چاهنامه!
...
اگر چراغ ترا روشنائی این باشد
سفر چه تلخ و سیاهی چه دلنشین باشد
هزار مرتبه تکلیف شب کشیدن به
اگر سپیدة صبحدم چنین باشد
(قهارعاصی)
با پوزش از ایرجمیرزا! «شنیدستم سه نقطه جونم اومد» تا ما را از رضا شاه به سوی «رضاچاه» رهنمون شود! مصاحبة رضا پهلوی با خبرنگار «زنیط»، آیندة بسیار درخشانی به ملت ایران نوید میدهد. آیندهای که عبارت است از «بازگشت به گذشته» تحت زعامت آیتالله رضاچاه! حضرترضاچاه از پاسداران مرداب دین است، و در حالیکه مخالفنمایان حکومت در سنگر دینستیزی و ابتذال لنگر انداختهاند، ایشان نیز برای مذاکره با روحانیت خوب و سنتی و نازنازی خواهان سرنگونی رژیم «ضددین» جمکران شدهاند تا برای ملت ایران «آزادی» انتخاب مرجع تقلید، آزادی خروج از اسلام و ورود به ادیان دیگر را به ارمغان آورند. میبینیم که اگر مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... از این برنامة سیاسی غایب است، آئینة کذا جهت «بازگشت به گذشته» حضوری چشمگیر دارد:
«مردم ایران [...] میخواهند [...] مانند قرنهای گذشته سهم خود را در پیشرفت علمی و فرهنگی خارج از مرزهای خویش ادا نمایند. در چنین شرایطی، تنها راهی که میتواند ما را به این هدف برساند، یک نظام پارلمانی است.»
بله آینة خوبی است، ژرفای «چاه» را به ما مینمایاند! این تصویر سراپافریب نیازمند یک مصدق نوین است که با «خصوصی» کردن نفت، پای چندملیتیهای غرب را به دریای خزر باز کرده، یکبار دیگر ملت ایران را به سپر بلای ارباب در برابر مسکو تبدیل کند.
به گزارش فرانس پرس، امروز انحلال مجلس بریتانیا به تأئید الیزابت دوم رسید! به این ترتیب ماه آینده انتخابات در انگلستان برگزار خواهد شد و بعضیها میپندارند که در ایران نمایش مهوع «حماسة دوم خرداد» بار دیگر به صحنه خواهد آمد. در سودای یک حماسه و در آرزوی ظهور خردجالی نوین بساط صدر مشروطه بر رسانههای فارسی زبان سایه افکنده. از آنجا که نتیجة انتخابات انگلستان مشخص نیست، آیندة دولت بعدی ایران نیز در ابهام قرار گرفته چرا که سیاست کشور ایران نه در داخل، که در خارج از مرزها تعیین میشود؛ حکومت ایران در واقع صورتکی بیش نیست. باری به محض انتشار رایحة خوش «آمدن سه نقطه جون»، لوطی و عنترهای الیزابت دوم هریک آینهای به دست گرفته و شیرین زبانی آغازیدند.
ابتدا بساط روضه و زوزه و مرثیه و عرعر جای خود را به «لبخند» سپرد. سپس محمد مصدق در کانادا، یکی از مستعمرات «مستقل» انگلستان ارتقاء درجه یافته از نخست وزیری به ریاست جمهوری رسید، و «رادیوفردا» هم از زبان «بنیسطل» تصویر نوینی از «مصدقیها» ارائه داد که هیچ ربطی به آنان ندارد. حضرات «مصدقییون» همچنانکه شاهد بودیم پس از خروج شاه از ایران رسماً در برابر شاپور بختیار قرار گرفته از براندازی توسط امام سیزدهم حمایت کردند. اما از آنجا که «علم تاریخ»، به مفهوم بررسی علمی رخدادها در کشور ایران اصولاً وجود خارجی ندارد، گذشتة پیش از ظهور خردجال در آینة سحرانگیز استعمار بسیار «رویائی» جلوه میکند. در نتیجه، دورة هرجومرج نخستوزیری مصدق که با لشکرکشیهای خیابانی، و تحمیل تحریمهای اقتصادی و قراردادن کشور در انزوای سیاسی جهت گسترش تاراج و سرکوب توأم بود، از سوی جیرهخواران استعمار «دمکراسی» خوانده میشود! خلاصه بگوئیم در عمل، امام روشن ضمیر میرحسین، ویراست بدون فکلکراوات «دکتر» محمد مصدق بود، و مصدق همان بود که خمینی بدون عمامه میتوانست باشد!
به یاد داشته باشیم که استعمار جهت گسترش تاراج خود کشور استعمارزده را به سوی قهقرا سوق میدهد. کافی است نگاهی به دو کشور مستقل ایران و پاکستان بیندازیم تا سیر قهقرائیشان را آشکارا مشاهده کنیم. 60 سال پس از «استقلال»، پاکستان در آستانة فروپاشی است، و 88 سال پس از کودتای کلنل آیرونساید در ایران، استعمار غرب دولت «شیخ» را به زور نیروهای سرکوب «نظامی ـ امنیتی» سرپا نگاه داشته. به عبارت دیگر اگر پلیس یا بهتر بگوئیم «پاسورهای» جمکران خیابان را ترک کنند، ذرات حکومت قدر قدرت اسلامی به صورت غبار در هوا پراکنده خواهد شد و یکی از پایههای اصلی شبکة پنهان سازمان سیا در منطقه فرو ریخته، منافع واتیکان به خطر میافتد. همچنانکه گفتیم «شبکة پنهان» همان شبکة تبهکاری است که از سال 1977 تحت نظارت گروه «کارتر ـ برژینسکی» در منطقه فعال شده و از اتحاد چین با مدافعان سنتی فاشیسم، یعنی واتیکان، کلیسای آنگلیکن، مسجد و کنیسا تغذیه میکند. فروپاشی این شبکه در درجة نخست کلیسای کاتولیک را متزلزل خواهد کرد. به همین دلیل است که رضا پهلوی ضمن مصاحبه با «زنیط»، شبکة خبری کاتولیکها، در واقع بجای «خمینی» نشسته، همزمان با ابراز نگرانی برای «دین» ذکر «آزادی» هم میگیرد! در واقع ایشان همچون روحالله خمینی در حال کندن یک چاه عمیق برای ملت ایراناند. ترجمة مصاحبة «زنیط» با رضا پهلوی در «سایروس نیوز»، مورخ 17 فروردینماه 1389 موجود است و در این وبلاگ به متن همین ترجمه ارجاع خواهیم داد.
خبرنگار زنیط در آغاز مصاحبه مسیر اصلی یعنی تکیه بر دروغ را مشخص میکند. خبرنگار به دروغ ادعا میکند که گرویدن به دین مسیح در ایران مجازات دارد بدون اینکه برای اعمال اینگونه مجازات «مبنای حقوقی» وجود داشته باشد! عجیب است! ولی ملایان جمکران، و در رأس آنان همین آخوند منتظری، رهبر «لیبرالهای» بیبیسینشین، خروج از دین اسلام را غیرممکن خواندهاند. و ما در وبلاگ «آیتالله دمکراسی» سخنان منتظری مبنی بر ممنوعیت خروج از اسلام را بررسی کردهایم. از این گذشته، مگر «مطالبات» ملت ایران تغییر دین است که واتیکان برای ایرانیانی که گلة محمد را ترک کرده به گلة عیسی میپیوندند ابراز نگرانی میکند؟! به هیچ عنوان! ولی مطالبات واتیکان از ملت ایران کاملاً مشخص است.
ارسال میسیونرهای کودکباره به کشور ایران جهت گسترش سیاست تخریب انسان. ایرانیان باید از این «آزادی» برخوردار شوند که از توحش اسلام به توحش کاتولیسیسم اسبابکشی کنند. به زبان سادهتر واتیکان قصد «سربازگیری» در کشورمان را دارد. ابزار واتیکان برای گسترش توحش در ایران چیست؟ دلار! به همان ترتیب که هنگهای عرب و طالبان را سازمان دادند، هنگهای کاتولیک هم سازماندهی خواهند شد. همة گلهپرستان بیکار و درمانده و آمادة ایثار و شهادت در راه آرمانهای مقدس «پسر خدا» را، چوب و چماق در دست سازماندهی میکنند و خلاصه درهای ترقی و پیشرفت به روی همة ایرانیان گشوده خواهد شد! یکطرف دکان واتیکان، و طرف دیگر شاخة برتریطلبان سفیدپوست حزب دمکرات آمریکاست که در رأس آن «الگور»، یکی دیگر از برگزیدگان محفل نوبل جا خوش کرده. باری محور مصاحبة «رضاپهلوی» همان مککارتیسم است که از قضای روزگار با «مشروعه» درآمیخته. در این مصاحبه «پارلمان» ضامن دمکراسی معرفی شده، حال آنکه وجود پارلمان در یک نظام سیاسی به هیچ عنوان نشان از دمکراسی ندارد! تقریباً همة کشورهای اتحاد جماهیر نوکری که در استبداد سیاه دست و پا میزنند «پارلمان» هم دارند، در هیچیک از این کشورها دمکراسی استقرار نیافته، چرا که «دولت» همزمان تحت نظارت استعمار و آخوند قرار گرفته. به عبارت دیگر، برخلاف ادعای شاهزاده، «جدائی دین از دولت» مانع اصلی بر سر راه استقرار دمکراسی است. اما رضا پهلوی ادعا میکند که با «جدائی دین از دولت» یک دمکراسی خوب برایمان سروسامان خواهد داد! البته این «دمکراسی» بر شعار فریبنده و گنگ و بیسروته «آزادی» تکیه دارد، نه بر قوانین انسانمحور!
در واقع راست و پوستکنده، «مثل هلو که توی گلو میرود» بگوئیم، شاهزاده سیروس رضاپهلوی، همچون حاجیه شیرین عبادی و بنیسطل نوعی دمکراسی و حقوق بشر رویت کردهاند که هیچ تضادی با دین ندارد. ایشان به خبرنگار «زنیط» فرمودهاند، این حکومت یک ساختار ضددمکراتیک، ضداعتقاد واقعی و ضددین است! به این ترتیب متوجه میشویم که دمکراسی مطلوب رضاپهلوی همچون «جمهور» خمینی الزاماً «دینی» خواهد بود، منتهی بر چارچوب سنتی و «مترقی» تشیع تکیه میکند که مراجع تقلید متعدد دارد، و بجای یک «ولی فقیه» چندین فقیه میتوانند در آن اظهار نظر کنند. خلاصه این سخنان همان است که «بیبیسی» از زبان موسوی تبریزی منتشر کرد: نشستن چندین فقیه بجای یک «ولی فقیه!» این بساط را «پلورالیسم» نامیدهاند و همانطور که گفتیم اینبار اگر کلهپز برخیزد بجای یک سگ، چندین سگ متخصص فقه پویا و مترقی شیعه بجایاش خواهند نشست و ما پس از سرنگون شدن به چاه شاهانه به همة آرزوهایمان خواهیم رسید:
«این رژیم تاکنون به اسلام بسیار زیان رسانده [...] هر کسی که به این رژیم میپیوندد با ساختاری همراهی میکند که بر ضد حقوق بشر بر پا شده و بر ضد دمکراسی و اعتقاد واقعی و دین است [...] بنا به تعریف، این رژیم به شدت ضددین است [...]»
نمیدانستیم شاهزاده رضاپهلوی از متخصصان ادیان به شمار میروند! ولی ایشان در دوران خاتمی تخصصشان را از ما پنهان داشته، و ملاممد را تأئید میفرمودند. بله، اگر به این افاضات توجه کنیم خواهیم دید که رضا پهلوی هنگام بازگشت از فرنگستان ساختاری برایمان به ارمغان خواهند آورد که هم خدامحور باشد و بر باورهای دینی «مردم» تکیه کند، هم انسانمحور باشد و دمکراتیک! خلاصه چنین ساختار «نیستدرجهانی» هیچ تضادی با اعتقادات واقعی، دین و دمکراسی، خصوصاً «حقوق بشر» نخواهد داشت! دلیل هم روشن است، چنین پدیدة متناقض و بیسروتهی فقط در یک کلاف سر در گم به نام «فاشیسم» و مردمفریبی میتواند موجودیت یابد. این حکومت پیشنهادی ویراست نوینی است از همان «جمهوری اسلامی» خمینی که هم جمهور بود و هم «اسلام»! به «رضاشاه دوم» پیشنهاد میکنیم اگر نامة معروف مصطفی رحیمی را تاکنون نخواندهاند، بشتابند، درنگ جایز نیست. به صراحت بگوئیم، این پوچپردازیها جز توهم و سراب پایة دیگری ندارد و هدفی نیز جز گسترش سلطة روحانیت و مقدسات بر جامعة ایران دنبال نمیکند.
باری در این مصاحبه رضا پهلوی پس از اینکه تخصص خود را در امور دین و مذهب به اثبات میرساند، ارتقاء مرتبه یافته از سوی خبرنگار در جایگاه «پیامبری» نیز قرار میگیرد! پیامبری که گویا «رسالتی» برای ملت ایران دارد. رسالت پیامبرمان، حضرت رضاسیروس این است که ما ملت را به چاه عمیقی بیاندازند که حداقل برای سدة آینده خیال استعمار از نظر چپاول آسوده باشد. به دادمان برسید! حضرت رضا سیروس مأموریت دارند ما را به «آزادی» برسانند:
«[...] رسالت شما برای ایران چیست؟ بسیار ساده است. رسالت من رسیدن به آن آزادی است که همین الان از آن حرف زدم. موقعیتی که در آن مردم ایران بتوانند آزادانه انتخاب کنند.»
ذوقزده نشویم، مقصود ایشان آزادی انتخاب «مرجع تقلید» است! میبینیم که رسالتی است بسیار ساده و «گویا»:
«این نظام خلاف اسلام شیعه بود [...] در شیعه میتواند مراجع متعدد وجود داشته باشد. من نوعی به عنوان مسلمان شیعه حق دارم یکی از آیات عظام را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کنم. اما خمینی...»
بله رسالت ایشان این است که «من نوعی» آزادانه بتواند مرجع تقلید خود را «انتخاب» کند! خارج از این «گزینة مترقی» و خیلی خیلی دمکراتیک حق انتخاب دیگری در کار نخواهد بود. هر ایرانی آزاد است که در یک «سنگرحق» بنشیند و بر علیه باطل یعنی بر علیه دیگر سنگرهای حق مبارزه کند. چنین شرایطی را رضا پهلوی در ترادف با دمکراسی قرار داده، ضامن تأمین چنین دمکراسی ریشهداری را نیز «پارلمان» دانسته و «با این پروپاچین، میخواهد برود چینوماچین»، یعنی ایشان در تأمین صلح جهانی هم مشارکت خواهند فرمود:
«چگونه ممکن است ایران روزی در تأمین صلح جهانی مشارکت کند؟ نظامهای دمکراتیک بر ضد یکدیگر به جنگ نمیپردازند. [...] یک ایران دمکراتیک بنا به تعریف، [...] در حفظ صلح و ثبات نقش خواهد داشت [...] این مردم میخواهند [...] در صلح زندگی کنند و با همسایگانشان در همزیستی به سر برند [...] تنها راهی که میتواند ما را به این هدف برساند، یک نظام پارلمانی است.»
رضا پهلوی البته به حقوق بشر هم گریزی زده، ولی از «لب» مطلب یعنی از «آزادی بیان» فاکتور میگیرد. البته خبرنگار شبکة آخوندهای کودکبارة واتیکان در هر حال خودش هم با حقوق بشر و دمکراسی کاری ندارد! این شبکة جهنمی از تخریب انسانها تغذیه میکند، درست عین کفتار. حال ببینیم رضا پهلوی چه میگوید؟
او میگوید نظام کنونی باید سقوط کند، و ما با آخوندهای سنتی و خوب و مامانی شیعه برای «جدائی دین از دولت»، یعنی جهت بازگشت به دوران خوب نظارت آخوند بر حاکمیت «گفتگو» را آغاز کنیم. سخنان رضا پهلوی ویراست نوینی است از سخنان خمینی در سال 1357. خمینی میگفت، شاه باید برود تا اسلام حاکم شود و مردم هر حکومتی را که میخواهند انتخاب کنند. رضا پهلوی هم میگوید، این حکومت اسلام را خدشهدار کرده. این حکومت باید برود تا ما بتوانیم با روحانیت خوب شیعه مذاکره کنیم. خمینی پس از ورود به ایران صریحاً گفت، اقتصاد مال خر است، شاهزاده هنوز نیامده تلویحا چنین میفرمایند! ایشان هیچ برنامة اقتصادی ندارند. در هر حال هیچیک نه خمینی نه رضا پهلوی از «گذار قانونی» طرفداری نکرده و نمیکند، هر دو شعار «آزادی» و «مردم» میدهند و ... و همچنانکه پیشتر هم گفتیم اگر تحولات کشور خارج از مسیر قانون قرار گیرد، یک حکومت خیابانی و سرکوبگر، با تأئید روحانیت بجای حکومت خیابانی فرسودة فعلی خواهد نشست و دامنة سرکوب را گسترش میدهد. این است دلیل تأکید رضاپهلوی بر واژگان «قانونگریز»، مبهم و فریبندة «آزادی» و «مردم»!
تنها تفاوت این سخنان با سخنان خمینی تفاوت افراد است. تفاوت شخص رضاپهلوی است با خمینی! برخلاف خمینی که زیر درخت سیب در «نوفل لوشاتو» نشسته بود و بر طبل آزادی و مردم میکوفت، تا حکومت «شیخشاهی»به راه اندازد، رضا پهلوی «متحرک» است و برای استقرار حکومت «شاهشیخی» این سوی و آن سو میرود و تلاش میکند. اما «هدف» همان است که بود: گسترش چپاول از طریق استقرار یک حکومت سرکوبگر تازه نفس در ایران و استخراج یک مصدق دیگر جهت خصوصی کردن نفت! البته ما نمیخواهیم دل دردمند واتیکان را بیش از اینها به درد آوریم، ولی دولت چین نمیتواند برای اعمال چنین سیاستی از شما عزیزان حمایت کند، چرا که نه تنها ناچار شده بجای نفت رایگان ایران، نفت مورد نیاز خود را از روسیه خریداری کند، که به گزارش نووستی، 15 سکوی پرتاب موشک «اس ـ 300» نیز از این کشور تحویل گرفته و خلاصه برای نبرد فرضی با تایوان آماده میشود! همچنین روز گذشته شبکة تجارت «شرافت» لگد محکمی در فرانسه دریافت کرد.
به گزارش فرانس پرس، مورخ 5 آوریل 2010، اعضای یک شبکة تجارت مواد مخدر که از اسپانیا حشیش و کوکائین وارد میکرد، بازداشت شدند. البته شبکة کذا به نسبت آن 25 تن کوکائین چندان از اهمیت برخوردار نبود و درآمدش طی دو روز تعطیل آخر هفته از 10 هزار یورو فراتر نمیرفت. ولی، قطره، قطره جمع گردد! «پاک» و سربلند باشید تا ما هم در پاسخ به یکی خوانندگان گرامی این وبلاگ در مورد «آزادی بیان» هنرمند و وبلاگ «پاسداران مرداب» توضیحاتی بیاوریم.
ما از غزل به مرثیه پیوستیم
ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه کار ویژه نمیآید
وین حربه را توان تهاجم نیست
«شعر» همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم از واقعیتهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. ولی این واقعیات بر حسب الهامات و تخیلات شاعر تغییر شکل داده در قالب «تصاویر» بروز میکند. به زبان سادهتر شاعر همواره از واقعیت «تأثیر» میپذیرد، ولی هرگز این واقعیت را به صورت «خام» منعکس نخواهد کرد. روشنتر بگوئیم، شاعر دوربین عکاسی نیست! شعر هم «عکس» نیست. شاعر، به عنوان انسان در هر حال فراتر از سنگر حق و باطل قرار میگیرد و به طریق اولی به عنوان هنرمند هیچ اجباری ندارد که «در کنار مردم» بنشیند و باورهای مردم را با وزن و قافیه بیان کند. مطالبات مردم در هر جامعه از منظر حقوقی «مادی» است، بنابراین به زبان صریح و منطقی میباید بیان شود. در حالیکه اگر شاعری بخواهد «خواست» مردم را بسراید به دلیل روند «ذهنی» تبدیل واقعیات به شعر میباید آنرا در «ابهام تخیلات» خود قرار دهد. در هر حال آنچه اهمیت دارد که بعضیها بدانند این است که «شاعر» برای «سرودن» یا برای «نسرودن»، از کسی فرمان نمیگیرد. شاعر خود را در جایگاه فرصتطلبانی که نان به نرخ روز میخورند قرار نخواهد داد. به زبان سادهتر شاعر و به طور کلی هنرمند، برخلاف آخوند و سیاستپیشه، قدرتپرست و پفیوز نیست. این است آنچه اهمیت دارد: آزادی بیان هنرمند فراتر از دو قطب ابتذال حق و باطل. شعر نادرپور، «نامه به نصرت رحمانی» دقیقاً به همین امر اشاره دارد که سرودن شعر با شعار دادن متفاوت است:
ما نان به نرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم
سفر چه تلخ و سیاهی چه دلنشین باشد
هزار مرتبه تکلیف شب کشیدن به
اگر سپیدة صبحدم چنین باشد
(قهارعاصی)
با پوزش از ایرجمیرزا! «شنیدستم سه نقطه جونم اومد» تا ما را از رضا شاه به سوی «رضاچاه» رهنمون شود! مصاحبة رضا پهلوی با خبرنگار «زنیط»، آیندة بسیار درخشانی به ملت ایران نوید میدهد. آیندهای که عبارت است از «بازگشت به گذشته» تحت زعامت آیتالله رضاچاه! حضرترضاچاه از پاسداران مرداب دین است، و در حالیکه مخالفنمایان حکومت در سنگر دینستیزی و ابتذال لنگر انداختهاند، ایشان نیز برای مذاکره با روحانیت خوب و سنتی و نازنازی خواهان سرنگونی رژیم «ضددین» جمکران شدهاند تا برای ملت ایران «آزادی» انتخاب مرجع تقلید، آزادی خروج از اسلام و ورود به ادیان دیگر را به ارمغان آورند. میبینیم که اگر مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... از این برنامة سیاسی غایب است، آئینة کذا جهت «بازگشت به گذشته» حضوری چشمگیر دارد:
«مردم ایران [...] میخواهند [...] مانند قرنهای گذشته سهم خود را در پیشرفت علمی و فرهنگی خارج از مرزهای خویش ادا نمایند. در چنین شرایطی، تنها راهی که میتواند ما را به این هدف برساند، یک نظام پارلمانی است.»
بله آینة خوبی است، ژرفای «چاه» را به ما مینمایاند! این تصویر سراپافریب نیازمند یک مصدق نوین است که با «خصوصی» کردن نفت، پای چندملیتیهای غرب را به دریای خزر باز کرده، یکبار دیگر ملت ایران را به سپر بلای ارباب در برابر مسکو تبدیل کند.
به گزارش فرانس پرس، امروز انحلال مجلس بریتانیا به تأئید الیزابت دوم رسید! به این ترتیب ماه آینده انتخابات در انگلستان برگزار خواهد شد و بعضیها میپندارند که در ایران نمایش مهوع «حماسة دوم خرداد» بار دیگر به صحنه خواهد آمد. در سودای یک حماسه و در آرزوی ظهور خردجالی نوین بساط صدر مشروطه بر رسانههای فارسی زبان سایه افکنده. از آنجا که نتیجة انتخابات انگلستان مشخص نیست، آیندة دولت بعدی ایران نیز در ابهام قرار گرفته چرا که سیاست کشور ایران نه در داخل، که در خارج از مرزها تعیین میشود؛ حکومت ایران در واقع صورتکی بیش نیست. باری به محض انتشار رایحة خوش «آمدن سه نقطه جون»، لوطی و عنترهای الیزابت دوم هریک آینهای به دست گرفته و شیرین زبانی آغازیدند.
ابتدا بساط روضه و زوزه و مرثیه و عرعر جای خود را به «لبخند» سپرد. سپس محمد مصدق در کانادا، یکی از مستعمرات «مستقل» انگلستان ارتقاء درجه یافته از نخست وزیری به ریاست جمهوری رسید، و «رادیوفردا» هم از زبان «بنیسطل» تصویر نوینی از «مصدقیها» ارائه داد که هیچ ربطی به آنان ندارد. حضرات «مصدقییون» همچنانکه شاهد بودیم پس از خروج شاه از ایران رسماً در برابر شاپور بختیار قرار گرفته از براندازی توسط امام سیزدهم حمایت کردند. اما از آنجا که «علم تاریخ»، به مفهوم بررسی علمی رخدادها در کشور ایران اصولاً وجود خارجی ندارد، گذشتة پیش از ظهور خردجال در آینة سحرانگیز استعمار بسیار «رویائی» جلوه میکند. در نتیجه، دورة هرجومرج نخستوزیری مصدق که با لشکرکشیهای خیابانی، و تحمیل تحریمهای اقتصادی و قراردادن کشور در انزوای سیاسی جهت گسترش تاراج و سرکوب توأم بود، از سوی جیرهخواران استعمار «دمکراسی» خوانده میشود! خلاصه بگوئیم در عمل، امام روشن ضمیر میرحسین، ویراست بدون فکلکراوات «دکتر» محمد مصدق بود، و مصدق همان بود که خمینی بدون عمامه میتوانست باشد!
به یاد داشته باشیم که استعمار جهت گسترش تاراج خود کشور استعمارزده را به سوی قهقرا سوق میدهد. کافی است نگاهی به دو کشور مستقل ایران و پاکستان بیندازیم تا سیر قهقرائیشان را آشکارا مشاهده کنیم. 60 سال پس از «استقلال»، پاکستان در آستانة فروپاشی است، و 88 سال پس از کودتای کلنل آیرونساید در ایران، استعمار غرب دولت «شیخ» را به زور نیروهای سرکوب «نظامی ـ امنیتی» سرپا نگاه داشته. به عبارت دیگر اگر پلیس یا بهتر بگوئیم «پاسورهای» جمکران خیابان را ترک کنند، ذرات حکومت قدر قدرت اسلامی به صورت غبار در هوا پراکنده خواهد شد و یکی از پایههای اصلی شبکة پنهان سازمان سیا در منطقه فرو ریخته، منافع واتیکان به خطر میافتد. همچنانکه گفتیم «شبکة پنهان» همان شبکة تبهکاری است که از سال 1977 تحت نظارت گروه «کارتر ـ برژینسکی» در منطقه فعال شده و از اتحاد چین با مدافعان سنتی فاشیسم، یعنی واتیکان، کلیسای آنگلیکن، مسجد و کنیسا تغذیه میکند. فروپاشی این شبکه در درجة نخست کلیسای کاتولیک را متزلزل خواهد کرد. به همین دلیل است که رضا پهلوی ضمن مصاحبه با «زنیط»، شبکة خبری کاتولیکها، در واقع بجای «خمینی» نشسته، همزمان با ابراز نگرانی برای «دین» ذکر «آزادی» هم میگیرد! در واقع ایشان همچون روحالله خمینی در حال کندن یک چاه عمیق برای ملت ایراناند. ترجمة مصاحبة «زنیط» با رضا پهلوی در «سایروس نیوز»، مورخ 17 فروردینماه 1389 موجود است و در این وبلاگ به متن همین ترجمه ارجاع خواهیم داد.
خبرنگار زنیط در آغاز مصاحبه مسیر اصلی یعنی تکیه بر دروغ را مشخص میکند. خبرنگار به دروغ ادعا میکند که گرویدن به دین مسیح در ایران مجازات دارد بدون اینکه برای اعمال اینگونه مجازات «مبنای حقوقی» وجود داشته باشد! عجیب است! ولی ملایان جمکران، و در رأس آنان همین آخوند منتظری، رهبر «لیبرالهای» بیبیسینشین، خروج از دین اسلام را غیرممکن خواندهاند. و ما در وبلاگ «آیتالله دمکراسی» سخنان منتظری مبنی بر ممنوعیت خروج از اسلام را بررسی کردهایم. از این گذشته، مگر «مطالبات» ملت ایران تغییر دین است که واتیکان برای ایرانیانی که گلة محمد را ترک کرده به گلة عیسی میپیوندند ابراز نگرانی میکند؟! به هیچ عنوان! ولی مطالبات واتیکان از ملت ایران کاملاً مشخص است.
ارسال میسیونرهای کودکباره به کشور ایران جهت گسترش سیاست تخریب انسان. ایرانیان باید از این «آزادی» برخوردار شوند که از توحش اسلام به توحش کاتولیسیسم اسبابکشی کنند. به زبان سادهتر واتیکان قصد «سربازگیری» در کشورمان را دارد. ابزار واتیکان برای گسترش توحش در ایران چیست؟ دلار! به همان ترتیب که هنگهای عرب و طالبان را سازمان دادند، هنگهای کاتولیک هم سازماندهی خواهند شد. همة گلهپرستان بیکار و درمانده و آمادة ایثار و شهادت در راه آرمانهای مقدس «پسر خدا» را، چوب و چماق در دست سازماندهی میکنند و خلاصه درهای ترقی و پیشرفت به روی همة ایرانیان گشوده خواهد شد! یکطرف دکان واتیکان، و طرف دیگر شاخة برتریطلبان سفیدپوست حزب دمکرات آمریکاست که در رأس آن «الگور»، یکی دیگر از برگزیدگان محفل نوبل جا خوش کرده. باری محور مصاحبة «رضاپهلوی» همان مککارتیسم است که از قضای روزگار با «مشروعه» درآمیخته. در این مصاحبه «پارلمان» ضامن دمکراسی معرفی شده، حال آنکه وجود پارلمان در یک نظام سیاسی به هیچ عنوان نشان از دمکراسی ندارد! تقریباً همة کشورهای اتحاد جماهیر نوکری که در استبداد سیاه دست و پا میزنند «پارلمان» هم دارند، در هیچیک از این کشورها دمکراسی استقرار نیافته، چرا که «دولت» همزمان تحت نظارت استعمار و آخوند قرار گرفته. به عبارت دیگر، برخلاف ادعای شاهزاده، «جدائی دین از دولت» مانع اصلی بر سر راه استقرار دمکراسی است. اما رضا پهلوی ادعا میکند که با «جدائی دین از دولت» یک دمکراسی خوب برایمان سروسامان خواهد داد! البته این «دمکراسی» بر شعار فریبنده و گنگ و بیسروته «آزادی» تکیه دارد، نه بر قوانین انسانمحور!
در واقع راست و پوستکنده، «مثل هلو که توی گلو میرود» بگوئیم، شاهزاده سیروس رضاپهلوی، همچون حاجیه شیرین عبادی و بنیسطل نوعی دمکراسی و حقوق بشر رویت کردهاند که هیچ تضادی با دین ندارد. ایشان به خبرنگار «زنیط» فرمودهاند، این حکومت یک ساختار ضددمکراتیک، ضداعتقاد واقعی و ضددین است! به این ترتیب متوجه میشویم که دمکراسی مطلوب رضاپهلوی همچون «جمهور» خمینی الزاماً «دینی» خواهد بود، منتهی بر چارچوب سنتی و «مترقی» تشیع تکیه میکند که مراجع تقلید متعدد دارد، و بجای یک «ولی فقیه» چندین فقیه میتوانند در آن اظهار نظر کنند. خلاصه این سخنان همان است که «بیبیسی» از زبان موسوی تبریزی منتشر کرد: نشستن چندین فقیه بجای یک «ولی فقیه!» این بساط را «پلورالیسم» نامیدهاند و همانطور که گفتیم اینبار اگر کلهپز برخیزد بجای یک سگ، چندین سگ متخصص فقه پویا و مترقی شیعه بجایاش خواهند نشست و ما پس از سرنگون شدن به چاه شاهانه به همة آرزوهایمان خواهیم رسید:
«این رژیم تاکنون به اسلام بسیار زیان رسانده [...] هر کسی که به این رژیم میپیوندد با ساختاری همراهی میکند که بر ضد حقوق بشر بر پا شده و بر ضد دمکراسی و اعتقاد واقعی و دین است [...] بنا به تعریف، این رژیم به شدت ضددین است [...]»
نمیدانستیم شاهزاده رضاپهلوی از متخصصان ادیان به شمار میروند! ولی ایشان در دوران خاتمی تخصصشان را از ما پنهان داشته، و ملاممد را تأئید میفرمودند. بله، اگر به این افاضات توجه کنیم خواهیم دید که رضا پهلوی هنگام بازگشت از فرنگستان ساختاری برایمان به ارمغان خواهند آورد که هم خدامحور باشد و بر باورهای دینی «مردم» تکیه کند، هم انسانمحور باشد و دمکراتیک! خلاصه چنین ساختار «نیستدرجهانی» هیچ تضادی با اعتقادات واقعی، دین و دمکراسی، خصوصاً «حقوق بشر» نخواهد داشت! دلیل هم روشن است، چنین پدیدة متناقض و بیسروتهی فقط در یک کلاف سر در گم به نام «فاشیسم» و مردمفریبی میتواند موجودیت یابد. این حکومت پیشنهادی ویراست نوینی است از همان «جمهوری اسلامی» خمینی که هم جمهور بود و هم «اسلام»! به «رضاشاه دوم» پیشنهاد میکنیم اگر نامة معروف مصطفی رحیمی را تاکنون نخواندهاند، بشتابند، درنگ جایز نیست. به صراحت بگوئیم، این پوچپردازیها جز توهم و سراب پایة دیگری ندارد و هدفی نیز جز گسترش سلطة روحانیت و مقدسات بر جامعة ایران دنبال نمیکند.
باری در این مصاحبه رضا پهلوی پس از اینکه تخصص خود را در امور دین و مذهب به اثبات میرساند، ارتقاء مرتبه یافته از سوی خبرنگار در جایگاه «پیامبری» نیز قرار میگیرد! پیامبری که گویا «رسالتی» برای ملت ایران دارد. رسالت پیامبرمان، حضرت رضاسیروس این است که ما ملت را به چاه عمیقی بیاندازند که حداقل برای سدة آینده خیال استعمار از نظر چپاول آسوده باشد. به دادمان برسید! حضرت رضا سیروس مأموریت دارند ما را به «آزادی» برسانند:
«[...] رسالت شما برای ایران چیست؟ بسیار ساده است. رسالت من رسیدن به آن آزادی است که همین الان از آن حرف زدم. موقعیتی که در آن مردم ایران بتوانند آزادانه انتخاب کنند.»
ذوقزده نشویم، مقصود ایشان آزادی انتخاب «مرجع تقلید» است! میبینیم که رسالتی است بسیار ساده و «گویا»:
«این نظام خلاف اسلام شیعه بود [...] در شیعه میتواند مراجع متعدد وجود داشته باشد. من نوعی به عنوان مسلمان شیعه حق دارم یکی از آیات عظام را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کنم. اما خمینی...»
بله رسالت ایشان این است که «من نوعی» آزادانه بتواند مرجع تقلید خود را «انتخاب» کند! خارج از این «گزینة مترقی» و خیلی خیلی دمکراتیک حق انتخاب دیگری در کار نخواهد بود. هر ایرانی آزاد است که در یک «سنگرحق» بنشیند و بر علیه باطل یعنی بر علیه دیگر سنگرهای حق مبارزه کند. چنین شرایطی را رضا پهلوی در ترادف با دمکراسی قرار داده، ضامن تأمین چنین دمکراسی ریشهداری را نیز «پارلمان» دانسته و «با این پروپاچین، میخواهد برود چینوماچین»، یعنی ایشان در تأمین صلح جهانی هم مشارکت خواهند فرمود:
«چگونه ممکن است ایران روزی در تأمین صلح جهانی مشارکت کند؟ نظامهای دمکراتیک بر ضد یکدیگر به جنگ نمیپردازند. [...] یک ایران دمکراتیک بنا به تعریف، [...] در حفظ صلح و ثبات نقش خواهد داشت [...] این مردم میخواهند [...] در صلح زندگی کنند و با همسایگانشان در همزیستی به سر برند [...] تنها راهی که میتواند ما را به این هدف برساند، یک نظام پارلمانی است.»
رضا پهلوی البته به حقوق بشر هم گریزی زده، ولی از «لب» مطلب یعنی از «آزادی بیان» فاکتور میگیرد. البته خبرنگار شبکة آخوندهای کودکبارة واتیکان در هر حال خودش هم با حقوق بشر و دمکراسی کاری ندارد! این شبکة جهنمی از تخریب انسانها تغذیه میکند، درست عین کفتار. حال ببینیم رضا پهلوی چه میگوید؟
او میگوید نظام کنونی باید سقوط کند، و ما با آخوندهای سنتی و خوب و مامانی شیعه برای «جدائی دین از دولت»، یعنی جهت بازگشت به دوران خوب نظارت آخوند بر حاکمیت «گفتگو» را آغاز کنیم. سخنان رضا پهلوی ویراست نوینی است از سخنان خمینی در سال 1357. خمینی میگفت، شاه باید برود تا اسلام حاکم شود و مردم هر حکومتی را که میخواهند انتخاب کنند. رضا پهلوی هم میگوید، این حکومت اسلام را خدشهدار کرده. این حکومت باید برود تا ما بتوانیم با روحانیت خوب شیعه مذاکره کنیم. خمینی پس از ورود به ایران صریحاً گفت، اقتصاد مال خر است، شاهزاده هنوز نیامده تلویحا چنین میفرمایند! ایشان هیچ برنامة اقتصادی ندارند. در هر حال هیچیک نه خمینی نه رضا پهلوی از «گذار قانونی» طرفداری نکرده و نمیکند، هر دو شعار «آزادی» و «مردم» میدهند و ... و همچنانکه پیشتر هم گفتیم اگر تحولات کشور خارج از مسیر قانون قرار گیرد، یک حکومت خیابانی و سرکوبگر، با تأئید روحانیت بجای حکومت خیابانی فرسودة فعلی خواهد نشست و دامنة سرکوب را گسترش میدهد. این است دلیل تأکید رضاپهلوی بر واژگان «قانونگریز»، مبهم و فریبندة «آزادی» و «مردم»!
تنها تفاوت این سخنان با سخنان خمینی تفاوت افراد است. تفاوت شخص رضاپهلوی است با خمینی! برخلاف خمینی که زیر درخت سیب در «نوفل لوشاتو» نشسته بود و بر طبل آزادی و مردم میکوفت، تا حکومت «شیخشاهی»به راه اندازد، رضا پهلوی «متحرک» است و برای استقرار حکومت «شاهشیخی» این سوی و آن سو میرود و تلاش میکند. اما «هدف» همان است که بود: گسترش چپاول از طریق استقرار یک حکومت سرکوبگر تازه نفس در ایران و استخراج یک مصدق دیگر جهت خصوصی کردن نفت! البته ما نمیخواهیم دل دردمند واتیکان را بیش از اینها به درد آوریم، ولی دولت چین نمیتواند برای اعمال چنین سیاستی از شما عزیزان حمایت کند، چرا که نه تنها ناچار شده بجای نفت رایگان ایران، نفت مورد نیاز خود را از روسیه خریداری کند، که به گزارش نووستی، 15 سکوی پرتاب موشک «اس ـ 300» نیز از این کشور تحویل گرفته و خلاصه برای نبرد فرضی با تایوان آماده میشود! همچنین روز گذشته شبکة تجارت «شرافت» لگد محکمی در فرانسه دریافت کرد.
به گزارش فرانس پرس، مورخ 5 آوریل 2010، اعضای یک شبکة تجارت مواد مخدر که از اسپانیا حشیش و کوکائین وارد میکرد، بازداشت شدند. البته شبکة کذا به نسبت آن 25 تن کوکائین چندان از اهمیت برخوردار نبود و درآمدش طی دو روز تعطیل آخر هفته از 10 هزار یورو فراتر نمیرفت. ولی، قطره، قطره جمع گردد! «پاک» و سربلند باشید تا ما هم در پاسخ به یکی خوانندگان گرامی این وبلاگ در مورد «آزادی بیان» هنرمند و وبلاگ «پاسداران مرداب» توضیحاتی بیاوریم.
ما از غزل به مرثیه پیوستیم
ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه کار ویژه نمیآید
وین حربه را توان تهاجم نیست
«شعر» همچنانکه بارها در این وبلاگ گفتهایم از واقعیتهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. ولی این واقعیات بر حسب الهامات و تخیلات شاعر تغییر شکل داده در قالب «تصاویر» بروز میکند. به زبان سادهتر شاعر همواره از واقعیت «تأثیر» میپذیرد، ولی هرگز این واقعیت را به صورت «خام» منعکس نخواهد کرد. روشنتر بگوئیم، شاعر دوربین عکاسی نیست! شعر هم «عکس» نیست. شاعر، به عنوان انسان در هر حال فراتر از سنگر حق و باطل قرار میگیرد و به طریق اولی به عنوان هنرمند هیچ اجباری ندارد که «در کنار مردم» بنشیند و باورهای مردم را با وزن و قافیه بیان کند. مطالبات مردم در هر جامعه از منظر حقوقی «مادی» است، بنابراین به زبان صریح و منطقی میباید بیان شود. در حالیکه اگر شاعری بخواهد «خواست» مردم را بسراید به دلیل روند «ذهنی» تبدیل واقعیات به شعر میباید آنرا در «ابهام تخیلات» خود قرار دهد. در هر حال آنچه اهمیت دارد که بعضیها بدانند این است که «شاعر» برای «سرودن» یا برای «نسرودن»، از کسی فرمان نمیگیرد. شاعر خود را در جایگاه فرصتطلبانی که نان به نرخ روز میخورند قرار نخواهد داد. به زبان سادهتر شاعر و به طور کلی هنرمند، برخلاف آخوند و سیاستپیشه، قدرتپرست و پفیوز نیست. این است آنچه اهمیت دارد: آزادی بیان هنرمند فراتر از دو قطب ابتذال حق و باطل. شعر نادرپور، «نامه به نصرت رحمانی» دقیقاً به همین امر اشاره دارد که سرودن شعر با شعار دادن متفاوت است:
ما نان به نرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت