زوریه و سوریه!
...
مستراح چو پر گشت، گندهتر شود
این سخنان حکیمانه که از «امثال و حکم» دهخدا استخراج شده به راستی وصفالحال حکومت اسلامی و ارباباناش است. و این است «دلیل» وزیدن «نسیم معنوی» در متروی تهران. آخوندها پس از اینکه سطح زمین را حسابی به کثافت کشیدند، حوزة مأموریت مقدسشان را به زیر زمین انتقال دادهاند. از سوی دیگر حاکمیت اسرائیل، یعنی برادر دوقلوی حکومت جمکران که بیش از 32 سال است با تکیه بر طرح سرشار از نبوغ محفل برژینسکی به تاختوتاز مشغول شده، اخیراً جهت ممانعت از استقرار صلح در منطقه به «خودزنی» پرداخته و این عملیات را به گردن جیرهخواراناش در نوار غزه میاندازد.
البته «مجاهدین» غزه تهاجم به نظامیان اسرائیل را تکذیب کردهاند. ما هم تردیدی نداریم که حضرات هیچ نقشی در این تهاجم نداشتهاند. به استنباط ما ملاقات «اهود باراک» با یکی از مقامات بلندپایة نظامی چین به مذاق بعضیها خوش نیامده! این ملاقات که در گیرودار مسافرت نیکولای پاتروشف به تهران، و با هدف گسترش همکاریهای نظامی چین و اسرائیل صورت پذیرفت در رسانههای جمکران به سکوت برگزار شد. ولی سکوت بوقهای فاشیسم نمیتواند رخدادها را از چشم جهانیان پنهان دارد. اگر رسانههای جمکران همکاری نظامی چین و اسرائیل را مطرح نمیکنند، دلیل موجه دارد!
انتشار چنین خبرهائی ارتباط حکومت قدرقدرت جمکران را با اسرائیل بر ملا میکند. جریان از اینقرار است که از یکسو دولت چین مدافع برنامة هستهای حکومت ملایان معرفی میشود، و از سوی دیگر همین دولت با اسرائیل همکاری نظامی دارد! این است دلیل خفقان رسانههای جمکران در مورد روابط چین و اسرائیل. همین شرایط است که زمینه را برای هذیانگوئی امثال احمد خاتمی فراهم میآورد.
به گزارش حنازرچوبه، مورخ 29 مردادماه سالجاری، داش احمدخاتمی در «همايش روحانيون مقيم مركز سازمان عقيدتي سياسي ارتش» اعلام داشت، نظاممان خیلی خیلی محکم و «پولادین» است و «مردم» هم از ته دل نظام «مقدس» ما را پذیرفتهاند:
«[...] نظام ما نظامي محكم و پولادين است و مردم نيز از عمق جان، نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را پذيرفتهاند[...]»
بله، نظامشان هم پولادین است، هم مورد پذیرش «مردم.» بیدلیل نیست که چنین ترهاتی در فردای سالگرد کودتای 28 مرداد 1332منتشر میشود. شاید بهتر باشد «داشاحمد» برای ما توضیح دهند چگونه «عمق جان» تل موهوم «مردم» را شناسائی فرمودهاند؟ البته این قماش «آگاهی» به داشاحمد و حکومت مردهشویان محدود نمیشود؛ کاترین اشتون و باراک اوباما هم از «خواست مردم» آگاه شدهاند، نه در کشور ایران که در سوریه! چرا که «خواست مردم» انتخابی نیست، زوریه! ویژگی خواست کذا این است که همواره در همسوئی کامل با منافع ارتش «لچکنواز» ناتو قرار گرفته و میگیرد.
دولت به خران دادی و حشمت به سگان
پس ما به تماشای جهان آمدهایم؟
یانکیها و اتحادیة اروپا با الهام از حکمت سیاست «گسترش گند» میخواهند سوریه را نیز به طویلة اسلام تبدیل کنند و کاخ ریاست جمهوری دمشق را با ریش و «چادرسیا» به کثافت بکشند. تبدیل مناطق مسلماننشین به توالت یا «محل تخلی» ـ به زبان شیرین رهبر «انقلابشان» ـ رکن اساسی سیاست آنگلوساکسونها را تشکیل میدهد! این است دلیل انتقاد «حسنی مبارک» از بشار اسد، و این است دلیل تجلیل فصلنامة «فارینپالیسی» از تحمیل تحریم اقتصادی بر ملت ایران، و ستایش باراک اوباما از «خواست مردم» در سوریه. در تقابل آشکار با روسیه، اوباما نیز همچون نوکران مستقلاش در جمکران شیفته و فریفتة تل موهوم «مردم» شده، آنهم «مردم مسلمان.»
طویلة مقدس مککارتی با سقوط بازار بورس و به دلیل افلاس فراوان ناچار به تغذیه از همان علوفهای شده که پیشتر ویژة نشخوار روحالله خمینی و دیگر «انقلابیون» جهان اسلام تولید میکرد. بیدلیل نیست که امروز در مورد «سوریه» از زبان باراک اوباما همان میشنویم که 33 سال پیش در مورد شاه بر زبان خمینی جاری میشد: «[...] باید برود، باید به خواست مردم تن در دهد» و ... و خلاصه «میزان رأی مردم است»، چرا؟ چون عبارت مبهم «رأی مردم»، فاقد تعریف حقوقی است.
بر خلاف ادعای الاغهای طویلة مککارتی، رأی کذا هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد! دمکراسی، حاکمیت مجموعه قوانین انسانمحور است بر جامعه، حال آنکه هیچ دلیلی بر انسانمحور بودن «رأی» مردم کذا در دست نیست. به عنوان نمونه، در آلمان نازی، «مردم» طرفدار هیتلر بودند، همچنانکه در بلندگوهای استعماری نیز در گیرودار کودتای 22 بهمنماه 1357 مرتباً تکرار میکردند که «انقلابشان» مردمی است و «مردمی» هم بود، فقط «پشتوانة ملی» نداشت!
روزی که ارتش شاهنشاهی برای تأمین منافع لندن و واشنگتن در کنار «مردم» قرار گرفت، شیخ مهدی بازرگان به نخستوزیری منصوب شد و جمعیت انبوهی با عربدة «بازرگان، بازرگان، نخست وزیر ایران» خیابان شاهرضا را به اشغال خود درآوردند. شوتوپرتها به کنار، حضرات خواهان تعیین نخست وزیر در خیابان بودند، چرا؟ چون نخستوزیر خیابانی را در خیابان هم برکنار میکنند؛ برای تحقق این امر نیز بسیج لات و اوباش کافی است. به عبارت دیگر، حضرات خیابانی را همانطور میبرند که آوردهاند. شاهد بودیم که «دکتر» محمد مصدق نیز به همین ترتیب برکنار شد. پس از ترور رزمآرا، مصدق «نفت را ملی کرد» و با «قیام شاه و مردم» در جایگاه «قهرمان ملی» قرار گرفت. یادآور شویم ترور رزم آرا نیز نوعی «قیام مردمی» بود که «اسدالله علم» نقش عمدهای در آن ایفا کرد. پیشتر در اینمورد به تفصیل توضیح دادهایم، فقط تکرار میکنیم که جنجال پیرامون تقابل مصدق با شاه، یک جنگ زرگری بود، با هدف تاراج ملت ایران. همچنانکه سناریوی مخالفت خمینی با شاه نیز در همین مسیر ساخته و پرداخته شد.
پیش از ادامة مطلب جهت پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ لازم است یک پرانتز باز کنیم تا در مورد مصاحبة فرح پهلوی با بیبیسی توضیحاتی بیاوریم. فرح پهلوی میگوید به کارهای «فرهنگی ـ اجتماعی» مشغول بوده و رهبران جبهة ملی را نمیشناخته. به فرض که چنین سخنانی درست باشد، این پرسش مطرح میشود که چگونه «نایبالسلطنه» تا این حد از مسائل سیاسی کشور بیاطلاع بوده؟ در واقع، فرح پهلوی با این سخنان به خودتخریبی پرداخته و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود ممکن است ایشان خود را «مخالف شاه» نیز به شمار آورند! حسنی مبارک هم به دلیل سرکوب مردم سوریه از بشار اسد انتقاد فرموده؛ هیچ هم خنده ندارد! و اما دولت روسیه مواضع آمریکا و اتحادیة اروپا را در مورد سوریه محکوم کرده.
ا
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 18 اوت 2011، دولت روسیه رسماً مخالفت خود را با براندازی در کشور سوریه اعلام داشت و تلویحاً به باراک اوباما گفت، «شات آپ!» این است یکی از فواید سقوط اتحاد جماهیر شوروی! اگر کودتای حضرت گورباچف پیروز شده بود، یانکیها و متحدانشان در اتحادیة اروپا همان برنامهای را که در دوران جیمیکارتر در ایران به مورد اجرا گذاردند، در سوریه نیز به روی صحنه میبردند. برنامة اینان در ایران چه بود؟ توسل به «نقض حقوق بشر»، با هدف براندازی «شاه» و تحمیل حکومت «شیخشاهی» به ایرانیان؛ اینهمه جهت گسترش نقض حقوق بشر در کل منطقه!
این برنامه همچنانکه شاهد بودیم در کمال موفقیت به اجرا گذاشته شد، و نه تنها ایران، که تمامی کشورهای مسلماننشین را در منجلاب توحش و توهم «جمع باوری» و «گلهنوازی» و «مردمپرستی» فرو برد. و میبینیم هنوز که هنوز است، سگهای هار استعمار از استخوان لذیذ «خواست مردم» تغذیه میکنند. و برای جاودانگی این استخوان «مقدس» است که رادیوفردا، بیبیسی و رادیوزمانه همچنان به خشتک «مردم» دخیل میبندند تا عبارات مبهم «خواست مردم»، «رأی مردم»، «هویت مردم» و «سنتهای مردم» را بجای «انسانمحوری» بنشانند. از رادیوزمانه آغاز کنیم که پروپاگاند مهوع محفل «بیلدربرگ» را از زبان الکن تاجزاده به خورد مخاطب میدهد.
تاجزاده از ساواکیهای «دونبش» به شمار میرود که مهمترین کاربردشان تبدیل شدن به زندانی تزئینی است. زندانیان تزئینی همواره از شکنجههائی که هرگز متحمل نشدهاند قصه میبافند، و ادعا میکنند که به طور «معجزهآسا» از اعدام نجات یافتهاند! جالب اینجاست که این قماش «معجزه»، در مسیر زندگی ننگین اینان مسلسلوار تکرار میشود. به عنوان نمونه، پس از معجزة اول، یعنی آزادی از زندان، درهای وزارتخانهها نیز «به صورت معجزهآسا» به روی حضرات گشوده شده و مسلماً ریشة این «گشایش» را میباید در «مفاتیحالجنان» جستجو کنیم. کتاب دعائی که مجموعهای است از اوراد و ترهات و مزخرفات و کشکیات به زبان عربی. از اینرو این «کتاب مقدس» به طور «معجزهآسا» با کمبود کاغذ و چاپخانه و ... روبرو نشده و نمیشود. در این مجموعه برای همة «مشکلات»، یک یا چندین «ورد» وجود دارد؛ کافی است ورد را بخوانید تا قادر متعال مشکلتان را آناً برطرف کند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به سخنان ابلهپسند تاجزاده.
این فرد که یا هنوز به تضاد پوپولیسم و دمکراسی پی نبرده یا مخاطباش را ابله پنداشته، میگوید، «چون امام گفته بودند میزان رأی مردم است، ما نگفتیم دمکراسی.» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم اصلاحطلبان مفلوک چون دکان اسلامفروشیشان کساد شده به تحریف دمکراسی پرداخته و «رأی مردم» را با دمکراسی طاق میزنند.
البته در این روند «مقدس» یعنی گسترش «گند» از طریق پرکردن توالت، سایت زمانه تنها نیست؛ رادیوفردا نیز «دکتر» رامین جهانبگلو را جهت تحریف «مدرنیته» به میدان آورده و ایشان یک مدرنیتهای تعریف کردهاند که بیا و ببین! آنحضرت از یکسو انسانمحوری را در این «مدرنیته» از میان بردهاند، و از سوی دیگر، همصدا با آخوندهای جمکران «دمکراسی» را «غربی» معرفی فرمودهاند. به عبارت دیگر، در قاموس این «فیلسوف» کبیر حاکمیت قوانین انسانمحور، و در نتیجه «انسان» محدودة جغرافیائی هم پیدا کرده! خارج از این محدوده که «غرب» نامیده میشود، نه انسان وجود خواهد داشت و نه دمکراسی! حال آنکه اگر رامینجان کمی بیشتر مطالعه میکردند، بزرگترین دمکراسی جهان، یعنی «هند» را خارج از همین محدوده میتوانستند ببینند! افسوس که دلارهای پشتسبز راه بر دیدگانشان بسته.
سایت رادیوفردا، مورخ 28 مردادماه 1390، در مطلبی تحت عنوان «نسل جدیدی از روشنفکر ایرانی مدرنیته را دشمن نمیداند» از قول «پروفسور» جهانبگلو چندین دروغ شاخدار به ما تحویل میدهد. نخست اینکه در ایران طرفداران خمینی و توحش و تحجر «روشنفکر» بودهاند، دیگر آنکه این روشنفکران دمکراسی غربی را تحقیر کردهاند:
«[...] روشنفکران ایران طرفدار انقلاب بودند [...] روشنفکران [...] با تحقیر اصول دموکراسی غربی [...] وظیفه و رسالت اصلی خویش را از یاد بردند[...]»
پروفسور جهانبگلو در ادامة همین پوچیات میفرمایند، «پادزهر» چنین گرایشهای روشنفکرانهای همان گفتگوی تمدنهاست! یادآور شویم «گفتگوی تمدنها» همان سیرک عموسام است که در آن امثال محمد خاتمی و یورگن هابرماس با توسل به اصل جادوئی «ترادفکلی» ضمن نفی انسانمحوری برای ارباب معلقها میزنند و «انساندینی» و «بومی» را بجای «انسان» مینشانند:
«[...] گفتوگوهای میانفرهنگی [...] پادزهر گرایشهای جامد و تحولناپذیر نسلهای قبلی روشنفکری ایران [...] شالودة رویاروئی روشنفکران [...] با مدرنیتة جهانی شده [...] از نگاه این [...] روشنفکران [...] مدرنیته نه به مرتبه ابزار مادی تنزّل میآید [مییابد] و نه [...] دشمن هویت ایرانی به شمار میآید [...]»
چه مدرنیتهای است! این مدرنیته «هویت ایرانی» را محترم میشمارد. هویتی که رامین جهانبگلو تعریفی از آن ارائه نداده، در نتیجه مدرنیتة کذا «دینی» و «بومی» شده و با در نظر گرفتن گرایشات سیاسی و محفلی رامینجان مدرنیتة کذا به اسلام خوب و سبز و رحمانی نیز ارادت میورزد. روشنتر بگوئیم این همان مدرنیتهای است که در تقابل با انسانمحوری قرار میگیرد. این کالای بنجل را در محفل فرانکفورت اختراع کردهاند، تا برای فاشیسم یک چارچوب ابلهفریب و شبهفلسفی سر هم کنند. از اینرو «مستر» جهانبگلو همچون امامشان به همه «نصیحت هستند» که در راه اسلام فداکاری کنند:
«[...] روشنفکری ایران به راستی پذیرفته [...] ذهن پرسشگر خود را در قربانگاه هر ایدئولوژی فدا نکند [...]»
اگر سخنان ژرف دکتر جهانبگلو را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت: روشنفکری ایران میباید ذهن خود را در راه یک ایدئولوژی خوب فدا کند! وقتی طرفداران توحش و تحجر و دین ضداستبداد را «روشنفکر» بدانیم، مسلم است که این سیهفکران میباید «ذهن پرسشگر» خود را نیز در سلاخخانة سازمان سیا فدا کنند. حال به جناب پروفسور باید گفت، اگر روشنفکران مورد اشارة سرکار «ذهن پرسشگر» داشته باشند، هرگز به زنجیر «تعبد» و ایدئولوژی گرفتار نخواهند آمد. در واقع روی سخن شما نه با روشنفکر، که با فعلة فاشیسم است. این فعلة فاشیسم است که کودتای ننگین ارتش ناتو در ایران را «انقلاب» میخواند. همین قماش «روشنفکران» هستند که در سراسر جهان پیرامون انقلابتان جمع شده و هر کدام برای یک گوشهاش سینه میزنند. حتی یکنفر این کودتا را به نام واقعیاش نخوانده. همه کور و کر و لال شدهاند؛ «مصلحت» چنین ایجاب میکند.
خود را کور و کر و لال نمایاندن از ویژگیهای دکان حقوقبشر یانکیهاست. این بیماری هنوز که هنوز است درمان نشده و گاوچرانها نه تنها دخالت مستقیمشان را در کودتای شیلی انکار میکنند که قتل سالوادور آلنده، رئیس جمهور منتخب این کشور را نیز به عنوان «خودکشی» در بوق گذاشتهاند، آنهم خودکشی با دو گلوله! البته اینان در مورد ساحل عاج نیز همین روند را در پیش گرفته و چنین وانمود میکنند که پس از رفع «تقلب انتخابات» که سگ را بجای کلهپز نشاند، شهر امن و امان است و تصفیههای خونین هم صورت نمیگیرد!
همین حقوقبشر فروشان در دوران صدارت شیخ مهدی نیز خفقان گرفته بودند تا پایههای کودتا خوب مستحکم شود و امسال در سالگرد کودتای 28 مرداد، شیخ احمد خاتمی بتواند دم از «نظام پولادین» بزند! حال که به کودتای شوارتسکف رسیدیم یادآور شویم در دوران درخشان صدارت شیخ مهدی، روز 28 مرداد 1358 برنامة کودتا در کردستان ایران ادامه یافت. و سایت زمانه، مورخ 27 مردادماه سالجاری برای به ارزش گذاردن محمد مصدق، تهاجم نظامی به کردستان را بهانه کرده! به عبارت دیگر، حضرات دست از دامان دکتر مصدقشان، یا همان «قهرمان ملی» نمیشویند. البته حق دارند؛ خدمات مصدق به استعمار قابل اغماض نیست. پیشتر در اینمورد به تفصیل گفتهایم و دلیلی برای تکرار مکررات نمیبینیم. پس بهتر است برویم به سراغ مطالب تازه و مفرح.
به عنوان نمونه، بپردازیم به محبوبیت واژة «اخته» نزد «اصلاحطلبان» جمکران و شوروی سابق، یعنی سیمین بهبهانی و میکائیل گورباچف! بالاخره وقتی بین کاترین اشتون، داش احمد خاتمی و باراک اوباما «تلهپاتی» برقرار میشود و هر سه یک دل و یک صدا بر طبل «مردم» میکوبند، چرا بین «سیمین» و «میکائیل» که در همسایگی یکدیگر زندگی میکنند، این ارتباط برقرار نشود؟
حاجیه سیمین بهبهانی جفتکپرانیهای وزارت ارشاد به آثار کلاسیک ادبی ایران را غنیمت شمرده و فرمودهاند، « زبان فارسی را نمیشود اخته کرد.» حضرت میکائیل گورباچف نیز در سایت انگلیسی زبان نووستی، مورخ 19 اوت سالجاری به «اخته کردن» دمکراسی اشاره کردهاند! به گزارش نووستی، میکائیل گورباچف در مصاحبهاش با «بیبیسی» ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه را به اخته کردن دمکراسی متهم کرده. نه اینکه شخص گورباچف که عمری را به دستبوسی در «حزب» گذرانده، خیلی به دمکراسی تعهد داشت!
در هر حال، سایت فارسی نووستی، مورخ 28 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «امکان موفقیت کودتای سال 1991 در اتحاد شوروی وجود داشت؟» میکوشد نقش ایشان را در کودتای ناکام تکذیب کند!
«دیمیتری بابیچ» نویسندة مطلب میگوید، پیام اعضای کمیتة دولتی وضعیت فوق العاده به ملت شوروی به شکست سیاست اصلاحات گورباچف اشاره داشته و مسلماً متن پیام کودتاچیان نمیتوانست مورد پسند گورباچف قرار گیرد. «بابیچ» از این مختصر نتیجه میگیرد که ادعای شرکت تاواریش مذکور در کودتای ناکام بیپایه است:
«[...] بعید بود گورباچف از چنین جملاتی خوشش بیاید و به این دلیل [...] شرکت مخفیانه وی در کودتا که [...] پس از شکست کودتا توسط اعضای کمیتة دولتی [...] و همچنین یلتسین مطرح شد، خیلی باورکردنی به نظر نمیرسد[...]»
بین خودمان بماند؛ مطلب ایشان، مستدل و محکم و خیلی باورکردنی به نظر میرسد! در اینسوی خزر، ما در جریان جزئیات نیستیم، ولی یک اصل اساسی را مد نظر قرار میدهیم و آن اینکه پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان، ایالات متحد به هیچ عنوان خواهان فروپاشی شوروی نبود! کاملاً بر عکس! یانکیها برای حفظ یک شوروی لرزان و متزلزل آمادة همه نوع فداکاری بودند، چرا؟ چون شوروی گورباچف یک کشور شکستخورده و مفلوک بود و حاکمیتاش جز تأئید سیاست یانکیها هیچ راهی در برابر خود نداشت، حال آنکه یک روسیة قدرتمند نه تنها برای گاوچرانها که برای اتحادیة اروپا و اسرائیل نیز تهدید به شمار میرفت.
اگر شوروی به همان وضعیت متزلزل بر جا میماند، در میانمدت تمام مناطق مسلمان نشیناش را از دست میداد و در محاصرة حکومتهای توحشپرور نظیر حکومت جمکران قرار میگرفت، و اراذل و اوباشی نظیر ژنرال فیروزآبادی در مرزهایاش سیاست تعیین میکردند. یک روسیة مفلوک و منفعل ناچار بود از سیاستهای غرب بدون چون و چرا پیروی کند. خلاصه اگر چنین میشد، نه شاهد شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه میبودیم و نه ارتش ایالات متحد مجبور میشد جهت حفظ اوباش اسلامگرا در افغانستان قدم رنجه فرموده سینهاش را سپر گلوله کند! اگر چنین میشد، دولت روسیه نمیتوانست بر ضد شهرکسازی اسرائیل، تجهیز جمکران به سلاح هستهای و سرانجام براندازی در سوریه موضعگیری نماید.
به همین دلیل بود که جرج بوش اول کاسة داغتر از آش شده، به گورباچف در مورد کودتا هشدار داد! اگر چنین میشد، سران آمریکا و اروپا اینچنین به افلاس نمیافتادند که در جایگاه جیره خوارانشان در جمکران بنشینند و رسوا شوند! افلاس است که باراک اوباما را امروز بجای امام «روشن ضمیر» میرحسین موسوی نشانده، و علیخامنهای را در جایگاه شهبانوی هنرپرور قرار داده. همین افلاس کاردینال راتزینگر را نیز به سنگر مدافع «اخلاق» پرتاب کرده! بله، سوابق درخشان حضرت «جرمن شپرد» در لاپوشانی کودکبارهگی کشیشهای کاتولیک را فراموش کنید؛ پاپ در حنازرچوبه به شدت از «بیاخلاقی» انتقاد کرده!
از آنجا که فاشیستها با صراحت منطقی بیگانهاند، پیوسته در عرصة مفاهیم «ویراژ» میدهند. اینچنین است که شعار خر رنگ کن «میزان رأی مردم است» را از زبان باراک اوباما میشنویم. این شعار احمقپسند که در طویلة مککارتی جهت بازنشخوار امام روشنضمیر تولید شده بود و آن را به دهان «دیگران» هم گذاردند، اینک به خوراک حاکمیت یانکیها تبدیل شده. باراک حسین اوباما اطمینان حاصل کرده که «مردم» سوریه با بشار اسد مخالفاند. دلیل هم روشن است. با نیم نگاهی به تصاویر همسر بشار اسد میتوان دریافت اوباما به چه دلیل بر طبل «مردم» میکوبد.
در یک کشور مسلماننشین، ریش و چادرسیا از الزامات «ساختار دولت» است. مخالفان بشار اسد طرفدار دمکراسی نیستند، اینان طرفدار تحمیل نماد بردگی و توحش بر زنان هستند و همین کافی است تا مخالفان در منظر کاخسفید مشروعیت یابند. استقرار یک حکومت اسلامی در سوریه، نان اسرائیل را حسابی در روغن شناور میکند. سازمان سیا یک جانور وحشی نظیر خمینی را در جایگاه «رهبر مخالفان» قرار میدهد و شیپورهایاش نیز در آستین این رهبر قدر قدرت فوت میکنند و به ما میگویند که این رهبر فرهوش جز نابودی اسرائیل نمیخواهد و با مذاکرات صلح هم مخالف است! در نتیجه، چنان بحرانی به راه میافتد که حقوق فلسطینیها به فراموشی سپرده خواهد شد. این سناریوئی است که یانکیها برای خودشان نوشته و خواهان اجرای آن هستند. ولی اینبار گویا انگلستان نمیتواند با برادران دینیاش در آنسوی آتلانتیک همراهی کند!
شاید به همین دلیل سفارت بریتانیا در کابل مورد تهاجم «طالبان» قرار گرفت! برخلاف اوباما که صریحاً با عضویت فلسطین در سازمان ملل مخالفت کرد، دولت بریتانیا هیچ موضع مشخصی اتخاذ نکرده و دیدیم که مینی کودتای نروژ، به صورت دیگری در بریتانیا «بازتولید» شد. ولی یانکیها هر چند نیک ورد آوردهاند، سوراخ دعا را بکلی گم کردهاند! مصر منطقة نفوذ انگلستان است و اگر پیمان صلح اسرائیل با مصر به زیر سئوال برود، سقوط حکومت «پولادین» جمکران نیز حتمی خواهد بود، و در اینصورت نان یانکیها در ایران آجر میشود، و همة امید و آرزوهایشان نقش بر آب خواهد شد؛ تهاجم به عراق برای اینان فقط بهانهای بود جهت حضور در ایران. حال میباید از دیمیتری بابیچ، تحلیلگر نووستی بپرسیم استدلال ما را هم «باورنکردنی» میداند؟
...