«گاز» و گوگل!
...
در تاریخ 23 مارس 1933، هیتلر صدراعظم آلمان برای اجرای سیاستهای حزباش از «زنتروم»، گروه پارلمانی کاتولیک «اختیار تام» دریافت میکند. در این تاریخ همة مرزهای قانونی فروپاشیده و دولت هیتلر رسماً در جایگاه دیکتاتور قرار میگیرد.
با پوزش فراوان از خوانندگان گرامی! در وبلاگ «نوروزنوازان»، نام آقای موسی غنینژاد به اشتباه «غنیمینژاد» نوشته شده بود. ضمن تشکر از خوانندة گرامی که لینک مصاحبة ایشان را دراختیار ما گذاشتند، وبلاگ امروز را به بررسی سخنان آقای غنینژاد اختصاص میدهیم. این سخنان به نقل از «ایران دیپلماسی» در سایت «گفتگو» منعکس شده. بله ما اشتباه کردیم، و اینروزها اشتباه در سراسر جهان بیداد میکند! هم امروز نیکولاسرکوزی در حیات کاخ الیزه و در برابر خبرنگاران نخستوزیر اسپانیا را «رئیسجمهور» خطاب کرد! گویا نخست وزیر اسپانیا هم متوجة این اشتباه نشد. هر دو، یعنی سرکوزی و زاپاتهرو سخت پریشان و نگران به نظر میرسیدند!
در پی قتل یک مأمور پلیس فرانسه در تاریخ 16 مارس 2010، نخست وزیر اسپانیا راهی پاریس شد! خبرگزاریها این قتل را به جدائیطلبان منطقة «باسک» نسبت دادهاند، اما این قتل با قتلهای دیگر گویا تفاوت دارد، چرا که این نخستین بار است که نخست وزیر اسپانیا برای شرکت در مجلس ترحیم یک پلیس به فرانسه میآید. و بین خودمان بماند این نخستین بار است که اتحادیة اروپا اینچنین شیفتة «ملت ایران» شده و از حکومت دستنشاندة ارتش طالبانپرور ناتو در کشورمان انتقاد میکند! دلیل البته «روشن» است درست مثل شعلة فروزان چراغهای نفتی! به قول زندهیاد فرهاد، «نفت تو شه!»
ریشة جیغ و فریاد اتحادیة «نازنازی» را میباید در عقبنشینی چین از بازار چپاول نفت ایران جستجو کنیم. دولت چین نفت رایگان را در برابر دریافت بنزین به سوداگران اروپائی تحویل میداد و رسانههای اروپا هم جنجال به راه انداخته بودند که «چین به ایران بنزین صادر میکند!» در صورتیکه دولت چین نمیتواند صادرکنندة بنزین به ایران باشد، این کشور برای مصرف داخلی خود نیز ناچار است بنزین وارد کند! باری در فردای قتل مرموز یک پلیس در فرانسه، معجزات شد و دولتهای جمکران و پاکستان نیز قرارداد معروف «خط لولة صلح» را در ترکیه نهائی کردند! پس روزهای 16 و 17 مارس سال 2010 را به خاطر بسپاریم چرا که اولی با اتحادیة اروپا و دومی با دکان طالبان پروری آنگلوساکسونها در ایران و پاکستان مرتبط است. پیامد رخدادهای 16 و 17 مارس سالجاری، ناپدید شدن حدود 7 میلیارد دلار از خزانة دولت چین و جنجال شرکت گوگل است!
به گزارش «فرانسپرس»، طی ماه مارس سالجاری دولت چین 7 میلیارد دلار کسری موازنه تجارت خارجی داشته! و از قضای روزگار این مبلغ معادل همان مبلغی است که برای احداث خط لولة کذا مورد نیاز بوده! به گزارش رادیوفردا مورخ، 17 مارس 2010، قرارداد 7،5 میلیارد دلاری ایران و پاکستان برای احداث خط لولة صلح نهایت امر به امضاء رسید. این همان خط لولهای است که منافع انگلستان را در منطقه تهدید میکند و منطقاً احداث آن موضع نوکران انگلستان را در منطقه تضعیف خواهد کرد. پیشتر در این مورد چند وبلاگ نوشتهایم.
نخستین اعتراض به احداث خط لولة صلح از زبان «نژادحسینیان» در سایت بیبیسی و سپس از زبان میرحسین موسوی در سایت «روز آنلاین» منعکس شد. پادوهای استعمار با شعار جادوئی «حفظ منافع ملی» با احداث این خط لوله مخالفت میکردند. اینان امروز دقیقاً همانطور عمل میکنند که محمد مصدق و آخوند کاشانی در سالهای 1330. ایندو نیز برای پرکردن جیب اربابانشان در لندن و واشنگتن، با توسل به «واژگوننمائی» ملی شدن نفت را در ترادف با شعارهای عوام فریب «استقلال» و «حفظ منافع ملی» قرار میدادند و دیدیم که در پیشبرد اهداف اربابانشان موفق هم شدند. اما میرحسین موسوی و دیگر اعضای محفل کودتا در تحقق این اهداف مقدس ناکام ماندند، و پس از 9 ماه جنجال و آشوب به بهانة «تقلب»، قرارداد احداث خط لولة صلح به امضاء رسید و خبر آن در رسانههای رسمی ایران و نیز درسایتهای فارسی زبان از جمله در رادیوفردا مورخ 26 اسفندماه 1388 انتشار یافت:
«قرارداد صادرات روزانه بیش از 20 میلیون متر مکعب گاز از ایران به پاکستان و تأمین امنیت خطوط گاز ایران به کشورهای ثالث به ارزش بیش از هفت و نیم میلیارد دلار روز سهشنبه در ترکیه امضا و نهائی شد.»
بله این قرارداد هفت ونیم میلیارد دلاری با کسری بودجة هفت میلیارد دلاری چین در ماه مارس 2010 پیوندی تنگانگ دارد! چرا که اصل مطلب تأمین امنیت خطوط صدور گاز ایران از پاکستان به «کشورهای ثالث» است. کشورهای ثالث، همان کشور هند و احتمالاً چین را شامل خواهد شد و جنجال اتحادیة اروپا پیرامون سانسور در جمکران و عملیات قهرمانانة گوگل در کشور چین ریشه در احداث همین خط لوله دارد.
همچنانکه پیشتر هم گفتیم برای احداث این خط لوله میباید «نظم و امنیت» در منطقة قانونگریزی که از سالها پیش بین دو کشور ایران و پاکستان ایجاد کردهاند برقرار شود و این امر تهدیدی خواهد بود برای تجارت موادمخدر، بردهفروشی و قاچاق اسلحه که پیش از کودتای کلنل آیرونساید نیز تحت نظارت انگلستان در جریان بوده. و برای تداوم همین تجارت پرسود، بلوچستان ایران میبایست به منطقة محروم تبدیل میشد، که شد! باری چند روز پس از امضای قرارداد مذکور، «فرانسپرس» گزارش داد، یک آمریکائی به نام «دیوید هیدلی» به شرکت در عملیات تروریستی بمبئی اعتراف کرده، و ما هم اصلاً تعجب نکردیم! مشخص بود که عملیات تروریستی در کشور هند تحت نظارت سازمان دینپرور سیا و شرکاء سازماندهی شده. بگذریم و بازگردیم به قرارداد خط لولة صلح!
با امضای این قرارداد باید به خامنهای، میرحسین موسوی، شیخ کروبی و دیگر نوکران آنگلوساکسونها تسلیت گفت! ما که با پادوهای جنایتکار استعمار ارتباط نداریم، پس بهتر است همان 40 میلیون نفر که در توهمات خامنهای و ارباباناش در ینگه دنیا در «انتخابات» شرکت داشتند، مراسم روضه و زوزه و سوگواری بر پا نمایند که در تعطیلات نوروز، هم رونق «دکان مرگ» حفظ شود و هم حوصلة مرگپرستان سر نرود! ما هم ضمن تشکر از خوانندة گرامی این وبلاگ که لینک مصاحبة موسی غنینژاد را برایمان ارسال کردهاند، میرویم به سراغ مصاحبة مذکور که حدود دو سال پیش تحت عنوان، «نفت را دولتی کردیم افتخار هم میکنیم» در سایت ایران دیپلماسی، مورخ 8 ژوئیه 2008 منتشر شده و اخیراً به دلائلی سر از سایت «گفتگو» درآورده.
مصاحبة مذکور در واقع تحریفی است چندجانبه در عرصة تاریخ، سیاست و اقتصاد. در این مصاحبه آقای غنینژاد با «مرزشکنی»، در باب دمکراسی، ملی کردن نفت، سیاست و اقتصاد در واقع به پوچسازی متوسل شدهاند. ایشان ضمن تأکید بر دمکراسی و حقوقبشر و انتقاد از ملی کردن نفت، زمان و مکان را نفی کرده، ایران استعمارزده را خودمختار و مستقل معرفی مینمایند، تا بتوانند پیوند رخدادهای تاریخ معاصر را با شرایط واقعیشان بگسلند. زمانیکه این پیوند گسسته شد، میتوان کشور ایران را در ترادف با هر کشور دیگر، از جمله با ایالات متحد قرار داد و لیبرالیسم «نیستدرجهان» ینگه دنیائی را که فقط در پروپاگاندهای رسانهای «وجود» خارجی دارد و در واقع حمایت همه جانبة دولت از چند محفل سرمایهداری میباید تلقی شود به عنوان «الگوی اقتصادی» به مخاطب حقنه کرد. به این ترتیب واگذاردن اقتصاد به بخش خصوصی «توجیه» خواهد شد. در مورد «دمکراسی» پیشتر در وبلاگ «نوروزنوازان» توضیح دادهایم، پس برویم به سراغ مسائل دیگر در این مصاحبه و بپردازیم به «تحریف تاریخ!»
به عنوان نمونه، غنینژاد در مورد رخدادهائی که به صدارت محمد مصدق انجامید سکوت اختیار کرده، و نمیگوید به چه دلیل آدمکشان گروه دستپروردة استعمار بریتانیا، یعنی «فدائیان اسلام» با محمد مصدق همکاری داشتند! یا به چه دلیل کاشانی، رهبر معنوی فدائیان اسلام ناگهان متخصص اقتصاد میشود و در شیپور ملی کردن نفت میدمد؟ مشابه این پرسشها میتواند در مورد آشوبهای پس از انتخابات اخیر نیز مطرح شود.
میتوانیم بپرسیم به چه دلیل میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو جنایتکار تاراجگر که طی سه دهه به کشتار و سرکوب ملت ایران اشتغال داشتند، ناگهان به بهانة «اعتراض به تقلب» لشکرکشی خیابانی به راه میاندازند، و رهبر «مستقل» و نیروی قدر قدرت انتظامی نظام مستقل در برابر قانونشکنی آشکار اینان هیچ واکنشی نشان نداده و نمیدهد؟ به همچنین است در مورد اظهارات غنینژاد پیرامون صدارت مصدق. ایشان مصدق را «خوش نیت» دانسته، میگویند اعمال افراد خوش نیت الزاماً نتیجة خوب به بار نمیآورد! اشکال عمدة آقای غنینژاد این است که چند عامل مهم را نادیده گرفتهاند. ایشان هیچ اشارهای به قانونشکنی و یکجانبهگرائی محمد مصدق در عرصة بینالمللی، یعنی لغو یکجانبة قرارداد با شرکت بریتانیائی نکردهاند، تا بتوانند با توسل به اصل جادوئی ترادفکلی ابرقدرت آمریکا را با حکومت دستنشاندهاش در یک جایگاه قرار داده بگویند، اشکال از «فرهنگ ما» است که نفت را برایمان مشکلساز کرده، حال آنکه در آمریکا چنین اشکالی وجود ندارد:
«نفت که خودش ملی نشده [...] این فرهنگ ما است و این نظام حقوقی ما است که نفت را تبدیل به مانع مىکند [...] نفت مگر در آمریکا وجود ندارد؟ پس چرا براى آنها مشکل درست نکرده است؟»
باید بگوئیم چنین پرسش بیشرمانهای فقط از زبان جیرهخواران استعمار میتواند مطرح شود. کسانی که همچون اربابانشان مخاطب را همواره ابله میانگارند. آیا این «فرهنگ ما» بود که با ترور رزمآرا و ارسال اوباش به خیابانهای تهران محمدمصدق را به صدارت رساند تا همصدا با فدائیان اسلام ذکر استقلال و آزادی بگیرد؟ «فرهنگ ما» بود که نقض مقررات بینالمللی، قانونشکنی و یکجانبهگرائی را «تشویق» کرد تا ملت ایران در انزوای سیاسی فرو افتد، و متحمل تحریمهای اقتصادی شود. فرهنگما بود که جناب مصدق با «ملی» کردن نفت برای کودتا زمینة مناسب را فراهم میآورد، تا خود در جایگاه «قهرمان ملی» بنشیند؟ نه، این فرهنگ ما نیست، سیاست استعمار است که توسط نوکراناش به ما ملت تحمیل میشود، همچنانکه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله باعراق ما را در انزوای سیاسی و اقتصادی مطلوب استعمار قرار داد. حتماً نیت دانشجونمایان پیرو خط امام و نیت خمینی و خامنهای و دیگر سگهای هار استعمار هم «خیر» بوده! بله، غنینژاد برای پرسش ابلهفریب خود یک پاسخ گوسالهپسند هم در آستین دارد.
او میگوید، ما نفت داریم، آمریکا هم نفت دارد، ولی اگر آمریکا مشکلات ما را ندارد به این دلیل است که «ما» نفت را در سالهای 30 ملی کردیم! به عبارت دیگر غنینژاد چنین القاء میکند که با خصوصی شدن نفت، ما هم مثل آمریکا بازار انرژی جهان را تحت کنترل میگیریم. یا اینکه اگر اقتصاد را در اختیار بخش خصوصی قرار دهیم ما هم تبدیل میشویم به یک سرمایهداری بزرگ و یک مرکزیت تصمیمگیری مالی! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. هدف واقعی از ایراد چنین سخنان ابلهانهای برای ما کاملاً روشن است. غنینژاد و شرکاء در راستای تأمین منافع ارباب میکوشند سرمایهدار را در «سنگرحق» و خارج از عرصة اختیارات دولت بنشانند، تا هم دولت پاسخگو نباشد هم سرمایهدار برای تاراج و سرکوب ملت با هیچ مانعی برخورد نکند.
باری غنینژاد برای توجیه خصوصی شدن نفت، ملی کردن نفت را غیر دمکراتیک میخواند حال آنکه ملی کردن نفت فقط یک سیاست استعماری بود که به یکجانبهگرائی محمد مصدق نیاز داشت. سیاستی که با بحرانسازیهای انگلستان و به تعلیق درآوردن توافقات پس از جنگ دوم با شوروی مرتبط میشد. تا آنجا که ما میدانیم سیاست استعمار نمیتواند ارتباطی با «دمکراسی» داشته باشد، و امروز هم خصوصی شدن نفت جز مطالبات استعمار نیست. منتهی از آنجا که این روزها دمکراسی «مد» شده، همة مطالبات استعمار از طریق «نفت» به دمکراسی وصله میشود. در دورة مصدق «استقلال» مد بود در نتیجه میگفتند، اگر نفت را ملی کنیم، «استقلال» ما تأمین میشود! حال آنکه ملی کردن نفت درواقع استقلال بیشتری برای استعمار غرب تامین کرد. بلبلزبانی غنینژاد آنهم در سایت داماد ملاممد خاتمی دلیل دارد. همة نوکران جرج سوروس برای خدمت به ارباب بسیج شدهاند:
«[...] چرا نفت [در آمریکا] این مسائل را پیش نیاورد؟ علت این است که در اینجا با ساختار اقتصاد، نفتمان را دولتی کردیم [...] نفت را ما دولتی کردیم؛ آنهم یک تاریخ مشخص دارد: سالهای 30 و ملی شدن صنعت نفت که همه مىگویند [...] دموکراتیک است [...] در حالیکه به نظر من ملى کردن نفت، یک حرکت کاملاً غیردموکراتیک [بود]»
هدف این مصاحبه باوراندن چند دروغ بزرگ به مخاطب است. دروغ نخست برخورداری دولت محمد مصدق از استقلال کامل در زمینة سیاست نفتی است، دیگر اینکه به دلیل عدم رعایت «قوانین اسلام» در مورد مالکیت، حق مالکیت در ایران به رسمیت شناخته نشده و ما هنوز از قوانین ایران باستان پیروی میکنیم. خلاصه شگرد غنینژاد استقرار چندین مطلب «شبه منطقی» در کنار مطالب «غیرمنطقی» و دور از واقعیت است. ایشان ضمن نادیده گرفتن گسستهای استعماری، یعنی کودتاهای علنی و پنهان معاصر، مشکلات کنونی ایران در مورد «مالکیت» را تداوم مقررات «امپراطوری آبها» در دورة هخامنشی معرفی میکنند! و با تکیه بر همین «حذف جادوئی» است که دست استعمار در پروژة «ملی» کردن نفت پنهان داشته شده، و استقرار دمکراسی در ایران نیز به خصوصی شدن همین «نفت» منوط میشود! حال آنکه، در ایران نفت چه خصوصی، چه دولتی توسط آنگلوساکسونها به تاراج رفته و امروز هم به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی آنگلوساکسونها مصلحتشان چنین ایجاب میکند که نفت در ایران خصوصی شود.
البته خصوصی کردن نفت در ایران تبدیل به یک سیاست استراتژیک منطقهای شده، چرا که به این ترتیب لانه کردن بریتیش پترولیوم و دیگر اعضای کنسرسیوم در دریای خزر نیز امکانپذیر خواهد شد. تهاجم غرب به منافع سرمایهداری روسیه در دریای خزر و تمایل این محافل جهت کنترل بازارهای نفتی در خاورمیانه دلیل واقعی نگاه به اصطلاح «تاریخی» غنینژاد به اقتصاد ایران است:
«در یک نگاه تاریخی [...] آب به عنوان یکی از منابع سرمایه در ایران، در ید اربابان و مالکان بود [...] ما با مشکل دیرینة مالکیت در جامعه خود روبرو هستیم. کسانى که قنات را احداث مىکردند، مالک آن نبودند. این روند تا به اکنون ادامه پیدا میکند و اینک آب جای خود را به نفت داده است. یعنی نفت در جامعه ما دولتی میشود و اقتصاد ما بر روى نفت مىایستد و این اقتصادی است که کاملاً در سیطره دولت هست [...]پرسش ما چنین شکل مىگیرد که آیا مالکیت دولت بر منابع طبیعى از جمله نفت میتواند مانع از تحقق دموکراسی تلقى شود؟»
اگر نظر ما را بخواهید غنینژاد چشمهایش درست نمیبیند و مخیلهاش از کار افتاده، در غیراینصورت چنین پرسشی مطرح نمیشد. ایشان حتماً مزدوراند و با محمدخاتمی و اکبر بهرمانی سر در آخور مشترکی دارند. میباید از ایشان پرسید در کدام نظام اقتصادی جهان آنکه به قول جنابعالی «قنات احداث» میکند، مالک قنات هم به شمار میرود؟ فقط در فیلمهای وسترن هولیوود میبینیم که «آب» به فرد مشخصی «تعلق» دارد. با این وجود، ایران به عنوان یک کشور کمآب از دیرباز درگیر مسئلة «تقسیم آب» بوده، ولی از نظر ما کشاندن و تعمیم این معضل تاریخی به «نفتخام» جز شارلاتانیسم هیچ نیست. البته ما منکر وجود ویژگیهای تاریخی، یا بهتر بگوئیم «بنبستهای» عملی در راه گسترش و توسعة سرمایهداری در ایران نیستیم؛ این مشکلات میباید مورد بررسی کارشناسانه قرار گیرد، ولی بنبستهای اقتصادی ایران در زمان حال را نمیتوان به نظریة «مدیریت آب» در ایران باستان مرتبط نمود. هر چند این نظریه، دههها پیش توسط فلاسفه و صاحبنظران غرب، البته در چارچوبهای دیگری ارائه شده باشد.
اگر سخنان غنینژاد را بپذیریم به این نتیجه میرسیم که میباید اشغال نظامی افغانستان و عراق را که به بهانههایهای واهی صورت گرفته نادیده بگیریم. حتماً پروفسور گرانمایه خواهند گفت، اشغال نظامی عراق و افغانستان هم ناشی از «فرهنگ ما» و روند حاکمیت «هخامنشیان» بوده! چرا که در قاموس سخنگویان استعمار، هدف از این عملیات نظامی که با صدها میلیارد دلار هزینه انجام گرفت، فقط استقرار دمکراسی بود! این عملیات نه با نفت و کنترل مسیر عبور انرژی و شاهراههای تجارت جهانی ارتباطی دارد، و نه اینکه سلطه بر شاهرگهای ارتباطی میان روسیه، چین و هند در پس پردة این مانورهای خیرهکننده نهفته. «مشکل»، همانطور که «استاد» میفرمایند باید از «هخامنشیان» و ماجرای «قنات» باشد.
با پوزش فراوان از خوانندگان گرامی! در وبلاگ «نوروزنوازان»، نام آقای موسی غنینژاد به اشتباه «غنیمینژاد» نوشته شده بود. ضمن تشکر از خوانندة گرامی که لینک مصاحبة ایشان را دراختیار ما گذاشتند، وبلاگ امروز را به بررسی سخنان آقای غنینژاد اختصاص میدهیم. این سخنان به نقل از «ایران دیپلماسی» در سایت «گفتگو» منعکس شده. بله ما اشتباه کردیم، و اینروزها اشتباه در سراسر جهان بیداد میکند! هم امروز نیکولاسرکوزی در حیات کاخ الیزه و در برابر خبرنگاران نخستوزیر اسپانیا را «رئیسجمهور» خطاب کرد! گویا نخست وزیر اسپانیا هم متوجة این اشتباه نشد. هر دو، یعنی سرکوزی و زاپاتهرو سخت پریشان و نگران به نظر میرسیدند!
در پی قتل یک مأمور پلیس فرانسه در تاریخ 16 مارس 2010، نخست وزیر اسپانیا راهی پاریس شد! خبرگزاریها این قتل را به جدائیطلبان منطقة «باسک» نسبت دادهاند، اما این قتل با قتلهای دیگر گویا تفاوت دارد، چرا که این نخستین بار است که نخست وزیر اسپانیا برای شرکت در مجلس ترحیم یک پلیس به فرانسه میآید. و بین خودمان بماند این نخستین بار است که اتحادیة اروپا اینچنین شیفتة «ملت ایران» شده و از حکومت دستنشاندة ارتش طالبانپرور ناتو در کشورمان انتقاد میکند! دلیل البته «روشن» است درست مثل شعلة فروزان چراغهای نفتی! به قول زندهیاد فرهاد، «نفت تو شه!»
ریشة جیغ و فریاد اتحادیة «نازنازی» را میباید در عقبنشینی چین از بازار چپاول نفت ایران جستجو کنیم. دولت چین نفت رایگان را در برابر دریافت بنزین به سوداگران اروپائی تحویل میداد و رسانههای اروپا هم جنجال به راه انداخته بودند که «چین به ایران بنزین صادر میکند!» در صورتیکه دولت چین نمیتواند صادرکنندة بنزین به ایران باشد، این کشور برای مصرف داخلی خود نیز ناچار است بنزین وارد کند! باری در فردای قتل مرموز یک پلیس در فرانسه، معجزات شد و دولتهای جمکران و پاکستان نیز قرارداد معروف «خط لولة صلح» را در ترکیه نهائی کردند! پس روزهای 16 و 17 مارس سال 2010 را به خاطر بسپاریم چرا که اولی با اتحادیة اروپا و دومی با دکان طالبان پروری آنگلوساکسونها در ایران و پاکستان مرتبط است. پیامد رخدادهای 16 و 17 مارس سالجاری، ناپدید شدن حدود 7 میلیارد دلار از خزانة دولت چین و جنجال شرکت گوگل است!
به گزارش «فرانسپرس»، طی ماه مارس سالجاری دولت چین 7 میلیارد دلار کسری موازنه تجارت خارجی داشته! و از قضای روزگار این مبلغ معادل همان مبلغی است که برای احداث خط لولة کذا مورد نیاز بوده! به گزارش رادیوفردا مورخ، 17 مارس 2010، قرارداد 7،5 میلیارد دلاری ایران و پاکستان برای احداث خط لولة صلح نهایت امر به امضاء رسید. این همان خط لولهای است که منافع انگلستان را در منطقه تهدید میکند و منطقاً احداث آن موضع نوکران انگلستان را در منطقه تضعیف خواهد کرد. پیشتر در این مورد چند وبلاگ نوشتهایم.
نخستین اعتراض به احداث خط لولة صلح از زبان «نژادحسینیان» در سایت بیبیسی و سپس از زبان میرحسین موسوی در سایت «روز آنلاین» منعکس شد. پادوهای استعمار با شعار جادوئی «حفظ منافع ملی» با احداث این خط لوله مخالفت میکردند. اینان امروز دقیقاً همانطور عمل میکنند که محمد مصدق و آخوند کاشانی در سالهای 1330. ایندو نیز برای پرکردن جیب اربابانشان در لندن و واشنگتن، با توسل به «واژگوننمائی» ملی شدن نفت را در ترادف با شعارهای عوام فریب «استقلال» و «حفظ منافع ملی» قرار میدادند و دیدیم که در پیشبرد اهداف اربابانشان موفق هم شدند. اما میرحسین موسوی و دیگر اعضای محفل کودتا در تحقق این اهداف مقدس ناکام ماندند، و پس از 9 ماه جنجال و آشوب به بهانة «تقلب»، قرارداد احداث خط لولة صلح به امضاء رسید و خبر آن در رسانههای رسمی ایران و نیز درسایتهای فارسی زبان از جمله در رادیوفردا مورخ 26 اسفندماه 1388 انتشار یافت:
«قرارداد صادرات روزانه بیش از 20 میلیون متر مکعب گاز از ایران به پاکستان و تأمین امنیت خطوط گاز ایران به کشورهای ثالث به ارزش بیش از هفت و نیم میلیارد دلار روز سهشنبه در ترکیه امضا و نهائی شد.»
بله این قرارداد هفت ونیم میلیارد دلاری با کسری بودجة هفت میلیارد دلاری چین در ماه مارس 2010 پیوندی تنگانگ دارد! چرا که اصل مطلب تأمین امنیت خطوط صدور گاز ایران از پاکستان به «کشورهای ثالث» است. کشورهای ثالث، همان کشور هند و احتمالاً چین را شامل خواهد شد و جنجال اتحادیة اروپا پیرامون سانسور در جمکران و عملیات قهرمانانة گوگل در کشور چین ریشه در احداث همین خط لوله دارد.
همچنانکه پیشتر هم گفتیم برای احداث این خط لوله میباید «نظم و امنیت» در منطقة قانونگریزی که از سالها پیش بین دو کشور ایران و پاکستان ایجاد کردهاند برقرار شود و این امر تهدیدی خواهد بود برای تجارت موادمخدر، بردهفروشی و قاچاق اسلحه که پیش از کودتای کلنل آیرونساید نیز تحت نظارت انگلستان در جریان بوده. و برای تداوم همین تجارت پرسود، بلوچستان ایران میبایست به منطقة محروم تبدیل میشد، که شد! باری چند روز پس از امضای قرارداد مذکور، «فرانسپرس» گزارش داد، یک آمریکائی به نام «دیوید هیدلی» به شرکت در عملیات تروریستی بمبئی اعتراف کرده، و ما هم اصلاً تعجب نکردیم! مشخص بود که عملیات تروریستی در کشور هند تحت نظارت سازمان دینپرور سیا و شرکاء سازماندهی شده. بگذریم و بازگردیم به قرارداد خط لولة صلح!
با امضای این قرارداد باید به خامنهای، میرحسین موسوی، شیخ کروبی و دیگر نوکران آنگلوساکسونها تسلیت گفت! ما که با پادوهای جنایتکار استعمار ارتباط نداریم، پس بهتر است همان 40 میلیون نفر که در توهمات خامنهای و ارباباناش در ینگه دنیا در «انتخابات» شرکت داشتند، مراسم روضه و زوزه و سوگواری بر پا نمایند که در تعطیلات نوروز، هم رونق «دکان مرگ» حفظ شود و هم حوصلة مرگپرستان سر نرود! ما هم ضمن تشکر از خوانندة گرامی این وبلاگ که لینک مصاحبة موسی غنینژاد را برایمان ارسال کردهاند، میرویم به سراغ مصاحبة مذکور که حدود دو سال پیش تحت عنوان، «نفت را دولتی کردیم افتخار هم میکنیم» در سایت ایران دیپلماسی، مورخ 8 ژوئیه 2008 منتشر شده و اخیراً به دلائلی سر از سایت «گفتگو» درآورده.
مصاحبة مذکور در واقع تحریفی است چندجانبه در عرصة تاریخ، سیاست و اقتصاد. در این مصاحبه آقای غنینژاد با «مرزشکنی»، در باب دمکراسی، ملی کردن نفت، سیاست و اقتصاد در واقع به پوچسازی متوسل شدهاند. ایشان ضمن تأکید بر دمکراسی و حقوقبشر و انتقاد از ملی کردن نفت، زمان و مکان را نفی کرده، ایران استعمارزده را خودمختار و مستقل معرفی مینمایند، تا بتوانند پیوند رخدادهای تاریخ معاصر را با شرایط واقعیشان بگسلند. زمانیکه این پیوند گسسته شد، میتوان کشور ایران را در ترادف با هر کشور دیگر، از جمله با ایالات متحد قرار داد و لیبرالیسم «نیستدرجهان» ینگه دنیائی را که فقط در پروپاگاندهای رسانهای «وجود» خارجی دارد و در واقع حمایت همه جانبة دولت از چند محفل سرمایهداری میباید تلقی شود به عنوان «الگوی اقتصادی» به مخاطب حقنه کرد. به این ترتیب واگذاردن اقتصاد به بخش خصوصی «توجیه» خواهد شد. در مورد «دمکراسی» پیشتر در وبلاگ «نوروزنوازان» توضیح دادهایم، پس برویم به سراغ مسائل دیگر در این مصاحبه و بپردازیم به «تحریف تاریخ!»
به عنوان نمونه، غنینژاد در مورد رخدادهائی که به صدارت محمد مصدق انجامید سکوت اختیار کرده، و نمیگوید به چه دلیل آدمکشان گروه دستپروردة استعمار بریتانیا، یعنی «فدائیان اسلام» با محمد مصدق همکاری داشتند! یا به چه دلیل کاشانی، رهبر معنوی فدائیان اسلام ناگهان متخصص اقتصاد میشود و در شیپور ملی کردن نفت میدمد؟ مشابه این پرسشها میتواند در مورد آشوبهای پس از انتخابات اخیر نیز مطرح شود.
میتوانیم بپرسیم به چه دلیل میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو جنایتکار تاراجگر که طی سه دهه به کشتار و سرکوب ملت ایران اشتغال داشتند، ناگهان به بهانة «اعتراض به تقلب» لشکرکشی خیابانی به راه میاندازند، و رهبر «مستقل» و نیروی قدر قدرت انتظامی نظام مستقل در برابر قانونشکنی آشکار اینان هیچ واکنشی نشان نداده و نمیدهد؟ به همچنین است در مورد اظهارات غنینژاد پیرامون صدارت مصدق. ایشان مصدق را «خوش نیت» دانسته، میگویند اعمال افراد خوش نیت الزاماً نتیجة خوب به بار نمیآورد! اشکال عمدة آقای غنینژاد این است که چند عامل مهم را نادیده گرفتهاند. ایشان هیچ اشارهای به قانونشکنی و یکجانبهگرائی محمد مصدق در عرصة بینالمللی، یعنی لغو یکجانبة قرارداد با شرکت بریتانیائی نکردهاند، تا بتوانند با توسل به اصل جادوئی ترادفکلی ابرقدرت آمریکا را با حکومت دستنشاندهاش در یک جایگاه قرار داده بگویند، اشکال از «فرهنگ ما» است که نفت را برایمان مشکلساز کرده، حال آنکه در آمریکا چنین اشکالی وجود ندارد:
«نفت که خودش ملی نشده [...] این فرهنگ ما است و این نظام حقوقی ما است که نفت را تبدیل به مانع مىکند [...] نفت مگر در آمریکا وجود ندارد؟ پس چرا براى آنها مشکل درست نکرده است؟»
باید بگوئیم چنین پرسش بیشرمانهای فقط از زبان جیرهخواران استعمار میتواند مطرح شود. کسانی که همچون اربابانشان مخاطب را همواره ابله میانگارند. آیا این «فرهنگ ما» بود که با ترور رزمآرا و ارسال اوباش به خیابانهای تهران محمدمصدق را به صدارت رساند تا همصدا با فدائیان اسلام ذکر استقلال و آزادی بگیرد؟ «فرهنگ ما» بود که نقض مقررات بینالمللی، قانونشکنی و یکجانبهگرائی را «تشویق» کرد تا ملت ایران در انزوای سیاسی فرو افتد، و متحمل تحریمهای اقتصادی شود. فرهنگما بود که جناب مصدق با «ملی» کردن نفت برای کودتا زمینة مناسب را فراهم میآورد، تا خود در جایگاه «قهرمان ملی» بنشیند؟ نه، این فرهنگ ما نیست، سیاست استعمار است که توسط نوکراناش به ما ملت تحمیل میشود، همچنانکه اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله باعراق ما را در انزوای سیاسی و اقتصادی مطلوب استعمار قرار داد. حتماً نیت دانشجونمایان پیرو خط امام و نیت خمینی و خامنهای و دیگر سگهای هار استعمار هم «خیر» بوده! بله، غنینژاد برای پرسش ابلهفریب خود یک پاسخ گوسالهپسند هم در آستین دارد.
او میگوید، ما نفت داریم، آمریکا هم نفت دارد، ولی اگر آمریکا مشکلات ما را ندارد به این دلیل است که «ما» نفت را در سالهای 30 ملی کردیم! به عبارت دیگر غنینژاد چنین القاء میکند که با خصوصی شدن نفت، ما هم مثل آمریکا بازار انرژی جهان را تحت کنترل میگیریم. یا اینکه اگر اقتصاد را در اختیار بخش خصوصی قرار دهیم ما هم تبدیل میشویم به یک سرمایهداری بزرگ و یک مرکزیت تصمیمگیری مالی! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. هدف واقعی از ایراد چنین سخنان ابلهانهای برای ما کاملاً روشن است. غنینژاد و شرکاء در راستای تأمین منافع ارباب میکوشند سرمایهدار را در «سنگرحق» و خارج از عرصة اختیارات دولت بنشانند، تا هم دولت پاسخگو نباشد هم سرمایهدار برای تاراج و سرکوب ملت با هیچ مانعی برخورد نکند.
باری غنینژاد برای توجیه خصوصی شدن نفت، ملی کردن نفت را غیر دمکراتیک میخواند حال آنکه ملی کردن نفت فقط یک سیاست استعماری بود که به یکجانبهگرائی محمد مصدق نیاز داشت. سیاستی که با بحرانسازیهای انگلستان و به تعلیق درآوردن توافقات پس از جنگ دوم با شوروی مرتبط میشد. تا آنجا که ما میدانیم سیاست استعمار نمیتواند ارتباطی با «دمکراسی» داشته باشد، و امروز هم خصوصی شدن نفت جز مطالبات استعمار نیست. منتهی از آنجا که این روزها دمکراسی «مد» شده، همة مطالبات استعمار از طریق «نفت» به دمکراسی وصله میشود. در دورة مصدق «استقلال» مد بود در نتیجه میگفتند، اگر نفت را ملی کنیم، «استقلال» ما تأمین میشود! حال آنکه ملی کردن نفت درواقع استقلال بیشتری برای استعمار غرب تامین کرد. بلبلزبانی غنینژاد آنهم در سایت داماد ملاممد خاتمی دلیل دارد. همة نوکران جرج سوروس برای خدمت به ارباب بسیج شدهاند:
«[...] چرا نفت [در آمریکا] این مسائل را پیش نیاورد؟ علت این است که در اینجا با ساختار اقتصاد، نفتمان را دولتی کردیم [...] نفت را ما دولتی کردیم؛ آنهم یک تاریخ مشخص دارد: سالهای 30 و ملی شدن صنعت نفت که همه مىگویند [...] دموکراتیک است [...] در حالیکه به نظر من ملى کردن نفت، یک حرکت کاملاً غیردموکراتیک [بود]»
هدف این مصاحبه باوراندن چند دروغ بزرگ به مخاطب است. دروغ نخست برخورداری دولت محمد مصدق از استقلال کامل در زمینة سیاست نفتی است، دیگر اینکه به دلیل عدم رعایت «قوانین اسلام» در مورد مالکیت، حق مالکیت در ایران به رسمیت شناخته نشده و ما هنوز از قوانین ایران باستان پیروی میکنیم. خلاصه شگرد غنینژاد استقرار چندین مطلب «شبه منطقی» در کنار مطالب «غیرمنطقی» و دور از واقعیت است. ایشان ضمن نادیده گرفتن گسستهای استعماری، یعنی کودتاهای علنی و پنهان معاصر، مشکلات کنونی ایران در مورد «مالکیت» را تداوم مقررات «امپراطوری آبها» در دورة هخامنشی معرفی میکنند! و با تکیه بر همین «حذف جادوئی» است که دست استعمار در پروژة «ملی» کردن نفت پنهان داشته شده، و استقرار دمکراسی در ایران نیز به خصوصی شدن همین «نفت» منوط میشود! حال آنکه، در ایران نفت چه خصوصی، چه دولتی توسط آنگلوساکسونها به تاراج رفته و امروز هم به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی آنگلوساکسونها مصلحتشان چنین ایجاب میکند که نفت در ایران خصوصی شود.
البته خصوصی کردن نفت در ایران تبدیل به یک سیاست استراتژیک منطقهای شده، چرا که به این ترتیب لانه کردن بریتیش پترولیوم و دیگر اعضای کنسرسیوم در دریای خزر نیز امکانپذیر خواهد شد. تهاجم غرب به منافع سرمایهداری روسیه در دریای خزر و تمایل این محافل جهت کنترل بازارهای نفتی در خاورمیانه دلیل واقعی نگاه به اصطلاح «تاریخی» غنینژاد به اقتصاد ایران است:
«در یک نگاه تاریخی [...] آب به عنوان یکی از منابع سرمایه در ایران، در ید اربابان و مالکان بود [...] ما با مشکل دیرینة مالکیت در جامعه خود روبرو هستیم. کسانى که قنات را احداث مىکردند، مالک آن نبودند. این روند تا به اکنون ادامه پیدا میکند و اینک آب جای خود را به نفت داده است. یعنی نفت در جامعه ما دولتی میشود و اقتصاد ما بر روى نفت مىایستد و این اقتصادی است که کاملاً در سیطره دولت هست [...]پرسش ما چنین شکل مىگیرد که آیا مالکیت دولت بر منابع طبیعى از جمله نفت میتواند مانع از تحقق دموکراسی تلقى شود؟»
اگر نظر ما را بخواهید غنینژاد چشمهایش درست نمیبیند و مخیلهاش از کار افتاده، در غیراینصورت چنین پرسشی مطرح نمیشد. ایشان حتماً مزدوراند و با محمدخاتمی و اکبر بهرمانی سر در آخور مشترکی دارند. میباید از ایشان پرسید در کدام نظام اقتصادی جهان آنکه به قول جنابعالی «قنات احداث» میکند، مالک قنات هم به شمار میرود؟ فقط در فیلمهای وسترن هولیوود میبینیم که «آب» به فرد مشخصی «تعلق» دارد. با این وجود، ایران به عنوان یک کشور کمآب از دیرباز درگیر مسئلة «تقسیم آب» بوده، ولی از نظر ما کشاندن و تعمیم این معضل تاریخی به «نفتخام» جز شارلاتانیسم هیچ نیست. البته ما منکر وجود ویژگیهای تاریخی، یا بهتر بگوئیم «بنبستهای» عملی در راه گسترش و توسعة سرمایهداری در ایران نیستیم؛ این مشکلات میباید مورد بررسی کارشناسانه قرار گیرد، ولی بنبستهای اقتصادی ایران در زمان حال را نمیتوان به نظریة «مدیریت آب» در ایران باستان مرتبط نمود. هر چند این نظریه، دههها پیش توسط فلاسفه و صاحبنظران غرب، البته در چارچوبهای دیگری ارائه شده باشد.
اگر سخنان غنینژاد را بپذیریم به این نتیجه میرسیم که میباید اشغال نظامی افغانستان و عراق را که به بهانههایهای واهی صورت گرفته نادیده بگیریم. حتماً پروفسور گرانمایه خواهند گفت، اشغال نظامی عراق و افغانستان هم ناشی از «فرهنگ ما» و روند حاکمیت «هخامنشیان» بوده! چرا که در قاموس سخنگویان استعمار، هدف از این عملیات نظامی که با صدها میلیارد دلار هزینه انجام گرفت، فقط استقرار دمکراسی بود! این عملیات نه با نفت و کنترل مسیر عبور انرژی و شاهراههای تجارت جهانی ارتباطی دارد، و نه اینکه سلطه بر شاهرگهای ارتباطی میان روسیه، چین و هند در پس پردة این مانورهای خیرهکننده نهفته. «مشکل»، همانطور که «استاد» میفرمایند باید از «هخامنشیان» و ماجرای «قنات» باشد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت