جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۴

مواضع مترسک!




امروز برای تکرار مطالبات سازمان سیا،  قلادة آخوند جنتی ـ  همان «جکی» خودمان ـ  را شل کرده بودند!   و ایشان حسابی برای ارباب معلق می‌زدند،   و به عموسام  اطمینان می‌دادند که حکومت اسلامی همچنان از تروریسم حمایت خواهد کرد:

«[...] جمهوری اسلامی ضد استکبار و حامی مظلومین است و از مردم فلسطین،‌  مجاهدین لبنان و جهادگران دنیا دفاع خواهد کرد و مواضع ضدآمریکایی‌اش به قوت خودش باقی است«.

منبع: فارس نیوز‌،  مورخ 14 اوت 2015،‌ کدخبر: 13940523000394

بله همه بدانند که حکومت دست‌نشاندة آمریکا در ایران،  ضدآمریکائی و حامی مظلومان جهان است!   معلوم نیست چرا این حکومت مدعی دفاع از مظلومان،   هم از کشتار کردها توسط ارتش ترکیه،‌  تحت فرماندهی ارتش آمریکا حمایت می‌کند،   هم در داخل مرزهای ایران حذف فیزیکی مخالفان سیاسی و اقلیت‌های قومی و مذهبی را وظیفة «الهی» خود می‌داند؟!   برای پاسخ به این پرسش،  نیازی نداریم به دوران نکبت‌بار صدارت شیخ مهدی بازرگان بازگردیم؛  کافی است به یک بام و دو هوای قوة قضائیه جمکران بنگریم!  

این دستگاه خشونت‌گستر،   پسر اکبر رفسنجانی را ـ  به گزارش بی بی‌سی، مورخ 9 اوت 2015 ـ  به جرم «اختلاس،  ارتشاء و جرایم مربوط به مسائل امنیتی» به 10 سال زندان محکوم کرد، ولی سیروان نژاوی را به «اتهام» عضویت در «پژاک» به زندان انداخت.  و نژاوی بدون اینکه «حق دفاع» از خود داشته باشد،  اعدام شد:

«[...] سیروان نژاوی [...] در تیرماه سال ۹۰ به اتهام عضویت در پژاک بازداشت شد[...] یک سال بعد[...] آقای نژاوی به اعدام محکوم [شد]آقای نژاوی در زمان محاکمه از دسترسی به وکیل محروم بوده[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 10 اوت 2015

 بدنیست بدانیم که این جنایت وحشیانه،‌   پس از وراجی‌های حسن روحانی در سنندج صورت گرفت.   رئیس دولت تف سربالای جمعی در سنندج بالای منبر رفت و پس از اینکه  به کردها تفهیم کرد که در جایگاه «دربان» ـ  مرزبانان غیور ـ  نشسته‌اند،   یعنی مستخدم آخوند شیعه هستند،  در مورد «عدالت و مساوات» و دیگر مبهمات و مزخرفات ابله‌فریب و  فاقد چارچوب حقوقی که فقط در خشتک آخوندجماعت یافت می‌شود،   وعظ مفصلی کرد:

«[...] رفع تبعیض بین اقلیت‌های دینی و قومی؛ وعده اصلی رئیس جمهور به مردم کردستان [...]»     
منبع:   ایکنا،  مورخ 5 مردادماه سالجاری

بله «شعار دولت»،   آنهم در حکومتی که حق انتخاب آزاد انسان  را به رسمی‌ات نمی‌شناسد «حقوق شهروندی و رفع تبعیض» شده!   برای فروپاشاندن ترهات روحانی طرح یک پرسش منطقی کافی است!   و آن اینکه برنامة رئیس دولت تف و تکفیر برای تأمین «حقوق شهروندی» چیست؟  با توجه به شبه‌قانون اساسی حکومت ملایان که بر پایه حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک تنظیم شده و ناقض حقوق شهروندی است،‌   گنده‌گوزی‌های حسن روحانی در کردستان نشان می‌دهد که این جانور وحشی هیچ درکی از «حقوق شهروندی» ندارد،  و «مفاهیم حقوقی معاصر»،   نظیر حقوق شهروندی و رفع تبعیض و غیره را به ابزاری جهت ارائه «تصویر دلپذیر» از دولت تف سربالای جمعی تبدیل کرده.   دولت مسئولیت‌گریزی که  وزیر امورخارجه‌اش به تبلیغ اسلام نشسته؛   وزیردادگستری‌اش عملاً به شایعه‌پراکنی و افترا مشغول است؛  و ... و وزیراطلاعات‌ا‌ش هم اخیراً وکیل‌مدافع «فرهنگ» شده و می‌خواهد برای «فرهنگ» امنیت تأمین کند:

