باکییف و برتونه!
...
ویژگی محفل مککارتی برچسب زدن است. این محفل که یکپا در واتیکان و یکپا در مافیا دارد، دقیقاً از همان شیوة کلیسا در دوران تفتیشعقاید پیروی میکند: قراردادن فرد در برابر باورهای عام و مقدساتشان. اگر به فردی برچسب «بیدین» و «خداناباور» زده شود، مردم او را «بیدین» شناسائی میکنند و به هیچ ترتیبی او نمیتواند خلاف این امر را ثابت کند، چرا که از یکسو «باورها» را نمیتوان به ثبوت رساند، و از سوی دیگر باورهای «مردم» را نمیتوان تغییر داد. این است یکی از فواید شایعهپراکنی. شایعه را نمیتوان تکذیب کرد چرا که یک شایعه است، فاقد هرگونه شواهد و مدارک، و به همین دلیل نمیتوان آنرا به اثبات رساند. در نتیجه شایعهپراکنی جز ایجاد ابهام در افکار عمومی کاربرد دیگری ندارد. به همین دلیل است که پاسدار اکبر و ملاممد خاتمی، همچون دیگر فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزهای کشور در همسوئی کامل با صدای آمریکا با هدف «تخریب» مدافعان دمکراسی تمام کوشش خود را برای تحریف دمکراسی به کار میبرند.
مککارتیستها طرفداران آزادی بیان و دمکراسی را «ضددین» معرفی میکنند تا بتوانند آنان را در برابر عوام و باورهای مقدسشان قرار دهند و به این ترتیب زمینه را برای تفتیش عقاید و تخریب مدافعان دمکراسی فراهم آورند. همچنانکه گفتیم مککارتیسم برای تخریب انسان از الگوی کلیسا در قرون وسطی پیروی میکند. از اینرو برای دستیابی به اهداف خود نیازمند ایجاد تقابل بین انسان و «باورها» و «ارزشهای» جمعی است. واتیکان نیز هنوز برای استحکام پایههای متزلزل خود به همین شیوه متوسل میشود.
واتیکان برای تطهیر خود در افکار عمومی پروپاگاند «تخریب» و «تکذیب» را برگزیده. روند کار چنین است که ابتدا رسانهها مواضع «واقعی» و نقطه نظرهای نکوهیدة واتیکان را از زبان مقامات بلندپایة آن در بوق میگذارند تا واتیکان بتواند در گام بعدی از این مواضع تبری جوید. به یاد داریم که پس از افشای جنایات کشیشها و لاپوشانی واتیکان، امواج نفرت و انزجار از کلیسای کاتولیک آمریکا و اروپا را در نوردید و برای نخستین بار در شهر رم معترضین به این جنایات در برابر واتیکان تجمع کردند. پس مککارتیستها در اتاق فکربکرشان به چارهجوئی پرداختند و به ارادة الهی، جبرئیل یا همان گابریل خودمان بلافاصله راه چاره را در اختیارشان قرار داد.
آوردهاند که جوزف راتزینگر یعنی همین پاپ ملوس و دوستداشتنی فعلی شخصاً در اتاق فکربکر حضور یافته، برای یافتن چاره زانو بر زمین زده و دست به دعا برداشته، اشک میریخت و زوزة «آمن، سنت سپیریتوس...» سر داده بود که ناگهان روشنائی خیره کنندهای سراسر اتاق را فرا گرفت. جوزف نازنازی ما خشمگین و با لهجة آلمانی به زبان ایتالیائی فریاد برآوردند، چراغ را خاموش کنید، برق گران شده! اما هیچکس به فرمان ایشان ترتیب اثر نداد، روشنائی همچنان سراسر اتاق را فرا گرفته بود. لحظاتی به سکوت سپری شد، سپس صدائی خطاب به پاپ گفت، جوزف! دل قوی دار! اینجا بود که کاردینال راتزینگر از شدت ترس به رعشه افتاد، و همینطور که به عادت معهود پشت سر هم صلیب میکشید، گریهکنان فرمود، هر کاری بگوئید انجام میدهم، مرا نکشید...! دوباره همان صدای مرموز گفت، جوزف! دل قویدار! قلب راتزینگر همچون طبل به تامتام افتاده، دهانش خشک شده بود، چشمانش سیاهی میرفت و عرق سردی سراپای وجودش را فراگرفته بود. پاپ با صدائی لرزان پرسید، شما که هستید، کجا هستید؟ صدای مرموز راتزینگر را گفت، جوزف! منو نمیشناسی، من گابریل هستم!
پاپ که همچنان میلرزید و صلیب میکشید گفت، خواهش میکنم از این شوخیها نکنید، من قلبام ضعیفه، بیش از 72 سر عائله دارم، اگر اتفاقی برای من بیفته این کشیشهای نابکار، به بچههای من که هیچ، به زنهای منهم رحم نمیکنن. پس گابریل او را ندا داد، «ما برای وصل کردن آمدیم!» راتزینگر گریه کنان پرسید، قربان شما که هستید، منظورتان چیست؟ گابریل فرمود، به درستی که ما روح خدا را در مریم دمیدیم و... و چون قوم بنیاسرائیل زبان به سرزنش وی گشودند، جوزف نجار را فرمودیم تا مریم را به عقد خود در آورد که قضیه فیصله یابد. خلاصه ما حلال همة مشکلاتایم! جوزف آهی کشیده زمزمه کرد، «افسوس که آن دولت بیدار بخفت!» این رسوائی را هیچکس نمیتواند فیصله دهد! گابریل قهقههای زده گفت، اشتباه تو همینجاست جوزف! «تا خون در رگ ماست، مککارتی رهبر ماست» و به درستی که خداوند آدم را از گل و لای و لجن آفرید، هر چه میخواهد دل تنگت بگو! چون پاپ این بشنید شادان و خندان و بشکن زنان از اتاق بیرون دویده همچون ارشمیدس فریاد برآورد: «ئورهکا»، یعنی یافتم! همان لحظه راتزینگر کشیشها را فرمان داد هر چه دل تنگشان میخواهد بگویند.
نخست واعظ رسمی پاپ در واتیکان نفرت مردم از جنایات هولناک کشیشها را به نفرت فاشیستها از یهودیان تشبیه کرد و به این ترتیب مخالفان کودکبارهگی را با فاشیستها در ترادف قرار داد تا امر مقدس «تخریب» معترضین محقق شود. برای تکمیل لجنپراکنی و تخریب، رسانههای تفنگفروشها اظهارات واعظ پاپ را در بوق گذاشتند، سپس واتیکان بیانیهای صادر کرده اعلام داشت، «مواضع ما با نظرات ایشان متفاوت است، ایشان را ببخشید!» البته واتیکان نگفت که مواضع واقعیاش چیست! بعد نوبت رسید به کاردینال برتونه، مسئول امورخارجة واتیکان. ایشان که اخیراً جهت «شکار» زلزله زدگان راهی شیلی شده بودند، در مسیر «تخریب انسان» تا توانستند لجنپراکنی کرده و دروغ به هم بافتند. برتونه ابتدا به دروغ ادعا کرد پاپ در جریان جنایات کشیشها نبوده و از عمل اینان سخت آزرده خاطر شده. سپس جهت تطهیر کشیشها و تخریب همجنسگرایان در رادیو شیلی اعلام داشت، روانکاوها نشان دادهاند کودکبارهگی با همجنسگرائی مرتبط است! پس نوبت به واتیکان رسید که دوباره با صدور یکی دیگر از همان بیانیههای مزورانه از اظهارات «برتونه» نیز تبری جوید. هدف آخوندهای محفل مککارتیسم از اعمال این شیوة رذیلانه چیست؟ زدن سه نشان با یک تیر! تأکید بر مواضع مافیائی واتیکان همزمان با تبری از اعمال ضداخلاقی و انسانستیز رایج در این محفل، نفی و تخریب و ارعاب همجنسگرایان، و از همه مهمتر تخریب مخالفان کلیسا از طریق در ترادف قراردادنشان با فاشیستها، یهودستیزان و کودکبارگان.
این همان سیاستی است که مککارتیسم یانکیها از طریق جنگ زرگری با خمینی و خامنهای و حمایت از اوباشی نظیر اکبرگنجی، شیرینعبادی، مهرانگیزکار، میرحسین موسوی، عمادالدین باقی و ... به ملت ایران تحمیل میکند. دلیل این است که این اراذل نیز مانند جوزف مککارتی هم از ساختار شخصیتی آسیبپذیر برخوردارند، هم با اصول اخلاقی بکلی بیگانهاند. اینان فرصتطلب، زورپرست، مقدسنما و خلاصه بگوئیم پفیوزند، و در نتیجه برای «ترقی» و «پیشرفت» به هر کاری تن داده و خواهند داد. به همین دلیل است که مؤسسة استعماری کیهان جهت ارائة تصویر دلپذیر از اینان در راستای سیاست «تبدیل زباله به مخالف» به «جنگ زرگری» با این فرهیختگان مشغول شده. نمونة اکبر گنجی شاهدی است براین مدعا. برنامة تبدیل گنجی به مخالف رهبر، از سال 1376 آغاز شد و با در نظر گرفتن سوابق درخشان عباس میلانی، مهرانگیز کار و... به صراحت میتوان گفت که برای پیوستن به محفل مککارتیسم اکبر گنجی از هر نظر واجد «شرایط» است.
جالب اینجاست که هیچکس در مورد اکبر گنجی افشاگری نمیکند! از نظر ما بسیار عجیب است که پروندة گنجی در سپاه پاسداران گشوده نشده، و یا ارتباط ویژة او با شخص منوچهر متکی اینچنین در پردة ابهام باقی مانده. ولی تردیدی نداریم که با در نظر گرفتن همین سوابق «ناشناخته» و شرمآور است که از سال 1376، فردی به نام اکبرگنجی برای «رهبری» مخالفان حکومت مناسب تشخیص داده میشود و به همین دلیل موسسة «هاینریش بل» برای شرکت در نشست رسوای برلن او را بر میگزیند. خلاصه پس از نشست کذاست که اکبر گنجی با همکاری دارودستة عبادی در جایگاه روشنفکر، زندانی سیاسی، مخالف و ... قرار میگیرد، مزخرفاتاش را نیز در تمام سایتهای فارسی زبان منعکس میکنند و جهت سربازگیری یک سیرک سیار هم برایاش به راه میاندازند. با حمایت محفل اسرائیلپرستان اسلام نواز، همین مدافع فاشیسم به عنوان مدافع دمکراسی جهت فروش عرضه میشود! و خلاصة مطلب پس از کودتای ناکام میرحسین موسوی، این محفل برای پیشبرد اهداف انسانستیز خود در ایران، پرستیژ «نوآم چامسکی» را نیز برباد میدهد. البته بدون دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده که عبارت است از «تحریف» دمکراسی جهت «تخریب» مدافعان دمکراسی در ایران.
برای تحقق همین سیاست است که همة تیغکشهای فدائی اسلام، چاقو و پنجه بکس را غلاف کرده قلم را به دستهای پلید خود آلودهاند. کافی است به سایت «گویانیوز» نگاهی بیاندازیم تا تحرکات مزورانة جیرهخواران محفل مککارتیسم را به صراحت مشاهده کنیم. از آنجمله است، ستایش از سیدجمالالدین اسدآبادی توسط یکی از نعلینها و انتقاد مضحک «احمد فعال» از لائیسیته که فقط بازنشخواری است ناشیانه از ترهات حاجفرجدباغ. احمد فعال، از آن دسته فلاسفة جمکرانی است که اصولاً تفاوت «دین»، به عنوان یک بنیاد اجتماعی را با «ایمان فردی»، در مقام حریم خصوصی نمیشناسد. ایشان همچنین پنداشتهاند ترهات سرشار از بلاهت حاج فرجدباغ از قبیل «ما نمیتوانیم هنگام خروج دینمان را در خانه بگذاریم، پس دین نمیتواند از سیاست جدا باشد» فراموش شده، در نتیجه همین مزخرفات را از نو، در ویراست نوین به مخاطب حقنه میکند، و از زبان یک جوجه فاشیست دیگر، به نام بنیصدر «شکست لائیسیته» را نیز اعلام میدارد. البته احمد فعال با فعالیت قابل تحسینی لائیسیتة کذا را از یونان باستان به هزارة سوم منتقل کرده! و به همین دلیل است که در ترکیه نیز مدعی وجود لائیسیته میشود. خلاصه بگوئیم ایشان فعالانه هذیان میگویند.
دلیل پریشانگوئی نانخورهای محفل شهید مککارتی چیست؟ گردوخاک و هیاهو و جنجال و جنگ زرگری پیرامون مفاهیمی چون سکولاریسم، لائیسیته، و... جهت نفی دمکراسی. میدانیم که بدون تحقق اصل اساسی «جدائی دین از سیاست» تدوین قوانین انسانمحور امکانپذیر نخواهد بود و بدون قوانین انسانمحور نیز استقرار دمکراسی غیرممکن است. فعلة فاشیسم از آنجا که نمیتوانند همصدا با خامنهای و ماشاالله قصاب و محمدخاتمی از دمکراسی انتقاد به عمل آورند و همصدا با آخوند ویلیامز یا فوکویاما «دمکراسی» را ارث پدر مسیحیان غرب معرفی کنند، با توسل به اصل جادوئی «ترادفکلی» ضمن مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، جفتکپرانی «فاضلانه» به لائیسیته و سکولاریسم و انسانمحوری پیشه کردهاند. چرا؟ چون در شرایط فعلی مشکل میتوان آشکارا با دمکراسی به مخالفت برخاست!
به دلیل وجود همین «مشکل»، همة عمله و اکرة فاشیسم پایههای انسانمحوری را مورد تهاجم قرار دادهاند. به عنوان نمونه، آخوند محمدتقی رهبر، رئیس مجمع روحانیون مجلس جمکران که نمیتواند آشکارا خواهان سرکوب جوانان شود، و ارتباط اجتماعیشان را به زیر سئوال ببرد، تلویحاً خواهان ممنوعیت ورود اینان به پارکها شده میگوید روی نیمکتهای پارک «معاشقه» میکنند! مزخرفات «رهبر» بلافاصله در «مهرنیوز»، یکی از دکههای اکبر رفسنجانی منتشر شده و سایت پیک ایران، مورخ 25 فرودینماه آن را با کد 15507 منعکس کرده:
«شاهد معاشقههای آشکار روی نیمکت پارکها هستیم.»
بله آخوند رهبر از اینکه زنان و مردان جوان روی نیمکت پارکها بنشینند، هیچ خوششان نیامده، البته دلیل «موجه» دارد! پارک محل عزاداری و سینهزنی و تجمع مادران سوگوار و پدران داغدار و خواهران شاخدار است، نه محل تفریح جوانان. تفریح، با مبانی اسلام مغایرت دارد! به ویژه اگر این تفریح همزمان زن و مرد را شامل شود. مسلماً اگر روی نیمکت پارکها مردها در کنار مردها و یا زن در کنار زن مینشست، حتی اگر به قول آخوند رهبر «معاشقه» هم میکردند چندان اشکالی نداشت، مهرنیوز هم شاید خدشهدارشدن اسلام را مطرح نمیکرد! اشکال این است که ارتباط متعارف جوانان با یکدیگر پایههای جامعة «زنانه ـ مردانه»، یا بهتر بگوئیم ارکان تقیه و پنهانکاری و پفیوزی را متزلزل میکند و این تزلزل باعث اضطراب روضه خوانهای جمکران میشود.
افسوس که ناصر کاتوزیان و حاج سیدجوادی و دیگر فدائیان مککارتیسم در کشورمان فراموش کردند «تفریح» را نیز در اصول قانون اساسی منظور کرده، آنرا در چارچوب اسلام «مجاز» بدانند! همین «سهلانگاری» است که حکومت جمکران را تهدید میکند: تفریح زن و مرد در جامعه! بیدلیل نیست که پس از دستگیری ساسان به «جرم» رقصیدن، همة روضه خوانان و سوگواران حرفهای، از جنبش سبز و داسالله تا شاهالله خفقان مرگ گرفتهاند، چرا که همه در یک سنگر واحد نشستهاند، سنگر آخوندپروری مککارتیسم. پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد اظهارات بیشرمانة کاردینال برتونه در رادیو شیلی توضیحاتی بیاوریم.
نخست بگوئیم که هیچ روانکاوی همجنسگرائی را با کودکبارهگی مرتبط نخواهد کرد. ممکن است یک همجنسگرا متجاوز نیز باشد، ولی این عمل به دلیل همجنسگرائی وی صورت نمیگیرد. کسی که کودکان را مورد سوءاستفادة جنسی قرار میدهد، یک جنایتکار روانپریش است و چنین فردی میتواند گرایش جنسی متعارف هم داشته باشد! روانپریش و جنایتکار در همة گروههای اجتماعی وجود دارد، حال آنکه همجنسگرائی نه بیماری روانی است و نه جرم و جنایت. و اگر یک روانکاو رسماً اعلام کند که همجنسگرائی با کودکبارهگی مرتبط است سریعاً از «نظام پزشکی» کشور اخراج خواهد شد، و از حق طبابت نیز محروم میشود، چرا که در مسائل علمی برخلاف مسائل دینی، از جزء به کل نمیرسند! حتماً کاردینال برتونه میپندارد روانکاوی همان بساط «دین» است و روانکاو هم نوعی آخوند، در نتیجه میتواند همچون کشیش جماعت اظهارنظرهای «شکمی» ارائه کند. در هر حال، ما همچنان منتظریم ایشان اسامی روانکاوان و روانشناسانی که چنین اختراعات و اکشتافاتی کردهاند منتشر فرمایند! همچنین اگر آخوند برتونه میکوشد از طریق چنین اظهارات مضحکی به ارعاب همجنسگرایان پرداخته، برچسب کودکبارهگی بر آنان الصاق کند، خیلی کور خوانده! آنکه در این دوره و زمانه باید بترسد واتیکان است و محافل وابسته به آن، از جمله مافیای مواد مخدر، برده فروشان و قاچاقچیان اسلحه که با برخورداری از حمایت چین، از جنگ و به ویژه از جنگ در افغانستان «تغذیه» میکنند. تحولات قرقیزستان تهدید مستقیم منافع نامشروع اینان است.
امروز دیمیتری مدودف در واشنگتن از وقوع جنگ داخلی در قرقیزستان ابراز نگرانی کرده گفت، اگر آتش چنین جنگی افروخته شود همة گروههای افراطی در آن حضور خواهند یافت. به عبارت دیگر مدودف چین را تلویحاً تهدید میکند که در مرزهایاش با کشورهای مسلماننشین پاکستان، افغانستان و قرقیزستان میتواند جنگ به راه افتد. یادآور شویم 75 درصد جمعیت قرقیزستان مسلماناند و «باکییف» این کشور را همچون «دوبی» به محل استقرار «کازینو» و پادگان نظامی آمریکا تبدیل کرده بود! پس از سقوط دولت قرقیزستان، باکییف از فرودگاه «ماناس» به «جلالآباد» گریخت و از آنجا به شاخ و شانه کشیدن برای مخالفان خود مشغول شد. دولت موقت ابتدا از او خواست استعفا داده و از کشور خارج شود، ولی باکییف به پشتگرمی بعضیها خود را همچنان رئیس جمهور دانسته و تهدید میکرد در صورت دستگیری وی طرفداراناش اسلحه به دست خواهند گرفت! اما روز گذشته صحنه عوض شد!
باکییف میگفت، «اگر بتوانم از کشور خارج شوم، استعفا میدهم!» اما اینبار دولت موقت تقاضای وی را رد کرد و خواهان محاکمة او شد. و عجیب است که همزمان با افلاس باکییف، تکه استخوان جادوئی که هیلاری کلینتون و اوباما برای «زنده کردن» مقام معظم پرتاب کرده بودند، تأثیر خود را از دست داد و مقامات جمکران از مذاکره و اینجور چیزها سخن به میان آوردند و خلاصه الاغ لازار، یکی دو روز بیشتر زنده نماند! حال باید ببینیم، خبر اهدای جایزة میلتون فریدمن، این یکی «الاغمردة» لازار در ینگهدنیا را چند ساعت سرپا نگاه خواهد داشت.
در هر حال، امروز با ابراز «نگرانی» پرزیدنت مدودف از وقوع جنگ داخلی در قرقیزستان متوجه شدیم که یکی دیگر از «دفاتر» محفل مککارتی در منطقه به تعطیل کشیده شد و دولت چین هم میباید دستوپای خود را جمع کند. پس بهتر است آنان که با تجزیة دمکراسی روند مقدس «ژوکستاپوزیسیون» یا ردیفسازی را شروع کرده، از «آزادی، دمکراسی، عدالت، برابری و حقوقبشر» داد سخن میدهند، هر چه زودتر به این روند «تقسیم» ویژة فاشیستها پایان دهند. آزادی و عدالت در چارچوب دمکراسی از منظر حقوقی «تعریف» شده و چارچوب مشخصی دارد. خارج کردن آزادی و عدالت از دمکراسی «مرزشکنی» خوانده میشود. از قضای روزگار ویژگی «زبان» شارلاتان و عوامفریب نیز همین مرزشکنی است.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت