پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۱




پشکل برتر!
...


در تاریخ 3 آوریل 2012،  سایت فرانسه زبان نووستی،  در مورد گفتگوی «نیکلای پاتروشف»،  دبیر شورای امنیت روسیه با مقامات آمریکا در واشنگتن،   و همچنین در بارة عدم حمایت هیلاری کلینتن از باراک اوباما در انتخابات آیندة ریاست جمهوری ایالات متحد خبرهائی منتشر کرد.   اینگونه بود که یانکی‌ها مصلحت دیدند صفوف جیره‌خواران‌شان را فشرده‌تر کنند.   از اینرو یک استخوان دندان‌گیر و خوب برای مقامات حکومت «آزاد» و «مستقل» جمکران پرتاب کردند،   باشد که اینان با سق زدن به استخوان «مقدس»،  همزمان اقتدار حکومت صحرائی و نقش سرنوشت‌ساز آن را در جهان به نمایش بگذارند.   

 برای تحقق چنین اهداف مقدسی همچون دفعات پیشین، کافی است مزخرفات رایج از زبان اکبر بهرمانی نقل شود،   تا پاسدار شریعتمداری و علی خامنه‌ای و دیگر ملایان «قلعة حیوانات» بتوانند با تغذیه از «فضولات» سردار سازندگی،   هم از «سازش ناپذیری» رهبر کبیر انقلاب‌شان داد سخن دهند،  و هم ضمن نشخوار «اسلام،  اسلام»،  تلویحاً مذاکره با آمریکا را محکوم کنند.   

تعجبی ندارد که در داخل و خارج مرزها،   «ته‌ماندة سفره» نیز نصیب دیگر آخوندپرستان آشکار و نهان شود،‌   تا اینان با توسل به واژة «آزادی»‌،  در مسابقة گسترش لجنزار توحش و حماقت رکورد بشکنند.  و اما در اروپا روند مسائل متفاوت است،   چه بهتر که پیش از پرداختن به «امورات» قلعة حیوانات،   به ترتیب حروف الفبا نگاهی به متحدان یانکی‌ها در اروپای غربی داشته باشیم.  

در آلمان،‌   قلادة «گونترگراس» را سرپیری باز کرده‌اند،   تا به ‌بهانة مخالفت با جنگ،  در واقع باد در بادبان پارة‌ دولت اسرائیل بیاندازد.   سابقة درخشان «گونترگراس» را پیشتر بررسی کرده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست.   «شعر» اخیر ایشان را هم بررسی نخواهیم کرد چرا که اتلاف وقت خواهد بود.   فقط یک پرسش مطرح می‌کنیم و آن اینکه «اگر» اسرائیل اینچنین قدرتمند است که می‌تواند ایران را به قول ایشان «نابود»کند،   چرا قدرت الهی تل‌آویو را طی جنگ 33 روزه مشاهده نکردیم؟!   

البته برای این پرسش هیچ پاسخی در دست نیست،   پس بهتر است برویم به سراغ ایتالیا چرا که دولت انتصابی گلدمن ساکس در این کشور به بن‌بست رسیده و حضرت ماریومونتی «قدیس» که فقط در شب‌نشینی‌های از ما بهتران،  به ویژه در شهر میلان لبخند می‌زنند،   ناچار شده‌اند جهت ائتلاف با دیگر شرکای عموسام در ایتالیا به مذاکره تن در دهند!   و اما در فرانسه،   شرایط بسیار متفاوت است.  چرا که اینکشور از یکسو در شورای امنیت سازمان ملل عضویت دائم دارد،‌  و از سوی دیگر،  نفوذ فرهنگی‌اش در اروپا بسیار چشمگیر است.  و به دلیل نفوذ تاریخی در قارة اروپاست که مطالبات جبهة چپ فرانسه،  فاشیسم بین‌الملل را چنان به هراس افکنده که از انتشار تصویر «ژان لوک ملانشون» نیز تا حد امکان در رسانه‌ها ممانعت می‌کند.   «چپ» مطلوب فاشیسم همان چپ‌نمایان پوچ و مزوری هستند که با شعار «مبارزه با کاپیتالیسم» در واقع زمینة‌ انباشت سرمایه را در غرب فراهم می‌آوردند،   یا بهتر بگوئیم،  خودشان اهرم اصلی تقویت کاپیتالیسم بودند.   حال آنکه «جبهة چپ» فرانسه خواهان «نظارت قانون» بر سرمایه شده،   و همین امر کام تفنگ‌فروش‌ها را چنان  تلخ‌کرده که در خود فرانسه نیز بساط ارعاب ملت را گسترده‌اند.

همچنانکه پیشتر گفتیم میتنیگ میدان «باستیی» برق از چشم حضرات پراند،   و در فردای این میتینگ بود که جنجال «مبارزه با تروریسم» به راه افتاد.   اما این «مبارزات» راه به‌ مسیر مطلوب نبرد و کار به جمع‌آوری «زباله» در فرانسه کشید!   بله،   وزارت کشور ناچار شد هم از ورود لات و لوت‌های «اسلام‌شناس» به فرانسه ممانعت به عمل آورد،   و هم اراذل اسلام‌فروش ساکن کشور را که جهت سرکوب مسلمان فرانسه «وارد» کرده بود اخراج کند!   به این ترتیب «رفاقت» با عوامل سرکوب مسلمانان فرانسه پایان یافت!  البته این «برنامه» هنوز شامل حال امثال «طارق رمضان»‌،   گل سرسبد محفل اسقف روان ویلیامز نشده! 

ولی با نیم نگاهی به تحولات پروندة «شتروس‌کان»،   رئیس مستعفی صندوق بین‌المللی پول، و با توجه به مرگ مشکوک «دکوئن»،   رئیس مدرسة علوم سیاسی پاریس در شهر نیویورک بزودی شاهد برچیده شدن دکان طارق رمضان‌ها و دیگر شارلاتان‌های اسلام‌فروش نیز خواهیم بود.   خلاصه بگوئیم،   علیرغم اعمال سانسور عموسام و جیره‌خواران‌اش بر جبهة چپ فرانسه،   بساط توحش اسلام‌گرائی،‌  توده‌پرستی و مردم‌ستائی با شعار نبرد با آمریکا به پایان راه خود نزدیک می‌شود.   به همین دلیل علیرغم حمایت‌ بریتانیا و جناح هیلاری کلینتن از اسلام‌گرایان ترکیه،   دولت اردوغان،  هم در عراق،   هم در سوریه و هم در کل منطقه به بن‌بست افتاد‌ه.   

به عبارت دیگر،   سیاست آتلانتیست‌ها متزلزل شده و روابط‌ گرم‌شان با اسلام‌گرایان به تدریج آشکار می‌شود.  و از آنجمله است «خبر» ملاقات یانکی‌ها با اخوان‌المسلمین مصر که در سایت نووستی،  ‌مورخ 5 آوریل 2012 انتشار یافته!   و اما جالب‌تر از همه اینکه،  تزلزل محفل «جنگ سرد» در «برمه» به مضحکه شدن «دوستان»‌ آتلانتیست‌ها در این کشور منجر شد و نهایتاً دولت نظامیان دست‌نشاندة پکن را در جایگاه «قابل احترام» قرار داد!   جریان از اینقرار بود که دو روز پیش از برگزاری انتخابات برمه،   «آنگ سان سوچی»،   رهبر اوپوزیسیون اینکشور و یکی از «جایزه‌بگیرهای» صاحب‌نام این خطه،   زمزمة تقلب سر داده و رسانه‌های غرب نیز برای جنجال «تقلب در انتخابات» خیز برداشته بودند که ناگهان خبر رسید از 44 نامزد اوپوزیسیون کذا برای انتخابات مجلس برمه،   43 نفر به مجلس راه یافته‌اند!   

به این ترتیب هم رسوائی «تقلب در انتخابات» نصیب اوپوزیسیون شد،  و هم رهبر مخالفان برمه تمامی اعتباری را که از طریق هیاهوی رسانه‌ای و «جایزة» نوبل صلح برای خودش دست‌وپا کرده بود از دست داد و ... و از همه مهم‌تر وزارت امور خارجة آمریکا نیز ناچار شد از نظامیان کودتاچی برمه برای برگزاری این «انتخابات» تشکر کند!   دکان «تحریم‌ها» هم به طبع‌اولی برچیده شد!  حال باید دید خانم «اوپوزیسیون» با اینهمه «نماینده» چه گلی به جمال ملت «میانمار» خواهند زد!   خلاصه آتلانتیست‌ها «سلاح» جنجال را از دست‌ داده‌اند،   هر چند عشق مفرط اینان به «نفت‌» رایگان،   هنوز تیغ‌های‌شان را در سرکوب ملت ایران تیز نگه داشته و عقب‌نشینی کذا شامل حال حکومت قلعة‌حیوانات نشده؛  ولی مسلم بدانیم که این نیز دیری نخواهد پائید.

روز گذشته سایت «پیک نت»،   با انتشار مطالبی پیرامون روابط اسرائیل با حکومت اسلامی و  جبهة چپ فرانسه «پیام» ارباب را بخوبی به مخاطب حقنه کرد.   بر اساس تبلیغات این سایت «مشخص» شد که در فرانسه،   برنامة «جبهة چپ» همان برنامة «میتران» است،   و در هر حال عملی  نیست!   در ایران نیز به استثنای خامنه‌ای،   آخوند جماعت هیچ ارتباطی با سیاست‌های دولت سرکوبگر اسرائیل نداشته و ندارد!   بله،  در چارچوب تبلیغاتی که «چپ‌نمایان» به راه انداخته‌اند خامنه‌ای،  سرداران سپاه و احمدی‌نژاد باید بروند،   بقیه هم خیلی خوب هستند و در سایة‌ میرحسین موسوی و آخوند می‌باید به «سلطنت» خود در ایران ادامه دهند!   

ولی با توجه به جدا شدن جناح هیلاری کلینتن از محفل باراک اوباما در ایالات متحد،  نفس‌کش‌طلبی‌های اسرائیل و ملایان به پایان خود نزدیک می‌شود.  و از سوی دیگر هر تغییری در فرانسه رخ دهد،   تمامی اروپا را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.   و به طریق اولی حکومت اسلامی نیز متحمل پس‌لرزه‌های این تغییرات خواهد شد.   به همین دلیل است که «میانه‌روها» ـ  جناح لیبرال‌های طرفدار ژیسکاردستن ـ  برای حمایت از سرکوزی در دور دوم انتخابات اعلام آمادگی کرده‌اند!   با این وجود،  هیچ نیازی نیست که جبهة چپ برندة انتخابات باشد؛   اتحاد احزاب سنتی فرانسه در برابر این جبهه کفایت می‌کند.   البته هول و هراس اهالی پیک‌نت را خوب درک می‌کنیم!   اینان چنان هول کرده‌اند که از انتشار تصویر رهبر جبهة چپ در سایت‌شان پشیمان شدند!   امروز سراسر سایت کذا را لجنزار «آخوند» و«مردم» پوشانده بود.   و اما در گیرودار مذاکرات دبیر شورای امنیت روسیه با مقامات آمریکا پیرامون «سپر دفاعی»،   «بحران هسته‌ای» و جنگ در سوریه،   رادیوفردا ولی‌الله نصر را نیز برای سرگرمی بیشتر به میدان آورد.      

به گزارش رادیو فردا،  مورخ 4 آوریل 2012،   ولی‌الله نصر،  مدیرکل بهزیستی استان تهران اظهار داشت:

«این سازمان با مهدهايی که برنامه‌های غيراخلاقی از جمله رقص به کودکان آموزش ‌دهند برخورد می‌کند[...]‌ يکی از اصلی‌ترين برنامه‌های سازمان بهزيستی در سال جاری کنترل برنامه‌های آموزشی در مهدهای کودک است به طوری که بايد اين برنامه‌ها در راستای موازين اسلامی و شرعی باشد[...]»

بله،  موازین اسلامی و شرعی،  یعنی اختلاس سه هزار میلیارد کذا،   صدور فتوی اعدام برای متخلفین،  با هدف ممانعت از استرداد فراری‌ها توسط اینترپل،   و همچنین گشودن راه گریز «ازمابهتران» به فرنگ!   احتمالاً عده‌ای از غیرخودی‌ها نیز در این گیرودار اعدام خواهند شد!   همچنانکه پیشتر نیز در شاهکار قوة قضائیة آخوندها در زمینة پروندة «رفیق دوست» شاهد بودیم.   «موازین اسلامی و شرعی»،   یعنی تبدیل ایرانی به «جانوروحشی»،   بیگانه با اخلاق انسانی‌ و نظم قانونی،  به صورتی که هیچ مسئولیتی نشناسد و پاسخگوی اعمال‌اش در سطح جامعه نباشد.   فراموش نکنیم،  چنین «پدیده‌ای» همواره مهرة سیاست استعمار بوده،  هست و خواهد بود.   مقامات حکومت اسلامی و جانشین رهبر «انقلاب‌شان»،   علی‌خامنه‌ای خود تبلور همین توحش‌اند.    

چرا راه دوربرویم؟  علی خامنه‌ای که چندی ‌پیش از «کش دادن» ماجرای «خاوری» گلایه‌ها داشت،   اینک مدافع «تولید ملی» شده!   حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان هم تاراج اموال عمومی را به شیوة «فقاهتی» ماستمالی کرد،   و هم شعار حمایت از تولید داخلی سر داد؟  ‌ پاسخ به این پرسش روشن است؛   با تکیه بر موازین اسلامی و شرعی می‌توان با تاراجگر همداستان شد و شعارهای پوچ و «خررنگ‌کن» نیز سر داد!    اظهارات خامنه‌ای در باب حمایت از تولید داخلی به این می‌ماند که فوج ملخی به مزارع گندم حمله‌ور شده و حین جویدن ساقه‌های گندم،   شعار حمایت از تولیدات کشاورزی سر دهد!   این‌ است وظیفة خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت توحش.   این جانوران وحشی با برخورداری از «آزادي» اهدائی استعمار به سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی در کشور ما مشغول‌اند،‌   و اربابان،  پامنبری‌ها ومخالف‌نمایان‌شان نیز با شعار «آزادی» به همین «خط‌ امام» تداوم می‌بخشند.

ارزش واقعی شعار «آزادی» بستگی به شعار دهنده دارد!   اگر شعار از امواج «رادیوزمانه» ساطع شود،   آزادی در ابتذال غرقه خواهد شد،   و نهایتاً می‌رسیم به «آزادی» مطالعة‌ آثار شریعتی و شاملو!   و از همه مهم‌تر «آزادی» برداشتن زیرابرو!   بوق «بیلدربرگ»،   این قماش «آزادی‌های اساسی» را در مطلبی تحت عنوان،‌  «سیاست،  دین و آزادی»‌،  از زبان فردی به نام «یاسمن» به خورد مخاطب می‌دهد.  سایت زمانه،  ‌مورخ 15 فروردین‌ماه 1391،‌   همزمان با فروش این قماش «آزادی»،‌   چندین «پیام» دیگر نیز ارسال می‌کند.  

نخست‌ اینکه «دین» و«ایمان» ترادف دارد،   دیگر آنکه،‌  دیندار کسی است که  نگرش آزادیخواهانه از «دین» داشته باشد،  و نهایت امر،   مخالفت با تحمیل نگرش دینی،  یعنی کنار گذاشتن ایمان و این «روند» همچون روش علمی «تجربی» است:‌

«[...] دینداران می‌کوشند روایتی آزادی‌خواهانه از دین بیافرینند و روایت رسمی و تنگ‌نظرانه حکومت از دین را به چالش بگیرند.   از سویی دیگر [...] کسانی [...] آرام آرام از خود دین فاصله می‌گیرند و ایمان‌شان را کنار می‌گذارند [...]‌» ایمان آوردن و ایمان از دست دادن چگونه تجربه‌ای است؟»

لازم است به پادوهای «بیلدربرگ» بگوئیم،  از یک سو «ایمان»،  ‌«باورها» و «اعتقادات» با «آزادی» در مفهوم معاصر آن نه تنها هیچ ارتباطی ندارد که در تضاد نیز قرار می‌گیرد،   و از سوی دیگر «آزادی‌خواهی دیندار» همچنانکه طی دوران قجر و پهلوی نیز شاهد بودیم،   تنها می‌تواند به مفهوم تقاضای «آزادی» برای مرزشکنی و عربده‌جوئی بیشتر باشد.   خلاصه،  کاربرد واژة فریبندة «آزادی»،   زمانیکه چارچوب فلسفی و حقوقی آن مشخص نشده،   بسیار فراوان و گسترده است.   روشن‌تر بگوئیم،  «آزادی» مطلق و مبهم،  در واقع جز انسان‌ستیزی کاربردی نخواهد داشت.   این قماش آزادی،   همچون «سود سوزآور» آزادی‌های دمکراتیک را خواهد سوزاند.   به همین دلیل است که فعلة فاشیسم با ارائة تعریف نوین از «آزادی بیان»، ‌ آن را در گرو آزادی «بی‌بی‌گوزکانه» و مبهمی قرار می‌دهند که فاقد چارچوب حقوقی مشخص باشد!   همین آزادی مبهم است که به یک‌سان مورد استفادة رهبر و مقامات قلعة حیوانات و مخالف‌نمایان‌شان قرار می‌گیرد.   

خامنه‌ای «خرتوخر» حاکم بر جمکران را «آزاد‌ترین جمهوری» جهان معرفی می‌کند و کودتای ارتش ناتو را «انقلاب کبیر» اسلامی می‌خواند!   از همه مهم‌تر،  «دمکراسی» در کلام این جانور وحشی با توحش «مردم‌سالاری» و «توده‌باوری» در ترادف قرار گرفته.   خامنه‌ای می‌گوید،   «مردم» کشور مسلمان و معتقداند و اسلام را می‌خواهند و کسانی که خواهان «جامعة پاک»،   و بری از جرائم و رذائل اخلاقى هستند می‌توانند از تجربة «ما» استفاده کنند: 

«[...] در نظام اسلامى ـ یعنى مردم‏سالارى‏ دینى ـ  مردم انتخاب مى‏کنند [...] اما این خواست و انتخاب و اراده در سایه هدایت الهى،   هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمى‏برد و از صراط مستقیم خارج نمى‏شود. [...] مردم‏سالارى‏ دینى [...] تجربه [...] جوانى است،   اما [...] قابل تأمّل و پیگیرى [...] براى همه کسانى که دلشان براى فضیلت‌ها و جامعه پاک و پاکیزه انسانى مى‏تپد و از جرائم و رذائل اخلاقى و رواج زشتیهاى خُلقیّات بشرى رنج مى‏برند»

به موازات تضعیف آمریکا،  گام به گام به «عظمت» و «ابهت» قلعة حیوانات نیز افزوده می‌شود؛   کودتای ارتش ناتو و لات‌لوت‌های ساواک تبدیل به «انقلاب کبیر اسلامی» شده!   این به ‌اصطلاح «انقلاب» در سخنرانی مقامات جمکران،   یک سروگردن از دیگر «انقلاب‌های» جهان برتر است!   همانطور که در بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان نیز پرسوناژ تخیلی «فاطمه» بر دیگر زنان جهان «برتری» پیدا کرده!  خلاصه،  راه گریزی نیست؛  اسلام یعنی «برتری!»  فراموش نکنیم که در «توپ مرواری» هم «زن برتر» در پیشگاه «شیخ ‌پشم‌الدین» اسلام آورد،   و نام خوشقدم باجی بر خود نهاد.     

«[...]خوشقدم باجی [...] به دستور غلام سفارت،   تریاک‌های زرین عالی و مواد مخدر را میان پیروان خود به رایگان پخش می‌کرد[...‌] خلاصه بازار دعانویس و جن‌گیر و شاخ حسینی و جیگرکی و محلل رونقی به سزا گرفت.   متخصصین روضه و گریه تمام لذات این دنیا را حواله به دنیای دیگر می‌کردند و مردم را وادار به زوزه و روزه و گریه و چسناله می‌نمودند [...] از آنجا که خزانة دولت صرف زیارت اماکن مقدسه و سهم امام و پرکردن بیت‌المال مسلمین شده بود [...]‌خوشقدم باجی [...] با ممالک اسلامی همجوار روابط اقتصادی مهمی برقرار کرد[...] هر سال صدها خروار چسفیل و پشکل ماچه‌الاغ به ملک یمن صادر می‌کرد و بجایش تربت اصل و پشکل شتر وارد می‌نمود.   خلاصه آنقدر عنعنات اسلامی کردند که خوشقدم آباد صحرای کربلا شد.   چنان گریه و شیون و شاخ حسینی و روضه خوانی و سینه زنی و قربانی و عزاداری و زوزه در گرفت که عرش و فرش به لرزه در آمد و گند و کثافت از سر و روی مردم بالا می‌رفت،   تمام هستی مردم دستخوش پائین تنه [...]  یک مشت آخوند گردن کلفت شده بود[...]»
منبع‌: توپ مرواری
















...












Share





یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۱


ریچ و رجب!
...


به مصداق «کمال همنشین در من اثر کرد»،   رجب اردوغان نیز به دلیل نشست و برخاست با علی خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت توحش به این نتیجه رسیده که «گسترش اختیارات پدر» در مسیر سرکوب فرزندان نابالغ،   نشان از «دمکراسی» دارد!  می‌بینیم که آتلانتیست‌ها چگونه گام به گام «وحشیگری» را بر ملت ترکیه حاکم می‌کنند.  پس از کودتای «آتاترک» و استقرار به اصطلاح «جمهوری» در ترکیه،  کودتاهای دیگری بر این ملت تحمیل شد.  آخرین کودتا توسط نظامیانی صورت گرفت که ظاهراً طرفدار لائیسیته معرفی می‌شدند،  ‌ولی هم‌اینان آموزش مذهبی را در مدارس ترکیه اجباری کردند.   اینک حزب «عدالت و توسعه» با توسل به مجلس ترکیه،  ‌ زمینة گسترش همین توحش نظامیان وابسته به سازمان ناتو را فراهم می‌آورد و سایت «بی‌بی‌سی» این نمایش مهوع را در بوق ‌گذاشته.

به گزارش بی‌بی‌سی،  مورخ 31 مارس 2012،   از این پس در ترکیه والدین می‌توانند فرزندان‌شان را از سن 10 سالگی به مدارس مذهبی بفرستند!  رجب اردوغان هم ضمن ستایش از این سرکوب فرهنگی آن را نشان «پیشرفت دمکراسی» دانسته:

«[بر اساس لایحة ‌مصوب مجلس ترکیه] والدین [می‌توانند فرزندان خود را از ده سالگی] به مدارس اسلامی منتقل کنند [...] اردوغان،  نخست وزیر ترکیه در یکی از همین مدارس درس خوانده [...]‌ و تصویب این لایحه را،  یک پیروزی برای دموکراسی خوانده است [...‌]»


بله،  یاد بگیریم!   «دمکراسی»‌ یعنی تحمیل توحش والدین به «فرزندان»‌ نابالغ و رجب‌اردوغان در عرصة تحمیل توحش تخصص دارد.  از اینرو نزد هیلاری کلینتن هم عزیز و گرامی است و تعجبی ندارد که «بی‌بی‌سی» با سکوت در برابر اظهارات ابلهانة اردوغان تلویحاً آن را مورد تأئید قرار دهد.   این رسانه خارج از سوابق درخشان‌اش در حمایت از بین‌الملل «دین‌فروشان»،  ضمن طبل زدن برای «شبه دمکراسی» ترکیه و حمایت از دخالت در امور سوریه مفاهیم والای فرهنگ و تمدن انسان را نیز به ناهنجاری‌های جنسی پیوند ‌زده.

همچنانکه پیشتر گفتیم پس از «وودستاک»،   اعضای محفل هیتلرروشن‌ضمیر دریافتند که تنها راه نجات‌شان تبدیل «ناهنجاری‌ها» به «ارزش» است.   اینگونه بود که انواع «ناهنجاری‌ها» در «حریم خصوصی» افراد وارد حریم جامعه شد و همزمان باورهای فردی و جمعی را مورد تهاجم قرار داد.   از آنجمله است «افتخار» به تعلقات قومی، ‌ بومی،  نژادی و باورهای دینی و ... و از همه مهم‌تر «افتخار» به همجنس‌گرائی.

با انتشار خبر صادرات «گاز» از خاک «بلاروس» به اروپا در سایت رادیو فردا،  مورخ 31 مارس 2012 ،  سرانجام دلیل «واقعی» علاقة اتحادیة‌ اروپا به «اوپوزیسیون»،  و از همه مهم‌تر به  «حقوق همجنسگرایان» در بلاروس مشخص شد!  بله،   حضرات به پیروی از جیمی‌کارتر روشن‌ضمیر،  از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر ابزار سیاسی ساخته آن را با «حقوق همجنسگرایان» و «مخالفان دولت» جایگزین کرده‌اند.   حال آنکه «برخورد منطقی» یعنی برخورد دمکراتیک و «غیرجانبدارانه»،   چنین ایجاب می‌کند که اصل و اساس بر طرفداری از «حقوق انسان» قرار گیرد.   چرا که همة انسان‌ها «همجنسگرا» نیستند،  ولی همة همجنسگرایان انسان‌اند و حقوق انسان،  در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر می‌باید خارج از «جنسیت»،  «باورها» و «تعلقات» قومی و نژادی رعایت شود.   تنها در چارچوب برخورد انسانی و«غیرجانبدارانه» است که می‌توان از «گسترش خشونت» در جامعه ممانعت به عمل آورد.

ولی برخلاف پروپاگاند ابله‌پسند رسانه‌های غرب،   اتحادیة اروپا و آمریکا هیچ مخالفتی با «خشونت» ندارند.   و دقیقاً به همین دلیل است که همزمان از دو محفل خشونت‌طلب و متجاوز،   یعنی از «اسرائیل‌پرستان» و «اسلام‌پرستان» حمایت به عمل می‌آورند.  چرا که   «پرستش» کشور اسرائیل،   و تبدیل اسلام به «بت عیار» لازم و ملزوم یکدیگراند.   از یک‌سو «اسرائیل‌پرستی» چنین ایجاب می‌کند که تجاوز و قانون‌شکنی دولت اسرائیل مورد «تأئید» قرار گیرد،  و از سوی دیگر «اسلام‌پرستی» زمینة مناسب را برای سرکوب ملت‌های منطقه فراهم ‌می‌آورد.   گذشته از وحشیگری‌های برونمرزی اسرائیل،  دولت‌های منطقه چماق اسلام را به بهانة «نبرد با صهیونیسم» بر فرق ملت‌ها فرود می‌آورند؛  توحش حکومت جمکران  شاهدی است بر این مدعا.   به همچنین است فوت کردن اسرائیل در آستین ملایان جمکران.

شیمون پرز در «فارین پالیسی»،   از ایران به عنوان «مرکز تهدیدها» یاد کرده و خلاصه برای جیره‌خواران آمریکا «استقلال» قائل شده.   همانطور که یانکی‌ها نیز بر استقلال  «القاعده»،  «طالبان»،  و ... و دیگر تشکل‌های ساخته و پرداختة سازمان سیا،‌  به عنوان «دشمن آمریکا» تأکید دارند و همزمان می‌کوشند از دوستان‌شان در «اسرائیل» نیز تصویر «مستقل» ارائه دهند.  حال آنکه موجودیت اسرائیل،  همچون موجودیت آمریکا ومتحدان‌اش در گرو گسترش توحش در قالب جنگ،  اسلام‌گرائی،   قاچاق مواد مخدر و برده‌فروشی بوده و هست.  هر چند که این روند توحش ابتدا در لبنان و اینک در سوریه با شکست روبرو شده.  این شکست  پایه‌های محافل «جنگ سرد» را چنان به لرزه در آورده که رسانة بریتانیائی «اکونومیست» رسماً زبان به تهدید کشور فرانسه گشوده!

بله،  همچنانکه در وبلاگ‌های پیشین گفتیم،  میتینگ باشکوه «جبهة چپ» در میدان «باستیی» برق از چشم فاشیست‌ها پراند و بعضی‌ها چنین پنداشتند که اینبار هم می‌توانند با تهاجم وحشیانه به یهودیان،   افکار عمومی را طبق معمول در جهت منافع حقیرشان بسیج کرده و مبارزات انتخاباتی فرانسه را نیز به تعطیل بکشانند،  ولی نشد که نشد!   نتیجة خوش‌خیالی حضرات این بود که محبوبیت «جبهة چپ» بیشتر افزایش یافت!   تاکنون در این وبلاگ مطالبات جبهة چپ را بررسی نکرده‌ایم،   فقط به این دلیل که این مطالبات در دمکراسی فرانسه و برای فرانسوی‌ها مطرح می‌شود.   ولی بد نیست مختصری در مورد مواضع منطقی جبهة چپ توضیح دهیم.

برخلاف رهبران چپ استالینیست،  «ژان لوک ملانشون»،  رهبر جبهة چپ شعار «نبرد با کاپیتالیسم» سر نمی‌دهد!  در زمینة اقتصادی،‌  جبهة چپ خواهان گسترش سرمایه‌گزاری و تولید در فرانسه،   تحت نظارت قوانین کشور است.   به عبارت دیگر،   این جبهه الگوی آمریکا،‌   یعنی گسترش «بیگاری» در چین و دیگر کشورهای جهان سوم،  یا بهتر بگوئیم گسترش بیکاری در فرانسه را مورد تأئید قرار نمی‌دهد.   همچنین در زمینة سیاست خارجی و «حقوق انسانی»،  مواضع جبهة چپ فرانسه هیچ ارتباطی با مواضع احزاب سنتی این کشور ندارد.  به عنوان نمونه،  ژان لوک ملانشون،  حضور نظامی کشورش در افغانستان را محکوم کرده و می‌گوید،   این حضور برای پشتیبانی از احداث لولة نفتی است که هرگز کشیده نخواهد شد.  و اما از همه جالب‌تر،   مواضع دمکراتیک این جبهه در رابطه با همجنسگرایان است.

در ادبیات این جبهه،   هیچ وجه تمایزی برای «همجنسگرایان» و دیگر «اقلیت‌ها» دیده نمی‌شود.   حقوق «زوج‌ها» به طور کلی،  شامل زوج‌های همجنسگرا نیز خواهد شد.  و این برخوردی است که «متانت» را در سطح جامعه ضمانت می‌کند.  روشن‌تر بگوئیم،   رعایت حقوق انسانی و اجتماعی هم‌جنسگرایان،  بدون تأکید بر «گرایشات ‌جنسی» اینان،  و یا تأمین حقوق اقلیت‌های قومی،  بدون مشخص کردن ویژگی‌های دینی‌،  نژادی و ... در واقع از تهاجم «حریم خصوصی» به حریم عمومی ممانعت به عمل می‌آورد.   در اینصورت شاهد «تظاهرات» اقلیت‌ها و همچنین رسانه‌ای شدن «گرایش جنسی» افراد نخواهیم بود.  خلاصه  مخالفت‌ ما با رسانه‌ای شدن «گرایشات جنسی» دلیل موجه دارد!

هیچ دلیلی نمی‌بینیم که در یک جامعة‌ متمدن،  باورها،  تمایلات مذهبی و «گرایش جنسی» افراد زیر پروژکتورهای رسانه‌ای  قرار گیرد،   چرا؟  چون از یک‌سو،  هم باورها و هم گرایش جنسی «حریم خصوصی» افراد به شمار می‌رود،   و از سوی دیگر،   این «عرصه» هنجارهای دمکراتیک را به چالش خواهد کشاند؛  باورها وگرایش‌جنسی افراد از هر نظر «مبهم» است.   در مورد ابهام «باورها» پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم،   و نیازی به تکرار مکررات نمی‌بینیم ولی در مورد ارتباط گرایش‌جنسی و حریم عمومی گفتنی‌ها بسیار است.

نخست اینکه برقراری «روابط جنسی» در سطح جامعه «ممنوع» است!   دیگر آنکه «حضور» فرد در جامعه با «جنسیت» آشکار وی «مشخص» می‌شود،   نه با «گرایش جنسی» او!   به عبارت دیگر در جامعه فقط «زن» و «مرد» وجود دارد!   «زن» یا «مرد» ممکن است همجنسگرا هم باشند،   ولی این امر نمی‌باید حضورشان را در جامعه تحت‌الشعاع قرار دهد،  چرا؟ چون حضور انسان در جامعه «غریزی» نیست.   «فرهنگی» است و این حضور در قالب فعالیت‌های اقتصادی،  اجتماعی،‌  آموزشی و ... و حتی تفریحی و هنری بروز می‌کند.  برای چنین فعالیت‌هائی،  «گرایش جنسی» افراد کوچک‌ترین اهمیتی نمی‌تواند داشته باشد.   به عبارت دیگر گرایش جنسی ارتباطی با «جایگاه واقعی اجتماعی» فرد نمی‌تواند و نمی‌باید برقرار کند.   برای روشن‌تر شدن موضوع می‌توان یک پرسش منطقی را مطرح کرد:   لازم است «همه» از «گرایش جنسی» دیگران «آگاه» باشند؟

چنین الزامی به هیچ عنوان وجود ندارد.   همانطور که گفتیم این امر حریم خصوصی افراد است و ورود آن به حریم عمومی،  در واقع حریم خصوصی دیگران را مورد تهاجم قرار می‌دهد.   تصور کنیم فردی در خیابان،  در محل کار،  و یا در برخورد با افراد دیگر از گرایش‌جنسی خود سخن به میان آورد!  واکنش منطقی به چنین رفتاری «نادیده گرفتن»‌ آن نیست؛  به هیچ عنوان.   در چارچوب یک برخورد منطقی می‌باید به چنین فردی تفهیم کرد که در یک جامعة به‌هنجار، ‌ گرایش جنسی افراد مطرح نمی‌شود!  در واقع افراد «متعادل» در جامعه هیچ تمایلی به «آگاهی»‌ از گرایش جنسی اطرافیان خود ندارند.   ولی به فرض که آخوندجماعت مایل به دریافت چنین اطلاعات «ذیقیمتی» باشد،  در اینصورت باید به اینان گفت که،   «امکان» پوشالی بودن اطلاعات مذکور همیشه وجود دارد.   به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به گزارش شیوای «بی‌بی‌سی»،  ‌مورخ مارس 2012 از زندگی «آدرین ریچ!»

بوق وزارت امورخارجة بریتانیا،   ضمن معرفی «آدرین ریچ» ازگرایش‌جنسی او نیز سخن به میان آورده!  به عبارت دیگر مسئولین سایت کذا چنین می‌پندارند که «گرایش‌جنسی» افراد «مشخص» است و «صراحت» دارد،  و لازم است ناهنجاری‌های دیگران،‌  به ویژه اگر این افراد در زمینة هنر و ادبیات شهرتی به هم زده‌اند و مخالف سیاست توحش آمریکا هستند،  در بوق هم گذاشته شود.  باشد که همگان بدانند و آگاه شوند که پیوند ارزش‌های والای جامعة بشر با ناهنجاری‌های اجتماعی و فردی از جمله با «مسائل زیرشکم» ناگسستنی است.

در این راستا بی‌بی‌سی به ما می‌گوید،   «آدرین ریچ» در سال 1929 متولد شد،  در 24 سالگی یعنی در سال 1957 ازدواج کرد،  سه فرزند به دنیا آورد،  و... پس از 23 سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد و زندگی مشترک خود را با زنی به نام «میشل کلیف» آغاز نمود،  چرا که همجنسگرا بود!   بله،  اگر به این اعداد نیک بنگریم می‌بینیم که «آدرین ریچ» در سال 1980،  یعنی در 51 سالگی که از جذابیت زنانه فاصله گرفته،  «همجنسگرائی» خود را آشکار کرده.   در این سن و سال «عشق» میشل کلیف هم به دل خانم ریچ افتاده و برای «ادای دین» خود یک کتاب منتشر کرده!   بله،  عشق و عاشقی سر پیری «خمس» و «زکات» هم دارد:‌

«[...] آدرین ریچ پس از آشنایی‌اش با میشل کلیف [...] بیست و یک شعر عاشقانه را منتشر کرد که ادای دین‌اش به این عشق بود[...]»

در انتهای این سطور،   «بی بی‌سی» بخشی از سرودة آدرین ریچ مبنی بر «عشق‌بازی» را منتشر کرده تا همگان بدانند که وی «حقیقت» را می‌گوید.   اشکال این است که حتی اگر بپذیریم «همجنسگرائی» دلیل واقعی زندگی مشترک «ریچ» با «میشل کلیف» بوده،   به هیچ عنوان نمی‌توانیم بر همجنسگرائی «ریچ» تأکید داشته باشیم!   به چند دلیل!   نخست‌ اینکه هیچکس،  ‌حتی میشل کلیف،  شریک زندگی «ریچ» نمی‌تواند از گرایش جنسی وی آگاه باشد.  همچنانکه همسر خانم ریچ نیز طی حدود سه دهه زندگی مشترک نتوانست به این «آگاهی» دست‌ یابد!   واقعیت این است که «گرایش جنسی»،   همچون «باورهای فرد» در هر حال «پنهان» باقی خواهد ماند!  روشن‌تر بگوئیم، ‌ هر کس می‌تواند خود را «همجنسگرا»‌ جا بزند،   و حتی رابطة‌جنسی با همجنس را نیز تجربه کند،   بدون اینکه الزاماً همجنسگرا باشد!  

برای روشن شدن مطلب یک مثال ساده می‌آوریم که برای حزب توده،  و دیگر آخوندپرست‌های جمکران بهتر قابل درک باشد.   یک زن دزد و جنایتکار می‌تواند با توسل به چادرسیا و مقنعه و غیره خود را مدافع ارزش‌های «دین» بباوراند،   همانطور که آخوند جماعت نیز با توسل به دستار و لباده خود را متعهد به ارزش‌های دین و اخلاق نشان می‌دهد.   اما در واقع هیچکس نمی‌تواند از اعتقادات قلبی آن زن و این آخوند آگاه شود!   حال آنکه با نیم نگاهی به گزارش بی‌بی‌سی و مطالب دیگر سایت‌های فارسی زبان در داخل و خارج مرزها،   هر کس می‌تواند از اهداف واقعی اینان،‌   یعنی تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها از طریق گسترش ابتذال،  حماقت و خشونت آگاه شود.  به عنوان نمونه،   اگر به اظهارات خیلی خیلی «فلسفی» ‌محمدرضا نیکفر در باب «هایدگر» دقت کنیم می‌بینیم،   از یک‌سو «هایدگر» به ابزار طبل زدن برای «ارسطو» تبدیل شده،   و از سوی دیگر انسان‌محوری از دیدگاه «پروتاگوراس» به ارزش گذاشته می‌شود!  و اینهمه با توسل به یک «زبان عامیانه» برای گفتگو در زمینة «فلسفه!»

به عنوان نمونه «هایدگر» در اظهارات شیوای «نیکفر»،‌   مابعدطبیعه را «ورمی‌چیند» و این «ورچیدن» را می‌باید به عنوان «دکنستروکتیویسم» بپذیریم!   مشتاقان می‌توانند به سایت «زمانه» مراجعه کنند تا علاوه بر آشنائی با «هایدگر» از طریق «ورچیدن»،   یاد بگیرندکه با «هیتلر»‌ می‌توان  «نیچه»،‌  «واگنر» و «هایدگر» را به لجن کشید.   همانطور که بی‌بی‌سی با تأئید «همجنسگرائی» فرضی «آدرین ریچ»،  هنر و ادبیات و خصوصاً فعالیت‌های اجتماعی را به لجن ‌کشیده.  و دقیقاً همانطور که احمدی نژاد و آخوند مکارم شیرازی با جنگ زرگری‌شان  به فردوسی لجن‌پراکنی می‌کنند.

همانطور که دیدیم،  سخنرانی ابلهانة احمدی‌نژاد در تاجیکستان پیرامون «نقش تاریخی» فردوسی،   زمینة مناسب را برای تاخت و تاز آخوند مکارم و همپالکی‌های‌اش فراهم آورد.  گفتگوی توحش‌ ایندو گروه در سایت فارسی نووستی،   مورخ 11 فرودین ماه 1391 در بخش «نگاهی به مطبوعات روسیه و ایران» انتشار یافته.   در همین بخش،   در تقابل با نمایش مهوع و رایج حکومت جمکران،  خبری از «مسکو نیوز» نیز انتشار یافته که نشان می‌دهد،  روسیه دقیقاً در مسیر عکس «گسترش ابتذال» محفل فاشیسم حرکت می‌کند.   به گزارش مسکونیوز،   طرح «ممنوعیت تبلیغات همجنس‌گرایان» به مجلس دوما ارائه شده.   یادآور شویم پیشتر نیز این طرح در پارلمان محلی سن پترزبورگ به تصویب رسیده بود و رسانه‌های غرب بر سر آن جنجال فراوان به راه انداختند،   تا به قول خودشان به جهانیان بگویند که چگونه «همجنسگرایان در روسیه سرکوب می‌شوند!»   

البته غربی‌ها نمی‌گویند به چه ترتیب می‌توان با «فروش» گرایش‌جنسی‌ انسان‌ها،  حقوق انسانی‌شان را تأمین کرد.  یا چگونه می‌توان هم حریم عمومی را به اشغال محافل مشخص درآورد،  حریم خصوصی انسان‌ها را  در رسانه‌های جمعی به «فروش» گزارد،   و هم مدعی دفاع از حقوق انسان‌ها شد؟   ابعاد اقتصادی این قماش «حقوق» در فرصت دیگری می‌باید مطرح شود.  ولی پافشاری محفل فاشیسم بین‌الملل بر این تضاد پایه‌ای در ادبیات سیاسی‌اش فقط یک دلیل مشخص می‌تواند داشته باشد.  در قاموس حضرات «گرایش به همجنس»،  می‌باید همچون دیگر ناهنجاری‌های اجتماعی نظیر «دین»،   «نژاد»،  «تعلقات گروهی و حزبی و ...» به ارزش گذاشته شود.  می‌باید پیرامون این ناهنجاری‌ها،  همچون «مقدسات دینی» حساسیت ایجاد کرد،  و همه روزه مشتی لات و اوباش را جهت تأئید و تکذیب آن به جان یکدیگر انداخت.   این شیوه‌ای است که با هدف فراهم آوردن زمینة سرکوب اجتماعی و تحمیل خفقان بر افکار عمومی اعمال می‌شود.

     

 












...











Share