«[...] ‌وزیر اطلاعات تأکید کرد که در وزارت اطلاعات وظیفه خود می‌بینیم که در خدمت فرهنگ باشیم [...]»
منبع: ایسنا،  مورخ،  ‌20 مردادماه سالجاری، کدخبر:  94052011416

بله،  ساواکی‌های جمکران نیز مانند عوامل سازمان سیا «فرهنگی» شده‌اند.  آخوند زیردم دریده‌ای  که در رأس ساواک جمکران نشسته و می‌باید راه «ثابتی» جنایتکار را ادامه دهد،  حامی فرهنگ شده!   اتفاقاً ثابتی هم در خدمت همان به اصطلاح «فرهنگ» آخوند علوی،   یعنی سرکوب لائیسیته بود!  منتهی «ثابتی» لباس زنانه بر تن نداشت؛  بدون دستار و نعلین جنایت می‌کرد؛   بر طبل فرهنگ هم نمی‌کوبید،  و ... و از همه مهم‌تر،   برخلاف آخوند علوی،  هرگز ادعا نمی‌کرد که هنگام آفرینش انسان در کنار خداوند حضور داشته:

«[...] وی [محمودعلوی] اضافه کرد:  خداوند وقتی انسان را خلق کرد به خود آفرین گفت[...]»
همان منبع

ادعای ابلهانة آخوندعلوی نشان می‌دهد که پیش از آفرینش نخستین انسان ـ  بر اساس روایات ادیان ابراهیمی ـ  آخوند زیردم دریده،‌   موجودیت داشته و به قول اوباش جمکران،  به «رصد» عملیات خداوند مشغول بوده!   و این آخوند نیک می‌داند،‌  زمانیکه خدای‌اش انسان را گویا آفریده چه‌ها بر زبان رانده!   پیشتر هم گفته بودیم،   از زبان لات و اوباش جز دروغ و جفنگ و تکرار ادعای پوچ «پدر» هیچ نخواهیم شنید،   و ترهات وزیر اطلاعات دولت حسن فوتبال نیز از این عرصة توحش فراتر نمی‌رود.   نیازی نیست که بگوئیم در قاموس این جانور وحشی،   «فرهنگ» چیزی نیست جز ایستائی اجتماعی،  «فرهنگ ستیزی» و اطاعت و سوداگری که در اظهارات پوچ علوی با «آرامش و امنیت اقتصادی و عبودیت» ترادف یافته:

«[...]خداوند آنچه خود به عنوان هدف خلقت بیان می‌کند،  آفرینش برای عبودیت بوده است [...] نماز و روزه و ... همه ابزاری هستند که انسان از آن در جهت شکوفایی فرهنگ عبودیت کمک می گیرد [...] از جمله زیرساخت‌های فرهنگ عبودیت اقتصاد و امنیت است [...] ‌اگر بخواهیم فرهنگ عبودیت [...] محقق شود باید چرخ اقتصاد بچرخد و امنیت برقرار شود[...]»
همان منبع

