ماچ و مذاکره!
...
چشیامه نبنید افتو قشنگه
کره لر تا دم مرگ چی شیر میجنگه
دایه دایه وقت جنگه
[...]
روز 27 تیرماه 1389، «رضا سقائی» در سکوت درگذشت. مراسم گرامیداشت وی در رسانة رسمی حکومت اسلامی نیز در سکوت برگزار شد؛ رضا سقائی اهل موسیقی و هنر بود.
در گیرودار شلیک چهار راکت بیخطر به فرودگاه کابل برای خوشامدگوئی به هیلاری کلینتن، دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان نیز با تقدیم برنامة دولتاش یک تخم طلای دوزرده و به ویژه «مردمی» گذاشته، برای پرداخت باج عازم کاخ سفید شد. محور اصلی برنامة مستر کامرون «سلب مسئولیت از دولت» و گسترش «مشارکت مردم» است. پیشنهاد ایشان جایگزین کردن کارمندان دولت و خدمات دولتی با تشکلها و خدمات مردمی است. نخستوزیر انگلستان میگوید، باید به «بیگ گاورمنت» پایان دهیم! به زبان سادهتر حضرت کامرون میخواهند «بیگ گاورمنت» را در واقع «با بیگ طویله» جایگزین کنند. چرا که همزمان با کاهش بودجة دولت، مسترکامرون بودجة تشکلهای غیردولتی را نیز کاهش دادهاند. به این ترتیب دولت انگلستان با حمایت پلیس در جایگاه پیشخدمت دلالان و نزولخورهای «سیتی» نشسته و «مردم» هم میتوانند بر سرنوشت اسفبار خود «حاکم» باشند؛ خلاصه چه نشستهاید که دولت بریتانیا هم «مردمی» شد! مسلماً به همین دلیل است که ماچهوزرایاش، از جمله «کاترین سیمپسون» در شارلاتانیسم سنگ تمام گذاشته و «آزادی بیان» را به آزادی استفاده از نقاب و روبنده وصله میکنند.
پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد این اظهارات حکیمانه که در وبلاگ «صورتک کامرون» به صورت شتابزده به آن اشاره شد توضیح بیشتری بدهیم تا مطلب روشنتر شود. کاترین سیمپسون میگوید، «ما» به آزادی افتخار میکنیم و در همین چارچوب مدافع آزادی پوشش نیز هستیم. فرض میکنیم چنین باشد. اگر ایشان از هر نوع آزادی پوشش دفاع میکنند، مسلماً از یونیفورم نازیها و استفاده از صلیب شکسته نیز دفاع خواهند کرد، چرا که مسئلة نقاب و روبنده، البته با حمایت طویلة مککارتی تبدیل به عملی سیاسی شده و ایدئولوژی طالبان و اسلام سیاسی را بازتاب میدهد. به زبان سادهتر با ظهور حکومت اسلامی جمکران، این قماش پوشش همزمان به سیاست و «سنت مقدس» مرتبط شد. و از آنجا که جیرهخواران سازمان سیا در حکومت اسلامی ادعای مبارزه با امپریالیسم دارند، پوشش کذا به این مبارزات فرضی نیز ارجاع میدهد. شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست»، پایه و اساس این واژگوننمائی بوده، هست و خواهد بود. خلاصه در حالیکه حکومتهای اسلامی، به ویژه حکومت جمکران افتخار مزدوری غرب را دارند، در پروپاگاند رسانههای مزور و واژگوننمای استعمار، نماد بردگی و انقیاد زن تبدیل شده به نماد مبارزه با امپریالیسم غرب. پس جای تعجب نیست که علیرغم مخالفت اکثریت شهروندان بریتانیا، دیوید کامرون با تصمیمگیری پارلمان در مورد نقاب و روبنده، که فعلة فاشیسم از آن به عنوان «پوشش» یاد میکنند، مخالفت کند تا بتواند با یک تیر چند نشان بزند.
کامرون از یکسو، جایگاه دولت خود را به عنوان تنها دولت اروپائی مدافع «ارزشهای تحجر اسلام» و اسلام سیاسی تثبیت کرده و سرکوب مسلمانان را همزمان در اروپا و در کشورهای مسلماننشین شدت میبخشد، و از سوی دیگر با اتخاذ چنین موضعی خود را در جایگاه «متحد» همة افراطگرایان اسلامفروش از جمله حکومت آدمخوار جمکران قرار داده و نقش «دلال» بین یانکیها و نوکرانشان را در جمکران ایفا خواهد کرد. در واقع امروز دولت بریتانیا به عنوان حامی اوباش و دستاربند در جایگاه واقعی خود قرارگرفته، ولی با وقاحت تمام میکوشد حمایت آشکار خود از «فاشیست ـ مسلمانها» و اراذل و اوباش در کشورهای مسلماننشین را به حساب آزادیخواهی دولت انگلستان واریز نماید.
