شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

عرعر و اراده!
...

بالاخره یک ایرانی پیدا شد، و به دلائلی که بر ما پوشیده مانده، شهامت به خرج داد و گفت، با طرفداری از پاسدار اکبر، مرتکب اشتباه شده است! این امر را به فال نیک می‌گیریم، و در راه «توضیح» روند تبدیل «ریزه‌خوار حکومت»، به «زندانی سیاسی»، که نهایتاً جهت حذف زندانیان واقعی سیاسی صورت می‌گیرد، از آن استفاده می‌کنیم. تا همة آن‌هائی‌که با شنیدن خبر زندانی شدن پاسداراکبر گنجی، هم‌صدا با شیرین عبادی و رسانه‌های غرب به جنجال و هیاهو پرداختند، بدانند که با حمایت از این جیره‌خوار شناخته شدة حکومت اسلامی، در عمل، حق همة زندانیان سیاسی واقعی ایران را پایمال کرده‌اند. شاید بهتر باشد مدافعان فرضی حقوق زندانیان، بجای پیروی از جنجال رسانه‌ای، برخی اوقات هم به عقل سلیم مراجعه کنند، و از خود بپرسند، کدام زندانی سیاسی در ایران می‌تواند از درون سلول انفرادی، با خبرنگاران خارجی «مصاحبه» کند، و یا نامه‌های سرگشاده به مقام معظم رهبری ارسال دارد؟ بهتر است ما ایرانیان تکلیف خود را با اسطورة فریدون در بند ضحاک، یک بار و برای همیشه روشن کنیم. همة زندانیان سیاسی فریدون نیستند، و حکومت اسلامی نیز در واقع کارگزار ضحاک است! اما پیش از پرداختن به این مطلب بسیار مهم، لازم است سری به «مراسم» بزرگداشت براندازی فوریة سال 1979 داشته باشیم، که در زبان گورکن‌ها، «دهة فجر» نامیده می‌شود!

طی سدة اخیر، مثل معروف «بلبلان خاموش و خر در عرعر است»، وصف‌الحال ما ملت ایران بوده! بله متأسفانه، نه تنها ما خاموش‌ایم و خر در عرعر، که «قلم نیز در کف دشمن است»، و عرعر خران را برایمان به زبان الکن می‌نویسد! نخستین نمونة خاموشی ما بلبلان خوش‌الحان، سخنرانی حسن خمینی ‌است که، توسط خبرپراکنی «حنازرچوبه» افتخار نگارش یافته.

پسر احمد خمینی، سیدحسن، به مناسبت سالگرد تخلیة روح‌الله در فرودگاه مهرآباد، در مورد انقلاب پرشکوه ژنرال هویزر، اظهار داشته، ارادة ملت در کنار ارادة خمینی، تمام نقشه‌های «استکبار» را بر هم زده! ویژگی سیدحسن این است که از دو سو، وارث مزدوری است. از سوی روح‌الله خمینی منفور، و موسی‌صدر مفقود! به همین دلیل در چرندبافی و پریشان‌گوئی، گوی سبقت از پدر و پدر بزرگ محترم خود ربوده است. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 12 بهمن‌ماه سالجاری، حسن خمینی، ادعا کرده سه نوع «اراده» در شکست «دشمنان» و پیروزی «انقلاب» کذا نقش داشته. بله، هیچ تعجب نکنید! نوة روح‌الله، اراده‌های سه‌گانه را «رویت» کرده و از نقش آن‌ها در پیروزی کودتای ننگین ناتو سخن می‌گوید. مهمل‌گوئی، ویژگی آخوند جماعت است، و حسن خمینی هم مانند دیگر آخوندهای حکومتی در این زمینه استاد:

«ارادة الهی، ارادة مردم و ارادة ‌امام خمینی، نقشه‌های دشمنان و استکبار را از بین برد.»

بله، طرح امنیتی برژینسکی در سال 1976، و نشست گوادالوپ در ماه ژانویة سال 1979 را فراموش کنید. به همچنین ارادة سازمان ناتو جهت ایجاد اتحاد جماهیر اسلامی، و همکاری ساواک و شهربانی در برپائی آشوب و هرج و مرج را به طور کلی نادیده بگیرید، تا برسیم به اصل مطلب! اصل مطلب این است که توهمی به نام خداوند، «اراده» هم دارد! و این اراده، با ارادة دجال قدرت‌پرستی به نام خمینی، گویا در هماهنگی کامل قرار می‌گیرد. حسن خمینی، در ادامة ترهات خود، یک «هویت» نیز برای کشورمان اختراع کرده، که آن را مدیون داستان مضحک حسین در صحرای کربلا هستیم! و خلاصة مطلب، ارادة کذا، و نبرد حسین با امپریالیسم وقت، باعث شد که ما ملت به «آرزوهای» خود برسیم، البته در کمال افتخار:

«این ارادة الهی بود که در سرزمینی که هویتش از خون سیدالشهداء است، آرزوها و افتخارات یک ملت تحقق یابد.»


این حسن خمینی، چه معجزاتی دارد! از «آرزوهای ما» نیز با خبر است! می‌داند که ما آرزو داشتیم سازمان سیا، مشتی لات و اوباش را بر ما حاکم کند، تا ابتذال، حماقت، وقاحت و سفاکی خود را به عنوان «ارزش» بر جامعه تحمیل کنند! و چپاول و سرکوب و کشتار را از طریق همین «ارزش‌ها» توجیه نمایند. بله، سید حسن این سخنان را به حالت ایستاده، و سر قبر پدر بزرگ محترم‌شان بر زبان رانده‌اند! و چون ایستاده بودند، گویا خون به مغزشان نمی‌رسیده، در نتیجه خمینی‌ مفلوک را در جایگاه یک جنگجوی بی‌باک رویت فرموده‌، و یک پیرمرد دیوانه را به امیرارسلان نامدار تبدیل کرده‌اند! آنهم چه امیرارسلانی، که از «بمب» هم هراسی ندارد! و علیرغم ارادة «دشمنان»، از سوی همان دشمنان، یک هواپیما در اختیارش قرار می‌گیرد، و با «ارادة پولادین» به این «خطة مقدس» که همان کشور ایران باشد، باز می‌گردد، «تا بر دشمنان پیروز شود». چون در توهمات نوة روح‌الله، «دشمنان» می‌خواستند «حکومت دائمی» برای شاه فراهم آورند!

بله «دشمنان» کذا، که در گوادالوپ تصمیم گرفته بودند که، «شاه باید برود»، همزمان می‌خواستند حکومت دائمی برای شاه ایجاد کنند! چقدر کسی می‌تواند ابله و کودن باشد که، چنین ترهاتی را بر زبان آورد؟ مگر حکومت دائمی هم وجود دارد؟ به نظر می‌رسد ترورریست‌های نگروپونته در عراق، می‌توانند از حسن خمینی برای حملات انتحاری استفاده کنند، دیروز رسانه‌ها، از جمله حنازرچوبه گزارش دادند که در حملات انتحاری عراق، از عقب افتاده‌های ذهنی استفاده کرده‌اند، و اینان نمی‌دانستند حامل مواد منفجره‌اند. سازمان تبلیغات اسلامی هم به نوعی همین استفاده را از سیدحسن‌ها به عمل می‌آورد، با این تفاوت که بمب سیدحسن، باعث انفجار خنده می‌شود. نوة روح‌الله،‌ در وصف پدربزرگ شجاع خود چنین می‌فرماید:

«[دشمنان] تهدید کردند اگر امام بیاید، امکان انفجار هواپیما بسیار زیاد است [...] تصمیم امام [...] برای بازگشت بسیار شجاعانه و دلیرانه بود.»

در ادامة چرندیات سیدحسن متوجه می‌شویم، روزی که هواپیمای شرکت «ارفرانس» خمینی را در مهرآباد تخلیه کرد، «دشمنان» فرودگاه مهرآباد را بسته بودند! در ذهن علیل حسن خمینی، «دشمنان»، همان گارد احترام است که در فرودگاه از خمینی دجال استقبال کرده! و چون گارد احترام مسلح است، نوة «رهبرکبیر انقلاب» پنداشته اینان قصد «جنگ» دارند:

«امام در روزی که دشمنان و سربازان فرودگاه مهرآباد را بسته بودند و مسلحانه انتظار او را می‌کشیدند بازگشت و نشان داد از دشمنان هیچ ترسی ندارد.»


بله، گارد احترام که برای جنگ با روح‌الله در فرودگاه مستقر شده بود، به محض رویت ریش و نعلین الهی «امام» به هراس افتاد، و بجای جنگ، از ایشان استقبال رسمی به عمل آورد! حسن خمینی، علیرغم آنکه پدر بزرگ نیمه‌دیوانه‌اش را در قید حیات دیده، اینچنین گزافه گوئی می‌کند، اگر او را ندیده بود، حتماً «ادعای پادشاهی می‌کرد». حال که با «دشمنان امام» آشنا شدیم، بهتر است بدانیم که سیدحسن، می‌پندارد، خمینی روز 12 بهمن سال 1386، همین دیروز، به ایران بازگشته:

« امروز روزی است که امام با ارادة پولادین پا به این خطه مقدس گذاشت، و پیروزی‌ را برای مردم ایران به ارمغان آورد.»

و حسن خمینی، «بعد از چهل سال گدائی، شب جمعه را گم کرده!» و فراموش فرموده، 29 سال از تخلیة خمینی در فرودگاه مهرآباد می‌گذرد. چون به امثال سیدحسن، در این سه دهه گویا خیلی خوش گذشته، با خود می‌گوید، «انگار دیروز بود که دشمنان را در فرودگاه مهرآباد شکست دادیم!» این است نتیجة خاموشی ما بلبلان ایران زمین، که زمینه را برای عرعر انواع مختلف الاغ فراهم می‌‌آورد. به طور مثال، امثال عماد افروغ، پدرزن محمد قوچانی، در مورد مشروطه ابراز عقیدة «عالمانه» کرده، یا به قول مرضیه مرتاضی، نظری «علمانی» داده. افروغ، ادعا کرده، به دلیل قرار گرفتن «نوگرایان» در رأس جنبش مشروطه، این جنبش به کودتا انجامید! این فرضیة «علمی» نوین حتماً از آبدارخانة سازمان سیا به جمکران صادر شده، تا همکاری دستاربندان مزدور با کودتاچیان را پنهان دارد. افروغ، گویا می‌پندارد تاریخ ایران را جیره خواران استعمار در وزارت ارشاد می‌نویسند! و بر اساس ترهات ایشان، اگر آخوند جماعت در رأس جنبش مشروطه قرار می‌گرفت کودتا نمی‌شد!

البته این قسمت از سخنان حاج افروغ کاملاً صحیح است. چون اگر آخوند جماعت در رأس جنبش مشروطه قرار می‌گرفت، مشروطه، به مشروعه، یا همین نکبت فعلی، که حکومت اسلامی نام دارد تبدیل می‌شد. اصلاً به همین دلیل بود که کودتا شد، تا دستاربندان تحت نظارت سفارتخانة کذا، کلیة مطالبات مشروطه طلبان را مغایر با «دین مبین» اعلام کنند، و حکومت بتواند به سرکوب گستردة آزادیخواهان بپردازد. بله، عماد افروغ، در گفتگو با ایسنا مورخ 12 بهمن ماه 1386، هشدار داده که مواظب باشید، تجربة مشروطه تکرار نشود! چون به زعم فعلة فاشیسم، تاریخ تکرار می‌شود! افروغ در ادامة سخنان خود، دستاربندان را «سنت‌گرا» نامیده، تا «تقدس» سنت اینان را پنهان دارد! حال آنکه می‌دانیم سنت‌گرائی در ترادف با «تقدس» قرار نمی‌گیرد. تلاش فعلة فاشیسم، در ترادف قرار دادن «سنت» با «سنت مقدس» است، تا بتواند با تحریف «مدرنیته»، آنرا در «تقابل» با «سنت» تعریف کند، و به این ترتیب برای کودتا، «مدرنیزاسیون»، یا گسست استعماری، توجیه «شکمی ـ علمی» بیابد:

« مشروطه[...] به محض اینکه در اختیار نوگرایان اجتماعی [...] قرار گرفت، سنت گرایان اجتماعی حذف شدند[...] و پشتوانة مردمی انقلاب مشروطه از بین رفت و سر از کودتا در آورد.»

بله، انقلاب مشروطه، چون مطالبات دینی نداشت، به قول عماد افروغ «سر از کودتا در آورد». ولی کودتای ناتو، چون در اختیار جیره خواران سنتی استعمار قرار گرفت، «سر از انقلاب در آورد.» و می‌دانیم که «ارث خرس به کفتار رسید»، تا امثال عماد افروغ، به عرعر جامعه شناسانه بپردازند و به گفته خودشان «درک فلسفی‌تری از انقلاب اسلامی» ارائه دهند! و اما بهتر است نگاهی داشته باشیم به بیانیة «ستاد دهة فجر»، در حنازرچوبه، مورخ 12 بهمن‌ماه، که کودتای سازمان ناتو را، «زائیده» عاشورا می‌داند!

این تنها بعد واقعی از فاجعه بهمن ماه سال 1357 است. ما هم با ستاد دهة فجر موافق‌ایم. چرا که براندازی 22 بهمن،‌ در واقع پای بر «مرگ پرستی»، ویراست «عاشورا» می‌فشارد، و جز مرگ و نابودی برای ملت ایران هیچ ارمغان دیگری هم نداشته. دلیل حمایت همه جانبة استعمار از مراسم «عزاداری حسینی» همین است. در عراق، جهت تشویق این مراسم، اشغالگران به دو طریق عمل کردند. انفجار مکرر بمب در میان عزاداران، جهت تحریک احساسات مذهبی شیعیان، و ایجاد دشمنی میان سنی و شیعه. به این ترتیب شرکت در مراسم توحش سینه زنی در عراق، به نمایش قدرت در برابر سنی‌ها تبدیل شد. و اکنون مراسم عزاداری حسینی، تحت نظارت ارتش اشغالگر همه ساله بر پا می‌شود! اهمیت داستان کربلا این است که مانند فاشیسم، با تکیه بر گذشتة موهوم، به ستایش «مرگ» می‌پردازد. آنچه فاشیست‌های شیعی مسلک «نهضت حسینی» می‌خوانند، یک حرکت ابلهانه است، که جز شکست، فاجعه و مرگ هیچ دستاورد دیگری ندارد. به همین دلیل است که دهه‌هاست در کشورمان، با حمایت مستقیم استعمار، و حکومت‌های دست نشانده‌اش، «اسطورة مقدس» مرگ پرستی بجای اسطورة پیروزی کاوة آهنگر بر ضحاک بر افکار عمومی سایه افکنده!

چون حرکت کاوة آهنگر، حرکتی است به سوی زندگی، به سوی نجات از ستم، به سوی پیروزی. حرکت کاوة آهنگر، حرکتی است که پادشاه ستمگر را با پادشاه عادل جایگزین می‌کند، تا به «مرگ جوانان» نقطة پایان ‌گذارد. کاوه برای نجات جان فرزند خود قیام می‌کند، نه برای قربانی کردن فرزندش در راه خداوند خونخوار ابراهیم. قیام کاوه، با مرگ و خونریزی بیگانه ‌است. در این اسطوره، فریدون، که به کمک قیام مردمی کاوه پیروز می‌شود، حتی خون ضحاک را نیز به زمین نمی‌ریزد. درفش کاویانی، پیام‌آور پیروزی و زندگی است. ولی متخصصین هدایت افکار عمومی، اسطورة کاوه آهنگر را به ابزار سرکوب جوانان تبدیل کرده‌اند، تا آنرا به بیراهة مرگ پرستی عاشورا بکشانند.

در این چارچوب است که زندانی سیاسی در پروپاگاند ساواک، به فریدون در بند ضحاک تشبیه می‌شود، تا قیام کاوة آهنگر را تداعی کند. ولی کسانی که در دام این «پروپاگاند» استعماری گرفتار می‌شوند، فراموش می‌کنند که «ضحاک» در خارج مرزها نشسته، و کاوة آهنگر را به وی دسترسی نخواهد بود. قیام مردمی در کشور استعمار زدة ایران، به حکایت آن دیوانة گرسنه‌ای می‌ماند که از برف و سرما به ویرانه‌ای پناه برد، و در آنجا خشتی بر سرش فرود آمد و چون سرش بشکست، به سرزنش خداوند پرداخت. این حکایت را «فریدالدین عطار»، در منطق‌الطیر چنین آورده:

گفت آن دیوانة تن برهنه،
در میان راه می‌شد گرسنه
بود بارانی و سرمائی شگرف
تر شد آن سرگشته از باران و برف
نه نهفتی بودش و نه خانه‌ای
عاقبت می‌رفت تا ویرانه‌ای
چون نهاد از راه در ویرانه گام
بر سرش آمد همی خشتی ز بام
سرشکستش خون روان شد همچو جوی
مرد سوی آسمان بر کرد روی
گفت تا کی کوس سلطانی زدن
زین نکوتر خشت نتوانی زدن




جمعه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۶

تنگستان و ننگستان!
...

از روزی که جرج بوش به امارات رفت، تا با حمایت «لفظی» از اصلاح طلبان داخلی، در واقع به آنان تفهیم کند که دیگر حمایت «عملی» در کار نخواهد بود، پیوند جبهة اصلاح طلبی داخلی و جارچی‌های خارج نشین‌شان فروپاشیده. داخلی‌ها ناچار شده‌اند کمی از اسلام فاصله بگیرند، و با چسبیدن به جسد مصدق، پشت سر عرب‌های پلید بدگوئی کرده، شعارهای «ملی ـ میهنی» سر دهند، و بر «سهم ما» از خزر پافشاری کنند. جارچی‌های مردمسالاری و فمینیسم دینی در بلاد فرنگ نیز، به ناچار نقاب «سکولاریسم» بر چهرة خبیث خود زده‌اند. دلیل این «تحولات» عظیم این است که، سازمان سیا قادر به سازمان دادن براندازی نیست، و ملاقات‌های پر شر و شور «سولانا» با غلامبچة سفارت ـ لاریجانی ـ به ناکامی کشید. در نتیجه، پرزیدنت مهرورزی هم که از روز نخست، در دفتر ریاست جمهوری صحرای کربلا بر پا کرده بود، و به کمتر از شهادت حسینی رضایت نمی‌داد، در سفر اخیر خود به بوشهر، از نبردهای «بی‌بی‌گوزکانة» شیعی مسلکان کمی فاصله گرفته، لباس رزم بر تن کرد، تا برای «نبرد تاریخی» با اشغالگران انگلیسی به «دلیران تنگستان» ملحق شود!

پیشتر گفتیم که، ویژگی فاشیسم، ‌ بیگانگی با «واقعیت» پویائی انسان در زمان و مکان است. از این جهت است که فاشیست‌ها تلاش می‌کنند، واقعیت‌های زمان حال را با اسطوره‌ها یا وقایع گذشته پنهان دارند. و به همین دلیل، فاشیست‌ها همواره «گذشته» را به زمان حال انتقال می‌دهند، تا «ابهامات» گذشته بر صراحت و روشنائی مسائل زمان حال سایه افکند. و اما ویژگی مهم فاشیست‌ها، همان زورپرستی آنان است. پیشتر گفتیم که فاشیست‌ها به دلیل سلطه طلبی، بی‌اختیار جذب کانون قدرت می‌شوند. و این قدرت هرچه درنده‌تر و سفاک‌تر باشد، نیروی جاذبة بیشتری خواهد داشت. و به محض کاهش قدرت این کانون سرکوب، فاشیست‌ها به هراس افتاده، فریاد اعتراض‌شان به آسمان بر می‌خیزد. با شناخت از این ویژگی رفتاری بود، که سازمان سیا، توطئة ننگین براندازی سلطنت پهلوی دوم را در بهمن 57 سازمان داد.

آنروزها را که حاج سیدجوادی‌ها «نامة سرگشاده» به اعلیحضرت می‌نوشتند، و جماعت بازاری آزادیخواه شده بود، نیک به یاد داریم. همان زمان بود که سازمان منفور ساواک تضعیف شده بود! و لازم آمد با انتشار یک نامة ابلهانه و مضحک در روزی‌نامة مسعودی‌ها، طلاب ‌ساواک دست به اعتراضات خیابانی بزنند! و بعد هم نوبت به دانشجونمایان و شوت و پرت‌هائی رسید، که باورشان شده بود، یک رژیم تا به دندان مسلح را می‌توان طی چند ماه از میان برداشت! بله، در همین اوضاع و احوال بود که، جیمی کارتر قدم رنجه کرده به ایران آمد، تا با لهجة گاوچران‌های آتلانتا، برایمان، «تو کز محنت دیگران بی‌غمی بخواند»، و اشعار سعدی بزرگوار ما را به ابزار توطئه بر علیه ملت ایران‌ تبدیل کند. ولی آنروزها، اوج جنگ سرد بود، و براندازی سهل و آسان. گویا امروز فعلة فاشیسم که از براندازی ناامید شده‌اند قصد دارند با ایجاد بحران، زمینة سرکوب فراهم آورند، تا حداقل از بابت سفاکی حکومت آسوده خاطر باشند.

به همین دلیل شیرین عبادی، ابراهیم یزدی، محمد هاشمی، اعظم طالقانی، سحابی، قوم و قبیله بازرگان و همة آن‌ها که در این مدت شریک جنایات حکومت اسلامی بوده‌اند، به بهانة دفاع از حقوق ملت ایران، با انتشار یک بیانیة مهمل و بی‌اساس، به ارعاب ما ملت می‌پردازند، تا در واقع مردم را به حضور در «انتخابات» جمکران نیز تشویق ‌کنند! چرا؟ چون اربابان‌شان در آمریکا قادر نیستند دموکراسی عراق و افغانستان را همانطور که «دوست» دارند، در ایران هم مستقر کنند. چون بحران هسته‌ای ساخته و پرداختة سازمان ناتو، دیگر نمی‌تواند بهانة تهاجم نظامی به کشورمان شود، و دکان شیادی اصلاح طلبان‌دینی هم خیلی کساد است. به همین دلیل، دلالان و جارچی‌های مردم‌سالاری دینی، و فمینیسم اسلامی، در بلاد فرنگ، که تا دیروز از تجمع مضحک زنان 22 خردادی ستایش‌ها صورت می‌دادند، ناگهان یک دل نه صد دل عاشق «سکولاریسم» شده‌اند! اما به هوش باشیم، این مدافعان نوظهور «سکولاریسم» دست در دست همان بیانیه نویسانی دارند که، شغل‌شان پادوئی برای سازمان ناتو در جمکران است.

بیانیة همپالکی‌های شیرین عبادی، که در سایت «اخبار روز»، مورخ 10 بهمن ماه سالجاری منتشر شده، نوعی حمام «سونای» ملی ـ میهنی است! این بیانیه، ابتدا جهت تحریک افکار عمومی، ادعا می‌کند، تمامیت ارضی کشورمان در خطر است! به ویژه، از سوی ابر قدرتی چون امارات! در این بیانیه، ترهات دیگری نیز در مورد قرارداد الجزایر و تغییر نام خلیج فارس مطرح شده، تا آتش احساسات میهن پرستانه را حسابی شعله‌ور کند. این اعلامیه، پس از کسب اطمینان از «خطر» اعراب در مرزهای جنوب کشور، با تداعی تهاجمات تازیان به امپراطوری ساسانی، و تاراج تیسفون، تکه، تکه شدن فرش بهارستان با شمشیر عدالت اسلام، و تحمیل دین و زبان عرب به نیاکان والاتبارمان، که «موالی»‌ یا بردگان خوانده می‌شدند، فشار خون‌تان را حسابی بالا می‌برد. نفس‌تان دیگر به شماره افتاده، که فعلة فاشیسم شما را یک باره در دریای خزر رها می‌کند، تا با طرح جادوئی «سهم ما از خزر»، در آب‌های سرد دریای کاسپین شناور شوید. و پیش از آنکه فتح پیروزمندانة گرجستان توسط آغامحمدخان را بشنوید، و یا شکست مفتضحانة جانشینان‌اش را در برابر ارتش تزار به یاد بیاورید، همانجا «سکتة قلبی» کرده، جان به جان آفرین تسلیم کنید. بله، حمام سونا برای بعضی‌ها خطرناک است، و حتی می‌تواند باعث مرگ شود. و در این مرحله، فعلة فاشیسم، جهت نادیده گرفتن جنبش مشروطه، خیانت دستاربندان، و کودتای کلنل آیرون‌ساید، نیازمند مرگ شماست! تا فاشیست‌ها بتوانند، در ادامة چرندبافی، به یاد «دوران پرافتخار» مصدق باشند! چون تاریخ معاصر ایران، برای ریزه‌خواران کارخانة رجاله پروری، با مصدق آغاز می‌شود!

به یاد داشته باشید که از نظر اینان، پیش از مصدق، هیچ نبوده! و صبح دولت ما ملت، با گروه «فدائیان اسلام» دمید. مهم‌ترین زمینة فعالیت‌ این گروه، فراهم آوردن مقدمات تاراج اقتصادی، جهت سازمان دادن به سرکوب فرهنگی بود، و پس از براندازی 22 بهمن، این گروه در رأس هرم قدرت جا خوش کرد. پیشتر به طرح محمد مصدق جهت قرار دادن نفت ایران در انحصار شرکت‌های غربی اشاره کرده‌ایم. آن زمان، مصدق نمایندة مجلس بود، و چند سال با بحران 1330 فاصله داشتیم! ولی پس از ترور رزم آراء، و قرار گرفتن مصدق در جایگاه نخست وزیری،‌ طی بحران «ملی» شدن نفت، مدارس مختلط در ایران ممنوع شد، و در گام‌های بعدی، محمد مصدق، «بریتیش پترولیوم» را نیز از قید تعهدات‌اش در برابر دولت ایران آزاد کرد، تا لندن بتواند تحریم اقتصادی و کودتای 28 مرداد را «آزادانه» بر ملت ایران تحمیل کند. به یاد داریم که، پس از این صحنه‌سازی‌ها، جهت تکثیر آمیبی فدائیان اسلام، نهضت منفور آزادی تشکیل شد، تا سدی باشد بر فعالیت سیاسی گروه‌های لائیک. دقیقاً همانطور که بعدها با تکثیر آمیبی حکومتی‌های جمکران، شبه‌اصلاح طلبان ایجاد شدند، تا به سرکوب گسترده مردم بپردازند، و ادعا کنند تندروهای فرضی مانع «اصلاحات» می‌شوند! حال آنکه، هیچیک از گروه‌های به اصطلاح دوم خردادی برنامة منسجمی برای اصلاحات نداشت، و امروز هم شیادان حکومتی از قبیل ابراهیم یزدی و شرکاء هیچ برنامة‌ سیاسی جز «اسلام خوب» در بساط‌شان پیدا نمی‌شود. همچنان که «چپ‌الله» و شرکاء نیز فاقد برنامه‌اند. البته بجز برنامة چپ کربلائی!

برنامة چپ کربلائی عبارت است از برنامة شهادت حسینی، منتهی نه در صحرا، که در جنگل‌های شمال! از همین رو آن را «جنبش شمال» می‌خوانیم! بله، همانطور که بعضی‌ها می‌خواهند ایران کربلا باشد، و جوانان‌اش همه لت و پار شوند، و به این ترتیب زمینة ظهور امام زمان فراهم آید، و پای عمو سام هر چه بیشتر به منطقه باز شود، چپ‌الله هم برنامة خودش را در شمال به اجرا می‌گذارد! و می‌خواهد ایران را به سیاهکل تبدیل کند. چون ارواح شکم‌شان جنبش سیاهکل خیلی هم «موفقیت‌آمیز»بود! دهاتی‌های املاک آقای منتصری از دست «چه‌گواراهای» وطنی به ژاندارم‌ها گلایه کرده بودند، و بعد هم گزارش به ساواک رسید که از خواب بیدار شود. چون ساواکی‌ها می‌پنداشتند، رفیق استالین و جانشینان‌اش در کرملین «امنیت» را نه تنها در خزر، که در مناطق شمال کشورمان نیز تأمین خواهند کرد، و نیازی به ساواک نیست! زهی خیال باطل! رعایای ما ناچار شدند وظیفة ساواک را نیز بر دوش کشند! البته نباید اغراق کرد! تفاوت چپ‌الله با جنبش عاشورا، تفاوت زنان همرا‌ه‌شان است.

زنان کاروان حسین، بجز شیون و زاری بر جنازة آن‌حضرت، و لعن و نفرین «دشمن» و ستایش از پدر و برادر و اعضای مذکر قبیله، هیچ کار دیگری بلد نیستند. هیچیک از این الگوهای زن اسلامی برای اعضای مؤنث قبیله‌ ارزشی قائل نیست. مرگ زنان در اسطوره‌های مقدس شیعی مسلکان به سکوت برگذار می‌شود. فاطمه، همسر علی، حتی مزاری هم از خود ندارد! می‌گویند علی وی ‌را به تنهائی دفن کرده! در ایران هم اگر مزاری از اعضای مؤنث خاندان نبوت و امامت مشاهده می‌کنید، همه و همه را از اماکن مقدس زرتشتیان غصب کرده‌اند.

«غصب»، یکی از مطالبات خداوند شیعی مسلکان است، که از طریق «وحی» یا «رویا» مطرح می‌شود. به این ترتیب که یکنفر خواب‌نما می‌شود، که فلان زمین متعلق به امام زمان است. یا همانطور که در مورد «دکان» جمکران نقل می‌کنند، خود امام زمان مردم را می‌فرستد به در خانة یکنفر، و به او مأموریت غصب و تبدیل زمین کشاورزی به دکان شیادی را صادر می‌کند. اتفاقاً محمد مصدق هم برای «ملی کردن نفت» خواب‌نما شده بود! بله، می‌بینیم که خدواند، این انگلیسی‌ها را خیلی دوست دارد. بی‌جهت نیست که انگلیسی‌ها هم به دلالان خداوند بر روی زمین عشق می‌ورزند، و لندن را به قبلة مسلمانان جهان تبدیل کرده‌اند. ولی می‌دانیم که خداوند ادیان ابراهیمی کمی هم روانپریش ‌است، ناگهان خشمگین می‌شود، و پدر بندگان را در می‌آورد. همین خسارت بانک «سوسیته ژنرال»، اگر خشم خداوند نبود، چه بود؟

سایت نووستی، مورخ اول فوریه 2008 می‌گوید، قرار بود این بانک ناکام، 50 درصد سهام «رزبانک» روسیه را خریداری کند، و امپراطوری مالی خود را تا قلب روسیه گسترش دهد! ولی با این افتضاح مالی، دیگر این بلندپروازی‌ها امکانپذیر نیست. البته به گزارش «فرانس پرس»، میزان مبالغ «بخار» شده، به مراتب بیش‌از 7 میلیارد دلار است، و هیئت مدیرة «سوسیته ژنرال» با جنجال پیرامون 7 میلیارد دلار کذا، قصد دارد ناپدید شدن حدود 50 میلیارد دلار را از سهامداران پنهان نگاه دارد! در هر حال، هنوز مشخص نیست چه کسی جیب این «بانک شریف» را زده! پس بازگردیم به مصدق که جهت خدمت به منافع استعمار، نفت را «ملی» کرد، تا تبلیغات استعمار او را به «قهرمان ملی» شوت‌وپرت‌ها تبدیل کند. و پس از گذشت چند دهه از خیانت محمد مصدق، فعلة فاشیسم، به رهبری ابراهیم یزدی و شیرین عبادی، همچنان بر طبل افتخارات مصدق بکوبند، و از دوران پر افتخار مصدق بگویند! تو گوئی ما فراموش کرده‌ایم که فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی در واقع، تداوم خیانت محمد مصدق و جنایات کاشانی است.

