شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹


«پان» و پکن!
...
برای تحریف و تخریب دمکراسی سگ‌های‌هار استعمار دو سنگر کاذب حق و باطل بر پا کرده‌اند. یک گروه می‌کوشد دمکراسی را با کفر و ارتداد در ترادف قرار دهد، و تلاش گروه دیگر بر جایگزینی دمکراسی با جمع‌گرائی، پوپولیسم و ملی‌گرائی تمرکز یافته. اعضای هر دو سنگر توحش خواهان حاکمیت «پان» بر انسان‌اند، «پان» اسلامیسم، پان ایرانیسم، و ... و بهتر بگوئیم، پان ویرانیسم!

در اسطوره‌های یونان، «پان»، خداوند جمع مضطرب، هراسان و خشمگین است. ساده‌تر بگوئیم، «جمع هیستریک» فرمانبردار «پان» به شمار می‌رود. زمانیکه «پان» بر انسان‌ها چیره ‌شود آن‌ها را از انسانی‌ات تهی کرده به «گلة وحوش» تبدیل‌ می‌کند. واژة «پانیک»، به معنای هول و اضطراب، که از ترکیب «پان» با پسوند «ایک»، به مفهوم «مرتبط با» به دست‌آمده، نشان تجلی خشم «پان» در انسان است. فردی که دچار «پانیک» می‌شود رفتار وحشیانه از خود بروز می‌دهد. در زبان‌های لاتین و ژرمانیک، واژة «پان» به عنوان «پیشوند» و در مفهوم «کل» و «تمام» نیز به کار گرفته شده. حال که به طور خلاصه با «پان» آشنا شدیم، می‌توانیم تقابل آن را با «انسان» و انسان‌محوری دریابیم و بدانیم، «پان» در تضاد کامل با دمکراسی قرار می‌گیرد.

هدف از استقرار دمکراسی آزادی از اسارت باورها و توهمات مقدس جمعی جهت فراهم آوردن زمینة شکوفائی فردی‌ات انسان است. روشن‌تر بگوئیم، در یک نظام دمکراتیک انسان خارج از دوقطبی‌های مقدس و موهوم «حق» و «باطل»، «خیر» و «شر»، «مؤمن» و «مرتد» و... و دیگر ارزش‌های الهی قرار می‌گیرد. برای استقرار دمکراسی هیچ نیازی نیست که هفتاد میلیون ایرانی چارچوب حقوقی دمکراسی را بشناسند، فقط کافی است همه بدانند که در یک نظام دمکراتیک، اعتقادات مذهبی افراد «حریم‌ خصوصی» است و محترم شمرده می‌شود. دمکراسی به دلیل انسان‌محوری با اعتقادات مذهبی و باورهای «فردی» انسان‌ها نمی‌تواند در تقابل قرار ‌گیرد. به عنوان نمونه، دمکراسی مانع از مسلمان بودن کسی نمی‌شود، ولی به هیچ مسلمانی نیز اجازه نخواهد داد باورها و اعتقادات خود را ـ مذهبی یا غیرمذهبی ـ به دیگران تحمیل کند. به زبان ساده‌تر، قوانین دمکراتیک از سلطة باورهای جمعی به «انسان» ممانعت می‌کند. چرا که یک نظام دمکراتیک ضامن آزادی‌های فردی حتی در زمینة باور‌ها و توهمات مذهبی است.

امروز به وجه مشترک پاپ و پان‌ایرانیست‌ها پی بردیم! هر دو از «روز جهانی کارگر» بیزارند و هر دو برای ابراز مراتب دلخوری به صحرای کربلا می‌زنند. رهبر واتیکان ضمن زوزه و روضه برای «اخلاق»، خواهان دخالت دولت‌ها در اقتصاد شده، تا از این رهگذر بانک‌ها و شبکه‌های پولشوئی بتوانند به کسب و کار اخلاقی خود همچنان ادامه دهند و سرمایه‌گذاری در صنایع کاهش یابد. به زعم پاپ گویا دمکراسی‌های غرب تاکنون به نفع کلان‌سرمایه‌داران در اقتصاد هیچ دخالتی نکرده‌اند و به همین دلیل بحران پیش آمده! فکر نکنید «راتزینگر» هم امروز از غار اصحاب کهف خارج شده؛ به هیچ عنوان! ایشان نیز همچون دیگر آخوندها قیاس به نفس کرده مخاطب را ابله می‌انگارند. و اما جالب اینجاست که «پان‌ایرانیست‌ها» برای دفاع از تمامیت ارضی کشور روز اول ماه مه را برگزیده‌اند!

طی دهه‌ها سرمایه‌داری غرب به دروغ ادعا می‌کرد که دولت هیچ دخالتی در «بازار» ندارد. پس از بروز بحران و رسوائی نظام سرمایه‌سالاری که به دخالت آشکار دولت ایالات متحد جهت نجات بنیادهای ورشکستة مالی انجامید، «جرمن‌شپرد» ضمن تأکید بر این دروغ بزرگ که بحران مالی ناشی از عدم دخالت دولت در اقتصاد است، خواهان «دخالت دولت» به نفع بازار شده‌اند! می‌بینیم که نقاب فریب از چهرة پلید واتیکان، در مقام طرفدار بی‌قید و شرط نظام توحش سرمایه‌سالاری فرو افتاده. به گزارش فیگارو، مورخ 30 آوریل 2010، کاردینال راتزینگر فرموده‌اند، دولت‌ها باید برای سروسامان دادن به این اوضاع اسف‌بار دست به عمل بزنند و «اخلاق» را رعایت کنند!

خلاصه حضرت پاپ تلویحاً می‌فرمایند، آن‌ها که می‌گویند بازار بدون دخالت دولت خود را تنظیم می‌کند، اخلاق بین‌المللی را رعایت نمی‌کنند! به زعم ایشان این نظام اقتصادی بر منافع فردی و سودپرستی تکیه دارد و اخلاقی نیست! بله اکنون که طشت رسوائی لیبرالیسم دروغین غرب از بام افتاده، و دولت ایالات متحد نیز رسماً اعلام کرده از بنیادهای ورشکسته حمایت نخواهد کرد، شیون و زاری واتیکان به آسمان برخاسته:

«این بحران نشان داد که بازار اقتصادی بدون دخالت دولت و بدون رعایت اخلاق بین‌المللی قادر به تنظیم خود نیست [...] اقتصاد باید اخلاقی باشد.»


شنیدن این سخنان از زبان کاردینال راتزینگر به راستی لذتبخش است. این انسان‌نما که به گواهی دستخط‌اش، برای حفظ پرستیژ کلیسا، جنایات کشیش‌های کودک‌باره را سال‌ها پنهان داشته بود، اینک خواهان رعایت «اخلاق» در امور اقتصادی شده. حتماً امثال «ماسی‌یل» که با برخورداری از حمایت واتیکان از طریق «لژیون‌های مسیح» در 22 کشور شبکة «آموزشی» و فسادمالی و تجاوز به کودکان بر پا کرده بود خیلی به رعایت اخلاق اقتصادی اهتمام ورزیده که واتیکان به پرونده‌اش رسیدگی نمی‌کند! اما شیون و فریاد «جرمن شپرد» دلیل دارد!

واتیکان در تمام بنیادهای چپاول غرب سهیم است، و در واقع برای منافع خود اشک می‌ریزد. چرا که اگر دولت‌های غرب از بنیادهای ورشکستة مالی حمایت نکنند، نان واتیکان آجر خواهد ‌شد! به عنوان نمونه اگر راهی برای حل بحران یونان یافت نشود، تضعیف و فروپاشی منطقة یورو اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. بحرانی که به کشور ارتدوکس نشین یونان محدود نخواهد ماند و کاتولیک‌های پرتقال، اسپانیا و شاید ایتالیا را نیز در بر گیرد. در اینصورت کشورهای مذکور ناچار به خروج از منطقة یورو خواهند شد.

اگر ارتدکس‌های یونان از کنترل اتحادیة اروپا خارج شوند و این فروپاشی به پرتقال، اسپانیا، ایتالیا و... سرایت کند چه پیش می‌آید؟ تضعیف منطقة یورو در برابر منطقة روبل از یک سو‌، و تضعیف منطقة «دلار ـ یورو» در برابر گروه «بریک»، شامل برزیل، روسیه، هند و چین را شاهد خواهیم بود! می‌بینیم که جوزف راتزینگر بینوا یعنی پاپ «نازنازی» کاملاً حق دارد نگران «اخلاق اقتصادی» شود؛ گسترة منطقة نفوذ فاشیسم رو به کاهش گذارده. و هر چه فاشیسم تضعیف شود، از دامنة توحش و تقدس کاسته خواهد شد. نگرانی پان‌ایرانیست‌ها برای تمامیت ارضی کشور نیز ریشه در همین افلاس مقدس دارد: کاهش مقدسات در جامعة ایران! از آنجا که پس از سه دهه صحنه‌گردانی آخوندجماعت مقدسات دینی به مضحکة خاص‌وعام تبدیل شده برای سرکوب ملت ایران می‌باید مقدسات دینی را جهت ایجاد یک سنگر حق فراگیر با مقدسات بومی جایگزین کرد.

البته یک نکتة مهم را در نظر داشته باشیم، و آن اینکه سنگر حق برای پنهان داشتن «دکل نفت» ایجاد می‌شود. کافی است مردم همیشه در صحنه برای دریافت «حق» خود ضمن سردادن زوزة الله‌اکبر برای شهادت اعلام آمادگی کنند، تا بریتیش پترولیوم، توتال و دیگر اعضای محترم کنسرسیوم نیز «حق الهی» خود را دریافت دارند و تکه نانی هم نصیب مهرانگیز کار و شرکاء شود. مهرانگیز کار برای دریافت حق خود، از سطل زبالة آبدارخانة مک‌کارتیسم «حقوق» نوینی بیرون کشیده، تحت عنوان «حق نان!» با در نظر گرفتن بحران مالی در غرب و سن و سال ایشان، مسلماً بزودی شاهد انتشار مقالاتی در باب «حق نان و پنیر» و «حق دندان» هم خواهیم بود. و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، کم کم می‌رسیم به «حق پوره» و حق نورچشم و گوش‌شنوا و سرانجام حق برخورداری از کفن و تابوت و سنگ مزار! بگذریم، و بازگردیم به «پان» و ظهور پان‌ایرانیسم.

حال که برنامة‌ ایجاد سنگر حق «دینی» نقش بر آب شده، ساواک مفلوک جمکران برای ایجاد سنگر حق «بومی» به تکاپو افتاده. خلاصه بگوئیم، خلیج فارس دوباره در خطر است و ابرقدرت امارات تمامیت ارضی شوت‌وپرت‌ها و تمامیت «ارزی» قاچاقچیان القاعده و جمکران را تهدید می‌کند! البته با در نظر گرفتن حضور رزمناو «هاری ترومن» در خلیج همیشه فارس، جنجال‌وهیاهوی اخیر برای «هیچ» تعجبی ندارد. مانور سپاه پاسداران به برکت حضور رزمناو کذا در خلیج فارس امکانپذیر شد. البته پس از اینکه رزمناو «مسکو»‌ بندر «مسقط» را ترک کرد! بگذریم.

خلاصه جریان این است که چگونه می‌توان روز جهانی کارگر را در جمکران ماست‌مالی کرد؟ برای این پرسش پاسخ‌های فراوانی می‌توان یافت. نخستین راهکار همان بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر میرحسین است که ذکر «اسلام» گرفته بود. فراموش نکرده‌ایم که امام سیزدهم برای خلیج فارس هم نام «خلیج اسلام»‌ را ارائه دادند و تا آنجا که ما به یاد داریم آنروزها ساواک به نام «جوانان پان‌ایرانیست»‌ برای «پرستش» خلیج فارس و تجمع در برابر سفارت امارات هیچ بیانیه‌ای صادر نکرد! البته دلیل موجه دارد، آنزمان هنوز «سایروس نیوز» نداشتیم!

حکومت اسلامی هر وقت از تکه استخوان «نبرد» با آمریکا و اسرائیل محروم می‌ماند، جنگ با اعراب را از سر می‌گیرد. و این ‌روزها بازار نبرد با ابر قدرت امارات بسیار داغ و گرم شده. جنجال نیز طبق معمول بر سر خلیج همیشه فارس به راه افتاده، ولی در پس پردة این هیاهوی گوساله فریب ایجاد تقابل بین کارگران و «میهن‌پرستان» و تداوم لشکرکشی‌های خیابانی پنهان شده. از اینرو پان‌ایرانیست‌ها نیز همچون بوزینه‌های کفن پوش خواهان حرکت‌های «خودجوش» مردمی شده‌اند.

«جونم براتون بگه»، روند کار چنین است. ابتدا رسانه‌های گورکن‌ها چند روزی در شیپور اختلافات ارضی و «ارزی» و عرضی و در واقع کشکی می‌دمند، سپس ساواک از قضای روزگار، روز جهانی کارگر را برای تجمع در برابر سفارت امارات برمی‌گزیند و «فراخوان ملی تحصن»‌ می‌صدورد. و این فراخوان سرشار از بی‌خردی «به نام خداوند جان و خرد» در «سایروس نیوز» منعکس می‌شود! لحن بیانیه نیز خیلی «جاوید شاهی» و خدایگانی و بزرگ‌ارتشتارانی است! ما اصلاً‌ فکر کردیم شاید این طوفان را «تیمسار طوفانیان» شخصاً به پا کرده باشند که فعلاً چاخان‌های‌شان در «خواندنیها» منعکس می‌شود.

بیانیة ساواک یک بی‌بی‌گوزک ملی، میهنی برای‌مان نقل کرده و ادعا دارد همه برای دفاع از تمامیت ارضی دست به دامان پان‌ایرانیست‌ها شده‌اند و اینان رأس ساعت 11 روز 11 ادیبهشت‌ماه در برابر سفارت امارات تجمع خواهند کرد. البته یکی از اهداف این فراخوان مضحک انحراف افکار عمومی از روز جهانی کارگر است. اگر نظر ما را بخواهید برای ایجاد بحران بهتر است به پیروی از اراذلی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، شما هم ضمن اشغال سفارت امارات چند کارمند دون پایة اماراتی را به گروگان بگیرید تا از «تمامیت ارزی» قاچاقچیان محبوب یعنی همان برادران لاریجانی حمایت کافی صورت داده و مشوق حرکت‌های «خودجوش مردمی» شوید! با اینکار می‌توانید حساب‌تان را از کارگران و روز جهانی کارگر جدا کنید. باشد که منافع آخوند در کشور ایران خدشه دار نشود. بیانیه‌های‌تان را نیز اینگونه آغاز کنید: «بسمه‌تعالی! پاینده باد ملا!»

همانطور که می‌بینیم ساواک عده‌ای اوباش در اختیار دارد که بر حسب مصلحت ارباب، گاه دینی و گاه بومی‌اند، در هر حال از حرکات «خودجوش» غفلت نخواهند کرد. تاکنون این تحرکات در خدمت «پان‌اسلامیسم» حجج‌ اسلام بود، از این پس باید در مسیر پان‌ایرانیسم گام بردارد. خلاصه مهم این است که «پان» کذا حفظ شود. «پان»، به معنای «کل»، و «هر چه هست» از زبان فرهیختگان یونان باستان به زبان‌های دیگر وارد شده. حال که به حرکات خودجوش مردمی و فواید کل و همه و جمع رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به «پان‌توحش». پان توحش وقتی پای به میدان می‌گذارد که «مردم» همزمان در جایگاه «قاضی» و «مجری» قانون قرار گرفته، برای دیگران «حکم» صادر کرده و خود نیز اجرای حکم را عهده‌دار می‌شوند. بله، «پان توحش» همان است که در زبان انگلیسی آن را «لینچ» گویند.

به گزارش فیگارو، مورخ 30 آوریل 2010، روز گذشته محمد مسلم، یک مرد 38 سالة مصری توسط روستائیان خشمگین لبنان به طرز فجیعی به قتل رسید. محمد مسلم، متهم به قتل یک زوج کهنسال و دو نوة آن‌ها بود. روز گذشته پلیس لبنان محمد مسلم را برای بازسازی صحنة جنایت به محل می‌آورد که «مردم» خشمگین به او حمله می‌کنند و کسی را که جرم‌اش به اثبات نرسیده بود به قتل می‌رسانند و به این ترتیب «عدالت» را برقرار می‌کنند. این حرکت «خودجوش» و حق‌طلبانة مردمی در روستای «کترمایه» واقع در 25 کیلومتری جنوب شرقی بیروت به وقوع پیوست و مورد اعتراض شدید ابراهیم نجار، وزیر دادگستری لبنان قرار گرفت و تیتر اول «لوریان لو ژور» را تحت عنوان «عصر بربری‌ات» به خود اختصاص داد. می‌بینیم که حرکات «خودجوش» و حق‌طلبانة مردمی چه فوایدی می‌تواند داشته باشد. به همین دلیل است که «پان‌ایرانیست‌ها» روز جهانی کارگر را برای بر پائی چنین حرکات خداپسندانه‌ای برگزیده‌اند. مسلماً اگر یک اسکلة نفتی دیگر متعلق به بریتیش پترولیوم در سواحل ایالات متحد به شهادت برسد، علاوه بر پان‌ایرانیست‌ها و پان‌آش‌ایست‌ها، ظهور «پان‌های» دیگری را در جمکران شاهد خواهیم بود.

ابتدا به پان «آش‌ها» یعنی همان دارودستة عبادی بپردازیم که جایزة حقوق‌بشر را به منتظری جنایتکار تقدیم کرده‌اند. باید به اینان گفت، هیچکس جز اعضای طویلة مک‌کارتی شما را به عنوان مدافع حقوق بشر به رسمیت نمی‌شناسد، پس بی‌جهت به عضویت گورکن‌ها در کمیسیون حمایت از حقوق زنان اعتراض نفرمائید! در ضمن شما را بشارت می‌دهیم که پاسدار علی لاریجانی به کمپین آش پیوسته و ضمن تکرار مزخرفات رادیوفردا، «حضورزن» در جامعه را بجای «حقوق اجتماعی» زن نشانده! البته منظور ایشان «زن با عفاف»، یعنی زن بسته‌بندی شده در کفن حجاب است. پاسدار علی لاریجانی ضمن دفاع از «حضور» زن بسته‌بندی شده در اجتماع، از «گاو پرستی» نیز به شدت انتقاد کرده‌اند. می‌دانیم که در آموزه‌های زرتشت کشتن حیوانات و به ویژه کشتن گاو نکوهیده است، همچنین می‌دانیم که هندوها نیز از کشتن گاو پرهیز می‌کنند. پس بهتر است علی‌کوچیکه مراقب صحبت کردن‌اش باشد. جفتک پرانی به اعتقادات دیگران برای حکومت توحش کسب اعتبار نمی‌کند. برخلاف شما شیعی‌مسلکان «مستقل» و جیره‌خوار سفارت انگلستان، و برخلاف دولت حمیدکرزای و دولت پاک‌ها، «گاوپرست‌ها» هرگز اعتقادات ‌فرضی‌شان را با چوب و چماق و سرنیزة ارتش ناتو به هم میهنان‌شان تحمیل نکرده‌اند.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 28 آوریل 2010، از فستیوال روزنامه‌نگاری در «پروجیا»، مجلة‌ ایتالیائی «پانوراما» به شرایط اسف‌بار قوة قضائیة افغانستان اشاره کرده می‌نویسد:

«میلیاردها دلار برای ایجاد یک قوة ‌قضائیه معاصر در این ‌کشور خرج شده تا در سالن‌های شیک با مبلمان ایتالیائی «احکام شریعت» به اجرا در آید [...] خبرنگاری به نام «جووانی پورتزیو» دختربچه‌های 15 ـ 14 ساله‌ای را دیده که پس از ازدواج اجباری، به جرم فرار از خانة همسر در یک زندان برای بزهکاران زندانی شده‌اند[...]»


بله، اتفاقاً ارتش ناتو دقیقاً برای استقرار همین نوع توحش، یعنی حکومت اسلامی در افغانستان به این کشور لشکرکشی کرده، تا یک تئوکراسی یعنی یک حکومت وحشی‌گری برپا کند و به راه انداختن انتخابات را نیز در چنین باغ‌وحشی به عنوان دمکراسی به شوت‌وپرت‌ها بفروشد:

«به گفتة‌ دیه‌گو بونوئل، نوة لوئیس بونوئل، در یک جامعة قرون وسطائی، جایگاهی برای دمکراسی نیست [آنوقت] ما از آن‌ها می‌خواهیم انتخابات سالم برگزار کنند[...]‌»

خلاصه به ملت افغانستان همان دروغ شاخداری را تحویل داده‌اند که به ملت ایران. سخنگویان محافل وابسته به غرب می‌گویند برگزاری انتخابات در یک تئوکراسی امکانپذیر است و عده‌ای جیره‌خوار و مزدور هم به نتایج انتخابات کذا «اعتراض» کرده لشکرکشی خیابانی به راه می‌اندازند تا موضع‌گیری‌های «امام» روشن ضمیرشان را توجیه کنند. در همین راستا «شپیگل»، باز هم از زبان شیخ مهدی کروبی خواهان «حضور مردم» در خیابان شده! اینبار دیگر کروبی از حقوق کارگران هم دفاع می‌کند. باید از این شیخ مزور بپرسیم، زمانیکه موسوی جلاد «قانون‌کار» را ملغی کرد تا دست کارفرما برای استثمار کارگر باز باشد دلیل خفقان سرکار چه بود؟

از مطلب دور افتادیم بازگردیم به شهادت جانگداز اسکلة نفتی «بی‌. پی» در خلیج مکزیک. «جونم براتون بگه»، شهادت این اسکله در خلیج مکزیک یک پیام روشن برای یانکی‌ها داشت و آن توقف حفاری در آلاسکا بود. حفاری در آلاسکا برنامة سرشار از نبوغ خواهر ساراپالین، رهبر فاشیست‌های «تی پارتی» است که در کمال تعجب مورد تأئید دولت اوباما نیز قرار گرفت. اما پس از ماجرای خلیج مکزیک، کاخ سفید حفاری نفت در سواحل آمریکا را تا اطلاع ثانوی ممنوع اعلام کرد. به گزارش فرانس پرس، مورخ 30‌ آوریل سالجاری، سخنگوی کاخ سفید رسانه‌ها را از تصمیم اوباما مطلع کرده. و امروز هم معلوم شد خسارات وارده به دلیل شهادت دکل نفت فعلاً حدود 5 میلیارد دلار برآورد شده که بریتیش پترولیوم «نانازی» می‌باید از محل چپاول در کشورهای ایران، عربستان و دوبی این مبلغ «ناچیز» را به یانکی‌ها پرداخت کند. در غیراینصورت ممکن است حرکت‌های خودجوش مردمی منافع این شرکت خدادوست را هم به خطر اندازد.

به گزارش حنا زرچوبه، مورخ 10 اردیبهشت‌ماه سالجاری، خطبه‌های وقوقیة جمعة گذشته توسط حجت‌الاسلام «کلینکس‌»، امامی‌کاشانی ایراد شد. ایشان فرمودند، «خداوند اگر ببیند جائی مردم گناه می‌کنند، بلافاصله دست به کار شده، بلا نازل می‌فرماید، چون آفرینش هدف دارد!» گویا آخوند کاشانی به «هدف» آنگلوساکسون‌ها اشاره کرده که با الهام از «بی‌بی‌گوزک‌های» ابراهیمی می‌کوشند زن ایرانی را در جایگاه «باطل» قرار دهند و برای حفظ این سنگر حق لازم است ارتباط اجتماعی ایرانیان در تقابل با باورهای مقدس «جماعت» قرار گیرد. امامی کاشانی در وقوقیة نخست، «جهان هستی» را آفرینش الهی خوانده و می‌گوید حذف فاطمه از «تاریخ» یعنی پایان خلقت! نمی‌دانستیم فاطمه که حتی مدفن‌اش نیز مشخص نیست، موجودیت تاریخی هم داشته. هیچ شواهد تاریخی بر وجود چنین فردی گواهی نمی‌دهد. اما این مسائل پیش پا افتاده برای ساتاس اهمیت ندارد. همانطورکه پروفسور نصر فرموده‌اند، اصل بر باورهاست نه بر اسناد و شواهد تاریخی:

«اگر فاطمه را از تاريخ برداريم ، خلقت را برداشتيم و آفرينش انسان را حذف کرده‌ايم، چون حذف او حذف خلقت است.»

گویا حجت‌الاسلام کلینکس «تاریخ» را با بی‌بی‌گوزک اشتباه گرفته‌اند. شاید هم دلیل هذیانات ایشان «پانیک» ارباب از افلاس سرمایه‌سالاری باشد. از شدت پانیک یانکی‌ها،‌ مائوئیست‌ها بدون فاطمه و بدون خلقت، روز جهانی کارگر را از تاریخ حذف کردند! حزب کمونیست چین برای ماستمالی روز کارگر، بیش از 50 میلیارد دلار صرف برپائی جشن کارفرمایان کرد. روز اول ماه مه 2010، بزرگ‌ترین نمایشگاه جهانی در پکن افتتاح شد. می‌گویند روح مائو دست در دست روح فاطمه در نمایشگاه ظاهر شده فرمود، آفرین بر شما پیروان عدالت‌علوی! این کارگرها از نخستین روز خلقت موی دماغ ما و پیامبر اسلام شدند. فعلاً در پکن «مرد» می‌خواهیم که در روز جهانی کارگر مطالبات صنفی داشته باشد!


پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۹


پیک و پوپک!
...

در اینجا چنانیم
که برگ‌های خزانی بر درخت‌ها
[...]
دیگر وطنی نداشت
[...]
زیستن نمی‌توانست
و شاید تنها هنوز من می‌دانم
که او زمانی زیسته

شجاع‌الدین شفا درگذشت و ما تأمل کردیم تا سوگواران و مداحان و همچنین کینه‌توزان حرفه‌ای و مردم‌پرستان فریبکار آرام بگیرند تا بگوئیم شجاع‌الدین شفا فراتر از چارچوب نگرش حقیرانة توده‌پرست و ایدئولوژیک قرار گرفته. شجاع‌الدین شفا به گواهی آثارش از فرهیختگان ایران زمین بود، و افسوس و هزار هزار افسوس که سه دهه وقت گرانبها و قلم شیوای‌اش را برای رد توهمات منطق‌ستیز ادیان ابراهیمی تلف کرد. چرا که دین، روایات و احکام دینی به دلیل منطق‌ستیزی قابلی‌ات بررسی منطقی ندارد، همچنانکه «باورها» و ایمان و اعتقاد فردی نیز با منطق بیگانه است.

پیش از ادامة ‌مطلب نگاهی خواهیم داشت به زبان دمکراتیک یا زبان منطقی. زبان دمکراتیک به هیچ عنوان زبان مهر و محبت و از خودگذشتگی و فداکاری نیست! زبان منطقی، انسان‌محور و تابع شرایط زمان و مکان است. به همین دلیل هرگز در مسیر تخریب انسان و خود تخریبی قرار نخواهد گرفت. برای روشن شدن مطلب نمونه‌ای بیاوریم تا مشخص شود که زبان منطقی در چارچوب شرایط واقعی یعنی در زمان و مکان مشخص از «منطق» ویژة خود برخوردار است.

اگر کسی موجودیت انسان را تهدید می‌کند، واکنش منطقی انسان دفاع از خویش است. به عنوان مثال اگر کشوری را اشغال کنند برخورد منطقی ساکنین آن کشور، نه گفتگوی منطقی با اشغالگر که نابودی مهاجم است. به عبارت دیگر «زبان دمکراتیک» هیچ ارتباطی با زبان مسیح و عشق و محبت بی‌قید و شرط نسبت به همگان ندارد. زبان منطقی، واکنش منطقی را ایجاب می‌کند. در این چارچوب است که انسان کردار خود را برحسب شرایط به صورت منطقی تنظیم خواهد کرد و اگر از بد روزگار با حکومتی نظیر حکومت مقدس جمکران سروکار پیدا کند، برای ابتر کردن این حکومت به شیوه‌های رایج آن متوسل نمی‌شود. حکومت جمکران چگونه به قدرت رسید؟ با تکیه بر باورهای مقدس عوام،‌ شعارهای پوچ و برخورداری از حمایت بیگانه. توسل جنبش سبز به باورهای مقدس و شعارهای پوچ به معنای تداوم همان مسیر منطق‌ستیزی است که به ظهور ولایت فقیه و اسلام‌ انسان‌ساز منجر شده. اگر اربابان این حکومت با توسل به خشونت، عوامفریبی، ترور و ارعاب ایرانیان یک «سنگر حق» گسترده بر علیه «باطل» ایجاد کردند، مبارزه با این حکومت نمی‌تواند در همین مسیر با ایجاد «سنگرحق» صورت پذیرد. همچنانکه طی 80 سال گذشته شاهد بودیم، به مرور زمان از فراگیری سنگر حق کاسته خواهد شد و جبهة مخالفان هر چه بیشتر گسترش می‌یابد.

به طور مثال، «زن» نخستین «باطلی» بود که حکومت وحش برای سرکوب آن به بسیج «مردم» پرداخت. شاهدیم که این «باطل» همچنان دردسر آفرین باقی مانده. به همین دلیل محافل استعماری برای سرکوب زنان ایران به «زن‌نمایان» متوسل شده‌اند. افرادی نظیر شیرین عبادی، مهرانگیز کار، نرگس‌ محمدی و... هیچ تفاوتی با آخوندهای زن‌ستیز ندارند. از اینرو بهترین ابزار سرکوب زنان ایران به شمار می‌روند. شیرین عبادی و شرکاء همان مزخرفات ملایان را نشخوار می‌کنند و دم از «اسلام خوب» می‌زنند، همان اسلامی که اخیراً میرحسین موسوی هم آن را کشف کرده و برای‌مان در بوق گذاشته. گویا در ناکجاآباد، یک اسلام خوب وجود دارد که با همه دوست است و ... و خلاصه خیلی باب دندان محفل مک‌کارتی است. باید به میرحسین و دیگر مترسک‌های سفارت کذا بگوئیم، «انسان»‌ هرگز نمی‌تواند با «همه» دوست باشد!

انسان، اگر به مفهوم معاصر انسان باشد، می‌باید با فریبکار، سلطه‌گر و متجاوزین به حقوق‌ انسانی‌ مبارزه کند. دوستی با شارلاتان و جنایتکار و تاراجگر، به معنای تأئید جنایت و تاراج و انسان‌ستیزی است. و اتفاقا در همین چارچوب است که ما هیچ دوستی‌ای با عمله‌ و اکرة اسلام‌پناه حکومت ـ اصلاح طلب، اصولگرا، سبز و سیاه ـ نداریم. در راستای دفاع از حقوق ‌انسانی‌مان با «حکومت دین» و نظارت آخوندجماعت بر تدوین و اجرای قوانین نیز مخالف‌ایم. از اینرو خواستار محاکمة سران جنایتکار حکومت اسلامی از جمله موسوی و کروبی هستیم. به مخالف‌نمایان فرنگ‌نشین این حکومت نیز می‌گوئیم که می‌باید پاسخگوی همکاری‌شان با حاکمیت توحش باشند. هر چند رضا پهلوی هر هفته برای جنایتکاران اسلام‌گرا فرمان عفو ملوکانه صادر می‌کند، الزاماً ایشان در فردای کشور «تصمیم‌گیرنده» نخواهند بود. برخورد منطقی ایجاب می‌کند که انسان از جایگاه انسانی با مسائل برخورد کند نه از جایگاه موهوم «خداوند بخشندة مهربان!» چشم پوشی از جنایت، نشان بخشندگی و بزرگواری نیست. کاملاً بر عکس، نشان تمایل به زیر پای گذاشتن حقوق کسانی است که قربانی جنایت و جنایتکار شده‌اند. حال بازگردیم به شجاع‌الدین شفا.

از بی‌کرانی روشنم
[...]
من شاعرم
فریاد همگان
لختة بهم فشردة‌ رویاها
میوه‌ای از پیوند تضادهای بیشمار
پروردة گلخانه
[...]

همچنانکه در آغاز این وبلاگ گفتیم، شجاع‌الدین شفا به عنوان ادیب، فراتر از نگرش حقیرانة مکتبی قرار می‌گیرد. در ایران چند نفر از شناخت و توانائی نگارش شفا برخوردارند؟ چند نفر می‌توانند متون ادبی کلاسیک غرب را در قالب متن غنی ادبی به زبان فارسی ارائه دهند؟ متأسفانه نویسندة این وبلاگ در این زمینة خاص همترازی برای شجاع‌الدین شفا نمی‌شناسد. ترجمة متون ادبی و به ویژه ترجمة شعر از هر مترجمی ساخته نیست. چرا که برای ترجمة متون ادبی به فارسی شناخت زبان به هیچ عنوان کفایت نمی‌کند. مترجم می‌باید نه تنها در زمینة ادبیات فارسی تبحر داشته باشد که فرهنگ بیگانه را نیز بخوبی بشناسد. با این ‌وجود ممکن است نتیجة کار چندان موفقیت‌آمیز نباشد، چرا که ترجمة آثار هنری یک هنر است، و هنر را در مکتب نمی‌آموزند. به عنوان نمونه ترجمة سروده‌های خیام و دیگر شاعران کلاسیک و معاصر ایران به زبان فرانسه، علیرغم تسلط مترجمین به فرهنگ ایران بسیار ناموفق بوده. حال آنکه ترجمة آثار شاعران ایتالیا به زبان فارسی ـ ترجمة‌ شعر به شعر ـ توسط نادر نادرپور شگفت‌انگیز و خیره‌کننده است. در «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا»، متن شعر به زبان ایتالیائی در برابر ترجمة فارسی آن وجود دارد و می‌توان دو متن را با یکدیگر مقایسه کرد. به عنوان نمونه در شعر «پوپک»‌:

ای پوپک ای پرندة شادمان
[...]
ای پوپک، ای پیک بهاران!
چگونه زمان برای تو از رفتن باز می‌ایستد
و بهمن‌ماه جاودان می‌ماند
[...]

‌فقط بهمن‌ماه بجای «فبرایو»، ماه فوریه آمده، و ساختار شعر به زبان اصلی در ترجمه نیز رعایت شده. خلاصة کلام برای ترجمة این شعر به زبان فارسی، آشنائی با زبان ایتالیائی و ردیف کردن معنای واژگان کفایت نمی‌کند. نادرپور به عنوان یک شاعر برجسته و مسلط به فرهنگ فارسی از این توانائی برخوردار بوده که شعر را به «زبان شعر» ترجمه کند. برای ترجمة‌ متون کلاسیک ادبیات غرب به زبان فارسی نیز شناخت فرهنگی، سواد و قدرت قلم الزامی است. شجاع‌الدین شفا از چنین ویژگی‌هائی برخوردار بود. اما پس از مرگ او شاخک‌های سازمان سیا بلافاصله برنامة تخریب و لجن‌پراکنی را آغاز کردند.

به عنوان نمونه «رادیوفردا» فوراً‌ حاج‌عباس ‌میلانی را از طویلة مک‌کارتیسم بیرون کشیده مصاحبه‌ای با این شخصیت «فرهیخته» ترتیب می‌دهد تا از زبان پیشخدمت سازمان سیا تلویحاً به ما تفهیم کند، شجاع‌الدین شفا به ملت ایران خیانت کرده، چرا که معاون وزیر دربار بوده! به عبارت ‌دیگر اهل قلم می‌باید همچون آخوند و اوباش و فرصت‌طلب همیشه در کنار «مردم» قرار گیرند، سیاست زده باشند و از آنجا که شجاع‌الدین شفا در کنار «مردم» نبود، تلاش‌های فرهنگی‌اش نیز با خیانت درهم‌ آمیخته!

رادیوفردا علاقة عجیبی دارد که در ایران همه به «سیاست» آلوده باشند و موضع سیاسی اتخاذ کنند تا مشخص شود در «سنگر حق» نشسته‌اند یا در جبهة باطل. به این ترتیب به آسانی می‌توان به همة فرهیختگان ایران انگ زد و آنان را تکفیر نمود! رادیوفردا ابتدا به آقای «دکتر» میلانی تفهیم می‌کند که در تاریخ معاصر همه باید موضع سیاسی خود را مشخص کنند تا بدانیم خدمت می‌کنند یا خیانت! می‌بینیم که مدافعان واقعی ایجاد سنگرحق در سازمان سیا نشسته‌اند، و زوزة «سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن» و مزخرفات مشابه از همین «کفتارخانه» به گوش می‌رسد:‌

«خوب آقای دکتر [میلانی] به نظر می‌آید که در تاریخ معاصر ما سیاست همواره یک وزنة‌ تعیین کننده در مشخص کردن خدمت و خیانت چهره‌های فرهنگی و سیاسی بوده است.»


باید پرسید «وزنة تعیین کننده» برای چه کسی و برای کدام محافل؟ چه کسی گفته که چهره‌های فرهنگی و هنری می‌باید الزاماً در خدمت یک سیاست شناخته شده نیز قرار داشته باشند؟ شاید کسی نخواهد در عرصة‌ سیاست جبهه‌گیری کند، تکلیف‌اش چیست؟ مگر امثال نادر نادرپور که در دورة شاه وارد سیاست نشدند خیانت کرده‌ بودند؟ اگر اساس را بر فرمایشات رذیلانة رادیوفردا بگذاریم خواهیم دید که از آغاز مبارزات مشروطه، یعنی از هنگام حضور جامعة مدنی در عرصة سیاست کشور، گذشته از شجاع‌الدین شفا که رایزن فرهنگی دربار بوده، تمام شاعران و نویسندگان و به ویژه روشنفکران ایران که موضع‌گیری سیاسی نکرده‌اند می‌باید خیانت‌کار شناخته شوند! از آنجمله است، گروه عظیمی از فرهنگیان کشور! اینکه افرادی را به صورت نمایشی به زندان می‌اندازند و در فردای «اسارت‌شان» شاعرنماهائی از قماش خواهر سیمین «اسب و قبای آزادی‌شان» را به زبان شعر فراهم می‌آورند هیچ ارتباطی با موضع‌گیری سیاسی هنرمند و متفکر ندارد. «روشنفکرسازی» و «متفکرسازی» با استفاده از ابزار پروپاگاند یک مطلب است، روشنفکر بودن و متفکر بودن مسلماً‌ مطلب دیگری است. به عنوان نمونه پیکاسو و سالوادوردالی هر دو از مخالفان جمهوری‌خواهان اسپانیا بودند، می‌باید تابلوهای‌شان را نیز آتش زد، یا هنرشان را نکوهش نمود؟! البته ما در ایران سنت دیگری نیز در کنار این نمونه‌ها داریم، سنتی که امثال مصطفی رحیمی و شاپور بختیار نمایندگان‌اش به شمار می‌روند، سنت خودداری از مجیزگوئی و پرهیز از نشستن در «سنگرحق» قدرت و این سنت بسیار برجسته در کشور ایران هیچ ارتباطی با فرهنگ و مسائل هنری نمی‌تواند داشته باشد. چنین افرادی هرگز مداح قدرت نبودند و از هیچ قدرتی هم دفاع نمی‌کنند، چه هنرمند باشند و چه نباشند!

اما برای سهولت کار سیاست استعمار در ایران، همة اهالی فرهنگ و هنر می‌باید با یک سیاست مخالف باشند و از یک سیاست ‌دیگر نیز طرفداری کنند، و آثارشان نیز الزاماً بازتاب مواضع سیاسی‌شان باشد. به این ترتیب است که از جایگاه انسان آزاد به جایگاه بنده و حقوق بگیر سقوط کرده در یکی از دو سنگر کاذب حق یا باطل قرار خواهند گرفت و چارپایان طویلة مک‌کارتی به سادگی می‌توانند برای هر کدام «برچسب» مناسب را فراهم آورند. در پاسخ به پرسش مزورانة رادیوفردا که در واقع یک پرسش «تأکیدی» و از موضع قدرت است، «پروفسور» میلانی مفلوک باید حدس بزند که معاونت وزارت دربار کارهای فرهنگی شفا را خدشه دار کرده.

«حدس من این است که معاون وزیر دربار بودن ایشان در ارزیابی کارهای فرهنگی‌شان یک زیرنویس جزئی خواهد بود.»

به عنوان مثال از ترجمة کمدی ‌الهی و زیرنویس‌های‌اش یک خیانت «جزئی» تشعشع می‌کند! اما اگر شجاع‌الدین شفا بجای معاونت وزارت دربار، در کنار آخوند دعائی و دیگر چاقوکش‌های سفارت انگلستان در مکتب امام سیزدهم کسب فیض می‌کرد، و شب‌ها هم زن‌اش را به فرمان قرآن به باد کتک می‌گرفت و ترجمة بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان را هدف زندگی فرهنگی‌اش قرار داده بود، و یا هذیانات آخوند مطهری را به زبان فرانسه ترجمه می‌کرد، مسلماً «رادیوفردا» پرسش خود را به صورت دیگری مطرح می‌نمود، در نتیجه حاج عباس نیز حدس دیگری می‌زد! چرا که مسیر حدس و گمان امثال میلانی را در همان آبدارخانة مک‌کارتی تعیین می‌کنند. افسوس که پس از کودتای 22 بهمن، شجاع‌الدین شفا فرهنگ و ادبیات را رها کرده، قلم را در خدمت مبارزة سیاسی با یک حکومت دینی و دست‌نشانده قرار داد. مبارزه‌ای که مسلماً در آن ادبیات و هنر نگارش وی آنقدرها به ارزش گذاشته نمی‌شد!

ای پرواز آزاد!
من اکنون کویرم
سرگشته در سودای خمیدگی خویش
(هفت ‌شاعر معاصر ایتالیا)


چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۹


رهبر و کلینکس!
...
با فروکش کردن فعالیت آن آتشفشان، نروژ و روسیه پس از 40 سال به اختلافات مرزی خود در دریای «بارنتس» پایان دادند، همچنین پارلمان اوکراین حضور ناوگان روسیه را در دریای سیاه برای مدت 25 سال تمدید کرد. خلاصه همین روزهاست که شیون و جیغ و فریاد حکومت مستقل اسلامی را بشنویم. حکومت گورکن‌ها از ماه اکتبر 2009 تا امروز برای اربابان در لندن و واشنگتن فرصت تأمین کرده، ولی اینبار نه تنها نتیجة مطلوب به دست نیامد که اربابان جمکران ناچار به عقب‌نشینی هم شدند. پس تعجبی ندارد که اینان تمام تلاش خود را برای دامن زدن به جنجال و هیاهو در داخل ایران به کار برند.

بهترین ابزار لات‌بازی در کشور همان دو مترسک «قهرمان» غرب یعنی موسوی و کروبی‌اند که در «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا رحل اقامت افکنده و طوطی‌وارمطالبات لندن و واشنگتن را به عنوان خواست «مردم» تکرار می‌کنند. اما اربابان حکومت روضه‌خوان‌ها در لندن و واشنگتن کور خوانده‌اند اگر می‌پندارند مخالفان حکومت توحش جمکران از لج احمدی‌نژاد در تظاهرات 22 خردادماه شرکت خواهند کرد. از نظر ما صدور مجوز برای این تظاهرات فقط با هدف گسترش «سنگر حق» به نفع جنبش‌سبز، و لگدمال کردن «حق انتخاب آزاد» فردی صورت می‌گیرد. تردیدی نیست که همة چماقداران و لباس‌شخصی‌های ساواک جمکران نیز در این مراسم شرکت خواهند کرد.

در هر حال، حکومت جمکران تنها حکومتی است که در آن فقط قانوش‌شکنان از آزادی و استقلال برخوردارند. دارودستة میرحسین موسوی، سال گذشته با توسل به شایعه‌پراکنی و قانون شکنی زمینه‌ساز گسترش سرکوب و ارعاب ملت ایران شدند، و امسال برای بزرگداشت این پیروزی بزرگ به ابتکار آخوند کروبی قصد راهپیمائی نیز دارند. ما این تظاهرات را تحریم می‌کنیم و بی‌صبرانه منتظریم طرفداران فرضی دمکراسی و حقوق‌بشر مواضع خود را در مورد این تظاهرات مضحک اعلام دارند.

البته آخوند کروبی کاملاً حق‌ دارد که خواهان برگزاری تظاهرات شود. آخوند جماعت حکومت خود را مدیون اوباش و لشکرکشی‌های خیابانی است ـ شوت‌وپرت‌ها را از این روند کنار می‌گذاریم ـ و برای تداوم توحش است که اینان جهت عربده‌جوئی در خیابان پافشاری می‌کنند. با هر تظاهرات دامنة خشونت گسترش می‌یابد، و بفزونی خشونت سنگرحق را وسعت خواهید بخشید. متخصص ایجاد سنگر حق همانطور که در وبلاگ‌های پیشین گفتیم حضرت موسی بودند. ایشان پس از اینکه مذاکرات‌شان با «یهوه»، جهت انتقامجوئی از قوم یهود به نتیجه رسید دو لوح سنگی حاوی 10 فرمان کذا را به دست گرفته از کوه سینا پائین تشریف آوردند و به محض اینکه چشم مبارک‌شان به رقص و پایکوبی یهودیان از بند رسته افتاد، درست مثل آخوند ممدتقی رهبر سخت خشمگین شدند.

شیخ ممدتقی نمایندة مجلس جمکران و رئیس فراکسیون روحانیت در همین به اصطلاح مجلس است. وقتی زنده‌یاد میرزادة عشقی می‌سرود:

بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد

حتماً چنین روزهای سیاهی را پیش‌بینی می‌کرد. روزی که «خانة ملت» به لانة سگ‌های استعمار تبدیل شود و بجای نمایندگان ایرانیان، سگ‌های‌هار آنگلوساکسون‌ها برای حفظ اسلام عزیز و رحمانی در آن به عربده‌جوئی مشغول شوند. البته فکر نکنید امپراطوری بریتانیا فقط مجلس را به «سگدونی» تبدیل کرده! ابداً حاکمیت انگلستان با سابقة درخشانی که شامل بیش از یک سده حضور استعماری در منطقه می‌شود، در امر مقدس تبدیل کشور به زباله‌دان، ایجاد «سنگر حق» و تبدیل زباله به قهرمان فوق تخصص دارد. اگر این «امپراتوری» جهت تبدیل موسوی و کروبی به قهرمان با اشکالاتی برخورد کرده، چند دلیل دارد. نخست اینکه سابقة جنایت و خودفروختگی ایندو بر همگان آشکار است. دیگر آنکه دوران «جنگ سرد» به پایان رسیده، و از همه مهم‌تر امپراطوری «نازنازی» و شرکاء در آنسوی آتلانتیک سیر قهقرائی می‌پیمایند. با در نظر گرفتن چنین شرایطی تکرار لات‌بازی محمد مصدق دیگر امکانپذیر نبود.

بد نیست بدانیم یکی از دلایل اصلی «ظهور» محمد مصدق ماجرای «نفت خوریان»‌ بود. در آذرماه سال 1304 خورشیدی «شرکت سهامی عام» نفت ‌کویر خوریان تأسیس می‌شود. بهای هر سهم این شرکت «پنجاه تومان» بود که در آن روزها مبلغ هنگفتی به شمار می‌رفت. اما ایرانیان از این سهام استقبال نمی‌کنند و بخش اعظم سهام این شرکت توسط بانک ایران و روس، یک گرجی تبار و دو تبعة روسیه خریداری می‌شود. یادآور شویم در سال 1877 میلادی، به فرمان ناصرالدین‌شاه قاجار، معدن خوریان به میرزا علی معدنچی تعلق گرفت، سپس در سال 1880 مالکیت معادن واقع در نواحی سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام به میرزا علی‌اکبر امین واگذار شد. باری به محض آغاز فعالیت شرکت خوریان، شرکت نفت ایران و انگلیس ادعا می‌کند که منطقة سمنان نیز در حوزة قرارداد «دارسی» واقع است و هیچ شرکتی حق ندارد در آنجا فعالیت کند! در این دوره «میلیسپو»، وزیر مالیة ایران در مصاحبه‌ای اعلام داشت، ادعای کمپانی انگلیسی واهی و بی‌اساس ‌است و نفت سمنان به هیچ دولت خارجی تعلق ندارد.

در این مرحله دولت مفلوک ایران برای کارشکنی در فعالیت این شرکت وارد عمل شده، اطلاعیه‌ای صادر می‌کند مبنی بر اینکه، بدون مجوز وزارت «فواید عامه» هیچکس حق فعالیت در این حوزه را نخواهد داشت. این کشاکش یکسال ادامه یافت، سپس عملیات حفاری توسط متخصصین روسی آغاز شد و خبر رسید که در عمق 400 متری یک منبع بزرگ نفت کشف شده. حفاری‌ها ادامه یافت و روزنامه‌ها پیوسته از جریان امور گزارش می‌دادند، تا اینکه در سال 1929 میلادی پس از کودتای آیرون‌ساید فعالیت شرکت متوقف می‌شود. به دلیل موفقیت‌های شرکت خوریان، دولت ایران ـ البته به نیابت از سوی ارباب ـ قصد کنترل شرکت کذا را داشت و در این راستا خواهان ایجاد کنسرسیومی مرکب از ایران، فرانسه و شوروی می‌شود، به طوری‌ که به هر یک از کشورها 30 درصد سهام تعلق گیرد. دلیل هم اینکه سهامدار عمدة خوریان روس‌ها بودند و اگر کنسرسیوم به راه می‌افتاد روسیه در برابر ایران و فرانسه در اقلیت قرار ‌گرفته و از حق تصمیم‌گیری محروم می‌شد، در نتیجه انگلستان به عنوان متحد فرانسه و ارباب حکومت ایران سرنوشت شرکت نفت خوریان را نیز در دست خود متمرکز می‌کرد. به عبارت‌ دیگر آنگلوساکسون‌ها از طریق اقدامات میهن‌پرستانة دولت رضاخان سهم خود را می‌طلبیدند، همچنانکه سال‌هاست مانع راه‌اندازی نیروگاه بوشهر شده‌اند.

در هر حال، روشن بود که روسیه با تقلیل جایگاه خود از طریق ایجاد این کنسرسیوم مخالفت خواهد کرد، و به این ترتیب دولت وقت نیز می‌توانست عملاً مانع فعالیت شرکت خوریان ‌شود، که شد! پس از استعفای پهلوی اول، دولت شوروی درخواست فعالیت مجدد خوریان را ارائه داد. در پاسخ، دولت ایران کم‌کاری کارشناسان روسی را دلیل توقف فعالیت خوریان اعلام می‌کند! پس از گذشت چند ماه کارشناسان روس فعالیت خود را از سر می‌گیرند و در ماه اوت 1944، پس از توافق آمریکا و انگلستان در مورد تقسیم منابع انرژی، موضوع نفت شمال نیز مطرح می‌شود. و همچنانکه پیشتر در این مورد به تفصیل نوشته‌ایم، محمدمصدق، به عنوان نمایندة مجلس ایران مطالبات انگلستان را در باب «منع اعطای امتیاز استخراج نفت» به عنوان طرح ملی، میهنی، دینی، عبادی و سیاسی به مجلس ارائه می‌دهد و خلاصة مطلب تداوم نوکری‌ ایشان کار را به کودتای 28 مرداد نیز می‌کشاند. سرانجام در سال 1334خورشیدی، شوروی کلیة اموال خود را در شرکت نفت کویر خوریان به دولت ایران واگذار کرد.

ماهنامة «گزارش»، مورخ آذرماه 1376، بدون اشاره به این امر که از نظر حقوقی روس‌ها همچنان سهام‌دار عمدة شرکت مذکور به شمار می‌روند، این سئوال را مطرح می‌کند که چرا فعالیت این شرکت از سال 1334 تاکنون متوقف مانده؟! این مختصر را به مناسبت شهادت جانگداز آن اسکلة‌ نفتی در خلیج مکزیک مطرح کردیم، چرا که اسکلة شهید متعلق به بریتیش پترولیوم بود. حال که به ریشه‌های نفتی قهرمانی مصدق نزدیک شدیم، شناسائی سرچشمة قهرمانی میرحسین موسوی نیز آسان می‌شود. البته نقش سرنوشت ساز «علی‌کوچیکه» در این میان نمی‌باید نادیده گرفته شود.

پاسدار علی لاریجانی که از موفقیت نقشه‌های ارباب اطمینان داشتند، پیش از اعلام نتایج انتخابات، تلفنی به میرحسین موسوی تبریک می‌گویند و خبر این تلفن فرخنده در حنازرچوبه نیز به مدت پنجاه دقیقه منعکس می‌شود. اما پس از شکست طرح کودتا، دادستان تهران به دفاع از علی لاریجانی بر علیه مدیر مسئول حنازرچوبه، محمد جعفر بهداد اقامه دعوی می‌کند و مسلم است‌که قوة قضائیه نیز حق را به حق‌دار یعنی به غلام بچة سفارت کذا ‌می‌دهد. باری خبر کذا در حنازرچوبه، مورخ 21 مردادماه 1388 با کد 630590 انتشار یافته و مطالبی هم در مورد مدرک دکتری پاسدار علی لاریجانی در آن مطرح شده! خلاصه با در نظر گرفتن روند توحش دادگستری جمکران بزودی منوچهر متکی هم راهی زندان خواهد شد! چرا که روز گذشته ادعا کرده تعویق و تعلل حکومت جمکران برای پذیرفتن پیشنهاد البرادعی «تبلیغات منفی غرب» بوده! حال آنکه این شخص علی‌ لاریجانی بود که برای حفظ منافع انگلستان طرح البرادعی را «فریب» خواند و کیهان و ساتاس نیز در هم‌سوئی کامل با سیاست‌های لندن پیشنهاد تبادل اورانیوم را مردود شمردند. پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم پس بجای تکرار مکررات بپردازیم به سخنان منوچهر متکی که روز گذشته در «ایسنا» انتشار یافت. به گزارش نووستی، مورخ 7 اردیبهشت‌ماه سالجاری منوچهر متکی به ایسنا چنین می‌گوید:‌

«[...] تبادل سوخت كه از اكتبر گذشته توسط البرادعی مطرح شد [...] به دلیل تبلیغات نادرستی كه در مورد این پیشنهاد از سوی غربی‌ها شده بود، چند ماهی [...] از دستور كار خارج شده بود [...] چنانچه‌ ارادة‌ سیاسی برای انجام این تبادل وجود داشته باشد می‌توان عملیاتی كردن این پیشنهاد را تسهیل كرد [...]»

بله همچنانکه شاهدیم «تبلیغات نادرست غرب» باعث جفتک‌پرانی روضه‌خوان‌ها شده بود و علی‌لاریجانی، ساتاس و کیهان در واقع به نشخوار همین تبلیغات مشغول بودند، چرا؟ چون حکومت اسلامی دست‌نشاندة استعمار است و تنها وظیفه‌اش نیز تأمین منافع ارباب. این است دلیل واقعی هم‌صدائی رئیس مجلس روضه خوان‌ها، کیهان و ساتاس با تبلیغات «نادرست» غرب. اینان می‌پنداشتند اینبار هم غربی‌ها پس از کسب امتیاز از روسیه و چین و هند تکه استخوانی برای‌ نوکران‌شان پرتاب خواهند کرد، نمی‌دانستند که فعالیت آتشفشان در ایسلند کاسه و کوزة ارباب را در هم می‌شکند و به جای دریافت تکه استخوان دندان‌گیر توسری و رسوائی ‌نصیب‌شان خواهد شد.

یادآور شویم، در تاریخ 21 اکتبر 2009، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین در حضور نمایندگان ایالات متحد، ایران، روسیه و فرانسه پیشنهاد تبادل سوخت را مطرح کرد و پاریس، مسکو و واشنگتن پس از دو روز موافقت خود را با پیشنهاد آژانس اعلام داشتند. اما حکومت «مستقل» با تکیه بر خط سیاسی ارباب همچنان مهمل‌بافی می‌کرد و از پاسخ به پیشنهاد مذکور طفره می‌رفت. خلاصه پس از تهدید مستقیم مسکو به جنگ هسته‌ای و منتفی شدن طرح نعمت‌الهی، یعنی تهاجم نظامی به ایران، وزارت امور خارجة‌ گورکن‌ها متوجه شد که، فریب تبلیغات «نادرست» غرب را خورده‌:‌

«[متکی اظهار داشت به درخواست ایران] یوکیا آمانو، مدیر کل جدید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی [پیرامون تبادل سوخت هسته‌ای] با نمایندگان گروه 1+5 گفتگو [خواهد کرد]»


البته لات‌بازی و قانون‌شکنی حکومت اسلامی به این مختصر محدود نمی‌ماند. اظهارات ابلهانة سخنگوی وزارت امورخارجة جمکران در مورد اسرائیل شاهدی است بر این مدعا. در تاریخ 24 فرودین‌ماه 1389، مهمان‌پرست در کنفرانس مطبوعاتی خود در مورد اسرائیل به بازنشخوار سخنان خمینی پرداخته، سخنان رئیس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه پیرامون اطلاع کشورش از طرح تهاجم به ایران را «تبلیغات واهی» و «غیرعقلانی» توصیف می‌کند. این اظهارات «دیپلماتیک»‌ در سایت نووستی، مورخ 24 فروردین‌ماه منعکس شده. و اما در میان مقامات حکومت گورکن‌ها از نظر نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی کمتر کسی به پای ملاممد تقی رهبر می‌رسد. رهبر همان کسی است که ادعا کرده بود جوانان روی نیمکت پارک‌ها به معاشقه‌ مشغول‌اند! گویا رهبر از اهالی نصف‌جهان باشد.

یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ، در رابطه با اظهارات رهبر فرزانه پیرامون «تقلید لهجه» تصنیفی فرستاده‌اند به نام «سری پلی خواجو» که هم برای رهبر معظم و هم برای ملاممد تقی بسیار مناسب است. گویا تصنیف مذکور که در دورة پهلوی دوم ساخته شده، به لهجة اصفهانی و در چارچوب جغرافیای این شهر دلباختگی و تفریح را مطرح می‌کرده. با سپاس فراوان از ایشان:

سری پلی خواجو یارو وای‌سادس
عشقی چش و ابروش تو دلم افتادس
کمرش بسکه جنبیدس
پیرنش ورقلمبیدهس

ملاممدتقی هم «سری پلی خواجو» با انصار حزب‌الله در دل کرده و اظهارات ایشان در «جهان‌نیوز»، مورخ 30 فروردین‌ماه 1389 انعکاس یافته. ممدتقی از وضعیت حجاب در جامعه شدیداً انتقاد کرده و خواهان پیروی از روش «مدیریت» امام‌ علی شده‌اند. ابتدا پنداشتیم برای هزارمین بار می‌باید حکایت تکراری و کسالت‌آور‌ خلخال آن زن یهودی و اشک‌های آنحضرت را بشنویم ولی سخت در اشتباه بودیم، ملاممدتقی ابعاد نوینی از رفتار اجتماعی پرسوناژ علی در اختیار مشتاقان مکتب سرخ تشیع و عشاق اهل‌بیت قرار داده‌اند. ایشان خطاب به «انصارحزب‌الله» می‌فرمایند، علی که فقط در مسجد خطبه نمی‌خواند، گاهگاه شلاق به دست راهی بازار می‌شد تا کسی حرام را حلال نکند!

دنبالی رودخونه رفتن‌اش خوبس
گردشی پنهونی کردن‌اش خوبس

بله! چه نشسته‌اید! پرسوناژ علی هزاران بعد ناشناخته دارد. هر گاه مصلحت کارخانة رجاله پروری ایجاب کند، امثال ممدتقی رهبر ابعاد مطلوب شخصیت درخشان آن حضرت را در اختیارمان خواهند گذارد. اینبار پرسوناژ علی که «شلاق به دست» در بازار پرسه می‌زند و مراقب است حلال و حرام در هم آمیخته نشود مورد نیاز بوده:‌

«مگر اميرالمومنين(ع) چگونه حکومت مي‌کرد؟ ايشان شلاق به دست مي‌گرفت و مي‌آمد به بازار و نگاه مي‌کرد ببیند برخي حرام را حلال نکنند.»


حرام و حلال، همچون پاک و نجس و خیر و شر و گناه و ثواب و... فقط در گنجینة تحجر و توحش نعلین‌ها یافت می‌شود، حال آنکه «امپریالیسم» کنونی‌ات دارد. به همین دلیل بود که استاد مجید محمدی، ضدامپریالیسم و امپریالیسم را در ترادف با «خیر» و «شر» قرار دادند تا ضمن انکار «کنونی‌ات» آن، بتوانند ضدامپریالیست‌ها را در کنار «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» بنشانند! به این ترتیب جانوران وحشی نظیر ممدتقی رهبر و دیگر مقامات حکومت جمکران از جایگاه واقعی اجتماعی خود به بیرون پرتاب شده، در کنار سوسیالیست‌ها قرار می‌گیرند. اینگونه ‌است که پروپاگاند ابلهانة سازمان سیا که از زبان فوکویاما «دین ضداستبداد» اختراع کرده به «اثبات» می‌رسد. چرا که در این تبلیغات ساختارشکنانه، دین به عنوان ابزار سلطة انسان مدعی تقدس بر انسان‌های دیگر، از چارچوب واقعی خود خارج شده تبدیل می‌شود به ابزار رهائی از سلطه! به زبان ساده‌تر، سخن گفتن از «دین ضداستبداد» یک سفسطة استعماری بیش نیست.

جونی من عشوه نیا ناز نکون
هوسی خوندنی آواز نکون
[...]‌
چرا همچین می‌کونی
منا غمگین می‌کونی
فصلی منار جم‌جم‌اس

باری سخنرانی ملاممدتقی که با کد: 107747 در «جهان نیوز»، مورخ دوم اردیبهشت‌ماه سالجاری منعکس شده خشونت و ابتذال استعمار را در تمام ابعاد به نمایش می‌گذارد. «رئیس» فراکسیون روحانیون مجلس جمکران همچون خمینی به زبان ابتذال لات و اوباش قانون‌شکن سخن می‌گوید. آخوند رهبر می‌خواهد مردم از ترس پلیس هنجارهای توحش اسلام را رعایت کنند، و از اینرو مخالفان توحش را «اراذل» می‌خواند:

«مدتی بود که نيروي انتظامي برنامه برخورد با مفاسد و اراذل و اوباش و مسائلي را داشت و بالاخره يک ترسي براي هنجارشکنان بود و با آنان برخوردي صورت مي‌گرفت.»


می‌بینیم که اراذل و اوباش در «مجلس» قانونگذاری حکومت اسلامی به مفتخواری و مفتگوئی افتاده‌اند و جز تحمیل احکام اسلام به زور چماق هیچ نمی‌خواهند. جالب اینجاست که‌ آخوند رهبر در کمال وقاحت ادعا می‌کند که وامدار کسی نیست و به هیچکس نیازی ندارد! حال آنکه اگر دست الهی سفارت از سر ایشان برداشته شود، اگر زنده بمانند، می‌باید کار شرافتمندانه‌ای برای خود دست‌وپا کنند:

«ما نه وامدار کسي هستيم و نه طلبکار و نه نان‌مان گرو کسي است [...] آدم از اينجا ناراحت مي‌شود که ...»

چه خوب! آخوند رهبر خود را «آدم» هم به شمار آورده‌اند، اصولاً آخوند جماعت اهل مبالغه است! حال باید بپذیریم که امثال شیخ محمد رهبر که از برکت آخوندنوازی‌های استعمار برای چپاول و سرکوب ما ملت از استقلال و آزادی تام برخوردار شده‌اند، هم آدم‌اند هم وامدار کسی نیستند، و از همه مهمتر نان‌شان در گرو نوکری برای استعمار نبوده و نیست! اگر شاهد عملکرد حکومت اسلامی و فعالیت‌های «شبکه سازی» نبودیم و سوابق مزدوری آخوندجماعت را نمی‌شناختیم ممکن بود باور کنیم که ممدتقی فقط از روی حماقت و توحش چنین ترهاتی سر هم کرده. اما واقعیت جز این است. به عبارت دیگر این گوسالة ننه‌حسن و همپالکی‌های‌اش برای حفظ منافع اربابان در لندن و واشنگتن می‌باید با تهدید ملت ایران از ایجاد ارتباط اجتماعی میان مردم ممانعت به عمل آورند.

برای تحقق این سیاست استعماری، ابتدا زن را در انزوا قرار می‌دهند. به این ترتیب که آزادی پوشش او را در تقابل با باورهای مقدس جامعه معرفی می‌کنند. در گام بعدی هرگونه ارتباط اجتماعی با زنان، به نام مقدسات دین ممنوع می‌شود. این روندی بود که پس از استقرار حکومت خیابانی ابتدا بر زنان ایرانی تحمیل شد و سرانجام به کل ملت ایران تعمیم یافت تا جائی که بساط روضه و زوزة «مسلمین» بر جشن نوروز تقدم پیدا کرد:

«اگر ما اين چند وقت قدري خودداري مي‌کرديم، به خاطر اين بود که مي‌گفتيم فتنه‌گران خفه شوند [...] من به سردار احمدي مقدم گفتم که شما گشت ارشاد را ادامه دهيد و او در جواب گفت بعضي مقامات گفته‌اند که ما اين روش را نمي‌پسنديم [...] در جواب گفتم که هر کس چنين چيزي گفته است بيجا کرده است[...]»


می‌بینیم که تأکید مبارزان صدر مشروطه بر «جدائی دین از سیاست» دلیل داشت. با توسل به مقدسات است که مشتی لات و اوباش نظیر «رهبر» وظیفة حاکمیت را نه تأمین امنیت و رفاه و آسایش برای شهروندان، که تحمیل احکام توحش دین بر انسان‌ها تعریف کرده و آن را خواست خدا و پیامبر و علما می‌خوانند:

«بسياري از دختر و پسرها در دانشگاه‌ها، فضاي فيلم و سينما، خيابان و پارک اصلاً حدود شرعي را رعايت نمي‌کنند. پس حکومت چه کار مي‌خواهد بکند؟[...] اين انتظاراتي است که خدا، پيامبر، حوزه و علما دارند.»

عجیب است که خواست خدا و پیامبر و علما در هم‌سوئی کامل با خواست استعمار قرار می‌گیرد! گویا در ایران هیچکس مطالبات مادی ندارد و همة «مردم» فقط خواهان اجرای احکام اسلام‌اند! ممدتقی برای مسکن و دارو و بهداشت و کار و ... نگران نیست، ایشان می‌فرمایند، مسلمانان که به ایران می‌آیند از این وضعیت ابراز نارضایتی می‌کنند و خارجی‌های «دشمن» می‌گویند وضع ایران خوب شده، حجاب دارد کنار می‌رود. در ادامة این مزخرفات هم اضافه می‌کند، ما با این مصیبت چه کنیم؟ تکلیف عشق و خنده و بی‌حجابی چه می‌شود، حکومت مسئولیت دارد، باید با منکرات مبارزه کند. «منکرات» چیست؟ زن، زندگی و عشق و شادی:

«وقتي اعتراض مي‌کني، مي‌گويند مشکل ما حالا يک مقدار موي دختران نيست [...]پس آن عشق‌ها، خنده‌ها و مغازله‌ها و پشت پردة قضايا چه مي‌شود؟»

بله ممدتقی رهبر می‌خواهد بداند «پشت پرده» چه می‌گذرد! همة گرفتاری آخوند جماعت این است که ارتباط اجتماعی افراد را در چارچوب توحش اسلام قرار دهد. در این صورت است که زن و زندگی و هر چه نشان از زندگی دارد تبدیل می‌شود به «منکرات» بنابراین می‌باید با آن مبارزه کرد. در واقع کشور ایران دیگر به ایرانیان تعلق ندارد، متعلق است به سگ‌های‌ هار آنگلوساکسون‌ها همچون ممدتقی‌ رهبر و شرکاء، چرا که اینان می‌توانند هر وقت اراده کنند، با حمایت لوژیستیک غرب بی‌بی‌گوزک‌های‌شان را بر حسب منافع استعمار و به عنوان «خواست مردم» بر ملت ایران تحمیل کنند. تاکنون چنین بوده، ولی مطمئن باشیم که از این پس چنین نخواهد بود.

هیزاکسلنسی با عبرت گرفتن از پیامدهای آتشفشان ایسلند که هر روز شتاب بیشتری می‌گیرد، حواس‌شان را خیلی باید جمع کنند و از این پس سگ‌های‌شان را بدون قلاده و پوزه‌بند رها نفرمایند که ممکن است چند اسکلة نفتی دیگر بریتیش پترولیوم نیز به افتخار شهادت نائل آیند. همچنین بهتر است حجت‌الاسلام محمدتقی رهبر، بجای ایستادن «سری پلی خواجو» و بقیة قضایا... وجود پلیدشان به درد کاری بخورد، و حداقل «کلینکس» به دست «مردم» بدهند!

کای حجت الاسلام کلینکس! ‌کلینکس!





دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹


آش و پروفسور!
...

در دمکراسی «سنگر حق» وجود ندارد! برخورداری از «حق انتخاب آزاد» پایه و اساس آزادی‌های انسان‌محور در دمکراسی است. برای دفاع از این حداقل آزادی می‌باید از پیوستن به هر یک از دو قطب کاذب حاکم بر فضای سیاسی جامعة ایران خودداری کنیم. در نتیجه، به عنوان حامی دمکراسی، ما نه از جنبش‌سبز حمایت می‌کنیم و نه از احمدی‌نژاد.

گویا سازمان‌سیا از اینکه نتوانسته در ایران به نفع جنبش سبز ایجاد «اجماع» کند، سخت پریشان خاطر شده و به همین دلیل است که ریزه‌خواران‌ باورمدار و دین‌باور محفل شهید مک‌کارتی، با هدف «تخریب انسان»، از چند جبهه تهاجم را به نگرش‌های «انسان‌محور» آغاز کرده‌اند. ‌از یک‌سو، حزب‌الله و داس‌الله در هم‌سوئی‌کامل با یکدیگر «زندان»‌ و «شهادت» را به ارزش می‌گذارند، و از سوی دیگر رسانه‌های جمکران می‌کوشند به ما بباورانند که بین آیات عظام و احمدی‌نژاد بر سر حجاب زنان اختلاف افتاده! یک جبهة سوم نیز وجود دارد؛ طرفداران اسلام «مترقی» در جهت عکس نشخوارات امام روشن‌ضمیر، مخالفان آمریکا و جنبش‌سبز را در سنگر طرفداران حکومت اسلامی قرار داه‌اند. بله، سه دهة‌ پیش خمینی دجال، با توسل به واژگون‌نمائی به مخالفان حکومت توحش برچسب طرفداری از آمریکا می‌زد. این روزها علاوه بر شیخ مسعود بهنود، پروفسور مجید محمدی در «رادیوفردا» به مخالفان آمریکا برچسب طرفداری از حکومت اسلامی می‌زند، چرا؟ چون تخریب مخالفان استعمار همان «تخریب انسان» است. برای تخریب انسان می‌باید پیروان نگرش‌های انسان‌محور را خرد کرد.

برای تحقق چنین اهداف خداپسندانه‌ای است که سگ‌های‌هار استعمار نظیر پاسدار اکبر به طرفداران دمکراسی برچسب کافر و مرتد و خداناباور الصاق می‌کنند. سگ به داشتن شامة قوی شهره است، ولی سگ‌های‌هار استعمار قادراند به ذهن انسان وارد شده، باورها و اهداف پنهان او را هم «کشف» کنند! به عنوان نمونه اگر کسی لهجة آذری یا رشتی را تقلید کند، علی خامنه‌ای می‌تواند بداند «قصد» تمسخر داشته یا نه؟ همچنین اگر رمان‌نویسی از زبان پرسوناژ آذری رمان‌اش مطلبی نقل کند، وزارت ارشاد جمکران یک گشت ویژة «کشف مقصود» بسیج می‌کند تا «قصد»‌ راوی را در محل تعیین نماید. خلاصة مطلب از این پس نویسندگان رمان می‌باید از پرسوناژهای دردسرساز بپرهیزند، یا برای نگارش «رمان»‌ از آیات عظام کسب تکلیف کنند، یا اینکه اصلاً فقط رمان دینی بنویسند. در رمان دینی گویش‌های متفاوت وجود ندارد، و خلاصه اگر میکائیل باکتین در قید حیات می‌بود ناچار می‌شد بجای «تئوری رمان» یک «تئوری بی‌بی‌گوزک» سر هم کند تا مورد پسند و تأئید مقام معظم رهبری نیز قرار گیرد. چرا که برخلاف «رمان»، ‌ بی‌بی‌گوزک عرصة ارزش‌های والاست و «انسان» در آن جائی ندارد.

همچنانکه گفتیم به دلیل شرایط فعلی هیچیک از چارپایان طویلة مک‌کارتی نمی‌تواند مستقیماً از دمکراسی انتقاد کند. در نتیجه، به استثنای پاسدار اکبر که همچون علی‌خامنه‌ای و پاسدار شریعتمداری حکم ارتداد طرفداران دمکراسی را صادر کرده، بقیه به صورت غیرمستقیم، انسان‌محوری و نگرش‌های انسان‌محور را به زیر سئوال می‌برند. پیشتر گفته بودیم که نگرش مارکس «انسان‌محور» است. در عمل، برای مقابله با انسان‌محوری بود که محفل فرانکفورت را به راه انداختند تا یک چارچوب «شبه‌ فلسفی» برای توجیه فاشیسم ایجاد کنند.

در مورد بنیانگزاران این محفل نیز، به ویژه در مورد تئودور آدورنو توضیحات مفصل آورده‌ایم، همچنین گفتیم که یورگن‌ هابرماس نیز از جمله اعضای شریف همین محفل به شمار می‌رود. محفلی که در ایران مجلة «کیان» را به راه انداخت تا تبلیغات انسان‌ستیز و شبه روشنفکرانة خود را در قالب مقالات «عمیق» حاج‌فرج ‌دباغ، پاسداراکبر، مجید محمدی و شرکاء به اهالی مرز پرگهر حقنه کند. اکنون همین سه «قلم‌به‌مزد» در ولایت ارباب سکونت اختیار کرده‌ و همچنان به انتشار پروپاگاند اربابان در برخی سایت‌های فارسی زبان مشغول‌اند. به عنوان نمونه پاتوق استاد مجید محمدی سایت «رادیوفردا» است. ایشان امروز یک مغلطة چندلایه‌ای به رشتة تحریر در آورده‌اند تا به ما بگویند، مخالفان ایالات متحد طرفدار حکومت اسلامی‌اند. علامت تعجب نمی‌گذاریم، اینان وقاحت و بیشرمی و برچسب زدن و فراافکنی را در مکتب پیشوای‌شان، شهید جوزف مک‌کارتی فراگرفته‌اند.

«پرفسور» مجید محمدی امروز یک مقالة شیوا در سایت «رادیوفردا» قلمی کرده تا ضمن مغلطه چندین و چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه کند. نخست‌ اینکه، طی 3 دهة اخیر ایالات متحد هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی نداشته! بر پایة همین دروغ بیشرمانه است که محمدی، مخالفان آمریکا را طرفدار حکومت اسلامی به شمار می‌آورد. البته وقاحت امثال محمدی برای ما تعجب‌آور نیست، این بیشرمی ریشه در وقاحت عموسام دارد که ضمن حمایت آشکار از فاشیسم، خود را مدافع حقوق‌بشر نیز جا زده.

نه آن سنگی
که به سویم پرتاب شد
نه آن شلاقی، که بر پشتم فرود آمد
مرا دردی افزود

پیش از ادامة مطلب، در مورد وبلاگ «لب‌های‌ جام» توضیح دهیم، داستان تصادف فروغ‌ فرخزاد همانقدر می‌تواند واقعیت داشته باشد که ماجرای خودکشی صادق هدایت. اگر همه در این موارد سکوت کرده‌اند، ‌ و یا اگر همه زبان به تأئید ویراست رسمی گشوده‌اند دلیلی جز ترس ندارد. در هر حال منابع ما موثق است و با بی‌بی‌گوزک‌‌های رسمی در تضاد قرار می‌گیرد. چرا راه دور برویم؟ کافی است به سرنوشت مخالفان حکومت اسلامی در غرب بنگریم. طی سه دهة اخیر افرادی در غرب ترور شدند که از قضای روزگار نگرش مذهبی به جامعه نداشتند! اینان یا مارکسیست بودند، یا همچون شاپور بختیار مدافع دمکراسی؛ به عبارت دیگر، همگی نگرشی «انسان‌محور»‌ داشتند. از آنجا که استعمار انسان‌ستیز است با انواع جانوران وحشی دین‌باور نظیر ملاعمر، خمینی و... کنار می‌آید، چرا که «تقدس» بهترین ابزار سلطه بر انسان است. فروغ فرخزاد این تقدس را شکست.

این نگاه تماشاگران حادثه بود
که [...]
زخمم می‌زدند
(کریمه ویدا)

فروغ فرخزاد، به عنوان شاعری که در یک جامعة متحجر، شیوة زندگی‌ و سروده‌های‌اش خارج از چارچوب سنت ‌مقدس اسلام و باورهای عوام قرار داشت، بسیار «ناخوشایند» بود. فروغ فرخزاد به عنوان، زن، شاعر و ایرانی هنجارهای ناهنجار استعمار و استبداد حاکم بر جامعة ایران را شکست، پس برخورد حکومت اسلامی با فروغ فرخزاد به هیچ عنوان «غیرمنتظره» و «تکاندهنده» ‌نیست. ما هم اصلاً «تکان» ‌نخوردیم. همچنین از اینکه مدافعان دمکراسی شیاد و فریبکار خوانده شده‌اند نیز حیرت نکردیم! گویا سوءتفاهمی پیش آمده. جسارتاً حضور نویسندة محترم بگوئیم، برای استقرار دمکراسی در ایران به هیچ عنوان لازم نیست «مردم» دمکرات باشند! در هیچیک از دمکراسی‌های موجود در جهان، «مردم» دمکرات نیستند، این حکومت است که در چارچوب قوانین دمکراتیک بر مردم حاکم می‌شود. فکر می‌کنم بهتر است در اینمورد توضیح بیشتری بدهیم تا این سوء‌تفاهمات برطرف گردد.

فرهنگ دمکراتیک چنین ایجاب می‌کند که پیش از الصاق برچسب شیادی به مخالفان سخنان‌شان را در چارچوب «منطقی» بررسی کنیم، اگر مغلطه و سفسطه‌ای در کار بود می‌توان آن‌ها را شارلاتان و عوامفریب خواند. این شیوه‌ای است‌که در این وبلاگ مورد استفاده قرار می‌گیرد. ما به عنوان مدافع دمکراسی، نظارت آخوند جماعت را بر تدوین و اجرای قوانین نمی‌پذیریم، به همین دلیل بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» تأکید می‌کنیم. پس اگر رضا پهلوی خواهان استقرار دمکراسی در ایران است، می‌باید با صراحت مواضع خود را رسماً اعلام کند. نمی‌شود هم طرفدار دمکراسی و مدافع حقوق‌ بشر بود، هم طرفدار یک پوپولیست و «مردم‌سالار» از قماش خاتمی، و هم دنباله‌رو هیاهوسالاری میرحسین موسوی.

دمکراسی هیچ ارتباطی با «مردم‌سالاری» نداشته و ندارد! به عبارت دیگر، برای استقرار یک دمکراسی پارلمانی در ایران یا در هر کشور دیگری نیازی نیست که مردم آن کشور «دمکرات» باشند! اولاً که مردم حتی در دمکراسی‌های غرب نیز دمکرات نیستند، آنچه در یک دمکراسی، آزادی و امنیت اجتماعی تک تک شهروندان را ضمانت می‌کند، اجرای قوانین انسان‌محور است. تدوین قوانین انسان‌محور و فراهم آوردن زمینة اجرای آن برای استقرار دمکراسی کفایت می‌کند. به عبارت دیگر، براندازی حکومت اسلامی و بازگشت به سلطنت ملت ایران را به دمکراسی نخواهد رساند. از اینرو هیچ دلیلی نمی‌بینیم که با مخالفان دمکراسی متحد شویم. خواست ما جایگزینی حکومت اسلامی با یک استبداد تازه نفس نیست، به هیچ عنوان! خواست ما استقرار دمکراسی پارلمانی در ایران است. رضاپهلوی چنین خواسته‌ای دارد؟ پس در عمل نشان دهد که تحمل آزادی بیان مخالفان خود را دارد. چندین مصاحبة رضا پهلوی در همین وبلاگ مورد نقد و بررسی قرار گرفت. لغزش آشکار ایشان به سوی مک‌کارتیسم مورد نکوهش بسیاری از ایرانیان قرار گرفت. واکنش رضاپهلوی به انتقادات مدافعان دمکراسی چه بود؟ سکوت! به زبان ساده‌تر، ایشان پاسخگوی مواضع متناقض خود نیستند! اینچنین است که وعدة بهشت داده می‌شود!

ما وعدة «بهشت آزادی» به هیچکس نداده‌ایم، چرا که در یک نظام دمکراتیک «بهشت آزادی» برای هیچکس وجود ندارد؛ آزادی فقط در چارچوب قوانین دمکراتیک برای تک تک افراد تضمین می‌شود، افرادی که در برابر اعمال‌شان مسئولیت جدی و حقوقی دارند و می‌باید پاسخگو باشند. در پایان، به این نکتة مهم اشاره کنیم که رفتار دمکراتیک «دوسویه» است. ما از همة طرفداران دمکراسی حمایت می‌کنیم و اگر انتقاد منطقی به مواضع ما داشته باشند از گفتگو رویگردان نیستیم. اما هیچ دلیلی نمی‌بینیم که در یک فضای استبدادی، با کسانی که سانسور را به ما تحمیل کرده‌اند هم‌صدا شویم! این عمل نشان حماقت است و ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیده‌ایم. پس بپردازیم به دم‌جنبانی «استاد» مجید محمدی برای اربابان در علفزارهای ینگه دنیا!

با مطالعة «بیانات» ایشان در می‌یابیم که اگر به طور مثال اکثریت مردم در غرب چاردست‌وپا راه بروند، پروفسور «مجید محمدی» هم بی‌درنگ از آنان پیروی خواهد کرد. مجید محمدی همچون حاج فرج‌دباغ، از قلم به مزدهای محفل مک‌کارتیسم در جمکران بود که اینک در آستان مقدس ارباب قلم می‌فرساید.

محمدی، حمایت غرب از اعتراضات پساانتخاباتی جمکران را نشان «حسن نیت» دانسته و می‌گوید، نیروهای ضدامپریالیست در غرب دهه‌هاست که از همفکران‌شان در آمریکای لاتین دفاع کرده‌اند و خلاصه خیلی بچه‌های خوبی‌اند. محمدی، یک «ده فرمان» نوشته و به همه دستور می‌دهد که با تکیه بر این «فرامین» چگونه به مسائل بنگرند. خلاصه اگر کسی خارج از ده فرمان محمدی مسائل را تحلیل کند در سنگر باطل قرار می‌گیرد. جالب اینجاست که «جامعه شناس» رادیوفردا نگرش دوقطبی را نیز مردود شمرده! ایشان آیه نازل می‌کنند که هر کس در جهان امپریالیسم و ضدامپریالیسم رویت کند، الزاماً حکومت اسلامی را در زمرة نیروهای مترقی قرار می‌دهد، چرا که به ادعای این جامعه شناس برجسته حکومت مفلوک اسلامی که ساخته و پرداختة دست یانکی‌هاست، ضدامپریالیست هم می‌باید به شمار آید! جالب‌تر اینکه محمدی، همچون دیگر فاشیست‌ها، امپریالیسم و ضدامپریالیسم را از چارچوب معاصرشان خارج کرده آن‌ها را به عرصة مقدسات دین می‌برد تا بتواند، با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» که از اختراعات پسامدرن‌هاست،‌ با خیر و شر مترادف‌شان سازد! حال آنکه واژگان معاصر هیچ ارتباطی با متون دینی ندارد و مجید محمدی با جفنگ‌گوئی‌های‌اش فقط آن‌ها را خارج از زمان و مکان ویژه‌شان قرار داده:

«[نیروهائی] که دنیا را به امپریالیست‌ها (شر) و ضدامپریالیست‌ها (خیر) تقسیم می‌کنند به ناچار باید احمدی نژاد و حکومت پلیسی خامنه‌ای را به علت مخالفت با سیاست‌های ایالات متحده در جمع نیروهای مترقی و پیشرو قرار دهند[...]»


بله نفی زمان و مکان، کارساز همة فاشیست‌ها است، خامنه‌ای هم با توسل به همین شیوه از موجود موهومی به نام زینب برای بشریت الگو می‌سازد. بهتر است مجید محمدی بجای بازنشخوار تبلیغات سازمان سیا، شواهد و اسناد «مخالفت» حکومت خامنه‌ای را با ایالات متحد ارائه دهد، تا مشخص شود این مخالفت‌ها واقعیت دارد و بساط جنگ زرگری نیست. به زبان ساده‌تر، آقای محمدی از طریق نشخوار تبلیغات سازمان سیا و نوکران‌اش در جمکران نمی‌توانند بار دیگر، و پس از سه دهه حکومت اسلامی را به عنوان مخالف آمریکا به ما ملت بفروشند. خصوصاً که ما در جریان بده‌بستان سپاه پاسداران با اشغالگران عراق و افغانستان هستیم و می‌دانیم که تجارت قاچاق از دوبی به جمکران تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها صورت می‌گیرد. و اما شاهکارهای چشمگیر «استاد» محمدی به این مختصر محدود نمی‌ماند.

محمدی نیز همچون پاسدار اکبر برای تخریب انسان، لگدپرانی به لنین و استالین پیشه کرده تا از اینراه به طور غیرمستقیم مارکس را هدف قرار دهد. همچنانکه گفتیم عمله و اکرة سازمان سیا اشکال‌شان با «انسان» است، به همین جهت می‌کوشند نگرش‌های انسان‌محور را تخریب کنند. اما از آنجا که تهاجم به فلسفة مارکس به سادگی امکانپذیر نیست و سواد کافی می‌طلبد، پادوهای مک‌کارتیسم چنین می‌پندارند که با تخریب مارکسیست‌ها خواهند توانست مارکس را هم به زیر سئوال ببرند، زهی خیال باطل! در همینجا بگوئیم، لنین را نمی‌توان با مارکس در ترادف قرار داد، چنین ترادفی ژاژخائی و یاوه سرائی است. در ضمن بهتر است برادر مجید محمدی بدانند و آگاه باشند که چپ غیردمکراتیک هیچ ارتباطی با توحش اسلام نمی‌تواند داشته باشد، چرا که نگرش چپ، حتی در صور غیردمکراتیک در هر حال انسان‌محور باقی می‌ماند و روی به آینده دارد، حال آنکه دین باوری توهمی است که آینده را در بازگشت به گذشته می‌جوید.

از این گذشته، هر چند «جنگ سرد» به پایان رسیده ولی مارکسیسم همچنان یک فلسفة منسجم و انسان‌محور باقیمانده، حال آنکه توحش توهمات خدامحور روز به روز گسترش می‌یابد. پس برادر محمدی! بجای اشاره به جنایات لنین و استالین و اتحاد فروپاشیدة‌ شوروی نگاهی به فاشیسم معاصر بیفکنید که در برابر دیدگان جهانیان خاک عراق و افغانستان را تحت نظارت ارتش آمریکا به توبره کشیده. کسی که حکومت اسلامی را ضدامپریالیست می‌انگارد یا نانخور همین حکومت است یا جیره‌خوار اربابان‌ این حکومت در آمریکا، انتخاب‌اش با خودتان!

حال که جایگاه واقعی محمدی مشخص شد، می‌توان به دلائل مهمل‌بافی‌های او بهتر پی برد. محمدی با ترهات‌بافی می‌خواهد این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که آمریکا با سیاست‌های هسته‌ای جمکران مخالفت می‌ورزد! چقدر عجیب است! همة دلالان و واسطه‌های آتش‌بیار این سیاست در خود آمریکا، انگلستان و کشور اشغال شدة آلمان فعال‌اند. نکند برادر محمدی از جمله نویسندگان «کور» سازمان سیا هستند! به هیچ عنوان! ایشان کوری خود را به دیگران نسبت می‌دهند، به ویژه به «ضدامپریالیست‌ها» که رهبران جنبش‌سبز را جیره‌خوار غرب می‌دانند. خوب است که توده‌ای‌ها و اکثریتی‌ها به تقدیر از عملیات قهرمانانة موسوی جلاد مشغول‌اند. هر چند اینان سر در آخور الیزابت دوم دارند ولی خودشان را ضدامپریالیست معرفی کرده‌اند، پس رعایت حال‌شان بر شما «واجب شرعی» است. نکند به دلیل خدمت در مسجد لندن،‌ اینان را در ردة مخالفان استالین طبقه‌بندی می‌کنید! بگذریم!

«پروفسور» محمدی در این بحر طویل عوامفریبی، مخالفان حکومت توحش را طرفدار رهبران جنبش سبز معرفی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این «رهبران» وابسته به استعمار نیستند، چرا که به ادعای ایشان آمریکا و رسانه‌های آمریکا سه دهه است که در ایران حضور ندارند! اولاً که آمریکا فقط سفارت‌خانه‌اش را برچیده، در ضمن متحدان‌ استراتژیک ایالات متحد در ایران حضور بسیار فعال دارند. ثانیاً مسلم است که ملت ایران مزدور استعمار نیست، اما میرحسین‌ موسوی، کروبی و برادران لاریجانی و دیگر فعلة حکومت ‌حساب‌شان از ملت ایران جداست! باید به این عالم علوم انسانی بگوئیم‌ جامعه‌شناسی و تحلیل جامعه‌شناسانه با پختن آش تفاوت‌هائی دارد:‌

«ضدامپریالیست‌ها قادر نیستند ببینند [...] معیارهای دوگانه [...] نمی‌تواند توجیه‌گر انتساب مدیریت جنبش ضددیکتاتوری ایرانیان به سازمان‌های جاسوسی [...] غرب باشد. چگونه می‌توان تظاهرات میلیونی مردم ایران را به دولت و رسانه‌های آمریکائی که سه دهه است حضوری در ایران ندارند نسبت داد؟[...]‌»

همچنان که می‌بینیم، در کل این مطلب کسالت‌آور ساختارشکنی از طریق نفی زمان و مکان، مغلطه، توسل به اصل ترادف کلی و تأکید بر پیش‌فرض‌های غیرمستدل چشمگیر است. در هر حال، اهداف استعماری یانکی‌ها کاملاً مشخص است. حاکمیت آمریکا همچنانکه بارها در ایران و دیگر نقاط جهان نشان داده مخالف دمکراسی و حاکمیت قوانین انسان‌محور در مناطقی است که تحت نظارت خود دارد. حمایت «مردم دنیا» از جنبش سبز نیز دلیل بر هیچ چیزی نمی‌تواند باشد! شما که کور نیستید! حتماً 31 سال پیش را به یاد دارید. همان روزها که «مردم»، رسانه‌های غرب و روشنفکران خوش‌نیت مغرب زمین همه و همه در کنار مردم ایران قرار گرفته بودند، یادتان که نرفته؟ درست است که هر کس از آمریکا انتقاد می‌کند نمی‌تواند طرفدار دمکراسی باشد، ولی عکس این مطلب صادق نیست. آمریکا چه از دولتی طرفداری کند، چه انتقاد، دلیل خوب یا بد بودن آن دولت نمی‌شود. اگر ضدامپریالیست‌ها نمی‌بینند،‌ سرکار که «کور» نیستید بهتر است رابطة ایالات متحد با عربستان را برای ما ضدامپریالیست‌ها «روشن» کنید.


یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹


بی‌مسلکان روز!
...

بر پای‌ یك‌ كلیشة‌‌‌ بی‌روح‌ و بی‌صدا
بر پای‌ ایستاده‌‌ تندیسِ حیله‌ها
در زیر یك‌ عقاب‌ خیالی،‌
بی‌مسلكان‌ روز
بر ریش‌ تارتارة‌‌ تاریخ‌ لحظه‌ها
تفخنده‌ می‌زنند

برخورداری از حق انتخاب آزاد، یک حق انسانی است. تا زمانیکه ایرانی از این حق برخوردار نشده می‌باید ضمن پرهیز از پیوستن به هرگونه «سنگر حق» به مبارزه ادامه داد. سنگر حق با هدف «تخریب انسان» بر پا می‌شود. بی‌دلیل نیست که اهالی «شپیگل» در آرزوی یک «جرقه» دست به دعا برداشته‌اند‌، و کروبی پلید، همچون «برادر» فتاپور به ستایش از «زندان شاه» زبان گشوده:

«به گفتة‌ کروبی [...] مردم تنها در انتظار یک جرقه هستند [...] شکنجه‌گران زمان شاه [...] به درستی می‌دانستند در مورد چه کسی و چرا باید خشونت اعمال کنند[...]»


این اظهارات ابلهانه در رادیوفردا، مورخ 25 آوریل 2010 انتشار یافته. اینروزها رادیوفردا سخت شیفته و مفتون‌ کروبی جنایتکار شده. البته هنری کیسینجر نیز در جمع «بی‌مسلکان روز» حضور دارند. باری بر اساس اظهارات کروبی، پیش از ظهور خردجال زندان‌ها جای بسیار خوبی بود، ‌ شکنجه «توجیه منطقی» داشته و... و اما از خردادماه گذشته اوضاع دگرگون شده، چرا؟ چون کودتای هیزاکسلنسی ناکام ماند! ولی به مصداق «شاه می‌بخشد، شیخ علیخان نمی‌بخشد»، شپیگلی‌ها وکیل مدافع بریتانیا شده و همة مطالبات ایرانیان را در همان جنبش موهوم سبز رویت می‌کنند. به ادعای شپیگل در دورة خاتمی چه آزادی‌هائی که نبوده! شاید مقصود شپیگل آزادی ربودن و ترور نویسندگان باشد.

کارفرمایان این نشریه جهت گسترش تاراج کشورمان، یعنی ایجاد یک «سنگر حق» فراگیر فقط به یک «جرقه» نیاز دارند و مطالبات خود را از زبان شیخ مهدی کروبی در رادیوفردا بیان می‌کنند. مهدی کروبی ضمن مصاحبه با «شپیگل» در کمال حماقت ادعا کرده، در قانون اساسی جمکران «دمکراسی» هم مندرج است! البته این ادعای بیشرمانه در واقع از سوی کارفرمایان شپیگل مطرح می‌شود:

«[...] کروبی می‌گوید مهم این است، نشان دهیم که مبارزه علیه جمهوری نبوده، بلکه به خاطر پاسداری از قانون اساسی است که در آن آزادی بیان و دمکراسی نیز مندرج است.»


بله کروبی کودن در قانون خدامحور و مبهم و متناقضی که هول‌هولکی و بر اساس حدیث و روایات شیعی‌مسلکان سر هم شده، آزادی بیان و دمکراسی هم رویت کرده، و به همین دلیل می‌پندارد «مردم» منتظر جرقه‌اند! از همان جرقه‌های خوب که در سال 1357 به ترور کامران نجات‌اللهی انجامید، و یک «سنگر حق» مرغوب و مطلوب به نفع اسلامگرایان جنایتکار ایجاد کرد.

از گذشته‌های دور، جرقه برای ایجاد «سنگر حق» و مجازات باطل مورد استفاده قرار گرفته. نخستین کسی که به فواید «جرقه» پی برد، حضرت موسی بود. ایشان، از آنجا که ناچار شدند دربار گرم و نرم فرعون را ترک کرده و در جایگاه «ناجی» قوم یهود و فرستادة یهوه آوارة دشت و بیابان شوند سخت دلخور بودند؛ عصای‌شان را نیز از شدت عصبانیت از همین موضوع بر آب کوبیدند که در کمال تأسف نتیجة عکس گرفتند! یهوه در میان امواج خروشان یک جادة‌ «شوسه» برای‌شان احداث کرد و اینگونه بود که ایشان، یعنی حضرت موسی، علیرغم تمایل قلبی، قوم یهود را از شر امپریالیسم «فراعنه» رهانیدند و همراه آنان آواره و سرگردان شدند. از همان زمان آن حضرت به فکر انتقام از یهودیان افتادند. در این راستا پس از مشورت با هارون، برادرشان، قوم یهود را فرمودند، یهوه مرا احضار کرده، به کوه می‌روم تا به گفتة جنتی «‌اهل دل» شوم و بتوانم زلزله را پیش‌بینی کنم. حضرت در ادامه خطاب به قوم برگزیده فرمودند، شما را به دست برادر عزیزتر از جانم هارون می‌سپارم!

پس آنگاه حضرت موسی جهت دریافت فرامین یهوه سر به کوه گذاشتند تا با یک تیر سه نشان بزنند. هم از دست فرزندان بنی‌اسرائیل نفسی به راحت بکشند، هم اهل دل شوند و هم یک «سنگر حق» ایجاد کنند که تا دنیا دنیاست پا بر جای و استوار بماند! بله، در ادیان ابراهیمی، از هزاران سال پیش سنگرسازی به شیوة محفل شهید مک‌کارتی رایج بوده و ما نمی‌دانستیم، چرا که به افتخار آشنائی با یهوه نائل نشده بودیم! در عوض پیروان عیسی فوت و فن «سنگرسازی» را از «خزرها» فرا گرفتند. «خزرها» همان قوم یهود به اصطلاح آریائی‌تباراند، که «آرتور کوستلر»، جهت تأمین منافع حاکمیت انگلستان بی‌بی‌گوزک‌شان را اختراع کرده! آورده‌اند که امپراتوری رم هنگام چپاول و غارت ارمنستان، از طریق خزرها با آثار «کوستلر» که هنوز به رشتة تحریر در نیامده بود در تورات و قرآن آشنا شد.

همینکه رمی‌ها قران را مطالعه کردند، رسم و رسوم «سنگرسازی» را نیک آموختند، و متوجه شدند که «کهن‌الگو» یا «آرکه‌تایپ» سنگرسازی می‌باید ریشه در تورات داشته باشد. می‌دانیم که بعضی خوانندگان گرامی ممکن است شاخ در ‌آورند، ولی هیچ اشکالی ندارد! شاخ‌های‌تان را فراموش کنید، هارون نخستین کسی بود که در تاریخ، و بیرون از تاریخ، بنیانگذار جنجال سیاسی جهت فریب مردم و ایجاد «سنگرحق» برای سرکوب انسان شد! به محض اینکه موسی راه کوه در پیش گرفت، فرزندان بنی‌اسرائیل به گرداب نوستالژی «پدر» و پیشوا و رهبر فروافتادند،‌ چرا که هیچکس نبود تا از قول یهوه به آنان امر و نهی کند، توی سرشان بزند، از آنان ایراد بگیرد، و تن‌شان را از مجازات الهی بلرزاند.

این یک واقعیت است که انسان‌ها به «شرایط» عادت می‌کنند. و قوم و قبیلة‌ بنی‌اسرائیل هم با آنکه مانند یانکی‌ها ادعا می‌کنند، «برگزیده‌اند» و «مأموریت الهی» دارند، ‌ هیچ تفاوتی با دیگران ندارند و «ترک عادت» برایشان انواع «مرض» می‌آورد. حضرت موسی از این ویژگی کاملاً آگاه بودند، منتهی آنحضرت از نظر بیان کمی اشکال داشتند، به همین دلیل بود که به مصداق مثل معروف «به عکس نهند، نام زنگی کافور» خداوند لقب «کلیم‌الله» به ایشان اعطا فرمود. همانطور که محفل نوبل، هم جایزة صلح نوبل را به کسی می‌دهد که مانند جیمی کارتر، یا «ال‌گور» هیچ ارتباطی با صلح نداشته باشد. باری حضرت موسی به دلیل لکنت زبان، چندان اهل حرافی نبودند و رموز «سنگرسازی» را فقط در اختیار برادرشان هارون قرار دادند، تا این «فناوری» در خانواده بماند!

کتاب مقدس در بخش «هجرت» یا همان «اگزود» در سورة 32 این مطلب را چنین بیان می‌کند. آنهنگام که موسی در کوه سینا به گپ زدن با «یهوه» مشغول بود، مردم از غیبت طولانی آنحضرت دلواپس شده به دور هارون حلقه زدند و گفتند، برخیز و برای‌مان خدائی بساز که راه را به ما نشان دهد، سخت نگرانیم! نمی‌دانیم بر سر آن عزیز که ما را از مصر خارج کرد و به اینجا آورد، چه آمده؟! پس هارون از آنان گوشواره‌های طلای زنان و پسران‌شان را طلب کرد و خلق قهرمان اسرائیل زیور آلات طلا را از گوش زنان و فرزندانش بر گرفت و به هارون داد. هارون هم بی‌درنگ طلاها را ذوب کرده، برای گوسفندان گم شدة یهوه یک گوسالة نازنازی و مامانی درست کرد و مردم ستمدیده به دور گوسالة زرین حلقه زده، گفتند: ای اسرائیل! این خدای توست،‌ که تو را از مصر نجات داد. هارون به محض اینکه دریافت در باور «مردم» گوسالة کذا از جایگاه الهی برخوردار شده، یک محراب برای خداوند نوین برپا کرده، خطاب به بنی‌اسرائیل گفت، فردا برای بزرگداشت یهوه مراسمی بر پا می‌کنیم.

هارون نیک می‌دانست که باید مردم را به «مراسم پرستش» سرگرم کرد، تا ایجاد مزاحمت و دردسر نکنند. روز بزرگداشت «یهوه»، مردم برای اهدای قربانی به حضور خداوند صف کشیده بودند. پس از مراسم کشتار و خونریزی، بساط سورچرانی به راه افتاد و سپس نوبت به رقص و پایکوبی رسید. و اینجا بود که یهوه فرزندان اسرائیل را دید که بجای شیون و زاری و اظهار بندگی به تفریح مشغول‌اند. پس موسی را فرمود، من این قوم اسرائیل را همیشه سوگوار و عزادار می‌خواهم. موسی یهوه را گفت، قربان! من هم همینطور! اینجانب به نیابت از شما دمار از روزگارشان در می‌آورم، شما دخالت نکنید که پرستیژتان برباد می‌رود! بعدها خواهند گفت که فرزندان اسرائیل را از مصر خارج کردید تا آن‌ها را در کوه و بیابان نابود کنید و خلاصه آبرو و حیثیت بارگاه الهی خدشه‌دار خواهد شد و تبدیل می‌شوید به پرسوناژ پلید «برباد رفته!» یهوه دانائی موسی را ستوده و گفت، «درد و بلایت بخوره تو سر موسوی خره و رهبر خرترش که ما را مضحکة خاص و عام کرد!» آری، یهوه کاملاً حق دارد، البته این نخستین بار است که ایشان برخورد منطقی با مسائل دارند.

سرداران، پس از اینکه «پاسور» را بجای «پلیس» به تأئید علی‌خامنه‌ای رساندند، و تأئید مقام معظم و فرهیخته را به مدت دو روز در بوق گذاردند، رهبر را «علی‌خره»‌ صدا می‌زنند. پیشتر گفتیم که موسوی هم به دلیل خربازی در رشتة تخصصی‌اش به «موسوی خره» معروف شده بود. و اما رهبر فرزانه به سوء‌تفاهم دچار شده‌اند، ایشان می‌پندارند به دلیل ویژگی قومی‌شان در جایگاه رفیع خری‌ات قرار گرفته‌اند، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست، هر کس رفتار ابلهانه از خود بروز دهد می‌تواند همچون رهبر فرزانه و میرحسین جلاد و دیگران در جایگاه «خر» بنشیند:

خرها همه محترم‌ا‌ند اندر این دیار
باید نمود از دل و جان احترام خر
خرها وکیل ملت و ارکان دولت‌اند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر

امروز پس از مطالعة فرمایشات مقام معظم رهبری که روز 31 فروردین‌ماه در جلسة درس خارج فقه ایراد شده، با مشکل بزرگی روبرو شدیم! ایشان می‌فرمایند:

«[تقلید لهجة اقوام ایرانی] چنانچه از باب تمسخر باشد حرام است.»


فرمایشات مقام معظم که با کد: 1075364 در حنازرچوبه، ‌ مورخ 4 اردیبهشت‌ماه سالجاری منتشر شده مسلماً برای ملت ایران مشکل‌آفرین خواهد شد،‌ اما برای «مردم» و «امت همیشه در صحنه»‌ هیچ دردسری ایجاد نمی‌کند، چرا که اینان نیز همچون حکومت اسلامی در حالیکه آب از پک‌وپوزشان سرازیر شده، در انتظار «فتوی» له‌له می‌زنند. اگر فتوی از لندن و واشنگتن صادر شود، بلافاصله آیات عظام نیز فتوی می‌صدورند و تل موهوم «مردم» و بوزینه‌های کفن‌پوش به صحنه می‌آیند و مشکلات حکومت را بر طرف می‌کنند. در کشور عراق همین روند به صورت پنهان و آشکار در جریان است.

بر پشت‌ واژه‌های‌ جفاكیشِ بی‌شرار
دستی‌ به‌ جام‌ باده و دستی‌ به‌ حلق‌ شعر
چند ریزه‌خوار پیر
تف‌ بر جبین‌شان، صد حلقه‌ می‌زنند

به صورت آشکار، تحت نظارت اشغالگران در اماکن عمومی بمب منفجر می‌کنند، به طوری که حداقل پنجاه کشته و صدها مجروح بر جای بگذارد، بعد می‌گویند «القاعده»‌ بمب گذاشت! جالب است که سازمان القاعده که همچون گورکن‌ها ادعای نبرد با آمریکا را دارد، هرگز اربابان‌اش را هدف نمی‌گیرد! تنها هدف این سازمان غیرنظامیان عراق، زیرساخت‌های اجتماعی نظیر مدارس، بیمارستان و ادارات دولتی است! از سال 2003 که آنگلوساکسون‌ها فقط به دلیل «نگرانی» کشور عراق را اشغال کردند، سازمان القاعده حتی یکبار هم نظامیان اشغالگر را هدف حملات خود قرار نداده! این امنیت و مصونیت اشغالگران جنایتکار سئوال‌برانگیز نیست؟! چرا هست! اما هیچکس این پرسش دردسرساز را مطرح نمی‌کند. فقط در شبکة مجازی است که القاعده آمریکا و شرکاء را نابود می‌کند. روشن‌تر بگوئیم، تحت نظارت سازمان سیا این سازمان تروریستی از طریق تهدید غرب در شبکة مجازی در واقع برای ارباب دم می‌جنباند. در هر حال، انفجارهای اخیر بغداد مشابه همان عملیاتی است که در پی ملاقات «برنز» با سعید جلیلی، و پس از سفر وی به بغداد صورت پذیرفت. به عبارت دیگر، یکی از محورهای سیاست ایالات متحد که در جمهوری آذربایجان نیز فعال است و با نوری‌المالکی مخالفت می‌کند، در انفجارهای بغداد دست دارد. مسلم بدانیم که مقتدی‌صدر و حکیم از سگ‌های دست‌آموز همین محفل‌اند.

اینان‌ كه‌ روز دی‌
اندر قمار روز
سودای‌ مام‌ میهن‌ ما را زدند
باد
بر چكمه‌های‌ اردوی‌ خونریزیانِ دهر
با اشتهای‌ كور
صد بوسه‌ می‌زدند

ایندو سگ دست‌آموز به موازات بمب‌گذاری در بغداد برای حفظ منافع محفل اسرائیل‌پرستان، فعالیت‌های «فرهنگی» دیگری نیز دارند که مشروعیت خود را از صدور فتوی کسب می‌کند. از آنجمله است تخریب اماکن تفریح! می‌دانیم که تفریح و خوشحالی و جشن در کشورهای مسلمان‌نشین اصولاً ممنوع است. به همین دلیل روز گذشته در جنوب بغداد یک سالن بیلیارد ویژة جوانان با مواد منفجره مورد تهاجم قرار گرفت. مهاجمین حتماً شعار می‌دادند،‌ چرا بیلیارد بازی می‌کنید، بمب بازی کنید! ‌ به گزارش فیگارو، مورخ 24 آوریل 2010،‌ اکثریت ساکنان این منطقه شیعه‌اند. همچنانکه انفجارهای اخیر و منسوب به القاعده نیز در مناطق شیعه‌نشین صورت پذیرفت!

بر پای‌ ناستودة‌‌ سرد كلیشه‌ها
در سایه‌ روشنان‌، سخن‌، شعر
یا كلام‌
با خونچكان‌ جام‌
روح‌ كثیف‌ كركسی‌، كفتاروار خویش‌
در پشت‌ یك‌ نمای‌ زمین‌گیر بی‌قرار
تقدیس‌ بی‌نجابت‌ تزویر سر كنند

این تهاجم وحشیانه که یکروز پس از انفجارهای «منسوب» به القاعده رخ‌ داد، سه کشته و 19 زخمی برجای گذاشته. مشخص است که برای انجام چنین عملیات قهرمانانه‌ای صدور فتوی کفایت می‌کند، و مسلم است که هیچیک از سگ‌های ‌هار از جمله آیت‌الله سیستانی این جنایت را محکوم نخواهد کرد. حال که تجزیة عراق ممکن نیست،‌ سیاست این کشور باید همچون سیاست ایران توسط طالبان و در خیابان تعیین شود. بازی بیلیارد در «باور مردم» ممنوع است، پس آیات عظام می‌باید پنهانی در مورد این ممنوعیت فتوی بصدورند، بقیة امور را اوباش طرفدارشان، البته با حمایت یانکی‌ها روبراه می‌کنند. و یانکی‌ها هم این اعمال را محکوم خواهند کرد و ارواح شکم‌شان پرستیژشان محفوظ خواهد ماند. البته کور خوانده‌اند. عملکرد کمیساریای عالی حقوق‌بشر در سازمان رسوای ملل شاهدی است بر این مدعا.

خونی‌ ز حلق‌ شعر، خونی‌ ز حلق‌ عشق‌
ریزند و
ذرات‌ پر گناهة تن‌توش‌ خویش‌ را
آلوده‌تر كنند
این‌ روز رفتنی‌ است‌

کافی است اظهارات احمقانة «ناوی پیلای» را بررسی کنیم تا ببینیم حقوق‌بشر و به ویژه حقوق زنان در قاموس سازمان ملل چه مفهومی دارد. این سازمان در کمال بیشرمی «حضور زن» در اجتماع را بجای «حقوق اجتماعی زن» نشانده. حال می‌توان دریافت مزخرفاتی که حاجیه عبادی و دیگر خاله زنک‌های آش‌پرست نشخوار می‌کنند در کدام کارگاه‌ها تولید می‌شود.

به گزارش «فرانس‌پرس» در فیگارو، مورخ 24 آوریل 2010، «ناوی پیلای» طی یک نشست خبری در ابوظبی، در مورد شرایط زنان 6 کشور حوزة خلیج فارس می‌گوید:

«امروز زنان این کشورها می‌توانند به تحصیلات عالیه بپردازند [...] گام بعدی این است‌که همة این زنان جوان بتوانند به مشاغل عالی دست‌یابند [...] در عربستان ما با وکیل جوانی ملاقات کردیم که 10 سال سابقة کار در انگلستان دارد، ولی نمی‌تواند کشور متبوع‌اش را از تجربة خود بهره‌مند کند[...]»


وقتی چنین گوسالة ننه حسنی در رأس کمیساریای عالی حقوق‌بشر می‌نشیند، یعنی بی‌خیال حقوق زن! حقوق زن برای کمیساریای کذا یعنی اهدای پست و مقام به چند زن تحصیلکرده برای حفظ ظاهر. بی‌دلیل نیست که حکومت گورکن‌ها نامزد عضویت در کمیسیون بین‌المللی حمایت از حقوق زنان شده!

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 4 اردیبهشت‌ماه سال‌جاری، مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت‌ امورخارجة جمکران ضمن گفتگو با خبرنگار سیاسی رسانة رسمی حکومت اظهار داشت، انصراف ما از نامزدی برای عضویت در شورای حقوق‌بشر سازمان ملل به دلیل توافق با کشورهای آسیائی بود. قرار شد یک کشور در شورای حقوق‌بشر، و یک کشور در کمیسیون بین‌المللی حمایت از حقوق زنان عضو شود:

«مهمانپرست گفت [...] به همین خاطر [حکومت اسلامی] بجاي کانديداتوري براي کسب کرسي در شوراي حقوق بشر [...] نامزد عضويت در کميسيون بين‌المللي حمايت از حقوق زن شده [...]»

برای تأمین آن قماش حقوق توحش که کمیساریای عالی سازمان ملل برای زنان منطقه قائل می‌شود، چه نامزدی بهتر از حکومت تحجر اسلامی؟! باری این خبر بهجت‌اثر با کد: 1074116 در حنازرچوبه منعکس شده. و اما پیش از پرداختن به ادامة مطلب باید بگوئیم، انتشار تصاویر مهرورزی و بانو از سوی سایت‌های طرفدار موسوی حکایت گفتگوی سیروپیاز است. همسر مهرورزی چادر سیاه به سر دارد، عیال میرحسین به همچنین. چادر سیاه اولی با چادر سیاه دومی تفاوت دارد؟! نکند این چادرسیاه وقتی بر سر موجود متقلبی به نام زهرا رهنورد می‌افتد، نشانة پیشرفت و ترقی است؟ حجاب هر چه باشد و به هر رنگی نشان بردگی و انقیاد زن است. این تکه پارچه را با هیچ جایزه و لقبی نمی‌توان خارج از چارچوب مقدسات زن‌ستیز قرار داد. تحمیل پوشش اجباری به زن ایرانی در چارچوب احکام انسان‌ستیز اسلام امکانپذیر شده. و تا زمانی که این احکام «مقدس» در قالب «قانون» بر زندگی اجتماعی ایرانیان حاکم باشد، زنان ایران به عنوان مادر، همسر یا خواهر تحت قیمومت مرد باقی خواهند ماند، حتی پس از مرگ!

کافی است به زوزه و روضة رسانه‌های فارسی در سوگ «نادره» نگاهی بیاندازیم. نادره به عنوان «زن هنرمند» وجود خارجی ندارد، همه از نادره به عنوان «مادر» یاد می‌کنند و با اینکار او را از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش به عنوان «هنرمند» اخراج کرده و به عنوان «مادر» در اسارت همسر و در چاردیواری خانه قرار می‌دهند.

روزی‌ رسیدنی‌ست‌
كان‌ قوک‌ها
كه‌ از تن‌ برزیگران‌ فقر
بر شعله‌های‌ برزخ‌ منصور سوختند
جشنی‌ بپا كنند
وین‌ یقه‌ها به‌ دكمة‌‌ صد دار در شوند

نقش «مادر» چیست؟ تربیت فرزند! همان نقشی که بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی برای «زن» تعیین کرده‌اند. و کمیساریای عالی سازمان ملل نیز بر ما منت گذاشته، خواهان حضور زنان «تحصیل‌کرده» در جامعه شده، بدون اینکه در نظر بگیرد طبق احکام مقدس اسلام، زن برای خروج از خانه می‌باید از پدر یا همسر اجازه بگیرد. این است همان حقوق‌بشری که سازمان رسوای ملل برای زنان منطقه در نظر گرفته: حمایت از خاله‌زنک‌های «تحصیلکرده» و اسلام‌پرست نظیر شادی‌صدر یا شیرین عبادی و شرکاء با هدف گسترش سرکوب زنان ایران.

در پای‌ سرخ‌ پاغر جبر زمان‌ ما
دستی‌ به سر شوند
در شط‌ پر شرارة مواج‌ انتقام‌
در خون‌ تر شوند
در خون‌ تر شوند
(لطیف پدرام)

پاغر: ستونی که سقف خانه بدان ایستد.