دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹


آش و پروفسور!
...

در دمکراسی «سنگر حق» وجود ندارد! برخورداری از «حق انتخاب آزاد» پایه و اساس آزادی‌های انسان‌محور در دمکراسی است. برای دفاع از این حداقل آزادی می‌باید از پیوستن به هر یک از دو قطب کاذب حاکم بر فضای سیاسی جامعة ایران خودداری کنیم. در نتیجه، به عنوان حامی دمکراسی، ما نه از جنبش‌سبز حمایت می‌کنیم و نه از احمدی‌نژاد.

گویا سازمان‌سیا از اینکه نتوانسته در ایران به نفع جنبش سبز ایجاد «اجماع» کند، سخت پریشان خاطر شده و به همین دلیل است که ریزه‌خواران‌ باورمدار و دین‌باور محفل شهید مک‌کارتی، با هدف «تخریب انسان»، از چند جبهه تهاجم را به نگرش‌های «انسان‌محور» آغاز کرده‌اند. ‌از یک‌سو، حزب‌الله و داس‌الله در هم‌سوئی‌کامل با یکدیگر «زندان»‌ و «شهادت» را به ارزش می‌گذارند، و از سوی دیگر رسانه‌های جمکران می‌کوشند به ما بباورانند که بین آیات عظام و احمدی‌نژاد بر سر حجاب زنان اختلاف افتاده! یک جبهة سوم نیز وجود دارد؛ طرفداران اسلام «مترقی» در جهت عکس نشخوارات امام روشن‌ضمیر، مخالفان آمریکا و جنبش‌سبز را در سنگر طرفداران حکومت اسلامی قرار داه‌اند. بله، سه دهة‌ پیش خمینی دجال، با توسل به واژگون‌نمائی به مخالفان حکومت توحش برچسب طرفداری از آمریکا می‌زد. این روزها علاوه بر شیخ مسعود بهنود، پروفسور مجید محمدی در «رادیوفردا» به مخالفان آمریکا برچسب طرفداری از حکومت اسلامی می‌زند، چرا؟ چون تخریب مخالفان استعمار همان «تخریب انسان» است. برای تخریب انسان می‌باید پیروان نگرش‌های انسان‌محور را خرد کرد.

برای تحقق چنین اهداف خداپسندانه‌ای است که سگ‌های‌هار استعمار نظیر پاسدار اکبر به طرفداران دمکراسی برچسب کافر و مرتد و خداناباور الصاق می‌کنند. سگ به داشتن شامة قوی شهره است، ولی سگ‌های‌هار استعمار قادراند به ذهن انسان وارد شده، باورها و اهداف پنهان او را هم «کشف» کنند! به عنوان نمونه اگر کسی لهجة آذری یا رشتی را تقلید کند، علی خامنه‌ای می‌تواند بداند «قصد» تمسخر داشته یا نه؟ همچنین اگر رمان‌نویسی از زبان پرسوناژ آذری رمان‌اش مطلبی نقل کند، وزارت ارشاد جمکران یک گشت ویژة «کشف مقصود» بسیج می‌کند تا «قصد»‌ راوی را در محل تعیین نماید. خلاصة مطلب از این پس نویسندگان رمان می‌باید از پرسوناژهای دردسرساز بپرهیزند، یا برای نگارش «رمان»‌ از آیات عظام کسب تکلیف کنند، یا اینکه اصلاً فقط رمان دینی بنویسند. در رمان دینی گویش‌های متفاوت وجود ندارد، و خلاصه اگر میکائیل باکتین در قید حیات می‌بود ناچار می‌شد بجای «تئوری رمان» یک «تئوری بی‌بی‌گوزک» سر هم کند تا مورد پسند و تأئید مقام معظم رهبری نیز قرار گیرد. چرا که برخلاف «رمان»، ‌ بی‌بی‌گوزک عرصة ارزش‌های والاست و «انسان» در آن جائی ندارد.

همچنانکه گفتیم به دلیل شرایط فعلی هیچیک از چارپایان طویلة مک‌کارتی نمی‌تواند مستقیماً از دمکراسی انتقاد کند. در نتیجه، به استثنای پاسدار اکبر که همچون علی‌خامنه‌ای و پاسدار شریعتمداری حکم ارتداد طرفداران دمکراسی را صادر کرده، بقیه به صورت غیرمستقیم، انسان‌محوری و نگرش‌های انسان‌محور را به زیر سئوال می‌برند. پیشتر گفته بودیم که نگرش مارکس «انسان‌محور» است. در عمل، برای مقابله با انسان‌محوری بود که محفل فرانکفورت را به راه انداختند تا یک چارچوب «شبه‌ فلسفی» برای توجیه فاشیسم ایجاد کنند.

در مورد بنیانگزاران این محفل نیز، به ویژه در مورد تئودور آدورنو توضیحات مفصل آورده‌ایم، همچنین گفتیم که یورگن‌ هابرماس نیز از جمله اعضای شریف همین محفل به شمار می‌رود. محفلی که در ایران مجلة «کیان» را به راه انداخت تا تبلیغات انسان‌ستیز و شبه روشنفکرانة خود را در قالب مقالات «عمیق» حاج‌فرج ‌دباغ، پاسداراکبر، مجید محمدی و شرکاء به اهالی مرز پرگهر حقنه کند. اکنون همین سه «قلم‌به‌مزد» در ولایت ارباب سکونت اختیار کرده‌ و همچنان به انتشار پروپاگاند اربابان در برخی سایت‌های فارسی زبان مشغول‌اند. به عنوان نمونه پاتوق استاد مجید محمدی سایت «رادیوفردا» است. ایشان امروز یک مغلطة چندلایه‌ای به رشتة تحریر در آورده‌اند تا به ما بگویند، مخالفان ایالات متحد طرفدار حکومت اسلامی‌اند. علامت تعجب نمی‌گذاریم، اینان وقاحت و بیشرمی و برچسب زدن و فراافکنی را در مکتب پیشوای‌شان، شهید جوزف مک‌کارتی فراگرفته‌اند.

«پرفسور» مجید محمدی امروز یک مقالة شیوا در سایت «رادیوفردا» قلمی کرده تا ضمن مغلطه چندین و چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه کند. نخست‌ اینکه، طی 3 دهة اخیر ایالات متحد هیچ ارتباطی با حکومت اسلامی نداشته! بر پایة همین دروغ بیشرمانه است که محمدی، مخالفان آمریکا را طرفدار حکومت اسلامی به شمار می‌آورد. البته وقاحت امثال محمدی برای ما تعجب‌آور نیست، این بیشرمی ریشه در وقاحت عموسام دارد که ضمن حمایت آشکار از فاشیسم، خود را مدافع حقوق‌بشر نیز جا زده.

نه آن سنگی
که به سویم پرتاب شد
نه آن شلاقی، که بر پشتم فرود آمد
مرا دردی افزود

پیش از ادامة مطلب، در مورد وبلاگ «لب‌های‌ جام» توضیح دهیم، داستان تصادف فروغ‌ فرخزاد همانقدر می‌تواند واقعیت داشته باشد که ماجرای خودکشی صادق هدایت. اگر همه در این موارد سکوت کرده‌اند، ‌ و یا اگر همه زبان به تأئید ویراست رسمی گشوده‌اند دلیلی جز ترس ندارد. در هر حال منابع ما موثق است و با بی‌بی‌گوزک‌‌های رسمی در تضاد قرار می‌گیرد. چرا راه دور برویم؟ کافی است به سرنوشت مخالفان حکومت اسلامی در غرب بنگریم. طی سه دهة اخیر افرادی در غرب ترور شدند که از قضای روزگار نگرش مذهبی به جامعه نداشتند! اینان یا مارکسیست بودند، یا همچون شاپور بختیار مدافع دمکراسی؛ به عبارت دیگر، همگی نگرشی «انسان‌محور»‌ داشتند. از آنجا که استعمار انسان‌ستیز است با انواع جانوران وحشی دین‌باور نظیر ملاعمر، خمینی و... کنار می‌آید، چرا که «تقدس» بهترین ابزار سلطه بر انسان است. فروغ فرخزاد این تقدس را شکست.

این نگاه تماشاگران حادثه بود
که [...]
زخمم می‌زدند
(کریمه ویدا)

فروغ فرخزاد، به عنوان شاعری که در یک جامعة متحجر، شیوة زندگی‌ و سروده‌های‌اش خارج از چارچوب سنت ‌مقدس اسلام و باورهای عوام قرار داشت، بسیار «ناخوشایند» بود. فروغ فرخزاد به عنوان، زن، شاعر و ایرانی هنجارهای ناهنجار استعمار و استبداد حاکم بر جامعة ایران را شکست، پس برخورد حکومت اسلامی با فروغ فرخزاد به هیچ عنوان «غیرمنتظره» و «تکاندهنده» ‌نیست. ما هم اصلاً «تکان» ‌نخوردیم. همچنین از اینکه مدافعان دمکراسی شیاد و فریبکار خوانده شده‌اند نیز حیرت نکردیم! گویا سوءتفاهمی پیش آمده. جسارتاً حضور نویسندة محترم بگوئیم، برای استقرار دمکراسی در ایران به هیچ عنوان لازم نیست «مردم» دمکرات باشند! در هیچیک از دمکراسی‌های موجود در جهان، «مردم» دمکرات نیستند، این حکومت است که در چارچوب قوانین دمکراتیک بر مردم حاکم می‌شود. فکر می‌کنم بهتر است در اینمورد توضیح بیشتری بدهیم تا این سوء‌تفاهمات برطرف گردد.

فرهنگ دمکراتیک چنین ایجاب می‌کند که پیش از الصاق برچسب شیادی به مخالفان سخنان‌شان را در چارچوب «منطقی» بررسی کنیم، اگر مغلطه و سفسطه‌ای در کار بود می‌توان آن‌ها را شارلاتان و عوامفریب خواند. این شیوه‌ای است‌که در این وبلاگ مورد استفاده قرار می‌گیرد. ما به عنوان مدافع دمکراسی، نظارت آخوند جماعت را بر تدوین و اجرای قوانین نمی‌پذیریم، به همین دلیل بر اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» تأکید می‌کنیم. پس اگر رضا پهلوی خواهان استقرار دمکراسی در ایران است، می‌باید با صراحت مواضع خود را رسماً اعلام کند. نمی‌شود هم طرفدار دمکراسی و مدافع حقوق‌ بشر بود، هم طرفدار یک پوپولیست و «مردم‌سالار» از قماش خاتمی، و هم دنباله‌رو هیاهوسالاری میرحسین موسوی.

دمکراسی هیچ ارتباطی با «مردم‌سالاری» نداشته و ندارد! به عبارت دیگر، برای استقرار یک دمکراسی پارلمانی در ایران یا در هر کشور دیگری نیازی نیست که مردم آن کشور «دمکرات» باشند! اولاً که مردم حتی در دمکراسی‌های غرب نیز دمکرات نیستند، آنچه در یک دمکراسی، آزادی و امنیت اجتماعی تک تک شهروندان را ضمانت می‌کند، اجرای قوانین انسان‌محور است. تدوین قوانین انسان‌محور و فراهم آوردن زمینة اجرای آن برای استقرار دمکراسی کفایت می‌کند. به عبارت دیگر، براندازی حکومت اسلامی و بازگشت به سلطنت ملت ایران را به دمکراسی نخواهد رساند. از اینرو هیچ دلیلی نمی‌بینیم که با مخالفان دمکراسی متحد شویم. خواست ما جایگزینی حکومت اسلامی با یک استبداد تازه نفس نیست، به هیچ عنوان! خواست ما استقرار دمکراسی پارلمانی در ایران است. رضاپهلوی چنین خواسته‌ای دارد؟ پس در عمل نشان دهد که تحمل آزادی بیان مخالفان خود را دارد. چندین مصاحبة رضا پهلوی در همین وبلاگ مورد نقد و بررسی قرار گرفت. لغزش آشکار ایشان به سوی مک‌کارتیسم مورد نکوهش بسیاری از ایرانیان قرار گرفت. واکنش رضاپهلوی به انتقادات مدافعان دمکراسی چه بود؟ سکوت! به زبان ساده‌تر، ایشان پاسخگوی مواضع متناقض خود نیستند! اینچنین است که وعدة بهشت داده می‌شود!

ما وعدة «بهشت آزادی» به هیچکس نداده‌ایم، چرا که در یک نظام دمکراتیک «بهشت آزادی» برای هیچکس وجود ندارد؛ آزادی فقط در چارچوب قوانین دمکراتیک برای تک تک افراد تضمین می‌شود، افرادی که در برابر اعمال‌شان مسئولیت جدی و حقوقی دارند و می‌باید پاسخگو باشند. در پایان، به این نکتة مهم اشاره کنیم که رفتار دمکراتیک «دوسویه» است. ما از همة طرفداران دمکراسی حمایت می‌کنیم و اگر انتقاد منطقی به مواضع ما داشته باشند از گفتگو رویگردان نیستیم. اما هیچ دلیلی نمی‌بینیم که در یک فضای استبدادی، با کسانی که سانسور را به ما تحمیل کرده‌اند هم‌صدا شویم! این عمل نشان حماقت است و ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیده‌ایم. پس بپردازیم به دم‌جنبانی «استاد» مجید محمدی برای اربابان در علفزارهای ینگه دنیا!

با مطالعة «بیانات» ایشان در می‌یابیم که اگر به طور مثال اکثریت مردم در غرب چاردست‌وپا راه بروند، پروفسور «مجید محمدی» هم بی‌درنگ از آنان پیروی خواهد کرد. مجید محمدی همچون حاج فرج‌دباغ، از قلم به مزدهای محفل مک‌کارتیسم در جمکران بود که اینک در آستان مقدس ارباب قلم می‌فرساید.

محمدی، حمایت غرب از اعتراضات پساانتخاباتی جمکران را نشان «حسن نیت» دانسته و می‌گوید، نیروهای ضدامپریالیست در غرب دهه‌هاست که از همفکران‌شان در آمریکای لاتین دفاع کرده‌اند و خلاصه خیلی بچه‌های خوبی‌اند. محمدی، یک «ده فرمان» نوشته و به همه دستور می‌دهد که با تکیه بر این «فرامین» چگونه به مسائل بنگرند. خلاصه اگر کسی خارج از ده فرمان محمدی مسائل را تحلیل کند در سنگر باطل قرار می‌گیرد. جالب اینجاست که «جامعه شناس» رادیوفردا نگرش دوقطبی را نیز مردود شمرده! ایشان آیه نازل می‌کنند که هر کس در جهان امپریالیسم و ضدامپریالیسم رویت کند، الزاماً حکومت اسلامی را در زمرة نیروهای مترقی قرار می‌دهد، چرا که به ادعای این جامعه شناس برجسته حکومت مفلوک اسلامی که ساخته و پرداختة دست یانکی‌هاست، ضدامپریالیست هم می‌باید به شمار آید! جالب‌تر اینکه محمدی، همچون دیگر فاشیست‌ها، امپریالیسم و ضدامپریالیسم را از چارچوب معاصرشان خارج کرده آن‌ها را به عرصة مقدسات دین می‌برد تا بتواند، با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» که از اختراعات پسامدرن‌هاست،‌ با خیر و شر مترادف‌شان سازد! حال آنکه واژگان معاصر هیچ ارتباطی با متون دینی ندارد و مجید محمدی با جفنگ‌گوئی‌های‌اش فقط آن‌ها را خارج از زمان و مکان ویژه‌شان قرار داده:

«[نیروهائی] که دنیا را به امپریالیست‌ها (شر) و ضدامپریالیست‌ها (خیر) تقسیم می‌کنند به ناچار باید احمدی نژاد و حکومت پلیسی خامنه‌ای را به علت مخالفت با سیاست‌های ایالات متحده در جمع نیروهای مترقی و پیشرو قرار دهند[...]»


بله نفی زمان و مکان، کارساز همة فاشیست‌ها است، خامنه‌ای هم با توسل به همین شیوه از موجود موهومی به نام زینب برای بشریت الگو می‌سازد. بهتر است مجید محمدی بجای بازنشخوار تبلیغات سازمان سیا، شواهد و اسناد «مخالفت» حکومت خامنه‌ای را با ایالات متحد ارائه دهد، تا مشخص شود این مخالفت‌ها واقعیت دارد و بساط جنگ زرگری نیست. به زبان ساده‌تر، آقای محمدی از طریق نشخوار تبلیغات سازمان سیا و نوکران‌اش در جمکران نمی‌توانند بار دیگر، و پس از سه دهه حکومت اسلامی را به عنوان مخالف آمریکا به ما ملت بفروشند. خصوصاً که ما در جریان بده‌بستان سپاه پاسداران با اشغالگران عراق و افغانستان هستیم و می‌دانیم که تجارت قاچاق از دوبی به جمکران تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها صورت می‌گیرد. و اما شاهکارهای چشمگیر «استاد» محمدی به این مختصر محدود نمی‌ماند.

محمدی نیز همچون پاسدار اکبر برای تخریب انسان، لگدپرانی به لنین و استالین پیشه کرده تا از اینراه به طور غیرمستقیم مارکس را هدف قرار دهد. همچنانکه گفتیم عمله و اکرة سازمان سیا اشکال‌شان با «انسان» است، به همین جهت می‌کوشند نگرش‌های انسان‌محور را تخریب کنند. اما از آنجا که تهاجم به فلسفة مارکس به سادگی امکانپذیر نیست و سواد کافی می‌طلبد، پادوهای مک‌کارتیسم چنین می‌پندارند که با تخریب مارکسیست‌ها خواهند توانست مارکس را هم به زیر سئوال ببرند، زهی خیال باطل! در همینجا بگوئیم، لنین را نمی‌توان با مارکس در ترادف قرار داد، چنین ترادفی ژاژخائی و یاوه سرائی است. در ضمن بهتر است برادر مجید محمدی بدانند و آگاه باشند که چپ غیردمکراتیک هیچ ارتباطی با توحش اسلام نمی‌تواند داشته باشد، چرا که نگرش چپ، حتی در صور غیردمکراتیک در هر حال انسان‌محور باقی می‌ماند و روی به آینده دارد، حال آنکه دین باوری توهمی است که آینده را در بازگشت به گذشته می‌جوید.

از این گذشته، هر چند «جنگ سرد» به پایان رسیده ولی مارکسیسم همچنان یک فلسفة منسجم و انسان‌محور باقیمانده، حال آنکه توحش توهمات خدامحور روز به روز گسترش می‌یابد. پس برادر محمدی! بجای اشاره به جنایات لنین و استالین و اتحاد فروپاشیدة‌ شوروی نگاهی به فاشیسم معاصر بیفکنید که در برابر دیدگان جهانیان خاک عراق و افغانستان را تحت نظارت ارتش آمریکا به توبره کشیده. کسی که حکومت اسلامی را ضدامپریالیست می‌انگارد یا نانخور همین حکومت است یا جیره‌خوار اربابان‌ این حکومت در آمریکا، انتخاب‌اش با خودتان!

حال که جایگاه واقعی محمدی مشخص شد، می‌توان به دلائل مهمل‌بافی‌های او بهتر پی برد. محمدی با ترهات‌بافی می‌خواهد این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که آمریکا با سیاست‌های هسته‌ای جمکران مخالفت می‌ورزد! چقدر عجیب است! همة دلالان و واسطه‌های آتش‌بیار این سیاست در خود آمریکا، انگلستان و کشور اشغال شدة آلمان فعال‌اند. نکند برادر محمدی از جمله نویسندگان «کور» سازمان سیا هستند! به هیچ عنوان! ایشان کوری خود را به دیگران نسبت می‌دهند، به ویژه به «ضدامپریالیست‌ها» که رهبران جنبش‌سبز را جیره‌خوار غرب می‌دانند. خوب است که توده‌ای‌ها و اکثریتی‌ها به تقدیر از عملیات قهرمانانة موسوی جلاد مشغول‌اند. هر چند اینان سر در آخور الیزابت دوم دارند ولی خودشان را ضدامپریالیست معرفی کرده‌اند، پس رعایت حال‌شان بر شما «واجب شرعی» است. نکند به دلیل خدمت در مسجد لندن،‌ اینان را در ردة مخالفان استالین طبقه‌بندی می‌کنید! بگذریم!

«پروفسور» محمدی در این بحر طویل عوامفریبی، مخالفان حکومت توحش را طرفدار رهبران جنبش سبز معرفی می‌کند و نتیجه می‌گیرد که این «رهبران» وابسته به استعمار نیستند، چرا که به ادعای ایشان آمریکا و رسانه‌های آمریکا سه دهه است که در ایران حضور ندارند! اولاً که آمریکا فقط سفارت‌خانه‌اش را برچیده، در ضمن متحدان‌ استراتژیک ایالات متحد در ایران حضور بسیار فعال دارند. ثانیاً مسلم است که ملت ایران مزدور استعمار نیست، اما میرحسین‌ موسوی، کروبی و برادران لاریجانی و دیگر فعلة حکومت ‌حساب‌شان از ملت ایران جداست! باید به این عالم علوم انسانی بگوئیم‌ جامعه‌شناسی و تحلیل جامعه‌شناسانه با پختن آش تفاوت‌هائی دارد:‌

«ضدامپریالیست‌ها قادر نیستند ببینند [...] معیارهای دوگانه [...] نمی‌تواند توجیه‌گر انتساب مدیریت جنبش ضددیکتاتوری ایرانیان به سازمان‌های جاسوسی [...] غرب باشد. چگونه می‌توان تظاهرات میلیونی مردم ایران را به دولت و رسانه‌های آمریکائی که سه دهه است حضوری در ایران ندارند نسبت داد؟[...]‌»

همچنان که می‌بینیم، در کل این مطلب کسالت‌آور ساختارشکنی از طریق نفی زمان و مکان، مغلطه، توسل به اصل ترادف کلی و تأکید بر پیش‌فرض‌های غیرمستدل چشمگیر است. در هر حال، اهداف استعماری یانکی‌ها کاملاً مشخص است. حاکمیت آمریکا همچنانکه بارها در ایران و دیگر نقاط جهان نشان داده مخالف دمکراسی و حاکمیت قوانین انسان‌محور در مناطقی است که تحت نظارت خود دارد. حمایت «مردم دنیا» از جنبش سبز نیز دلیل بر هیچ چیزی نمی‌تواند باشد! شما که کور نیستید! حتماً 31 سال پیش را به یاد دارید. همان روزها که «مردم»، رسانه‌های غرب و روشنفکران خوش‌نیت مغرب زمین همه و همه در کنار مردم ایران قرار گرفته بودند، یادتان که نرفته؟ درست است که هر کس از آمریکا انتقاد می‌کند نمی‌تواند طرفدار دمکراسی باشد، ولی عکس این مطلب صادق نیست. آمریکا چه از دولتی طرفداری کند، چه انتقاد، دلیل خوب یا بد بودن آن دولت نمی‌شود. اگر ضدامپریالیست‌ها نمی‌بینند،‌ سرکار که «کور» نیستید بهتر است رابطة ایالات متحد با عربستان را برای ما ضدامپریالیست‌ها «روشن» کنید.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت