پاپ و پوره!
...
طنین زنجیرها، زنجیرهای اسارت انسان
در همه جا پیچیده است
فاشیستهای دو سوی آتلانتیک برای «بازگشت به گذشته» در کل منطقه چه سناریوی خوبی تنظیم کردهاند! قرار شده در مصر و در ایران فکلکراواتیهای سینه چاک اسلام را در بسته بندی «سکولار» در رأس حاکمیت قرار دهند، تا به این ترتیب دکان پربرکت «نبرد با اسرائیل» درآمد بیشتری داشته باشد. به همین دلیل است که شیخ صادق در «بیبیسی»، البرادعی، برندة نوبل صلح و پیشخدمت خوب سازمان کذا را «سکولار» معرفی میکند! در قاموس کارفرمایان «بیبیسی»، ملتهای منطقه باید بپذیرند که جماعت فکلکراواتی و اصولاً هر که آخوند نیست، «سکولار» است! و به این ترتیب هر کس آخوند نباشد دست در دست تمامی زنان مصر و جمکران در یک چشم به هم زدن سکولار شناخته خواهند شد. به عنوان نمونه، از منظر اینان شیرین عبادی میتواند در رأس یک حکومت «سکولار» قرار گیرد! حکومت «سکولار» چیست؟ همان معجونی که فقط پس از استقرار یک «حکومت سکولار» و مردمی اربابان «بیبیسی» برایتان «تعریف» خواهند کرد.
باری از آنجا که محمد البرادعی هم در راستای سیاست سفله پروری، از برگزیدگان محفل نوبل به شمار میرود، شیرین و محمد نیز در رأس حکومتهای مصر و ایران مدیون و خاکپای محفل کذا خواهند بود. و از آنجا که محفل مذکور از اسلامنوازان به شمار میآید برنامة اسلام «مترقی» را مورد تشویق قرار خواهد داد و ما ملتهای مصر و ایران همه «خوشبخت» خواهیم شد. و اما برنامه در عراق و افغانستان به گونة دیگری تنظیم شده. در افغانستان میباید ارتش ناتو برای حفظ «حقوق مردم» افغانستان جایگاه این کشور را به عنوان نخستین تولید کنندة تریاک و مرکز پخش مواد مخدر حفظ کند، تا حمید کرزای همچنان بتواند به نوکری برای انگلستان ادامه دهد.
حسن حمید کرزای در این است که خیلی «زود» شیوههای نوین نوکری را فرا میگیرد. ایشان ضمن پیشخدمتی برای غرب، با الهام از ترفند «پیروان خط امام» در جمکران و به مصداق مثل معروف، «نگا به دست ننه کن، مثل ننه قربیله کن» به پیروی از میرحسین موسوی رقیب انتخاباتی خود را به تقلب متهم کردهاند. البته باید بگوئیم کرزای مقلد موسوی نیست، به هیچ عنوان! کرزای با بهرهگیری از ذوق و ابتکار و هوش و فراست ملاعمر در امر نوکری، ناظران بر انتخابات اخیر افغانستان را متهم کرده که به نفع خود او صندوقهای رأی را پر کردهاند تا عبدالله، رقیب وی بتواند به تقلب در انتخابات اعتراض کند! زمانیکه چنین فکر بکری از سوی «ام. آی. 6» به ملاعمر «وحی» شد، کرزای هم توانست کمی «ضدامپریاس» شده، به قول «بیبیسی»، مورخ 4 آوریل 2010، از «سازمان ملل و مداخلات ویرانگر خارجی» انتقاد به عمل آورد!
به عبارت دیگر «مداخلة خارجی» همیشه هم «ویرانگر» نیست، گاهی اوقات خیلی خوب است. خلاصه میبینیم که پاورچین، پاورچین حمید کرزای مواضع خود را به نوکران پرخاشگر غرب، یعنی ملاعمر و خمینی نزدیک و نزدیکتر میکند. و به موازات اعلام مواضع «انقلابی» کرزای، گورکنها نیز از طریق ساتاس در وقوقیة جمعة گذشته مراتب حقشناسی خود را از اعمال تحریم بر ملت ایران اعلام میدارند! میدانیم که اگر بحران و تحریم و جنگ در کار نباشد حکومت اسلامی و ارباباناش به افلاس خواهند افتاد، در صورتیکه با تداوم تحریم اقتصادی و ارعاب ملت ایران نان حکومت توحش و اربابان غربیاش در روغن فراوان شناور شده و حسابی برشته میشود.
پس از برشته شدن نان کذا چند روزی آن را در خون عراقی و افغان میخوابانند تا «نرم» و «مأکول» شود. آنگاه با یک عدد «میکسر» به جاناش میافتند تا تبدیل شود به «پوره.» این «پورة مقدس» را برای مراسم عیدپاک میدهند دست واتیکاننشینان. چرا که عالیجناب «جرمنشپرد» دندان کرهخوری هم ندارند، همه چیز را «میک» میزنند! و گویا همة مواد غذائی روزمره و تشریفاتی ایشان به صورت «پوره» خدمت آنعالیجناب ارائه میشود. اصولاً آخوند جماعت عاشق «پوره» است، به ویژه «پورة انسان» که هیچ شباهتی به انسان ندارد و قادر به تکلم هم نیست. این نوع پوره به هر شکل و رنگی در میآید، و میتوانند آنرا به دلخواه «بسازند».
میدانیم که اسلام هم «انسانساز» است! کودکبارهگی کشیشهای واتیکان با همین هدف مقدس تشویق میشود: نابودی انسان، جهت تولید بنده و برده و زورپرست و جنایتکار، یعنی آخوند. بله تجاوز به کودکان برای تولید بیواسطه و مستقیم «کشیش» است. کشیشهای کاتولیک وابسته به واتیکان حق ازدواج ندارند، در نتیجه به طریق اولی نمیتوانند صاحب فرزند شوند و فرزند خود را در خدمت کلیسا قرار دهند. به همین دلیل از فرزندان دیگران «استفادة بهینه» صورت میدهند.
کودکی که مورد سوءاستفادة جنسی قرار گرفته، از نظر ساختار روانی «ناهنجار» میشود. اهمیتی ندارد که این ناهنجاری چگونه در زندگی او بروز خواهد کرد. همین که شخصیت انسانها در هم شکسته شود، برای دستگاه خدافروشان کفایت خواهد کرد. هر چه انسانها بیشتر خرد شوند، خشونت افزایش مییابد و کفة ترازو در جامعه به نفع ذلت و حقارت، تقدس، ابتذال و جنایت سنگینتر خواهد شد. در درازمدت یک جامعة دینی خواهیم داشت مرکب از دانشمند، فیلسوف، هنرمند و... البته در قالب بندگان مطیع و فرمانبردار. در رأس چنین جامعهای فقط دو گروه آخوند و نظامی قرار میگیرند. آخوندی که مسلح به پیام الهی است و «حق» دارد، و نظامیای که در خدمت «حق» و در سنگر آخوند مینشیند. باری امروز یکی از همین قماش «حقمداران» به نام «اوژن تربلانش» در آفریقای جنوبی به قتل رسید و همة برتریطلبان مسیحی و سفیدپوست را به ویژه در شهر شهیدپرور لندن به سوگ خود نشاند. ما این مصیبت بزرگ را به همة کارفرمایان «بیبیسی» تسلیت عرض میکنیم. و در همین فرصت به شیخ صادق صبا، متخصص کشف آیتالله «مترقی» میگوئیم، سرکار هیچ دلیلی برای «افتخار» به عمر خیام نیشابوری ندارید!
روز اول آوریل 2010، یعنی سه روز پیش، تاواریش صبا، در وبلاگشان مطلبی تحت عنوان «عمر خیام، نابغة ایرانی در بیبیسی» فرمودهاند، «توجه» رسانههای بریتانیا به عمر خیام قبل و بعد از پخش فیلمی به همین نام از شبکة 4 بیبیسی، برایشان غرورانگیز بوده! ایشان میافزایند، همکاران انگلیسیشان پس از دیدن فیلم مذکور شگفت زده شدهاند، چرا که به گفتة شیخ صادق، در رباعیات خیام «اندیشههائی» مطرح شده که هنوز هم برای جامعة بشری تازگی دارد. حضور تاواریش سابق بگوئیم، اولاً شاعری که در خور چنین جایگاه والائی باشد، در شعر خود «اندیشه» مطرح نمیکند! شعر، تا آنجا که ما میدانیم، آمیزهای است از الهام و تخیلات و احساسات که به رشتة کلام کشیده میشود. به عبارت دیگر، شعر یک «ذهنیت» را بازتاب میدهد، حال آنکه «اندیشه» بر «تفکر» منسجم و منطقی و پیوسته استوار است و برای حفظ انسجام خود میباید هر چه بیشتر از «ذهنیات» و تخیلات فاصله بگیرد. در این راستا «اندیشه» خواندن قرآن و یا رباعیات خیام مخدوش کردن مرز مفاهیم یا «تحریف» نام دارد، و همان شیوة شناخته شدة فاشیستهاست:
«بعضی از دوستان و همکاران انگليسی من که اين فيلم را ديدهاند میگويند در شگفتاند که چگونه کسی در هزار سال پيش انديشههائی را در رباعياتاش مطرح کرده که هنوز هم برای بشريت قرن بيست و يکم تازگی دارد.»
شاید دوستان و همکاران برادر صادق صبا تفاوت شعر و «اندیشه» را نمیشناسند! پس حضورشان بگوئیم رباعیات حکیم عمرخیام را با «نظریهپردازی» اشتباه نگیرند. خیام یک ریاضیدان بوده که رباعیاتی هم سروده و این رباعیات را هیچکس نمیتواند به «ایدئولوژی» و «نظریه» تبدیل کند، حتی همکاران انگلیسی شیخصادق! در ضمن ما هر چه «اندیشه» میکنیم نمیتوانیم دلیل غرور و افتخار جنابعالی را درک کنیم! حکیم عمرخیام هزار سال پیش در ایران زندگی میکرد، شما هم هزار سال بعد در ایران متولد شدهاید، همین و بس! خیام با شما چه ارتباطی دارد؟ مگر کسی پدر و مادر و محل تولدش را انتخاب میکند؟ به هیچ عنوان! پس دلیلی برای غرور و افتخار شما و دیگر ایرانیان و ایرانینمایان وجود ندارد. در عوض شما میتوانید افتخار کنید که به عنوان ایرانی، در خدمت یک دستگاه تقدسپرور و ایرانیستیز به نام «بیبیسی» قرار گرفتهاید. در اینصورت خواهید دید که مانند همة کارمندان رسانههای غرب برای پیشبرد اهداف مشتی جنایتکار در غرب و شرق «عرق شرافت» میریزید. از نظر ما «خدمت» برای جنایتکاران شرمآور است، افتخارآفرین نیست! حال شیخ صادق را با غرور و افتخارشان رها میکنیم و میرویم به سراغ همکارانشان در رادیوفردا. اهالی رادیوفردا در مقایسه با اهالی بیبیسی «ناشیتر» مینمایند و پروپاگاندشان هم «خامتر» است.
اینان برای اینکه به همه این دروغ بزرگ را «ثابت» کنند که سپاه پاسداران نوکر آمریکا نیست، یک داستان خندهدار سر هم کردهاند تحت عنوان، «زمانی برای خیانت»، تا به ما بگویند سازمان سیا برای اینکه از چندوچون فعالیت دستپروردگاناش آگاه شود، نیازمند «جاسوس» در سپاه پاسداران بوده! به زبان سادهتر، اگر کارفرمایان شیخ صادق ما را گیج و منگ و از همه جا بیخبر یافتهاند، رادیوفردائیها و اهالی صدای آمریکا ما را رسماً «ابله» میانگارند. از اینرو هر چه دل تنگشان میخواهد برایمان «نقل» میکنند. ولی هیچوقت نمیگویند در عراق چه میگذرد، و چرا طرفداران لائیسیته و مخالفان سازمان القاعده ترور میشوند، یا موادمنفجره با تأئید کدام سفارتخانه در اختیار تروریستهای شیعه در گروه صدر و حکیم قرار میگیرد تا اینان ضمن کشتار غیرنظامیان سروصدای معترضین به نتایج انتخابات را هم خاموش کنند؟
البته دلیل روشن است. «نتیجة» این انتخابات شیعیان مزدور آمریکا را در جایگاه سرنوشتسازی قرار داده. هر دو گروه علاوی و مالکی برای تشکیل دولت میباید با نوکران وفادار غرب ائتلاف کنند! سادهتر بگوئیم در هر حال دست دولت عراق زیر سنگ طالبان شیعیمسلک میافتد که یک پا در جمکران دارند و بدون اجازة ارباب آب هم نخواهند خورد. در نتیجه، تنش و بحران در کابینة عراق به حساب ایرانیان گذارده خواهد شد. حال اگر به ترور حداقل 25 تن از شبه نظامیان سنی مذهب مخالف القاعده، اظهارات ایاد علاوی و بمبگذاریهای امروز عراق به دقت بنگریم میبینیم که سناریوی گاوچرانها بخوبی پیش میرود.
ابتدا سنیمذهبان مخالف القاعده قتلعام میشوند، سپس ایادعلاوی ایران را به دخالت در انتخابات عراق متهم میکند، و در پردة سوم این نمایش جنایت و خیانت گروهی در برابر سفارت جمکرانیها بمب منفجر میکنند که هم غیرنظامیان را قتل عام کرده باشند و هم انفجار بمب را به مخالفان «فرضی» دخالت «فرضی» گورکنها در عراق نسبت دهند. در صورتیکه همة این جنایات ریشه در یک سیاست واحد دارد. سیاستی که جز تخریب همه جانبة عراق و چپاول نفت هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند.
حال که به «تخریب» رسیدیم، در مورد مصاحبة رضاپهلوی با «شپیگل» توضیح دهیم، جنبة تخریبی این مصاحبه به مراتب بیش از آن بود که بتواند در یک وبلاگ مطرح شود. در وبلاگ «عاصی و پارسی» ما به صورت «سافت» و «سربسته» به ابعاد تخریب اشاره کردیم. و اما با در نظر گرفتن جاروجنجال پیرامون فیلم حاجیه شیرین نشاط میتوانیم به صراحت بگوئیم که محافل فاشیست در دو سوی آتلانتیک که موجودیتشان در گرو جنگ و بحران است، رویای بازگشت به دوران «مصدق» را در سر میپرورانند، به همین دلیل است که «با یک مشت دلار»، از یک مشت الاغ و آدمک برایمان هنرمند و روشنفکر و نویسنده و فیلمساز و ... «تولید» کردهاند. پس از تولید انبوه «هنرمند»، خیمهشببازی «توزیع جایزه» بین الاغهای برگزیده آغاز میشود. این جایزهها «معجزات» فراوان دارد، از آنجمله است تبدیل آدمکهای کذا به صاحبنظر و متخصص امورکشور. در مرحلة نهائی رسانههای غرب یک سوزن و نخ به دست آدمکها میدهند تا ضمن بازنویسی «تاریخ» معاصر ایران، «مصدق» و «رهبر» را به دمکراسی «وصله» کنند!
به عنوان نمونه از زبان همین «الاغها» به ما میگویند که «محمد مصدق»، در دمکراسی ایران «رئیس جمهور» بوده. یا در سالهای نخستوزیری مصدق کشور ایران در استخر سکولاریسم دست وپا میزد، و از همه مهمتر، «ما رهبرمان» را دوست داشتیم ولی آمریکا و انگلیس با «رهبر» دشمن بودند. به این ترتیب است که آدمکها ضمن دوختودوز، شعارهای خمینی را بازنشخوار میفرمایند. و اینگونه است که حاجیه پارسیپور با یکی از شاهکارهایشان در امور صیغهنوازی و رختخواب اندازی به ارنست همینگوی «پاسخ» هم میدهند. در مورد پارسیپور نیازی به توضیح نیست! اما در مورد مصدق، یادآور شویم ایشان از فاشیستهای فکل کراواتی فدائیان اسلام بودند و در مورد سوابق درخشانشان به تفصیل نوشتهایم. اما از آنجا که عمله و اکرة نانخور حکومت اسلامی پس از دریافت «جایزه» مورخ هم میشوند، مجموعهای از تفسیرهای تاریخی و ادیبانهشان که در رسانههای کانادا انعکاس یافته در وبلاگ «سربازکوچک» منتشر شده. ما فقط به بازتاب بخشی از تراوشات نبوغ آدمکها و روزینامهنگاران کانادا اکتفا خواهیم کرد:
«[شیرین نشاط میگويد] در 1953 ايران كشوری سكولار بود، ما دمكراسی داشتيم، عاشق رهبرمان بوديم. [تورنتوسان مینویسد، فیلم زنان بدون مردان] آن نقطة اشتعال در دهة 50 ميلادی را نشان میدهد كه [...] کودتائی رئيسجمهور مردمی ايران محمد مصدق را سرنگون كرد [و بالاخره] همه جهان، حتی خود ایرانیها تاريخ را فراموش ميكنند[...]»
بله میبینیم که در دوران سلطنت پهلوی دوم، ما ملت یک رئیس جمهور هم داشتهایم و این واقعیت «تاریخی» را همة مورخان جهان از ما پنهان کرده بودند!
تاریخ را، وثیقة سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
غرب با کشتار و تجاوز و جنگ شبکههای مافیائی را در منطقه توسعه میبخشد، و برای حمایت از همین شبکههاست که در غرب از امثال ساتراپی و نشاط «فیلمساز، مورخ و صاحبنظر» تولید میکنند. آنگاه برای مخدوش کردن مرز مفاهیم والای دمکراسی، سیرک سیار به راه میاندازند تا سگهای سیرک با مفاهیم و واژههای انتخابات و دموکراسی «بازی» کنند.
در همه جا پیچیده است
فاشیستهای دو سوی آتلانتیک برای «بازگشت به گذشته» در کل منطقه چه سناریوی خوبی تنظیم کردهاند! قرار شده در مصر و در ایران فکلکراواتیهای سینه چاک اسلام را در بسته بندی «سکولار» در رأس حاکمیت قرار دهند، تا به این ترتیب دکان پربرکت «نبرد با اسرائیل» درآمد بیشتری داشته باشد. به همین دلیل است که شیخ صادق در «بیبیسی»، البرادعی، برندة نوبل صلح و پیشخدمت خوب سازمان کذا را «سکولار» معرفی میکند! در قاموس کارفرمایان «بیبیسی»، ملتهای منطقه باید بپذیرند که جماعت فکلکراواتی و اصولاً هر که آخوند نیست، «سکولار» است! و به این ترتیب هر کس آخوند نباشد دست در دست تمامی زنان مصر و جمکران در یک چشم به هم زدن سکولار شناخته خواهند شد. به عنوان نمونه، از منظر اینان شیرین عبادی میتواند در رأس یک حکومت «سکولار» قرار گیرد! حکومت «سکولار» چیست؟ همان معجونی که فقط پس از استقرار یک «حکومت سکولار» و مردمی اربابان «بیبیسی» برایتان «تعریف» خواهند کرد.
باری از آنجا که محمد البرادعی هم در راستای سیاست سفله پروری، از برگزیدگان محفل نوبل به شمار میرود، شیرین و محمد نیز در رأس حکومتهای مصر و ایران مدیون و خاکپای محفل کذا خواهند بود. و از آنجا که محفل مذکور از اسلامنوازان به شمار میآید برنامة اسلام «مترقی» را مورد تشویق قرار خواهد داد و ما ملتهای مصر و ایران همه «خوشبخت» خواهیم شد. و اما برنامه در عراق و افغانستان به گونة دیگری تنظیم شده. در افغانستان میباید ارتش ناتو برای حفظ «حقوق مردم» افغانستان جایگاه این کشور را به عنوان نخستین تولید کنندة تریاک و مرکز پخش مواد مخدر حفظ کند، تا حمید کرزای همچنان بتواند به نوکری برای انگلستان ادامه دهد.
حسن حمید کرزای در این است که خیلی «زود» شیوههای نوین نوکری را فرا میگیرد. ایشان ضمن پیشخدمتی برای غرب، با الهام از ترفند «پیروان خط امام» در جمکران و به مصداق مثل معروف، «نگا به دست ننه کن، مثل ننه قربیله کن» به پیروی از میرحسین موسوی رقیب انتخاباتی خود را به تقلب متهم کردهاند. البته باید بگوئیم کرزای مقلد موسوی نیست، به هیچ عنوان! کرزای با بهرهگیری از ذوق و ابتکار و هوش و فراست ملاعمر در امر نوکری، ناظران بر انتخابات اخیر افغانستان را متهم کرده که به نفع خود او صندوقهای رأی را پر کردهاند تا عبدالله، رقیب وی بتواند به تقلب در انتخابات اعتراض کند! زمانیکه چنین فکر بکری از سوی «ام. آی. 6» به ملاعمر «وحی» شد، کرزای هم توانست کمی «ضدامپریاس» شده، به قول «بیبیسی»، مورخ 4 آوریل 2010، از «سازمان ملل و مداخلات ویرانگر خارجی» انتقاد به عمل آورد!
به عبارت دیگر «مداخلة خارجی» همیشه هم «ویرانگر» نیست، گاهی اوقات خیلی خوب است. خلاصه میبینیم که پاورچین، پاورچین حمید کرزای مواضع خود را به نوکران پرخاشگر غرب، یعنی ملاعمر و خمینی نزدیک و نزدیکتر میکند. و به موازات اعلام مواضع «انقلابی» کرزای، گورکنها نیز از طریق ساتاس در وقوقیة جمعة گذشته مراتب حقشناسی خود را از اعمال تحریم بر ملت ایران اعلام میدارند! میدانیم که اگر بحران و تحریم و جنگ در کار نباشد حکومت اسلامی و ارباباناش به افلاس خواهند افتاد، در صورتیکه با تداوم تحریم اقتصادی و ارعاب ملت ایران نان حکومت توحش و اربابان غربیاش در روغن فراوان شناور شده و حسابی برشته میشود.
پس از برشته شدن نان کذا چند روزی آن را در خون عراقی و افغان میخوابانند تا «نرم» و «مأکول» شود. آنگاه با یک عدد «میکسر» به جاناش میافتند تا تبدیل شود به «پوره.» این «پورة مقدس» را برای مراسم عیدپاک میدهند دست واتیکاننشینان. چرا که عالیجناب «جرمنشپرد» دندان کرهخوری هم ندارند، همه چیز را «میک» میزنند! و گویا همة مواد غذائی روزمره و تشریفاتی ایشان به صورت «پوره» خدمت آنعالیجناب ارائه میشود. اصولاً آخوند جماعت عاشق «پوره» است، به ویژه «پورة انسان» که هیچ شباهتی به انسان ندارد و قادر به تکلم هم نیست. این نوع پوره به هر شکل و رنگی در میآید، و میتوانند آنرا به دلخواه «بسازند».
میدانیم که اسلام هم «انسانساز» است! کودکبارهگی کشیشهای واتیکان با همین هدف مقدس تشویق میشود: نابودی انسان، جهت تولید بنده و برده و زورپرست و جنایتکار، یعنی آخوند. بله تجاوز به کودکان برای تولید بیواسطه و مستقیم «کشیش» است. کشیشهای کاتولیک وابسته به واتیکان حق ازدواج ندارند، در نتیجه به طریق اولی نمیتوانند صاحب فرزند شوند و فرزند خود را در خدمت کلیسا قرار دهند. به همین دلیل از فرزندان دیگران «استفادة بهینه» صورت میدهند.
کودکی که مورد سوءاستفادة جنسی قرار گرفته، از نظر ساختار روانی «ناهنجار» میشود. اهمیتی ندارد که این ناهنجاری چگونه در زندگی او بروز خواهد کرد. همین که شخصیت انسانها در هم شکسته شود، برای دستگاه خدافروشان کفایت خواهد کرد. هر چه انسانها بیشتر خرد شوند، خشونت افزایش مییابد و کفة ترازو در جامعه به نفع ذلت و حقارت، تقدس، ابتذال و جنایت سنگینتر خواهد شد. در درازمدت یک جامعة دینی خواهیم داشت مرکب از دانشمند، فیلسوف، هنرمند و... البته در قالب بندگان مطیع و فرمانبردار. در رأس چنین جامعهای فقط دو گروه آخوند و نظامی قرار میگیرند. آخوندی که مسلح به پیام الهی است و «حق» دارد، و نظامیای که در خدمت «حق» و در سنگر آخوند مینشیند. باری امروز یکی از همین قماش «حقمداران» به نام «اوژن تربلانش» در آفریقای جنوبی به قتل رسید و همة برتریطلبان مسیحی و سفیدپوست را به ویژه در شهر شهیدپرور لندن به سوگ خود نشاند. ما این مصیبت بزرگ را به همة کارفرمایان «بیبیسی» تسلیت عرض میکنیم. و در همین فرصت به شیخ صادق صبا، متخصص کشف آیتالله «مترقی» میگوئیم، سرکار هیچ دلیلی برای «افتخار» به عمر خیام نیشابوری ندارید!
روز اول آوریل 2010، یعنی سه روز پیش، تاواریش صبا، در وبلاگشان مطلبی تحت عنوان «عمر خیام، نابغة ایرانی در بیبیسی» فرمودهاند، «توجه» رسانههای بریتانیا به عمر خیام قبل و بعد از پخش فیلمی به همین نام از شبکة 4 بیبیسی، برایشان غرورانگیز بوده! ایشان میافزایند، همکاران انگلیسیشان پس از دیدن فیلم مذکور شگفت زده شدهاند، چرا که به گفتة شیخ صادق، در رباعیات خیام «اندیشههائی» مطرح شده که هنوز هم برای جامعة بشری تازگی دارد. حضور تاواریش سابق بگوئیم، اولاً شاعری که در خور چنین جایگاه والائی باشد، در شعر خود «اندیشه» مطرح نمیکند! شعر، تا آنجا که ما میدانیم، آمیزهای است از الهام و تخیلات و احساسات که به رشتة کلام کشیده میشود. به عبارت دیگر، شعر یک «ذهنیت» را بازتاب میدهد، حال آنکه «اندیشه» بر «تفکر» منسجم و منطقی و پیوسته استوار است و برای حفظ انسجام خود میباید هر چه بیشتر از «ذهنیات» و تخیلات فاصله بگیرد. در این راستا «اندیشه» خواندن قرآن و یا رباعیات خیام مخدوش کردن مرز مفاهیم یا «تحریف» نام دارد، و همان شیوة شناخته شدة فاشیستهاست:
«بعضی از دوستان و همکاران انگليسی من که اين فيلم را ديدهاند میگويند در شگفتاند که چگونه کسی در هزار سال پيش انديشههائی را در رباعياتاش مطرح کرده که هنوز هم برای بشريت قرن بيست و يکم تازگی دارد.»
شاید دوستان و همکاران برادر صادق صبا تفاوت شعر و «اندیشه» را نمیشناسند! پس حضورشان بگوئیم رباعیات حکیم عمرخیام را با «نظریهپردازی» اشتباه نگیرند. خیام یک ریاضیدان بوده که رباعیاتی هم سروده و این رباعیات را هیچکس نمیتواند به «ایدئولوژی» و «نظریه» تبدیل کند، حتی همکاران انگلیسی شیخصادق! در ضمن ما هر چه «اندیشه» میکنیم نمیتوانیم دلیل غرور و افتخار جنابعالی را درک کنیم! حکیم عمرخیام هزار سال پیش در ایران زندگی میکرد، شما هم هزار سال بعد در ایران متولد شدهاید، همین و بس! خیام با شما چه ارتباطی دارد؟ مگر کسی پدر و مادر و محل تولدش را انتخاب میکند؟ به هیچ عنوان! پس دلیلی برای غرور و افتخار شما و دیگر ایرانیان و ایرانینمایان وجود ندارد. در عوض شما میتوانید افتخار کنید که به عنوان ایرانی، در خدمت یک دستگاه تقدسپرور و ایرانیستیز به نام «بیبیسی» قرار گرفتهاید. در اینصورت خواهید دید که مانند همة کارمندان رسانههای غرب برای پیشبرد اهداف مشتی جنایتکار در غرب و شرق «عرق شرافت» میریزید. از نظر ما «خدمت» برای جنایتکاران شرمآور است، افتخارآفرین نیست! حال شیخ صادق را با غرور و افتخارشان رها میکنیم و میرویم به سراغ همکارانشان در رادیوفردا. اهالی رادیوفردا در مقایسه با اهالی بیبیسی «ناشیتر» مینمایند و پروپاگاندشان هم «خامتر» است.
اینان برای اینکه به همه این دروغ بزرگ را «ثابت» کنند که سپاه پاسداران نوکر آمریکا نیست، یک داستان خندهدار سر هم کردهاند تحت عنوان، «زمانی برای خیانت»، تا به ما بگویند سازمان سیا برای اینکه از چندوچون فعالیت دستپروردگاناش آگاه شود، نیازمند «جاسوس» در سپاه پاسداران بوده! به زبان سادهتر، اگر کارفرمایان شیخ صادق ما را گیج و منگ و از همه جا بیخبر یافتهاند، رادیوفردائیها و اهالی صدای آمریکا ما را رسماً «ابله» میانگارند. از اینرو هر چه دل تنگشان میخواهد برایمان «نقل» میکنند. ولی هیچوقت نمیگویند در عراق چه میگذرد، و چرا طرفداران لائیسیته و مخالفان سازمان القاعده ترور میشوند، یا موادمنفجره با تأئید کدام سفارتخانه در اختیار تروریستهای شیعه در گروه صدر و حکیم قرار میگیرد تا اینان ضمن کشتار غیرنظامیان سروصدای معترضین به نتایج انتخابات را هم خاموش کنند؟
البته دلیل روشن است. «نتیجة» این انتخابات شیعیان مزدور آمریکا را در جایگاه سرنوشتسازی قرار داده. هر دو گروه علاوی و مالکی برای تشکیل دولت میباید با نوکران وفادار غرب ائتلاف کنند! سادهتر بگوئیم در هر حال دست دولت عراق زیر سنگ طالبان شیعیمسلک میافتد که یک پا در جمکران دارند و بدون اجازة ارباب آب هم نخواهند خورد. در نتیجه، تنش و بحران در کابینة عراق به حساب ایرانیان گذارده خواهد شد. حال اگر به ترور حداقل 25 تن از شبه نظامیان سنی مذهب مخالف القاعده، اظهارات ایاد علاوی و بمبگذاریهای امروز عراق به دقت بنگریم میبینیم که سناریوی گاوچرانها بخوبی پیش میرود.
ابتدا سنیمذهبان مخالف القاعده قتلعام میشوند، سپس ایادعلاوی ایران را به دخالت در انتخابات عراق متهم میکند، و در پردة سوم این نمایش جنایت و خیانت گروهی در برابر سفارت جمکرانیها بمب منفجر میکنند که هم غیرنظامیان را قتل عام کرده باشند و هم انفجار بمب را به مخالفان «فرضی» دخالت «فرضی» گورکنها در عراق نسبت دهند. در صورتیکه همة این جنایات ریشه در یک سیاست واحد دارد. سیاستی که جز تخریب همه جانبة عراق و چپاول نفت هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند.
حال که به «تخریب» رسیدیم، در مورد مصاحبة رضاپهلوی با «شپیگل» توضیح دهیم، جنبة تخریبی این مصاحبه به مراتب بیش از آن بود که بتواند در یک وبلاگ مطرح شود. در وبلاگ «عاصی و پارسی» ما به صورت «سافت» و «سربسته» به ابعاد تخریب اشاره کردیم. و اما با در نظر گرفتن جاروجنجال پیرامون فیلم حاجیه شیرین نشاط میتوانیم به صراحت بگوئیم که محافل فاشیست در دو سوی آتلانتیک که موجودیتشان در گرو جنگ و بحران است، رویای بازگشت به دوران «مصدق» را در سر میپرورانند، به همین دلیل است که «با یک مشت دلار»، از یک مشت الاغ و آدمک برایمان هنرمند و روشنفکر و نویسنده و فیلمساز و ... «تولید» کردهاند. پس از تولید انبوه «هنرمند»، خیمهشببازی «توزیع جایزه» بین الاغهای برگزیده آغاز میشود. این جایزهها «معجزات» فراوان دارد، از آنجمله است تبدیل آدمکهای کذا به صاحبنظر و متخصص امورکشور. در مرحلة نهائی رسانههای غرب یک سوزن و نخ به دست آدمکها میدهند تا ضمن بازنویسی «تاریخ» معاصر ایران، «مصدق» و «رهبر» را به دمکراسی «وصله» کنند!
به عنوان نمونه از زبان همین «الاغها» به ما میگویند که «محمد مصدق»، در دمکراسی ایران «رئیس جمهور» بوده. یا در سالهای نخستوزیری مصدق کشور ایران در استخر سکولاریسم دست وپا میزد، و از همه مهمتر، «ما رهبرمان» را دوست داشتیم ولی آمریکا و انگلیس با «رهبر» دشمن بودند. به این ترتیب است که آدمکها ضمن دوختودوز، شعارهای خمینی را بازنشخوار میفرمایند. و اینگونه است که حاجیه پارسیپور با یکی از شاهکارهایشان در امور صیغهنوازی و رختخواب اندازی به ارنست همینگوی «پاسخ» هم میدهند. در مورد پارسیپور نیازی به توضیح نیست! اما در مورد مصدق، یادآور شویم ایشان از فاشیستهای فکل کراواتی فدائیان اسلام بودند و در مورد سوابق درخشانشان به تفصیل نوشتهایم. اما از آنجا که عمله و اکرة نانخور حکومت اسلامی پس از دریافت «جایزه» مورخ هم میشوند، مجموعهای از تفسیرهای تاریخی و ادیبانهشان که در رسانههای کانادا انعکاس یافته در وبلاگ «سربازکوچک» منتشر شده. ما فقط به بازتاب بخشی از تراوشات نبوغ آدمکها و روزینامهنگاران کانادا اکتفا خواهیم کرد:
«[شیرین نشاط میگويد] در 1953 ايران كشوری سكولار بود، ما دمكراسی داشتيم، عاشق رهبرمان بوديم. [تورنتوسان مینویسد، فیلم زنان بدون مردان] آن نقطة اشتعال در دهة 50 ميلادی را نشان میدهد كه [...] کودتائی رئيسجمهور مردمی ايران محمد مصدق را سرنگون كرد [و بالاخره] همه جهان، حتی خود ایرانیها تاريخ را فراموش ميكنند[...]»
بله میبینیم که در دوران سلطنت پهلوی دوم، ما ملت یک رئیس جمهور هم داشتهایم و این واقعیت «تاریخی» را همة مورخان جهان از ما پنهان کرده بودند!
تاریخ را، وثیقة سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی
غرب با کشتار و تجاوز و جنگ شبکههای مافیائی را در منطقه توسعه میبخشد، و برای حمایت از همین شبکههاست که در غرب از امثال ساتراپی و نشاط «فیلمساز، مورخ و صاحبنظر» تولید میکنند. آنگاه برای مخدوش کردن مرز مفاهیم والای دمکراسی، سیرک سیار به راه میاندازند تا سگهای سیرک با مفاهیم و واژههای انتخابات و دموکراسی «بازی» کنند.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت