شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۲

محمد ساد!


 

پس از گذشت 34 سال از حکومت نکبت و ادبار اسلامی،  تازه معلوم شد که «خدیجه» هنگام ازدواج با محمد،   یک زن 25 ساله زیبا و ثروتمند و «باکره» بوده و قطع رابطه با آمریکا هم به نفع اسرائیل تمام شده!   

 

همچنانکه شاهد بودیم،  در تبلیغات جمکران،   قطع رابطة آمریکا با ایران تاکنون خیلی خوب و مفید تحلیل می‌‌شد،  ولی به ناگاه کاشف به عمل آمد که قطع روابط به نفع اسرائیل تمام شده.  و مسلم است که حکومت مرده‌شویان نیز «مسئول» قطع رابطه نیست؛‌  «لات» به تکلیف عمل می‌کند؛  مسئولیت ندارد.  و هر چند حکومت اوباش سفارت ارباب را اشغال کرد تا دست آمریکا برای موش‌دوانی در افغانستان ـ  اعزام خرابکاران سیا به این کشور ـ  باز باشد؛‌  تا اسرائیل بتواند بیت‌المقدس شرقی را ضمیمه کند؛  تا زمینة جنگ با عراق و کودتای نظامی و اسلام‌بازی در ترکیه فراهم آید،   و از همه مهم‌تر،   تا آتلانتیست‌ها برای گسترش تاراج استعماری  بتوانند توحش «اسلام سیاسی» و طالبانیسم را بر سراسر منطقه حاکم کنند،   مسئولیتی متوجه ملایان نیست.

 

مرگ اسلام سیاسی و جنجال ‌بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های لجنزار ««سنت‌گرایان» پیرامون «فستیوال فیلم بیت‌المقدس» فرصتی طلائی فراهم آورد تا سگ‌های‌هار محفل «مک‌کارتیسم»،  ضمن گسترش ‌دکان «حقیقت»،  به دوران نورانی صدارت امیرعباس هویدا بازگردند.  و اینچنین بود که پامنبری میرحسین جلاد به «قهرمان ملی» تبدیل شد؛  احمدی‌نژاد با «چپ افراطی» ترادف یافت؛   زبالة برگزیدة محفل نوبل رهبری تظاهرات 8 مارس 1979 را به دست گرفت،  و ... و از همه مهم‌تر    شیعی‌مسلکان ‌پیرو آخوند منتظری موفق شدند روابط «سادومازوشیست» را با توسل به یک کودک 4 ساله به ارزش بگذارند!

 

در تداوم نمایش مهوع سازمان ملل با «ملاله یوسف‌زی»،   این کودک نیز به ابزار گسترش مقدسات شیعی‌مسلکان از قماش عدالت علوی، ‌ خلخال آن‌ زن یهودی، رسالت همسر شهید و شفقت محمدصاد و ... و مزخرفاتی مشابه تبدیل شده.   خلاصه،   اوباش پیرو آخوند منتظری در واقع برای نجات حکومت جمکران به دست‌وپا افتاده‌اند،   چرا که موجودیت امثال عبادی، ‌ نوری‌زاد و شرکاء در گرو تداوم حکومت توحش است.

 

حکومتی که به دلیل افلاس اسرائیل و همچنین تزلزل شبکة‌ اخوان‌المسلمین، تکیه‌گاه خود را از دست داده و همچنانکه در وبلاگ «حشیش و حیفا» هم گفتیم رهبر مفلوک‌اش ناچار شده‌ از خشتک محمد به خشتک موسی دخیل ببندد و به سنگر واقعی‌اش یعنی فاضلاب نژادپرستی،   چپ‌ستیزی و برتری‌طلبی آلمان نازی بازگردد.   در چنین شرایطی است که لات‌های طرفدار آخوند منتظری با توسل به لنین و روز جهانی زن،‌  حمایت غرب از حکومت اسلامی را به حساب «هوش و ارادة‌ آخوند و بی‌فرهنگی مردم» ایران می‌گذارند،   و ‌تظاهرات 8 مارس 1979 را به نام گلة برابری‌طلبان به ثبت می‌رسانند:

 

«[...] فوراً تعدادی از فعالان حقوق زن برای روز بعد که مصادف با هشت مارس بود برنامه راه‌پيمايی تدارک ديدند.  مبداء پارک دانشجو و مقصد ساختمان مرکزی دادگستری واقع در پارک شهر بود [...] چند زن به نمايندگی‌ از طرف ساير شرکت کنندگان [...] حجاب اجباری را محکوم و خواهان حقوق برابر برای زنان بودند[...]»

 

بله،  همه بدانندکه مسیر تظاهرات 8 مارس 1979 از دانشگاه تهران به میدان شهیاد نبوده!   این 8 مارس 1979 فاشیست‌ها را از همان ابتدا مثل خردرگل انداخت.  در نتیجه تلاش می‌کنند با توسل به انواع دروغ خود را به این تظاهرات وصل کنند. ابتدا سرپرست توده‌ای و تیرباران شدة کیهان ادعا کرد روز 8 مارس 1979 در تهران برف می‌بارید.  و به همین دلیل لات‌ولوت‌های فرهیختة خیمة اکبر بهرمانی با انتشار یک کتاب در مورد 8 مارس 1979،  تصویر بارش برف را نیز در تهران روی جلد آن گذاشتند،  تا این دروغ بزرگ را به اثبات برسانند.  و اینک نوبت به شیرین عبادی،  تحفة محفل فاشیسم رسیده تا مبداء و مقصد و شعار این تظاهرات را تغییر دهد و اسلام‌گرایان را مدافع حقوق زن معرفی کند.   نیازی نیست که بگوئیم فوران توحش فعلة فاشیسم را در گویانیوز بهتر از هر جای دیگر می‌توان مشاهده کرد،  البته جایگاه رادیوفردا و بی‌بی‌سی،   به ویژه در بخش ادبیات و هنر همچنان محفوظ است!   

 

به عنوان نمونه،   سایت بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 17 ژوئیه 2013،   موفق شده «تولستوی، گورکی  و چخوف» را به ابزار گسترش تبلیغات محفل احترام به ادیان تبدیل کند:

 

«[...] نویسنده‌ بزرگ روسیه که [...] به هیأت پیامبری در ملک اعیانی یاسنایا پولیانا نشسته بود[...] برای تعدیل نگاه اخلاقی‌اش به گشاده‌دستی‌های عاشقانه چخوف در حضور گورکی از او پرسید، آیا در جوانی به خانه‌های آنچنانی زیاد می‌رفته[...]»

 

بله در طویلة اخلاق‌محوران چنین است «نقد و بررسی ادبی»؛   تهاجم به حریم خصوصی یک نویسنده،  آنهم از زبان نویسندة دیگر و در حضور نویسندة ثالث!  نوعی بازجوئی به شیوة ساواک در زندان اوین!   و از قضای روزگار هر سه نویسنده از روسیه برخاسته‌اند!   خلاصه بی‌‌بی‌سی در آستانة 33 سومین سالگرد جفتک‌پرانی‌های محفل «کارتر ـ برژینسکی» در منطقه،  و همزمان با چرخش ناگزیر مجلس عوام بریتانیا در اعتراض به «فروش سلاح و ابزار شنود به جمکرانیان»،‌ حسابی سنگ تمام گذاشته.   از قدیم گفته بودند،  «هنر نزد بی‌بی‌سیان است و بس!»  ولی در هزارة سوم «هنر» ویژة‌ بی‌بی‌سی،  همچون اپیدمی وبا رشد کرده و «فراگیر» شده!   این فراگیری چندین و چند «ترادف» و «برتری» به وجود آورده.   به عنوان نمونه در جمکران آراء دانشگاهیان بر آراء مردم عادی «برتری» یافته:

 

«[...]‌عباس عبدی به خوبی در ٨٨ گفته بود که اگرچه رای ما (موسوی) سیزده میلیون نبود،  اما وزن آرا و کیفیت رای ما زیاد بود، چون دکتر و دانشجو و روشنفکر و هنرمند طرف ما بودند ولی آنطرف بیسوادها و گداها و مردم عادی بودند[...]»  

منبع: سایت اخبار روز،‌  مورخ 22تیرماه سالجاری  

 

این اظهارات عباس عبدی،  یکی از مهره‌های پیرو خط امام و طرفداران میرحسین موسوی است که خود را اینچنین در جایگاه «برتر» رویت کرده.  نمی‌دانستیم ایشان چون به فرمودة ارباب از دیوار سفارتخانه بالا رفته بودند،‌  در میان «باسوادان» جا گرفته‌اند و یا اینکه به دلیل حیف‌ومیل و دزدی و خاصه‌خرجی و ملاقات با «باری روزن» از «گدایان» مجزا شده‌اند؟  در هر حال،   همین اراذل و اوباش‌اند که بر طبل «مردم» و «حضور مردم» در خیابان می‌کوبند.  و اگر شکرخوری‌های عبدی 4 سال پس از لات‌بازی میرحسین موسوی در «اخبار روز» انتشار یافته حکمتی دارد؛ سایت کذا پس از سقوط محمد مرسی،  به احزاب کمونیست مصر و ترکیه علاقمند شده!   هر چند در بخش ادبیات بساط آخوندبازی و به ویژه تخریب فردوسی را هنوز فرصت نکرده جمع کند!

 

در این سایت برخی از ادبای «سرگذر» کشف کرده‌اند که «زبان فردوسی تنوع ندارد و حماسی است!»  خوب است که فردوسی را حماسه‌سرای ایران می‌خوانند و اینان با تعجب می‌گویند «زبان‌اش حماسی» است!  گویا فردوسی در شاهنامه می‌بایست از زبان عاشقانه و عارفانه و هجو استفاده می‌کرد،  یا اینکه برای خوشامد حضرات چند متلک هم به این و آن می‌گفت!   در هر حال،   لجن‌پراکنی به فردوسی و مفاخر ادبیات ایران هم از «سنت»‌ اخلاق‌محوران سر چشمه می‌گیرد.  این سنت توحش‌پرور از یک‌سو آثار هنری را با «نقد اجتماعی» در ترادف قرار می‌دهد تا بخش «تخیلی» هنر را انکار کند،   و از سوی دیگر با تحمیل توهمات محفلی‌اش بر اسطوره‌های اقوام ایرانی،   ابتذال اسطوره‌های ادیان ابراهیمی را به آن‌ها تزریق می‌نماید.

                  

به عنوان نمونه در تبلیغات محفل کذا،   دین زرتشت آدم و حوا را به رسمیت می‌شناسد؛‌   «آناهیتا» الگوی زن ایرانی است،   و نوروز هم جشن چوپانان و ... و خلاصه اگر به همین ترتیب لجن‌پراکنی ادامه یابد،  ابتذال و حقارت ادیان ابراهیمی بر شکوه و جلال و سرفرازی پرسوناژهای اسطوره‌ای ما سایه خواهد افکند؛ گردآفرید با فاطمه و زینب ترادف خواهد یافت؛  رستم می‌شود زین‌العابدین بیمار،  و آرش کمانگیر و سیاوش هم جیب‌بر و شتر‌چران از آب در می‌آیند!   به این ترتیب اسطوره‌های  اقوام ایرانی به زینت «ابتذال» آراسته خواهد شد،   باشد که کمبودهای محفل احترام به ادیان جبران شود!  در راستای همین روند،  جمکرانیان دست به «لیفتینگ» خدیجه زده‌،‌ و از فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایشان،  یک داستان خنده‌دار سر هم کرده‌اند و ادعا دارند،  برترین نسل بشریت از شکم این موجود موهوم خارج شده.‌  مهرنیوز، ‌ مورخ 19 ژوئیه 2013 در این باب می‌نویسد:

 

«[...] حضرت خدیجه [...] از میان همه زنان گیتی به عنوان رویشگاه برترین نسل و شریف‌ترین تبار بشریت انتخاب شد [...] حضرت خدیجه از خاندانی اصیل و ممتاز [...] در مکه به دنیا آمد [...]‌ از خانواده اشراف بود [...] بر اثر تدبیر و سعی و کوشش در تجارت و امور اقتصادی و هوشمندی توانسته بود از ثروتمندان عصر خود باشد [...]  ‌هدف خدیجه در تجارت،  ثروت اندوزی نبود[...]»

  

اینهمه «اطلاعات» موثق را مهرنیوز از کجای‌اش بیرون کشیده؟!  همچنانکه می‌بینیم خدیجه،  به ادعای بوق‌های حقیقت‌فروش مک‌کارتیسم از «فعالان اقتصادی» بوده که فقط «در راه خدا» تجارت می‌کرد.  و اما از این خنده‌دارتر مطلبی است که در فارس‌نیوز مورخ 28 تیرماه سالجاری منتشر شده،   آنهم به نقل از فردی به نام «دکتر» عابدینی.   ایشان دکترای تاریخ دارند و ادعا کرده‌اند که خدیجه و محمد جد مشترکی داشتند؛‌  و خدیجه زمانیکه با محمد ازدواج کرده،  باکره بوده و 25 سال داشته.   ویژگی خدیجه هزارة سوم  این است که «روح بلند» و «دعاگو» هم پیدا کرده:

 

«[...] حضرت خدیجه به عفت،  پاکدامنی،  زیبائی،  ثروت و عقل و ذکاوت معروف بوده [...]‌ ‌ من معتقدم ایشان هم مانند پیامبر 25 سال داشته‌‌اند [...]‌ جناب جعفر مرتضی عاملی [...]‌ معتقدند که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر ازدواج نکرده بودند [...]در کتاب آقای مرتضی عاملی ثابت می‌شود [...] حضرت خدیجه[...]  باکره بوده‌‌اند [...]  در تاریخ داریم بعضی از پیامبران مثل حضرت سلیمان و حضرت داوود هم دارای اموال بسیاری در روی زمین و زیر زمین بوده‌اند [...] امیدوارم روح بلند حضرت خدیجه دعاگوی همه ما باشد[...]»

 

می‌بینیم که در دکان «تاریخ‌ستیزی»جمکران،  «تاریخ» چگونه توسط مشتی مفت‌گو با مبهمات سنت و اعتقاد و اسطوره در ترادف افتاده.  به همین دلیل پرسوناژهای این «شبه تاریخ» اموال «زیرزمینی»‌ دارند!   این پوچ‌پردازی‌ها که در راستای روند استحماری پروپاگاند غرب ـ  ارائه تصویر دلپذیر از اسطوره‌های سامی ـ  ساخته و پرداخته می‌شود یک هدف مشخص دنبال می‌کند؛  ابتذال زدائی از اسطوره‌های دین و زدودن زنگار توحش و حماقت از آن‌ها،  ‌چرا؟ چون به این ترتیب بساط حقیقت‌فروشی و انسان‌ستیزی پا بر جا می‌ماند و پوشش مناسبی برای گسترش تاراج و چپاول خواهد شد.   این است دلیل جنجال اوباش و اربابان‌شان برای «بهائی‌ات!»   مذهبی که خود شاخه‌ای است از دین اسلام و به دلیل ظهور رهبر «خردمندش» در قرن نوزدهم،  در فرامین‌اش تا حدی از توحش صحرای کربلا و مدینه‌کاسته شده!

 

مسلم است که رهبر چنین مذهبی با پرسوناژهای اسطوره‌ای از قماش موسی و عیسی و محمد تفاوت دارد،  ولی این تفاوت‌ها پایه‌ای نیست.   بهائی‌ات نیز مانند دیگر ادیان ابراهیمی در چارچوب فلسفة کلاسیک بر طبل «حقیقت یکتا» می‌کوبد و به نوعی دیگر همان ادعاهای دیگر ادیان را در باب «آفریدگار یکتا» تکرار می‌کند.   حال آنکه چنین ادعاهائی اصولاً به اثبات علمی نرسیده.  خلاصه،   اگر بوق وزارت امورخارجه بریتانیا پیرامون فستیوال بیت‌المقدس جنجال به راه می‌اندازد و «نظر شما» را می‌خواهد،‌   نگران تأمین حقوق بهائیان ایران نیست؛  می‌خواهد ایران را از طریق اوباش جنبش‌سبز به اسرائیل بچسباند.   

 

تفنگ‌فروش‌های لندن می‌پندارند به‌ این ترتیب آخوندیسم شیعه با آخوندیسم بهائی‌ات تقویت می‌شود و هر دو با تکیه بر سنت‌گرایان اسرائیل می‌توانند دست در دست ترکیه،  جمهوری آذربایجان،  تونس و حماس،  محور «حقیقت»،  یا همان مرده‌ریگ توحش هیتلر و موسولینی را پا برجا نگهدارند.   

 

به یاد داشته باشیم که داماد رهبر جهانی اخوان المسلمین،  ‌«آنتونی وینر»،   از یهودیان طرفدار برتری اسرائیل است و الغنوشی نیز اخیراً مورد تأئید «مارتین ایندیک» قرار گرفته.   همچنین فراموش نکنیم که اخوان‌المسلمین همچون فدائیان اسلام و دیگر شبکه‌های مذهبی تشکلی است که استعمار بریتانیا برای سرکوب نگرش انسان‌محور،  یا بهتر بگوئیم جهت تداوم لجنزار سنت‌ و حقیقت به راه انداخته تا دکان «معنویت» و فریب گسترش یابد.   دکانی که با سقوط محمد مرسی چنان متزلزل شده که چارچوب‌های اسطوره‌ای‌اش نیز فروپاشیده!

 

جونم براتون بگه!   درگیرودار جنجال پیرامون سقوط دولت کودتائی اخوان‌المسلمین،  به گزارش فیگارو و لوپاریزین،  ‌مورخ 10 ژوئیه 2013،‌ باستان‌شناسان اسرائیل بقایای یک «سفنکس» را کشف کردند و‌ معلوم شد «تل زوهار»،   مرکز ثقل ارض موعود «سنت‌‌گرایان» که از سوی یونسکو به عنوان میراث فرهنگی جهان شناخته شده،   قلمرو فراعنه و یا خراج‌گزاران‌شان بوده! خلاصه ماه ژوئیه 2013،  افلاس سنت‌گرایان را در سراسر منطقه شاهدیم.   به همین دلیل است که پس از انتشار تقاضای وزارت امور خارجة یانکی‌ها برای «فضای باز سیاسی» در جمهوری آذربایجان،   رجب اردوغان به علی «عین» ابراز ارادت کرد و همزمان با 33 سومین سالگرد قطع رابطة دولت آمریکا با نوکران‌اش در جمکران ـ‌ 18 ژوئیه 1980 ـ  شاهد مانور نظامی ارتش ناتو در حوالی پایتخت ارمنستان هستیم.  سایت نووستی،‌  مورخ 20 ژوئیه،‌  خبر مانور مشترک «ترکیه ـ‌ آذربایجان» در نزدیکی پایتخت ارمنستان را منتشر کرده.

 

گویا یانکی‌ها برای صدور انقلاب نوکران جمکرانی‌شان به «باکو» خیز برداشته‌اند. به این ترتیب جنگ با ارمنستان برای حکومت آیندة‌ آذربایجان از اولویت برخوردار خواهد شد.   همانطور که قطع رابطه با اسرائیل و جنگ با عراق در دستور کار اربابان نهضت عاظادی قرار داشت.  البته امروز در شرایط نکبت‌بار دوران جیمی کارتر نیستیم؛  تحولات مصر،  بزودی تکلیف جیره‌خواران آمریکا و به ویژه تکلیف اسرائیل و جمکران را روشن خواهد کرد.   به همین دلیل است که با تکیه بر فضاسازی ارباب،   اوباش جمکران در داخل و خارج مرزها جنگ زرگری به راه انداخته‌اند تا در سنگر برنده لنگر اندازند.  گذشته از شیرین زبانی‌های شخص مخملباف در ستایش اسرائیل و «دین» بهائی،   عملیات قهرمانانة «نوری‌زاد» هم در راستای همین روند تغییر سنگر تنظیم شده.                               

 

جنگ زرگری سگ‌های‌ هار عموسام  در نفی و ستایش حضور یک فیلمساز در فستیوال بیت‌المقدس،  هم به مخملباف امکان داد «دین خوب»‌کشف کند،   هم برای  نوری‌زاد فرصتی فراهم آورد تا ضمن تعیین «دین» برای یک کودک 4 ساله چندین و چندبار توحش «روابط یک‌سویه» را نیز بر او تحمیل ‌کند:

 

«[...]آرتین،  پسرک چهارسالة بهائی را نشاندم روی صندلی [...] از جانب همة  گردنفرازان شيعه،   از او پوزش خواستم.  بر پاهای‌ کوچکش بوسه زدم [...] چشم در چشم او دوختم [...] با التماسی آمیخته به درد از او خواستم که اگر می‌تواند [...] به روی من شیعه آب دهان بیندازد و‌ به صورتم سیلی بزند[...]»

 

اولاً به این نابغة هشل‌هف‌‌پرداز بگوئیم،  کودک چهار ساله نمی‌تواند بهائی باشد.  بهائی‌ات برخلاف دیگر ادیان و مذاهب «موروثی» نیست.  این فقط امیرکبیر،  صدراعظم «بزرگ» شیعیان بود که فرمان قتل‌عام کودکان را در خانة‌ بهائیان  «صادر» می‌کرد و به عملیات‌‌اش مفتخر می‌شد.   ولی گذشته از ترهات در سطور فوق چه می‌بینیم؟!   تجاوز نمادین و مکرر محمد نوری‌زاد به یک کودک!   تجاوزی که با پوزش‌طلبی «متجاوز» هم درآمیخته.  نوری‌زاد بجای زدودن خشونت از ذهن کودک او را به خشونت تشویق می‌کند.   این صحنة مهوع تجاوز تلفیقی است از بازتولید روابط یک‌سویة اسطوره‌ای مسیحیت و اسلام. 

 

مراسم پاشوئی و پابوسی پاپ  ـ  این مراسم به نوبه خود بازتولید رفتار پرسوناژ اسطوره‌ای مسیح است ـ  و ابراز ارادت پرسوناژ اسطوره‌ای «محمد صاد» ‌به دختر موهوم‌اش.   بله،  در احادیث آمده که پیامبر اسلام زبان «مبارک‌شان» را در دهان فاطمه می‌گذاشتند و این کار دیگ حسادت عایشه،  یکی از «همسران‌شان» را به جوش آورده بود!

 

در وبلاگ «فضول محله»،  مورخ 24 اکتبر2011،   به  نقل از کتاب داود احمدی،  «احادیثی در مورد بوسه»،‌   انتشارات صلوات،  قم 1388 چنین آمده: 

 

«[...] امام صادق فرمود: عایشه [از روی حسادت] گفت: یا رسول‌الله [...]‌ دهان فاطمه را زیاد می‌بوسی و زبانت را در دهانش قرار می‌دهی.  [...] فرمودند:  هرگاه مشتاق بهشت می‌شوم دهان فاطمه را می‌بوسم و زبان در دهانش می‌گذارم [...] از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کنم [...] زیرا او زنی آسمانیست[...]»

منبع: وبلاگ «فضول محله»،  مورخ ‌24 اکتبر 2011

 

«فضول محله» در ادامه می‌نویسد،  روایت فوق در ص. 150 «اعلام الوری» نیز موجود است.   و اما «ابراز محبت» ویژة نوری‌زاد به «آرتین» نه تنها به گذشتة‌ اسطوره‌ای که به دوران جنگ سرد و «جبهة همجنسگرائی عمل انقلابی» هم ارجاع می‌دهد.  رهبری این جبهه را «میشل فوکو» و شرکاء بر عهده داشتند و امثال «پاسکال بروکنر و آلن فینکل کروات» نیز ارتباط جنسی با کودکان را به ارزش می‌گذاشتند.   در مورد ابعاد توحش محفل «فوکو» و شاخک‌های آن در آلمان، ‌هلند و ایالات متحد،  سایت ویکی‌پدیا ـ فرانسه و انگلیسی ـ  مفصل توضیح داده و می‌نویسد،  تا اواسط دهة هشتاد تبلیغ «پدوفیلی» در غرب رایج بود.  خلاصه،   مطالب نوری‌زاد علاوه بر صدر اسلام و مسیحیت از توحش «انقلابیون طبیعی» غرب نیز الهاماتی دارد.   روشن‌تر بگوئیم محمد نوری‌زاد از پیروان راه نورانی میشل فوکو در ویراست جمکرانی است که می باید الزاماً در جایگاه «قربانی» حکومت هم بنشیند،  ‌چرا؟ چون در کمال وقاحت یک کودک 4 ساله را به ابزار فروش دین اسلام و محمد و علی و آیات عظام تبدیل کرده.   در این مراسم مهوع پابوسی،   نوری‌زاد به آرتین می‌گوید:‌

 

«[...] رهبر مسلمين جهان [...] ‌شخصاً به تأسی از علیِ مرتضی تو را سرپرستی می‌کند و حق تو را ازحلقوم قانونی که در اين ملک به طنز گرائيده بيرون می‌کشد [...] مراجع صاحب نام و پرآوازة ما [...] به تونشان خواهند داد که: در قاموس الهی،  مردمان را به خاطر عقايدشان از هستی ساقط نمی‌کنند[...]»

 

همچنانکه می‌بینیم تمامی وراجی‌های متعفن نوری‌زاد فقط و فقط برای به ارزش گذاشتن آخوند و الله و رهبرمسلمین است و بس!   ولی کار اسلام فروشی نوچة محفل کیهان به این مختصر محدود نمی‌ماند.  محمد صاد با کوروش هخامنشی و علی با رهبران سوسیالیست در ترادف قرار می‌گیرد:‌

 

«[...] او می‌نویسد،  نمی‌خواهد به شکوه فتح مکه و بخشایش شگفت پیامبر اشاره کند، که ما [...] بدان روی نبردیم و بعد از پیروزی،  تا توانستیم کشتیم و نابود کردیم [...] پیامبر به ملاقات یک یهودیِ بیمار می‌رود [...]  همان که مدام [...] بر سر پیامبر آب چرکین و خاکستر می‌ریخت [...] نوریزاد همچنین به حکایت ربودن حلقة‌ زینتی پای یک زن یهودی در دوران خلافت علی اشاره می‌کند [...] نوری‌زاد پس از ذکر این ماجرا می‌نویسد [...] چرا باید سخن گفتن از حقوق بهائیان در این سرزمین [...]امری بدیهی و رایج نباشد؟»

منبع:  رادیوفرانسه،  مورخ 19 ژوئیه 2013  

 

پیام اظهارات نوری‌زاد چیست؟ رواج سخن گفتن از حقوق بهائیان!   چرا؟ چون با وراجی در مورد بهائیان حقوق انسانی اینان تأمین نخواهد شد،   ولی این مزخرفات می‌تواند بازار «نوری‌زاد» را گرم کند؛  ‌ دادستانی او را احضار خواهد کرد و رادیوفردا هم با انعکاس این «خبر مهم»،  ‌ برای این اوباش دین‌فروش بازاریابی می‌کند.   اگر اوضاع به همین منوال پیش رود بزودی پرسوناژ خدیجه نیز تبدیل خواهد شد به مجموعه‌ای از کلئوپاترا،  ماری‌کوری،   رزا لوکزامبورگ و... و نهایت امر سنت گرایان کشف خواهند کرد که کوروش هخامنشی نیز راهزن و از همکاران ارباب‌شان بوده.         

 

 می‌بینیم که هیاهوی بوق‌های ارتش آدمخوار ناتو پیرامون فستیوال بیت‌المقدس برای سنگرسازی و سربازگیری جهت تقویت محور توحش «تهران ـ‌ تل‌آویوـ  لندن ـ واشنگتن» به راه افتاده.   این محور ابتذال و توحش که در پی جنگ 33 روزه،  ‌تحولات سوریه،   و به ویژه شکست اسلام سیاسی در مصر به شدت متزلزل شده،‌ برای تداوم وگسترش منافع استعماری‌اش به «تغییر» صورتک از طریق ارائة تصویر دلپذیر از «تعلقات و تعصبات» نیاز دارد.   و با توسل به پروپاگاند،   همچنانکه شاهد بودیم مصائب رسانه‌ای «ملاله یوسف‌زی» را به ابزار تطهیر «طالبان» تبدیل نمود.   اراذل طرفدار آیات عظام مترقی هم،   لنین،  8 مارس و «بهائی‌ات» را به ابزار تطهیر اسلام و علی و زن‌نمایان آخوندپرست تبدیل کرده‌اند.  و برای پشتیبانی از همین لجنزار «سنت‌پرستی» یانکی‌ها هم ‌ناو «هری ترومن» را به خلیج‌فارس فرستاده‌اند.

 

 

... 

سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۲

فرعون و پاترنوس!


 

بعضی‌ها در دو سوی آتلانتیک به امید حماسه‌آفرینی محور «برلن،  آنکارا،  ‌تل‌آویو»‌،  ‌ یعنی بسیج تروریست‌های اخوان‌المسلمین و حماس برای بحران‌سازی در مصر‌ نشسته بودند!   اینان با انتشار قصة‌ «نابودی موشک‌های یاخونت توسط اسرائیل»،   باد در آستین پارة‌ «برادران» فاشیست‌شان می‌انداختند و بمب‌گزاری در عراق را «توجیه» می‌کردند.   سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 13 ژوئیه 2013 می‌نویسد،  طی دو هفته اخیر 300 نفر در عراق کشته شده‌اند چرا که دولت شیعه از حل مشکلات اقلیت سنی عاجز است:‌                        

 

«[...] عراق [...] ‌شاهد اوج‌گیری دوبارة خشونت‌ها بوده [...] تحلیل‌گران [...] معتقدند که عدم موفقیت مقامات شیعه مذهب دولت [...] در حل مشکلات [اقلیت سنی] عامل اصلی افزایش خشونت‌ها بوده[...]»

 

به عبارت دیگر،  بمب‌گزاران «سنی مذهب‌اند»،  ‌چرا؟  چون «تحلیل‌گران» ناشناس ‌بوق وزارت امور خارجة بریتانیا بر اساس اعتقادشان چنین «تحلیل» کرده‌اند!  یکی از فواید این قماش تحلیل‌های کشکی و شکمی این است که نه به «استدلال» نیاز دارد،   نه به اسناد و شواهد!   به این ترتیب و بر اساس جفنگیات،‌  همه می‌باید چند دروغ شاخدار را همزمان بپذیرند.   نخست اینکه سنی‌های عراق تمایلات تروریستی دارند.  دیگر آنکه در این جنایات ـ‌  همچون مورد ایران ـ   لندن و واشنگتن هیچ کاره‌اند!  و در ضمن همه باید بدانند که لندن،  در مقام مرکز بین‌المللی محفل توحش احترام به ادیان،   قوم‌گرائی و قبیله‌پروری،  خواهان استقرار دمکراسی در مصر هم بوده.  حداقل از اظهارات کاترین اشتون چنین بر می‌آید:‌   

 

«[...]‌ اشتون [...]‌ گفت: اتحادیه اروپا خواهان مذاکرات واقعی میان تمام گروه‌های دموکرات در مصر است [...] مردم مصر باید سرنوشت خود را از طریق برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه و با حضور تمام احزاب تعیین کنند[...]»

منبع:  ایران دیپلماسی،  15 ژوئیه 2013

 

شگفتا!  چرا کاترین اشتون،  پیش از خانه‌تکانی‌های « قطر» در مورد دمکراسی و احزاب و غیره سکوت کرده بود؟!  حتماً چون قرار نبود یانکی‌ها با شبکة اخوان‌المسلمین وداع کنند.  و همچنین قرار نبود حاکمیت بریتانیا، ‌ رسماً خود را مخالف تجهیز جمکرانیان به سلاح هسته‌ای نشان دهد.   دیلی‌تلگراف،  بوق رسمی پاترنوس به نقل از «جان ساورز» ادعا کرده سرویس‌های امنیتی بریتانیا،   در سال 2008 تلاش ایران برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای را خنثی کرده‌اند!   ادعای دیلی‌تلگراف که در فارس‌‌نیوز،  مورخ 15 ژوئیه سالجاری انتشار یافته و همچنین ابراز عشق مکرر جک سترا به جمکرانیان به صراحت نشان می‌دهد که تحولات سوریه و مصر،   لندن را به «تغییر سنگر» ‌واداشته.

 

به گزارش سایت «کمیته والمی»،   مورخ 13 ژوئیه 2013،  ‌ «دومینیک دو ویلپن»،  نخست‌وزیر پیشین فرانسه طی گفتگو با «صدای روسیه» اعلام داشت،  از «مذاکره بدون پیش شرط» تمام طرف‌های درگیر در سوریه حمایت می‌کنیم.  و اینچنین بود که باراک اوباما  ـ  مدافع تهاجم به حریم خصوصی جهانیان ـ  امکان یافت با موضع‌گیری در برابر اوباشی که به شیوة ‌اسلامگرایان «دادگاه خیابانی» تشکیل داده بودند،  از سنگر «مردم نوازی» و عوام‌پرستی خارج شود!   ولی،  همه در جایگاه رئیس‌جمهور آمریکا نیستند که به سادگی از سنگر توحش «مردم» به سنگر دمکراسی و حاکمیت قانون اسباب‌کشی کنند؛  ‌ بعضی‌ها می‌باید خانه تکانی مفصل کرده و متحمل «تلفات» ‌شوند!   

 

به عنوان نمونه،  در پی تغییرات گسترده در استراتژی‌های بین‌المللی،‌  برخی سازمان‌های حقوق‌بشر اروپائی ناچار شده‌اند به شنود غیرقانونی «شهروندان» توسط سازمان سیا واکنش نشان دهند!   سپس نوبت به «محفل نوبل» رسید.   به گزارش دیلی‌میل،  «استفان اسوار فورس»،   استاد جامعه شناسی دانشگاه سوئد پیشنهاد کرده جهت «احیای» ارزش نوبل،‌   جایزة صلح نوبل به «ادوارد سنودن» اهداء شود:

 

«[...]‌ استاد جامعه شناسی دانشگاه اومئو [...] دوارد اسنودن [...] را به خاطر افشای [...] فعالیت‌های جاسوسی اینترنتی [...] نامزد دریافت جایزه صلح نوبل کرد.  [او] در نامه‌ای برای کمیته نوبل نروژ نوشت [...] ‌نامزدی اسنودن [...] به احیای ارزش‌های جایزه صلح نوبل که پیشتر به باراک اوباما رییس جمهور آمریکا اعطا شد،  کمک می‌کند[...]» 

 

همزمان با انتشار  این گزارش  ـ  در سایت نووستی،  ‌مورخ 16 ژوئیه 2013  ـ  معلوم شد،  قاتل «ناتالیا استمیروا»‌،   از مدافعان حقوق بشر روسیه در خاک فرانسه اقامت دارد!    نووستی می‌نویسد،   از مقامات فرانسه رسماً درخواست شده برای دستگیری و استرداد قاتل اقدام کنند.   یادآ‌ور شویم،  ‌ به گزارش نووستی،   مورخ 15 ژوئیه سالجاری،   آمریکا دولت روسیه را به پیگیری پروندة‌ قتل «استمیروا» و «کلبنی‌کوف»،   مدافعان حقوق بشر فراخوانده بود!  

 

به استنباط ما،  درخواست آمریکا از روسیه در واقع فرانسه را مخاطب قرار داده.   چرا که همزمان با انتشار خبر «درخواست روسیه از مقامات فرانسه»،   علاوه بر دستگیری یک تروریست نروژی،‌  از طرفداران «آندره برویک»،  آنهم در ‌‌حوزة انتخاباتی فرانسوا اولاند ـ  کورز ـ   پسر لوران فابیوس،  وزیر امورخارجه اینکشور نیز تحت تعقیب قرارگرفته.   حال از «خانه تکانی» در روسیه،  سوئد و فرانسه خارج می‌شویم و می‌پردازیم به روند «تغییر سنگر» و تغییر صورتک در  جهان سوم!

 

در مکزیک،  رئیس بزرگ‌ترین کارتل مواد مخدر،   در حوالی مرز ایالات متحد،   دستگیر شد؛‌  و در عراق هم ‌مفتی القاعده به قتل رسید و ... و از همه مهم‌تر «ایساف» طرح ترور حمیدکرزای را خنثی کرد!

 

جریان ترور رئیس جمهور «محبوب» افغانستان از این قرار بود که در پی امضاء قرارداد خط لولة «تاپی» ـ  این خط لوله گاز ترکمنستان را از مسیر افغانستان به کشورهای پاکستان و هند می‌رساند ـ  یانکی‌ها برای خروج از بن‌بست و آراستن چهرة کریه دولت دست نشانده‌شان،   بهترین راه حل را در «ترور» حمید کرزی یافته بودند.   این طرح سرشار از نبوغ به ارتش ناتو  امکان می‌داد،  پس از کرزای،   خادم دیگرش،  هاشم تاچی را هم حذف کند و با خیال آسوده به بازسازی شبکة مافیای بالکان بنشیند.

 

به گزارش ولترنت،   ‌مورخ 19 ژوئیه 2008،  مافیای بالکان از طریق محفل «برنار کوشنر» به اسرائیل و ایالات‌متحد مرتبط می‌شود.   یادآور شویم،‌   در گزارش ولترنت،‌   به تعلق «نیکولا سرکوزی» به محفل «کوشنر» نیز اشاره شده.   خلاصه همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم،   «مافیا» مانند فدائیان اسلام و اخوان‌المسلمین،   «خانوادگی» و «سنتی» است؛   با «روابط دوسویه» در قالب دمکراسی و حزب و حقوق انسانی بیگانه است.  شیفتگی آتلانتیست‌ها به حکومت‌های «سنتی» از همینجا ریشه می‌گیرد!   ما هم از مطلب دور افتادیم!  پس بازگردیم به خنثی شدن طرح ترور کرزای که در رسانه‌های جمکران با تأخیر و به صورت «نصفه،  نیمه» منتشر شده تا پرستیژ ارباب‌شان محفوظ بماند.   

 

در بوق‌های جمکران چنین آمده که «یک ادارة امنیتی» روسیه دولت افغانستان را در جریان طرح سوءقصد،  تعداد و ترکیب گروه ترور قرار داده و برای همکاری در دستگیری شبکه ترور اعلام آمادگی کرده ولی دولت افغانستان کمک روسیه را نپذیرفته:

 

«[...] روسیه برای خنثی کردن توطئة این گروه جنایتکار استفاده از نیروی مخصوص خود را پیشنهاد کرد اما کابل از پذیرش کمک روسیه امتناع کرد[...]»

منبع:  واحد مرکزی خبر،  ‌مورخ 15 ژوئیه سالجاری

 

می‌بینیم که «دلیل» مخالفت کابل با کمک روسیه در گزارش فوق ذکر نشده!  حال اگر به سایت نووستی، ‌ مورخ  14 ژوئیه 2013‌ سری بزنیم خواهیم دید که شرط روسیه برای این کمک،   «بازجوئی» از تروریست‌ها بوده.  و نیازی نیست که بگوئیم،   در صورت بازجوئی از حضرات،  دست یانکی‌ها در همکاری با تروریست‌ها رو می‌شد.   در نتیجه،   دولت «مستقل» افغانستان به آغوش گرم «پدر» ـ  ایساف ـ  پناه برده و «پدر» هم تروریست‌ها را به قتل رساند که ارتباط‌اش با اینان «لو»‌ نرود،  به همین سادگی.   «پدر» پس از این شاهکار،  ادارة امنیت افغانستان را مأمور انتشار خبر نابودی «گروه جنایتکار بین‌المللی» فرمود:       

 

«[...] ادارات امنیتی افغانستان گروه جنایتکار انتیرناسیونالیستی به تعداد تقریباً 15 نفری را از بین برده‌اند[...] معلومات اولیه راجع به تدارک سوءقصد و تعداد ترکیب گروه جنایتکار [...] از یک اداره استخباراتی روسیه که شبکه وسیع اجنتان را در افغانستان حفظ نموده،  به کابل مواصلت ورزیده بود[...] به گفته منبع [برای] جانب روسیه [که]  جهت خنثی سازی گروه جنایتکار استفاده از قطعه خاص خود را پیشنهاد نموده بود [...] ‌این مهم بود که گرفتاری طوری صورت می‌گرفت،  تا از تروریستان باید بازپرسی می‌شد.  ولی جانب افغان از پذیرش کمک روسیه امتناع ورزید و برای گرفتاری قطعات خاص ISAF را جلب نمود.[...]»

 

این بود استنباط ما از ماجرای ترور کرزی،‌  نظر شما چیه؟! 

 

سایت بی‌بی‌سی برای «حضور جنجالی فیلمساز ایرانی در اسرائیل»،   در انتظار دریافت «نظرات شما» دقیقه شماری می‌کند.   ‌چرا که اظهار نظر در مورد «حق انتخاب آزاد»،  همچون تعیین تکلیف برای دیگران،‌  «شما» را در جایگاه لات قرار می دهد!  و به همین دلیل است که نخست وزیر اسرائیل در مورد حسن روحانی برای جهانیان فتوی صادر می‌کند تا پاسدار شریعتمداری و دیگر پاسدارن لجنزار محفل احترام به ادیان در جایگاه «قضاوت» بنشینند؛   و ضمن صدور «فتوی» برای دیگران،  به «تکرار» ویراست های رسمی مشغول شده،  جنگ زرگری به راه اندازند.   باشد که توحش «روابط یک‌سویه»،‌   برای ملت ایران به «امری عادی» تبدیل شود.  چنین است روند عادی‌سازی لات‌بازی.   

 

یک فیلمساز ایرانی برای شرکت در فستیوال بیت‌المقدس به اسرائیل می‌رود،  بلافاصله سیل نامه‌های سرگشادة مخالفان این «جنایت بزرگ» که «نگران»‌ حقوق فلسطینی‌ها هستند به سوی سایت بی‌بی‌سی و شاخک‌های متعدد آن سرازیر می‌شود.   سپس نوبت به «طرفداران» می‌رسد که به یک موضوع عادی و پیش‌پاافتاده،  یعنی حضور یک فیلمساز در یک فستیوال فیلم، «افتخار» کنند و فیلمساز مذکور را در جایگاه  «قهرمان ملی» بنشانند.   اینجاست که بی‌بی‌سی،  مست از می پیروزی،  یک‌بار دیگر برای نشاندن لات در جایگاه قضاوت فرصت را مناسب تشخیص داده،   بساط «نظرخواهی» به راه می‌اندازد تا دکان توحشی که از دوران هیتلر به عنوان «هنر سیاسی» و «هنرمند متعهد» باز کرده‌،  کساد نشود،  و «آزادی بیان» و «حق انتخاب آزاد» با عرصة‌ حماقت «توهین‌ و افتخار» ترادف یابد:‌

 

«حضور جنجالی فیلمساز ایرانی در اسرائیل؛  ‌نظر شما»

منبع:  ‌بی‌بی‌سی،‌ 15 ژوئیه 2013  

 

بله،   شوت‌وپرت‌های گرامی!  نظرتان در مورد یک موضوع عادی ـ  حق انتخاب آزاد دیگری ـ که اصولاً به شما هم ارتباطی ندارد چیست؟!   نظر دهید که از این مسیر می‌توان «جنجال» به راه انداخت،  آنهم بر سر هیچ!   نظر دهید تا اوباش بتوانند به «تکرار» و نشخوار انواع  ویراست‌های رسمی ـ   مطالبات محفل احترام به ادیان ـ  مشغول شوند.   به عنوان نمونه،   انتشار اظهارات فرضی بنیامین نتانیاهو در مورد حسن روحانی علوفة مناسبی برای تغذیة پاسدار حسین شریعتمداری و پاسدار اکبر «فراری» فراهم آورد تا ضمن تهاجم به حریم افراد و ملت‌ها،  مطالبات اربابان‌شان را «تکرار» کنند.  طی 15 روز اخیر،   وزارت امور خارجة مصر ناچار شده دوبار به جمکرانی‌ها تفهیم کند که حق دخالت در امور داخلی مصر را ندارند.  علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛  «لات» با روابط دوسویه بیگانه است،   و مفهوم «حریم خصوصی» و به ویژه نزاکت اجتماعی را اصولاً درک نمی‌کند.  ولی امروز روشن شده که اگر کشور مصر،  درگیرودار سیاست‌های «بهاری» لندن و واشنگتن از یک کودتای اسلامی به یک کودتای غیراسلامی پریده،   هدف از این تغییر و تحولات جز آن است که در رسانه‌ها می‌خوانیم.   همانطورکه پیشتر هم گفتیم،  هدف استعمار از کودتا در مصر،  نجات اسلام‌گرایان از فرسایش و بن‌بستی بود که دولت محمد مرسی به وجود آورده بود.   دولتی که مانند دیگر اسلام‌گرایان هیچ برنامه‌ای نداشت.

 

در قفای کودتای نخست که به استعفای حسنی مبارک منجر شد،   هدف این بود که اخوان‌المسلمین را همچون حکومت جمکران،   به عنوان «منتخب مردم» به ابزار آشوب در منطقه تبدیل کنند.  پروژه‌ای که به دلیل هوشیاری ملت مصر،  به سختی شکست خورد.  در نتیجه قرار شد اخوان‌المسلمین را با یک کودتا در جایگاه «اوپوزیسیون» دولت نظامی قرار دهند و به این ترتیب از آن یک چماق اسلامی منطقه‌ای بسازند.  و این است دلیل انتشار خبر «سرکوب رسانه‌ای» اخوان‌المسلمین توسط ارتش مصر!   این جنجال رسانه‌ای «هول» به دل جمکرانی‌ها انداخته که نکند از قافلة «انقلاب‌سازی» عموسام وامانند!   همینجا به جمکرانیان بگوئیم که این قافله اصلاً کارش بجائی نخواهد رسید؛   بیهوده برای سوار شدن بر شترهای جماز آن نوبت گرفته‌اید.   قضیه به مراتب فراتر از آن است که می‌پندارید.  مصری‌ها نیک می‌دانند که آمریکا حامی اسلام‌گرایان است.  به دلیل همین آگاهی اجتماعی،  سران جنبش «تمرد» از ملاقات با‌ ویلیام برنز خودداری کرده‌اند.  به این ترتیب،‌  سناریوی نوین یانکی‌ها نیز در مصر از هم اکنون محکوم به شکست است.

 
...

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۲

موش و مگس و ملا!


 

در تاریخ 13 ژوئیه 2013،‌  مانور نظامی روسیه در اقیانوس آرام آغاز شد.   به گزارش واحد مرکزی خبر،  این بزرگ‌ترین مانور نظامی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است:

 

«[...] یکصدوشصت هزار نیروی نظامی،  یکصدوسی فروند هواپیما و هفتاد کشتی در [این]  رزمایش شرکت کردند[...]»

 

در آستانة هفتادمین سالگرد «نبرد کورسک»،   و در پی تغییر سنگر «برژینسکی» و فروپاشی سنگر توحش «اسلام سیاسی» در سرزمین فراعنه،  محفل احترام به ادیان هم تغییر «صورتک» داد تا بتواند همچنان به نفی مدرنیته ـ  ‌مادی‌ات انسان و نگرش انسان‌محور ـ ‌ ادامه دهد!  

 

محفل کذا که طی سدة اخیر،  با توسل به جنایتکار،  بمبگزار و کودتاچی موفق شده بود توحش و خشونت ادیان ابراهیمی ـ  اسلام،‌ مسیحی‌ات و یهودی‌ات ـ   را به عرصة سیاست واردکند و نفرت بفروشد،  ‌ اینک به دلیل افلاس روزافزون در سوریه و مصر،  «آموزش کودکان» را به ابزار مطالبات انسان‌ستیزش تبدیل کرده،   «عشق و محبت» می‌فروشد!   دلیل هم روشن است.   با ابزار «آموزش کودکان» نمی‌توان نفرت فروخت؛   ولی می‌توان ضمن ارائة تصویر به اصطلاح «دلپذیر» از ادیان،   به «همه» ابراز عشق کرد و دامنة توهم و توحش را با گسترش ترادف‌های کلی هر چه بیشتر وسعت بخشید.   و برای اعمال چنین «سیاستی»،  چه ابزاری بهتر از «ملاله یوسف‌زی؟!» 

 

ملاله کیست؟!   در عرصة‌ رسانه‌ای،   «ملاله» همان دختربچه‌‌ای است که طالبان می‌‌خواستند او را به  قتل برسانند،   چرا که از «تحصیل و درس و مدرسه» دفاع ‌کرده بود.   به ادعای رسانه‌ها،  «طالبان» گلوله‌ای نیز به سر ملاله شلیک کردند و ... و سرانجام پزشکان بریتانیا «ملاله» را از مرگ نجات دادند و ... و اینچنین بود که «گوردون براون»،   نخست‌وزیر پیشین بریتانیا یک دکان جدید افتتاح کرد و در تاریخ 13ژوئیه 2013،  ‌ سازمان ملل هم برای «ملاله» جشن تولد گرفت تا از زبان او به پروپاگاند محفل احترام به ادیان «رسمی‌ات» بخشد.

 

پروپاگاندی که بر محور خشونت روابط یک‌سویه،  از قماش عشق،  حقیقت،  شفقت و ... متمرکز شده،  و خلاصه در تضاد با نگرش علمی،  انسان‌محوری،  و روابط دمکراتیک حقوقی قرار گرفته.  این پروپاگاند بر توهم و دروغ‌ روایت‌پرستان و آرمان‌شهرفروشان پای می‌فشارد.   نیازی نیست که بگوئیم این جانوران وحشی که اینک صورتک «عشق» بر چهره زده‌اند،   با هرگونه استدلال،‌  یا بهتر بگوئیم با قبول موجودیت مادی‌ انسان و «علمیت» تاریخ در ستیزاند،  چرا که منافع ضدانسانی اینان در گرو تداوم چرخة‌ توحش طبیعی ـ  سنت و تعلقات و «باورها» است.   به عبارت دیگر دکان حضرات بدون شعارهای توخالی از قماش «حقیقت» و «تکرار» و «اخلاق» و خلاصه بدون «ویراست رسمی» کساد می‌شود.   به همین دلیل است که بوق‌های لجنزار احترام به ادیان،  تمام «رخدادها» و «اخبار موثق» را به ابزار گسترش پروپاگاند فاشیسم تبدیل می‌کند.

 

به عنوان نمونه،  افشای تهاجم به حریم خصوصی جهانیان توسط «ادوارد سنودن» که آمریکا و  اتحادیة اروپا را در موضع تدافعی قرار داده،  به ابزار کسب وجهه برای حکومت اوباش جمکران تبدیل شده!   حکومتی که 34 سال است،  عربدة‌ نبرد با آمریکا سر می‌دهد،  ولی جرأت نکرد، ‌ برای حفظ ظاهر «مخالف‌خوان‌اش» هم که شده،  لاف خشکه‌ای پیرامون پذیرفتن «ادوارد سنودن» بزند.  ‌همین حکومت،  می‌خواهد با انتشار مزخرفات پیرامون علی مطهری،  خود را مدعی مبارزه با «شنود» معرفی کند!  خلاصه،   از یک‌سو اعضای قبیلة لاریجانی‌ها با توسل به بوق‌های جمکران برای تغذیه از علوفة «شنود» با یکدیگر مسابقه گذاشته‌اند‌،   و از سوی دیگر انواع موش و مگس و ملا،   یعنی صاحب‌نظران بلندپایة‌ عرصة ‌پشک و پشم به «بحث» در مورد ادوارد سنودن نشسته‌اند:

 

«[...] اسنودن افشاگری نکرده [...] بلکه یک واقعیت و حقیقت را تکرار کرده است.  در گذشته مقامات مسئول ایرانی در این خصوص موضع‌گیری کرده‌اند[...]»

منبع:  دیپلماسی ایرانی، ‌ مورخ 11ژوئیه 2013 ـ 19 تیرماه

 

می‌بینیم حکومتی که دخالت در حریم خصوصی‌ ایرانیان را «حق الهی» می‌داند،  و برطبل حلال و حرام می‌کوبد،‌  با چه وقاحتی به شبیه‌سازی مشغول شده تا شیوة اربابان‌ یانکی‌اش را مورد «انتقاد» قرار دهد!   بله،  بر اساس ادعای ابلهانة جمکرانی‌ها،   ادوارد سنودن با تکیه بر اسناد واقعیت را فاش نکرد‌ه،  بلکه «حقیقت» و «واقعیت» را «تکرار» کرده!  و از آنجا که همة «حقایق» در قرآن هست،  پس مقامات قلعة‌ حیوانات هم پیش از افشاگری ‌«سنودن»، ‌ از طریق جبرئیل از «حقیقت» آگاه بودند و در مورد آن موضع‌گیری «مناسب» هم کرده‌اند!   بله،  قرآن را دستکم نگیریم که همیشه «همه چیز» برای تغذیة اوباش در آن بوده،‌  هست و خواهد بود.  و اگر اینروزها لات و لوت‌های دینفروش به بهانة انتقاد از حکومت جمکران،  به ستایش «چهرة ‌مقدس» قرآن نشسته‌اند و اوباش جمکران برای پیوند زدن «حقیقت» به «واقعیت» از هیچ حماقتی فروگزار نمی‌کنند،  حکمتی دارد.   «حقیقت»‌ از اثبات حقوقی بی‌نیاز است،  حال آنکه «واقعیت» بدون «مادیت» ـ انسان،‌  اسناد معتبر و استدلال ـ  نمی‌تواند به اثبات برسد.

 

 روشن‌تر بگوئیم،   «حقیقت» و «واقعیت» نه تنها هم‌سان نیستند،  که در تضاد آشکار با یکدیگر هم قرار دارند.  و برخلاف حقیقت،  «واقعیت» تابع مادی‌ات،  یعنی زمان و مکان و انسان است!   در وبلاگ‌هائی که پیرامون «مدرنیته» نوشته شده،  این تضاد را بررسی کرده‌ایم و از «تکرار» بی‌نیازیم!   واژة پوچ «حقیقت» فقط در «ویراست رسمی»،  یا «زبان پدر» کاربرد دارد.   زبان انسان‌ستیزی که هرگز از چرخة‌ طبیعی «تکرار» و دورباطل «تعلقات» فراتر نرفته و نخواهد رفت.   ولی خوب موش و مگس و ملا با این مسائل بیگانه‌اند؛   این جانوران وحشی می‌پندارند با تکرار و هیاهو می‌توان بین دو مفهوم متضاد ـ  واقعیت و حقیقت ـ  ترادف ایجاد کرد؛  دروغ را بجای راست نشاند و توحش و خشونت قرآن،  جامعةسنتی و حکومت دین را پنهان داشت.   ولی سخت کور خوانده‌اند!   تحولات سوریه که به شکست بهارعرب در مصر منجر شد،  و بزودی زیر پای دولت تونس را هم خواهد کشید،  مرگ «اسلام سیاسی» را نوید می‌دهد.   و این مرگ را نه با برگزاری مراسم نیایش برای جسد نلسون ماندلا می‌توان به تأخیر افکند،  و نه با «جشن تولد» و تکرار مزخرفات سنتی در سازمان ملل!

 

باری،  در تاریخ 13 ژوئیه سالجاری،   محفل احترام به ادیان با توسل به مصائب واقعی یا رسانه‌ای «ملاله»،  به تاخت و تاز در سازمان ملل مشغول بود و فراوان گردوخاک می‌کرد تا ضمن تحریف تاریخ،   و ارائة تصویر دلپذیر از توحش ادیان ابراهیمی،  پرسوناژهای معاصر را به پرسوناژهای اسطوره‌ای پیوند بزند و روابط یک‌سویه را بجای روابط دوسویه و منطقی بنشاند:‌

 

«[...] این شفقت را من از محمد،  پیامبر رحمت،  عیسی مسیح و بودا آموخته‌ام.  این میراث تحول را از مارتین لوترکینگ،  نلسون ماندلا،  محمد علی جناح به ارث برده‌ام.  این فلسفة غیرخشونت‌آمیزی‌ست که از گاندی بزرگ،  باچا‌خان و مادر ترزا یاد گرفته‌ام.  و این بخشنده بودنی‌است که از مادر و پدرم آموخته‌ام.   این چیزی‌است که روحم به من می‌گوید:  ‌صلح طلب‌باش و به همه عشق بورز [...]»

منبع:  گویانیوز،  ‌مورخ 13 ژوئیه سالجاری  

 

بله،  محمد،  پیامبر رحمت به کنار،  می‌باید به همه عشق بورزیم حتی اگر چماقدار و جنایتکار باشند،  خصوصاً زمانیکه این حضرات کشورمان را هم به اشغال خود در آورده‌اند،  حتماً ‌لازم است صلح‌طلبی پیشه کنیم و اشغالگران را دوست داشته باشیم!   سرچشمة همین مزخرفات را در رادیوفردا،   ‌مورخ 11 ژوئیه سالجاری خواهیم یافت.  آنجا که فیلسوف دلخستة کانادائی،  «استاد» جهانبگلو،  از زبان نلسون ماندلا همه را «نصیحت» می‌کنند که بچة‌ خوبی باشند و «با دشمن کار کنند» و باقی قضایا!   ایشان همچنین با توسل به ماندلا تعریف نوینی از «آزادی» برای‌مان ارائه داده‌اند:

 

«[...] آزاد بودن به معنای خلاصی از زنجير خود نيست،  که به معنای انتخاب شيوه‌ای از زندگی‌ است که به آزادی ديگران احترام بگذارد [...]»

 

چه خوب!   اگر قرار است،   هرکس به آزادی دیگران «احترام»‌ بگذارد،  پس هر کس چارچوب این آزادی را در مسیر «احترام»،  یعنی «سازگاری»‌ با سنت به شیوة خود تعیین خواهد کرد؛   و به این ترتیب همه در لجنزار توحش «احترام به ادیان» و روابط یک‌سویه تا پایان خورشید دست‌وپا می‌زنند.  در چنین لجنزار رویائی‌ای،   بی‌خیال حقوق و آزادی‌های اجتماعی زنان و آزادی بیان و هنر و ادبیات و مطبوعات.   در چنین طویله‌ای،  همه چیز می‌شود «احترام!»   ولی حقوق دمکراتیک فقط در چارچوب روابط دمکراتیک تأمین می‌شود.  به عبارت دیگر،   روابط انسان‌محور نمی‌تواند با «سنت» و «احترام به ادیان»،‌  یعنی با روابط یکسویه جایگزین شود.  از مطلب دور افتادیم،   بازگردیم به مراسم افتتاح دکان آرمان‌شهرفروشی گوردون براون در سازمان ملل.

 

فروش «یوتوپیا» را در پوشش جشن تولد ملاله برگزار کردند،  تا با یک تیر چندین و چند نشان بزنند.  از یک‌سو «محمدعلی جناح»،  پادوی انگلستان و دیگر پیروان سیاست استعماری  «یک کشور،  یک مذهب» و «نسل‌کشی» و «قوم‌پرستی» را به ارزش بگذارند،  و از سوی دیگر،   برای کودک «مسئولیت قرآنی» تعیین کنند!   به این ترتیب،  کودکان موظف به اطاعت از احکام توحش خواهند بود،‌  و «آموزش» قرآنی و مکتبی را هم به سادگی می‌توان بجای بهداشت و رفاه و مسکن و شکوفائی فرهنگی نشاند،  و واژة پوچ و مطلق «تغییر» را به «ارزش »گذاشت:

 

«[...] پاکستان کشوری مردم سالار و صلح‌طلب است [...] اسلام،  دین صلح،  انساندوستی و برادری است.   اسلام می‌گوید نه تنها هر کودکی حق بهره‌گیری از تحصیل دارد،  که تحصیل را وظیفه و مسئوولیت آن‌ها می‌داند[...] یک کودک،  یک معلم،  یک قلم و یک کتاب می تواند دنیا را تغییر دهد.  آموزش تنها راه حل است[...]»

 

البته صلح‌طلبی هیئت حاکمة دست‌نشاندة «پاکستان» درست عین صلح طلبی حکومت جمکران است؛  حداقل در اینمورد جای تردید نداریم!  ولی پاکستان ویژگی‌های «بهتری» هم دارد،  چرا که در راستای سیاست استعماری انگلستان ـ  «یک کشور،  یک مذهب»‌ ـ پاکستان را از بدنة هندوستان جدا کرده‌اند،  و این «پارة هندوستان» تبدیل شده به مرکز بحران‌سازی در جنوب غربی آسیا.  در ضمن شعار «تنها راه حل» ‌را هم از دست ندهیم.   این «راه» جادوئی که همان «تنها راه رهائی» است در عمل ما را به بن‌بست می‌رساند.   چرا که،   اگر «آموزش» تنها راه حل می‌بود،  نه اتحادیة اروپا امروز با بحران بیکاری روبرو می‌شد،  و نه اروپای شرقی که پایان بیسوادی را ده‌ها سال پیش جشن ‌گرفت،  امروز گرفتار زنجیرة فقر و خشونت می‌شد.   از این گذشته،  آموزش «راه حل» نیست،   «ابزاری» است که برحسب شرایط زمان و مکان و انتخاب فرد می‌تواند در مسیر منفی هم به کار آید!  خلاصه «چنج»،   شعار انتخاباتی باراک اوباما همچون شعارهای ابلهانة هیتلر عوامفریب است،  و ... و خلاصه به استنباط ما معرکه‌گیری سازمان ملل با «ملاله»،   در واقع ویراست نوینی است از تهاجم هیتلر به «کورسک»!

 

هفتاد سال پیش  ـ  در سپیده‌دم 13ژوئیه 1943 ـ  ارتش «شکست‌ناپذیر» هیتلر پس از چند درگیری مقطعی ـ  تهاجم گسترده به کورسک را آغازکرد:

 

«[...] این نبرد بزرگ‌ترین نبرد زرهی در تاریخ جهان است [...] در این نبرد شش هزار و سیصد تانک آلمان و شوروی [...]  2 میلیون و 240 هزار سرباز پیاده و 4400 هواپیما در برابر یکدیگر قرارگرفتند[...] 2990 تانک نابود شد؛  238 هزار کشته و هفتصد هزار مجروح برجای ماند، و هیتلر دستور عقب‌نشینی داد[...] این پایان کار نازیسم بود[...]»

منبع:  ویکی‌پدیا  

 

به گزارش «راشا تودی»،  ‌مورخ 12ژوئیه سالجاری،   هیتلر که می‌خواست ناهار را در کورسک بخورد در این منطقه حتی به خوردن شام هم نرسید!  در  هر حال،   نبرد کورسک که دو سال پس از شکسته شدن محاصرة استالینگراد آغاز شد،‌  بزرگ‌ترین نبرد زرهی تاریخ است.   البته تا زمانیکه رسانه‌های جمکران مشابه آن را در «پوچستان» اسطوره‌ها «کشف» نکرده باشند!   اینان تاکنون موفق شده‌اند در دوران باستان،‌   موارد «کودک آزاری» و جنگ جهانی اول و دوم اختراع کنند!   ولی با توجه به شگفتی‌های 14ژوئیه 2013 ، ‌ بعید به نظر می‌رسد که کشفیات آخوندی و علم‌ستیز باز هم کارساز قلعة‌حیوانات شود.   دوسال پس از انتشار کتاب «ویلهلم دتیل» در باب سرویس‌های مخفی در ایران و کشورهای هم‌سو،  گویانیوز مطلبی پیرامون الطاف ویژة ساواک به روح‌الله‌ خمینی و همکاری سازمان امنیت شاه با حکومت مرده‌شویان منتشر کرده.  حال که شاخک بی‌بی‌سی «مصلحت» دیده روابط گرم و صمیمانة ساواک آریامهری را با «انقلاب اسلامی» علنی کند،‌  به استنباط ما حکومت موش و مگس و ملا به تزلزل افتاده.

 
...