جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۹


تاج خورشید!
...

دلقکان
قهرمانان را تقلید می‌کنند
و فسیل‌ها جان می‌گیرند

زبان منطقی چیست؟ مهم‌ترین ویژگی زبان منطقی این است که از «آینه» گریزان است چرا که روی به آینده دارد. به عبارت دیگر، زبان منطقی زبان انسانی است که در زمان و مکان مشخص و از جایگاه مشخص اجتماعی، ‌ می‌اندیشد، استدلال می‌کند و از همه مهم‌تر پرسش‌هائی مطرح می‌کند. روشن است که چنین زبانی از «ابهام»، «تهدید»، «دروغ»، «تخریب» و به ویژه از «تکرار» و «بازگشت به گذشته» به دور خواهد ماند. زبان منطقی با «ترس» و «توهم» بیگانه است، پس نه تنها با زبان دین و مقدسات در تضاد قرار می‌گیرد که هیچگاه به «دروغ» و «فریب» متوسل نخواهد شد. زبان منطقی، زبان «ارتباط انسانی» است.

در این وبلاگ بارها به ابعاد مختلف زبان دمکراتیک یا زبان منطقی و تضاد آن با زبان «مقدس» اشاره کرده‌ایم، وبلاگ امروز را به بررسی چند نمونه از زبان منطق‌ستیز و مقدس اختصاص می‌دهیم. به عنوان نمونه و برای اثبات توطئة «رهبرسازی»‌ در 23 خرداد 1388 این پرسش ساده را مطرح می‌کنیم که، اگر قانون‌شکنی، سلب امنیت و تخریب اموال عمومی «جرم» است، به چه دلیل میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و شرکاء هنوز تحت پیگرد قانونی قرار نگرفته‌اند؟ پاسخ این است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن می‌کوشند مزدوران وفادار خود را در جایگاه رهبری یک اوپوزیسیون دست‌ساز قرار دهند، و «ایرانیان» را در افکار عمومی غرب مدافع این شبه‌اوپوزیسیون معرفی کنند. روشن‌تر بگوئیم برنامه همان است که با روح‌الله خمینی به راه انداخته بودند، با این تفاوت که خوشبختانه حکومت پیروان رفیق‌ استالین دیگر به پایان رسیده و دکان ایدئولوژی‌‌بازی تعطیل شده، و شاهدیم که دکان بحران هسته‌ای در جمکران و شهرک‌سازی در اسرائیل نیز در حال ورشکستگی است. مسلماً فعال شدن آن آتشفشان با این ورشکستگی بی‌ارتباط نبوده.

همزمان با فعالیت فرضی آن آتشفشان در ایسلند، فعالیت چندین و چند «آن‌اش‌فشان» هم در شبکة‌ مجازی شدت گرفته. پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم برخلاف آتشفشان که به صورت طبیعی از دل زمین به آسمان برمی‌خیزد، «آن‌اش‌فشان»، با هدف «تخریب» از ماتحت جانوران وحشی فوران می‌کند. از آنجمله است «آن‌اش‌فشان» بواسیر مقدس هنری کیسینجر که در قوالب سخنرانی مقام‌معظم، چهارمین نامة‌ سرگشادة نوری‌زاد، دفاعیة پاسدار شریعتمداری، «مطالب» متعفن پاسدار اکبر، و یا «مصاحبة» مهدی ‌فتاپور با مستر عنایت‌ فانی متبلور شده و در آن‌ها رایحة تعفن «بازگشت به گذشته» مشام را می‌آزارد.

«آن‌اش‌فشان» بواسیر کیسینجر باعث شده، پاسدار شریعتمداری در کیهان به بازنشخوار استفراغات «نوآمی کلاین» در «اخبار روز» بپردازد؛ و خلاصه به پاسداراکبر ارتقاء درجه اعطا کند. سایت «اخبار روز» با انتشار مطالبی از سایت «نوآمی کلاین»، یک نویسندة کانادائی، علوفة مناسب جهت نشخوار شریعتمداری فراهم آورده. «نوآمی کلاین»، بدون اشاره به نقش هنری کیسینجر در کودتای شیلی به انتقاد از «فریدمن» پرداخته او را «مشاور» پینوشه، ریگان، ‌ نخست‌وزیران انگلستان، ‌ فرمانروایان روسیه و رهبران چین و ... معرفی می‌کند، تا بتواند نهایت امر ضمن کسب اعتبار برای همین «فریدمن»، هم‌محفلی دیگر خود یعنی «هنری کیسینجر» را خارج از این میدان قرار دهد.

در عمق یک جنون
این جانیان کوچک بازاری
سرمست از شراب طلای ناب
عفریت ننگ را
همخوان و هم‌طریقت و همگام گشته‌اند

اظهارات قبیله‌ای «کلاین» به مخاطب چنین القاء می‌کند که جهان با قحطی نظریه‌پرداز سرکوب و چپاول روبروست و همة رهبران جهان نیازمند رهنمودهای «فریدمن» هستند! حال آنکه سرکوب اجتماعی، یعنی افزایش بودجة نظامی و همزمان، کاهش بودجة مسکن، بهداشت، ‌ آموزش و... محتاج «نظریه‌پرداز» نیست! از سوی دیگر، نظریه‌پردازان اقتصادی تا آنجا که ما می‌دانیم فراوان‌اند و نهایتاً رهبران آندسته از کشورهای جهان سوم که در حوزة دلار و یورو گرفتار آمده‌اند، به ویژه اعضای اتحاد جماهیر نوکری برنامة اقتصادی مستقل ندارند. اینان همچنانکه در حکومت اسلامی نیز شاهدیم مستقیماً از سیاست‌های مالی ایالات متحد پیروی می‌کنند. در واقع، «کلاین» به بهانة انتقاد از فریدمن، یاوه‌سرائی می‌کند. به گفتة کلاین، «فریدمن» با اشاره به چندین رهبر جهان آنان را «مرید» خود خوانده! گویا در قاموس «کلاین» صرف ادعای «فریدمن» صدق گفته‌های‌اش را به اثبات خواهد رساند! خلاصه از مطالب «کلاین» چنین برمی‌آید که در گفته‌های فریدمن تردید روا نیست و هر چه حضرت فرموده‌اند، همچون آیات الهی می‌باید بر همه «واضح و مبرهن»‌ باشد:

«فریدمن از نظریه‌پردازان کاتو [...] از مشاوران پینوشه دیکتاتور شیلی و همچنین رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بود [...] فریدمن در میان مریدان خود از چندین رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیران انگلیس و فرمانروایان روسیه و وزرای دارایی لهستان و دیکتاتورهای جهان سوم و دبیرهای حزب کمونیست چین و روسای صندوق بین‌المللی پول و سه نفر از آخرین روسای فدرال رزرو آمریکا نام برده [...]»


به نظر می‌رسد حضرت فریدمن شدیداً گرفتار عقدة خودبزرگ‌بینی شده باشند، ‌ چرا که برنامة اقتصادی رئیس جمهور ایالات متحد پیرو برنامة پنتاگون است! شاید فریدمن از این نکتة پیش‌پاافتاده بی‌خبر بوده و «کلاین» هم مخاطب را ابله پنداشته، بگذریم! مهم نیست «فریدمن» در واقع که بوده، آنچه اهمیت دارد این است که مؤسسات و بنیادها و سازمان‌های مدافع حقوق ‌بشر و آزادی در غرب در هم‌سوئی کامل با دولت‌های متبوع‌شان از استقرار و تداوم فاشیسم در ایران حمایت می‌کنند و پیشگام این برنامة خداپسندانه نیز همان محفل نوبل است. در هر حال، اگر نگاهی به سایت‌های فارسی زبان بیاندازیم خواهیم دید که همه در لجن‌پراکنی و پشتیبانی از فاشیسم به اجماع رسیده، به معلق زدن برای ارباب مشغول‌اند. اینگونه است که مزخرفات نوری‌زاد همزمان در «رادیوفردا»، «بی‌بی‌سی»، گویانیوز، و... منعکس می‌شود و پاسداراکبر مفلوک برای تخریب «لنین» به بازنشخوار مطالب «ادارة‌ نشریات زبان‌های خارجی پکن» می‌پردازد! پیشتر هم «استاد» مطهری برای لگدپرانی به مارکسیسم ذکر «لیبرالیسم» گرفته بود. البته همین مدافع داغ و پرحرارت لیبرالیسم، از تحصیل دخترش در دانشگاه جلوگیری کرد، و او را به قبیلة لاریجانی فروخت. به این ترتیب مشخص شد «لیبرالیسم» آخوند مطهری همچون سکولاریسم حاج فرج دباغ از چارچوب فلسفی خود خارج شده، پای به مکتب «صحرای حجاز» گذاشته.

فسيل‌ها، فسيل‌ها،‌ فسيل‌ها،
لال شوید
نخل‌ها ایستاده‌اند
تاریخ به عقب برنمی‌گردد

شاید بهتر باشد حاج عباس میلانی به کنیز فرهیختة‌ حرمسرای‌اش بگوید که لنین به عنوان «متفکر» و «نظریه‌پرداز»، از استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» طرفداری می‌کرد، و هرگز طرفدار دمکراسی نبوده! فکر می‌کنم این مختصر همة گوساله‌های ننه‌حسن را از مخالفت ایدئولوژیک لنین با دمکراسی «آگاه» خواهد کرد. در هر حال، پاسداراکبر و دیگر خانه شاگردهای محفل مک‌کارتی از نظر سواد و درک در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند لنین را «نقد» کنند. کسی که مدعی ارتباط دوسویة دین با جامعه شده، از این شکرخوری‌ها نکند بهتر است. پیشتر هم گفتیم، باز هم می‌گوئیم به ضرب دلار و جایزه، چارپا را نمی‌توان روشنفکر جا زد. پاسدار اکبر و دیگر چارپایان محفل مک‌کارتی، همچنین کارفرمایان دین‌پرست سایت «زمانه» باید روزی از این روزها این واقعیت تلخ را بپذیرند که ریشة «دین»،‌ در ترس و نگرانی بشر از «آینده» نهفته، و از اینروست که «بشر هراسان» با نفی زمان و مکان و خصوصاً انسانیت خود، آینده را در «بازگشت به گذشته» می‌جوید، حال آنکه «مارکسیسم»، به دلیل انسان‌محوری همواره روی به آینده دارد.

در همین چارچوب است که مارکس، در پس پردة رخدادهای «تاریخ» فقط انگیزة انسانی می‌بیند، نه ارادة الهی! و در این چارچوب است که مارکس «انسان» را «فرزند انسان» تعریف می‌کند، نه آفریدة الله! مارکس انسان را اسیر ترس و توهم نمی‌داند. در فلسفة‌ مارکس، سرنوشت انسان را ارادة الهی رقم نمی‌زند. رنج‌ها و مصائب انسان ریشه در «زمین» دارد و برای بهبودشان نمی‌توان راه حل الهی ارائه داد. عبادت و روضه و زوزه مشکلات مادی و واقعی جامعه را حل نخواهد کرد؛ جامعه را در رخوت و کرختی فرو می‌برد. مارکس و انگلس در نقد فلسفة ‌هگل می‌گویند:

«انکار دین، به عنوان خوشبختی موهوم توده، به معنای جستجوی خوشبختی واقعی‌ اوست. خواست زدودن توهم از بودن توده‌هاست [...] دین، فریاد مخلوق ستمدیده و روح جهان سنگ‌دل و شرایط اجتماعی‌ بیروح است. دین افیون توده‌ است.»

و به گواهی تاریخ دیدیم که دین همچون افیون منطق‌ستیز است. حال پس از گذشت سه دهه از ظهور حکومت توحش و توهم دین در ایران، سایت «دویچه‌وله»، مورخ 22 آوریل 2010، چنین تأکید می‌کند:

«جنبش سبز تجلی ارزش‌ها و خواسته‌های مردم ایران است»


باید از اهالی بلاد زیگفرید بخواهیم به ما ملت بگویند، کدام «خواست» ما در توهم دین و «اسلام رحمانی» موسوی جلاد خلاصه می‌شود؟ این خواست شماست که در جنبش سبز «خلاصه» شده. خواست ما، یعنی تدوین قانون اساسی انسان‌محور و گذار به دمکراسی پارلمانی، تأمین آزادی‌های اجتماعی و رهائی از نظارت احکام توحش در «اسلام رحمانی» خلاصه نمی‌شود. شاید بهتر باشد بگوئیم، ‌ همة خواسته‌های توطئه‌گران نشست گوادالوپ و شرکای‌شان در جنبش کذا بازتاب یافته: رستاخیز الاغ مردة‌لازار و تحمیل نئوطالبان بر ملت‌های منطقه. بی‌دلیل نیست که دارودستة فرخ نگهدار در هم‌سوئی با محفل کودتای 22 بهمن ـ فدائیان اسلام و چپ‌نمایان ـ سنگ این جنبش منفور را به سینه می‌زند. برای دریافت بهتر از مزدوری چپ‌نمایان نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة «مستر» عنایت فانی با «رفیق» مهدی فتاپور.

مستر فانی از دکان «بی‌بی‌سی» به اتفاق آقای فتاپور، از اعضای گروه فدائیان برای‌مان یک دوصدائی «صحرای کربلا» به اجرا گذارده‌اند تا «جنبش سبز» را به هر ترتیب به ما ملت بفروشند.

شعله‌هائی که
‌کلبه‌ها را بلعیدند
سرخ بودند
و خاکستر برجا ماندند

«مستر» فانی طبق معمول در مقدمة مصاحبه شنونده را به رگبار دروغ می‌بندند و ادعا می‌کنند، تشکل فدائیان‌خلق «مارکسیست» بوده و تحت تأثیر پارتیزان‌های بعضی کشورهای آمریکای لاتین با هدف‌ مبارزة مسلحانه با حکومت وقت ایجاد شده! لازم است در کمال نزاکت صحبت آقای فانی را همینجا قطع کنیم و بگوئیم بر خلاف تأئیدات جنابعالی حمایت این تشکل به اصطلاح مارکسیست از ارتجاع مذهب خلاف این امر را ثابت می‌کند. فدائیان اکثریت همچون حزب توده چپ‌نما و عوام‌گرا هستند. این تشکل اگر مارکسیست می‌بود، هرگز با خدامحوران حوزه و بازار و دیگر اوباش باورمدار جیره‌خوار غرب هم‌صدا نمی‌شد.

خون‌هائی که پرشیدند و پاشیدند
روی تقویم تمام سال
سرخ‌استند هنوز

جالب اینجاست که «رفیق» فتاپور نیز به نوبة خود در هم‌سوئی کامل با پروپاگاند «بی‌بی‌سی» یک رگبار دروغ تحویل شنونده می‌دهند و فاشیست‌های نفوذی سازمان سیا را «مارکسیست» می‌خوانند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. چرا که هدف اصلی این مصاحبه «تخریب» مارکسیسم، به عنوان یک نگرش «انسان‌محور» و مادی است. در نتیجه، همة چپ‌نمایان در هم‌سوئی‌کامل با «فاشیست ـ مسلمان‌های» پیرو خط امام به نشخوار و بازنشخوار تولیدات حلقة فرانکفورت پرداخته‌اند. آنچنانکه از این مصاحبه برمی‌آید، گویا مشکل عمدة جوانان ایران در دورة پهلوی دوم فعالیت سیاسی برای سرنگونی شاه بوده! اینان، هیچ کمبود دیگری نداشتند فقط می‌خواستند شاه برود! در اینجا بد نیست نگاهی به افلاس ایدئولوژیک چپ‌نمایان ایران بیاندازیم.

فعالیت سیاسی اینان در اروپای غربی و ایالات متحد در هتاکی به شاه ایران خلاصه می‌شد. بعد هم دیدیم که گل‌های سرسبد این کنفدراسیون جز مشتی لات و اوباش نظیر قطب‌زاده هیچ نبودند. حال ببینیم فتاپور و فانی در این مصاحبه چه‌ می‌گویند؟ اینان می‌فرمایند، چپ ایران «مستقل» بوده، بنیانگذاران باهوش و نخبة آن می‌خواستند کشته شوند تا راه برای بقیه باز شود و ... و بالاخره در دوران شاه زندانیان سیاسی تفریح می‌کرده‌اند! خلاصه کنیم، مصاحبة مذکور ویراست نوینی است از بیانیة انسان‌ستیز انجمن اسلامی دانشگاه هنر در حمایت از اوباشی نظیر نوری‌زاد: تشویق مرگ‌پرستی و به ارزش گذاردن زندان.

رنگ برگ پائیز
رنگ دلتنگ غروب
سرخ،
سرخ‌

بله، یکی بود یکی نبود، جوانان پیشروئی بودند که می‌خواستند خود را فدا کنند تا جامعه به پیروی از آنان قیام کند. این جوانان چنین «تصور» می‌کردند که اگر جان در طبق اخلاص بگذارند، کسب اعتماد می‌کنند. «جونم براتون بگه» در سال 1347 که فتاپور وارد دانشگاه شد، شاه همة سازمان‌های سیاسی را شخصاً سرکوب کرده بود! از آن جمله است جبهة‌ ملی و نیروهای مذهبی! بله «نیروهای مذهبی!» هم به زعم فتاپور سرکوب شده بودند، چرا؟ چون کارخانة رجاله پروری در راستای سیاست تبدیل زباله به رهبر، «خمینی» را برگزیده بود و طبیعی است که جوانان پیشرو از توحش و توهمات باورمداران و اوباش روشن‌ضمیر حمایت به عمل آورند. چرا که داس‌الله برخلاف جنبش‌های چپ آمریکای لاتین ارواح شکمش «مستقل» بوده! بی‌دلیل نیست که پس از ظهور خردجال همة چپ‌نمایان در کشورهای حوزة دلار لنگر انداخته‌ و به این ترتیب استقلال‌شان را از مارکسیسم به اثبات رساندند. در هر حال، به نظر می‌رسد فعالیت انجمن‌های اسلامی در دانشگاه از چشمان تیزبین «برادر» فتاپور پنهان مانده! چون نگاه ایشان، هم «مستقل» از صداقت است و هم بی‌نیاز از شرافت.

«کسانی که سازمان را بنیانگذاری کردند [...] اغلب از نخبگان بودند [...] آنها می‌خواستند خودکشی کنند. تصور و شعار جنبش در آن زمان این بود که شما از زمانی که به جنبش می‌پیوندید تا زمانی که کشته می شوید حداکثر شش ماه طول می‌کشد [...] یعنی تصور این بود که ما می‌رویم، مبارزه می‌کنیم و کشته می‌شویم و...»


بله، ما مبارزه می‌کنیم و کشته می‌شویم و سرانجام در وضع موجود «تغییر» ایجاد می‌شود! البته مسیر «تغییر» هم در این تصویر «رویائی» برای برادران «داس‌الله» هیچ اهمیتی نداشت. اگر هم آنروزها اهمیت داشت امروز ترجیح می‌دهند که حمایت‌شان از دیکتاتوری پرولتاریای سرکوبگر را فعلاً با پروژکتورهای «فانی» بپوشانند. امروز برای «فدائی» مهم این است که «چنج» ایجاد شود، تغییر برای تغییر! دیدیم که خامنه‌ای مفلوک هم در مراسم «روزپرستار» گفت، «خون بر شمشیر پیروز است!» داس‌الله هم دقیقاً در همین مسیر صحرای کربلا «فعالیت سیاسی» می‌کرد. یکی بود یکی نبود، جوانان پیشرو باهوش و نخبه و رومانتیکی بودند که «زندگی» را در مرگ و اسارت می‌دیدند، نه در زندگی:

«ما دنبال مرگ بودیم [...] ما در زندان زندگی می‌کردیم. البته زندان دوران شاه خیلی فرق می‌کرد [...]در آنجا ما امکانات بیشتری داشتیم [...] ما صبح تا شب فوتبال بازی می‌کردیم، برنامه داشتیم. تئاتر بازی می‌کردیم، صبح تا شب استفاده می‌کردیم [...]»

این سخنان با بیانیة اسلام‌گرایان طرفدار نوری‌زاد چه تفاوتی دارد؟ هیچ! هر دو گروه مرگ و اسارت انسان را به ارزش گذاشته‌اند؛ یکی به نام توهم «حسین» و بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلا، دیگری به نام یک «تغییر» که هنوز هم گنگ و مبهم باقی مانده! مرجع تقلید اوباش دانشگاه هنر پرسوناژ «حسین» است،‌ مراجع برادر فتاپور نیز پرسوناژهائی هستند که در پروپاگاند سازمان سیا به عنوان مارکسیست به خلق‌الله حقنه شده‌اند! پیشتر در مورد هر دو مرجع «داس‌الله» یعنی «یوشکا فیشر» و «رژیس‌دبره» توضیح داده‌ایم. اینان هرگز مارکسیست نبوده و نیستند. فتاپور و رفقای‌اش به دلیل «استقلال» از نگرش منطقی، در همین مصاحبه تبلیغات سازمان سیا را بار دیگر به ما تحویل می‌دهند و در واقع برای‌مان قصه می‌گویند.

به ادعای فتاپور، قصة «ماهی سیاه کوچولو» نمود جنبش اینان است حال آنکه ایشان مزخرف می‌گویند. اولاً ماهی سیاه کوچولو قصد شهادت نداشت؛ حرکت او به سوی دریا برای «زندگی» و زنده ‌ماندن بود، به همین دلیل «ترس» به خود راه نداد. حال آنکه داس‌الله به دلیل هراس از زیستن به سوی مرگ می‌شتافت و چون شهامت خودکشی نداشت، خود را به دست دژخیم می‌سپرد. به این ترتیب «ترس» خود را به عنوان «شهامت» به خود و به دیگران می‌فروخت و «ضعف» و زبونی را در پوشش «ارزش والا» پنهان می‌کرد. البته این واکنش به زندگی خودآگاه نیست. سرکوب استعماری جوانان ایران را به طرق مختلف به سوی مرگ می‌راند: اعتیاد، مذهب، عرفان و ابتذال نیز با این قماش مبارزة سیاسی هیچ تفاوتی ندارد. و بی‌دلیل نیست که بوق‌های بلاد زیگفرید می‌گویند، همة خواسته‌های ایرانیان در جنبش‌سبز خلاصه شده. این جنبش مزور و خشونت‌طلب آینة تمام‌نمای «مرگ‌پرستی» استعماری است:

«[...] انگیزه‌هائی که آن جنبش را شکل داده بود، امروز شما در جنبش سبز می‌بینید. تداوم عمومی این چند نسل را می‌بینید. در جنبش سبز، این انگیزه‌ها با قوت وجود دارد با چهل سال تجربة مبارزه در ایران و جهان.»


بله ما هم با این بخش از سخنان فتاپور موافق‌ایم. به درستی که جنبش‌سبز تداوم 40 سال «مرگ‌پرستی»، حقارت، ذلت و فریب انسان در جامعة استعمارزدة ایران است و بی‌دلیل نیست که «رهبر» این جنبش جلادی باشد به نام موسوی.

وقتی که
تاج خورشید را جغدان
[...] ربودند
شب سنگ شده ماند
(لیلا صراحت روشنی)



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت