شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹


هنر در کربلا!
...

گرتوکنی برمه تفو بر روی تو باز آید آن
ور دامن او را کشی، هم برتو تنگ آید قبا

باید پرسید بجز محفل سردار اکبر سازندگی کدام محافل در آخرین فیلم جعفر پناهی سرمایه‌گذاری کلان کرده‌اند که ساواک جمکران در چنین ابعادی به «بازاریابی» برای آن مشغول شده؟ ابعاد تخریبی ایجاد «سنگر حق» برای پناهی و نوری‌زاد تا کجا می‌باید گسترده شود؟ این سنگرسازی برای کدام «فستیوال» به راه افتاده؟ این پرسش‌های «نامربوط» هنگام مطالعة بیانیة موهن و بیشرمانة «انجمن اسلامی دانشجویان دانشکدة سینما و تئاتر دانشگاه هنر» در سایت «بی‌بی‌سی» برایم مطرح شد! امروز راه‌بندان عجیبی بود، پس وقت را غنیمت دانسته و بیانیة عملة ساواک را چندین بار، از راست به چپ، از چپ به راست، از بالا به پائین، از پائین به بالا و به صورت «اریب» مطالعه کردیم تا از ابعاد تخریب آن بی‌بهره نمانیم.

این بیانیه ابتدا باتوسل به گزافه و اغراق پناهی را از مفاخر فرهنگی باشهرت جهانی می‌شمارد، سپس او را از جایگاه هنرمند به جایگاه مخالف دولت ‌رانده در کنار قهرمانان صحرای کربلا قرار می‌دهد. در پایان زندانی شدن‌ پناهی را نشان بزرگی دانسته زندان را به ارزش می‌گذارد. به زبان روشن‌تر، پیام این بیانیه تخریب هنرمند و انسان و به ارزش گذاردن «اسارت» است.

برای دریافت ابعاد ساختارشکنی و «تخریب‌انسان» در پروپاگاند مک‌کارتیست‌ها نگاهی خواهیم داشت به بیانیة انجمن اسلامی دانشجونمایان که در سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 27 فروردین‌ماه 1389 انتشار یافته. در این بیانیة مهوع تمامی شیوه‌های رایج مک‌کارتیسم برای تخریب به کار گرفته شده. پیش از ادامة مطلب یادآورشویم از دورة پهلوی «انجمن‌های اسلامی» در دانشگاه‌ها اهرم‌های سرکوب ساواک بودند و هنوز نیز در همین جایگاه انجام وظیفه می‌کنند، بنابراین برای ما هیچ تعجبی ندارد که بیانیة اینان رایحة خوش تعفن ساواک را در فضا پراکنده کند. خلاصه تمام «هنر» ساواک در این بیانیه تبلور یافته و اهالی «بی‌بی‌سی» هم کوشش خود را به کار برده‌اند تا آنچنان را آنچنان‌تر کنند و باید بگوئیم در این امر مقدس کاملاً موفق بوده‌اند. عنوان مطلب «بی‌بی‌سی» شاهدی است بر این مدعا که حضرات رموز و فنون «تخریب» جهت ایجاد «سنگر حق» را نیک می‌شناسند. به همین دلیل تخریب را از «آقایان هنرمند» آغاز کرده‌ و از زبان نوچه‌های‌شان، هنرمند را «ترسو» می‌خوانند:

«دانشجویان دانشگاه هنر: آقایان هنرمند، از چه می‌ترسید؟»

دلیل «برچسب‌زدن» بر هنرمند چیست؟ دلیل این است که بعضی هنرمندان ـ برخلاف پناهی و آن یکی «هنرمند» یعنی نوری‌زاد که قلم‌زن موسسة کیهان هم بوده ـ به «سنگرحق» جنبش ‌سبز نپیوسته‌اند، پس لازم آمده با توسل به این ابزار «تخریب» شوند. پیش از ادامة‌ مطلب توضیح دهیم جعفرپناهی را خارج از نظام نمی‌دانیم. ایشان سال‌هاست که با بهره‌گیری از امکانات حکومتی فیلم می‌سازند و اگر اینک از این امکانات محروم شده‌ و به زندان افتاد‌ه‌اند، ریشة این تحولات را نه در فیلم فرضی که در دعوای بین محافل می‌باید جستجو کرد. اما به عنوان مدافع بیقید و شرط «آزادی‌بیان»، دستگیری پناهی را به «جرم» فرضی ساختن فیلم محکوم می‌کنیم؛ همچنانکه صدور چنین بیانیة مخربی را به بهانة دفاع از وی!

گروهی که امر مقدس «تخریب» را عهده‌دار شده همان جماعتی است که از سوی مقام معظم، اکبر بهرمانی و به ویژه از سوی محمد خاتمی در همة امور صاحب‌نظر شناخته شده و به فرمودة «رهبر» می‌باید به همة‌ امور نیز دخالت کند و برای استقرار «عدالت» بکوشد. پیشتر به سخنان خاتمی و خامنه‌ای در اینمورد خاص اشاره کرده‌ایم، پس به یادآوری این نکته اکتفا می‌کنیم که مرزشکنی دانشجونمایان و خروج‌شان از جایگاه واقعی اجتماعی جهت دخالت به امور کشور، همچون قانون‌شکنی آیات‌عظام، از مطالبات اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن است و خامنه‌ای و دیگران زمانیکه از دانشجوجماعت صریحاً می‌خواهند به همة‌ امور دخالت کند در واقع خواست استعمار را بر زبان می‌رانند. حال که مشخص شد مطالبات غیرصنفی و به ویژه مطالبات غیرصنفی دانشجویان در راستای کدام سیاست مطرح می‌شود، بازگردیم به توهین انجمن اسلامی به مخالفان خط توحش‌امام. یادآور شویم که ما پدیدة مبهمی به نام جنبش‌سبز را هرگز تأئید نکرده و نخواهیم کرد.

چندانک خواهی جنگ کن، یا گرم کن تهدید را
می‌دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سماء

اگر این جنبش مدافع واقعی دمکراسی است، دلیلی ندارد با سردادن زوزة الله‌اکبر از جنایتکارانی همچون موسوی و کروبی حمایت کند. اگر هم جنبش کذا مخالف دمکراسی است، طرفداران‌اش شهامت به خرج داده، صریحاً موضع خود را مشخص کنند. و بالاخره اگر بعضی‌ها رویای «تغییر» در سر می‌پرورانند، بهتر است مسیر و چارچوب «تغییر» مطلوب‌شان را روشن نمایند. چرا که صرف «تغییر» هرگز نمی‌تواند به بهبود شرایط منجر شود، کودتای 22 بهمن 1357 نیز یک «تغییر» بود. در هر حال، ما از «تغییر برای تغییر» حمایت نمی‌کنیم. حال بازگردیم به مطلب خودمان. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که همة ایرانیان الزاماً در یکی از دو سنگر توحش لنگر بیاندازند. این «حق انتخاب»، حداقل و پایه و اساس «آزادی انسان» در جامعة امروز ایران است و می‌باید به رسمیت شناخته شود. تک، تک ایرانیان آزادند که خارج از دو سنگر توحش موسوی و مهرورزی قرار گیرند و بیانیه‌های ابلهانة ساواک جمکران نیز نمی‌تواند از طریق ارعاب و زدن برچسب «ترسو» و «بی‌دین» و غیره، ایرانی را از این حداقل آزادی محروم کند. بیانیة به اصطلاح دانشجویان که در چند لایة مختلف به تخریب پرداخته با هدف ارعاب هنرمندان و لگدمال کردن همین آزادی اساسی صادر شده.

پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا

این بیانیه شباهت عجیبی به ساختار سخنرانی‌های ابلهانة خمینی در دوران پهلوی دارد. به این ترتیب که ابتدا بدون نام بردن، گروهی را با مشخص کردن جنسیت‌مذکرشان در تقابل با «ارزش‌های فئودال» آبرو، عدالت و حرمت قرار می‌دهد. سپس با بزرگ‌نمائی جایگاه «جعفر پناهی» به عنوان یکی از «مفاخر» فرهنگی ایران ، ادعا می‌کند دولت به او «توهین» کرده و «بدون دلیل» اقدام به بازداشت او نموده. حال آنکه برخلاف جاروجنجال رسانه‌ای، دلائل واقعی بازداشت پناهی، همان جنگ محافل در حکومت اسلامی است و ارتباطی با نقش هنرمند ندارد:

«سال 88، سال بی‌آبروئی‌ها، سال بی‌حرمتی‌ها و سال بی‌عدالتی‌ها، آقایان بی‌آبروئی و بی‌حرمتی را شرمنده کردند و حالا شاهکار دیگری از دولت فخیمه: تبدیل یکی از مفاخر فرهنگی ایران به یک معضل امنیتی. یکی از نام‌های بدون مرز فرهنگ این سرزمین را [...] به اتهامات واهی بازداشت نمودند.»

در اینکه «قانون‌شکنی» و تخریب‌انسان از الزامات «حکومت‌اسلامی» است تردیدی نداریم. به عنوان شاهد سازمان یافتن آشوب‌های استعماری و شکل‌گیری «حکومت خیابانی» جمکران و انقلاب‌های دوم و سوم و چهارم‌اش که هر یک از دیگری مهم‌تر هم بوده، شخصاً از عملکرد حکومت توحش خاطرات خوشی داریم. فقط می‌خواهیم بدانیم در حکومتی که هیچکس از حق «اعتراض قانونی» برخوردار نیست، چگونه است که اراذل و اوباش «انجمن اسلامی» که خود را مخالف دولت هم قلمداد می‌کنند، از چنین آزادی و استقلالی برخوردار شده‌ا‌ند؟ ما در جریان مسائل پشت پردة دستگیری پناهی نیستیم، ولی تحرکات بعضی محافل را در خارج مرزها برای جنجال پیرامون این دستگیری شاهدیم و همین تحرکات به ما می‌گوید، هیاهوی رسانه‌ای غربی‌ها در مورد پناهی بیشتر به آگهی تجارتی برای فروش فیلم آیندة او شباهت دارد!

البته انتشار آگهی‌های تجارتی «حق قانونی» هر سرمایه‌گذار است جهت بازارگرمی برای تولیدات‌اش، ولی دخالت دانشجویان انجمن‌اسلامی در امور «قوة قضائیه» جهت بازاریابی برای کالای تولیدی سرمایه‌داران غرب را، با رعایت حداکثر نزاکت، پادوئی‌، مزدوری و جیره‌خواری می‌خوانند! همچنین تخریب «هنر» و برچسب زدن به هنرمند «سرکوب» خوانده می‌شود. اگر علی‌خامنه‌ای و محمد خاتمی و شرکاء برای تأمین منافع ارباب از دخالت عمله و اکرة ساواک در امور دولت استقبال می‌کنند، از نظر ما این دخالت‌ها «جرم» است و اگر کشور ایران به طویلة ارتش ناتو تبدیل نشده بود مسلماً هنرمندانی که در این بیانیة ابلهانه مورد تهاجم قرار گرفته‌اند صادرکنندگان این بیانیة مهوع را از طریق وکلای خود تحت پیگرد قانونی قرار می‌دادند. بیانیه‌ای که همزمان انسان، هنر و هنرمند را تخطئه می‌کند.

بیانیة‌ مذکور، اثر هنری و به طورکلی زندگی انسان را در ترادف با هیچ و «هر» قرار داده، آن را به ارزش‌های فئودال اخلاقی، شرافت، صداقت و انسانی‌ات مرتبط می‌کند! خلاصه انسان «با شرافت»‌ هر کاری بکند، حتی نفس کشیدن‌اش بر علیه دولت خواهد بود. به زبان ساده‌تر، بر اساس این «بیانیه» هر کس بر علیه این دولت نباشد، در تقابل با شرافت و صداقت و دیگر ارزش‌های گنگ و مبهم عملة ساواک در انجمن اسلامی قرار خواهد گرفت:

«بدانید هر فیلم، هر مقاله، هر شعر، هر صدا، هر نفس و هر هر دیگری که بوئی از انسانیت، بوئی از شرافت و بوئی از صداقت برده باشد، علیه شماست.»

به راستی که این بیانیه خیلی «هنرمندانه» تنظیم شده! ساواک جمکران تلویحاً می‌گوید،‌ «هر که با ما نیست و برای جنبش‌سبز» سینه نمی‌زند فاقد «انسانی‌ات»، «شرافت» و «صداقت» است. بله، این همان شیوة مک‌کارتیسم است که برای تخریب انسان برچسب تقابل با ارزش‌های والای جامعه را بر پیشانی او الصاق می‌کند، و «آفتاب آمد، دلیل آفتاب!» به فعلة ساواک بگوئیم، دیگر «دور»، دور صدور این نوع بیانیه‌ها نیست، گذشت آن روزگاران خوش که برای هی کردن «طلاب» جیره‌خوار ساواک به خیابان‌های قم، رشیدی‌مطلق‌ها در «اطلاعات» نامه‌ منتشر می‌کردند! همان‌ها که امروز ادعا می‌کنند آن نامة سرشار از بلاهت را پرویز نیکخواه نوشته! اصولاً دوران خوش جنجال‌آفرینی و شایعه پراکنی از طریق نامه‌نگاری و صدور بیانیه دیگر سپری شده، بهتر است از اربابان در لندن و واشنگتن چاره‌جوئی کنید، هر چند که شاهدیم در افلاس دست وپا می‌زنند و حتی نشاندن «دیوید کامرون» بجای «گوردون براون» نیز مشکل‌شان را حل نخواهد کرد. بگذریم و بازگردیم به بیانیة انجمن اسلامی که سخت مورد پسند «بی‌بی‌سی» قرار گرفته، چرا که پس از تهدید مخالفان جنبش سبز، پای به تعزیة صحرای کربلا گذاشته «هنرمند» را در جایگاه «حر» قرار می‌دهد.

اینگونه است که یکی از هوچی‌های کیهان به نام نوری‌زاد در ترادف با «حر»، پرسوناژ حکایات کربلا قرار می‌گیرد، تا فضای دوقطبی کاذب هر چه بهتر بر هنرمندان تحمیل شود. در ذهن علیل صادرکنندگان بیانیة کذا، هنرمندان به دو دسته تقسیم می‌شوند، هنرمندان حسینی و یزیدی. هنرمندان صحرای کربلا به «حر» تشبیه شده‌اند، و نیازی به توضیح نیست که بگوئیم هر که در سنگر هنرمندان «شهید» صحرای کربلا نیست «یزیدی» خواهد بود! خلاصه کنیم، هنرمند اگر همچون پناهی «سبز رحمانی» و «آزاده» و «برحق» نباشد، اسلام‌اش «سیاه» و اموی است و در اینصورت «نابود باید گردد!» پیام روشن است، ستایش مرگ و نابودی انسان! بله این است پیام واقعی بیانیة کذا: شهیدپروری و به ارزش گذاردن «مرگ» و «اسارت». بر اساس این منطق بلاهت و خشونت، ‌ هر کس زندانی شود «آزاده» خواهد بود:

«مگر با زندانی کردن محمد نوری‌زاد، این حر زمان، توانستید جعفر پناهی را سرخورده کنید[...] مگر با زندانی کردن جعفر پناهی توانستید این همه هنرمند آزاده را سرخورده کنید؟»

هنرمند صحرای کربلا که سرخورده نمی‌شود، این قماش هنرمند عاشق شهادت است. از قضای روزگار پس از دستگیری پناهی، به سنت رایج ساواک نامه‌نگاری فرضی اعضای خانواده برای پناهی آغاز شد و ما کشف کردیم از نظر نامه‌نگار، برای هنرمند در زندان «آزادی» عمل بیشتر است! ورق‌پاره‌های ساواک از قول همسر پناهی تیتر زده بودند: «در زندان آزادتری!» بیانیة انجمن اسلامی هم دقیقاً همین مزخرفات را بازنشخوار می‌کند، و خلاصه جمع کثیری به همین نتیجة واحد رسیده‌اند، و مشخص است که در میان این جمع «یک نفر» می‌اندیشد و دیگران پیروی می‌کنند. و چقدر جالب است که این «یکنفر»، با ارجاع به «بی‌بی‌گوزک‌های» کربلا، هنرمندان خارج از سنگر حسینی را «بی‌شرافت»، «ترسو»، «خودی» و «جایزه‌بگیر» خطاب کرده، می‌گوید همکاران‌تان را به «اسارت» می‌برند، چرا ساکت نشسته‌اید؟ این «بیت‌المال حق ماست» و «حق ما» را به شما می‌دهند، چون آن‌ها را «ستایش» می‌کنید. و خلاصه این بخش از بیانیه خیلی خیلی به مذاق «بی‌بی‌سی» خوش آمده چون هم شرافتی است، هم کربلائی، هم بیت‌المالی:

«آقایان هنرمند شرافت‌تان کجا رفته؟[...] همکارانتان را یکی پس از دیگری به اسارت می‌برند و شما سکوت می‌کنید [...] از چه می‌ترسید [ می‌ترسید] که ممنوع الکار شوید... که دیگر در دایره خودی ها نباشید... که دیگر جایزه‌ها را [...] به شما ندهند... که بودجة‌ بیت المال را، حق ما را، ندهند به شما که ستایش‌‌شان کنید.»


همچنانکه می‌بینیم بیانیة کذا کاملاً کربلائی و شهادت‌طلبانه است، البته مرگ را برای همسایه می‌خواهد، با «هنر» و «هنرمند»‌ هم کاری ندارد، ‌ فقط خواهان دریافت «حق خود» از «بیت‌المال» شده، و به همین دلیل است که برای تشویق شوت‌وپرت‌ها زندان را به ارزش گذارده و این مکان را «آزاده سرا» و محل «بزرگان» می‌خواند:

«خیال کردید بزرگی پناهی‌ها و نوری‌زادها را با زندان از بین می‌برید [...] در بیرون آن آزاده سرا، صدها پناهی و نوری‌زاد متولد می‌شود هر روز که آنان در بندند.»


این بیانیه که به بهانة دفاع از پناهی به عنوان «هنرمند» ‌صادر شده در واقع هدفی جز تخریب هنرمند دنبال نمی‌کند. حال ببینیم ساواک جمکران چه می‌گوید؟ می‌گوید پناهی هنرمند و از مفاخر فرهنگی کشور است که شهرتش از مرزها گذشته. سپس تأکید می‌کند صدا کردن و نفس کشیدن هم مانند «هنر» می‌باید بر علیه دولت باشد. به این ترتیب هنرمند از هنر تهی شده در ترادف با هر انسان دیگری قرار می‌گیرد که تنفس می‌کند و قادر است صدائی از خود به در آورد! پس از اینکه هنرمند جنبش سبز در کنار همگان قرار گرفت و «بی‌هنر» شد، جایگاه واقعی اجتماعی خود را از دست می‌دهد، آنگاه بیانیه همة هنرمندانی را که با او هم‌سو نیستند، فاقد شرافت ‌می‌خواند! اینان در تقابل با ارزش‌های «والای» اجتماعی قرار می‌گیرند و منزوی می‌شوند. در نتیجه دیگر هنرمندی در کار نخواهد بود. آزادگان می‌مانند و بی‌شرافت‌ها! اینجاست که زندان رفتن اهالی سنگر حق، یعنی مخالفان دولت نشان آزادگی و بزرگی به شمار می‌آید، و نهایتاً زندانی ‌شدن‌شان تبدیل به «ارزش» می‌شود. در این مرحله است که به قول معروف «تو سر سگ بزنی» آزاد‌گان و بزرگان می‌ریزه. خلاصه اگر پناهی و نوری‌زاد ـ اینان در این بیانیه هم مفاخر فرهنگی‌اند هم هیچ و پوچ ـ در زندان باشند، هر روز صدها نوری‌زاد و پناهی متولد خواهند شد! البته نمی‌دانستیم هر روز در ایران صدها هنرمند به دنیا می‌آید! حتماً آن گوساله‌های ننه‌حسنی که این بیانیة موهن و مخرب را صادر کرده‌اند روزانه صدها «هنرمند» هم به دنیا می‌آورند. بله، معروف است که جانوران موذی سرعت زاد و ولدشان زیاد است.

می‌بینیم که شیخ‌ صادق صبا این بیانیه را بدون دلیل در بوق نگذاشته! تخصص ایشان نیز از قضای روزگار «ارتباطات» و تخریب انسان است.

بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن
سر درکشید وگرد شد مانند گوئی آن دغا
آن مار ابله خویش را بر خار می‌زد دم به دم
سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت