نوروزنوازان!
...
آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک سخت شیفتة «نوروز» شدهاند. در این راستا، هم وزارت امورخارجة انگلستان و هم کاخ سفید شادباش نوروزی را به ابزار سرکوب و فریب تبدیل کردند، و هم رسانههای فارسی زبان ایندو کشور، به بهانة پخش برنامههای نوروزی در واقع به انتشار پروپاگاند انسانستیز و ضدایرانی همت گماشتند. اینروزها همه «نوروزنواز» شده برای ما و دیگر اقوام ایرانی که نوروز را جشن میگیرند شادباش میفرستند. البته دلیل دارد؛ به قول معروف «سلام لر بیطمع نیست!» منطقة نوروز حدود 300 میلیون نفر را شامل میشود! به عبارت دیگر هدف از افتتاح «دکان نوروز» فروش کالاهای بنجل به چنین مشتریان پرشماری است. پس جای تعجب نیست که نوروزنوازان، البته از قضای روزگار، همه از اعضای نازنازی ارتش دینپرست و تقدسگستر «ناتو» هم باشند. پیش از ادامة مطلب، از محبت همة خوانندگان گرامی این وبلاگ که به مناسبت نوروز پیام فرستادهاند تشکر میکنم. همچنین لازم است در پاسخ به یکی از پیامها پیرامون سخنان آقای «غنیمی فرد» در مورد دمکراسی، حاکمیت قانون و جمعمحوری چند نکته را یادآور شویم.
خواننده گرامی! از آنجا که «منبع» سخنان آقای غنیمیفرد را در اختیار نداریم، از انعکاس سخنان ایشان خودداری خواهیم کرد، ولی میتوانیم در مورد دمکراسی توضیحاتی بیاوریم. نخست اینکه در دمکراسی، اصل و اساس «انسان» و حقوق انسانی است. از اینرو دمکراسی به طریق اولی نمیتواند «خدامحور»، «مردم محور»، «جمع محور» و «گلهپرور» باشد. دیگر اینکه، در چارچوب اعلامیة جهانیحقوقبشر، انسان، خارج از هرگونه گرایش قومی، مذهبی، نژادی و... انسان شمرده میشود. به عبارت دیگر، «انسان» نه بندة خداوند است، نه بردة بندگان خدا. روشنتر بگوئیم، در این اعلامیه، «انسان» فراتر از چارچوب تعصبات و تقدسات قرار میگیرد، بنابراین در دموکراسی «انسان برحق» و «انسان باطل» و انسان «گناهکار» در مفهوم مذهبی کلمه وجود ندارد، و احکام شریعت نظیر صیغه، تعدد زوجات، سنگسار و قصاص نمیتواند به عنوان «قانون» به مورد اجرا گذاشته شود.
از سوی دیگر، دمکراسی، «حاکمیت قوانین انسانمحور» است بر جامعه. نظم دمکراتیک ایجاب میکند که هر فرد از یک جایگاه اجتماعی، یا بهتر بگوئیم از یک چارچوب مشخص قانونی برخوردار باشد. از اینرو، در یک جامعة دمکراتیک همة مردم با هم «برابر» نیستند، و همه نمیتوانند به همة امور دخالت کنند، چرا که هر فرد از جایگاه اجتماعی مشخصی برخوردار است که «مرز» حقوق و آزادیهای او را مشخص میکند. در دمکراسی همه فقط «در برابر قانون» با یکدیگر برابرند. به عبارت دیگر در برابر قانون قشر «ممتاز» و «برگزیده» و «مقدس» نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. و بالاخره، دمکراسی «هدف» نیست. استقرار دمکراسی ابزاری است جهت فراهم آوردن زمینة رشد و شکوفائی انسانها در جامعه. امیدواریم تا حدودی به پرسشهای شما پاسخ گفته باشیم. پس بپردازیم به «نوروز» و «ناتو!»
نمیدانم چه کسی متن سخنرانیهای باراک اوباما را تنظیم میکند، ولی هر که هست باید گفت، «موش بخورتش» که خیلی زرنگ و بلا و دمبریده باید باشد! ایشان متن پیام اوباما را چنان تنظیم کردهاند که همة مخالفان حکومت اسلامی بدون استثناء «طرفدار آمریکا» شناخته شوند و همه بدانند که حکومت دستنشاندة آمریکا در جمکران از دشمنان سرسخت واشنگتن به شمار میرود! بله، پیام نوروزی اوباما در راستای تبلیغات گروه برژینسکی، در واقع چراغ سبزی است به حکومت اسلامی، جهت سرکوب مخالفان و نشاندن «فاشیست ـ مسلمانها» در جایگاه اوپوزیسیون! محور پیام اوباما این است که طی سه دهة اخیر حکومت اسلامی و آمریکا هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتهاند! و هر بار آمریکا دست دوستی به سوی این حکومت دراز کرده، به قول اوباما، «با مشت گره کردة» حکومت کذا روبرو شده! بله، اگر پیام اوباما را بپذیریم میبینیم که این روضهخوانها سی سال است که هم در برابر ملت ایران ایستادهاند و هم در برابر آمریکا! حتماً این مهم با تکیه بر نیروی «الهی» اسلام صورت گرفته!
به گزارش نووستی مورخ، 21 بهمن ماه 1388، و به نقل از رویترز، وزارت دارائی ایالات متحد یک کمپانی مرتبط با سپاه پاسداران و 4 کمپانی زیر مجموعة آن را تحریم کرد. عجیب است! اگر سپاه پاسداران تا دو ماه پیش در ایالات متحد به زدو بند و دلالی و مسلماً «قوادی» اشتغال داشته، پس چگونه «مستر» پرزیدنت گاوچرانها ضمن انکار این ارتباطات سرنوشتساز، خواهان ارسال دانشجویان ایرانی به ینگه دنیا میشود؟! پاسخ روشن است. پیام نوروزی اوباما در واقع تشویق نوکران در جمکران به تداوم همان راه سیساله است، یعنی تاراج و سرکوب همه جانبة ملت ایران به نام مقدسات دینی، و البته به کام بانکهای غرب.
در راستای همین سیاست است که سایت فیگارو، مورخ 19 مارس 2010، تریبونی دراختیار امیر جهانشاهی گذاشته، تا ایشان ضمن مصاحبه با «پییر روسلن» فرمان سرنگونی حکومت اسلامی را آنهم «با توسل به زور» بصدورند. فرماندة این عملیات قهرمانانه کسی نیست جز «دکتر خوانساری» خودمان که اگر عنوان گوسالهفریب «دکتر» را از ایشان بگیریم، هیچ برجای نخواهد ماند! جزئیات این مصاحبة شیوا را بررسی نمیکنیم چرا که اتلاف وقت خواهد بود و فرصتی برای بررسی برنامة نوروزی تلویزیون «بیبیسی» نخواهیم داشت. پس فقط اظهار نظر چندتن از کاربران فیگارو را در مورد سخنان جهانشاهی منعکس کنیم که خالی از لطف نیست:
«وحشتناک است که تریبون فیگارو در اختیار چنین موجوداتی قرار گیرد[...] او خواهان براندازی رژیم از داخل شده و نهایتاً با یک تانک آمریکائی وارد تهران خواهد شد. عراقیها و ایرانیها گویا در مکتب واحدی آموزش دیدهاند. [...] سرانجام یک دمکرات واقعی! موردپسند جرج بوش [...] به دوستان در سازمان سیا سلام برسانید، جنگ خوبی داشته باشید! [...] پیشنهادات این مرد بسیار تند است[...] او میتواند طرح خود را [به اجرا درآورده و شاه شود؟ در اینصورت شهبانوی آینده که خواهد بود؟] یک مانکن انگلیسی؟ [...] طرف مسلماً از چنگ نگهبانان تیمارستان گریخته[...]»
بله، فکر میکنیم، این مختصر برای دریافت محتوای مصاحبة عمیق و پرمغز «روسلن» با جهانشاهی کفایت کند. پس برویم به تماشای برنامة نوروزی «بیبیسی»، یا بهتر بگوئیم بشتابیم به سوی خدا! چرا که برنامة کذا در واقع «عبادت» به درگاه خداوند بود! بهتر بگوئیم اهالی بیبیسی «در راه خدا» و با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» معرکة مفصلی گرفته، با ساز و دهل و روضه و زوزه و لودگی و «مینی» اظهارنظرهای سیاسی، پروپاگاند کارفرمایانشان را به مخاطب از همه جا بیخبر منتقل میکردند. در هر حال، «فیض اجباری» بود که به مصداق مثل معروف «مهمان خر صاحبخانه است»، پس از تحویل سال نصیبمان شد! محور اصلی پروپاگاند برنامة نوروزی، خارج از لودگی و مسخرگی پیرامون «هفتخوان»، انتشار کلام آسمانی «الخیروفیماوقع» بود که به زبان فارسی همان «هر چه پیش آید، خوش آید» خودمان میشود. البته این سخنان نغز در قالب «تاریخ» و توسط سکههای نادرشاه افشار به خورد ایرانیان داده میشد. سکههائی که یکطرفشان به زبان عربی، عبارت «هر چه پیش آید خوش آید» نقش بسته!
یکی از فواید «الخیرفیما وقع» این است که جامعة انسانی را به جنگل وحوش تبدیل خواهد کرد. چنین جامعهای از «قانون» بینیاز خواهد بود، چون هیچ حریم و چارچوبی در کار نیست. هر کس هر کار بخواهد انجام میدهد و هر تجاوزی که به حق و حقوق دیگران روا دارد، مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت. چرا که «طبیعی» است هیچکس به «خیر» اعتراض نکند! دلیل این است که کارفرمایان جنتلمن «بیبیسی» به بهانة انتخاب مهمترین شخصیت ایران، ما ملت را در چارچوب انواع خشونت و انسانستیزی «ایرانی ـ اسلامی ـ زرتشتی» قرار دادهاند. از یک سو ابنسینا و حافظ و فردوسی با «اسکولاستیک»، «عرفان» و «حماسه» و از سوی دیگر، «دین» زرتشت به همراه «خیانت» و «یکجانبهگرائی» محمد مصدق! البته در این میان کوروش کبیر را از یاد نبردهاند تا گوسالههای حرفهای ننهحسن که در دریای «افتخارات گذشته» دست و پا میزنند دلشاد باشند.
بله، مهمترین شخصیتهائی که به قول بیبیسی «تأثیرگذار» معرفی شدند عبارتاند از بوعلیسینا، محمد مصدق، حافظ، فردوسی، زرتشت و بالاخره کوروش کبیر. بهتر است بدانیم حضرات به خود اجازه دادهاند، حافظ، شاعر و عارف را با «فردوسی»، حماسهسرا به قیاس کشیده، اولی را از دومی مهمتر هم بدانند. البته صاحبنظران فرهیخته در مورد شخصیتهای فوق نظر میدادند تا بیننده فکر نکند، «بیبیسی» به شارلاتانیسم و عوامفریبی روی آورده! بله، رامین جهانبگلو، شیخ مسعود بهنود، وستا سرخوش، یکی دو «پروفسور» در ینگهدنیا و از همه مهمتر هاله افشار خودمان که جای مهرنماز هنوز روی زبان و دندان و پیشانیاش دیده میشود، در مورد شخصیتهای مذکور نظر دادند! به عنوان نمونه فیلسوف «بزرگ»، رامین جهانبگلو فرمودند، «پیام زرتشت امروزی است.» البته فکر بد نکنیم! برخی از این اظهارنظرهای کشکی ممکن است برخاسته از فقرفرهنگی باشد. اما چه دلیلی دارد که پس از سیسال حکومت نعلین، عضوی از اعضای خانوادة شریف «نصر» اینبار تحت حمایت از «زرتشت» به ما ملت دین و باور مقدس بفروشد؟! «پاسخ» روشن است، تداوم فعالیت محفلی جهت به توبره کشیدن خاک ایران! در این راستا شیخ مسعود، کلمات قصاری در مورد مصدق بر زبان مقدسشان جاری شد. ایشان فرمودند، محمد مصدق «میانهرو» به شمار میرفت، اما در «باورهایاش» پیرامون میانهروی «رادیکال» بود!
باری، فراموش نکنیم که میانهروی «مصدق»، همان حکایت «روشنضمیری» خمینی است، چرا که هر دو جیرهخوار کارخانة رجاله پروری بودند، و در نتیجه برای اجرای فرامین ارباب از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکردند. همچنانکه گفتیم استعمار برای تأمین اهداف غیرقانونی خود در فضای بینالمللی به «یکجانبهگرائی» و قانونشکنی نوکراناش نیاز دارد، و در این راستا محمد مصدق و خمینی جهت تأمین منافع ارباب با سردادن عربدة «استقلال» و منافع «ملی» و منافع «اسلام»، ملت ایران را در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار دادند. مسلماً سیسال بعد، بیبیسی روح الله خمینی را نیز در کنار همین مصدق به عنوان شخصیت «تأثیرگذار» به ملت ایران حقنه خواهد کرد.
اما جالب اینجاست که هیچکس نخواهد فهمید «تأثیر» مذکور بر ملت ایران منفی بوده و منافعاش هم نصیب آنگلوساکسونها شده. همینکه میگویند «تأثیرگذار» کفایت خواهد کرد! البته بیبیسی نظر ما را نپرسید! از نظر ما مصدق و خمینی از شخصیتهای خیلی خیلی «تأثیرگذار» در کشور انگلستان بودهاند، چرا که ثروتهای ملی ایران را به بانکهای انگستان و آمریکا منتقل فرمودند. سرکوب ملت ایران و تاراج ثروتهای ملی! این است معنای واقعی «میانهروی» در قاموس شیخ مسعود بهنود. اگر استاد شجریان میخواندند، «ایران، ای میهن شهیدان» حکمتی داشت. باری در لابلای اظهارات فرهیختگان ساکن فرنگ پیرامون شخصیتهای «تأثیرگذار»، جهت رفع کسالت، موسیقی «میهن شهیدان» هم پخش میشد. بالاخره وقتی ایرانیان «شهید» شناخته میشوند، موسیقیشان هم باید به موسیقی شهدا شباهت داشته باشد! موسیقی پاپ و زبان فارسی جویده و نامفهوم با کلام مبتذل سیاستزده:
«یه دکتری گرفتم، بعدش میرم وزیر میشم، وزیر راه، وزیر نفت، گند میزنم به مملکت، به هر چی بود به هر چی هست[...] تا وقتی تو پیشم نباشی، هیچی عوض نمیشه[...]»
خوانندگان گرامی! برای آنها که تولیدات موسیقائی «زیرزمینی» را نشیندند افسوس میخوریم! چه موسیقی جذابی و چه کلام شیوائی! نوعی از انواع روضة امامحسین و طفلان مسلم بود. همگی هم از بدی شمر و یزید هزارة سوم مینالیدند. منظورشان هم حتماً احمدینژاد و خامنهای باید باشد. بله، پس از شنیدن سخنان رامین جهانبگلو در مورد بوعلیسینا این موسیقی چنان حال شما را بر هم میزند که مهملات فیلسوفکبیر را بکلی فراموش کنید:
«ابن سینا، حافظ قرآن، فکر اسلامی، فکر ایرانی، شفای پادشاه، فرار از دست مستبد، زندگی برای فکر و...»
و مزخرفاتی از این قبیل که در برابر مداحی شیخ مسعود، هاله افشار و پروفسور علی انصاری از مصدق هیچ نیست. اینان مصدق را به شاهنامه هم وصله کردند:
«ایرانی از هیچکس به اندازة مصدق نقش نگرفته، او یک سیاستمدار سنتی است، به شرحی که در شاهنامه آمده! مصدق میانهروست ولی در میانهروی رادیکال است، چون با باورهایاش حرکت میکند. مصدق رو در روی بریتانیا ایستاد و به سالها سلطة استعماری پایان داد. مصدق میگفت اگر صنعت نفت ملی بشه، مشکل ما حل میشه. مصدق نتوانست نبرد را به پایان برساند، چرچیل و آیزنهاور در برابر او ایستاده بودند و...»
و خلاصه شانس آوردیم که «امام» آمدند، و کشور را به طور کلی «ملی» کردند. اینجوری مشکل همه حل شد و «بیبیسی» هم توانست ویراست نوینی از محمد مصدق ارائه دهد. بله، دیشب برگ زرینی به تاریخچة زندگی پرافتخار مصدق افزوده شد و متوجه شدیم ایشان از آزادیخواهان صدر مشروطه هم بودهاند! خواهیم دید ک سیسال بعد خمینی هم در همین جایگاه آزادیخواهی قرار میگیرد. اصولاً حاکمیت انگلستان «قدرشناس» است و هوای نوکران خود را دارد، نمونهاش همین میرحسین موسوی. دو سه روز پیش سایت بیبیسی تصویری از «مادام، مسیو» در کنار یکدیگر منتشر کرده بود. مسیو با تهریش کثیف و یقة باز، و مادام با همان چادرسیاه و روسری گلمنگلی و آرایش تند. آنقدر «کلاس» داشتند که پیام نوروزیشان را اصلاً نخواندیم، محو تماشای «شخصیتشان» شده بودیم! عین مصدق، با باورهایشان حرکت میکردند تا مشکل «ما» حل شود. البته واژة «ما» به اربابان محمد مصدق در لندن و واشنگتن ارجاع میدهد که روی سکههای نادری چنین گفتهاند، «هر چه پیش آید، خوش آید.» و ما هم به راستی خوشمان آمد وقتی یک گروه غیرایرانی با موسیقی برگرفته از کمپوزیسیون «فلامینکو» میخواند:
«از آسمانها، کهکشانها ترا خواهانم...»
تازه متوجه شدیم فقط ایران است که به «میهن شهیدان» تبدیل شده، بقیة فارسی زبان خوشبختانه هنوز زندهاند، و بجای فرورفتن در رخوت مرگ عرفانی، و غرغره کردن «الخیرفیماوقع» شعر زندگی میسرایند:
شب آمده، چراغ میباید شد
غم آمده، شراب میباید شد
پائیز آمده[...]
گل و شکوفه و باغ میباید شد
(لطیف پدرام)
بله شب «عید» فهمیدیم که زبان فارسی بر دو نوع است، زبان پدرپرستان، که انعکاسی از ابتذال است و پیام مرگ فروشان، و زبان انسانها:
آمد نوبهار، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
این مطلع یکی از ترانههای دلکش است، ترانهای متعلق به سالها پیش از حاکمیت «هیچ»! همچنانکه میبینیم، بزمی به پا شده به مناسبت نوبهار و عشق، و صاحب بزم به شادی دیدار یار «می» میطلبد. اما آنچه در برنامة نوروزی «بیبیسی» به چشم نمیخورد، همین «بزم نوروزی» بود. «مستر» فرامرز اصلانی برایمان یکی از آن آهنگهای «عاشقانه ـ اسلامی» و پر از اشک و آه و ناله اجرا کردند. ایشان با معشوق مینشستند و سحر پا میشدند؛ گویا برای صرف سحری و گرفتن روزه بوده:
اگه بازم دلت میخواد که یار هم باشیم
مث ایام قدیم بشینیم و سحر پاشیم
بله یاری «بشین و پاشو» عالمی دارد! در گیرودار این عالم «بشین و پاشو» بود که مستر عنایت فانی، شیخ مسعود بهنود و «مسیو» سلامتیان را به حضور مقدسشان پذیرفتند و ما توانستیم دلی از عزا در بیاوریم! شیخ مسعود، با موهای پرکلاغی و صورت یک جوان 20 ساله ولی تپلمپل، و مسیو سلامتیان با دو تا از همان انگشترهای یک کیلوئی برایمان «تفسیر سیاسی» فرمودند. ایشان، یعنی مسیو سلامتیان، جهت رعایت عدالت علوی به هر دست یک انگشتر داشتند و ما از مشاهدة اینهمه عدالت به راستی که شیرین کام شدیم. البته جای خلخال آن زن یهودی در این مجلس دعا و ثنا خیلی خالی بود، شاید بهتر بود، پونه قدوسی یک خلخال به پایش میبست تا سیامک اردلان آنرا از پایش در بیاورد، آنگاه جهانبگلو یا علی انصاری در نقش امام علی فریاد بر میآوردند که، «خلخال من تو بردی، شنگول من تو خوردی، و...» و به این ترتیب ما میتوانستیم شاهد استقرار دمکراسی با خلخال آن زن باشیم. یهودی یا مسلمان و مسیحی و اسمعیلیه هیچ تفاوتی نمیکرد، ما فقط میخواستیم شیوة استقرار دمکراسی با خلخال آن زن را از نزدیک مشاهده کنیم. اما نشد!
و از آنجا که «الخیرفیما وقع»، شانس آوردیم «بیبیسی» سخنرانی علی خامنهای را یک جوری پخش کرد که چهرة خبیث خمینی دیده نشود! پوست مقام معظم نیز مثل پوست صورت شیخ مسعود بدون چین و چروک بود، گویا شیخ مسعود برایشان اکسیر جوانی میفرستد. و اما از همه جالبتر پیام نوروزی مهرورزی بود. مهرورزی در فضای باز و پشت به «حوض» نشسته بود، و از «حرکت به سوی آینده» برایمان قصه میگفت. اینجا دیگر اثری از آثار خمینی و سخنی از بازگشت به غار اسلام نبود. تا آمدیم نفسی به راحت بکشیم، بخش دیگری از سخنان باراک اوباما پخش شد:
«بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، چرا رهبران ایران با ما سر جنگ دارند، چرا دولت ایران خود را منزوی میکند، دانشجو بفرستید! اند، عید شما مبارک.»
خواننده گرامی! از آنجا که «منبع» سخنان آقای غنیمیفرد را در اختیار نداریم، از انعکاس سخنان ایشان خودداری خواهیم کرد، ولی میتوانیم در مورد دمکراسی توضیحاتی بیاوریم. نخست اینکه در دمکراسی، اصل و اساس «انسان» و حقوق انسانی است. از اینرو دمکراسی به طریق اولی نمیتواند «خدامحور»، «مردم محور»، «جمع محور» و «گلهپرور» باشد. دیگر اینکه، در چارچوب اعلامیة جهانیحقوقبشر، انسان، خارج از هرگونه گرایش قومی، مذهبی، نژادی و... انسان شمرده میشود. به عبارت دیگر، «انسان» نه بندة خداوند است، نه بردة بندگان خدا. روشنتر بگوئیم، در این اعلامیه، «انسان» فراتر از چارچوب تعصبات و تقدسات قرار میگیرد، بنابراین در دموکراسی «انسان برحق» و «انسان باطل» و انسان «گناهکار» در مفهوم مذهبی کلمه وجود ندارد، و احکام شریعت نظیر صیغه، تعدد زوجات، سنگسار و قصاص نمیتواند به عنوان «قانون» به مورد اجرا گذاشته شود.
از سوی دیگر، دمکراسی، «حاکمیت قوانین انسانمحور» است بر جامعه. نظم دمکراتیک ایجاب میکند که هر فرد از یک جایگاه اجتماعی، یا بهتر بگوئیم از یک چارچوب مشخص قانونی برخوردار باشد. از اینرو، در یک جامعة دمکراتیک همة مردم با هم «برابر» نیستند، و همه نمیتوانند به همة امور دخالت کنند، چرا که هر فرد از جایگاه اجتماعی مشخصی برخوردار است که «مرز» حقوق و آزادیهای او را مشخص میکند. در دمکراسی همه فقط «در برابر قانون» با یکدیگر برابرند. به عبارت دیگر در برابر قانون قشر «ممتاز» و «برگزیده» و «مقدس» نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. و بالاخره، دمکراسی «هدف» نیست. استقرار دمکراسی ابزاری است جهت فراهم آوردن زمینة رشد و شکوفائی انسانها در جامعه. امیدواریم تا حدودی به پرسشهای شما پاسخ گفته باشیم. پس بپردازیم به «نوروز» و «ناتو!»
نمیدانم چه کسی متن سخنرانیهای باراک اوباما را تنظیم میکند، ولی هر که هست باید گفت، «موش بخورتش» که خیلی زرنگ و بلا و دمبریده باید باشد! ایشان متن پیام اوباما را چنان تنظیم کردهاند که همة مخالفان حکومت اسلامی بدون استثناء «طرفدار آمریکا» شناخته شوند و همه بدانند که حکومت دستنشاندة آمریکا در جمکران از دشمنان سرسخت واشنگتن به شمار میرود! بله، پیام نوروزی اوباما در راستای تبلیغات گروه برژینسکی، در واقع چراغ سبزی است به حکومت اسلامی، جهت سرکوب مخالفان و نشاندن «فاشیست ـ مسلمانها» در جایگاه اوپوزیسیون! محور پیام اوباما این است که طی سه دهة اخیر حکومت اسلامی و آمریکا هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتهاند! و هر بار آمریکا دست دوستی به سوی این حکومت دراز کرده، به قول اوباما، «با مشت گره کردة» حکومت کذا روبرو شده! بله، اگر پیام اوباما را بپذیریم میبینیم که این روضهخوانها سی سال است که هم در برابر ملت ایران ایستادهاند و هم در برابر آمریکا! حتماً این مهم با تکیه بر نیروی «الهی» اسلام صورت گرفته!
به گزارش نووستی مورخ، 21 بهمن ماه 1388، و به نقل از رویترز، وزارت دارائی ایالات متحد یک کمپانی مرتبط با سپاه پاسداران و 4 کمپانی زیر مجموعة آن را تحریم کرد. عجیب است! اگر سپاه پاسداران تا دو ماه پیش در ایالات متحد به زدو بند و دلالی و مسلماً «قوادی» اشتغال داشته، پس چگونه «مستر» پرزیدنت گاوچرانها ضمن انکار این ارتباطات سرنوشتساز، خواهان ارسال دانشجویان ایرانی به ینگه دنیا میشود؟! پاسخ روشن است. پیام نوروزی اوباما در واقع تشویق نوکران در جمکران به تداوم همان راه سیساله است، یعنی تاراج و سرکوب همه جانبة ملت ایران به نام مقدسات دینی، و البته به کام بانکهای غرب.
در راستای همین سیاست است که سایت فیگارو، مورخ 19 مارس 2010، تریبونی دراختیار امیر جهانشاهی گذاشته، تا ایشان ضمن مصاحبه با «پییر روسلن» فرمان سرنگونی حکومت اسلامی را آنهم «با توسل به زور» بصدورند. فرماندة این عملیات قهرمانانه کسی نیست جز «دکتر خوانساری» خودمان که اگر عنوان گوسالهفریب «دکتر» را از ایشان بگیریم، هیچ برجای نخواهد ماند! جزئیات این مصاحبة شیوا را بررسی نمیکنیم چرا که اتلاف وقت خواهد بود و فرصتی برای بررسی برنامة نوروزی تلویزیون «بیبیسی» نخواهیم داشت. پس فقط اظهار نظر چندتن از کاربران فیگارو را در مورد سخنان جهانشاهی منعکس کنیم که خالی از لطف نیست:
«وحشتناک است که تریبون فیگارو در اختیار چنین موجوداتی قرار گیرد[...] او خواهان براندازی رژیم از داخل شده و نهایتاً با یک تانک آمریکائی وارد تهران خواهد شد. عراقیها و ایرانیها گویا در مکتب واحدی آموزش دیدهاند. [...] سرانجام یک دمکرات واقعی! موردپسند جرج بوش [...] به دوستان در سازمان سیا سلام برسانید، جنگ خوبی داشته باشید! [...] پیشنهادات این مرد بسیار تند است[...] او میتواند طرح خود را [به اجرا درآورده و شاه شود؟ در اینصورت شهبانوی آینده که خواهد بود؟] یک مانکن انگلیسی؟ [...] طرف مسلماً از چنگ نگهبانان تیمارستان گریخته[...]»
بله، فکر میکنیم، این مختصر برای دریافت محتوای مصاحبة عمیق و پرمغز «روسلن» با جهانشاهی کفایت کند. پس برویم به تماشای برنامة نوروزی «بیبیسی»، یا بهتر بگوئیم بشتابیم به سوی خدا! چرا که برنامة کذا در واقع «عبادت» به درگاه خداوند بود! بهتر بگوئیم اهالی بیبیسی «در راه خدا» و با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» معرکة مفصلی گرفته، با ساز و دهل و روضه و زوزه و لودگی و «مینی» اظهارنظرهای سیاسی، پروپاگاند کارفرمایانشان را به مخاطب از همه جا بیخبر منتقل میکردند. در هر حال، «فیض اجباری» بود که به مصداق مثل معروف «مهمان خر صاحبخانه است»، پس از تحویل سال نصیبمان شد! محور اصلی پروپاگاند برنامة نوروزی، خارج از لودگی و مسخرگی پیرامون «هفتخوان»، انتشار کلام آسمانی «الخیروفیماوقع» بود که به زبان فارسی همان «هر چه پیش آید، خوش آید» خودمان میشود. البته این سخنان نغز در قالب «تاریخ» و توسط سکههای نادرشاه افشار به خورد ایرانیان داده میشد. سکههائی که یکطرفشان به زبان عربی، عبارت «هر چه پیش آید خوش آید» نقش بسته!
یکی از فواید «الخیرفیما وقع» این است که جامعة انسانی را به جنگل وحوش تبدیل خواهد کرد. چنین جامعهای از «قانون» بینیاز خواهد بود، چون هیچ حریم و چارچوبی در کار نیست. هر کس هر کار بخواهد انجام میدهد و هر تجاوزی که به حق و حقوق دیگران روا دارد، مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت. چرا که «طبیعی» است هیچکس به «خیر» اعتراض نکند! دلیل این است که کارفرمایان جنتلمن «بیبیسی» به بهانة انتخاب مهمترین شخصیت ایران، ما ملت را در چارچوب انواع خشونت و انسانستیزی «ایرانی ـ اسلامی ـ زرتشتی» قرار دادهاند. از یک سو ابنسینا و حافظ و فردوسی با «اسکولاستیک»، «عرفان» و «حماسه» و از سوی دیگر، «دین» زرتشت به همراه «خیانت» و «یکجانبهگرائی» محمد مصدق! البته در این میان کوروش کبیر را از یاد نبردهاند تا گوسالههای حرفهای ننهحسن که در دریای «افتخارات گذشته» دست و پا میزنند دلشاد باشند.
بله، مهمترین شخصیتهائی که به قول بیبیسی «تأثیرگذار» معرفی شدند عبارتاند از بوعلیسینا، محمد مصدق، حافظ، فردوسی، زرتشت و بالاخره کوروش کبیر. بهتر است بدانیم حضرات به خود اجازه دادهاند، حافظ، شاعر و عارف را با «فردوسی»، حماسهسرا به قیاس کشیده، اولی را از دومی مهمتر هم بدانند. البته صاحبنظران فرهیخته در مورد شخصیتهای فوق نظر میدادند تا بیننده فکر نکند، «بیبیسی» به شارلاتانیسم و عوامفریبی روی آورده! بله، رامین جهانبگلو، شیخ مسعود بهنود، وستا سرخوش، یکی دو «پروفسور» در ینگهدنیا و از همه مهمتر هاله افشار خودمان که جای مهرنماز هنوز روی زبان و دندان و پیشانیاش دیده میشود، در مورد شخصیتهای مذکور نظر دادند! به عنوان نمونه فیلسوف «بزرگ»، رامین جهانبگلو فرمودند، «پیام زرتشت امروزی است.» البته فکر بد نکنیم! برخی از این اظهارنظرهای کشکی ممکن است برخاسته از فقرفرهنگی باشد. اما چه دلیلی دارد که پس از سیسال حکومت نعلین، عضوی از اعضای خانوادة شریف «نصر» اینبار تحت حمایت از «زرتشت» به ما ملت دین و باور مقدس بفروشد؟! «پاسخ» روشن است، تداوم فعالیت محفلی جهت به توبره کشیدن خاک ایران! در این راستا شیخ مسعود، کلمات قصاری در مورد مصدق بر زبان مقدسشان جاری شد. ایشان فرمودند، محمد مصدق «میانهرو» به شمار میرفت، اما در «باورهایاش» پیرامون میانهروی «رادیکال» بود!
باری، فراموش نکنیم که میانهروی «مصدق»، همان حکایت «روشنضمیری» خمینی است، چرا که هر دو جیرهخوار کارخانة رجاله پروری بودند، و در نتیجه برای اجرای فرامین ارباب از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکردند. همچنانکه گفتیم استعمار برای تأمین اهداف غیرقانونی خود در فضای بینالمللی به «یکجانبهگرائی» و قانونشکنی نوکراناش نیاز دارد، و در این راستا محمد مصدق و خمینی جهت تأمین منافع ارباب با سردادن عربدة «استقلال» و منافع «ملی» و منافع «اسلام»، ملت ایران را در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار دادند. مسلماً سیسال بعد، بیبیسی روح الله خمینی را نیز در کنار همین مصدق به عنوان شخصیت «تأثیرگذار» به ملت ایران حقنه خواهد کرد.
اما جالب اینجاست که هیچکس نخواهد فهمید «تأثیر» مذکور بر ملت ایران منفی بوده و منافعاش هم نصیب آنگلوساکسونها شده. همینکه میگویند «تأثیرگذار» کفایت خواهد کرد! البته بیبیسی نظر ما را نپرسید! از نظر ما مصدق و خمینی از شخصیتهای خیلی خیلی «تأثیرگذار» در کشور انگلستان بودهاند، چرا که ثروتهای ملی ایران را به بانکهای انگستان و آمریکا منتقل فرمودند. سرکوب ملت ایران و تاراج ثروتهای ملی! این است معنای واقعی «میانهروی» در قاموس شیخ مسعود بهنود. اگر استاد شجریان میخواندند، «ایران، ای میهن شهیدان» حکمتی داشت. باری در لابلای اظهارات فرهیختگان ساکن فرنگ پیرامون شخصیتهای «تأثیرگذار»، جهت رفع کسالت، موسیقی «میهن شهیدان» هم پخش میشد. بالاخره وقتی ایرانیان «شهید» شناخته میشوند، موسیقیشان هم باید به موسیقی شهدا شباهت داشته باشد! موسیقی پاپ و زبان فارسی جویده و نامفهوم با کلام مبتذل سیاستزده:
«یه دکتری گرفتم، بعدش میرم وزیر میشم، وزیر راه، وزیر نفت، گند میزنم به مملکت، به هر چی بود به هر چی هست[...] تا وقتی تو پیشم نباشی، هیچی عوض نمیشه[...]»
خوانندگان گرامی! برای آنها که تولیدات موسیقائی «زیرزمینی» را نشیندند افسوس میخوریم! چه موسیقی جذابی و چه کلام شیوائی! نوعی از انواع روضة امامحسین و طفلان مسلم بود. همگی هم از بدی شمر و یزید هزارة سوم مینالیدند. منظورشان هم حتماً احمدینژاد و خامنهای باید باشد. بله، پس از شنیدن سخنان رامین جهانبگلو در مورد بوعلیسینا این موسیقی چنان حال شما را بر هم میزند که مهملات فیلسوفکبیر را بکلی فراموش کنید:
«ابن سینا، حافظ قرآن، فکر اسلامی، فکر ایرانی، شفای پادشاه، فرار از دست مستبد، زندگی برای فکر و...»
و مزخرفاتی از این قبیل که در برابر مداحی شیخ مسعود، هاله افشار و پروفسور علی انصاری از مصدق هیچ نیست. اینان مصدق را به شاهنامه هم وصله کردند:
«ایرانی از هیچکس به اندازة مصدق نقش نگرفته، او یک سیاستمدار سنتی است، به شرحی که در شاهنامه آمده! مصدق میانهروست ولی در میانهروی رادیکال است، چون با باورهایاش حرکت میکند. مصدق رو در روی بریتانیا ایستاد و به سالها سلطة استعماری پایان داد. مصدق میگفت اگر صنعت نفت ملی بشه، مشکل ما حل میشه. مصدق نتوانست نبرد را به پایان برساند، چرچیل و آیزنهاور در برابر او ایستاده بودند و...»
و خلاصه شانس آوردیم که «امام» آمدند، و کشور را به طور کلی «ملی» کردند. اینجوری مشکل همه حل شد و «بیبیسی» هم توانست ویراست نوینی از محمد مصدق ارائه دهد. بله، دیشب برگ زرینی به تاریخچة زندگی پرافتخار مصدق افزوده شد و متوجه شدیم ایشان از آزادیخواهان صدر مشروطه هم بودهاند! خواهیم دید ک سیسال بعد خمینی هم در همین جایگاه آزادیخواهی قرار میگیرد. اصولاً حاکمیت انگلستان «قدرشناس» است و هوای نوکران خود را دارد، نمونهاش همین میرحسین موسوی. دو سه روز پیش سایت بیبیسی تصویری از «مادام، مسیو» در کنار یکدیگر منتشر کرده بود. مسیو با تهریش کثیف و یقة باز، و مادام با همان چادرسیاه و روسری گلمنگلی و آرایش تند. آنقدر «کلاس» داشتند که پیام نوروزیشان را اصلاً نخواندیم، محو تماشای «شخصیتشان» شده بودیم! عین مصدق، با باورهایشان حرکت میکردند تا مشکل «ما» حل شود. البته واژة «ما» به اربابان محمد مصدق در لندن و واشنگتن ارجاع میدهد که روی سکههای نادری چنین گفتهاند، «هر چه پیش آید، خوش آید.» و ما هم به راستی خوشمان آمد وقتی یک گروه غیرایرانی با موسیقی برگرفته از کمپوزیسیون «فلامینکو» میخواند:
«از آسمانها، کهکشانها ترا خواهانم...»
تازه متوجه شدیم فقط ایران است که به «میهن شهیدان» تبدیل شده، بقیة فارسی زبان خوشبختانه هنوز زندهاند، و بجای فرورفتن در رخوت مرگ عرفانی، و غرغره کردن «الخیرفیماوقع» شعر زندگی میسرایند:
شب آمده، چراغ میباید شد
غم آمده، شراب میباید شد
پائیز آمده[...]
گل و شکوفه و باغ میباید شد
(لطیف پدرام)
بله شب «عید» فهمیدیم که زبان فارسی بر دو نوع است، زبان پدرپرستان، که انعکاسی از ابتذال است و پیام مرگ فروشان، و زبان انسانها:
آمد نوبهار، طی شد هجر یار
مطرب نی بزن، ساقی می بیار
این مطلع یکی از ترانههای دلکش است، ترانهای متعلق به سالها پیش از حاکمیت «هیچ»! همچنانکه میبینیم، بزمی به پا شده به مناسبت نوبهار و عشق، و صاحب بزم به شادی دیدار یار «می» میطلبد. اما آنچه در برنامة نوروزی «بیبیسی» به چشم نمیخورد، همین «بزم نوروزی» بود. «مستر» فرامرز اصلانی برایمان یکی از آن آهنگهای «عاشقانه ـ اسلامی» و پر از اشک و آه و ناله اجرا کردند. ایشان با معشوق مینشستند و سحر پا میشدند؛ گویا برای صرف سحری و گرفتن روزه بوده:
اگه بازم دلت میخواد که یار هم باشیم
مث ایام قدیم بشینیم و سحر پاشیم
بله یاری «بشین و پاشو» عالمی دارد! در گیرودار این عالم «بشین و پاشو» بود که مستر عنایت فانی، شیخ مسعود بهنود و «مسیو» سلامتیان را به حضور مقدسشان پذیرفتند و ما توانستیم دلی از عزا در بیاوریم! شیخ مسعود، با موهای پرکلاغی و صورت یک جوان 20 ساله ولی تپلمپل، و مسیو سلامتیان با دو تا از همان انگشترهای یک کیلوئی برایمان «تفسیر سیاسی» فرمودند. ایشان، یعنی مسیو سلامتیان، جهت رعایت عدالت علوی به هر دست یک انگشتر داشتند و ما از مشاهدة اینهمه عدالت به راستی که شیرین کام شدیم. البته جای خلخال آن زن یهودی در این مجلس دعا و ثنا خیلی خالی بود، شاید بهتر بود، پونه قدوسی یک خلخال به پایش میبست تا سیامک اردلان آنرا از پایش در بیاورد، آنگاه جهانبگلو یا علی انصاری در نقش امام علی فریاد بر میآوردند که، «خلخال من تو بردی، شنگول من تو خوردی، و...» و به این ترتیب ما میتوانستیم شاهد استقرار دمکراسی با خلخال آن زن باشیم. یهودی یا مسلمان و مسیحی و اسمعیلیه هیچ تفاوتی نمیکرد، ما فقط میخواستیم شیوة استقرار دمکراسی با خلخال آن زن را از نزدیک مشاهده کنیم. اما نشد!
و از آنجا که «الخیرفیما وقع»، شانس آوردیم «بیبیسی» سخنرانی علی خامنهای را یک جوری پخش کرد که چهرة خبیث خمینی دیده نشود! پوست مقام معظم نیز مثل پوست صورت شیخ مسعود بدون چین و چروک بود، گویا شیخ مسعود برایشان اکسیر جوانی میفرستد. و اما از همه جالبتر پیام نوروزی مهرورزی بود. مهرورزی در فضای باز و پشت به «حوض» نشسته بود، و از «حرکت به سوی آینده» برایمان قصه میگفت. اینجا دیگر اثری از آثار خمینی و سخنی از بازگشت به غار اسلام نبود. تا آمدیم نفسی به راحت بکشیم، بخش دیگری از سخنان باراک اوباما پخش شد:
«بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، چرا رهبران ایران با ما سر جنگ دارند، چرا دولت ایران خود را منزوی میکند، دانشجو بفرستید! اند، عید شما مبارک.»
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت