دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۹


کاردینال مک‌کارتی!
...
عجیب است که پس از سرنگونی دولت «باکی‌یف» در قرقیزستان ناامنی بر آسمان روسیه نیز حاکم شده! یک روز پس از سقوط هواپیمای حامل رئیس جمهور و 95 تن از مقامات بلندپایة کشور لهستان در حوالی فرودگاه «سمولنسک» روسیه، یک فروند هلیکوپتر با 10 سرنشین نیز در این کشور سقوط ‌کرد. به گزارش فرانس پرس، مورخ یکشنبه 11 آوریل 2010،‌ همة‌ سرنشینان هلیکوپتر مذکور از جمله 5 تبعة آلمان در این سانحه کشته شده‌اند. و آنچه عجیب‌تر می‌نماید اینکه همة رسانه‌های غرب در این مورد سکوت اختیار کرده‌اند. در عوض همه با آب‌وتاب تمام از «پاسخ مطلوب» خامنه‌ای به «پیام قدرت» سخن می‌گویند!

در حالت عادی، در چنین مواقعی همة مفسران و نخبگان و فرهیختگان رسانه‌ای در حوزة دلار، برای معلق زدن و در واقع جهت بازی با واژه‌ها به رسانه‌های تصویری روی می‌آورند تا همة شوت‌وپرت‌ها را به «راه راست» یعنی در مسیر مطلوب پنتاگون هدایت کنند. ولی از روز شنبه، 10 آوریل روضه و زوزه و سوگواری و مرثیه و نوحه جهان را فرا گرفته و کار بجائی رسیده که در برزیل نیز 3 روز عزای عمومی اعلام شده! یادآور شویم، طی هفتة‌ جاری بارندگی شدید در «ریو»‌ دو بار به رانش زمین و تخریب مناطق مسکونی انجامید و علاوه بر بی‌خانمانی تعداد قابل توجهی از اهالی این شهر، ده‌ها تن نیز ناپدید شده‌اند. اما پرزیدنت ظاهراً سوسیالیست برزیل حتی به خود زحمت ندادند‌ برای حفظ ظاهر هم که شده جهت دلجوئی از مصیبت‌زدگان در محل حضور یابند! ولی همین رئیس دولت سوسیالیست‌نما، از مرگ رئیس جمهور لهستان آنچنان متأثر شده‌اند، که هم‌صدا با رسانه‌های غرب مرده‌پرستی را آغاز کرده‌اند.

خلاصه رسانه‌های غرب چندین جسد تروتازه به چنگ آورده‌اند و به این زودی‌ها دست از این خوراک چرب و نرم و لذیذ نخواهند شست. پس پروپاگاند مرده‌پرستی را رها کنیم و بپردازیم به پروپاگاند مزورانة یانکی‌ها برای تحکیم مواضع پوشالی و ضدامپریالیستی حکومت گورکن‌ها،‌ یا بهتر بگوئیم دشمن نمایاندن نوکران در جمکران جهت تداوم «سیاست انسداد».

با هدف تداوم تحمیل انزوای سیاسی بر حکومت جمکران، هیلاری کلینتون و باراک حسین اوباما روز گذشته با تهدید نوکران در جمکران یک تکه استخوان دندان‌گیر برای حکومت اسلامی پرتاب کردند تا هم از گرسنگی تلف نشود و هم کمی برای ارباب پارس کند. اینچنین بود که رهبر و سرداران حکومت روضه‌خوان‌ها ضمن «شیرین زبانی» و «دم‌جنبانی» برای ارباب نمایش مهوع و تکراری «نبرد با آمریکا» را به روی صحنه آوردند و رسانه‌های غرب نیز دست‌افشان و پایکوبان «واکنش‌ تند» علی خامنه‌ای‌ به تهدیدات آمریکا را در بوق گذاشتند تا چندین دروغ شاخ‌دار را به همة شوت‌و‌پرت‌های جهان بباورانند.

نخست ‌اینکه، حاکمیت ایالات متحد با تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای سخت مخالف است و ارواح شکمش با تمام قوا برای ممانعت از دستیابی اینان به سلاح هسته‌ای می‌کوشد. دیگر اینکه، حکومت جمکران دشمن سرسخت آمریکاست. بی‌دلیل نیست که همزمان با اجرای این سناریوی مهوع، بازگشائی روزی‌نامة «شرق»، رسانة پیشخدمت‌های رمزی‌کلارک، یا بهتر بگوئیم شیپور مک‌کارتیست‌های مسلمان را نیز شاهدیم. در خارج از مرزها، بخش تکمیلی همین سناریو مدت‌هاست به روی صحنه آمده و مصاحبه‌های پیاپی رضا پهلوی شاهدی است براین مدعا. خلاصه کنیم فعالیت مک‌کارتیست‌ها در داخل و خارج از ایران شدت گرفته. حال آنکه در کمال تعجب واتیکان، یکی از پایه‌های مهم مک‌کارتیسم در حال فروپاشی است.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم سناتور «جوزف مک‌کارتی» که به بهانة مبارزه با کمونیسم در ایالات متحد بساط سانسور، ارعاب و «تفتیش عقاید» به راه انداخته بود با واتیکان پیوند مستقیم داشت. جوزف مک‌کارتی از کاتولیک‌های دوآتشه و متخصص «تخریب» و لجن‌پراکنی بود. اطلاعات دقیق مربوط به خانوادة جوزف مک‌کارتی در مطلب امروز از سایت «سپارتاکیست‌ها» و «ویکی‌پدیا» استخراج شده. جوزف مک‌کارتی (1957 ـ 1908) در مزرعه‌ای واقع در ایالت ویسکانسین متولد می‌شود. پدر و مادر وی از کاتولیک‌های متعهد و مکتبی پیرو واتیکان بودند که 9 فرزند به جهان بشریت تقدیم داشتند و «جوزف» پنجمین فرزندشان به شمار می‌رود. او در 14 سالگی ابتدا در یک مزرعه و سپس در یک فروشگاه تره‌بار کار کرده و در سال 1928 به دبیرستان بازمی‌گردد و سرانجام وارد دانشگاه می‌شود. «جوزف» پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به عنوان وکیل دعاوی مشغول کار شده و کمبود درآمد خود را نیز از راه «پوکر» جبران می‌کند! پس از جنگ دوم جهانی به دلائلی که هم سپارتاکیست‌ها و هم اهالی ویکیپدیا از اشاره به‌ آن‌ها خودداری کرده‌اند، جوزف مک‌کارتی به یکی از شخصیت‌های مهم ایالات متحد تبدیل می‌شود که همه از او هراس داشتند!

دلیل هم اینکه، حضرت جوزف برای تخریب از همان شیوة قرون وسطائی کلیسای کاتولیک جهت «تفتیش‌عقاید» و برچسب‌زدن پیروی می‌کرد. پس نیازی به توضیح نیست که بگوئیم خانوادة کندی ـ پدر و پسران ـ از حامیان وی بودند! با در نظر گرفتن ارتباط نزدیک کندی‌ها با محافل فاشیست و مافیا، پیوند بین مک‌کارتی و واتیکان آشکارتر می‌شود. به همین دلیل است که همزمان با رسوائی کلیسای کاتولیک، مصاحبه‌های آنچنانی شاهزاده رضا پهلوی با «شپیگل» و دیگران را نیز شاهدیم. برای جبران تزلزل واتیکان بعضی‌ها از جمله اربابان ملاممد خاتمی در آلمان رویای «بازتولید» دوران مصدق و کودتای 28 مرداد در سر می‌پرورانند. و این است دلیل برگزاری «نشست‌های» رنگ و وارنگ در کشور اشغالشدة آلمان ـ این کشور همچون ژاپن تحت نظارت مستقیم ارتش آمریکا اداره می‌شود. البته پیش از شکست در جنگ دوم جهانی، آلمان به عنوان صورتک انگلستان در کشور کودتازدة ایران انجام وظیفه می‌کرد. پیشتر در همین وبلاگ به حضور مستشاران نظامی آلمان در کشورمان اشاره کرده‌ایم، پس تکرار مکرارت نمی‌کنیم، فقط یادآور شویم بحران دست‌ساز هسته‌ای جمکران «بازتولید» بحران حضور مستشاران نظامی آلمان در ایران است.

آن زمان انگلستان در ایران کودتا کرد و یک حکومت دست‌نشاندة نظامی را به عنوان «حکومت مستقل» معرفی نموده، خود نیز در جایگاه «مخالف» حضور فاشیست‌ها در ایران قرارگرفت! امروز نیز شاهدیم که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک و شرکای‌شان در غرب با حکومت «مستقل» اسلامی همین معرکة مهوع را دوباره به راه انداخته‌اند. اینان برای تهدید روسیه، ضمن فروش تجهیزات ممنوعة نظامی به نوکران‌شان در جمکران، زبان به تهدید ملت ایران گشوده‌اند چرا که می‌پندارند سناریوی «پل پیروزی» می‌تواند تکرار شود،‌ حال آنکه سخت کور خوانده‌اند. امروز همه می‌دانند حکومت بینوای جمکران همان حکومت میرپنج است که با ریش و نعلین و چادرسیاه و سرداران جان‌نثار عموسام ادعای استقلال دارد. حکومتی که صادق هدایت در پرسوناژ حقیر و زورگو و زورپرست «حاجی‌آقا»‌ استادانه به تصویر کشیده. «حاجی‌آقا» آینة تمام نمای حکومت‌ها و به ویژه قهرمانان «نه شرقی، نه غربی» ایران است که همچون مصدق و خمینی در راه تأمین منافع استعمار از استقلال و آزادی تام برخوردار بوده‌اند. ولی دیگر با این شعارهای پوچ نمی‌توان ملت ایران را فریفت. حکومت اسلامی تداوم کودتای آیرون‌ساید و کودتای 28 مرداد است که به «همت» یکجانبه‌گرائی محمد مصدق سازمان یافت و دیدیم که استقرار حکومت اسلامی چگونه سرودهای شاه‌پرستانه را به سرودهای شیخ‌پرستانه تبدیل کرد.

به عنوان نمونه سرود ذیل که در سال‌های «هیچ» خوانده شد:

شاه آمد، ماه آمد،
همچو مهر روشن و مه تابان
نور دیدگان ما ز راه آمد
تا جهان باشد، جاودان باشد با فرح شهنشهی ترا
آبروی ما، ‌ آرزوی‌ ما بسته بر وجود تو شها
شاهنشاها! زی جاویدان، بهر ایران

این شعر پس از استقرار حکومت خردجال جای خود را به، «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی رو نگهدار[...]» سپرد و با توجه به مصاحبه‌های اخیر رضا پهلوی در «بی‌بی‌سی» و به ویژه با مطبوعات ‌آلمان سرود آینده چنین خواهد بود:

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی شاهنشاهو نگهدار!

بله سرود مذکور، تصویر همان «گمشده‌» است که «از اون روزا» تا امروز در حسرت دیدارشان آه می‌کشیدیم! و مصاحبة‌ رضا پهلوی با اختر قاسمی روی ماه ایشان را به ما نمایاند. خودشه! تصویر حاکمیت ایران پس از کودتای 28 مرداد، حکومت سانسور، سرکوب،‌ تفتیش عقاید و ‌لجن‌پراکنی به شیوة جوزف مک‌کارتی. یادآور شویم حضرت مک‌کارتی که از مخالفان سرسخت همجنس‌گرائی بوده و رسماً خواهان مجازات همجنس‌گرایان می‌شدند، در سال 1953 به حضور در «بزم‌های» ویژة همجنسگرایان متهم شدند ـ مراد از «بزم» میهمانی نیست، مجالسی است که همجنسگرایان «غیر متعارف»، یعنی مبتلایان به انحراف‌ اخلاقی ترتیب می‌دهند. در سال 1952 مک‌کارتی به سفارش ادگار هوور، «روی کهن» را به عنوان مشاور ارشد کمیتة عملیات دولت در سنا منصوب می‌کند. «کهن» همان کسی است که برای اعدام روزنبرگ‌ها ـ جولیوس و اتل ـ به جرم واهی جاسوسی هسته‌ای برای شوروی تلاش فراوان به خرج‌ داد و به همین دلیل مورد تحسین ادگار هوور، پایه‌گذار «اف. بی. آی.» قرار گرفت.

باری به محض اینکه «کهن» در جایگاه مشاور ارشد می‌نشیند، بهترین دوست خود، «دیوید شاین» را به عنوان مشاور خویش برمی‌گزیند. جالب اینکه هر سه، یعنی مک‌کارتی، کهن و شاین از سوی کارمندان دفتر مک‌کارتی متهم به داشتن روابط جنسی با یکدیگر شده‌اند. سرانجام در تاریخ 25 اکتبر 1952، «هانک گرینس‌پن» در رسانة «لاس‌وگاس سان» می‌نویسد، همجنسگرایان «میل‌ واکی» که پاتوق‌شان میهمانخانه‌ای است به نام «اسب سفید» می‌گویند، سناتور مک‌کارتی روابط همجنسگرایانه فراوان داشته. وکلای مک‌کارتی او را از شکایت علیه «گرینسپن» منصرف کرده می‌گویند در صورت اقامة دعوی‌ در دادگاه از او در بارة گرایش و ارتباطات جنسی‌اش «پرسش» خواهند کرد! برای پایان دادن به این شایعات است که مک‌کارتی ناچار می‌شود با منشی‌‌اش «جنی کر» ازدواج کند. سپس زوج خوشبخت و زورکی برای تکمیل تصویر خانواده، از بنیادی در نیویورک یک کودک یکماهه را به فرزندی می‌پذیرند.

در ماه اکتبر سال 1953 مک کارتی پس از ممیزی کتاب‌ها و تصفیة هنرمندان و نویسندگان به تحقیق در مورد «کمونیست‌ها» در ارتش آمریکا می‌پردازد و تحقیقات وی «رابرت ستیونس»، یکی از مقامات بلندپایة ارتش را در «مظان» اتهام قرار می‌دهد. اینجا بود که ژنرال آیزنهاور شخصاً خواهان پایان دادن به فعالیت‌های مک‌کارتی می‌شود و ارتش آمریکا همة‌ اطلاعاتی که از مک‌کارتی داشت در اختیار خبرنگاران مخالف وی قرار می‌دهد. مجموعة این اطلاعات در نیمة‌ ماه دسامبر 1953 توسط «درو پیرسن» منتشر شد. و اینگونه بود که سناتور دوست‌داشتنی ما در 48 سالگی یعنی در سال 1957 به مرگ ناگهانی دارفانی را وداع گفته و همة فاشیست‌های جهان را به سوگ خود می‌نشانند. اما میراث گرانبهای ایشان که در قالب ساواک و دیگر نهادهای پس از کودتای 28 مرداد نصیب ملت ایران شد، در بهمن‌ماه 1357 با ریش و نعلین و چادرسیاه به زندگی نکبت‌بار خود در قالب حکومت اسلامی تداوم بخشید. اکنون نیز همین مک‌کارتیسم توسط آنگلوساکسون‌ها برای فروش دوباره به ملت ایران در بسته‌بندی جدید عرضه ‌شده، به ویژه از طریق مصاحبه‌های متعدد رضا پهلوی. پس بازگردیم به مصاحبة اخیر ایشان با اختر قاسمی تا تصویر مک‌کارتیسم را در تمامی ابعاد آن به ویژه در ابعاد آخوندپروری و ضدکمونیسم آشکارا مشاهده کنیم.

رضا پهلوی چه می‌گوید؟ می‌گوید، مسئول رفتار پدرم نیستم، و این را درست می‌گوید. ولی خارج از این هر چه گفته نادرست، غیرمنطقی و ایران‌ستیز بوده. او ضمن نفی دخالت استعمار غرب در ایران می‌گوید، توحش خمینی و سرکوب استعماری خواست «مردم» ایران بود، امروز چپ‌گرایان هم به نظام پادشاهی ایمان آورده‌اند، و به همین دلیل بجای رفتن به کره و کوبا اکثراً در کشورهای سلطنتی اقامت دارند و ما باید یک رفراندوم «جمهوری اسلامی، آری یا نه» برگزار کنیم و... و برای ما عجیب است که رضا پهلوی می‌خواهد همان رفراندوم خردجال را یک‌بار دیگر تکرار کند! حضرت والا مگر نمی‌گوئید دمکراسی؟ چرا از رفراندوم «آری به دمکراسی» می‌گریزید؟ مردم ایران یک‌بار دیگر باید در برابر دوربین‌ رسانه‌های غرب تجمع کنند که به جمهوری اسلامی «نه»‌ بگویند؟ مرحلة دوم این رفراندوم چیست؟

یکسال یا یکسال‌ونیم «آزادی» برای تدوین قانون اساسی که به «ارادة ‌الهی» ‌و اگر اشکالی پیش نیامد، شاید در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر قرار گیرد؟ اگر قانون کذا خارج از این چارچوب تنظیم شد چه باید کرد؟ باید پیشنهاد ابلهانة‌ فوکویاما را بپذیریم که ادعا می‌کند، «اکثریت ایرانیان مسلمان‌ و شیعی‌مسلک‌اند، پس قانون اساسی‌شان الزاماً می‌باید مبتنی بر توهمات و باورهای اکثریت باشد؟» و به این ترتیب مجلس مؤسسان، ‌ نظارت فقهای جامع‌الشرایط بر قوانین و دخالت دین در سیاست را باز هم به ما حقنه کند؟ این «فرصت یکساله» خرید زمان برای فرسایش نیروهای دمکراتیک نیست؟! چرا! از نظر ما تکرار رفراندوم شیخ مهدی بازرگان اینبار برای دریافت پاسخ منفی هدف مشخصی را دنبال می‌کند که عبارتست از تداوم نظارت شیخ بر قوانین. فقط در این چارچوب می‌توان مدافعان دمکراسی را با برچسب «کمونیست»‌ و دین‌ستیز به بند کشید، و فتوی قتل‌شان را از «فقیه جامع‌الشرایط» دریافت داشت.

واقعاً عجیب است کسی که خود را مدافع دمکراسی و حقوق‌بشر معرفی می‌کند، همچنان از مواضع «ملوکانه» به «کمونیست‌ها» بنگرد،‌ در هر فرصتی از کرة شمالی و به ویژه از کوبا انتقاد کند، و توحش حاکم بر عربستان، کویت و امارات را نادیده انگارد! بالاخره هر چه باشد در کوبا جامعه «زنانه ـ مردانه» نداریم و دولت برای مردان بالغ مجوز قانونی تجاوز به دختربچه‌های 12 ساله صادر نمی‌کند، همچنین «کودک باره‌گی» از نظر حقوقی جنایت به شمار می‌آید، دلیل هم اینکه در کوبا «آقایان معممین» محبوب شما و کشیش‌های «نازنازی» از حق نظارت بر قوانین برخوردار نیستند! از این گذشته، دولت کوبا هرگز به امثال «چپ‌نمایان» مورد اشارة شما اجازة اقامت در خاک خود را نخواهد داد، چرا که می‌داند چپ‌نمایان مرزپرگهر نه تنها با فرهنگ چپ بیگانه‌اند که در عمل همگی سر در آخور عموسام دارند.

خلاصة‌ مطلب تصویر مصاحبة رضا پهلوی با اختر قاسمی تصویر تبلیغات پس از کودتای 28 مرداد است که می‌گفت، کمونیست‌ها باید بفهمند که «این نظام» پادشاهی «برحق» و «مردمی» است. رضا پهلوی هم می‌گوید،‌ خوشبختانه کمونیست‌ها هم فهمیدند نظام پادشاهی خیلی خوبه، همه رفتند سوئد و نروژ و ... و مراتب رضایت خاطر ملوکانة ما حاصل شد. پس در نظام آینده جائی برای «کمونیست‌های مخالف ما» نخواهد بود. بله، این تصویر خیلی ملوس، ملوکانه و همایونی و خدایگانی است، ولی هنوز آریامهری و «تک‌حزبی» نشده تا اوباش ساواک و پیشخدمت‌های رمزی‌کلارک از آن به عنوان دیکتاتوری یاد کنند و ... و سفارت‌خانه‌های بیگانه برای استقرار یک حکومت «مردمی» لشکرکشی‌های خیابانی را از سر گیرند. در هر حال، اگر رضا پهلوی ادعا می‌کند که خواهان دمکراسی است دلیلی برای کمونیست‌ستیزی به شیوة مک‌کارتی ندارد.

اولاً جنگ سرد به پایان رسیده، ثانیاً در یک دمکراسی همة گروه‌ها از جمله کمونیست‌ها می‌باید از آزادی بیان و حق فعالیت ‌سیاسی برخوردار باشند؛ مگر اینکه دمکراسی «ملوکانه» ویژگی‌های ضددمکراتیک داشته باشد. این است اشکال «دمکراسی» برای فاشیست‌ها! به همین دلیل است که ملاممد خاتمی هم‌صدا با مک‌کارتیست‌های واتیکان در کمال بلاهت «دمکراسی» را دین‌ستیز می‌خواند و مدافعان دمکراسی را «بی‌دین» معرفی می‌کند، تا فقیه جامع‌الشرایط و به قول رضاپهلوی «آقایان معممین» بتوانند ایرانیان مدافع دمکراسی را نیز «مرتد» به شمار آورند، در اینصورت مشکل همه‌شان یک‌جا حل خواهد شد. فقط اشکال اینجاست که منبع الهام مک‌کارتیسم، یعنی «واتیکان» حسابی به لرزه در آمده و رسوائی از کاردینال جوزف راتزینگر گذشته، گریبانگیر آن پاپ لهستانی هم شده. خلاصه بگوئیم این «جوزف» نیز همچون جوزف مک‌کارتی به آخر خط رسیده!


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت