شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۸


گوسپند و قهرمان!
...

«جمهوری سبز» همچون «جمهوری ایرانی»، شعاری است «مبهم» ویژة‌ فاشیست‌های جیره‌خوار استعمار. بارها گفته‌ایم، «جمهور» فاقد هرگونه رنگ «دینی»، «بومی»، «قومی» و «نژادی» است. «جمهوری سبز» و «جمهوری ایرانی» همچون «جمهوری اسلامی» از ترکیب‌ یک مفهوم تعریف شدة حقوقی یا همان «جمهور» با یک «واژة مبهم» ساخته شده، و در این مسیر آنچه آسیب دیده و در ابهام می‌افتد همان صراحت حقوقی «جمهور» است. ابهام چیست؟ ابهام پدیده‌ای است غیرمنطقی، موهوم و فاقد چارچوب که با تکیه بر آن هر گونه ساختارشکنی به ویژه «جنایت» توجیه خواهد شد. از آنجمله است، صدور فتوی قتل توسط دستاربند، و اجرای آن توسط اوباش.

امروز جشن «گوسپندکشان» است. طبق روایات «مقدس» در چنین روزی،‌ ابراهیم مراتب «وظیفه شناسی» و «بندگی» خود را به خداوند ثابت کرد. آورده‌اند که خداوند برای آزمودن درجة بندگی ابراهیم از وی می‌خواهد تنها فرزندش را قربانی کند، ابراهیم هم می‌پذیرد! پس آنگاه خداوند با پست سفارشی از آسمان یک گوسپند چاق و چله برای آنحضرت ارسال کرد تا آنرا را بجای فرزندشان سر ببرند. وارد جزئیات این اسطورة «دعوت به جنایت» نمی‌شویم، چرا که همه با چندوچون آن آشنائیم. هدف از اشاره به این اسطوره بررسی ارتباط مستقیم «ارتکاب جرم» یا «قانون‌شکنی» با «خروج فرد از جایگاه اجتماعی‌اش»‌ خواهد بود. ابراهیم در اسطوره‌ها زمانیکه آمادگی خود را برای قتل فرزند به خداوند ثابت کرد، از این جنایت معاف شد! به عبارت دیگر حتی در اسطوره‌های ادیان سامی نیز توحش «حد و مرز» دارد، حال آنکه در تاریخ معاصر ایران چنین حد و مرزی را نمی‌بینیم.

به عنوان نمونه زمانی که محمد مصدق آمادگی خود را برای قربانی کردن ملت ایران و خوش‌خدمتی به اربابان در لندن اعلام داشت، او را به ارتکاب این جنایت تشویق هم کردند. البته امسال بین رخداد تاریخی «عید قربان مصدقی» با جشن اسطوره‌ای گوسپندکشان مسلمانان دو سه روز فاصله افتاده، ولی مهم نیست! چرا که طی هفتة‌ گذشته قرار بود ملت ایران باز هم در راه «حق» آنگلوساکسون‌ها قربانی شود، البته با همان شعارهای پوچ مصدقی که تحت عنوان «استقلال از انگلستان» با هدف واژگون‌نمائی مطرح شد، و بعدها آنرا از زبان خمینی دجال تحت عنوان «استقلال از استکبار» دوباره شنیدیم.

باری حضرت محمد مصدق، در تاریخ 26 نوامبر 1951،‌ خداوند را در خواب دیدند که به ایشان فرمان داد، ملت ایران را به عنوان گوسفند قربانی تقدیم بارگاه ‌مقدس‌شان کند، مصدق هم گفت، اطاعت قربان! برای اجرای مراسم قربانی کردن ملت ایران، مصدق یک گزارش گوساله فریب به «مجلس» مرزپرگهر ارائه کرده گفت، این انگلیسی‌های چش‌چپ نمی‌خواهند «امور نفت» به دست ایرانیان باشد، اینان 150 سال آقائی کرده‌اند و می‌خواهند همه از آنان اطاعت کنند! خلاصه از این دست مزخرفات که سی سال است از زبان روضه‌خوان‌ها می‌شنویم. بله، جناب مصدق فرمودند ما باید خود را برای مقابله با «توطئه» آماده کنیم. در واقع این سخنان همانند سخنرانی‌های امام «روشن‌ضمیر» میرحسین موسوی در مسیر اجرای همان توطئه ایراد می‌شد. و همچنانکه دیدیم توطئة کذا به بهترین نحو ممکن نیز به مورد اجرا گذاشته شد.

به این ترتیب که محمد مصدق با قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی زمینة‌ تحمیل انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی را فراهم آورد، و سرانجام با انحلال مجلس، شاه را عملاً «مسئول» کودتا معرفی نمود. پیشتر گفتیم که به دلیل انحلال مجلس توسط مصدق، برکناری وی از مقام نخست‌وزیری فقط با حکم شاه می‌توانست صورت گیرد. به هر تقدیر، طی بیش از 5 دهه چنین روایت کرده‌اند که مصدق خیلی خوب بود، و شاه خیلی بد، چرا که شاه کودتا کرد! حال آنکه زمینه‌ساز شرایط جادوئی انسداد یعنی «انزوای سیاسی ـ اقتصادی» که معمولاً به جنگ و کودتا می‌انجامد، ‌ در واقع کسی نبود جز محمد مصدق و همپالکی‌های‌اش، از فدائیان اسلام گرفته تا حزب آخوندپرست توده.

البته پیشتر در اینمورد توضیح داده‌ایم، مصدق از دوران جوانی مراتب «بندگی» خود را به اربابان در لندن ثابت کرده، زمینة اشغال آذربایجان را توسط ارتش سرخ پس از جنگ دوم فراهم آورده بود. ولی به مرور زمان حضرت مصدق فوت و فن «استقلال»‌ را نیز تحت نظارت کارخانة‌ رجاله‌پروری آموختند و اینگونه بود که پس از دو سال آشوب و هرج‌ومرج و تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی، با کودتای 28 مرداد نفت «ملی» شد و مصدق هم «قهرمان ملی»! برای «فروش» ایشان به عنوان «قهرمان»، چندین نفر به قتل رسیدند تا بازاریابی برای کالای استعمار با موفقیت کامل صورت پذیرد، و چنین هم شد! هنوز کم نیستند کسانیکه دانسته و یا ندانسته محمد مصدق را خواهان «استقلال» و «پیشرفت» ایران به شمار می‌آورند.

در هر حال، گویا گورکن‌ها و خداوندشان در غرب رویای تکرار همان شرایط طلائی را در سر می‌پروراندند: پناه گرفتن در «یوتوپیای» امن استعمار، یعنی «انزوای سیاسی ـ اقتصادی»، جهت سر دادن عربدة استقلال و احتمالاً زمینه سازی برای بمباران مراکز هسته‌ای کشور توسط اربابان مفلس‌شان در اسرائیل! به این ترتیب هم استقلال «آشپزباشی» یعنی حکومت اسلامی جمکران تأمین می‌شد، هم قدرت «بنای غاصب» یعنی نتانیاهو! خوشبختانه هم دولت اسرائیل و هم گورکن‌ها ناکام ماندند! علیرغم قانون‌شکنی و یک‌جانبه‌گرائی محفل کودتای 22 بهمن، یعنی گروه «موسوی ـ خامنه‌ای» که از اجرای تعهدات رسمی ایران در نشست ژنو سرباز زد، و علیرغم پارسیدن مقامات حکومت اسلامی، برنامة ایجاد مرکز سوخت هسته‌ای در قزاقستان به تصویب آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسید. در واقع، طفره رفتن و قانون‌شکنی گورکن‌ها جهت تصویب قطعنامة کذا بر علیه ایران صورت پذیرفت تا عقب‌نشینی لندن و واشنگتن در گرد و غبار جفتک‌پرانی و عربده و جنجال آبمنگل‌ها از چشم جهانیان پنهان نگاه داشته شود.

اگر به یاد داشته باشیم پس از مذاکرات ژنو و نشست وین، مهرورزی نظر موافق خود را اعلام کرد، ولی بلافاصله پاسدار شریعتمداری، خامنه‌ای و گروه موسوی به عناوین مختلف با آن از در مخالفت درآمدند، و خلاصه همچنانکه گفتیم فقط اسمال تیغ زن در این مورد اظهار نظر نکرد! حتماً به دلیل ضیق وقت بوده! طبق روال قانونی، این موضوع می‌بایست در به اصطلاح شورای‌عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار می‌گرفت، نه در مراسم وقوقیه‌های جمعه و در چمن دانشگاه! ولی از آنجا که در جمکران قانون وجود ندارد، و همة امور توسط تل موهوم «مردم»، یا همان اوباش حلقه به گوش استعمار اداره می‌شود، توافق‌های ژنو هم مانند چکمه‌ پوشیدن زنان به مسائل روزمرة «مردم» تبدیل شد تا آنجا که گروه طاعون سبز روز افتخارآفرین 13 آبان‌ماه بر ضد مذاکرات هسته‌ای شعار هم می‌داد. باری دولت «مستقل» از پاسخ دادن به پیشنهاد آژانس خودداری کرد تا بتواند ملت ایران را هنگام عقب‌نشینی ارباب به سپر بلا تبدیل کند. جریان این بود که، هنگام سفر نیکولا سرکوزی به قزاقستان، فرانسه و روسیه برای ایجاد یک مرکز تولید سوخت هسته‌ای در این کشور به توافق رسیده بودند، و این توافق منافع لندن و واشنگتن را تهدید می‌کرد، در نتیجه با تشویق حکومت گورکن‌ها به عدم پاسخگوئی و قانون‌شکنی از تصویب این طرح در آژانس بین‌المللی انرژی در وین ممانعت به عمل می‌آوردند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، «قانون» مورد نظر ما هیچ ارتباطی با «احکام شریعت» ندارد، چرا که این احکام انسان‌ستیز در تضاد با هرگونه «نظم اجتماعی» قرار می‌گیرد. و برای مشاهدة این واقعیت کافی است نگاهی داشته باشیم به سه دهه عملکرد حکومت اسلامی جمکران. در این حکومت هیچکس،‌ حتی رهبر مفلوک‌اش نیز در«جایگاه اجتماعی» خود قرار نگرفته.

این حکومت توحش حتی قوانین نیم‌بند خود را نیز اجرا نمی‌کند. تنها شیوه‌ای که گلة گوسفندان آنگلوساکسون‌ها می‌شناسند، یکجانبه‌گرائی یا قانون‌شکنی در داخل و خارج مرزهاست. برای ارائة شواهد توحش و قانون‌شکنی این حکومت در داخل کشور نیازی به توضیح نیست. خارج از جنایات سه دهة اخیر، توطئة گروه «خامنه‌ای ـ ‌موسوی» برای کودتای 22 خردادماه سالجاری، 7 روز خفقان رهبر و هرج‌ومرج و سرکوب و جنایات، پس از آنکه «آیات عظام مترقی» و قانون‌شکن نیز وارد صحنه شدند، شاهدی است براین مدعا. به یاد داریم که رهبر حکومت توحش پس از یک هفته ناگهان از خواب غفلت بیدار شده، به یاد آوردند که در حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو «قانون» هم وجود دارد! پس نیازی نیست به بررسی مسائل داخلی و سه دهه سرکوب ملت ایران بپردازیم، ایرانیان در روزمرة خود توحش چماقداران آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک را متحمل می‌شوند.

اخیراً آنگلوساکسون‌ها برای رسمیت بخشیدن به این توحش و «توجیه» سرکوب آزادی بیان دستی هم به سروگوش نوکران‌شان در «سازمان کنفرانس اسلامی» کشیده‌اند تا اینان «احترام به ادیان» را بجای «احترام به حقوق پیروان ادیان» در سازمان ملل مطرح کرده، «اسلام» را بجای «مسلمانان» بنشانند. به عبارت دیگر، خداوندان جهان اسلام به اتحادجماهیر نوکری «فرمان» داده‌اند تا رسماً توافق‌های نشست «دوربان 2» را مردود ‌شمرده، با تکیه بر «مجوز سازمان ملل» به سرکوب همه جانبة اتباع خود مشغول شوند.

یادآور شویم مهم‌ترین ویژگی قطعنامة «دوربان 2» تأکید بر رعایت حقوق انسانی پیروان ادیان مختلف و «رفع تبعیض» از‌ آنان بود. این قطعنامه همزمان سرکوب ملت‌های منطقه و تبعیض علیه اقلیت‌ها را حتی در غرب محکوم می‌کرد. به عبارت دیگر حضرت آخوند ویلیامز دیگر «حق» نداشتند به بهانة احترام به مسلمانان ساکن انگلستان، احکام توحش شریعت را در مورد آنان به اجرا بگذارند و سرکوب آنان را «قانونی» جلوه دهند. همچنین تیغ‌کش‌های ایشان در کشورهای مسلمان‌نشین نمی‌توانستند به بهانة «توهین به ادیان» و «پیامبر» و غیره همچنانکه طی دوران ملامحمدخاتمی شاهد بودیم لشکرکشی‌های خیابانی به راه اندازند. ولی خوب بدون سرکوب در کشورهای مسلمان‌نشین نمی‌توان حکومت‌توحش جمکران را حفظ کرد و اگر این حکومت تبه‌کار سقوط کند، نان گاوچران‌ها و شرکای‌شان در لندن و به ویژه در تل‌آویو آجر خواهد شد. به همین دلیل خداوند به خواب «عمرو موسی» آمده به وی «تکلیف» کرد با مراجعه به سازمان رسوای ملل دکان «احترام به ادیان» را بازگشائی کند، تا اسارت «زبان انسان» در چارچوب توحش و ابهام زبان الهی قرآن تضمین شود. چرا که ویژگی زبان الهی همچنانکه در وبلاگ «تهدیدنامه» هم گفتیم، سرکوب «منطق» انسانی است.

«زبان الهی» برخلاف «زبان منطقی» فاقد هرگونه استدلال، ‌ شواهد و مستندات است. زبان الهی «زبان ابهام»، ‌ ارعاب و زبان وعدة سرخرمن، یا بهتر بگوئیم «زبان فریب» و سراب ‌است. در جامعه‌ای که زبان الهی حاکم باشد، حاکمیت به زبان «ارعاب» و «سراب» سخن می‌گوید و ملت، یعنی «محکوم»، باید مجیزگوی «قدرت» باشد و به «زبان بندگی» سخن بگوید. در هر حال چه در ردة حاکمیت و چه در ردة محکوم «زبان منطقی» محلی از اعراب ندارد، چرا که «زبان منطقی»، زبان انسان رسته از زنجیر «بندگی قدرت» است. مهم نیست این قدرت چه ماهیتی دارد، اسلامی است یا مسیحی یا یهودی. مهم این است که این قدرت به دلیل «مقدس» انگاشتن خود در هر حال انسان‌ستیز خواهد بود و «استدلال منطقی» را برنمی‌تابد، در نتیجه قانون‌شکنی و جنایت را به آسانی با اتکاء به «فرمان الهی» توجیه خواهد کرد. نیازی نیست که فرمان کذا «دلیل» منطقی داشته باشد. به عنوان نمونه در اسطورة ابراهیم، هرگز این پرسش مطرح نمی‌شود که به چه دلیل پدری باید فرزند خود را به قتل برساند؟ ‌ فرمان الهی چون و چرا برنمی‌دارد، ‌ فرمان الهی قانون‌شکن و هنجارگریز است به همین دلیل فرد را از چارچوب پذیرفته شدة اجتماعی خارج می‌کند. و دقیقاً خروج از همین چارچوب است که به جرم و جنایت و هرج‌ومرج خواهد انجامید.

بهترین نمونة این هنجارشکنی در ایران صدور فتوی قتل توسط دستاربندان است. بهانة صدور فتوی چیست؟ «اسلام در خطر است!» یا اینکه اخیراً منافع «امت اسلام» مورد تهدید قرار گرفته. ولی از روز نخست دلیل واقعی صدور فتوی فقط تأمین منافع محافل بوده. حداقل در مورد ترور دو نخست وزیر ایران، رزم آرا و منصور توسط فدائیان اسلام به صراحت می‌توان از تأمین منافع استعمار سخن به میان آورد. در مورد منصور، «تعیین بهای» بنزین وارداتی توسط دولت ایران مورد پسند قرار نگرفت و در مورد رزم آرا، همچنانکه پیشتر هم گفتیم حل بحران نفت از طریق مذاکره منافع انگلستان را تأمین نمی‌کرد.

انگلستان جهت شانه خالی کردن از تعهدات خود در برابر اتحاد شوروی سابق خواهان نشاندن آمریکا به جای خود در ایران بود و برای تحقق این جایگزینی به یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی نیاز داشت، تا از این طریق بتواند هم برای خود و هم برای آمریکا حداکثر امتیاز را از طریق کودتا به دست آورد. ‌ مرد این میدان بی‌شرافتی محمد مصدق بود که با شعارهای ابله فریب «استقلال» و «پیشرفت» و با ادعای اینکه دشمن نمی‌خواهد ما اختیار نفت خودمان را داشته باشیم، در واقع برنامة اربابان را به اجرا درآورد. درست همانطور که حکومت اسلامی، با نشخوار مزخرفات مصدق به اضافة اسلام به نوکری برای انگلستان و آمریکا مشغول است. کافی است به وقوقیة جشن «گوسپندکشان» نگاهی بیاندازیم و مزخرفات آخوند احمد خاتمی را با شعارهای مزورانة مصدق در سال 1951 مقایسه کنیم تا ببینیم آنزمان هم «دشمن» می‌خواست «تفرقه» ایجاد کند و دولت هم «سازش‌کار» نبود! در نتیجه، این دولت بجای «مذاکره» با استعمارگر راه چپاول او را هموارتر کرد:

«[...] دولت‌هاي سلطه‌گر نمي‌خواهند ملل ديگر [...] از جمله ايرانيان پيشرفت داشته باشند [...] ثروت ملي و عمومي ما بايد كلاً در دست خودمان باشد[...] ملت نيرومند بر سر مال خود و برنامه‌هايش با ديگران چانه نمي‌زند. سلطه‌گر [...] مي‌خواهد هميشه آقائي كند چشم ديدن پيشرفت و همبستگي ما را ندارد و مي‌كوشد تا تفرقه ايجاد كند[...] نبايد ميان ما بزدل و سازشكار وجود داشته باشد[...]»

منبع: اطلاعات نت

بله بازهم به دلیل «قدرت» و استقلال حکومت و نیروی «امت»، یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی توجیه شد، تا اگر بخت خامنه‌ای، موسوی و قبیلة لاریجانی یاری کند، با الطاف هیزاکسلنسی شورای امنیت یک قطعنامه هم صادر فرماید تا آمریکا مجبور نباشد با نوکران‌اش وارد مذاکرة علنی شود. باز هم حاکمیت دست‌نشانده با توسل به احکام الهی و استقلال و مزخرفاتی از این دست مرتکب قانون‌شکنی در عرصة بین‌المللی شده، به یکجانبه‌گرائی خود «افتخار» هم می‌کند. نمونة دیگر هنجارشکنی و خروج از جایگاه اجتماعی، مقالة فردی است به نام «بایگان» از کشور سوئد که با کد: 9825 در سایت «پیک ایران»، مورخ 24 نوامبر 2009 منتشر شده. ایشان از پیروان اصل جادوئی ترادف کلی و از یهودستیزان مرغوب به شمار می‌روند که ضمن ردیف کردن مهملاتی نظیر«آمریکا، مستعمرة یهودیان»، تأکید فرموده‌اند که تعریف مشخصی از دمکراسی وجود ندارد، و «مردم» سر درگم شده‌اند و ... و لائیستیه باعث تقویت یهودیان می‌شود! خلاصه مزخرفاتی از این قماش که فقط از زبان فعلة فاشیسم و دیگر مجیزگویان واژگون‌نمای استعمار غرب شنیده می‌شود.

البته مطالعة این مطلب برای مشاهدة خط نوین تبلیغاتی محفل برژینسکی بسیار مفید است. همچنانکه گفتیم، نمایشات مهوع سیرک «هویت» از خاک مقدس سوئد آغاز شده، بلافاصله به لندن رسید. پس دلیلی ندارد که ریزه‌خواران استعمار از معلق زدن در سیرک ارباب محروم شوند. درهای این چراگاه پر برکت «‌الهی» که مکان تولید و پرورش توحش و قانون‌شکنی است به روی همة «بندگان» خوب باز است. بگذریم! و بازگردیم به مفاد قطعنامة وین که در گرد و غبار و جنجال پیرامون قطعنامه بر علیه گورکن‌ها پنهان ماند.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 28 نوامبر 2009، وزارت امور خارجة روسیه با انتشار بیانیه‌ای از تصویب قطعنامه‌ای که به روسیه اجازة تأسیس «بانک سوخت هسته‌ا‌ی» در خاک این کشور را می‌دهد استقبال کرد. تمام جاروجنجال حکومت اسلامی و شانه‌خالی کردن از اجرای تعهدات‌اش ایجاد راه بند در برابر همین قطعنامه‌ بود. البته این هیاهو به نام «منافع ملی» و «عزت و اقتدار اسلام» و استقلال حکومت، ولی در واقع برای شیرین کردن کام لندن و واشنگتن به راه افتاد. حال به فواید «زبان الهی» بهتر پی می‌بریم. این زبان مبهم بهترین ابزار استعمار است. ویژگی این زبان درهم شکستن چارچوب‌های اجتماعی و هنجارهای بین‌المللی است. با تکیه بر همین زبان انسان‌ستیز است که مشتی جنایتکار و مزدور با حمایت استعمار سه دهه است به سرکوب و تاراج ملت ایران مشغول‌اند.

بهتر است در پایان این مطلب به فردی که با «خروج از جایگاه اجتماعی» خود، به عنوان «خواننده» وبلاگ،‌ در سایت وردپرس «پیام» گذاشته گوشزد کنیم، نویسندة این وبلاگ جهت نگارش مطالب خود از کسی «دستور» نمی‌گیرد. مطالب این وبلاگ هر چه هست، بازتابی است از نقطه‌نظرهای‌ ما. تا آنجا که می‌دانیم برای کسی هم جهت مطالعة نظرات‌مان دعوتنامه نفرستاده‌ایم. پس بی‌جهت وقت گران‌بهای خود را صرف مطالعة وبلاگی نکنید که مطالب‌اش را قبول ندارید! مخاطب اصلی این وبلاگ طرفداران آزادی ‌بیان و سکولاریسم و دمکراسی‌اند. ما نه با اوباش حکومت مفلوک جمکران کاری داریم،‌ و نه با آن‌ها که از آمیختن یهودستیزی تولیدی بارگاه عموسام با چپ‌نمائی استالینیست‌ها و «حکمت» فرضی مک‌کارتیسم «آش» درست کرده‌ و همه را به چشیدن آن دعوت می‌کنند. کار دعوت به «چشیدن آش ارباب» به آنجا کشیده که بعضی‌ها همه را «موظف» به پذیرفتن «رهنمود‌های» خود نیز می‌بینند!‌ خلاصه توصیه می‌فرمایند که، به این زبان بگوئید، به این زبان بیاندیشید و نهایت امر به این زبان هم بنویسید!

مگر ذهن و ضمیر انسان‌ها به فرمان شماست؟ به زعم شما، از برخی مسائل در قرآن «غلط گیری» کرده‌ایم، این مسئله به سرکار چه ارتباطی دارد؟ گشت «ارشاد» روی خطوط اینترنت به راه انداخته‌اید؟ می‌خواهید بر دیگر افتخارات‌تان در رسانه‌های ارباب این یکی را هم بیافزائید؟

اگر ما با توسل به شیوة «آنالیز کلام»، به برخی افراد و مواضع فلسفی و سیاسی ویژه‌ای «حمله» می‌کنیم، این عمل را با علم به شیوة زبان‌شناسی، و با در نظر گرفتن مواضع قدرت‌های استعماری صورت می‌دهیم. «غلط‌گیری» از دیگران نه در حد شماست و نه کارما. ولی عدم انسجام و آشفتگی متون کتب مقدس در آکادمی‌های غرب شناخته شده است. اما خارج از ادب و تربیت که گویا شما از آن «استقلال» کامل دارید، باید خدمت‌تان بگوئیم که «نقد» مطالب این وبلاگ آنقدرها که به نظرتان رسیده کار ساده‌ای نیست. خصوصاً از طرف کسی که به قول خودش همه چیز را در قرآن یافته!

تکرار می‌کنیم که در قرآن، «تفکر» و «استدلال» و «اندیشه» وجود ندارد! در نتیجه برای «بررسی» منطقی آیات قرآن نمی‌توان به توصیة شما عمل کرده، به آیات دیگر در همان قرآن متوسل شد! افرادی نظیر شما اگر به تعریفی که خود از «خداوندشان» ارائه داده‌اند پای‌بند باشند، نمی‌توانند آیات الهی را با «زبان الهی» بررسی کنند! چرا که زبان الهی متعلق به خداوندشان است و هیچ انسانی نمی‌تواند به «زبان خداوند» سخن بگوید. کسی که چنین ادعای ابلهانه‌ای را مطرح می‌کند، خود را در جایگاه خداوند می‌گذارد، و شاید به همین دلیل است که به خود «حق» می‌دهد برای دیگران فرمان صادر کرده، به حریم غیر دست‌اندازی کند. خلاصة مطلب آیات قرآن را نمی‌توان با آیات دیگر «نقد» کرد، چنین ادعائی فقط نشان بلاهت است.

ورای این مسائل، با تکیه بر آیات مبهم الهی کسی نمی‌تواند بیاندیشد و «سخن» بگوید. با تکرار این آیات مبهم، مسائل انسان امروز در یک جامعة مشخص حل نمی‌شود! و بالاخره با تکرار آیات و قصص و غیره نمی‌توان با دیگران «بحث» به راه انداخت. زبان قرآن همچون زبان دیگر کتب مقدس زبانی است ایستا، محدود و فقیر که فقط برای تشویق به «اطاعت» و یا «تکلم» انسان‌نمایان ذلیل و فاقد قدرت استدلال و تفکر ساخته و پرداخته شده. اگر نمی‌دانید، بهتر است بدانید که هیچ انسانی، حتی اگر عرب‌زبان باشد به زبان قرآن «سخن» نمی‌گوید. انسان با ذهن خود می‌اندیشد و به زبان خود سخن می‌گوید. «تکلم» به زبان قرآن،‌ همان بازتولید مراتب بندگی و حقارت و اسارت و ذلت اقوام سامی و مداحی توحش خداوندشان است. با این وجود از آنجا که ما معتقد به آزادی بیان هستیم به شما هم توصیه می‌کنیم بجای «امر به معروف» و چماق‌کشی بر روی خطوط اینترنت،‌ به مطالعة «کلام الهی» ادامه دهید و به زبان قرآن با همفکران خود به «بحث» و «گفتگو» بپردازید، به دیگران هم «اجازه» دهید «قرائت» خود را از مسائل ارائه دهند.




...

جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۸۸


تهدیدنامه!
...
خوشبختانه با کمک بی‌بی‌سی و «آبزرور» و شرکاء، «دوستان» برای‌مان یک رهبر نوین انقلاب پیدا کردند! رهبر نوین «ندا آقاسلطان» نام دارد. چهرة خوش‌آیند «ندا» را همه به یاد داریم. ندا همان کسی است که در برابر دوربین توسط فرد یا افرادی ناشناس به قتل رسید، و فیلم آخرین لحظات زندگی‌اش در سراسر جهان پخش شد. بلافاصله «بی‌بی‌سی» یک نامزد برای او دست و پا کرد به نام «کاسپین ماکان» که به ما بگوید «ندا» طرفدار هیچیک از نامزدهای «بیعت»‌ 22 خردادماه نبوده و ... و بعد گفته شد نامزد ندا دستگیر و زندانی است و سرانجام ایشان هم سر از لندن درآوردند و ضمن مصاحبه با «آبزرور» ادعا کردند، ‌ندا رهبر یک گروه مخالفان بوده و اکنون مزارش به «امامزاده» تبدیل شده. همین کفایت می‌کند که متوجه شویم حضرات جهت «رهبرسازی» دست اندرکار افتتاح یک «دکان» جدید مقدسات شده‌اند که در آن نامزد «رهبر نوین» نقش «امام غایب» را ایفا می‌کند تا تقدس بیشتری داشته باشد. باری رسانه‌ها از انتشار تصویر نامزد ندا خودداری می‌کنند ظاهراً به دلائل امنیتی! حال آنکه اگر طبق شایعات رسانه‌ای «کاسپین ماکان» توسط نیروهای انتظامی جمکران دستگیر و زندانی شده حداقل جمکرانی‌ها «تصویر مقدس» ایشان را در دست دارند، و هیچ دلیلی برای پنهان نگاه داشتن « شمایل»‌کاسپین ماکان برای «طرفداران‌شان» وجود ندارد.

اما با این پنهانکاری‌ها رسانه‌های غرب می‌توانند هر چه دل تنگ‌شان می‌خواهد از قول «ندا» و از زبان نامزد فرضی‌اش، یعنی همان امام غایب ساکن لندن، روایت و قصص تحویل ما ملت بدهند. اینان به صورت «قطره‌ای» به ما خواهند گفت، «ندا» چه اهدافی را دنبال می‌کرد، در مورد آزادی بیان، حقوق‌بشر، و ... نظرش چه بود و خلاصه به این ترتیب دستورالعمل‌های لازم جهت در آمدن از چاله و افتادن به قعر چاه در اختیار ملت قرار خواهد گرفت. خارج از جبهة ندا که به احتمال زیاد به «ایران‌پرستی» و شعار «جمهوری ایرانی» یعنی فاشیسم «بومی» نزدیک خواهد بود، یک جبهة کاذب دیگر هم داریم که اخیراً بازارش سخت کساد شده و آن جبهة فعلة فاشیسم «دینی»‌ است که زعامت آن را آخوند منتظری بر عهده دارند. شیپورهای جبهة کذا علاوه بر «بی‌بی‌سی»، در سایت‌های رادیوفردا‌ و «زمانه» به صدا در آمده.

شرایط فعلی چیست؟ جنگ زرگری بین سه جبهة کاذب که عبارت‌اند از، گروه خامنه‌ای شامل موسوی، کروبی، رفسنجانی و خاتمی، ‌ جبهة ولایت فقیه «مترقی» شامل فعلة فاشیسم و آخوند منتظری و دیگر آیات عظام «مترقی»، و بالاخره جبهة «جانم فدای ایران!» اگر داس‌الله را در این مجموعة مهوع منظور نکردیم به این دلیل است که داسیون، همچون مخالف‌نمایان جمکران جبهة‌ مشخصی ندارند، منتظر می‌مانند تا ببینند تعداد گوسفندان کدام «گله» بیشتر است، آناً در کنار «مردم» قرار می‌گیرند و پس از «بیعت» با رهبر جدید همه را شادان و خندان به مسلخ روانه می‌فرمایند. به عبارت دیگر اینان همان بیراهة حزب توده را بر می‌گزینند، که همواره به بن‌بست کودتا ختم خواهد شد. همان بیراهة ‌مقدسی که تاکنون چندین بار از این امتحان الهی سرافراز بیرون آمده!

دعوای امروز حضرات پس از گذشت سه دهه چیست؟ «شاه» بد بود، همة کمبودهای امروز تقصیر «شاه» است. در این میانه یک گروه می‌گوید، این دوره از دورة‌ شاه هم بدتر است! گروه دیگر می‌گوید، شاه خیلی هم خوب بود، همة کمبودها تقصیر آخوندهاست، ولی از همه مهم‌تر گروهی پای پیش گذاشته که کمبودهای امروز را به هخامنشیان نسبت می‌دهد! این گروه «مترقی» از همراهی و همدلی متفکران بزرگی همچون حدادعادل و علی‌اکبر ولایتی در دارودستة خامنه‌ای برخوردار می‌شود. ولایتی همچنانکه در وبلاگ «منقل و گلشتان» اشاره کردیم، جدیداً جهت تقویت زبان فارسی به مکتب‌خانه و نثر گلستان ابراز علاقه کرده بود، حداد عادل هم که نیازی به معرفی ندارد، دخترش عروس خامنه‌ای است، و بنابراین جهت «تحریف قرآن» از طریق «تزریق مفاهیم مدرن» در این کتاب مقدس جایگاه‌اش در «فرهنگستان» چاه جمکران محفوظ خواهد بود.

بله اخیراً «تقسیم کار»، یکی از مفاهیم مدرن جامعه‌شناسی به قرآن نیز «تزریق» شده. فقط در قرآن تقسیم‌کار بر عهدة «فرشتگان» است. باید از آقای مجتبی مقدم سپاسگزار باشیم که بجای سروده‌های «سهراب سپهری» اینبار آیاتی چند از سورة «الذاریات» را در پاسخ «منطقی‌شان» گنجاندند تا ما هم سری به سورة کذا بزنیم و تحریف آنرا مشاهده کنیم. پس بهتر است این بخش را به بررسی «پاسخ» آقای مقدم اختصاص دهیم. نیازی به توضیح نیست که مفاد و معانی آیات الهی به دلیل نادیده گرفتن زمان و مکان در هاله‌ای از ابهام قرار دارند. تفاوت آیات کذا با سروده‌های یک شاعر این است که شاعر هرگز ادعا نمی‌کند اشعارش «کلام الهی» است و جماعت‌ باید همه در هر زمان و مکان از آن اطاعت کنند،‌ چرا که «مقدس» و «برتر» شمرده می‌‌شود. حال آنکه خداوند ابراهیم قصص و فرامین مبهم خود را به عنوان «حق» لازم الاجراء می‌داند و مسلم است که بندگان خوب خدا همچون آقای مقدم، همزمان با «توجیه» مبهمات خداوندشان،‌ تلاش کنند با توسل به زبان تهدید و ارعاب مبهمات کذا را به دیگران تحمیل فرمایند.

پیشتر هم گفتیم جناب مقدم! شما نمی‌توانید در چارچوب منطق و با تکیه بر استدلال منطقی بحث کنید، چرا که سرکار به «زبان مردگان» یا به بهتر بگوئیم به «زبان پدر» و «زبان قدرت» و زبان «تقدس الهی» سخن می‌گوئید. زبان کتب مقدس، زبان مردگان بی‌نشان است. این زبان با نادیده گرفتن «شرایط واقعی» برای مسائل و مشکلات «بشریت» در همة زمان‌ها «فرمان» صادر می‌کند. زبان مذکور با نادیده گرفتن انسان، مرزهای زمان و مکان را در می‌نوردد، بدون اینکه خود را نیازمند استدلال ببیند، چرا که خود را «برتر»‌ از «زبان انسان» به شمار می‌آورد. دلیل هم روشن است. طبق پیش‌فرض‌هائی که هنوز به اثبات نرسیده، خداوند نه تنها وجود دارد که برتر از انسان نیز هست! در نتیجه، هر چه بگوید، انسان «موظف» است بپذیرد. در غیراینصورت در دو جهان مجازات خواهد شد، همچنانکه بر اساس همین اعتقادات «دیگران» در یک گذشتة بی‌نشان به دلیل عدم اطاعت از فرمان خداوند مجازات شده‌اند.

این زبان شباهت عجیبی به «زبان»‌ حاکمیت آمریکا و انگلستان و به طور کلی «زبان برتری‌طلبان» دارد،‌ بخصوص زمانیکه اینان جهت «توجیه» تهاجم وحشیانة خود به خاک عراق، دولت این کشور را به دروغ به داشتن سلاح‌های کشتار جمعی متهم می‌کردند. با این تفاوت که در قاموس خداوند ابراهیم هر که به هر ترتیبی «مجازات» شده، می‌شود و خواهد شد، فقط به دلیل «عدم اطاعت» از فرامین ایشان بوده، هست و خواهد بود! به عبارت دیگر اگر خود را در چارچوب منطق انسان‌ستیز آیات الهی قرار دهیم تمام جنایات علیه بشریت طی تاریخ «توجیه» خواهد شد، و تمام خوبی‌های تاریخ نیز به حساب پروردگار توانا نوشته خواهد شد. در نتیجه آن‌ها که از جنایات مذکور منتفع شده‌اند شکر ایزد به جای می‌آورند و آن‌ها که بمب‌های مقدس هست و نیست‌شان را برباد داده، باید بدانند «ارادة الهی» چنین ایجاب کرده. به عنوان نمونه، یهودیان هر «مجازاتی» متحمل شدند از اسارت در «بابیلون» تا اسارت در اردوگاه‌های هیتلر به دلیل «کفرشان» بوده. اما خداوند از آنان غافل نشد! همین خداوند به ادعای اسطوره‌های یهودیان، به کوروش هخامنشی مأموریت داد تا بر اسارت بندگان‌اش در بابل پایان دهد. حال آنکه کوروش هخامنشی اصولاً خداوند ابراهیم را به رسمیت نمی‌شناخت!

به همین دلیل بنیان‌گزار امپراطوری هخامنشی، خود را نه بعنوان «برگزیده»، و نه بعنوان «بندة خدا»،‌ که به عنوان انسانی دارای جایگاه مشخص اجتماعی، «شاه‌شاهان» و فرزند یک انسان، کمبوجیا معرفی می‌کند: منم کوروش، شاه شاهان ... حال باید ببینیم آقای مقدم با تکیه بر چه مستنداتی می‌فرمایند، ‌ اگر تعالیم زرتشت نبود، ‌ کوروش آن منشور کذا را صادر نمی‌کرد؟

«چه چیزی باعث شد منشور کورش نوشته شود؟ آیا آن چیزی به غیر از وجود تعالیم زرتشت و یکتاپرستی بود که باعث شد ایرانیان چنین مردمانی باشند و چنین منشوری نوشته شود.»

اولاً حضور ایشان باید عرض کنیم که در کتیبه‌های بازمانده از پادشاهان هخامنشی، هیچ اشاره‌ای به نام زرتشت نشده! بهتر است بجای لاف و گزاف در مورد کوروش‌کبیر و آن منشور کمی در مورد هخامنشیان مطالعه بفرمائید تا به قول خودتان مرتکب «اباهی‌گری»‌، آنهم در «تاریخ» ایران نشوید! ثانیاً آموزه‌های زرتشت پس از هخامنشیان هم وجود داشت و همین تعلیمات در دوران ساسانی به فاجعه منجر شد! دلیل هم اینکه آموزه‌های زرتشت را به «دین حکومتی» تبدیل کردند و جامعة ایران در بن‌بست «دین رسمی» قرار گرفت. کشتار مزدکیان و مانویان پیامد حکومت دینی بود. حال سرکار ادعا می‌کنید هر چه در آسمان و زمین «اتفاق» می‌افتد از ذات الهی سرچشمه می‌گیرد؟ مگر خداوند شما موجودیت مادی هم دارد؟ «ذات» الهی دیگر چه صیغه‌ای است؟ اگر خداوند شما مادی‌ات داشته باشد،‌ مانند همة‌ موجودات مادی فرسایش را متحمل شده تغییر خواهد یافت، ولی بحث ما بر سر «خداوند شما» نیست، چرا که این مسئله را ما «حریم خصوصی» افراد می‌دانیم. بحث ما تحمیل «باورهای مقدس» به دیگران و برچسب زدن به آنان است. شما می‌پرسید، اگر فرمایش‌تان صحت داشته باشد، چه پاسخی برای خدا و پیامبر و آن‌هائی در وبلاگ‌ام به سخره می‌گیرم خواهم داشت؟ اولاً از نظر ما «طنز» به عنوان یک «شیوة‌ بیان» با مسخرگی تفاوت بسیار دارد، و ما به آزادی بیان معتقدیم، در نتیجه کاریکاتور خدا و پیغمبر و مطالب طنزآمیز را به هیچ عنوان «توهین» به اسلام و مسلمین و اقوام و ملت‌ها و اعتقادات‌شان نمی‌دانیم.

ثانیاً خدا و پیامبران شما هنوز پرسشی مطرح نکرده‌اند! اگر چنین افتخاری به ما بدهند، همانگونه که به سرکار پاسخ دادیم به آن‌ها نیز پاسخ خواهیم داد. برای اینکه مطلب روشن شود حضور محترم‌تان توضیح دهیم، اگر خداوند پرسشی مطرح کند از جایگاه خداوندی‌اش به زمین سقوط می‌کند و همچون نویسندة این وبلاگ به انسانی تبدیل می‌شود که در زمان و مکان مشخص سخن می‌گوید، و به دلیل عدم آگاهی از بسیاری مسائل خود را ناچار به پرسش می‌بیند. ساده‌تر بگوئیم اگر خداوند بخشنده و مهربان‌تان از ما سئوال کنند، که به چه دلیل مقدسات را به قول شما به سخره می‌گیریم، خارج از اینکه جهان‌شمولی و زمان‌شمولی‌شان برباد می‌رود، ‌ دست مقدس‌شان رو شده و همه متوجه خواهند شد که ایشان علیرغم ادعای بندگان و پیامبران‌ و امامان و فقها و دیگر خادمان بارگاه مقدس‌شان دلیل این عمل نکوهیدة‌ ما را نمی‌دانند! روشنتر بگوئیم اگر ایشان سوال کنند،‌ مشخص می‌شود بعضی مسائل را نمی‌دانند یعنی، برخلاف قصص و روایات از همه چیز آگاه نیستند، و در ثانی ذهن و ضمیر ما را همچون کف دست‌شان نمی‌شناسند!

حال متوجه می‌شوید که خداوندتان چرا سکوت کرده و از ما بازخواست نمی‌کند. ایشان به دلیل علم و دانش بیکران‌ و احیاناً ذکاوت‌شان نیک می‌دانند که اگر پرسشی مطرح کنند، نه تنها پرستیژشان را به عنوان آگاه بر همه چیز از دست می‌دهند که در برابر پاسخ ما ـ پاسخی که مسلماً در چارچوبی انسانی منطقی خواهد بود ـ آیات الهی‌شان لنگ می‌زند. به عبارت دیگر کافی است خدواند زبان به سخن بگشایند تا از الهیت ساقط شوند! آنکه قادر به گفتگوی صریح و استدلال منطقی است، فقط «انسان» است! خداوند شما تنها به زبان مبهم مردگان می‌تواند «بندگان» را بترساند، و به آن‌ها «فرمان» دهد یا از گذشته‌های بی‌نشان برای‌شا‌ن قصه بگوید! خداوند قادر به گفتگوی منطقی نیست، نمی‌تواند بپرسد، و نمی‌تواند به پرسش منطقی پاسخ منطقی ارائه کند. حال بندگان همین خداوندی که نمی‌تواند زبان به سخن بگشاید، ادعا می‌کنند ارادة او بر جهان حاکم است:‌

«آنچه در آسمان‌ها و زمین اتفاق می‌افتد فقط و فقط از ذات حق تعالی سرچشمه می‌گیرد [...] در این عالم برگی از درختی نمی‌افتد مگر به ارادة‌ حق تعالی[...] ولایت و حکومت در دستان خالق متعال است در این شک نداشته باشید[...] اگر به احتمال یک درصد عرایض بنده صحیح باشد چه جوابی برای خدا و پیامبران الهی و کلاً آنهائی که در وبلاگ‌تان به مسخره می‌گیرید دارید؟»


پاسخ ما به خداوند شما همین پاسخی است که به شما می‌دهیم. اگر کسی خود را برتر از انسان می‌داند، و ادعا می‌کند همه چیز در دو جهان به ارادة اوست پس باید بداند که مطالب وبلاگ ناهید رکسان نیز به ارادة ایشان نوشته می‌شود، و خود کرده را تدبیر نیست! خداوند شما مطالب وبلاگ ما را نمی‌پسندند، اراده‌شان را تغییر دهند تا ما هم تبدیل شویم به «مداح قدرت» و پامنبری خداوند! اگر چنین کاری نمی‌کنند از دو حال خارج نیست، یا برخلاف ادعای شما مطالب وبلا‌گ‌های ما را می‌پسندند و از خوانندگان ما هستند، چرا که این وبلاگ هم از «ارادة ایشان» سرچشمه می‌گیرد، یا اینکه می‌باید بپذیرند و بپذیرید که همه در این جهان بندة خداوند نیستند و خارج از ارادة مقدس‌شان مطالبی را بدون ابهام مطرح می‌کنند. در اینصورت باید این واقعیت تلخ را قبول کنند، و قبول کنید که ارادة خداوند بر «همه چیز» حاکم نیست. بلکه ارادة انسان در تضاد با ارادة‌ الهی قادر است به صورت ملموس در قالب وبلاگ ناهیدرکسان متجلی شود! شق سومی هم می‌تواند وجود داشته باشد و آن اینکه خداوند از آنجا که بخشنده و مهربان است منطقاً از خطای انسان‌ها می‌گذرد، چرا که آن‌ها را اسیر دست خود می‌داند و اطمینان دارد که هر بلائی که بخواهد بر آن‌ها نازل می‌کند، پس هیچ دلیلی ندارد که قادر متعال از موجودات سرکش و نافرمان دلگیر شوند.

ولی با توجه به آیاتی که شما ارائه کرده‌اید، خداوندتان همچون فاشیست‌ها شعار «مرگ» و «ابهام» سر می‌دهد و شما هم از زبان ایشان ما را تهدید می‌کنید! شما می‌گوئید ما در جهل و غفلت فرو رفته و از «حق» فاصله گرفته‌ایم و خود را بالاتر از همه می‌بینیم، و خود را حق و دیگران را باطل می‌شماریم. اشکال شما این است که به دو قطب مبهم «حق» و «باطل» اعتقاد دارید، حال آنکه این حق و آن باطل در قرآن چارچوب مشخصی ندارد، و از منظر حقوقی اصولاً «تعریف»‌ نشده:

«قبلاً [...] گفته بودم و باز هم می‌گویم بنا به فرمایش حق تعالی [...] آیات 9 الی 11 سوره الذاریات [...] تنها کسی از ایمان به آن منحرف می‌شود که از قبول حق سرباز می‌زند [...] کشته باد دروغگویان (و مرگ بر آنها)! همان‌ها که در جهل و غفلت فرو رفته‌اند [...] بله خانم رکسان وای به روزی که انسان از حق فاصله بگیرد و خود را از همه چیز بالاتر ببیند [...]‌»


بله جناب مقدم! می‌بینیم که سرکار در سنگر «حق» نشسته و فتوی مرگ برای «باطل» صادر می‌کنید، تفاوت شما با کشیش‌های دادگاه‌های «تفتیش عقاید» چیست که «معتقد»‌ بودند زمین «ثابت» است و گالیله را مجبور کردند ادعای کفرآمیز خود را پس بگیرد؟ چه کسی در «جهل» دست‌وپا می‌زد، ارباب کلیسا یا گالیله؟ حداقل امروز می‌دانیم کلیسا در جهل دست پا می‌زد و خواهد زد، ‌ چرا که خواهان تحمیل «مقدسات» بر جامعه است. ما هم با شما هم عقیده‌ایم آقای مقدم! وای به روزی که انسان خود را از همه چیز و به ویژه از انسان‌ها بالاتر ببیند، برای‌شان حکم مرگ صادر کند، آنهم با تکیه بر «مبهمات» آسمانی. کسی که خود را در جایگاه «قدرت الهی» می‌بیند با تکیه بر کلام الهی خواهان حذف دیگران می‌شود.

آقای مقدم! برخلاف توهمات شما، نویسندة این وبلاگ خود را «برتر» از دیگران نمی‌داند، ‌ اگر شما چنین برداشتی کرده‌اید به دلیل احساس عجز و حقارت در برابر «استدلال منطقی» است! به همین دلیل است که به صورت یک جانبه «پایان گفتگو» را اعلام می‌کنید، به بهانة اینکه نمی‌خواهید به حریم خصوصی دیگران، ‌ سایت نووستی، وارد شوید! اولاً سایت نووستی «حریم خصوصی» کسی نیست، رسانه‌ای است جمعی! ثانیاً مشکل شما این است که نمی‌توانید این «بحث» را ادامه دهید ـ همچنانکه گفتیم کلام الهی نمی‌تواند در برابر استدلال انسانی قد برافرازد. ولی شما فاقد شهامت و صداقت انسانی برای پذیرش نقاط ضعف خود هستید، چرا که خود را برتر از انسان می‌دانید! اگر شما با خود برخوردی صادقانه و انسانی داشتید پذیرش این مطلب ایجاد اشکال نمی‌کرد. در یک جملة کوتاه می‌گفتید، یک مبلغ اسلام ایدئولوژیک با یک «اومانیست» نمی‌تواند بحث «منطقی» داشته باشد. ولی شما حاضر به پذیرش این اصل مسلم نیستید که انسان نمی‌تواند با تکرار «آیات الهی» خود را در جایگاه «برتر» و «حق» قرار دهد، و دیگران را «باطل» بداند. اولاً آیات کذا سخنان شما نیست، ثانیاً به دلیل ابهام‌شان گفتگوی منطقی را برنمی‌تابند. در نتیجه، سرکار نمی‌توانید این بحث را روی وبلاگ ناهید رکسان هم ادامه دهید. به چند دلیل. نخست اینکه در این مورد «تصمیم» با من است نه با شما، و نه با خداوند شما. دیگر اینکه به شما اجازه نمی‌دهیم با انتشار «مقدسات» و مبهمات، وبلاگ‌ ما را به تریبون تبلیغات حکومت اسلامی تبدیل کنید. ولی گذشته از این مسائل، تأکید شما بر «عدم پاسخگوئی» نشان ترس شماست! شما به دلیل عجز از پاسخگوئی می‌گریزید، و برای پنهان داشتن عجز مقدس‌تان در واقع پا به فرار گذاشته‌اید:

«ترجیح می‌دهم من بعد در وبلاگ شما به این بحث ادامه دهیم و به حریم خصوصی دیگران وارد نشویم چون من به غیر از وبلاگ شما در جای دیگری جوابگوی شما نخواهم بود.»

ما هم از شما دعوت می‌کنیم اگر حرفی برای گفتن دارید، البته خارج از صدور «فتوی مرگ» و تکرار حق و باطل و غیره، پاسخ‌تان را برای سایت نووستی ارسال کنید، ما هم بزودی جواب شما را برای این سایت ارسال خواهیم کرد.





...

پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۸


کیک و شهرک!
...
طفره رفتن‌ حکومت اسلامی از پاسخ به پیشنهادات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شهرک‌سازی دولت اسرائیل «خارج از مرزهای قانونی» این کشور، دو روی سکة استعمار آنگلوساکسون‌هاست که همزمان حکومت اسلامی و دولت اسرائیل را به نقض قوانین و مقررات بین‌المللی تشویق می‌کند. هدف استعمار از تشویق قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم گسترش هرج‌و‌مرج جهت افزایش دامنة چپاول است. در روند پروپاگاند استعماری، قانون‌شکنی و هنجارگریزی حکومت اسلامی نشانة «استقلال»، و لات‌بازی‌های دولت اسرائیل نشانه‌ای از «قدرت» تلقی می‌شود! حال آنکه دولت‌های جمکران و اسرائیل هر دو از نوچه‌های سرسبد محفل برژینسکی به شمار می‌روند و «استقلال» اولی با «قدرت» دومی ارتباطی مستقیم دارد.

به یاد داریم که در اوج نفس‌کش‌طلبی‌ها و عربده جوئی‌ و «استقلال» امام سیزدهم،‌ یعنی پس از اشغال سفارت آمریکا که به جنگ شیرین و «نعمت الهی» و پیشرفت و ترقی در «همة زمینه‌ها» منجر شد و خانه‌شاگردهای فکل‌کراواتی برژینسکی را به «اوپوزیسیون» حکومت تبدیل کرد، نه تنها «قدرت» دولت اسرائیل افزایش یافت که «فدائیان اسلام استعماری» نیز در سوریه به قصد براندازی دولت شورش فرمودند. البته اگر شورش فدائیان آمریکا در سوریه سرکوب شد، تقارن «این استقلال» و «آن قدرت» همچنان ادامه یافت تا اینکه پس از شکست «قدرت» کذا در جنگ 33 روزه، «استقلال» دولت جمکران نیز خوشبختانه کمی فروکش کرد!

ولی این استقلال و آن قدرت همچنان دو بازوی سرکوب و تاراج استعمار باقی مانده‌اند. «استقلال» اولی با پخت و پز «کیک زرد»، و «قدرت» دومی با بیل و کلنگ و بولدوزر در صحنة سیاست جهان متبلور می‌شود، روشن‌تر بگوئیم اولی نقش «آشپز هسته‌ای»، و دومی نقش «بنای غاصب» را ایفا می‌کند. اولی تولیدات‌اش را در نیروگاه‌های زیرزمینی پنهان کرده، و دومی هر روز با بیل و کلنگ و بولدوزر به «ابراز قدرت» و نفس‌کش‌طلبی مشغول است. بی‌دلیل نیست که اولی اینچنین شیفتة‌ حجاب و پنهان‌کاری و لاپوشانی شده، در حالیکه دومی به صورت تمام وقت عضلات بازوان قوی و سینة ستبر خود را به رخ فلسطینیان می‌کشد. خلاصه بگوئیم دولت اسرائیل «بنا» و حکومت جمکران «آشپز» پنتاگون‌ به شمار می‌روند، هر گاه به جناب «بنا» احساس «ضعف» دست می‌دهد، بحران آشپزباشی هم بالا می‌گیرد، و بالعکس. البته در عالم استعمار از این قماش ارتباطات «متقارن»‌ فراوان است. به عنوان نمونه تحرکات واتیکان با انفجار در مراکز مذهبی مسیحیان عراق تقارن زمانی یافته. کمتر از یک هفته پس از ملاقات محرمانة‌ پاپ با اسقف کانتربری در لندن، ‌ یک صومعه و یک کلیسا در غرب «موصول» واقع در شمال عراق منفجر شد!

به گزارش فیگارو، مورخ 26 نوامبر 2009، محل انفجار بمب‌ها، صومعة دومینیکن «سنت ترز» و کلیسای کلدانی «سنت افرم» بوده. در این عملیات «قهرمانانه» خوشبختانه کسی کشته و مجروح نشد، ولی «اهداف» از پیش مشخص شده یا همان ارعاب مسیحیان عراق، بخوبی تحقق یافت. پیام این انفجارها برای رهبران مسیحی عراق روشن است. به گزارش فیگارو، «پدر» یوسف توماس مارکیس گفت، هدف این عملیات خرابکارانه «ترغیب» مسیحیان به ترک عراق است. به گفتة مسئول کلیسای کلدانی، «ژرژ بسمن»‌ پس از عملیات مذکور دیگر امکان نیایش در این کلیسا وجود نخواهد داشت. نیازی به توضیح نیست که «مسیحی‌زدائی» از کشورهای مسلمان‌نشین همان «سیاست» شناخته شدة «یک کشور، یک مذهب» است که از دوران جرج بوش اول هدف نهائی‌اش در عراق ایجاد سه کشور کرد، سنی و شیعه بوده. این سیاست خداپسندانه در عراق تاکنون 7 میلیون کشته، زخمی و آواره بر جای گذاشته که بوق‌های استعمار بزودی از آنان به عنوان «تروریست» یاد خواهند فرمود.

بله کافی است ارتش آمریکا شرش را از منطقه کم کند تا متروگلدوین‌مایر، یونیورسال و شرکاء فیلم مبارزات قهرمانانة یک گروهان آمریکائی دوست‌داشتنی و نازنازی و مؤدب و تمیز و شریف و جوانمرد و سخاوتمند را با بیش از 7 میلیون تروریست، کثیف، بی‌ادب و خشن و راهزن و نادرست و دروغگو برای‌مان بسازند و در انتهای فیلم، ضمن زوم کردن روی سنگ مزار این شهدای «راه حق» به ما بگویند، جرج، مایکل، سوزان، بیل و دبورا و غیره جان خود را برای استقرار دمکراسی در عراق از دست دادند! آن وقت است که حتی یک تصویر خشک و خالی هم از قربانیان زندان ابوغریب بر روی شبکة اینترنت یافت نخواهد شد. آنوقت است که «روایت» بجای «رخداد تاریخی» می‌نشیند. البته نوکران آمریکا در جمکران از هم اکنون در مسیر مطلوب قرار گرفته بررسی و تحلیل «مستدل» فیدل کاسترو را از سیاست آمریکا به عنوان «روایت» منتشر می‌کنند! حال آنکه «روایت» فاقد مستندات است! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به تجزیة عراق.

برای آنگلوساکسون‌ها ایجاد هر کشور نوین، یکپارچه و یکدست به معنای افتتاح چندین بازار جهت فروش و گسترش جنگ است. همچنانکه با تجزیة هند و ایجاد کشور «پاک‌ها»، سازمان ناتو کل منطقه را به مرور زمان به «باغ وحش» تبدیل کرده. در این رابطه بهتر است نگاهی داشت باشیم به جنایات این سازمان در افغانستان. ارتش ناتو نه تنها افغانستان را به نخستین مرکز «تولید» مواد مخدر تبدیل کرده که از این کشور برای «توزیع» مواد مخدر «آخرین مدل» تولیدی اروپا نیز استفاده می‌کند. فراموش نکنیم که نام این جنایات در قاموس سران ناتو «مبارزه با طالبان» است.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،‌ مورخ 25 نوامبر 2009، دیمیتری روگزین، نمایندة دائم روسیه در مقر ناتو، از این سازمان دعوت کرد از ورود مواد مخدر «آخرین مدل»‌ یا «پیشرو» به افغانستان جلوگیری کند. نمایندة‌ روسیه در پایان نشست «روسیه ـ ناتو» در بروکسل به خبرنگاران گفت:

«اگر ده‌ها هزار نظامی ایساف نمی‌توانند مانع از تولید تریاک، تبدیل آن به هروئین و خروج‌اش از مرزهای افغانستان شوند [...] حداقل باید بتوانند از واردات گستردة‌ پیشروهای اروپائی به افغانستان جلوگیری کرده، ‌ یک نظارت ابتدائی بر این فعالیت اعمال کنند.»


بله بوق‌های تفنگ‌فروش‌ها در غرب، این ابعاد نوین از «مبارزات» پنتاگون و شرکاء با طالبان فرضی را با رعایت «خفقان ‌کامل» نادیده می‌گیرند، و در عوض فریاد و فغان‌شان از تولید مواد مخدر در افغانستان گوش فلک را کر کرده! تو گوئی اینان هیچ نظارتی بر تولید تریاک در افغانستان ندارند و هیچ منفعتی هم از این فعالیت‌های تبهکارانه به جیب‌شان نمی‌رود! قاچاقچیان مواد مخدر همچون جبرئیل بر کشاورزان افغان نازل شده مزارع‌شان را به آتش می‌کشند و آن‌ها را وادار به کشت خشخاش می‌کنند و روح ارتش ناتو از این بساط بی‌خبر است. اصولاً سربازان ناتو همه بچه‌های سر به زیری هستند در نتیجه از آنچه در آسمان می‌گذرد نمی‌توانند آگاه شوند، چون برخلاف پیامبران ادیان ابراهیمی «سربهوا» نیستند و تمام حواس‌شان به گلة «گوسفندان خداوند» است که دست از پا خطا نکنند! چرا که در غیر اینصورت سروکارشان با «پاسخ» جناب مجتبی مقدم خواهد افتاد که اینبار به دلیل احساس عجز از گفتگوی منطقی قصد «فرار» دارند. البته این «فرار» دلیل موجه دارد: ‌ایشان خود را در جایگاه «برتر» می‌بینند، و با «تهاجم» به دیگران باب گفتگو را می‌گشایند ولی وقتی پاسخ مطلوب‌شان را دریافت نمی‌کنند، با «صدور فرمان» و «تعیین تکلیف» برای مخاطب پیروزمندانه «فرار» را بر «قرار» ترجیح می‌دهند.

ماجرای آقای مقدم از آنجا آغاز شد که ایشان از انتشار یک «اظهار نظر» در سایت نووستی برآشفتند و به قصد «پاسخ‌گوئی» به نویسندة اظهار نظر مذکور، یعنی نویسندة‌ همین وبلاگ، قلم یا بهتر بگوئیم «شمشیر اسلام» از نیام برکشیدند. حال آنکه ما هیچ پرسشی مطرح نکرده بودیم که نیازمند «جواب» باشد. ولی خوب «اسلام» بدون فضولی و دخالت در امور دیگران که اسلام به حساب نمی‌آید! اسلام باید بر همة امور نظارت داشته،‌ همه چیز و همه کس را کنترل کند. ‌آقای مقدم هم از آنجا که دیانت‌شان عین سیاست‌شان است، بلافاصله دریافتند که دیگران نیز اعتقادات و توهمات و باورهای‌شان را همچون سیاست‌ بر عرصة اجتماع حاکم می‌کنند. از اینجا نتیجه گرفتند که این «ناهید رکسان»‌ اسلام را نمی‌شناسد، قرآن را نمی‌شناسد، و از آنجا که «اومانیست» است، «کافر» و مزدکی و باطنی و «لیبرال ـ دمکرات» بوده به قول ایشان «اباهیگری»‌ می‌کند و به ادیان و مقدسات و اعتقادات دیگران توهین می‌کند، پس باید مجازات شود! البته ایشان فتوی قتل را هنوز صادر نکرده‌اند!

ولی علیرغم اینکه حضورشان گفتیم اعتقادات مذهبی ما «حریم خصوصی» ماست، تأکید دارند که بحث‌شان با ما «اعتقادی» است! به عبارت دیگر آقای مقدم نه تنها از اعتقادات و باورهای ما، که از اعتقادات کوروش کبیر نیز آگاه‌اند و تأکید می‌کنند که منشور کوروش کبیر نشان اعتقاد عمیق وی به دین زرتشت بوده! پس باید بپذیریم که ایشان در جایگاه همان خداوندشان نشسته‌اند که همة اسرار نهان و اعتقادات دیگران را در همة زمان‌ها و مکان‌ها می‌دانند، ‌اعتقادات ناهید رکسان جای خود دارد، از باورهای کورش کبیر هخامنشی نیز آگاه‌اند. خلاصه از همین جایگاه خداوندی است که آقای مقدم می‌نویسند، «یکبار برای همیشه» به این بحث در سایت نووستی پایان می‌دهند، و این «بحث» فقط می‌تواند روی وبلاگ ناهید رکسان ادامه یابد! البته دلیل روشن است، ‌ ایشان پیش از نگارش مطلب خود «پاسخ منفی» نویسنده را دریافت کرده‌اند در نتیجه اطمینان دارند که با هشدار و اولتیماتوم از این مهلکه، یعنی از گفتگوی منطقی جان سالم به در خواهند برد!

کجا، با این عجله آقای مقدم؟ ‌ تازه داشتیم از گنجینة‌ دانش شما برخوردار می‌شدیم! به این زودی ما را از این فیض عظیم محروم می‌کنید؟ شما که خدواندتان بخشنده و مهربان است، چرا قطره‌ای از دریای سخاوت و مهربانی خداوندتان را به ما گمراهان اهداء نمی‌کنید که به راه راست هدایت شویم و از «اباحی‌گری» و «مزدکیه» و «باطنیه» و «لیبرال ـ دمکراسی» و «اومانیسم» نجات یابیم؟

مگر شما نبودید که در رابطه با «اظهار نظر» ناهید رکسان در باب «عدم امکان برگزاری انتخابات در تئوکراسی» تهاجم را آغاز کردید؟ مگر این اظهار نظر شما را مورد خطاب قرارداده بود، یا به مقدسات شما «توهین» کرده بود؟ نه! یک نفر به نام ناهید رکسان در سایت نووستی نظر خود را در مورد برگزاری «انتخابات» در حکومت الهی بیان کرده بود، این نظر را سرکار برنتافتید و به آن «پاسخ» دادید، حال آنکه هیچ پرسشی از شما و از هیچکس دیگر نکرده بودیم! به اینکار شما چه می‌گویند؟ دخالت در امور دیگران! ولی ما بدون اینکه به این دخالت موهن اشاره کنیم، به پاسخ نطلیبدة‌ شما پاسخ گفتیم، و توضیح دادیم که آنچه در قرآن به عنوان شورا و مشورت مطرح شده در واقع هیچ ارتباطی با «انتخابات» در مفهوم دمکراتیک و معاصر نمی‌تواند داشته باشد. به عنوان پاسخ نیز برچسب «ارتداد» و به قول سرکار «اباهیگری» دریافت کردیم. واکنش جنابعالی چه بود؟ تکرار و گسترش برچسب‌ها. اینبار به ادعای شما «ناهید رکسان» از آنجا که خود را انسان به شمار می‌آورد، از حق فاصله گرفته و خود را بالاتر از همه چیز می‌‌بیند و ...

و اما، جناب مقدم! آنکه خود را در جایگاه «حق» می‌بیند، همان کسی است که دیگران را در جایگاه «باطل» قرار می‌دهد و به آنان برچسب «ارتداد» و «اباحی‌گری» می‌زند. یکبار حضور محترم‌تان توضیح داده شد اعتقادات ‌و باورهای مذهبی نویسندة این وبلاگ «حریم خصوصی» است، شما چگونه به خود اجازه می‌دهید اینچنین به حریم خصوصی دیگران دست‌اندازی کنید؟ تفاوت شما با مأموران گشت ارشاد چیست؟ می‌گوئید همة وبلاگ‌های مرا خوانده‌اید، و در آن‌ها به یهودیان و مسیحیان و مسلمانان «توهین» شده و به پیامبران اتهام ناروا وارد آمده. همة وبلاگ‌هائی که به زعم شما «توهین‌آمیز»‌ به شمار می‌رود، «بررسی منطقی» حدیث و روایات شیعیان و اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی بوده. وقتی می‌گوئید خداوندتان از همه چیز آگاه است، و ما هم می‌پذیریم، می‌توانید بگوئید چرا این خداوند دانا و آگاه زمانی که جبرئیل را نزد محمد می‌فرستد، با آگاهی از بی‌سوادی محمد، خطاب به او می‌گوید «اقراء»، یعنی بخوان! چه چیزی را محمد می‌بایست بخواند؟ جبرئیل حامل دستخط خداوند بود؟ نه! بنا بر روایات و قصص شما جبرئیل به محمد می‌گوید، «بخوان به نام خداوندی که ...» و محمد هم این حکایت را برای خدیجه و دیگران تعریف می‌کند و ...

و اکنون پس از گذشت 14 قرن کسی حق ندارد بپرسد، چرا جبرئیل از سوی خداوند عالم به همه چیز، به کسی که خواندن و نوشتن نمی‌داند می‌گوید، بخوان! و محمد هم می‌گوید من خواندن نمی‌دانم و جبرئیل در کمال حماقت تکرار می‌فرماید، بخوان! تا اینکه معلوم می‌شود منظور حضرت‌شان از «اقراء» در واقع «قل» بوده، یعنی بگو! از آن پس جبرئیل دریافت که هنگام تحویل آیات الهی به پیامبر گرامی، بجای فعل «خواندن» باید از فعل «گفتن» استفاده کند! آنهم به صورت «امری»! بخوان، بگو، بدان و ... و طرح این مسائل را امثال مجتبی مقدم برچسب زدن و «توهین» می‌خواند! مقالة آقای مقدم «مفصل» است، پاسخ کامل و مستقیم به مقالة مذکور برای نووستی ارسال خواهد شد. باری ایشان می‌گویند در ایران زندگی می‌کنند و همه چیز روبراه است. ایشان می‌فرمایند شما که سی سال است در فرانسه هستید از کجا می‌دانید هفتاد میلیون ایرانی به خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و آموزش نیاز دارند، صحبت‌های شما مربوط به سی سال پیش است و ... بله برای اینکه بدانیم انسان نیازمند خوراک و پوشاک و مسکن مناسب است حتماً باید در محل حضور داشته باشیم که طبق اطلاعات «موثق» آقای مقدم، از آنجا که حضور نداریم، پس نیازهای انسانی ایرانیان هم منتفی می‌شود. ایشان همچنین فرموده‌اند شما که نمی‌توانید جلوی مرگ محتوم کسی را بگیرید و بر زندگی و مرگ خود کنترلی ندارید چگونه می‌توانید قانون «بدون نقص» بنویسید! ارتباط مرگ و قانون چیست؟ آقای مقدم! سرکار از کجا می‌توانید بدانید که خداوندتان قادر است از مرگ محتوم کسی جلوگیری کند؟ همینجا یک مورد از این قدرت الهی را به ما ارائه کنید، سپاسگزار خواهیم بود. ولی بحث ما با شما بحث اعتقادی نیست در نتیجه با خداوندتان هم کاری نداریم، بود و نبودش، ‌ اصل مطلب یعنی «انسان‌ستیزی» شما را نمی‌تواند پنهان دارد!

سایت نووستی،‌ مورخ 29 آبانماه سالجاری در بخش نامه‌های شما، «پاسخ» آقای مقدم را به «تخریب‌نامه» منتشر کرده. یک «پاسخ» بسیار «مستدل»، «‌منطقی» البته در چارچوب «منطق‌گریز» و انسان‌ستیز «توجیه فرار» از گفتگوی منطقی!

آقای مقدم به نام «خداوند بخشنده و مهربان‌شان» آغاز می‌کنند تا انسان ستیزی‌شان را «توجیه» کرده باشند. جناب مقدم ضمن تشکر از تصحیح غلط املائی‌شان، «اباهی‌گری»، ‌ می‌نویسند در «ایدئولوژی‌شان» آموختن، یادگرفتن و اعتراف به اشتباه «سنجیده» و شایسته است حتی از کسی که همة «اصول بدیهی» را نادیده می‌گیرد. به زعم آقای مقدم، نویسندة این وبلاگ با نادیده گرفتن همة اصول به «اعتقادات» دیگران، یعنی اعتقادات مسلمانان، مسیحیان و یهودیان «حمله» می‌کند، و خلاصه «اباحی‌گری» ردائی است برازندة‌ قامت ما. ایشان «اباحی‌گری» را در ترادف با «لیبرال ـ دمکراسی»‌ قرار داده آن را «مرام» و «مسلک» به شمار می‌آورند! و البته «اومانیسم» هم به ادعای ایشان در چارچوب همین مرام و مسلک قرار می‌گیرد، خلاصه این «اباحی‌گری» یک جام جادوئی است که همة مفاهیم متضاد را می‌تواند در خود جای دهد، و در ضمن تمام جنایات اروپا هم به حساب رنسانس و اومانیسم و انسان‌محوری نوشته شده. روشن‌تر بگوئیم در آن دوران طلائی که برده‌داری مجاز بود و حقوق غلامان و کنیزان رعایت می‌شد خوشبختانه جنگ و جنایتی هم نبوده، هیچکس هم خود را بالاتر از دیگران نمی‌شمرده!

جناب مقدم! کسی که برای خود تقدس قائل است، خود را فی‌نفسه برتر از انسان‌های دیگر می‌شمارد، و کسی که قصد تحمیل مقدسات خود را به دیگران دارد، به همچنین. پس می‌بینیم که قرار گرفتن در کنار «حق» به شما امکان می‌دهد مخالفان را «باطل» بدانید و بر علیه‌شان شمشیر بکشید. جهان شما جای «حق» است و بندگان حق. «حقی» که با وجود اینهمه هارت‌وپورت «الهی ـ آمریکائی» هنوز در ابهام کامل قرار دارد، و همواره برحسب منافع قوی‌تر «بازتعریف» شده. در میان «بندگان حق» و بردگان زور، مسلم است که جائی برای «انسان» وجود نخواهد داشت.


...

چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸


منقل و گلشتان!
...
علیرغم ناکامی کودتای انتخابات، ‌ دارودستة میرحسین موسوی از طریق گروه دانشجونمایان «پیرو خط امام» همچنان به تحرکات قانون‌شکنانة خود، یعنی دخالت در سیاست‌های دولت و امور کشورهای دیگر ادامه می‌دهد، بدون اینکه نیروهای انتظامی جمکران کوچک‌ترین مزاحمتی برای‌اش فراهم آورند. با توجه به سوابق این به اصطلاح دانشجویان، ازجمله «تحصن» در فرودگاه مهرآباد برای عزیمت به فلسطین و «نبرد» با اسرائیل که با دخالت رئیس‌شان، احمد توکلی به پایان رسید، و با توجه به تقارن لات‌بازی اینان و تجمع گروه عبادی در برابر دفتر نمایندگی فلسطین، به صراحت می‌توان ارتباط مستقیم بین ایندو گروه قانون‌شکن را که هر دو سر در آخور آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک دارند مشاهده کرد.

همزمان با درگیری‌های یمن در داخل ‌و خارج مرزها، گروهی از اوباش ساواک تحت عنوان «طلاب» و «دانشجو» پس از چند روز عربده‌جوئی در خیابان‌های تهران امروز یک بیانیة ابلهانه هم صادر کرده، ضمن تکرار مطالبات محفل برژینسکی که طی دوران شیرین جنگ 8 ساله از زبان رهبرکبیرشان شنیده می‌شد، خواهان آزادی مکه و مدینه شده‌اند! عجیب است که تجمع غیرقانونی این گروه که تحت نظارت قبیلة لاریجانی یا بهتر بگوئیم تحت «زعامت» کارخانة رجاله پروری فعالیت می‌کند، ‌ برای سرداران جمکران هیچ اشکالی ایجاد نکرده! بالاخره تجمع غیرمجاز که با تجمع غیرمجاز تفاوتی نباید داشته باشد، ‌ پس چگونه است که گروهی «حق» دارند برای قانون‌شکنی تجمع کنند، ولی اصناف مختلف برای طرح «مطالبات قانونی» خود حق تجمع و تظاهرات ندارند؟ باید مشخص شود «دانشجویان خط امام» از سوی کدام سفارتخانه حمایت می‌شوند که نیروی انتظامی کشور حق برخورد قانونی با آنان را ندارد؟ این گروه در کمال «آزادی» و «استقلال» هرج‌ومرج و آشوب را بر جامعه حاکم کرده و در «خیابان» برای سیاست خارجی دولت تعیین تکلیف می‌کند بدون آنکه در برابر اعمال خود پاسخگو باشد. جالب است که «ایسنا»، ‌مورخ 4 آذرماه سالجاری بیانیة ابلهانة این گروه را نیز با کد: 8809 ـ 00776 منتشر می‌کند!

دارودستة لاریجانی که در ظاهر در رکاب دولت احمدی نژاد خدمت می‌کنند و سخن از قانونگرائی سر داده‌اند، در واقع دست در دست گروه خامنه‌ای به ایجاد بحران در داخل و خارج مرزها مشغول‌اند. اینان که پیشتر قصد «نبرد با اسرائیل» داشتند، اکنون برای رویاروئی با مصر و اردن و عربستان اعلام آمادگی کرده‌اند. همین روزهاست که گروه عبادی و مرضیه ‌مرتاضی و اعضای مؤنث نهضت عاظادی هم برای همدردی با «مادران یمنی» در برابر سفارت‌خانه‌های سه کشور کذا تجمع کنند. بله، بازار توطئة استعمار بر ضد ملت ایران داغ و گرم است و برای اعمال سیاست‌های استعماری سیاهی‌لشکر طلاب، دانشجویان، مادران و خواهران و ... بسیج شده‌اند تا از طریق قانون‌شکنی و جنجال و هیاهو دور جهنمی تقدس و خشونت را هر چه بیشتر گسترش دهند.

امروز می‌پردازیم به «قانون‌شکنی» در عرصة بین‌المللی و در داخل مرزها به عنوان محور اصلی سیاست آنگلوساکسون‌ها در کشور ایران. این سیاست استعماری که چهرة‌ پلید خود را در پشت نقاب فریبندة‌ «استقلال» پنهان کرده، پیش از کودتای کلنل آیرون‌ساید از طریق «خشونت مقدس»‌ یعنی «فتوی» و «ترور» اعمال می‌شد. آنروزها از آنجا که حکومت سلطنت سنتی بر ایران حاکم بود و دستاربند نمی‌توانست اساس حکومت و جایگاه شاه را به زیر سئوال ببرد، هر گاه منافع انگلستان ایجاب می‌کرد که حکومت ایران تحت فشار قرار گیرد، روحانی، به عنوان عضو «بنیاد اجتماعی دین» ـ مکمل بنیاد سلطنت ـ با خروج از جایگاه سنتی خود و صدور یک فتوی با سیاست شاه مخالفت می‌کرد. نیازی به توضیح نیست که با صدور فتوی سیاسی، روحانی همزمان زمینة‌ فرسایش ارکان جامعة ایران یعنی بنیادهای مذهب و سلطنت را نیز فراهم می‌آورد؛ البته اینهمه در راستای تأمین منافع استعمار. این روند موذیانة «تخریب بنیادهای اجتماعی» که بر قانون‌شکنی و مخدوش‌کردن مرزها استوار بود، در تبلیغات کارخانة‌ رجاله پروری «استقلال» لقب گرفت! البته «استقلال از نظم قانونی» جهت تحمیل هرج‌ومرج و آشوب و بی‌قانونی بر جامعة ایران.

روشن است که چنین «استقلال» و توحشی بدون یک سلسله مرزشکنی امکانپذیر نخواهد شد. روند چنین است که نخست روحانی از بنیاد دین خارج شده، به عنوان «فرد»‌ در تقابل با بنیاد سلطنت،‌ یعنی «بنیاد مکمل» دین قرار گیرد. به عبارت دیگر ابتدا روحانی مرز جایگاه اجتماعی خود را می‌شکند، آنگاه تخریب مرز جایگاه «شاه» را آغاز می‌کند و تداوم این روند، همچنانکه در ایران شاهد بودیم، نهایت امر به فرسایش دو بنیاد مکمل سلطنت و دین منجر شد. پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید یک بنیاد کودتائی دین در قم دیده به جهان گشود. وظیفة این بنیاد دست‌ساز «دخالت در سیاست» بود. این دخالت خداپسندانه، به تداوم آشوب و بحران و گسترش دامنة مقدسات در جامعة‌ ایران کمک فراوان کرد. خلاصه می‌گوئیم زمانیکه ساواک و شهربانی به سرکوب همه جانبة «آزادی بیان» مشغول بودند، در واقع «آزادی بیان دینی» تشویق می‌شد، از آنجمله ‌است افتتاح حسینیة ارشاد جهت تبلیغ و گسترش «اسلام مترقی»!

اسلام مترقی همان معجونی بود که در آبدارخانة سازمان سیا تهیه شده توسط امثال شریعتی و مطهری تبلیغ می‌شد. پیشتر در این وبلاگ فرازهائی از سخنان ایندو را بررسی کرده‌ایم، پس تکرار مکررات نخواهیم کرد. فقط به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که گشایش حسینیة ارشاد و مراکز مشابه فقط با هدف گسترش «مقدسات» جهت سرکوب «حقوق انسانی» یعنی «آزادی بیان» صورت می‌پذیرفت.

سرکوب آزادی بیان، تحمیل ایستائی بر «تفکر»، «تخیل» و «خلاقیت» انسان‌ است. و بهترین ابزار جهت سرکوب آزادی بیان، همان تحمیل «حکومت مقدس» بر جامعه است، حکومتی که همه چیز و همه کس را در خدمت «بنیاد دین» می‌خواهد. حکومت دینی همزمان با نقض آشکار«حریم خصوصی» افراد، ‌ عرصة اجتماع را به «حریم خصوصی» خداوند تبدیل می‌کند. در نتیجه، همه موظف‌اند احکام مبهم خداوند را در عرصة اجتماع نیز رعایت کنند. زمانیکه حکومت دینی یک خداوند داشته باشد که همچون خداوند ادیان ابراهیمی یگانه، نامرئی، جاودان و غیرقابل‌تغییر است، «یک اشکال» واحد برای مردم به وجود می‌آید، ولی زمانیکه همین قماش حکومت، همچون نمونه حکومت جمکران بیش از یک خداوند پیدا ‌کند، چندین و چند اشکال برای مردم پیش خواهد آمد.

از آنجمله است بروز ماهیت «بوقلمون‌صفتی» در قلب حکومت و تشکل‌های سیاسی مدعی مخالفت با آن. بهتر است بگوئیم بروز ماهیت «قانون‌گریز» و «نظم ستیز» اینان. از هنگام برپائی معرکة «انتخابات» تا به امروز، یعنی طی شش‌ماه، رهبر، رئیس مجلس، رئیس قوة قضائیة و دیگر مقامات حکومت جمکران همچون مخالف‌نمایان‌شان در ارتباط با این «انتخابات» و پیامدهای تاسف‌بار آن همچون آفتاب‌پرست هر لحظه به رنگی در آمده‌اند. در مورد مواضع مبهم مقامات جمکران به ویژه در مورد همراهی پنهان خامنه‌ای با آشوب‌طلبان گروه موسوی و کروبی پیشتر مفصل توضیح داده‌ایم، همچنین در مورد «داس‌الله» گفته‌ایم که اینان همچون حکومت جمکران سر در آخور آنگلوساکسون‌ها دارند. ولی امروز شاهدیم که برخی چپ‌نمایان کشف کرده‌اند که اصلاً گروه میرحسین موسوی آنچه می‌نموده نیست، و مردم فریب شعارهای پوچ سبزها را خورده‌اند! یا اینکه «صدای آمریکا» در واقع به تبلیغ برای آمریکا مشغول است و ... و از نظر ما برای دریافت این مسائل که از روز هم روشن‌تر است نیازی به شش ماه «تفکر» و تعمق نبوده. محفلی که سی‌سال پیش از طریق کودتای سازمان ناتو یک حکومت مقدس را بر ملت ایران تحمیل کرد، قصد داشت با «انتخابات» خردادماه سالجاری مهره‌های قانون‌شکن و وفادار پیشین را با مشروعیت ساختگی 85 درصدی بار دیگر به صحنه بازگرداند. دلیل هم روشن بود: تقویت جبهة فرسودة طالبان در منطقه.

همچنانکه دیدیم همة رسانه‌های غرب پیرامون مشارکت 85 درصد از مردم ایران در مسابقات مارگیری به «اجماع‌» رسیده و بر طبل «روایت» تقلب می‌کوبیدند. اما انتخابات رسوای افغانستان، بحران برگزاری انتخابات در عراق و فروکش کردن تب طاعون سبز باعث شد آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک نتوانند ملت ایران را همچون بهمن‌ماه 1357 پیرامون «مرگ» و «ابهام» و شعار پوچ «استقلال» و «آزادی» بسیج کنند. نتیجة‌ شکست کودتای استعماری این شد که طاعون سبز جهت کسب مشروعیت برای خود یک راه حل جادوئی از آستین عموسام بیرون کشد. راه حل کذا همان است که اینان «قهرسبز» می‌خوانند!

«قهرسبز» عبارت است از حقنه کردن این دروغ بزرگ به ما ملت که هر کس در تظاهرات شرکت نمی‌کند، طرفدار طاعون سبز و میرحسین موسوی است! روشن‌تر بگوئیم این دروغ بیشرمانه چنین القاء می‌کند که هر کس در خیابان عربده‌جوئی نکند خواه ناخواه طرفدار میرحسین موسوی و پیرو «خط امام» ایشان باید باشد! می‌بینیم که شارلاتانیسم استعمار را حد و مرزی نیست، ولی گروه برژینسکی اینبار را به راستی کور خوانده! پیشنهاد «قهرسبز» ثابت می‌کند که گروه موسوی در لشکرکشی خیابانی بکلی شکست خورده، و اینک قصد دارد سرافکندگی و فرار خود را نیز یک پیروزی بزرگ جلوه دهد! به همین دلیل است که همة «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و در راس‌شان شخص خامنه‌ای و میرحسین موسوی ذکر «بسیج» گرفته‌اند!

طبق تعریف نوینی که میرحسین موسوی از تحرکات این تشکیلات در دورة امام روشن‌ضمیراش ارائه داده، «بسیج» با مردم خیلی مهربان بود، دست‌وپای کسی را نمی‌شکست و هیچکس را هم در زندان شکنجه نمی‌داد. خلاصه این «بسیج» ساخته و پرداختة توهمات گروه موسوی خیلی خوب و مامانی بوده! البته موسوی و شرکاء نمی‌گویند که در آن دوران شیرین، جوانان عضو «بسیج» به عنوان گوشت دم توپ استعمار به جبهة جنگ با عراق اعزام شده بودند تا به افتخار «شهادت» نائل شوند و به قول استاد شریعتی «کاری حسینی» ‌کرده باشند. اگر موسوی فراموشی گرفته به او یادآوری کنیم آنان که در دوران شیرین خمینی به سرکوب اشتغال داشتند، بسیجی نبودند! ساواکی‌ها و شهربانی‌چی‌ها بودند که در تاریخ 22 بهمن‌ماه با یک کودتای الهی دست در دست روح‌الله گذاشتند. خلاصه این «بسیج» آن «بسیج» نیست! این بسیج، پس از سی‌سال آموزش در «مکتب استعمار» به این مرحله از تعالی رسیده. بله جنگ و تحریم همچنان که امام‌تان فرمودند و رهبرتان هم نشخوار می‌کنند «نعمت‌الهی» بوده و در همة زمینه‌ها باعث «پیشرفت» شما شده، به ویژه در عرصة حماقت، وقاحت و پریشان‌گوئی.

باری، خارج از معجزات فرهنگی و اجتماعی‌ای که فعالیت‌های اوباش و لباس‌شخصی‌ کمیته‌ها تحت نظارت شهربانی دوست داشتنی برای‌مان به ارمغان آورد، و در ادامة شلاق زدن مردم، تهاجم به زن و مرد در خیابان‌ها برای مبارزه با «بدحجابی»، شکار جوانان و دانش‌آموزان برای حفظ کیان اسلام و شبیخون به خانه‌های مردم در راه مبارزه با فساد و ... گسترة فعالیت‌های فرهنگی در حکومت اسلامی بجائی رسیده که اینروزها «دکتر» ولایتی در حالیکه یک‌وری روی مخده افتاده و «گل» ذغال منقل را به دقت معاینه می‌کردند، از «کم توجهی به ادبیات غنی فارسی» زبان به شکوه و شکایت گشوده‌اند. حضرت مشاور رهبری در «امور بین‌الملل» درست همچون دانشجویان پیرو خط توحش، جامع‌الشرایط شده‌اند و از امور بین‌المللی به امور فرهنگی پرش فرموده می‌فرمایند، باید بجای مدارس «مکتب‌خانه» داشته باشیم، ‌ چرا که آموزش و پرورش امروزی دانش‌آموزان را با نثر گلستان سعدی آشنا نمی‌کند! باید از حضرت دکتر و «مشاور مقام معظم» استفتاء کرد که آیا خود ایشان با نثر سعدی آشنائی دارند یا فقط نصیحت «پامنقلی‌ها» را برای‌مان تکرار می‌فرمایند؟

بله هر دم از این باغ ‌بری می‌رسد! تعجبی هم ندارد که گورکن‌ها قصد بازگشت به گذشتة شیرین داشته باشند و بخواهند وزارت آموزش و پرورش را در تمامیت‌اش به نعلین‌ و دستار تحویل دهند، و برای چنین جهشی در زمینة‌ فرهنگ چه بهانه‌ای بهتر از «گلستان سعدی»؟ بیچاره سعدی که مورد توجه مشاور رهبر فرزانه قرار گرفته. دکتر ولایتی فرموده‌اند:

«هم اکنون برخی دانش آموختگان کشور در نوشتن یک نامه [...] به دلیل دوری جستن از نثر پر غنای ادبیات فارسی بر پایه تعلیمات سعدی، عاجزند [...] نباید نقش خانواده‌ها را [...] برای فراگیری آن نثر زیبا در کنار مکتب‌خانه‌ها بی‌تأثیر دانست [...] مکتب‌‌ها به جز [آموزش] قرآن، اهتمام ویژه‌ای به [آموزش] نثر فارسی بر پایة گلستان سعدی داشتند [...] در افغانستان و پاکستان، به دلیل وجود مکتب‌خانه‌ها، دانش‌آموزان این دو کشور، آشنائی بهتری با نثر زیبای سعدی و ادبیات فارسی دارند.»


سخنان «حکیمانه» و مضحک «دکتر» ولایتی که در سایت تابناک، مورخ 2 آذرماه سالجاری با کد: 74267 انتشار یافته، آئینة تمام‌نمای فقرفرهنگی ایشان است! به عبارت دیگر آفتاب آمد، دلیل آفتاب! اینان مبداء «تاریخ» ایران را جابجائی محمد در صحرای عربستان گرفته‌اند، و می‌پندارند که مبداء و پایة ادبیات فارسی را هم می‌توانند به دلخواه «جابجا» کنند. خدمت مشاور همه‌فن‌حریف رهبرفرزانه و هم‌منقلی‌های‌شان بگوئیم، اولاً برای تحکیم پایه‌های زبان فارسی می‌باید از شاهنامة فردوسی آغاز کرد نه از نثر سنگین، معرب، دشوار و سهل‌و‌‌ممتنع سعدی! ثانیاً به دلیل وجود مکتب‌خانه نیست که در افغانستان و پاکستان دانش‌آموزان سواد فارسی دارند، دلیل اصلی «سواد» ملای مکتب است که می‌تواند گلستان سعدی را به شاگردان بیاموزد. ملایان حوزه‌های «علمیة» شما چنین سوادی ندارند و برای مشاهدة کم سوادی ملایان‌تان کافی است به نثر مبتذل و درهم ریخته و فاقد انسجام صحیفة‌نور و آثار «استاد» مطهری و آثار دیگر آیات کم‌سواد عظام‌تان نگاهی بیاندازید تا ببینید خانه از پای بست ویران است. ولی همانطور که پیشتر هم گفتیم، پای بست زبان فارسی شاهنامة فردوسی است، ادبیات فارسی را نمی‌توان از ریشه‌اش جدا کرد. زبان فارسی، زبان شاهنامه است، بدون شاهنامه، زبان گلستان سعدی نمی‌توانست در جایگاه کنونی خود قرار گیرد.



...

سه‌شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۸


«نهضت» بی‌پایه!
...
استعمار غرب برای تشویق «مردم» به شرکت در تجمع 16 آذرماه پروپاگاند خود را با توسل به دو زبان متفاوت و متعلق به «پدر»، یعنی «زبان تهدید» و «زبان نصیحت» آغاز کرده. سرداران جمکران و فعلة فاشیسم، از جمله نهضت عاظادی نیز به شیوة‌ «مرسوم» در این تبلیغات سهم بسزائی بر عهده گرفته‌اند. سرداران برای تشویق شوت‌و‌پرت‌ها زبان به تهدید گشوده، نهضت حوزه و بازار نیز به زبان نصیحت و ارشاد قناعت می‌کند! به عبارت دیگر یکی نقش «پدر خشن» را بر عهده گرفته و دیگری در جایگاه «پدرمهربان» نشسته. حال آنکه در واقع هر دو پدرسوخته و مزدوراند، سر در آخور استعمار دارند و هدف‌شان ایجاد تجمع برای «عقیده‌سازی» از طریق انتشار شعارهای ابلهانه و گسترش خشونت در جامعه است. جایگاه «داس‌الله» هم که در این میانه مشخص است: ایفای نقش داور کور. چنین است برنامة «آتراکسیون» 16 آذر که بازتولیدی است از همان سیرک استعماری 13 آبانماه در مسیر گسترش شعارهای ابلهانه، مبهم و خشونت‌گستر.

پس از «خودکشی» فرضی پزشک بازداشتگاه کهریزک و مرگ ناگهانی کردان، ظاهراً به دلیل سرطان خون،‌ سومین قتل سیاسی در حکومت اسلامی ابعاد گسترده‌تری یافته. به گزارش «پیک‌ایران»، مورخ 2 آذرماه سالجاری، پسر و عروس مجتبی هاشمی، نخستین فرماندة کمیته‌های «انقلاب» جمکران در خانة مسکونی‌شان به قتل رسیده‌اند. به گزارش حنازرچوبه،‌ مورخ 3 آذرماه سالجاری، سردار نجار، وزیر کشور نیز یک کمیتة ویژه را مأمور بررسی جنایت مذکور فرمودند، ‌ چرا که در حکومت اسلامی «عدالت» از قماش «علوی» حاکم است. عدالت کذا ارتباط مستقیم با حماقت و بلاهت نیز دارد. محسن هاشمی، یکی از توله‌های آخوندبهرمانی در حنازرچوبه مورخ سوم آذرماه می‌گوید، من و مهدی هیچ پرونده‌ای نداریم، پس جرمی مرتکب نشده‌ایم!

این است فصل مشترک عدالت علوی و حماقت و بلاهت! مگر علی‌خامنه‌ای، میرحسین موسوی، محمد خاتمی، ناطق نوری، حائری شیرازی یا محمد یزدی و آخوندشاهرودی و ری‌شهری و شرکاء در دادگستری جمکران پرونده دارند؟ خیر! ولی همگی جنایتکار و تاراجگر‌اند. نداشتن پرونده در بیدادگستری جمکران دلیل بر عدم ارتکاب جرم نیست، دلیل فساد حاکم بر قوة ‌قضائیة حکومت توحش است که تحت نظارت کارخانة‌رجاله پروری عدالت علوی را به مورد اجرا گذاشته. و از آنجا که مقامات جمکران را همین کارخانه از زباله‌دان ناکجاآباد استخراج می‌کند، هیچیک از اینان شعور درک این مطلب را ندارد که پروندة کلیة مزدوران استعمار در ساواک جمکران محفوظ است. به عنوان نمونه، پروندة ارتباط مهدی هاشمی با برخی از اعضای حزب شریف توده در ایران‌، انگلستان، فرانسه و ایالات متحد موجود است،‌ و اگر هنوز رو نشده دلیل موجه دارد! وقت‌اش نرسیده!

کور که نیستید! نگاهی به اطراف‌تان بیاندازید، خواهید دید که انتشار سخنان منتجب‌نیا در کیهان، و انعکاس ادعای زاکانی در مورد دو مرحله‌ای شدن انتخابات کذا چه پیامی برای رهبر فرزانه و شرکای‌شان در طاعون‌سبز دارد، یا اینکه خارج از خودکشی پزشک کهریزک و مرگ ناگهانی کردان، قتل فرزند «سردار هاشمی» و همسرش هشدار به کدام گروه‌هاست. از طریق کیهان، همدستی علی‌خامنه‌ای با طاعون سبز را از زبان شخص ثالث افشا می‌کنند، و از طریق «زاکانی» به همه تلویحاً می‌گویند، در افتضاحات 22 خردادماه هیچکس نمی‌توانست «انتخاب» شود. روشن‌تر بگوئیم نه میرحسین موسوی و نه احمدی نژاد نمی‌توانند مدعی «محبوبیت مردمی» باشند. شرایط سیاسی جمکران دقیقاً همان شرایط افغانستان است، ‌ یک حاکمیت فاسد و دست‌نشانده و فاقد هرگونه مشروعیت. البته اوضاع در پاکستان هم بهتر نیست، با این وجود سخنگوی وزارت کشور پاکستان در کمال وقاحت مطالبات اربابان گاردین و نیویورک‌تایمز، یعنی استقلال کشمیر را مطرح می‌کند.

می‌دانیم که اوضاع پاکستان به عنوان کشور «پاک‌ها» خیلی درخشان است، پس کشمیر هم می‌باید همچون پاکستان در نعمت و رفاه و صلحی که نتیجة نکبت و توحش اسلام است شناور شود، و آنگلوساکسون‌ها این منطقه را نیز همچون دیگر مناطق مسلمان نشین به پایگاه طالبان تبدیل کنند. بهتر است بدانیم سلمان رشدی، عضو فرهنگستان سلطنتی انگلستان که در نیویورک‌تایمز مطلب قلمی می‌فرمایند، ‌ از قضای روزگار همین «مطالبات» را مطرح می‌کنند! ایشان هم خواهان استقلال کشمیراند! البته این مسائل «اتفاقی» است و به عضویت ایشان در آکادمی کذا یا انتشار مقالات‌شان در نیویورک‌تایمز هیچ ارتباطی ندارد!

باری امروز «موهان سینگ»، نخست وزیر هند طی مصاحبه با شبکة «سی. ان. ان» در واشنگتن آب پاکی را روی دست محافل اسلام‌فروش و اسرائیل‌پرست ریخته هر گونه تغییر در مرزهای کشمیر را مردود شناخت. یادآور شویم سخنگوی وزارت امورخارجة پاکستان، کشوری که در حال فروپاشی است، خواهان برگزاری همه‌پرسی در کشمیر شده بود، و از آنجا که ایشان در واقع مطالبات اربابان‌شان را در لندن و واشنگتن مطرح می‌کنند، دولت هند نیز علیرغم عملیات تروریستی که سال‌هاست در این کشور جریان دارد، پاسخ نوکران آنگلوساکسون‌ها را به ارباب‌شان داد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود استعمارگران حتی در افلاس هم مطالبات‌شان را تغییر نمی‌دهند، مگر اینکه موجودیت‌ خود را در خطر ببینند. روشن‌تر بگوئیم مگر اینکه مستقیماً تهدید شوند. خلاصه گورکن‌های «محترم» جمکران! حواس‌تان را خوب جمع کنید! دیگر نمی‌توانید به لگدپرانی و بحران‌سازی به شیوة سه دهة اخیر ادامه دهید. اگر اربابان‌تان در لندن و واشنگتن تهدید می‌شوند، شما جای خود دارید. پس بهتر است سیرک 16 آذر را به دکانی جهت توسعة تشکل‌های گوساله‌فریب نظیر مادران عزادار و خواهران سوگوار و پدران داغدار و برادران «زارزار» تبدیل نکنید.

همچنانکه در وبلاگ «مادران سراب»‌ گفتیم، هدف اربابان حکومت اسلامی در غرب فرسایش و به بیراهه کشاندن جنبش مدنی ایران است. مؤثرترین شیوة تحقق چنین اهدافی، گسترش «خشونت» و «تقدس» در جامعه است،‌ چرا که خشونت و تقدس یک دور باطل جهنمی ایجاد می‌کند. به این ترتیب که هر یک به دیگری منجر شده و باعث تشدید آن می‌شود. برای گسترش خشونت در ایران لازم است «مردم» با شعارهای گوساله‌پسند دینی و بومی یا شعارهای «حسینی» و مرگ‌طلبانه در خیابان‌ها تجمع کنند، و پلیس هم به سرکوب‌شان مشغول شود. جهت تحقق این امور خداپسندانه همة امکانات در اختیار فعلة‌ فاشیسم در داخل و خارج از مرزهای کشور قرار گرفته تا از طریق برپائی تظاهرات و با انتشار شعار فاشیست‌ها به امر مقدس «عقیده‌سازی» مشغول شوند. همچنانکه شعار «جمهوری ایرانی» از همین رهگذر اختراع شد.

شعار «جمهوری ایرانی» شعار فاشیست‌هاست. بارها گفته‌ایم، باز هم تکرارمی‌کنیم، «انسان»، نه دینی است نه بومی. بنابراین دمکراسی به عنوان حکومت «انسانی» نمی‌تواند «بومی» یا «دینی» شود. همچنین دمکراسی، هیچ ارتباطی با «جمع‌گرائی»، «حکومت مردم بر مردم» و دیگر اختراعات گوساله‌فریب داس‌الله و حزب‌الله ندارد. «دمکراسی»، حاکمیت یک مجموعه قوانین انسان‌محور بر جامعه است که اعتقادات مذهبی و باورهای مردم را «حریم خصوصی» به شمار می‌آورد و منطقاً با حاکمیت باورهای جمعی و «توهمات مقدس» اکثریت در تضاد قرار می‌گیرد. و دقیقاً به همین دلیل است که حکومت جمکران و مخالف‌نمایان‌اش می‌کوشند فضای جامعه را از مقدسات و خشونت و حماقت آکنده کنند. از آنجمله است بزرگداشت قانون‌شکنی و لات‌بازی اشغال سفارت آمریکا، برگزاری مراسم مذهبی و روضه و زوزه و مرده‌پرستی و ... و اینهمه جهت تحمیل عربده‌جوئی و عزاداری به روزمرة ملت ایران. تردید نکنیم که حکومت جمکران و مخالف‌نمایان در نهضت‌عاظادی و دیگر تشکل‌های «سیاسی ـ دینی» برای پیاده کردن این طرح استعماری با یکدیگر دست اتحاد داده‌اند. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به بیانیة‌ نهضت آزادی‌ستیز حاج آورام یزدی به مناسبت 16 آذر که در سایت «نرخ روزآن‌لاین» نیز منعکس شده.

در این بیانیه، «نهضت» کذا در کمال وقاحت طاعون سبز را «مدافع دمکراسی» معرفی کرده،‌ و ضمن تکرار سخنان ما در مورد «پرهیز از خشونت»، ‌ زبان به نصیحت دانشجویان گشوده مزورانه از آنان می‌خواهد مراسم روز 16 آذر را در دانشگاه برگزار کنند تا بهانه به دست بدخواهان ندهند! دلیل صدور چنین بیانیه‌های به ظاهر دلسوزانه و در واقع ریاکارانه این است که اگر دانشجویان کذا در سطح شهر تجمع کنند، اولاً تعدادشان چشمگیر نخواهد بود، ثانیاً با سرکوب‌شان نمی‌توان جنجال فراگیر به راه انداخت. اما اگر تجمع در محوطة دانشگاه صورت گیرد و اوباش خیابانی هم جهت سرکوب در محوطة دانشگاه حضور به هم رسانند، به راحتی می‌توان با توسل به فیلم‌های دوران ملامحمدخاتمی تصاویر جنجال‌برانگیز و هیجان‌انگیز و تبلیغاتی و خیلی خوب از سرکوب «انبوه میلیونی دانشجویان» معترض برای جهانیان مخابره کرد! البته پادوهای جمکرانی آستان ‌مقدس رمزی کلارک کور خوانده‌اند. با صدور این بیانیة ابلهانه، اینان فقط مراتب حماقت خود و اربابان‌‌شان را به اثبات رسانده‌اند. شما اگر خیلی «دلسوز» بودید، و شعورتان هم اجازه می‌داد، از دانشجویان می‌خواستید از برگزاری مراسم مرده‌پرستی و بزرگداشت روز کذا خودداری کنند چرا که نیروهای سرکوب برای تهاجم خود هیچ نیازی به دستاویز ندارند. اینان می‌توانند وارد دانشگاه شده بدون هیچ دلیلی به گروهی از دانشجویان حمله کنند. آنچه برای نیروهای سرکوب اهمیت دارد «تجمع مردم» است. مکان تجمع اگر دانشگاه باشد، چه بهتر! کافی است دانشجویان فرضی چند شعار پوسیدة مرگ بر این و مرگ بر آن هم سر دهند و یا از درون دانشگاه به سوی نیروهای انتظامی سنگ پرتاب کنند. مگر 16 آذر 1332 در دانشگاه تهران چه پیش آمد؟ به روایت شهیدپروران، گویا کسانی اعتراض کرده بودند! ولی واقعیت جز این بود. پس بهتر است پادوهای گروه برژینسکی «دلسوزانه» دانشجویان را به مسلخ نفرستند.

و اما بیانیه کذا گذشته از بخش «دلسوزانه»، حاوی بخش «هشداردهنده» هم هست! گروه حاج آورام یزدی که با کودتای ژنرال هویزر در سایة تظاهرات خیابانی دولت تشکیل داد، به حاکمان نظامی و سیاسی «اکیداً» توصیه کرده «مدیریت سیاسی» را جایگزین مدیریت فعلی کنند. به زعم اوباش فکل‌کراواتی پادوی سازمان سیا، حاکمیت فعلی «امنیتی ـ نظامی» است. دارودستة شیخ مهدی بازرگان پنداشته‌اند با پاک شدن زمین از وجود پلید شیخ مهدی و خمینی دجال، مردم ایران فراموش کرده‌اند طی 8 ماه صدارت مهدی بازرگان، نخست وزیر خیابانی امام امت، مدیریت سیاسی را در واقع ابراهیم یزدی و ماشالله قصاب‌ها و زهرا خانوم‌ها، یعنی گروه چماق‌کش‌ها عهده‌دار بودند. محاکمة‌ تلویزیونی تیمسار رحیمی، حمله به تظاهرات 8 مارس در تهران، تهاجم به دفاتر روزنامه‌ها و سرکوب و کشتار کردها، بلوچ‌ها، و ... حتماً از منظر حاج آورام یزدی «مدیریت سیاسی» تلقی می‌شد؟ ممانعت از سفر ایرانیان به مسکو، مدیریت سیاسی بود، هجوم روزانة کمیته‌ها به خانه‌های ما ملت مدیریت سیاسی بود؟ تمدید قرارداد خفت‌بار کنسرسیوم، همان قراردادی که طبق بی‌بی‌گوزک‌های‌تان مهندس بازرگان و دکتر محمد ملکی و دیگر فعلة فاشیسم بر علیه آن «قیام حسینی» کرده بودند، «مدیریت سیاسی» بود؟ اگر در قاموس شما هرج‌ومرج و سرکوب و تاراجی که طی 8 ماه نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان شاهد بودیم، مدیریت سیاسی خوانده می‌شود، این «مدیریت» ارزانی خودتان باد!

شما بینوایان و خودفروختگان که با کودتای سازمان سیا به قدرت رسیدید و با کمک ماشاالله قصاب‌ها و چاقوکش‌ها حکومت کرده‌اید در جایگاهی نیستید که از سرکوب و خشونت انتقاد به عمل آورید. پس بهتر است بجای صدور بیانیه‌های مضحک سکوت اختیار کنید. هیچکس توحش دوران صدارت مهدی بازرگان را فراموش نکرده و نخواهد کرد. جای تأسف دارد که در کامبوج جنایتکاران دولت «پل‌پت» را به دادگاه کشانده‌اند ولی در ایران، اعضای محفلی که با نقاب دورویة «ملی ـ مذهبی» طی هشتاد سال کشور را از کودتائی به کودتای دیگر برده‌اند، امروز نقاب «دمکراسی» بر چهره دارند، و در شرایطی که مزورانه سخن از «دمکراسی» بر زبان می‌رانند، در واقع خود را برای کودتای دیگری آماده می‌کنند.

برای اثبات مراتب شارلاتانیسم نهضت کذا، نگاهی خواهیم داشت به چند سطر از مقالة‌ شیوائی از مهدی بازرگان که در سایت «بنیاد فرهنگی» استاد دکتر علی‌شریعتی فیلسوف و متفکر عرصة فقر فرهنگی منتشر شده.

مهدی بازرگان در مقالة کذا ضمن ستایش و تمجید از نقش استاد شریعتی در «ارتقاء» فرهنگی نسل جوان به «سه رکن انقلاب اسلامی»، یعنی «شهادت»،‌ «امامت» و «انتقام» اشاره کرده! بازرگان می‌گوید این است سه رکن اصلی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی که شریعتی جوانان ما را با آن «آشنا» کرد، و بعد هم خمینی و متولیان انقلاب «با هنرمندی» تمام از آن بهره برداری کردند. پیشتر گفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم که مطالب شریعتی در واقع همان پروپاگاند استعماری است که به ویژه در حسینة ارشاد پخش می‌شد، تا زمینه را برای شورش اوباش و فعلة فاشیسم فراهم آورد. شعارهای شورش را ساواک بر اساس ترهات علی شریعتی تهیه می‌کرد.

باری، بر اساس درافشانی‌های شیخ مهدی، «انقلاب» کذا بر مرگ‌پرستی، تقدس و احساسات استوار بوده و این همان سه «رکن» بی‌اساسی است که علی شریعتی از بلندگوی حسینیة ارشاد، یا همان مرکز استحمار جوانان تبلیغ ‌می‌کرد و بعد توسط خمینی دجال مورد استفاده قرار گرفت. به عبارت دیگر، شریعتی کاشت، تا برژینسکی و کارتر «هنرمندانه» زهرمار کنند و پس‌مانده‌اش را جهت نشخواری سی‌ساله در کاسة نهضت عاظادی پرتاب نمایند. باید بگوئیم، این نخستین بار است که یک گروه به اصطلاح سیاسی قصد استقرار حاکمیتی را دارد که فاقد هرگونه مطالبات واقعی و مادی است! بر پایة شهادت، امامت و انتقام چه حکومتی می‌توان تشکیل داد؟ پاسخ روشن است: همان حکومت توحش و آشوب امام «روشن‌ضمیر»! وقتی می‌گوئیم استعمار سفله‌پرور است دلیل دارد. سفله‌تر و ابله‌تر از مهدی بازرگان و خمینی در دستگاه استعمار یافت نمی‌شد، به همین دلیل گروه برژینسکی شیفتة ‌«آیت‌الله» خمینی و جناب مهندس مهدی بازرگان شده بود:

«انقلاب ما و نظام جمهوری اسلامی روی سه پایة مشخص و مسلم[...] بنا شده [...] سه رکنی که [...] شریعتی در افکار و روحیات نسل جوان بذرپاشی و آبیاری کرد و از طرف رهبری و متولیان انقلاب با هنرمندی تمام مورد بهره برداری قرار گرفت[...] آن سه رکن عبارت است از شهادت، امامت و انتقام[...]»

بله این است ویژگی‌ یک نظام استعماری و بیگانه با نظم و انسان و منطق. البته سخنان شیخ مهدی بازرگان حداقل این فایده را دارد که در عمل ثابت می‌کند فکل‌کراواتی‌های جمکران هیچ تفاوتی با خمینی و خلخالی نداشته و ندارند. خودشان می‌گویند که، هدف‌ از استقرار حکومت توحش و تحجر فقط «انتقام» بوده، البته مسلماً انتقام از ملت ایران! ساده‌تر بگوئیم هدف مبارزات سیاسی «نهضت آزادی» دقیقاً همان اهداف حقیرانة روضه‌خوان‌های قم است: شهادت و انتقام! تحلیل سخنان مهوع مهدی بازرگان را در همینجا به پایان می‌بریم، چرا که ملت ایران با در نظر گرفتن سابقة «شیرین» این حضرات جهت دریافت درجة حماقت و مزدوری اینان نیازمند توضیح بیشتری نیست. اعضای این «نهضت» هیچ برنامة ‌اقتصادی و سیاسی نداشتند، امروز هم ندارند. هدف فقط «براندازی» و تأمین منافع اربابان‌شان در غرب بوده. دیدیم که بخوبی موفق هم شدند. اما امروز اوضاع متفاوت است پس باید همین سه پایة مزدوری به عنوان پرهیز از خشونت به ملت ایران فروخت.

امروز به دلیل منسوخ شدن سه رکن توحش، یعنی مرگ‌پرستی، بی‌بی‌گوزک‌پرستی و کینه‌جوئی، نهضت عاظادی دیگر نمی‌تواند به نشخوار سی‌سالة ته بشقاب‌های سفرة محفل جیمی‌کارتر ادامه دهد، در نتیجه مطالبات ارباب را در پس پردة تزویر و در رنگ و لعاب خشونت‌ستیزی پنهان داشته. بله، طبق سنت مقدس پفیوزی می‌باید پیه‌سوز عبادت برافروخت، ضمن خود انکاری، نان را همواره به «نرخ روز» خورد. و شاهدیم که نهضت کذا به پیروی از «مد روز»، و به بهانة مخالفت با خشونت در واقع در راه گسترش خشونت از دانشجویان می‌خواهد در دانشگاه تجمع کنند!




...

دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸


بانک‌الله!
...
آه از این زشتان که مه‌رو می‌نمایند از نقاب
از درون سو کاه‌تاب و از برون سو ماهتاب

پس از افشاگری‌های بنی‌صدر در مورد طرفداری خمینی از کودتای آنگلوساکسون‌ها در سال 1332، پاسدار شریعتمداری هم به نوبة خود پتة‌ رهبر فرزانه را به آب انداخت و معلوم شد علی‌خامنه‌ای برخلاف ادعای بوق‌های استعمار در سنگر موسوی و کروبی از آشوب‌های «پساافتضاحات» پشتیبانی می‌کرده. البته ما پیشتر گفته بودیم که رهبر فرزانه به دلیل همدستی با طاعون سبز یک هفته خفقان اختیار کردند، تا شاید با یک حرکت «مردمی» زیر پای احمدی‌نژاد را کشیده، دست در دست موسوی «محبوب» و «مردمی» در کمال افتخار روابط پنهان با آمریکا را آشکار کنند! ولی دچار توهم نشویم، خامنه‌ای در اینگونه موارد تصمیم گیرنده نیست! به هیچ عنوان! برنامة «حرکت مردمی» در اتاق «فکر» اربابان طراحی شد و رهبر فرزانه، همچون دیگر مقامات حلقه به گوش حکومت بسیار «مستقل»‌ فقط مجری و فرمانبردار بودند. باری در این گیرودار، «زاکانی»، یکی دیگر از «مقامات» جمکران هم ادعا کرده، طبق یک نظرسنجی، «انتخابات» یا بهتر بگوئیم «بیعت» به دور دوم کشیده می‌شد. و از همه جالب‌تر داس‌الله است که بازهم برای «پیروزی مردم»‌ و گسترش سرکوب، تحلیل کشکی ارائه می‌دهد.

بله، اوضاع همچنانکه می‌بینیم بسیار وخیم است. و اما آنچه در آشفته ‌بازار افشاگری گورکن‌ها هرگز به زیر سئوال نمی‌رود، همان «آمار ارباب»، یعنی «مشارکت 85 درصدی» در مسابقات مارگیری است. چرا که این آمار در واقع «الهی» است، درست مثل آیات قرآن که جبرئیل سلام‌الله به فرمان «الله» به محمد رسول‌الله تحویل داد. چه می‌گویم؟ آمار ارباب از آیات کذا هم محکم‌تر است چرا که تفسیربردار نیست! اگر آیات خداوند را می‌توان تفسیر کرد، آمار خداوند را نمی‌توان. به یاد داریم «نیویورک‌تایمز» تلاش داشت با «تفسیر» آیات قرآن از زبان لاله بختیار، حقوق زنان را در اسلام کمی افزایش دهد و آنان را از «حق طبیعی» کتک‌ خوردن‌ از جنس ‌مذکر محروم کند! خوشبختانه موفق نشد؛ مگر می‌توان زنان «مومن» و «متدین» و مسلمان را از حقوق‌شان محروم کرد؟ به هیچ عنوان. و در راستای تأمین همین «حقوق» است که در شهر «متمدن» و «مترقی» نجف یک «بانک زنانه» به نام «بابیلون» افتتاح شده!

بله مناطق شیعه نشین عراق همچنانکه می‌دانیم تحت نظارت آنگلوساکسون‌های این‌سوی آب قرار دارد و اینان به دلیل اوباش‌پرستی و علاقه به اندرونی و حرمسرا تصمیم گرفته‌اند اندرونی را بدون دخل و تصرف به «بیرون» انتقال دهند. نتیجة این «پیشرفت‌های» اجتماعی همانطور که اوباش حکومت اسلامی در بوق می‌گذارند تقویت «حضور زن» در جامعه است، ‌ البته نه حضور هر زنی، که حضور زنان اندرون. به این ترتیب است‌ که می‌توان در عراق، حقارت و ذلت و بندگی را به «الگو» ‌تبدیل کرد. بانک کذا، یک «اندورنی» است که در خیابان شعبه زده. کارمندان بانک همه مؤنث و محجبه‌اند، و هیچ مردی هم حق ورود به این بانک حسینی را ندارد، به احتمال زیاد مشتریان بانک نیز همچون کارمندان حجاب‌شان را رعایت خواهند کرد. اوباش‌الله مقتدی‌صدر مراقب نوامیس اسلام خواهند بود. جالب این است که در بانک کذا ریاست و نگهبانی با مردان است؛ زنان فقط در این بانک «کار» می‌کنند، مسلماً با حقوق‌کمتر از کارمندان دیگر بانک‌ها! از امتیازات زنان «بانک‌الله» این است که رئیس و نگهبانان حق ورود به بانک را ندارند. البته «این انگلیسی‌های چش‌چپ» یک نکتة مهم را در این ساختار پیشرفته و بسیار «دمکراتیک» نادیده گرفته‌اند، و آنهم حضور چند «خواجه» و غلام «اخته» جهت حفظ نظم درون «مرغ‌دانی» است. به این ترتیب که پیش می‌رویم ممکن است مقام و مرتبة خواجگی هم نصیب تونی‌بلر، نخست وزیر سابق حزب کارگر شود. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به افشاگری کیهان، ‌مورخ 2 آذرماه 1388 در مورد علی‌خامنه‌ای.

پاسدار شریعتمداری در «خبر ویژه»، به نقل از «منتجب‌نیا» می‌نویسد، نامزدهای معترض پس از اعلام نتایج «انتخابات» ‌با خامنه‌ای تماس گرفته‌ و رهبر فرزانه به آنان گفته، هر حرفی دارید بزنید. «منتجب‌نیا» می‌افزاید، ما دلائل‌مان را ارائه کردیم، قرار شد یک کمیتة حقیقت‌یاب انتخابات را مجدداً بررسی کند، خامنه‌ای هم از این پیشنهاد استقبال کرد. ولی بعد مسائل دیگری پیش آمد و «رهبر» موضع گرفتند و گفتند، انتخابات هیچ اشکالی نداشته. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم آخوند منتجب‌نیا همان دستاربندی است که مصاحبة خود را با رادیوفردا تکذیب کرده بود، و رادیوفردا برای اثبات دروغگوئی ایشان به ناچار نوار متن مصاحبه‌اش را پخش کرد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود «منتجب‌نیا» همچون دیگر گورکن‌ها دروغگو و اهل تقیه و پفیوزی است. در ضمن پاسدار شریعتمداری هم در دروغ‌پردازی دست‌ کمی از دیگران ندارد. اما آنچه اهمیت دارد «انتشار» سخنان منتجب‌نیا در روزی‌نامة کیهان است. روشن‌تر بگوئیم پاسدار شریعتمداری با پخش سخنان منتجب‌نیا همان می‌گوید که ما شش‌ماه پیش در همین وبلاگ‌ها گفته بودیم.

خبرویژة کیهان از زبان منتجب‌نیا می‌گوید، خامنه‌ای نسبت به طرح اعتراض کروبی و موسوی نظر مثبت داشته و بعد‌ تغییر عقیده داده. ما هم چند روز سکوت خامنه‌ای را دلیل رضایت او و اربابان‌اش از آشوب‌ها‌ دانستیم و گفتیم برخلاف خطبة مقام معظم، اگر قرار بر رعایت قانون می‌بود، وزارت کشور و نیروهای انتظامی وظیفه داشتند همان روز نخست یعنی 23 خردادماه سال‌جاری نسبت به هرگونه تجمع غیرمجاز هشدار دهند، ولی شاهدیم که چنین نشد! علاقة رهبر فرزانه و سرداران به حفظ‌ نظم و پاسداری از قانون یک هفته پس از مسابقات مارگیری بروز کرد! حضرات ظاهراً خواب بودند یا قانون و مقررات نیم‌بندشان را فراموش کرده بودند! یک هفته پس از انتخابات کذا مقام معظم دریافتند که باید «آبروی‌شان» را در گرو «رعایت قانون» بگذارند! خلاصه اگر 6 ماه پیش مقامات و سرداران و لباس‌شخصی‌ها با قانون و مقررات خودشان بیگانه بودند،‌ امروز گویا هر کس قانون اساسی کذا را قبول داشته و از نقض آن جلوگیری کند، «‌بسیجی» به شمار می‌رود.

امروز اتفاق عجیبی افتاد! پاسدار رحیم‌صفوی در «ایلنا»، مورخ دوم آذرماه سالجاری، ضمن تأکید بر اینکه بسیج تحت فرماندهی دولت نیست، از «بسیجیان»‌ خواسته هر کجا که هستند با «نقض قانون اساسی» مبارزه کنند! اینکه پاسدار رحیم‌صفوی هم‌صدا با موسوی، خاتمی و کروبی سنگ قانون اساسی را به سینه می‌زند نشان می‌دهد شکاف در حکومت جمکران ممکن است کار را به درگیری‌های درون جناحی بکشاند. رحیم‌صفوی تلویحاً احمدی نژاد را تهدید می‌کند که در صورت «نقض قانون اساسی» یا بهتر بگوئیم در صورت حرکت در جهت مخالف گروه موسوی، با اوباش حلقه‌بگوش سفارت کذا روبرو خواهد شد. بله، پاسدار رحیم ‌صفوی که روزگاری جهت بازارگرمی برای دارودستة محمد خاتمی نقش مخالف اصلاح‌طلبان را ایفا می‌کرد، و بجز قانون اساسی مزدوری و نوکری هیچ قانونی نمی‌شناسد، امروز هم‌صدا با ملامحمدخاتمی مدافع «قانون اساسی» چاه جمکران شده. ایلنا، ‌مورخ دوم آذرماه سالجاری در خبری با کد: 91601 به نقل از رحیم‌صفوی می‌نویسد:

«[دستیار ارشد خامنه‌ای گفت] هر کس در هر نقطه‌ای از ایران به قانون اساسی اعتقاد داشته باشد[...] بسیجی محسوب می‌شود[...]‌ بسیج [تحت فرماندهی رهبر] است، نه دولت [بسیج از مصوبات شورای‌عالی امنیت که به تأئید خامنه‌ای برسد] اطاعت می‌کند[...]»

بله! قانون اساسی جمکران یعنی مشتی روایت و قصص آمیخته به قوانین مدنی که سی‌سال است اجرا نشده، ‌ ناگهان نزد لات‌وچاقوکش‌های «بیت رهبری» تقدس یافته، ‌ عزیز و گرامی و محترم ‌شده. به همین دلیل مشاور ارشد خامنه‌ای در امور چماقداری نیز بجای تقاضای «رعایت» قانون کذا، «اعتقاد»‌ به آن را الزامی دانسته! می‌دانیم که مشاوران رهبرفرزانه، ‌ همگی همچون مقام معظم از طویلة‌ استعمار بیرون کشیده شده‌اند، در نتیجه برای ترهات رحیم‌صفوی علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. همچنانکه برای سخنرانی مضحک عیال احمدی نژاد در ایتالیا. «فرست لیدی» در نشست «اف.‌ آ. او» با چادرسیاه حضور یافتند، تا پیشرفت‌های زن ایرانی را به جهانیان ثابت کنند. ایشان که اصلاً قرار نبود سخنرانی بفرمایند، در حاشیة نشست کذا یک سخنرانی مبسوط ایراد کرده، جهانیان را فرا خواندند تا از «الگوی تغذیة‌ خانوار» در جمکران پیروی کنند که بسیار موفق است. «جهانیان» هم طبق معمول‌، کف زدند، فیلم و عکس گرفتند و آگاهی و خرد و هوش و فراست و بلاغت «فرست لیدی» جمکران را ستودند، بعد هم در گزارش‌های‌شان گفتند، 40 درصد ایرانیان زیر خط فقر زندگی می‌کنند. خلاصه مقامات و نخبگان جمکران اسباب تفریح اربابان در غرب شده‌اند. همین روزهاست که یکی از همین بنیادهای بی‌بنیاد به «فرست‌لیدی» جمکران به دلیل ایراد چنین سخنان ابلهانه‌ای چندین و چند جایزه در زمینة هنری، ‌ فیلم‌سازی و فیلم‌بازی و فن بیان هم اعطا کند. البته اشتباه نکنیم، در جمکران از این قماش «نوابغ» فراوان‌اند. از آن ‌جمله‌اند، عوام‌گرایان «چپ‌نما»، ‌ یا همان داس‌الله که تجلی وقاحت آخوندیسم و شقاوت استالینیسم‌اند از اینرو آنان را «آخ‌تالینیست» بنامیم که «حق مطلب» را ادا کرده باشیم!

عاشق چادر مباش و خر مران در آب و گل
تا نمانی ز آب و گل مانند خر اندر خلاب

ویژگی «آخ‌تالینیست‌ها»، سفسطه و مغلطه جهت فریفتن شوت‌وپرت‌هاست. در این راستا بهتر است نگاهی به مقالة «خواهر» سپیده ‌صلح‌جو داشته باشیم که در سایت «اخبارروز»، مورخ اول آذرماه سالجاری انتشار یافته. مقالة کذا طبق سنت رایج آخ‌تالینیست‌ها یک تحلیل بی‌اساس و گنگ و مبهم و به ویژه کشکی از شرایط ایران ارائه می‌کند، و در کمال بیشرمی خواهان برگزاری «انتخابات آزاد» در حکومتی می‌شود که بنابرتعریف اصولاً نمی‌تواند انتخابات داشته باشد و برگزاری مراسم انتخابات در آن جز یک شبیه‌سازی مضحک برای فراهم آوردن خوراک رسانه‌های غرب نبوده و نیست. باری، خواهر سپیده همچون دیگر رفقای‌شان، در تحلیل عمیق خود اصلاً فراموش می‌کنند که ایران در یک فضای خیالی، خارج از زمان و مکان قرار نگرفته، و سیاست‌های جهانی نیز بر آن حاکم‌اند! البته جای تعجب نیست!

«داس‌الله» فقط در یک کشور «یوتوپیک» مسائل و مشکلات را «مشاهده» و بررسی می‌کند، چرا که اگر بخواهد واقعیات زمان و مکان را در نظر بگیرد، از لاشة آخوند و تابوت استالین فاصله خواهد گرفت، و ممکن است به نوع آدمیزاد نزدیک شود. در اینصورت ناچار خواهد بود با رها کردن شیوة عوامفریبی و شعارهای پوچ، تحلیل «منطقی» هم ارائه کند؛ و این امر هیچ به «مصلحت» و «نرخ روز» نیست! در عمل اگر کسی بخواهد ویژگی شرایط اقتصادی حکومت جمکران را به صورت خلاصه بیان کند، ارتباط این حکومت با کشورهای حوزة دلار، خصوصاً با اتحادجماهیر نوکری کفایت خواهد کرد. واردات 54 هزار دسته بیل کذا از اندونزی را فراموش نکنیم. اما برای نادیده انگاشتن ارتباط دولت جمکران با کشورهای حوزة‌ دلار فقط لازم است که تحلیل‌گر خود را همچون داور مسابقة «فرانسه ـ ایرلند» به کوری بزند، ‌ این همان کاری است که «داس‌الله» در آن «فوق‌ تخصص» دارد.

چون به سگ نان افکنی، سگ بو کند آنگه خورد
سگ نه‌ئی شیری چه باشد بهر نان چندین شتاب
در هر آن مردار بینی رنگکی گوئی که جان
جان کجا،‌ رنگ از کجا،‌ جان را بجو، ‌ جان را بیاب

کوری‌ مصلحتی فواید و نعمات بسیار می‌تواند داشته باشد. هفتة گذشته مربی تیم فرانسه از برکت کوری مصلحتی داور مسابقه حدود 900 هزار یورو «پاداش» دریافت کرد! مسلماً حق و حساب داور نابینا را پیش از مسابقه پرداخته بودند، اگر نه پیروزی تیم فرانسه به شکست تبدیل می‌شد. «آخ‌تالینیست‌های» جمکران هم حق و حساب می‌گیرند، تا نقش همان داور کور را ایفا کنند. به این ترتیب اربابان‌شان در لندن و واشنگتن در بازی فوتبال با دست به ما ملت گل می‌زنند و بازی را به نفع خود «تمام» می‌کنند. خواهر سپیده می‌پرسند، ممکن است از ما انتقاد کنند و بگویند، چگونه «چپ»‌ می‌تواند از مطالباتی دفاع کند که نتیجة آن به نفع امثال بهرمانی تمام می‌شود؟ البته نگران نباشیم، ایشان پاسخ به این نوع پرسش‌ها را در آستین حاضر و مهیا دارند، و بجای آنکه برچسب «چپ» را از پیشانی برداشته، همانچه هستند، یعنی «چپ‌نما» و فاشیست را بجایش بچسبانند، می‌فرمایند، در صورت «پیروزی مردم» ‌حکومت اسلامی نمی‌تواند خود را به صورت گذشته بازسازی کند! مسلماً چنین پیشگوئی‌هائی بدون گوی بلورین امکانپذیر نخواهد بود:

«دوستانی به این دیدگاه ما انتقاد خواهند داشت که [...] چگونه چپ می‌تواند از خواستی دفاع کند که به نفع اشخاصی نظیر رفسنجانی تمام شود؟ به نظر ما جمهوری اسلامی [...]در صورت پیروزی مردم و بدست آوردن این خواست [انتخابات آزاد] امکان بازسازی خود به شکل قبل را هرگز بدست نخواهد آورد.»


باید بپذیریم که حداقل نیمی از ادعاهای خواهر سپیده درست است، واقعیت این است که حکومت اسلامی سیر قهقرائی می‌پیماید و هرگز نمی‌تواند آرایش نخستین روزهای کودتای بهمن‌ماه 1357 را به دست آورد. ولی اشکال تحلیل این خواهر آخ‌تالینیست و فرهیخته این است که نمی‌گوید در صورت «پیروزی مردم»، جناح خط توحش امام با تکیه بر مشروعیت 85 درصدی اهدائی ارباب با قدرت ‌تمام سرکوب همه جانبة مخالفان «خط توحش» را آغاز می‌کند، و هیچیک از مدافعان حقوق‌بشر در غرب به این سرکوب‌ها اعتراض نخواهد داشت، ‌ درست همچون دوران «نورانی» خمینی که تبلیغات رسانه‌های غرب همة «مردم» ایران را طرفدار اسلام و رهبر کذا معرفی می‌کرد و افکارعمومی جهان با تکیه بر «اجماع» فرضی مردم چنین برداشت می‌کرد که همین «مردم» از سرکوب‌ها و وحشی‌گری‌های «رهبرکبیرانقلاب»‌ حمایت می‌کنند!

راه دور نمی‌رویم! پیش از پیروزی «مردم» کذا در بهمن‌ماه 1357، تحلیل داس‌الله چه بود؟ زیر علم خمینی سینه بزنیم تا «مردم» پیروز شوند، بعد آخوندها با یک «خیزش مردم» به حاشیه رانده می‌شوند! آیا شما همین مزخرفات را به هم نمی‌بافتید سپیده‌جان؟ چرا! آنروزها اوضاع چگونه بود؟ دولت بختیار آمادة برگزاری رفراندوم برای تغییر حکومت از سلطنت به جمهوری بود، سوسیال دمکراسی شاپور بختیار از «جمهوری اسلامی»‌ رهبر آخوندتان «چپ ستیزتر» بود؟ نه! پس اشکال شما «چپ‌نماها»، که البته به گزاف خود را «مارکسیست» هم جا زده‌اید چه بود؟ ترس از برقراری یک حکومت قانونی، و خروج جامعه از سیطرة سرکوب فاشیستی حاکمیت!

بله اشکال اصلی همینجاست! اشکال سرکار و همپالکی‌هایتان همچون «امام‌الله» که امروز تشت رسوائی‌اش حتی از بام بنی‌صدر هم به زمین افتاده، «زورپرستی» و انسان‌ستیزی است. در نتیجه به محض تضعیف قدرت سرکوب حکومت در ایران خواهان «پیروزی مردم» و خط توحش می‌شوید تا همچون دوران امام «روشن‌ضمیر»، با شکار جوانان و سرکوب ملت ایران «عدالت علوی» برقرار شود. بی‌پرده بگوئیم سرکار و دیگر رفقا دربه‌در به دنبال یک «پدر قدرتمند» می‌گردید تا منافع خداوند را در لندن و واشنگتن تأمین کند. همین شما بینوایان نبودید که تظاهرات زنان را بر علیه حجاب در تاریخ 8 مارس 1979 محکوم ‌کردید؟ اوضاع را چگونه تحلیل می‌فرمودید؟ در کشور شیلی زنان باعث شدند امپریالیسم بر علیه سالوادور آلنده کودتا کند! خمینی دجال، کودتاچی و جیره‌خوار دربار پهلوی، در تحلیل کورهای مصلحتی جمکران تبدیل شده بود به سالوادور آلنده.

بله! آلندة سوسیالیست، با انتخابات قانونی در جایگاه ریاست جمهور شیلی قرار گرفته بود و در چارچوب قانون اساسی این‌کشور خواستار استقرار عدالت اجتماعی و گسترش حقوق مردم بر پایة سوسیالیسم بود. حال آنکه خمینی مفلوک جز آلت دست استعمار هیچ نبود و استعمار او را برای برقراری «عدالت علوی» با «ایرفرانس» فرستاده بود تهران! کمیتة استقبال از ایشان هم با شرکت اوباش و چاقوکشان بازار و حوزه تشکیل شده بود. خلخال آن «زن یهودی» را هم در لندن به عنوان قلاده به گردنش آویزان کرده بودند، و هر شب دست‌های مقدس «وست‌مینستر» قلادة امام را می‌کشید تا برای رعایت حجاب و شکستن قلم‌ها فتوی صادر کند.

امروز هم در شرایطی کمابیش مشابه قرار داریم. حکومت اسلامی فرسوده شده، شمار طرفداران میرحسین موسوی در سراسر کشور به یک میلیون نفر هم نمی‌رسد، پس لازم است دوباره یک مسابقه بین ملت ایران و نوکران استعمار ترتیب داده شود تا فاشیست‌های چپ‌نما در آن نقش همان «داور کور» را ایفا کنند، و «مردم» کذا در این گیرودار پیروز شوند. می‌بینیم که این نقش به راستی برازندة «داس‌الله» هم هست. اما سپیده‌جان! اینبار چه خودتان را به کوری بزنید و چه نزنید، چه تراخم داشته باشید و چه آبله‌مرغان، واقعاً کور خوانده‌اید! دیگر این تحلیل‌های کودکستانی، یا بهتر بگوئیم این دروغ‌های ناشیانه را احدی از دکان مخروبة «چپ‌الله» نخواهد خرید.

چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب
(مولوی)

...