شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹


پائیز و پرتقال!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است چند نکته را به خوانندگان گرامی یادآور شویم.

گروهی از خوانندگان محترم این وبلاگ که در رسانه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌های مختلف روی خطوط اینترنت فعالیت دارند، در کامنت‌های‌شان به نویسنده همکاری و مصاحبه و حتی نگارش مطالب برای سایت‌های مشخصی را پیشنهاد می‌کنند. از لطف همة‌ این دوستان سپاسگزاریم، اما در حال حاضر فعالیت ما بر روی خطوط اینترنت صرفاً چارچوبی فرهنگی دارد، از اینرو همسوئی و همگامی با اهداف و خطوط دولتی و یا تشکیلاتی، از هر قبیل و هر نوع برای ما غیرممکن است. البته ما از استقرار دمکراسی سیاسی در ایران حمایت می‌کنیم، و از مدافعان بی‌قیدوشرط «آزادی بیان»، به ویژه رهائی قلم از زنجیر ایدئولوژی و سانسور هستیم. ولی این مواضع مشکل می‌تواند نظرات و مطالبات سایت‌ها و تشکیلات وابسته به دولت‌ها و احیاناً گروه‌های شناخته شدة سیاسی را بازتاب دهد. با در نظر گرفتن این چارچوب نظری همکاری و همراهی و احیاناً شرکت نویسندة این وبلاگ در تدوین و نگارش مطالب، یا مصاحبه با رادیو و تلویزیون‌ سایت‌های شناخته شده عملاً منتفی است.

خوانندگان ارجمند این وبلاگ که در ایران زندگی می‌کنند هنگام باز کردن برخی سایت‌ها و وبلاگ‌ها اخطارهای «ساختگی» دریافت می‌دارند. این «اخطارها» از دیرباز به صور مختلف توسط هکرهای وابسته به حکومت اسلامی بر روی وبلاگ‌های ما نصب شده. ولی از آنجا که این وبلاگ‌ها همگی روی «سرور» شرکت‌های شناخته شده و بسیار معتبر قرار گرفته، مسلماً اخطارهای مذکور هدفی جز «ترساندن» کاربر دنبال نمی‌کند؛ اگر به دلائلی که در اینجا از بررسی آن خودداری می‌کنیم، شرکت‌های بزرگ اجازه داده‌اند که این «اخطارهای» ساختگی بر روی وبلاگ‌های ما همچنان باقی بماند، گسترش «ویروس» روی سرورهای‌ شرکت‌های‌‌شان را نمی‌توانند مجاز بشمارند! در نتیجه، دلیلی ندارد که شما خوانندگان این وبلاگ که در ایران زندگی می‌کنید از دریافت این «اخطارها» به هراس افتید؛ همگی ساختگی است.

از ایران اطلاع می‌دهند که اخیراً برخی عوامل و اوباش ادارة مخابرات تعدادی سایت‌، فوروم، و حتی «مرکز خرید» بر روی شبکة داخلی به راه انداخته و جهت به دست آوردن «مخاطب»، از نام نویسندة این وبلاگ استفاده می‌کنند. البته لینک‌های ارائه شده هیچگاه به مطالب و یا وبلاگ‌های ناهید رکسان منتهی نخواهد شد؛ کاربر با ورود به این «گرداب‌ها» فقط در «دورباطل» می‌افتد و نتیجة‌ سرگردانی‌اش ریختن صدها «تگ» به جیب اوباش جمکران خواهد بود! البته ما از این «حکومت» انتظار بیش از این‌ها نداشته‌ایم، ولی به همة خوانندگان ارجمند توصیه می‌کنیم که با استفاده از فیلرشکن‌هائی که همه روزه بر روی موتور جستجوی «گوگل» قرار می‌دهیم، به صورت مستقیم و خصوصاً بدون «گذر» از موتورهای جستجوگر محلی و «جمکرانی» به سایت‌ها و وبلاگ‌های ما مراجعه کنند. در ضمن تا زمانیکه شرکت «یاهو» در همکاری با ساواک جمکران و سیاست‌های آزادی‌ستیز خود تجدیدنظر اساسی نکرده، از پاسخگوئی به ایمیل‌های «یاهو» معذوریم.

اصلاً این «یاهو» انسان را به‌ یاد «یاحق» و سنگر حق و مراسم روضه و زوزه می‌اندازد! در این‌راستا بی‌بی‌سی و رادیوفردا، از اهالی مرزپرگهر می‌خواهند برای شرکت در مراسم تدفین عیال آخوند منتظری در پایتخت مرده‌شویان «تجمع» کنند! می‌گویند، بشتابید برای مرده‌خوری، که سورچرانی با سوگواری در هم آمیخته، و فرصتی است طلائی برای مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی جهت تولید انبوه «شهید» و «اسیر» برای سنگر حق و پناه گرفتن دولت جمکران در انزوای سیاسی.

می‌دانیم که استقرار در «انزوای سیاسی»، بهترین ابزار یکجانبه‌گرائی است، و از اینرو اسرائیل می‌کوشد با تأکید بر تداوم شهرک‌سازی خود را در این «شرایط مطلوب» قرار دهد. «بی‌بی‌سی» نیز برای کمک به همین روند سریال «ندا» را به صحنه آورده. چرا که انزوای سیاسی اسرائیل همزمان به دولت این کشور و حکومت جمکران امکان می‌دهد تا از مذاکرات صلح جلوگیری کنند. جنجال «بی‌بی‌سی» در مورد سفر «کاسپین ماکان» به اسرائیل و مصاحبه با مادر و خواهر «شهید» همین هدف منطقه‌ای را در کنار اهداف دیگر دنبال می‌کند. محور اصلی پروپاگاند «بی‌بی‌سی»، تداوم بحران و تنش میان اسرائیل و کشورهای مسلمان‌نشین و محورهای فرعی آن، ایجاد بحران و تنش در تک تک کشورهای منطقه و در ارتباط‌شان با یکدیگر است.

به عنوان نمونه، بریتانیا از یک سو می‌کوشد با شایعه پراکنی پیرامون تنش فرضی میان عراق و لیبی، نشست سران عرب را به بن‌بست بکشاند، و از سوی دیگر سعی دارد در ایران افکارعمومی را در تقابل با صلح قرار دهد. سریال «ندا» به همین منظور آغاز شده و می‌بینیم که استقبال گرمی نیز از آن به عمل آمده. در صورتیکه اظهارات هوشیار زیباری و اعلام نتیجة انتخابات عراق سعی و کوشش جنتلمن‌های نزولخور لندن را در کشور عراق عملاً ناکام گذارد.

سایت نووستی، مورخ 6 فروردینماه سال 1389، به نقل از وزیر امور خارجة عراق «ادعای» الجزیره را در مورد اختلاف عراق با لیبی به زیر سئوال می‌برد. به گزارش خبرگزاری نووستی، شبکة‌ ماهواره‌ای الجزیره در قطر اعلام داشت، «هوشیار زیباری به نشانة‌ اعتراض به دیدار سرهنگ قذافی با نمایندگان اپوزیسیون عراق نشست وزرای امور خارجة عرب در لیبی را ترک گفت»، حال آنکه هوشیار زیباری، ‌رئیس هیأت شرکت کننده در اجلاس وزرای امور خارجة کشورهای عرب «خبر» مذکور را تکذیب کرده: ‌

«[زیباری اظهار داشت]، هیأت عراقی [این] جلسه را ترک نکرد.»

بله می‌بینیم که «خبر» موثق «الجزیره» که در رسانه‌های گورکن‌ها نیز منعکس شد در واقع «حرف‌دل» اربابان شیوخ قطر در لندن بود که همچون نتایج انتخابات عراق دروغ از آب درآمد. باری، امروز ایاد علاوی اعلام داشت، «عراق»‌ به هیچ دین و مذهب و حزبی تعلق ندارد، عراق متعلق به همة عراقی‌هاست. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها می‌باید دکان شیعه و سنی و تجزیة عراق را تعطیل کنند. مسلماً این شرایط موضع غلامبچگان استعمار بریتانیا در ایران را نیز تضعیف خواهد کرد. از اینرو کارفرمایان بی‌بی‌سی جهت «بازتولید» بحران‌ پساانتخاباتی جمکران به «شبیه‌سازی» پرداخته‌اند.

یکی از اهداف پروپاگاند مهوع بی‌بی‌سی پیرامون پرسوناژ «ندا»،‌ بازتولید همان فضای دو قطبی کاذبی است که پس از برگزاری «شبه‌انتخابات»‌ خردادماه 1388 بر جامعه حاکم شد. و شاهدیم که پروپاگاند مذکور به همان ابزار، یعنی مرزشکنی، تخریب‌ همه‌جانبه، قانون‌شکنی، شایعه‌پراکنی و تحریف متوسل شده. و سپاس ایزد توانا را که همة سگ‌های‌هار انگلستان، از ساواکی‌های سبز و مدافع لیبرالیسم گرفته تا واژگون‌نمایان «آزاد» و «مستقل» در راه تحقق همین اهداف مقدس بسیج شده و در «خط امام» قرار گرفته‌اند. وظیفة‌ حضرات این است که ضمن «ژاژخائی» پیرامون ندا و کاسپین و... به پیروی از «امام» خمینی دجال‌شان، به بهانة طرفداری از حقوق «ملت مظلوم فلسطین»، با استقرار صلح در منطقه نیز مخالفت خود را ابراز کنند. پس جای تعجب نیست که تلویزیون و دیگر رسانه‌های جمعی اسرائیل، در هم‌سوئی کامل با پیشخدمت‌های رسمی و نیمه‌رسمی و به ویژه پیشخدمت‌های «یواشکی» بی‌بی‌سی، صلح با اسرائیل را «تکفیر» کرده، مدافعان صلح را طرفدار اسرائیل قلمداد نمایند، حال آنکه منافع اسرائیل و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن «تداوم وضع موجود» است. فقط به این ترتیب است که اسرائیل می‌تواند شهرک‌سازی در اورشلیم را ادامه داده و سرزمین‌های «شعبا» در لبنان، و بلندی‌های جولان در سوریه را همچنان تحت اشغال خود نگاه دارد.

از اینرو تلویزیون اسرائیل امروز با آب و تاب از تمایل مسلمانان ساکن اروپا به «انحلال کشور اسرائیل» و همگامی سازمان‌های غیردولتی مدافع حقوق‌بشر با «مسلمین» کذا گزارش می‌داد! بله شعارهای ضد اسرائیل و تبلیغات اسرائیل‌ستیز به دولت این کشور امکان خواهد داد تا امنیت خود را در خطر ببیند، و با یکجانبه‌گرائی، تجاوز نظامی به خاک دیگر کشورها را جهت حفظ امنیت‌اش «حق مسلم» خود بداند. این همان سیاستی است که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با تکیه بر نوکران‌شان در واتیکان و جهان اسلام به مورد اجرا گذارده‌اند. و این روزها که کوس رسوائی واتیکان را بر بام‌ جهان می‌زنند یکجانبه‌گرائی محبوب تاراجگران با اشکال برخورد کرده. در پی رسوائی‌های واتیکان در دو سوی آتلانتیک، امروز معلوم شد که واتیکان در فرار «آیشمن»‌ از زندان نیز دست داشته! حال باید ببینیم کشیش‌های واتیکان و دیگر گوساله‌های نخبة ننه‌حسن باز هم در سخنرانی‌های ابلهانه‌شان انسان‌ستیزی فاشیسم را به «لائیسیته» پیوند خواهند داد، یا دست از تحریف لائیسیته و تخریب انسان برمی‌دارند؟ حال که به «تخریب انسان» رسیدیم، بهتر است نگاهی داشته باشیم به فعالیت‌های فرهنگی ساواک و وزارت فرهنگ و هنر در «سال‌های هیچ!»

در سال‌های «هیچ»، یعنی دوران هویدا، سازمان کذا به «شبیه‌سازی» خوانندگان «سرکش» روی آورده بود. خوانندگان «سرکش» کسانی بودند که بر خلاف گلپایگانی و مرضیه از مداحی و روضه‌خوانی و سوگواری برای برگ‌های «مستضعف» و ستمدیده و پابرهنه خودداری می‌کردند. و مهم‌ترین‌ خوانندة نافرمان آنزمان «دلکش» بود. دلکش،‌ به تأئید «اهل فن» تنها خواننده‌ای بود که صدای‌اش «شش دانگ» را پوشش می‌داد و از نظر کیفیت صدا در ایران یگانه بود. اما ساواک گوساله‌پرور با این مسائل کاری نداشته و ندارد. وظیفة این تشکل استعماری «تخریب» و «ارعاب» بوده و هست، البته در ابعاد مختلف. به عنوان نمونه به یکی از شاهکارهای ساواک اشاره کنیم که از مشاهدات شخصی است.

هر پنجشنبه مسیر ما از خیابان آناتول فرانس به خیابان ایتالیا می‌گذشت و اگر در راه‌بندان گیر نمی‌کردیم، معمولاً حدود ساعت سیزده و چهل دقیقه در خیابان آناتول فرانس بودیم. خیابانی که به موازات ضلع شرقی دانشگاه تهران کشیده شده بود. از پشت میله‌های خاکستری و از لابلای درخت‌ها دانشجویان را تماشا می‌کردیم، همة رنگ‌ها خاکستری و سرد بود. در پیاده ‌روی سمت راست یک دوزندگی، یا شاید یک فروشگاه لباس زنانه تک و تنها در دیوارها گیر افتاده و شاید «دوپنجرة» گوگوش را که هنوز ساخته نشده بود زیرلب زمزمه می‌کرد! باری، به حوالی این فروشگاه که می‌رسیدیم معمولاً یک جوان بلند قد با کت و شلوار مشکی، پیراهن سفید و کفش‌های مشکی با گام‌های بلند و آرام از جهت مخالف ما، یعنی از شمال به سوی جنوب می‌آمد. مرد جوان عرض خیابان را طی می‌کرد و گاه همزمان با ما وارد خیابان ایتالیا می‌شد. همیشه یک عینک آفتابی به چشم داشت، کراوات نمی‌زد، کیف و کتاب در دستش دیده نمی‌شد و همیشه هم تنها بود. تقریباً هر پنجشنبه این ناشناس مرموز را می‌دیدیم که آرام آرام از روبرو می‌آید. کم کم به دیدار این ناشناس تنها انس گرفته‌ بودیم. آرامش و طمانینه‌اش او را از رهگذران دیگر متمایز می‌نمود و به همین دلیل جلب توجه می‌کرد.

یکروز صحنة‌ همیشگی در حال تکرار شدن بود، جوان ناشناس عرض خیابان را تقریباً طی کرده و به پیاده روی همجوار کودکستان «بنیاد نو»‌ که در کنار آن یک ردیف اتومبیل پارک شده بود نزدیک می‌شد، که ناگهان یک پیکان با سرعت به طرف او آمد. هیچ راه گریزی برای جوان ناشناس وجود نداشت، نه می‌توانست از سد اتومبیل‌های پارک شده بگذرد و خود را به پیاده‌‌رو برساند، نه می‌توانست بازگردد. کم مانده بود پیکان به او بزند که در برابر دیدگان حیرت زدة ما دست‌های‌اش را روی دو اتومبیل که سپر به سپر ایستاده بودند گذاشته، با یک پرش خود را به پیاده‌رو رساند. پیکان به سرعت از صحنه دور شد و جوان به آرامی، مثل همیشه راه خود را به سوی خیابان ایتالیا ادامه داد! پنجشنبه‌های دیگر هرگز او را ندیدم. در کنار ناپدید شدن آشنایان،‌ آدم‌کشی در خیابان و دستگیری هنرمندان به «جرم» اعتیاد و بسیاری از «تفریحات» سالم، اینهم از نمایشات هیجان‌انگیز و مفرحی بود که در سال‌های «‌هیچ» برای تقویت روحیة جوانان مرزپرگهر به صحنه می‌آمد، و باید بگوئیم بسیار کارساز و مؤثر بود!

اصولاً «ارعاب» برای رشد و شکوفائی جامعة استعماری خیلی مفید است، و نتیجة خدمات ساواک در برابرمان قرار گرفته: جنبش سبز و رهبران خود فروخته‌اش. هیزاکسلنسی با توسل به «شایعه‌پراکنی» پیرامون «تقلب»، ‌ ضمن تطهیر نوکران جنایت‌کارشان، مهدی‌کروبی و میرحسین موسوی، آنان را در رأس یک «جنبش موهوم» قرار داده و انتظار دارند که ما ملت نیز از مبارزات اینان «تقدیر» کنیم. در واقع، بریتانیا قصد شبیه‌سازی لات‌بازی‌های دوران مصدق را داشت که ناکام ماند، هر چند جیره خواران‌اش در غرب همچنان بر طبل توخالی رنگ «سبز» می‌کوبند و می‌پندارند در «شبه‌انتخابات» بعدی اوباش پیرو خط ‌امام قدرت را قبضه خواهند کرد و همه بازمی‌گردیم به دوران شیرین لشکرکشی‌های خیابانی و تعیین سیاست در خیابان با شعارهای گوساله‌پسند ساواک در باب جهاد و شهادت و غیره. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به دلکش و شبیه‌سازی وزارت فرهنگ و هنر.

وزارت کذا یکنفر را پیدا کرده، «هو» انداخته بود که صدای‌اش از صدای دلکش هم بهتر است و همة بینوایان هم باورشان شده بود. می‌دانیم که فاشیسم، به عنوان یک توحش بر عرصة «باورها» و «توهمات» استوار است. در نتیجه، کافی است به عوام چنین باورانده شود که صدای این یکی از صدای دلکش قوی‌تر است، پس به مصداق مصراع، «چون که صد آید، نود هم پیش ماست»، دیگر دلیلی برای فعالیت دلکش وجود ندارد، چرا که «بهترش» را داریم! اینگونه بود که هنر روضه و زوزه و چس‌نالة موزیکال رونق فراوان یافت. یکی از نخبگان در عرصة ناله و زاری و مداحی همین مرضیه بود. تخصص ایشان گفتگو با «طبیعت بیجان» و مرثیه‌خوانی برای برگ‌های ستمدیده بود. مرضیه اگر در باغ و بوستان برای پیوند «شهریار گل‌ها» با گل «دیبا» شیرین زبانی نمی‌کرد، سر به صحرای‌کربلا می‌گذاشت و برای برگ پائیزی یک «منبر» می‌رفت، برگی که از ظلم و بیداد پریشان بود:

به رهی دیدم برگ خزان، آشفته ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
[...]
ای برگ ستمدیدة پائیزی!

بله می‌بینیم که اگر بجای برگ کذا «امت» را قرار دهیم، و شاه یا آمریکا یا استکبار را بجای «زمان» بگذاریم، محور اصلی سخنرانی رهبر کبیر به دست می‌آید. ظلم و ستم استکبار این برگ‌های پابرهنه و مستضعف را پراکنده کرد. برگ‌ها «وحدت کلمه» ‌را حفظ کنند و... و اما مرضیه اگر سراغ برگ درخت نمی‌رفت، برای درد دل با سنگ خارا راهی بیابان می‌شد و گپی هم با باد و باران می‌زد:

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
[...]
بشنو این سنگ بیابان، بشنوید ای باد و باران،
با شما همرازم اکنون، با شما دمسازم اکنون

این قماش ترانه‌ها بود که «موردپسند» قرار می‌گرفت، چرا که در حد مطلوب انسان‌ستیز بود. به همین دلیل اگر مرضیه تریاک و هروئین هم می‌فروخت کسی مزاحمش نمی‌شد. ولی ساواک در شرایطی که در وبلاگ «ندا و توحش»‌ به آن اشاره شد، یک خواننده را به «جرم» اعتیاد دستگیر کرد، عکس و تفصیلات‌ا‌ش را هم در ورق پاره‌های رسمی منتشر فرمود تا همه بدانند و آگاه باشند که در ایران افراد بالغ و رشید، حتی اگر مذکر باشند از «حق انتخاب» ‌برخوردار نیستند و الزاماً می‌باید در «سنگر حق»‌ بنشینند. و می‌دانیم که «سنگر حق» ‌بر باورهای عوام تکیه دارد. پس هر چه عوام باور کند «حق» است، و هر چه عوام «باور» نداشته باشد، «ناحق» به شمار می‌رود، درست مثل دمکراسی!

بله دمکراسی نیز در توحش «حق‌پروری» به دلیل تقابل با باورهای عامیانه همواره خارج از سنگر حق قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌ها برای دوقطبی کردن کاذب فضای جامعة ایران شبانه ‌روز «عرق شرافت» می‌ریزند: کاسپین ماکان به اسرائیل رفت، جنبش‌سبز که همان سنگر حق باشد طرفدار ملت ستمدیدة فلسطین است، بنابراین هر کس خواهان صلح با اسرائیل شود، مخالف جنبش‌سبز و راه نورانی امام خواهد بود، پس باطل به شمار می‌رود، در ضمن «روابط» ندا با کاسپین هم حرام بود! اما حضور کارفرمایان بی‌بی‌سی بگوئیم، این نوع پروپاگاند ابلهانه دیگر کارساز بریتانیا و شرکاء نخواهد بود! تعطیلی نان‌دانی آنگلوساکسون‌ها در منطقه غیر قابل اجتناب شده.

توقیف یک کشتی حامل «پرتقال» که گویا از مصر،‌ شاید هم از اسرائیل به مقصد جمکران در حرکت بوده شاهدی است بر این مدعا. می‌دانیم که برای افتخار کردن می‌باید پرتقال بخوریم، ولی از آنجا که دکان افتخار دیگر تعطیل شده لازم آمده بجای افتخار، ابتکار به خرج داده، «آب پرتقال» بخوریم. این است دلیل توقیف کشتی کذا! بزودی یک کشتی آب‌پرتقال برای «برگ‌های ستمدیده» رهسپار جمکران خواهد شد.





...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت