چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۹


آئینه‌داران!
...

«بازگشت به گذشته» خیلی وسوسه‌انگیز است! به ویژه برای کارفرمایان «شپیگل» که 31 سال پیش با سرنگونی سلطنت شاه و استقرار یک حکومت ظاهراً ‌اسرائیل‌ستیز به تخریب و چپاول کشورهای مسلمان‌نشین منطقه پرداختند، و اینک جهت بازتولید شرایط دوران شاه رویای براندازی حکومت اسلامی جمکران و استقرار یک حکومت عرب‌ستیز را در ذهن علیل‌شان می‌پرورانند. این است دلیل مصاحبة شپیگل با رضا پهلوی. مصاحبة‌ مذکور تداوم پروپاگاند «بی‌بی‌سی» پیرامون ملاقات شیمون‌پرز با کاسپین ماکان است که پاسخ‌های «مطلوب» به آن عربده و زوزة‌ «زبالة» مونث ارسالی ساواک به فرنگ بر علیه اسرائیل و «قلم‌فرسائی» سهراب مبشری در ستایش از اسرائیل بود. اینک به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست ...»، شپیگل بجای «بی‌بی‌سی» نشسته و ابتکار عمل را به دست گرفته تا مزورانه پاسخ‌های مطلوب محفل اسرائیل‌پرست و ایران‌ستیز دلالان اسلحه و قاچاقچیان موادمخدر را از زبان رضا پهلوی به «مخاطب» انتقال دهد.

محور این پروپاگاند ارائة تصویر «عصر طلائی» از گذشتة‌ پرافتخار «شاهنشاهی» کشور ایران و از دورة پهلوی است. دورانی که ایران آشکارا در اردوگاه فاشیسم هیتلر لنگر انداخته و سپس تبدیل شد به عصای دست دولت اسرائیل. سرنگونی سلطنت پهلوی و استقرار حکومت ‌اسلامی جهت گسترش همین شرایط البته با توسل به واژگون‌نمائی صورت پذیرفت، چرا که آنزمان هدف آنگلوساکسون‌ها تحمیل سیاست انسداد بر منطقه از طریق تقویت یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی نوکران در اسرائیل و حکومت جمکران بود. حال که بوق‌های دو محفل جنگ‌فروش در لندن و برلن برای بازگشت به دوران پهلوی به صدا درآمده، تعجبی ندارد که حزب کمونیست روسیه نیز به نوبة خود هوس اشغال نظامی منطقة قفقاز را در سر بپروراند!

حزب کمونیست فدراسیون روسیه، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همچنان به «سنت‌مقدس» بلشویک‌ها وفادار مانده و از ته‌سفرة دربار انگلستان تغذیه می‌کند، به همین دلیل می‌کوشد در هم‌سوئی کامل با شیپور جنگ‌فروشان غرب در مورد انفجارهای مسکو آدرس عوضی به مخاطب بدهد، تا نگاه‌ها متوجه ‌حزب کارگر اسرائیل و شرکای‌اش در اروپا و قارة آمریکا نشود، و به ویژه کسی در حسن نیت «شپیگل» هم تردید نکند.

یکی از خوانندگان گرامی و ناشناس ما با ارسال ترجمة بخشی از تحلیل حزب کمونیست روسیه پیرامون انفجارهای روز دوشنبه در متروی مسکو که در «پیک نت» انتشار یافته از نویسندة این وبلاگ نظرخواهی کرده‌اند. حزب کذا ادعا می‌کند، «شکست حزب ولادیمیر پوتین در انتخابات منطقه‌ای یکی از دلائل این عملیات می‌تواند باشد با هدف امنیتی کردن هر چه بیشتر فضای کشور و...»

و اما پیش از هرگونه توضیح در مورد این ادعای مضحک بهتر است از حضور تفاله‌های استالینیسم تقاضا کنیم ارتباط منطقی حوادث مذکور را با توافق‌های «ستارت»، «شهادت» آن شیخ 700 میلیارد دلاری امارات، عملیات پلیس کشورهای آلمان و فرانسه بر علیه مافیای ایتالیا، پرواز دو فروند هواپیمای جنگی «ناشناس» بر فراز خاک اسرائیل، سقوط هواپیمای رادار آمریکا در دریای عمان، توقیف 25 تن کوکائین کلمبیا و مکزیک در اسپانیا، عملیات انتحاری در هلمند یکروز پس از مسافرت مایکل مولن به این منطقه، هشدار ایالات متحد به اسرائیل جهت توقف بی‌قید و شرط شهرک‌سازی در شرق اورشلیم، و از همه مهم‌تر ارتباط بمب‌گذاری‌های اخیر در روسیه را با مانور نیروی دریائی این کشور از آتلانتیک تا اقیانوس هند برایمان «تحلیل» فرمایند تا نادان از این جهان نرویم!

به گزارش نووستی، مورخ 10 فروردین‌ماه سال‌جاری، روسیه گسترده‌ترین مانور دریائی خود را با هدف بازدارندگی استراتژیک و منطقه‌ای آغاز می‌کند. نووستی به نقل از سخنگوی نیروی دریائی روسیه می‌نویسد:

«برای اجرای این [مانور] از ناوگان‌های بالتیک شمالی و اقیانوس آرام و همچنین از یگان هوائی نیروی دریائی استفاده می‌شود [...] و رزمناو اتمی پطر ویلیکی از [...] اقیانوس‌اطلس و دریای مدیترانه و از [مسیر] کانال سوئز وارد اقیانوس هند خواهد شد.»


باری، نووستی می‌افزاید، رزمناور «پتر کبیر» که در سال 1998 در اختیار نیروی دریائی روسیه قرار گرفته و درآ‌ن 655 ملوان خدمت می‌کنند، به دو رآکتور هسته‌ای مدل «کا ان ـ3»‌ مجهز است و یکی از مجهزترین رزمناوهای جهان به شمار می‌رود و علاوه بر مجموعه‌های موشکی ضدکشتی «گرانیت»‌، و موشک‌های پدافندی «اس ـ 300 اف»، به سیستم‌های خودکار ضدهوائی «کینژال»، (خنجر) و توپ‌های 130 میلیمتری «آکا ـ 130» با برد 22 کیلومتر مجهز است!

این خبر به فاصلة کمتر از 24 ساعت پس از انفجار در متروی مسکو انتشار یافت و پیامد آن همچنانکه امروز شاهدیم، انفجار بمب و عملیات انتحاری در داغستان بود که طی آن 9 مأمور پلیس کشته شدند. پس حضور بلشویک‌های کودتاپرست و گل‌های سرسبد و دردانة دربار بریتانیا عرض کنیم، به دلیل بحران اقتصادی، ته بشقاب الیزابت دوم را برای حراج در اختیار «کریستیز» می‌گذارند! بنابراین بهتر است تاواریش‌های محترم پیش از ارائة «تحلیل‌های»‌ گوساله‌پسند بدانند و آگاه باشند که با دم‌جنبانی برای جنتلمن‌های نزولخور لندن استخوانی از آن آستان مقدس در کاسه‌شان نخواهد افتاد.

اگر به مسیر عبور رزمناو «پترکبیر» دقت کنیم خواهیم دید این رزمناو در جهت عکس مسیر صدور نفت خلیج‌فارس حرکت خود را آغاز کرده و کشورهای مصر، اسرائیل، لیبی، عربستان، پاکستان و ... در تیررس موشک‌های آن قرار گرفته‌اند. خلاصه بگوئیم این مانور تهدید مستقیم اتحاد جماهیر نوکری و اربابان طالبان‌پرورشان می‌باید تلقی شود. امیدواریم که «پتر کبیر» از سفر مقام معظم به مناطق جنگی جنوب ایران به هراس نیفتد! چرا که ایشان برای خشنودی «گوگوش» به آن حوالی مشرف شده‌اند، نیت بدی ندارند!

بین خودمان بماند، این «خبر» محرمانه است! می‌گویند مقام معظم با شنیدن ترانة «از اون روزا» چشمان مقدس‌شان از اشک لبریز شده «وحید آقا» را فرموده‌اند ترتیبی بدهد تا «عصای اون گمشده» را با یک «آینه» به دست «خانم» گوگوش برساند. وحید آقا هم در پاسخ رهبر فرزانه غرغرکنان می‌گوید، «خامنه‌ای قاتله، ولایت‌اش باطله» و اینگونه بود که رهبر فرزانه برای اجرای این امر خیر شخصاً راهی مناطق جنگی جنوب شدند. و مسلماً خلبان هواپیمای رادار ایالات متحد هم امروز با مشاهدة مقام معظم و «عصای اون گمشده» و «آینه»‌ کنترل هواپیما را از دست داد و در دریای عمان سقوط کرد. بله، به گزارش «شاهدان عینی»، همان‌ها که برای بی‌بی‌سی و رادیوفردا «خبر موثق» نقل می‌کنند، نور آفتاب در «آینه» منعکس شد و نه تنها چشم خلبان که چشم رادارها را هم کور کرده و باعث سقوط هواپیمای رادار عموسام در دریای عمان شده. همین «شاهدان عینی» به ما گفتند، وقتی خلبان این هواپیما که برای شرکت در مراسم روضه و زوزه عازم دبی بود به «شهادت» رسید، رهبر فرزانه گریه‌کنان زمزمه می‌کردند، «رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل»! و آن عصا و آینه نیز های‌های می‌گریستند.

بله دیمیتری مدودف با رزمناو اتمی «پترکبیر»‌ در اقیانوس‌ها و دریاها مانور می‌دهد، رهبر کبیر انقلاب جمکران هم با عصای «اون گمشده» و «آینه» در مناطق جنگی جنوب گریه می‌کنند و با تکرار همان یک مصرع از غزل حافظ که از وبلاگ‌های ما کش رفته‌اند، اقتدار و استقلال حکومت اسلامی را به رخ همسایة شمالی می‌کشند! رهبر حکومت اسلامی با عصا و آینه و گریه در بیابان‌های جنوب کشور «مانور» می‌دهند، اما «پورسانتاژ» مقدس‌شان از درآمد کنسرت گوگوش در دبی محفوظ است.

جریان از این قرار است که گوگوش ترانه‌ای خوانده به نام «اون‌ روزا» یا «از اون روزا». «تصویر» ترانة کذا انسانی را ترسیم می‌کند که عمری را به انتظار گذرانده، تا گمشدة خویش را «در آینه»‌ ببیند. وقتی در آینه می‌نگریم چه می‌بینیم؟ تصویر خود و تصویر هر آنچه پشت سرمان قرار گرفته. در هر صورت نگریستن در آینه راه را بر «آینده» و مشاهدة هر آنچه پیش روست خواهد بست. به همین دلیل شعر یا متنی که تصویر نگریستن در آینه را به مخاطب منتقل کند، «ابزار» بسیار مناسبی جهت پروپاگاند بازگشت به گذشته خواهد بود. به ویژه که در این ماجرای پرهیجان یعنی نگریستن در آینه، «رستم» هنوز رستم باشد، و گنجشک‌های کوچولو و مامانی هم توی لونه‌شان «فکر فرار» نباشند و اوضاع به کام باشد:

از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
عصای اون گمشده اندازة‌ دستم بود
[...]
از اون روزا تا امروز یه عمره که می‌گردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم

بله اگر تمام ترانه را به دقت گوش کنیم می‌بینیم که گمشدة مذکور توهمی بیش نیست، تصویری است در آینة ذهن. به زبان ساده‌تر «تصویر» ترانه یا ناخودآگاه شعر به ما می‌گوید برای دیدن «تصویر گذشته‌ها» می‌باید انتظار کشید:‌

تمام لحظه‌‌ها رو به انتظار شمردم،
فقط واسة یه لحظه است،‌‌ که تا امروز نمردم
برای اون لحظه که تموم بشه جستجوم
گم کرده‌مو ببینم تو آینه روبروم

حال ببینیم «تصویر گذشته» را اصلاً چگونه می‌توان مشاهده کرد؟ چشم‌ها را می‌بندیم و در آینة ذهن به تصاویر گذشتة طلائی می‌نگریم. برای مشاهدة این تصاویر کافی‌است انسان از اکنونی‌ات، یعنی از واقعیت زندگی خود در زمان و مکان مشخص فاصله بگیرد. می‌بینیم که تصویر انسان در این ترانه،‌ با «تصویر انسان» در شعر فروغ فرخزاد که در «پاسخ و پدرسالار» به آن اشاره کردیم در تقابل کامل قرار می‌گیرد. شعر «پاسخ» تصویر «زن مستقل» و آزاد از زنجیر ارزش‌های انسان‌ستیز و ایستادگی او در برابر تحجر عوام و ارزش‌های پدرسالار را به مخاطب منتقل می‌کند، حال آنکه ترانة گوگوش «تصویر انسان سرگشته‌ای» است که در گسست کامل با واقعیت قرارگرفته و در انتظار «بازگشت به گذشته» یک عمر انتظار کشیده. یا بهتر بگوئیم تصویر انسان فنا شده‌ای است، گرفتار اوهام! البته آینه کاربرد دیگری هم دارد، که افغان‌ها بهتر از ما با آن آشنائی دارند، چرا که درک و فهم‌شان از امت روضه و زوزه و شیون و زاری بیشتر است. کاربرد آینه می‌تواند بازتاباندن شکوه و جلال نیز باشد.

هنرمندان افغان در وصف «زبان پارسی» یک سرود حماسی ساخته‌اند که ابزارش همان «آینه» است ولی این «آینه» شکوه زبان پارسی را به عنوان «جغرافیای» پارسی‌زبانان منعکس می‌کند، که رو به آینده دارد:‌

گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی
غوغای نه، که ترنم دریاست پارسی
از آفتاب معجزه بردوش می‌کشد
رو بر مراد، و به فرداست پارسی
از شام تا به کاشغر،‌ و از سند تا خجند
آئینه‌دار عالم بالاست پارسی
تاریخ را وثیقة ‌سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک
چتر شرف، چراغ مسیحاست پارسی
تصویر را، مغازله را و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی

سرود زیبائی است و همینکه حماسی بودن آن قید شده، به مخاطب ـ اگر بداند حماسه چیست ـ آنچه را که لازم است تفهیم می‌کند. ولی این «حماسه»‌، حماسة قهرمانان نیست، سرگذشت پر شکوه و جلال «زبان پارسی»،‌ به عنوان گنجینة جهان‌بینی اقوام ایرانی است. به همین دلیل علیرغم مفاهیم مرتبط با معنویت، «مسیحا، شرف، عالم بالا، جغرافیای معنوی و...» واقعیت زمان و مکان و زندگی در آن موج می‌زند، « آفتاب، ماه، دریا، مغازله، طبل،‌ ترانه، گل، تاریخ، جغرافیا، خراسانیان، کلام مطلا، و...» و خلاصه تصویر این سرود تصویر زندگی تاریخی و محدودة جغرافیائی زبان پارسی است؛ زبان ما و زبان بسیاری از اقوام ایرانی. چنین تصویرهائی کمتر به مذاق پروپاگاند استعماری خوش می‌آید، چرا که انسان‌ستیز نیست. زبان، بنابرتعریف انسانی است! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «تصویر» مصاحبة شپیگل با رضا پهلوی که تحت عنوان،‌ «ايران هميشه يک طعمة فريبنده است» در گویا نیوز انتشار یافته.

این مصاحبه تلاشی است جهت «بازتولید» تصویر «بازگشت به گذشته» در راستای تطهیر آن. به طور خلاصه، پیام این است: «آنروزها بهتر بود!» به عبارت دیگر کارفرمایان شپیگل پس از 31 سال هوس «چنج»‌ کرده‌ و ترجیح می‌دهند تمایلات‌ مقدس‌شان از زبان رضا پهلوی منتشر شود، که نه سیخ بسوزد و نه کباب. چرا که حضرات یعنی اعضای محفل جنگ‌فروشان از طریق شپیگل مزورانه می‌کوشند، واژة جادوئی «آزادی» را بجای دمکراسی و «جدائی دین از دولت»، را بجای «جدائی دین از سیاست» نشانده، و از سوی دیگر «دمکراتیزاسیون» را نیز با «لیبرالیزاسیون» جایگزین کنند. حال آنکه لیبرالیزاسیون از الزامات دمکراسی نیست، و در شرایط فعلی در کشوری چون ایران فقط ابزاری خواهد بود جهت سلب مسئولیت از دولت در برابر فقر و دیگر مشکلات اجتماعی. در مورد «آزادی» و «جدائی دین از دولت هم» ضمن بررسی مطالب شیدان وثیق و مسعود نقره‌کار شیرازی در وبلاگ‌های «کلیسا و دائی‌جان» و «پاسخ و پدرسالار» توضیح کافی داده‌ایم. حال بپردازیم به «پرسش‌های»‌ اشپیگل، چرا که اشکالات عمدة پاسخ‌های رضا پهلوی را پیشتر مطرح کرده‌ایم.

خبرنگار شپیگل نخست با بدجنسی کشور ایران را «بازیچة قدرت‌ها» می‌خواند، سپس با چرب زبانی و چاپلوسی ویژة تبلیغات‌چی‌های استعمار،‌ از طریق توسل به واژگان «سیروس،‌ ایران و تخت طاووس»، و ردیف کردن القاب مختلف «اعلیحضرت، والاحضرت، عالیجناب، شاهزاده سیروس‌رضا پهلوی» مخاطب را همزمان به چندین میعاد تاریخی هخامنشی، افشاریه و پهلوی رانده، نهایتاً او را از طریق تلسکوپاژ به بیراهه می‌کشاند. به عبارت دیگر از همان ابتدای مصاحبه ایجاد تزلزل همه جانبه در مخاطب را شاهدیم. خبرنگار به رضا پهلوی می‌گوید، کشورش بازیچه‌ای بیش نیست، سپس به ناکامی او اشاره می‌کند که نتوانسته بجای پدر برتخت طاووس بنشیند، پس از این رگبار متزلزل کننده از رضا پهلوی می‌پرسد، شاهزاده! حال شما را چگونه خطاب کنیم؟

اگر شما بجای رضا پهلوی بودید چه می‌گفتید؟ یا همچون رضا پهلوی می‌گفتید، «تفاوتی نمی‌کند» یا اینکه پاسخی می‌دادید که خبرنگار شپیگل حد و مرز خود را بشناسد! به عنوان نمونه می‌گفتید، این حکومت ایران است که بازیچة قدرت‌های بیگانه است و نه کشور ایران. به این ترتیب خبرنگار شپیگل که رموز و فنون «ارتباطات» را بخوبی می‌شناسد متوجه می‌شد که در عرصة جادوئی «ترادف‌کلی» نمی‌توان تا ابد تاخت‌وتاز کرد و گردوخاک به راه انداخت. اما مصاحبه مدت‌هاست که به پایان رسیده، و نمی‌توان به گذشته بازگشت و آنرا «چنج» کرد.

باری در تداوم همین تهاجم، جهت متزلزل کردن طرف مقابل خبرنگار شپیگل، دو دورة تداعی کنندة اقتدار ایران، یعنی امپراطوری هخامنشی و سلطنت نادرشاه را که با غنیمت گرفتن تخت طاووس تقارن دارد در کنار دو دورة آشوب معاصر، اواخر دوران شاه و آشوب‌های پساانتخاباتی اخیر قرار داده، و ضمن اشارة تلویحی به «ناکامی» رضا پهلوی در دستیابی به جایگاه اجتماعی پدر می‌پرسد، شما را که قرار بود بجای پدر برتخت طاووس بنشینید، چگونه خطاب کنیم؟ رضا پهلوی هم می‌گوید، هیچ اهمیتی ندارد. در واقع وارث تاج و تخت پهلوی تلویحاً می‌گوید که خواهان احقاق حق خود نیست، نمی‌خواهد بجای پدر بنشیند، و آنچه برای‌اش اهمیت دارد، اندیشه ‌و مضمونی است که برای آيندة ایران مطرح می‌کند:

«اعليحضرت، والاحضرت، عالی‌جناب... شاهزاده سيروس رضا پهلوی را که قرار بود به جانشينی پدر بر تخت طاووس تکيه زند، چگونه بايد خطاب کنيم؟ [...] اين موضوع برای من اهميتی ندارد [...] مهم، انديشه و مضمونی است که برای آينده سرزمين‌ام مطرح می‌کنم [...]»


بله اینهم نوعی آینه است، از همان آینه‌هائی که از انسان تصویری خورد شده و از هم گسسته ارائه می‌دهد. این آینة خودفریبی را رضا پهلوی به دست گرفته تا به بهانة پرداختن به آینده، پیوندهای واقعی خود را با گذشته بگسلد! ولی آیا با توسل به آینه می‌توان واقعیت‌های زندگی یک انسان را از هم گسست؟

تاریخ را وثیقة ‌سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت