شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۰


زوریه و سوریه!
...

مستراح چو پر گشت،  گنده‌تر شود

این سخنان حکیمانه که از «امثال و حکم» دهخدا استخراج شده به راستی وصف‌الحال حکومت اسلامی و اربابان‌اش است.  و این است «دلیل» وزیدن «نسیم معنوی» در متروی تهران.  آخوندها پس از اینکه سطح زمین را حسابی به کثافت کشیدند،   حوزة مأموریت مقدس‌شان را به زیر زمین‌ انتقال داده‌اند.  از سوی دیگر حاکمیت اسرائیل،   یعنی برادر دوقلوی حکومت جمکران که بیش از 32  سال است با تکیه بر طرح سرشار از نبوغ محفل برژینسکی به تاخت‌وتاز مشغول شده،   اخیراً جهت ممانعت از استقرار صلح در منطقه به «خودزنی» پرداخته و این عملیات را به گردن جیره‌خواران‌اش در نوار غزه می‌اندازد.   

البته «مجاهدین» غزه تهاجم به نظامیان اسرائیل را تکذیب کرده‌اند.   ما هم تردیدی نداریم که حضرات هیچ نقشی در این تهاجم نداشته‌اند.   به استنباط ما ملاقات «اهود باراک» با یکی از مقامات بلندپایة نظامی چین به مذاق بعضی‌ها خوش نیامده!   این ملاقات که در گیرودار مسافرت نیکولای پاتروشف به تهران،  و با هدف گسترش همکاری‌های نظامی چین و اسرائیل صورت پذیرفت در رسانه‌های جمکران به سکوت برگزار شد.   ولی سکوت  بوق‌های فاشیسم نمی‌تواند رخدادها را از چشم جهانیان پنهان دارد.   اگر رسانه‌های جمکران همکاری‌ نظامی چین و اسرائیل را مطرح نمی‌کنند،   دلیل موجه دارد!

انتشار چنین خبرهائی ارتباط حکومت قدرقدرت جمکران را با اسرائیل بر ملا می‌کند.   جریان از اینقرار است که از یک‌سو دولت چین مدافع برنامة هسته‌ای حکومت ملایان معرفی می‌شود،   و از سوی دیگر همین دولت با اسرائیل همکاری نظامی دارد!   این است دلیل خفقان رسانه‌های جمکران در مورد روابط چین و اسرائیل.  همین شرایط است که زمینه را برای هذیان‌گوئی امثال احمد خاتمی فراهم می‌آورد.   

به گزارش حنازرچوبه،  مورخ 29 مردادماه سالجاری،  داش احمدخاتمی در «همايش روحانيون مقيم مركز سازمان عقيدتي سياسي ارتش» اعلام داشت،‌   نظام‌مان خیلی خیلی محکم و «پولادین» است و «مردم» هم از ته دل نظام «مقدس» ما را پذیرفته‌اند:

«[...] نظام ما نظامي محكم و پولادين است و مردم نيز از عمق جان،  نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را پذيرفته‌اند[...]»

بله،   نظام‌شان هم پولادین است،  هم مورد پذیرش «مردم.»   بی‌دلیل نیست که چنین ترهاتی در فردای سالگرد کودتای 28 مرداد 1332منتشر می‌شود.  شاید بهتر باشد «داش‌احمد» برای ما توضیح دهند چگونه «عمق جان» تل موهوم «مردم»‌ را شناسائی فرموده‌اند؟  البته این قماش «آگاهی» به داش‌احمد و حکومت مرده‌شویان محدود نمی‌شود؛‌  کاترین اشتون و باراک اوباما هم از «خواست مردم» آگاه شده‌اند،   نه در کشور ایران که در سوریه!   چرا که   «خواست مردم» انتخابی نیست،  زوریه!   ویژگی خواست کذا این است که همواره در هم‌سوئی کامل با منافع ارتش «لچک‌نواز» ناتو قرار گرفته و می‌گیرد.     

دولت به خران دادی و حشمت به سگان
پس ما به تماشای جهان آمده‌ایم؟    

یانکی‌ها و اتحادیة اروپا با الهام از حکمت سیاست «گسترش گند» می‌خواهند سوریه را نیز به طویلة‌ اسلام تبدیل کنند و کاخ ریاست جمهوری دمشق را با ریش و «چادرسیا» به کثافت بکشند.  تبدیل مناطق مسلمان‌نشین به توالت یا «محل تخلی» ـ  به زبان شیرین رهبر «انقلاب‌شان» ـ  رکن اساسی سیاست آنگلوساکسون‌ها را تشکیل می‌دهد!   این است دلیل انتقاد «حسنی مبارک» از بشار اسد،‌  و این است دلیل تجلیل فصل‌نامة «فارین‌پالیسی» از تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران،‌   و ستایش باراک اوباما از «خواست مردم» در سوریه.   در تقابل آشکار با روسیه،   اوباما نیز همچون نوکران مستقل‌اش در جمکران شیفته و فریفتة تل موهوم «مردم» شده،   آنهم «مردم مسلمان.»

طویلة مقدس مک‌کارتی با سقوط بازار بورس و به دلیل افلاس فراوان ناچار به تغذیه از همان علوفه‌ای شده که پیشتر ویژة نشخوار روح‌الله خمینی و دیگر «انقلابیون» جهان اسلام تولید می‌کرد.   بی‌دلیل نیست  که امروز در مورد «سوریه» از زبان باراک اوباما همان می‌شنویم که 33 سال پیش در مورد شاه بر زبان خمینی جاری می‌شد:  «[...] باید برود،  باید به خواست مردم تن در دهد»  و ... و خلاصه «میزان رأی مردم است»،  چرا؟ چون عبارت مبهم «رأی مردم»،  فاقد تعریف حقوقی است.

 بر خلاف ادعای الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی،  رأی کذا هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد!   دمکراسی،  حاکمیت مجموعه قوانین انسان‌محور است بر جامعه،  حال آنکه هیچ دلیلی بر انسان‌محور بودن «رأی» مردم کذا در دست نیست.   به عنوان نمونه،  در آلمان نازی،  «مردم» طرفدار هیتلر بودند،   همچنانکه در بلندگوهای استعماری نیز در گیرودار کودتای 22 بهمن‌ماه 1357 مرتباً تکرار می‌کردند که «انقلاب‌شان» مردمی است و «مردمی» هم بود،   فقط «پشتوانة ملی» نداشت! 

روزی که ارتش شاهنشاهی برای تأمین منافع لندن و واشنگتن در کنار «مردم» قرار گرفت،   شیخ مهدی بازرگان به نخست‌وزیری منصوب شد و جمعیت انبوهی با عربدة‌ «بازرگان،  بازرگان،  نخست وزیر ایران» خیابان شاهرضا را به اشغال خود درآوردند.  شوت‌وپرت‌ها به کنار،  حضرات خواهان تعیین نخست وزیر در خیابان بودند،   چرا؟ چون نخست‌وزیر خیابانی را در خیابان هم برکنار می‌کنند؛   برای تحقق این امر نیز بسیج لات و اوباش کافی است.  به عبارت دیگر،  حضرات خیابانی را همانطور می‌برند که آورده‌اند.   شاهد بودیم که «دکتر» محمد مصدق نیز به همین ترتیب برکنار شد.  پس از ترور رزم‌آرا،  ‌ مصدق «نفت را ملی کرد» و با «قیام شاه و مردم» در جایگاه «قهرمان ملی» قرار گرفت.  یادآور شویم ترور رزم آرا نیز نوعی «قیام مردمی» بود که «اسدالله علم» نقش عمده‌ای در آن ایفا کرد.   پیشتر در اینمورد به تفصیل توضیح داده‌ایم،   فقط تکرار می‌کنیم که جنجال پیرامون تقابل مصدق با شاه،  یک جنگ زرگری بود،  با هدف تاراج ملت ایران.  همچنانکه سناریوی مخالفت خمینی با شاه نیز در همین مسیر ساخته و پرداخته شد.

پیش از ادامة مطلب جهت پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ لازم است یک پرانتز باز ‌کنیم تا در مورد مصاحبة فرح پهلوی با بی‌بی‌سی توضیحاتی بیاوریم.   فرح پهلوی می‌گوید به کارهای «فرهنگی ـ اجتماعی» مشغول بوده و رهبران جبهة ملی را نمی‌شناخته.   به فرض که چنین سخنانی درست باشد،   این پرسش مطرح می‌شود که چگونه «نایب‌السلطنه» تا این حد از مسائل سیاسی کشور بی‌اطلاع بوده؟   در واقع،   فرح پهلوی با این سخنان به خودتخریبی پرداخته و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود ممکن است ایشان خود را «مخالف شاه» نیز به شمار آورند!  حسنی مبارک هم به دلیل سرکوب مردم سوریه از بشار اسد انتقاد فرموده؛  هیچ هم خنده ندارد!  و اما  دولت روسیه مواضع آمریکا و اتحادیة اروپا را در مورد سوریه محکوم کرده. 
ا
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌مورخ 18 اوت 2011،  دولت روسیه رسماً مخالفت خود را با براندازی در کشور سوریه اعلام داشت و تلویحاً به باراک اوباما گفت،  «شات آپ!»   این است یکی از فواید سقوط اتحاد جماهیر شوروی!    اگر کودتای حضرت گورباچف پیروز شده بود،  یانکی‌ها و متحدان‌شان در اتحادیة اروپا همان برنامه‌ای را که در دوران جیمی‌کارتر در ایران به مورد اجرا گذاردند،   در سوریه نیز به روی صحنه می‌بردند.  برنامة اینان در ایران چه بود؟   توسل به «نقض حقوق بشر»،  با هدف براندازی «شاه» و تحمیل حکومت «شیخ‌شاهی» به ایرانیان؛  اینهمه جهت گسترش نقض حقوق بشر در کل منطقه!   

این برنامه همچنانکه شاهد بودیم در کمال موفقیت به اجرا گذاشته شد،   و نه تنها ایران،  که تمامی کشورهای مسلمان‌نشین را در منجلاب توحش و توهم «جمع باوری» و «گله‌نوازی» و «مردم‌پرستی» فرو برد.  و می‌بینیم هنوز که هنوز است،  سگ‌های‌ هار استعمار از استخوان لذیذ «خواست مردم» تغذیه می‌کنند.   و برای جاودانگی این استخوان «مقدس» است که رادیوفردا،  بی‌بی‌سی و رادیوزمانه همچنان به خشتک «مردم» دخیل می‌بندند تا عبارات مبهم «خواست مردم»،  «رأی مردم»،  «هویت مردم» و «سنت‌های مردم» را بجای «انسان‌محوری» بنشانند.  از رادیوزمانه آغاز کنیم که پروپاگاند مهوع محفل «بیلدربرگ» را از زبان الکن تاج‌زاده به خورد مخاطب می‌دهد.

تاج‌زاده از ساواکی‌های «دونبش» به شمار می‌رود که مهم‌ترین کاربردشان تبدیل شدن به زندانی تزئینی است.   زندانیان تزئینی همواره از شکنجه‌هائی که هرگز متحمل نشده‌اند قصه می‌بافند،  و ادعا می‌کنند که به طور «معجزه‌آسا» از اعدام نجات یافته‌اند!  جالب اینجاست که این قماش «معجزه»،  در مسیر زندگی ننگین اینان مسلسل‌وار تکرار می‌شود.   به عنوان نمونه،   پس از معجزة اول،  یعنی آزادی از زندان،  درهای وزارت‌خانه‌ها نیز «به صورت معجزه‌آسا» به روی حضرات گشوده شده و مسلماً ریشة این «گشایش» را می‌باید در «مفاتیح‌الجنان» جستجو کنیم.   کتاب دعائی که مجموعه‌ای است از اوراد و ترهات و مزخرفات و کشکیات به زبان عربی.  از اینرو این «کتاب مقدس» به طور «معجزه‌آسا» با کمبود کاغذ و چاپخانه و ... روبرو نشده و نمی‌شود.   در این مجموعه برای همة «مشکلات»،  یک یا چندین «ورد» وجود دارد؛  کافی است ورد را بخوانید تا قادر متعال مشکل‌تان را آناً برطرف کند.   از مطلب دور افتادیم بازگردیم به سخنان ابله‌پسند تاج‌زاده.

این ‌فرد که یا هنوز به تضاد پوپولیسم و دمکراسی پی نبرده یا مخاطب‌اش را ابله پنداشته،  می‌گوید،   «چون امام گفته بودند میزان رأی مردم است،  ما نگفتیم  دمکراسی.»   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم اصلاح‌طلبان مفلوک چون دکان اسلام‌فروشی‌شان کساد شده به تحریف دمکراسی پرداخته ‌و «رأی مردم» را با دمکراسی طاق می‌زنند.

البته در این روند «مقدس» یعنی گسترش «گند» از طریق پرکردن توالت،   سایت زمانه تنها نیست؛   رادیوفردا نیز «دکتر» رامین جهانبگلو را جهت تحریف «مدرنیته» به میدان آورده و ایشان یک مدرنیته‌ای تعریف کرده‌اند که بیا و ببین!   آنحضرت از یک‌سو انسان‌محوری را در این «مدرنیته»  از میان برده‌اند،‌  و از سوی دیگر،  هم‌صدا با آخوندهای جمکران «دمکراسی» را «غربی» معرفی فرموده‌اند.   به عبارت دیگر،  در قاموس این «فیلسوف» کبیر حاکمیت قوانین انسان‌محور،  و در نتیجه «انسان» محدودة جغرافیائی هم پیدا کرده!   خارج از این محدوده که «غرب» نامیده می‌شود،   نه انسان وجود خواهد داشت و نه دمکراسی!  حال آنکه   اگر رامین‌جان کمی بیشتر مطالعه می‌کردند،   بزرگ‌ترین دمکراسی جهان،  یعنی «هند» را خارج از همین محدوده می‌توانستند ببینند!  افسوس که دلارهای پشت‌سبز راه بر دیدگان‌شان بسته.   

سایت رادیوفردا،   مورخ 28 مردادماه 1390،   در مطلبی تحت عنوان «نسل جدیدی از روشنفکر ایرانی مدرنیته را دشمن نمی‌داند» از قول «پروفسور» جهانبگلو چندین دروغ شاخدار به ما تحویل می‌دهد.   نخست اینکه در ایران طرفداران خمینی و توحش و تحجر «روشنفکر» بوده‌اند،   دیگر آنکه این روشنفکران دمکراسی غربی را تحقیر کرده‌اند:

«[...] روشنفکران ایران طرفدار انقلاب بودند [...] روشنفکران [...] با تحقیر اصول دموکراسی غربی [...] وظیفه و رسالت اصلی خویش را از یاد بردند[...]»

پروفسور جهانبگلو در ادامة همین پوچیات می‌فرمایند،   «پادزهر» چنین گرایش‌های روشنفکرانه‌ای همان گفتگوی تمدن‌هاست!  یادآور شویم «گفتگوی تمدن‌ها» همان سیرک عموسام است که در آن امثال محمد خاتمی و یورگن هابرماس با توسل به اصل جادوئی «ترادف‌کلی» ضمن نفی انسان‌محوری برای ارباب معلق‌ها می‌زنند و «انسان‌دینی» و «بومی» را بجای «انسان» می‌نشانند:      

 «[...] گفت‌وگوهای میان‌فرهنگی [...] پادزهر گرایش‌های جامد و تحول‌ناپذیر نسل‌های قبلی روشنفکری ایران [...] شالودة رویاروئی روشنفکران [...] با مدرنیتة جهانی شده‌ [...] از نگاه این [...] روشنفکران [...] مدرنیته نه به مرتبه ابزار مادی تنزّل می‌آید [می‌یابد] و نه [...] دشمن هویت ایرانی به شمار می‌آید [...]»

چه مدرنیته‌ای است!   این مدرنیته «هویت ایرانی» را محترم می‌شمارد.  هویتی که رامین جهانبگلو تعریفی از آن ارائه نداده،   در نتیجه مدرنیتة‌ کذا «دینی» و «بومی» شده و با در نظر گرفتن گرایشات سیاسی و محفلی رامین‌جان مدرنیتة کذا به اسلام خوب و سبز و رحمانی نیز ارادت می‌ورزد.   روشن‌تر بگوئیم این همان مدرنیته‌ای است که در تقابل با انسان‌محوری قرار می‌گیرد.   این کالای بنجل را در محفل فرانکفورت اختراع کرده‌اند،   تا برای فاشیسم یک چارچوب ابله‌فریب و شبه‌فلسفی سر هم کنند.   از اینرو «مستر» جهانبگلو همچون امام‌شان به همه «نصیحت  هستند» که در راه اسلام فداکاری کنند:‌

 «[...] روشنفکری ایران به راستی پذیرفته [...] ‌ذهن پرسشگر خود را در قربانگاه هر ایدئولوژی فدا نکند [...]»

اگر سخنان ژرف دکتر جهانبگلو را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت: روشنفکری ایران می‌باید ذهن خود را در راه یک ایدئولوژی خوب فدا کند!   وقتی طرفداران توحش و تحجر و دین ضداستبداد را «روشنفکر» بدانیم،  مسلم است که این سیه‌فکران می‌باید «ذهن پرسشگر» خود را نیز در سلاخ‌خانة سازمان سیا فدا کنند.  حال به جناب پروفسور باید گفت،   اگر روشنفکران مورد اشارة سرکار «ذهن پرسشگر» ‌داشته باشند،  هرگز به زنجیر «تعبد» و ایدئولوژی گرفتار نخواهند آمد.   در واقع روی سخن شما نه با روشنفکر،  که با فعلة فاشیسم است.   این فعلة فاشیسم است که کودتای ننگین ارتش ناتو در ایران را «انقلاب» می‌خواند.   همین قماش «روشنفکران» هستند که در سراسر جهان پیرامون انقلاب‌تان جمع شده و هر کدام برای یک گوشه‌اش سینه می‌زنند.   حتی یک‌نفر این کودتا را به نام واقعی‌اش نخوانده.   همه کور و کر و لال شده‌اند؛   «مصلحت» چنین ایجاب می‌کند.                     

خود را کور و ‌کر و لال نمایاندن از ویژگی‌های دکان حقوق‌بشر یانکی‌هاست.   این بیماری  هنوز که هنوز است درمان نشده و گاوچران‌ها نه تنها دخالت مستقیم‌شان را در کودتای شیلی انکار می‌کنند که قتل سالوادور آلنده،   رئیس جمهور منتخب این کشور را نیز به عنوان «خودکشی» در بوق گذاشته‌اند،  آنهم خودکشی با دو گلوله!   البته اینان در مورد ساحل عاج نیز همین روند را در پیش گرفته و چنین وانمود می‌کنند که پس از رفع «تقلب انتخابات» که سگ را بجای کله‌پز نشاند،   شهر امن و امان است و  تصفیه‌های خونین هم صورت نمی‌گیرد!  

همین حقوق‌بشر فروشان در دوران صدارت شیخ مهدی نیز خفقان گرفته بودند تا پایه‌های کودتا خوب مستحکم شود و امسال در سالگرد کودتای 28 مرداد،   شیخ احمد خاتمی بتواند دم از «نظام پولادین» بزند!   حال که به کودتای شوارتسکف رسیدیم یادآور شویم در دوران درخشان صدارت شیخ مهدی،  روز 28 مرداد 1358 برنامة کودتا در کردستان ایران ادامه یافت.   و سایت زمانه،  مورخ 27 مردادماه سالجاری برای به ارزش گذاردن محمد مصدق، تهاجم نظامی به کردستان را بهانه کرده!   به عبارت دیگر،   حضرات دست از دامان دکتر مصدق‌شان،   یا همان «قهرمان ملی» نمی‌شویند.   البته حق دارند؛   خدمات مصدق به استعمار قابل اغماض نیست.  پیشتر در اینمورد به تفصیل گفته‌ایم و دلیلی برای تکرار مکررات نمی‌بینیم.   پس بهتر است برویم به سراغ مطالب تازه و مفرح.   

به عنوان نمونه،   بپردازیم به محبوبیت واژة «اخته» نزد «اصلاح‌طلبان» جمکران و شوروی سابق،  یعنی سیمین بهبهانی و میکائیل گورباچف!   بالاخره وقتی بین کاترین اشتون،   داش احمد خاتمی و باراک اوباما «تله‌پاتی» برقرار می‌شود و هر سه یک دل و یک صدا بر طبل «مردم» می‌کوبند،   چرا بین «سیمین» و «میکائیل» که در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کنند، این ارتباط برقرار نشود؟

حاجیه سیمین بهبهانی جفتک‌پرانی‌های وزارت ارشاد به آثار کلاسیک ادبی ایران را غنیمت شمرده و فرموده‌اند، « زبان فارسی را نمی‌شود اخته کرد.»   حضرت میکائیل گورباچف نیز در سایت انگلیسی زبان نووستی،   مورخ 19 اوت سالجاری به «اخته کردن» دمکراسی اشاره کرده‌اند!   به گزارش نووستی،  میکائیل گورباچف در مصاحبه‌اش با «بی‌بی‌سی» ولادیمیر پوتین،  نخست وزیر روسیه را به اخته کردن دمکراسی متهم کرده.    نه اینکه شخص گورباچف که عمری را به دست‌بوسی در «حزب» گذرانده،   خیلی به دمکراسی تعهد داشت!
در هر حال،   سایت فارسی نووستی،  مورخ 28 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «امکان موفقیت کودتای سال 1991 در اتحاد شوروی وجود داشت؟»  می‌کوشد نقش ایشان را در کودتای ناکام تکذیب کند!

«دیمیتری بابیچ» نویسندة مطلب می‌گوید،   پیام اعضای کمیتة دولتی وضعیت فوق العاده به ملت شوروی به شکست سیاست اصلاحات گورباچف اشاره داشته و مسلماً متن پیام کودتاچیان نمی‌توانست مورد پسند گورباچف قرار گیرد.   «بابیچ» از این مختصر نتیجه می‌گیرد که ادعای شرکت تاواریش مذکور در کودتای ناکام بی‌پایه است:‌

«[...] بعید بود گورباچف از چنین جملاتی خوشش بیاید و به این دلیل [...] شرکت مخفیانه وی در کودتا که [...] پس از شکست کودتا توسط اعضای کمیتة دولتی [...] و همچنین یلتسین مطرح شد،   خیلی باورکردنی به نظر نمی‌رسد[...]»

بین خودمان بماند؛  مطلب ایشان،  مستدل و محکم و خیلی باورکردنی به نظر می‌رسد!  در اینسوی خزر،  ما در جریان جزئیات نیستیم،   ولی یک اصل اساسی را مد نظر قرار می‌دهیم و آن اینکه پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان،   ایالات متحد به هیچ عنوان خواهان فروپاشی شوروی نبود!  کاملاً بر عکس!   یانکی‌ها برای حفظ یک شوروی لرزان و متزلزل آمادة همه نوع فداکاری بودند،   چرا؟  چون شوروی گورباچف یک کشور شکست‌خورده و مفلوک بود و حاکمیت‌اش جز تأئید سیاست یانکی‌ها هیچ راهی در برابر خود نداشت،   حال آنکه یک روسیة قدرتمند نه تنها برای گاوچران‌ها که برای اتحادیة‌ اروپا و اسرائیل نیز تهدید به شمار می‌رفت.  

اگر شوروی به همان وضعیت متزلزل بر جا می‌ماند،   در میانمدت تمام مناطق مسلمان نشین‌اش را از دست می‌داد و در محاصرة‌ حکومت‌های توحش‌پرور نظیر حکومت جمکران قرار می‌گرفت،   و اراذل و اوباشی نظیر ژنرال فیروزآبادی در مرزهای‌اش سیاست تعیین می‌کردند.  یک روسیة‌ مفلوک و منفعل ناچار بود از سیاست‌های غرب بدون چون و چرا پیروی کند.  خلاصه اگر چنین می‌شد،‌  نه شاهد شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه می‌بودیم و نه ارتش ایالات متحد مجبور می‌شد جهت حفظ اوباش اسلام‌گرا در افغانستان  قدم رنجه فرموده سینه‌اش را سپر گلوله کند!   اگر چنین می‌شد،  دولت روسیه نمی‌توانست بر ضد شهرک‌سازی اسرائیل،  تجهیز جمکران به سلاح هسته‌ای و سرانجام  براندازی در سوریه موضع‌گیری نماید.   

به همین دلیل بود که جرج بوش اول کاسة داغ‌تر از آش شده،   به گورباچف در مورد کودتا هشدار داد!   اگر چنین می‌شد،  سران آمریکا و اروپا اینچنین به افلاس نمی‌افتادند که در جایگاه جیره خواران‌شان در جمکران بنشینند و رسوا شوند!   افلاس است که باراک اوباما را امروز بجای امام «روشن ضمیر» میرحسین موسوی نشانده،  و علی‌خامنه‌ای را در جایگاه شهبانوی هنرپرور قرار داده.   همین افلاس کاردینال راتزینگر را نیز به سنگر مدافع «اخلاق» پرتاب کرده!   بله،   سوابق درخشان حضرت «جرمن شپرد» در لاپوشانی کودک‌باره‌گی کشیش‌های کاتولیک  را فراموش کنید؛  ‌ پاپ در حنازرچوبه به شدت از «بی‌اخلاقی» انتقاد کرده! 

از آنجا که فاشیست‌ها با صراحت منطقی بیگانه‌اند،   پیوسته در عرصة‌ مفاهیم «ویراژ» می‌دهند. اینچنین است که شعار خر رنگ کن «میزان رأی مردم است» را از زبان باراک اوباما می‌شنویم.   این شعار احمق‌پسند که در طویلة ‌مک‌کارتی جهت بازنشخوار امام روشن‌ضمیر تولید شده بود و آن را به دهان «دیگران» هم گذاردند،   اینک به خوراک حاکمیت یانکی‌ها تبدیل شده.   باراک حسین اوباما اطمینان حاصل کرده که «مردم» سوریه با بشار اسد مخالف‌اند.   دلیل هم روشن است.   با نیم نگاهی به تصاویر همسر بشار اسد می‌توان دریافت اوباما به چه دلیل بر طبل «مردم» می‌کوبد.   

در یک کشور مسلمان‌نشین،   ریش و چادرسیا از الزامات «ساختار دولت» است.   مخالفان بشار اسد طرفدار دمکراسی نیستند،   اینان طرفدار تحمیل نماد بردگی و توحش بر زنان هستند و همین کافی است تا مخالفان در منظر کاخ‌سفید مشروعیت یابند.   استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه،   نان اسرائیل را حسابی در روغن شناور می‌کند.   سازمان سیا یک جانور وحشی نظیر خمینی را در جایگاه «رهبر مخالفان» قرار می‌دهد و شیپورهای‌اش نیز در آستین این رهبر قدر قدرت فوت می‌کنند و به ما می‌گویند که این رهبر فره‌وش جز نابودی اسرائیل نمی‌خواهد و با مذاکرات صلح هم مخالف است!   در نتیجه،   چنان بحرانی به راه می‌افتد که حقوق فلسطینی‌ها به فراموشی سپرده خواهد شد.  این سناریوئی است که یانکی‌ها برای خودشان نوشته و خواهان اجرای آن هستند.   ولی اینبار گویا انگلستان نمی‌تواند با برادران دینی‌اش در آنسوی آتلانتیک همراهی کند!   

شاید به همین دلیل سفارت بریتانیا در کابل مورد تهاجم «طالبان» قرار گرفت!   برخلاف اوباما که صریحاً با عضویت فلسطین در سازمان ملل مخالفت کرد،   دولت بریتانیا هیچ موضع مشخصی اتخاذ نکرده و دیدیم که مینی کودتای نروژ،   به صورت دیگری در بریتانیا «بازتولید» شد.  ولی یانکی‌ها هر چند نیک ورد آورده‌اند،   سوراخ دعا را بکلی گم کرده‌اند!   مصر منطقة نفوذ انگلستان است و اگر پیمان صلح اسرائیل با مصر به زیر سئوال برود،  سقوط حکومت «پولادین» جمکران نیز حتمی خواهد بود،‌  و در اینصورت نان یانکی‌ها در ایران آجر می‌شود،  و همة امید و آرزوهای‌شان نقش بر آب خواهد شد؛  تهاجم به عراق برای اینان فقط بهانه‌ای بود جهت حضور در ایران.   حال می‌باید از دیمیتری بابیچ،  تحلیلگر نووستی بپرسیم استدلال ما را هم «باورنکردنی» می‌داند؟














...









   

Share



چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۰


اشتر و دشه!
...

هم‌میهنان گرامی!   اعلامیه جهانی حقوق بشر را رها کرده،   «نامة علی به مالک اشتر» را دریابید!  امروز معلوم شد نامة من‌درآوردی و مبهم «علی به مالک اشتر» معیار حقوق بشر است!   به گزارش بی‌بی‌سی،‌  مورخ 26 مردادماه 1390،  متن اعلامیة‌کذا از سوی دانشجونمایان جمکران در اختیار کاردار سفارت بریتانیا قرار گرفت تا «از علی آموزند» حقوق بشر!   بله وقتی علی اعلامیه حقوق بشر صادر کند،  نظارت بر این «حقوق» نیز از وظائف میراث‌داران کلنل آیرون‌ساید خواهد بود.  

صالحی،  وزیر امور خارجة حکومت مرده شویان به محض ورود به مسکو،  ضمن بازنشخوار شعارهای پوسیدة کودتای کلنل آیرون‌ساید روشن‌ضمیر،‌  کوفتن بر طبل «استقلال» را از سر گرفت.   ادعای «استقلال» حکومت دست نشانده،   یعنی استقلال اربابان‌اش؛   و اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن نشسته‌اند.   به همین دلیل است که پادوهای‌شان با صدور بیانیه‌های مضحک‌،  از میرحسین موسوی و شیخ کروبی تصویر «حسین مظلوم» ارائه می‌دهند و مدعی می‌شوند،   این دو جنایتکار را زندانی کرده‌اند.  همزمان بوق‌های استعمار می‌کوشند پیرامون «توهم سبز» ایجاد «اجماع» کنند.   برای تحقق این «سنگر حق» فراگیر است که در کمال بی‌شرمی شایع کرده‌اند دین‌فروشان «توهم سبز» با سکولارها و طرفداران دمکراسی به گفتگو نشسته‌اند!

هر چند پیشتر هم گفته‌ایم،   ولی برای پایان دادن به این شایعات ابله‌ فریب،  لازم است تکرار کنیم،  طرفداران دمکراسی هرگز با فاشیست‌ها «گفتگو»‌ نخواهند کرد؛   چرا که زبان «انسان‌محوری» زبان منطقی است،   حال آنکه زبان توهم‌سالاری و باورفروشی «منطق ستیز» است.   ولی به مصداق «نرود میخ آهنین در سنگ»،   ساواک جمکران،   به پیروی از فرامین اربابان در لندن و واشنگتن به گرم کردن تنور توحش سبز مشغول شده،   تا همانطور که «خمینی» و  «انقلاب‌اش» را به بهای کلان به شوت‌وپرت‌ها و ملت ایران فروخت،  یکبار دیگر همین توحش را از طریق میرحسین «مظلوم» و امیرارجمند «معصوم» به ما تحمیل کند.  دلیل هم اینکه مقام معظم رهبری سخت به افلاس افتاده‌اند. 
                   
گویا اوضاع «حاخ‌علی» و شرکاء بیش از آنچه می‌پنداشتیم خراب است!   سفارت حکومت اسلامی در «باکو» شکرخوری‌های ژنرال فیروزآبادی را ناشی از «سوء‌تفاهم» دانسته،   و مسئولیت نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی‌های او را بر دوش «رسانه‌ها» گذارده!  به عبارت دیگر،  وزارت امورخارجة جمکران تلویحاً می‌گوید،   فیروزآبادی «بچة» خوبی است و هرگز از این غلط‌ها نمی‌کند.   

سایت نووستی،   مورخ 25 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «نگاهی به مطبوعات روسیه و ایران،  25 مرداد» به نقل از رسانة‌ اینترنتی «روز» می‌نویسد،  چند روز پس از اظهارات تند فیروزآبادی،   و احضار سفیر حکومت اسلامی در باکو،   سفارت جمکران در این شهر اظهارات «بالاترین» مقام نظامی حکومت اسلامی را تکذیب کرد:   

«[...] سفارت [حکومت اسلامی] در باکو دیروز با انتشار بیانیه‌ای به کلی منکر اظهارات هفتة گذشتة رئیس ستاد نیروهای مسلح کشور علیه رئیس جمهور آذربایجان شد [در این بیانیه آمده است] انتشار این خبر به خاطر سوء‌تفاهم رسانه‌های جمعی به وجود آمده [...]»

نووستی در ادامه می‌افزاید،‌   اما دفتر فیروزآبادی از تأئید بیانیة واحد مطبوعاتی سفارت حکومت اسلامی در باکو خودداری کرده.   به عبارت دیگر،   واحد مطبوعاتی وزارت امورخارجة مرده‌شویان برای رفع و رجوع لات‌بازی «بالاترین» مقام نظامی حکومت «مستقل» بیانیة کذا را صادر کرده،  به این امید که آب‌ها از آسیاب بیفتد:

«[...] با این حال دفتر رئیس ستاد نیروهای مسلح کشور اظهارات فیروزآبادی را تکذیب نکرده [...]»

ژنرال «دکتر» فیروزآبادی هم که نمی‌توانستند سخنان ابلهانه‌شان را شخصاً تکذیب کنند،  چرا که «کرامت»،  «عزت» و به ویژه «استقلال» نظام پوشالی خدشه‌دار می‌شد.  از اینرو مقام معظم رهبری «نخبگان نظام» را جهت یافتن «راه حل» به ضیافت افطار دعوت فرمودند.  می‌دانیم که قدرت «تفکر» نخبگان جمکران با شکم‌چرانی‌های «ارزشی»،‌  و به ویژه با فشار بادهای ناشی از آن‌ها ارتباط مستقیم دارد.   باری حضرات پس از شرکت در میهمانی کذا و انباشتن «خندق ‌بلا» با برنج آمریکائی و مرغ اسرائیلی،  استعداد و نبوغ‌شان شکوفا شده،   «ستایش» از شکست اسرائیل در «جنگ 33 روزه» را برای خروج از بحران «تیمسار» فیروزآبادی مناسب یافتند.   با نیم نگاهی به تصویر «ضیافت» در قلعة حیوانات که در بسیاری از سایت‌ها منتشر شده،   می‌توان به غیبت احمدی‌نژاد و رفسنجانی،  و همچنین به علل شکوفائی نبوغ نخبگان جمکران بهترپی برد!

خلاصه امروز سایت حنازرچوبه،   متن سخنرانی فیروزآبادی را انتشار داد و معلوم شد حکومت جمکران از شکست اسرائیل در جنگ کذا خیلی «شاد و خرسند» شده.  به یاد داشته باشیم که در پی شکست اسرائیل،   شیخ حسن نصرالله حاضر نشد با مقامات حکومت مرده‌شویان ملاقات رسمی داشته باشد!   در ضمن بده بستان قبیلة‌ «ئوفر» با حکومت «مستقل» را از یاد نبریم،  و بازگردیم به فیروزآبادی در سایت نووستی.   

با توجه به لگدپرانی «بالاترین» مقام نظامی حکومت اسلامی به آذربایجان،  و با در نظر گرفتن سوابق مقام کذا می‌توان چارچوب فعالیت ژنرال فیروزآبادی را مشخص کرد.   برای ایجاد تنش،  و گسترش منافع اربابان در لندن و واشنگتن،  جفتک‌پرانی تیمسار می‌باید در جنوب کشور «بومی»،‌   و در شمال ایران «دینی» باشد.  از اینرو فیروزآبادی در آذربایجان از «چادرسیا» و توحش دین حمایت می‌کند،   و همزمان خلیج فارس را «دریای پارس» می‌خواند: ‌

«[...] این نخستین بار نیست که اظهارات [فیروزآبادی برای حکومت اسلامی] دردسرساز [‌...] می‌شود.   اوایل فروردین سال‌جاری خبرگزاری‌ها [...] گزارش داده  بودند که [...] حسن فیروز‌آبادی [...] نام و مالکیت و تعلق خلیج فارس به ایرانیان را مسلم دانسته [...]»

اظهارات ابلهانة جانشین خامنه‌ای در نیروهای مسلح،   اعتراض شورای همکاری خلیج فارس را به همراه داشت؛   اعضای این شورا ضمن انتقاد از مواضع تحریک‌آمیز فیروزآبادی به این گوسالة‌ ننه حسن تفهیم کردند که «خلیج فارس» متعلق به ایران نیست،  خلیجی است که چندین کشور دیگر نیز در حاشیه‌اش از حق و حقوقی برخوردارند.   جالب اینجاست که آنزمان نیز برای رفع و رجوع خوشرقصی‌های «جناب تیمسار» برای ارباب،   علی‌اکبر صالحی ناچار به دخالت شده بود.   ایشان دم‌جنبانی فیروزآبادی برای استعمار را «خبرسازی» خواندند! حال آنکه این فرد به دلیل حماقت و بی‌شعوری در کمال «آزادی» و«استقلال» به ایجاد تنش مشغول است تا اربابان به اهداف مقدس‌شان،  یعنی قرار دادن ایران در انزوای سیاسی از طریق  گسترش تنش و بحران دست یابند.   

اینان به دلیل حماقت و مزدوری فیروزآبادی،  هر گاه مصلحت بدانند قلادة این سگ وفادار یانکی‌ها را باز می‌کنند تا ایشان وق‌وق فرمایند!   این همان نقشی است که پیشتر روح‌الله خمینی ایفا می‌کرد و اینک به دلیل تغییر شرایط،  خامنه‌ای دیگر نمی‌تواند عهده‌دار آن شود،   در نتیجه فیروزآبادی را مأمور نفس‌کش‌طلبی‌های «ارزشی» کرده‌اند.   به همین دلیل است که علی‌خامنه‌ای در برابر عربده‌جوئی «تیمسار» خفقان گرفت،  و این وظیفه را به وزارت امورخارجه محول کرد:     
   
« آن زمان [صالحی] وزیر امورخارجه [...] که در قطر به سر می‌برد [...] طی یک نشست خبری اعلام داشت:  [فکر نمی‌کنم این خبر صحیح باشد] همواره اعلام کرده‌ایم که به حاکمیت ملی [...] کشورهائی که با آن‌ها ارتباط داریم،  احترام می‌گذاریم [...]»  

اگر سخنان صالحی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم،   خواهیم داشت:  به تمامیت ارضی کشورهائی که با آن‌ها ارتباط نداریم «احترام» نمی‌گذاریم!   آن‌ها که دوران صدارت شیخ مهدی را به یاد دارند،   از تشابه نقش «صالحی» با ایشان مبهوت خواهند شد.   آن‌زمان نیز خمینی،   همچون فیروزآبادی به رقص شکم برای ارباب مشغول بود و شیخ مهدی وظیفه داشت یاوه‌گوئی‌های امام‌اش را مرتباً رفع و رجوع کند.   اما این‌بار به قول معروف کار بیخ پیدا کرده!   در نتیجه،   یک‌روز پس از انتشار گزارش نووستی پیرامون این ماجرا،  بنگاه حنازرچوبه،   با انتشار اظهارات «دکتر» فیروزآبادی در ستایش از جنگ 33 روزه،   در واقع به ماستمالی شکرخوری‌های اخیر ایشان پرداخت تا همزمان تیمسار سرلشکر دکتر فیروزآبادی را نیز مخالف آمریکا و اسرائیل معرفی کند.   حال آنکه حکومت اسلامی مجموعه‌ای است دست‌نشانده که با اربابان‌اش روابط پنهان برقرار کرده تا بتواند خود را طرفدار حقوق فلسطینیان و «ضدآمریکائی» بنمایاند.  دروغ چرا؟ هیچ «چسب دوقلوئی» نمی‌تواند این حکومت مفتضح و دست‌نشانده را به مخالفان سیاست‌های آمریکا و بریتانیا بچسباند.  

اما بعضی‌ها نوع ویژه‌ای از «چسب دوقلو» در آشفته بازار جمکران به معرض فروش گذاشته‌اند که «همه چیز» را می‌چسباند.    با توسل به این چسب جادوئی است که الاغ‌های ‌طویلة‌ مک‌کارتی،   به زعم خود موفق شده‌اند پافشاری شاپور بختیار بر «گذار قانونی به دمکراسی» را با لات‌بازی و عربده‌جوئی و قانون‌شکنی رهبران خودفروختة «جنبش سبز» در ترادف قرار دهند و از واژة مبهم «ایستادگی» دفاع کنند!   

حضور این «برادران» فرهیخته و جیره‌خوار طویلة کذا بگوئیم،   «ایستادگی»، ‌ «مقاومت» و «مبارزه» و غیره زمانی به «ارزش» تبدیل می‌شود که «انسان‌محور»،  یعنی «منطقی» باشد.   حال آنکه هیاهوی میرحسین جلاد و شرکای‌اش پیرامون «تقلب در انتخابات»،  همچون عربده‌جوئی‌های امام روشن ضمیرشان،  «منطق‌گریز» و «انسان‌ستیز» است،  چرا؟   چون ابراز مخالفت با حکومت از راه‌های ضددمکراتیک،  یعنی قانون‌شکنی و ایجاد آشوب همواره به گسترش خشونت و سرکوب منجر شده،  می‌شود و خواهد شد.    «مبارزات» رهبر «انقلاب‌تان» همچون «ایستادگی» رهبران «جنبش سبزتان» در برابر «حاکم ظالم» هیچ نیست جز خوش‌رقصی و دم‌جنبانی برای اربابان در لندن و واشنگتن.  

در این راستا توسل به شاپور بختیار جهت به ارزش گذاردن مشتی دجال و خودفروخته نظیر کروبی و موسوی،  همچنانکه پیوند زدن بختیار به دربار پهلوی فقط می‌تواند نشان رذالت،‌  حماقت و شارلاتانیسم باشد.  طی 37 روز صدارت‌اش،   شاپور بختیار هم از آشوب‌طلبی‌های مصدق،  و هم از غوغاسازی‌های دربار پهلوی جدا شد.   و به همین دلیل است که ما از طرفداران استقرار دمکراسی می‌خواهیم کنش و میراث شاپور بختیار را فقط طی این 37 روز مد نظر قرار دهند.  زمانیکه او مسئولیت سیاسی داشت.

پیشتر گفتیم،   باز هم تکرار می‌کنیم،   استعمار سفله‌پرور است.   و به همین دلیل بهترین گزینة استعمار برای ملت ایران همان امیرعباس هویدا بود و اعلیحضرت هم از این گزینة استعماری هیچ شکایتی نداشتند.   اما با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید،  حزب دمکرات آمریکا برای تکمیل سیاست اصلاحات «جان.  اف.  کندی» در ایران،  یعنی گسترش آشوب و بحران،   اعلامیة جهانی«حقوق بشر» را به ابزاری جهت گسترش سرکوب ملت ایران و استقرار حکومت «شیخ‌شاهی» تبدیل کرد.  شوت‌وپرت‌ها به کنار،   یانکی‌ها برای تحقق این هدف‌ «مقدس»،   نه تنها از همکاری نهضت خودفروختة عاظادی و سران جبهة به اصطلاح «ملی» برخوردار شدند،  که از همیاری دربار،   و اکثر سران نیروهای «نظامی ـ امنیتی»،  و به ویژه اراذل و اوباش وابسته به شهربانی و نانخورهای ساواک بهره گرفتند.  

برخلاف ترهات‌پراکنی جیره‌خواران استعمار،   به ویژه «دکترها» که در «بی‌بی‌سی» و رادیو فردا،  نارضایتی ایرانیان از پهلوی‌ها را به حساب طرفداری‌ ما ملت از آخوندهای با دستار و بی‌دستار گذارده‌اند،‌   اعتراض گستردة زنان ایران به اظهارات ابلهانة آخوند اشراقی،   داماد خمینی دجال در باب «حجاب» نشان داد که آمار کشکی و گوساله‌پسند بوق‌های استعماری در مورد نتایج شبه‌رفراندوم 12 فروردین‌ماه 1358،  یا همان «موافقت بیش از 98 درصد ایرانیان» با حکومت توحش و تحجر بهتانی است بر تاریخ معاصر کشورمان.

در واقع اگر حکومت خیابانی شیخ مهدی و رهبر ایشان از چنین محبوبیت گسترده‌ای برخوردار بودند،   از یک‌سو هیچ دلیلی جهت تهاجم به تظاهرات 8 مارس 1979 وجود نداشت،   و از سوی دیگر،  چنین «حکومت محبوبی» نیازی به ارسال اراذل و اوباش جهت حمله به رسانه‌ها و یا سرکوب وحشیانة تظاهرات «جبهة دمکراتیک ایران»،  آنهم در آغاز کار «بهار عاظادی» نمی‌دید!   برخلاف تمامی اظهارات سرشار از نبوغ امثال پروفسور کاتوزیان،   حکومت اسلامی از بدو استقرار لرزان و متزلزل بود،   و چشم بستن بر این واقعیت نشان از اجماع استعماری پیرامون «محبوبیت» فرضی حکومت اسلامی دارد.

حکومتی که پشتوانة ملی داشته باشد،  چرا از تظاهرات یک اقلیت 300 نفره به هراس بیفتد؟   اگر در فروردین‌ماه 1358،  حکومت اسلامی با توهم‌بافی و هیاهوفروشی یک محبوبیت 98 درصدی برای خود ساخته بود؛  منطقاً محبوبیت‌اش در اسفندماه سال 1357 نمی‌بایست کمتر از این «درصد» بوده باشد.   ولی رخدادها در عمل دقیقاً خلاف این امر را به اثبات ‌رساند.   

به محض اینکه موضوع «حجاب» مطرح شد،  در تهران تظاهرات گستردة زنان و آه و ناله شیخ مهدی بازرگان را شاهد بودیم.   این شیخک بی‌دستار حتی جرأت نکرد لات‌بازی داماد «رهبر انقلاب‌اش» را محکوم کرده،   بر حق «انتخاب آزاد» ایرانیان تأکید نماید،  چرا؟  چون مهدی بازرگان خود نیز از منظر «تفکر اجتماعی» در ردة خمینی و اشراقی قرار داشت؛   با این تفاوت که خاستگاه اجتماعی وی با «رهبرانقلاب‌اش» یکسان نبود.   روح الله خمینی،  همچون اکبر بهرمانی،  علی‌خامنه‌ای و ... و شرکاء یک لات بی‌سروپا بود که یک‌شبه ره صدساله رفت.   در طویلة استعمار از این قماش نخبگان فراوان یافت می‌شود و اکثرشان نیز دستار به سر دارند.   حال که به دستار و خاستگاه اجتماعی افراد رسیدیم بد نیست نگاهی داشته باشیم به مصاحبة فرح پهلوی با «بی‌بی‌سی» به مناسبت سالگرد ترور شاپور بختیار.

پیش از پرداختن به این مصاحبه لازم است یک اصل اساسی را مد نظر داشته باشیم و آن اینکه دربار پهلوی،   نه کل حاکمیت،  که یکی از اجزای حاکمیتی بود که در کودتای کلنل آیرون‌ساید ریشه داشت.   و برخلاف تبلیغات ابله‌فریب استعمار،   این کودتا پس از طی مراحل «لازم»،  یعنی پس از گسترش سرکوب فرهنگی،  اقتصادی و اجتماعی،   در تاریخ 22 بهمن‌ماه 1357 دورباطل خود را تکمیل کرده،    شیخ را بجای شاه نشاند.    اگر اوضاع همچنان به کام می‌بود،   این سیاست دوباره با توسل به تل موهوم «مردم» کودتائی سازمان می‌داد تا شاه را بجای شیخ ‌بنشاند،   و منافع نامشروع خود را گسترش دهد.   

حال اگر به مواضع شاهزاده رضا پهلوی و بیانیه‌های ایشان دقیق شویم،  خواهیم دید که از همگامی با سیاست استعمار در هیچ مرحله‌ای فروگذار نکرده‌اند!   به ویژه آنهنگام که بجای ارسال پیام به ایرانیان،   برای «نجات ملت ایران» از «ظلم» و «ستم» به آیات عظام نامه می‌نویسند!   تو گوئی ملت ایران صغیر و مهجور است و برای احقاق حقوق انسانی خود به این جانوران وحشی نیاز دارد!   نامة گهربار ایشان پیشتر بررسی شده،   پس بپردازیم به مصاحبة فرح پهلوی با بی‌بی‌سی.   این مصاحبه همزمان چندین پیام به مخاطب ارسال می‌کند.   نخست اینکه ملکة ایران که نایب‌السلطنه هم  بوده،   فرزند سردار فاتح،   یعنی شاپور بختیار را نمی‌شناخته!

عجیب است که ایشان بدون کمترین شناختی از تاریخ معاصر کشور،   آنطور که سال‌ها پیش در مصاحبة تلویزیونی‌‌شان با «فردریک میتران» ادعا کرده‌اند،   خواهان «ملی شدن نفت» نیز بوده‌اند!  به عبارت دیگر شهبانو،   با مصدق و قرارداد نفت ایران و انگلیس آشنائی داشته و از «استقلال» ایران در زمینة اقتصادی هم خیلی دل‌شاد شده‌اند.   چگونه ممکن است کسی در ردة اجتماعی فرح دیبا،   نسبت به مسائل کشورش حساس باشد،   و در سال 2011 به ما بگوید که در سال 1357 شاپور بختیار را اصلاً نمی‌شناخته؟  حال آنکه در تاریخ 28 اردیبهشت‌ماه 1340،   همین شاپور بختیار،  در میتینگ معروف  میدان جلالیه،  بر علیه برنامة نخست‌وزیر وقت،  یعنی علی‌امینی سخنرانی کرده؟   در هر حال،   ایشان به جمشید برزگر،  در مورد خاطرات دکتر نهاوندی پیرامون ملاقات‌های پنهانی‌شان با شاپور بختیار گفته‌اند،  به کارهای فرهنگی و اجتماعی مشغول بوده و هیچیک از رهبران جبهه‌ملی را نمی‌شناخته‌اند: 

«[...] بد به حال افرادی که [...] دروغ می‌نویسند [...] من اصلاً آقای بختیار [..] آقای صدیقی [ و]  آقای سنجابی را نمی‌شناختم.   من توی کارهای خودم بودم،   فرهنگی و اجتماعی و غیره.»

این اظهارات عجیب در سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 10 اوت 2011  انتشار یافته.   البته در مورد «خاطرات» جناب دکتر نهاوندی و حضرت داریوش همایون پیشتر هم توضیح داده‌ایم که اینان می‌کوشند پهلوی دوم را مسئول تمامی کمبودهای کشور معرفی کنند تا از این مفر کل حاکمیت استعمار را از زیر ضربه نجات دهند.   همچنانکه همتایان‌شان در همین راه به فعالیت مشغول‌اند تا شخص «علی‌خامنه‌ای» را همه‌کارة نظام توحش بنمایانند؛   حال آنکه بدون حمایت «نظامی ـ اقتصادی» و تبلیغاتی استعمار غرب امکان وقوع چنین معجزاتی وجود ندارد! به عبارت دیگر علی خامنه‌ای و مشتی لات‌واوباش چماقدار نمی‌توانند در برابر ملت ایران بایستند.  اگر حمایت لندن و واشنگتن نبود،   «انقلاب‌شان» هم هرگز پیروز نمی‌شد،   و بجای اینکه «رهبر انقلاب‌شان» را با هواپیما در مهرآباد تخلیه کنند،   ایشان را در جایگاه واقعی‌شان یعنی در نزدیکترین «دشه‌تری» نوفل لوشاتو در بخش زباله‌های سمی تخلیه می‌کردند.

«دشه‌تری»‌ مکانی است که شهرداری‌های فرانسه به تخلیة انواع «دشه»،  یعنی «زباله»،   اختصاص داده‌اند و شهروندان می‌باید هر نوع «دشه» را در بخش ویژة آن تخلیه کنند.   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم برخلاف حکومت جمکران بر «دشه‌تری» نظم و ترتیب حاکم است!   یادآور شویم،  «دشه»،  به کسر «دال» و «شین»،   در زبان فرانسه معنای «ضایع» و «به هدر رفته» می‌دهد.   در «فرهنگ فرانسه ـ فارسی»،‌ تالیف «ن. گلستانی» چنین‌ آمده و ما هم برای سپاسگزاری از «ن.گلستانی»،   فرصت را غنمیت می‌شماریم تا از «حییم»،  «مرتضی معلم»،  و... و از همة کسانی که برای گسترش فرهنگ در این مرز و بوم تلاش کرده‌اند سپاسگزاری کنیم.   فرهنگ گلستانی «شامل 45 هزار واژة فرانسه و قریب به 300 هزار معنی و مترادف به انضمام متمم،  شامل واژه‌های مصوبه فرهنگستان و اضافات و اصلاحات است.» این فرهنگ به سرمایة‌ «شرکت سهامی طبع کتاب» در تهران به چاپ رسید.
        

 












...












Share