جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۲

زینب و استالین!

 
پس از کودتای 22 بهمن 1357،   اعضای ناتو همواره در آستانة نوروز روابط یک‌سویه از قماش ترور،  کودتا،  بمباران و تجزیة‌ کشورهای «غیرخودی» را به بهانة «حمایت از مردم»‌ گسترش داده‌اند.   امسال نیز قبرس مورد تهاجم این آدمخواران قرار گرفت؛   «تهاجم مالی» به بهانة‌ «نجات» بانک‌های قبرس!  و اینچنین بود که سازمان سیا هم به فلسفه علاقمند شد!  
 
وقتی سازمان سیا به «فلسفه» می‌پردازد،   «ایده‌آلیسم» هگل تبدیل خواهد شد به سرچشمة نگرش انسان‌محور «مدرنیته!»   دلیل هم روشن است؛  رایحة نفت،  به ویژه نفت دریای خزر  هوش از سر آنگلوساکسون‌ها ربوده:‌
 
«[...] ريشه‌های اين نگاه از درون بزرگ‌ترين و اثرگذارترين ايده‌ها دربارة مدرنيته بيرون آمده است.  هگل صراحتاً می‌گويد که خانه روح،  غرب است و شرق به سبب درهم آميختگی با طبيعت،  همواره مسير روح را گم می‌کند و نمی‌تواند به آزادی دست پيدا کند،  پس لازم است که تحت هدايت قرار گيرد [...]»
منبع:  رادیو فردا، ‌مورخ 28 مارس 2013
 
بله،  این قماش «مدرنیته» که «حق انتخاب» و «مسئولیت» را از انسان سلب کرده و «آزادی انسان» را با مبهمات و مزخرفاتی از قماش «هدایت روح» پیوند می‌دهد،  در واقع نه بازتاب افکار هگل،  که کالای تولیدی طویلة مک‌کارتی است.  این طویلة مقدس همچون پیامبران ادیان ابراهیمی،   جهت مرزشکنی و تهاجم به حریم خصوصی افراد و جامعه برای خود «مأموریت جهانی» قائل شده و در جایگاه «قضاوت اخلاقی» می‌نشیند.   طویلة‌ کذا به همة اعضاء «مأموریت» مشابه داده.   پادوهای سازمان سیا،  به ویژه در منطقه «وظیفه» دارند با بمب و چماق راه «رستگاری» را به دیگران نشان دهند و می‌بینیم که موفق هم شده‌اند!   شیخ‌نشین‌ها به کنار،   شرایط اسفبار کشورهای منطقه شاهدی است بر این مدعا.   ولی طویلة  مک‌کارتی اخیراً «مسئولیت تاریخی»‌ هم تعیین می‌کند!   این قماش «مسئولیت» را فارین‌پالیسی به وزیر امورخارجه ترکیه اهداء کرده و ترجمة‌ آنهم در سایت «دیپلماسی ایرانی»،  مورخ 4 فروردین‌ماه سالجاری منتشر شده.   وزیر امورخارجه ترکیه «اعتقاد» دارد که نظم نوین منطقه می‌باید بر اساس «خواست مردم» تنظیم شود،‌  چرا؟  چون این قماش «خواست مردم» جز تداوم ابهام و زمینه‌سازی برای حضور اوباش در سطح جامعه هدف دیگری نخواهد داشت:     
«[...] این مسئولیت تاریخی ترکیه است که این نقش را ایفا کند:  اعتقاد داریم که نظم منطقه‌ای تنها می‌تواند در پی درخواست‌های مردم برای عزت،  آزادی و حکمرانانی خوب [...] ‌بازسازی شود [...]»
 
همچنانکه می‌بینیم «ابهام» بر سطور فوق سایه افکنده و نیازی نیست که تکرار کنیم،  «ابهام» در واقع ابزاری است جهت فریب عوام‌الناس.   روشن است که مردم با «عزت» و «آزادی» و اینگونه واژگان «جادوئی» مخالفت نخواهند کرد،‌  چرا که این واژگان پوچ،  ‌سرابی است فریبنده!   و سراب نیز فاقد چارچوب حقوقی است.   ولی اگر مشخص شود که «آزادی انسان» در چه چارچوبی مد نظر قرار گرفته،  آنوقت واکنش «مردم» متفاوت خواهد بود.  به عنوان مثال،   اگر «آزادی انسان» را در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر مطرح کنیم،  می‌باید نظارت دولت بر «بنیاد خانواده»،  یعنی کاهش «اختیارات»‌ سنتی پدر را نیز مورد تأئید قرار دهیم.  و در اینصورت خواهیم دید که نه تنها تمامی احزاب اسلامی و آتاترکی با این «آزادی دمکراتیک» مخالف‌اند که آمریکائی‌ها نیز چشم دیدن این آزادی را در کشورهای تحت سلطه‌شان نخواهند داشت،   ‌چرا؟  چون آتاترکیسم،  اسلام‌گرائی و چپاول استعماری از «روابط یک‌سویه» تغذیه می‌کند.  
 
از کودتای آتاترک تا به امروز،  دولت به اصطلاح لائیک ترکیه،  کانون توحش یعنی «خانوادة‌ سنتی» را دست نخورده نگاه داشته.   و امروز این توحش بر کل ترکیه حاکم شده؛   از یک‌سو آموزش‌ دینی در مدارس به کودکان تحمیل می‌شود،   و از سوی دیگر زن‌نمایان اسلام‌پناه برای تحمیل نماد تحجر پدرسالار به عرصة دولت تظاهرات به راه می‌اندازند.  بله،  اوباش مونث می‌خواهند «حجاب» را دولتی کنند!   به این ترتیب در کوتاه مدت،  توحش خانوادة اسطوره‌ای بر کل جامعه تحمیل خواهد شد؛   آش‌فروش‌ها در ترکیه دولت تشکیل می دهند و بی‌بی‌سی هم به فروش «متدین متمدن» ادامه خواهد داد!
 
سایت بی‌بی‌سی،   ‌مورخ 27 مارس سالجاری از طریق «نشخوار گذشته» موفق شده ضمن بازنویسی تاریخ،  اوباش پیرو خط امام را مخالف «نهضت‌آزادی» جلوه دهد و از ابراهیم یزدی و شرکاء «تصویر دلپذیر» ارائه کند،  به نحوی که نزدیکی دارودستة شیخ مهدی به مسکو را به مخاطب القاء نماید!  حال آنکه ابراهیم یزدی طی بحران‌های قفقاز رسماً طرفدار جدائی‌طلبان چچن بود!  به عبارت دیگر،  شخص ابراهیم یزدی ـ  اگر نگوئیم کل حکومت جمکران ـ  با امثال بره‌زوفسکی،  جرج سوروس،  الی ویزل،  و شرکاء در یک سنگر نشسته‌.  خوشبختانه طی جنجال «هیزاکسلنسی» و میرحسین موسوی اسناد و شواهد ارتباط ملاممد خاتمی با سوروس در رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی انتشار یافت،  و چرا راه دور برویم؟ حمایت محافل اسرائیل‌نواز غرب از یوتوپیا ـ  استقرار حکومت‌های الهی و تجزیة کشورها بر اساس تعلقات دینی و قومی به اثبات رسیده؛  تجربة تلخ یوگسلاوی و بهار عرب در برابر ماست.   ولی حاکمیت بریتانیا با این واقعیات‌ کاری ندارد؛  در پی گسترش توحش است،  به ویژه در مرزهای روسیه.  و برای دستیابی به این هدف مقدس با کمک آلمان در «قبرس» بحران کشف کرده!
 
آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای بازگشت به دوران نورانی هیتلر تمام نیروی‌شان را در سراسر جهان بسیج کرده‌اند!   این بسیج «مقدس» با نشخوار گذشته در شبکة‌ تلویزیونی «آرته» آغاز شد.   شبکة کذا ضمن انتقاد شدید از «ظلم و ستم» و به ویژه «اسراف» تزارها،  سوءقصد برادر لنین و همدستانش به جان تزار را توجیه کرد و زبان به ستایش از «مبارزات»  لنین گشود.   دلیل هم روشن است؛  این به اصطلاح مبارزات در «نفرت» و «انتقام» ریشه داشت و ابزارش نیز «حذف» و «خشونت» بود.  چند روز پس از مراسم سوگواری و روضه و زوزه برای «لنین»،    در تاریخ 16 مارس 2013،‌  «بلشویک‌ها» اینبار در قبرس «انقلاب» کردند و «حرکت آزاد سرمایه» در این کشور متوقف شد،‌  چرا؟  چون شرکت‌ها و بانک‌های روسیه در قبرس حضور فعال داشتند.   البته در «ویراست رسمی» گفته می‌شود که «میزان نقدینگی بانک‌ها» در قبرس 7 برابر «تولید ناخالص ملی» است و بحران از اینجا سرچشمه گرفته!  اما جالب اینجاست که در کشور لوکزامبورگ،  میزان نقدینگی بانک‌ها 20 برابر تولیدناخالص ملی است،  و هیچ بحرانی هم پیش نیامده!  سایت‌های لوموند و «روسیة امروز»،  ‌مورخ 28 مارس و همچنین بسیاری از سایت‌های معتبر در اینمورد تفسیر و گزارش ارائه داده‌اند،‌  پس وارد جزئیات بحران «موهوم» بانک‌های قبرس نمی‌شویم،   فقط می‌گوئیم هدف این بحران‌سازی همان است که هیتلر برای‌ دستیابی به آن کل اروپا را به جنگ کشاند:   هدایت سرمایه به سوی مراکز تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها.      
 
در واکنش به این سیاست مزورانه بود که در تاریخ 20 مارس سالجاری،  فعالیت بانک‌های خارجی در روسیه ممنوع اعلام شد.  و هیئت حاکمة بریتانیا از شبکة طرفداران امارات اسلامی قفقاز فاصله گرفت.   به استنباط ما،   مرگ «بره‌زوفسکی» و در پی آن استعفای دیوید میلیبند و ارسال وی به ینگه‌دنیا در این راستا می‌تواند بررسی شود.   بوریس بره‌زوفسکی و میلیبند،  هر دو به یک محفل مشخص تعلق داشتند،   محفلی که «کشور» را با «شرکت سهامی» در ترادف قرار داده بود.   این محفل مقدس با تخریب و تجزیة کشورها تقویت می‌شود،  همانطورکه آخوند،  تروریست،  و ... و به طورکلی فاشیست‌ها با «مرگ» و «تخریب» قدرت می‌گیرند.  خلاصه تمایل بعضی‌ها برای بازگشت به دوران هیتلر روشن‌ضمیر «دلیل موجه» دارد.  در منطقة یورو نقش هیتلر را وزارت دادگستری و دارائی آلمان برعهده گرفته.   اولی فعالیت نئونازی‌ها را «مجاز» می‌شمارد،   و دومی برای فرار سرمایه‌ها از منطقة‌ یورو زمینه‌سازی  می‌کند و به این ترتیب چماق «ساده زیستی» و ابراز نفرت از رفاه مادی را بر فرق ساکنان اروپا فرود می‌آورد.‌      
 
این برنامه همچنانکه گفتیم از نشخوار گذشته به عنوان سکوی پرش تبلیغاتی استفاده می‌کند.  اگر این روزها شبکة‌ «آرته» برای ‌لنین ماتم می‌گیرد و «اسراف» و ظلم و ستم تزارها را نکوهش می‌کند در واقع تمایلات محافل جنگ سرد را بازتاب می‌دهد.   محافلی که منافع‌شان با «روس‌ستیزی» پیوندی ناگسستنی دارد.   این است دلیل تلاش ابلهانة بی‌بی‌سی برای چسباندن ابراهیم یزدی به اتحاد شوروی.   فدائیان اسلام همواره ابزار سیاستگزاری آنگلوساکسون‌ها بوده‌اند:‌
 
«[...] ابراهیم یزدی [می‌گوید] ما می‌دانستیم که دولت آمریکا با پیروزی انقلاب ایران پایگاه‌های مهمی را در ایران از دست داده [...]»
 
بله همه بدانند «انقلاب» حاج روح‌الله «آمریکا را فراری داد»،  و اشغال سفارت آمریکا هم ضربة‌ خردکننده‌ای بر پیکر «امپریاس» وارد آورد!  این مزخرفاتی است که طی سه دهه از بوق‌های مرداک پخش شده،  باشد که با این ترفندها «اقتدار» حکومت دست‌نشاندة‌ آمریکا به جهانیان ثابت شود!  حال پس از گذشت 34 سال،  وزارت امورخارجة بریتانیا دوباره عوامل فکل‌کراواتی کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن را برای ما ملت به فروش گذارده،  ‌چرا؟  چون می‌پندارد سوابق توحش ابراهیم یزدی و شرکای وی فراموش شده.  به همچنین است توهم بعضی‌ها در مورد آش‌فروش‌های جمکران که در عرصة توحش بر ملایان پیشی‌گرفته و   جایزة سیمون دوبووار دریافت کرده‌اند!
 
جهت آشنائی با ابعاد توحش اینان نگاهی داشته باشیم به سایت «مدرسة فمینیستی»،  ‌مورخ 14دیماه 1391.   آش‌فروش‌ها برای ابراز مخالفت با طرح «ممنوعیت خروج زنان زیر 40 سال»،‌   با اعضای کمیتة حقوقی «ائتلاف اسلامی زنان» و احزاب اصولگرا در «جامعه زینب» یک نشست برگزار کردند،   و طی این نشست،  به بهانة مخالفت با طرح «فرضی» دولت احمدی‌نژاد،   از یک‌سو «زن» ایرانی با الگوی توحش «فاطمه» در ترادف قرار گرفت و از سوی دیگر ستایش مفصلی نیز از حاج روح‌الله و انقلاب‌شان به عمل آمد!   گزارش این نشست تحت عنوان گوساله‌پسند «وارد حریم خصوصی خانواده‌ها نشوید»،   در سایت آش‌فروش‌ها منعکس شده.   موضوع این وبلاگ بررسی اظهارات زن‌نمایان حاضر در نشست مذکور نیست،  فقط به نقل بخشی از اظهارات اینان در باب حقوق زن اکتفا می‌کنیم تا مشخص شود زن‌نمایان حکومت جمکران در عرصة توحش گوی سبقت از ملا می‌ربایند:
 
«[...] شهناز سجادی،  حقوقدان [...] اظهار داشت [...] در [...] قوانین مدنی ما [...]  سن 9 سال برای زنان سن بلوغ در نظر گرفته شده [...] طبق این قانون [...] دختر 9 ساله می تواند برود و تنها زندگی کند [...] دادگاه‌های خانواده در مورد حضانت دختر 9 ساله وارد قضاوت نمی‌شوند چون [...] دختر 9 ساله خودش می‌تواند [...] تنها زندگی کند [...] تعیین کند کجا زندگی کند،  و نه دادگاه و نه پدر و مادر نمی‌توانند برای او تعیین تکلیف کند [...] حال چطور دختر 39 ساله نمی‌تواند سفر بکند؟[...]»
 
همچنانکه می‌بینیم، ‌ در قانون «مدنی» چاه‌ جمکران،  هیچکس حق ندارد برای «دختر 9 ساله»‌ تعیین تکلیف کند و دلیل هم روشن است!   بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان،  پانزده سدة‌ پیش،  محمد صاد،  یک دختر بچة 9 ساله را به علی «عین» اهداء فرموده‌اند و این حکایت مهوع برای لات نه تنها با «رخداد تاریخی» ترادف پیدا کرده که همه موظف‌اند آن را با «تکرار» تداوم بخشند!   روشن‌تر بگوئیم،  لات در چنبرة تعلقات دست و پا می‌زند و در مسیر «تکرار» و «بازتولید» روند توحش «پدر» گام برمی‌دارد،   ‌از اینرو در هزارة سوم نیز همة‌ ایرانیان «وظیفه» دارند از الگوی توحش «صدراسلام» پیروی کنند.  در رابطه با قوانین «مدنی» جمکرانیان حداقل دو پرسش منطقی مطرح می‌شود.   نخست اینکه بچة 9 ساله با کدام امکانات مادی می‌تواند «تنها» زندگی کند،   و دیگر آنکه کدام «قانونگزار» به خود اجازه داده برای کودک 9 ساله «مسئولیت» قائل شود؟!   باری،   یکی دیگر از زن‌نمایان حاضر در نشست کذا،   پس از مدح و ستایش فراوان از حقوق زن در اسلام،   طرح ممنوعیت خروج زنان را به «فرهنگ جاهلیت» منسوب کرده.   به عبارت دیگر،   آش‌فروش‌ها در ایران و در هزارة سوم میلادی زندگی نمی‌کنند؛  ‌ زندگی اینان در صحرای عربستان و در سدة هفتم جریان دارد:
 
«[...] دبیر ائتلاف اسلامی [...] گفت:  در اسلام [...] زن و مرد [...] نفس واحده هستند [...] چطور می شود که با چنین نگرشی [...]  لایحه‌ای تصویب شود که در آن زن و مرد را [...] نابرابر در نظر می‌گیرند [...]‌ تفکراتی که پشت این لایحه قرار دارد فرهنگ دوران جاهلیت و پیش از اسلام است و انگار قرار است آن فرهنگ را بازتولید کنند[...]‌»
 
بله،  فواید نادیده گرفتن «مادیات» بسیار است!   در اسلام،  زن یک دوم مرد ارث می‌برد؛ قربانی تعدد زوجات است؛  از حق انتخاب،  حتی از حق انتخاب پوشش محروم مانده،  ولی لات و اوباش مؤنث بر این واقعیات چشم بسته‌اند و همچنان به نشخوار و بازنشخوار «حقوق زن» در اسلام ادامه می‌دهند،  چرا؟  چون لات می‌پندارد با «تکرار» ‌پوچیات می‌تواند آفتاب را از دید همگان پنهان دارد!  به عنوان نمونه،   سایت ایرنا،  ‌مورخ 17 مارس سالجاری به امید «توجیه توحش» حکومت اسلامی می‌نویسد،  «در کشور روسیه،  اکثریت اخلاق‌گرا،  خود را به اقلیت غرب‌گرا تحمیل کرده!»  به عبارت دیگر،‌  ایرنا به مخاطب می‌گوید،   همه بدانند که «ما» هم اکثریت‌مان اخلاق‌گراست،  پس با روسیه هیچ تفاوتی نداریم!  ولی بوق ساواک ملایان دو نکتة اساسی را فراموش کرده.
 
نخست اینکه در جوامع غرب نه تنها «اخلاق» وجود دارد که اخلاق حاکم نیز هست،  ولی این اخلاق «جانبدار» نیست؛  «مبنای حقوقی» دارد!   این است تفاوتی که وحشی از درک آن عاجز می‌ماند.  به عبارت دیگر،   در جوامع دمکراتیک،  «برتری» فی‌نفسه به رسمیت شناخته نمی‌شود.  در نتیجه افراد تحت قیمومت آخوند و «ارزش‌های» دین قرار نمی‌گیرند.  چرا که جرم با گناه ترادفی ندارد.   نظام غرب افراد را «مسئول»،  و در نتیجه «پاسخگو» می‌داند.  حال آنکه در طویله‌های شریعت‌محور سازمان سیا اخلاق «الهی ـ مافیائی»،  یعنی «ساده‌زیستی»،  «تقوی» و «خانواده سالاری» به راه افتاده.   پاکستان و ترکیه به کنار،   طیف حاکمیت ایران در فساد مالی و اداری غوطه می‌خورد،   و همزمان خود را «الگوی جهانی» معرفی می‌کند، ‌ به این دلیل که «لات» یا آخوند همواره خود را در جایگاه برتر می‌بیند!  و برای دیگران «تعیین تکلیف» می‌کند.   مبنای «اخلاق» لات،   انسانی و معاصر نیست؛  روی به گذشتة‌ موهوم دارد. اخلاق او «برتر»،  «الهی» و «یک‌سویه» است و همچون دیپلماسی بمب بر «نفی» و «نابودی» دیگری استوار شده.   روشن‌تر بگوئیم،   لات در واقع خود را با خداوندش شناسائی می‌کند،  و از اینرو‌ همچون پیامبران ادیان ابراهیمی برای خود مأموریت جهانی نیز قائل می‌شود.   و همچنانکه طی سدة اخیر شاهد بوده‌ایم،  مأموریت کذا بدون «جنگ مقدس» امکانپذیر نخواهد شد.
 
حاج روح‌الله با آفتابه و شب‌کلاه‌ و توضیح‌المسائل «انقلاب»‌کرد و قصد «صدور» انقلاب‌اش را داشت؛   جرج والکر بوش هم می‌خواست با «القاعده»،  یعنی با هم‌آخوری‌های‌اش در بنیاد کارلایل بجنگد؛   نتیجه نیز در برابر ماست.  و پس از بوش نوبت به باراک اوباما رسیده که برای خود مأموریت جدید جهانی قائل شود.   مأموریت ایشان همچنانکه در تونس،  ‌لیبی و مصر می‌بینیم،   تداوم همان برنامة کارتر در کشور ایران است؛ ‌ براندازی و‌ ایجاد آشوب جهت تأمین حاشیة‌ امن برای اسرائیل.   ولی این برنامه همچنانکه در مصر شاهدیم با شکست روبرو شده.   و برای جبران این شکست استراتژیک است که دامنة توحش «ویراست رسمی» و شیوة «سلب مسئولیت»‌ گسترش چشمگیری یافته.  به عنوان مثال این روزها ساواک جمکران کشتار و غارت و شکنجه را با «بی‌ادبی»‌ در ترادف قرار می‌دهد:
 
«[...] بی‌ادبی‌هائی چون:  کشتار مردم [...] تحقیر مردم [...] دعوت مردم به پذیرش و پرورش دروغ و ریا و چاپلوسی [...]»
منبع:  مقالة نوری‌زاد،   اطلاعات. نت، ‌ مورخ 17 مارس 2013
 
همه بدانند کشتار مردم «بی‌ادبی» است!   به این ترتیب حاکمیت آمریکا،   مانند حکومت جمکران «بی‌ادب» خواهد بود،  و بی‌ادبی هم که «جرم» نیست!  بله،   ساواک جمکران برای تأمین منافع ارباب تلاش خود را برای گسترش «سلب مسئولیت» و تحکیم پایه‌های توحش خانواده‌سالاری به کار گرفته تا خود را به ارباب نزدیک‌تر کند.   جالب اینجاست که آش‌فروش‌های جمکران نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند.   اینان خود را با جنبش‌های زنان در آمریکا شناسائی می‌کنند!  و روند کارشان نیز طبق معمول توسل به «ترادف کلی» است.  می‌گویند زنان آمریکا حق رأی نداشتند،  ما هم نداشتیم!  آن‌ها حق رأی به دست آوردند ما هم همینطور!   جالب اینجاست که بافتن این پوچیات با تکیه بر تولیدات «فرهنگی»‌ ارتش ناتو و همیاری وزارت ارشاد جمکران امکانپذیر می‌شود.  کتابی از تولیدات بلاد ارباب را ترجمه می‌کنند و خودشان را می‌چسبانند به «دمب» ارباب: 
 
«در سال ۱۸۲۰ میلادی [...] ‌دو هزار زن آمریکائی [...]‌ خواستار اعطای حق رأی به زنان شدند. [...] در آن زمان در آمریکا مانند همه کشورها از جمله ایران،  زنان نمی‌توانستند در انتخابات شرکت کنند [...]‌ مبارزات زنان در آمریکا ادامه یافت [...] در ایران هم [...] زنان [...] از حق رأی محروم بودند [...]‌ از صدیقه دولت‌آبادی تا مهرانگیز منوچهریان،  شروع به مبارزه [...]  کردند [...] در 12 اسفندماه 1341 [...] پس از 56 سال مبارزه و تلاش،  زنان ایرانی [...] از حق رأی برخوردار شدند [...]»
 
به این «زن مبارز» یادآور شویم،  در تاریخ ایران زنان هیچ مبارزه‌ای نکرده‌اند.  مبارزه به سازمان‌دهی،  نگرش فلسفی و برخورد اقتصادی و مالی نیاز دارد.  به عبارت دیگر،  زنان برای مبارزه می‌باید خواستار چارچوب‌های حقوقی نوین باشند؛ ‌ زنان ایران هرگز در چنین مسیری حرکت نکرده‌اند.   اعطای حق رأی به زنان،   همچون «کشف حجاب» بی‌پایه و اساس بود. در جامعه‌ای که قوانین و مقررات،   حاکمیت بلامنازع مرد را بر زن به رسمیت شناخته و به آن دامن می‌زند،   کشف حجاب هیچ معنائی نمی‌تواند داشته باشد.   و به همچنین است اعطای حق رأی به زنان و تشویق «حضور زن» در جامعه،   آنهم در حکومتی که استبداد استعماری هیچ جایگاهی برای انسان قائل نشده.   در چنین شرایطی،  آش‌فروش‌ها با ترهات‌بافی می‌خواهند به صورت «زیرجلکی» شرایط زنان ایران را با موقعیت زن در آمریکا به قیاس کشند!  اینان نتیجه گرفته‌اند که حقوق زن ایرانی با زن آمریکائی همسانی‌هائی دارد،   چرا؟  چون اوباش مونث جمکران با حقوق انسانی زن کاری ندارند،  اینان «حضور زن» را بجای «حقوق انسانی» او نشانده‌اند،  و می‌پندارند با تقلید از پرسوناژهای هولیوود،  حقوق‌ انسانی کسب خواهند کرد!   باری قصة خاله‌سوسکه در سایت «مدرسه فمینیستی» ‌مورخ،  14 دیماه 1391 و تحت عنوان «مامان به خاطر حق رأی به زندان رفت» انتشار یافته.  در بلاد جمکران به هر طرف که بنگرید چندین چماق «مامان و بابا» بر فرق سرتان فرود می‌آید تا بدانید که زنجیر اسارت «خانواده» و «اطاعت از والدین» بر گردن‌تان جاودان است!
 
در قاموس مرده‌شویان،  همچنانکه پیشتر هم گفتیم،   «روابط خانوادگی» بر الگوی تحجر صحرای کربلا منطبق شده؛   بجای اینکه پدر و مادر در برابر فرزند «مسئولیت» و وظیفه داشته باشند،  «به گردن» فرزندشان «حق» پیدا کرده‌اند!   روابط یک‌سویه و واژگون از همینجا سرچشمه می‌گیرد.   پدر و مادری که می‌توانند برای بچه‌دار شدن «تصمیم» بگیرند،  مسئول نیستند،  ولی کودکی که برای پای گذاردن در این دنیا «حق انتخاب» نداشته به والدین‌اش «مدیون» می‌شود!   این نگرش «خردرچمن» است که در کشورمان به حکومت «شیخ‌وشاه» موجودیت بخشیده،   و آش‌فروش‌هائی که به قول خودشان «آمریکائی» شده‌اند،  و با طرح ممنوعیت خروج زنان نیز علم مخالفت برافراشته‌اند،   بر این اصل اساسی تأکید فرموده‌اند که رضایت والدین بر زن و مرد «واجب» است:
 
«طاهره رحیمی،‌   دبیر جامعه فاطمیون:  رضایت والدین،  هم برای زن و هم برای مرد واجب است اما چرا این قانون فقط برای زنان است [...] در حالیکه زنان 6 سال زودتر از مردها مکلف می‌شوند [...] ‌ هم زن و هم مرد باید سفرشان منوط به اجازه یکدیگر باشد [...] بسیاری از مردان هستند که اتفاقاَ با حق سفرشان به خانواده صدمه می‌زنند و نه زنان [...]»
 
با مطالعة عمیق این ترهات به این نتیجه رسیدیم که مسافرت همه،  چه زن و چه مرد و چه کودک و...  باید با اجازة‌ ولی‌فقیه باشد؛   چرا که «مسافرت» مسئله‌ساز شده!   می‌بینیم که در  پس پردة‌ «برابری‌طلبی»‌ مرده‌شویان مونث در واقع تلاش جهت گسترش دامنة‌ توحش پنهان شده.  اینان بجای آنکه با قرار گرفتن زن تحت «قیمومت» مخالفت کنند،  می‌خواهند مرد را هم تحت قیمومت بگذارند!  و این گسترش توحش را هم دفاع از آزادی زن نام نهاده‌اند!
 
ولی از همه جالب‌تر مخالفت آش‌فروش‌ها با دخالت به «حریم خصوصی» است!   یادآور شویم استنباط مرده‌شویان مونث از حریم خصوصی هیچ ارتباطی با رعایت حریم خصوصی در جوامع دمکراتیک ندارد؛  از قضای روزگار در تضاد با آن نیز قرار گرفته.  چرا که اینان حریم خصوصی را با «چاردیواری اختیاری» به شیوة «داش‌مشدی‌ها» اشتباه گرفته‌اند؛   می‌پندارند دولت «حق دخالت» در محدودة خانه را ندارد!   حال آنکه در جوامع بهنجار،  دولت بر روابط خانوادگی «نظارت» قانونی اعمال می‌کند.   به عنوان نمونه،   والدین در بدرفتاری با کودکان،  به هیچ عنوان «آزاد» و «مختار» نیستند!  در صورت مشاهدة چنین بدرفتاری‌هائی قاضی می‌تواند «حق سرپرستی» والدین را سلب کند.   ولی خوب جمکران جامعة «طبیعی» و جنگلی است،  و در آن روابط یک‌سویه جریان دارد:‌                          
 
«اشرف گرامی‌زادگان،‌  حقوقدان،  در اعتراض به این لایحه گفت [...] ‌اصلاً متوجه حریم خصوصی خانواده‌ها نیستند [...] با ورود به حوزه خصوصی خانواده‌ها،  والدین و بچه‌ها را به جان هم می‌اندازند[...] وقتی لایحة گذرنامه مطرح شد [...] ‌یاد زمانی افتادم که قبل از انقلاب [...] در زمینة حق رأی،  زنان را جزو مجانین و محجوران قرار داده بودند [...]»
 
با نیم نگاهی به این اظهارات می‌توان دریافت که هیاهوی «لایحه گذرنامه» از اینرو مطرح شده تا دستگاه تبلیغاتی ساواک با تکیه بر زن‌نمایان بتواند ادبیات توحش‌گستر ملایان را هر چه بیشتر رواج دهد،   و از زبان این جانوران چندین و چند پیام توحش به ایرانیان بفرستد و  بگوید،   «دختران در 9 سالگی بالغ می‌شوند؛  رضایت والدین بر زن و مرد واجب است؛  و ... و از همه مهم‌تر اینکه پیش از انقلاب اسلامی،   زنان ایران محجور به شمار می‌آمدند و از برکت اسلام به حقوق‌شان دست یافتند و ...»  و خلاصه مزخرفاتی از این قماش.   ولی در  نشست کذا از همه جالب‌تر،  تأکید آخوندپرستان چادرسیا بر «حق نظارت مرد» بر اموال زن است:‌
 
«علی اسلامی‌پناه،‌  استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس [...] گفت [...] پدر بعد از سن بلوغ دختر،  ولایت‌اش بر او زائل می‌شود،  مگر در مسئله رسیدگی به اموال [...] مسئلة قیمومیت [...] فقط در رابطه با مسائل مالی است[...]»
 
پس از اظهارات «فلسفی»‌ این استاد دانشگاه،  فاطمه راکعی نیز خروج «زنان فاسد» را مفید ارزیابی می‌فرمایند:‌
 
«فاطمه راکعی [...] یک حق مسلم برای رفت و آمد و سفر را از زنان می‌گیرند [...] می‌گویند [...]  زنانی که منحرف هستند [...] در خارج از کشور مفسده می‌کنند [...]  چرا نمی‌گذارید [...] بروند [...] که در کشور خودمان بمانند و در همین جا مفسده کنند[...]»
 
با توجه به میزان توحش شبه‌فمینیست‌های جمکران،   هم می‌توان به «حکمت» اهداء جایزه سیمون دوبووار به همپالکی‌های این حضرات پی برد،   و هم از دلائل شیفتگی «ایزابل کوتان پییر» به حکومت جمکران و مبارزات ایشان با فیلم‌های «ایران‌ستیز» آگاه شد.  
 
حال که به فیلم «ایران‌ستیز» رسیدیم،   بگوئیم سایت رادیو بین‌المللی فرانسه،  مورخ 14 مارس سالجاری فردی به نام «عموپور» را به صحنه آورده تا به ما «تخفیف» داده باشد.  ایشان فقط فیلم «بدون دخترم هرگز» را «ایران‌ستیز» ارزیابی کرده‌اند!  این پرسش مطرح می‌شود که «عموپور» به چه دلیل در جایگاه قضاوت نشسته و برای «آزادی بیان» حد و مرز تعیین می‌کند؟   شاید بهتر باشد بپرسیم به چه دلیل سایت رادیوفرانسه اینچنین سخاوتمندانه به مخالفان «آزادی بیان» تریبون می‌دهد؟!   پاسخ این پرسش را در ویراست رسمی بی‌بی‌سی از «استالینگراد» خواهیم یافت!   سایت بی‌بی‌سی،  مورخ 14مارس 2013  با انتشار مطلبی تحت عنوان «رز سفید استالینگراد چه کسی بود؟»  موفق شده نبرد استالینگراد را به روسری و سنت پدرسالار پیوند بزند!   دلیل هم اینکه،  طی جنگ جهانی دوم،  فقط زنان شوروی در جبهة ‌جنگ حضور منظم داشتند!   به عبارت دیگر،  جایگاه اجتماعی زن در شوروی «یگانه» بوده و این یگانگی کام برتری‌طلبان را تلخ می‌کند.  در نتیجه،   چند روز پس از 8 مارس،‌  بی‌بی‌سی برای ‌لجن‌پراکنی به این جایگاه،‌  یک قصة خاله سوسکه سر هم می‌کند و توحش و تعصب پرسوناژ موهوم زینب و میهن‌پرستی گردآفرید را به جایگاه زن در اتحاد شوروی و نبرد استالینگراد می‌چسباند.
 
یکی بود یکی نبود!  ‌«لیلیا» دختری بود خجالتی که با شهامت  قدم برداشت و خلبان هواپیمای جنگی شد!  لیلیا دو انگیزه داشت،  دفاع از حیثیت پدر و دفاع از میهن!  او از مواد به کار رفته در چتر نجات روسری درست می‌کرد،  و بقیة‌ قضایا:
 
«لیلیا لیتویاک،‌  یکی از اولین خلبانان زن در جبهة‌ شرق [...] در کابین هواپیمای جنگنده‌اش دسته‌ای گل وحشی نگه می‌داشت[...] در طول دوره فعالیتش به عنوان خلبان، یک دوجین از بهترین خلبان‌های ارتش آلمان نازی در دوره جنگ جهانی دوم را ساقط کرد[...] در میان زنان خلبان در تمام دوران رکورددار است. [...] یکی از انگیزه‌های او دفاع از آبرو و حیثیت خانوادگی‌اش بود [...] که به خاطر [...] اتهامات دروغ منسوب به پدرش لکه‌دار شده بود[...] انگیزه دیگر لیدیا،  نجات وطنش از دست ارتش مهاجم هیتلر بود [...] لیلیا در ابتدا دختری ساده و بی‌ادعا بود که می‌خواست خلبان شود.او روز ۱۸ اوت ۱۹۲۱[...]  در مسکو به‌دنیا آمد [...] در میان تمام نیروهای هوایی شرکت‌کننده در جنگ جهانی دوم، تنها نیروی هوایی ارتش سرخ بود که برخی واحدهای آن فقط از زنان تشکیل شده بود [...]مسئول سازماندهی این هنگ‌ها مارینا راسکووا،  خلبان زن نامدار و رکوردشکن شوروی بود[...] لیلیا از مواد به کار رفته در چتر نجات،  روسری می‌ساخت [...]‌»
 
بله،   به این ترتیب است که بی‌بی‌سی پای «زینب» و «فاطمه کماندو» را به نبرد استالینگراد باز می‌کند و «زینب» با روسری به جنگ هیتلر می‌رود!  ‌چرا که بر اساس تبلیغات محفل مرداک،   هیتلر و موسولینی که از «دولت واتیکان» حمایت به عمل آوردند،  «بی‌دین»‌ بوده‌اند!  از طریق گسترش این پروپاگاند ابله پسند است که «دینداران» که در واقع حامیان اصلی فاشیسم بوده و هستند، به خودی خود «ضدفاشیست» معرفی خواهند شد.  در نتیجه،  خادمان وفادار آنگلوساکسون‌ها،‌   از قماش مصدق،‌  میرحسین موسوی و ابراهیم یزدی در کنار اتحاد شوروی قرار می‌گیرند و راه تبدیل کشورهای حاشیة خزر به طویله هموار می‌شود.  حال می‌توان دریافت به چه دلیل سازمان سیا «مدرنیته » را به «ایده‌آلیسم» و «هگل» پیوند می‌زند!   
 
 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share