شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۷



شپش و «امپریاس»!

...
«کار امپریاس!» این جملة مبهم و موهوم، ‌ از فرمایشات خمینی، «رهبرکبیر انقلاب» است که در ملاقات با اعضای کانون نویسندگان به زبان آورده‌اند. اسماعیل خوئی، در مصاحبه با رادیو «بی‌بی‌سی»،‌ ضمن نقل خاطرات خود به ملاقات اعضای کانون نویسندگان ایران با روح‌الله خمینی نیز اشاره کرده می‌گوید، خمینی به ما گفت این کارها، «کار امپریاس!» البته این «اینکارها» عبارت بود از تهاجم لات‌الله ساواک به کتاب‌فروشی‌ها، به زنان بی‌حجاب و ... و بسیاری دیگر از عملیات ارزشی و «انقلابی» که سازمان سیا در دستور کار ساواک و شهربانی قرار داده بود تا «انقلاب» ژنرال هویزر بالاخره شاهد پیروزی را در آغوش کشد.

خوئی می‌گوید، از طرفداران فدائیان خلق شاخة اقلیت بوده. وی می‌افزاید «ما فکر می‌کردیم خمینی راست می‌گوید و قصد حکومت ندارد! به همین جهت برای براندازی سلطنت به مخالفت با شاپور بختیار ادامه دادیم و ...». و شنیدن این صحبت‌ها سی سال پس از فاجعة 22 بهمن تعجبی ندارد، چرا که دفاع از حکومت توحش اسلامی امروز دیگر مقبولیت خود را از دست داده. در نتیجه همه می‌گویند ما اشتباه کردیم، و بختیار درست گفت!

در وبلاگ «بشقاب و الاغ» گفتیم «فکرکردن» ویژة انسان آزاد است. انسان آزاد کسی است که قادر باشد خارج از چارچوب «احساسات»، «اعتقادات مذهبی» و هر نوع ایدئولوژی به تفکر بنشیند. به عبارت دیگر «تفکر» به نوبة خود نیازمند نوعی شناخت است، به شعور و منطق نیاز دارد، و هر کس سر مبارک را به دست گرفت «متفکر» نیست. اعضاء و هواداران سازمان فدائیان، اکثریت و اقلیت و دیگر گروه‌های داس‌الله یا سازمان رجوی از جمله همین «متفکران» نمایشی‌اند. در هر حال همة پشیمانان یا پشیمان‌نمایان امروز یک نکتة مهم را فراموش کرده‌اند و آن اینکه شاپور بختیار به دفعات و رسماً به مردم ایران اعلام کرد، «اگر سلطنت نمی‌خواهید، از طریق تشکیل مجلس مؤسسان می‌توان برای تغییر حکومت و ایجاد یک جمهوری سوسیال ـ دمکرات رفراندوم بر پا کرد.»

ولی همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره کردیم، پیشنهاد شاپور بختیار تغییر حکومت از طریق قانونی بود، و هدف استعمار ایجاد آشوب و هرج و مرج، در راه کودتا و استقرار حکومت توحش اسلامی. و دیدیم که استعمار چگونه به اهداف خود رسید. چون مردم عادی را به سادگی می‌توان با ایجاد جنجال و هیاهوی رسانه‌ای فریفت. اشتباه نکنیم، چنین معجزاتی در هر کشوری که تشکل‌های مردمی و احزاب ممنوع باشد، به سادگی به وقوع می‌پیوندد، چرا که در چنین شرایطی حاکمیت همواره در برابر تلی از توده‌ها، امت و یا مردم قرار می‌گیرد و کافی است جنجال رسانه‌ای توده‌ها را هدف قرار دهد. همچنانکه در سال 1978 شاهد بودیم، «گلة گمشده» همواره به پروپاگاند استعماری «لبیک» خواهد گفت. در برابر پروپاگاند بی‌بی‌سی و جنجال دیگر رسانه‌های استعمار، «مردم» معمولاً به سخنان منطقی توجهی نمی‌کنند، همانطور که در حکایات، مردم دهکده فریب شیادی را می‌خورند که عکس مار را بر دیوار می‌کشد.

روز گذشته، پاسدار محسن رضائی، یکی از نخبگان جمکران، در «فارس‌نیوز» سخن از «دمکراسی سی‌سالة ما» به میان آورده بود! البته این سخنان ابلهانه از زبان پاسدار جماعت به ویژه محسن رضائی به هیچ عنوان تعجب‌آور نیست. پاسدار رضائی همانقدر با دمکراسی آشنائی دارد که الاغ ملانصرالدین با فلسفة افلاطون. می‌دانیم که ویژگی «دمکراسی»، همانطورکه بارها گفته شده، «انسان‌محوری» موجود در بطن قوانین آن است نه «برگزاری انتخابات» نمایشی. بنابراین بزرگ‌ترین دروغ‌ در عرصة شیادی و عوامفریبی این است که کسی ادعا کند، برگزاری انتخابات نشان از دمکراتیک بودن یک حاکمیت دارد. از اینرو تعجب نکنیم که چنین دروغ شاخداری از قلم شیخ مسعود بهنود نیز تراوش کند و این ترهات در رسانة «اعتماد» منتشر شود.

شیخ مسعود یک مقاله تحت عنوان «حساب سی‌ساله» قلمی کرده که در آن تمام تبلیغات سازمان سیا بدون استثناء منعکس شده. از آنجمله است: «در ایران انقلاب شد؛ اشغال سفارت آمریکا شکست بزرگی برای آمریکا بود؛ اسلامگرایان منطقه ملهم از انقلاب و متکی به ایران‌اند؛ اکثریت قاطع مردم ایران به قانون اساسی رأی داده‌اند و ...». و اگر از شیخ مسعود بپرسیم پس چطور است که همین آمریکا به افغانستان و عراق لشکرکشی می‌کند تا حکومت‌های اسلامی و نزدیک به حکومت جمکران را در اینکشورها مستقر کند، مسلماً پاسخی نخواهد داشت. چرا که پروپاگاندیست‌‌های مفلوک سازمان سیا می‌پندارند خواهند توانست این پرسش ساده را با گزافه‌گوئی و بزرگ‌نمائی نوکران‌ آمریکا در جمکران از ذهن ما ملت بزدایند!

پیشتر گفتیم که «مورخان» جمکرانی، فعال در عرصة کشک و پشم و نعلین، تحت نظارت داش‌صفار هرندی تلاش دارند «مهاتماگاندی» را در ترادف با یک جانور وحشی و موذی به‌ نام روح‌الله‌خمینی قرار دهند. به موازات همین فعالیت‌های «فرهنگی»، همپالکی‌های برونمرزی این مورخان می‌کوشند، شاپور بختیار را در ترادف با شیخ مهدی بازرگان، پادوی رمزی کلارک قرار دهند. البته فراموش نکنیم که این تلاش‌ها برای پرکردن همان «شکاف ناروا» صورت می‌پذیرد که داش‌صفار به آن اشاره فرموده بودند، و ما هم در وبلاگ «رابین هود درداووس» به نقل از حنازرچوبه آنرا «بررسی» کردیم.

بله امروز سیدابراهیم نبوی و محمد بشیرتاش که در سایت نعلین پرست زمانه برای‌مان قصة «سی‌سال پیش در چنین روزی» نقل می‌کنند، ضمن بهم بافتن راست و دروغ و آسمان و ریسمان، با همان زبان ابتذال آخوندی از قول شاپور بختیار به مدح و ثنای «نهضت‌آزادی» یا همان نهضت «‌عاظادی» پرداخته‌اند. چیچو ـ فرانکوی «زمانه» از زبان بختیار یک پیام ساخته و پرداخته‌اند که به ادبیات بازاری و دین‌پرور شیخ مهدی بازرگان و حاج آبراهام یزدی شباهت فراوان دارد. به ادعای ایندو «شحرضاد قصه‌گو» بختیار می‌گوید:

«سعی کنیم از نهضت آزادی به نفع مردم [...] استفاده بنمائیم [...] من به عنوان [...] یک مبارز راه حق و آزادی [...] تکرار می‌کنم که [نوکران استبداد] به منظور تطهیر خود را پیشاپیش نهضت از همه انقلابی‌تر [...] جلوه می‌دهند [...] این با شماست که مرا مصمم نمائید [...] که به نوسازی ایران مترقی و متدین و آزاد بپردازم.»


بله! شاپور بختیار بدون اینکه بداند خواهان «ایران متدین» بوده و عجیب است که ما هرگز چنین پیامی از زبان شاپور بختیار نشنیدیم! شاید آن روزها یک شاپور بختیار دیگر هم بوده که فقط برای ساواکی‌های جمکران «پیام» می‌فرستاده، تا سی‌سال بعد پیام‌هایش را در شاخک «بی‌بی‌سی» منتشر کنند. اینهم مسلماً «کار امپریاس» باید باشد. چرا که اسماعیل خوئی به ما می‌گوید، فدائیان خلق، گروه اقلیت خواهان استقرار جمهوری دمکراتیک و رعایت حقوق بشر بودند و به همین دلیل با بختیار مخالفت کردند و برای خمینی سینه زدند!

با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین گفتیم که «هراس» از «حاکمیت مقدس» در قالب «زبان بندگی» و «زبان ستایش» تجلی می‌کند. روشن‌تر بگوئیم مردم از ترس به دروغ متوسل می‌شوند. ولی حساب مردم عادی مسلماً از حساب «قلم به مزدها» و جیره خواران به اصطلاح «هنرمند» جداست. اینان در هر جایگاهی که قرار گیرند، به «زبان متقاطع» متوسل می‌شوند. «زبان متقاطع» همزمان حامل «زبان قدرت»، زبان «ستایش» و «زبان بندگی» است. در نتیجه همزمان حامل دو لایة متفاوت دروغ است: دروغ «تقدس حاکمیت» و دروغ ناشی از «ترس از حاکمیت»!

در اواخر دهة شصت میلادی، سینمای ایتالیا، ویژة جهان سوم، یک زوج سینمائی را به نام «چیچو و فرانکو» تقدیم جهانیان کرد. چیچو، با موهای تیره و سبیل، دراز و باریک و بدترکیب بود! فرانکو، با موهای نسبتاً روشن‌تر، بدون سبیل و کمی کوتوله و بدترکیب. در عوض تا بخواهید هر دو خنک، لوس و ننر و بی‌هنر بودند. تا پیش از این ابداع هنری‌ نام لورل و هاردی به عنوان زوج کمدی در سینمای کلاسیک به ثبت رسیده بود. در نتیجه صاحبان صنایع ابتذال در ایتالیا مصلحت خویش را در «نوآوری» ‌و «مدرنیزاسیون» دیده چیچو و فرانکو را به عنوان کادوی بیست سالگی سازمان ناتو راهی بازار سینمای جهان سوم کردند تا مبادا بازار ابتذال کساد شود و نان آن سازمان ابتذال پرور کمی آجر گردد.

کار چیچو و فرانکو در فیلم‌ها «لودگی» بود، و ایندو شاهکار سینمای ایتالیا هیچ ارتباطی با هنر «کمدی» نداشتند. از این نظر رفتار وکردارشان شباهت فراوانی به «رهبران» و «مقامات» حکومت اسلامی داشت، با این تفاوت عمده که چیچو و فرانکوی جهان سینما، آدمکش و چپاولگر نبودند، زوزة «اسلام، اسلام» سر نمی‌دادند و مدعی «استقلال» هم نمی‌شدند. باری روزهای نوجوانی سازمان ناتو به سر رسید، و همانطور که دیدیم در اواخر دهة هفتاد میلادی چیچو ـ فرانکوها تکثر یافته از سینمای جهان سوم پای به عرصة واقعیات نهادند و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی را آغاز کردند. و فاجعه نیز از همینجا آغاز شد.

مصاحبة اسماعیل خوئی را به دقت گوش کنیم، سری به مطالب بهنود، نوری‌زاده، نوری‌علا و دیگر «نوری» های بی‌نور و تاریک‌دل جمکران بزنیم، خواهیم دید که همه، بدون استثناء نارضایتی اکثریت مردم ایران از حاکمیت پهلوی و تظاهرات خیابانی را «انقلاب» می‌نامند. بهتر بگوئیم یک «اجماع جهانی» پیرامون وقوع یک «انقلاب» فرضی ایجاد شده. حال آنکه «انقلاب» کذا در واقع کودتائی بود که در راستای اهداف سازمان سیا برای تبدیل کل منطقه به اتحاد جماهیر اسلامی، و همزمان با تشکیل سازمان القاعده صورت پذیرفت. اما «اجماع» با منطق و واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. اجماع بر اساس «باورها» ایجاد می‌شود. و برای حفظ منافع سازمان سیا لازم است همه این «انقلاب» را باور کنند!

سایت نووستی مورخ 12 بهمن‌ماه سالجاری،‌ به نقل از روزنامة «عکاظ» می‌نویسد، در استان عسیر عربستان هر شپش به مبلغ بیش از 9 دلار به فروش می‌رسد، چرا که «باور» زنان منطقة مذکور بر این است که شپش از ریزش مو جلوگیری کرده، موها را پرپشت و براق می‌کند! البته روزنامة «دمکراسی‌پرور» عکاظ ضمن انتقاد از «باور» کذا توصیه می‌کند بهتر است زنان از توصیة پزشکان سنتی پیروی کرده برای تقویت گیسوان خود از «ادرار شتر جوان» استفاده کنند:

«محمدالعسیری یکی از متخصصین پزشکی سنتی [...] به زنان عربستان توصیه کرد برای تقویت و براق شدن موهای خود از ادرار شتر جوان استفاده کنند[...]»


به گفتة‌ نووستی، ‌ به نقل از روزنامة عکاظ، اشکال «ادرار شتر جوان» این است که حتی از شپش هم گرانتر تمام می‌شود. ما هم به سازمان سیا توصیه می‌کنیم برای جلوگیری از «کچلی» پروپاگاندیست‌های شپشوی خود بهتر است از ادرار شتر جوان استفاده کند و برای تأمین بودجة آن از ذخیرة ارزی صادرکنندگان «مستقل» نفت «برداشت» فرماید.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۷



رابین‌هود در داووس!


...
ظاهراً یانکی‌ها برای انتصاب رهبر اتحاد جماهیر نوکری، به دولت اسلامی ترکیه و شخص رجب اردوغان رضایت داده‌اند. و گویا برای نیل به این هدف «مقدس»، برپائی یک سیرک چند دقیقه‌‌ای در حاشیة نشست داووس الزامی می‌نمود، چرا که سازمان سیا برای رهبری قطب کاذب اسرائیل‌ستیزی نیاز به ایجاد «اجماع جهانی» دارد.

«سگ‌های سیرک هنگامی معلق می‌زنند که صدای شلاق مربی را بشنوند اما سگی که خوب تربیت شده، بدون شلاق معلق می‌زند.»


این سخنان خردمندانة «جرج اورول» درباب ایجاد «اجماع» است که پیشتر هم به آن اشاره کرده‌ایم. امروز هم جهت حفظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک می‌باید پیرامون «مبارزات» رجب اردوغان با اسرائیل یک «اجماع جهانی» ایجاد شود! در راستای ایجاد همین اجماع، «نمایشی» با شرکت عالیجناب «پان‌کی‌مون»، دبیرکل سازمان رسوای ملل، عمرو موسی، دبیرکل اتحادیة مفلوک عرب، شیمون پرز، رئیس جمهور در واقع متوفی اسرائیل، و از همه مهم‌تر، شخص رجب اردوغان، نخست وزیر دولت اسلامی کشور «لائیک» ترکیه، تحت عنوان «غزه، مدلی برای خاورمیانه»، به روی صحنه آورده شد، تا حاضران کمی «سرگرم» شوند، و در ضمن سازمان سیا بتواند با بوق و کرنا دولت اسلامی کشور به اصطلاح «لائیک» ترکیه را به «رهبری» اتحادجماهیر نوکری «منصوب» کند.

بله از آنجا که رجب اردوغان، پیش از استقرار در جایگاه نخست وزیری ترکیه، فوتبالیست بوده، با شنیدن صدای «بوق»، احساسات ناسیونالیستی و ابلهانه‌اش به جوش می‌آید، رگ‌های گردنش بیرون می‌زند و برای «هد» زدن به صورت حریف آماده می‌شود. می‌دانیم که در مسابقات فوتبال همیشه یک «ممد بوقی و گروه همسرایان» حضور فعال دارند، چرا که کار فوتبال مانند همة امور مافیا بدون بوق و کرنا و لات‌بازی پیش نخواهد رفت.

فوتبالیست‌ها می‌باید به یکدیگر تنه زده، و ترجیحاً مشت و لگدی هم حوالة حریف کنند؛ داور باید اخطار بدهد و اینجاست که علافان حاضر در استادیوم به طرفداری از فوتبالیست و یا برای تأئید داور عربده خواهند کشید، و بازیکن خطاکار تفی هم به عنوان چاشنی نمایش بر روی زمین چمن می‌اندازد تا دوربین فیلمبرداران این صحنة «سرنوشت‌ساز» را در تاریخ به ثبت برساند. طی اینمدت یکنفر باید مدام «بوق» بزند، تا مسئولان و سرمایه‌گذارانی که دو تیم را مثل خروس لاری به جان هم انداخته‌اند بتوانند با خاطر آسوده در مورد نتیجة بازی «مذاکرات» کنند. چرا که پای میلیون‌ها دلار در کار است و نمی‌توان مشکل را به سادگی و با بمب و موشک و نارنجک حل کرد.

بله «بوق» حکمت دارد، و اردوغان هم درست مثل سگ پائولوف که با شنیدن صدای زنگوله آب از لب و لوچه‌اش سرازیر می‌شد، «شرطی» شده و با شنیدن صدای بوق واکنش مطلوب نشان می‌دهد و ... و با شیمون پرز دعوا می‌کند! جالب است که نقش ممد بوقی را خود شیمون پرز بر عهده داشته که می‌گویند امروز برای دمیدن در بوق کذا از اردوغان عذرخواهی کرده! و هر چند خبر عذرخواهی در نووستی تکذیب شد، امت اسلام دریافتند که اردوغان، ضمن جنگ زرگری با شیمون پرز مافنگی، اسرائیل را در جنگ داووس یک تنه شکست داد.

اینچنین بود که فیگارو، لوموند، رادیو فردا، بی‌بی‌سی، فارس نیوز و حنازرچوبه همه به رهبری آسوشیتدپرس، رویترز و فرانس‌پرس به معلق زدن پرداختند و «مردم همیشه در صحنة» کشور ترکیه با پرچم‌های ترکیه و پرچم سبز افلاس اسلام برای استقبال از رهبر آیندة مستضعفین جهان راهی فرودگاه شدند. حاج اکبر بهرمانی هم در وق‌وقیة دوم جمعه برای استقبال از رجب اردوغان از مردم ترکیه تشکر فرمودند!

بله دکان گورکن‌ها کساد شده، اربابان ناچاراند برای رونق دکان همپالکی‌های روضه خوان‌ها در ترکیه دست به دعا بردارند. سی سال پیش در چنین روزهائی بود که «مردم» برای استقبال از یک جفت نعلین و یک گله جاسوس و مزدور سازمان سیا راهی فرودگاه مهرآباد شدند، تا استقلال و آزادی در «حکومت توحش» را از نزدیک لمس بفرمایند. انصافاً که آزادی و استقلال را هم خوب به دست آوردند، البته در همان تحجر و توحش و به همین دلیل بود که سیل جوایز از غرب به سوی «نخبگان» حکومت توحش سرازیر شد. همه می‌خواستند مراتب خرسندی خود را از گسترش فقر، فساد، خشونت، بلاهت، حماقت و ابتذال در کشور ایران ابراز دارند. البته نقش لباس شخصی‌ها و پامنبری‌های‌شان را در رسانه‌های فارسی زبان بلاد غرب دستکم نگیریم. سیدابراهیم نبوی، شیخ مسعود بهنود و بسیاری دیگر از قلم به مزدهای استعمار به ما می‌گویند که پیش از ظهور احمدی نژاد «دمکراسی جمکران» هیچ نقص و اشکالی نداشته! می‌گویند که صرف «برپائی انتخابات» در جمکران خود نشانی است از دمکراسی! می‌گویند که «شرکت در انتخابات» اوضاع را «بهتر» خواهد کرد.

و مسلم است که حق دارند! شرکت در انتخابات، کسب مشروعیت برای حکومتی است که امثال بهنود و نبوی در آن «نویسنده» شده‌اند، و امثال سیمین بهبهانی هم شاعر! و روشن است که تداوم حکومت اسلامی، اوضاع را برای هم اینان «بهتر» هم خواهد کرد. کار قلم‌به‌مزدهای طنزپرداز حکومت بجائی رسیده که بیشرمانه می‌گویند، «بهرمانی هرچه دزدیده باشد، از احمدی نژاد کمتر دزیده»، پس رفسنجانی از احمدی نژاد «بهتر» است! ظاهراً کفگیر به ته دیگ خورده که معاون سیاسی سابق وزارت کشور جمکران به ما پیشنهاد می‌کند، بین دزد و دزدتر، دزد را «انتخاب» کنیم.

البته ایشان گز نکرده جر داده‌اند، چرا که «انتخاب» در هر حال با ایشان نیست. ساواک جمکران، با شعار ابلهانة «میزان رأی مردم است»، هر که را بفرمایند با درصد فرمایشی از صندوق‌های مارگیری بیرون خواهد کشید. «میزان» هم به هیچ عنوان رأی مردم نخواهد بود. «میزان» خواست سیاست استعمار است که برای اعمال آن «حضور مردم» در کوی و برزن و به ویژه در صف‌های نمایشی «انتخابات مضحک» الزامی شده.

همچنانکه گفتیم حکومت اسلامی یک حکومت دست‌نشانده و برخاسته از کودتاست. کودتائی که به برکت «حضور مردم» در خیابان‌ها و تکرار شعارهای پوچ به خود مشروعیت نیز بخشید. «حضوری» که ابزار اصلی پایمال کردن «حقوق قانونی» مردم به شمار می‌رود. این وجه مشترک حکومت اسلامی و روسپیان است. روسپی هم با «حضور در خیابان» مقبولیت خود را به اثبات می‌رساند و این «مقبولیت» را نشان «مشروعیت» می‌داند. حال آنکه «مشروعیت» در گرو قانون و حقوق قانونی است نه در «استقبال مردم»! از سیرک رجب اردوغان در داووس دور افتادیم، پس بازگردیم به داووس که رجب اردوغان را در کنار یک زن بدون حجاب ملاحظه کردیم! و متوجه نشدیم ایشان یک همسر بدون حجاب هم ابتیاع کرده‌اند یا آن «دلبرک» سیاهپوش خواهر دینی‌شان بودند!

در هر حال به گفتة تمامی رسانه‌های معتبر غرب، پان‌کی‌مون، پرز، اردوغان و عمروموسی نشسته بودند که ناگهان شیمون پرز، از تهاجم وحشیانة اسرائیل به غزه دفاع کرد، و رجب اردوغان نیز به نوبة خود از کشتار غیرنظامیان غزه توسط اسرائیل به شدت انتقاد فرمودند! بله! این دولت مفلوک اسلامی ترکیه که هم عضو ناتو است و همکاری‌های گستردة نظامی و امنیتی با اسرائیل دارد، هم نان‌اش را همه ساله از دست سنای آمریکا می‌گیرد، و هم اینکه تاکنون ده‌ها هزار کرد ترکیه را فقط به جرم کرد بودن به قتل رسانده، اینک در داووس مدافع حقوق فلسطینی‌ها شده!

یادآور شویم که شیمون پرز هم در جنایت و توحش از دولت مفلوک ترکیه هیچ کم ندارد. نوآم چامسکی در کتاب «جنگ، به عنوان سیاست خارجی»، به جنایات شیمون پرز، برندة نوبل‌صلح، در لبنان اشاره کرده. در همین کتاب، چامسکی در مورد دولت ترکیه چنین می‌گوید:

بین سال‌های 1990 تا 1994، به دلیل تخریب روستاهای کردنشین توسط ارتش ترکیه دو میلیون کرد بیخانمان شدند، و بیش از یک میلیون کرد به دیار بکر پناه آوردند [...] طی یکسال 3200 کرد ربوده شده و به قتل رسیدند. بمباران هزاران روستای کردنشین با ناپالم ده‌ها هزار زخمی غیرقابل علاج بر جای گذارد[...] ترکیه نخستین وارد کنندة سلاح سنگین از ایالات متحد است و در دوران ریاست جمهوری کلینتون فعالانه در بمباران مردم بالکان شرکت داشت[...]

پیشتر هم با تکیه بر مصاحبه‌های نوآم چامسکی به نقش دولت ترکیه در جنایات آمریکا اشاره کرده‌ایم. حال می‌باید دید رسانه‌های غرب و پامنبری‌های مفلوک‌شان در جمکران بر اساس کدام اسناد و شواهد بر طبل «بشردوستی» دولت ترکیه و شخص رجب اردوغان می‌زنند، و کسی را بشردوست معرفی می‌کنند که فرمانبردار ارتش ناتو است؟ البته ما از دلائل این جنجال رسانه‌ای نیک آگاه‌ایم.

به یاد داریم که الیزابت دوم و همراهان چندی پیش عازم ترکیه شدند و ملکة «جنتلمن‌های نزولخور»، سری هم به مسجد زدند تا پیوندشان را با اسلام به جهانیان ثابت کنند. همچنین می‌دانیم که مسلمین با عشق و علاقة فراوان از جنگ‌های صلیبی و صلاح‌الدین ایوبی یاد می‌کنند، چرا که صلاح‌الدین ایوبی «خاج‌پرست‌ها» را با خفت و خواری از بیت‌المقدس اخراج فرمودند و هنوز مزة افتخارات ایشان زیر زبان جهان فلک‌زدة اسلام مانده، و مسلمین در هر فرصت آنرا مزمزه می‌کنند. ولی این ‌روزها دیگر صلاح‌الدین‌ایوبی نمی‌توان خلق کرد. پس انگلیسیای چش‌چپ «رابین هود» را از آستین بیرون کشیده‌اند که از پرسوناژهای افسانه‌ای آنگلوساکسون‌های این سوی آتلانتیک است. استعمار اسلام پرست انگلستان برای ایفای نقش رابین هود، رجب اردوغان را برگزیده‌، تا هم «تصویردلپذیر» از اسلام‌گرایان ترکیه ارائه کرده باشد هم دست گورکن‌های جمکران را به طناب پوسیدة ترکیه بند کند، تا این قافله نابود نشود. اشکال این است که رابین هود هزارة سوم، مانند دولت ترکیه، هم شریک دزد است هم رفیق قافله. ولی هیچ نگران نباشید! اگر امروز اتحاد جماهیرنوکری در برابر غرب دست‌ها را به علامت تسلیم بالا برده، خفت و ذلت خود را با «شعار» جبران خواهد کرد.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 30 ژانویه 2009، کد خبر 328384، داش‌صفارهرندی، وزیر بی‌فرهنگی و ارشاد اسلامی می‌گوید، فاصلة تکنولوژی غرب با جهان اسلام را پر خواهیم کرد، البته با شعار:

«شکاف ناروائی که به دلیل فاصلة علمی و فناوری میان جهان اسلام و غرب به وجود آمده است را می‌توان با قدرت پیام جبران کرد [...] هر فرد از آحاد جامعة ‌اسلامی به تنهائی خود یک رسانه است [...] می‌توان امیدوار بود که دادگاه رسیدگی به جنایات ضدبشری اسرائیل تشکیل گردد[...]»

با در نظر گرفتن پروپاگاند رسانه‌های جهان، به ویژه «جروزالم پست» و «هاآرتز» برای رجب اردوغان می‌توان امیدوار بود که دادگاه کذا در کشور عدالت‌پرور ترکیه تشکیل شود تا مسلمین هم دادگاه کشکی «نورنبرگی» از آن خودشان داشته باشند و به این ترتیب داش‌صفار هم بتواند «شکاف‌ ناروای» تکنولوژیک‌ا‌ش را با جهان غرب «پر» کند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۷



الاغ و بشقاب!


...
نیاکان ما گفته‌اند، «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت»! ما می‌گوئیم، خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ ماند. چرا که امروز در حکومت نعلین زمان به رسمیت شناخته نمی‌شود، و هیچ «تحولی» هم صورت نخواهد پذیرفت. در نتیجه امروز «زنان» ایران همانجائی قرار می‌گیرند که سی‌سال پیش نشسته بودند، همانجائی که سیمین بهبهانی قرار داشته و دارد: جایگاه طرفداری از حکومت توحش اسلامی.

به ادعای سیمین بهبهانی، امروز زنان ایران هیچ مخالفتی با حکومت نعلین ندارند، و به عنوان موجود صغیر و تحت قیمومت مرد خواهان اجرای قوانین انسانی‌اند. چون به زعم «خواهر» بهبهانی، قوانین جاری در حکومت نعلین «انسانی» است. این چکیدة ترهاتی است که «سیمون» بهبهانی، یا همان «سیمین دوبووار جمکرانی» پس از دریافت جایزة کذا از دست‌های مقدس محفل جولیا کریستوا بر زبان رانده!

سیمین بهبهانی، شاعرک دین‌پرست حکومت اسلامی که اخیراً جایزة سیمون دوبووار دینی را از محفل جنگ‌فروشان و اسرائیل‌پرستان دریافت کرده، طی مصاحبه با روزآن‌لاین، تأکید می‌کند که زنان ایران موافق حکومت‌اند. بهبهانی در ادامة این سخنان بیشرمانه زن را به عنوان موجود تحت قیمومت مرد خوانده می‌گوید، زنان می‌خواهند قوانین «انسانی» در مورد آنان اجرا شود! به عبارت دیگر قوانین تحجر حکومت جمکران که در مورد مردان اجرا می‌شود به زعم «سیمون بهبهانی»، «انسانی» است، در نتیجه ایشان ابراز تأسف فرموده‌اند که این قوانین شامل حال زنان نمی‌شود!

پیشتر گفتیم که ادیان ابراهیمی و به ویژه دین اسلام، حقوق انسانی را به مفهوم امروزی کلمه به رسمیت نمی‌شناسند و زن را به عنوان موجود صغیر، در مقام همسر، دختر و یا خواهر همواره تحت قیمومت مرد می‌بینند. به عبارت دیگر در چارچوب نگرش دینی، زن هیچگونه موجودیتی به عنوان «انسان» مستقل ندارد. حاجیه سیمین دوبووار جمکران نیز گویا زن را در همین چارچوب به رسمیت می‌شناسند:

«من فکر نمی‌کنم اشکال زیادی بر سر راه فعالیت‌های زنان پیش بیاید، چرا که زن‌ها [...] ثابت می‌کنند که نه برانداز هستند نه چریک و نه مخالف کسی، بلکه می‌خواهند که قوانین انسانی در بارة آن‌ها اجرا شود و آن‌ها را به چشم نیمة بیمار و ناتوان جامعه نگاه نکنند و بدانند که زنان، مادرها و خواهر و دخترهای آن‌ها هستند.»


البته ما هم به «سیمون» بهبهانی می‌گوئیم «فکر کردن» ویژة «انسان‌ آزاد» است. بردگان و بندگان باید طوطی‌وار از طریق تکرار، بر افکار اربابان و سروران خود مهر تأئید بزنند. پس سرکار و هم پالکی‌های‌تان به خودتان تهمت ناروای «فکر کردن» نزنید. کسی که تفاوت بین احکام تحجر دینی و قوانین انسانی را نمی‌شناسد، به چه حقی سخنگوی زنان ایران ‌شده و از این شکرخوری‌ها می‌کند؟ می‌باید به ایشان و همفکران‌شان یادآور شویم که برداشتن آن تکه پارچه، رنگ کردن موی سر و آرایش کردن به هیچ عنوان دلیل بر آزاداندیشی کسی نیست.

البته فکر نکنید، شاعرک جمکران به دلیل کبر سن خرفت شده و مهمل می‌گوید! ابداً چنین نیست! «سیمون» بهبهانی‌ فقط مطالبات غرب از زنان ایران را همچون شتر ملک فهد نشخوار می‌کند. همچنانکه سازمان تبلیغات اسلامی نیز هر هفته از زبان یک جفت نعلین مطالبات اربابان حکومت اسلامی را در قالب وق‌وقیه تنظیم و در سراسر کشور پخش می‌کند. پیشتر نیز گفتیم «پروپاگاند» پیامی است از جانب «قدرت» برای دریافت پاسخ مطلوب.

پروپاگاند ایالات متحد که در دوران جورج بوش بر محور اسلام‌ستیزی تنظیم شده بود تا زمینة سرکوب ملت‌ها در کشورهای مسلمان‌نشین منطقه را فراهم آورد، با «ظهور» باراک اوباما با صورتک «احترام به اسلام» به میدان آمده، تا همان سرکوب را شدت بخشد. سخنانی که باراک اوباما ضمن مصاحبه با شبکة العربیه بر زبان آورد شاهدی‌ است بر این مدعا. اوباما که در واقع معلوم نیست کیست و از کجا سروکله‌اش پیدا شده، بهترین گزینة گروه برژینسکی برای حاکمیت آمریکا در شرایط فعلی است. هر گاه لازم آید، ایشان یک مسیحی متعهد‌اند، و هر گاه منافع پنتاگون ایجاب کند، باراک اوباما به باراک «حسین» اوباما تبدیل شده، درخانواده‌ای‌ مسلمان چشم به جهان می‌گشاید، و خصوصاً اسلام را بسیار محترم می‌شمارد و از امتیازات عمدة ایشان یکی اینکه «سال‌ها» در یک کشور مسلمان‌نشین یعنی اندونزی زندگی فرموده‌اند!

البته هیچیک از این خبرهای «مؤثق» از «منبع موثق» برخوردار نیست! ولی هیچ اهمیتی ندارد! همینکه کارساز تبلیغات استعماری عموسام باشد کفایت خواهد کرد. آنچه مسلم است اینکه رئیس جمهور در ایالات متحد همواره کارگزار و خادم پنتاگون است و برای تأمین منافع مقدس پنتاگون از هیچ فداکاری و از جان گذشتگی دریغ نخواهد کرد.

و به این ترتیب که اوضاع پیش می‌رود، بزودی اوباما پیش از هر مصاحبه با العربیه یا المنار یک «اذان» هم برای‌مان می‌گوید، سپس سجاده پهن کرده چند رکعت نماز ‌خواهد خواند، و بعد از اتمام نماز هفتاد بار سجده می‌کند و به العربیه می‌گوید، ما برای ایران احترام قائل‌ایم، این دولت ایران است که با ما دشمن است! ایران مشت‌های گره کرده خود را باز کند و ... بله، این پیام اصلی پروپاگاند استعمار است که همزمان شعارهای پوچ جبهة ملی، نهضت عاظادی، اصلاح‌طلبان و حکومت نعلین را در خود مستتر دارد.

این پروپاگاند بیشرمانه به ما می‌گوید، حکومت اسلامی، که برخاسته از کودتای ننگین سازمان ناتو است،‌ و در پی تصمیمات اتخاذ شده در نشست گوادالوپ بر ملت ایران تحمیل شده، ضدآمریکائی است! به ما می‌گوید، حکومت پوشالی اسلامی که فروپاشی‌اش در گرو یک اشارة سازمان سیا است، با اربابان خود سر ستیز دارد! و در این راستا بهتر است نگاهی داشته باشیم به «روضه‌‌‌نامة» کیهان، شیپور هریتیج کلاب در ایران.

متأسفانه به دلیل درگذشت رامین مولائی برای مشاهدة پیام حاکمیت ایالات متحد به نوکران‌اش در جمکران ناچار شدم به سلاخ‌خانة پاسدار شریعتمداری یا همان «دریوزنامة کیهان» مراجعه کنم. «دریوزنامه» مورخ 28 ژانویه 2009، از زبان یوشکا فیشر، عامل نفوذی سیا در تشکل‌های چپ می‌نویسد، نتیجة جنگ غزه هیچ اهمیتی ندارد، جنگ غزه به جنبش حماس به عنوان نمایندة مردم فلسطین «مشروعیت» بخشید! این همان ترهاتی است که توسط رسانه‌های حکومت نعلین‌ها از جمله فارس‌نیوز و حنازرچوبه «بازتولید» ‌شده. پاسدار شریعتمداری در پایان مطلب خود برای تحکیم سخنان احمقانة فیشر، به دامان نوآم چامسکی هم متوسل شده! البته چامسکی از سکوت اوباما در برابر کشتار غیرنظامیان غزه انتقاد کرده، و سخنان‌اش هیچ ارتباطی با مزخرفات یوشکا فیشر ندارد. ولی درک این مطلب برای پاسدار شریعتمداری امکان‌پذیر نیست، چرا که ایشان نیز باید به «باز تولید» تبلیغات جنگ‌طلبانة برتری‌طلبان آنگلوساکسون بپردازند. در نتیجه فراموش می‌کنند که یوشکا فیشر «مبتکر» نشست مفتضح برلین است، نشستی که هدف‌اش تحکیم جایگاه پاسداراکبر و دیگر فعلة فاشیسم به عنوان نمایندگان مردم ایران بود. بله، این است فواید سفله پروری و حماقت‌گستری استعمار! شریعتمداری یوشکا فیشر را طرفدار حماس معرفی می‌کند بدون اینکه بداند حمایت فردی با سابقة «درخشان» فیشر از حماس در واقع نشان از هم‌سوئی حماس با سیاست محفل یوشکا فیشر خواهد داشت.

همانطور که می‌بینیم یوشکا فیشر، مانند سازمان دین‌پرور ناتو در واقع از جمله فدائیان اسلام است، ولی به مصداق «مرگ خوب است اما برای همسایه»، فیشر هم اسلام را برای مردم ایران می‌پسندد؛ خودشان در «جمهوری فدرال» زندگی‌ می‌کنند! در نتیجه طبیعی است که برای مردم فلسطین هم نسخة حماس مورد توجه ایشان قرار گیرد. چرا که جنبش «الفتح» یک نهضت لائیک است و این امکان وجود دارد که نان حضرت‌شان کمی تا قسمتی «آجر» شود. حال سلاخ‌خانة هریتیج کلاب در جمکران را ترک می‌گوئیم و بازمی‌گردیم به پروپاگاند هرالد تریبون، فیگارو، لوموند و بهتر بگوئیم «اجماع استعماری» در تبلیغات رسانه‌های غرب.

همة این رسانه‌ها یکصدا فریاد می‌زنند، حاکمیت آمریکا طی سه دهة اخیر «دشمن» حکومت نعلین‌ها بوده،‌ چرا که در ایران «انقلاب» ضدآمریکائی شده! بله، هیچیک از این رسانه‌ها نمی‌گوید حاکمیت آمریکا به دلیل دشمنی با مردم ایران، نعلین‌ها را به حکومت رساند! و هیچیک نخواهد گفت که حاکمیت آمریکا هیچ خصومتی با دست نشاندگان خود در تهران نمی‌تواند داشته باشد، و هیچیک نخواهد گفت که حاکمیت ایران، مانند حاکمیت ایالات متحد دشمن واقعی ملت ایران است. همة قلم به مزدهای سازمان سیا همچون سگ‌های تعلیم دیده، به معلق زدن برای ارباب مشغول شده، در باب حکومت «ضدامپریالیست» نعلین‌ها قلم‌فرسائی می‌کنند. همه می‌گویند، کودتای 28 مرداد بر ضد مصدق بود، و آمریکا، نه انگلستان، از این کودتا حمایت کرده. همه می‌گویند، در 22 بهمن 1357 مردم ایران بر ضد آمریکا «انقلاب» کردند و به دلیل حمایت ایالات متحد از شاه، عصبانی شدند و سفارتخانة آمریکا را هم اشغال کردند و ... خلاصه همان قصة تکراری که سه دهه است در رسانه‌ها به زبان‌های مختلف به مردم ایران تحویل می‌دهند، و انتظار دارند که ما ملت هم این مهملات را بپذیریم!

در این گیرودار بوزینه‌های سازمان سیا در جمکران نیز جهت بازار گرمی برای ارباب نعل‌وارونه می‌زنند. پاسدار شریعتمداری در کیهان مورخ 28 ژانویه می‌نویسد، سیاست آمریکا با تغییر رئیس جمهور عوض نمی‌شود! به عبارت دیگر ژنرال شریعتمداری تأکید می‌کند که آمریکا همچنان در شرایطی قرار دارد که به جرج بوش اجازه داد تهاجم نظامی به افغانستان و عراق را سازمان دهد! البته شریعتمداری یا بهتر بگوئیم، اربابان‌اش در ینگه‌دنیا خیلی کورخوانده‌اند. اگر ایالات متحد در شرایطی قرار ‌داشت که می‌توانست سیاست‌های جرج بوش را ادامه دهد، کوکلوکس‌کلان‌های هریتیج کلاب هرگز مجوز ورود یک رنگین پوست نیمه آمریکائی را به کاخ سفید صادر نمی‌کردند. و اما آخوند جنتی که مانند دیگر مقامات جمکران نان استعمار می‌جود، در فارس نیوز مورخ 29 ژانویه، از طرفداران برقراری روابط با گاوچران‌ها دست به انتقاد زده!

چرا؟ چون تبلیغات سازمان سیا در ایران چنین القاء می‌کند که نکبت و ادبار سه دهة اخیر ناشی از خصومت نعلین‌ها با آمریکا است! به عبارت دیگر، ما ملت می‌باید بپذیریم که آمریکا خواهان استقرار دمکراسی و رفاه و قانون و صلح و صفا در ایران بوده، ولی آخوندها از آنجا که دشمن آمریکا هستند، این نعمات را از ما دریغ کردند! حال آنکه طی سی‌سال گذشته، نعلین‌ها به دلیل حمایت بی‌قیدوشرط حاکمیت آمریکا توانستند به سرکوب مردم ایران و چپاول ثروت‌های ملی ما ادامه دهند. و هدف نهائی آمریکا در این «تجربیات» سی‌ساله نهایت امر تجزیة ایران بوده. تجزیة عراق با صورتک فدرالیسم در شرف تکوین است، و اگر فدرالیسم کذا که هیچ ارتباطی با فدرالیسم ندارد ـ عراق فاقد یک دولت مرکزی مقتدر است ـ تحقق یابد، تجزیة ایران نیز غیرقابل اجتناب خواهد شد.

دلیل انتشار مقالات مضحک در رسانه‌های غرب در باب دشمنی آمریکا و نعلین‌ها پنهان داشتن طرح تجزیة ایران است. طرحی که ایالات متحد نتوانست از طریق استقرار حکومت اسلامی و جنگ با عراق به آن جامة عمل بپوشاند و اکنون می‌کوشد در پس پردة صلح و دوستی و به بهانة حمایت از اقوام ایرانی آنرا تحقق بخشد. ایالات متحد، در رأس سازمان ناتو برای اعمال نظارت بر مسیر عبور انرژی خواهان حضور نظامی در سواحل خزر است. در نتیجه شیپورهای‌اش، از جمله روزنامة دین پرور لوموند، شعارهای اردوگاه اوباما را از دهان روح‌الله خمینی «استخراج» می‌کند.

به ادعای لوموند، وقتی طرفداران خمینی به او می‌گفتند که حکومت شاه را نمی‌توان سرنگون کرد، خمینی می‌گفته، «ما می‌توانیم». به عبارت دیگر، گروه برژینسکی، «یس! وی کن» را از سخنان امام سیزدهم استخراج کرده و حتماً به همین دلیل در «انتخابات» پیروز شده‌اند. همین روزهاست که شیخ مسعود بهنود، متخصص «تاریخ نگاری چاه جمکران» که «هفتصد ـ هشتصد» سال دمکراسی در غرب کشف کرده بود، فرح پهلوی را در کنار خمینی از مخالفان شاه معرفی کند.

شیخ مسعود با تکیه بر خاطرات کشکی و شکمی اسدالله علم که مسلماً خود نیز در نگارش آن سهم به سزائی ایفا کرده به ما می‌گوید، فرح پهلوی در برابر شاه و در حضور وزیر دربار، رفتار یک زن پرخاشگر از طبقة متوسط را داشته:

«وقتی سگ بزرگ شاه به بشقاب‌ها سر کشید، و ملکه او را چخ کرد و شاه برآشفت که چرا همچی می‌کنی، فرصت پیش آمد تا علم هم تملقی بگوید تا فغان ملکه بلند شد که می‌گفت همه حتی از این سگ هم تملق می‌گویند بگذارید یکی باشد که نگوید.»


البته شیخ بهنود فراموش کرده که «ملکه» در هر حال نمی‌توانسته چنین رفتاری داشته باشد، چرا که دربار با خانة خیامی‌ها تفاوت داشت! شیخ بهنود همچنین فراموش کرده که «خاطرات علم» مانند دیگر «خاطرات» در امر «تاریخ‌نگاری» نمی‌تواند مورد «استناد» قرارگیرد. همچنانکه مقالات «واشنگتن پست» در باب «عدم اطلاع سازمان سیا از طرح‌های ملایان» بیشتر به یک شوخی خنک و ابلهانه شباهت دارد، ‌چرا که ملایان طرحی از آن خود ندارند و مجریان طرح‌های ایالات متحداند.

بله، سایت روزآن‌لاین مورخ 28 ژانویه مقاله‌ای از «واشنگتن پست» منتشر کرده. این مقاله حاصل «تفکرات عمیق» گرشت نامی، در مقام ناظر ارشد در بنیاد طرفداری از دمکراسی است! ایشان ضمن در ترادف قراردادن نعلین‌های مافنگی جمکران با سران اتحاد جماهیر شوروی به ما می‌گویند، نعلین‌ها بر «ارزش‌های انسانی» اسلام همچنان پافشاری می‌کنند،‌ روابط حکومت اسلامی با آمریکا خصمانه است و نعلین‌ها بزودی به سلاح اتمی دست خواهند یافت و ... و می‌دانیم که انتشار چنین مهملاتی در واشنگتن پست، رسانة حاکمیت آمریکا، در واقع تهدید روسیه است!

در راستای همین سیاست است که منوچهر متکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها در داووس، خواهان خروج آمریکا از عراق و افغانستان شده. نعلین‌ها، به زبان بی‌زبانی از گاوچران‌ها برای حضور در ایران دعوت به عمل می‌آورند. بازگردیم به مقالة مضحک مستر «گرشت» که ادعا می‌کند، تهاجم نظامی به عراق ناشی از «عدم اطلاع» سازمان سیا بوده! روشن‌تر بگوئیم آنحضرت ضمن قیاس به نفس ما را ابله پنداشته تلویحا می‌فرمایند، برنامة تجزیة عراق و چپاول نفت و حمایت از حکومت اسلامی جمکران در دستورکار نبوده! حتماً استقرار حکومت اسلامی در عراق هم ناشی از عدم اطلاع سازمان سیا بوده!

افسوس که شخص «ملکه» حضور ندارند تا این سگ‌های نکره، احمق و بی‌ادب را که اینچنین به بشقاب درک و آگاهی مردم ایران «سرک می‌کشند»،‌ «چخ» بفرمایند!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۷



فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
گر بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

روز 27 ژانویه 2009 وبلاگ «ناهید رکسان» یکی از دوستان خوب و ناشناس خود، رامین مولائی را از دست داد. مطالب وبلاگ رامین مولائی در بسیاری از وبلاگ‌های ناهید رکسان مورد استفاده قرار می‌گرفت. رامین مولائی یکی از معدود ایرانیانی بود که به این وبلاگ لینک داد و گهگاه، اگر لازم می‌دید پیامی هم می‌فرستاد. آخرین بار در مورد وبلاگ «حوا در هتل پالاس» با ظرافت بسیار و به صورت غیرمستقیم یادآور شد که در نقل مطلب اشتباهی پیش آمده. سپاسگزاری ما هم به صورت غیرمستقیم صورت گرفت. چه می‌شود گفت؟ ما ایرانیان «از یکدگر غریبه و بیگانه مانده‌ایم، وین درد زندگی و روزگار ماست.»

اما هر چند برای یکدیگر ناشناس و بیگانه هستیم، و هر چه پیوندهای‌مان غیرمستقیم باشد، با مرگ نمی‌توان بیگانه بود. برای کسانیکه شهامت آزاد زیستن دارند، مرگ هرگز غیرمستقیم نیست. مرگ در برابر ماست، و هر لحظه نزدیک و نزدیک‌تر خواهد شد. پس هر چه در توان داریم به کار خواهیم بست تا زندگی را تداوم بخشیم، چرا که هدف مرگ نیست. رامین مولائی اگر چه رفت، یاد او در این وبلاگ همواره زنده خواهد ماند.

یادش گرامی باد.





نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۷



بربادرفته!

...
عدم موفقیت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در راه گسترش جنگ غزه به کل منطقه باعث شده که پروپاگاند جنگ کذا که هدف‌اش دوقطبی کردن کاذب فضای جامعة جهانی و تحمیل «یهودستیزی» و یا «اسرائیل‌پرستی» بر افکار عمومی بود، خود را به شاخة نوینی بیاراید.

پیشتر گفتیم که جنگ غزه با هدف جنگ افروزی در کل منطقه آغاز شد، و همچون روال معمول آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک مشوق این جنگ بودند. هدف عموسام و شرکاء تحکیم پایه‌های «اتحاد جماهیر نوکری» از طریق ایجاد یک بحران وسیع در کل منطقه بود. اینان در رویاهای خود در پی ایجاد یک «اجماع منطقه‌ای» علیه اسرائیل بودند، که بر اجماع گسترده‌تری در افکار عمومی جهان تکیه داشته باشد و بتواند سناریوی مشابه براندازی سلطنت پهلوی را اینبار در ابعاد منطقه‌ای تحقق بخشد. روشن‌تر بگوئیم به عنوان خوشا‌مدگوئی به رئیس جمهور جدید، یک سلسله براندازی در دستورکار گروه برژینسکی قرار گرفته بود که تهاجم نظامی به غزه می‌بایست نقش موتور محرک آن را ایفا می‌کرد.

علیرغم هشدار روسیه،‌ تا روز 17 ژانویه آنگلوساکسون‌ها همچنان به فرو بردن منطقه در چاه ویل «جهاد با اسرائیل» پافشاری کردند. و اعلام آتش بس یک جانبة اسرائیل زمانی صورت پذیرفت که دیگر اینان از نیل به اهداف‌شان ناامید شدند. به عبارت دیگر زمانیکه شیخ حسن نصرالله در لبنان و علی خامنه‌ای در جمکران متوجه شدند که باید خفقان گرفته شعار نان و آبدار «جهاد با اسرائیل» را در نعلین‌شان غلاف کنند. بهتر بگوئیم همان وقت که بوزینه‌های کفن پوش ناچار شدند دست و پای‌شان را جمع کرده، گروه مرتاضی را بجای خود راهی صحنة اوباش‌گری خیابانی کنند. البته در همین راستا نیز دو رزمناو روسیه با موشک‌های حامل کلاهک هسته‌ای در سواحل سوریه پهلو گرفتند تا به کارفرمایان هوپ‌شفر تفهیم کنند دکان جهاد می‌باید تعطیل شود. هر چند ناتو مجبور شد دکان فوق را به صورت موقت تعطیل کند، شاخة نوین پروپاگاند «جنگ‌پرست» اینک در پوشش «طرفداری از صلح» فعال شده! بله به موازات پروپاگاند استعماری «اسرائیل‌پرستی» و «یهودستیزی» یک پروپاگاند موذی و موازی نیز پای به صحنه گذاشته که در راستای خط تبلیغاتی روزی‌نامة «ایندیپندنت» حرکت می‌کند.

این پروپاگاند از «نوع سوم» در پوشش مخالفت با تهاجم نظامی اسرائیل به غزه و به بهانة دفاع از مردم غزه، در واقع به پشتیبانی از جنبش منفور حماس مشغول شده. البته پروپاگاندچی‌های محترم که «چپ‌نمایان» ایندیپندنت هم در خط مقدم‌شان قرار گرفته‌اند می‌پندارند حرکت موذیانه‌شان از چشم جهانیان پنهان می‌ماند، چرا که اینان نیک آگاه‌اند، هیچ انسانی به مفهوم واقعی کلمه از تهاجم نظامی و خشونت علیه غیرنظامیان حمایت نخواهد کرد. البته حضرات حساب‌شان درست است. هیچکس، حتی خاخام اعظم یهودیان فرانسه از آنچه بر مردم غزه گذشت حمایت نکرده. در نتیجه در افکار عمومی جهان پیرامون محکومیت جنایات اسرائیل در غزه یک «اجماع» وسیع ایجاد شده که راه سومی‌های نیرنگ‌باز با سوءاستفاده از آن سعی دارند به موجودیت جنایتکاران حماس نیز «مشروعیت» ‌بخشند! ولی اینجاست که می‌توان به فاشیست‌هائی که صورتک «سوسیال ـ دمکراسی» بر چهرة پلیدشان زده‌اند بگوئیم حساب‌های‌شان کمی اشکال دارد!

اینان ابتدا به ما می‌گویند، اسرائیل حق تهاجم نظامی به غزه را نداشت. ما هم کاملاً موافق‌ایم که تهاجم نظامی اسرائیل به غزه می‌باید محکوم شود. چرا که در هر حال با جنگ مخالف‌ایم؛ نتیجة جنگ هر چه باشد، خشونت بر علیه مردم بی‌دفاع را افزایش خواهد داد. از این گذشته، ما اطمینان داریم که دولت اسرائیل با دست پروردگان خود در حماس هیچ مخالفت و تخاصمی ندارد. همچنانکه حاکمیت ایالات متحد نیز با حکومت اسلامی هیچ اشکالی ندارد. و طی سه دهة اخیر جنگ زرگری گاوچران‌ها با گورکن‌ها در واقع ابزار اصلی سرکوب و چپاول ما ملت شده. بگذریم و بازگردیم به نبرد دارودستة اسماعیل هنیه با ارتش اسرائیل.

تونل‌های گذرگاه رفح که اسرائیل در جریان تهاجمات نظامی خود ناچار به بستن آن‌ها شده، یا خواهد شد، منافع اسرائیل را تهدید نمی‌کند. کاملاً بر عکس، اسرائیل و مصر مانند حکومت اسلامی از جمله طرف‌های ذینفع در قاچاق، به ویژه قاچاق اسلحه به شمار می‌روند. بهتر بگوئیم جنگ غزه برای بستن راه‌های قاچاق اسلحه صورت نپذیرفت، این جنگ که در نیل به اهداف خود نیز ناکام ماند، با کشتار وسیع غیرنظامیان شاخة نوین پروپاگاند فاشیسم بین‌الملل را فعال کرد.

و شاهدیم که همین شاخه از پروپاگاند کذا،‌ در مرحلة دوم با تکیه بر «محکومیت تهاجم نظامی اسرائیل» دست به کار ارائة چهرة دلپذیر از «حماس» شده! اینان می‌گویند چون اسرائیل به غزه حمله کرده و غیرنظامیان را به قتل رسانده، حماس مظلوم واقع شده است. این تبلیغات دقیقاً در مسیر همان تبلیغاتی است که با محکوم کردن استبداد سلطنت پهلوی، به حکومت برخاسته از کودتای 22 بهمن 1357 مشروعیت می‌بخشد و آنرا «انقلاب» می‌خواند. یا به طور مثال، همان تبلیغاتی که با محکوم کردن تهاجم نظامی عراق به ایران، بجای دفاع از مردم ایران به دفاع از «حکومت اسلامی» و محکوم کردن دولت عراق اکتفا می‌کند. و در این ابراز احساسات «صلح دوستانه» هیچ سخنی از طرح کلان سازمان سیا برای اسلامی کردن کل منطقه با تکیه بر جنگ «ایران ـ عراق» به میان نمی‌آید.

هیچکس به این مهم اشاره نمی‌کند که جنگ 8 ‌ساله ابزار سرکوب و کشتار مردم ایران و عراق و چپاول ثروت‌های ملی ایندو کشور بوده. همه «جنگ» را محکوم می‌کنند ولی هیچکس به جنگ‌افروزان و بهره‌مندان واقعی از این جنگ اشاره نمی‌کند و آنان را محکوم نخواهد کرد. هیچیک از صداهائی که در شرق و به ویژه در جهان غرب برای محکوم کردن اسرائیل برخاسته، حاکمیت آمریکا و جنبش منفور حماس را محکوم نمی‌کند!

عجیب است! پروپاگاند جهانی اینچنین تفهیم می‌کند که در یکی از مهم‌ترین مناطق استراتژیک جهان، در ساحل دریای مدیترانه ـ این دریا را چرچیل استخر ناتو می‌خواند ـ جنگی به وقوع پیوسته، ولی سازمان ناتو در آن هیچ نقشی نداشته است! با این وجود دیدیم که به محض آغاز جنگ جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها در مصر، لبنان، اردن و ... و خصوصاً در حکومت اسلامی آمادة «جهاد» با اسرائیل می‌شوند! این جنگ وحشیانه علیرغم تظاهرات مردم اسرائیل و علیرغم ابراز تمایل اهود باراک و «تزیپی لیونی» به آتش بس، ادامه می‌یابد! گویا اهود اولمرت، مانند روح‌الله خمینی که رایحة «نعمت الهی» به مشام‌ا‌ش رسیده بود، در نقش رهبر انقلاب اسرائیل، «احساس تکلیف» کرده و یک تنه در برابر جهان اسلام و مردم اسرائیل قد علم فرموده‌ بودند!

ولی ناگهان اوباش اخوان‌المسلمین در مصر و اردن و بوزینه‌های کفن پوش در جمکران به قفس‌های‌شان عودت داده شدند، تونی بلر سرآسیمه به اسرائیل رفت و اهود باراک هم به این کاتولیک متعهد و مکتبی اطلاع داد که نقشة «پیشرفت» و گسترش جنگ شکست خورده. در پی این شکست است که «هوپ شفر» راهی منطقه می‌شود تا از نزدیک ورشکستگی تعاونی موسی، عیسی و محمد را مشاهده کند. سپس اهود اولمرت، لرزان و رنگ پریده آتش‌بس یک‌جانبه را اعلام می‌کند. اگر از حداقل شعور و منطق متعارف برخوردار باشیم، با مشاهدة سفر «هوپ شفر» به منطقه می‌باید دریابیم که سازمان ناتو در این جنگ «بیطرف» نبوده. ولی همة صلح‌طلبان «نازنازی» جهان در غرب، «حماس، حماس» گویان به اسرائیل چشم غره می‌روند!

باید به اینان بگوئیم که مشروعیت بخشیدن به گروه اسماعیل هنیه، با تکیه بر جنایات ارتش اسرائیل در غزه به مراتب وحشیانه‌تر از تهاجم نظامی به این منطقه است. آنان که در غرب به حمایت از حماس به میدان آمده‌اند،‌ مدعی حمایت از انسان‌محوری، دمکراسی و صلح‌اند؛ در صورتیکه «حماس» یک تشکیلات نظامی و دست‌ساز محافل فاشیست جهانی است، و به هیچ عنوان به انسان‌محوری، دمکراسی و صلح‌دوستی عنایتی ندارد. حداقل ارتش اسرائیل اگر به مردم بی‌دفاع غزه حمله‌ور شد، «انسان‌محوری»، «دمکراسی» و «صلح» را بهانة جنایات‌اش نکرد!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷



روسپی و چرچیل!


...
سرانجام اتحادیة اروپا یکی از اهرم‌های فشار دوگانة خود را از دست داد و به ناچار برچسب «تروریست» را از سازمان رجوی برداشت! به این ترتیب دست دولت عراق نیز برای اخراج اعضای سازمان مذکور چندان باز نخواهد بود. و در هر حال دولت عراق نمی‌تواند پناهندگان ایرانی را به عنوان «تروریست» تحویل حکومت سفاک اسلامی بدهد. البته حاکمیت فرانسه، چرخ پنجم گاری ناتو هنوز به دوام و بقای حکومت اسلامی امید بسته، در نتیجه برای «بازنگری» در این تصمیم تقاضای استیناف کرده. همانطور که پیشتر هم گفتیم فرانسه همواره شاخة دوم سیاست آمریکا را اعمال می‌کند، و چنین واکنشی از سوی حاکمیت فرانسه کاملاً «طبیعی» است. همچنانکه واکنش ابلهانة وزارت امورخارجة حکومت اسلامی به تصمیم اتحادیة اروپا نیز کاملاً «طبیعی» است، هر چند «منطقی» به نظر نیاید.

وزارت امورخارجة گورکن‌ها از زبان قشقاوی، سخنگوی خود تصمیم اتحادیه را «سیاسی» خوانده! گویا قرار بوده تصمیمات اتحادیة اروپا «عبادی» باشد! مسلم است که این اتحادیه در چارچوب یک سیاست منسجم برای حفظ منافع خود تصمیم می‌گیرد، و اگر جز این باشد می‌باید تعجب‌ کرد. البته فراموش کرده بودیم که گورکن‌ها اهل «معنویات‌اند!» خوشبختانه صاف کردن «خاوران» اصلاً «سیاسی» نیست؛ عبادی و معنوی است. در حال حاضر، اربابان حکومت اسلامی دربه‌در به دنبال یک چهرة جدید و خوشنام و شرافتمند برای جایگزین کردن افتضاحی به نام احمدی نژاد می‌گردند، و در این گیرودار محمدخاتمی نگاه پرمحبت‌اش را متوجة میرحسین موسوی کرده!

خلاصه بگوئیم، روسپی‌های سیاسی باز هم پیرانه‌سر هوای جوانی دارند. پس لازم است خودفروخته‌ترین و پست فطرت‌ترین‌شان را با صورتک طرفدار «عدالت»، «توسعه» و به ویژه «واقع‌گرائی» البته منطبق با «اهداف امام خمینی» به میدان آورد! چه کسی مناسب‌تر از میرحسین موسوی که پیش از براندازی بهمن 57، با کمک نوچه‌اش، محمد بهشتی به خبرچینی برای ساواک و «لو دادن» چپ‌گرایان در دانشگاه ملی مشغول بوده؟ چه کسی مناسب‌تر از میرحسین موسوی، که محمد خاتمی، این «شخصیت» وابسته به ساواک را در رأس تبلیغات جنگ قرارداده بود و وزرای کابینه‌اش همچون «برادر» بهزاد نبوی سابقة فساد مالی، ترویج بازار سیاه، خرابکاری و بمب‌گذاری دارند؟ از این چهرة پلید و خودفروخته، «محبوب‌تر» می‌خواهید؟ عبدالله نوری، نمایندة خمینی در سپاه، وزیر اطلاعات بهرمانی و اصلاح‌طلب فعلی! پس نباید از پروژة تخریب خاوران تعجب کنیم.

بجای شیون و زاری بر تخریب سند جنایت میرحسین موسوی، نام کسانی را که در این گورستان خفته‌اند بنویسیم، بگوئیم که بودند، چه می‌کردند، و چگونه ناپدید شدند. تصاویرشان را پخش کنیم تا همه با سوابق درخشان میرحسین موسوی که 20 سال است خفقان گرفته و فقط به بهانة «نگرانی برای کودکان بی‌خانمان تهران» و در واقع برای مخالفت با احداث «خط لولة صلح» دهان باز کرده بود، بهتر و بیشتر آشنا شوند. میرحسین موسوی، مانند محتشمی‌پور در ارتباط مستقیم با شبکة قاچاق مواد مخدر، اسلحه و تجارت برده و طالبان‌پروری در پاکستان قرار دارد. چون این فعالیت‌های مقدس تحت نظارت عالیة ارتش دین‌پرور و اسلام پناه ناتو صورت می‌گیرد.

روز گذشته ده تن از نیروهای انتظامی ایران ضمن درگیری با قاچاقچیان در نزدیکی مرز پاکستان کشته شدند. به گزارش «پیک‌ایران»، مورخ 7 بهمن‌ماه سال‌جاری، کد خبر: 57106، این درگیری روز گذشته در منطقة لار در استان سیستان و بلوچستان رخ‌ داده و گروهی از قاچاقچیان مسلح نیز به پاکستان گریخته‌اند. مسلماً حکومت قدرقدرت جمکران به دولت «دوست» و «برادر» پاکستان کوچک‌ترین اعتراضی نخواهد کرد، چون هر دو سر در آخور سازمان سیا دارند و پول توجیبی خود را از همین اشرار دریافت می‌کنند؛ این «دولت‌ها» خود در زمرة اشراراند.

به همین دلیل است که منطقة سیستان و بلوچستان می‌باید تا ابد جزو مناطق محروم ایران قرار گیرد. مناطق محروم، از یکسو به مراکز تجارت قاچاق و اعمال غیرقانونی گروه‌های مسلح تبدیل می‌شود، و از سوی دیگر دولت مرکزی، که خود با شبکه‌های قاچاق به قدرت رسیده، وجود همین شبکه‌ها را دستاویز سرکوب مردم مناطق محروم و تقویت شبکه‌های فراقانونی می‌کند. بله هر منطقة محروم همزمان چندین و چند ابزار سرکوب و چپاول در دست دولت مرکزی قرار می‌دهد. هر مأمور انتظامی که در مناطق محروم کشته شود به سود اسلام و سازمان سیا است. چرا که یک ایرانی، و یک مأمور انتظامی که به سرمایة ملت ایران آموزش دیده نابود می‌شود. در نتیجه نه تنها نیروی انسانی آموزش دیده از دست می‌رود که نیروی جایگزین برای حفظ جان خود خشونت بیشتری در برابر «مردم» به خرج خواهد داد. پیامد این روند استعماری روشن است، گسترش فقر، خشونت و از همه مهم‌تر «توجیه» سرکوب مردم در این مناطق. هر کس در بلوچستان توسط نیروی نظامی یا انتظامی کشته شود در رسانه‌های گورکن‌ها در ردة «اشرار» قرار خواهد گرفت و کسانیکه خبر کشته شدن «اشرار» را می‌شنوند، با در نظر گرفتن شرایطی که در واقع حکومت اسلامی ایجاد کرده، هیچ تأسفی نخواهند خورد! حضور میرحسین موسوی در عرصة سیاست جمکران به تقویت چنین شرایطی کمک فراوان خواهد کرد.

میرحسین موسوی کیست؟ یک جنایتکار چپاولگر که هشت سال نخست وزیر دوران نکبت علی خامنه‌ای بوده، و موفق‌ترین «برنامة» دوران صدارت‌اش برپائی گورستان «خاوران» است. پس اگر قرار شده میرحسین موسوی در دولت آیندة جمکران جایگاهی داشته باشد لازم است مهم‌ترین سند جنایت‌اش که در برابر چشم همگان قراردارد از صفحة روزگار حذف شود. تا از این مفر میرحسین موسوی، کسی که دوران شوم نخست وزیری‌اش به تاراج ثروت‌های ملی و نابودی جوانان ایران در جبهه‌ها و در زندان سپری شد بتواند بیشرمانه از «عدالت» هم سخن بگوید:

«ما منابع کمیاب کشور را در خدمت اغراض سیاسی و اهداف کوتاه مدت بکار گرفته‌ایم و به این ترتیب غول فساد را در کشور بیدار کرده‌ایم. بنده به عنوان دفاع از انقلاب و امام می‌گویم هیچکدام از این رویکردها ارتباطی با اهداف ایشان و نظریات‌شان در مورد عدالت ندارد.»


این میرحسین موسوی است که از «عدالت» سخن می‌گوید، و از «فساد» انتقاد می‌کند! گویا فراموش کرده که در دوران نخست‌وزیری‌اش نفت ایران بشکه‌ای 9 دلار روی دریا حراج شده بود تا سازمان ناتو بتواند جهاد مقدس خود را با اتحاد جماهیر شوروی سازمان دهد. متن کامل این سخنان در سایت «پیک نت» موجود است. موسوی طی مصاحبه با سایت «توسعه و صنعت» چنان مهملاتی به هم بافته که کار را از شیادی و عوامفریبی گذرانده و به هذیان‌گوئی کشانده. موسوی می‌خواهد به دور از هر گونه «توهم»، ولی با استفاده از «نظرات حضرت امام» منافع ملی را تأمین کند:

«بنظر من پایبندی به اصولی که براحتی از نظرات حضرت امام و متون معتبر انقلاب قابل استخراج است بهترین راه تأمین منافع حیاتی و منافع ملی ماست [...] ما احتیاج به تجزیه و تحلیل واقعگرایانه از امور بین‌الملل [...] و درک بدون توهم از فرصت‌ها و تهدیدها داریم[...]»


این سخنان متناقض از دید یک زبان‌شناس نشان از پریشان‌گوئی دارد. خلاصه بگوئیم کسی که ادعای تجزیه تحلیل «واقع‌گرایانه» دارد نمی‌تواند به «نظرات حضرت امام» تکیه کند. نخست اینکه حضرت امام جز چرند و مهمل هیچ «نظری» نداشتند، دیگر آنکه «متون معتبر انقلاب» همان مزخرفات خمینی، مطهری و یا شریعتی است که جز دامن زدن به توهم و ابهام هیچ خاصیت دیگری ندارد. ولی اگر به شخصیت گویندة این سخنان آشفته‌ توجه کنیم خواهیم دید که ایشان نیز فقط در چارچوب عوامفریبی و شیادی رایج مقامات جمکران سخن می‌گویند. به عبارت دیگر این سخنان را فقط از زبان یک روانپریش یا یک شارلاتان می‌توان شنید. و از قضای روزگار میرحسین موسوی هم این است و هم‌ آن!

موسوی مفلوک چنان در توهم، دروغ و خودبزرگ‌بینی غرق شده که سیاست خود را با سیاست وینستون چرچیل در دوران جنگ جهانی دوم به قیاس می‌کشد! موسوی تأکید کرده که سیاست وی «چپ» بوده! ولی چپ کذا هیچ ارتباطی هم با سوسیالیسم نداشته! اینکه یک فاشیست تمام عیار ادعای وابستگی به جریان تفکر چپ داشته باشد از نظر تاریخی کاملاً «درست» است، هیتلر و موسولینی هم ادعای «چپگرائی» داشتند. ولی در حکومت اسلامی این نوع چپگرائی کاملاً منطقی است، چرا که عملة فاشیسم توزیع کوپن خواربار و ایجاد بازار سیاه و رونق دلالی را «جریان چپ» نام گذارده‌اند! و بر اساس چنین استدلال ابلهانه‌ای می‌توان هیتلر را هم در«جریان چپ» قرار دارد، چرا که او نیز به توزیع کوپن مواد غذائی اقدام می‌کرد. اصولاً همة دولت‌های اروپائی در دوران جنگ در«جریان چپ» قرار داشتند، هر چند خودشان نمی‌دانستند! ویژگی میرحسین موسوی این است که «می‌داند» در«جریان چپ» قرار دارد. اتفاقاً وینستون چرچیل هم در همین جریان چپ‌ قرار داشت، چون مانند بسیاری از آنگلوساکسون‌ها معتقد به «برتری نژادی» و اعمال سیاست «یک کشور، یک مذهب» بود. ولی میرحسین موسوی که خود را با چرچیل مقایسه کرده با این مسائل بیگانه است. موسوی دقیقاً مانند بنی‌صدر چنان از مرحله پرت است که هنوز نمی‌داند «آزادی»، «توسعه» و مسائل اجتماعی یک «مجموعه» است، و نمی‌تواند «خط» باشد:

«در اول انقلاب و در آن دهه جریان چپ [...] خط دفاع از محرومین و مستضعفین، خط برنامه‌ریزی و خط توسعه و خط آزادی بود و این چپ ربطی به سوسیالیسم نداشت [...] این جریان که اکثریت مردم را نمایندگی می‌کرد در مجلس و دولت در اکثریت بودند و اعتقاد داشتند که تبعیت از اسلام ناب محمدی می‌کنند[...]»


بله این نابغة بزرگ که مانند الاغ مردة لازار با دست مسیحائی سازمان سیا جان دوباره یافته می‌پندارد که هنوز نیز می‌تواند در یونجه‌زار «نعمت الهی» آواز خردرچمن برای‌مان سر دهد و هر از گاهی یک جفتک هم به طاق طویله بزند، و خود را با چرچیل مقایسه کند:

«بنده درسیاست‌های دوران جنگ همیشه به اقتصاد اسلامی فکر می‌کردم و مجموعه سیاست‌های به کار گرفته شده در آنزمان را تنها راه ایستادگی یک کشور انقلاب کرده [...] می‌یابم [...] شما سیاست‌های چرچیل را در زمان جنگ مطالعه کنید[...]»


مثلی هست که می‌گوید «اگر به مرده رو بدهی، به کفن‌اش خواهد ر..د!» داستان ترهات موسوی نیز حکایت هم همان مرده است که از سازمان سیا روی خوش دیده و اینگونه به کفن‌آلائی پرداخته! موسوی تأکید می‌کند که پس از پایان جنگ هیچ نیازی به پاسخگوئی به منتقدان از سیاست‌های دوران جنگ نمی‌دید، چون «ذائقة مردم» و «مستضعفین» به عنوان «پاسخ» کفایت می‌کرد:

«[...] بعد از جنگ [عده‌ای] کلیشه‌ای از دولت دفاع مقدس ساختند و [...] آنرا آماج حملات قراردادند. بنده هم نیازی به پاسخ نمی‌دیدم چون ذائقة مردم و رزمندگان و قشرهای مستضعف از نتیجة سیاست‌های آن دوران پاسخ آن‌ها را می‌داد[...]»

اتفاقاً ما هم به یاد داریم که «ذائقة مردم» و «مستضعفین» هر روز در خیابان‌های پایتخت به مخالفان این چرچیل چاه جمکران چه خوب «پاسخ» می‌داد. ساواک جمکران اوباش را به خیابان‌ها هی می‌کرد تا میرحسین و شرکاء رنج پاسخگوئی بر خویش هموار نکنند. مگر کارگزاران استعمار می‌توانند پاسخگوی جنایات‌شان باشند؟ اگر قرار بود کسی پاسخگو باشد پس از کودتای 22 بهمن،‌ امثال موسوی را از زباله‌دان ساواک در جایگاه نخست وزیری قرار نمی‌دادند، که پس از گذشت 20 سال با چنین وقاحتی خود را با چرچیل نخست وزیر امپراطوری بریتانیا و یکی از برندگان عمدة جنگ ‌جهانی دوم «مقایسه» کند؛ هر چند بریتانیای آنروز با بریتانیای امروز زمین تا آسمان فاصله دارد. بریتانیائی که امروز پس از شکست در جنگ غزه ناچار شده پشت «نوکران اتمی» خود را در جمکران هم خالی کند.

همانطور که گفتیم اسرائیل و اربابان‌اش با همکاری صمیمانة مزدوران خود در جنبش حماس و با هدف فرو بردن کل منطقه در جنگ، تهاجم به غزه را آغاز کردند. ولی از گسترش جنگ عاجز ماندند. و پس از اعلام آتش بس یکجانبه از سوی اسرائیل گفتیم که، این سومین شکست ارتش ناتو در منطقه به شمار می‌رود و پیامد این شکست تضعیف حکومت‌های دست‌نشاندة ناتو، به ویژه حکومت جمکران خواهد بود. به همین دلیل حاکمیت انگلستان تلاش دارد همزمان با هی کردن اتحادجماهیر نوکری، به ویژه حکومت چاه جمکران به سوی اسرائیل ستیزی، خود را از بازنده دور کرده در جایگاه «حماس‌ستیز» قرار دهد. حال آنکه بازندة این جنگ سیاستی است که همزمان انگلستان، اسرائیل و حماس را شامل می‌شود؛ سیاست دین‌پرستی و حمایت از حکومت‌های دینی.

در آغاز جنگ غزه، حاکمیت انگلستان از زبان نمایندگان حزب کارگر مواضع ضداسرائیلی اتخاذ کرد، ولی امروز همین حاکمیت تلاش می‌کند خود را اسرائیل‌پرست جا بزند! چون دکان اسلام‌پرستی حماس در فلسطین می‌باید تعطیل شود. پس از شکست پروپاگاند فاشیسم بین‌الملل برای دو قطبی کردن کاذب فضای رسانه‌ای پیرامون «یهودستیزی» و «اسرائیل‌پرستی» که پیامد شکست طرح گسترش جنگ غزه به کل منطقه بود، حاکمیت انگلستان تلاش می‌کند از طریق جنجال رسانه‌ای بر علیه شیپور تبلیغاتی‌اش، «بی‌بی‌سی»، نه تنها خود را مخالف جنایتکاران حماس که مخالف مردم غزه نیز وانمود کند. این سیاست نوین از طریق جنجال در رسانه‌های غرب و اتحاد جماهیر نوکری بر ضد مخالفت فرضی «بی‌بی‌سی» با پخش آگهی برای کمک به مردم غزه اعمال می‌شود. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم پروپاگاند کذا از «بی‌بی‌سی» و فیگارو آغاز شده و همچون دیگر نمونه‌ها سر از رسانه‌های جمکران و دیگر اعضای اتحاد جماهیر نوکری هم در آورده. بله این است دلیل تخریب خاوران.

بولدوزرها خاوران را محو می‌کنند، میرحسین موسوی هم در ذهن علیل بعضی‌ها تبدیل می‌شود به «مخالف سرسخت علی خامنه‌ای!» این یکی از اختراعات «قدسی سرمست»، از خواهران زینب است که در رسانة «روزآن‌لاین» منتشر شده! امروز دارودستة اکبر بهرمانی به هر تخته پاره‌ای متوسل می‌شوند تا آن را «مخالف خامنه‌ای» معرفی کنند. اینان می‌پندارند تکرار سیرک مهوع «حماسة دوم خرداد» امکانپذیر است، و می‌توانند با این خیمه‌شب‌بازی چند سال دیگر برای این حکومت زمان تأمین کنند! به زعم فعلة فاشیسم «مردم» از لج علی خامنه‌ای مفلوک هم که شده به پای صندوق‌ افتضاحات جمکران خواهند شتافت. و همین «حضور مردم» برای اربابان حکومت اسلامی کفایت خواهد کرد. این حکومت برخاسته از کودتای ژنرال هویزر است و «مقبولیت» خود را همچون روسپی‌ها همواره در کوچه و خیابان به «اثبات» رسانده. پر واضح است که «مشروعیت» چنین حکومتی نیز مدیون همان مقبولیت کذا خواهد بود.

برای روسپی‌های سیاسی خبرهای بدی داریم! به گزارش سایت نووستی، مورخ 26 ژانویه 2009، «روگزین» نمایندة روسیه در سازمان ناتو امروز اعلام کرد، دولت متبوعش درصورتی حاضر به همکاری نظامی با ناتو در افغانستان است که این سازمان از سیاست‌های خصمانة اتمی خود دست بردارد. به عبارت دیگر برنامة الحاق گرجستان و اوکراین به ناتو و تجهیز همسایگان روسیه به سلاح اتمی می‌باید تعطیل شود.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

یکشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۷



علی آنتوانت!


...
بستن دفتر شیرین عبادی در یوسف آباد در واقع ابزار دوگانه‌ای است که از یک سو قانون‌شکنی و شورش را تشویق می‌کند و از سوی دیگر، گسترش ادبیات موهن و مبتذل حوزوی را. ادبیاتی که انسان را در ردة گوسفند قرار می‌دهد.

«شیرین عبادی از متکی خواست سخنگوی‌اش را ارشاد کند»

این تیتر مطلبی است که در سایت «رادیوفردا»، مورخ ششم بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافته. پیش از پرداختن به مطلب مذکور به بررسی عنوان آن می‌پردازیم که نشان می‌دهد با تعطیلی دفتر کذا، هدف پروپاگاند استعماری، قراردادن شیرین عبادی، به عنوان مدافع ظاهری حقوق بشر، در جایگاه آخوند و مسئول امر به معروف و نهی از منکر است. روشن‌تر بگوئیم اربابان حکومت اسلامی تلاش دارند، «زبان مقدسات» را جایگزین «زبان قانون» کرده، همزمان «شورش» را تشویق کنند.

در واقع هیچ دلیلی ندارد که شیرین عبادی در مورد بسته شدن دفتر مدافعان دروغین حقوق بشر به وزیر امورخارجه نامة سربسته یا سرگشاده بنویسد! منوچهر متکی، هیچ مسئولیتی در قبال تعطیل شدن دکان محفل نوبل در تهران ندارد و هیچ دلیل منطقی برای اظهار نظر سخنگوی وزارت امورخارجة جمکران پیرامون تعطیلی دفتر کذا به چشم نمی‌خورد! تا آنجا که ما می‌دانیم تعطیلی بنگاه حقوق‌بشر «عبادی ـ سیاسی» در چارچوب «امور داخلی» حکومت «مستقل» اسلامی قرار می‌گیرد، یعنی وزارت کشور و دادگستری. و اگر تعطیلی بنگاه محفل نوبل «غیرقانونی» است منطقاً شیرین عبادی و شرکاء که همگی حقوقدان معرفی می‌شوند، می‌باید با مراجعه به قوة قضائیه از «نقض قانون» توسط ضابطین وزارت دادگستری شکایت کنند.

ولی شاهدیم که اینان از مسیر قانونی حرکت نمی‌کنند، بلکه با جاروجنجال قصد بهره‌برداری تبلیغاتی و سیاسی از تعطیلی کانون یوسف آباد دارند. تعطیلی دفتر عبادی هیچ ارتباطی به وزارت امور خارجه و سخنگوی آن ندارد. اگر وزارت امورخارجة حکومت اسلامی خود را موظف به پاسخگوئی در مورد عملکرد وزارت کشور می‌بیند نشان از دو واقعیت تلخ دارد. «واقعیت» نخست اینکه دولت قدرقدرت جمکران خود را موظف می‌بیند در مورد امور داخلی کشور به بیگانگان حساب پس دهد. چرا که در غیر اینصورت سخنگوی وزارت امور خارجه می‌توانست با تکیه بر این امر مسلم که تعطیلی دفتر عبادی عرصة فعالیت و مسئولیت وزارت کشور است، از هر گونه دخالت در امور وزارت کشور و پرداختن به عرصة «امنیتی ـ نظامی» خودداری کند، ولی می‌بینیم که چنین نکرده. در عمل، زمانیکه پای برگزیدگان محافل فاشیسم بین‌الملل نظیر شیرین عبادی به میان می‌آید، قدرت و شوکت و اقتدار و استقلال حکومت جمکران که رهبرشان خیلی به آن می‌نازد، مانند برگ خزان به زمین می‌ریزد.

«واقعیت» دیگر اینکه، به دلیل حمایت فاشیسم بین‌الملل و اعطای جایزة نوبل به فردی چون شیرین عبادی، محافلی به وی امکان قانون‌شکنی هم ‌داده‌اند! می‌دانیم که شیرین عبادی بدون داشتن مجوز رسمی کانون کذا را به راه انداخته. پیشتر چند نمونه از سخنرانی‌های اعضای این کانون از جمله سخنان شخص عبادی را بررسی کردیم و گفتیم، این افراد آشکارا قانون‌شکنی را تشویق می‌کنند، و کانون مذکور در واقع هیچ ارتباطی با دفاع از حقوق بشر ندارد، بلکه یک مرکز آشوب است که با پشتیبانی استعمار و در راستای اهداف استعمار به فعالیت پرداخته. چرا که هدف استعمار ترویج آشوب و بی‌نظمی جهت گسترش و توجیه سرکوب است. سرکوبی که هرگز شامل عمال استعمار و فعلة فاشیسم نظیر شخص شیرین عبادی نخواهد شد. مگر اینکه آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، یعنی اربابان سنتی حکومت اسلامی تضعیف شوند. در اینصورت اگر براندازی پیش نیاید، وزارت کشور و قوة قضائیه باید به «فعالیت‌های» امثال شیرین عبادی و آخوند منتظری با دقت بیشتری «رسیدگی» کنند.

پیش از ادامة مطلب یک نمونة پیش‌پاافتاده از پروپاگاند تشویق سرکوب را در همینجا بررسی می‌کنیم. امروز سایت «اطلاعات نت» بیانیة «جنبش ما هستیم» را منتشر کرده. در این بیانیة به ظاهر غیرسیاسی، از مردم دعوت شده که روز 10 بهمن‌ماه، ساعات 5 بعد از ظهر در برابر نانوائی‌هائی که پخت می‌کنند، حضور به هم رسانده بگویند «ما نان می‌خواهیم!»

بله! نان خواستن که فعالیت سیاسی نیست، ولی وقتی نان خواستن با تلویزیون لس‌آنجلس و «جنبش ما هستیم» پیوند داشته باشد، تبدیل به فعالیت سیاسی بر علیه نظام مقدس خواهد شد! به این ترتیب روز دهم بهمن‌ماه از ساعت هفده، هر کس در برابر هر نانوائی حضور یافته و خواهان نان شود از مخالفان حکومت امام زمان به شمار رفته خونش حلال خواهد بود! به این می‌گویند فعالیت سیاسی جهت ترویج سرکوب مردم ایران. وزارت کشور جمکران هم روز دهم بهمن‌ماه می‌تواند همة بخت برگشتگانی را که در برابر نانوائی‌ها صف کشیده‌اند تا از نانوائی‌های بهداشتی جمکران نان خاکستری مایل به سبزلجنی ابتیاع کنند، بازداشت کرده روانة زندان کند. مسلماً چنین عملیاتی فرصتی خواهد بود برای یک دیالوگ توحش‌ها بین مستر فرهودی و شیخ مسعود بهنود، که در آن سخن از تشابه جنبش تلویزیون لس‌آنجلس با «انقلاب فرانسه» نیز به میان خواهد آمد!

چرا؟ چون در دوران سلطنت لوئی شانزدهم نیز مردم فرانسه نان نداشتند بخورند و به همین دلیل «تجمع اعتراض‌آمیز» کرده بودند. علیاحضرت ماری‌آنتوانت که از سروصدای مردم متحیر شده بودند می‌پرسند این سروصدا برای چیست؟ به ایشان گفته می‌شود، مردم نان ندارند بخورند. علیاحضرت می‌فرمایند، «بریوش بخورند.» بریوش نوعی نان است که با آرد، کره و تخم مرغ درست می‌شود و معمولاً در صبحانة روزهای یکشنبه حضور فعال دارد!

اما در کشور ایران نه ماری ‌آنتوانت داریم نه بریوش! در نتیجه، پس از آن که مستر فرهودی نطق غرائی در باب شهامت و شرافت و «غیرة» ارتشبد فریدون جم به خورد مخاطب دادند، و تأکید کردند که حکومت انسان‌ستیز و «خدا محور» اسلامی می‌تواند دمکراتیک هم باشد، و ادامة جنگ با عراق «گناه» بوده، شیخ مسعود بهنود، با همان عینک سابق آخوند منتظری که هر شیشه‌اش به اندازه یک بشقاب است، رشتة کلام را به دست گرفته انقلاب فرانسه را به جنبش تلویزیون لس‌آنجلس کوک می‌زنند. منتهی به دلیل اینکه شرایط ایران امروز با فرانسة آنروز تفاوت دارد، شیخ مسعود، علی خامنه‌ای را با آن ریش و پشم و دستار بجای ماری‌آنتوانت قرار داده می‌گوید، در «دمکراسی ما» مردم نان می‌خواستند، آقای خامنه‌ای پرسیدند، اینهمه جنجال برای چیست؟ گفتند، مردم نان می‌خواهند. رهبر، یعنی آقای خامنه‌ای هم گفتند، مگر امام برای نان انقلاب کردند؟ و البته حق هم دارند! شما باید فضای آنروزها را می‌دیدید. سی‌سال از آنروزها گذشته! امروز دیگر کسی به یاد نمی‌آورد که به قول شیخ بهنود «اکثر مردم، اختیار خود را به آیت‌الله خمینی واگذار کرده بودند» و اصلاً نان نمی‌خواستند! جنگ می‌خواستند، دربدری و بدبختی و گرسنگی می‌خواستند! «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند ...» و در اینجا لازم است ما سخنان شیخ مسعود را قطع کرده، یک پرانتز باز کنیم.

یک پرانتز کوچک تا بگوئیم، به ادعای محفلی که بهنود نانخور آن است، متن سخنان خمینی را ساواک تهیه نمی‌کرد. به عبارت دیگر خمینی به دلخواه خود هر چه دوست داشت می‌گفت و هر کار می‌خواست می‌کرد! تصمیم برای ادامة جنگ هم با شخص خمینی بود، نه با پنتاگون! مملکت را خمینی اداره می‌کرد نه سازمان سیا! بله! بهنود می‌گوید «وقتی امام مقالة معروف خود، جام زهر را نوشتند، که مهم‌ترین مقالة ایشان به شمار می‌رود، بچه‌ها در جبهه‌ها گریه می‌کردند...» ولی نمی‌گوید چرا گریه می‌کردند!

«بچه‌ها» برای نان کذا راهی جبهه شده بودند، چون برای زندگی راه دیگری جز شتافتن به سوی مرگ وجود نداشت. روستائیان ایران گرسنه بودند و در برابر نان، فرزندان‌شان را به جبهه می‌فرستادند. بله، احساسات «میهن پرستانه» را فراموش کنید. این احساسات «والا» متعلق به شهرنشینان مرفه یا همان میهن‌پرستان ساکن لندن، واشنگتن و لس‌آنجلس است. زندگی روستائی به زمین وابسته است، و آنهنگام که زمین‌اش تهدید می‌شود موجودیت خود را در خطر می‌بیند. و آنکه زمین روستائی را تهدید می‌کرد، در واقع حکومت اسلامی بود که به طرق مختلف، کشاورزی و دامداری را در نقاط دور از جبهه به تعطیل کشانده بود. حال باز گردیم به دیالوگ توحش‌ها و «هفتصد ـ هشتصد» سال دمکراسی که شیخ مسعود بهنود در بلاد غرب «کشف» کرده.

بله آنزمان که آنگلوساکسون‌ها یهودیان را از جزیرة کذا اخراج کردند، سال‌شمار دمکراسی شیخ بهنود گویا کنتورش به کار افتاده بود. همین قماش «دمکراسی» یا بهتر بگوئیم یهودستیزی را کاردینال راتزینگر همزمان با رسانه‌های جمکران ادامه می‌دهند. به گزارش لوموند، مورخ 25 ژانویه 2009 پاپ فرمانی صادر کرده که مانع از اخراج کشیش‌های فاشیست و هوچی سوئیس و انگلستان و دیگر بلاد شود. در جمکران هم دیگر کسی با اسرائیل کاری ندارد، کل یهودیان «دشمن» به شمار می‌روند! در این راستا مراجعه شود به اظهارات ابلهانة فردی به‌ نام «تقی‌پور» در «فارس نیوز»، مورخ پنجم بهمن‌ماه سالجاری. حال باز گردیم به عینک شیخ بهنود.

امروز سایت «رادیوفردا» یک عکس بسیار سکسی از فقیه عالیقدر با شب‌کلاه و لباس‌خواب سپید رنگ منتشر کرده که عینکی مشابه عینک شیخ مسعود بر چشمان شهلای‌شان دارند. منتهی «دورة» عینک شیخ مسعود صورتی بود، چرا که یک کراوات صورتی هم دارد! ولی دورة عینک فقیه عالیقدر به رنگ کربلا سیاه است. مسلما به دلیل سوگواری و داغدار بودن ایشان برای تعطیل شدن دکان تجارت اسلحة قاچاق باید باشد! فقیه عالیقدر از اینکه نمی‌توانند دست در دست آبراهام یزدی، جاسوس سازمان سیا و شرکاء برای شیخ مهدی بازرگان و شهدای غزه روضه‌خوانی کنند بسیار غمزده و پریشان بودند. می‌دانیم که شیخ مهدی بازرگان، پس از عمری خدمت در بارگاه رمزی‌کلارک، مانند کودکان غزه «شهید» شده، البته در فرودگاه یکی از قصبات سوئیس! بالاخره هر کس به فراخور حال خود «شهید» می‌شود. یکی پشت میز مدرسه سپر بلای جنایتکاران حماس می‌شود، یکی هم در سن هزار سالگی در سوئیس سرانجام زمین را از وجود پلید خود پاک می‌کند.

ولی برای آخوند منتظری هیچ تفاوتی نمی‌کند. ایشان به دلیل اینکه، به گفتة شیخ صادق صبا، یک آیت‌الله «لیبرال ـ دمکرات» هستند، برای همه عزاداری می‌کنند، چون حرفة دیگری ندارند و در واقع نان «مرگ» میل می‌کنند. بهتر بگوئیم «بریوش» مرگ می‌خورند. بله اشتباه نکنید! آیت الله منتظری، فقیه عالیقدر و مبارز و به ویژه آزادیخواه جمکران به آن سوهان‌های قم نگاه هم نمی‌کنند. ایشان اگر یکبار از آن سوهان‌ها با مرگ موش و روغن‌موتور میل کرده بودند امروز در دوزخ با شیخ مهدی بازرگان گرگم به ‌هوا بازی می‌کردند! منتظری فقط «بریوش» می‌خورد و روضه می‌خواند. این است راز زندگی جاودان یک آیت‌الله «لیبرال ـ دمکرات!» البته ما نمی‌خواستیم باز هم بحث شیرین سوهان را مطرح کنیم، ولی عکس سکسی فقیه عالیقدر در سایت رادیوفردا باعث شد باز هم سری به قم و صنایع غذائی این شهرستان بزنیم! اگر نه مطلبی درباب گز اصفهان می‌نوشتیم که با آرد خاکستری، پوست پسته و بادام جور شده تهیه می‌شود. تا اهالی قم فکر نکنند ما از این شهر خاک آلود، آخوندپرور و کثیف بدمان می‌آید. ابداً! اصفهان هم با قم تفاوتی ندارد. وقتی وارد نصف‌‌جهان می‌شوید و سری به نقره فروشی‌های خیابان چهارباغ می‌زنید متوجه می‌شوید که بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شده‌اید! چون کاسب‌های نصف‌جهان بلافاصله متوجه می‌شوند، شما «بومی» نیستید، و به یاد می‌آورند که ارث پدرشان را از شما طلب دارند. فقیه عالیقدر هم از همان حوالی به قم «پناهنده» شده‌اند. بگذریم و بازگردیم به تعطیلی دفترودستک محفل نوبل در تهران.

آورده‌اند که این دفتر روز اول دی‌ماه سالجاری به دلیل تخلفات مالیاتی و نداشتن پروانة فعالیت توسط دادستانی جمکران تعطیل شده. عبادی ادعا می‌کند «حکم انحلال تشکل‌های مدنی» بدون حکم قضائی غیرقانونی است. در حالیکه «انحلال» در کار نیست! دفتر مذکور با حکم دادستانی «تعطیل» شده و هیچ مقام مسئولی سخن از «انحلال» آن به میان نیاورده. اگر تشکلی به هر دلیل قانونی تعطیل می‌شود، پس از رفع اشکالات می‌تواند بازگشائی شده و به فعالیت خود ادامه دهد. و تا آنجا که ما اطلاع داریم دفتر عبادی منحل نشده. شیرین عبادی در واقع چرند می‌گوید و گ... را به شقیقه پیوند می‌زند تا از طریق جنجال و هیاهو اصل مطلب را پنهان دارد:

«با وجود اینکه سال 1384 در تأسیس کانون در کمیسیون ماده 10 قانون احزاب به تصویب رسیده است، اما وزارت کشور از صدور پروانه فعالیت برای آن خودداری کرده[...]»


اصل مطلب چیست؟ اصل مطلب این است که از سال 1384، که این دفتر آغاز به کار کرده، خارج از تخلف مالیاتی، وزارت کشور پروانة فعالیت برای آن صادر نکرده. به عبارت دیگر دفتر کذا بیش از سه سال است که بدون مجوز و به صورت غیرقانونی فعالیت می‌کند و دادستانی جمکران هم گویا تا اول دی‌ماه سال 1387 کور بوده! یا به روی خود نمی‌آورده، یا ... و معلوم نیست در اول دیماه چه معجزه‌ای به وقوع پیوسته که دادستانی به یاد می‌آورد در کشوری که مردم برای زندگی کردن و نفس کشیدن باید مجوز داشته باشند، یک بنگاه قانون‌شکنی و جنجال آفرینی تحت نظارت شیرین عبادی سه سال است بدون مجوز «فعالیت» می‌کند. چرا که محفل نوبل و هزارویک محفل رنگارنگ استعماری و اسلام پرست، خواهان گسترش آشوب و سرکوب در کشور ایران‌اند.

زمانیکه دادستانی کذا در ظاهر قصد مبارزه با تخلفات بنگاه عبادی می‌کند، زمینه‌ساز جنجال به نفع دارودسته محفل نوبل می‌شود. بلافاصله شیرین عبادی در کمال حماقت «تعطیلی» و «پلمب کردن» را با «انحلال» در ترادف قرار داده ادعا می‌کند پلمب کردن دفتر مذکور نقض قوانین است، چون «انحلال» تشکل‌های مدنی در صلاحیت دادگاه است! بله به این می‌گویند پیوند گ.. به شقیقه که زمینة تخصصی شیرین عبادی و دیگر فعله فاشیسم است:

«پلمب کردن دفتر کانون مدافعان حقوق بشر نقض آشکار قوانین جاری است [...] حکم انحلال تشکل‌های مدنی یا سیاسی در صلاحیت دادگاه است [...]»


ولی کار به اصل جادوئی ترادف کلی ختم نمی‌شود، عبادی در چند جملة آشفته، غلط و بدون «فعل» از وزیر امورخارجه می‌خواهد، قشقاوی، سخنگوی وزارتخانه را «ارشاد» کند تا دیگر از این اظهارنظرها نکند! چرا که به زعم شیرین عبادی سخنگوی وزارت امورخارجه اظهار نظر شخصی کرده:

«شایسته است [وزیر امور خارجه] سخنگوی محترم وزارت امورخارجه را ارشاد فرمایند تا در اظهار نظرهای آتی خود اشتباهات گذشته را تصحیح [فرمایند] و حسن نیت خود را برای [به] ملت شریف ایران اثبات [کنند] و [تا] شائبة جانبداری و عدم رعایت بیطرفی مرتفع شود.»


آری چنین «می‌نویسد» یک حقوقدان برجسته در جمکران! افسوس که نوبل ادبیات را به این ادیب فرهیخته اهدا نکردند و آنرا در سال 1958، به دلیل اعمال نفوذ سازمان سیا به «بوریس پاسترناک» دادند! و چنین است عملکرد دادستانی گورکن‌ها که پس از وقوع «معجزه» دفتر حقوق‌ بشر اسلامی را تعطیل می‌کند تا ببیند کار عموسام در منطقه به کجا خواهد کشید. ولی اوضاع خراب‌تر از آن است که دادستانی و کل حکومت مفلوک می‌پندارند. جنگ افروزی حماس و اسرائیل که با هدف گسترش جنگ به کل منطقه آغاز شده بود به شکست می‌انجامد، و «جنبش» بوزینه‌های کفن پوش، گروه مرتاضی و از همه مهم‌تر وق‌وقیه‌های رهبر فرزانه در عرصة سیاست منزوی می‌شود. هر چند «تظاهرات» دمکراسی‌نشینان به نفع مردم غزه ادامه دارد و در فرانسه گروه‌های شناخته شده برای دست‌گرمی به مراکز آموزشی و فرهنگی یهودیان حمله کرده‌اند، ولی باید به فاشیست‌های «نازنازی» بگوئیم پروپاگاند ایجاد دو قطب کاذب یهودستیز و اسرائیل‌پرست در سطح جهان با شکست روبرو شده. و این شکست آنچنان سنگین بود که «هری»، نوة الیزابت دوم و هنرپیشة اول پروپاگاند فاشیسم بین‌الملل از گرل فرندشان جدا شدند!

به گزارش فیگارو مورخ 24 ژانویه 2009، «هری» پس از 5 سال به رابطة خود با «چلسی دی‌وی» نقطة پایان گذاشت. فیگارو می‌افزاید، سخنگوی خاندان سلطنتی از هرگونه اظهار نظر پیرامون خبر فوق خودداری کرده. گفته می‌شود شیرین عبادی با ارسال یک نامه سرگشادة دیگر به منوچهر متکی از وی درخواست کرده «هری» را «ارشاد» کند:

شایسته است وزیر امور خارجه سخنگوی محترم دربار را ارشاد فرمایند تا «هری» اشتباهات گذشته را تصحیح کرده و حسن نیت خود را به «چلسی دی وی» و ملت شریف ایران اثبات کند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...