بله! دارودستة «مردم‌سالاری دینی» ادعا کرده‌اند، محمد مصدق که با حمایت بیگانه، بحران «ملی کردن نفت» را آفرید، تا حضور ناوگان بریتانیا در خلیج فارس توجیه شود ـ همچنان که بحران‌های حکومت اسلامی از هنگام اشغال سفارت آمریکا، دعوت از ناوگان جنگی ایالات متحد به خلیج فارس بود، تا سازمان جنایتکار ناتو بتواند، بر جهاد با اتحادجماهیر شوروی در کل منطقه نظارت داشته باشد ـ در واقع حاکمیت ملی را «تقویت» کرده! می‌بینیم که «واژگون‌نمائی»، فقط به ادعای مضحک گورکن‌ها، و نبرد فرضی‌شان با آمریکا محدود نمی‌‌ماند، فعلة فاشیسم، مرز مفاهیم متضاد را مخدوش می‌کند، و واژگون‌نمائی در چارچوب همین مرزشکنی مفاهیم قرار دارد:

«دولت‌های ملی و مردمی که پشتوانه حمایت و رای ملت را داشته‌اند، توانسته‌اند [...] از حقوق ملت ایران دفاع کنند.[...] دولت ملی دکتر محمد مصدق [...] حاکمیت ملی را در همة زمینه‌ها استوار کرد.»


بله، دقیقاً همانطور که به گفتة رهبر گورکن‌ها، تحریم‌ها باعث پیشرفت ما در همه زمینه‌ها شد! مصدق منفور هم با فراهم آوردن زمینة تحریم ملت ایران، «حاکمیت ملی را در همة زمینه‌ها استوار» کرد. البته بجز شعبة دوم فدائیان اسلام، کسی چنین مهملاتی بر زبان نمی‌راند. به ادعای پادوهای سازمان سیا، مصدق از «آزادی بیان» و «آزادی مطبوعات» پشتیبانی می‌کرد! ولی ما می‌دانیم که،‌ شعبان جعفری هم کارمند شهربانی دولت مصدق بوده! در ضمن مصدق و شرکاء پس از قتل رزم آرا به جشن و پایکوبی پرداختند، و قاتل رزم آرا هم مشمول «عفو» جناب نخست وزیر شد! البته نیازی به تکرار این مطالب نیست، امروز مردم ایران نیک می‌دانند، براندازی 22 بهمن پیامد خیانت‌های محمد مصدق و شرکای‌اش بوده. در هر حال، اگر دارودستة ابراهیم یزدی به مداحی از «قهرمان ملی» پرداخته‌اند، جهت تأکید بر این دروغ بزرگ است که، در حکومت اسلامی پدیده‌ای به نام «انتخابات» هم می‌تواند وجود داشته باشد، و فعلة فاشیسم یک صفحه چرندبافی کرده‌اند، تا خواهان برگزاری «انتخابات آزاد» در حکومت الهی جمکران شوند. چون به زعم ریزه‌خواران سفرة عموسام، جائی که ولایت مطلقة فقیه وجود دارد، نه تنها «انتخابات»، که «انتخابات آزاد» می‌توان داشت! اگر یک مرحله چنین ادعای ابلهانه‌ای را به پیش ببریم،‌ خواهیم دید که در جمکران می‌توان انتخاباتی داشت که «آزاد» از هرگونه معیار دموکراتیک، و «آزاد» از هرگونه ارتباط منطقی با نظام دموکراتیک باشد! این است قالب پوچ «انتخابات آزاد»، که امثال محمد هاشمی، یزدی یا عبادی و سحابی آنرا به ابزار پروپاگاند برای تداوم حاکمیت دستاربندان تبدیل کرده‌اند. علت خواب نما شدن «ملی ـ مذهبی‌ها»،‌ که فعلا فقط «ملی‌نمائی» می‌کنند، این است که، وحی الهی را از سوی حضرت سولانا در بروکسل دریافت کرده‌اند.

«حضرت» سولانا، در واقع یک مأمور امنیتی است، که از سال 1995 به مدت 4 سال، در مقام دبیرکل سازمان جنایتکار ناتو، بر کشتار غیرنظامیان و تجزیة یوگسلاوی، بمباران روزانة غیرنظامیان عراق، و حمایت از طالبان در افغانستان نظارت عالیه داشته! و همین سولانا در جمکران «نوعی دموکراسی» مشاهده کرده‌اند. اینهمه، به گفتة خبرگزاری فارس، مورخ 12 بهمن‌ماه سالجاری، و به نقل از خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»! بله، به دلیل رویت «نوعی دموکراسی» در جمکران، آنهم توسط شیخ «فرانسیسکو سولانا» است که ابراهیم یزدی و شرکاء نیز خواهان برگزاری «انتخابات آزاد» در همین «نوع» دموکراسی شده‌اند! چون می‌پندارند که این «نوع دموکراسی»، تا ابد برقرار و استوار خواهد ماند!


پنجشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۶

دیده‌بان «داووس»!
...
از روزی که حکومت استعماری ترکیه را، که ادعای «لائیسیته» هم داشت، به حکومت اسلامی تبدیل کردند، و عبدالله گل به ریاست جمهوری این کشور «منصوب» شد، ترکیه در چشم سازمان دیده‌بان حقوق بشر، عین «گل» شده! و «انتخابات» حکومت جمکران هم، که ادعای مردم‌سالاری می‌کند، به گزارش دیده‌بان حقوق بشر، هیچ ایرادی ندارد! البته «شگفتی‌های» گزارش سازمان کذا به این مختصر محدود نمی‌‌ماند. این سازمان، در گزارش سالیانة خود، نام 74 کشور جهان، از جمله آمریکا، انگلیس و فرانسه را در فهرست بچه‌های «بد» قرار داده، ولی ترکیه همانطور که گفتیم، از بچه‌های خوب جهان است! چرا که حکومت اسلامی، تنها گزینه‌ای است که سازمان سیا برای این منطقه می‌پذیرد. رفراندوم دارودستة بازرگان را هنوز فراموش نکرده‌ایم! امروز، کل منطقه در همین «رفراندوم» استعماری می‌باید شرکت کند، و اگر به حکومت اسلامی رأی «مثبت» ندهد، سر و کارش با ملاعمر و القاعده خواهد بود.

اگر به گزارش «دیده‌بان حقوق بشر»، در باب بهبود وضعیت ترکیه دقت کنیم، هم‌سوئی این سازمان را با محفل نوبل و فاشیست‌های فکل کراواتی اسلام‌گرای بازار تهران به صراحت درمی‌یابیم. پیشتر گفتیم که، سازمان اسلام پرور ناتو، از طریق استقرار یک حکومت اسلامی در ترکیه، قصد الگوسازی برای کل منطقه را در سر می‌پروراند، تا راه را برای سرکوب گروه‌های لائیک بگشاید. گزارش سالیانة «دیده‌بان حقوق بشر»، در ایالات متحد شاهدی است بر این مدعا. به‌ گزارش بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 31 ژانویه 2008، «دیده‌بان حقوق بشر» در گزارش سالیانة خود از دموکراسی‌های غرب، به دلیل نادیده گرفتن نقض حقوق بشر در دیگر کشورها «انتقاد» کرده است. البته وقتی متن انتقاد دیده‌بان کذا را به دقت مطالعه کنیم، متوجه می‌شویم که این تشکیلات مانند شبه اصلاح طلبان و پادوهای سرداراکبر در فرنگستان، نگاهی پر مهر و محبت به رجب اردوغان و عبدالله گل انداخته، و از استقرار یک حکومت اسلامی در کشور ترکیه هیچ گله و شکایتی نمی‌کند. کاملاً بر عکس، علیرغم سرکوب گستردة کردهای ترکیه، علیرغم قتل مخالفان چپ‌گرا، و علیرغم بمباران غیرنظامیان کرد در عراق، این سازمان به دولت رجب اردوغان بی‌نهایت لطف و مرحمت دارد، حتی ادعا می‌کند:

«وضعیت حقوق بشر در ترکیه بهتر شده.»

آیا امکان دارد که «دیده‌بان حقوق بشر»، گزارش دقیقی از وضعیت امروز ترکیه ارائه دهد، تا ما هم بتوانیم ضمن مقایسة آن با دوران «سیاه» پیش از «ظهور» عبدالله گل در کاخ ریاست جمهوری، پیشرفت‌های ترکیه را در زمینة‌ حقوق بشر مشاهده کنیم، و ادعای کسانی را که می‌گویند، گزارش «دیده‌بان حقوق‌ بشر»، در راستای تأمین منافع سازمان سیا تنظیم شده، مردود بدانیم؟ شاید «وضعیت بهتر» حقوق بشر در ترکیه، به این دلیل توسط سازمان «دیده‌بان» مشاهده شده، که اکنون وقت آن ‌رسیده تا مردم منطقه، «اسلام واقعی» را بشناسند، و اتحادجماهیر اسلامی تشکیل دهند، و ایالات متحد به جنگ زرگری خود با نوکرانش در ابعاد گسترده‌تری همچنان ادامه دهد! دیروز هم حداد عادل در مصر بر این مهم تأکید کرده بود که، می‌باید «اسلام واقعی» به جهانیان معرفی شود! و البته پیش از همه، محمدخاتمی، نوک حملة استعمار، به اهمیت اسلام واقعی پی‌برده بود! خاتمی در «داووس» ادعا کرده، جنگ اول و دوم جهانی، به دلیل «سکولاریسم» بروز کرده! بله، از این پس باید تاریخ، ویراست فعلة فاشیسم را اینگونه بیاموزیم که، هیتلر، حزب‌ مذهبی «نازی‌های آلمان»، و کلیسای کاتولیک ایتالیا، «سکولار» بوده‌اند، و بجز محمد خاتمی، هیچکس هم از سکولاریسم کشیش‌های نابکار خبر نداشته! آنچه در سخنرانی محمد خاتمی در «داووس» اهمیت دارد، تکرار کلیشه‌هائی است که در مقالة سراپا مهمل «نوشین احمدی خراسانی» در مورد «سکولاریسم» مشاهده می‌کنیم. این کلیشة استحماری، مستقیماً از پروپاگاند روشنفکرنمایان حکومتی فرانسه اقتباس شده، و تاریخ «تولید» آن به دوران ریاست جمهوری ژاک شیراک، و بحث ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس دولتی باز می‌گردد.

پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح دهیم که در کشور فرانسه، دبستان و دبیرستان‌های دولتی ملزم به رعایت لائیسیته‌اند، در نتیجه، دانش آموزان حق ندارند به صورت چشمگیر، اعتقادات مذهبی خود را به نمایش بگذارند، و یا به تبلیغ دین و مذهب خود بپردازند. البته در مدارس خصوصی چنین موانعی وجود ندارد. اشکال از آنجا آغاز شد که مدیران مدارس دولتی با حضور دانش آموزان با حجاب در کلاس‌های درس مخالفت کردند، و بعضی‌ از مدیران هم، با نادیده گرفتن این‌ امر، باعث اعتراض آموزگاران شدند. از آن‌ هنگام رسانه‌های فرانسه جنجال پیرامون حجاب را آغاز کردند، و اهالی روزی‌نامة «لوموند»،‌ که نان‌شان را از دست صنایع نظامی «لاگاردر» دریافت می‌کنند، به طرفداری از «حجاب» پرداختند. و در این گیرودار بود که یک نوبل هم به حاجیه شیرین عبادی تعلق گرفت، تا دست در دست «حاج» لاهیجی، به تبلیغ برای پدیده‌ای «نیست در جهان»، به نام «اسلام دموکراتیک» بپردازد. البته روزنامة لوموند، تصویر برندة نوبل صلح، را با حجاب اسلامی انتشار داد، ولی فیگارو، یک تصویر مکش مرگ ما هم از عبادی منتشر کرد، که آن تکه پارچة کذا را بر سر نداشت، و معلوم بود که به گفتة نوشین احمدی «زن مدرنی» است! سپس جهت خشنودی همة ایرانیان شوت و پرت، «پاتریک دو کارولیس»، گفتگوئی ‌هم با «شهبانوی محبوب» در شبکة دولتی 3 فرانسه ترتیب داد، تا ایشان هم از این رخداد «میمون» ـ میمون به معنای «مبارک» ـ ابراز رضایت کنند.

شهبانو هم نه نگفتند! مگر می‌شود، روی تبلیغاتچی‌های فاشیسم را بر زمین انداخت! بگذریم! ولی پای ثابت تمامی «هیاهوها» پیرامون حجاب، شیادی است به نام «طارق رمضان»! این حضرت، نوة یک کارگزار انگلیس است، به نام حسن‌البناء، که همه با نام محترم‌شان آشنائیم. طارق جان، همه روزه بر اکران تلویزیون‌های دولتی فرانسه ظاهر می‌شود، و با سفسطه، معنویات را به مادیات «پیوند شکمی» زده، «حجاب» را از نظر «فلسفی» توجیه می‌فرمایند. البته، بهتر است اضافه کنیم که، آنچه «حجاب» را نهایتاً «توجیه» خواهد کرد، سفسطه است، نه فلسفه! در هر حال، در سلسله بحث‌های جنجالی پیرامون «حجاب»،‌ «سبزهای» دین پرور و سوسیالیست‌های سرشناس فرانسه، که مانند سبزهای آلمان، به محافل افراطی ایالات متحد وابسته‌اند، هر کدام به حمایت از «حجاب اسلامی» برخاستند، و در این گیرودار بود که کلیشه‌های مضحکی چون «دین لائیک» و «تقدس سکولار»، از سوی مدافعان غربی حجاب اسلامی «اختراع» شد، و پس از چند سال «محصولات» ابداعی را به آدرس فمینیست‌های اسلامی در جمکران پست کردند، تا اینان نیز بتوانند آنرا به ابزار «پروپاگاند» علیه جنبش‌های لائیک در کشور ایران تبدیل کنند. البته فعلة مونث فاشیسم جمکران، در مطلبی که تحت عنوان «آش و بوش» آوردیم، پاسخ خود را دریافت کرده‌اند. و امروز، باز هم تکرار می‌کنیم، «سکولاریسم»، بنا بر تعریف، «انسان محور» است، و به هیچ عنوان نمی‌تواند به «تقدس» آلوده شود، چرا که انسان «مقدس» نیست!

ظاهراً این امر که «سکولاریسم» نمی‌تواند تقدس یابد، و به دین و ایدئولوژی تبدیل شود، به میخ آهنین می‌ماند، و کلة فعلة فاشیسم هم به «تخته سنگ»! که از دیر باز گفته‌اند، «نرود میخ آهنین در سنگ»، به ویژه زمانیکه محمد خاتمی در نقش «تخته‌سنگ» ظاهر شود. بله! به گزارش مهرنیوز، مورخ 11 بهمن‌ماه سال‌جاری، شیاد اردکان در «داووس» با توسل به کلیشة رسوا و فرسودة پروپاگاندیست‌های حکومتی فرانسه، فرموده‌اند، «سکولاریسم» نه تنها باعث بروز دو جنگ جهانی شد، که بسیار هم سرکوبگر است:

«آیا سکولاریسم جنگ و نزاع را [...] از بین برده‌است؟ دو جنگ جهانی، جنگ‌های منطقه‌ای [...] و اصولاً تبدیل سکولاریسم به مذهبی که یا همه باید به آن گردن نهند، یا سرکوب شوند خود موجب مشکلات زیادی شده است.»


محمد خاتمی علاوه بر این ترهات، ادعا دارد، «اصل دین»، به آزادی از بردگی و بندگی دعوت می‌کند! پس سفارشات پیامبر گرامی در مورد «حق و حقوق» بردگان و غلامان و کنیزان، به «اصول دین» ربطی ندارد، از فروع دین است! که صدالبته باید رعایت شود! گذشته از این، آیا خاتمی و اربابان‌اش می‌توانند توضیح دهند، کدام سکولاریسم، بجز شبه ‌سکولاریسم مضحک ترکیه، که ساخته و پرداختة استعمار است، به مذهب تبدیل شده؟ «سکولاریسم»، در تمامی ابعاد خود، نفی «سلطة تقدس» بر فرد است. ولی در کشور ترکیه، هرگز زمینة نفی سلطه فراهم نیامده. چرا که رژیم ترکیه، بر استعمار غرب تکیه دارد، و امروز که منافع استعمار در ترکیه، اسلام را تجویز می‌کند، شاهدیم که «دیده‌بان حقوق بشر»، با نادیده گرفتن شرایط اسفبار کردهای ترکیه، در جمال بی‌مثال حکومت اسلامی «عبدالله گل»، بهبود وضعیت حقوق بشر را هم «رویت» کرده، و اروپا را سرزنش می‌کند که، چرا این تحفة دست‌ساز سازمان ناتو را به اتحادیة اروپا راه نمی‌دهد؟ چرا نمی‌گذارد، این دولت «سکولار» تشویق شده، غیرنظامیان کرد را در عراق با دلگرمی بیشتری بمباران کند؟ چون محمد خاتمی هم در «داووس» تأکید کرده که، دین منادی «محبت» و «عدالت» است! و در این اواخر حتی شاهدیم که، «ادیان» کذا، از قضای روزگار به سوسیالیسم هم شباهت فراوان پیدا کرده‌اند! به یاد داریم که، «کاردینال راتزینگر»، که فعلاً در رأس تشکیلات واتیکان نشسته، چندی پیش، به شدت از نظام سرمایه داری انتقاد فرموده، برادر «ال‌گور» را هم، که یک پا در کلیسا، و یک پا در تجزیة یوگسلاوی به واحدهای «دینی» دارند، «لائیک» خوانده بودند! حال نوبت به پادوهای محفل نوبل در جمکران رسیده که هرچه پاپ جویده، و هضم کرده، اینان نشخوار کنند. خلاصة مطلب چند ماه طول کشید، تا تفالة «تفکرات» حضرت پاپ، در بشقاب اهالی جمکران بیافتد، و نوش جان کنند!

محمد خاتمی در «داووس» به ما می‌گوید که، دین را چگونه «باید» بفهمیم! می‌دانیم که آخوند جماعت از سوی خداوند مأموریت دارد که «درک» و «فهم» انسان را نیز، مانند گلة گمشده، به زور چماق به «راه راست» هدایت کند. در نتیجه، ما باید از دین آنچه را بفهمیم، که اربابان‌ محمد خاتمی «صلاح» می‌دانند. در غیر اینصورت، با چوب و چماق به ما تفهیم خواهند کرد که، درک صحیحی از «دین» نداریم! چون «دین» آن توحشی نیست که سه دهه است بر ما تحمیل می‌شود، دین، همان است که خاتمی از زبان اربابان خود «تعریف» می‌کند:

«دین را باید به گونه‌ای فهمید که با مردم‌سالاری و حقوق اساسی و واقعی بشر و پیشرفت جامعه و برخورداری عادلانة همة انسان‌ها از مزایای زندگی سازگار باشد.»


بله، وقتی در ملاء عام، مردم شلاق می‌خورند، چون مشروب خورده‌اند، باید بدانید که دین را آنگونه که محمد خاتمی می‌گوید نفهمیده‌‌اند! در غیر اینصورت شلاق نمی‌خوردند! چرا که بسیاری از این بچه‌آخوندها، شب تا صبح به می‌گساری مشغول‌اند، شلاق هم نمی‌خورند. چون دین را همانطور که «باید»، فهمیده‌اند. اگر دیگران قادر به فهم دین نیستند، تقصیر از آن‌هاست، نه از دین! کسانی هم که دست و پای‌شان را قطع می‌کنند، در همین وضعیت قرار دارند. اینان علیرغم «برخورداری عادلانه از مزایای زندگی»، فقط برای «تفریح»، و نه به دلیل فقر و گرسنگی، یک گونی برنج می‌دزدند! یا اینکه اگر امروز کسانی کلیة خود را می‌فروشند، چه دلیلی دارد جز «یکتاپرستی» و گریز از «ثنویت»؟ اینان معتقدند، خدا یکی، کلیه هم یکی! آن یکی که زیاد می‌آید، می‌فروشند! و بالاخره، اگر از سوی محمد لاریجانی، مسئول «حقوق بشر» جمکران، به مراسم پرشکوه سنگسار، که نشان «تمدن» و «فرهنگ» و «هویت اسلامی» است، دعوت شدید، بدانید که سنگسار، با «پیشرفت جامعه» و «حقوق واقعی بشر» کاملا سازگاری دارد! چون آن‌ها که سنگسار می‌شوند، «آزادانه» تقاضای سنگسار شدن کرده‌اند. و به همچنین است در مورد کشتار و سرکوب کردهای ترکیه!

از وقتی پای «عبدالله‌گل» به کاخ ریاست جمهوری رسید، کردها، هم‌صدا با محمد خاتمی اعلام کردند که، «دین منادی محبت و عدالت است»! از اینرو کشتار و سرکوب کردها توسط حکومت اسلامی ترکیه، معنای «ندای» محبت و عدالت یافته. حال انتظار دارید که «دیده‌بان حقوق بشر» در «ولایات» متحد، به حرف کردها اطمینان نکند؟ شما بهتر می‌دانید یا کردها؟ «دیده‌بان» کذا و همه حقوق دانان‌اش به شما خواهند گفت، وقتی کردها هیچ شکایتی از دولت عبدالله گل ندارند، ما نمی‌توانیم از قول کردها «دروغ» بگوئیم، ما که مثل «منتجب‌نیا»، و «عبدالله ناصری» اصلاح‌طلب و شیعی مسلک نیستیم! بله! و «حق» هم با دیده‌بان حقوق بشر است! چون «حق» با کسی است که، می‌تواند «حق» خود را «بگیرد». کسی که حق خود را بشناسد، ولی نتواند حق خود را بگیرد، در عمل و در واقع هیچ «حقی» هم ندارد. این است منطق زور، در چارچوب حقوقی! و فعلاً کردهای ترکیه، مانند مخالفان حکومت اسلامی در ایران، عراق و افغانستان، هیچ «حقی» ندارند! چون «مصلحت» دیده‌بان حقوق بشر چنین اقتضا می‌کند!

بله، این سازمان بسیار دوست داشتنی، دموکراسی‌های غرب را سرزنش کرده، می‌گوید به انتخابات مخدوش بی‌تفاوت شده‌اند، و به خودکامگان اجازه می‌دهند که نقاب دموکرات بر چهره بگذارند، و از خودکامگان نمی‌خواهند پایبند به حقوق سیاسی و مدنی مردم باشند! در نتیجة این بی‌تفاوتی است که، حقوق بشر در تمام جهان به خطر ‌افتاده. این «قسمت» از گزارش را که می‌بینیم، ممکن است به این توهم دچار شویم که سازمان کذا اشاره به حکومت جمکران دارد! ولی زهی خیال باطل! این سازمان، دولت جمکران را در کنار چین، کوبا و عربستان قرار داده! تنها ایراد به حکومت گورکن‌ها این است که به «سرکوب» در یک «جامعة بسته» مشغول‌اند! به عبارت دیگر، گورکن‌ها، اگر مانند دولت ترکیه، «جامعة باز» داشته باشند، می‌توانند هر چه می‌خواهند سرکوب کنند، «دیده‌بان» هم هیچ نخواهد دید. چون این «دیده‌بان»، با حکومت‌های اسلامی مشکلی ندارد، با روسیه و کوبا گرفتاری دارد! البته نام روسیه، در کنار بحرین و تایلند قرار گرفته، تا هیچکس به این توهم دچار نشود که، روسیه چه ارتباطی به بحرین و تایلند دارد! حاکمیت بحرین و تایلند را که می‌دانیم به دست آنگلوساکسون‌هاست، «حسینی»، سخنگوی دولت جمکران هم سه روز است در بحرین «خیمه» زده، و ضمن واکس زدن کفش نظامیان آمریکا، مصاحبه می‌کند و می‌گوید، «هیچ زمینه‌ای برای ایجاد رابطه با آمریکا وجود ندارد!» البته بجز واکس زدن کفش نظامیان‌شان! پس می‌ماند، روسیه!

روسیه هم که به طور منظم از ناظران بین‌المللی دعوت می‌کند تا جهت «نظارت» تشریف بیاورند. ولی متأسفانه، روسیه، نه بحرین است و نه پاکستان، و نه تجربة دمکراسی داشته. البته در گزارش سازمان، که توسط رعایای الیزابت دوم منعکس شده بود، نامی از ونزوئلا، برزیل، آرژانتین و دیگر لانه‌های «دمکراتیک» استعمار غرب وجود ندارد، شاید مسئولان سایت کذا مصلحت خویش در این دیده‌اند که قارة آمریکای مرکزی و جنوبی را فعلاً از کرة ارض جدا کنند! جالب‌تر از گزارش سالیانه «دیده‌بان حقوق بشر»، واکنش سخنگوی وزارت امور خارجة آمریکا به این «ورق‌پاره» است. ایشان گفته‌اند:

«[آمریکا] مبلغ دموکراسی دروغین نیست، ‌و نقض حقوق بشر را محکوم می‌کند.»

بله! ما هم کاملا موافق‌ایم! آمریکا جهت استقرار دموکراسی واقعی، در عراق و افغانستان، حکومت‌های اسلامی ایجاد کرده، که تحت نظارت ارتش دموکراسی پرور ناتو، بتوانند به نقض آشکار حقوق بشر بپردازند، تا سازمان «دیده‌بان» هم بتواند گزارش آن‌ها را منتشر کند. چون اگر دیگران گزارش نقض حقوق بشر را منتشر کنند، مسلماً در ترکیه، «بوی بهبود ز اوضاع جهان» نخواهند شنید، و نقض حقوق بشر شامل همین سازمان «دین‌پرور» هم خواهد شد.

آورده‌اند که ملا نصرالدین شبی از خواب پرید! وحشت زده به اطراف نگریست، و چشمش به شبح سفیدی افتد که در حیاط تکان، تکان می‌خورد. پس همسرش خدیجه را از خواب بیدار کرده، گفت، «دزد آمده!» این بگفت و از جا برخاست، پاورچین، پاورچین به سوی شبح رفت، ولی شبح همچنان تکان می‌خورد، ملا که سخت ترسیده بود، سنگ بزرگی برداشت و به سوی شبح پرتاب کرد. شبح بر زمین افتاد. و ملا با خیال‌آسوده به رختخواب برگشته، و خوابید. روز بعد به حیاط رفت، و به جای جسد دزد، پیراهن خود را دید که بر زمین افتاده. سراسیمه به اتاق بازگشت، و به خدیجه گفت:
دیشب نزدیک بود، کشته شوم! آن شبح سفید که با سنگ زدم، پیراهن خودم بود، که شسته بودی.
خدیجه با حیرت پرسید:
ـ پس چرا تو نزدیک بود کشته شوی؟
ملا خشمگین فریاد زد:
ـ هیچ فکر کرده‌ای اگر خودم در آن پیراهن بودم، چه بر سرم ‌آمده بود؟




چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۶

تکذیب‌سالاری!
....

واقعاً می‌باید وقایع این روزها را با چسب «سه قلو»، بر اوراق‌ زرین تاریخ کشورمان بچسبانیم! هر روز هزاران شگفتی شاهدیم، بدون آنکه بدانیم کدام دست جادوئی «شگفتی» می‌آفریند! ‌همه چیز با سخنرانی جرج بوش عزیز ما آغاز شد! نمی‌دانم در این سخنرانی چه بود، که در جمکران یک باره زلزله شد! و فعلة فاشیسم، مانند ذرات غبار همگی به هوا برخاستند. اما پیش از ادامة ‌مطلب لازم است در مورد دلالان ایرانی‌نمای «فمینیسم دینی» در فرانسه، به گفتگوئی در سایت زمانه، مورخ 9 بهمن‌ماه سالجاری، اشارة کوچکی داشته باشیم.

گفتگوی «کذا»، با فردی به نام مریم یوسفی صورت گرفته، که ظاهراً از فعالان حقوق بشر است. مریم یوسفی به رادیو زمانه می‌گوید، از فعالان زن در جمکران یک «ئی‌میل» دریافت کرده، که خبر برپائی سایت «فمینیست» را به ایشان داده‌. خانم یوسفی هم سری به سایت کذا می‌زند، و در یک «نگاه» به «برابری حقوق زن و مرد» در این سایت پی می‌برد! ایشان سپس «فتوی» می‌دهند که این سایت برای «همة زنان ایرانی» است، نه ویژة آندسته از زنان اسلام‌پرست چون نوشین احمدی! مریم یوسفی پس از تأکید بر این «دروغ بزرگ»، که رهنمودهای فعلة مؤنث فاشیسم در چنین سایتی، به «همة زنان ایران» تعلق دارد، فرمان «نافرمانی مدنی» را هم صادر می‌فرمایند:

«این سایت [...] ثمرة کار زنانی است که فعال زنان در ایران هستند؛ و همچنین مردانی که با این زنان کار می‌کنند، و در واقع دارای برابری حقوقی هستند[...] این سایت برای همه زنان ایرانی است [...] و به خصوص کسانی که برای برابری حقوق زنان و مردان تلاش می‌کنند[...] من همیشه معتقد بودم که در ایران باید نافرمانی مدنی وجود داشته باشد[...]»

بله، در ایران به جز زنان «دین پرست»، هیچ زن دیگری گویا وجود خارجی نمی‌باید داشته باشد، یا بهتر بگوئیم، هیچ زن دیگری حق موجودیت ندارد! در نتیجه، زنان ایران علیرغم ادعای اینان فقط یک «انتخاب» خواهند داشت، یا مانند نوشین احمدی و شیرین عبادی، «زن مدرن» می‌شوند، یا مانند مریم بهروزی، نسخة دیگری از همین زن «مدرن»، ولی اینبار با چادر و چاقچور! البته با این نسخه‌نویسی، دو گروه عظیم از زنان ایران عملاً از «فهرست» فاشیست‌ها حذف شده‌اند! چرا که از یکسو، گروه وسیع «زنان سنتی» کشور، ریزه‌خواران «چادربه‌سر» حکومت جمکران معرفی می‌شوند، تا هر زنی که چادر بر سر دارد، خود را تحت فرماندهی امثال مریم بهروزی و حاجیه دستغیب احساس کند. و از سوی دیگر، نسخة «مدرنیسم» فاشیستی، با کمک امثال شیرین عبادی، خود را بجای «زنان آزاد» بر جامعة زنان ایران تحمیل خواهد کرد، تا مجموعة حقوق اجتماعی زن ایرانی، در همان موهای رنگ کردة شیرین عبادی، و حضور ایشان در ملاء‌عام، بدون روسری، در کشورهای اروپا خلاصه شود!

پیشتر گفتیم که فمینیسم دینی، مانند دیگر کالاهای مبتذل فرهنگی، در غرب تولید شده، سپس توسط دلالان و واسطه‌ها به ایران صادر می‌شود. ولی برخلاف کالاهای تجاری، که پس از صدور مصرف می‌شوند، و جای خود را به کالاهای دیگر می‌سپارند، کالای مبتذل فرهنگی پس از ورود به کشورمان، به عنوان پدیدة ‌ «والای» فرهنگی، در کانون ریزه‌خواران سفرة استعمار غرب مورد «تحلیل و بررسی» عمیق قرار می‌گیرد، تا به ابتذال بیشتری آراسته شده، توسط همان دلالان صادر کننده، به غرب باز ‌گردد،‌ و به عنوان پدیدة والای فرهنگی کشورمان، اینبار به غربی‌‌ها «معرفی» شود! از همین روست که «فعالیت‌های» در واقع مخرب فمینیست‌های اسلامی، ‌ توسط همپالکی‌های مریم یوسفی، پس از ترجمه به زبان فرانسه، به پارلمان اروپا ارسال ‌شده، ولی مطالب تئوریک سایت‌ فمینیست‌های‌ اسلامی چندان مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، چون همانطور که پیشتر گفتیم، نظریة استحماری «فمینیسم دینی»، ‌مانند «اگزیستانسیالیسم دینی»، در لابراتوارهای تولید «ابتذال» اروپا تهیه و تنظیم می‌شود. مهم این است که متخصصان در غرب، «گسترش» چنین نظریه‌ای را در کشورمان مورد بررسی قرار دهند، تا بتوانند روند گسترش آن ‌را هر چه بیشتر شتاب بخشند. حتی مریم یوسفی نیز به این مهم اشاره دارد که، به مطالب تئوریک سایت فمینیست‌های «آش‌پرست» یا «آش ستیز» در غرب نیازی نیست، چون این نظریات در اروپا «مطرح» است:

«مطالب این سایت اکثراً به فرانسه ترجمه می‌شود البته مطالب تئوریک به آنصورت نه. به خاطر اینکه این مطالب در کشورهای اروپائی مطرح است.»

بله، ما هم می‌دانستیم که «فمینیسم دینی» در اروپا «مطرح» است، ولی می‌خواستیم این واقعیت را از دهان دلالان متخصص صدور ابتذال به ایران بشنویم، که غرب نیازی به ترهات فمینیست‌های اسلامی ندارد، که حالا شنیدیم! پس بازگردیم به زمین لرزة سیاسی در جمکران! با توجه به شرایط کنونی می‌توان گفت که، پس از «ابهام»، مهم‌ترین واژه در عرصة سیاست جمکران «تکذیب» است. دو سه روز بود که «حنازرچوبه»، خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، به تکذیب مصاحبة آخوند منتجب‌نیا با «رادیو فردا» مشغول بود، و در آخرین مرحلة این «جهاداکبر» رسانه‌ای، شیخ فرقة «اصلاح‌طلبی»، پای را از حد عقل و هنجار متعارف هم فراتر گذارده، ادعا کرده بود که صدایش را تقلید کرده‌اند! اگر می‌گوئیم «جهاد»، به این دلیل است که آخوند‌ها وقتی باد هم در می‌کنند، به حساب مبارزه و جهاد می‌گذارند. مجسم کنید اگر شیخی نتواند باد کذا را در کند، چگونه دل و رودة مبارک‌ حضرت‌شان خواهد ‌ترکید، و به دلیل همین «انفجارات» شکمی، به افتخار شهادت نائل خواهند آمد! و از آنجا که، هر چه به «شهادت» بیانجامد، مسلماً «جهاد» است، پس مصاحبة حجت‌الاسلام منتجب‌نیا با رادیو فردا، و تکذیب آن نیز در زمرة جهاد باید باشد. فقط آخوند منتجب‌نیا که مانند دیگر مقامات و فرهیختگان جمکران از مرحله پرت است، نمی‌داند که رسانه‌های غیرجمکرانی، با روزی‌نامة کیهان و دیگر رسانه‌های «وزین» حکومت عصرحجر تفاوت دارند، و ملزم به رعایت قانون و مقررات‌اند. سردبیران و مسئولان این رسانه‌ها، دستشان مانند پاسدار شریعتمداری، برای شایعه‌پراکنی و نفس‌کش طلبی باز نیست! به زبان ساده‌تر، با هر کس و ناکسی نمی‌توان بساط «جهاد» به راه انداخت! بله، دیروز که «حنازرچوبه»، به نقل از منتجب‌نیا نوشت، صدای مرا تقلید کرده‌اند، با خود گفتم این رادیو فردا چه مقلدان با استعدادی سراغ دارد! بعد هم فکر کردم، اینکار باید کار نازی عظیما باشد! و منتظر بودم که، حقوق‌دانان زبدة جمکران برای شکایت از رادیو فردا دست به کار شوند، و «سیلی» محکمی به بناگوش آمریکای جهانخوار بنوازند! ولی امروز که پاسخ دندان شکن «رادیوفردا» را به «منتجب‌نیا» مشاهده کردم، تازه متوجه شدم، شیخ جمکران پس از انتشار مصاحبه، چون هوا را پس دیده، گویا «تقیه» کرده! نه تنها خودش دروغ گفته، که به دیگران هم تهمت «تقلب» زده! ولی پس از منتجب‌نیا، اینک نوبت به یک «اصلاح طلب» دیگر رسیده، که «تکذیب» کند.

در مورد مصاحبة عبدالله ناصری، خبری از روزنامة ژاپنی «نیهون کیزای»، در ایرنا منعکس شده بود، که اینبار هم از سوی ستاد خبر رسانی اصلاح طلبان تکذیب شد! اما دفتر ایرنا در توکیو، تأکید کرد که سخنان ناصری از متن روزنامة ژاپنی به فارسی ترجمه شده. و خبرهای 16، مورخ 10 بهمن‌ماه، به همراه این خبر، حتی بریدة روزنامة ژاپنی را با عکس «طرف» به چاپ رساند! همانطور که می‌بینیم، فعلاً اصلاح طلبان، از شیخ و کلاهی همگی به «تقیه» مشغول‌ شده‌اند، و به دیگران اتهام دروغگوئی می‌زنند! ولی وقتی اربابان گورکن‌ها دروغ‌ می‌گویند، هیچکس نیست که تکذیب کند. خبرهای 16در ادامة انتشار دروغ‌های ناصری، سری هم به دروغ‌های برژینسکی می‌زند، که در واقع «تکذیب» مواضع واقعی سازمان سیا است.

برژینسکی، مشاورامنیت ملی جیمی کارتر، ادعا کرده، خواهان حمایت قاطع از شاه بوده، و به شدت با بازگشت خمینی به ایران هم مخالفت کرده است! برژینسکی که اینک 79 «بهار» را پشت سر گذاشته، فعلاً گویا مشاور «باراک اوباما» شده. و اگر آخر عمری به بیماری «آلزایمر» دچار نشده باشد، مسلماً در پیشگاه یکی از آیات عظام، به مذهب شیعه اثنی عشری «مشرف» شده، که اینچنین بی‌شرمانه دروغ می‌گوید. البته هیچیک از کسانی که در جریان «ابراز تمایل» ایالات متحد به خروج پهلوی دوم از ایران قرار دارند، سخنان «حضرت» برژینسکی را تکذیب نخواهند کرد. به عنوان نمونه سفیر انگلستان در ایران یا سالیوان، هرگز نخواهند گفت ژنرال هویزر در ایران چه می‌کرده! به ویژه اگر از خود هویزر سئوال کنید، خواهد گفت، به خاطرات مسعود بهنود، ابراهیم یزدی یا احسان نراقی مراجعه کنید! از ما بهتران هم هیچ نخواهند گفت. فکرش را بکنید، سر پیری، دارو ندارتان را در بانک‌های غرب و بازارهای سهام مسدود کنند، ‌و ناچار شوید هر چه آپارتمان در اروپا و آمریکا دارید، در این کسادی بازار مسکن بفروشید و خرج جراحی پلاستیک کنید! تکلیف ما ملت «آریایی تبار» چه خواهد شد؟! نه، بهتر است دروغ‌های برژینسکی را تکذیب نکنید، تا اسلام سرفراز بماند. چون ایجاد اتحادجماهیر اسلامی که هنوز هم می‌باید به «نبرد با آمریکا» ادامه دهد، بر خلاف آنچه بعضی‌ها فکر کرده‌اند، هنوز کارش تمام نشده! چه نشسته‌اید که، امروز حداد عادل در مصر، خواستار معرفی «اسلام واقعی» به جهانیان شده. چون این توحشی که در ایران، افغانستان، عراق و پاکستان مشاهده می‌کنیم، هنوز اسلام «واقعی» نیست! بررسی سخنان حداد عادل را به بعد موکول می‌کنیم، تا به «نبرد با آمریکا» ادامه دهیم!

بله در راستای نبرد بی‌امان آمریکا و نوکرانش در جمکران، امروز «نیویورک تایمز» اعلام کرد، مقامات کاخ سفید «زلمای خلیل زاد» را به شدت دعوا کرده‌اند، چون در «داووس»، کنار منوچهر متکی نشسته بود. باز هم به گزارش خبرهای 16، «نیویورک تایمز» ادعا کرده، ما با ایران روابط سیاسی نداریم، و فقط با اجازة شخص پرزیدنت جرج بوش در عراق مذاکره می‌کنیم! البته «نیویورک تایمز» کاملاً حق دارد! بین ایران و آمریکا، روابط سیاسی وجود ندارد، ‌ روابط ارباب و رعیتی وجود دارد. ولی این گاوچران‌ها، برده‌دار بوده‌اند، روابط «ارباب ـ رعیتی» نمی‌شناسند! مگر رعایا جرأت دارند در برابر ارباب بنشینند؟ البته ما «اربابان» بدی نبودیم، ارباب ـ رعیتی‌مان «سنتی» بود، و ریشه در هزاره‌های دور داشت! و اگر از رعایای‌مان دعوت به نشستن می‌کردیم، آن‌ها نمی‌پذیرفتند! چون «فر ایزدی» ما بر آنان می‌تابید، و بیشتر ترجیح می‌دادند پیشانی بر خاک بسایند. اما رعایای گاوچران‌ها وقتی به آنان می‌نگرند، «فر ایزدی» و این حرف‌‌ها نمی‌بینند، شیادی و جنایتکاری به چشم‌شان می‌خورد، و می‌فهمند که ارباب در «جنایت»، گوی سبقت از رعایا هم می‌رباید. به این دلیل است که به راحتی بغل دست یکدیگر می‌نشستند. حال از روابط «ارباب ـ رعیتی» بگذریم؛ و برویم به سراغ سوسیالیسم علمی و پیشرفته که دشمن جان ماست!

سایت زمانه، گفتگوئی با آقای ناصر زرافشان ترتیب داده. آقای زرافشان در این مصاحبه گفته‌اند، ایران در واقع دو قانون اساسی دارد، یکی «تئوکراتیک» و دیگری «دموکراتیک»! و خلاصه اینکه، قسمت «تئوکراتیک» مانع از اجرای اصول «دموکراتیک» در این قانون اساسی می‌شود. آقای زرافشان در ادامه گفتگوی خود تأکید کرده‌اند که راه دموکراسی از این قانون اساسی نمی‌گذرد، و باید تشکل مردمی ایجاد کرد، و متحمل هزینه‌های سنگین شد، چون آنچه می‌خواهیم به آن برسیم «سخت» است:

«راه تحول متشکل شدن از پائین است، این راه طولانی است، بله می‌دانم. راهی است پرهزینه؛ این را هم می‌دانیم، ولی آنچیزی را که می‌خواهیم به آن برسیم، شوخی و بازی نیست! آنهم سخت است.»


ما هم موافق‌ایم که این قانون اساسی می‌باید تغییر کند، و تشکل‌های مردمی ایجاد شود. ولی جناب آقای زرافشان که خودشان حقوقدان هستند، باید ابتدا مشخص کنند، دقیقا به چه اهدافی می‌خواهند برسند، و از چه طریق؟ چون دو مطلب مهم را لازم است یادآور شویم، نخست اینکه قسمت به اصطلاح دموکراتیک قانون اساسی فعلی، چندان هم دموکراتیک نیست! و با حذف قسمت تئوکراتیک قانون کذا، یا کنار گذاردن اصل «ولایت فقیه»، مشکل جنبش لائیک نمی‌تواند حل شود. دوم آنکه، تشکل‌های مردمی که با حرکت خود، در واقع باید نیل به اهداف دموکراتیک را امکانپذیر کنند، باید بدانند، در «کدام مسیر» می‌باید حرکت کرد. امروز نمی‌توان مردم را پیرامون شعارهای پوچ بسیج کرد. چنین اعمالی مختص ساواک است، که با حمایت سازمان سیا، «مردم همیشه در صحنه» و «دانشجونمایان» فراوان در استخدام دارد.

پس لازم است خطوط اصلی قانون اساسی نوین توسط حقوقدانان خواهان دموکراسی تهیه شده، در دسترس عموم قرار گیرد، تا امکان بحث پیرامون آن نیز وجود داشته باشد. «سختی» هدف، و «پرخطر» بودن مسیر، برای حل مشکلات ملت کفایت نمی‌کند. باید مشخص شود، «چگونه» می‌توان به «اهداف» رسید، و چارچوب‌های این «اهداف» دقیقا چیست،‌ تاجای «ابهام» و «تکذیب» باقی نماند!




سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۶

آش و بوش!
....

آخرین سخنرانی جرج بوش در برابر کنگره، گویا باعث دلگرمی بسیاری از ریزه‌خواران مذکر و مؤنث فاشیسم در جمکران شده. به ویژه آنان که مانند اکبر هاشمی و ابراهیم یزدی،‌ یک شبه از طویلة سازمان سیا به رأس هرم قدرت در کشورمان صعود کرده‌اند، و یا آن‌ها که مانند نوشین احمدی، جهت «تحکیم وحدت» با پادوهای محفل نوبل، حقوق اجتماعی زنان را در «ذهنیت» سروده‌های شعرای معاصر جستجو می‌کنند، تا از این راه، فروغ فرخزاد را «زن مدرن» خوانده، او را به آش نذری و «تقدیرگرائی» پیوند دهند! بله، خوشبختانه مبارزان دموکراسی‌پرور در جمکران فراوان‌اند!

امروز کشف کردیم، که حاج ابراهیم یزدی، از بدو تولدشان، با ولایت مطلقة فقیه مخالف بوده‌اند، و تا امروز به ما نگفته بودند! و امروز اکبر بهرمانی، به زبان بی‌زبانی از دانشجونمایان پادوی ساواک درخواست کرد، جهت فراهم آوردن زمینة براندازی، آمادة «دخالت» در امور سیاسی شوند. به یاد داریم که پادوهای استعمار و مخالف‌نمایان‌شان، از جمله رهبر فرزانه، محمد خاتمی یا محمد ملکی، همگی بر «دخالت دانشجویان» در امور جاری کشور تأکید دارند. چون همین «دخالت‌های نابجا» می‌تواند زمینه ساز بحران و آشوب شده، گسترش سرکوب‌های همه جانبه را به دنبال آورد. چون فاشیسم بدون ایجاد بحران، قادر به سازمان دادن سرکوب نخواهد شد، در نتیجه تضعیف می‌شود. ولی در ذهن علیل سردمداران فاشیسم، «حکومت» در ترادف با «جامعه» قرار می‌گیرد. به همین دلیل، اکبر هاشمی به دانشجویان می‌گوید، اگر در سیاست دخالت نکنید، زیان‌های فراوانی متوجه «جامعه» خواهد شد! به گزارش «حنازرچوبه»، مورخ 9 بهمن‌ماه 1386، سردار اکبر فرموده:

«شرایط برای حضور دانشجویان در عرصه سیاست مهیاست و بی‌تفاوتی این قشر مهم جامعه به مسائل سیاسی کشور می‌تواند جامعه را متضرر کند.»

سردار اکبر، که شکمش را برای براندازی شکوهمند دیگری، از نوع «کودتای» ژنرال هویزر صابون مفصلی زده، هنوز جهت قرار گرفتن در مسیر باد، ‌ درپی بهره برداری سیاسی از قتل یک دانشجوی کرد در زندان سنندج بر نیامده! ولی به دانشجویان توصیه می‌کند، در سازمان‌های غیردولتی فعالیت کنند، تا زمینة سرکوب اعضای غیرخودی این تشکل‌ها برای عمال ساواک فراهم آید. به گفتة هاشمی، امروز، بر عکس دوران پهلوی، شرایط برای فعالیت جوانان در همة زمینه‌ها فراهم است! ما هم با ایشان موافق‌ایم! چرا که پیش از کودتای ژنرال هویزر، زمینة دستگیری، حبس، اعدام، و شلاق خوردن در ملاء‌عام برای جوانان آنقدرها فراهم نبود! ولی امروز، جوانان می‌‌توانند در همه این زمینه‌ها «آزادانه» فعال باشند. بله، فعلة فاشیسم که «تاریخی‌ات» را هم به رسمیت نمی‌شناسد، برای تأکید بر پیشرفت‌های دروغین که، در واقع پس‌روی و عقبگرد به شمار می‌رود، همیشه به مقایسة «حال» و «گذشته» می‌پردازد، و دو نتیجة مهم می‌گیرد. دو نتیجه‌ای که، اولی امری است «بدیهی»، و دومی، دروغی است بیشرمانه. در این راستا اکبر هاشمی می‌گوید، شرایط امروز با شرایط دیروز تفاوت دارد! و امروز که «ما» هستیم، از دیروز که «شاه» بود، خیلی بهتر است:

«[هاشمی] شرایط امروز کشور را با دوران قبل[...] به طور کلی متفاوت دانست [...] اکنون فضائی که در کشور به برکت انقلاب اسلامی ایجاد شده، وضع نسبتاً مساعدی برای فعالیت جوانان در حوزه‌های مختلف ایجاد کرده.»


فراموش نکنیم که این فعالیت‌ها شامل، فروش کلیه، عملگی و بردگی در کشورهای همسایه، خودفروشی، پناهندگی و آوارگی نیز می‌شود، البته اکبر بهرمانی، به دلیل «فروتنی» اشاره‌ای به این «برکات انقلاب» نمی‌کند. اما مهم‌ترین قسمت سخنان اکبر هاشمی، در مورد «مصلحت اقوی» یا «مصلحت قوی‌تر» است که «تفسیر» آن بر عهدة دارودستة اکبر رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت قرار گرفته. البته این «مصلحت» همانطور که می‌دانیم، به طور منطقی، در چارچوب تأمین منافع غرب «تفسیر» می‌شود. چون منافع فرضی جهان اسلام، همان منافع استعمار است، که به طور طبیعی با منافع ملی در تضاد قرار دارد، و پادوهای استعمار می‌باید منافع اربابان خود را به نام اسلام توجیه کنند. اسلامی که امروز «عقلانی» هم شده:

«[هاشمی] در خصوص رابطة منافع ملی و احکام اسلامی [اظهار داشت] دستورات اسلام در این خصوص کاملاً عقلانی است، و می‌گوید در تزاحم مصالح باید مصلحت اقوی را در نظر گرفت.»

بله، و طی این 29 سال، همچنان که شاهد بودیم، «مصلحت اقوی»، همان تاراج نفت، افزایش بهرة بانکی جهت فلج کردن تولید، و تبدیل کشور ایران به یک بازار مصرف تمام و کمال جهت تولیدات غرب بوده. بازار مصرفی که از کالاهای تجاری و صنعتی، تا تولیدات مبتذل فرهنگی غرب در آن یافت می‌شود! ابتذال فرهنگی، همانطور که گفتیم در غرب تولید می‌شود، و از طریق واسطه‌ها و دلالان، و با تکیه بر جنجال رسانه‌ای، با موفقیت فراوان به ایران صادر می‌گردد. بهترین نمونة آن،‌ فیلم «پرسپولیس» است که، در چارچوب تبلیغات فرهنگی ناتو، و به نام «ساتراپی» ساخته و پرداخته شد. پیشتر گفتیم که خیل تبلیغات‌چی‌های فرانسه به همراهی کاترین دونوو، جهت گدائی اسکار برای این فیلم حتی راهی ینگه دنیا هم شدند. و جهت رعایت احتیاط، در کشور فرانسه هم طبالی فراوانی برای این فیلم صورت دادند، تا اگر همای «اسکار» بر سر این فیلم ننشست، حداقل جایزة «سزار» فرانسوی‌ها را نصیب آن کنند، و کاترین دونوو و دخترش، که صدای خنک‌شان را در این فیلم می‌شنویم، از این‌راه «نانی به کف آرند!» و اما از ویترین ابتذال هنر هفتم، به بحث شیرین آش نذری باز می‌گردیم، که محصول «پژوهش‌های علمی» خرده‌پاهای محفل نوبل در جمکران است.

به یاد داریم که فردی به نام آسیه امینی، از لائیک‌ها خواسته بود به «جنبش آش» بپیوندند، چون مطالبات لائیک‌ها و آش‌گرایان را هم‌سو تفسیر کرده بود. در پاسخ به مطلب خانم امینی، عیال حبیب الله پیمان، مرضیه مرتاضی لنگرودی، به پیروی از ترهات سروش، «اسطوره‌زدائی» از دین را «واجب» خوانده، خواهان «دین عقلانی» شده بودند. ولی امروز، در سایت سردار اکبر در تبعید، مطلبی از نوشین احمدی خراسانی در اینمورد منتشر شده، که در چرندبافی، گوی سبقت را حتی از مرتاضی لنگرودی هم ‌می‌رباید.

نوشین احمدی خراسانی، از آن قماش فعالان فمینیست است که مصالح زنانه را بر مصالح کل جامعه مقدم می‌شمارد! از جمله، به پلیس‌های زن می‌گوید، وظائف خود را نادیده گرفته، چشم بر تخلفات زنان ببندند! بله، این هم نوعی از «فمینسم»، ویراست جمکران است، که نه تنها پاسخگوی بی‌نظمی و رفتار غیرمسئولانة خود نیست، ‌ که زنان دیگر را هم به عدم رعایت قانون دعوت می‌کند، حتی زنان پلیس، که مأموریت دارند «نظم» را برقرار کنند!

نوشین احمدی، ظاهراً روزنامه نگار است و فمینیست. اما در واقع از هوچی‌های اسلام پرستی است که سعی دارند مطالبات زنان را به بیراهه بکشانند، ‌ تا چارچوب توحش اسلامی حکومت محفوظ بماند. نوشین احمدی، در تمامی تحرکات آشوب‌طلبانة‌ دارودستة رفسنجانی حضور فعال دارد. برای پاسدار اکبر اشک می‌ریزد، شیرین عبادی را مدافع حقوق زنان می‌خواند، و بر «چندصدائی» یا تکثر روز زن نیز پافشاری می‌کند! به زبان ساده‌تر، خواهان جایگزین کردن 8 مارس با روز 22 خرداد، یا هر روز دیگری است، تا بتواند جنبة جهانی مطالبات زنان را بکلی نفی کرده، و نوعی مطالبات حرمسرائی و درونمرزی، برای زن ایرانی در اسارت اسلام به ارمغان آورد. چون به زعم نوشین احمدی‌ها، تأکید ما بر روز 8 مارس، «مطلق‌گرائی» است! البته، از این پریشان‌گوئی‌ها نمی‌باید متعجب شد. چرا که، نویسندة گرامی، «مطلق» را با «جهانی» در ترادف قرار داده‌اند! حال آنکه آنچه «جهانی» است، به دلیل پویائی جهان، و رهائی از قید حکومت‌های مطلقة اسلامی، بنابرتعریف، در تضاد با «مطلق» قرار خواهد گرفت. مسلماً نوشین احمدی می‌داند که «مطلق»، نافی «تاریخی‌ات» است، و 8 مارس، بر خلاف روزهای «فاطمه» و «زینب» و 22 خرداد کذا، ارجاع به واقعه‌ای تاریخی دارد! و همزمان یادآور «همبستگی» جهانی زنان است، و نه «همدستی» زنان گروه شیرین عبادی! همبستگی جهانی زنان، در مطالبات حقوق اولیة انسانی، و نه در مطالبات حقوق «برابر» فمینیست‌های اسلامی،‌ در چارچوب قانون اساسی توحش دین‌باوران شیعی‌مسلک!

البته نوشین احمدی اهمیت همبستگی جهانی را درک نمی‌کند، چرا که مطالبات امثال ایشان، تأکید بر اهداف حقیرانة محفل نوبل دارد. برخلاف امثال نوشین احمدی، مسئلة ما با حاکمیت اسلامی، به هیچ وجه این نیست که «حقانیت» مطالبات زنان را به مشتی دستاربند و بی‌دستار پادوی استعمار «ثابت» کنیم! به هیچ عنوان! خیر نوشین‌جان! مطالبات ما برخورداری از «حقوق برابر اسلامی» نیست! کور خوانده‌اید! مطالبات ما برخورداری از «حقوق انسانی» است. همان انسانی که چه زن و چه مرد، در اسلام شما، اصولاً به رسمیت شناخته نمی‌شود. پس بهتر است «سفسطه» و شاید هم «مغلطه» را کنار بگذارید، و با توسل به کلیشه‌های «صدمن‌یک‌قاز» فمینیست‌های دینی بلاد غرب، «تقدس» 8 مارس را برای ما مطرح نکنید! ما هیچ تقدسی به رسمیت نمی‌شناسیم، ولی نمی‌پذیریم که امثال سرکار، که تا مغز استخوان به زنجیر تقدسات وارداتی از غرب گرفتار آمده‌اید، جهت به بیراهه کشاندن مطالبات زنان، با فاشیست‌های «تحکیم وحدت» همدست شوید، و با تجمع غیرمجاز، ‌ روز 22 خرداد برای زن ایرانی رقم بزنید، و مطالبات حقیرانة خود را نیز، با این نمایشات سیاسی، بر کل زنان ایران تحمیل کنید.

به همین دلیل است که ما نمی‌پذیریم ریزه‌خواران محافل مذهبی غرب در ایران، ‌ خواهان چند صدائی در «روز زن» شوند. چرا؟ چون همانطور که بارها گفته‌ایم، مطالبات ما، مطالبات فمینیست‌های گروه عبادی را «شامل» می‌شود. ولی مطالبات فمینیست‌های محفل نوبل با مطالبات ما در تضاد قرار می‌گیرد! این یک نکتة پیش‌پاافتاده است، که امثال فاطمة حقیقت‌جو، یا نوشین احمدی از درک آن عاجزاند. در واقع برای ما در ایران، روز 8 مارس، به دلیل پیشینة تاریخی و همبستگی جهانی زنان کفایت می‌کند، همچنان که روزجهانی کارگر، همان اول ماه مه باقی خواهد ماند. ولی نه به دلیل «تقدس» این روزها!

چه کسی ادعا می‌کند، گرامیداشت سالروز یک «حرکت تاریخی»، در مسیر تأمین «حقوق انسانی» زنان و یا کارگران می‌تواند «تقدس» داشته باشد؟ این ادعا فقط از کسی برمی‌آید که نداند «حقوق انسانی» در تقابل کامل با هرگونه «تقدس» ‌قرار می‌گیرد، چون انسان «مقدس» نیست! سرکار خانم احمدی، روزنامه‌نگار محترم حکومت اسلامی! ما نمی‌پذیریم که امثال بهاره هدایت‌ها و نوشین احمدی‌ها، جهت خوش خدمتی برای محافل فاشیست غرب، هر روز جهت مطالبات «اسلامی» خود، تجمع غیرمجاز به راه اندازند، و به شیوة امام‌شان «روز زن» برای ما ملت «تعیین» کنند، و لائیسیته را، بیشرمانه «دین‌ستیز» بخوانند. ما با اعتقادات مذهبی دیگران سر ستیز نداریم، چرا که این اعتقادات را «فردی» می‌دانیم. ما برای رهائی از زنجیر «سنت‌های زن ستیز» و «مقدس» تلاش می‌کنیم. شما که «مطالبات اسلامی» دارید، بهتر است در «جای خود» قرار بگیرید، و با هدف «حذف» مطالبات فراگیر زنان لائیک، جنجال به پا نکنید. چرا که، این کارها، همچون تبلیغ برای «تقدیرگرائی»، با توسل به یک مصراع از شعر فروغ فرخزاد، فقط شیادی و عوامفریبی است. تا آنجا که ما می‌دانیم، فروغ فرخزاد ادعای پیامبری و امامت نکرده بود! کسی را هم به دین خود نخوانده بود، و سروده‌های خود را از دهان جبرئیل نشنیده بود! پیوند زدن سروده‌های فروغ به پختن آش نذری، لجن پراکنی موذیانه است. و لجن پراکنی، یکی از شیوه‌های شناخته شدة ساواک است. این شیوة «مقدس» را به روزنامه نگاران «خودی»، از قبیل شیخ مسعود بهنود نیز می‌‌آموزند، چون جهت به ابتذال کشاندن، از شروط لازم و کافی است.

و اما بازگردیم به پختن آش نذری توسط افراد. در عرصة اعتقادات شخصی، آش پختن کسی به دیگران اصلاً مربوط نمی‌شود! نه به مرضیه مرتاضی‌ها، و نه به دیگر جارچی‌های «دین عقلانی»! ولی همین مراسم را نمی‌توان تحت عنوان فعالیت اجتماعی جهت تأمین حقوق زنان مطرح کرد. همانطور که در مورد مطلب خانم امینی هم گفته شد، مطالبات زنان هیچ ارتباطی به پختن آش نذری ندارد، ولی هر کس می‌خواهد حق و حقوق خود را با پختن آش تأمین کند، «آزاد» است. در ضمن این مراسم به کشور ایران محدود نمی‌شود. ایتالیائی‌ها هم جهت پیروزی تیم فوتبال‌شان، در موسم «مسابقات» دیگ‌های صد‌منی اسپاگتی در خیابان‌ها «علم» می‌کنند! بله، نگرش «قضا قدری»، پیوندی ناگسستنی با «شکم» داشته و دارد. «مؤمنان»، وقتی دستشان از همه جا کوتاه می‌شود، به شکم‌چرانی و ورد خواندن می‌پردازند! اما پیوند زدن چنین مراسمی به اشعار فروغ مهارت فراوان می‌طلبد!

نوشین‌جان! چگونه می‌توان از یک مصراع شعر، به اعتقادات عمیق سراینده پی برد؟ فروغ در شعری گفته، کسی می‌آید، «که مثل هیچکس دیگر نیست». بسیار خوب! کسی که مثل هیچکس دیگر نیست، هر ناشناسی می‌تواند باشد! شما از کجا کشف کرده‌اید که فروغ به دلیل سرودن این یک مصراع، دیدگاه «آخرالزمانی» داشته، و «تقدیرگرا» بوده؟ به فرض که فروغ فرخزاد تقدیرگرا بوده، اعتقادات فردی فروغ فرخزاد، به خودش مربوط است، نه به فمینیسم. با پای گذاشتن در این مسیر، به زودی خواهیم دید که فروغ را هم مانند «حافظ» و «مولوی»، مسلمانی متعهد و مکتبی معرفی خواهند کرد! البته اطمینان دارم که هدف سرکار از مطرح کردن اعتقادات فرضی فروغ فرخزاد، فراهم آوردن زمینه برای چنین تبلیغاتی نیست! در هر حال نوشین‌جان، فروغ هر «اعتقادی» داشته، برای ما لائیک‌ها اهمیتی ندارد! مهم سروده‌های زیبای فروغ در زبان فارسی است، که تنها «زبان زنانة» ادبیات معاصر ایران است، و با «زن مدرن»، تصویری که بعضی‌ها سعی دارند بجای «زن آزاد» بنشانند، هزاران سال نوری فاصله دارد. «آزادی» زن، قرار گرفتن در چارچوب مبهم «مدرنیسم»‌ نیست! آزادی زن، رهائی از زنجیر «سنت‌های مقدس» است، که در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی بر او تحمیل شده. همان قانون اساسی‌ای که هیچیک از مدافعان دین پرست میدان «دموکراسی دینی»، از قبیل عبادی یا عبدالکریم لاهیجی، هیچگونه اشاره‌ای به آن نمی‌کنند.

حتی جرج بوش هم که دیروز در برابر کنگره به ما مردم ایران ابراز عشق و محبت کرد، و به سرزنش حکومت اسلامی پرداخت، به قانون اساسی این حکومت اشاره‌ای نکرده. چون این قانون همان قانونی است که با بمب و موشک به مردم افغانستان و عراق تحمیل شده! و به زعم محافل استعماری با «سنت‌های ما» هماهنگی کامل دارد! جرج بوش هم دیروز گفت، که با ما اختلافی ندارد و به سنت‌های ما احترام می‌گذارد! ولی نگفت به کدام «سنت‌های ما»! چون «سنت‌های ما»‌، مانند «مصلحت اقوی» است، و هر کدام برای منافع استعمار لازم باشد، مانند «سنت‌های مقدس»، «محترم‌» شمرده خواهد شد! اتفاقاً پس از مطالعة متن سخنرانی جرج بوش به این نتیجه رسیدم که وی نیز مانند خانم بیات، مادر جلوه جواهری، «تقدیرگرا» است، و منتظر است، دست خداوند «آزادی ما» را تأمین کند:

«ما به سنت‌ها و تاریخ شما احترام می‌گذاریم. در انتظار روزی هستیم که به آزادی دست یابید [...].»

جرج بوش عزیز! ما هیچ نیازی به احترام شما نداریم! آن «آزادی» مورد نظر شما هم، خواستة ما نیست! و به نظر می‌رسد شرایط به ارتش شما اجازه نمی‌دهد که از طریق امثال نگروپونته، برای «آزادی ما» تلاشی صورت دهید. حال که همة راه‌ها به روی ارتش اسلام پرور آمریکا بسته شده، و دیگر هیچ امیدی به آزاد شدن ما ندارید، شاید بهتر است مانند خانم «بیات»، مراسم آش‌پزان در کاخ سفید به راه بیاندازید، و ضمن صلیب کشیدن، و ورد خواندن، از خداوند بخواهید ما را «آزاد» کند، تا باهم در خلیج فارس و دریای کاسپین «دوست» شویم! «دی‌یر» جرج بوش! باور کنید رد خور ندارد! جلوه جواهری، ‌آزادی خود را مدیون همین آش‌هاست. و اصولا همة طرفداران آمریکا در کشورمان، به پیوند ناگسستنی «آزادی» و «شکم» اعتقاد کامل دارند. به همین دلیل است که در این ایام، در رسانه‌های فارسی زبان، جز «مطالب شکمی»، هیچ نمی‌توان یافت.


دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۶

شیر و «شوالیه»!
...

اگر این روزها همة مخالف‌نمایان حکومت جمکران، شیفتة جمال بی‌مثال «لائیسیته» شده‌اند، ‌به این دلیل است که ارتش دین پرور ناتو، در منطقه تضعیف شده، و دیگر قادر به دفاع از اسرائیل هم نیست. مهم‌ترین دلیل «ابراز عشق» بعضی اسرائیل‌پرستان به «فلسطین»، در همین نکتة پیش‌پاافتاده قرار گرفته! بعضی اسرائیلی‌های ساکن بلاد فرنگ، اخیراً خواستار تابعیت فلسطینی شده‌اند! بله، جهت باد تغییر کرده!

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ فاشیست‌ها، این است که به صورتی کاملاً بی‌اراده جذب «قدرت» می‌شوند. بهتر بگوئیم، «شیفتگی» فاشیست‌ها در برابر قدرت، می‌باید بیشتر یک «واکنش غریزی» تحلیل شود،‌ تا یک عکس‌العمل «منطقی»! به زبان ساده‌تر، رفتار فاشیست‌ها در اجتماع به رفتار حیوانات وحشی در جنگل شباهت دارد، با یک تفاوت عمده! ‌حیوانات وحشی، در برابر «زور» عقب‌نشینی می‌کنند، تا موجودیت خود را حفظ کنند، حال آنکه فعلة فاشیسم در برابر زور دست به کرنش و اطاعت زده، به ستایش و تمجید هم می‌پردازد! این است یکی از برتری‌های «اشرف مخلوقات» به حیوانات: زورپرستی و تملق‌گوئی! و بی دلیل نیست که آخوندجماعت، از قول خدواند ابراهیم، چنین موجودی را «اشرف مخلوقات» می‌خواند. حال آنکه حیوان اگر در برابر زور عقب‌ می‌نشیند، هرگز «زورپرست» نخواهد شد! به عنوان نمونه، وقتی ماده شیر در برابر گلة کفتار قرار می‌گیرد، طعمة خود را رها کرده، دور می‌شود. ولی هرگز به لیسیدن پای کفتاران نمی‌پردازد،‌ و از «سخاوت» و «عدالت» کفتارها ستایش به عمل نخواهد آورد. یا به طور مثال، بر ضد کفتارها، با یوزپلنگ متحد نمی‌شود. و هنگامی که دست از پا درازتر به گلة خود باز می‌گردد،‌ نمی‌گوید،‌ امروز هیچ جنبنده‌ای در دشت ندیدم، یا دلم به حال کفتارها سوخت و شکار امروز را در راه خدا به آن‌ها واگذار کردم. اما در مورد «اشرف مخلوقات»، که بهتر است آن را «اشرف مفلوکات» بخوانیم، اوضاع کاملاً متفاوت است. آنهم در کشور استعمارزده‌ای چون ایران که،‌ صد البته به نکبت حکومت «اسلام استعماری» هم آراسته شده! در نتیجه، حکومت کذا مرتب باید دم از «استقلال» بزند، و پادوئی برای سازمان سیا را هم «استقلال» بخواند.

ولی در حکومت جمکران،‌ شرایط برای شیپورهای رسمی استعمار، از قبیل اطلاعات و کیهان، به مراتب دشوارتر از پادوهای آمریکا در وزارت امور خارجه شده. به طور مثال، کسانی که در رأس این رسانه‌ها قرار می‌گیرند، نمی‌توانند مانند منوچهر متکی، ادعا کنند که، «مطالب ما بد تفسیر شده!» به یاد داریم که منوچهر متکی در بلغارستان، جهت دم جنبانی برای شرکت «توتال» از مشارکت ایران در خط لولة «نابوکو» خبر داد. و گفتیم که این مواضع، نه جهت حفظ منافع ملی ایران، که در واقع جهت حفظ منافع آمریکا، در برابر روسیه اتخاذ می‌شود. نمی‌دانم امروز چه پیش آمد، که منوچهر متکی در تهران به خبرنگاران اعلام داشت، اظهاراتش در بلغارستان بد تعبیر شده! به گزارش سایت نووستی، مورخ 28 ژانویه 2008، جناب متکی فرموده‌اند، شرکت ما در خط لولة «نابوکو» برضد کشور دیگری نیست! البته متکی تا حدودی حق دارد! چون وزارت امور خارجة ایران در واقع حافظ منافع حاکمیت آمریکا است، و هرچه گاوچران‌ها فرمان دهند بی‌چون و چرا اطاعت خواهد کرد، بعد هم در صدد «توجیه» نوکری و مزدوری خود بر می‌آید. ولی همانطور که گفتیم، اوضاع برای ژنرال شریعتمداری در کیهان به مراتب دشوارتر است. چون باید بر خلاف طبیعت خود، که شیفتگی در برابر «زور» و «قدرت» است، به دفاع از جبهة ضعیف «همت» گمارد!

جبهة ضعیف، امروز جبهة ناتو و متحد آن دولت اسرائیل است، که حاکمیت جمکران نیز قسمتی از آن به شمار می‌رود. در مورد آمریکا و اسرائیل مشکلی برای «تیمسار» شریعتمداری و شرکاء پیش نمی‌آید، چون همانطور که می‌دانیم، حکومت دست نشاندة سازمان سیا، 28 سال است که به نبرد با آمریکا و اسرائیل مشغول شده! «اشکال» وقتی بروز می‌کند که، مسائل داخلی مطرح می‌شود و روزی‌نامه کیهان ناچار است، جهت حقنه کردن شبه اصلاح طلبان شیاد به ما ملت، آن‌ها را «شوالیة ناتو» خوانده، و به «مدرنیته»، «لائیسیته» و «صادق هدایت» پیوندشان دهد! البته در «لائیسیتة» محمدرضا خاتمی، ابراهیم یزدی یا سحابی نمی‌باید تردیدی داشت! به ویژه ابراهیم یزدی که، برپائی نماز جماعت را، یکی از تجلیات «مردم‌سالاری» به شمار آورده، و در راستای فرمایشات «مقام معظم» رهبری، شرکت در «انتخابات» را هم از جمله «حقوق شهروندی» در نظام جمکران می‌داند. ولی تبلیغات پاسدار شریعتمداری، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از دارودستة خاتمی، بر سازمان ناتو و رامین جهانبگلو متمرکز شده.

در مورد رامین جهانبگلو پیشتر توضیح داده‌ایم، و گفتیم که ایشان «فیلسوف» بارگاه خاتمی، و در واقع به تبلیغ فلسفة الهی مشغول‌اند! هدف اصلی جهانبگلو از فلسفه‌بافی،‌ جایگزین کردن سراب «حقیقت» با «واقعیت» است. در هر حال، همانطور که پیشتر هم اشاره شد، جهانبگلو را می‌باید تبلیغاتچی استعمار دانست، در غیراینصورت، همچون داریوش شایگان، سر از خیمة محمدخاتمی به در نمی‌آورد. البته سابقة جناب شایگان از امثال جهانبگلو به مراتب درخشان‌تر است. ایشان در دورة پهلوی، از مقربان دستگاه بودند، و به محض مشاهدة نشانه‌های تغییر مسیر باد، «مخالف» شدند، و وقتی نان‌شان در حکومت اسلامی کمی تا قسمتی «آجر» شد، در فرانسه کتابی قلمی کردند و تمجید فراوان از کودتای «آیرون ساید» به عمل آوردند! چون بر اساس محتویات این کتاب، «استاد» شایگان، در جمال کودتای کذا «مدرنیته» مشاهده فرموده بودند! پیشتر گفتیم که شیپورهای استعمار سعی دارند، سنت شکنی استعماری و «مدرنیزاسیون» را در ترادف با «مدرنیته» قرار دهند، تا به این ترتیب سنت شکنی و گسست استعماری را در ایران «توجیه» کنند.

و اما بازگردیم به پاسدار شریعتمداری خودمان که تلاش دارد ارتش ناتو را مدافع «لائیسیته» معرفی کند! آنهم در شرایطی که، این ارتش جنایتکار، با اشغال نظامی افغانستان و عراق، به زور سرنیزه در این کشورها «حکومت اسلامی» به راه انداخته، و یک قانون اساسی، مشابه قانون اساسی توحش جمکران نیز بر مردم این کشورها «حقنه» کرده! به همین دلیل است که می‌گوئیم کار پاسدار شریعتمداری زار است! چون امروز اگر کسی ادعا کند سازمان ناتو مدافع «لائیسیته» است، همه در سلامت عقل‌اش شک خواهند کرد. ولی چه می‌شود کرد، «ژنرال» شریعتمداری، مامور است و معذور، و از آنجا که مأمور استعمار است،‌ به افتخار مزدوری نیز نائل می‌شود.

در شرایطی که ایالات متحد سخت تضعیف شده‌، و اسرائیل نیز قادر نیست با جنگ افروزی از منافع غرب در منطقه حمایت کند، رسالت کیهان در این خلاصه شده، که اصلاح طلبان دست پروردة غرب را به عنوان «اوپوزیسیون» به خورد ما ملت بدهد! به همین دلیل است که شورای نگهبان با رد صلاحیت گستردة شرکای جنایتکار حکومت جمکران، زمینه ساز اعتراض گستردة گروه بهزاد نبوی، مشارکتچی‌ها و دیگر هوچی‌های آبدارخانة سازمان سیا شده، و باعث می‌شود که خاتمی، کروبی و رفسنجانی ملاقات‌های «هیجان‌ا‌نگیزی» نیز با مقام معظم رهبری داشته باشند، ‌تا «انتخابات آزاد» داشته باشیم! چون این سه شیخ شیاد، باز هم می‌باید نقش اوپوزیسیون دروغین حکومت جمکران را بازی کنند. ولی سه شیخ کذا می‌باید به یک سئوال پاسخ دهند، سازمان ناتو که در عراق و افغانستان زمین‌گیر شده، تا کی می‌تواند از این نمایش مسخره و تکراری حمایت کند؟



یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۶

سماق آسمانی!
...

امروز می‌پردازیم به جنگ‌طلبی فعلة استعمار در نماز علفزار، مورخ 25 ژانویة 2008. اما پیش از پرداختن به مطالبات استعمار از ملت ایران، لازم است در مورد فعالیت‌های دانشجونمایان ریزه‌خوار ساواک توضیح مختصری بدهیم. ما از «مطالبات قانونی» دانشجویان حمایت می‌کنیم. به زبان ساده‌تر، زمانی که این مطالبات به امور دانشجوئی ارتباط داشته، و «از طریق قانونی» ابراز شود. خارج از این چارچوب، هیچ‌ نوع فعالیت دانشجوئی‌ را تأئید نخواهیم کرد.

پنجم بهمن‌ماه سالجاری، در کوی دانشگاه تهران، گروهی به «کیفیت بد غذا» اعتراض داشتند، و بجای اعتراض رسمی به مسئولین، و پیگیری این مسئله از طریق قانونی، به شیوة لات‌سالاران «تجمع» فرموده‌اند! البته تجمع آرام! ولی همین «تجمع آرام» باعث شد، تا «کاسورهای» ساواک، انبار مواد غذائی کوی دانشگاه را هم «غارت» کنند. «کاسورها»، گویا معادل 10 میلیون تومان کنسروماهی، برنج، روغن، چای، قند و شکر به سرقت برده‌اند. به گزارش «خبرهای 16»، مورخ 7 بهمن‌ماه، همزمان با این غارت «حق طلبانه»، گروهی تلاش کردند، تظاهرات را به خیابان بکشانند. بله، این هم شمه‌ای از فعالیت‌های دانشجوئی در جمکران! فعلاً به برکت «لات‌بازی» دانشجونمایان، قتل یک دانشجوی کرد در زندان سنندج عملاً منتفی شده! بهتر است به ساواک جمکران و دانشجونمایان‌اش یادآور شویم که، رویای تکرار کودتای سیزده آبان و براندازی 22 بهمن را فراموش کنند! «جنگ سرد» به پایان رسیده، و به همین دلیل دارودستة خوئینی‌ها در سازمان دادن «کودتای 18 تیرماه» ناکام ماند. حال بازگردیم به «نماز دشمن شکن» که پس‌از 29 سال، و از طریق عربده‌جوئی برای حفظ منافع استعمار، موفق به شکستن کمر ملت ایران شده. و امروز هم که وابستگی حکومت گورکن‌ها به اسرائیل و آمریکا از پرده برون افتاده، سازمان تبلیغات اسلامی هنوز در عالم «جنگ سرد» یخ زده، و رویای «جهاد» در کلة پوک خود می‌پروراند. آنهم «جهاد غیرمستقیم»!

گورکن‌ها وقتی نمی‌توانند جهت گرم کردن تنور ارباب در کشورمان جنگ افروزی کنند، به دیگر نوکران آمریکا لعن و نفرین می‌فرستند؛ که مگر وجدان ندارید، مگر انسانیت نمی‌شناسید، ‌ مگر شرایط فلسطینی‌ها را نمی‌‌بینید، چرا جنگ نمی‌کنید، که ما هم بتوانیم به بهانة کمک به فلسطینیان، جهت اثبات وفاداری به سازمان سیا، ذخایر ارزی حاصل از تاراج نفت را جهت خرید اسقاطی‌های ارتش ناتو به اربابان خود تقدیم کرده، یادی از ایام شیرین جنگ 8 ساله کنیم!

بله، این بود شمه‌ای از مهم‌ترین مطالبات سازمان ناتو، که روز جمعه 5 بهمن‌ماه سال‌جاری، به همت سازمان استحماری تبلیغات اسلامی، از طریق خطبه‌های سراسری علفزار برای ما ملت پخش شد. این مطالبات بیشرمانه، در شرایطی مطرح می‌شود که سازمان جنایتکار ناتو، از وحشیگری دولت مفلوک اسرائیل علیه فلسطینیان حمایت کامل به عمل می‌آورد، و همین امر باعث شده که گورکن‌ها در جمکران به یاد «وجدان»، «انسانیت» و «اخلاق» بیافتند، و این مفاهیم را به «اسلام» هم وصله کنند! مجری سیرک علفزار این هفته در تهران، آخوند جنتی، ‌ دبیر شورای نگهبان بود. وجه تسمیة شورای نگهبان، این است که این شورا در کشورمان وظیفة «سگ نگهبان» استعمار را بر عهده دارد. و باید اذعان کنیم که در این مدت، به بهترین وجه از عهدة وظائف محوله بر آمده. ولی اگر سگ به «وفاداری» شهرت دارد، شورای نگهبان بسیار حق ناشناس است! و به دلیل همین حق ناشناسی، امروز صلاحیت «برادر» بهزاد نبوی را هم رد کرد! این بهزاد نبوی، که با حمایت اسرائیل، اینهمه برای حکومت آخوندها فداکاری کرد، از اشغال سفارت آمریکا رسماً حمایت کرد، بمب گذاشت، تصفیه کرد، مذاکرات مفتضحانة الجزایر به راه انداخت، با مجاهدین خلق، جنگ صلیبی شروع کرد، و از همه مهم‌تر، در شیپور ادامة جنگ همه روزه دمید، امروز که دولت «دوست» و «برادر» اسرائیل، پس از جنگ 33 روزه در بحران فرو افتاده، شورای نگهبان هم نمکدانش را شکست و «صلاحیت‌» وی را تأیید نکرد. و دو روز پیش هم دبیر همین شورا، برای گلة نمازگزاران حکومتی، سخنرانی بسیار شیوائی در باب انسانیت و اخلاق ایراد نمود!

آخوند جنتی، این شیخ پلید و نابکار، که مانند همة آخوندهای سیاست‌پیشه، تار و پودش را مدیون استعمار است،‌ به سران کشورهای اسلامی «اعتراض» کرده، که چرا «انسانیت» را از محمد نمی‌آموزند! چون در بی‌بی‌گوزک‌های «مید.این‌.یو.اس» چنین آمده که هر کس مسلمان است، «انسانیت» و «اخلاق» و «وجدان» هم دارد. و این صفات به طور مادرزاد در همة مسلمانان دیده می‌شود! و هر کس هم پس از تولد مسلمان شود، بلافاصله، ژن‌های‌اش دچار تغییر و تحول شده، به این خصوصیات «اسلامی»، آراسته می‌شود!

در روایات آمده، هنگامی که خداوند تبارک و تعالی مشغول بازی با «لجن» بود ـ همان لجنی که قرار بود آدم را از آن بیافریند ـ به آن قسمت از لجن‌ها که قرار بود به «ژن‌های آدم» تبدیل شوند، و بعدها از طریق ابراهیم، به «اسماعیل» منتقل شده، و آخر کار به محمد برسند، چند قاشق سوپ‌خوری «انسانیت»، «وجدان» و «اخلاق» اضافه کرده، و بعد با «میکسر»، حسابی آن‌ها را «مخلوط» کرد. به طوری‌که خودش هم وقتی به لجن‌ها ‌نگریست، قادر نبود انسانیت و اخلاق و وجدان را از لجن تشخیص دهد. خلاصه کنیم، خداوند ابراهیم به این ترتیب انسانیت و اخلاق و وجدان را حسابی لجن‌مال کرد! و بعدها سازمان سیا، فناوری «لجن‌پراکنی» را از مسلمین فرا گرفت، و به ساواکی‌ها آموخت. ولی آخوندهای کلیسا، برای حفظ آبروی خداوند، و در واقع جهت کش رفتن «انسانیت»، «وجدان» و «اخلاق»، در بی‌بی‌گوزک‌های‌شان ادعا کردند که خداوند، انسان را از خاک یا بهتر بگوئیم از «غبار» آفرید!

تفاوت خاک، یا غبار با لجن این است که، «لجن» رطوبت دارد، ولی خاک، و به ویژه غبار فاقد حتی یک مولکول آب است! به این ترتیب کشیش‌های نابکار پس از خشک کردن لجن‌ها، انسانیت، وجدان و اخلاق را از آن جدا کردند و گرد و غبارشان را زدودند. سپس آنها را به فلسفة مدرن افزوده، ادعا کردند، این ارزش‌ها را مسیحیت غرب به جهانیان معرفی کرده. حال آنکه مسیحیت مانند اسلام و یهودیت، اصلاً فلسفه ندارد. و خلاصه بگوئیم، اگر فلاسفة یونان باستان نبودند، از توماس آکویناس تا ملاصدرا، همگی باید به مکیدن سماق می‌پرداختند. آنهم در صورتی که سماق در دسترس‌شان قرار می‌دادند! چون هنوز بیهقی از «تاریخچة سماق» برایمان هیچ ننوشته! و فلاسفة جمکران در داخل، هنوز پژوهش‌های‌شان را در مورد سماق منتشر نکرده‌اند. البته در بلاد فرنگ، هستند «روشنفکرانی» که تلویحاً اشارات مکرری به سماق داشته و دارند. به عنوان نمونه، پاسدار اکبر از وقتی به ینگه دنیا رفته، پیوسته از «رژیم سلطانی» یاد می‌کند، بدون اینکه آشکارا به مخاطب بگوید، سلطانی کذا، «برگ» است، یا «کوبیده»، یا هر دو با هم؟!

بله فاشیست‌ها حتی پیرامون امر مقدس «چلوکباب» هم هاله‌ای از ابهام ایجاد می‌کنند، تا ما ملت «حق انتخاب» میان «برگ» و «کوبیده» نداشته باشیم. همانطور که پس از براندازی 22 بهمن سال 57، «حق انتخاب» ما به «نظام سلطانی»، «آری یا نه»، محدود شده بود، و نهایتاً دیدیم که سلطانی کذا، نه برگ داشت، نه کوبیده! بلکه تماماً «سماق» بود، آنهم با هسته! چه سماقی! سماق جاودان! 28 سال است ملت ایران به مکیدن «سماق الهی» مشغول است، و نه تنها از حجم «سماق» کذا ذره‌ای کاسته نشد، که روز به روز هم به میزان آن افزوده می‌شود.

آری! «سماق الهی»، مانند بدهکاری ملت ایران به آخوند جماعت و بانک جهانی است! هر چه بپردازد، بدهکارتر می‌شود. همة این مصیبت‌ها به این دلیل بر ما ملت تحمیل شده که این کشیش‌های نابکار، با خشک کردن «لجن الهی»، «انسانیت»، «اخلاق» و «وجدان» را از «ژن محمد» جدا کردند! در نتیجه «سماق الهی» برای آنها، مانند «جنگ» به «نعمت الهی» تبدیل شد! هر چه مسلمین سماق بمکند، سازمان ناتو سود بیشتری خواهد برد. و حکمت چرندیات جنتی مکار همین است:

«[جنتی] خطاب به آنها [سران کشورهای اسلامی] گفت: مگر شما انسانیت و اخلاق و وجدان خود را از دست داده‌اید؟ مگر شما مسلمان نیستید. [پیغمبر]‌ فرموده است هر کس نسبت به امور مسلمانان بی‌تفاوت باشد مسلمان نیست.»

آخوند جنتی، که 28 سال است در کشورمان، در کمال خونسردی، قاچاق مواد مخدر، برده فروشی و جنایت و چپاول را نظاره می‌کند، حق و حساب می‌گیرد، و «نماز» می‌خواند، امروز به گاز گرفتن پاچة سران عرب مشغول شده، تا شرایط اسفبار مردم ایران را، در پس پردة جنجال فریبکارانه برای فلسطینی‌ها پنهان کند. این سخنان بیشرمانه در شرایطی ایراد می شود که مردم فلسطین، علیرغم شرایط جنگی، از نظر حقوق اجتماعی به مراتب از ما ملت وضعیت بهتری دارند. گروه حماس که به «تندروی» معروف است، نه گشت انصارالله دارد، نه زنان و مردان را به دلیل رنگ و طرح لباس‌شان در کوی و برزن کتک می‌زند، نه سنگسار در کشور به راه انداخته، و نه دست و پای مردم را قطع می‌کند، و از همه مهم‌تر، سازمان منفور تبلیغات اسلامی هم در فلسطین درست نکرده. پس جنتی، دبیر شورای نگهبان جمکران، بهتر است بجای زل زدن به فلسطین، به نعلین خون‌آلود خود نگاهی بیاندازد، و بداند که شیوخ شیعی مسلک جمکران در وحشیگری نسبت به مردم ایران، گوی سبقت را حتی از ارتش اسرائیل هم ربوده‌اند. چون اسرائیل با فلسطینیان در جنگ است، ولی امثال جنتی، به برکت کودتای سازمان ناتو، در ایران به حاکمیت رسیده‌اند، تا ضمن «جهاد زبانی» با آمریکا، ثروت‌های ما ملت را هم غارت کنند. و امروز که جنتی نمی‌تواند برای جنگ از مردم ایران مایه بگذارد، به خشتک «علمای اسلام» آویزان شده:

«ای علمای اسلام [...] چرا برای نجات مستضعفان به جنگ نمی‌روید؟»

البته سوز و گداز جنتی و شرکاء در واقع برای اسرائیل است، نه برای مردم فلسطین! چون اگر جنگی به راه افتد، دولت اولمرت می‌تواند با نادیده گرفتن توافق‌های «آناپلیس»، از مرگ حتمی نجات یابد. بله، در ادامة مذاکرات «آناپلیس»، جرج بوش ناچار شد، رسماً از اسرائیل بخواهد ضمن پرداخت خسارت به فلسطینی‌هائی‌که، به دلیل تشکیل کشور اسرائیل، ناچار به ترک فلسطین شده‌اند، به مرزهای سال 67 بازگردد! و دلیل نفرین و نالة دستاربندان در واقع این است که اربابانشان در آمریکا و اسرائیل تحت فشار قرار گرفته‌اند:

«نفرین و مرگ بر آنانی باد که در آناپلیس نشستند [...]»

می‌بینیم که سازمان تبلیغات اسلامی، چگونه برای‌مان نعل وارونه می‌زند، تا شیوخ جمکران را طرفدار مردم فلسطین جلوه دهد. البته آخوند جنتی در نماز علفزار به تاریخ ایران هم پرداخته! و به این نتیجه رسیده که پنجاه سال قبل از براندازی«شکوهمند» بهمن 57، یا بهتر بگوئیم از سال 1929، یکنفر در مملکت ایران ارزش نداشته! می‌دانیم که کودتای کلنل آیرون‌ساید در ایران به سال 1921 باز‌می‌گردد. به عبارت دیگر، به زعم شیوخ جمکران، پس از گذشت 8 سال از کودتای استعمار انگلیس، یک مرتبه اوضاع مملکت «خراب» می‌شود:

« دوران پنجاه سالة قبل از انقلاب [را] مورد مطالعه قرار دهید. در آن‌زمان یک نفر در این مملکت ارزش نداشت و سیاست‌های بیگانه حکومت می‌کرد. [...] هر انتخاباتی برگزار می‌شد، ‌هر کسی که آنها می‌خواستند بر سر کار می‌آمد [...]»
!

بله مدرس، مصدق، و ... همه به خواست استعمار در مجلس شورایملی حضور یافتند. ما هم می‌دانیم، قبلاً هم گفته بودیم! ولی نمی‌دانیم چرا سازمان تبلیغات اسلامی کودتای آیرون ساید را مبداء حضور بیگانه در ایران به شمار نمی‌آورد! و چرا دستاربندان نابکار، 8 سال پس از کودتا، ناگهان متوجه حضور بیگانه می‌شوند! شاید به این دلیل که «انتخابات» جمکران قرار است روز 24 اسفند، روز تولد پهلوی اول برگزار شود! و از این جهت ، «شیخ مهدی خاموشی» محض احتیاط، ترجیح داده در مورد کودتای 1921، «خاموشی» گزیند، تا اگر رضا پهلوی به ایران بازگشت، سید مهدی را از ریاست سازمان تبلیغات اسلامی برکنار نکند، و مانند کلنل رضاخان هوای آخوندهای ریزه‌خوار استعمار را داشته باشد. که گفته‌اند «احتیاط شرط عقل است»! اما اختراع تاریخ، نشانة حماقت و بلاهت! این نوع تاریخ را حتماً «تاریخ سلطانی» خواهند خواند! چون از نظر تاریخی، نامربوط و مهمل است، و از نظر «سلطانی»، «سماق»‌ فراوانی نصیب سازمان تبلیغات اسلامی خواهد کرد.