شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۹


نفت و سرسره!
...
اندر باب ابعاد اقتصادی،‌ سیاسی و فرهنگی سگ پائولوف! آورده‌اند که بین‌الملل «مادران عزادار» با هدف دم‌جنبانی برای کلیسای کاتولیک، یک پرتره از «ندا» در هیبت «زینب سیاهپوش در عزای حسین» را در «جنووا» به نمایش گذارده، زیر تصویر زینب عزادار هم نوشته بودند، «صدای آزادی!» انصافاً وقتی انسان به تصویر فرضی «ندا»‌ با آن روسری سیاه که حتی به یک تار مو هم اجازة خروج نداده‌ بود، می‌نگریست، نه تنها صدای «آزادی» را به گوش جان می‌شنید که شخص شخیص «آزادی» را نیز مشاهده می‌کرد! آزادی در بیشرمی و وقاحت طرفداران فرضی «ندا». در تداوم همین عملیات ابله‌پسند، به گزارش «اخبارروز» از مجسمة «زن ایرانی» گویا پرده‌برداری شده و ... و آورده‌اند که یک «میدان» شهر را نیز به نام «زنان تهران» نامگذاری نمودند! و اما طی این مراسم گوساله‌پسند معلوم شد حکومت اسلامی تا سال 1360 دست به هیچ کشتار و جنایتی نزده بود:

«مدت زمانی کوتاه بعد از انقلاب 57، در تیرماه 1360، صدها دختر و پسر جوان به اتهام داشتن اعلامیه و نشریه یا هواداری از سازمان‌های سیاسی به دست جمهوری اسلامی اعدام شدند[...]»


این ادعای بی‌شرمانه بخشی است از بیانیة ماچه مک‌کارتیست‌های دکان شیرین عبادی که در سایت «مردمی» اخبار روز، مورخ اول مردادماه 1389 انتشار یافته. همچنانکه می‌بینیم پس از «انقلاب» تا تیرماه 1360 اوضاع بر وفق مراد خیلی‌ها بوده و به همین دلیل است که اینان در مورد حمایت آمریکا از حکومت کذا خفقان اختیار کرده‌اند. بله، یک جمهوری اسلامی «نیک» داشتیم که باید دوباره آنرا مستقر کنیم؛ همچنانکه رهبر «نیک» این جمهوری را!

به این منظور ابتدا ولی‌فقیه «بد» را به ما معرفی کردند، تا توده‌ای‌های سبز و اصلاحات‌چی‌ها بتوانند یک ولی‌فقیه «خوب» و «مردمی» از طویلة هیزاکسلنسی برای‌مان بیرون بکشند؛ متوجه شدید که؟! برای تحقق چنین سیاست خداپسندانه‌ای‌ کافی بود ساواک جمکران «پاسخ» فرضی خامنه‌ای به یک استفتاء فرضی را در رسانه‌های حکومتی بر روی خط بگذارد و چند ساعت بعد نیز آن را حذف کند. بلافاصله نره‌آخوندها و ماچه شیخ‌های توده‌ای لجن‌پراکنی و هیاهو را آغاز ‌‌کردند تا ضمن در ترادف قرار دادن خامنه‌ای مفلوک با پهلوی دوم، از مطالبات ارباب مبنی بر «تعطیلی بازار» نیز حمایت به عمل آورده باشند. «ظهور» سایمون گاس در سایت بی‌بی‌سی و انتشار اظهارات حکیمانة ایشان پیرامون اوضاع بحرانی «اقتصاد ایران» دلیل داشت! و از قضای روزگار، انتشار پیام جنگ‌طلبانة خامنه‌ای، و ملاقات رئیس ستاد ارتش اسرائیل با نیکولا سرکوزی در همین چارچوب سازمان یافته بود.

در تداوم این مسیر تنش است که «پیر آوریل»، گزارشگر اسلام‌پرست فیگارو که تخصص‌شان را پیشتر در «تحریف» شاهد بوده‌ایم، شخصیت فرهیخته‌ای به نام «گاری کاسپاروف» را به عنوان نامزد انتخابات آیندة ریاست جمهوری روسیه به ما معرفی می‌کند، و خودشان هم از هول حلیم یک‌راست به درون دیگ سرازیر می‌شوند! ایشان در فیگارو، مورخ21 ژوئیه 2010‌، مطلبی تحت عنوان «کاسپاروف، از یک صفحة شطرنج به صفحة دیگر» انتشار داده و ضمن قصه پردازی پیرامون «کاسپاروف» صفحة شطرنج را نیز به «48 خانه» تقلیل داده‌اند! خلاصه صفحة شطرنج ایشان 64 خانه ندارد، آنکه 64 خانه دارد، صفحة دیگران است! بله، شاهدیم که مرزشکنی حد و مرز نمی‌شناسد! ‍ پس وبلاگ امروز را از دکان «ساراپیلین» آغاز کنیم که همچون دیگر چارپایان طویلة مک کارتی، با توسل به مرزشکنی موفق شده لنین‌ را با هیتلر در ترادف قرار داده و اوباما را نیز به هم ایندو پیوند ‌زند!

پیشتر به کرات گفته‌ایم، و در وبلاگ «ماچ و مذاکره» نیز تکرار کردیم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آنگلوساکسون‌ها به کمبود ایدئولوژی مبتلا شدند و برای جبران مافات سعی کردند با سیاسی کردن توهمات و پراکنده‌گوئی‌ آخوندها و آخوندک‌ها دین اسلام را به عنوان یک «ایدئولوژی» ضداستبداد و ضدامپریالیست به ملت‌های منطقه حقنه کنند، بدون اینکه در نظر بگیرند «ایدئولوژی»، بنابرتعریف می‌باید از «انسجام منطقی» برخوردار بوده و روی به آینده داشته باشد، و از اینرو نمی‌توان توهمات فاشیست‌ها و طرفداران «بازگشت به گذشته» را به «ایدئولوژی» در مفهوم واقعی کلمه وصله کرد.

در حماقت ساراپیلین و شرکاء همین بس که فراموش کرده‌اند دولت اوباما بیش از هزار میلیارد دلار به مؤسسات مالی و بانک‌ها و دیگر مراکز جنایت و جیب‌بری جهانی «کمک» نقدی ارائه داد تا پرچم لیبرالیسم «نیست‌درجهان» آمریکا را همچنان برافراشته نگاه دارد! و جای تعجب نخواهد بود که تبلیغات ابلهانة حزب ساراپالین که همان «پیلین» باشد، ‌ در باب هم‌سانی ایده‌های اوباما با لنین از یکسو، و همگرائی اوهام هیتلر با نظریات لنین از سوی دیگر توسط میرحسین موسوی نیز بازنشخوار شود. همچنانکه گفتیم خوراک تبلیغاتی مرده‌شویان، از اصولگرا تا اصلاحات‌چی و پیروان اسلام سبز و سیاه و دیگر پامنبری‌های اسلام «شهر فرنگ، از همه رنگ» در لندن و واشنگتن تولید می‌شود. این خوراک لذیذ ابتدا توسط چارپایان طویلة‌ مک‌کارتی در غرب جویده و نرم شده، سپس «خمیر» آنرا به دهان فرزندان خلف استعمار می‌گذارند. آنچه در سایت‌های کیهان، اطلاعات، جرس و کلمه و غیره به چشم می‌خورد همان «خمیر»‌ تولیدی طویلة مک کارتی است. این خمیر‌ جادوئی از خلخال زن یهودی، نوعی دمکراسی ناب محمدی به رهبری میرحسین و شرکاء می‌سازد که هم سنگسار دارد، هم قصاص و حجاب و تعددزوجات و امام و معصوم و امام زمان، و هم تاراج و تقیه و توهم، و در عین حال دروغ را نکوهش می‌کند و خود را به دور از «خرافات» می‌نمایاند. برای روشن‌تر شدن مطلب از خوانندگان گرامی دعوت می‌کنیم پریشان‌گوئی‌های میرحسین موسوی و کروبی را «با دقت» مطالعه کنند تا ما هم برویم به سراغ مانورهای ناشیانة ارباب‌شان در لندن.

سخنان دیوید کامرون در ینگه‌دنیا در باب اینکه «ما در جنگ جهانی دوم شریک کوچک آمریکا بودیم» به بوق‌های «سیتی» امکان داد که ضمن اعتراض به نخست وزیر محبوب و مردمی، با جاروجنجال فراوان انگلستان را تنها کشور مخالف با فاشیسم در اروپا معرفی کنند! این دروغ‌های شاخدار باعث شد، «گریفین»، رهبر فاشیست‌های انگلستان و مدعی «تمدن 17 هزارسالة بریتانیا» از شرکت در ضیافت کاخ باکینگهام محروم شود! بله، در همین هیاهو بود که نام ایشان از فهرست مدعوین حذف شد و به این ترتیب آرزوی صرف «پوریج» و «پودینگ»، آنهم پودینگ شلغم در سایة علیاحضرت ملکه به دل‌شان ماند. از شما چه پنهان اینروزها در اروپا مبارزه با هیتلر دوباره «مدروز» شده، در نتیجه نوکران غرب در کشورهای مسلمان‌نشین ناچارند مبارزات خود بر ضد اتحادجماهیر شوروی را از سر گیرند. این است دلیل سر خوردن میرحسین موسوی از جایگاه چپ‌نمایان به اردوگاه چپ‌ستیزان. البته میرحسین موسوی در این سرسره بازی تنها نیست. مهرورزی، نیز به مخالف سرسخت دیمیتری مدودف تبدیل شده و هر از گاه پاچة ایشان را می‌گزد.

شرح مبارزات مهرورزی با مدودف در تمام بوق‌های استعمار از جمله در فیگارو، ‌مورخ 24 ژوئیه سالجاری منعکس شده. خلاصه میرحسین در گذشتة طلائی جنگ سرد یعنی در دوران زندگی نکبت‌بار امام روشن‌ضمیر به نبرد با شوروی مشغول است، حال آنکه مهرورزی در «زمان حال» قیاس به نفس کرده، مدودف را سخنگوی آمریکا می‌خواند! می‌بینیم که در هر حال تهاجم به مسکو در گذشته و حال، ‌ به «سرگرمی» سگ‌های‌عموسام تبدیل شده. خامنه‌ای، خاتمی و دیگر سگ‌های‌هار آنگلوساکسون‌ها نیز در همین مسیر بر سرسرة «ناصری» می‌لغزند، شکر می‌خورند، پارس می‌کنند، و ... و در رسانه‌های غرب همگی از جایگاه والائی برخوردارند، هر چند کسی هم تحویل‌شان نمی‌گیرد. اربابان‌شان در لندن و واشنگتن «تقیه» می‌کنند، روسیه هم اظهارات‌شان را نشنیده می‌گیرد. و اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «جمهوری ایرانی» نکاتی را یادآور شویم.

جدائی دین از سیاست ایجاب می‌کند که هر گونه «مقدسات»، چه دینی و چه بومی خارج از عرصة سیاست قرار گیرد. در این راستا «جمهوری ایرانی» که همان جمهوری اسلامی است با چاشنی میهن‌پرستی، به نوبة خود نافی دمکراسی خواهد بود. به زبان ساده‌تر «پرستش» در «دمکراسی» کوچک‌ترین محلی از اعراب ندارد. استقرار «جمهوری بومی» در ایران یعنی درآمیختن دو توهم، یا دو پرستش به یکدیگر: پرستش الله و پرستش ایران. پیشتر گفته‌ایم باز هم تکرار می‌کنیم، دمکراسی هرگز نمی‌تواند خدا‌محور و مکان‌محور باشد، دمکراسی «انسان‌محور» است! یک نظام دمکراتیک اولویت را به انسان می‌دهد و بس! و این انسان هیچ الزامی برای پرستش یا استقرار در سنگر حق ارزش‌های دینی یا بومی و یا قومی ندارد! اینهمه، طبق مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر که «انسان» را فراتر از هر گونه تعلقات قومی و نژادی و توهمات و باورها در یک چارچوب منطقی قرار ‌داده. هر گونه تلاش جهت شکستن این چارچوب را «تخریب انسان» یا همان انسان‌ستیزی خوانند. در این راستا شاهدیم که تحرکات ابلهانة تشکل فاشیست «تی پارتی» برای مرزشکنی به الگوی دارودستة‌ ‌میرحسین موسوی تبدیل شده.

هر دو این «تشکل‌ها» به صورتی ناشیانه می‌کوشند، از طریق تشبیه «لنین» به «هیتلر»، در واقع نظریه‌های انسان‌محور را با توهمات انسان‌ستیز «عصر طلائی» و مبلغان بازگشت به گذشته در ترادف قرار دهند. اما هدف واقعی اینان لنین نیست؛ «مارکسیسم ـ لنینیسم»، یا بهتر بگوئیم مارکسیسم به تعبیر لنین، ‌ دورة خود را سپری کرده و از میان رفته، هدف اصلی اینان تخریب انسان‌محوری موجود در نظریة مارکس است! پیشتر توضیح داده‌ایم که «مارکس» هیچ الگوئی برای حکومت ارائه نداده و مشکل چارپایان طویلة مک‌کارتی دقیقاً در همینجاست! در نتیجه، اینان سعی دارند لنین و استالین را به هیتلر، و در یک چشم انداز فراگیرتر، اتحاد جماهیر شوروی را به آلمان نازی وصله نمایند، تا از این طریق به همة شوت‌وپرت‌ها ثابت کرده باشند که یک جانور وحشی به نام آدولف هیتلر که با برخورداری از حمایت سرمایه‌داری غرب توانست جنگ جهانی دوم را به تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک هدیه کند هیچ تفاوتی با لنین نداشته!

حال آنکه لنین و پیروان‌اش نه «توهم محور» بودند، نه شعار بازگشت به گذشته داده‌اند، و نه از «برتری نژادی» سخنی به میان آورده‌اند. مارکسیست‌ها در هر حال حرکت به سوی آینده را مد نظر داشته و دارند. از اینرو چپ‌نمایان ایران را نمی‌توان به عنوان لنینیست شناسائی کرد. در آشوب‌های سال براندازی، داس‌الله، دست در دست مزدوران سنتی استعمار ادعای مبارزه با امپریالیسم داشت، و رسانه‌های غرب نیز بدون استثناء طرفداران نفرت و ادبار و توحش حوزه و بازار را «چپ‌گرا» و ضدآمریکائی معرفی می‌کردند، به ویژه در سوئیس!

پس از گذشت سه دهه از استقرار حکومت اسلامی، رسانه‌های غرب بدون استثناء «بازگشت به گذشته»، جهت تحریف و بازنویسی تاریخ را در اولویت قرار داده‌اند، پس تعجبی ندارد که چارپایان طویلة مک‌کارتی در جمکران که دارودستة موسوی را نیز شامل می‌شود به پیروی از ارباب تلاش کنند هیتلر را در ترادف با لنین قرار داده، ‌ و مخالفت مصباح‌یزدی، صادق لاریجانی و دیگر سگ‌های‌هار هیزاکسلنسی با تدریس علوم انسانی در به اصطلاح دانشگاه‌های حکومت جمکران را به شرایط اتحادجماهیر شوروی تشبیه کنند! به این ترتیب فعلة استعمار با یک تیر چند نشان می‌زنند. هم فاشیسم را با لنینیسم در ترادف قرار می‌دهند، هم موسوی، «جلاد دانشگاه‌ها» را به مدافع دانش و دانشجو تبدیل می‌کنند، و از همه مهمتر به این مزدور وفادار استعمار اجازه می‌دهند از جایگاه چپ‌نمائی به جایگاه واقعی خود یعنی «چپ‌ستیزی» اسباب‌کشی کند. البته چنین عملیات قهرمانانه‌ای فقط نشان از تضعیف و حماقت پیروان شهید مک‌کارتی دارد، چرا که اگر به یاد داشته باشیم، سیرک موسوی و زهرا‌خانوم با «آفتابکاران» آغاز شد و اعتراض چپ‌الله را به همراه آورد!

به هر روی، لشکرکشی آنگلوساکسون‌ها به عراق و افغانستان جهت استقرار حکومت‌های اسلامی در ایندو کشور در عمل ثابت کرد که حامیان «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران را نیز می‌باید در لندن و واشنگتن جستجو کنیم. بنابراین در چنتة محافلی که می‌کوشند حکومت چاه جمکران را «مخالف آمریکا» بنمایانند، جز لجن‌پراکنی و عوامفریبی هیچ نخواهیم دید.

تشکل فاشیست‌های «تی پارتی» با انتشار پوستری که هیتلر را در کنار لنین و اوباما نشان می‌داد نه تنها بی‌شعوری و حماقت خود را آشکار کرد که نشان داد میرحسین موسوی و شرکاء که می‌کوشند حکومت چاه جمکران را با اتحاد شوروی در ترادف قرار دهند از کدام آخور مقدس تغذیه می‌کنند. حال که چارچوب سیاسی سرسره بازی عموسام و مزدوران در جمکران حدوداً مشخص شد، نگاهی داشته باشیم به چارچوب واقعی سیاست، یعنی تحولات نظامی که مهم‌ترین‌شان توافق هند و ایالات متحد جهت همکاری در مسائل امنیتی است.

روز 22 ژوئیه ژنرال «مایکل مولان»، رئیس ستاد ارتش آمریکا وارد هند شد، و بلافاصله نسبت به وقوع عملیات تروریستی در این کشور هشدار داد! به گزارش فیگارو، مورخ 23 ژوئیه 2010، هند و آمریکا توافق کردند در زمینة امنیت دریائی، پولشوئی، و... با یکدیگر تبادل اطلاعات کنند. یادآور شویم، توافق مذکور که پس از اهدای کمک‌مالی آمریکا به پاکستان و در گیرودار انفجار خطوط لولة نفتی چین و جنجال پیرامون مانور مشترک کرة جنوبی و ایالات متحد در مرزهای چین و کرة شمالی به امضا رسید، مسلماً با واکنش منفی چین روبرو خواهد شد. چرا که نزدیک شدن هند به آمریکا الزاماً ایالات متحد را از چین دور خواهد کرد و این امر به ناخشنودی مائوئیست‌های دلارپرست می‌انجامد. به همین دلیل حکومت جمکران برای تقویت محور «پکن ـ امارات ـ تهران» قصد فروش نفت به درهم امارات کرد و چون این درخواست از سوی امارات پذیرفته نشد، حکومت مستقل جمکران به آستان مقدس چین روی آورده و می‌خواهد نفت را به «یوآن» بفروشد تا از حوزة دلار، یعنی از چرخة اقتصادی ارباب خارج نشود. جمکران همچنین برای اثبات مراتب نوکری به عموسام قصد دارد از کشور اشغال شدة ژاپن بخواهد چندین نیروگاه هسته‌ای ضدزلزله برای حکومت پیشرفتة‌ «امامان جمعه» احداث کند که ارز حاصل از چپاول نفت در چرخة‌ اقتصادی ارباب بخوبی به جریان افتد. جالب اینجاست که پیامد این خوشخدمتی‌ها گسترش فعالیت‌های القاعده در عراق خواهد بود.

به گزارش فیگارو، مورخ 23 ژوئیة 2010، دو تن از «وزرای دولت اسلامی عراق» وابسته به سازمان القاعده از زندان گریختند! روز گذشته، وزیر دادگستری عراق، دارا نورالدین اعلام داشت دو روز پیش 4 تروریست زندانی در اردوگاه «کروپر» موفق‌ شدند از زندان بگریزند. در میان این «فراریان» فرضی علاوه بر یک قاضی و یک عضو القاعده، وزرای دارائی و دادگستری «دولت سایة القاعده» در عراق نیز دیده می‌شوند. به گزارش فیگارو فراریان همگی در سال 2008 توسط نظامیان آمریکا در موصول دستگیر شده بودند،‌ و چند روز پس از تحویل اردوگاه «کروپر» به دولت عراق موفق شدند بگریزند. فیگارو می‌افزاید، گویا سرپرست زندان هم فراری شده! خلاصه خروج آمریکا از عراق نزدیک است و همچنانکه گفتیم برنامة جان نگروپونته آشوب و تروریسم را از این کشور به کشورهای همسایه صادر خواهد کرد. به همین دلیل است که نوکران جان‌نثار آمریکا در منطقه نظیر «ایمن الظواهری» جهت پنهان داشتن جنایات آنگلوساکسون‌ها بر طبل شکست ارباب می‌کوبند و همزمان آنگلوساکسون‌های جنایتکار نیز اعلام می‌دارند که تهاجم به عراق خیلی برای‌شان گران تمام شده!

به گزارش تابناک، مورخ 30 تیرماه 1389، رئیس سابق سازمان اطلاعات بریتانیا ادعا کرده، آمریکا در خاورمیانه جنگ‌افروزی کرد و ما را وادار نمود تا در این جنگ شرکت کنیم! و خلاصه هم آبروی‌مان و هم اموال‌مان بر باد رفت.

بله، رئیس سابق «ام. آی. 5» به ورق‌پارة «الحیات» در لندن می‌گوید، آمریکا ما را وارد این جنگ کرد و در سال 2004،‌ به دلیل شرکت در این جنگ‌های ناخواسته نزدیک بود اقتصادمان نابود شود، بعد هم با افتضاح عراق را ترک کردیم! پیشتر گفتیم که بهای نفت عراق برای هر بشکه حدود 5 دلار است و ایشان به دلیل کوری مصلحتی و پدرسوختگی ذاتی به قراردادهای چپاول نفت که با بریتیش پترلیوم و رویال داچ‌شل و... طی اشغال نظامی منعقد شده هیچگونه‌ اشاره‌ای نفرموده‌اند. در ضمن گویا رئیس سابق «ام. آی. 5» فراموش کرده باشند که همة‌ اعضای رسمی ناتو موظف به پرداخت هزینة جنگ هستند و نوکران ناتو همچون حکومت اسلامی جمکران، عربستان‌، کویت و... نیز از هیچ کمکی فروگذار نکرده و نمی‌کنند، در نتیجه انگلستان با بهم بافتن این مزخرفات ابله‌فریب نمی‌‌تواند مظلوم‌نمائی به راه بیاندازد:

«آمریکا دو جنگ خانمانسوز را [...] در خاورمیانه به راه انداخت و از انگلیس نیز خواست در این جنگ‌ها دخالت کند و آنقدر از بودجه انگلیس برای این کار استفاده کرد که در سال 2004 نزدیک بود اقتصاد انگلیس به طور کامل نابود شود [...] ‌پس از مدتی انگلیس ناچار شد با فضاحت تمام نیروهای خود را از عراق بیرون کند.»


این بی‌بی‌گوزک‌های بیشرمانه، با کد: 110092 در سایت سردار محسن سازندگی منعکس شده و شباهت فراوانی به روایات مصائب امامان معصوم شیعی‌مسلکان دارد. امامان جنایتکاری که کشتار و جنایات‌شان در ایران در پس پردة ستم‌های گنگ و موهوم «خلفای ظالم» پنهان مانده. و از قضای روزگار تاچریة روز گذشته نیز که توسط حجت‌الاسلام «جکی» عزیز خودمان ایراد شد بر فواید مرگ و شهادت و حماقت تمرکز یافته بود. بر اساس درافشانی‌های «جکی» گویا هر کجا که بمبی گذاشتند به ضرر آمریکا و به نفع «ایران» تمام شده است. در ضمن نماز جمعه به «مردم» آگاهی و «بصیرت» می‌بخشد، البته از همان بصیرت‌های مطلوب عموسام که عبارت است از مرگ‌پرستی، گسترش حماقت، واژگون‌نمائی و تبدیل بی‌بی‌گوزک به واقعیات تاریخی.

«جکی» در ادامة تاچریه ادعا کرده از «ابتدای اسلام» نماز جمعه مرکز تصمیم گیری بوده! بله، «ابتدای اسلام» تاریخ‌اش خیلی دقیق است در نتیجه همة داستان‌پردازی‌های مربوط به آن می‌باید «تاریخی» قلمداد شود. خصوصاً که چنین مزخرفاتی توسط شاخک اسلامی سازمان سیا تنظیم شده باشد:

«[طی31 سال پس از انقلاب اسلامی] ‌آيا ايران ضرري کرده است؟ هر جا شهيد داديم به نفع کشورمان شد، ‌هر جا شما ترور انجام داديد به ضررتان تمام شد [...] نماز جمعه [...] براي بصيرت بخشي به مردم است [...]‌ نماز جمعه نقش بي‌نظيري براي پيشبرد اهداف سياسي دارد [...] نماز جمعه برکت دارد [...] ‌از ابتداي اسلام تاکنون نماز جمعه مرکز تصميم گيري بوده [...]»


چه بگوئیم؟ «در کف شیخ خر ک..ن پاره‌ای[...] کو چاره‌ای؟» همچنانکه می‌بینیم طی31 سال گذشته آمریکا خیلی ضرر کرده، و ایران هم بسیار منفعت برده، چرا که الاغ‌های لگام گسیخته‌ای همچون جنتی را خداوند از آسمان برای‌مان ارسال داشت تا در چمن دانشگاه سابق تهران جفتک بیاندازند و عرعر کنند. از قضای روزگار بازرگانان روس‌ هم به تقلید از همین انقلاب «پرمنفعت»، در تاریخ 15 ژوئیه 2010 یک الاغ هوا کرده بودند که منفعتی نصیب‌شان شود.

به گزارش نووستی، ‌مورخ 31 تیرماه سالجاری، عده‌ای تاجر روز 15 ژوئیه الاغی را با چتر نجات بر فراز پلاژ مرکزی دریای «آزوف» به پرواز درآوردند و پس از مدتی پلیس الاغ را یافت و صاحب‌اش را شناسائی کرد. نووستی می‌نویسد، هدف برپاکنندگان این نمایش جلب توجه کسانی بود که برای شنا و استراحت به ساحل آمده بودند:

«خانم گونچاروا، سخنگوی پلیس [کراسنودار گفت ما] الاغ بیچاره‌ای که عده‌ای تاجر روز 15 جولای با چتر نجات [...] پرواز داده بودند پیدا کردیم و دامپزشکان بعد از معاینه اعلام کردند که از لحاظ کلینیکی سالم است [...] مأمورین پلیس توانستند هویت صاحب این الاغ را شناسائی کنند.»


حال اگر این اوضاع را با اوضاع جمکران مقایسه کنیم. خواهیم دید که الاغ تجار محترم ناتو در کشور ایران پرواز نمی‌کند، بلکه در چمن دانشگاه تعیین سیاست می‌کند، و برای پنهان داشتن هویت صاحبان‌اش به آنان دشنام هم می‌دهد و ... و خلاصه این قماش الاغ نه تنها نعل وارونه می‌زند، که نعل خودش را هم وارونه زده‌اند! البته «الاغ ناتو» الاغی است چند منظوره که یکی از وظایف‌اش نشخوار تبلیغات ارباب است، و از اینرو بسیار محترم شمرده می‌شود. اظهارات‌ ایشان یعنی الاغ محترم ناتو در سایت حنازرچوبه، مورخ اول مردادماه 1389، با کد: 1241910 انتشار یافته. جکی در تاچریة این هفته ادعا کرده:‌

«قدرت ايران در حال صعود و قدرت سلطه‌گران رو به زوال است.»

این مزخرفات نوکرمآبانه در هم‌سوئی کامل با سخنان ابلهانة «الظواهری» در باب شکست آمریکا ایراد شده و نشان می‌دهد که رهبران القاعده و مرده‌شویان جمکران از آخور مشترکی تغذیه می‌کنند، و تریبون واقعی‌شان«اطلاعات»، روزی‌نامة‌ مسعودی‌هاست. اطلاعات، مورخ 30 تیرماه 1389، به نقل از «ایمن الظواهری»، عصای دست بن‌لادن می‌نویسد،‌ آمریکا در عراق و افغانستان شکست می‌خورد. حتماً در صورت شکست آمریکا پیروزی نیز از آن نوکران‌اش در القاعده خواهد بود که سلاح و تجهیز‌ات‌شان را از پنتاگون دریافت می‌کنند، و از امثال نگروپونته نیز دستور می‌گیرند! هم اینان که در عراق قلاده‌شان را باز کرده‌اند تا دست‌دردست البرادعی در مصر زمینه‌ای فراهم آورند که بازگشت اسرائیل به درون مرزهای قانونی‌اش امکانپذیر نشود. چنین فرصتی فقط به این شرط فراهم خواهد آمد که افکار عمومی ملت‌های منطقه در تقابل با «مذاکرات صلح»‌ قرار گیرد.

در راستای همین سیاست مزورانه است که مزدوران سازمان سیا همچون خمینی دجال ضدامپریالیست شده‌اند تا منافع اسرائیل خدشه‌دار نشود. الظواهری مذاکره با اسرائیل را محکوم کرده و با تکرار مزخرفات 30 سال پیش خمینی، صلح با اسرائیل را در ترادف با خیانت قرار داده و اسلام طرفداران صلح را «دروغین» دانسته. بله این است یکی از مزایای اسلام برای سازمان سیا. اسلام همچون شهر فرنگ از همه رنگ است! اسلام سیاه، سبز، ناب محمدی، ناب خمینی، اسلام حسینی، راستین و اسلام درباری و دروغین و ... و جالب اینجاست که ویژگی تمامی اسلام‌های کذا فقط در طویلة مک‌کارتی تعیین می‌شود، سپس چارپایان طویلة کذا می‌توانند به آن بگروند یا نقداش کنند؛ اینهمه فقط از طریق نشخوار ممکن می‌شود:

«الظواهري [...] حمايت رهبران عرب از طرح صلح [...] را محكوم [...] كرد. [ وی افزود آن‌ها ]‌ كه با صهيونيست‌هاي يهود ديدار و نشست برگزار مي‌كنند براي ما از صهيونيست‌هاي يهودي خطرناك‌تر هستند.»


بی‌دلیل نیست که مرده شویان جمکران بمبگذاری در زاهدان را به اسرائیل و آمریکا نسبت می‌دهند، تا از این راه همکاری خود را با اینان پنهان دارند. همگی در یک مسیر قرار گرفته‌اند. بگذریم و بازگردیم به خروج نیروهای آمریکا از عراق و افغانستان که در پروپاگاند سازمان سیا می‌باید با «شکست آمریکا» در ترادف قرارگیرد تا بر جنایات ایالات متحد نیز سرپوش گذاشته شود و مشتی ساده‌لوح تسکین یابند:‌

«ايمن الظواهري [...] گفت [گروه‌های مرتبط با طالبان و القاعده] در حال حركت از يك پيروزي به پيروزي ديگر در افغانستان و عراق هستند [...]‌ در پيام الظواهري آمده است: اوباما! [...] در افغانستان و عراق شكست خورده‌اي و در فلسطين و سومالي نيز شكست خواهي خورد[...]»


بله شکست اوباما در افغانستان و عراق از چشم هیچ الاغی پنهان نمانده پس کاملاً طبیعی است که از چشم الظواهری و به ویژه از چشم جکی هم پنهان نماند. جکی الاغی است که مرگ جوانان ایران را «پیروزی» ارزیابی می‌کند. اگر پلیس «کراسنودار» اینجا بود، و هویت صاحب این الاغ را شناسائی می‌کرد، حتماً او را به ژنرال «مایکل مولان» تحویل می‌داد که آنحضرت امروز پای پیاده از هند به پاکستان نروند.




چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۹


ماچ و مذاکره!
...

چشیامه نبنید افتو قشنگه
کره لر تا دم مرگ چی شیر می‌جنگه
دایه دایه وقت جنگه
[...]

روز 27 تیرماه 1389، «رضا سقائی» در سکوت درگذشت. مراسم گرامیداشت وی در رسانة رسمی حکومت اسلامی نیز در سکوت برگزار شد؛ رضا سقائی اهل موسیقی و هنر بود.

در گیرودار شلیک چهار راکت بی‌خطر به فرودگاه کابل برای خوشامدگوئی به هیلاری کلینتن، دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان نیز با تقدیم برنامة دولت‌اش یک تخم طلای دوزرده و به ویژه «مردمی» گذاشته، برای پرداخت باج عازم کاخ سفید شد. محور اصلی برنامة مستر کامرون «سلب مسئولیت از دولت» و گسترش «مشارکت مردم» است. پیشنهاد ایشان جایگزین کردن کارمندان دولت و خدمات دولتی با تشکل‌ها و خدمات مردمی است. نخست‌وزیر انگلستان می‌گوید، باید به «بیگ گاورمنت» پایان دهیم! به زبان ساده‌تر حضرت کامرون می‌خواهند «بیگ گاورمنت»‌ را در واقع «با بیگ طویله» جایگزین کنند. چرا که همزمان با کاهش بودجة دولت، مسترکامرون بودجة تشکل‌های غیردولتی را نیز کاهش داده‌اند. به این ترتیب دولت انگلستان با حمایت پلیس در جایگاه پیشخدمت دلالان و نزولخورهای «سیتی» نشسته و «مردم» هم می‌توانند بر سرنوشت اسف‌بار خود «حاکم» باشند؛ خلاصه چه نشسته‌اید که دولت بریتانیا هم «مردمی» شد! مسلماً به همین دلیل است که ماچه‌وزرای‌اش، از جمله «کاترین سیمپسون» در شارلاتانیسم سنگ تمام گذاشته و «آزادی بیان» را به آزادی استفاده از نقاب و روبنده وصله می‌کنند.

پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد این اظهارات حکیمانه که در وبلاگ «صورتک کامرون» به صورت شتابزده به آن اشاره شد توضیح بیشتری بدهیم تا مطلب روشن‌تر شود. کاترین سیمپسون می‌گوید، «ما» به آزادی افتخار می‌کنیم و در همین چارچوب مدافع آزادی پوشش نیز هستیم. فرض می‌کنیم چنین باشد. اگر ایشان از هر نوع آزادی پوشش دفاع می‌کنند، مسلماً از یونیفورم نازی‌ها و استفاده از صلیب شکسته نیز دفاع خواهند کرد، چرا که مسئلة نقاب و روبنده، البته با حمایت طویلة مک‌کارتی تبدیل به عملی سیاسی شده و ایدئولوژی طالبان و اسلام سیاسی را بازتاب می‌دهد. به زبان ساده‌تر با ظهور حکومت اسلامی جمکران، این قماش پوشش همزمان به سیاست و «سنت مقدس» مرتبط شد. و از آنجا که جیره‌خواران سازمان سیا در حکومت اسلامی ادعای مبارزه با امپریالیسم دارند، پوشش کذا به این مبارزات فرضی نیز ارجاع می‌دهد. شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، پایه و اساس این واژگون‌نمائی بوده، هست و خواهد بود. خلاصه در حالیکه حکومت‌های اسلامی، به ویژه حکومت جمکران افتخار مزدوری غرب را دارند، در پروپاگاند رسانه‌های مزور و واژگون‌نمای استعمار، نماد بردگی و انقیاد زن تبدیل شده به نماد مبارزه با امپریالیسم غرب. پس جای تعجب نیست که علیرغم مخالفت اکثریت شهروندان بریتانیا، دیوید کامرون با تصمیم‌گیری پارلمان در مورد نقاب و روبنده،‌ که فعلة فاشیسم از آن به عنوان «پوشش» یاد می‌کنند، مخالفت کند تا بتواند با یک تیر چند نشان بزند.

کامرون از یکسو، جایگاه دولت خود را به عنوان تنها دولت اروپائی مدافع «ارزش‌های تحجر اسلام» و اسلام سیاسی تثبیت کرده و سرکوب مسلمانان را همزمان در اروپا و در کشورهای مسلمان‌نشین شدت می‌بخشد، و از سوی دیگر با اتخاذ چنین موضعی خود را در جایگاه «متحد» همة افراط‌گرایان ‌اسلام‌فروش از جمله حکومت آدمخوار جمکران قرار داده و نقش «دلال» بین یانکی‌ها و نوکران‌شان را در جمکران ایفا خواهد کرد. در واقع امروز دولت بریتانیا به عنوان حامی اوباش و دستاربند در جایگاه واقعی خود قرارگرفته، ولی با وقاحت تمام می‌کوشد حمایت آشکار خود از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و اراذل و اوباش در کشورهای مسلمان‌نشین را به حساب آزادیخواهی دولت انگلستان واریز نماید.

البته این آرزوهای طلائی ابتدا به صورت آمار «انستیتو هاریس» در فاینانشال تایمز انتشار یافت. انستیتوی کذا در بین اروپائی‌ها جایگاه ممتاز برای بریتانیائی‌ها «رزرو» کرده و مدارا و تسامح و تساهل آنان را با «پوشش» اسلامی یعنی با نقاب و روبنده و برقع ستوده بود! شما اگر بجای دیوید کامرون بودید دست به کاری می‌زدید که چنین جایگاه ممتازی را از دست بدهید و از چشم افراط‌گرایان بیفتید؟! آنوقت تکلیف اسقاطی‌های ارتش و انعقاد قراردادهای چند میلیارد دلاری با عربستان و امارات و کویت و... و با حکومت مفلوک جمکران چه می‌شد؟

بله «عقلانی‌ات» و «خردجمعی» مطلوب اصلاحاتچی‌های جمکران که همان توحش و پفیوزی نام دارد از الزامات سیاست خررنگ کن استعمار به شمار می‌رود. به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئیه 2010، سخنگوی دولت بریتانیا اعلام داشت:

«فکر می‌کنم، موضع نخست وزیر این باشد که این امر یک انتخاب شخصی است و ما نباید برای آن قانون وضع کنیم.»

جریان از اینقرار است که دیوید کامرون هیچ موضعی اتخاذ نکرده تا اگر شرایط ایجاب کرد دستش برای موضع‌گیری تا حد امکان باز باشد. در واقع نخست وزیر انگلستان موضع «ابهام» را برگزیده. همچنانکه در وبلاگ «صورتک کامرون» گفتیم خارج از تمام مسائل دینی و ارزشی و حقوقی و غیره، «برقع» می‌تواند تهدیدی برای نظم و امنیت جامعه باشد، و این موضوع برای اهل فن مثل روز روشن است. اما دولت کامرون وظیفه دارد در درجة نخست از منافع استعماری بریتانیا دفاع کند از اینرو موضع خود را در مورد حجاب و برقع در «ابهام» نگاه داشته. این دولت نمی‌تواند رسماً اعلام دارد که برای تأمین منافع نامشروع خود به گسترش سرکوب مسلمانان همزمان در اروپا و کشورهای مسلمان‌نشین نیازمند شده. در نتیجه پای در مسیر شیادی و عوامفریبی گذارده و حمایت از سرکوب و انقیاد را دفاع از آزادی معرفی می‌کند. و همین مزخرفات بی‌کم‌وکاست در سایت رسمی حکومت مرده‌شویان منعکس می‌شود و اینان نیز به نوبة خود شارلاتانیسم ارباب را به عنوان دفاع دولت انگلستان از «حق انتخاب آزاد» در بوق می‌گذارند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر گورکن‌ها برای «حق انتخاب آزاد» اینهمه ارزش و مرتبه قائل‌اند و مرتباً این «حق» را که ارباب انگلیسی‌شان به اصطلاح «تأئید» کرده در بوق می‌گذارند و مورد تحسین قرار می‌دهند، به چه دلیل همین «حق» را برای ایرانیان محترم نمی‌شمارند؟ شلاق زدن افراد به دلیل نوشیدن مشروب الکلی چه توجیهی دارد؟ سنگسار زن و مرد به دلیل ارتباط جنسی چگونه توجیه می‌شود؟ پاسخ به این پرسش‌ها روشن است. توجیه این جنایات از طریق حاکمیت تقدس‌ الهی بر جامعة ایران امکان‌پذیر ‌شده. این حکومت «پرسه زدن» در خیابان را نکوهش می‌کند، چرا که در چنین تشکیلاتی، خیابان مکانی است برای لشکرکشی و دامن زدن به تنش و وحشت اجتماعی؛ مکانی است برای عربده‌جوئی عزاداران حسینی، لات‌بازی بوزینه‌های کفن‌پوش و یا محل تظاهرات دارودستة‌ میرحسین و زهرا خانوم.

مهرنیوز، مورخ 28 تیرماه 1389 در گزارش مفصلی از پرسه‌زدن در «بولوار پاسداران» واقع در سنندج به شدت انتقاد کرده و از اینکه در بولوار کذا «کافی‌شاپ» باز شده و جوانان، به ویژه «نوامیس» اسلام در این خیابان «بی‌هدف» قدم می‌زنند سخت آشفته خاطر به نظر می‌آید. گویا هر کس در جمکران پای به خیابان می‌گذارد باید «اهداف والا» داشته باشد و می‌دانیم که اهداف والا از نظر گورکن‌ها از عربده‌جوئی در خیابان و سینه‌زدن برای امام حسین و خلاصه استقرار در «سنگر حق» فراتر نخواهد رفت:

«نوشتن از بلوار پاسداران سنندج که هنوز هم مردم با اسم 31 سال قبل خطابش می‌کنند شاید سخت‌ترین کار ممکن باشد، ‌ چرا که آدم‌های اینجا تنها برای گذران ساعتی از زندگی خود بدون هدف و برنامه خاصی بر روی آسفالت‌های داغ این خیابان قدم می‌زنند [...] و ساعاتی از وقت خود را به بطالت سپری می‌کنند. محال است جوانی راهش به سنندج بیافتد و بدون گذر در این خیابان راهی دیارش شود[...] دختران مخاطب این بلوار و نوع پوشش آن‌ها کاری به سن و سال ندارد [...] متأسفانه هر روز هم مدل‌های مختلفی در این ویترین عرضه می‌شود.»

بله گرفتاری رسانة «مبال‌پرور» جمکران این است که «دختران» بدون سرپرست در این خیابان پرسه می‌زنند و تفریح می‌کنند و این کار هیچ خوب نیست. اگر عزاداری می‌کردند و برای سربریدة حسین زوزه سرمی‌دادند بسیار عمل پسندیده‌ای بود، ولی «خوش‌گذرانی» خلاف اسلام است. هیچیک از آیات قرآن مومنان را به جشن و شادی و تفریح دعوت نمی‌کند. مومنان فقط باید زهرمار کنند و بیاشامند، اما اسراف نکنند؛ خنده و شادی و گردش و تفریح در زندگی مومن جائی ندارد. مومنان می‌توانند برای تفریح «در راه حق» آدم بکشند و اگر شانس بیاورند خودشان هم کشته شوند. هر کس با این زندگی حیوانی و پر از نفرت و وحشیگری مخالفت کرد، کافر خوانده می‌شود و خون‌اش «حلال» است، به ویژه زنان نافرمان که باید حسابی کتک نوش جان کنند تا خداوند از مومن راضی باشد. بله، در آیات الهی به تفریح و خوشگذرانی اشاره نشده، و از آنجا که در قرآن همه چیز وجود دارد، می‌باید نتیجه بگیریم که شادی و تفریح در اسلام پیش‌بینی نشده، به ویژه در خیابان و آنهم برای «دختران!»

مگر در صدر اسلام دختران در خیابان «خوش‌گذرانی» می‌کرده‌اند؟ به هیچ عنوان! ما خودمان در صدر اسلام سری به صحرای عربستان زدیم و هیچ اثری از خیابان نبود. از اینجا نتیجه می‌گیریم که فاطمه و زینب و دیگر پرسوناژهای موهوم جمکران نیز در خیابان پرسه نمی‌زده‌اند، چرا که اصلاً خیابانی وجود نداشت! بله با در نظر گرفتن این براهین قاطع و استدلالات منطقی به این نتیجة شگفت می‌رسیم که گورکن‌ها پیشرفت کرده‌اند و «مهرنیوز» اکنون در همان جایگاهی قرارگرفته که سی‌وچند سال پیش زهرمارسلطنه‌ها در «کلوب فرانسه» اشغال کرده بودند. زهرمارسلطنه‌ها، همان‌ها که به ما چپ‌چپ نگاه می‌کردند، ریشه در طویله‌سرای قجر داشتند در حالیکه مهرنیوز از اعماق چاه جمکران سر برآورده و اگر همچون یوسف «ز قعر چاه برآمده»، از قضای روزگار به اعماق چاه حماقت و توحش سقوط کرده. چرا که می‌پندارد بازگشت به 31 سال پیش، یعنی به دوران سلطنت پهلوی دوم امکانپذیر است و باز هم ملایان می‌توانند،‌ با شعار گوساله پسند «سیاست ما عین دیانت ماست» پروپاگاند استعماری «دین ضداستبداد» را در بوق بگذراند.

باری، در این راستا گزارشگر مهرنیوز می‌نویسد با یکی از «دختران» جوان به نام «هیوا» صحبت کرده و هیوا به او گفته هر روز سری به این خیابان می‌زند:‌

«هیوا [...] کلاس دوم دبیرستان است و [...] فردا هم امتحان درسی دارد ولی هر روز ترجیح می‌دهد که به این خیابان بیاید و چند ساعتی را همراه دوستانش خوشگذرانی کند [...] هر روز برای اجازه گرفتن از پدر و مادرش برای حضور در این خیابان به هزار راه و کلک روی می آورد.»


ای دل غافل اسلام بر باد رفت! هیوا کلاس دوم دبیرستان است، و هر روز به این خیابان می‌آید؟ در این خیابان کافی‌شاپ، مردها و اتومبیل‌های قشنگ وجود دارد و خلاصه همة درهای «فساد» باز است! اما گذشته از توهمات آخوندها، در این خیابان چه خطری وجود دارد؟ خطر ایجاد ارتباط اجتماعی خارج از چارچوب‌های مورد تأئید پدر و آخوند و خداوند:

«هر چند [...] پسران جوان بخش زیادی از مخاطبان بلوار [...]‌ ششم بهمن گذشته را به خود اختصاص می‌دهند اما دختران هم بی‌نصیب نیستند و [...]‌ بعضی از اوقات نیمی از مخاطبان این معبر را تشکیل می‌دهند.»

بله هر چه پیش می‌رویم، خطر بیشتر می‌شود. این خطر وجود دارد که جوانان سنگر حق را در خیابان بشکنند، و گپ زدن یک مرد با یک زن مجازات شلاق نداشته باشد و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، امثال هیوا هراس از جنس مخالف نخواهند داشت، و مردها هم آنان را به چشم طعمة «شرعی» نمی‌نگرند در نتیجه می‌توانند خارج از روابط جنسی، روابط دوستانه هم با یکدیگر داشته باشند. و اشکال همینجاست؛ یعنی پایان انسداد روابط اجتماعی در کشور ایران، و برقراری روابط انسانی بین مردم. آنوقت دیوید کامرون که دیروز به «کیسه بکس» اوباما تبدیل شده بود، چه خاکی بر سر بریزد؟

روزی که دولت جمکران نتواند ما ملت را با چماق مقدسات سرکوب کند؛ تاراج ثروت‌های ما چگونه توجیه خواهد شد؟ فکر این را کرده‌اید؟ چگونه می‌توان برای تأمین منافع لندن و واشنگتن صدها هزار جوان ایرانی را به مسلخ جبهه‌های کفر و ایمان فرستاد یا آنان را در زندان‌ها و یا در نبرد با قاچاق‌چی‌های ناتو در مرزهای کشور قربانی کرد؟

روز گذشته سردار حسین ذوالفقاری، فرمانده مرزبانی کشور به خبرنگار ایرنا گفته، تاکنون در راه مبارزه با قاچاق مواد مخدر، 3700 کشته و 12 هزار مجروح داشته‌ایم. مواد مخدر از کجا وارد می‌شود؟ از پاکستان و افغانستان، دو کشوری که ارتش ناتو در آن‌ها لانه کرده و این سرزمین‌ها را به مرکز تولید تریاک و طالبان تبدیل نموده و نه تنها بودجة‌ دولت، که جوانان ایران نیز می‌باید در این راه نابود شوند:

«ايران [...] در راه مبارزه با توزيع و ترانزيت مواد مخدر علاوه بر سه هزار و 700 شهيد، 12 هزار نفر مجروح را نيز متقبل شده [...] سهم عظيمي از بودجة کشور در اين راه صرف مي‌شود[...]»


سخنان فرمانده مرزبانی ایران با کد: 1235884 در سایت حنا زرچوبه، مورخ 28 تیرماه 1389 انتشار یافته. با در نظر گرفتن گزارش مهرنیوز و سخنان سردار ذوالفقاری، بهتر می‌توان به دلیل واقعی پافشاری منوچهر متکی بر خروج نیروهای خارجی از افغانستان پی برد. جوانان ایران می‌باید برای حفظ منافع ارتش جنایتکار ناتو به اصطلاح «امنیت» افغانستان را تأمین کنند. به عبارت دیگر آنگلوساکسون‌ها باید بر منوچهر متکی منت گذارده، مراقبت از تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان را به نیروهای انتظامی ایران واگذار نمایند. درآمد حاصل از این تجارت خداپسندانه را هم حکومت اسلامی دو دستی در تهران به هیزاکسلنسی تحویل خواهد داد تا ایشان، به عنوان سفیر کشور «برقع‌نواز» و «نقاب‌پرور» بریتانیا با رعایت عدالت علوی آنرا بین شرکای داخلی و خارجی علیاحضرت تقسیم کرده و تکه استخوانی هم برای مقام معظم و منوچهر متکی پرتاب فرمایند. در غیر اینصورت انقلاب در سنندج شکست می‌خورد، نه از نیروهای نظامی، که از جوانانی که بولوار پاسداران را هنوز بولوار ششم بهمن می‌نامند و در آن مرتب پرسه می‌زنند:

«اوج شلوغی بلوار [...] به قول عابرین ششم بهمن [...] ساعت 17 [...] به بعد است [...] علاوه بر حضور آدم‌های عابر و پیاده [...] ماشین‌های رینگ اسپرت و با کلاس را نیز در این معابر می‌توان یافت [...] یکی از عابرین [...] می‌گفت [...] هر روز سه ساعت و همراه چند نفر از دیگر دوستانش خیابان را چندین بار دور می‌زنند تا وقت‌شان بگذرد[...]»


می‌بینیم که اسلام و انقلاب در خطر افتاده، با «رینگ اسپرت» دیگر نمی‌توان شوخی کرد! مگر ما برای «رینگ اسپرت» انقلاب کردیم؟ به هیچ عنوان. به همین دلیل برای نجات «انقلاب» گزارشگر مهرنیوز به مسئولان مراجعه می‌کند تا ببیند چرا کسی به «امنیت اجتماعی» توجهی ندارد:‌

«برای جویا شدن از برنامه‌های مسئولان در خصوص مقابله با این وضعیت به سراغ معاون اجتماعی و ارشاد فرماندهی انتظامی استان کردستان می‌روم[...]»


ایشان، یعنی گزارشگر سپس به سراغ «احمدی»، مدیر سازمان ملی جوانان استان کردستان می‌رود و آنحضرت می‌فرمایند با این همه سابقة تاریخی نباید خیابان و معبری این چنین وجود داشته باشد و می‌باید برای مقابله با این وضعیت برنامه ریزی کنیم. ولی گزارشگر همچنان پریشان و آشفته است:

«باید از مسئولان [...] پرسید که چگونه است تاکنون این موضوع [مقابله با گردش مردم در خیابان] در دستور کار آن‌ها قرار نگرفته[...]»


اگر نظر ما را بخواهید، برای مقابله با این وضعیت «ناهنجار» لازم است چماقداران را با شعار «مرگ بر آمریکا» و «راه قدس از بولوار شش بهمن در سنندج می‌گذرد» به خیابان‌ها ارسال کنید تا موسوی و زهرا خانوم هم یادی از دوران امام روشن‌ضمیرشان کرده و شیرین‌کام شوند. ولی مشکل مهرنیوز در واقع این است که چرا نمی‌توان ملت ایران را به همان 31 سال پیش و لات‌بازی‌های امام‌حسینی بازگرداند:‌

«[...] عابران پیاده در این خیابان اصولاً بیکارند و یا به قول خودشان آمده‌اند تا ساعتی را بدون دغدغه پشت سر بگذارند و لحظاتی بدون داشتن هر گونه فکر و اندیشه‌ای خوشگذرانی کنند.»


تهاجم فرهنگی را می‌بینید؟! آدم‌ها نه تنها بدون هدف بر روی آسفالت‌های داغ خیابان قدم می‌زنند و «رینگ اسپرت» تماشا می‌کنند که می‌خواهند نگرانی‌های‌شان را هم فراموش‌کنند! این بود «اهداف والای» انقلاب اسلامی؟! این وضعیت نمی‌تواند ادامه داشته باشد! لازم است دیویدکامرون اینک برای اجباری کردن نقاب، برقع و روبنده در ایران به یکی از آیات عظام مترقی متوسل شود و البته بهترین مجتهد از نظر ما همان «ویلیام هیگ» است که از مجازات قرون وسطائی سنگسار هم ابراز انزجار فرموده و خلاصه خیلی خیلی «مترقی» و پیشرفته شده و درجة‌ اجتهادش از جان کری هم بالاتر رفته. مسلماً ایشان هم‌صدا با کاترین سیمپسون از «آزادی» برقع و نقاب در ایران حمایت خواهند کرد. البته کاترین سیمپسون مدافع آزادی پوشش نیست، ایشان در چارچوب تأمین منافع «سیتی» از «پوشش ایدئولوژیک» دفاع می‌کنند. و باز هم می‌رسیم به این اصل اساسی، که خارج از چارچوب قوانین انسان‌محور، هر گونه آزادی انسان‌ستیز خواهد بود. البته موضوع بحث ما استفاده از «روسری» در بلاد فرنگ نیست، چرا که روسری به عنوان یک پوشش سنتی، جنبة ایدئولوژیک پیدا نکرده، و از اینرو برای پروپاگاند استعمار آنقدرها اهمیت ندارد.

نزد خدا پشیمونم که ماچت نکردم

آنگلوساکسون‌ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی به کمبود ایدئولوژی دچار شده‌اند و تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا مبهمات فاقد انسجام «خدامحور» را به جای لنینیسم بنشانند، باشد که به خیال خام خود نظریة انسان‌محور مارکس را در ترادف با دین اسلام قرار داده، و یک سوسیالیسم «علمی ـ دینی» هم اختراع کنند که با نقاب و روبنده و تعدد زوجات و سنگسار و قصاص تضادی نداشته باشد.

فقط به این ترتیب است که تاراج منطقه تداوم خواهد یافت. بی‌دلیل نیست که مفاد اعلامیةجهانی حقوق‌بشر که انسان‌محور است توسط هم اینان تحریف می‌شود تا در خدمت تحجر دین و توحش خدامحوری قرار گیرد. و این است دلیل ابراز نوکری شدید منوچهر متکی به اربابان در نشست کابل. البته مراتب نوکری متکی همچون مبارزات بی‌امان خمینی با آمریکا به صورت واژگونه ابراز می‌شود. از اینرو مهمانپرست، سخنگوی وزارت امورخارجة مرده‌شویان در نشست خبری روز گذشته هر گونه مذاکره بین منوچهر متکی و هیلاری کلینتن را منتفی دانست.

یه دستم دور گردنت یکی‌اش به شونه‌ات
خونه بابات آتیش بگیره کی زده گولت

همچنانکه گفتیم، هیچکس با مستخدم‌اش مذاکره نمی‌کند، به او فرمان می‌دهد! به همین دلیل منوچهر متکی در سخنرانی خود خواهان خروج نیروهای بیگانه از افغانستان شده. به ادعای ایشان «امنیت» افغانستان از این طریق تأمین می‌شود!

محبوب کمرزری و حق شناسم
بیا ماچی بهم بده واسه حرف راسم

اما دچار توهم نشویم! وزیرامور خارجة مرده‌شویان در واقع برای حضور نظامی در افغانستان اعلام آمادگی کرده. نه اینکه این حکومت در ایران خیلی امنیت برقرار کرده، حال گورکن‌ها می‌خواهند همین قماش امنیت را نه تنها در افغانستان که در عراق نیز حاکم کنند. به زبان روشن‌تر حکومت جمکران از زبان متکی به اربابان در لندن و واشنگتن می‌گوید، شما بفرمائید استراحت کنید، نوکران‌شما‌ در جمکران بر امور نظارت خواهند داشت.

روز گذشته بوسیدمت می‌کنی حاشا
[...]
قربون چشات برم یار چشم میشی
اومدُم ماچت کُنُم تا قوم و خویشی

حکومت جمکران به عنوان دشمن دروغین یانکی‌ها در واقع نقش مرده‌شوی و مأمور کفن و دفن برای ارتش ناتو را بر عهده گرفته و دولت ترکیه نیز در این معرکة مهوع قهوه‌چی ناتو شده. ترکیه هم عضو رسمی ناتوست و آشکارا در جنایات این ارتش اسلام‌پناه شرکت فعال دارد، و هم دولت‌اش از آمریکا انتقاد می‌کند! در ضمن روزی چند توطئة کودتا هم کشف می‌کند و گروه کثیری را به سیاه‌چال سلطان عبدالحمید ثانی می‌افکند. خوشبختانه همة‌ تشکل‌های مدعی دفاع از حقوق‌بشر خفقان گرفته‌اند؛ ‌مسلماً به دلیل ابتلا به «خروسک» است! در صورتیکه منوچهر متکی اصلاً به این بیماری مبتلا نشده و علیرغم تکذیب گفتگوی منوچهر و هیلاری، وزیر امور خارجة گورکن‌ها مثل بلبل برای هیلاری کلینتن «چه‌چه» می‌زد؛ برای ارباب «کوچه‌باغی» می‌خواند‌ و خلاصه خستگی سفر را از جسم و جان عزیزشان زدود.

به یارم سلام کردم بد داد جوابم
نمی‌دونم کی رای‌اش رو زده خونه خرابم

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 20 ژوئیه 2010، متکی از حضور نیروهای خارجی در افغانستان به شدت انتقاد کرد. یکوقت فکر نکنید که در دورة‌ ریاست خاتمی شیاد همین حکومت جمکران برای اشغال افغانستان با ارتش ناتو همکاری کرده و همچنان به این همکاری ادامه می‌دهد! به هیچ عنوان! نه دولت پاکستان و نه دولت جمکران راضی به زحمت ارتش ناتو نبودند. متکی در حضور هیلاری کلینتن، ویلیام هیگ و راسموسن، سخنرانی تندی ایراد کرد که در واقع خیلی شیرین بود. وزیر امور خارجه مرده‌شویان به اربابان گفت،‌ مگه ما مردیم که شما اینهمه رنج بکشید؟ مشکلات افغانستان ریشه منطقه‌ای دارد و اگر کار به اینجا رسیده تقصیر شما نیست؛ شما هر چه در توان داشتید انجام دادید، از این به بعد اجازه بفرمائید راه حل‌های منطقه‌ای برای افغانستان بیابیم. یک جنگ داخلی با کمک کشور دوست و برادر پاکستان به راه می‌اندازیم تا هم مشکلات شما حل شود و هم دیگر کسی جرأت نکند برای گردش و تفریح در خیابان‌های ششم بهمن سابق پرسه بزند:

«مسئولیت امور باید به افغان‌ها سپرده شود [...] ایران از افغانیزه کردن و بومی کردن امور حمایت می‌کند»

اتفاقاً کرزای هم از «ایرانیزه» کردن و بومی کردن امور در ایران حمایت می‌کند! چرا که «بومی» هم مانند دینی «مبهم» است و مرتبط به مقدسات. خلاصه متکی آنقدر دمجنبانی کرد که مرده شوی هم به گریه افتاد و از او خواست کوتاه بیاید:

«انتقادهای تند آقای متکی از نیروهای خارجی در افغانستان باعث شد که از او خواسته شود تا بر موضوع مورد بحث در کنفرانس توجه کند.»


بله این بلبل‌زبانی‌ها به همان شیرین‌زبانی‌های مهرورزی در کابل می‌ماند. قرار بود در یک نبرد ساختگی، ارتش آمریکا از سپاه پاسداران شکست خورده افغانستان را ترک گوید تا شکست قفقاز هم جبران شود، ولی نشد! و اینهم نخواهد شد!


دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۹


صورتک کامرون!
...

ما به دلائل فراوان با «لیبرال ـ دمکراسی» به صورتی که در تبلیغات جهانی تبدیل به چماقی جهت سرکوب آزادی‌های فردی شده مخالف‌ایم، و با مرده‌شویان ساواک هرگز هم‌صدا نخواهیم شد. «لیبرال ـ دمکراسی» یک شعار پوچ و توخالی است. در جهانی که چند محفل بین‌المللی تمامی فعالیت‌های اقتصادی را در کف خود گرفته‌اند، ور رفتن با مفاهیمی همچون لیبرالیسم اقتصادی فقط به درد بچه محصل‌ها و پروفسورهای کم‌حافظه می‌خورد. خلاصه کنیم، لیبرالیسم اقتصادی مطلوب ایالات متحد هرگز وجود خارجی نداشته، ندارد و نخواهد داشت. مرتبط کردن این لیبرالیسم «نیست در جهان» با «دمکراسی» فقط به معنای از میان بردن دمکراسی خواهد بود. شاید به همین دلیل است که داریوش همایون، چماقدار سابقه‌دار ساواک اینک مدافع «لیبرال ـ دمکراسی» شده و همزمان از زهرا خانوم هم حمایت می‌کند! و شاید شیخ‌ مهدی کروبی به همین دلیل خواهان تکثر احزاب در حکومت الهی است! حکومت متکی بر معنویات و مبهمات که در هر حال با تشکل حزبی در مفهوم معاصر در تضاد قرار می‌گیرد. پوچ‌پردازی و مرزشکنی مدروز شده! پس امروز می‌پردازیم به مرزشکنی و نقض آشکار دمکراسی از سوی حاکمیت بریتانیا و به ویژه سازمان عفو بین‌الملل، آنهم به بهانة مزورانة‌ دفاع از «آزادی!»

مرجع تقلید گورکن‌ها در اسرائیل نشسته. هر عملی که دولت اسرائیل برای نقض مقررات بین‌المللی انجام می‌دهد، مورد تقلید حکومت مرده‌شویان قرار می‌گیرد. مجلس اسرائیل برای تداوم اشغال خاک سوریه خواهان برگزاری رفراندوم در اسرائیل شده، مجلس گورکن‌ها هم برای نقض مقررات «ان. پی. تی» قصد دارد «قانون» بگذراند. این گوساله‌های ننه‌حسن گویا نمی‌دانند که با توسل به قوانین کشوری نمی‌توان قوانین بین‌المللی را نقض کرد! پیشتر گفتیم که تداوم بحران هسته‌ای به اسرائیل امکان خواهد داد که از بازگشت به درون مرزهای قانونی خود امتناع کند.

یانکی‌ها و نزولخورهای «سیتی» که همة برنامه‌های‌شان برای گسترش جنگ به مرزهای هند و روسیه با شکست روبرو شد، رویای بازگشت به دوران بی‌نظیر بوتوی روشن‌ضمیر در سر می‌پرورانند. کشاندن نظامیان ایران به خاک پاکستان به بهانة «مبارزه با تروریسم» در همین چارچوب قرار می‌گیرد. بمب‌گزاری در زاهدان پیش‌درآمد اجرای همین نقشة استعماری بود. همچنانکه در وبلاگ «دامن آفتاب» گفتیم، انفجار بمب در زاهدان، با رسوائی برنامة شهرام امیری و مسافرت هیلاری کلینتن به پاکستان پیوند مستقیم دارد. و برخلاف ادعای سایت «بی‌بی‌سی»، مورخ 17 تیرماه 1389، سفر کلینتن به پاکستان به هیچ عنوان غیرمنتظره نبود، دلیل هم اینکه سه روز پیش ما به این مسافرت اشاره کرده بودیم!

پیش از ادامة مطلب در ادامة «لیموی معنوی»، بررسی روند کودتای 1357 را به پایان می‌بریم. پس از موفقیت برنامة 17 شهریورماه در میدان ژاله و پخش خبر «پشتیبانی» مصرانة جیمی ‌کارتر از شاه، نوبت به برگزاری مراسم سوگواری برای «هزاران شهید» رسید. برنامة «شب هفت» شهدای جمعة‌ سیاه در تاریخ 14 سپتامبر 1978، از قضای روزگار با اعتصاب عمومی نیز تقارن یافت. تنها 16 روز پس از این مراسم است که «بازار تهران» در ظاهر به درخواست جبهة رسوای ملی به اعتصاب یکروزه می‌پیوندد و با حوزة نکبت و ادبار استعمار در مخالفت با حکومت هم‌صدا می‌شود. 6 روز پس از این اتحاد شوم است که خمینی را به پاریس می‌فرستند تا رادیو «بی‌بی‌سی» بتواند این موجود روان‌پریش را به عنوان مخالف دیکتاتوری به افکار عمومی در غرب حقنه کند.

در این مرحله است که اعتصاب در پالایشگاه آبادان را شاهدیم. بله، در تاریخ 18 اکتبر 1978،‌ کارگران پالایشگاه آبادان تحت نظارت سازمان امنیت دست به اعتصاب سراسری می‌زنند و 16 روز پس از این اعتصاب است که اوباش ساواک تهاجم به ادارات دولتی و دفاتر حزب رستاخیز را آغاز می‌کنند. روز 13 آبانماه 1357 اراذل و اوباش ساواک و شهربانی در مرکز شهر تهران به تخریب و آتش‌زدن دفاتر دولتی می‌پردازند بدون اینکه نیروهای انتظامی کمترین دخالتی برای استقرار نظم به خرج دهند! علیرغم داستان‌سرائی‌های «بی‌بی‌سی» و شیخ مسعود بهنود، در دانشگاه تهران و در حوالی آن اثری از درگیری و تیراندازی نبود. بارها و بارها به دروغ‌پردازی‌های «بی‌بی‌سی» در مورد وقایع فرضی 13 آبان اشاره کرده‌ایم. آنچه در این روز شاهد بودیم حرکت گله‌های پراکندة لباس‌شخصی‌های ساواک بود، به ویژه در خیابان آریامهر. در هر حال عملیات قهرمانانة چماقداران ساواک را «انقلاب» تعبیر کردند و صدای همین قماش انقلاب بود که به گوش شاه هم رسید. و برای تحقق همین نوع انقلاب بود که حکومت نظامی اعلام شد و مضحکه‌ای به نام ارتشبد ازهاری در رأس آن قرار گرفت. پس جای تعجب نیست که همان شب، حمایت پرزیدنت کارتر از شاه و از حکومت نظامی در بوق‌های استعمار گذاشته شود و همه به تماشای لودگی ارتشبد ازهاری در مجلس شورای ملی مشغول شوند تا برسیم به «ماه مبارک» محرم!

در این ماه مبارک همچنانکه می‌دانیم کارناوال مرگ به راه می‌افتد، و همه باید کار و زندگی‌شان را رها کنند و در سوگ حسین و «اهل بیت» محترم‌شان اشک تمساح بریزند. مسلم است که [امام] حسین و اهل‌بیت از ژنرال ازهاری دستور نمی‌گیرند! اینان در صحرای کربلا و بر حق‌اند، بنابراین ملت می‌باید به سنگر حق در کربلا بپیوندد و ازهاری هم چنین کرد. در تاریخ 10 دسامبر 1978، با موافقت دولت نظامی تظاهرات تاسوعا و سپس عاشورا به راه افتاد. جالب اینکه هیچکس سخن از پشتیبانی جیمی کارتر منفور از این مراسم به میان نیاورد، و خبرگزاری‌های غرب «تظاهرات میلیونی» را به حساب طرفداری از شخص خمینی واریز کردند، حال آنکه نامی از خمینی در میان نبود! «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «مرگ بر شاه» شعارهای عمدة راهپیمایانی بود که با پای خود به مسلخ می‌رفتند. 20 روز پس از راهپیمائی تاسوعا، ازهاری در تاریخ 31 دسامبر استعفا داد. و دو روز پس از نشست گوادالوپ و اجماع آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه پیرامون استقرار حکومت اسلامی، کابینة‌ شاپور بختیار در تاریخ 6 ژانویه 1979 تشکیل شد. در تاریخ 11 ژانویه، سایروس ونس، وزیر امور خارجة وقت دولت کارتر اعلام داشت، «شاه ایران برای گذراندن تعطیلات از کشور خارج می‌شود!»

5 روز بعد، در تاریخ 16ژانویه، یعنی 16 روز پس از استعفای ازهاری، شاه ایران را برای همیشه ترک کرد. نامة معروف «مصطفی رحیمی» در مخالفت با جمهوری اسلامی همزمان با خروج شاه از ایران در روزنامة آیندگان انتشار یافت و ما هم بررسی روند کودتا را در همینجا به پایان می‌بریم،‌ چرا که زوایای 37 روز دوران نخست وزیری شاپور بختیار بارها و بارها در این وبلاگ مطرح شده. این 37 روز به عربده‌جوئی اسلام‌گرایان و چپ‌نمایان جهت پوشش دادن به کودتای ارتش ناتو گذشت و نتیجة مفتضحانة آن نیز در برابرماست. پس بازگردیم به توطئة آنگلوساکسون‌ها جهت کشاندن نظامیان ایران به پاکستان.

به این منظور پرانتزی باز می‌کنیم و نگاهی خواهیم داشت به تقاضای عاجزانة‌ بی‌نظیر بوتو، «شهید» راه حق از درگاه مقدس جان نگروپونته برای احیای دمکراسی در پاکستان! می‌دانیم که صبیة علی‌بوتو خیلی به دمکراسی علاقمند بودند و به همین دلیل در حمایت از طالبان تا آنجا پیش رفتند که ایشان را مادرمعنوی طالبان لقب دادند. اغلب اوقات در رسانه‌های افغانستان او را به تحقیر «ام‌الطالبان»‌ می‌خوانند؛ لقبی که به راستی برازندة ایشان است. باری در تاریخ 25 آبان‌ماه 1386، سایت حنازرچوبه به نقل از بی‌نظیر بوتو چنین می‌گوید:

«رهبر حزب مردم [بی‌نظیر بوتو] خواهان فشار جان نگروپونته، قائم مقام وزارت خارجه آمریکا به ژنرال مشارف، رئیس جمهوری پاکستان برای احیای دمکراسی شد.»

با توجه به سوابق واقعی جان نگروپونته،‌ اگر رنگ و لعاب اظهارات بوتو، یعنی «احیای دمکراسی» را پاک کنیم خواهیم دید که صبیة شهید علی بوتو در واقع رسماً خواهان استقرار شورش و آشوب در مرزهای شرقی ایران شده بود. چرا که حضور جان نگروپونته در هر کشور جهان نه تنها به سرکوب و کشتار در همان کشور، که به آشوب و کشتار در تمامی کشور‌های همسایه نیز انجامیده و پس از اتمام مأموریت وی آشوب‌ها همچنان ادامه یافته. به عنوان مثال، ‌ حضور نگروپونته در کشور هندوراس طی سال‌های 1981 تا 1985،‌ آشوب و کشتار در کشورهای نیکاراگوئه و السالوادور را به همراه آورد. همچنین امروز پیامد حضور وی را در عراق شاهدیم! خلاصه تخصص نگروپونته در «احیای دمکراسی»، فقط از آن «تعارف‌ها» است که می‌توان از زبان امثال بی‌نظیر بوتو شنید. از زبان کسی که دوران نخست وزیری بسیار دمکراتیک‌اش، صرف تقویت طالبان آدمخوار در کشور افغانستان شد. این مختصر را گفتیم تا همه بدانند و آگاه باشند که سیاست مطلوب بوتو در واقع تکرار سخنان «دز براون»، وزیر وقت دفاع انگلستان، در باب «تعهد» حاکمیت بریتانیا به اسلام و حضور طالبان بود. سخنان بی‌شرمانة «دزبراون» در تاریخ 25 سپتامبر سال 2007 در بنگاه سخن پراکنی «بی‌بی‌سی» انتشار یافته و از پشتوانة غنی «تاریخی» نیز برخوردار است.

ارادت استعمار به «دین»، و «تعهد» استعمارگران به اسلام از دهه‌ها پیش در هماهنگی کامل با منافع اقتصادی و استراتژیک اینان قرار داشته؛ و در عمل بیش از یک سده قدمت دارد! چرا که، از طریق به دست آوردن دل دستاربندان، کارخانة رجاله پروری در واقع افسار اراذل و اوباش را نیز به دست می‌گیرد. ارتباط اندام‌وار اوباش و دستاربند، پیش از انقلاب اکتبر، و پیش از کودتای کلنل آیرون‌ساید بهترین ابزار تحمیل سیاست استعمار بر ما ملت بوده. احمد کسروی در «تاریخ مشروطه» به این واقعیت تلخ اشاره دارد که پیوند روحانی جماعت و اوباش، پیوندی است دیرینه. امروز شاهدیم که نقض دمکراسی با توسل به شعار «آزادی» به ابزار تقویت پیوند دیرینة آنگلوساکسون‌ها با همین مجموعة انسان‌ستیز منجر شده.

پیشتر در همین وبلاگ به کرات گفته‌ایم که دمکراسی به عنوان حاکمیت «قوانین انسان‌محور» بر جامعه با هرگونه ابهام و انسان‌ستیزی و جمع‌گرائی و عوام‌پرستی در تضاد قرار می‌گیرد. در این میانه «ابهام» از ابعاد مختلفی برخوردار است. این ابهام در گفتار و کردار فرد به صور مختلف می‌تواند بروز ‌کند. یادآور شویم چارچوب بحث ما هنجارهای اجتماعی است در نتیجه اعتقادات و باورهای فرد در هر حال خارج از موضوع این وبلاگ قرار خواهد گرفت. در یک جامعة دمکراتیک چارچوب ارتباط اجتماعی افراد را قوانین مشخص می‌کند، و از آنجا که قوانین در یک دمکراسی الزاماً شفاف، صریح و فاقد ابهام است، روابط اجتماعی نیز پیرو همین شفافی‌ات قانونی خواهد بود. در نتیجه هرگونه عدم شفافی‌ات، غیردمکراتیک و ناقض قوانین تلقی می‌شود.

این است پایه و اساس تصویب قانون ممنوعیت «نقاب» و «روبنده» در فرانسه. در واقع این قوانین به مسلمانان تفهیم می‌کند که جامعه را نمی‌توانند به صحنة بالماسکة مهوع باورها و اعتقادات‌شان تبدیل کنند. کسی که موهای خود را پوشانده و صورت‌اش هم پشت نقاب و روبنده پنهان شده، جنسیت‌اش نیز در ابهام قرار می‌گیرد. زن بودن چنین موجودی به هیچ عنوان مشخص و مسلم نیست. در نتیجه، اگر کسی در این هیبت مرتکب جرم شود، نه شاهدان عینی و نه دوربین‌ها قادر به تعیین جنسیت مجرم نخواهند بود. خلاصه موضوع «روسری» نیست، توسل به صورتک است. البته خارج از این، از نظر حقوقی مسائل دیگری نیز مطرح می‌شود که از حوصلة این وبلاگ خارج است. به عنوان نمونه، ‌ ساده‌ترین مورد، توسل برخی مردها به لباس زنانه و نقاب و روبنده، جهت حضور در اماکن ویژة زنان نظیر رخت‌کن فروشگاه‌‌ها، دوش‌های عمومی و توالت مراکز ورزشی می‌تواند باشد.

حال که چارچوب اشکالات حقوقی استفاده از نقاب و روبنده در یک دمکراسی مشخص شد بپردازیم به حمایت بریتانیا از عدم شفافی‌ات و پایمال کردن اصول دمکراسی که به مذاق مرده‌شویان در حنازرچوبه بس شیرین آمده و آنرا نشان «احترام» دولت انگلستان به آزادی دانسته‌اند! البته در اینکه رسانة حکومت جمکران مأموریتی جز تعظیم در برابر چکمه‌پوشان دربار انگلستان ندارد و وظیفة اصلی‌اش گسترش بلاهت و خشونت است تردیدی نداریم. مسئولان این رسانه همچون مقامات حکومت روضه خوان‌ها شیفته و فریفتة‌ طویلة مقدس مک‌کارتی‌اند، و همچون حزب شریف توده از آخور لندن و واشنگتن تغذیه می‌کنند، در نتیجه همه را به کیش خود می‌پندارند.

حنازرچوبه، مورخ 28 تیرماه 1389، در گزارشی تحت عنوان، «مخالفت برخی مقامات انگلیسی با طرح ممنوعیت استفاده از روبنده» با کد: 1233892، معاون وزیر کشور انگلستان در امور مهاجرت، «دیمین گرین» را به عنوان مدافع آزادی به شوت‌وپرت‌ها می‌فروشد.

به گزارش حنازرچوبه از لندن، مستر «گرین» طی یک مصاحبة‌ گوساله پسند با «ساندی تلگراف»‌ ممنوع کردن روبنده را در تقابل با «ارزش‌های حاکم» بر جامعة‌ انگلستان دانسته. ارزش‌های کذا، البته به ادعای مسترگرین عبارت است از «احترام متقابل»، «تحمل» و «مدارا»! اما در واقع ارزش‌های حاکم بر جامعة انگلستان همان است که آخوند ویلیامز، دومین شخصیت پس از علیاحضرت ملکه، رسماً بر آن تأکید کرده بودند. بله، آخوند ویلیامز در اظهارات‌شان «غیرآنگلیکن‌ها» را به عنوان شهروند به رسمیت نشناخته‌اند. به همین دلیل بر این امر پافشاری می‌کنند که قوانین انگلستان در مورد آنگلیکن‌ها به مورد اجرا درآید، و دیگران به ویژه مسلمانان در اجرای احکام توحش خود کاملاً «آزاد» باشند. یادآور شویم زمانی که چارلز، ولیعهد انگلستان طی مصاحبه‌ای اعلام داشت، «من پادشاه همة اتباع بریتانیا خواهم بود»، همین آخوند ویلیامز در پاسخ او گفت، «پادشاه انگلستان فقط پادشاه آنگلیکن‌هاست!» به عبارت دیگر، غیرآنگلیکن‌ها به هر دلیلی در کشور انگلستان حضور به هم رسانند نمی‌توانند در جایگاه شهروند انگلستان بنشینند! آن‌ها که برخی اوقات سری به لندن می‌زنند، اگر کور و ابله نباشند «آپارتاید» را در تمام ابعادش به صراحت مشاهده خواهند کرد. و اظهارات معاون وزیر کشور بریتانیا، بر خلاف آنچه حنازرچوبة مفلوک در بوق گذاشته تأئیدی است دوباره بر موضع شهروندی درجة دوم برای غیرآنگلیکن‌ها:

«[وی گفت]‌ اينکه به مردم بگوئيم در خيابان چه بپوشيد و چه نپوشيد اقدامي غيرانگليسي خواهد بود. ما جامعه‌اي برخوردار از تساهل و تسامح و احترام متقابل هستيم.»

بله ایشان ارواح شکم‌شان حتماً به زعم حنازرچوبه «جامعه‌ای برخوردار از تساهل و تسامح و احترام متقابل» هستند و اتفاقاً در راستای همین اظهارات مزورانه است که در «ماه مبارک» رمضان، دانش‌آموزان مسلمان زاده را از شنا در استخر محروم کرده‌اند، تا خدای ناکرده روزه‌شان «باطل» نشود! به عبارت دیگر همة دانش‌آموزان مسلمان در انگلستان موظف‌اند هنگام ماه رمضان «روزه» بگیرند، درست مثل جمکران! پرواضح است که در چنین شرایطی هیچ دانش‌آموز مسلمانی نمی‌تواند در استخر شنا کند. روند تحمیل احکام توحش بر دانش‌آموزان همان است که در دانشگاه‌های استرالیا، کانادا و دیگر کشورهای تحت سلطة انگلستان در گستره‌ای غیرقابل تصور به اجرا در می‌آید. حمایت از اسلام‌گرایان و معرفی احکام توحش به عنوان «ارزش»، جهت ارعاب و منزوی کردن دیگر اتباع کشورهای مسلمان‌نشین. بله، ماه رمضان در دانشگاه‌های غرب خیلی عزیز و محترم شمرده می‌شود. و اگر سری به محل تجمع بورسیه‌ها و لات‌ولوت‌های جمکران، الجزایر، مراکش و تونس در آمریکای شمالی بزنید، «حکومت اسلامی» مورد نظر لندن را از نزدیک مشاهده خواهید کرد.

از مطلب دورافتادیم بازگردیم به سخنان ابله‌پسند وزرای دولت بریتانیا در حنازرچوبه. اینان با سرقت مطالبات دمکراتیک ملت‌ها، این مطالبات را در خدمت شیوه‌های انسان‌ستیز قرار می‌دهند و به این ترتیب «حق انتخاب آزاد» را به عنوان پایه و اساس دمکراسی واژگون و ضددمکراتیک کرده، از آن ابزاری جهت سرکوب مسلمانان‌ ساخته‌اند. یادآور شویم که فاشیست‌های بوم‌پرست یا همان گروه‌های حفظ محیط زیست از پیشقراولان این شیادی به شمار می‌روند.

به عنوان نمونه «کارولین سیمپسون»، وزير حفظ محيط زيست انگلستان ضمن گفتگو با شبکة‌ «سکاي نيوز» در تأئید روبنده و نقاب صورتک و ... می‌فرمایند که «به عنوان یک زن» نمی‌پذیرند کسی به ایشان بگوید چه بپوشند! سیمپسون در ادامة این سخنان مضحک می‌گوید، «ما به آزادی افتخار می‌کنیم و از آزادی پوشش هم در همین چارچوب دفاع می‌کنیم.» بسیار جالب است، ولی گویا ایشان فراموش کرده‌اند که در یک دمکراسی، «حق انتخاب آزاد»، از جمله حق انتخاب پوشش هرگز نمی‌تواند تبدیل به سلاحی بر ضد دمکراسی شود! کارولین سیمپسون مسلماً باید بداند که از منظر حقوقی هرگونه آزادی خارج از چارچوب قوانین انسان‌محور در یک دمکراسی آزادی‌ستیز و ضد دمکراتیک تلقی می‌شود. حجاب اسلامی تحمیل یک پوشش قرون‌وسطائی بر صدها میلیون زن در کشورهای مسلمان‌نشین است، و تحمیل آن به ویژه به همراه صورتک به هیچ عنوان نمی‌تواند ارتباطی با «آزادی پوشش» در ادبیات سیاسی دمکراتیک داشته باشد.

حاکمیت انگلستان با پشت کردن به الهامات دمکراتیک میلیون‌ها زن ساکن کشورهای مسلمان‌نشین بر خلاف آنچه ادعا می‌کند حمایتی از دمکراسی صورت نمی‌دهد، این حاکمیت با پناه گرفتن در قفای «دین و سنت‌ها» در عمل قصد سوار شدن بر موج نفرت‌انگیزی را دارد که سال‌های سال است با تکیه بر ملا و آخوند در این کشورها به راه انداخته. پس حضرت خانم وزیر بهتر است بجای پنهان شدن در سنگر «آزادی‌خواهی» شهامت به خرج دهند و واقعیت را به صورت روشن و صریح بیان کنند. هر چند که از شارلاتان و عوام‌فریب توقع شهامت نمی‌توان داشت. در هر حال ما مطمئن هستیم که خانم سیمپسون بخوبی از این مسائل آگاهی دارند، و فقط در چارچوب منافع اقتصادی «سیتی» است که تا حدودی شخص شخیص‌شان را به خریت زده‌اند تا برای فاشیست‌های هم‌آخورشان در کشورهای مسلمان‌نشین خوراک تبلیغاتی لازم فراهم آید:

«ممنوع کردن پوشش روبنده [...] با ارزش‌هاي جامعة انگليس سازگار نيست [...] به عنوان يک زن مخالف اين هستم که کسي به من بگويد چه بايد بپوشم و چه نبايد بپوشم... يکي از مسائلي که ما خود را به آن مفتخر مي‌دانيم بحث آزادي است و آزادي انتخاب لباس هم بخشي از آن مي‌باشد.»


همچنانکه می‌بینیم مرزشکنی و شارلاتانیسم آخوندهای جمکران همچون فناوری‌های‌شان همه و همه از لندن وارد می‌شود. مزخرفات امثال کارولین سیمپسون همان چرندیاتی است که طارق رمضان به هم می‌بافد تا توحش و انسان‌ستیزی و سنت‌های عصرحجر را به «ارزش» تبدیل کند! در مورد مهملات مرزشکنانة سیمپسون بیش از این بحث نخواهیم کرد، چرا که بالاتر گفتیم، تحمیل ابهام به جامعة دمکراتیک پایمال کردن شفافی‌ات و صراحت به عنوان رکن اساسی دمکراسی است. فردی که در سطح جامعه جنسیت خود را با توسل به صورتک قرون‌وسطائی در «ابهام» قرار می‌دهد، با میدان دادن به ابهامات و ایجاد شبهه در اطراف خود، آشکارا شفافی‌ات دمکراتیک جامعه را نیز به چالش خواهد کشاند.

باری در ادامة گزارش حنازرچوبه، سخنان حکمیانة «کاترین هزل‌تاین» نقل شده. ایشان سخنگوی تشکل اسلامی موسوم به «کمیتة روابط عمومی مسلمانان» هستند و شارلاتانیسم دولت کامرون را چنین توجیه می‌کنند که صحبت در مورد پوشش زنان مسلمان اتلاف وقت است و انگلیس کشور آزادی است و کسی نمی‌تواند به «شهروندان» بگوید چه لباسی بپوشند! و خلاصه اینکه اگر زنان مسلمان صورت خود را بپوشانند آسیبی به کسی نمی‌رساند، چرا که ما در حال حاضر مشکلات مالی داریم:‌

«کاترين هزلتاين [...] به تلويزيون بي‌بي‌سي گفت [...] انگليس کشور آزادي است [نمایندگان] بجاي پرداختن به پوشش تعداد اندکي از زنان مسلمان به مشکلات مالي کشور رسيدگي کنند.»

به زبان روشن‌تر پیام دولت انگلستان چنین است: گوربابای مسلمانان! آزاد‌اند که در توحش غرق شوند و هیچ اهمیتی هم ندارد! به یاد داریم که پیشتر اسقف ویلیامز خواهان اجرای احکام اسلام در مورد شهروندان مسلمان انگلستان شده بودند! در واقع فاشیست‌ها به ویژه در انگلستان تلاش می‌کنند با تشویق توحش و تحجر، مسلمانان ساکن اروپا را هر چه بیشتر در انزوا قرار دهند تا بتوانند آنان را به ابزار اعمال سیاست در این کشورها تبدیل کنند. انگلستان با کشورهای مسلمان‌نشین مرز ندارد و از این نظر خود را در امنیت می‌بیند حال آنکه فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و ... در انزوای جغرافیائی قرار نگرفته‌اند و فرسایش حکومت مرده‌شویان جمکران و تضعیف دکان طالبان در افغانستان برای‌شان دردسرساز شده. به گزارش خبرگزاری‌ها روز گذشته دو تن هروئین در افغانستان کشف کرده‌اند! این کشفیات از قضای روزگار در همان بخش از هلمند صورت گرفته که اخیراً از نظارت ارتش بریتانیا نیز خارج شده! طبیعی است که چنین ضربات «سهمگینی» فقط می‌تواند با تقویت اسلام و حجاب و سنگسار جبران شود. به همین دلیل است که دکان‌های حقوق‌بشر فروش غرب همه برای دفاع از نقاب و روبنده، آنهم به عنوان پوشش ذکر «آزادی» گرفته‌اند! صحنه را درست همانطور ساخته و پرداخته‌اند که پیشتر برای خمینی آن را آراسته بودند تا سرکوب ملت ایران را گسترش دهند. واژة فریبندة «آزادی» زیور این صحنة مهوع شده. آزادی، حقوق‌بشر و... و در واقع آزادی سرکوب استعماری.

آنروزها هم زوزة سازمان مزور عفو بین‌الملل و عربدة مدافعان دروغین حقوق بشر گوش فلک را کر می‌کرد. اینروزها هم «در» بر همان پاشنه می‌چرخد با این تفاوت که بوق‌های استعمار دیگر نمی‌تواند با برخورداری از امتیاز «انحصار» در عرصة رسانه‌ای با صورتک دفاع از حقوق انسانی، در کمال استقلال و آزادی به شیادی و عوامفریبی مشغول شود، و همچون سازمان رسوای عفو بین‌المل آزادی مذهب را با آزادی بیان در ترادف قرار دهد! اینبار دست‌ شیادان رو شده. سازمان عفو بین‌الملل با تکرار مزخرفات «فاشیست ـ مسلمان‌ها» یا همان مدافعان حقوق‌بشر «دینی» ممنوعیت استفاده از روبنده را نقض آزادی بیان دانسته و با مسعود شجره، رئيس کميسيون حقوق بشر اسلامي انگلستان هم‌صدائی می‌کند:

«سازمان عفو بين‌الملل گفته چنين اقداماتي حقوق انسان‌ها را در زمينة‌ آزادي ‌بيان و آزادي مذهب نقض مي‌کند [...] مسعود شجره [...] اقدام مجلس فرانسه در تصويب لايحه ممنوعيت استفاده از روبنده[...] در اماکن عمومي را محکوم کرد.»


همچنانکه در وبلاگ «دامن آفتاب» گفتیم، «آزادی بیان»، به عنوان یکی از مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر هرگز نمی‌تواند در یک چارچوب «انسان‌ستیز» مورد استفاده قرار گیرد، و سازمان عفو بین‌الملل اگر با حقوق‌دانان خود مشورت کند به او خواهند گفت که، «روبنده» به دلیل قراردادن جنسیت فرد در ابهام، خود ناقض شفافی‌ات دمکراتیک بوده و انسان‌ستیز به شمار می‌آید!




یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۹


لیموی معنوی!
...

تبلیغات استعمار با تمرکز بر محور گسترش خشونت و مرگ‌پرستی، اینبار نیز با توسل به آخوند و بی‌بی‌گوزک‌های کربلا در واقع قصد دارد عوامل سرکوب و تحمیق توده‌ها را در بسته‌بندی فریبندة «آزادی‌خواهی» به صحنه آورد. ‌ اینگونه بود که در سال 1357 دست پلید استعمار صورتک فریبندة «مبارز» بر چهرة مزدوران معنویت‌پرست خود نهاد و توانست پیرامون «ابهام» ایجاد «اجماع» کند. یادآور شویم که این قماش معجزات بدون «ابهام» هرگز به وقوع نمی‌پیوندد. ابهامی که در پس پردة آن امروز کیهان جمکران، اصلاحات‌چی‌ها، قلم به‌مزدهای خودفروخته و شارلاتان‌های «مهاجر» و ساواکی‌های توده‌ای پنهان شده‌اند.

درپی شکست برنامة افشاگری «دانشمند اتمی» پیرامون برنامة «نظامی ـ هسته‌ای» مرده‌شویان، و بازگشت مفتضحانة شهرام امیری به آغوش جمکرانیان، بازتولید «گروگان‌گیری» در دستورکار گورکن‌ها قرار گرفت و رادیوفردا، مورخ 26 تیرماه 1389 از دستگیری سفیر سوئیس در یکی از روستاهای خراسان خبر داد. از قضای روزگار روستای کذا در مرز ایران با جمهوری ترکمنستان واقع شده!

باری، خارج از قرارگرفتن روضه‌خوان‌ها و دانشجونمایان در کنار «مردم»، نشانه‌های تکوین «کودتای مخملین» و پیوستن نیروهای سرکوب به تل موهوم مردم، عبارت است از اعتصاب بازار، و اعتصاب در شبکه‌هائی که تحت نظارت مستقیم ساواک فعالیت می‌کنند: شبکه‌های توزیع آب، برق، بنزین و از همه مهم‌تر اعتصاب در پالایشگاه‌ها و رسانه‌های جمعی. این سناریو در سال 1357 به اجرا گذارده شد و نتیجه‌اش همچنان که شاهدیم در مسیر سیاست‌های استعماری کاملاً موفقیت آمیز بود و حکومت اراذل و اوباش «دینی ـ بومی» را سه دهه است بر ملت ایران تحمیل کرده. رمز موفقیت این عملیات خداپسندانه حاکمیت «خشونت» و «ابهام»‌ بر مطالبات ایرانیان با تکیه بر «شایعه» بود. در آن سال‌ها روند کار این بود که شایع کنند، «خشونت مقدس» ضداستبداد است و برای اثبات چنین دروغ شاخداری بی‌بی‌گوزک‌های صحرای کربلا را به عنوان شاهد بر این ادعای مزورانه می‌گرفتند.

با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که در یک جامعة دمکراتیک،‌ «انسان» در «زمان» و «مکان» مشخص زندگی می‌کند، و روی به آینده دارد. «ابهام» و «خشونت» شامل جمع‌گرائی،‌ باورها، شایعه‌پراکنی و بازگشت به گذشته در یک دمکراسی محلی از اعراب نخواهد داشت. دمکراسی در ارتباط با واقعیت‌هاست و مهم‌ترین ویژگی آن نیز به رسمیت شناختن حقوق مخالفین است. ولی این «مخالفین» نمی‌توانند «باورهای مقدس» خود را به ابزار مخالفت سیاسی تبدیل کنند، چرا که در اینصورت نه تنها اصل اساسی «جدائی دین از سیاست»، که واقعیت زمان و مکان را نیز نفی خواهند کرد. این مختصر را گفتیم تا هم کودتاچی‌های 22 بهمن 1357 بدانند که خلخال آن زن یهودی و نهج‌البلاغه، یا قصة حسین و زینب و فاطمه جائی در عرصة سیاست ایران نمی‌تواند داشته باشد، و هم پاسدار شریعتمداری که می‌کوشد برای فروش جنبش سبز آن را «بی‌دین» معرفی کند، دریابد که «عدم اعتقاد به مذهب» هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. چرا که اعتقادات افراد در هر حال حریم خصوصی است و نمی‌تواند خود را به سیاست «پیوند» بزند. فقط فاشیسم است که ارتباطی اندام‌وار بین سیاست کشور و اعتقادات و باورهای فردی و گروهی ایجاد می‌کند.

البته به پیروی از سیاست آنگلوساکسون‌هاست که محفل استحماری کیهان می‌کوشد دمکراسی را به بی‌دینی و فساد اخلاق پیوند دهد تا بتواند همزمان با نکوهش دمکراسی و ارائة‌ «تصویر دلپذیر» از مدعیان دینداری،‌ اربابان‌اش را در غرب مدافع دمکراسی بنمایاند. حال آنکه به شهادت آنچه در عراق، افغانستان،‌ پاکستان، ایران و ترکیه می‌گذرد، استعمار غرب همواره از حکومت‌های اسلامی دفاع کرده و هیچ مشکلی با حکومت الهی ندارد. و در راستای همین سیاست مزورانه است که سایت بی‌بی‌سی می‌کوشد دست پلید جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی» را در ایجاد تشکل‌های استعماری نظیر القاعده و طالبان پنهان داشته،‌ این گروه‌های مزدور استعمار را به صدر اسلام و مقدسات صحرای حجاز پیوند بزند. به این ترتیب است که می‌توان هم به جیره‌خواران غرب «تقدس» بخشید،‌ هم آنان را به عنوان «مخالف غرب» به شوت‌وپرت‌ها حقنه کرد، و از همه مهم‌تر شعار «غرب ستیزی» را یک «ارزش» جلوه داد. «ارزش» کذا عبارت است از نفی «مادیات»، و تأئید «پوچیات» یا همان «معنویات!» پروپاگاند غرب با تشویق معنویات در ایران برای سرکوب انسان‌ها زمینه‌سازی می‌کند. اینهمه علیرغم این اصل اساسی که در درجة نخست انسان یک موجودیت مادی دارد، و بقاء انسان و جامعة انسانی در گرو همین موجودیت مادی است.

در حد ابتدائی، انسان به آب و هوا و خوراک و پوشاک و سرپناه نیاز دارد که هیچ معنویتی در هیچ یک از آن‌ها نمی‌توان یافت. کوفتن آدمخواران بر طبل «معنویت» دلیل دارد! «معنویت» هرگونه واقعیت در زمان و مکان مشخص از جمله موجودیت انسان را نفی می‌کند، چرا که بنابرتعریف با‌ مادی‌ات در تضاد قرار خواهد گرفت، هر چند موجودی‌ات انسان و نیازهای اولیه‌اش تماماً مادی باشد. در نتیجه وقتی اصل را بر «معنویت» بگذاریم، با یک تیر چندین نشان خواهیم زد. از یکسو انسان را به عنوان موجود «مادی» نفی می‌کنیم، و از سوی دیگر زمان و مکان مشخص را! نتیجة این عملیات خداپسندانه هم به نفی واقعیت و هم به نفی پویائی انسان در زمان و مکان مشخص، که حرکتی است تاریخ‌ساز منجر خواهد شد. «واقعیت» چیست؟‌ رخدادی است در زمان و مکان مشخص.

به عنوان مثال وقتی با ذکر تاریخ دقیق به نقل از یک خبرگزاری رسمی می‌گوئیم، سفیر سوئیس در یکی از روستاهای خراسان دستگیر شد، از یک رخداد سخن به میان آورده‌ایم. اما زمانیکه همین خبرگزاری در یک زمان مشخص، مهدی‌کروبی یا میرحسین موسوی را «آزادیخواه» معرفی می‌کند در واقع به شیادی مشغول است، چرا؟ چون مدافعان دخالت دین در سیاست، یا بهتر بگوئیم طرفداران حکومت «معنویت» اگر سخن از «آزادی» هم به میان آورند، این «آزادی» از آنجا که در «ابهام» فروافتاده همواره غیردمکراتیک و انسان‌ستیز باقی خواهد ماند. به یاد داریم که در سال 1978، رادیو «بی‌بی‌سی»، بوق حاکمیت انگلستان آدمخواری به نام خمینی را «آزادیخواه» معرفی می‌کرد، چرا؟ چون از سال‌ها پیش، در راستای سیاست تبدیل مزدور به قهرمان، خمینی را به عنوان «مخالف شاه» به شوت‌وپرت‌ها حقنه کرده بودند. و همزمان،‌ سانسور ساواک باعث شده بود که ملت ایران با «تفکرات عمیق» این مبارز بزرگ در باب آداب تخلی، یا جماع با مرغ و ماهی و سیب و گلابی بیگانه بماند.

برای روشن شدن موضوع می‌توان به عملکرد «طالبان» که با حمایت ارتش ناتو در پاکستان و سپس در ایران و افغانستان به حاکمیت رسیدند نگاهی شتابزده بیافکنیم. کودتای نظامی در پاکستان، کودتای مخملین در ایران، گروگانگیری در ایران که به اشغال نظامی افغانستان انجامید و سپس این کشور را در مسیر اسلام‌گرائی به ‌کام جنگ داخلی و اشغال دوبارة نظامی فرو برد. پس یک پرانتز باز کنیم و بازگردیم به دوران شیرین «انقلاب» و روند کودتای اسلامی در ایران. یادآور شویم که در این گیرودار در کشور لائیک ترکیه نیز کودتای نظامی، تخریب لائیسیته را از مدارس آغاز کرد و پیامد فرخندة آن نیز در برابر ما قرار گرفته: ظهور احزاب رنگارنگ اسلامی به رهبری امثال نجم‌الدین اربکان و رجب اردوغان!

در تاریخ 22 بهمن 1357، مزدوران غرب با تکیه بر خشونت و جنایت، سوار بر موج «نارضایتی مردم» کشور در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و این برنامة استعماری از رسانة مسعودی‌ها در دورة‌ نخست‌وزیری جمشید آموزگار آغاز شد. ساواک با انتشار یک نامة ابلهانه و مضحک، «طلاب» قم را برای تظاهرات بسیج کرد، و شایع شد که بسیاری از این نعلین‌های مبارز در روزهای 8 و 9 ژانویه 1978 کشته شدند! اینگونه بود که سیرک سوگواری و زوزه و نوحه و مرثیه برای «شهدا» به راه افتاد. و «دور باطل» روز سوم و شب شش و چهلم برای این شهید و آن شهید آغاز شد و شهرهای بزرگ ایران را تبدیل کردند به صحنة روضه و زوزه با شعار «مرگ بر دیکتاتور»! البته آنروزها ما به سیاست کاری نداشتیم؛ در خانواده سکوت حاکم بود، ‌ و در جامعه نیز ملت از این عرصة «شیرین» دور نگاه ‌داشته می‌شد تا راه برای حرکت شایعه باز باشد

خلاصه تا روزی که رادیو تهران از مرگ محمد مصدق خبر نداد، ما حتی نام مبارک‌شان را نشنیده بودیم و نمی‌دانستیم ایشان با شعار «استقلال» و «حفظ منافع ملی» چه خدمات بزرگی به آنگلوساکسون‌ها ارائه داده‌اند. همچنین نمی‌دانستیم پوپولیست‌های «جبهة ‌ملی»، بدیل فکل‌کراواتی‌ فدائیان اسلام‌اند، و یا اینکه حزب توده که مدعی سوسیالیسم علمی است در واقع همچون دستاربندان از جمله جیره‌خواران لندن است. روشنتر بگوئیم،‌ نمی‌دانستیم که یک «قشر» سیاستمدار برای ما ملت سر هم کرده‌اند که همگی از آخور مقدس سرمایه‌داری جهانی تغذیه می‌شوند. آنقدر در دریای نادانی شنا کردیم و سوار قایق‌ شدیم و کلوچه گاز زدیم، تا هفت شهر عشق را گشتیم! در صورتیکه یانکی‌های بینوا، نه تنها هنوز اندر خم یک کوچه مانده‌اند، که در داخل ایران سفیر سوئیس، شهرام امیری، احمدی‌نژاد، پاسدار شریعتمداری و ... و در خارج مرزها، همة‌ زهرمارنژادان پفیوز و مداح و فرصت‌طلب همچون دست شکسته و بال گردن‌شان شده‌اند و جنبش سبز هم روی دست‌شان باد کرده! البته چشم‌شان کور! لیاقت‌شان همین است که در اطراف‌شان زباله تلنبار کنند.

اصولاً اگر چرک و کثافت و کپک و زباله و چاقوکش و لات و اوباش و نزولخور و برده‌دار و قاچاقچی را از تاریخ پرافتخار آنگلوساکسون‌ها حذف کنیم، «سیتی» با خاک یکسان خواهد شد، و نابودی همة صراف‌ها و کهنه‌فروش‌های نیویورک را شاهد خواهیم بود. سخن کوتاه، تمدن‌شان نابود می‌شود و می‌رسیم به «پایان تاریخ توحش.» آنگاه وجود پلید امثال فوکویاما و دیگر روشنفکرنمایان سازمان سیا از زمین زدوده می‌شود، خورشید طلوعی دوباره خواهد یافت، و ما پس از هزاران سال به فلات بلند باز خواهیم گشت. البته هنوز این فردای رویائی فرا نرسیده! پس بازگردیم به روند کودتا در سال 1978.

«جونم براتون بگه»، آنروزها رادیوها و روزنامه‌ها تحت نظارت ساواک شایعه‌پراکنی می‌کردند و از این مراسم سوگواری به آن مراسم سوگواری می‌رفتند، ولی بازار مرگ چندان رونقی نداشت. تا اینکه «آزادی‌خواهان» رادیو بی‌بی‌سی فکر بکری کردند و در تاریخ 19 اوت در سینما رکس آبادان چند صد نفر را زنده در آتش سوزاندند، تا همه بدانند و آگاه باشند که در بعضی «ایام مبارک» از جمله ماه رمضان، رفتن به سینما به هیچ عنوان جایز نیست! و اما این جنایت فجیع را به حساب حکومت نوشتند تا هفت روز پس از این فاجعه،‌ مستر شریف امامی در کنار اوباش ساواک قرار گرفته،‌ بتوانند از جایگاه نخست‌وزیر، ضمن ستایش از «اسلام خوب» و افتخار به نیاکان دستاربند شخص شخیص‌شان، احکام توحش اسلام را به اجرا بگذارند و کاباره و کازینو و مشروب‌فروشی‌ها را تعطیل فرمایند. اینگونه بود که نویسندة این وبلاگ برای بار دوم از دیدن «کازینو واریان» محروم ماند. حکایت کازینو واریان را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم.

باری سه روز پس از اینکه شریف امامی خبیث دکان اسلام فروشی دولتی را افتتاح کرد، اربابان به نوکرشان صدام حسین دستور دادند تا پوزه‌بند خمینی را باز کند و اینگونه بود که در تاریخ 30 اوت 1978، پیام خمینی از عراق برای «مردم» ارسال شد. خمینی از «مردم» خواسته بود تا پایان حکومت ظالم و سرنگونی دیکتاتور به مبارزه ادامه دهند! البته خمینی را که می‌شناسیم، بیشعورتر از این حرف‌ها بود! پوزه‌بندی درکار نبود؛ پیام‌ها را هر چند مضحک، ساواک از قول خمینی می‌فرستاد و از آنجا که خمینی اصلاً‌ نمی‌دانست قضیه چیست، همه می‌پنداشتند این مبارز بزرگ از عراق پیام می‌فرستد. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم پیام‌های رهبرکبیر ابتدا در «بازار» توزیع می‌شد. یعنی در همان مکانی که «سرمایه» و «مردم» در چارچوب «سنت مقدس» و باورهای عام در حرکت هستند. به همین دلیل است که «رادیوفردا» مورخ 26 تیرماه سالجاری، بار دیگر به نقل از پارلمان نیوز، از زبان محمد خاتمی، پیشخدمت جرج سوروس برای ما ملت تعیین تکلیف می‌کند:‌

«[خاتمی گفت اطمینان دارد که] مردم ایران کشور و جامعه‌ای آزاد، ‌ مستقل، ‌ پیشرفته و پایبند به موازین اصلی دینی، اخلاقی و معنوی می‌خواهند.»

اولاً ملاممد شیاد بسیار بی‌جا کرده که مطالبات ایرانیان را در چارچوب معنویات آخوندها قرار داده. دین و معنویات در مطالبات ما ملت جائی ندارد. استقلال و آزادی و پیشرفت در چارچوب توحش دین و پوچگرائی معنویات ارزانی همان چارپایان طویلة مک‌کارتی! مطالبات ما نه دینی است، نه بومی، فقط انسانی است. از اینرو بر آزادی بی‌قید و شرط بیان تأکید داریم. و به همة‌ مرده‌شویان و مخالف‌‌نمایان یادآوری می‌کنیم که آزادی مذهب و به ویژه آزادی شایعه‌پراکنی، توهین و الصاق برچسب‌، یعنی آزادی تخریب انسان نمی‌تواند بجای «آزادی بیان» بنشیند.

در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر، «آزادی بیان» به عنوان یکی از حقوق انسانی، عاری از هرگونه خشونت و انسان‌ستیزی است. روشن‌تر بگوئیم هیچکس برای «تحمیل» بیان خود به افراد دیگر «آزاد» نیست. در نتیجه، اراذل و اوباش حکومت اسلامی، به ویژه شخص محمد خاتمی که خواهان تحمیل تحجر دین بر جامعة ایران‌اند، بر خلاف ادعاهای محافل‌ و اربابان‌شان از ناقضان اعلامیة جهانی حقوق‌بشر به شمار می‌روند، ‌ نه از مدافعان آن. ‌ و رادیوفردا و بی‌بی‌سی سخنگویان همین محافل سرکوبگر هستند. ولی بین خودمان بماند، محمدخاتمی با آن سوابق درخشان در سرکوب و جنایت و جبونی و نیرنگ برای ایراد چنین پیام سرکوبگرانه‌ای مسلماً شایسته‌ترین است. پس رهبر شایستة فاشیست‌های اردکان را در دامان «رادیوفردا» رها می‌کنیم تا با هم در مرداب ابهام «استقلال،‌ آزادی، معنویت، دین، پیشرفت، اخلاق و...» دست‌وپا بزنند؛ و ما هم بتوانیم پس از توضیح روند کودتا، رسوائی یانکی‌ها و ماجرای شهرام امیری را از نزدیک بنگریم.

8 روز پس از انتصاب شریف امامی به نخست‌وزیری، «ماه مبارک» رمضان آدمخواران به پایان رسید و آخوند مفتح با یک گروه اوباش نماز عید فطر به جا آورده، سپس راهپیمائی فرمودند. هیچکس هم برای این لشکرکشی خیابانی مزاحم‌شان نشد، گویا مأموران انتظامی را به مرخصی فرستاده بودند! خلاصه مرکز شهر تهران به اشغال آخوند و «مردم» و شایعه در آمد و همة امور طبق برنامه بخوبی پیش می‌رفت. مراسم 17 شهریور هم جزو همین برنامه‌سازی‌ها بود. قرار تجمع در میدان ژاله، اعلام دیرهنگام حکومت نظامی از رادیو تهران، تیراندازی به سوی نیروهای انتظامی از درون جمعیت و ... و آغاز برنامة پخش اعلامیه و شایعه.

عصر روز 17 شهریور 1357، در خیابان‌های تهران، علیرغم برقراری «حکومت نظامی» افرادی هزاران برگ اعلامیه چاپ کرده میان «مردم» پخش می‌کردند،‌ اعلامیه‌هائی که در آن سخن از قتل‌عام ده‌ها هزار تن در میان بود! در وبلاگ‌های پیشین گفتیم که بوق‌های تفنگ‌فروش‌ها در فیلم‌های مستندشان همچنان بر همان آمار دروغین، یعنی هزاران کشته پای می‌فشارند. باری در گیرودار پخش شایعة‌ کشتار در تهران و دیگر شهرهای ایران، رادیوهمبونه‌های به قول فروغ «پر از چرک و کثافت و مرض» نیز دست روی دست نگذاشته و هر شب به ما می‌گفتند، جیمی کارتر حمایت خود را از شاه ایران اعلام کرد! به این ترتیب نه تنها دست آمریکا را در براندازی دولت ایران پنهان می‌داشتند که بذر آمریکاستیزی نیز می‌کاشتند. این بذر نفرت را می‌کاشتند تا دین‌فروشان کوفت بفرمایند، و تاوان‌اش را ایرانی بپردازد. به بهای تحمل تحقیر، ‌ تحریم، جنگ، آوارگی و ... و نهایت امر تهدید مداوم تهاجم نظامی.

بله فکر نکنید اشغال سفارت آمریکا پس از استقرار دولت خیابانی شیخ مهدی در دستورکار قرار گرفت، به هیچ ‌عنوان! همة ابزار لازم برای واژگون‌نمائی و ایجاد بحران «نبرد با آمریکا» در دست تهیه بود. خلاصه «اتاق فکر» سازمان سیا را دستکم نگیریم! یه روزی روزگاری، بروبیائی داشتند! برنامه‌های‌شان درست همانطور که در فیلم‌های «بالاتر از خطر» نشان می‌دادند، «دقیق» بود. همیشه به کمونیست‌های کافر کلک می‌زدند، و همیشه هم پیروز می‌شدند و خلاصه ایام به کام‌شان بود. مثل اینروزها نبود که دست‌شان در بساط شهرام امیری رو شود، و پیش سر و همسر سرافکنده و روسیاه باشند و همه از جمله نویسندة این وبلاگ به ریش‌شان بخندند! پس نگاهی داشته باشیم به ماجرای امیری.

یکی بود، یکی نبود! سال گذشته لیموی آبدار «پیک نت»، یا همان شهرام امیری، کارشناس دانشگاه «مالک اشتر»، مثل همة بندگان مومن خداوند راهی مکه می‌شود تا هم دلارهای نفتی را به جیب کلیددار کعبه که در عین حال بزرگ‌روسپی‌خانه‌دار منطقه نیز هست سرازیر کند، و هم سازمان سیا بتواند از او چنان آبلیموئی بگیرد که همچون سیل بنیان‌کن طومار مذاکرات هسته‌ای را در هم پیچد. اینگونه بود که پیش از ملاقات اوباما با سران کشورهای جهان، سازمان سیا مراسم آبلیموگیری را آغاز کرد و شایع شد که یانکی‌ها در عربستان دانشمند هسته‌ای بلندمرتبة‌ جمکران را ربوده‌اند تا به اسرار پیشرفت‌های فوق محرمانة نوکران‌شان پی ببرند. سپس احمدی‌نژاد راهی ینگه دنیا شده و اعلام داشت یک سایت جدید هسته‌ای احداث کرده‌ایم به نام «فردو!»

به این ترتیب بود که برنامة سیابازی به راه افتاد؛ سرکوزی در نقش بچه مرشد و اوباما در نقش مرشد نمایش خود را آغاز کردند. بله، یکی لوطی می‌گفت، یکی عنترش و خلاصه هر دو با ابراز نارضایتی از فعالیت‌های غیرقانونی مرده‌شویان مذاکره با نوکران را منتفی دانستند و مستر پرزیدنت یانکی‌ها و دولت اسرائیل نفسی به راحت کشیدند. چرا که تداوم بحران هسته‌ای در مورد جمکران، در واقع به معنای ادامة شهرک‌سازی، اشغال بلندی‌های جولان و بسیاری مزایای دیگر است که اسرائیل و اربابان‌اش در غرب راضی به از دست دادن‌شان نیستند. اسرائیل برای تداوم اشغالگری راه‌های دمکراتیک هم یافته! قرار است ساکنان اسرائیل طی یک رفراندوم به دولت نتانیاهو بگویند با پس‌ دادن سرزمین‌های اشغالی سوریه موافق‌اند یا نه! می‌بینیم که هوش و فراست و کیاست سازمان سیا مثل بیماری ایدز به دولت اسرائیل سرایت کرده. فکر بد نکنید این ویروس از طریق خون و آب دهان هم منتقل می‌شود! خلاصه مقداری از خون سازمان سیا به یکی از نمایندگان مجلس اسرائیل به نام «لوین» تزریق کرده‌اند و همان شب موسی به خواب او آمده و فرمود: رفراندوم! درست همانطورکه مصدق برای ملی کردن نفت خواب‌نما شد. بگذریم و بازگردیم به ناپدید شدن امیری!

به گزارش سایت نووستی، مورخ 24 تیرماه 1389، در تاریخ 17 فروردین‌ماه سالجاری «یک پیام تصویری به دست‌ سازمان‌های اطلاعاتی حکومت اسلامی می‌رسد که در آن شهرام امیری ماجرای ربوده شدن خود را شرح داده بود.» و همچنانکه در وبلاگ «دامن آفتاب» گفتیم این پیام در واقع هشدار یک شبکة سوم به جمکران و سازمان سیا بوده که دکان‌شان را برچینند. و خلاصه نتیجة ارسال این پیام در برابر ماست: بازگشت امیری به جمکران! حال می‌توانیم به دلیل واقعی جیغ‌وفریاد و شیون هیلاری کلینتن در لهستان، اوکراین و ... و خصوصاً گرجستان پی ببریم. یانکی‌ها به افلاس افتاده بودند و دیگر نمی‌توانستند مثل فیلم‌های «بالاتر از خطر» طرح‌های جانانه و دقیق عملی کنند.

آنروزها یانکی‌ها ابهتی داشتند که بیا و ببین! سفیرشان، ‌ ریچارد هلمز عینهو خدا بود! نه از این خداهای الکی پر از ریش و پشم و نکبت و ادبار! از آن خداهای خوشرو، تروتمیز و اطو کشیده و خوش سر و زبان که آدم از دیدن‌شان حظ می‌کند! از همان خداها که هر جا ببینیداش، حتی در خانة سفیر پرجلال و جبروت بریتانیا، ‌می‌خواهید بلافاصله چند رکعت نماز به درگاه مقدس‌اش بخوانید و حاجت بطلبید! چنان نوری از چهرة مبارک و اسموکینگ‌ مقدس‌شان‌ ساطع می‌شد،‌ که از خود بیخود شده و فراموش می‌کردید در برابر یک جنایتکار ایستاده‌اید! فراموش می‌کردید ناشناسی که آن روز در آن کوچة بن‌بست خیابان ایتالیا به ضرب گلوله از پای درآمد و به خاک افتاد، خود شما بودید؛ فراموش می‌کردید که این خدا، همان الله، خداوند جنایت است و ... و فراموش می‌کردید که زیر و رو کردن خاطرات گذشته چه آتشی به دل انسان می‌افکند، و چه طعم شور و تلخی دارد!