«کمک» و کلهپز!
...
ما برگزاری رفراندوم برای حذف جایگاه ولایت فقیه را یک ترفند استعماری جهت انحراف افکار عمومی میدانیم و آن را محکوم میکنیم. مطالبات ما برگزاری رفراندوم جهت گذار قانونی به دمکراسی است، نه حذف جایگاه ولایت فقیه!
در هزارة سوم میباید ضربالمثلهای فارسی، به ویژه مثل معروف «کله پز برخاست سگ جایاش نشست» را نیز «آپ دیت» کنیم، چرا که در این روزگار اگر کلهپزی لطف کرده و برخیزد چندین سگ یا بهتر بگوئیم «شورای سگان» بجایاش خواهند نشست. در راستای تحقق همین «چنج» سرنوشتساز است که همة سگهای سیرک عموسام به اجماع رسیده و با سردادن زوزة «رفراندوم» معلق زدن برای ارباب را آغاز کردهاند. شعار معروف «چنج، وی نید» را که فراموش نکردهایم! برای گسترش سرکوب ملت ایران یک «چنج» خوب و جانانه و گوسالهفریب به نام «رفراندوم» برایمان آماده کردهاند که «بیبیسی»، به عنوان پیشقراول شیپور جنگفروشان آنرا در بوق گذاشته. پیش از ادامة مطلب در مورد سرودة «زبان پارسی» که در وبلاگ «آئینهداران» بخشی از آن را آوردیم توضیح دهیم که سرایندة آن «قهار عاصی» است. این حماسة «واژگونه» را در فرصت مناسبی بررسی خواهیم کرد. حال بازگردیم به «رفراندوم» خودمان!
ولایت فقیه آری، یا نه؟ اگر امروز رفراندومی با این موضوع برگذار شود، مسلماً اکثریت ایرانیان به ولایت فقیه «نه» خواهند گفت، بدون اینکه از پیامد «نفی» خود آگاه باشند. ولی مشخص است که برگزاری رفراندوم جهت «حذف جایگاه ولیفقیه» فقط به معنای تأمین مشروعیت برای حکومت توحش و گسترش قدرت سرکوب آن صورت خواهد گرفت. خلاصه، آنگلوساکسونها باز هم زرنگ و بلا شده برای تداوم حکومت جمکران نقشههای سرشار از نبوغ ارائه کردهاند. هدف اینان ایجاد تجمع در حوزههای رفراندوم و برکناری شخص علی خامنهای است. وقتی این مهم انجام شد به افکار عمومی در غرب چنین القاء میکنند که «اکثریت قریب به اتفاق» ملت ایران فقط خواهان حذف خامنهای هستند. پس از اینکه کل مطالبات ملت ایران به حذف خامنهای تقلیل یافت، عموسام کارت برنده را رو میکند و چماق «شورای فقها» را بر فرق اهالی مرزپرگهر فرود میآورد. چرا که بر اساس این تبلیغات، ملت ایران حکومت اسلامی را نفی نکرده!
چه کسی با حذف جایگاه ولی فقیه موافق است؟ همه! این است هدف رفراندوم پیشنهادی «بیبیسی»! با در نظر گرفتن نفرتی که مردم از خامنهای دارند، مسلماً استقبال از رفراندوم گسترده نیز خواهد بود؛ اگر هم نباشد، اهمیتی ندارد رسانههای غرب خواهند گفت 99 درصد ایرانیان در این رفراندوم شرکت کردهاند! و از آنجا که در دمکراسیهای غرب، افراد بالغ و رشید پیامد اعمال خود را میپذیرند، برای افکار عمومی در غرب کاملاً طبیعی خواهد بود که طرفداران حذف خامنهای هم پیامد «انتخاب» خود را مسئولانه بپذیرند؛ در نتیجه وقتی حاج اکبر بهرمانی با حمایت اربابان در لندن و واشنگتن، چندین فقیه را بجای یک فقیه بنشاند شما هممیهنان گرامی حق هیچ اعتراضی نخواهید داشت چرا که در رفراندوم کذا شرکت کرده و به حذف یک «ولی فقیه» آری گفتهاید! در نتیجه پس از حذف جایگاه ولایت فقیه، نهاد شورای فقها با قدرت سرکوب بیشتر بجای آن قرار گرفته، قدرت چپاول آنگلوساکسونها نیز به همین نسبت بفزونی خواهد یافت. بله، این است دلیل هیاهو پیرامون «رفراندوم» برای حذف جایگاه ولایت فقیه!
جهت گسترش دامنة سرکوب حکومت توحش جمکران جایگزینی «ولی فقیه» با «شورای رهبری» الزامی شده، و به همین دلیل «بیبیسی» خواهان برگزاری یک رفراندوم برای حذف ولی فقیه میشود و مطالبات خود را از زبان آخوند موسوی تبریزی ابراز میکند. همانطور که در دوران «نورانی» امام روشنضمیر میرحسین جلاد، مطالبات آنگلوساکسونها را از زبان خمینی و رفسنجانی و بهشتی میشنیدیم، امروز هم بیبیسی برایمان از حذف ولایت قصه میگوید. البته ذوقزده نشویم این رفراندوم برای تقویت جایگاه ولایت فقیه فرسوده صورت میگیرد؛ ابلهفریب است و در آن از شما میپرسند خامنهای بماند یا برود؟ همه خواهان رفتن رهبر فرزانه میشوند، حتی شخص خامنهای! خامنهای باید برود، چرا که دندانهایاش ریخته. در عوض چند سر از همان آیات عظام مترقی و تپلمپل و به ویژه «لیبرال» که شیخ صادق صبا طی مسافرت اخیر به شبه شهر «قم» با رهنمودهای آخوند منتظری دستچین کرده بجای رهبر فرزانه خواهند نشست تا «کمیت ارباب» به ویژه در لندن لنگ نشود! خلاصه پس از توافقهای «ستارت» حال و روز جمبول هیچ خوب نیست. روز گذشته «اتحادیة اروپای غربی»، یکی از دکانهای موازی ارتش ناتو در اروپا «خود» را تعطیل کرد!
به گزارش نووستی مورخ، 31 مارس 2010، در پی امضای پیشنویس همکاریهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دفاع جمعی میان پنج کشور هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، فرانسه و انگلستان در تاریخ 17 مارس 1948، این کشورها با امضای یک «پیمان» در تاریخ 23 اکتبر 1954 به تشکیلاتی تحت عنوان سازمان «سیاسی ـ نظامی» اتحادیة اروپای غربی موجودیت بخشیدند! روز گذشته، ریاست دائم همین سازمان در یک بیانیة رسمی اعلام داشت، نقش تاریخی این سازمان دیگر به پایان رسیده، در نتیجه کلیة اعضاء تصمیم به انحلال آن گرفتهاند. نووستی در ادامة گزارش خود میافزاید، هنگام انحلال، علاوه بر بنیانگزاران سازمان مذکور، کشورهای آلمان، یونان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال نیز در این سازمان عضویت داشتند.
اینهم یکی دیگر از پیامدهای مهم توافقنامة اخیر «ستارت» است که با انفجارهای روسیه ارتباط مستقیم دارد. از قرار معلوم بعضیها در ایالات متحد و کشور «مستقل» ترکیه عملیات خرابکارانه در روسیه را «برحق» به شمار آوردهاند. البته ما از توحش و حماقت آدمنمایان هیچ تعجب نمیکنیم، به ویژه از بلاهت آدمخواران کنگرة یانکیها! به گزارش حنازرچوبه، مورخ 12 فروردینماه سالجاری گروهی از نمایندگان کنگرة ایالات متحد در قالب «کميسيون هلسينکي» با صدور بيانيهاي در ارتباط با انفجارهاي متروي مسکو، انفجارهای مذکور را پیامد سياستهاي دولت روسيه در قفقاز شمالي دانسته و بمبگذاری در مترو را «تقاضای کمک» مردم قفقاز از جهانیان خواندهاند! به این ترتیب «گروه هلسینکی» جنایت را در ترادف با «تقاضای کمک» قرار میدهد.
حتماً این قماش «مردم» قفقاز شمالی که در اماکن عمومی بمب منفجر میکنند با اعضای گروه هلسینکی تماس دارند و مطالباتشان را با آنان در میان گذاشته بودند که گروه کذا چنین بیانیهای صادر کرده! در واقع گروه هلسینکی خواهان گسترش سرکوب در قفقاز شمالی است و به همین دلیل ضمن حمایت از عمل وحشیانة بمبگذاری در میان غیرنظامیان این کار را به مردم قفقاز نسبت میدهد! در صورتیکه اگر این گروه از بلاهت کمتری برخوردار میبود مسلماً میتوانست ببیند که بمبگذاران در منطقة «بیطرف» و «دوست» در مرز پاکستان و افغانستان لانه کردهاند نه در منطقة قفقاز:
«[...] مردم اين منطقه با اين اقدام تلاش کردند تا صداي خود را به گوش جهانيان رسانده و از آنان درخواست کمک کنند.»
در واقع این گروه هلسینکی است که برای سرکوب مردم قفقاز شکمش را حسابی صابون زده. همچنانکه نوکران همین محفل در رسانههای ترکیه عیناً همین تحلیل «خرکی» را از انفجارهای مسکو ارائه دادهاند. بله، بینالملل الاغهای پنتاگون در آمریکا «عضو کنگره» است و در ترکیه «مسئول رسانه!» و حنازرچوبه نیز خبر کذا را با کد: 1031886 منتشر کرده. باید از بینالملل الاغهای پنتاگون در کنگرة آمریکا بپرسیم این «مردم»، ابزار و مخارج و کاربرد «درخواست کمک» از جهانیان، یعنی مواد منفجره را از کدام آستان مقدس دریافت میکنند؟ پیش از ادامة مطلب بهتر است در مورد مانور مقام معظم با عصا و آینة گوگوش، که در وبلاگ «آئینهداران» به آن اشاره شد یادآوری کنیم که این عملیات به مراتب از تحرکات نیروی دریائی روسیه در جهت عکس مسیر صدور نفت خطرناکتر و سرنوشتسازتر مینماید.
مقام معظم با هر سخنرانی و روضه و زوزه مغز مخاطب را میجوند، ترانههائی از قماش «اون روزا» نیز دقیقاً در همسوئی با همین عمل خداپسندانه قرار گرفته، منتهی با موزیک! به عبارت دیگر قدرت تخریب ترانههای کذا از روضه و زوزة رهبر و از بمب هم به مراتب بیشتر است. اما سازمان سیا که برای تخریب ملت ایران حکومت روضه و زوزه را در کشورمان مستقر کرده و در دوبی هم کنسرت گوگوش به راه میاندازد، به این مختصر قناعت نمیکند. برنامة ارعاب ما ملت برای «ایجاد وحشت از آینده» و فراهم آوردن زمینة «بازگشت به گذشته» در «رادیوفردا» همچنان ادامه دارد. تهدید ملت ایران به تهاجم نظامی کارساز جنبش موهوم «سبز» خواهد بود، جنبشی که با شعار «آزادی» در داخل مرزها عملاً «بازگشت به گذشته» را در رأس امور قرار داده، و در خارج، از زبان رضاپهلوی «براندازی» را فریاد میزند. در این مورد خاص میباید در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی که طرح مطالبات اجتماعی را یک «پیروزی»، و سپاه پاسداران را «سدی» در برابر آمریکا میدانند و... و خیانت را در سطح رهبری معرفی کردهاند، توضیحاتی بیاوریم.
اگر کسی میپذیرد که «حکومت اسلامی» در مجموع یک فاشیسم صددرصد استعماری است، نمیباید هستة اصلی «جنبش سبز» و فرماندهان سپاه را خارج از این مجموعة دستنشانده قرار دهد. این نوع برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی از همان قماش است که در دوران مصدق مدروز شده بود. به یاد داشته باشیم که از دورة جیمی کارتر، ایالات متحد با استفاده از اشغال سفارت، تجهیزات نظامی را در بازارسیاه به ایران میفروشد. دیگر اینکه صرفاً «طرح مطالبات» نمیتواند «پیروزی» تلقی شود، به چند دلیل. نخست اینکه میباید مشخص شود نوع مطالبات اصولاً چیست؟ تا آنجا که به جنبش سبز مربوط میشود، این جنبش مزورانه میکوشد شعار پوچ و فریبندة «آزادی» را بجای «دمکراسی» قرار دهد. حال آنکه خارج از چارچوب قوانین دمکراتیک، آزادی در ترادف با سرکوب قرار خواهد گرفت.
از این گذشته مطالبات مترقی ملت ایران در صدر مشروطه هم مطرح شد، ولی به دلیل توافق روسیه و انگلستان، پیروزی مشروطهطلبان به «پیروزی مشروعهطلبان» و خلعسلاح و قلع و قمع سرداران مشروطه انجامید. و اما درمورد «خیانت!»
این «خیانت» به هیچ عنوان به سطح «رهبری» محدود نمیشود. محافل استعماری که هیچ ارتباط و خویشاوندیای هم با ملاجماعت ندارند، پایههای این «خیانت» را مستقر کردهاند. یکی از ترفندهای اینان گرفتن انگشت اتهام به سوی فرد و یا گروه مشخصی در رأس هرم قدرت است، جهت تطهیر عاملان اصلی بیگانه. این همان تبلیغاتی است که در دوران شاه نیز به راه افتاده بود و همه میپنداشتند اگر شاه برود کلیة اشکالات برطرف خواهد شد! حال آنکه شاه و به طور کلی دربار، بدون حمایت سازمانهای «نظامی ـ امنیتی» و نهایت امر بدون تأئید بیگانه نمیتوانستند سالیان دراز در برابر مطالبات ملت ایستادگی کنند. این صورتبندی طی عمر 31 سالة حکومت اسلامی نیز به همین ترتیب تکرار شده، و عمال این حکومت فقط با تکیه بر همین اهرمها ـ حمایت نظامی و امنیتی و محافل بیگانه ـ به سرکوب ملت ایران و تاراج ثروتهای ملی اشتغال دارند.
اما در مورد جنبش سبز این پرسش منطقی مطرح میشود که اگر رهبران جنبش کذا را ـ خارج از سوابق «درخشانشان» ـ بخشی از این مجموعة دستنشانده بدانیم، چگونه میتوان پذیرفت که مزدوران دستنشاندة بیگانه که منطقاً وظیفه دارند منافع ارباب را در لندن و واشنگتن تأمین کنند و 31 سال نیز همین روند را دنبال کردهاند، ناگهان از 23 خردادماه 1388 امکاناتی فراهم آوردهاند تا منافع ملت ایران تأمین شود؟ این همان سئوال دیرینهای است که برای ملت ایران همچنان مطرح است. به طور مثال چگونه میتوان قبول کرد که فردی همچون محمد مصدق که موجودیت خود را مرهون محافل استعماری بوده توانست در یک چشمبرهمزدن مدافع منافع ملی هم از آب درآید؟
در هزارة سوم میباید ضربالمثلهای فارسی، به ویژه مثل معروف «کله پز برخاست سگ جایاش نشست» را نیز «آپ دیت» کنیم، چرا که در این روزگار اگر کلهپزی لطف کرده و برخیزد چندین سگ یا بهتر بگوئیم «شورای سگان» بجایاش خواهند نشست. در راستای تحقق همین «چنج» سرنوشتساز است که همة سگهای سیرک عموسام به اجماع رسیده و با سردادن زوزة «رفراندوم» معلق زدن برای ارباب را آغاز کردهاند. شعار معروف «چنج، وی نید» را که فراموش نکردهایم! برای گسترش سرکوب ملت ایران یک «چنج» خوب و جانانه و گوسالهفریب به نام «رفراندوم» برایمان آماده کردهاند که «بیبیسی»، به عنوان پیشقراول شیپور جنگفروشان آنرا در بوق گذاشته. پیش از ادامة مطلب در مورد سرودة «زبان پارسی» که در وبلاگ «آئینهداران» بخشی از آن را آوردیم توضیح دهیم که سرایندة آن «قهار عاصی» است. این حماسة «واژگونه» را در فرصت مناسبی بررسی خواهیم کرد. حال بازگردیم به «رفراندوم» خودمان!
ولایت فقیه آری، یا نه؟ اگر امروز رفراندومی با این موضوع برگذار شود، مسلماً اکثریت ایرانیان به ولایت فقیه «نه» خواهند گفت، بدون اینکه از پیامد «نفی» خود آگاه باشند. ولی مشخص است که برگزاری رفراندوم جهت «حذف جایگاه ولیفقیه» فقط به معنای تأمین مشروعیت برای حکومت توحش و گسترش قدرت سرکوب آن صورت خواهد گرفت. خلاصه، آنگلوساکسونها باز هم زرنگ و بلا شده برای تداوم حکومت جمکران نقشههای سرشار از نبوغ ارائه کردهاند. هدف اینان ایجاد تجمع در حوزههای رفراندوم و برکناری شخص علی خامنهای است. وقتی این مهم انجام شد به افکار عمومی در غرب چنین القاء میکنند که «اکثریت قریب به اتفاق» ملت ایران فقط خواهان حذف خامنهای هستند. پس از اینکه کل مطالبات ملت ایران به حذف خامنهای تقلیل یافت، عموسام کارت برنده را رو میکند و چماق «شورای فقها» را بر فرق اهالی مرزپرگهر فرود میآورد. چرا که بر اساس این تبلیغات، ملت ایران حکومت اسلامی را نفی نکرده!
چه کسی با حذف جایگاه ولی فقیه موافق است؟ همه! این است هدف رفراندوم پیشنهادی «بیبیسی»! با در نظر گرفتن نفرتی که مردم از خامنهای دارند، مسلماً استقبال از رفراندوم گسترده نیز خواهد بود؛ اگر هم نباشد، اهمیتی ندارد رسانههای غرب خواهند گفت 99 درصد ایرانیان در این رفراندوم شرکت کردهاند! و از آنجا که در دمکراسیهای غرب، افراد بالغ و رشید پیامد اعمال خود را میپذیرند، برای افکار عمومی در غرب کاملاً طبیعی خواهد بود که طرفداران حذف خامنهای هم پیامد «انتخاب» خود را مسئولانه بپذیرند؛ در نتیجه وقتی حاج اکبر بهرمانی با حمایت اربابان در لندن و واشنگتن، چندین فقیه را بجای یک فقیه بنشاند شما هممیهنان گرامی حق هیچ اعتراضی نخواهید داشت چرا که در رفراندوم کذا شرکت کرده و به حذف یک «ولی فقیه» آری گفتهاید! در نتیجه پس از حذف جایگاه ولایت فقیه، نهاد شورای فقها با قدرت سرکوب بیشتر بجای آن قرار گرفته، قدرت چپاول آنگلوساکسونها نیز به همین نسبت بفزونی خواهد یافت. بله، این است دلیل هیاهو پیرامون «رفراندوم» برای حذف جایگاه ولایت فقیه!
جهت گسترش دامنة سرکوب حکومت توحش جمکران جایگزینی «ولی فقیه» با «شورای رهبری» الزامی شده، و به همین دلیل «بیبیسی» خواهان برگزاری یک رفراندوم برای حذف ولی فقیه میشود و مطالبات خود را از زبان آخوند موسوی تبریزی ابراز میکند. همانطور که در دوران «نورانی» امام روشنضمیر میرحسین جلاد، مطالبات آنگلوساکسونها را از زبان خمینی و رفسنجانی و بهشتی میشنیدیم، امروز هم بیبیسی برایمان از حذف ولایت قصه میگوید. البته ذوقزده نشویم این رفراندوم برای تقویت جایگاه ولایت فقیه فرسوده صورت میگیرد؛ ابلهفریب است و در آن از شما میپرسند خامنهای بماند یا برود؟ همه خواهان رفتن رهبر فرزانه میشوند، حتی شخص خامنهای! خامنهای باید برود، چرا که دندانهایاش ریخته. در عوض چند سر از همان آیات عظام مترقی و تپلمپل و به ویژه «لیبرال» که شیخ صادق صبا طی مسافرت اخیر به شبه شهر «قم» با رهنمودهای آخوند منتظری دستچین کرده بجای رهبر فرزانه خواهند نشست تا «کمیت ارباب» به ویژه در لندن لنگ نشود! خلاصه پس از توافقهای «ستارت» حال و روز جمبول هیچ خوب نیست. روز گذشته «اتحادیة اروپای غربی»، یکی از دکانهای موازی ارتش ناتو در اروپا «خود» را تعطیل کرد!
به گزارش نووستی مورخ، 31 مارس 2010، در پی امضای پیشنویس همکاریهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دفاع جمعی میان پنج کشور هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، فرانسه و انگلستان در تاریخ 17 مارس 1948، این کشورها با امضای یک «پیمان» در تاریخ 23 اکتبر 1954 به تشکیلاتی تحت عنوان سازمان «سیاسی ـ نظامی» اتحادیة اروپای غربی موجودیت بخشیدند! روز گذشته، ریاست دائم همین سازمان در یک بیانیة رسمی اعلام داشت، نقش تاریخی این سازمان دیگر به پایان رسیده، در نتیجه کلیة اعضاء تصمیم به انحلال آن گرفتهاند. نووستی در ادامة گزارش خود میافزاید، هنگام انحلال، علاوه بر بنیانگزاران سازمان مذکور، کشورهای آلمان، یونان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال نیز در این سازمان عضویت داشتند.
اینهم یکی دیگر از پیامدهای مهم توافقنامة اخیر «ستارت» است که با انفجارهای روسیه ارتباط مستقیم دارد. از قرار معلوم بعضیها در ایالات متحد و کشور «مستقل» ترکیه عملیات خرابکارانه در روسیه را «برحق» به شمار آوردهاند. البته ما از توحش و حماقت آدمنمایان هیچ تعجب نمیکنیم، به ویژه از بلاهت آدمخواران کنگرة یانکیها! به گزارش حنازرچوبه، مورخ 12 فروردینماه سالجاری گروهی از نمایندگان کنگرة ایالات متحد در قالب «کميسيون هلسينکي» با صدور بيانيهاي در ارتباط با انفجارهاي متروي مسکو، انفجارهای مذکور را پیامد سياستهاي دولت روسيه در قفقاز شمالي دانسته و بمبگذاری در مترو را «تقاضای کمک» مردم قفقاز از جهانیان خواندهاند! به این ترتیب «گروه هلسینکی» جنایت را در ترادف با «تقاضای کمک» قرار میدهد.
حتماً این قماش «مردم» قفقاز شمالی که در اماکن عمومی بمب منفجر میکنند با اعضای گروه هلسینکی تماس دارند و مطالباتشان را با آنان در میان گذاشته بودند که گروه کذا چنین بیانیهای صادر کرده! در واقع گروه هلسینکی خواهان گسترش سرکوب در قفقاز شمالی است و به همین دلیل ضمن حمایت از عمل وحشیانة بمبگذاری در میان غیرنظامیان این کار را به مردم قفقاز نسبت میدهد! در صورتیکه اگر این گروه از بلاهت کمتری برخوردار میبود مسلماً میتوانست ببیند که بمبگذاران در منطقة «بیطرف» و «دوست» در مرز پاکستان و افغانستان لانه کردهاند نه در منطقة قفقاز:
«[...] مردم اين منطقه با اين اقدام تلاش کردند تا صداي خود را به گوش جهانيان رسانده و از آنان درخواست کمک کنند.»
در واقع این گروه هلسینکی است که برای سرکوب مردم قفقاز شکمش را حسابی صابون زده. همچنانکه نوکران همین محفل در رسانههای ترکیه عیناً همین تحلیل «خرکی» را از انفجارهای مسکو ارائه دادهاند. بله، بینالملل الاغهای پنتاگون در آمریکا «عضو کنگره» است و در ترکیه «مسئول رسانه!» و حنازرچوبه نیز خبر کذا را با کد: 1031886 منتشر کرده. باید از بینالملل الاغهای پنتاگون در کنگرة آمریکا بپرسیم این «مردم»، ابزار و مخارج و کاربرد «درخواست کمک» از جهانیان، یعنی مواد منفجره را از کدام آستان مقدس دریافت میکنند؟ پیش از ادامة مطلب بهتر است در مورد مانور مقام معظم با عصا و آینة گوگوش، که در وبلاگ «آئینهداران» به آن اشاره شد یادآوری کنیم که این عملیات به مراتب از تحرکات نیروی دریائی روسیه در جهت عکس مسیر صدور نفت خطرناکتر و سرنوشتسازتر مینماید.
مقام معظم با هر سخنرانی و روضه و زوزه مغز مخاطب را میجوند، ترانههائی از قماش «اون روزا» نیز دقیقاً در همسوئی با همین عمل خداپسندانه قرار گرفته، منتهی با موزیک! به عبارت دیگر قدرت تخریب ترانههای کذا از روضه و زوزة رهبر و از بمب هم به مراتب بیشتر است. اما سازمان سیا که برای تخریب ملت ایران حکومت روضه و زوزه را در کشورمان مستقر کرده و در دوبی هم کنسرت گوگوش به راه میاندازد، به این مختصر قناعت نمیکند. برنامة ارعاب ما ملت برای «ایجاد وحشت از آینده» و فراهم آوردن زمینة «بازگشت به گذشته» در «رادیوفردا» همچنان ادامه دارد. تهدید ملت ایران به تهاجم نظامی کارساز جنبش موهوم «سبز» خواهد بود، جنبشی که با شعار «آزادی» در داخل مرزها عملاً «بازگشت به گذشته» را در رأس امور قرار داده، و در خارج، از زبان رضاپهلوی «براندازی» را فریاد میزند. در این مورد خاص میباید در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی که طرح مطالبات اجتماعی را یک «پیروزی»، و سپاه پاسداران را «سدی» در برابر آمریکا میدانند و... و خیانت را در سطح رهبری معرفی کردهاند، توضیحاتی بیاوریم.
اگر کسی میپذیرد که «حکومت اسلامی» در مجموع یک فاشیسم صددرصد استعماری است، نمیباید هستة اصلی «جنبش سبز» و فرماندهان سپاه را خارج از این مجموعة دستنشانده قرار دهد. این نوع برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی از همان قماش است که در دوران مصدق مدروز شده بود. به یاد داشته باشیم که از دورة جیمی کارتر، ایالات متحد با استفاده از اشغال سفارت، تجهیزات نظامی را در بازارسیاه به ایران میفروشد. دیگر اینکه صرفاً «طرح مطالبات» نمیتواند «پیروزی» تلقی شود، به چند دلیل. نخست اینکه میباید مشخص شود نوع مطالبات اصولاً چیست؟ تا آنجا که به جنبش سبز مربوط میشود، این جنبش مزورانه میکوشد شعار پوچ و فریبندة «آزادی» را بجای «دمکراسی» قرار دهد. حال آنکه خارج از چارچوب قوانین دمکراتیک، آزادی در ترادف با سرکوب قرار خواهد گرفت.
از این گذشته مطالبات مترقی ملت ایران در صدر مشروطه هم مطرح شد، ولی به دلیل توافق روسیه و انگلستان، پیروزی مشروطهطلبان به «پیروزی مشروعهطلبان» و خلعسلاح و قلع و قمع سرداران مشروطه انجامید. و اما درمورد «خیانت!»
این «خیانت» به هیچ عنوان به سطح «رهبری» محدود نمیشود. محافل استعماری که هیچ ارتباط و خویشاوندیای هم با ملاجماعت ندارند، پایههای این «خیانت» را مستقر کردهاند. یکی از ترفندهای اینان گرفتن انگشت اتهام به سوی فرد و یا گروه مشخصی در رأس هرم قدرت است، جهت تطهیر عاملان اصلی بیگانه. این همان تبلیغاتی است که در دوران شاه نیز به راه افتاده بود و همه میپنداشتند اگر شاه برود کلیة اشکالات برطرف خواهد شد! حال آنکه شاه و به طور کلی دربار، بدون حمایت سازمانهای «نظامی ـ امنیتی» و نهایت امر بدون تأئید بیگانه نمیتوانستند سالیان دراز در برابر مطالبات ملت ایستادگی کنند. این صورتبندی طی عمر 31 سالة حکومت اسلامی نیز به همین ترتیب تکرار شده، و عمال این حکومت فقط با تکیه بر همین اهرمها ـ حمایت نظامی و امنیتی و محافل بیگانه ـ به سرکوب ملت ایران و تاراج ثروتهای ملی اشتغال دارند.
اما در مورد جنبش سبز این پرسش منطقی مطرح میشود که اگر رهبران جنبش کذا را ـ خارج از سوابق «درخشانشان» ـ بخشی از این مجموعة دستنشانده بدانیم، چگونه میتوان پذیرفت که مزدوران دستنشاندة بیگانه که منطقاً وظیفه دارند منافع ارباب را در لندن و واشنگتن تأمین کنند و 31 سال نیز همین روند را دنبال کردهاند، ناگهان از 23 خردادماه 1388 امکاناتی فراهم آوردهاند تا منافع ملت ایران تأمین شود؟ این همان سئوال دیرینهای است که برای ملت ایران همچنان مطرح است. به طور مثال چگونه میتوان قبول کرد که فردی همچون محمد مصدق که موجودیت خود را مرهون محافل استعماری بوده توانست در یک چشمبرهمزدن مدافع منافع ملی هم از آب درآید؟
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت