتی سخنی به میان آورند؛  بله،  «مادیات» چه اهمیتی دارد؟
 
به قول لات‌ولوت‌ها «بیائید برای دین خدا دعا کنیم!»   «دین» از انسان مهم‌تر است؛‌  بدون «دین» نمی‌توان با شعارهای پوچ،   از قماش «مرگ برشاه،  الله‌اکبر،  استقلال، آزادی،  جمهوری اسلامی» گلة انقلابی و «معترض» به راه انداخت و بدون «گله» هم ارتش آدمخوار ناتو نمی‌تواند از طریق لشکرکشی خیابانی به کودتا سازمان دهد و «انقلاب» به راه اندازد!  باری  از اهمیت «گله» هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم!
 
«گله» با تمامی اصول انسانی و نظم دمکراتیک و به ویژه با مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر در تضاد قرار می‌گیرد.   جایگاه واقعی اجتماعی،  ‌آزادی بیان،  فردی‌ات‌ و از همه مهم‌تر «مسئولیت» مفاهیمی‌اند که در گله از معنا و مفهوم تهی می‌شود.   برخلاف مطالبات صنفی و صریح و روشن،   مطالبات «گله» همیشه پوچ و مبهم و انسان ستیز است!  به عبارت دیگر «گله» با انواع «نفی» و مفاهیم پوچ و فریبنده از قماش «آزادی،  عدالت،  صلح،  و ...» پیوندی  ناگسستنی دارد.   و به همین دلیل است که پس از نشست امنیتی مونیخ،  بازار «هابرماس» در جمکران گرم‌تر شده:‌
 
«دورة آموزشی تدریس هابرماس:  پراگماتیکس و عقلانیت مفاهمه‌ای برگزار می‌شود.»
منبع:‌ مهرنیوز، ‌مورخ 20 بهمن‌ماه سالجاری 
 
بله پس از 34 سال وحشیگری و تاراج،  شیخک‌ها همچنان به آبدارخانة مکتب فرانکفورت دخیل بسته‌اند و عقلانیت «فرانکفورتر» می‌فروشند.   خلاصه هارت‌وپورت حکومت جمکران و اظهارات پیش از استعفای «ژوزف راتزینگر» در باب نقش سرنوشت‌ساز «فرهنگ مسیحی» در دمکراسی‌ غرب و انتقاد ایشان از «مادی‌گرائی» ثابت می‌کند که آنگلوساکسون‌ها برای تأمین علوفة فاشیست‌ها از هیچ کوششی فروگزار نمی‌کنند.   «اذعان» نیویورک‌تایمز به «پیروزی رهبر ایران بر آمریکا»،  و همچنین انتشار بیانیة ابلهانة پنتاگون در ستایش از قدرت موشکی حکومت ملایان شاهدی است بر این مدعا.   
 
همین سیاست است که در بلاد غرب در قالب جنجال پیرامون «حق ازدواج» همجنسگرایان بروزکرده.   این «حق»‌ یا بهتر است بگوئیم این «حق‌کشی» اگر به صورت قانون درآید،  چارچوب خانواده را در هم می‌شکند و حقوق کودکان را پایمال خواهد کرد.  این شبه قوانین  خانواده را از قالب متعارف آن،  یعنی مجموعة‌ «یک مرد، یک زن و فرزندان» خارج کرده و «خانوادة ابراهیمی» را با آن در ترادف قرار خواهد داد! 
 
خانوادة ابراهیمی همان مجموعة‌ اسطوره‌ای است که در آن نه تنها داشتن چند همسر برای مرد  مجاز است که اعضای بنیانگزار خانواده یعنی زن و مرد جایگاه مشخص ندارند؛   و در اجتماع خود را خواهر و برادر یکدیگر هم معرفی می‌کنند!  باری هدف از این بحران‌سازی‌ها در غرب کسب محبوبیت و مشروعیت برای فاشیست‌ها و در رأس‌شان محفل واتیکان است.  بی‌دلیل نیست که «لانة شیطان در مغزانسان» کشف شده.   و از قضای روزگار این کشف «علمی» در سرزمین «گوبلز» صورت می‌گیرد و «اعتقادات» کاشف بزرگ و «احتمالات»  هم در این میان نقش مهمی ایفا می‌کند!   ایشان یعنی جناب پروفسور «معتقدند»‌که ضایعات مغزی می‌تواند انسان را به «تبهکار» تبدیل کند و «احتمال» می‌دهند که بعضی‌ها از دوران کودکی تبهکار باشند!  همچنین ایشان وقتی به مغز جوانان «نگاه» ‌می‌کنند،  قادرند «مجرمیت آینده» اینان را شناسائی فرمایند و...  و خلاصه از وقوع جرم ممانعت به عمل آورند.   می‌بینیم که جناب دانشمند آنقدرها با آخوند و پیامبر که الله آنان را «گناهکارشناس» آفریده تفاوتی ندارند!  ‌ پروفسور آلمانی عزیز ما «تبهکار شناس» ماهری هستند.   ایشان «ناهنجاری‌های ذهنی» را عامل تبهکاری می‌دانند!   آنحضرت از طریق «اسکن» مغز موفق می‌شوند «ناهنجاری ذهنی» را دریابند.   در نتیجه «می‌توانند» از مراحل کودکی برای رفع این ناهنجاری‌ها اقدام کنند:
 
«[...] یک عصب‌شناس آلمانی [...] موفق به کشف لانه شیطان در مغز آدمی شده [...] دکتر گرهارد روت [...] می‌گوید احتمال دارد در تبهکاران نوعی استعداد ژنتیک نسبت به خشونت وجود داشته باشد [...]  این پژوهشگر آلمانی [...] ‌معتقد است [...] مشکلات پزشکی [...] می‌تواند به بروز رفتارهای هنجارشکن و تبهکارانه بینجامد [...] ‌دکتر روت  [...]‌ می‌گوید:  وقتی به جوانان نگاه می‌کنم [...]می‌توانم با میزان اطمینان ۶۶ درصدی بگویم که باید منتظر ظهور یک بزهکار جدید در جامعه باشیم [...]‌ می‌توانیم این رفتار ضداجتماعی را از همان مراحل اولیه شکل گیری کشف و برای رفع آن تلاش کنیم [...] شکل‌گیری نابهنجاری‌های ذهنی [...] از دوران کودکی آغاز می‌شوند و عوامل محیطی از قبیل نحوه پرورش کودک [...‌]‌ و میزان حمایت جامعه در این روند تأثیر بسزایی دارند[...]»
 
در تاریخ 19 بهمن‌ماه سالجاری،‌   سایت رادیوفردا،‌  خبر این اکتشاف «علمی» را منتشر کرد. خلاصه همانطور که در اوایل قرن بیستم،  برای سرکوب نگرش انسان‌محور مارکس،   «یهودی‌»‌ با «توطئه‌گر» ترادف یافت،  و زمینة به قدرت رسیدن موسولینی و هیتلر و نابودی جمهوری اسپانیا فراهم آمد،   این روزها نیز فروید را با شکسپیر جایگزین کرده‌اند و یک آلمانی هم «لانة شیطان» را در مغز انسان پیدا کرده.  باید بگوئیم «حق» با ایشان است،  چرا که می‌توانند از عملکرد آیندة‌ انسان‌ها آگاه شوند.   به عبارت دیگر،‌   پیام شبکة «خررنگ‌کن» سازمان سیا این است که «حق انتخاب آزاد» برای انسان‌ها در زندگی وجود ندارد؛  ‌ از کودکی یا بزهکارند،  و یا مثل جرج بوش «خیرخواه!»
 
در واقع،  پیام پروفسور «روت» همان «ما می‌توانیم» معروف است که در دوران سلطنت بئاتریس پایه و اساس ادبیات «بربرمسلمانان» و تروریست‌های «کاتولیک» در مکزیک را تشکیل می‌داد.  ‌شعار کذا سپس به دفتر و دستک باراک اوباما راه یافت و پس از گذشتن از «فیلتر واتیکان» به توله آخوندهای سبز منتقل شدکه «شراب در مشک» می‌ریزند!   بله،  حضرات برای تداوم لات‌بازی و لشکرکشی خیابانی در ایران اینک همزمان به ترهات خاج‌پرست‌ها و شاخک یهودستیز واتیکان چنگ انداخته‌اند.   و محصول این وحشیگری و خشونت‌طلبی تحت عنوان،  ‌ «تأملی بر سیاست اصلاح طلبانه»  در «گویانیوز»،   ‌مورخ 21 بهمن ماه سالجاری انتشار یافته:‌
 
«امروز وضع ما بحرانی است [...] شهر دیگر عرصه نبرد نیست.  خیابان‌ها به کارکرد اقتصادی ـ انضباطی پیشین خود رجعت کردند.   خیابان‌های انقلابی دیروز،‌   امروز یا دوباره مسیر انتقال نیروی کار و سرمایه شده‌اند و یا محل خودنمائی هیبت و شوکت آپاراتوس دولتی [...].  امروز بیش از هر زمان دیگری شبح جنگ بر فراز آسمان ایران سنگینی می‌کند[...]»
 
می‌بینیم که توله آخوندها مانند پیامبران ادیان ابراهیمی «نظم شهر»،‌ کار،  و از همه مهم‌تر فعالیت اقتصادی را برنمی‌تابند.    و به نظر می‌رسد دم مسیحائی آنگلوساکسون‌ها به بعضی‌ها جان دوباره بخشیده باشد.   ولی با توجه به استعفای جوزف راتزینگر می‌باید بگوئیم «دولت مستعجل بود!»  
 
به هیچکس نگین!   ولی نه سخنگوی واتیکان،  و نه حضرت پاپ در جریان «استعفا» ‌نبودند! «خبر» استعفای‌شان پخش شد؛  ایشان بعداً استعفا دادند!   و برخلاف ادعای رسانه‌های غرب،  استعفای پاپ به هیچ عنوان «دومین استعفا» در واتیکان نیست!  چرا که ساختار معاصر واتیکان یک ساختار کودتائی است که درتاریخ 11 فوریه 1929،  توسط موسولینی رسمی‌ات یافته و 84 سال دوام آورده.   با توجه به سفر وزیر امور خارجة روسیه به الجزایر،  و همچنین با در نظر گرفتن آشفته بازار فاشیسم در ایران،  ترکیه و به ویژه در کشورهای بهارزده،   به استنباط ما جانشین ژوزف راتزینگر هرکه باشد،   ناچار به بازنگری در  سیاست‌هائی خواهد شد که واتیکان از 84 سال پیش،  تحت نظارت موسولینی و به فرمودة‌ آنگلوساکسون‌ها در سراسر جهان،  خصوصاً در اروپا دنبال کرده.
 
 
 
 


   
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 


Share