جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹


عنعنویات!
...
«سال‌هاست که غذا نخورده‌ام و حالم هم خیلی خوب است!» اگر در یک فیلم «مستند» چنین ترهاتی شنیدید در «اهداف نیک» کارگردان اتریشی آن تردید روا نیست! جهت معرفی «رسپریانیسم» به شوت‌وپرت‌ها، هفتة گذشته فیلم مستندی ساختة «پیتر آرتور ستروبینگر» به نمایش درآمد. از قضای روزگار رهبر «رسپریانیست‌ها» استرالیائی است.

مژده به هم‌میهنان گرامی! دین ویژة «دیپلماسی خیابانی» نیز به بازار آمد. رهبر دین کذا مونث بوده و همولایتی بنیانگذار ویکی‌لیکس از آب درآمده! البته تعجب ندارد، گویا مأموریت تولید انواع بنیادهای بی‌بنیاد و خیابانی بر عهدة رعایای الیزابت دوم در استرالیا گذارده شده! در هر حال، برای گرویدن به دین کذا لازم است با پرداخت یک مشت دلار مقداری کتاب و «سی‌دی» و نوار ویدئو ابتیاع فرمائید تا راه و رسم زیستن بدون غذا را به مفهوم «عنعنوی»‌ بیاموزید، چرا که یانکی‌ها برای مبارزه با تروریسم در افغانستان، آنهم به مفهوم «عنعنوی»، به دلار فراوان نیاز دارند!

علی‌خامنه‌ای، رهبر حکومت مرده‌شویان می‌خواهد «عقب‌ماندگی تاریخی» ایران را جبران کند! این گنده‌گوئی‌ها در مقایسه با اظهارات مضحک سیدآورام،‌ معاون اسبق وزارت کشور حکومت جمکران که در توهم سبز، «چپ نوین»‌ رویت کرده، و مبارزه با تروریسم به مفهوم «عنعنوی» هیچ خنده ندارد! اما قصة خاله سوسکة «مهرداد فرهمند» در بی‌بی‌سی، خنده‌دارتر از همه است! پس اظهارات مضحک خامنه‌ای و سیدآورام نبوی را ندیده می‌گیریم ـ هر دو در کیهان جمکران منتشر شده ـ و می‌پردازیم به مبارزات «عنعنوی» با تروریسم.

بخش اخبار افغانستان در سایت نووستی که به «زبان دری» منتشر می‌شود، از این واژة جادوئی استفاده کرده. به گزارش نووستی، مورخ 8 دی‌ماه 1389، به نقل از «رادیوآزادی»، ژنرال «ویت لونگ» فرموده‌اند، جلوگیری از نفوذ تروریست‌ها از طریق پاکستان به خاک افغانستان آنهم به مفهوم «عنعنوی» خیلی‌گران تمام می‌شود، چرا که برای تحقق این امر همکاری سران قومی در پاکستان الزامی است:

« [...] حفاظت سرحد به مفهوم عنعنوی مخارج بس بزرگ ایجاب می‌کند[...]»

به گفتة‌ حضرت ژنرال، گذار تروریست‌ها به خاک افغانستان را همین «سران قومی» پاکستان تأمین می‌کنند! چقدر این سران قومی باید «عنعنوی» باشند که از پاکستان به افغانستان تروریست بفرستند! اما در واقع سران کذا همچون بی‌بی‌سی و حکومت‌های اسلامی «مستقل» هستند.

می‌دانیم از آنجا که حکومت دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها در پاکستان «اسلامی» است، «مستقل» هم می‌باید به شمار آید، درست مثل حکومت مرده‌شویان جمکران! از سوی دیگر در پاکستان اکثریت با «امت اسلام» است و امت کذا چه در پاکستان و چه در جمکران «بابصیرت»، «حق‌طلب»‌، «ضدظلم»، «دشمن‌ستیز»، «آزادیخواه»، «عدالت‌طلب»، «مردم‌پرست» و «کثرت‌گرا» و به ویژه «اصولگرا» و «دیندار» هستند. به این ترتیب آنگلوساکسون‌ها می‌توانند همچون سدة اخیر، هر لات و چاقوکشی را در جایگاه «رهبر مردمی» این امت بنشانند؛ شیوه‌ای که در ایران، ترکیه، پاکستان و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه با موفقیت تمام اعمال شده و می‌شود. خارج از تهاجم نظامی همچون موارد عراق و افغانستان، رمز موفقیت استعمار در تحمیل سیاست‌های‌اش، به راه انداختن «کاروان خردجال» جهت ایجاد «مشروعیت خیابانی» برای فرد یا گروه‌ مطلوب است. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها برای تبدیل مزدور به «رهبر»، فقط به لشکرکشی خیابانی و تجمع «مردم» نیاز دارند.

این تجمع همواره دو صورت دارد که در واقع دو روی «سکة سرکوب» استعماری است: تجمع تل موهومی به نام «مردم» جهت «تأئید» حکومت دست‌نشانده،‌ و یا «اعتراض» به همین حکومت. در هر دو حال لشکرکشی‌های خیابانی کارساز و تعیین کننده خواهد بود. به یاد داریم که طی دوران نخست‌وزیری شیخ‌مهدی بازرگان، ساواک و شهربانی هر روز تل موهوم «مردم» را به رهبری‌ ماشالله قصاب و زهراخانوم جهت حفظ «اسلام» به خیابان می‌آوردند. این برنامه ادامه داشت، تا اینکه قرار شد برای تداوم حکومت توحش اسلامی، رهبر مفلوک‌اش در سنگر «نبرد با آمریکا» نیز بتمرگد، و ارباب را «دشمن اسلام» بخواند. اینگونه بود که همة‌ ایرانیان مخالف توحش و عربده‌جوئی و لات‌بازی «حکومت افقی» تبدیل شدند به طرفداران آمریکا و مخالفان اسلام، آنهم در شرایطی که آمریکا بر تخت «مدافع حقوق‌بشر» تکیه زده با جیره‌خواران‌اش به جنگ زرگری مشغول بود و این جنگ همچنان ادامه دارد.

به همین دلیل بود که سه دهه پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، مخالف‌نمایان صادراتی این حکومت به ینگه‌دنیا با طرح بحث‌های گوساله‌پسند پیرامون «باورها»، ضمن تکفیر طرفداران دمکراسی، آنان را «خداناباور» خوانده و از «اسلام مترقی» و دمکراتیک سخن به میان آوردند و همچون شیرین عبادی از سوی بنیادهای رنگارنگ غرب جایزه‌باران هم شدند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛ استقرار دمکراسی، به ویژه در یک کشور کلیدی نظیر ایران تهدید مستقیم منافع استعماری غرب است. حمایت آشکار نوآم ‌چامسکی از اوباش سبز شاهدی است بر این مدعا.

آورام چامسکی که عمری خود را مدافع انسان و انسان‌محوری جا زده بود، ناگهان با یک چرخش یکصد و هشتاد درجه در کنار آخوند دباشی و شرکاء قرار گرفته و همچون کاردینال راتزینگر، رهبر عظیم‌الشان کاتولیک‌ها «سبز» شد‍! این مختصر را گفتیم تا شوت‌و‌پرت‌ها به اهمیت مرزشکنی جهت اختراع مجموعة متناقض «انتخابات» و «دین اسلام» برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بهتر پی ببرند.

با استفادة ابزاری از روند دمکراتیک «انتخابات»‌ و آمیختن آن با «دین اسلام» استعمار غرب دامنة سرکوب و چپاول خود را گسترش می‌بخشد، این است دلیل ارادت حقوق‌بشر فروشان به تلفیق «دین» و روند دمکراتیک «انتخابات!» با توسل به ترفند مرزشکنی است که همزمان تجاوز به حریم‌خصوصی و حریم اجتماعی امکانپذیر می‌شود. همچنانکه در ایران شاهدیم، حکومت از یک‌سو با توسل به «دین»، پایمال کردن حقوق انسانی را «حق»، و انسان را «باطل» معرفی می‌کند، و از سوی دیگر، همین حکومت با برگزاری مراسم مضحکی که آنرا «انتخابات» نام نهاده، برای خود «مشروعیت» بین‌المللی نیز قائل می‌شود. در حالیکه هدف اصلی از برپائی انتخابات و رفراندوم توسط نظام توحش جمکران فراهم آوردن زمینة پروپاگاند برای بوق‌های استعمار است.

رسانه‌های غرب با جنجال پیرامون به اصطلاح «انتخابات» در حکومت جمکران، به افکار عمومی چنین القاء می‌کنند که حکومت آدمخواران دست‌آموز استعمار در ایران «مشروعیت مردمی» هم دارد! بی‌دلیل نیست که سایت رادیوفردا با توسل به محمد خاتمی به دمیدن در تنور یخ‌زدة «انتخابات» مشغول شده؛ و از زبان ملاممد جنایتکار سخن از اجرای قانون اساسی، برگزاری «انتخابات آزاد» و «آزادی زندانیان» به میان می‌آورد. در واقع پیشخدمت جرج سوروس مطالبات ارباب را مطرح کرده؛ بجز مزدوران استعمار چه کسی احکام توحش فقه شیعه را می‌تواند «قانون اساسی» بخواند؟

این «کتاب‌دعا»، که نام آن را قانون اساسی گذاشته‌اند، همان است که اعتقادات و باورهای ایرانی را «جرم سیاسی» می‌داند و تجاوز به حقوق انسانی را نیز به زبان عصرحجر «توجیه» می‌کند. این «کتاب‌دعا» همان است که به نیروهای «امنیتی ـ نظامی» حکومت برای قتل صاحبان قلم و مخالفان سیاسی مجوز داده، و بالاخره این «شبه قانون» همان است که همکاران حکومت را در جایگاه «مخالف» قرار می‌دهد و با دستگیری امثال پناهی و رئیس‌دانا حامیان غربی نظام توحش را به مدافعان حقوق بشر تبدیل می‌کند. کدام ایرانی و به طور کلی، کدام انسان شرافتمندی می‌تواند خواهان اجرای مفاد این «کتاب دعای» انسان‌ستیز و ضدایرانی باشد؟! ایرانی هرگز این قانون را تأئید نکرده و نخواهد کرد. قانون اساسی حکومت اسلامی چنان مفتضح و متحجر بود که حتی تشکل اسلام‌گرای مجاهدین خلق نیز نتوانست به آن رأی بدهد.

این «قانون» فقط با حمایت اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن به تأئید اکثریت همان «مردم» کذا رسید. اگر جنجال رسانه‌های غرب در کار نمی‌افتاد، درصد واقعی هواداران حکومت توحش و طرفداران قانون اساسی‌اش که دستپخت جانوران وحشی‌ای نظیر آخوند منتظری بود در عمل مشخص می‌شد و امروز بوق‌ استعمارگران در دو سوی آتلانتیک نمی‌توانست برای اجرای مفاد این «کتاب‌دعا» در اختیار جنایتکارانی همچون محمد خاتمی قرارگیرد؛ کسی دستش به خون هزاران ایرانی آغشته است.

بله آن‌ها که «اجرای قانون اساسی» حکومت «مستقل» جمکران منافع نامشروع‌شان را تأمین کرده در لندن و واشنگتن نشسته‌اند و با توسل به نمایشی به نام «انتخابات» پادوهای‌شان را هم در جایگاه اوپوزیسیون حکومت جاسازی کرده‌اند. آشوب‌های «ساحل عاج» از همین روند شوم تغذیه می‌کند؛ فقط اینبار سازمان رسوای ملل نیز رسماً پای به معرکه گذاشته، چرا که مزایای برگزاری «انتخابات»، آنهم توسط نوکران «مستقل» فراوان است.

پس هیچ تعجبی ندارد که محمد خاتمی شرکت دارودستة‌ خود را در مراسم خردجال آینده به دو روند متناقض، یعنی اجرای قانون اساسی و آزادی زندانیان سیاسی مشروط کند. و این تناقض‌گوئی همزمان در رادیوفردا و سایت بی‌بی‌سی منعکس شود! بعد هم همین سایت بی‌بی‌سی فارسی خود را در جایگاه «حسین در کربلا» قرار داده، و پس از ذکر مصیبت،‌ به عزت و احترام و جایگاه والای خود نزد «غیرایرانیان» اشاره کرده و شیون‌کنان بپرسد، ‌ چرا بی‌بی‌سی «مستقل» و «ظلم‌ستیز» و براندازندة «حاکمان ظالم» در ایران تنها مانده؟!

به زبان ساده‌تر، گزارشگر «بی‌بی‌سی» با توسل به «باورهای عوام»، از یکسو این خبرگزاری را «شهید» و «مظلوم» و «مقدس» می‌نمایاند، و از سوی دیگر با اشاره به کاردانی و تکنیک کارمندان بنگاه مذکور آن را در جایگاه مستقل و الهی و به ویژه «ضداستبداد» قرار داده و در واقع بی‌بی‌گوزک حسین را «بازتولید» می‌کند. می‌بینیم که اهالی بی‌بی‌سی از فواید قصة حسین در کربلا بهتر از آخوندها آگاه‌اند.

ارسال شیخ صادق صبا به قم دلیل داشت. قم که پیشتر خطة «خون و قیام» بود و اکنون رسانه‌های مرده‌شویان آنرا شهر «علم و قیام» می‌خوانند در واقع مرکزی است جهت تقدس‌ بخشیدن به پروپاگاند غرب. روند کار چنین است که پروپاگاند کذا را به حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک‌های مقدس شیعه تزریق می‌کنند و از آن انواع خطبه‌های نماز جمعه،‌ متن سخنرانی‌ مقامات حکومت آدمخوار جمکران و به ویژه مقالات نخبگان «اوپوزیسیون» همین حکومت توحش را بیرون می‌کشند. این است دلیل ظهور همزمان واژة پوچ و مبهم «اصول»‌ در مطالب داماد سرتیپ زاهدی و مقالات کیهان جمکران. در ظاهر امر پاسدار شریعتمداری از مخالفان سرسخت داریوش همایون به شمار می‌رود، اما در واقع آبشخور ایندو مشترک است؛ به همین دلیل نیز هر دو بر طبل ابهامی به نام «اصول» می‌کوبند. «اصول» هردوشان در طویلة سازمان سیا تعیین می‌شود. «اصول» کیهان، همان «اصول» داماد سرتیپ‌ زاهدی است، منتهی اولی در تقابل با پروپاگاند ابله‌فریب رسانه‌های ارباب، و دومی در هم‌سوئی با این پروپاگاند گوساله‌پسند قرار گرفته.

«اصول» کیهان چیست؟ استقرار بی‌قید و شرط افراد و گروه‌هائی که مورد تأئید «غرب» و «اسرائیل» قرار می‌گیرند در «سنگر باطل.» یادآور شویم علیرغم لشکرکشی آمریکا به عراق و افغانستان جهت استقرار حکومت اسلامی در ایندو کشور، به ادعای کیهان، آمریکا و اسرائیل دشمن سرسخت «اسلام» و «انقلاب» به شمار می‌روند، و هدفی جز نابودی اسلام و انقلاب کذا ندارند! با تکیه بر همین پیش‌فرض خنک، تکراری و واژگونه است که خط تبلیغاتی کیهان مستقیماً از پروپاگاند به اصطلاح دشمنان اسلام و انقلاب پیروی می‌کند. کافی است رسانه‌های غرب از حقوق‌بشر دفاع کنند، تا کیهان بتواند مخالفان سرکوب ایرانیان را در سنگر باطل قرار داده و برچسب کفر بر پیشانی‌شان الصاق نماید. اما پس از کودتای ناکام هیزاکسلنسی یک لایة دیگر بر شارلاتانیسم کیهان افزوده شده و ملاممد خاتمی و دیگر پیروان خط توحش «امام» نه تنها مخالف اسلام و انقلاب شناخته می‌شوند که دشمن دمکراسی نیز به شمار می‌روند!

در اینکه ملاممد خاتمی با دمکراسی سرستیز داشته و دارد، هیچ تردیدی نداریم، چرا که همة‌ فاشیست‌ها «انسان‌محوری» را نفی می‌کنند، اما نکوهش خاتمی توسط پاسدار شریعتمداری آنهم به دلیل مخالفت شیاد اردکان با دمکراسی دیگر از آن حرف‌هاست:

«[...] خاتمي به همراه ديگر فتنه‌گران [...] نه تنها در انتخابات اخير بر عليه رأي مردم و قانون اساسي [...] شورش كردند بلكه دشمني آن‌ها با انتخابات و دموكراسي مسبوق به سابقه است[...]»


این اظهارات بسیار «عنعنوی» که در خبرویژة کیهان، مورخ 29 دسامبر 2010، تحت عنوان، «پالس تازة مهرة جورج سوروس براي آمريكا و انگليس» انتشار یافته نشان می‌دهد که سرپرست کیهان «حضور مردم» در برابر حوزه‌های رای‌گیری را با «دمکراسی» اشتباه گرفته. ولی اینگونه «نگارش» به زبان فارسی، آنهم در یک روزی‌نامة «رسمی» ثابت می‌کند که «لنگی» معظم جمکران، جهت ایفای نقش در رشتة تخصصی‌شان، که همان شستن و برق ‌انداختن اتومبیل عموسام باشد، می‌باید از گویش انگلیسی «فارسی‌نما» استفاده کنند. به هر تقدیر اینجاست که «بازتولید» پروپاگاند ابله‌پسند سازمان سیا، یعنی مرزشکنی و ایجاد ترادف بین انتخابات و دمکراسی را از بوق تبلیغاتی آمریکا می‌شنویم.

باید به سرپرست کیهان و اربابان‌اش بگوئیم «انتخابات» در مفهوم برخورداری «انسان» از «حق انتخاب آزاد»، لازمة دمکراسی است، اما دمکراسی را نمی‌توان به برگزاری «انتخابات»‌ تقلیل داد، آنهم انتخابات در حکومتی که حقوق انسانی را مردود می‌شمارد! مراسمی که در جمکران برگزار می‌شود در واقع «شبیه‌سازی» انتخابات است، و جز مردمفریبی نیست. همچنانکه «مخالفت» امثال ملاممد خاتمی با حکومت توحش نیز از شبیه‌سازی فراتر نمی‌رود. دشمنی فرضی با آمریکا و ادعای پیروی از «خط امام» توسط پاسدار شریعتمداری و محمد خاتمی شاهدی است بر این مدعا که هر دو در لجنزار ابهام «اصول» به جست و خیز مشغول‌ شده‌اند.

شریعتمداری ملاممد را تحت‌الحمایة آمریکا و دشمن نظام و «خط امام» معرفی می‌کند، خاتمی هم در سخنرانی خود برای خط همان امام دجال و روان‌پریش سینه چاک می‌دهد و می‌گوید، ما پیرو خط امام هستیم نه «آن‌ها» که چهرة‌ امام عزیز را «زشت» می‌نمایانند:

«[...] چرا به نام امام [...] از سوي كساني كه هيچ مناسبتي با امام و خط امام نداشته‌اند از امام چهره زشت ترسيم مي‌شود؟ چرا كساني كه از سينه چاكان نظام و انقلاب و امام بودند به ضديت با انقلاب و نظام متهم شده اما كساني كه هيچ علاقه‌اي و ربطي به امام و انقلاب نداشته‌اند مدعي خط امام [...] مي‌شوند [...]»

همان منبع

بله چرا «آن‌ها» چهرة زیبای «امام» را مخدوش جلوه می‌دهند؟ «آن‌ها» ‌باید از این جانور وحشی یک مهاتما گاندی بسازند تا ژست ملاممد در برابر دوربین خبرنگاران جهان تکمیل شود! خاتمی از چنان وقاحتی برخوردار است که حتی «رادیوفردا» هم از انعکاس سخنان بی‌شرمانه‌اش خودداری کرد. باری! سرپرست کیهان تأکید دارد که خاتمی به مخالفت با آمریکا تظاهر می‌کند. برهان قاطع بازجوی معظم جمکران نیز بر الگوی حماقت امام خمینی‌اش منطبق است. به ادعای پاسدار شریعتمداری، از آنجا که سران آمریکا و اسرائیل از اصلاح‌طلبان حمایت کرده‌اند، پس خاتمی مخالف آمریکا نیست!

البته خاتمی هرگز مخالف ارباب نبوده، و شعارهای مضحک «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و غیره که در دورة «نعمت ‌الهی» و حکومت ایشان بر «وزارت ارشاد» همه روزه از رادیو و تلویزیون می‌شنیدیم، ساخته و پرداختة همین آمریکا بود که منافع‌اش همواره با جنگ تأمین شده و می‌شود. اما این واقعیت که خاتمی مزدور آمریکا است، به هیچ عنوان وابستگی پاسدار شریعتمداری به محافل سرمایه‌سالاران واشنگتن و لندن را نمی‌تواند پنهان دارد!

بله، الصاق برچسب «آمریکائی» به یک مزدور شناخته شدة‌ سازمان سیا، دلیل بر ضدامپریالیست بودن سرپرست کیهان نیست. همچنانکه پارس کردن امام‌شان بر علیه «شیطان بزرگ»، در واقع جز تأمین منافع آمریکا هیچ هدفی را دنبال نمی‌کرد. امروز نیز همین حکومت نفرت و توحش حزب آخوندپرست توده را «ضددین» خوانده، و میرحسین مفلوک و اطرافیان‌اش‌ را به داس‌الله چسبانده. بی‌بی‌سی و رادیوفردا و دیگر بوق‌های طویلة مک‌کارتی هم این دروغ بزرگ را منعکس کرده‌اند، چرا؟ چون آبشخور حزب توده و آخوندجماعت مشترک است؛ هر دو بر ابهام و توحش «مردم» تکیه دارند. حال که تا حدودی با «شبه‌منطق» فعلة فاشیسم در کیهان جمکران آشنا شدیم بازگردیم به روضه‌خوانی مهرداد فرهمند در سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 29 دسامبر سالجاری.

ایشان ابتدا خاطرات خود را از «رادیو بی‌بی‌سی» در دوران «انقلاب» نقل کرده و از «باورهای» ایرانیان نسبت به این رسانه چندین و چند روایت گفته و ضمن اشارة تلویحی به «بلاهت» ایرانیان، بر «استقلال» گزارشگران و «اعتبار» جهانی بنگاه بی‌بی‌سی تأکید می‌نمایند، سپس با طرح چند پرسش جانگداز می‌پرسند، چرا حاکمان «ظالم» ایران ـ شاه و حکومت اسلامی ـ از بی‌بی‌سی می‌هراسند و چرا ایرانیان این «بنگاه» را دوست ندارند؟

اینکه ایرانیان به نیکی یا بدی «بی‌بی‌سی» اعتقاد داشته باشند به هیچ عنوان اهمیت ندارد! دلیل هم روشن است، اولاً «باورها» ملاک بررسی منطقی و علمی نیست، چرا که باورها در هر حال منطق‌گریزاند. ثانیاً در هیچ کشوری «باورهای جمع» منطقی نیست که انتظار داشته باشیم باورهای ایرانیان در مورد بی‌بی‌سی «منطقی» باشد. خلاصه، گویا ایرانیان به ساحت «مقدس» بی‌بی‌سی «توهین» کرده‌اند، که جیغ و فریاد «مستر» فرهمند به آسمان برخاسته! اما اصل مطلب این است که ایشان در یک پروپاگاند مهوع و مرزشکن، سخنگوی حاکمیت بریتانیا را از «جایگاه واقعی» خود خارج کرده و ضمن تأکید بر «استقلال» آن برای‌اش دو سنگر حق و باطل افتتاح نموده‌اند. ایشان می‌نویسند، به باور بعضی‌ها حکومت آخوندی را بی‌بی‌سی آورده و هر وقت هم بخواهد آن را سرنگون می‌کند؛ برخی دیگر از جمله «حاکمیت ایران» از این «رسانه» هراس دارند،‌ بعضی‌ها از آن می‌گریزند و ... ولی دولت بریتانیا و «ام. آی. 6» هیچ دخالتی در این بنگاه ندارند، ما مستقل هستیم و «تکنیک‌مان» حرف ندارد و... و از اینجور «حرف‌‌ها!»

مهرداد فرهمند به ما می‌گوید، برخلاف تصور بعضی‌ ایرانی‌ها، هر روز صبح هیئت دولت در مورد برنامة بی‌بی‌سی فارسی تصمیم نمی‌گیرد، و محتوای برنامه‌ها از «ام. آی.6» نمی‌آید! ایشان می‌افزایند، «بی‌بی‌سی» در همة ‌کشورها به عنوان یک خبرگزاری «معتبر» شناخته می‌شود و فقط در ایران نسبت به بی‌بی‌سی چنین نگرش منفی‌ای وجود دارد. مهردادجان در پایان این پرسش را مطرح می‌فرمایند که چرا در ایران «بی‌بی‌سی» را عامل براندازی می‌دانند:

«چه سری در بی‌بی‌سی نهفته که هم محمدرضا شاه آن را مبلغ سرنگونی شاهنشاهی‌اش می‌دانست و هم [حکومت اسلامی‌ آن را] عامل [...] براندازی‌اش می‌داند؟ چرا بی‌بی‌سی فقط در ایران به دنبال راه انداختن انقلاب و براندازی نظام بوده؟ چرا فقط بی‌بی‌سی فارسی؟»

بله این پرسش از همان پرسش‌های «عنعنوی» باید باشد! اتفاقاً هیچ «سری» درکار نیست! سرکار تلاش می‌کنید بی‌بی‌سی را در ابهام باورها و فریب قرار دهید! جایگاه واقعی بی‌بی‌سی برای ما شناخته شده ‌است: سخنگوی رسمی حاکمیت استعماری انگلستان و هوچی ارتش ناتو که باتوسل به شیوه شناخته شدة «مرزشکنی» می‌کوشد جیره‌خواران استعمار را «مستقل» جلوه دهد. و اما جناب فرهمند! پیرامون نفرت ایرانیان از بنگاه بی‌بی‌سی، بهتر است نخست به سابقة «درخشان» تاریخی بریتانیا در ایران نگاهی بیاندازید تا ریشة این نگرش را بشناسید. سابقة بریتانیا، در توسل به آخوند و اوباش جهت ترور شخصیت‌ها و ایجاد آشوب خلاصه می‌شود. این یک واقعیت تاریخی است و هیچ ارتباطی با «بی‌بی‌سی» ندارد!

در دوران میرزای شیرازی بی‌بی‌سی هنوز متولد نشده بود، ولی لشکرکشی خیابانی برای واداشتن دربار به یکجانبه‌گرائی، یعنی نقض قرارداد رژی با هدف مقروض کردن بانک شاهی یک رخداد تاریخی است. سپس پای به دوران پس از جنگ اول جهانی می‌گذاریم؛ پس از کودتای بلشویک‌ها، بریتانیا تنها قدرت استعماری حاضر در ایران بود. کودتا بر علیه جنبش مشروطه جهت حمایت پنهان از نازی‌ها، و تبدیل ملت ایران به ابزار فشار بر شوروی از کجا می‌آمد؟ آخوندهائی که ارتش هیتلر را «لشکرامام حسین» می‌خواندند،‌ تبلیغات کدام دولت را منتقل می‌کردند؟ نکند پهلوی اول هم مثل خمینی «مستقل» بوده؟ نه! هیچ استقلالی در کار نبوده و نیست، حتی برای بی‌بی‌سی. بگذریم! در دوران نخست وزیری «مصدق» نمایش مهوع میرزای شیرازی در مورد قرارداد نفت «بازتولید» شد و به تحریم اقتصادی و تحکیم پایه‌های کودتائی انجامید که نهایت امر پای آمریکا را نیز به عنوان شریک بریتانیا به ایران باز کرد. این مختصری بود از تاراج اقتصادی و سرکوب سیاسی ایرانیان پیش از کودتای بهمن 1357.

پس از سرنگونی شاه همین سیاست در کشورمان ادامه یافت و نتیجه هم در برابر ماست: استقرار ویراست دوم حکومت سیدضیاء. این جنایات توسط «بی‌بی‌سی» صورت نگرفته، ولی بی‌بی‌سی سخنگوی رسمی همین سیاست بوده و هست. برنامه‌های بی‌بی‌سی را دولت انگلستان و «ام. آی.6» تولید نمی‌کنند، ‌ این برنامه‌ها در چارچوب سیاست‌های ارتش ناتو، بر محور گسترش مقدسات، ابتذال و عوام‌گرائی تنظیم می‌شود و از این منظر در هم‌سوئی کامل با رادیوفردا، صدای آلمان و صدای آمریکا و دیگر بوق‌های ارتش ناتو قرار دارد. اینکه «بی‌بی‌سی» را یک خبرگزاری «معتبر» بشناسند، این رسانه را خارج از محدودة پروپاگاند ارتش ناتو قرار نمی‌دهد! درست است که «بی‌بی‌سی» خبر «معتبر» پخش می‌کند، ولی همة خبرهای معتبر را هم از «بی‌بی‌سی» نخواهیم شنید؛ دلیل هم اینکه خبر معتبر «جهت مشخص» دارد! اما همة رسانه‌ها این شیوة گزینش را اعمال می‌کنند، در نتیجه بی‌بی‌سی از روش کلی سیاست غرب در ایران مستثنی نمی‌شود. این روش‌کلی چیست؟ گسترش بلاهت و ابتذال و تقدس جهت تخریب انسان.

خارج از تأکید بر «استقلال» اسرائیل و حکومت جمکران، ‌ آنچه بی‌بی‌سی را همچون دیگر رسانه‌های غرب در ردة بوق‌های استعماری قرار می‌دهد، مخالفت پنهان و پیگیرش با دمکراسی و انسان‌محوری، و تظاهر به حمایت از آراء عمومی در ایران است. این مخالفت مزورانه در قالب آخوندپرستی، جمع‌گرائی، ستایش از مراجع تقلید «مردمی» و تأکید بر «آیات عظام لیبرال» تجلی یافته. سفر شیخ صادق صبا را به شهر قم فراموش نکرده‌ایم. ادعای بیشرمانة موجودیت «آخوند لیبرال»، نه «باور» است و نه ارتباطی به «خبر» دارد؛ «گزارش» سفر شیخ صادق به قم یک پروپاگاند بیشرمانه و مرزشکن در ستایش آخوند بود. برخلاف ادعای سرکار این گزارش و دیگر گز‌ارش‌ها حاکی از «استقلال» گزارشگر نیست؛ انعکاس چنین ترهاتی ثابت می‌کند که «استقلال» شارلاتان‌ها، آنان که مرز مفاهیم متضاد را مخدوش می‌کنند، برای تأمین منافع حاکمیت بریتانیا یک الزام است. این است دلیل «استقلال» سرکار و همکاران‌تان.

اینبار اگر خواستید بی‌بی‌سی فارسی را در جایگاه حسین مظلوم قرار دهید که به دلیل پیمان شکنی «اهل کوفه» تنها مانده، به یاد داشته باشید که برخی از ایرانیان می‌دانند، وظیفة رسانه‌های غرب تأمین منافع تفنگ‌فروش‌های دوسوی آتلانتیک است، و بی‌بی‌سی فارسی در این مسیر مقدس «تنها» نیست؛ خبرگزاری بی‌بی‌سی همچون دیگر خبرگزاری‌های حوزة ناتو در همین مسیر طی طریق می‌کند. خلاصه، «ما» اهل کوفه نیستیم، که سرکار در کمال «استقلال» بی‌بی‌سی فارسی را در جایگاه «حسین شهید» قرار دهید و همه را در ماتم آنحضرت بنشانید! به کوری چشم روضه‌خوان‌ها و آخوندپرستان «مستقل» و مرزشکن، سال 2011 میلادی را سه شبانه‌روز جشن می‌گیریم.






سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹


خر و باور!
...
به گزارش سایت نووستی، مورخ 22 دسامبر 2010، مستر ژولین اسانژ سیاست‌مداران «فاسد» روسیه را در رسانة‌ «نوایاگازتا» افشا می‌فرمایند. به این ترتیب بیماری «دیپلماسی خیابانی» سازمان سیا، یعنی‌ «افشاگری» به روسیه هم سرایت کرد؛ قرار است ویکی‌لیکس با یکی از رسانه‌های «اوپوزیسیون» در روسیه همکاری نزدیک داشته باشد! اگر از طرفداران دمکراسی صرفنظر کنیم، ویژگی «اوپوزیسیون روس» ـ از دارودستة «زوگانف» گرفته تا همپالکی‌های «نمتسوف»، ‌این است که همگی خواهان بازگشت به «گذشتة نورانی» هستند. تاواریش زوگانف در حسرت بازگشت به دوران استالین روشن‌ضمیر و نبرد با امپریالیسم و به ویژه سرکوب روس‌ها اشک می‌ریزد، حال آنکه امثال نمتسوف و شرکاء دل‌شان برای بساط چاپیدن و لفت‌ولیس و غارت دوران یلتسین دانا و به ویژه برای آزادی میکائیل کودورکووسکی خیلی تنگ شده؛ البته «حق» دارند! حتی آستان مقدس کاخ سفید هم از «اسارت» این مدافع نازنازی «حقوق بشر» در چنگ «کفار» سخت پریشان خاطر و افسرده است. هر چه باشد کودورکووسکی و شرکاء با تمام وجود از حق و حقوق عموسام دفاع کرده‌اند و می‌دانیم که در این جهان جز عموسام «‌بشر» دیگری وجود ندارد. بی‌دلیل نیست که حنازرچوبه، بوق سازمان سیا در حکومت مفلوک جمکران نیز به دفاع از کودورکووسکی قیام کرده،‌ البته به نقل از «فرانس‌پرس!»

حکومت مرده‌شویان نمی‌تواند با انتقاد از محکومیت چپاولگری به نام کودورکووسکی، مطالبات ارباب را مستقیماً مطرح کند در نتیجه وفاداری خود را زیرجلکی و از طریق «نقل» گزارش فرانس‌پرس به اثبات می‌رساند. حنازرچوبه، مورخ 6 دی‌ماه 1389، در مطلبی با کد: 30153201 می‌نویسد، ‌ «محکومیت خودورکوفسکی امید اصلاحات در روسیه را بر باد داد.» بله «اصلاحات» در روسیه در قاموس حقوق‌بشر فروشان غرب، یعنی تاراج و قانون‌شکنی به نفع آنگلوساکسون‌ها و متحدان‌شان؛ پس جای تعجب نیست که حنازرچوبه سنگ این قماش اصلاحات را به سینه بزند. هر چه باشد، عموسام تکه استخوانی برای سگ‌های وفادارش پرتاب خواهد کرد، آنهم چه سگ‌های دست‌آموزی! همه «مستقل، دشمن‌شناس، با بصیرت و...» و از همه مهم‌تر، «دین‌دار» و «کثرت‌گرا!» سگ‌هائی که از هم اکنون برای جایگزین کردن دین زرتشت با اسلام خیز برداشته و «شب یلدا» را از «اقوام ایرانی» گرفته و به حساب زرتشتیان واریز کرده‌اند!

باری حنازرچوبه در انتهای مطلب خود شهامت بیشتری به خرج داده و کلاهبردار محبوب عموسام را مدافع «کثرت‌گرائی» نیز معرفی می‌نماید. یادآور شویم الاغ‌های طویلة مک‌کارتی مخاطب را ابله ‌پنداشته و هم‌صدا با ملاممد خاتمی، پوپولیسم، گله‌پروری و جمع‌گرائی را برای ما ملت «دمکراسی» تعریف کرده‌اند. و در امتداد همین شبه‌دمکراسی جمکرانی است که حنازرچوبه جهت دم‌جنبانی برای ارباب، به انتقاد از نخست‌وزیر روسیه پرداخته و کودورکووسکی را مدافع «کثرت‌گرائی» می‌خواند. رسانة رسمی حکومت مرده‌شویان در ادامه از زبان یک مفسر سیاسی می‌نویسد، ولادیمیر پوتین از عمود قدرت حمایت کرده و روسیه فاقد «نظام قضائی مستقل» است:

«[...] پوتين به علت بي‌اعتنائي به نظام كثرت‌گرائي سياسي كه خودوركوفسكي [...] از آن حمايت مي‌كرد، در معرض انتقادات قرار دارد [...] و [...] از نظام بالا به پائين موسوم به عمود قدرت حمايت كرده [...] يك تحليلگر سياسي گفت [...] ما يك پارلمان و يك نظام قضائي مستقل نداريم [...]»


البته روی سخن حنازرچوبه با روسیه است که برخلاف حکومت جمکران از قدرت «افقی» و خیابانی بی‌بهره مانده! خوشبختانه حکومت افقی روضه‌خوان‌ها نه تنها مستقل است و پارلمان دارد که مو لای درز استقلال نظام قضائی‌اش نمی‌رود. اصلاً شوخی در کار نیست! قوة قضائیة جمکران، هم از زمان و مکان و انسان «مستقل» است، هم از منافع ملی! این «قوه» همچون دو قوة دیگر در این «نظام مقدس»، در خدمت بیگانه قرار دارد و همچون اوپوزیسیون نظام «اصولگرا» هم هست. «اصول» کذا همچنانکه پیشتر نیز گفتیم بر مجموعه‌ای از دروغ و بهتان استوار شده. از آنجمله می‌توان به «دشمنی» آمریکا با اسلام و حکومت اسلامی اشاره داشت! هر گاه مصلحت لندن و واشنگتن اقتضا کند، همة جهان «دشمن» حکومت اسلامی خواهند شد، و این بهترین شرایط است برای این نظام بی‌نظم و این هرج‌ومرج استعماری. چرا که قدرت سرکوب حکومت جمکران در داخل مرزها با انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» تحمیلی از سوی غرب نسبت مستقیم دارد.

به همین دلیل است که ساواک جمکران با توسل به عملیات خرابکارانه می‌کوشد دست این قوة قضائیة «مستقل» را برای سرکوب و کشتار ایرانیان باز بگذارد تا زمینة جنجال و اعتراض ارباب نیز فراهم آید. اعتراض مزورانة غربی‌ها به سرکوب در ایران، از یک‌سو اینان را در جایگاه مدافع حقوق‌بشر تثبیت می‌کند،‌ و از سوی دیگر به سگ‌های‌ هار عموسام در ایران امکان می‌دهد در باب دشمنی دروغین غرب با «اسلام» حسابی پارس کنند. به عنوان نمونه امروز حداد عادل، پدرعروس خامنه‌ای ادعا کرده، «آشوب‌های خردادماه هیچ ربطی به انتخابات نداشت، بلکه اسلام را هدف گرفته بود!» البته این سگ زنجیری و بی‌دندان استعمار تا حدودی درست می‌گوید! اکثریت قریب به اتفاق تظاهرکنندگان که در مسابقات «مارگیری» هم شرکت نکرده بودند، با فریاد «مرگ بر جمهوری اسلامی» به خیابان آمده خواهان نابودی این حکومت نفرت و توحش بودند. حکومتی که خود را به «دین اسلام» سنجاق کرده، تا بتواند با قرار دادن مخالف سیاسی در جایگاه مخالف دین، برچسب «کافر» بر او «الصاق» کند. و می‌دانیم که بر اساس احکام توحش دین بیابانی مجازات «کافر» مرگ است، مگر اینکه زیر شکنجة «عطوفت» اسلام رحمانی به این دین استعماری گرویده و دست عموسام را ببوسد! به عبارت دیگر سازمان سیا خروج از نظام توحش را برای ملت ایران ممنوع اعلام کرده. این است دلیل بمب‌گذاری‌ در چاه‌بهار و اعدام‌های گروهی از یکسو، و دستگیری اقتصاددان و فیلمساز و غیره از سوی دیگر.

در واقع هدف قوة قضائیة جمکران از این وحشیگری‌ها، دعوت از تفنگ‌فروش‌های غرب برای اعتراض به خشونت جهت استقرار ارباب در جایگاه مدافع حقوق‌بشر است. این روند به حکومت اسلامی امکان می‌دهد ضمن گسترش سرکوب، وحشیگری خود را تحت عنوان اجرای احکام اسلامی «توجیه» کند. به این ترتیب دور جهنمی سرکوب تکمیل خواهد شد و حکومت جیره‌خواران غرب در ایران می‌تواند یک دور جدید خشونت را آغاز کند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، هیچ دلیلی برای رعایت «نزاکت» در مورد حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش وجود ندارد! این حکومت «اشغالگر» و «مهاجم» است، و باید با آن به مثابه «متجاوز» به خاک ایران برخورد شود. تبلیغات این حکومت، همچون تهاجم ارتش اشغالگر است و هر ایرانی شرافتمندی وظیفه دارد متجاوز را نابود کند. دفاع از خاک میهن، تنها نوع خشونت است که ارزشمند و والا شناخته می‌شود؛ به همچنین است دفاع از انسانی‌ات ایرانی در برابر تهاجم «باورمحوران!»

موهبتی است زیستن، آری
در زادگاه شیخ ابودلقک کمانچه‌کش‌ فوری

«باور محترم» و «احترام به باورها» از تولیدات مرغوب و جدید طویلة مک‌کارتی است که با هدف سرکوب «آزادی بیان» به بازار عرضه شده، و سایت چپ‌نمای «اخبارروز» نیز در تاریخ اول دی‌ماه 1389 یک قلم از همین «بنجل مقدس» را در دکه‌اش برای فروش گذارده. فردی به نام «اکبر کرمی» که فراموش نکرده تیتر «دکترای» خود را قید نماید، در مطلبی تحت عنوان «سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز می‌شود»،‌ تمام هوش و ذکاوت و فراست و به ویژه شناخت عمیق خود ناشی از «دیپلم دانشگاهی» را به کار گرفته تا ضمن جایگزین کردن «آزادی بیان» با آزادی‌ «باور» و «فکر» و «اندیشه»، همزمان چند پیام گوساله‌پسند به مخاطب حقنه کند.

مطلب بسیار عمیق و شبه‌منطقی «دکتر کاف» در واقع مجموعه‌ای است که با توسل به عرفان، کتاب ‌مقدس و اصول «کسب و کار» سر هم شده، و ضمن تحریف تاریخ و تخریب مدرنیته، در عمل «حکومت باورها» را به ارزش گذاشته. دکتر «اکبرکاف» می‌کوشد این مهملات را به عنوان «دمکراسی» به خورد خواننده دهد. همانطور که بارها گفته‌ایم، مطالب شیوائی از نوع مقالة «اکبر کاف» همیشه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» تکیه دارد، و در واقع لجنزاری است از سفسطه و مهمل‌بافی جهت تخریب انسان و تحریف آزادی بیان.

«پروفسور کاف» ابتدا «باور» را با «داوری» در ترادف قرار داده، و در کمال وقاحت از «باور» قابل دفاع نیز سخن به میان می‌آورند! به زبان ساده‌تر این فرد به «بحث» پیرامون باورها پرداخته و می‌پرسد، آیا این باور و داوری قابل دفاع است؟ البته این پروفسور گرانمایه همچون دیگر نسخه‌برداران از جفنگیات محفل انسان‌ستیز فرانکفورت، رنج «تعریف» چارچوب «داوری» را بر خود هموار نکرده، و مبنای مشخصی برای آن نمی‌شناسد. به زعم این «فیلسوف» نوباوه هر کس در هر موردی، هر حرفی بزند، «داوری» کرده و بنابراین پرتاب‌کنندة نخستین سنگ مراسم سنگسار شمرده می‌شود! به عبارت دیگر، نویسنده «قضاوت» در مورد باورها را با مجازات سنگسار در ترادف قرار داده و خواهان «احترام به باورها» می‌شود.

هر چند نمی‌توان در مورد باورها به دلیل منطق‌گریزی‌شان به «قضاوت» نشست، اما باورها را فقط زمانی می‌توان «محترم» شمرد که در جایگاه خود، یعنی در حریم خصوصی قرار گیرد، و «باورمدار» در پی تحمیل‌شان بر دیگران نباشد! آن‌هنگام که «باورها» پای به عرصة اجتماع می‌گذارد، به هیچ عنوان «محترم» نخواهد بود، چرا که حریم جامعه را فروپاشانده، پای در حریم خصوصی دیگران می‌گذارد. به همین دلیل است که مقدسات شیعی‌مسلکان در ویراست رسمی آن به موضوع خنده و شوخی تبدیل شده، و ما در هر فرصتی به ابعاد توحش و حماقت «باورهای» شیعیان اشاره می‌کنیم. جایگاه این باورها در مساجد و خانه‌هاست، نه در سطح جامعه، یا در عرصة سیاست! اما «دکتر کاف» از آنجا که در مسیر انسان‌ستیز تحمیل توحش و حماقت باورها بر جامعه قلم‌فرسائی کرده، «دمکراسی» را نیز با «سلیقه» در ترادف قرار داده و می‌گوید «دمکراسی»، یعنی اقلیت باورهای خود را مهار کرده و به «سلیقة اکثریت» تن دهد! و این فرصتی است طلائی برای «اقلیت» که بتواند به اکثریت تبدیل شود! بله،‌ به این می‌گویند شیوة جدید حذف فیزیکی «اقلیت» یا همان استالینیسم، مک‌کارتیسم و یا مائوئیسم وارداتی و آمریکائی! جالب اینجاست که «کرمی» با همان مدرک «دکترای‌اش» دقیقاً جفنگیاتی را نشخوار می‌کند که آخوند کاشانی پیشتر جویده و در نماز جمعة هفتة گذشته روی زمین چمن دانشگاه سابق تهران «تف» کرده بود! بی‌دلیل نیست که در این وبلاگ «بعضی‌ها» را «مخالف‌نما» می‌خوانیم. خلاصة کلام فوت‌وفن «درست» زندگی کردن را کرمی و کاشانی نیک فرا گرفته‌اند‌، و از اینروست که ارواح شکم‌شان خیلی هم «درست» مسائل را تحلیل می‌کنند! چنین گفت پروفسور کاف در باب دمکراسی آنهم در جوامع جدید:

«دمکراسی در جوامع جدید، نتیجه یک مبادلة‌ مدنی است [...] که در آن اکثریت [...] شانس آن را پیدا می‌کند که سلیقة‌ خود را به طور موقتی بر پهنة‌ عمومی حاکم کند. در این مبادله [...] اقلیت‌ها با [...] قید زدن به باورها و داوری‌های خود، هم حقوق اساسی خود را حفظ می‌کنند و هم فرصت پیدا می‌کنند که به صورت مسالمت آمیز به اکثریت تبدیل شوند[...]»


این «حقوق اساسی اقلیت» مسلماً موضوع تز دکترای ایشان بوده. گویا جناب پروفسور، دمکراسی را با بازار تهران اشتباه گرفته باشند که چنین مهملاتی به هم بافته‌اند. باید از این نابغة بزرگ بپرسیم مگر دمکراسی حاکمیت «باورهای» اکثریت بر جامعه است که اقلیت می‌باید «باورهای» خود را مهار کند؟! در واقع دمکراسی مطلوب ایشان هیچ ارتباطی با انسان‌محوری و حاکمیت قوانین انسان‌محور نشان نمی‌دهد! اگر فردا چنگیز با سربازان‌اش به ایران بیاید و اکثریتی را با خود همراه کند، بر اساس صورتبندی پیشنهادی «کرمی» دیگران موظف خواهند بود بر «باورهای‌شان» قید زده و منتظر شوند تا روز و روزگاری به اکثریت حاکم تبدیل گردند. حضرت پروفسور کاف! این «پوپولیسم» است، نه دمکراسی! این همان حکومت شترگاوپلنگی است که توسط محفل «کارتر ـ برژینسکی» و از طریق کودتای شکوهمند ژنرال هویزر در بهمن‌ماه 1357 بر ایران حاکم شد،‌ و اینک امثال جنابعالی برای دفاع از همین کودتا قیام کرده و اینچنین قلم‌فرسائی می‌فرمائید! دلیل هم روشن است؛ سرکار سق زدن نان به نرخ روز و راه و رسم شیادی را «درست» آموخته‌ و در پفیوزی دکتری گرفته‌اید.

کرمی در ادامة‌ مزخرفات‌اش ادعا می‌کند، هیتلر فقط یهودیان را به اردوگاه‌های مرگ فرستاد، چرا که باورهای‌شان متفاوت بود! به عبارت دیگر این فرد در کمال حماقت و وقاحت مارکسیست‌ها، کولی‌ها، سوسیالیست‌ها، همجنسگرایان و‌ معلولین را از فهرست قربانیان هیتلر حذف می‌کند تا بتواند به نتیجة مورد نظرش برسد. گویا ایشان نمی‌دانند که به طور مثال کولی‌ها، همچون بسیاری دیگر از قربانیان نازیسم «مسیحی» بودند و تا آنجا که به باورهای‌شان مربوط می‌شود، هیچ تفاوتی با باورهای «اکثریت» افلاطونی «دکتر کاف» نداشته‌اند:

«بعد از آشویتس و [...] هلوکاست، دیگر چگونه می‌توان در برابر باروها و کلمات اینگونه کم طاقت بود و به بردباری و تحمل ریشخند زد؟»

مسلماً جناب «استاد کاف» از «هلوکاست» خیلی متأثر شده‌اند، اگر نه قلم فیلسوف‌مسلک‌شان نیشخند را «ریشخند» نمی‌نوشت! هم‌میهنان گرامی! تا به حال شنیده‌اید کسی «ریشخند» بزند؟ ما که نشنیده بودیم! ولی خوب فرصتی دست داد تا «شناخت» خود را از زبان مادری افزایش دهیم، و این فرصت فرخنده را نیز مدیون سایت فرهنگی و سیاسی «اخبار روز» هستیم! اهالی این سایت سهم عمده‌ای در گسترش علم و فرهنگ دارند و جا دارد آخوند مکارم شیرازی که همچون دیگر الاغ‌های طویلة مک‌کارتی برای جهش و پرش و بازگشت به «گذشتة نورانی» ابراز تمایل فرموده‌اند، از این عزیزان یاری جویند که نخبگانی همچون «سارا بوکر» و «دکتر کاف» را از آستین‌شان بیرون کشیده‌اند.

«جونم براتون بگه»! مهرنیوز، مورخ 5 دیماه سالجاری، در مطلبی تحت عنوان «باید به جایگاه اصلی خود در علم برگردیم»، از زبان «مقدس» آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی می‌نویسد:

«همانگونه که ایران استقلال سیاسی خود را به دست آورده [...] باید در زمینه‌های اقتصادی و علمی نیز مستقل شود [...]»

می‌بینید که بی‌دلیل نگفتیم زبان مکارم شیرازی «مقدس» است؛ این زبان با تکیه بر بلاهت و توحش، منطق‌انسانی را به چالش می‌طلبد. حال، پس از گذشته اینهمه سال باید قبول کنیم که حکومت اسلامی جمکران استقلال سیاسی هم یافته؟ کسی که چنین ادعائی دارد یا ابله است یا شارلاتان؛ این حکومت نکبت و ادبار همچون دیگر حکومت‌های اسلامی ساخته و پرداختة ارتش‌های وابسته به غرب در منطقه است؛ کدام استقلال؟ اگر جمکران استقلال دارد، می‌توان به صراحت گفت که پاکستان و عربستان هم مسلماً از استقلال سیاسی برخوردارند، چرا که جهت تأمین منافع غرب، احکام توحش اسلام را به مورد اجرا می‌گذارند. اینگونه است که «استقلال سیاسی» الزاماً به استقلال اقتصادی منجر می‌شود. اتفاقاً در دوران نکبت‌بار جنگ 8 ساله، هم استقلال سیاسی داشتیم و هم استقلال اقتصادی و علمی، و اینهمه را مدیون زحمات زهراخانوم و میرحسین بودیم!

شبکة موازی سازمان سیا که از طریق اسرائیل و فالانژهای لبنان با ملایان جمکران به قول دکترکاف «مبادلة مدنی» داشت، در زمینة علمی چنان استقلالی برای مرده‌شویان فراهم آورد که بهتر دیدند اصلاً دانشگاه را ببندند و دانشجویان را به اوین بفرستند، باشد که به قول امام دجال‌شان، «زندان‌ها دانشگاه شود!» اینگونه بود که با اراذل و اوباشی نظیر حاج‌فرج دباغ و شرکاء «شورای انقلاب فرهنگی» به راه انداختند و البته شمس آل‌احمد هم که خبرنگار شرق با همسرش مصاحبه کرده، در همین محفل «کشتارگاه» افتخار عضویت داشت. راستی! مصاحبة «شرق» با عیال ایشان را از دست ندهید. چرا که این مصاحبه یکی دیگر از همکاران حکومت اسلامی را در جایگاه مخالف حکومت نشانده! حال که دریافتیم «شمس آل‌احمد» از مخالفان حکومت بوده، بهتر است بپردازیم به «استقلال اقتصادی» این حکومت!

همچنانکه در انشاهای دبستانی کودکان ‌می‌خوانیم، «بر ما واضح و مبرهن است که»، حکومت اسلامی جمکران استقلال دارد، بنابراین اقتصاد این حکومت نیز از باید از استقلال برخوردار شود، و هیچ نیازی به بررسی «وق‌وقیدن» آخوند مکارم شیرازی نداریم. در نتیجه، دوباره باز می‌گردیم به چرندیات «استاد» اکبر کرمی در سایت «اخبارروز!» بله، موهبتی است مطالعة تراوشات ذهنی نخبگان مرزپرگهر و این موهبت عظیم را دست‌کم نگیریم. «اکبر کاف» تلویحاً می‌گوید، جنگ دوم جهانی برای دفاع از باورهای یهودیان به راه افتاد! چرا که به ادعای ایشان هیتلر فقط «یهودیان» را، آنهم به دلیل «باورهای‌شان» به اردوگاه‌های مرگ فرستاد و از آنجا که به ادعای نابغة ساواک جمکران، انسان در «نام کوچک» و «اندیشه‌های‌اش» خلاصه می‌شود، کسانی که به «معجزة» دمکراسی پی برده باشند به نام و اندیشة دیگران نیز احترام می‌گذارند!

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم از یک‌سو، «باور» به هیچ عنوان مترادف با «اندیشه» نیست، و از سوی دیگر، «احترام به اندیشه» نیز از جمله مزخرفاتی است که در طویلة مک‌کارتی تولید شده. نهایت امر یادآور شویم که «دمکراسی»، حاکمیت قوانین انسان‌محور بر جامعه است و هیچگونه ارتباطی با «معجزه» و دیگر واژگان کتب مقدس نمی‌تواند داشته باشد:

«کسانی که به معجزه هزارة جدید، یعنی دمکراسی و حقوق بشر راه برده‌اند [...] و در آستانة باشکوهی که به همت کسانی چون [...] نیچه، فروید و مارکس در برابر بشریت گشوده شده [...] ایستاده‌اند [...] خوب می‌دانند که آدمی چیزی نیست جز نامش و اندیشه‌های‌اش [...]»


بله نام و اندیشه را به ‌خاطر بسپاریم! اکبر کرمی تلویحاً می‌گوید، انسان موجودیت مادی ندارد! بر اساس ترهات ایشان «اندیشه» که چارچوب آن نیز مشخص نشده، در ترادف با «باورها» قرار می‌گیرد، چون کسانیکه به «معجزة» دمکراسی پی برده‌اند، کلبة آینده را در جهانی بر پا می‌کنند که هرگونه نابرابری در عرصة اندیشه را «ممنوع» می‌شمارد:

«[...] و خوب می‌دانند که باید کلبة آیندة خودشان را فراسوی نیک و بد و در جهان پس از اخلاق بر پا کنند؛ جهانی که [...] نابرابری را [...]در پهنة اندیشه ممنوع می‌کند [...]»

اگر مفهومی برای این مزخرفات یافتید، ما را هم در جریان قرار دهید! در ضمن حضور دکترکاف بگوئیم، اظهارات «شبه‌منطقی» و مطالب روشنفکرنمایانة فعلة فاشیسم فقط یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: نفی مادی‌ات انسان جهت نشاندن «آزادی باورها» و توهمات و ابهامات بجای «آزادی بیان». در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر، «آزادی بیان» انسانی است، «پیکر انسان» مادی‌ات دارد، حال آنکه «باورهای انسان» فاقد مادی‌ات است.

من می‌توانم از فردا
[...]
به دیوار مستراح‌های عمومی بنویسم
خط نوشتم که خر کند خنده
(فروغ فرخزاد)