می‌بینیم که وزیر اطلاعات دولت تف و تکفیر از اهداف «خداوند» هم آگاه است!  گویا خداوند شخصاً برای ایشان توضیح داده که عبودیت «هدف» آفرینش انسان بوده!   و این عبودیت هم چیزی نیست جز «فرهنگ» که گویا قرار است با نماز و روزه و ... و خلاصه بگوئیم از طریق تکرار طوطی‌وار و تقلید میمون‌وار آداب و رسوم و مراودات قرون‌وسطائی «شکوفا» شود!  ولی جالب‌تر اینکه،   زیر بنای این به اصطلاح «فرهنگ» هم «اقتصاد و امنیت» است!  آنهم اقتصاد و امنیتی «مبهم» و فاقد چارچوب مشخص که طی 4 دهة اخیر حکومت اسلامی مبلغ آن بوده؛  فسادمالی،‌  رانت‌خواری،  فرار مغزها،  و...و  به ویژه باج‌گیری محفلی! باج گیری محفلی از طریق فرستادن این و آن «نورچشمی» نظام فاقدنظم به زندان امکان‌پذیر می‌شود و مورد مهدی هاشمی فقط یک نمونه از این لات‌بازی‌های حکومت فدائیان اسلام است.   این مجموعة تاراج و سرکوب را آخوند علوی «اقتصاد و امنیت» می‌داند.   

ولی آنچه آخوند علوی شهامت ندارد بگوید،  این است که پستان‌اش را برای اقتصاد و امنیت «غرب» اینچنین به تنور چسبانده،   با واقعیات اجتماعی،   یعنی امنیت و رفاه اقتصادی ایرانیان کاری ندارد!   راه دور نرویم،  در وراجی‌های علوی،   غایب اصلی «انسان» است،  و تفکر و تخیل و علم و هنر و حقوق انسانی!   روشن‌تر بگوئیم،  آخوند علوی مانند دیگر مقامات طویلة اسلامی آتلانتیسم،   از طریق مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد،   به نفی انسان و حقوق انسانی مشغول شده،  و در کمال وقاحت این انسان‌ستیزی آشکار را «فرهنگ» می‌نامد.  

مسلماً مخالفت با پرداخت وام به «ستار عبدالی» ـ  وبلاگ ناهید رکسان،  مورخ 17 اوت 2014 ـ  و همچنین دستگیری و قتل‌ «سیروان نژوانی» نیز بخشی است از همین «فرهنگ» پرافتخار آخوند!   فرهنگ آخوند چیست؟   «نفی» مادی‌ات دیگری!   نفی اقلیت‌های قومی و مذهبی،   نفی جامعة‌ مختلط،  ‌نفی زندگی غیرآخوندی،‌   نفی زن،  و خلاصه بگوئیم نفی «انسان!»   وقوقیه‌های جمعه نیز هر هفته دقیقاً در همین مسیر انسان‌ستیز تنظیم می‌شود.

حکومت مفلوکی که اگر حمایت آمریکا و رعایای اروپائی‌اش نباشد،  حتی یک‌ساعت در برابر سیل خروشان ملت ایران دوام نمی‌آورد،   عربدة «مبارزه با آمریکا» سر می‌دهد،  ‌چرا؟ چون قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله می‌انگارد.   در واقع اگر روابط آمریکا با کنیزمطبخی‌اش عادی شود،‌   تتمه پرستیژ عموسام هم برباد خواهد رفت!   مصلحت عموسام  ایجاب می‌کند که حکومت «قدرقدرت» جمکران همچنان نعل وارونه بزند و ضمن خوش‌رقصی برای آمریکا،  به مبارزه رسانه‌ای با آمریکا ادامه دهد!   ولی شرایط برای هارت‌وپورت ملایان،   به ویژه پس از توافق 14 ژوئیه دیگر آنقدرها مناسب نیست؛   زمان به زیان حکومت اسلامی پیش می‌رود و این حکومت پوشالی روز به روز بی‌اعتبارتر می‌شود،   و دولت روحانی هم از این روند مستثنی نخواهد بود.   

در پی وعظ و خطابة علوی در مورد «اقتصاد و امنیت»،‌  و حدود یک‌ماه پس از جفنگ‌بافی‌های رئیس بانک مرکزی جمکران و برخی مقامات دولتی در مورد میزان اندک دارائی‌های مسدود شدة ایران،  بانک جهانی میزان این دارائی‌ها را 107 میلیارد دلار اعلام کرد!   و معلوم شد دولت تدبیر و اعتدال حدود 80 میلیارد دلار دارائی‌های ملت ایران را جهت حفظ همان «اقتصاد و امنیت» مبهم، ‌ یا بهتر بگوئیم برای تأمین امنیت اقتصادی غرب، ‌ نادیده گرفته بوده!


یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۴

بوبولوف و بمب!




بوبول،  سگ ولگردخیابان‌های مسکو در سطل زبالة نهارخوری ویژة کارمندان «کمیتة‌ مرکزی اقتصاد مردمی» در جستجوی تکه استخوانی بود،  که آشپز یک سطل آبجوش روی تن‌اش خالی کرد و  پهلوی  چپ او را سوزاند.  سگ بینوا در حالی که از درد  زوزه می‌کشید،‌   و به هر چه «پرولتر» بود بدوبیراه می‌گفت در پناه سردر یک ساختمان دراز ‌کشید و به یاد آورد که بزرگ‌تر‌ها از سخاوتمندی «ولاس» چه‌ها می‌گفتند:

«استخوانی که برایت می‌انداخت،  حداقل 50 گرم گوشت داشت؛  آشپز تولستوی بود!»

بوبول از آنجا که حکایت شکوه و جلال گذشته را شنیده،   افلاس زمان حال را بهتر درک می‌کند.   افلاس ماشین‌نویسی که برای یک وعده غذا و یک جفت جوراب می‌باید به خواسته‌های «پرزیدنت» تن در دهد.   آنهم پرزیدنت بی‌دین و ایمانی که یک عمر محرومیت و گرسنگی کشیده و اینک می‌خواهد با دزدی و شکم‌چرانی و زن بارگی ناکامی‌های گذشتة خود را جبران کند:

«اینک من پرزیدنت هستم و هرچه بدزدم خرج زن و زمین و شکم و شراب خواهد شد.  هر چه در جوانی گرسنگی کشیدم برایم کافی است؛   ‌زندگی پس از مرگ وجود ندارد» 

آنچه «پرزیدنت» نمی‌داند این است که معشوقه‌اش،  آن ماشین‌نویس کذا به سیفیلیس مبتلاست و این واقعیت را بوبول به ما می‌گوید:

«منشی بیماری زنانة فرانسوی دارد [...]‌ بین خودمان بماند،  این فرانسوی‌ها هم کثافت عجیبی هستند،  هر چند خوب سورچرانی می‌کنند و همیشه هم با شراب قرمز [...]»

در این گیرودار است که چشم بوبول به پروفسور «ترانسفیگوراتوف» می‌افتد و زبان به تحسین او می‌گشاید:

«پرولتر و کاماراد نیست،  یک شهروند است؛  آقاست!  ظاهربین نیستم؛   از روی بالاپوشش قضاوت نمی‌کنم!  از چشم‌های‌اش پیداست که نه از کسی می‌ترسد نه مردم آزار است [...]  پارچة لباس‌اش انگلیسیه.»     

پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ ترانسفیگوراتوف،  به بوبول نزدیک می‌شود،‌  یک تکه سوسیس کراکووی به او می‌دهد و از اینکه می‌بینید بوبول قلاده به گردن ندارد و بی‌صاحب است،  ‌خوشحال می‌شود:

«همین است که می‌خواستم» 

با اشارة پروفسور،   بوبول به دنبال  او راه می‌افتد و به عنوان جایزه یک تکه سوسیس دیگر هم دریافت می‌کند.   و تا زمانیکه به کوچة «ئوبوکوف» و به در خانه پروفسور برسند،   بوبول به رسم سپاسگزاری،  7 بار کفش‌های پروفسور را می‌لیسد.   در خانة پروفسور،   بوبول چشمش به «زینا» می‌افتد و او را می‌پسندد:

«[...] زن جوان و زیبائی با پیش‌بند سفید وکلاه دانتل؛   ازدامن‌اش عطر موگه به مشام می‌رسد! از این خیلی خوشم میاد[...] »
            
  پس از اینکه بوبول وارد آپارتمان می‌شود.   پروفسور سوختگی‌های بدنش را می‌بیند و او را به اتاق جراحی می‌برد.   بوبول که می‌پندارد او را به بیمارستان آورده‌اند می‌کوشد بگریزد و حتی پای دستیار پروفسور را هم گاز می‌گیرد.   ولی سرانجام پروفسور بوبول را بیهوش می‌کند.   بوبول به خیال اینکه در حال مرگ است،   با مسکو وداع می‌کند و ...  زمانیکه به هوش می‌آید می‌بیند طرف چپ بدنش را باند پیچی کرده‌اند:

«بالاخره این پدرسوخته‌ها موفق شدند.   ولی کارشونو خوب انجام دادند!»   

در این گیرودار بوبول ساق پای خونین دستیار پروفسور را می‌بیند و از کاری که کرده بود سخت شرمنده می‌شود:

«خدای بزرگ!  باید کار من باشه!  تقصیر منه؛ حقمه که یک کشیده بخورم [...]»

پس از اینکه بوبول کاملاً به هوش می‌آید،   دستیار پروفسور از او می‌پرسد، ‌ چگونه توانسته این سگ عصبی را با خود همراه کند.   ترانسفیگوراتوف پاسخ می‌دهد،   با مهربانی:

«فقط با مهربانی می‌توان با موجودات زنده برخورد کرد؛   ارعاب بی‌فایده است.  این را همیشه گفته‌ام،   می‌گویم و خواهم گفت.  آن‌ها بیهوده می‌پندارند که ایجاد ترس کمک‌شان خواهد کرد.   نه، نه، نه،  وحشت از هر نوع که باشد،  سفید،  قرمز، و حتی قهوه‌ای کمک‌شان نمی‌کند[...]»  

بله،  پروفسور ترانسفیگوراتوف،‌   پرسوناژ «ضدخشونت» رمان میکائیل بولگاکف که بوبول،   سگ ولگرد را معالجه می‌کند و از آوارگی نجات می‌دهد،‌   خشونت این سگ را متحمل می‌شود!   بوبول ابتدا در خانة پروفسور به اشیاء و تزئیناتی که نمی‌پسندد حمله می‌کند.  ولی پس از  اینکه پروفسور «هیپوفیز و دستگاه تناسلی» یک جوان ولگرد و الکلیک را به بوبول پیوند می‌زند،   سگ ولگرد،  نه تنها همان خوی نیک حیوانی ـ  حق شناسی ـ  را نیز از دست می‌دهد؛  که به تمامی صفات ناپسند آدمیزاد نیز آراسته می‌گردد،  ‌آنهم آدمیزاد سیاست‌زده!    

مخلوق پروفسور ترانسفیگوراتوف که  نام «بوبولوف» را برای خود برگزیده،   موجودی است زن‌ستیز،  متجاوز،  دزد، ‌‌ دروغگو و مزورکه روی دو پا راه می‌رود و قادر به تکلم است.  ولی هنوز پای دیگران را گاز می‌گیرد و خواهان نابودی گربه‌هاست!   بوبولوف اگر چه می‌تواند کتاب انگلس را بخواند،  ‌با نزاکت اجتماعی بیگانه است و محبت و دوستی نمی‌شناسد! خلاصه بوبولوف یک موجود ضداجتماعی است که زندگی پروفسور ترانسفیگوراتوف را آشفته کرده و ...  و سرانجام زمانی که برای کشتن دستیار پروفسور اسلحه می‌کشد،   ‌ترانسفیگوراتوف که سگ را به آدم تبدیل کرده،  به کمک دستیارش،   «بوبولوف» را با یک عمل جراحی به جرگة سگ‌ها باز می‌گرداند.  

میکائیل بولگاکف در رمان «سگ دل» بخوبی نشان می‌دهد که قرار گرفتن دانش و پیشرفت علمی در خدمت جاه‌طلبی و شهرت‌پرستی چه فجایعی به بار می‌آورد!   زمانی که این رمان به رشتة تحریر در می‌آمد،   ‌هنوز جنگ دوم جهانی شروع نشده بود؛   هنوز حاکمیت درنده خوی آمریکا شهرهای ژاپن را به آزمایشگاه «بمب‌های اتمی» خود تبدیل نکرده بود!

و اما 70 سال پس از این جنایت، ‌ همچنان در بی‌بی‌سی و صدای آلمان،  بوق‌های نژادپرستان «آنگلوـ ژرمن» شاهد «توجیه» بیشرمانة‌ کشتار جمعی غیرنظامیان ژاپن توسط ارتش آدمخوار آمریکا هستیم.