شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۱

فتوی ادبی!




رمان،  تنها شیوة‌ نگارش ادبی است که «واقعیت‌های متکثر» را بازتاب می‌دهد.  «حقیقت»، «تقدس»،  «قهرمان»،‌  «تک صدائی» و دیگر نمادهای روابط یک‌سویه،   همه و همه در جهان «چندصدائی» رمان فرو می‌ریزد،  و طنز مهم‌ترین عامل این فروپاشی است.
(میکائیل باکتین)

بهترین راه ابراز مخالفت با دمکراسی تخطئة «رمان» و به ارزش گذاشتن «شعر» است.  چرا که یکی از ویژگی‌های «پیش‌مدرنیته» در مکاتب ادبی اروپا،  همان ستایش از شعر به عنوان «ژانر برتر» بوده.   بی‌دلیل نیست که بی‌بی‌سی به نبش قبر احمد شاملو پرداخته،  و همچنین جنجال لوطی و عنترهای لندن پیرامون «اشعار» استاد کدکنی «حکمتی» دارد!   انتشار «نامة منتشر نشدة ‌احمد شاملو»‌ در واقع مخالفت اکید لندن با استقرار دمکراسی در ایران را بازتاب می‌دهد.   خلاصه در پی سست شدن پیوند استعماری آخوند و اوباش در ایران که نوید فروپاشی حکومت توحش است،  پروپاگاند نوینی برای فروش «آخوند و اوباش» آغاز شده که گذشته از تخطئة‌ رمان،‌   به  نکوهش «سیاست غیراخلاقی» و «حجاب اجباری» تکیه کرده.   نیازی نیست بگوئیم که این پروپاگاند در همان مسیر «روس‌ستیز» فاشیسم غرب گام برمی‌دارد که این روزها وکیل مدافع «مردم» سوریه شده،   و هم‌صدا با خمینی دجال از «دولت بعثی» این کشور انتقاد می‌کند!   در ایران این روند با توسل به شعارهای مبهم و ابله‌پسندی نظیر آزادی،  اخلاق،  حقیقت و ... و تأکید بر عوام‌پسند بودن رمان،  به بهانة انتقاد از سانسور شعر اعمال می‌شود:

«[...] سیاست‌‌هاى یک‌‌ بام و دو هواى ‌‌شما است‌‌ که‌‌ مرا به ‌‌این لجنزار هم هدایت‌‌ مى‌‌کند [...] چرا جلو رمان ‌‌که‌ [...] خوانندة ‌‌بیشترى‌‌ دارد از این‌‌ سنگ‌‌ها پرتاب‌‌ نمى‌‌شود [...]‌ در حالى‌‌که شعر [...]‌ نسبت‌‌ به رمان خوانند‌‌گان متعال‌ترى‌‌ دارد [...] و مقوله‌‌ئى‌‌ است بکلى خارج از دسترس عوام[...]»

بله «شعر» خوانندگان «متعادل‌تری» دارد!   انتشار همین چند سطر در سایت بی‌بی‌سی،  جهت دریافت «پیام» پروپاگاند «برتری‌طلبان» کفایت می‌کند.  یادآور شویم این پروپاگاند با اهدای نوبل ادبیات به کارلوس فوئنتس «رسمی‌ات» یافت و در وبلاگ «کودتای ادبی» ‌هم مورد بررسی قرار گرفت.   با این وجود، ‌ پیش از ادامة مطلب برای آشنائی با «تعریف علمی» رمان یک پرانتز باز می‌کنیم.

آنچه در غرب رمان را ایجاد کرد،  زمینه‌ای تاریخی بود که به آزاداندیشانی چون ربله در فرانسه و سروانتس در اسپانیا امکان داد «طنز» را در برخورد با نماد‌های تقدس مسیحیت به کار گیرند.   ربله نمادهای مذهبی را واژگون می‌کند و سروانتس نیز با خلق «دون‌کیشوت»، «ارزش‌های مقدس» شوالیه‌ها را به استهزاء می‌گیرد.   این ارزش‌ها همان آداب و رسومی است که «صلیبیون» از شرق اقتباس کردند و کلیسا آن را در خدمت منافع خود قرار داده بود.  در رمان سروانتس،  پرسوناژ «دون‌کیشوت» که به جنگ آسیاب‌‌های بادی می‌رود،  در واقع یک «ضدقهرمان» است که از استهزاء «شوالیه» و ارزش‌های حماسی‌اش آفریده شده.   «ضدقهرمان» سروانتس،  همان «شوالیة‌ قهرمان» است که از زنجیر بندگی خداوند ادیان ابراهیمی رهائی یافته،   و اینچنین پای به جهان زمینی «واقعیت» می‌گذارد.  

در عرصة‌ واقعیت،  کوشش «انسان» در راه برقراری «عدالت الهی» فاجعه می‌آفریند.  و انسان هر چه بیشتر به تقلید از «فرستادگان خداوند»،  با بدی‌ها می‌جنگد،  مضحک‌تر و خنده‌دارتر می‌شود.  تنها راه رهائی این «انسان» گسستن زنجیر‌هائی است که او را به اسارت ارزش‌های بنیاد سلطه درآورده.   پیشتر محفل نوبل از زبان «فوئنتس»،   فتوی قتل انسان آزاد،  این «ضدقهرمان» رمان را صادر کرده بود،   و اینک برای تحکیم پایه‌های همین توحش،   بی‌بی‌سی به نامة «منتشر نشدة»‌ شاملو متوسل شده. 

 نوبل ادبیات،  به بهانة‌ «تمجید از رمان»،  آن را از محتوای اصلی خود تهی کرده،  به رمان رنگ و لعابی مذهبی اعطا می‌کند.  و اینچنین است که رمان تعریف شده بر اساس نظریة علمی «میکائیل باکتین»،   قربانی منافع محفل نوبل می‌شود!   با تأکید بر اینکه رمان عرصه «حقایق» است،   «فوئنتس» به فرسایش اصل اساسی‌ای که رمان برآن پای گرفته می‌پردازد. حال آنکه بر اساس نظریة باکتین،   «حقیقت» جائی در رمان نمی‌تواند داشته باشد.  چرا که رمان عرصة‌ «واقعیت‌های متکثر» است؛   رمان عرصه‌ای است زمینی،  حال آنکه «حقیقت» آسمانی و الهی است.   خلاصة کلام،   نشاندن «حقیقت» بجای «واقعیت»،   رمان را از دنیای خاکی به پهنة‌ الهیت آسمانی و تقدیس و تقدس فرومی‌اندازد.

بساط تقدیس و تقدس،   پایه و اساس «آزادی‌های فردی» را نفی می‌کند،   آزادی‌ای که نتیجة‌ سه قرن مبارزة‌ روشنفکران غرب با بنیاد سلطة‌ مذهب است.   مبارزاتی که،   حدود نیم قرن پیش به میکائیل باکتین،   زبانشناس گمنام و مطرود اتحاد جماهیر شوروی امکان داد، رمان را عرصة‌ مرگ خدایان و فروپاشی قهرمانان تعریف کند.  این مختصر را گفتیم تا روشن شود در بوق گذاشتن «نامة ‌منتشرنشدة شاملو» در بی‌بی‌سی مورخ 24 ژوئیة 2012،   «دلیل موجه» دارد.  پس بپردازیم به شگفتی‌های 24 ژوئیه سالجاری!

یک‌ هفته پس از انفجار مرکز امنیتی سوریه،  یعنی در تاریخ 24 ژوئیه 2012  معجزات عجیبی به وقوع پیوست؛   عربستان سعودی و سپاه پاسداران عملیات خرابکارانه را در دمشق محکوم کردند؛   فرماندة نیروهای مسلح حکومت اسلامی اعزام نیروی نظامی به سوریه را منتفی دانست؛   «رادیوفردا» برای نشان دادن بخشی از توحش روح‌الله خمینی،  حماقت و توحش نعیمه اشراقی،  نوة او را نمایان کرد و ... و سایت بی‌بی‌سی برای بازسازی پیوند فرسودة‌ «آخوند و اوباش» به «نامة منتشر نشدة احمد شاملو» متوسل شد.

بله احمد شاملو،  همچون آخوند طرفدار «سانسور» رمان از آب درآمده،   و جالب اینجاست که «شاملوپرستان» سرشناس نظیر «کانون نویسندگان» که هر سال با صدور بیانیه‌های مضحک برای شاملو مراسم روضه و زوزه به راه می‌اندازند،   به «آخوند شدن» احمد شاملو هیچ واکنشی نشان نداده‌اند!   دلیل هم اینکه سایت بی‌بی‌سی برای ارائة تصویر آخوند دوران کلاسیک اروپا از شاملو به یکی از نامه‌های خود وی متوسل شده تا با این ترفند شعر را در جایگاه« برتر» بنشاند.

استقرار در «جایگاه برتر» و نخبه و والا و غیره به فعلة‌ فاشیسم امکان می‌دهد که از طریق مرزشکنی «رسمی‌ات» قانون و «نزاکت اجتماعی» را زیر پا بگذارند.   پیش از ادامة مطلب یادآور شویم،  در این وبلاگ سخن از قانون «انسان‌محور»‌ است،  قانونی که نظم و امنیت جامعه و «حریم خصوصی» را برای همة افراد به رسمیت می‌شناسد.   و در نتیجه،  نه تنها دخالت دین در سیاست،‌  که تهاجم سیاست به حریم مذهب را نیز محکوم خواهد کرد.  دخالت دین در سیاست که نیازی به توضیح ندارد،   این برنامة استعماری در عربستان، پاکستان،  افغانستان،  ایران و ترکیه در دست اجرا است و صدور آن به کشورهای مسلمان‌نشین سابقاً شورائی و بخش‌هائی از خاک روسیه نیز در دستور کار پنتاگون قرار گرفته.   حمایت آورام یزدی از «استقلال چچنی» را که فراموش نکرده‌ایم.

باری همین سیاست استعماری از طریق تأمین بودجه برای سازمان‌های غیردولتی و دخالت سیاست در کلیسای ارتودوکس روسیه نیز به اجرا درآمده.   به همین دلیل‌است که رسانه‌های غرب پیرامون «مواضع منطقی» حاکمیت روسیه در برابر این سیاست هیاهو به راه می‌اندازند. وارد جزئیات نمی‌شویم،   ولی تصویب قانون برای مشخص شدن جایگاه فعالان سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی که بودجه‌شان را از دولت‌های بیگانه دریافت می‌دارند،   و همچنین محاکمة سه «هنرمند» سیاست‌زده که مخالفت با ولادیمیر پوتین را با «مقدسات» در ترادف قرار داده،  و از اینرو تجاوز به «حریم کلیسا» را «حق مسلم‌» خود می‌دانستند،   نشان می‌دهد که دولت روسیه از «مرزشکنی» یا بهتر بگوئیم از «پست‌مدرنیسم» ساخته و پرداختة محفل فاشیسم حمایت نمی‌کند.   آنهم پست‌مدرنیسمی که به آخر خط رسیده،  هر چند حاج فرج دباغ،  رامین جهانبگلو،  و ... و به طور کلی انسان‌ستیزان محفل فاشیسم که به «نخبه فروشی» و «الگوسازی» مشغول‌اند از آن دل نمی‌کنند.   

خلاصه می‌کنیم،‌  «روشنفکر دینی» در هذیانات حاج فرج دباغ،   همان «انسان جهانی‌شده» در اظهارات رامین جهانبگلو است.   الگوهای ارائه شده توسط «شبه‌فلاسفة» سازمان سیا،   هم با «مادی‌ات» بیگانه است و هم با «مادیات».   در نتیجه،  با «انسان» نیز نهایت امر در تضاد قرار خواهد گرفت،  مگر اینکه بجای انسان،  جمع «بندگان خدا» را بنشانند.  به این ترتیب شبان و سگ‌گله برای «راهنمائی»‌ این جمع «آزادیخواه» و «حقیقت طلب» به مسیر «اخلاق»،  «فضیلت»،‌  «کرامت» و «حقیقت» کفایت خواهد کرد.  کاری که استعمار با توسل به آخوند و «شبه فلاسفه» به انجام رسانده و می‌رساند!    برای روشن شدن این مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم و بازمی‌گردیم به تعریفی که حاج فرج دباغ و جهانبگلو از «انسان» و «سیاست» ارائه می‌دهند.   با در نظر گرفتن این «اصل» که بر خلاف اظهارات اینان،   انسان و سیاست از مفاهیم حقوقی و معاصر برخوردارند،   و سیاست عرصة روابط واقعی در چارچوب‌ اجتماعی،  اقتصادی، فرهنگی و جغرافیائی تلقی می‌شود. 

ولی هم سروش و هم جهانبگلو «انسان» را به دو قطب کاذب خیر و شر،  و خارج از زمان و مکان تقلیل داده‌اند.   این عمل را جهانبگلو با توسل به «ماکیاول»،  و حاج فرج دباغ با تکیه بر تقابل «انسان» با «منافع» انجام می‌دهد.   به ادعای سروش،  انسان،   فرد مسلمانی است که یا به احکام دین عمل می‌کند یا در چنبرة «حیوانی‌ات» دست و پا می‌زند،  چرا که در پی منافع‌اش می‌رود!  ما نیز در سخنان این فیلسوف سازمان سیا می‌باید به زنجیر کشیدن انسان در سنگر توحش نیک و بد،   و نکوهش «منافع» را به عنوان «نسبی‌ات» بپذیریم:       

«[...] ‌یک مسلمان در تمام 24 ساعت عمر خودش به فرمان‌های اسلامی عمل نمی‌کند. حیوانی‌ات هم یک وقت‌هائی بالا می‌آید و خشم،  رذالت و غضب برای به دست آوردن منافع [...]»

بله در ذهن علیل حاج فرج دباغ،   «منافع انسان» با خشم و رذالت و ... و به طور کلی با «احساسات»‌ تأمین می‌شود،   نه با حرکت منطقی وی در مسیر تأمین نیازها وخواسته‌های انسانی‌اش!   در این راستا کار،  تفریح،  تغذیه،  استراحت،  آموزش، ‌ آفرینش هنری و خلاصه به طور کلی «زیستن» عملی می‌شود «حیوانی برای به دست‌آوردن منافع!»   این است وصف‌الحال سروش و شرکاء!   اینان یا به ابراز بندگی در برابر خداوندشان مشغول‌اند،‌   یا به دریوزگی در پیشگاه عموسام.   باری،   اظهارات سروش در سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 26 ژوئن 2102،   تحت عنوان «کارنامة روشنفکران دیندار» انتشار یافته و پیشتر بخشی از آن را بررسی کرده‌ایم.  

حال برویم به سراغ «مستر» جهانبگلو که در چارچوب تبلیغات استعماری «تحمیل مقدسات به عرصة سیاست» زبان به نکوهش «رنسانس»،  یعنی پایه و اساس «انسان‌محوری» گشوده و ادعا می‌کنند،  که سیاست «غیرقدسی» است،  پس غیراخلاقی هم هست!   به عبارت دیگر،   ایشان اخلاق انسانی را به رسمی‌ات نمی‌شناسند؛   «اخلاق» فقط «آسمانی» یا به قول آنحضرت «قدسی» است و چارچوب این «اخلاق» هم در زمان «گذشته» و در تقابل با  «شهریار»  ماکیاول مشخص شده.   اتفاقاً «اخلاق» در جمکران هم هیچ ارتباطی با واقعیت در زمان و مکان مشخص ندارد!   خلاصه چنین گفت جهانبگلو در مقدمة «ماکیاولی و اندیشه رنسانس!»  اظهارات ایشان در سایت «کتابناک»،   مورخ 31تیرماه 1391 انتشار یافته:

«اگر از نظر ماکیاولی سیاست،  تصویری غیراخلاقی دارد به این سبب است که سیاست دارای ماهیتی غیرمقدس است.  همین تصور و برداشت نشان دهندة عمق تأثیر و تأثر ماکیاولی از تغییرات اساسی در نحوة نگرش به سیاست در دوران رنسانس و صحه گذاشتن بر ماهیت غیرقدسی آن است.»
             
و اتفاقاً برداشت جهانبگلو هم نشان‌دهندة‌ هم‌سوئی ایشان با فدائیان اسلام و آخوند «سیاست زده» و «مرزشکن» است.   به زبان ساده‌تر،   رامین جهانبگلو پروردة همان محفلی است که نواب ‌صفوی،‌  مصدق،  بازرگان،  خمینی و ... و دیگر صادرکنندگان «فتوی» را پرورانده. حال باید ببینیم چه شده که شیپورهای همین محفل خمینی را از «تخت سلطنت» به زیر کشیده  و جنازة احمد شاملو را از قبر در آورده؟   افتتاح بنای یادبود برای سربازان ارتش سرخ در اسرائیل؛   شکست اسلام‌گرایان و متحدان‌شان در سوریه؛   و از همه مهم‌تر،  محکومیت عملیات دولت ویشی توسط فرانسوا اولاند چند پاسخ روشن به همین پرسش است!    

به استنباط ما به دلیل شتاب گرفتن استراتژی نوین در منطقه،  پس‌روی گاوچران‌ها غیرقابل اجتناب شده در نتیجه اینان ناچار شده‌اند پادوهای‌شان را در صف «غلط کردم» و «پس پس رفتن» قرار دهند.  اینگونه بود که یک‌ هفته پس از انفجار مرکز امنیتی سوریه،   رادیوفردا و بی‌بی‌سی و شرکاء مورخ 25 ژوئیه 2012 به کمک حکومت مرده‌شویان شتافته و از زبان «جزایری» و «وحیدی» تأکید کردند،  «سپاه پاسداران این انفجار را محکوم می‌کند،  و حکومت جمکران به سوریه نیرو نمی‌فرستد!»   جالب اینکه،  همزمان «ایرنا» هم برای نجات شیخک‌های عربستان قیام کرد!   و به این منظور سایت ایرنا،  مورخ 25 ژوئیه 2012 یک مصاحبه با عبدالله المعلمی،   نمایندة دائم عربستان در سازمان ملل ترتیب داد تا ایشان هم هول‌هولکی نماز «غلط کردم» بجا آورده،    در سنگر واژگون‌نمائی جمکرانیان لنگر اندازند:     

«[...] عربستان هر گونه عمل تروریستی و همچنین فعالیت سازمان القاعده را در سوریه محكوم دانسته و آن را رد می‌‌کند[...]»

«متمدن» شدن شیخ‌های سعودی،  آنهم فقط در مورد سوریه دلیل دارد،  اگر آمریکا می‌تواند با تحریک مشتی اوباش و تأمین لوژیستیک،   اینان را به بمب‌های متحرک در میان ملت‌های منطقه تبدیل کند،‌   و از این راه دست به سیاستگزاری بزند،  شیخ عربستان بخوبی می‌داند که یک من دوغ القاعده در مکه،  ریاض و مدینه چقدر کرة «فرداعلا» خواهد داد.  به همین دلیل حال که پشت‌‌اش خالی شده دست به «نماز غلط کردم» برداشته‌.   بله،   این موضع‌گیری‌های «دیرهنگام» و هول‌هولکی و بسیار «مفرح» در واقع بازتاب عقب‌نشینی گاوچران‌هاست،   که از انفجار مرکز امنیتی سوریه رسماً استقبال به عمل آوردند.   یادمان نرفته که خانم سوزان رایس نمایندة یانکی‌ها در سازمان ملل،  این انفجار را به «فال نیک» گرفته بودند!   

وحشیگری حکومت جمکران در واقع از توحش ارباب در واشنگتن سرچشمه می‌گیرد.   در تاریخ 18 ژوئیه 2012،  سوزان رایس،  نمایندة دائم واشنگتن در سازمان ملل،   انفجار بمب در مرکز امنیتی سوریه را زمینه‌ساز تصویب قطعنامة شورای امنیت دانست،   ما هم علامت تعجب نمی‌گذاریم.   چرا که پشتیبانی آمریکا از تروریسم و خشونت بر علیه غیرنظامیان به هیچ عنوان تازگی ندارد،  این حمایت به جنگ‌های هائیتی و فیلیپین در اوائل قرن بیستم می‌رسد.  به دورانی که هنوز پرونده‌های «درخشان» ایالات متحد در جنگ‌های اول و دوم گشوده نشده بود،‌   و با جنگ‌های نواستعماری در کره و ویتنام هم فاصله زیادی داشتیم.  خلاصه می‌کنیم،   این حضرات طی تاریخ‌شان همیشه از آدمکشی لذت ‌برده‌اند و بر اساس آماری که خودشان می‌دهند،  هر سال هزاران آمریکائی به ضرب گلوله در این مملکت متمدن به قتل می‌‌رسند‍‍!    

البته رسانه‌های اروپای غربی،  که برخلاف خانم رایس حواس‌شان «جمع» است،   سعی کردند توحش حاکمیت آمریکا را لاپوشانی کنند،   ولی آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟   به عنوان نمونه بسیاری از رسانه‌های آمریکا در برابر «استقبال رسمی» سوزان رایس از تروریسم سکوت اختیار کرده،   ابعاد توحش گاوچران‌ها را پنهان داشتند.   ولی خوشبختانه دوران نورانی «جنگ سرد»،   و نان قرض دادن سپری شده،   و مسائل مدت زیادی نمی‌تواند پشت‌پرده بماند.  به طور مثال،  سه روز پیش سرگئی لاوروف،   وزیر امور خارجة‌ روسیه،  حمایت آمریکا از «تروریسم» را محکوم کرد و بخشی از اظهارات لاوروف هم در فرانس‌پرس منتشر شد.  

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 25 ژوئیه 2012،  وزیر امور خارجة روسیه ضمن انتقاد از سکوت کشورهای غرب در  برابر انفجار مرکز امنیتی سوریه،  اظهارات سوزان رایس را «پشتیبانی مستقیم از تروریسم» دانست:

«کشورهای غرب از محکوم کردن عملیات خرابکارانة هفتة ‌گذشته در سوریه خودداری کرده‌اند [...] این خودداری به این معناست که به پشتیبانی از تروریسم آنقدر ادامه می‌دهیم تا شورای امنیت به الزامات ما تن در دهد؛  چنین موضعی وحشت‌انگیز است[...]»

یادآور شویم انفجار مرکز امنیتی سوریه با سفر رجب اردوغان به روسیه تقارن زمانی یافت!  در تاریخ 18 ژوئیه 2102 برای دادن وعده‌های شیرین به مسکو،   اردوغان را به روسیه فرستادند.  و نخست وزیر ترکیه طی این سفر بر همکاری «هسته‌ای» و گسترش روابط تجاری با مسکو تأکید فراوان کرد.   ولی چه بگوئیم که،   اردوغان نیز مانند هیلاری کلینتن پای‌اش در هواست،  اینان در محور «سیاست شکست» نشسته‌اند، و نهایت امر رفتنی‌اند.   در هر حال،    بررسی مسائل سیاسی چندان اهمیتی ندارد؛   مهم آشنائی با چارچوب اقتصادی و نگرشی است که جهت‌گیری‌های سیاسی‌ را مشخص می‌کند.   و این سیاست در کشور ایران و در دیگر کشورهای منطقه در چارچوب مقدس «تاراج و توحش»،   یا همان «سرکوب آزادی بیان» متحول می‌شود.    

بی‌دلیل نیست که لندن و واشنگتن برای بزک کردن چهرة کریه «فدائیان اسلام» و شاخک‌های فکل‌کراواتی این تشکل استعماری از قماش نهضت عاظادی و‌ جبهة ملی با یکدیگر مسابقه گذاشته‌،  می‌کوشند «مصدق» و دولت موقت «انقلاب» را به ارزش بگذارند.   محمد مصدق چه از جایگاه نمایندة مجلس شورای‌ ملی،  و چه در مقام نخست‌وزیر،   نماد بارز خیانت به منافع ملی ایران بود.   شعارهای پوچ و مردمفریب،  قانون‌شکنی،   عوام‌فریبی، ‌ یکجانبه‌گرائی و... و به ویژه «کودتاسازی» از ویژگی‌های دوران فعالیت‌های سیاسی مصدق به شمار می‌رود.  دورانی که صرفاً به تحولات سال‌های کودتای 28 مرداد محدود نمی‌ماند.   ایشان به دست استعمار به مرتبة «قهرمان ملی» نیز ارتقاء درجه یافتند تا ابزار مناسبی جهت تبلیغات باشند.   دولت مصدق با شعار «نه شرقی نه غربی»،   دست اسلام‌گرایان آدمکش و تروریست را باز گذاشت،  اوباش را به استخدام شهربانی در آورد،  مدارس مختلط را تعطیل کرد،   زمینة‌ تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران را فراهم آورد و ... و خلاصه،   قلم از شرح «خدمات» ایشان به «سرمایه سالاری» غرب ناتوان است!   

سرمایه سالاری یعنی حاکمیت «سرمایه» بر جامعة انسانی.  و اگر این حاکمیت تحت نظارت «قوانین» قرار نگیرد،  بجائی خواهیم رسید که امروز رسیده‌ایم.   یعنی پشتیبانی آشکار آمریکا و متحدان‌اش از تروریسم!   در تبلیغات همین حامیان تروریسم است که شاملو «طرفدار سانسور رمان »،  و خمینی «مخالف خشونت» معرفی می‌شود!   چرا که حضرات به «فتوی»‌ نیاز دارند.   فتوی است که یکجانبه‌گرائی و مرزشکنی و به طور کلی توحش و جنایت را به ارزش می‌گذارد.   سایت رادیو فردا،   مورخ دوم مردادماه سالجاری،  برای صدور همین نوع «فتوی» با دختر آخوند اشراقی برای ملت ایران «معرکه» گرفته.

یادآور شویم اشراقی داماد خمینی بود.  ایشان حتی پیش از «بهار عاظادی»،   اقلیت‌های مذهبی را به رعایت «حجاب» دعوت می‌کردند،   و تظاهرات 8 مارس 1979 پس از دعوت آقای اشراقی به رعایت «حجاب» صورت گرفت.   از سوی دیگر،   و برخلاف بیانات «علمی» پروفسور «فائقه شیرازی» در سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 24 ژوئیه سالجاری،   از همان دوران صدارت مهدی بازرگان،   «حجاب» به صورت غیررسمی،   یعنی از طریق عربده‌های خمینی، و ارعاب و تهدید در محل کار به زنان شاغل تحمیل ‌شده بود:

«[...] در وزارتخانه‌های اسلامی نبايد زن‌ها لخت بيايند.   زن‌ها بايد [...] با حجاب باشند[...]»‌

این قسمتی از اظهارات روح‌الله خمینی است که در کیهان،   مورخ 16 اسفندماه 1357 منتشر شد و رادیوفردا،‌  مورخ 2 مردادماه سالجاری برای مضحکه کردن نوة خمینی به آن اشاره دارد!   جالب اینکه،  به همین لات‌بازی «امام» خمینی،    دولت میرحسین موسوی و یک مجلس فرمایشی «رسمی‌ات» و قانونی‌ات هم بخشید!   خلاصه تلاش خانم فائقة شیرازی،   استاد محترم بخش خاورمیانه‌شناسی دانشگاه آستین در تگزاس برای ارائة‌ «تصویر دلپذیر» از دولت خیابانی مهدی بازرگان  و«انقلاب» قابل تقدیر است ولی فروش «آخوند خوب» و «اسلام مترقی» و «ژانر برتر» به ملت ایران دیگر امکانپذیر نیست. 
    














...










Share

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۱

فتوی مدرن!



گاوچران‌ها در برلن برای ملت سوریه «قانون اساسی» سر هم کرده‌اند.   این «عملیات» استعماری تحت نظارت بنیاد بیلدربرگ،   «فریدام هاوس» و خلاصه بگوئیم تحت نظارت پنتاگون سازمان یافته.   و در تاریخ 21 ژوئیة 2012،   شبکة «ولتر» یک گزارش دقیق و مفصل از عملیات نشستن یانکی‌ها در جایگاه «قانونگزاران کشور سوریه» منتشر کرد.

یک روز پس از کشتار سران «نظامی ـ امنیتی» سوریه،  یعنی در تاریخ 19 ژوئیه 2012، قطعنامة دشمنان سوریه توسط روسیه و چین وتو شد،   و اینگونه بود که بلندگوهای ارتش ناتو،‌  حراج نفت توسط حکومت جمکران را در بوق گذاشتند.   رادیوفردا و بی‌بی‌سی که ماجرای «حراج» نفت ایران توسط شرکت‌های خصوصی را منتشر کرده‌اند،   نمی‌گویند که این «حراج» به نفع اوپوزیسیون سوریه صورت می‌گیرد،  ‌چرا؟  چون در اینصورت جایگاه واقعی حکومت اسلامی،  به عنوان پادوی غیررسمی و واژگون‌نمای ارتش ناتو در منطقه مشخص خواهد شد و همه می‌فهمند که استعمار غرب از حکومت قدرقدرت جمکران به عنوان «اسب ترویا» استفاده می‌کند.   

«ایران گیت» را که فراموش نکرده‌ایم؛  حاج روح‌الله هم به آمریکا «سیلی» می‌زد و از انقلاب نیکاراگوئه پشتیبانی می‌کرد،   هم به بهانة «دور زدن تحریم‌ها» نفت رایگان در اختیار گاوچران‌ها می‌گذاشت تا «کنتراس» را برای فرسایش انقلاب نیکاراگوئه مسلح کنند!   همین سیاست اینک در رابطه با سوریه اعمال می‌شود.  منتهی از یک‌سو،  به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی،  امکان لاپوشانی وجود ندارد،  و از سوی دیگر،  به دلیل تضعیف گاوچران‌ها حکومت اسلامی قادر نیست مواضع «یکدست» اتخاذ کند.   در نتیجه،   حکومت جمکران ضمن تظاهر به حمایت از سوریه و طرح «کوفی‌عنان»،   برای محکوم کردن طرح مذکور اراذل و اوباش را تحت عنوان «دانشجو» در برابر سفارت سوریه جمع ‌کرده!   فارس‌نیوز،  ‌مورخ 2 مردادماه 1391 به تظاهرات اوباش در برابر سفارت سوریه پوشش خبری داده.

خلاصة کلام،   حکومت قلعة حیوانات،  به سیاق عادت برای طرح مطالبات ارباب،  و تزریق  موضوعات مورد نظر لندن و واشنگتن به مباحث منطقه‌ای بار دیگر به لوطی و عنترهائی متوسل شده که در دانشگاه‌ها تحت عنوان دانشجو و استاد و محقق و غیره تلنبار کرده.   ولی اینبار برخلاف دوران نورانی حاج روح‌الله،   دولت خیابانی نمی‌تواند در کنار تل موهوم «دانشجویان» نشسته،   «سنگرحق» برپا کند.   در نتیجه،‌  در بحران سوریه،  دولت جمکران وظیفه‌اش را اینچنین تحلیل کرده که «در عمل» باید در کنار آمریکا و اتحادیة عرب قرار گرفت،‌   و در سانه‌ها در سنگر «مخالفت» با هم‌اینان نشست!  دودوزه‌بازی کردن را هم آخوندجماعت از خود غربی‌ها یاد گرفته.

شاهدیم که آمریکا و اروپا علیرغم حمایت و پشتیبانی‌ای که از توحش حکومت اسلامی به عمل آورده و می‌آورند،   چقدر در ظاهر امر خود را «مدافع حقوق‌بشر» و مخالف حکومت شرع «نشان» می‌دهند.   چه کنیم که اگر خودمان هم نخواهیم،  آمریکا و انگلستان فوراً به ما یادآوری خواهند کرد که به دلیل «مسلمان زاده» بودن اکثریت ایرانیان،  کشور ایران می‌باید در مسلخ آخوند قربانی شود!   گوشت قربانی هم بین کاخ‌سفید و باکینگهام‌پالاس «تقسیم» خواهد شد.   این است داستان سه دهه حماسة «انقلاب اسلامی»،   که با وق‌وق روح‌الله خمینی و عرعر «بنی‌سطل» شروع شد و اینک به جیک جیک احمدی‌نژاد و آروغ خامنه‌ای رسیده،   تا ببینیم دست تقدیر دیگر برای‌مان چه‌ها در آستین دارد.    

بله می‌گفتیم پدرسوختگی،  تناقض‌گوئی و جفنگ‌بافی را آخوند از غربی‌ها یاد گرفته.  به طور مثال به همین اعلامیة جهانی حقوق بشر نگاهی بیاندازیم.   این سند تاریخی از پایه و اساس با «احکام شریعت»،  «الهیات» و به طور کلی با «روابط یکسویه» در تضاد قرار می‌گیرد،   ولی در دست سیاستگزاران غرب به «ابزار سرکوب» و ایجاد آشوب،  یعنی تحمیل روابط یک‌سویه تبدیل شده.   از دوران جیمی‌کارتر توسل به «حقوق بشر» برای توجیه دین‌فروشی،  جنگ‌افروزی و کودتا رسمی‌ات یافت.   آنقدر در این عرصة توحش پیش رفتند که یکی از اعضای قبیلة آدمخوار لاریجانی،  به دستور لندن برای‌مان یک «حقوق بشر اسلامی» نوشت تا خیال همه راحت شود!  پس قبیل قپس جای تعجب نیست که در غیاب ملت سوریه،  آمریکا برای‌‌اش «قانون اساسی» بنویسد.       

این گاوچران‌ها از «قانونگزاری» برای ملت‌های دیگر خیلی خوششان می‌آید،   اینکار را هم اصلاً دخالت به امور دیگران و «مرزشکنی» و این حرف‌ها به حساب نمی‌آورند.  ولی اینان نیک می‌دانند که بدون لات و اوباش و ابله و شارلاتان نمی‌توانند «قوانین مرحمتی‌شان» را در کشورهای دیگر به اجرا درآورند؛   این است دلیل لات‌نوازی،   آخوندپروری و بلاهت‌گستری عموسام و متحدان‌اش.   و همین است دلیل «شیفتگی» رامین جهانبگلو به هم‌سوئی با حاج فرج دباغ در مسیر «انسان ستیزی»، ‌ «تحریف تاریخ»،   یا مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد با هدف بازتولید ادبیات «فدائیان اسلام» یعنی همان چاقوکش‌های «سنتی» لندن.

«پروفسور» جهانبگلو،  که از قضای روزگار از «فک‌وفامیل‌های» پروفسور نصر هم از آب درآمده‌اند،   از یک‌سو با نشاندن «عقل مدرن» به جای مدرنیته،   و از سوی دیگر،  با تعیین «انسان برتر» انگیزه‌های مادی استعمار را در ایران به طور کلی «منکر» می‌شوند!   بخش پایانی این وبلاگ را به سفسطه و مغلطة «استاد» برای آراستن چهرة کریه فدائیان اسلام اختصاص می‌دهیم.  ایشان جهت مدرنیزاسیون شعار گوساله پسند «نه شرقی،  نه غربی»،  کودتای 28 مرداد 1332 را دستاویز قرار داده و به بهانة‌ انتقاد از آن،‌  همزمان «سنت‌های ایران»،  «شهروندی»،  «انسان»‌،  «نظم حزبی»‌ و «مارکسیسم» را با کودتا در ترادف قرار می‌دهند!   پیش از پرداختن به پروپاگاند مدرن «فدائیان اسلام»،   بهتر است نگاهی داشته باشیم به «مسئولیت پذیری» حاکمیت فرانسه. 

فرانسوا اولاند،‌   رئیس جمهور فرانسه رسماً از مواضع فرانسوا میتران پیرامون یهودستیزی حاکمیت فرانسه طی جنگ دوم جهانی فاصله گرفت.   به گزارش فیگارو،  مورخ 22 ژوئیه 2012،  فرانسوا اولاند،  رسماً به «مسئولیت» حاکمیت فرانسه در تصفیة یهودیان اینکشور طی جنگ دوم جهانی اشاره کرده.   جالب اینکه،‌  موضع‌گیری رسمی رئیس جمهور فرانسه به صورت خود به خود به «پیوند طبیعی» حاکمیت اینکشور با «انقلاب اسلامی» نیز نقطة پایان خواهد گذارد.  این پیوندی است که حاکمیت‌های ظاهراً «متفاوت» ایران و ترکیه را پس از پایان جنگ اول جهانی تا امروز،  تحت نظارت محافلی در غرب قرار داده که وجه مشترک‌شان «روس‌ستیزی» و حمایت از منافع استراتژیک غرب در منطقه است. ویشی‌ست‌های «جبهة ملی» فرانسه و جنگ‌افروزانی که بعدها پایه‌گزاران دولت‌های جنگ‌طلب در پاکستان و اسرائیل شدند به همین محافل وابسته‌اند.  در واقع جریان استراتژیکی که امروز عملاً به زیر سئوال رفته،   به انقلاب اکتبر،  سهم‌خواهی‌های بریتانیا از امپراتوری متلاشی شدة عثمانی،‌  منزوی کردن مسکو در روابط منطقه‌ای و ظهور «ناگهانی» رضاخان میرپنج باز می‌گردد.   در نتیجه،   «منبع الهام» پروپاگاند روس‌ستیز مشخص است.    

همچنانکه پیشتر هم گفته بودیم،   در پی سقوط هواپیمای نظامی ترکیه،  یک پروپاگاند «روس‌ستیز» در رسانه‌های حوزة «یورو ـ  دلار» به راه افتادکه با ارائة‌ «تصویر دلپذیر» از هیتلر عملاً به اوج خود رسید.   سرانجام بیانیة‌ رسمی ارتش ترکیه،‌   به دلایلی بر روند گسترش این پروپاگاند نقطة پایان گذاشت.

پیش از ادامة مطلب یک مینی‌پرانتز در مورد «خبر» سقوط هواپیمای نظامی ترکیه باز می‌کنیم و می‌گوئیم،   اصولاً معلوم نیست این «خبر» واقعیت داشته باشد!   به عبارت دیگر رسانه‌ها نه الزاماً «واقعیات» را منعکس می‌کنند،   و نه هر آنچه واقعیت داشته باشد در رسانه‌ها منتشر خواهد شد و چرا راه دور برویم.   در تاریخ 20 ژوئیه 2012،   فرانس‌پرس خبرگزاری رسمی فرانسه از سفر ولادیمیر پوتین به آلمان و فرانسه «خبر» داد؛    عجیب اینکه هیچیک از رسانه‌های جمعی فرانسه کوچک‌ترین اشاره‌ای به این سفر نکردند!   امروز مشخص نیست که این سفر صورت گرفته،   یا فقط «خبر» آن پخش شده!   ولی مسلم است که انتشار این خبر همچون انتشار و یا عدم انتشار دیگر خبرها «دلیل»‌ و «منطقی» از آن خود دارد.

به عنوان نمونه بن‌بست آمریکا و متحدان‌اش در سوریه باعث شده «آخوند تقوی» در رادیوفردا،   اورانیوم 56 درصدی غنی کند!   بله،   ایشان از جایگاه روضه‌خوان حکومتی،  به صورت یکجانبه تعهدات دولت ایران به «ان.  پی. تی» را نقض کرده‌،   و همانطور که محمد مصدق به صورت یکجانبه و «عشقی» قرارداد نفت را لغو کرد تا بریتانیا بتواند پای کنسرسیوم را به ایران باز کند،   تقوی نیز به صورت «رسانه‌ای» مشغول غنی‌کردن اورانیوم شده‌!   در هر حال،   انعکاس هذیانات تقوی در رادیوفردا هیچ تعجبی ندارد؛   سازمان سیا در ایران،  جز کوفتن بر طبل «روس‌ستیزی»،   و همزمان حمایت از آخوند،   مقدسات،  احساسات و «توهمات دینی و بومی» هیچ سیاست دیگری نداشته و ندارد.  

33 سال پیش برای اعمال این سیاست انسان‌ستیز به خمینی و «آورام» یزدی و حاج سیدجوادی منفور متوسل شده بودند،   اینک به دامان «نازنین افشین‌جم» و اراذل صادراتی «تحکیم وحدت» آویخته‌اند.   قرار شده فعلاً این حضرات برای ملت ایران «فتوی» صادر کنند.   اشتباه نکنیم،  ‌هیچ اهمیتی ندارد چه کسی فتوی می‌دهد،  مهم این است که دکان «فتوی»‌ پررونق بماند چرا که صدور فتوی از سوی آخوند و یا از طرف «مخالف‌نمای» آخوند در هرحال به مفهوم «یکجانبه‌گرائی» و‌ نقض قوانین و مقررات خواهد بود!   در این راستا نازنین‌جان به «اکثریت خاموش» دستور داده‌اند تا برای «ابراز خشم» به خیابان‌ها بیایند!  و «صدای آمریکا»،  ‌ مورخ 27 تیرماه سالجاری فتوی ایشان را تحت عنوان ابله پسند «امیدوارم اکثریت خاموش به پا خیزد» منتشر کرده.   بله،   لازم است تل موهوم مردم یعنی «اکثریت خاموش» به فتوی زعیم عالیقدر،‌  خانم افشین‌جم ساکن کانادا به پا خیزد،‌   و ارتش نیز یکبار دیگر «در کنار مردم» قرار گیرد تا ملت ایران به زانو درآید:

«[...] من امیدوارم که [...] بسیج،  سپاه و ارتش [...]  به مردم بپیوندند[...]»

می‌بینیم که برای صدور فتوی هیچ نیازی به داشتن ریش و پشم و دستار و نشستن زیر درخت سیب نیست؛   در سراسر جهان،  همه بدون استثناء می‌توانند فتوی دهند؛   صدور فتوی در جهت «حماقت جمع» و باورهای مردم،  نه مسئولیت می‌خواهد و نه پاسخگوئی دارد!  بی‌دلیل نیست که آخوند فتوی می‌دهد؛   بی‌دلیل نیست که لوطی و عنترهای سازمان سیا بدون استثناء فتوی می‌صدورند و برای «جمع» تعیین تکلیف می‌کنند.      

«افشاری»،  یکی از بره «‌تودلی‌های» حکومت اسلامی نیز که اخیراً «دشمن» شماره یک خامنه‌ای شده،  ‌ ضمن در ترادف قرار دادن «توهین» و «آزادی بیان»،   برای «خداناباوران ايرانی» دستور اکید صادر کرده‌ که به «الهيات روشن‌انديش در غرب» توجه داشته باشند!

می‌بینیم که در «بیانات» پامنبری‌های سازمان سیا،   دقیقاً همان صورتبندی دوران میرپنج،  مصدق و خمینی تکرار می‌شود:  «مردم» بیایند؛  به «الهیات» روشن‌اندیش هم توجه کنند!   نه برنامه‌ای در دست است و نه اصلاً قرار است کار بخصوصی صورت گیرد.  حال باید بپرسیم اینهمه هیاهو برای چیست؟  پاسخ روشن است؛    برای به راه انداختن یک استبداد نوین!

در فتوی افشاری،   همانطور که می‌بینیم مقولة «الهیات» بجای «انسان» نشسته،‌   و از قضای روزگار این الهیات در غرب «روشن‌اندیش» هم از آب در آمده!   در واقع «افشین جم» و «افشاری» در یک سنگر نشسته‌اند،  سنگر گسترش توحش و حماقت.   چارچوب «شبه‌فلسفی» این سنگر توحش را هم امثال پروفسور نصر،  حاج فرج دباغ،   نیکفر و ... و به ویژه رامین جهانبگلو ساخت و پرداخت می‌کنند.

جهانبگلو برخلاف سروش نه در حکومت توحش جمکران حضور مستقیم داشته،  ‌ نه سابقة وحشیگری دارد.   از همه مهم‌تر،‌   به زبان مبتذل و «حوزوی» حاج فرج دباغ نیز سخن نمی‌گوید،  از اینرو نزد مخاطبی که قادر نباشد خشونت فاشیسم را در گفتار وی به صراحت دریابد،  به اندازة‌ حاج‌فرج ایجاد نفرت نخواهد کرد.   در نتیجه،   فعلاً همای‌بخت روی دوش جهانبگلو نشسته!   چرا که ایشان را آسان‌تر می‌توانند به مخاطب بفروشند.   استعمار چه می‌فروشد؟   مقدسات، ‌ احساسات و دروغ!   کالای دیگری در دکان‌‌اش نیست،   و اگر هم باشد آن را به ملت‌های چپاول شده عرضه نخواهد کرد.   

باری در تاریخ 30 تیرماه 1391،   سایت رادیوفردا،   برای فروش یک مشت دروغ،  مستر جهانبگلو را به میدان آورد.   ایشان به عادت همیشگی از واژة «فلسفه» آغاز می‌کنند،   و پس از اشاره به «رسالت» فیلسوف،   واژگان پوچ،‌  و عبارات سرهم‌بندی شده‌ از قماش «عقل‌مدرن»،‌  «فکر ده‌کوره‌ای» و «جهانی‌سازی» را به خورد مخاطب می‌دهند.  ولی   صورتک «فیلسوف‌نما» به سرعت کنار می‌رود و جهانبگلو برمی‌گردد سر کار اصلی‌اش،  یعنی نفی «انسان‌محوری» به عنوان  پایه و اساس دمکراسی.   جالب اینکه این عمل مقدس را جهانبگلو با افزودن «شعار دمکراسی»‌ به صحبت‌های خاله‌زنکی پیرامون مصدق،‌  حزب توده و کودتای 28 مرداد 1332 به انجام می‌رساند!

به ادعای ایشان،   از آنجا که غرب با کمونیسم و حزب توده و استالین مخالفت داشته،   با مصدق هم مخالف بوده!   البته جناب فیلسوف توضیح نمی‌دهند که غرب دقیقاً با چه چیزی در دوران مصدق مخالفت می‌کرد.   تا آنجا که ما می‌دانیم این غرب که همان انگلستان باشد،‌  مصدق را از 16 سالگی مورد حمایت قرار داد و به مناصب حکومتی ‌رسانده بود!   شاید به زعم جهانبگلو مصدق در مسیر منافع غرب حرکت نمی‌کرد و به همین دلیل نیز استعمار غرب با او مخالف بوده!   پس باید بپذیریم که این غرب در ایران مسیر و «اهداف» مشخصی داشته،   چرا ایشان در تحلیل‌شان از این «اهداف» حرفی به میان نمی‌آورند؟  خدمت «فیلسوف» بگوئیم،   چسبیدن به سیاست «نبرد با کمونیسم» غرب در مرحلة بررسی تاریخی و فلسفی آنقدرها مشکلات را حل نمی‌کند.  دلیل هم اینکه همین غرب بارها و بارها،‌  در مقاطع متفاوت با کمونیسم،   روسی‌ و چینی کنار آمد و هیچ گرفتاری هم با اینان نداشت.  

پس اینجا یک مطلب اساسی از قلم «فیلسوف» ما افتاده و آن این است که کودتا با هدف سرکوب و تاراج ملت ایران سازمان یافت نه بر علیه شخص مصدق و نه در راستای مبارزه با شوروی!   از این گذشته،‌   خدمت آقای جهانبگلو بگوئیم که،    در مرز اتحاد جماهیر شوروی،   «غرب» ابتدا با مسکو کنار می‌آمد،   بعد نوکران‌اش را در ایران به صحنه می‌آورد.   مصدق را هم در چارچوب همین سیاست به صحنه آورده بودند.   خلاصة کلام،   بررسی تاریخی کودتای 28 مرداد 1332 جز این است که ایشان می‌فرمایند!   در قاموس جهانبگلو،  «غرب» فقط اهداف «غیرمادی» داشته و ایشان چنین نتیجه می‌گیرند که اگر ما ملت از نظر «سنتی» روابط شهروندی صحیح می‌داشتیم،   و حزب توده از مصدق حمایت می‌کرد،  کودتا نمی‌شد!   

به عبارت دیگر فیلسوف کبیر،  ‌از یک‌سو مفاهیم معاصر،  یعنی «نظم حزبی» و «شهروندی» را  در تقابل با یکدیگر قرار داده‌اند و از سوی دیگر «شهروندی» را با «سنت»  درهم آمیخته‌ و هر دو را همسو با کودتا تعریف کرده‌اند؛  اینهمه در شرایطی که همچنان مدعی دمکراسی نیز هستند! بدون اینکه «دمکراسی» مورد نظرشان را توضیح دهند!   ولی از همه مهم‌تر،  با ارائة چنین تحلیل‌های بی‌پایه،   آقای جهانبگلو پایه و اساس اظهارات خود را نیز به زیر سئوال برده‌اند.   اگر ایشان حزب توده را وابسته به شوروی می‌دانند،   عدم حمایت این حزب از مصدق،  در واقع  بازتاب حمایت تلویحی شوروی از کودتای 28 مرداد بوده،   نه مخالفت شوروی با کودتا!   به عبارت دیگر،   باز هم می‌‌رسیم به «توافق»‌ غرب و شرق برای سرکوب و چپاول ملت ایران!  

و اینک فروپاشی شوروی همین توافق استعماری را به چالش کشیده.   به همین دلیل است که هیلاری کلینتن در ملاقات با محمد مرسی رسماً از «احکام شریعت» پشتیبانی به عمل آورده و این حمایت در مطلبی که کیهان به نقل از بی‌بی‌سی پیرامون مسائل سوریه نوشته «سانسور» شده،  چرا؟ چون در تبلیغات کیهان لازم است آمریکا مخالف توحش اسلام باقی بماند:

«[...] هیلاری کلینتون [...] در دیدار با محمد مرسی رییس‌جمهور [مصر] پاسخ تمام تردیدها را با این جمله داد که ما مشکلی با شیوه حکومت اسلام‌گرایان نداریم و هم‌پیمانان زیادی مثل عربستان در منطقه داریم که با تکیه بر شریعت اسلامی حکومت می‌کنند[...]»

این اظهارات  در سایت بی‌بی‌سی،   مورخ 21 ژوئیه 2012،  در مطلبی تحت عنوان « بحران سوریه؛  درد زایمان دیرهنگام خاورمیانه جدید؟»‌  منعکس شده.  حال که با پایه و اساس سیاست یانکی‌ها در کشورهای مسلمان‌نشین بیشتر آشنا شدیم،‌  بازگردیم به استاد جهانبگلو در سایت رادیو فردا.   و اینهم چکیدة اظهارات آقای جهانبگلو در «بخش ششم» نشست‌های انجمن فلسفی آگورا:

«[...]  توده‌ها هيچگاه حاضر نيستند که فيلسوف شوند [...] ‌فلسفه يک چيز اليتيست يا نخبه‌گرا است[...]‌ عقل مدرن عقلی است که [...] به قول مکتب فرانکفورت يک عقل توتاليتر است. يعنی [...] از توی آن می‌تواند کشتار،  هولوکاست،  فاشيسم [...] و چيزهای ديگر در بيايد[...]  جهانی‌سازی با جهانی بودن فرق دارد [...] جهانی‌سازی [...]‌ مساله‌اش مدرنيزاسيون دنيا است [...] همانطور که در استعمار بوده [...] روشنفکران ما تا موقعی که جهانی نشوند ما نمی‌توانيم کارمان را پيش ببريم [...] فکرمان نمی‌تواند فکر دهکوره‌ای باشد [فکردهکوره‌ای] آدمخوار است، علوم انسانی را دوست ندارد،‌  برايش فلسفه مهم نيست [...] فقط پولهايش را می‌شمارد [...]فکر ميدان تره‌بار است.   اما جهانی شدن چيزی است که همه به آن اعتقاد داريم [...]‌ در بعد دموکراتيک [...] تکنوکراتيک و [...] در بعد فکری و فلسفی [...]‌ وقتی که بر می‌گرديم به مساله مصدق می‌بينيم که خارجی‌ها وقتی با مصدق مخالف‌اند به خاطر اين نيست که بی‌عقلند [...]مساله آنها جلوگيری از کمونيسم است.  مساله‌شان [...] حزب توده است و مخالفت با استالين[...]‌ ما به عنوان ايرانی از خودمان بايد سوال کنيم [...] که چه نکاتی از نظر سنتی در روابط شهروندی ما هست که چنين کودتائی را عملی می‌کند.  حزب توده به اعضايش می‌گويد [...] در خانه بمانيد و نياييد بيرون و از مصدق دفاع نکنيد.  چه چيزی ممکن است يک آدم توده‌ای مدرن سال 1953 را وادار به اين کار کند؟»

چه انجمنی باید باشد این «آگورا!»   انسان باید کور باشد که همزمان با کودتای 28 مرداد 1332 عقب‌نشینی سرمایه‌داری انگلستان به دلیل کاهش نقدینگی و جایگزینی این سرمایه‌داری را با نوع ینگه‌دنیائی‌اش نبیند.   باید ‌کور باشد که نبیند مشابه همین روند،   یعنی  عقب‌نشینی انگلستان و پیش‌روی ایالات متحد پیشتر در یونان،  ترکیه و عراق صورت گرفته بود.   ایراد گرفتن از روابط اجتماعی در یک جامعة استعمارزده و کودتائی کار مشکلی نیست؛  به هر جای‌ این نوع جامعه بنگرید «اشکال» را خواهید دید.   ولی بازنویسی و بازگوئی این اشکالات مشکل امروز را حل نمی‌کند؛    راه دور نرویم وجود اینگونه «روشنفکران» سرگذر خود بازتابی است از همان مشکلات.     

ولی با مطالعة تحلیل‌های «فلسفی ـ تاریخی» جهانبگلو به یک نتیجة بسیار متقن و محکم رسیدیم.    بدانید و آگاه باشید که کودتای انگلستان و آمریکا نه به دلیل توسل به زور،‌ نقش‌پذیری محافل «نظامی ـ امنیتی» وابسته به غرب،   ساختارهای محلی دست‌نشانده و ... که به دلیل اشکال سنتی در روابط شهروندی «ما» ملت‌ به پیروزی رسیده،‌   و این اشکال هم از «آدم توده‌ای مدرن» است!   به عبارت دیگر ایشان،  علیرغم اهن‌وتلپ‌های فیلسوف‌نمایانه همچون آخوند،  بسیجی،  پاسدار و شکنجه‌گر زندان اوین،   به تکفیر «انسان»،   «شهروند»،  «حزب» و «گرایش چپ»‌ نشسته‌اند. 
  

 













...









Share