دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹


کلیسا و «دائی‌جان»!
...

انفجارهای امروز در پایتخت روسیه واکنشی است مذبوحانه به تلاش‌ مشترک آمریکا و روسیه جهت نابودی شبکة تروریسم بین‌المللی که از تجارت مواد مخدر در افغانستان،‌ قاچاق کالا و اسلحه،‌ برده‌فروشی و پولشوئی ‌تغذیه می‌کند. اعلام مواضع نوین ایالات متحد در افغانستان تهدید جدی این شبکة تبهکار است. شبکه‌ای که امارات یکی از پایگاه‌های اصلی آن به شمار می‌رود. به گفتة بی‌بی‌سی، مورخ 28 مارس 2010،‌ سازمان سرمایه‌گذاری ابوظبی که روز گذشته رئیس آن ناپدید شد، مبلغی حدود 500 تا 700 میلیارد دلار در اختیار دارد. همچنانکه پیشتر هم گفتیم امارات از مراکز مهم پولشوئی، تجارت برده و قاچاق اسلحه به شمار می‌رود، و مأمور سازمان سیا در همین سرزمین مقدس به «عیادت» بن‌لادن در بیمارستان رفته بود و خلاصة مطلب چند صد میلیارد دلار کذا در واقع متعلق است به بانک‌های لندن و شرکای طالبان‌پرورشان در غرب.

به گزارش فرانس‌پرس،‌ مورخ 24 مارس سالجاری، حدود 6 ماه قبل،‌ در ماه اکتبر 2009، دو مرد، ‌ مجهز به کمربند انتحاری که خود را به شکل زن درآورده و قصد نفوذ به عربستان را داشتند، توسط پلیس این کشور به قتل می‌رسند. پس از تحقیقات پیرامون این حادثه، مأموران امنیتی عربستان شبکه‌ای را کشف می‌کنند که قصد حمله به خطوط نفتی عربستان را داشت. می‌دانیم که نفت عربستان توسط شرکت «آرامکو» چپاول می‌شود و اینکشور نخستین صادر کنندة نفت در جهان به شمار می‌رود. از قضای روزگار شبکة کذا پس از نهائی شدن توافق‌های «ستارت»‌ بین روسیه و آمریکا کشف شد! و خلاصه این مسائل در غرب و شرق به مذاق بعضی‌ها از جمله به مذاق محافل طالبان‌پرور خوش نیامد.

طنین فروپاشی شبکة بین‌المللی تجارت زیرزمینی وابسته به ارتش ناتو امروز در مسکو شنیده شد. امضاء قرارداد خط لولة صلح، نهائی شدن پیمان ستارت، کشف شبکة‌ خرابکاری در خطوط لولة نفت عربستان، ناپدید شدن شیخ احمد، مدیر سازمان سرمایه‌گذاری امارات و سفر اوباما به افغانستان به اتحاد مقدس آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک و تشویق «فاشیست ـ مسلمان‌ها» پایان داد.

در مورد وبلاگ «برگ و آفتابه» یادآور شویم، «تحریف» جدائی دین از سیاست توسط «شیدان وثیق» صورت گرفته، البته ایشان به این مختصر اکتفا نکرده‌اند. شیدان وثیق در مطلب مفصلی که در سایت رسوای گویا منتشر شده، به بهانة توضیح سکولاریسم و لائیسیته در واقع به «بازتولید» ادبیات انسان‌ستیز دارودستة محمد خاتمی ‌پرداخته. ایشان نوعی لائیسیته رویت کرده‌اند که هم «دمکراسی» است و هم «آرمان‌شهر»! حال آنکه «آرمان شهر» در تضاد کامل با دمکراسی قرار می‌گیرد! مسیو وثیق، مخاطب را البته به خطا، ابله پنداشته و ضمن نان قرض دادن به حاج‌فرج‌دباغ در باب ترقی و تحول ایشان، مزخرفات محمد خاتمی پیرامون «مدینة فاضله»‌ را در بسته‌بندی دهان‌پرکن «ابهامات سکولاريسم، سکولاريسم نوانديشان دينی، اصلاح‌طلبان غيردينی و... جدائی دولت و دين (لائيسيته)»، به مخاطب از همه جا بی‌خبر حقنه می‌کنند. و خلاصه اگر کسی مطلب کذا را سرسری بخواند، به این توهم دچار خواهد شد که جناب وثیق از طرفداران لائیسیته و دمکراسی به شمار می‌روند! حال آنکه واقعیت جز این است، چرا که نهایتاً ایشان به ما می‌گویند سکولاریسم و لائیسیته به «کلیسای مسیحی» تعلق دارد!

به ادعای ایشان سکولاریسم «اختراع» آنگلوساکسون‌ها و لائیسیته برخاسته از کاتولیسیسم است! این ادعای مضحک تکرار ترهات فوکویاما و محفل آخوند ویلیامز است که در کمال وقاحت دمکراسی را «مسیحی» و «غربی» ‌می‌خوانند تا حکومت جمکران بتواند برچسب «غرب‌زده» و «نامسلمان» بر پیشانی مدافعان دمکراسی در ایران الصاق کرده آن‌ها را «کافر» بداند. به عبارت دیگر همه باید بدانند و آگاه باشند که «انسان»‌ فقط غربی و مسیحی است، ‌ در نتیجه حاکمیت قوانین انسان‌محور بر جامعه فقط در غرب امکانپذیر خواهد بود. حال آنکه اگر کسی کور و ابله نباشد می‌بیند که شبه قارة هند با جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر با دهها لهجه و زبان و دین مختلف استقلال خود را با استقرار یک نظام دمکراتیک آغاز کرده. شاید بهتر باشد شیدان وثیق، هم عینک‌اش را عوض کند و هم شهامت به خرج داده وابستگی محفلی خود را آشکار نماید، ‌ چرا که در هر حال و علیرغم پنهانکاری و تقیه و لاپوشانی مطلب ایشان این وابستگی را فاش می‌کند.

شیدان وثیق برای حقنه کردن پروپاگاند مهوع محفل فاشیسم به تحریف تاریخ پرداخته، با نفی اومانیسم «رنسانس» که ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد و از اینرو در تقابل با مسیحیت قرار می‌گیرد، ‌ ادعا می‌کند که لائیسیته ویژة کشورهائی است برخوردار از «سنت نیرومند کاتولیک» و خلاصه اگر اومانیسم را نشناسیم، اظهارات«شبه فاضلانة» مسیو وثیق به ما ملت تفهیم می‌کند که حکومت در ایران می‌باید از «سنت نیرومند شیعه» سرچشمه بگیرد! به زبان ساده‌تر،‌ شیدان وثیق در لابلای تشریح تفاوت‌های فرضی سکولاریسم و لائیسیته، همان مزخرفات حاج فرج‌دباغ را برای فروش عرضه می‌کند، البته در قالب یک روایت صحرای کربلا آمیخته با قصة کدو‌قلقله‌زن. روشن‌تر بگوئیم شیدان وثیق برای کودکان «قصة لائیسیته» می‌گوید. ما هم قصة ایشان را بررسی می‌کنیم!

ایشان تلویحاً می‌فرمایند، یکی بود یکی نبود در کشورهائی که از يک سنت نيرومند کاتوليک برخوردار بودند،‌ نيروهای اجتماعی به نبرد با کليسای مقتدر و محافظه‌کار برمی‌خیزند تا «دین» را از «دولت» جدا کنند. جونم براتون بگه، جنگ سختی میان مخالفان و موافقان آخوندسالاری درمی‌گیرد و سرانجام مخالفان کاتولیک آخوندسالاری پیروز می‌شوند. بچه‌های خوبم! حالا سری به جنبش سياسی ايران، به ويژه در خارج از کشور بزنیم تا ببینیم چرا سکولار و سکولاريسم از لائيک و لائيسيته مقبول‌تر شده. کسی می‌دونه؟ نخیر! آفرین! پس خودم می‌گم! سه تا دلیل داره، اول اینکه اکثر روشنفکران کشورمون بيشتر با زبان انگليسی و با ادبيات سياسی به زبان انگليسی آشنائی دارند، و اکثر هم‌میهنان ما در غرب در کشورهای آمريکا، کانادا، انگلستان، آلمان و شمال اروپا سکونت دارند. اینجاها سکولاریسم خیلی مده! اما بچه‌های خوبم، دلیل دوم اینه که سکولاريزاسيون معنای دينی هم دارد! و پروتستانتيسم را اگر دلمون خواست می‌تونیم سکولاريزاسيون مسيحيت بنامیم، بنابراین اگر دلمون خواست تشیع هم می‌تونه سکولاریزاسیون اسلام سنی باشه!

و اما دلیل سوم از نظر ایشان ابهام سکولاریسم است. به عبارت دیگر هدف آقای وثیق این است که با تکیه بر ابهام سکولاریسم کارآئی آن را برای اپوزيسيون اصلاح‌طلب «غيردينی» شرح دهند! بله، اپوزیسیون کذا با توسل به این ابهام می‌تواند «ایمان» را بجای «دین» بنشاند و خشونت «عرفان» را جایگزین توحش دین کرده و سکولاریسم را «دین خروج از دین» بخواند تا نان دین‌فروشان آجر نشود. چه تفاوتی می‌کند؟ دین همه نوعش خوب است چرا که بدون دین نان بعضی‌ها آجر می‌شود.

باری بچه‌های عزیز! شیدان وثیق پس از بافتن آسمان به ریسمان ادعا می‌کند نفی دین سالاری در اروپای غربی حداقل دو سده به طول انجامید ولی فکر نکنید دین بده! دین خیلی خوبه و امروز در همین اروپای غربی بازگشت به دین مطرح شده، البته نه به صورت قبلی! باز هم خوب است که شیدان وثیق نمی‌گوید اروپائی‌ها می‌خواهند به دوران شیرین تفتیش عقاید بازگردند؛ خودش جای امیدواری دارد! فقط این پامنبری محفل ملاممد خاتمی چند نکتة مهم را از قلم ‌انداخته!

نخست اینکه ایشان تاریخ کشور ایران را بکلی فراموش کرده‌اند و می‌پندارند ما ملت برای استقرار دمکراسی در کشورمان می‌باید به سوی غرب «سجده» کنیم! حضور محترم‌شان توضیح دهیم که ستارخان، سردار مشروطه نه در کشورهای اروپای غربی زندگی می‌کرد، نه زبان و ادبیات انگلیسی را می‌شناخت، و نه به قول سرکار با ابهامات سکولاریسم آشنا بود! مبارزان صدر مشروطه یک سدة پیش برای «جدائی دین از سیاست» و حاکمیت «قانون بجای شریعت» با حکومت منفور قاجار و دو قدرت استعماری بریتانیا و روسیه در افتادند و اگر چه نهایت امر سرداران سرفراز جنبش مشروطه در پیشگاه توافق روسیه و بریتانیا قربانی شدند و کودتای بریتانیا، ملت ایران را در دورباطل «شیخ و شاه» فروافکند،‌ مبارزات ملت ایران برای استقرار دمکراسی منطقاً می‌باید در تداوم جنبش مشروطه قرار گیرد نه در تداوم تحرکات ملت‌های اروپا! به عبارت دیگر برخلاف شما و همپالکی‌های‌تان، قبلة ما به هیچ عنوان در غرب نیست!

خلاصه ما هیچ قبله‌ای نداریم. هدف ما تضمین حقوق ایرانی است به عنوان انسان! ما هیچ دلیلی نمی‌بینیم که به تقلید میمون‌وار از غرب بپردازیم. شرایط ایران از نظر زمان و مکان هیچ ارتباطی به اروپای غربی و آمریکا ندارد. اگر فراموش کرده‌اید کشور ایران در خاورمیانه قرار گرفته، در همسایگی روسیه، در همسایگی حکومت‌های اسلامی ترکیه، عراق، پاکستان و افغانستان. اقتصاد کشور در صادرات نفت رایگان به غرب خلاصه شده و ذخائر ارزی‌اش در بانک‌های لندن و واشنگتن «ضبط» می‌شود. سی‌سال است که این اقتصاد در انحصار همان شبکة پنهان ارتش ناتو قرار گرفته و بنابراین نیازی نیست که محفل «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» برای‌اش در فرنگستان نسخة چپ سوسیالیستی در یوتوپیا تجویز کند و جهت پنهان داشتن دست خونین استعمار و تبلیغ برای «تغییر»، پای مارکس را هم به این معرکة مهوع بکشاند:‌

«راه کاری که امروزه در مقابل چپ سوسياليستی آزادی‌خواه و دموکرات [...] در گسست از دو نظم استبدادی پادشاهی و اسلامی قرار دارد همواره همان فعاليت [...] در جهت تغيير و دگرسازی وضع موجود است. چيزی که مارکس فعاليت انقلابی يا فعاليت عملی ـ انتقادی می‌ناميد[...]»

بله مارکس هم پیرو «الخیرفی‌ماوقع» و «تغییر برای تغییر» بوده و ما نمی‌دانستیم! ای دل غافل که برنامة «نوروزی ـ اسلامی» بی‌بی‌سی پیام مارکس را به ما ابلاغ ‌کرد و ما آنرا «مبتذل» خواندیم! از قرار معلوم شیدان وثیق هم مارکسیسم را در قرآن یافته! و بزودی خواهیم شنید که اسلام و مارکسیسم هیچ تضادی با یکدیگر ندارند، چرا که مسیو وثیق نه تنها نظام پادشاهی را متفاوت از نظام اسلامی می‌داند که تحقق جمهور را «هدف نهائی» و لائیسیته را جدائی دین از دولت تعریف می‌کند‌:‌

«در ادامة‌ جنبش اعتراضی اخير مردم ايران، آنچه که همواره در دستور کار [...] ما قرار [...] می‌گيرد، مبارزه در راه [تحقق] ايده و پروژة‌ جمهوری دموکراتيک و لائيک است: چون امری ممکن ولی در عين حال بغرنج اما قابل شرط‌بندی و در عين حال چون آرمان شهری ما در مرحلة‌‌ تاريخی‌ای که کشور ما در آن قرار دارد. در اين راستا، لائيسيته يا جدائی دولت و دين، چون شعار و برنامة‌ سياسی [...] يکی از محورهای اصلی و تعيين کنندة‌ اين مبارزه و مقاومت را تشکيل می‌دهد.»


آفرین بر شما مبارزان راه چپ! آری، این سخنان گهربار را آویزة‌ گوش کنیم، چرا که مسیو وثیق همچون امام دجال‌شان «شعار» را در ترادف با «برنامة سیاسی»‌ قرار داده‌اند. خمینی می‌گفت اسلام، وثیق می‌گوید، جدائی دین از دولت! هر صنف و گروهی که مطالبات خود را مطرح کند از حکومت مطلوب وثیق همان پاسخی را خواهد شنید که پیشتر از خمینی دجال می‌شنید: مگر ما برای مادیات انقلاب کردیم، ما انقلاب کردیم که در وضع موجود «تغییر» ایجاد شود و به خواست خداوند تبارک و تعالی این «تغییر» عملی شد، مردم برای تغییر به خیابان‌ها آمدند، پابرهنه‌ها برای تغییر به خیابان آمدند، آمدند که دین از دولت جدا بشه و شد. حالا هم همه مثل بچه‌های خوب سرتونو بندازین پائین و بشینین سرجاتون که «وقت خوابه.» ‌ بررسی مطلب سرشار از فضاحت شیدان وثیق را در همینجا به پایان می‌بریم فقط یادآوری می‌کنیم که ایشان فرموده‌اند، مسائل فرهنگی، سياسی، اقتصادی و تاريخی مانع از استقرار دمکراسی در ایران شده! خلاصه استعمار کاری به کار ایران نداشته و ندارد و اشکال اصلی از استبداد شرق و دین‌سالاری اسلامی است! به عبارت دیگر دین‌سالاری مسیحی نباید بد باشد! پریشانی خاطرمان برطرف شد! چون تا کنون به توهم توطئه دچار بودیم و می‌پنداشتیم استعمار در امور کشورمان دخالت می‌کند! نگو پروپاگاند دشمن بوده!

در وبلاگ «برگ و آفتابه»‌ گفتیم که شعر و متن ادبی در واقع تصویری است که «ناخودآگاه متن» خوانده می‌شود و متخصصین هدایت افکار عمومی از همین تصویر برای گسترش پروپاگاند استفاده می‌کنند. این «تصویر» در متون سیاسی هم وجود دارد. به عنوان نمونه همین مطلب شیدان وثیق تصویر «شورش» و تکرار «دورباطل» و بازگشت به گذشته را به مخاطب منتقل می‌کند. انسان‌ستیزی این متن در همین «پیام» نهفته. اینگونه تبلیغات حرکت انسان را در زمان و مکان مشخص به سوی آینده «نفی» می‌کند.

در مرحلة نخست این متن «حذف تاریخ معاصر ایران» قرار دارد، و مخاطب در گسست با تاریخ قرار می‌گیرد. و همینکه این گسست محقق شد، با تحریف تاریخ تحولات اروپا و حذف عامل اقتصادی از این تحولات به ما می‌گویند که دمکراسی و سکولاریسم «مسیحی» ‌و «غربی» است و در مرحلة آخر با پیوند شعار عوامفریب «تغییر وضع موجود» به کارل مارکس به مخاطب چنین وانمود می‌کنند که «تغییر»‌ فی‌نفسه برای جامعه مفید است! حال آنکه تغییر می‌تواند وضع موجود را وخیم‌تر هم بکند. تبلیغات حکومت اسلامی در عرصة فرهنگ، در کنار این قماش «محصولات» است که «ناخودآگاه جمعی» را به «مسیر مطلوب» هدایت می‌کند. ناخودآگاه جمعی همان است که در ادبیات عملة فاشیسم از جمله ملاممد خاتمی «خردجمعی» ‌خوانده می‌شود، حال آنکه این پدیده نه ارتباطی با «خرد»‌ دارد و نه پیوندی با «منطق». «خردجمعی»، عاملی است انسان‌ستیز که با توسل به آن «سنگر حق» علیه باطل ساخته و پرداخته می‌شود. کاربرد سنگر حق نیز لگد مال کردن حق انتخاب آزاد انسان است. با توسل به این سنگر است که فاشیسم‌ انسان را از جایگاه انسانی‌اش بیرون می‌راند. کاربرد سنگر حق همچون انفجار بمب در اماکن عمومی است. آنچه سال‌هاست به روزمرة ملت‌های منطقه تبدیل شده و امروز با تمام قوا در پایتخت روسیه چهرة خود را به نمایش گذاشت.

مسلماً واکنش دولت روسیه به این جنایات در نخستین گام متوجه حکومت‌های اسلامی ترکیه،‌ پاکستان و به ویژه حکومت ایران خواهد شد. به عبارت دیگر دکان بحران هسته‌ای و «مبارزات» مقام معظم و اوباش پیروخط امام تا ورشکستگی کامل فاصله‌ای ندارد. به همچنین است در مورد دکان تجارت پرسود و پنهان اعضای ناتو با سپاه پاسداران. آنچه از نظر ما تغییر مثبت خوانده می‌شود فروافتادن پرده‌های فریبی است که در پس آن حاکمیت آمریکا و حکومت اسلامی سه دهه است روابط پرسود خود را پنهان داشته‌اند. و در راستای همین پنهان‌کاری است که زباله‌های مونث و مذکر ساواک جمکران را به عنوان مخالف و با هدف گسترش پروپاگاند تخریب روانة اروپا و آمریکا می‌کنند.

به عنوان نمونه اگر نگاهی به لجن پراکنی مسیح علی‌نژاد بیندازیم به علت تخلیة او در فرنگ پی می‌بریم. این جانور وحشی تخریب انسان را با تشبیه مردم ایران به «دلفین»‌ آغاز کرد و جهت «توجیه» این عمل موذیانه گام در مسیر خودتخریبی گذارد. همین زبالة مونث ساواک است که در مورد روابط ‌خصوصی پرسوناژ «ندا»‌ افشاگری کرده زمینه‌ساز پروپاگاند «بی‌بی‌سی» برمحور «تهاجم به حریم خصوصی زن» و «مخالفت با روند صلح در منطقه» می‌شود. با تغییراتی که در سیاست‌های کلان استراتژیک پیش آمده، بزودی ساواک جمکران ناچار به جمع آوری زباله‌های ارسالی به غرب خواهد بود.

سخن از روزست و پنجره‌های باز
و هوای تازه
[...]
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن،
از پشت نفس‌های گل‌ ابریشم


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت