شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

دروازة مرگ!
...
حاکمیت انگلستان در تاریخ 28 مردادماه 1332، پس از سازمان دادن به کودتا، 60 درصد از امتیاز استخراج نفت ایران را به کنسرسیوم واگذار کرد، و از آن هنگام «آمریکا» نقش «پرسوناژ پلید» در «رمان» سیاست ایران را بر عهده گرفت، در حالیکه انگلستان سیاست خود را همچنان با توسل به دستاربند و اوباش «در خیابان» اعمال می‌کرد. این سیاست‌های «خیابانی» و «مردمی» یا بهتر بگوئیم این قانون‌شکنی‌ها گویا به دهان نزولخورهای «سیتی» خیلی «شیرین» آمده، چرا که دست از برنامة «تظاهرات» در ایران نمی‌شویند. باز هم با توسل به شعار پوچ «منافع ملی» بوق‌های‌شان در دو سوی آتلانتیک برای مخالفت با توافق هسته‌ای به صدا در آمده. سخنگوی‌‌شان کیست؟ میرحسین‌موسوی! همان کسی که هم‌صدا با پاسدار شریعتمداری و دیگر شیپورهای داخلی استعمار در راه تأمین منافع غرب شعار «منافع ملی» سر داده. چرا؟ چون طبق شایعات رسانه‌های غرب، حکومت اسلامی مورد تأئید اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان است،‌ و اکثریت اینان در مسابقات مارگیری به جلادی به نام میرحسین موسوی «رای» داده‌اند، تا از«منافع ملی» دفاع کند. اشکال این است که ایشان در واقع «منافع ملی بریتانیا» را مد نظر دارند!

بله! راوی این «داستان» چنین نقل می‌کند که خادم وفادار «مردم» به دلیل «تقلب» از «حق» خود محروم شده. با تکیه بر همین عقیده‌‌سازی، زمانیکه میرحسین موسوی، برای حفظ منافع اربابان خود در لندن و واشنگتن بیانیه صادر ‌کند، بیانیة وی نیز مسلماً «مردمی» بوده،‌ و بازتاب خواسته‌های همان اکثریت فرضی تلقی خواهد شد. همان 24 میلیون نفری که از شایعة‌ شرکت «40 میلیون نفر» در انتخابات ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیا استخراج شده‌اند!

اگر 40 میلیون ایرانی حکومت اسلامی را تأئید می‌کنند، یک رفراندوم «آری به دمکراسی» برپا کنید تا ما طرفداران دمکراسی از شمار اندک طرفداران‌مان آگاه شویم و بدانیم همه در ایران شیفتة «میرحسین» و آخوندحسینعلی منتظری‌اند! شما که همچون خمینی دجال، یک تنه در برابر همة قدرت‌های جهان «ایستاده‌اید» که نباید از ما بترسید! خصوصاً که ما برخلاف «رهبرکبیر» شما و نهضت عاظادی و داس‌الله اهل «انتقام» و «اعدام» هم نیستیم. ما با خشونت مخالف‌ایم، حتی در شعار.

مرگ، دروازة کلام شماست!
[...]
مرگ، تدبیر طبع خام شماست

دو جناح قانون‌شکن آبمنگل‌ها روز 13 آبانماه 1388 بازهم با «اجماع پیرامون مرگ» تجدید میثاق کرده، تلویحاً «درود بر انگلیس» خواهند گفت. بله، اوباش دولتی با شعار «مرگ» بر آمریکا و اسرائیل، و اراذل مخالف‌نما با شعار «مرگ» بر چین و روسیه خیابان را اشغال خواهند کرد. و به این ترتیب است که «دمکراسی» ویراست ارباب تأمین خواهد شد. جالب اینجاست که هیچیک از دو گروه مذکور، شعار «مرگ بر انگلیس» یا «مرگ بر فرانسه» را مطرح نمی‌کند. در صورتیکه سفارت کشور بریتانیا رسماً به دخالت در آشوب‌های خردادماه متهم شده، و یک تبعة کشور فرانسه که پدرش از قضای روزگار کارمند عالیرتبة سازمان انرژی اتمی فرانسه است به همین جرم تحت نظر قرار گرفته! البته ما نمی‌گوئیم اراذل و اوباش باید شعار مرگ بر انگلیس و فرانسه سر دهند،‌ چرا که اصولاً با «شعار مرگ» و دیگر شعارهای انسان‌ستیز مخالف‌ایم. ولی «آبمنگل‌ها» ـ ‌ طاعون سبز و گروه مهرورزی ـ هیچ مخالفتی با خشونت و انسان‌ستیزی ندارند. از اینرو باعث تعجب است که هیچکدام برای استعمار بریتانیا آرزوی مرگ نمی‌کند!

هر چه باشد انگلستان، شریک ایالات متحد در سازمان ناتو از دیرباز حامی اصلی دولت‌های جنگ‌افروز اسرائیل به شمار می‌رود. این رابطه آنقدر صریح شده که هر کس در اسرائیل گامی به سوی صلح با فلسطین بردارد، منافع انگلستان را تهدید می‌کند. در نتیجه مردم اسرائیل باید همواره در «شرایط ویژه» زندگی کنند. البته شرایط اجتماعی اسرائیل با کشور ایران قابل مقایسه نیست، چرا که در اسرائیل حداقل «نظم قانونی» و دمکراتیک حاکم شده. اسرائیل تنها کشوری است که مخالفان جنگ حتی در شرایط جنگی از حق تظاهرات بر ضد جنگ برخوردارند. طی جنگ 33 روزه چنین تظاهراتی را شاهد بودیم. و اما شاهد بودیم که در حکومت «مستقل» جمکران هیچکس حق مخالفت با جنگ را نداشت. طی دوران پرافتخار ریاست «جمهوری» خامنه‌ای و نخست وزیری میرحسین موسوی، اوباش‌الله ساواک هر روز در خیابان شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر می‌دادند؛ دیدیم که «پیروز» هم شدند البته در تخریب ایران و تاراج ثروت‌های ملی. البته این شیوة شناخته شده‌ای است که پس از فتوی خائنانة «میرزای شیرازی» پیوسته کارساز استعمار بریتانیا بوده. از اینرو نزد جیره‌خواران انگلستان در ایران «مردم» از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند.

انگلستان، در ایران همواره از طریق هی کردن اوباش به خیابان، «سیاست مردمی» اعمال کرده. البته اوباش پس از صدور فتوی راهی خیابان می‌شدند تا ملت ایران بداند پای «مقدسات» و «نوامیس اسلام» در میان است و کسی حق مخالفت با «اسلام» را ندارد. بله، این اسلام فرضاً حافظ «منافع ملی» است، البته منافع ملی انگلستان، نه منافع ملی ما ایرانیان. در راستای تداوم و گسترش همین «منافع» است که کل حاکمیت جمکران، شامل سرداران، طاعون سبز و داس‌الله از ما دعوت می‌کنند برای گرمیداشت 13 آبانماه، روز خیانت و مزدوری و دروغ و قانون‌شکنی و کودتا در «تظاهرات» شرکت کنیم!

فراخوان به شرکت در تظاهرات 13 آبان‌ماه، به بهانة «مخالفت» با خامنه‌ای و دولت احمدی‌نژاد»، همان هدف مزورانة فراخوان به «شرکت در انتخابات» را دنبال می‌کند: کسب مشروعیت «مردمی» ـ و نه مشروعیت قانونی ـ برای حکومت توحش اسلامی. رسانه‌های اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن می‌کوشند با تحریک افکار عمومی زمینة «حضور مردم» را در خیابان فراهم آورند تا بتوانند در افکار عمومی غرب، ملت ایران را طرفدار اشغال خائنانة سفارت آمریکا، دوستدار توحش خمینی، و از همه مهمتر مدافع حکومت اسلامی، و به ویژه حامی «طاعون سبز» معرفی کنند.

یک جهان وحشتید و حق دارید
زانکه مستید و خون به جام شماست

حال پس از گذشته سه دهه و تکرار این صحنه‌های مهوع دیگر گنجشک‌های تهران هم می‌دانند که تجمع در خیابان و «اجماع» پیرامون «مرگ»، مراسم آئینی حکومت طالبان جمکران برای سرکوب ملت ایران است. اخیراً این مراسم از روز 23 خردادماه 1388 با حمایت وزارت کشور جمکران به روزمرة ما ملت تبدیل شده، و روز 13 آبان‌ماه مسلماً به اوج خواهد رسید. مگر اینکه دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة انگلستان در مذاکرات خود با روسیه ناچار شود به حمایت دولت‌متبوع‌اش از گروه میرحسین موسوی پایان داده، ملت ایران را از شر بیانیه‌های احمق‌فریب این عقب‌ماندة ذهنی خلاص کند. میرحسین موسوی در آخرین بیانیة خود آشکارا «حق طبیعی» را مقدم بر «حقوق قانونی» دانسته، از اولویت «زندگی ما» بر «قانون» سخن می‌گوید:

«
فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار می‌آید اگر زندگی‌های ما به آن اعتبار نبخشد[...]»

نمی‌دانستیم اعتبار قوانین در گرو شیوة «زندگی» مشتی مزدور استعمار همچون میرحسین موسوی باید باشد. این سخنان مضحک و بی‌سروته فراخوانی است به شورش و قانون‌شکنی که از آخرین نفس‌کش‌طلبی‌های میرحسین موسوی به شمار می‌رود. این فراخوان با کد: 8616 در سایت «پیک ایران»، مورخ 31 اکتبر 2009 انتشار یافته. بله طبق آخرین اکتشافات موسوی در کارخانة‌ رجاله پروری، در کشور ایران نظم و قانون هیچ اهمیتی ندارد، باید «زندگی ما»، یعنی «منافع استعمار» به قانون اعتبار بخشد. اتفاقاً سازمان «عفو ‌بین‌الملل» در این مورد با میرحسین موسوی کاملاً موافق است: بی‌خیال قانون، خامنه‌ای حرف‌اش را پس بگیرد، چرا که «زندگی ما» یعنی «تداوم دکان عفو بین‌الملل» باید به قانون اعتبار بخشد. این قماش«اصول» اساسی قانون‌ستیزی فقط در کارخانة رجاله پروری ساخته و پرداخته می‌شود. چرا که استقرار نظم قانونی در ایران ـ حتی همین قوانین نیم بند جمکرانی‌ها ـ منافع استعمار را تهدید خواهد کرد.

در ایران باید تل موهوم «مردم» یا همان اوباش و لباس‌شخصی‌ها «در خیابان» برای همة مسائل مملکت تصمیم‌گیری کنند. در دوران نخست وزیری موسوی همین «نظم خیابانی» برقرار بود، در نتیجه نان منوچهر قربانی‌فر، موسوی، ‌ بهزاد نبوی و شرکاء سال‌ها در روغن فراوان شناور ماند و علیرغم سرکوب روزمره و کشتار زندانیان سیاسی، قلم‌زن‌های «توانای» امروز هیچ نامة سرگشاده‌ای برای دبیرکل سازمان ملل ارسال نکردند! گویا همة «مردم» و به ویژه «فرهیختگان» جیره‌خوار غرب در داخل و خارج از شرایط اسفبار ملت ایران خشنود و راضی بودند، چرا که خفقان اختیار کرده و هیچ نمی‌گفتند! شاید همچون میرحسین موسوی آنزمان، ‌ هنوز خواندن و نوشتن فرانگرفته بودند!

زندگانند و مرگ نپذیرند
مرده، آن قاتل، آن امام شماست

باری، گویا در حوالی سفارت عربستان باز هم جبرئیل بر میرحسین موسوی نازل شده و «آیات الهی» را به دستش داده که این بیانیة ابلهانه را صدوریده. موسوی ضمن تکرار مزخرفات حاج فرج دباغ، از جمله «دین فاقد خرافه»، بیشرمانه روز 13 آبانماه را به «مردم» تبریک گفته و خواهان «رهبری» آنان ‌شده، چون «امام» روشن‌ضمیرش، «مردم» را رهبر می‌شمرد. و مسلماً به همین دلیل زمانیکه بر علیه بنی‌صدر کودتا کردند، همین امام دجال و «مردم‌پرست» گفت، «اگر همه بگویند آری، من می‌گویم نه و حق هم با من است!» در چنین بزنگاهی است که فواید رهبری «مردم» آشکار می‌شود! چرا که «مردم» کذا فرضاً بی‌قید و شرط از «امام» پیروی می‌کنند، بنابراین هرگز با سخنان امام کذا، هر قدر هم ابلهانه باشد مخالفت نخواهند کرد! همین موسوی نیز آنروزها در زمرة «مردم» قرار گرفته، «رهبری» امور را به دست داشت.

به گزارش شبکة «بی.‌ اف. ام. تی. وی»، احمدی نژاد فرموده، اسرائیل از توافق ایران با آژانس بین‌المللی «خشمگین» است، ولی پرزیدنت مهرورزی فراموش کرده که حکومت اسلامی و اربابان‌اش در غرب نیز از این توافق اجباری ماتم گرفته‌اند. بحران دست‌ساز هسته‌ای به نقطة پایانی خود نزدیک می‌شود و پایان بحران، پایان حکومت اسلامی خواهد بود. هر چند که دو جناح آب‌منگل‌ها تمام تلاش خود را برای بحران آفرینی به کار گرفته‌ و به روز 13 آبان امید فراوان بسته‌اند.

خلاصة مطلب، ‌میرحسین موسوی دست در دست بنیامین نتانیاهو و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن به سوگ پایان بحران هسته‌ای نشسته، البته در پوشش گوساله‌فریب دفاع از «منافع ملی»! منافعی که در کمال تعجب با «منافع ملی ایران» هیچگونه ارتباطی ندارد. این منافع ملی همان شعار پوچی است که فقط با توسل به «فتوی» و از طریق قانون شکنی،‌ آشوب و بحران تأمین می‌شود. نخستین مدافع این «منافع ویژه» میرزای شیرازی خودفروخته بود، بعد هم نوبت به دیگران رسید تا با شعار گوساله فریب «منافع ملی» از «منافع ملی انگلستان» و منافع غرب دفاع کنند.

‌ طرح اشغال نظامی عراق به بهانة واهی نابودی سلاح‌های کشتار جمعی از سوی انگلستان مطرح شد و یک وزیر امورخارجه و یک کارشناس عالیرتبة بریتانیا به دلیل مخالفت‌شان با این طرح جنایتکارانه در همان انگلستان به دست «جنتلمن‌ها» سر به نیست شدند. البته دلیل عشق و علاقة آبمنگل‌ها به جنتلمن‌های نزولخور «سیتی»‌ برای ما روشن است، بارها به این امر اشاره کرده‌ایم که مدال افتخار «طالبان‌پروری» و ایجاد «یک کشور، یک مذهب» به ویژه پس از «اختراع» کشور پاکستان نصیب انگلستان شده. آشوب‌های سال 1357 «اجماع پیرامون مرگ» بود. «مرگ» بر شاه، بر بختیار، بر بی‌حجاب، بر آمریکا، بر اسرائیل، بر سازشکار، بر ضد ولایت فقیه، بر فرانسه، بر مخالف هاشمی، و ... و سه دهه پس از استقرار حکومت اسلامی، همین اجماع «گسترش» یافته. اکنون چین و روسیه به فهرست شعارهای خشونت‌طلبان جیره خوار غرب افزوده شده‌اند، ولی جای «مرگ بر انگلیس» همچنان در این فهرست خالی مانده!

دلیل هم فقط «مردمی» بودن حاکمیت انگلستان است! این حاکمیت چنان به افلاس افتاده که اوباش اسلام‌پرست و مدافع «اجرای شریعت» را برای تظاهرات در لندن بسیج می‌کند، و برای مخالفت با اینان دست به دامان اوباش خاج‌پرست می‌شود. به گزارش فیگارو، مورخ 31 اکتبر 2009، تظاهرات طرفداران اجرای احکام شریعت در لندن به دلیل درگیری با فاشیست‌های مسیحی لغو شد! با این وجود بد نیست بدانیم چه کسی برای نخستین بار اجرای شریعت در انگلستان را مطرح کرد. راه دور نمی‌باید رفت، آخوند ویلیامز، دوم شخص حاکمیت بریتانیا پس از الیزابت دوم مبتکر این طرح خداپسندانه بود! و از آنزمان تاکنون هیچیک از گروه‌های مدافع دمکراسی با این پیشنهاد مزورانه مخالفت نکرده. چرا که در قاموس اینان مسلمانان اصولاً «انسان» به شمار نمی‌روند، پس دلیلی ندارد قوانین «انسان‌محور» شامل حال‌شان شود! به همین دلیل اساسی است که جنایات اشغالگران در عراق و افغانستان و دیگر کشورهای منطقه به این خوبی به «سکوت» برگذار می‌شود. انفجارهای اخیر پاکستان بیش از 130 کشته بر جای گذارد. ولی این قربانیان فاقد نام و نشان‌اند، خانواده‌ای ندارند، و کسی هم در سوگ‌شان برنامة تلویزیونی روضه و زوزه و صلیب‌کشی برای ما برگزار نمی‌کند. بگذریم و بازگردیم به اعلامیة مضحک موسوی که «رادیوفردا» هم آنرا در بوق گذاشته. چرا که موسوی همان می‌گوید که حاکمیت آمریکا می‌طلبد: بازتولید مزخرفات خمینی و به ویژه تکرار ترهات پاسدار شریعتمداری در مخالفت با مذاکرات هسته‌ای، مخالفت با توافق‌های وین، مخالفت با مذاکره بین آمریکا و نوکران در جمکران و اینهمه در پوشش دفاع از «منافع ملی»، منافعی که می‌باید اذعان داشت بی‌نهایت «مبهم» باقی مانده.

موسوی، از آنجا که ذاتاً ابله و مزدور است، مخاطب را نیز چون خود می‌پندارد. غافل از اینکه، سیاست‌های هسته‌ای آمریکا، در دهة 60 نیز جهان را در آستانة جنگ اتمی قرار داده بود. طی بحران خلیج‌ خوک‌ها، طرح پایگاه موشکی شوروی به این شرط در کوبا لغو شد که موشک‌های ارتش ناتو از خاک ترکیه جمع‌آوری شود. لات‌واوباش «مدافع منافع ملی انگلستان» با این نکات بی‌اهمیت بیگانه‌اند چرا که اینان قانون و مقررات و نظم انسانی را به رسمیت نمی‌شناسند. برای حفظ منافع اربابان حکومت اسلامی لازم است «حق طبیعی» و «نظم الهی» بر «نظم اجتماعی» اولویت داشته باشد. خلاصه بگوئیم طبق توافق‌های شوروی سابق با سازمان ناتو، دیگر کشورها نیز می‌باید تابع «نظم» باشند. پس بهتر است میرحسین موسوی به شیوة حاج اکبر اعتماد هذیان‌گوئی نکند. این جهان طویلة اسلام نیست، قانون و مقررات بین‌المللی روابط بین کشورها را تنظیم می‌کند، نه عربده‌جوئی مشتی اوباش مزدور غرب در حکومت جمکران و رفقای‌شان در تشکل‌های «داسی».

آنچه در بیانیه‌های موسوی و داس‌الله جلب نظر می‌کند این است که موسوی ضمن تبریک روز «فرخندة» 13 آبانماه، اشغال سفارت آمریکا را به «مردم» و دانشجویان نسبت داده و می‌گوید،‌ امام از آنان پیروی کرد! ولی در بیانیة «داس‌الله» اشغال سفارت آمریکا با حمایت شوروی صورت گرفته! داس‌الله برای فریب افکار عمومی و گرم کردن بازار حکومت اسلامی به خلق‌الله می‌گوید، «علیه دولت کودتا و برای انتخابات آزاد در تظاهرات 13 آبان شرکت کنیم!» این است «عنوان» اطلاعیة کمیتة‌ مرکزی سازمان «اتحاد فدائیان خلق» که در سایت «اخبارروز»، مورخ 31 اکتبر 2009 انتشار یافته!‌ «سازمان» کذا ضمن تکرار بخشی از دروغ‌ها و توهمات میرحسین موسوی در مورد کشتار 13 آبان‌ماه سال 1357، با ارائة یک تحلیل کودکستانی از اوضاع سیاسی می‌فرماید:

«حمله به سفارت آمریکا در آن تاریخ بر بستر صف‌آرائی آمریکا و شوروی، در جهان دو قطبی شده آن دوره از سوئی و نارضایتی مردم از عملکرد تجاوزکارانه آمریکا و به ویژه، دخالت در کودتای 28 مرداد 1332 از سوی دیگر، رخ داد. تنها در چنین شرایطی جمهوری اسلامی می‌توانست بدون نگرانی و با پشتگرمی شوروی اعلام کند که، ‌ آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»


به، به! تحلیل از این بهتر نمی‌شود. شوروی سابق از حکومت اسلامی حمایت کرد تا با شعار «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» برای هنگ‌های عرب و مجاهدین افغان اسلحة آمریکائی ارسال کند تا با همین شوروی بجنگند! باید اذعان کنیم که این تحلیل کمی تا قسمتی کشکی و آبکی است. اگر برادران داس‌الله فراموش کرده‌اند به آنان یادآوری کنیم که سلاح و تجهیزات آمریکائی به مقصد اردوگاه‌های مجاهدین از طریق فرودگاه‌های «صحرائی» طبس ارسال می‌شد، همانجا که «معجزاتی» به سرنگونی هلیکوپترهای یانکی‌ها منجر شد! باری، داس‌الله در ادامة این تحلیل صدمن‌یک‌قاز «هدف» از اشغال سفارت را نیز کنار زدن دولت شیخ مهدی «تحلیل» کرده، نه کودتائی بر علیه ملت ایران! به هر تقدیر در پایان وراجی‌های سنتی چپ جمکران که تفاوت زیادی هم با بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان ندارد، «رفقا» از هموطنان آزاده می‌خواهند، برای طرح مطالبات دمکراتیک خود در تظاهرات کذا شرکت کرده، خواهان برکناری دولت احمدی نژاد و برگزاری انتخابات آزاد شوند!

می‌بینیم که داس‌الله هم از آخوندها یاد گرفته، با قانون و مقررات هیچ کاری ندارد. حضرت «داس» فقط می‌خواهد در یک «تئوکراسی» عصر حجر و تحت نظارت ولایت‌فقیه و شورای‌نگهبانی که مستقیماً از فقیه و جمع آخوندها دستور می‌گیرد «انتخابات آزاد» و «مردمی» برگزار کند! در واقع مطالبات دمکراتیک اصحاب داس همچنانکه می‌بینیم به معنای تقاضا جهت برخاستن کله‌پز است، تا سگ بجایش بنشیند. با توجه به این ترهات می‌باید بپذیریم که در چارچوب مطالبات «حضرت داس» اگر مهرورزی جای خود را به موسوی بدهد، مطالبات دمکراتیک «داسیون عوامگرا» برآورده شده. چرا که اینان نیز همچون دیگر فاشیست‌ها وشارلاتان‌ها،‌ نه تنها «جمع‌گرائی» و «مردم‌پرستی» را دمکراسی و مراجعه به آراء عمومی می‌خوانند که ما را هم احمق پنداشته‌اند:

«از هموطنان آزاده‌ [...] دعوت می‌کنیم که در روز13 آبان با شعار برکناری دولت احمدی نژاد در تظاهرات شرکت کنند[...] ما از هر اقدامی در داخل و خارج کشور که به تقویت حضور مردم بیانجامد، حمایت کرده با تمام توان در جهت نیرومند کردن آن تلاش و مبارزه می‌کنیم»

ما هم از وطن‌فروشان بردة‌ استعمار دعوت می‌کنیم کمی مطالعه کنند تا پس از سی سال مبارزه با «امپریاس» بفهمند، در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی سخن گفتن از انتخابات فی‌نفسه نشان حماقت است. همینجا بگوئیم، «حضور مردم» در خیابان خواست سرداران سپاه و بسیج جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران بوده، و از این نظر سازمان «مترقی» شما از قضای روزگار یکبار دیگر با «مرتجعین» در هم‌سوئی کامل قرار گرفته. که جورج اورول «سلام‌الله» می‌فرماید: بهترین سگ دست‌آموز سیرک، سگی است که بدون شلاق معلق زند!

هی بسوزید، هی ستم توزید
آدمی نیست، آن که رام شماست
(م. سحر)



...

جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸


آشوب‌فروشان!
...
ما دخالت سازمان عفوبین‌الملل و دیگر سازمان‌های به اصطلاح مدافع حقوق‌بشر را در امور داخلی ایران محکوم می‌کنیم و از مستر «مالکوم سمارت»، مدير بخش خاورميانة‌ سازمان عفو بين‌الملل می‌خواهیم، به بهانة حمایت از مخالفان حکومت اسلامی مزورانه از «قانون‌شکنی» و «قانون شکنان» حمایت نکند. سازمان عفو بین‌الملل با اتخاذ این موضع فریبکارانه دو هدف مشخص را دنبال می‌کند: چراغ سبز به حکومت اسلامی برای سرکوب مخالفان، و تشویق قانون‌شکنی.

در ضمن، کسانیکه برای برنده شدن در مناقصه‌های حکومت اسلامی یک پا در سازمان برنامه و بودجة گورکن‌ها دارند و سی‌ سال است که با پرداخت رشوه شرکت‌های‌شان را سرپا نگهداشته‌اند بهتر است کلاس‌های «تدریس» حقوق‌بشرشان را تعطیل کنند و به ما «درس» ندهند. ما نامة سرگشادة کذا را امضا نمی‌کنیم. در واقع ما هنوز به این درجه از فهم و شعور و کمالات نرسیده‌ایم که برای تأمین حقوق انسانی ایرانیان ـ زندانی یا اسیر حکومت ـ هم‌صدا با امثال حاج سیدجوادی و شرکاء خوش‌نام‌شان به دبیرکل سازمان رسوای ملل متوسل شویم. سازمانی که آشکارا از فاشیسم یا «حقوق بشر دینی» حمایت به عمل می‌آورد. «نامه‌نویسان» کذا بهتر است پیش از «امر به معروف» با عملکرد این سازمان رسوا آشنا شوند.

البته نیازی نیست که تاریخچة درخشان سازمان کذا را از آغاز تا امروز مطالعه کنید، فقط به یاد داشته باشید که در برنامة «خوراک و دارو در برابر نفت» ویژة کشورعراق، مقامات این سازمان رسوا میلیون‌ها دلار حیف و میل کرده‌اند بدون آنکه پاسخگوی اعمال خود باشند. به این نکتة پیش پا افتاده هم اشاره کنیم که این سازمان با حضور جنایتکاری به نام سعید مرتضوی در نشست «حقوق‌بشر» موافقت کرده است. ارسال این نامه‌های «سرگشاده» نشان هر چه باشد دفاع از حقوق انسان‌ها نیست، خیانت به ملت ایران است. باز هم سرنا را از سر گشادش می‌زنید، بدون اینکه در نظر بگیرید «جنگ سرد» به پایان رسیده و سازمان ملل، به عنوان چوبدست ایالات متحد هرگز مدافع حقوق بشر نبوده. این تهمت‌ها به این سازمان «شریف» نمی‌چسبد!

پیش از ادامة مطلب در مورد وبلاگ «طاعون سرخ» توضیح دهیم که مطلب سایت «پیک ایران» به سخنرانی «لنین ‌چاه ‌جمکران» در «جمع فوروم کتابخانة انقلاب» اشاره داشت، حال آنکه کتابخانة کذا در واقع یک کتابفروشی فکسنی در نیویورک است که گویا توسط داس‌الله «مائوئیست» اداره می‌شود. جالب این است که مائوئیسم یک نظریة سرکوب «بومی» است و تاکنون داعیة انقلاب جهانی نداشته. بنابراین «برادران» پیش از ارجاع به «لنین» و سردادن عربدة «انقلاب جهانی» لازم است از تفاوت‌های اساسی لنینیسم و مائوئیسم آگاه باشند تا هنگام لگدپرانی، و ارائة برنامة‌ «سیاسی» یعنی همان تبدیل ایران به «سکوی پرش» انقلاب آنهم انقلاب «مید. این. یو. اس» بیش از این‌ها مضحکه نشوند. حال بازگردیم به مواضع مزورانة سازمان عفو بین‌الملل که همچون دیگر فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق‌بشر غرب با نقاب دفاع از حقوق بشر در واقع از سرکوب و قانون‌شکنی حمایت می‌کند.

به گزارش صدای آمریکا، در پی اظهارات علی‌خامنه‌ای پیرامون آشوب‌های پس از انتخابات، سازمان‌ عفو بین‌الملل در کمال بیشرمی دفاع خامنه‌ای از قانون حکومت اسلامی را محکوم کرد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، به دلیل قانون‌شکنی میرحسین موسوی و کروبی عده‌ای از ایرانیان به قتل رسیده‌اند، در ثانی «نمایش» اعترافات از پیش تعیین شدة «زندانیان تزئینی» این توطئه همچون اعترافات حجاریان، خط تصفیة «فرهنگی» حکومت را مشخص کرد، و نمایش «استفتاء» دیگر مخالف‌نمایان همچون آخوند کدیور از آمریکا، یا سخنان ابلهانة شیرین عبادی عملاً بر تداوم بحران هسته‌ای تأکید داشت. و از همه مهم‌تر، مواضع میرحسین موسوی در مخالفت‌ دروغین با آمریکا، حمایت آشکار این گروه از «گسترش بحران هسته‌ای» و تداوم تحریم‌ها را نشان داد. به همین دلیل، دست در دست مخالف‌نمایان طاعون‌سبز،‌ رسانه‌های فارسی‌زبان و رادیوهای بیگانه مطالبات استعماری خود، به ویژه تداوم بحران هسته‌ای را از زبان اینان به خورد ما می‌دهند. پاسدار شریعتمداری در کیهان نیز برای‌شان پامنبری می‌خواند و «مذاکرات ژنو» را به زیر سئوال می‌برد، و هم‌صدا با پاسدار ال‌لاریجانی از توافق‌های ‌«وین»، که هنوز جزئیات آن نیز فاش نشده، شدیداً انتقاد به عمل می‌آورد! شاهد بودیم که رسانة‌ رسمی حکومت اسلامی با انتشار هذیانات «اکبر اعتماد» در بی‌بی‌سی رسماً برای خروج از «ان.‌ پی.‌ تی» فتوی صادر کرد!

در وبلاگ «اوباش هسته‌ای» به موضع‌گیری مزورانة‌ حنازرچوبه اشاره کردیم و گفتیم بازندة اصلی پایان بحران هسته‌ای حاکمیت انگلستان خواهد بود. بازگشت پیش از موعد پاسدار لاریجانی از ژنو دلیل داشت. توافق‌ آمریکا، روسیه و فرانسه در «وین» غلامبچگان سفارت، به ویژه نژادحسینیان را سخت آشفته کرد! اما پیامدهای کودتای ناکام انتخابات به این مختصر ختم نمی‌شود. حکومت اسلامی برای توجیه مذاکره با ارباب به «دیدارهای پنهان» محمد خاتمی با جرج سوروس و خاطرات «رایان کروگر» متوسل شده، تا به ما بگوید حکومت اسلامی در دوران ریاست خاتمی نه تنها با آمریکا تماس داشته که برای اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش یانکی‌ها سخت مشتاق و پریشان بوده!

البته برای دانستن این واقعیت نیازی به افشاگری‌های «جرج سوروس» و «رایان کروگر» نداشتیم. روابط ایالات متحد با نوکران‌اش در جمکران از همان روز 22 بهمن 57 برقرار بود و هرگز قطع نشد! قطع این روابط همچون خروج ظاهری دولت خیابانی شیخ مهدی از پیمان استعماری «سنتو» فقط یک رخ‌داد رسانه‌ای، یا بهتر بگوئیم یک شایعة احمق‌فریب بوده. در واقع حکومت اسلامی پیرو همان سیاستی است که استعمار بریتانیا از سال 1921 توسط کلنل آیرون‌ساید برای ایران تعیین کرد: شعار «استقلال» از شرق و غرب، برای تأمین منافع غرب در برابر اتحاد جماهیر شوروی! روشن‌تر بگوئیم از سال 1921 کشور ایران به زباله‌دان آنگلوساکسون‌ها تبدیل شده: حکومت نظامی، فتوی، ترور، آشوب، سرکوب، کودتاهای مخملین، جنگ و نهایت امر بحران‌های کاذب پیرامون هیچ! چرا راه دور برویم؟ تبلیغات انتخاباتی و کودتای ناکام انتخابات تحت نظارت کدام سفارتخانه سازمان یافت؟ سفیر بدون «استوارنامة‌» انگلستان «سایمون‌گاس»، که در کشور کودتاخیز یونان دورة تخصصی را با موفقیت کامل گذارنده و به صورت غیرقانونی مدت 5 ماه در ایران حضور داشت فرماندة این بحران‌سازی بود.

پس از شکست کودتا، قوة قضائیة مفلوک جمکران، برای کارمند ایرانی سفارت انگلستان «حکم» صادر می‌کند، در صورتیکه دولت قدرقدرت جمکران استوارنامة همین سفیر بریتانیا را با خوشروئی می‌پذیرد! بله، در قاموس سگ‌های هار استعمار، پذیرش استوارنامة رهبر اصلی آشوب را استقلال و عزت و اقتدار خوانند. البته در دوران اقتدار و عزت محمد خاتمی هم «نیکولاس براون» عضو شریف روتاری کلاب و طراح «حماسة دوم خرداد» استوارنامة خود را به فاشیست اردکان تقدیم کرد که سابقة «خدمت» در «کیهان» و «وزارت ارشاد» دارد. امروز همین محافل می‌خواهند خاتمی را به عنوان سمبل «دفاع از آزادی» و «دمکراسی» به ما ملت حقنه کنند.

اگر این دولت به اندازة یک مورچه از آزادی و استقلال برخوردار بود، همان روز 23 خردادماه که در تهران خردجال به راه انداختند، «سایمون گاس» را به دلیل اقامت غیرقانونی از ایران اخراج می‌کرد. سی سال است به نوکری آنگلوساکسون‌ها مشغول‌اند، و با شعارهای پوچ «نبرد با آمریکا» و «نبرد اسرائیل» ملت ایران را سرکوب می‌کنند، اما شهامت ندارند مذاکرات‌شان را با آمریکا و اسرائیل آشکار کنند. چرا؟ چون سیاست اربابان در لندن و واشنگتن چنین اقتضا می‌کند که یک «افیونی» به نام پاسدار شریعتمداری به ما بگوید، مذاکره با آمریکا منافع ملی‌«ما» را تهدید می‌کند! آیا کسی تا به حال چنین سخنان ابلهانه‌ای شنیده است؟ مسلماً نه! این مزخرفات فقط از زبان نوکران آمریکا به گوش می‌رسد، از زبان آن‌هائی که می‌ترسند «پرستیژ» ارباب بر اثر مذاکره با دولت گورکن‌ها خدشه‌دار شود.

حنازرچوبه، مورخ 5 آبانماه‌ در گزارشی با کد: 754147 می‌نویسد، در دوران خاتمی ارتباط پنهان برقرار بوده ولی در مذاکرات ژنو هیچ مذاکره دوجانبه‌ای بین ایران و ایالات متحد پیش نیامد، و اگر هم پیش آمده در حاشیه مانده، و فقط به این دلیل بود که «نظام» مذاکره با گروه «1 + 5» را پذیرفت:

«اگر گفتگوئی ميان هيات ايرانی و آمريکائی در حاشية مذاکرات ژنو پيش آيد [آمده]، به اين دليل است که نظام اسلامي گفتگو با گروه کشورهای 1+5 را پذيرفته است و هيچ گونه مذاکره دوجانبه‌ای ميان ايران و آمريکا در رابطه با روابط دو جانبه صورت نگرفته است.»

بله! مذاکره‌ای «پیش آمده»، ولی در واقع هیچ مذاکره‌ای پیش نیامده، چرا؟ چون سی سال است که بوق‌های سازمان ناتو می‌کوشند با توسل به پروپاگاند «لولوسازی» دولت دست‌نشانده‌شان را «تهدیدی برای بشریت» معرفی کرده، با تجزیة ایران در سواحل خزر لنگر بیاندازند. فعلاً موفق نشدند، اما همین سیاست را می‌توان در عراق اعمال کرد. کافی است قدرت را به گروه مقتدی صدر بسپارند و بحران هسته‌ای را به عراق منتقل کنند. می‌بینیم به محض اینکه فرانسه ناچار شد در مورد بحران هسته‌ای دست‌ساز جمکران تغییر موضع دهد، روزنامة «گاردین»، سخنگوی حزب حاکم کارگر اعلام داشت، عراق قصد احیای برنامة اتمی ملی خود را دارد! البته دولت عراق در این مورد اظهار نظر نکرده، ولی «کارفرمایان» گاردین می‌دانند عراق چه باید بخواهد! چه باید بخواهد تا منافع آنان بهتر تأمین شود. نووستی، ‌ مورخ 6 آبان‌ماه 1388، گزارشی از «گاردین» منتشر کرده که بر اساس آن، حکومت عراق خواهان از سرگرفتن برنامة هسته‌ای خود شده است!

به همین دلیل است که پس از مذاکرات ژنو در تاریخ اول اکتبر 2009، همزمان با انفجار پل ارتباطی سوریه با عراق،‌ ساختارهای دولتی و امنیتی این کشور هدف عملیات تروریستی قرار می‌گیرد و مجلس «نمایندگان» عراق هم از تصویب قوانین مربوط به انتخابات 16 ژانویه عاجز می‌ماند! برای تداوم بحران نان و آبدار «هسته‌ای» لازم است اوباشی همچون مقتدی‌صدر و حکیم بجای گروه نوری‌المالکی بنشینند که طعم اسلام ناب را بیش از پیش به ملت عراق بچشانند. پس سازمان عفو بین‌الملل بجای دخالت در امور ایران و حمایت از قانون‌شکنی بهتر است آماری از جنایات ارتش انگلستان در عراق و افغانستان تهیه کند و به ما بگوید چرا اشغالگران دست اراذل و اوباش حکیم و مقتدی صدر را برای آدم‌ربائی و باج گیری و تجاوز و کشتار در عراق باز گذارده‌اند؟ یا اینکه چرا از همکاری صمیمانة ارتش بریتانیا با طالبان در افغانستان و پاکستان برای‌مان گزارشی ارسال نمی‌شود. مسئولین سازمان عفو کذا بهتر است توضیح دهند چرا ارتش پاکستان در «وزیرستان» فقط با «یک گروه» از طالبان می‌جنگد و با دیگر گروه‌های طالبان کنار آمده و همکاری می‌کند؟

روزنامة لوموند، مورخ 30 اکتبر 2009، در یک گزارش مفصل تحت عنوان «استراتژی مبهم پاکستان در وزیرستان» از این همکاری‌های صمیمانه سخن می‌گوید، به جزئیات آن در فرصت دیگری اشاره خواهیم کرد. اما این سازمان مدافع حقوق بشر می‌تواند در مورد چند صد عراقی و افغانی متقاضی پناهندگی از دولت انگلستان تحقیق کند و به ما بگوید چرا به اخراج اینان اعتراض نکرده؟ «فرهنگ 17 هزار ساله» بر زبان‌تان قفل زده،‌ یا ابعاد توحش دولت کارگری چشم‌تان را خیره کرده؟ افغان‌ها و عراقی‌ها چه دلیلی برای فرار از کشورشان دارند؟ مگر نه این است که حاکمیت انگلستان با کمک آمریکا خاک‌شان را به توبره کشیده؟ چرا به اعمال خلاف قانون انگلستان در این کشورها اعتراض نمی‌کنید که دفاع خامنه‌ای از قانون را نکوهش می‌فرمائید؟

ملت ایران شما را به عنوان «وکیل مدافع» برگزیده؟ مسلماً خیر! ملت ایران ابله نیست. دست سازمان‌های مدافع حقوق بشر غرب رو شده. همه می‌دانند شما بشردوستان، حقوق‌بشر را به ابزار اعمال فشار به دولتی تبدیل کرده‌اید که بدون حمایت کشورهای متبوع‌تان حتی یک روز هم در برابر ملت ایران نمی‌تواند سرپا بماند. حتماً می‌فرمائید غیردولتی هستید! شاید! ولی خارج از حاکمیت نیستید و بدون برخورداری از کمک‌های مالی و امکانات دولتی نمی‌توانید سوپر مارکت حقوق بشر افتتاح کنید. در پناه اشغال نظامی، ‌ تمام کمک‌های بین‌المللی به افغانستان به حساب سازمان‌های «غیردولتی» غرب سرازیر شده، بدون اینکه ملت افغانستان از این کمک‌ها بهره‌مند شود؛ در عراق هنوز آب آشامیدنی و برق تأمین نشده که «گاردین» هوس برنامة هسته‌ای کرده. ما از سازمان عفو بین‌الملل و شرکاء‌ کمک نخواسته‌ایم، ‌ و معتقدیم حکومت اسلامی «موظف» است قوانین خود را رعایت کند و از نظر حقوقی هیچ سازمان و تشکلی نمی‌تواند از «اجرای قانون» توسط یک حکومت انتقاد به عمل آورد. پس بهتر است شما حرف‌تان را پس بگیرید، چون از نظر حقوقی مهمل می‌گوئید.

اعتراض به نتیجة انتخابات روند قانونی دارد،‌ نه خیابانی. اظهارات خامنه‌ای هم بر خلاف ادعای سازمان شما از روی ناچاری صورت گرفته، نه به دلیل قانون‌گرائی این فرد! از این گذشته «مخالفت مشروع» با حکومت اسلامی از نخستین روز استقرار رسمی این حکومت جرم به شمار می‌آمد، چرا که این حکومت یک «تئوکراسی» است و خود را الهی و مقدس می‌شمارد در نتیجه مخالفت با آن مخالفت با خدا خواهد بود. می‌بینیم که آنکه باید حرف‌اش را پس بگیرد چه کسی است:

«به دنبال اظهارات [...] علی خامنه‌ای که زير سئوال بردن نتيجة‌ انتخابات [...] را جرم بزرگی خواند[...] سازمان عفو بين‌الملل از رهبر ايران خواست تا اين سخنان را پس بگيرد [...] مدير بخش خاورميانة‌ عفو بين‌الملل می‌گويد اظهارات [ خامنه‌ای] با هدف آن صورت می‌گيرد که ابراز نارضايتی از روند سياسی کشور و همچنين مخالفت مشروع و صلح‌آميز را جرم قلمداد کند [...]»

اتفاقاً تظاهرات مسالمت‌آمیز و «مخالفت صلح آمیز» هم به دلیل تقدس حکومت مجاز نیست! اصل 27 قانون اساسی جمکران در این‌ مورد «صراحت» دارد: شرط این است که مخل به مبانی اسلام نباشد! در ادامة این ژست‌های حقوق‌بشرفروشانه صدای آمریکا چنین می‌نویسد که مقامات ایران در برخورد با حوادث پس از انتخابات اصول اولیة حقوق بشر را پایمال کرده‌اند! به عبارت دیگر باید بپذیریم که مقامات ایران پیشتر، و در بزنگاه‌های پیشین اصول اولیة حقوق‌بشر را رعایت می‌کرده‌اند، حال آنکه قانون اساسی حکومت اسلامی خود از منظر حقوقی، ناقض کلیة مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر است. این صدای آمریکاست که به بهانة دفاع از حقوق‌بشر چنین القاء می‌کند که حکومت سفاک جمکران تا پیش از انتخابات کذا حقوق بشر را رعایت می‌کرده. البته تعجبی ندارد! تلویزیون همین رسانه، پیشتر برای «تکفیر» مدافعان حقوق‌بشر به یک جانور وحشی متوسل شده بود، و از زبان قاتل بهنود شجاعی می‌گفت، مدافعان حقوق بشر «خدانشناس‌اند»:

«مقامات ايران در برخورد با حوادث پس از انتخابات [...] به طور مکرر اصول اولية‌ حقوق بشر را زير پا گذاشته‌اند و قصد دارند مانع اظهار نظر مردم خود و ساکت کردن آنها شوند[...]»


ما معتقدیم شما هم بهتر است حرف‌تان را پس بگیرید. این حکومت به عنوان یک «تئوکراسی» هرگز نمی‌تواند حقوق بشر را به رسمیت بشناسد، چه رسد به اینکه آن را رعایت هم بکند. برخلاف شما که حقوق‌بشر را رعایت نمی‌کنید ولی ژست‌اش را خوب می‌گیرید، این حکومت هرگز حقوق‌بشر را قبول نداشته؛ و علیرغم رد رسمی مبانی حقوق بشر،‌ سه دهه است از حمایت‌های آمریکا برخوردار می‌شود. امروز، 30 اکتبر 2009 ، روز گرامیداشت قربانیان تصفیه‌های خونین استالین در روسیه است. اگر روزی شر حکومت اسلامی از صحنة سیاست کشور ایران کنده شود، برای گرامیداشت قربانیان توحش حکومت «ولایت» نام همکاران و هم‌سفره‌ای‌های یانکی و سازمان‌های غربی مدافع حقوق‌بشر را نیز منظور خواهیم کرد.








...

پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸


اوباش هسته‌ای!
...
گفتمش [...]
دورتر از چشمة خورشیدها
برتر از این عالم بی‌‌انتها
بازهم بالاتر از عرش خدا
عرصة پرواز [...] فکر ماست
(فریدون مشیری)

این وبلاگ مدافع «آزادی بیان» و «دمکراسی» است، در این راستا «تقدیس» و «مداحی» و «عوامگرائی» و «خشونت» را «مبتذل» و «‌انسان‌ستیز» به شمار می‌آوریم. «انسان»، بنابرتعریف از نظم انسانی پیروی می‌کند و «صراحت» دارد. در نتیجه به «زبان منطقی» قادر است خواسته‌های «منطقی» خود را بیان کند. «توهمات» و «باورها» چارچوب منطقی ندارد، و به همین دلیل «بحث منطقی» در موردشان امکانپذیر نخواهد بود. روشن‌تر بگوئیم، باورها و توهمات افراد و به طورکلی «ذهنیت‌ها» را نمی‌توان به زیر سئوال برد، چنین کاری را «سرکوب» می‌خوانند. سرکوبی که امروز در حکومت اسلامی از طریق «وزارت‌ارشاد» و چماقدارهای «مدافع ارزش‌های دینی» بر ملت ایران تحمیل می‌شود. روی دیگر این سرکوب «عوام‌گرائی» و «جمع‌گرائی» است. در این چارچوب هنجارهای غالباً ناهنجار «مردم» و «رفتارجمع» به «ارزش» و «فرهنگ» تبدیل می‌شود، حال آنکه «جمع‌گرائی» و به عنوان نمونه، «پیروی از مد» به هیچ عنوان نشانة «فرهنگ» نیست.

اگر چنین ادعای منطق‌ستیزی را یک مرحلة «منطقی» به پیش‌ رانیم باید بپذیریم که «حق» پیوسته با «اکثریت» است، و همه باید از «رفتار اکثریت» پیروی کنند! حتی اگر این اکثریت همچون روزهای طلائی کودتای 22 بهمن‌ماه یک شیخ وحشی و بی‌سواد و مزدور را به عنوان «رهبر کبیر» یک «انقلاب ضدامپریالیستی» شناسائی کرده باشد! رهبری که تحت نظارت سازمان ناتو، با پرچم اسلام قصد صدور انقلاب به سراسرجهان را داشتند، چرا که این سازمان کشور ایران را به عنوان «سکوی پرش» مناسب تشخیص داده و به همین دلیل استقرار یک «حکومت مستقل» را در دستورکار قرار داده بود. این مختصر را گفتیم تا به اوباش‌الله که بر طبل «نبرد با اسرائیل» و «نبرد با آمریکا» می‌کوبند، و همتایان‌شان که شعار «مرگ بر چین» و «مرگ بر روسیه» سر می‌دهند، دو نکتة مهم را گوشزد کنیم. نخست اینکه راه منطقی ارتباط بین دولت‌ها همواره «مذاکره» بر مبنای قوانین «حقوق بین‌الملل» است. زمانیکه این مسیر قانونی مسدود ‌شود، راه بر بحران و جنگ گشوده خواهد شد. تهاجم نظامی به کشور عراق در راستای همین شیوة‌ قانون‌شکنانه، و بدون تأئید شورای امنیت صورت پذیرفت. دیگر اینکه اگر آنگلوساکسون‌ها به بهانه‌های واهی، در ماه مارس 2003 دست به چنین جنایتی زدند، اکنون ناچارند با افتضاح و رسوائی از مواضع خود عقب‌نشینی کنند.

پس بهتر است پاسدار ال‌لاریجانی، غلام‌بچة سفارت با توسل به واژگون‌نمائی از شعارهای «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین» اینچنین مزورانه انتقاد به عمل نیاورد! کودتای ناکام انتخاباتی، کودتای «سفارش» داده شده از طرف اربابان‌تان در لندن و واشنگتن بود! همچنین به شیخ‌ صادق ‌ال‌لاریجانی، که به قتل و کشتار زندانیان بی‌پناه مشغول است، از طرف ما بگوئید، فکر تبدیل میرحسین موسوی و شیخ کروبی به «حسین شهید» را بهتر است از کلة پوک‌شان بیرون کنند. ‌ وابستگی و مزدوری این ‌دو مترسک سال‌هاست که به اثبات رسیده. برنامة کودتا و جنگ‌افروزی اربابان‌تان در لندن و واشنگتن با شکست روبرو شد، و نوکر نمی‌تواند با جنجال و هیاهو «ارباب مرده» را زنده کند. بله افسوس که در هزارة سوم دیگر دست مسیحائی در کار نیست و کسی نمی‌تواند در پیکر الاغ مردة «لازار» یا همان سازمان ناتو جان تازه‌ بدمد.

البته فکر نکنید الاغ کذا از رستاخیز خود قطع امید کرده، ‌ ابداً! این قماش الاغ همواره به خریت «عوام» امیدوار است. در نتیجه می‌بینیم که همة کره الاغ‌ها را در منطقه بسیج کرده. به گزارش حنازرچوبه مورخ، 7 آبان‌ماه 1388، امروز در ابوظبی، پایتخت امارات‌ نشست 28 کشور عضو ناتو پیرامون «امنیت خاورمیانه» آغاز شد! البته اعضای «شورای همکاری خلیج فارس» و نمایندگان سازمان‌های بین‌المللی نیز در این نشست حضور دارند. خلاصه جمع ناتو و نوکران در امارات جمع است. یک وقت فکر نکنید نیت جنگ دارند، ابداً! می‌خواهند در برابر چالش‌های دست‌ساز خود به «درک و فهم» مشترک برسند و به این منظور لازم است سازمان ناتو با ابرقدرت امارات «تعامل» داشته باشد، تا صلح و ثبات در منطقه برقرار شود. روشن‌تر بگوئیم ناتو و نوکران باید بتوانند راه چپاول نفت، تجارت قاچاق و برده فروشی را در منطقه باز نگاهدارند و پایگاه نظامی فرانسه به همین منظور در امارات افتتاح شد:‌

«به گفتة‌ مقامات رسمی امارات، تعامل دیپلماتیک امارات با ناتو، عنصر کلیدی برای حرکت به سوی صلح و ثبات در منطقه خواهد بود، و هدف از این تعامل رسیدن به درک و فهمی مشترک در برابر چالش‌هاي موجود و ارائة طریق برای حل آن‌هاست.»


این خبر باکد: 759923 در سایت حنازرچوبه موجود است و خلاصه همین روزهاست که ابرقدرت امارات ساز «سه جزیره» را از نو کوک کند تا دولت جمکران «بی‌دشمن» نماند که بی دشمنی، همانا «مرگ نوکران» ناتو است. سردار «سلامی» جانشین فرماندة کل سپاه در جمکران نیز از این مهم آگاهند. ایشان برای پیشرفت و تعالی «کشور» در به در به دنبال «دشمن بزرگ» می‌گردند:

«[سردار سلامی] گفت: وجود دشمنی بزرگ علیه نظام ما برکت است و باعث پیشرفت و تعالی کشور می‌شود.»


این ترهات که با کد: 760808 در سایت حنازرچوبه مورخ 7 آبان‌ماه سال‌جاری انتشار یافته در واقع بازتولید چرندیات خمینی و خامنه‌ای است که اولی جنگ را «نعمت الهی» و دومی «تحریم» را «باعث پیشرفت در همة‌ زمینه‌ها» به شمار آورده بود. البته اینان تا حدی حق دارند. اگر سفارت آمریکا به دستور سازمان سیا اشغال نشده بود، ملت ایران نه از «نعمت» تحریم اقتصادی بهره‌مند می‌شد، نه از «نعمت جنگ» و نه از نعمت زیستن در سایة «قانون اساسی» خردرچمنی که بر اساس نهج‌البلاغه و حدیث مسلم و روایت معصوم با دست‌های پلید «صدر حاج سیدجوادی‌ها» تدوین شده. بله اگر روز فرخندة 13 آبانماه 1358، ساواک اوباش‌الله را برای اشغال ‌سفارت «هی» نکرده بود،‌ ما ملت از اینهمه «پیشرفت» و «تعالی» محروم می‌شدیم و نمی‌توانستیم هر روز در خیابان تخت‌جمشید، شعار «مرگ بر آمریکا» سر دهیم در حالیکه امثال محسن رضائی به کشتار و تجاوز و سرکوب در مناطق سنی‌نشین مشغول بودند! خلاصه حکومت جمکران تنها نیست،‌ همة توله‌سگ‌های ناتو برای پیشرفت و تعالی به «دشمن» نیاز دارند، و هر چه اوضاع‌شان خراب‌تر باشد، دشمن‌شان باید بزرگ‌تر باشد!

برای ممانعت از استقرار صلح در منطقه، دولت اسرائیل به خاک خود موشک پرتاب می‌کند و انگشت اتهام را به سوی لبنان می‌گیرد! این بخشی است از اظهارات میشل سلیمان، رئیس جمهور لبنان که از شبکة فرانسه زبان «بی.‌ اف.‌ ام. تی. وی» پخش شد. البته اسرائیل در این تلاش‌های «مقدس» تنها نیست، نوکران‌ا‌ش در سازمان حماس و حکومت اسلامی با شعار «مرگ بر اسرائیل» در واقع در سنگر اسرائیل نشسته‌اند. حماس، به دلیل اینکه می‌داند بازندة انتخابات فلسطین خواهد بود، شرکت در انتخابات را تحریم کرده تا مبادا از «مسیر قانونی» کاری در این سرزمین انجام شود! و می‌دانیم که حکومت اسلامی حتی پیش از ایجاد کشور اسرائیل، از «صدر اسلام» مدافع حقوق فلسطینیان و دشمن آمریکا بوده. درست است که در صدر اسلام نه کشور اسرائیل وجود داشته، نه آمریکا، ولی در چارچوب تبلیغات خررنگ‌کن هیچ اهمیتی ندارد! پدیدة گنگی به نام «استکبار» همیشه وجود داشته. و آنگلوساکسون‌های دوسوی آتلانتیک با توسل به یک کودتای مخملین، «حکومت اسلامی‌ جمکران» را برای «مبارزه» با همین «استکبار» به راه انداخته‌اند، هنوز هم دست‌بردار نیستند.

در نتیجه حکومت بینوای جمکران هنوز دکان جنگ زرگری با موسوی و کروبی را تعطیل نکرده! و در راستای سیاست «شاه‌سازی» و در تأئید ترهات فوکویاما در باب «دین ضداستبداد» هر روز برای موسوی جلاد شاخ و شانه می‌کشد؛ گاه و بیگاه برای ایجاد آشوب لباس شخصی‌های‌اش را همراه آخوند کروبی راهی نمایشگاه می‌کند؛ و موسوی و کروبی هم نقش خمینی دجال را بخوبی برای ارباب در لندن و واشنگتن به روی صحنه‌ برده‌اند. جالب اینجاست که «رادیوفردا» و «بی‌بی‌سی» باز هم به بلندگوی جیره‌خواران‌شان تبدیل شده، اظهارات اوباش‌الله را در بوق می‌گذارند. رادیو فردا، مورخ 29 اکتبر از قول موسوی می‌نویسد، «در برابر آمریکا کرنش می‌کنند!» حتماً آن روزها که میرحسین‌موسوی با شعار ابله فریب «مرگ بر آمریکا» نفت رایگان در برابر سلاح قاچاق به شرکت‌های نفتی آمریکائی ارائه می‌کرد، به مبارزه با امپریالسیم مشغول بوده و ما نمی‌دانستیم! به دلیل همین «نا‌آگاهی ما» امروز بوق‌ تفنگ‌فروش‌های سازمان ناتو قصد دارد باز هم پادوی وفادار خود، میرحسین موسوی را به عنوان شخصیت «ضدامپریالیست» به ما بفروشد! البته می‌دانیم که ایشان با پرچم‌ «سبز» از پیروان «خط امام» روشن‌ضمیر و لات بازی و گروگان‌گیری نیز به شمار می‌روند، و در ظاهر هیچ ارتباطی با پرچم سرخ داس‌الله در نیویورک ندارند! هر چند در واقع چنین نیست.

در واقع امثال میرحسین موسوی، همچون کل حکومت جمکران در همان جبهة دولت اسرائیل «مبارزه» ‌می‌کنند: قانون‌شکنی جهت ایجاد تنش و گسترش بحران در منطقه. اوضاع «اس. اس‌ها» یعنی حکومت اسلامی جمکران و اسرائیل چنان خراب است که حنازرچوبه رسماً دست به دامان حاج‌اکبر اعتماد شده. اکبراعتماد، به بیماری خود بزرگ‌بینی مبتلاست و چندی پیش هم در «بی‌بی‌سی» آنچنان صحبت‌های حکیمانه‌ای کرده بود که همة مرغ‌های پخته در سراسر جهان روزها و روزها قهقهه می‌زدند. البته دروغ چرا؟ ما قهقهه نمی‌زدیم، چون نه مرغ بودیم نه «پخته»! ما «خام» بودیم در نتیجه پنداشتیم جناب پرفسور اکبر اعتماد نیز مانند خمینی از اوباش‌الله روان‌پریش مورد پسند «بی‌بی‌سی» است، با این تفاوت که دستار ندارد.

امروز که سخنان ایشان را در حنازرچوبه به دقت مطالعه کردیم دریافتیم که هیچ امیدی نیست، ایشان را می‌باید در اسرع وقت در یک آسایشگاه روانی بستری کنند. البته به دلیل افلاس حکومت اسلامی، حنازرچوبه دیگر لاپوشانی را هم کنار گذاشته، تبلیغات گوساله‌فریب «بی‌بی‌سی» را مستقیماً، بدون نقد و بررسی، منتشر می‌کند! همچنانکه گفتیم بازندة حل بحران اتمی، حاکمیت انگلستان است که اخیراً فرهنگ «17 هزارساله» نیز برای خود رقم زده. همچنین حل این بحران حکومت جمکران را تضعیف می‌کند، چرا که این حکومت بدون بحران نمی‌تواند به سرکوب ادامه دهد. خلاصة‌ کلام جمکران و اربابان در لندن سخت دلخورند و در این گیرودار یک میلیارد و 600 میلیون دلار از ذخائر ارزی ما نیز توسط بانک انگلستان «سگ‌خور» شد ولی همین امر به پیشرفت و تعالی «کشور» انجامید و سایت رسمی حکومت اسلامی به نشخوار تبلیغات حاکمیت انگلستان روی ‌آورد؛ آنهم از زبان اکبر اعتماد در «بی‌بی‌سی»!

پروفسور حاج اکبر هسته‌ای می‌پندارند فعالیت‌های هسته‌ای حکایت «چاردیواری اختیاری» است و هر کس هوس کرد می‌تواند در این زمینه، خارج از نظارت قوانین بین‌المللی فعالیت داشته باشد. وجه مشترک داش‌مشتی‌های بادستار و بی‌دستار همین نادیده گرفتن قوانین بین‌المللی است. شیفتگی حاکمیت انگلستان بر دستاربندان دلیل دارد. اینان واقعیت در زمان و مکان مشخص را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسند، و همانطور که می‌بینیم در هزارة سوم برای رفع و رجوع مسائل کشور به سراغ حدیث و روایت و نهج‌البلاغه می‌روند و هر چه دوست داشته باشند از این کتاب‌دعاها استخراج خواهند کرد. ولی اوضاع اکبر اعتماد خراب‌تر از این حرف‌هاست، او خود را در عملاً جایگاه خداوندی می‌بیند، هر چند که مطالبات کارفرمایان «بی‌بی‌سی» را به زبان ‌آورده.

باری، در این گیرودار «پروفسور» جایگاه واقعی خود را به طور کلی فراموش کرده دقیقاً همچون حاج روح‌الله، دست به مزخرف‌گوئی و نفس‌کش‌طلبی می‌زند. به طور مثال می‌فرمایند: اگر در سال 1968 من سرکار بودم نمی‌گذاشتم ایران پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضاء کند! به عبارت دیگر اکبر اعتماد چنین القاء می‌کند که رئیس سازمان انرژی اتمی کشور ایران می‌تواند در مورد مسائل کلان استراتژیک منطقه و جهان تصمیمی «مستقل» از بلوک‌بندی‌های جهانی اتخاذ کند!

وقتی می‌گوئیم این فرد باید در یک آسایشگاه روانی بستری شود، دلیل موجه داریم. مگر چنین تصمیماتی به اختیار ایران یا دیگر کشورهای کوچک و تحت سلطه می‌تواند در سطح جهانی اتخاذ شود؟ هرگز چنین نبوده، امروز هم نیست. آنروزها این مسائل در چارچوب روابط سازمان ناتو با «پیمان ورشو» حل و فصل می‌شد؛ امروز نیز چارچوب‌هائی از آن خود دارد. مگر ایران می‌توانست در همسایگی اتحاد شوروی خارج از چارچوب ناتو قرارگیرد؟ مگر توافق بین‌المللی بین ابرقدرت‌ها را یک کشور جهان سوم می‌توانست تهدید کند؟ مگر این جهان طویلة‌ فاقد قانون جمکران است که هر کس به دلخواه تصمیم بگیرد؟ شاه ایران در چارچوب توافق آمریکا با شوروی متعهد به امضاء پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای شده بود. سرکار جایگاه‌ سیاسی‌تان از شاه بالاتر بوده یا اعلیحضرت از «فرامین» شما اطاعت می‌کردند؟ این مزخرفات گوساله‌پسند چیست که سر هم می‌کنید؟ تبلیغات حاکمیت انگلستان:

«آنوقت که ایران [پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را] امضا کرد من سرکار نبودم وگرنه نمی‌گذاشتم [...] این قرارداد منصفانه نیست[...]‌ اگر من مسئول بودم از این تعهد خارج می‌شدم [...] از آژانس هم خارج می‌شدم. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای ما چه نتیجه‌ای دارد [...]»


این «سخنان امام‌گونه» که در حنازرچوبه، مورخ 6 آبانماه 1388، با کد: 759122 منتشر شده، نه تنها نشان از حماقت و بلاهت گوینده دارد، که نشانه‌ای است از تأئیدات رسانة رسمی حکومت اسلامی، چرا که این هذیانات را بدون تفسیر، و به مصداق «سکوت علامت رضاست» منتشر کرده. البته وراجی‌های دکتر اعتماد طولانی است. او غرب را دروغگو می‌خواند ولی فراموش می‌کند که حکومت اسلامی را همین غرب «دروغگو» برای تاراج ملت ایران سرکار آورده! بدون حمایت غرب، این حکومت توحش در همان ماه‌های نخست صدارت خیابانی شیخ مهدی از هستی ساقط شده بود، و کار به اشغال سفارت آمریکا نمی‌کشید.

مهم‌ترین بخش سخنان اعتماد در مورد پیشنهادهای جدید غرب برای غنی‌سازی اورانیوم است. همانطور که گفتیم اعتماد تأکید می‌کند که غرب دروغ می‌گوید، چرا که ایران تا همین پارسال سهامدار شرکت «یورودیف» بوده و پس از «انقلاب»، فرانسوا میتران، رئیس جمهور فرانسه گفته: خدمات غنی‌سازی به شما نمی‌دهیم! مسلماً اگر آنروز هم پروفسور اعتماد بودند، میتران جرات نمی‌کرد چنین جسارتی بکند، خود اکبر آقا «تو دهن این میتران» می‌زدند و خودشان برای جمهوری فرانسه «میتران» تعیین می‌کردند. در هر حال، اعتماد در ادامه می‌گوید، آلمان هم نیروگاه بوشهر را نیمه‌کاره رها کرد و ... و از آنجا که «دروغگو کم حافظه است»، پروفسور اعتماد فراموش می‌کند که به دلیل اشغال سفارت آمریکا، تحریم‌های اقتصادی و جنگ به عنوان نعمت و برکت شامل حال ملت ایران شد و هم‌پیمانان آمریکا در اروپای غربی موظف‌اند این تحریم‌ها را رعایت کنند. کور که نیستید! اشغال سفارت آمریکا به تحریم اقتصادی منجر شد و این تحریم‌ها همچنان اعمال می‌شود چرا که بعداً غربی‌ها به این صرافت افتادند که «تجارت قاچاق» و «روابط پنهان» برای سازمان ناتو و محافل غرب پرسودتر است. آنکه دروغ‌ می‌گوید فقط غرب نیست؛ حکومت جمکران و نوکران و ریزه‌خواران‌اش در فرنگ بیشتر دروغ می‌گویند، و همین دروغ‌ها را رسانه‌های حکومت به نقل از رسانه‌های غرب از زبان ایرانی‌نمایانی همچون اکبر اعتماد به خورد ملت ایران هم می‌دهند:

«دروغ می‌گویند[...] آنوقت گفتند می‌دهیم، شریک شدیم ندادند[...] حالا می‌گویند می‌دهیم [...]‌اگر 5 سال دیگر گفتند نمی‌دهیم چکار کنیم. [...] حالا که می‌دانند ايران تکنولوژی غنی‌کردن اورانيوم را دارد می‌گويند بله می‌دهيم ولی آن وقت که نداشت پنج درصدش را هم نمی‌دادند[...]»


بالاخره می‌دهند یا نمی‌دهند؟! درست مثل خمینی صحبت می‌کند، همچون کلاه‌مخملی‌ها در همة مسائل صاحب‌نظر است، البته هیچ استدلالی هم در کار نیست،‌ نشخوار «حرف ارباب» است و بس، آنهم به صورت آشفته و نجویده. ایشان هم از «اوباش هسته‌ای» جمکران‌اند که آرزوی تبدیل ایران به «سکوی پرش» ارباب در ینگه‌دنیا را در سر می‌پرورانند. اگر متوجه منظور اکبراعتماد، این «مادام کوری» فرهیختة‌ جمکران در تبعید شدید ما را هم در جریان بگذارید! به گزارش سایت نووستی، مورخ 29 اکتبر 2009، دیوید میلیبند، روز اول نوامبر برای دیدار و گفتگو با سرگئی لاوروف به روسیه می‌رود. اما اکبر «کوری» گویا نمی‌داند! روز اول نوامبر،‌ پس از 5 سال وزیر امورخارجة انگلستان سرافکنده راهی مسکو خواهد شد تا شاید راهی برای خروج آبرومندانه از مرداب عراق بیابد.




...

چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۸


طاعون سرخ!
...
«این بار ایران باید تبدیل به سکوی پرشی برای مردم خاورمیانه و انقلاب جهانی شود[...]‌»

در پی سخنان رهبر آیندة‌ انقلاب جهانی، هیلاری کلینتون دوان دوان خود را به پاکستان رساند تا مواد اولیة ساخت و پرداخت «سکوی پرش» ایشان را سفارش دهد. می‌دانیم که هر چه در پاکستان می‌گذرد طی چند ماه به ایران سرایت می‌کند، حداقل طی جنگ سرد چنین بوده رسم روزگار. بله امروز هیلاری کلینتون وارد پاکستان شد و از آنجا که «خوشقدم» هم بود، در بازار پیشاور بمبی منفجر شد که تاکنون بیش از 92 کشته و تعداد کثیری مجروح برجای گذاشته. مسلم است که وزیر امورخارجة آمریکا بلافاصله این جنایت هولناک را محکوم کرده، آن را به طالبان نسبت دهد! چرا که این جنایت هولناک تداوم جنگ دون‌کیشوت‌وار پاکستان در «وزیرستان» را در افکار عمومی یا بهتر بگوئیم نزد «توده‌ها» و مردم کوچه و خیابان «توجیه» می‌کند. واقعیت این است که اگر طالبان قصد مبارزه با آمریکا و دولت پاکستان را می‌داشت پادگان‌ها و یا حداقل سفارت آمریکا و مراکز «نظامی ـ امنیتی» پاکستان را هدف قرار می‌داد، نه مردم را در بازار. پیام انفجار وحشیانة پیشاور چیست؟ «توجیه» تداوم و گسترش جنگ داخلی در کشور پاکستان!

با فرسایش «سیاست انسداد» سی‌ساله، گاوچران‌ها باز هم شیفتة «انقلاب» شده‌اند. اینبار هم مرکز «انقلاب» کذا کشور ایران است، و هدف‌ انقلاب نیز همان هدف پیشین: تبدیل ایران به پشت جبهة طالبان و گسترش دامنة جنگ به آنسوی خزر، به قلب مسکو! اما از آنجا که امروز روسیه هم پای به جهان سرمایه‌داری گذاشته، لازم است طالبان «پرچم سرخ» هوا کرده و اینبار «ضدامپریالیست» شوند و همچون خمینی دجال قصد «انقلاب جهانی» کنند. این سناریوی فریبنده را دیگر در «نوفل لوشاتو» نمی‌توان به اجرا گذارد، ‌لازم است رهبر انقلاب آینده مستقیماً تحت نظارت ارباب در ینگه‌دنیا «گزافه‌گوئی» کرده، ضمن «خشونت‌ستائی» و نفس‌کش‌طلبی و تناقض‌گوئی خواهان «مبارزه با توهمات مردم» شوند.

هر چه رهبر انقلاب گذشته اهل زدن «تودهنی» و «سیلی» بودند، رهبر انقلاب آینده عاشق لگدپرانی است. و به راستی که در ینگه دنیا، مرکز لگدپرانی سرمایه‌سالاری جهانی از پس این مهم نیک برآمده‌. «رهبر جدید» ابتدا کشف کردند که «حضور در خیابان» کافی نیست! البته این برای «داس‌الله» بینوا که جز تقلید میمون‌وار از لباس و موی چه‌گوارا، عربده‌جوئی در خیابان و گلوله در بیابان هیچ نمی‌شناسد، فی‌نفسه پیشرفت بزرگی است. ولی چه سود که ادامة این صحبت‌ها شارلاتانیسم چپ‌الله را به نمایش می‌گذارد. رهبر آینده در آغاز سخنان‌شان قصد داشتند به «توده‌های مردم» ضرورت برقراری یک «دولت دمکراتیک» را نشان دهند و اصولاً با ملت ایران هم کاری نداشتند، ولی ناگهان همچون داش‌صفار و ملامحمد خاتمی به وزیر ارشاد جمکران تبدیل شده، همچون دیگر اعضای «امپراتوری باورها» خواهان کنترل ذهن و ضمیر «مردم» شدند:

«باید علیه آگاهی خودبخودی توده‌ها حرکت کرد‌[...] و ضرورت برقراری دولت دموکراتیک نوین را به آنان نشان داد. [...] ما باید با توهمات توده‌ها هم مقابله کنیم [...] بخش مهمی از نیروهائی که خود را کمونیست می‌دانند آغشته به تفکرات بورژوا دموکراتیک هستند. کمونیست‌ها اغلب اوقات کمونیست نیستند. آنان اغلب به عنوان مبارزین دموکرات در مقابل توده‌ها ظاهر می‌شوند و نه کمونیست‌هائی که در حال ساختن یک جنبش سیاسی کمونیستی رهائی‌بخش هستند. بسیاری از افراد چپ [...] به عنوان مدافعین جمهوری بورژوائی به فعالیت می‌پردازند.»


بله، چه خوب شد که به مفهوم «دولت دمکراتیک» مدنظر این «برادر» چپ‌نما پی بردیم، اگر نه ممکن بود به این توهم دچار شویم که ایشان ویراست بی‌دستار و نعلین حاج روح‌الله‌اند، و باز هم در توهمات‌مان دلیل عشق ایشان به لگدپرانی را فقدان نعلین می‌انگاشتیم. کافی است «اسلام» را بجای «کمونیسم» و «ضدانقلاب» را بجای «بورژوا» و «دمکرات» بگذاریم، تا برسیم به یکی از همان سخنرانی‌های گوساله‌پسند «امام» خمینی. باری، سخنان «داس‌الله» با کد: 8386 در سایت «پیک ایران» مورخ، 26 اکتبر 2009 انتشار یافته. از قضای روزگار 26 اکتبر مقارن است با «4 آبان» روز تولد شاه ایران و سخنرانی ابلهانة خمینی در مخالفت فرضی با «کاپیتولاسیون» هم در یک «4 آبان» دیگر ایراد شده بود. و از همان روز ایشان تبدیل شدند به رهبر ضدامپریالیست‌های جهان که «شیعی‌مسلک» و «مزدور آمریکا» بودند و به دلیل اشکالات ناشی از نعلین و دستار فقط سیلی و تودهنی می‌زدند. تصدیق می‌کنید که لگد زدن با نعلین لگدپران محترم را به «پابرهنه» تبدیل می‌کند. در صورتیکه اگر یک جفت از همان چکمه‌های معروف اوباش‌الله با لبه‌های فلزی به پای مقدس‌تان باشد لگدپرانی لذت عجیبی دارد، طرف مقابل را لت‌وپار و غرقه به خون می‌کند، و همة مزة «انقلاب» به همین «خون» است.

برای ایجاد این شرایط رویائی، و تناول این خوراک لذیذ ما هم به شیوة «خانم باتمانقلیچ» که هنوز زنده‌اند، دستور طبخ خوراک «انقلاب ایرانی» با سس «سیا» می‌دهیم. ابتدا یک سجادة «ابریشمین» در شهر شهید پرور نیویورک پهن کنید، سپس متن یکی از سخنرانی‌های ابلهانه و مبتذل امام خمینی را با مختصری دخل و تصرف بازنویسی فرمائید! به این ترتیب که واژه‌های «مستضعف، پابرهنه، امت، مسلمین و مومنین» را با «مردم، کارگر، خلق‌ها، توده‌ها و انقلابیون» جایگزین کنید. بجای «سیلی‌های» سختی که حاج روح‌الله، ضمن عربده‌جوئی و افتخار به توحش و خشونت نثار «امپریاس» و «مستکبرین» می‌‌فرمودند، شما می‌توانید به «لگد محکم» متوسل شوید تا «توهمات» مردم را بزدائید و از این طریق «ملت ایران» را حسابی سرکوب کرده، همچون امام مترقی‌تان، مراتب خشنودی ارباب را فراهم آورید.

یک خمینی بدون دستار از تل عوام‌گرای «داس‌الله» چنین فرموده‌اند که باید خط مشی سیاسی «صحیح» داشته باشیم و برای آرزوها و رویاهای مردم بجنگیم! بله، برنامه همان برنامة‌ ابله‌فریب سی‌سال پیش است، خط مشی «صحیح» داس‌الله جنگیدن برای «رویاهای مردم» است، نه مبارزه برای تحقق مطالبات صنفی و منطقی آنان. خلاصه عموسام، رنگ پالان خر وفادارشان،‌ «رهبر انقلاب ایران» را از «سبز» به «سرخ» تغییر داده‌اند تا ایشان با نشخوار همان مزخرفات سی‌سال پیش خمینی در باب «انقلاب» در ایران و صدور آن به «جهان»، شعبة جدید دکان «خط‌امام» را در نیویورک افتتاح کنند. در این سخنرانی متناقض و گوساله‌فریب هیچ برنامه‌ای ارائه نشده، هیچ مسیری برای رسیدن به اهداف واقعی مشخص نشده، «داس‌الله» می‌خواهد هم با «توهمات مردم» مبارزه کند، هم برای برآورده کردن «رویاهای مردم» بجنگد! به عبارت دیگر در قاموس رهبر آیندة انقلاب توهم بر دو نوع است: توهم خوب که رویای مردم نام دارد، و توهم بد که اصحاب داس وظیفه دارند با آن بجنگند تا ایران باز هم به سکوی پرش اربابان‌شان تبدیل شود:

«ما باید با توهمات توده‌ها هم مقابله کنیم برای این کار باید دارای خط مشی سیاسی صحیح بود و بر اقشار تحت ستم و استثمار جامعه[...] و روشنفکران انقلابی تکیه کرد[...] طبقات حاکم در ایران و قدرت‌های بزرگ جهان [...]‌تلاش می‌کنند [...] این خیزش به منافع کلی آنان ضربه نزند [...] در این میان، چه کسانی متعهد خواهند شد که به روشنی[...] منافع اساسی مردم را بیان کرده و پیگیرانه برای این منافع و عمیق‌ترین آرزوها و رویاهای مردم بجنگند؟ مبارزینی كه رویای دنیای عادلانه را در سر می‌پرورانند [...] زیر کدام پرچم طبقاتی و سیاسی گرد خواهند آمد؟ آیا اجازه می‌دهیم که جناح‌های مختلف طبقة حاکمه [...] قدرت خود را به قیمت لگدمال کردن آمال و آرزوهای ما تحکیم کنند؟ [...] این بار نباید بگذاریم [انقلاب] از مردم ایران و مردم جهان ربوده شود.»

برای تداوم «تحریم اقتصادی» و «انزوای سیاسی» ایران، یعنی همان تحقق «رویاهای مردم» است که سازمان سیا اینبار در ینگه‌دنیا «پرچم سرخ انقلاب» برافراشته. فواید استقرار یک حکومت مدعی سوسیالیسم در ایران چیست؟ تداوم خط امام! هدف «خط امام» چه بود؟ ایجاد گسست، تحمیل انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی جهت سرکوب همه جانبة‌ ملت ایران به نام «اسلام» و «مستضعفین»، و اینهمه به بهانة‌ «نبرد با استکبار جهانی»! همین سیاست را می‌توان با یک «انقلاب» کمونیستی تداوم بخشید. نتیجه یکسان است: تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران، البته تحت نظارت عالیة سازمان سیا، و اینبار به نام «لنینیسم» و «کارگران» و معلمان و غیره.

سی‌سال پیش گروه برژینسکی برای «انقلاب» در ایران، دو پدیدة مبهم «مردم» و «اسلام» را برگزید، امسال همین گروه جنایتکار برای سازمان دادن به یک کودتای نوین و حقنه کردن آن به عنوان «انقلاب»، ‌ باز هم به «مردم» ولی اینبار به «پرچم سرخ» متوسل شده. در واقع اهمیتی ندارد کدام گروه، با چه رنگی قدرت را در کشور ایران به دست می‌گیرد، مهم این است که این جابجائی قدرت «انقلاب» خوانده شود. چراکه مهم‌ترین ویژگی «انقلاب» ایجاد «گسست» در روند رشد ملت‌هاست.

«گسست» و «انزوای سیاسی» وجه تشابه کودتا و انقلاب است. به همین دلیل است که سرمایه‌سالاری جهانی مزورانه از همة «انقلاب‌ها» به صورت پنهانی حمایت کرده، ولی از استقلال هند و تبدیل این کشور به یک دمکراسی واقعی هیچ دل خوشی ندارد. سرمایه‌سالاری کشور هند را نه تنها تجزیه کرد، که سال‌هاست تحریم اقتصادی را بر ملت هند تحمیل می‌کند. در مورد نقش آلمان و انگلستان در بازگشت لنین به روسیه پیشتر توضیح داده‌ایم. کودتای بلشویک‌ها باعث شد، روسیه 80 سال منزوی شود،‌ البته بهانة مخالفت غرب با حکومت شوروی سابق ایدئولوژی «مارکسیست ـ لنینیست» عنوان شد، در حالیکه واقعیت جز این بود. حداقل از زمانیکه «رفیق» استالین در رأس حاکمیت اتحاد شوروی قرار گرفت، سرمایه‌داری غرب نفسی به راحت کشید. چون ایشان را به عنوان رهبر «سوسیالیسم» و لندن و واشنگتن را به عنوان «سمبل لیبرالیسم» به جهانیان معرفی کرد. حال آنکه اگر رفیق استالین مدعی دمکراسی نبودند و با تکیه بر «کارگران» به جنایت و سرکوب ملت روسیه و دیگر اقوام اشتغال داشتند، سرمایه‌سالاری جهانی به گزاف خود را مدافع «حقوق‌بشر» و آزادی‌های فردی نیز معرفی می‌کرد. البته کودتاهائی که از سال 1921 تاکنون در کشور ایران سازمان یافته، تا حدودی ماهیت واقعی مدافعین دروغین آزادی را فاش می‌کند. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، ملت ایران برای دستیابی به حقوق انسانی خود در برابر استعمارگران تنهاست.

توحش «مردم» با «پرچم سبز» به تدریج می‌رود تا جای خود را به خشونت «مردم» با «پرچم سرخ» بسپارد. خطر برای دمکراسی همینجاست: جایگزینی «طاعون سبز» با «طاعون سرخ»؛ جایگزینی حزب‌الله با چپ‌الله و داس‌الله، همان گروه‌هائی که سی سال پیش زیر علم یک آخوند وحشی و بی‌سواد سینه می‌زدند، چرا که ایشان را «ضدامپریالیست» شناسائی کرده بودند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. اگر فقر فرهنگی را به حماقت و خودفروختگی اینان اضافه کنیم متوجه می‌شویم دلیل خروج داس‌الله از غار اصحاب کهف چیست.

بله، دکان طاعون سبز کساد شده، و بحران هسته‌ای می‌رود که پایان گیرد. دوباره فصل «مبارزه با امپریالیسم» در ایران فرا رسیده. شرایط از هر نظر مساعد به نظر می‌رسد. ایران با کشورهای مسلمان‌نشین و سرمایه‌داری روسیه محاصره شده. یک «جمهوری خلقی» با «پرچم سرخ» می‌تواند جایگزین «جمهوری اسلامی» شده، همان وظیفة مزدوری و نوکری را برای سازمان ناتو بخوبی انجام دهد، درست مانند حکومت کلنل چاوز کودتاچی در ونزوئلا. چاوز هم خود را «سوسیالیست» می‌داند و به پرچم سرخ آویزان شده.

اصل مطلب، همانطور که می‌بینیم تداوم «خط امام» است. نام آن هر چه باشد، اهمیتی ندارد. خواستند با پرچم سبز، یا همان نماد اسلام و فاشیست‌های بوم‌پرست غرب اینکار را انجام دهند، موفق نشدند. حال برای تداوم «خط توحش» پرچم سرخ برافراشته‌اند! تفاوتی نمی‌کند، حزب‌الله و داس‌الله از نظر توحش و فقرفرهنگی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. اولی برای «انسان‌ستیزی» و سرکوب خواهان پیروی از «خط امام» و «اسلام ناب» و «منطق توحش علوی» است، دومی هم مدعی پیروی از «خط لنین» و «انقلاب» توده‌های «آگاه!» حساب طاعون سبز روشن است، ولی برای برادران داس‌الله متأسف‌ایم، چرا که مواضع‌شان در مورد تظاهرات 8 مارس 1979 و اتحاد راست افراطی و چپ‌نمایان از خاطره‌ها زدوده نخواهد شد! این یک واقعیت تاریخی است که نه تنها ماهیت انسان‌ستیز مدعیان «چپگرائی»، که آخوندپرستی‌شان را نیز در ایران آشکار کرد. فاشیسم و جمع‌گرائی به نام «مستضعف» یا «کارگر»، به نام دین یا بر ضددین با هر پرچمی، سبز یا سرخ، جز فاشیسم و انسان‌ستیزی هیچ نیست.

کشور ایران «یک پرچم» دارد که با خون سرداران مشروطه و آرمان‌های‌شان در هم‌ آمیخته. این پرچم از سرفرازی یک ملت سخن می‌گوید، از شهامت و استقامت و مبارزات ملت ایران در برابر استعمار روس و انگلیس هزار داستان ناگفته در سینه دارد. این پرچم از خیانت دستاربندان به ملت ایران می‌گوید، این پرچم بار تاریخ ایران را بر دوش می‌کشد و ملت ایران هرگز آنرا به زمین نگذاشته تا پرچم دیگری برافرازد! تا پرچمی برافرازد که با تاریخ‌اش بیگانه باشد. مگر هیچ ملتی با تاریخ خود وداع می‌کند که امروز مشتی «جوجه‌خمینیست» بی‌دستار تکه پارچة سرخ برای ‌ما ملت علم کرده‌اند؟ پرچم سرخ نمی‌تواند بجای پرچم ایران بنشیند، همچنانکه توده‌های «آگاه» یا «ناآگاه» و «کارگران» هم نمی‌توانند بجای «ملت ایران» بنشینند. کشور ایران نه متعلق به شیعی‌مسلکان و مستضعفان است نه متعلق به کارگران، و نه متعلق به خلق‌های ستم دیده. کشور ایران متعلق به ملت ایران است. این ملت به عنوان مجموعة انسان‌ها و نه گلة پیرو «ایدئولوژی» دست‌ساز استعمار، در «زمان» و مکان مشخصی قرار گرفته و «تاریخ» مشخصی دارد. بر اساس این تاریخ «مشخص» ایرانیان در اوائل قرن بیستم برای استیفای حقوق‌انسانی خود بپا خاستند، پرچم سه رنگ با نشان شیروخورشید دستاورد قیام مشروطه است. این تاریخ را هر سی سال یکبار، در راه تأمین منافع گاوچران‌ها با پرچم‌های سبز و سرخ «از نو» نمی‌نویسند. جنگ‌سرد به پایان رسیده، سیاست انسداد آمریکا در منطقه پس از سی‌سال نفس‌های آخر را می‌کشد، با پرچم سرخ نمی‌توان به این جسد پوسیده جان دوباره بخشید!




...

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸


تهمت به مار!
...

بن‌بست از دو سو
آری همیشه کوچة بن‌بست راکد است

از آنجا که اشغال سفارت آمریکا در تهران به تحمیل تحریم‌های اقتصادی و جنگ بر ملت ایران منجر شد، حکومت اسلامی مایل است برای گرامیداشت سالگرد این خیانت بزرگ مراسمی «درخور» خیانت و مزدوری «سفارت‌گیران» برپا کند. و مسلم است که برای بزرگداشت این جنایت «دینی ـ مردمی» باید هر دو جناح آب‌منگل‌ها چه در پوشش حمایت از ولی‌فقیه و دولت و چه در مخالفت فرضی با اینان، در واقع دست در دست یکدیگر پای به میدان نمایش روحوضی 13 آبان‌ماه 1388 بگذارند. در نتیجه رسانه‌های گورکن‌ها و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن با توسل به زبان‌های مختلف برای شرکت در این روز خجستة‌ آشوب و کودتا فراخوان می‌دهند.

می‌دانیم که «آبان»‌ ماه فرخنده‌ای ا‌ست! هر چهار سال یک‌بار انتخابات ریاست جمهوری ینگه‌دنیاست طی این ماه برگزار می‌شود. در ایران نیز آبان‌ماه به خیانت‌های بزرگی ارجاع می‌دهد: از جمله به سخنرانی ابلهانه‌ای که بیانیه‌نویس ساواک برای روح‌الله خمینی تنظیم کرده بود تا از این اوباش‌الله بی‌سروپا تصویر یک مبارز «ضدامپریالیست» ارائه دهد. پس از این سخنرانی مضحک در چهارم آبان‌ماه رهبر کبیر را در تاریخ 13 آبان‌ماه «جابجا» کردند. آشوب‌های خیابانی و جنجال چاقوکش‌های انجمن‌های اسلامی پیامد این برنامه بود. و خلاصه از همان دوره برنامة مقدس عقیده‌سازی، سربازگیری و رهبرسازی جهت سنگرسازی و تهاجم آغاز شد. از آنزمان بود که انتخابات ریاست جمهوری امپریالیسم آمریکا با «مبارزان ضدامپریاس» و تیغ‌کش‌های حوزه و بازار پیوندی ناگسستنی یافت. یکی دیگر از روزهای خوب و لذیذ و بسیار «خوشمزه» همان 13 آبانماه سال 1357 بود که اوباش ساواک در مرکز شهر تهران به آتش زدن و تخریب ادارات دولتی و بانک‌ها مشغول شدند تا «صدای انقلاب» را به دربار رسانده، از آنجا به ما ملت از همه جا بی‌خبر ابلاغ کنند که چه بخواهیم و چه نخواهیم صدای انقلاب‌مان به گوش اعلیحضرت رسیده و لازم است هرچه زودتر «منقلب» شویم که «سیاست انسداد» دولت جیمی‌کارتر نمی‌تواند بیش از این منتظر «ما» بماند.

بله مگر جیمی‌کارتر بیکار بود که منتظر تصمیمات ما بماند، ایشان عشق «جهاد» و جنگ مذاهب به دل‌شان افتاده بود و همچون «رهبر کبیر انقلاب» و دیگر سگ‌های هار استعمار «دغدغة اسلام» داشتند. اصولاً گاوچران‌ها جز «دین» هیچ نمی‌پسندند! دین برای «مردم» و «خدائی» برای اینان! امروز هم وزارت امورخارجة گاوچران‌ها از «نظارت دولت» تاجیکستان بر «انجام فرائض دینی» انتقاد به عمل آورده! چرا که نظارت دولت بر «انجام فرائض دینی» منافع گاوچران‌ها را تهدید می‌کند. در همة کشورهای مسلمان‌نشین، عرصة اجتماع می‌باید همچون جمکران، افغانستان و عراق به صحنة سینه‌زنی و نمازگزاری و روضه و زوزه اوباش‌الله تبدیل شود تا آمریکا از «آزادی مردم» ابراز رضایت کند. اگر در این کشورها «نظم» برقرار شود، نشان «نقض آزادی‌های دینی» خواهد بود. «آزادی‌های دینی» بنابرتعریف، در تضاد با آزادی‌های عرفی یعنی حقوق اجتماعی افراد قرار می‌گیرد و به همین دلیل است که گاوچران‌ها سنگ «آزادی دینی» به سینه می‌زنند. این قماش آزادی فی نفسه «نقض آزادی» خواهد بود، همچنانکه «حقوق بشر دینی» نیز نقض آشکار «حقوق‌انسانی» است. بله دکان آزادی‌های دینی چنان داغ و گرم شده بود که بعضی‌ها کتاب آشپزی منتشر می‌کردند تا به ما طرز طبخ آش رشته را با رعایت «احکام شرع» بیاموزند.

دستور طبخ چنین بود: پیش از پاک کردن و شستن سبزی‌ها چند رکعت نماز آش به جا می‌آورید، بعد نخود لوبیا را در آب خیس می‌کنید و پس از قرائت دعای «رفع نفخ شکم» از مفاتیح‌الجنان به نخودلوبیاها حسابی «فوت» می‌کنید و ضمن هم زدن دیگ آش «قل‌هوالله» می‌خوانید و صلوات می‌فرستید! وقتی آش حاضر شد، پیش از کشیدن آن در کاسه یا بشقاب گود، اگر چشم نامحرم به ظروف افتاده و یا دست نامحرم به آن‌ها خورده ـ بر اساس فرضیة فروید «ظرف» نماد آلت تناسلی زن است ـ باید از نوامیس اسلام اعادة حیثیت کنید. از اینرو ظروف را با ذکر سورة حمد، ‌ هفت‌بار آب می‌کشید و دور از چشم نامحرم آش را در آن‌ها ریخته سرمیز یا سر سفره می‌آورید. متأسفانه برنامة «آشپزی دینی» به همینجا ختم می‌شد و از آداب و فرائض «خوردن آش» هیچ نمی‌گفت. مثلاً می‌توانستند بگویند پیش از صرف آش لازم است همة «خورندگان» یک نمازجماعت ‌آش برگزار کنند، یا بگویند چه روزهائی خوردن آش مکروه است، یا اصولاً خوردن آش با هویت «ایرانی ـ اسلامی» ما تضادی دارد یا خیر! یا حداقل گوشزد می‌کردند که اگر دعای کمیل می‌خوانیم آش را پس از برگزاری مراسم دعا میل کنیم یا پیش از آن! البته با توجه به مبارزات اعضای «نهضت عاظادی» در راه گسترش تقدس و حقارت و ذلت و تعبد و بندگی، از آنجا که مراسم کمیل این گروه منفور را اوباش مهرورزی بر هم زده‌اند باید بگوئیم که اینان حتماً باید پیش از مراسم دعا چنین آشی زهرمار کنند تا وقتی همکاران سردار جعفری برای دستگیری‌شان می‌آیند کوفت هم نمانده باشد که بخورند!

خبر مرگ «رزا منتظمی» هم در «بی‌بی‌سی» منتشر شد. خارج از ابتذال و خشونت و دروغ، سایت حاکمیت انگلستان همیشه خبرمرگ پخش می‌کند، و از این نظر شباهت فراوانی به صفحة «متوفیات» اطلاعات و کیهان دارد. اینهم بخشی است از «فرهنگ» 17 هزار سالة «نیک گریفین» که به ما ملت حقنه می‌شود. باری «رزا منتظمی» حداقل اگر کتاب آشپزی‌شان کشکی بود و هر چه از روی آن درست کردیم، حتی تخم‌مرغ نیمرو افتضاح از آب درآمد، با دستور غذا توضیح‌المسائل به خوردمان نمی‌دادند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دغدغة‌ وزارت امورخارجة گاوچران‌ها برای «دین» که با کد خبر 756577 در حنازرچوبه مورخ 5 آبانماه 1388 تحت عنوان «آمریکا از نبود آزادی‌های دینی در تاجیکستان انتقاد کرد» موجود است.

وزارت امورخارجة یانکی‌ها با اشاره به قانون اساسی تاجیکستان که در آن آزادی ‌مذاهب به رسمیت شناخته شده می‌گوید، مقامات تاجیکستان به دلیل نگرانی از افراط‌گرائی اسلامی، بیش از هر گروه دیگر به 97 درصد جمعیت مسلمان این کشور سخت می‌گیرند! و اینجاست که از دلائل واقعی نگرانی وزارت امورخارجة گاوچران‌ها آگاه می‌شویم. در تاجیکستان هم حضرات همچنانکه گفتیم «دغدغة اسلام» دارند و آرزوی تبدیل این کشور به طویلة اسلام یک دم راحت‌شان نمی‌گذارد. گزارش کذا تلویحاً از تعداد اندک مساجد در تاجیکستان نیز گلایه‌ها دارد و می‌گوید، 97 درصد جمعیت کشور مسلمان‌اند و در آن گذشته از 259 مسجد جامع، فقط 2980 مسجد برای نمازهای پنجگانه وجود دارد. بله گویا تعداد مساجد کافی نیست! هر چه تعداد مساجد بیشتر شود، از تعداد مدارس کاسته خواهد شد، هر چه تعداد مدارس کمتر شود، تعداد «مدارس اسلامی» افزایش خواهد یافت و بر تعداد جانوران وحشی که دیانت‌شان عین سیاست‌شان است افزوده می‌شود و بازار سرمایه‌سالاری غرب رونق بیشتری خواهد یافت. تحمیل «سیاست انسداد» جهت تحمیل جنگ بر ملت‌های منطقه از اینراه به سادگی آب خوردن می‌شود. همچنانکه روز 13 آبان‌ماه 1358 در راستای تحقق چنین سیاستی سفارت آمریکا اشغال شد و شیخ مهدی بازرگان و دیگر روسپی‌های سیاسی دست‌نشاندة آمریکا تبدیل شدند به اوپوزیسیون!

آنروز شیخ مهدی هم در ایران حضور نداشت و همة ابلهان باور می‌کردند که مهدی بازرگان منفور با اشغال سفارت آمریکا مخالف بوده. در صورتیکه چنین نبود. دولت خیابانی بازرگان حدود دو ماه پس از کودتای 22 بهمن 1357، با قطع رابطه با مصر گام نخست را برای اجرای این سیاست استعماری برداشت. روز 30 آوریل 1979، برابر با 10 اردیبهشت‌ماه 1358، دولت شیخ مهدی بازرگان با مصر قطع رابطه کرد، سپس ترور انورسادات به اجرا گذاشته شد. پیشتر در مورد این ترور توضیح داده‌ایم پس تکرار مکررات نکنیم بهتر است. بله دو هفته پس از استعفای کریم سنجابی از پست وزارت امورخارجه، حکومت اسلامی با مصر قطع رابطه کرد. هنوز قصة خالد اسلامبولی در آبدارخانة سازمان سیا نوشته نشده بود ولی سیاست استعمار همچنانکه همواره در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم «تداوم» دارد. اشغال سفارت آمریکا در تهران تداوم سیاست آمریکا در کل منطقه بود.

این سیاست پس از ایران در کشور مصر با ترور انور سادات اعمال شد. هدف از این سیاست تبدیل همزمان دو حکومت دست‌نشاندة آمریکا یعنی اسرائیل و حکومت اسلامی به قدرت منطقه‌ای بود. حتی پس از فروپاشی اتحادشوروی در راستای چنین هدف مقدسی لازم آمد تمام کشورهای منطقه از جمله عراق و سوریه به «حکومت اسلامی» تبدیل شوند تا در مرحلة آخر در کشور مصر نیز «اخوان‌المسلمین»، سگ‌های‌هار انگلستان حکومت اسلامی به راه اندازند و «جهان اسلام» ضمن جنگ زرگری با اسرائیل بتواند روسیه را محاصره و تهدید کند. اما جنگ 33 روزة لبنان و سپس جنگ سه روزة‌ قفقاز این رویاهای طلائی را به کابوس تبدیل کرد. سازمان ناتو محور استراتژیک «تفلیس، تهران، آنکارا، تل‌آویو» را از دست داد. در نتیجه امروز سه پایة اصلی طالبان‌پروری یعنی جمکران، اسرائیل و پاکستان به لرزه درآمده و ایالات متحد با یک دست اسرائیل و با دست دیگر ترکیه را محکم چسبیده تا تکیه‌گاهی باشد برای پاکستان و حکومت اسلامی!

هدف گاوچران‌ها چیست؟ بازگشت به گذشته! به عبارت دیگر برقراری رابطه بین مصر و حکومت اسلامی، خروج از دوران شیرین رابطة پنهان و استقرار روابط رسمی با حکومت اسلامی. روشن‌تر بگوئیم حکومت اسلامی در حال بازگشت به دوران طلائی دولت خیابانی مهدی‌ بازرگان است. آنروزهای خوب که کشتار کردها،‌ بلوچ‌ها و ترکمن‌ها و به ویژه ایرانیان ساکن خوزستان توسط چمران‌ها می‌بایست در پس پردة‌ هیاهوی «مردم» پنهان بماند، و نماند! هر چند «مردم» کذا خیابان‌های تهران را هر روز «به نام خدا» و به نام «خلق‌های ستمدیده» و مزخرفاتی از این دست اشغال کردند. بله دکتر چمران وزیر دفاع شیخ مهدی منفور، نه تنها کارت سبز اقامت در ینگه دنیا که کارت‌سفید جنایت در ایران را از دست‌های مقدس آمریکا دریافت کرده بود و در راه خدمت به ارباب از هیچ جنایتی فروگذار نکرد. از جمله افتخارات این «مجاهد شهید» صدور مجوز تجاوز به زنان کرد بود.

چمران از اوباش‌الله عضو «انجمن اسلامی» دانشگاه به شمار می‌رفت که پس از گذراندن سلسله مراتب مزدوری در دولت «نه شرقی، نه غربی، جنگلی» جایگاه مناسبی یافت و خوشبختانه هیچکس نمی‌تواند به ایشان «اتهام» تحصیل در روسیه وارد کند. چمران محصول سیاست استعمار و دست پروردة استعمار غرب بود، و‌ در راه خدمت به استعمار هم جان باخت. اما همین وزیر قدرقدرت دفاع، آنهم در دولت تازه‌نفس و کودتائی که در رسانه‌های غرب «دولت انقلاب» خوانده می‌شد، برای یک مأمور دون‌پایة ساواک از هیچ هم کمتر بود! یک خاطرة شخصی نقل کنیم تا مشخص شود در کشور ایران چه کسانی واقعاً تصمیم می‌گیرند.

به محض اینکه انقلاب ضدامپریالیستی گروه برژینسکی پیروز شد، و تظاهرات 8 مارس ماهیت حکومت و آیات عظام «مترقی» همچون طالقانی را هم مشخص کرد، شور و هیجان بعضی‌ها فرونشست و به فکر مسافرت افتادند، تا «نوروزی» بدون آخوند بگذرانند. کجا برویم کجا نرویم، پس از استخاره و کسب تکلیف از مراجع تقلید و آیات عظام «مترقی» قرار شد سری به مسکو بزنند. «تور روسیه» گذاشته بودند و خلاصه همة کارها انجام شد و همة مسافران محترم سوار هواپیما شدند که ناگهان جبرئیل بر شیخ مهدی نازل شد و «حکومت خیابانی» تغییر عقیده داد! همة مسافران را به «دستور دکتر چمران» از هواپیما پیاده کرده گفتند مسافرت به شوروی ممنوع!

اما چندی بعد همین دکتر چمران برای «گارنیک»، یکی از آشنایان ما «اجازة رسمی» صادر کردند که برای دیدار مادرش به ارمنستان برود. دوباره همة‌ کارها انجام شد، کنسول شوروی هم ویزای ورود را صادر کرد. روزی که گارنیک بیچاره به فرودگاه مهرآباد رفت،‌ گفتند نمی‌شود! گارنیک خوش‌خیال هم دست‌خط کذا با امضای چمران و مهر نخست‌وزیری را از جیبش در آورده گفت، شخص دکتر چمران اجازة رسمی داده! مأمور فرودگاه هم به او می‌گوید، «چمران کیه که اجازه بده!» در نتیجه گارنیک ناچار شد از ایران به سوریه رفته از کنسولگری شوروی در شهر حلب ویزای ورود بگیرد البته بدون اینکه روی پاسپورت‌ا‌ش مهر بزنند. چرا که مسافرت به شوروی ممنوع بود و این ممنوعیت از سوی دولت‌های دیگری بر اتباع ایرانی اعمال می‌شد! در فرودگاه مهرآباد مسافران را به دستور فرضی «دکترچمران» از هواپیما پیاده کردند، ولی علیرغم دستور کتبی ایشان، مسافرت به خاک شوروی همچنان ممنوع بود! بگذریم و بازگردیم به پروپاگاند فراخوان برای شرکت در مراسم گوساله‌پسند 13 آبانماه که بر حسب «هویت» مخاطب زبان ویژة‌ خود را انتخاب می‌کند. پروپاگاند «فراخوان به تظاهرات» گاه مستقیم و آمرانه است، گاه واژگونه و برخی اوقات تهدیدآمیز!

بی‌حکمتی نرفت از این‌ دست، آنچه رفت
بی‌همتی به درازا نمی‌کشد
در بوته گر چه مرا سخت آزموده‌اند
و نیش مار مرا آزموده است
منهم به سهم خویش،
بس آزموده‌ام،

در سایت اربابان حکومت اسلامی زبان فراخوان، «زبان قدرت» است! سردار جعفری در رادیوفردا و دیگر رادیوهمبونه‌ها می‌فرمایند، «مجوز بگیرید تا از حمایت نیروهای انتظامی برخوردار شوید!» به عبارت دیگر ایشان می‌فرمایند، بیائید، مجوز می‌دهیم هوای‌تان را هم داریم چرا که هوا «پس» است و به سیاهی‌لشکر نیازمندیم. در سایت‌های مستقل، «فراخوان» کذا، به زبان چاقوکش‌های طاعون سبز و نفس‌کش‌طلبی بیان می‌شود. اوباش‌الله یک صدا فریاد برمی‌آورند، برای شرکت در تظاهرات حکومت که نباید مجوز بگیریم! البته «لات‌الله» فراموش می‌کند که روز کذا ظاهراً برای «مخالفت» با دولت به عربده‌جوئی در خیابان خواهد پرداخت و ظاهراً دولت مخالف‌نمایان را به این تظاهرات دعوت نکرده. اما از همه جالب‌تر «زبان حکومت» است که در حنازرچوبه به گوش می‌رسد. این زبان بازتاب «ارتباط حکومت» است با «ملت ایران»، یعنی ارتباط واژگون و تهدیدآمیز «پدر» مزور با «فرزند لجباز!» این «تهدید» به نقل از یکی از سرداران به نام «جوکار» منتشر شده. ایشان تهدید کرده‌اند، «دست قطع» می‌فرمایند. در واقع سردار جوکار به صورت «غیرمستقیم» کارت دعوت برای اوباش صادر می‌کنند تا در تظاهرات 13 آبانماه حضور به هم رسانند!

هیچ آزموده ریسمان سپید و سیاه را
هرگز بجای مار نخواهد گرفت،
این تهمت است
این تهمتی بزرگ است به مار
ای انفجار!

نحوة برخورد «پدرپلید» با «کودک لجباز» چگونه است؟ تهدید واژگون. برای اینکه کودک لجباز را به کاری وادار کنند، او را با تهدید از انجام آن منع می‌کنند و نتیجة مطلوب به دست می‌آید. روشن‌تر بگوئیم «قطب‌نمای بصیرت» را به دستش می‌دهند تا او هم از الگوی ارتباط ایالات متحد با «امام خمینی» پیروی کند. امام «روشن ضمیر» هم منتظر بودند ببینند آمریکا چه می‌گوید تا ایشان عکس آنرا انجام دهند و سیلی محکمی به امپریاس بزنند! آمریکا هم می‌گفت رعایت حقوق‌بشر و دمکراسی! امام هم می‌فرمودند قلم ها را بشکنید، محاربان را بکشید، همه را خفه کنید و ... امروز هم سردار سرتیپ «محمد صالح جوکار» به شیوة امام دجال‌شان متوسل شده‌اند و برای روز 13 آبانماه هشدار می‌دهند، البته از سوی دانش‌آموزان بسیج:

«تدابیر امنیتی [...] اندیشیده شده [...] دانش آموزان در روز 13 آبان دستی را که بخواهد علیه نظام باشد، خواهند برید[...] هر کس که بخواهد اقدامات انحرافی انجام دهد در این روز کاری از پیش نخواهد برد [...]»

خلاصه روز 13 آبان ملت ایران مواظب دست‌اش باشد. این سخنان گوساله فریب با کد 756383 در حنازرچوبه، مورخ 5 آبان‌ماه 1388 انتشار یافته. سردار جوکار در واقع نفس‌کش می‌طلبند و اراذل طاعون سبز را برای رویاروئی و درگیری به خیابان دعوت می‌فرمایند تا بازار «خط‌امام» رونق گیرد. اتفاقاً اوباش‌الله طاعون سبز نیز دقیقاً با همین هدف قصد راه‌پیمائی دارند. می‌بینیم که حکومت اسلامی در تمامیت خود خواهان بازگشت به دوران امام «روشن ضمیر» موسوی است:

«عده‌ای فریب‌خورده [...] می‌خواهند از [فضای 13 آبان‌ماه] برای جنگ روانی با نظام استفاده کنند[...] اگر این عده بخواهند در عرصه‌های ارزشی [...] سی‌سال گذشته انحراف ایجاد کنند، مردم با مشتانی گره کرده [مشت‌های گره کرده] و بصیرتی که مورد نظر رهبر انقلاب است، توطئه‌ها را خنثی خواهند کرد[...]»

می‌بینم که سردار جوکار «قطب‌نمای بصیرت» اهدائی عموسام به رهبر کبیر را که اینک به دست رهبرفرزانه افتاده خوب می‌شناسد! ایشان در حنازرچوبه از هارت و پورت فروگذار نکرده، از وجود محترم‌شان فراوان مایه گذاشته، و با «مشتانی گره کرده» و «بصیرت» مطلوب رهبری برای یک «انقلاب» دیگر در این روز خجسته خیز «مقدس» برداشته‌اند. حضور محترم‌شان بگوئیم وقتی ارباب سینه‌خیز می‌رود، نوکر نمی‌تواند جست‌وخیز کند. اگر نظر ما را بخواهید نام سردار را اصلاً اشتباهی «جوکار» نوشته‌اند، ایشان همچون دیگر صاحب‌منصبان حکومت آبمنگل‌ها در واقع «جوخوار»، گوش‌دراز و نوکر استعمارند. باید نام سرود وارفتة «آفتابکاران» را هم که برای میرحسین و «بانوی اول» سرقت کرده‌اید، «آفتابه داران» می‌گذاشتید.

عده‌ای [...] می‌خواهند از فضای 13 آبان‌ماه برای جنگ روانی با ملت ایران استفاده کنند[...] اگر این عده قصد تکرار نمایش روحوضی 30 سال گذشته را دارند، کور خوانده‌اند، سمساری13 آبان از تاریخ اول اکتبر 2009 رسماً اعلام ورشکستگی کرده!

بن بست از دو سو
آری همیشه کوچة بن‌بست راکد است.
(نصرت رحمانی)



...

دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۸


خزان جاودان!
...
سازمان ناتو هر گامی که در منطقه به عقب برمی‌دارد، با همکاری طالبان جمکران تخریب و خشونت را گسترش می‌دهد. انفجارهای عراق و تجاوز پاسداران منفور حکومت اسلامی به خاک پاکستان شاهدی است براین مدعا. بازتاب عقب‌نشینی سازمان ناتو در تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی چند پیامد منطقه‌ای به همراه آورد: کشتار غیرنظامیان عراق، شایعه پراکنی و آشوب در افغانستان، و نهایت تصفیة خونین در سپاه پاسداران با هدف اشغال نظامی پاکستان. این تحرکات مزورانه و گسترده در سایة پروپاگاند «هویت» شتاب گرفته.

سرانجام کوشش‌های خداپسندانة «بی‌بی‌سی» و رسانة سوئدی «افتون‌بلادت» برای گرم کردن تنور یخ‌زدة اسلام‌گرایان در منطقه به نتیجه رسید و همه به ویژه در«جهان اسلام» به طاعون «هویت» مبتلا شدند. شایسته است محفل رسوای نوبل به دو کشور سوئد و بریتانیا به عنوان شاگردان ممتاز محفل فاشیسم بین‌الملل و پیشگامان پروپاگاند ابله‌فریب «هویت»، و به ویژه برای شرکت فعال پادوهای شیعی مسلک‌شان در انفجارهای اخیر بغداد نه یک جایزه، که چندین نوبل «صلح» اهداء کند. چرا که این جنایات در ارتباط مستقیم با شکست سیاست تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای قرار گرفته، ‌ همچنانکه ورود پاسداران جمکران به خاک پاکستان نشان از تداوم سیاست غرب در راه گسترش جنگ در منطقه دارد. رادیوفردا، مورخ 26 اکتبر 2009، در گزارشی به نقل از آسوشیتدپرس اعلام کرد که پلیس پاکستان 11 تن از اعضای سپاه پاسداران را پس از ورود غیرمجاز به خاک پاکستان بازداشت کرده:

«دادور رامان، يکی از مأموران پليس پاکستان گفت [اینان] در منطقه مشخل در نزديکی مرز مشترک دو کشور[...] در بازداشت به سر می‌برند. وی افزود مأموران پاکستانی مشغول بازجوئی از اين افراد هستند و دو خودروی اعضای سپاه نيز توقيف شده است.»


همچنانکه گفتیم ترور فرماندهان سپاه در بلوچستان یک تصفیة درون‌گروهی بود که هدف نهائی‌اش تحقق خواسته‌های «شهید» بی‌نظیر بوتو، یعنی زمینه‌سازی جهت ورود ارتش ناتو به درون مرزهای پاکستان است. این تحرکات در راستای پروپاگاند «بین‌الملل شرارت» شتاب بیشتری گرفت. بله! به محض اینکه پروپاگاند نفرت و خشونت «مسلمان‌ستیزی» در سوئد و انگلستان آغاز شد، وزیر کشور فرانسه، «اریک بسون» نیز متوجه شدند «هویت ملی» فرانسه با «بورکا» در تضاد قرار می‌گیرد! خبر این «کشف» بزرگ بلافاصله در رسانه‌های فرانسه انتشار یافت و موج اعتراض چپ‌نمایان را نیز به همراه آورد. در نتیجه جهان اسلام هم ناچار شد تعریف جامعی از «هویت ملی» خود ارائه دهد. در این راستا، مسلمین مصر جهت نشان دادن «هویت ملی» ‌خود پرتاب سنگ به سوی اقلیت مسیحی را آغاز کردند. سپس شیعیان عراق برای تأکید بر «هویت شیعی» خود دو بمب قوی در بغداد منفجر نمودند. هدف نخستین بمب دو وزارتخانة دادگستری و کار و امور اجتماعی و هدف دومی ساختمان [استانداری] در خیابان «حیفا» بود. و از قضای روزگار سفارت جمکران در حوالی محل انفجار قرار گرفته.

یکوقت فکر نکنید حکومت گورکن‌ها یا عربستان و امارات در این جنایت دست داشته‌اند، ابداً! گورکن‌ها و شرکاء فقط مجری فرامین ارباب‌اند. اگر به یاد داشته باشیم پس از مذاکرات ژنو، و ملاقات ویلیام برنز با سعید جلیلی، ایشان با آخوند حکیم ملاقات کردند و دو بمب قوی در یک منطقة سنی‌نشین عراق منفجر شد. اینبار پس از مصاحبة برنار کوشنر با «دیلی تلگراف»، و ملاقات سردار نجار با مقامات پاکستان که از طریق عربستان و امارات تغذیه می‌شوند، قرار شد برنامة «هویت» در شهر بغداد اجرا شود؛ و دیدیم که شد. این برنامة «هویت» به گزارش فیگارو، ‌ مورخ 25 اکتبر 2009، حداقل 90 کشته و صدها مجروح برجای گذاشته. و اما برنامة «هویت» در افغانستان با پخش «یک شایعه» آغاز شد. درست مانند شایعة‌ شرکت 40 میلیون ایرانی در افتضاحات جمکران. جالب اینجاست که هر دو «شایعه» منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را تأمین می‌کند، ‌چرا که مروج خشونت و هرج و‌مرج است. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم استقرار نظم و امنیت «قانونی» در کشورهای مسلمان نشین، به ویژه اگر نفت‌خیز باشند منافع استعمار را تهدید خواهد کرد. پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها از حاکمیت دین و آمیختن «دیانت به سیاست» دلیل بسیار موجهی دارد.

قوانین دینی به دلیل «خدامحوری» همزمان در تضاد با «انسان» و «نظم اجتماعی» قرار می‌گیرد. این قوانین از یکسو راه را برای سرکوب «انسان» به نام خداوند «بخشنده و مهربان» باز می‌کند، و از سوی دیگر دست آخوند جماعت را، باز هم به نام خدا برای نقض همان قوانین دینی باز می‌گذارد. در نتیجه مشتی انسان‌ستیز و قانون‌شکن به عنوان روحانی به بهانة «دفاع از دین» یا حمایت از «حق مردم» در برابر یک حکومت قانون‌شکن و سرکوبگر قرار می‌گیرند. همان شرایطی که سال‌هاست در ایران شاهدیم. پیش از ادامة مطلب در توضیح پیرامون وبلاگ «هزارخورشید» یادآور شویم، از سال 1367،‌ در راستای سیاست تبدیل مهره‌های استعمار به اوپوزیسیون، حسینعلی منتظری همچون مهدی بازرگان به جایگاه «غیررسمی» اسباب‌کشی کرد، و سپس نوبت به خوئینی‌ها رسید. اینک نیز همین روند استعماری شامل محمدخاتمی،‌ میرحسین‌موسوی و آخوند کروبی شده. البته نهضت عاظادی، داس‌الله، ‌ «چپ‌خیابانی» و به طورکلی حزب‌توده و عوامگرایان و شارلاتان‌های مدعی چپ‌گرائی در همین طیف استعماری قرار گرفته‌اند. استعمار غرب می‌پندارد با تکیه بر این تشکل‌های پوشالی و با توسل به پروپاگاند «دینی ـ مردمی»، باز هم می‌تواند پدیدة نیست‌درجهانی به نام «روحانیت مترقی» را به ما حقنه کرده، «اسلام فروشی» و «مردم‌پرستی» ‌را در ایران رواج دهد. البته کور خوانده‌اند.

بهتر است روحانیتی که به دفاع از «حق مردم» و «دین مترقی»‌ پرداخته، بجای گزافه‌گوئی نخست توضیح دهد که چرا به احکام وحشیانة قصاص و سنگسار و به ویژه قتل وحشیانة بهنود شجاعی اعتراضی نداشته؟ حسینعلی منتظری، بیات زنجانی، صانعی، دستغیب و دیگر روضه‌خوان‌هائی که مدافع میرحسین ‌موسوی جلاد شده‌اند بهتر است به ملت ایران بگویند، چرا هرگز به دفاع از «حق» بهنود شجاعی‌ها و هزاران جوان ایرانی که به جرم «هیچ و پوچ» زندانی شده‌اند «قیام» نفرموده‌اند. آن مدافع بیشرم «حقوق بشر دینی» که در سایت «گویا نیوز» قتل بهنود شجاعی را به ابزار تبلیغ برای «اسلام خوب» تبدیل کرده و به رئیس قوة قضائیه نامه می‌نویسد، آیا می‌تواند پاسخ دهد که مدافعان حقوق‌بشردینی، که فرضاً برای ممانعت از قتل بهنود شجاعی خواب و خوراک هم نداشته‌اند،‌ چرا از آیات عظام نخواسته‌اند به شیخ ‌صادق لاریجانی، رئیس قوة سنگسار و قصاص تذکر دهند که حق ندارد کسی را به جرم قتل غیرعمد، آنهم در شرایطی که این جرم به «اثبات» هم نرسیده به قتل برساند؟

آیات عظام کذا که به امور «سیاسی» علاقه دارند، ‌ و پنج ‌ماه تمام است در سایت «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» به روضه و زوزه و سوگواری برای «عدالت» و «حق مردم» مشغول‌اند، در جریان پروندة بهنود شجاعی قرار نداشتند؟ همه جا صحبت از جوانی بود که 4 سال است به جرم قتل غیرعمد، از 17 سالگی به زندان‌ «عدالت علوی» گرفتار آمده، جرم‌اش هم ثابت نشده و ... و قرار است طبق «منطق علوی» به جرم قتل قصاص شود. نکند ماجرای بی‌عدالتی فرضی در حق «میرحسین» و «حق مردم» و «عدالت»، مراجع برگزیدة کارخانة رجاله پروری را کور و کر و لال کرده بود؟! بهتر است آیات عظام دست از شیادی و خوش‌رقصی برای ارباب برداشته، اگر حرفی که ارزش شنیدن ندارد در چنته‌شان نیست، حداقل سکوت اختیار کنند. قتل وحشیانة بهنود شجاعی، قتلی که تحت نظارت مستقیم قوة قضائیه صورت گرفت، ‌ نه تنها شاهدی است بر توحش احکام دین و قوانین شریعت، که شارلاتانیسم و توحش مدافعان حقوق ‌بشردینی، یا همان اعضای محفل عبادی و آیات عظام سیاست‌زده را به اثبات می‌رساند. «توحش»! این است «هویت» واقعی روحانیت «مترقی» و «غیرمترقی» جمکران و دیگر «دین‌مداران» عرصة سیاست. پس بازگردیم به پروپاگاند توحش «هویت» که از سوئد و انگلستان آغاز شده به فرانسه و سپس به «جهان اسلام» و افغانستان رسید.

باری در افغانستان شایع شد که سربازان غربی یک قرآن را آتش زده‌اند، ‌ و خلاصه «کفار» به «نوامیس اسلام» توهین کرده‌اند! بلافاصله اوباش‌الله در کابل به تظاهرات پرداخته، همان برنامة مطلوب استعمار در کشورهای مسلمان‌نشین آغاز شد. البته فکر نکنید که این شایعات همچون شایعة «تقلب» در کارخانة رجاله‌پروری ساخته و پرداخته شده. ابداً! این شایعات درست مثل «حجرالاسود» از آسمان به زمین می‌آید تا نان گاوچر‌ان‌ها و جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» آجر نشود. حال نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة برنار کوشنر با «دیلی‌تلگراف» که پیش درآمدی بود بر انفجارهای بغداد. خبر این مصاحبه در سایت لوموند، ‌مورخ 26 اکتبر 2009 نیز منتشر شد.

در واقع مصاحبة کوشنر تأکیدی بود بر این امر که فرانسه، علیرغم تمایل آشکار حاکمیت انگلستان، دیگر نمی‌تواند به حمایت از برنامة هسته‌ای حکومت اسلامی ادامه دهد. برنار کوشنر مواضع نوین را «خواست اسرائیل» جلوه داده، حال آنکه اسرائیل، به ویژه حزب کارگر این کشور همچون حزب دمکرات آمریکا و حزب کارگر انگلستان یعنی محور جنگ‌طلبان اسلام‌پرست همواره از تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای دفاع کرده‌اند. چرا که این امر مقدس به گسترش بحران در منطقه منجر شده، راه را بر جنگ می‌گشاید. دو کارشناس هسته‌ای بریتانیا تاکنون در این راه مقدس «شهید» شده‌اند. و این مطلب با کد: 746860 در حنازرچوبه مورخ، 30 مهرماه 1388 به نقل از روزنامه‌های «سان» و «دیلی‌میرور» نیز انعکاس یافته.

البته ما هم گفتیم که یکی از رعایای ملکه از طبقة هفدهم آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین سقوط کرد و این «شهادت» جانگداز را در ارتباط با «کشف» فرهنگ 17 هزارساله، اختراع نوین طویلة «ام. آی. 6» قرار دادیم! در صورتی‌که دیگران می‌گویند، «تیم همپتون»، کارشناس 44 سالة بریتانیائی، روز سه شنبه، ‌ چند ساعت پیش از آغاز مذاکرات جان سپرد! خلاصه جوان‌مرگ شد! رسانه‌های انگلستان همچنین می‌گویند قرار بود او هم در مذاکرات «4 جانبه» شرکت کند! درصورتیکه چنین نبوده! اینان مزخرف می‌گویند، مذاکرات چهارجانبه نبود، «سه جانبه» بود و میان کشورهای آمریکا، روسیه و فرانسه جریان داشت! مستر «همپتون» گویا بدون دعوت قصد فضولی و کارشکنی در مذاکرات وین را داشتند. چرا که بازندة اصلی پایان بحران هسته‌ای در کشورمان دولت کارگری و حاکمیت انگلستان است. ‌

به همین دلیل، پاسدار ال‌لاریجانی، غلامبچة سفارت، هم‌صدا با پاسدار شریعتمداری تا آخرین نفس به انتقاد از مذاکرات ژنو و وین مشغول بودند. پاسدار لاریجانی پس از مشخص شدن نتیجة مذاکرات وین، سراسیمه و زودتر از موعد مقرر ژنو را به مقصد ایران ترک کرد، و طی مصاحبه با «یورونیوز» اظهار داشت، «ما» هیچ اشکالی با فرانسه نداریم! سپس در تهران ادعا کرد، آژانس انرژی اتمی قصد فریب «ما» را دارد. و مزخرفات‌اش بر تارک سایت بلاهت پرور «بی‌بی‌سی» همچنان می‌درخشد! ناگفته نماند که محمدرضا باهنر‌ نیز نقش پامنبری علی‌کوچیکه را برعهده گرفته بود. بگذریم و بازگردیم به خبر حنازرچوبه در مورد «شهادت» رعایای الیزابت‌دوم در وین.

این رسانه به نقل از «دیلی میرور» می‌نویسد 4 ماه پیش هم یک بریتانیائی از همین ساختمان آژانس «سقوط» کرده و به فیض شهادت نائل آمده. البته نمی‌دانیم او هم به دلیل برخورداری از فرهنگ 17 هزار ساله از همان طبقة هفدهم معروف به زمین افتاده یا قدمت فرهنگ‌اش‌ با دیگران تفاوت داشته. ممکن است ایشان فرهنگ‌شان کمتر و یا بیشتر از «نیک گریفین» بوده. در هر حال آنچه اهمیت دارد این است که شهید «تیم همپتون» در مورد عدد 17 با «نیک‌گریفین» توافق داشتند.

باری فرهنگ حضرات هر چه باشد روز یکشنبه بساط اتمی شدن پادوهای‌ انگلیس در جمکران تعطیل شد، و حکایت این «بحران شیرین» حداقل تا سال 2015 که رابرت گیتس آرزوی بازگشت به سیاست پربرکت جنگ سرد را دارد، در همینجا به پایان رسیده. در نتیجه، وزیر امور خارجة فرانسه به دیلی‌تلگراف می‌گوید، اگر به ایران بمب بدهیم اسرائیل خیلی عصبانی می‌شود و ممکن است به این کشور حمله کند، ما باید از این رویاروئی ممانعت کنیم! البته بین خودمان بماند اسرائیل با دوستان‌اش در جمکران سر جنگ ندارد، هر دو ارباب مشترکی دارند. ولی زمانی که هوا چنین ناجوانمردانه «پس» باشد، دوستان باید نقش دشمن ایفا کنند، گرگ در لباس میش ظاهر شود و اعضای سازمان جنگ‌پرست ناتو «صلح‌طلب» شوند. گویا پائیز سال 2009 غروب جاودان این سازمان را نوید می‌دهد.

(عکس از نووستی)




...