البته این آرزوهای طلائی ابتدا به صورت آمار «انستیتو هاریس» در فاینانشال تایمز انتشار یافت. انستیتوی کذا در بین اروپائیها جایگاه ممتاز برای بریتانیائیها «رزرو» کرده و مدارا و تسامح و تساهل آنان را با «پوشش» اسلامی یعنی با نقاب و روبنده و برقع ستوده بود! شما اگر بجای دیوید کامرون بودید دست به کاری میزدید که چنین جایگاه ممتازی را از دست بدهید و از چشم افراطگرایان بیفتید؟! آنوقت تکلیف اسقاطیهای ارتش و انعقاد قراردادهای چند میلیارد دلاری با عربستان و امارات و کویت و... و با حکومت مفلوک جمکران چه میشد؟
بله «عقلانیات» و «خردجمعی» مطلوب اصلاحاتچیهای جمکران که همان توحش و پفیوزی نام دارد از الزامات سیاست خررنگ کن استعمار به شمار میرود. به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئیه 2010، سخنگوی دولت بریتانیا اعلام داشت:
«فکر میکنم، موضع نخست وزیر این باشد که این امر یک انتخاب شخصی است و ما نباید برای آن قانون وضع کنیم.»
جریان از اینقرار است که دیوید کامرون هیچ موضعی اتخاذ نکرده تا اگر شرایط ایجاب کرد دستش برای موضعگیری تا حد امکان باز باشد. در واقع نخست وزیر انگلستان موضع «ابهام» را برگزیده. همچنانکه در وبلاگ «صورتک کامرون» گفتیم خارج از تمام مسائل دینی و ارزشی و حقوقی و غیره، «برقع» میتواند تهدیدی برای نظم و امنیت جامعه باشد، و این موضوع برای اهل فن مثل روز روشن است. اما دولت کامرون وظیفه دارد در درجة نخست از منافع استعماری بریتانیا دفاع کند از اینرو موضع خود را در مورد حجاب و برقع در «ابهام» نگاه داشته. این دولت نمیتواند رسماً اعلام دارد که برای تأمین منافع نامشروع خود به گسترش سرکوب مسلمانان همزمان در اروپا و کشورهای مسلماننشین نیازمند شده. در نتیجه پای در مسیر شیادی و عوامفریبی گذارده و حمایت از سرکوب و انقیاد را دفاع از آزادی معرفی میکند. و همین مزخرفات بیکموکاست در سایت رسمی حکومت مردهشویان منعکس میشود و اینان نیز به نوبة خود شارلاتانیسم ارباب را به عنوان دفاع دولت انگلستان از «حق انتخاب آزاد» در بوق میگذارند.
حال این پرسش مطرح میشود که اگر گورکنها برای «حق انتخاب آزاد» اینهمه ارزش و مرتبه قائلاند و مرتباً این «حق» را که ارباب انگلیسیشان به اصطلاح «تأئید» کرده در بوق میگذارند و مورد تحسین قرار میدهند، به چه دلیل همین «حق» را برای ایرانیان محترم نمیشمارند؟ شلاق زدن افراد به دلیل نوشیدن مشروب الکلی چه توجیهی دارد؟ سنگسار زن و مرد به دلیل ارتباط جنسی چگونه توجیه میشود؟ پاسخ به این پرسشها روشن است. توجیه این جنایات از طریق حاکمیت تقدس الهی بر جامعة ایران امکانپذیر شده. این حکومت «پرسه زدن» در خیابان را نکوهش میکند، چرا که در چنین تشکیلاتی، خیابان مکانی است برای لشکرکشی و دامن زدن به تنش و وحشت اجتماعی؛ مکانی است برای عربدهجوئی عزاداران حسینی، لاتبازی بوزینههای کفنپوش و یا محل تظاهرات دارودستة میرحسین و زهرا خانوم.
مهرنیوز، مورخ 28 تیرماه 1389 در گزارش مفصلی از پرسهزدن در «بولوار پاسداران» واقع در سنندج به شدت انتقاد کرده و از اینکه در بولوار کذا «کافیشاپ» باز شده و جوانان، به ویژه «نوامیس» اسلام در این خیابان «بیهدف» قدم میزنند سخت آشفته خاطر به نظر میآید. گویا هر کس در جمکران پای به خیابان میگذارد باید «اهداف والا» داشته باشد و میدانیم که اهداف والا از نظر گورکنها از عربدهجوئی در خیابان و سینهزدن برای امام حسین و خلاصه استقرار در «سنگر حق» فراتر نخواهد رفت:
«نوشتن از بلوار پاسداران سنندج که هنوز هم مردم با اسم 31 سال قبل خطابش میکنند شاید سختترین کار ممکن باشد، چرا که آدمهای اینجا تنها برای گذران ساعتی از زندگی خود بدون هدف و برنامه خاصی بر روی آسفالتهای داغ این خیابان قدم میزنند [...] و ساعاتی از وقت خود را به بطالت سپری میکنند. محال است جوانی راهش به سنندج بیافتد و بدون گذر در این خیابان راهی دیارش شود[...] دختران مخاطب این بلوار و نوع پوشش آنها کاری به سن و سال ندارد [...] متأسفانه هر روز هم مدلهای مختلفی در این ویترین عرضه میشود.»
بله گرفتاری رسانة «مبالپرور» جمکران این است که «دختران» بدون سرپرست در این خیابان پرسه میزنند و تفریح میکنند و این کار هیچ خوب نیست. اگر عزاداری میکردند و برای سربریدة حسین زوزه سرمیدادند بسیار عمل پسندیدهای بود، ولی «خوشگذرانی» خلاف اسلام است. هیچیک از آیات قرآن مومنان را به جشن و شادی و تفریح دعوت نمیکند. مومنان فقط باید زهرمار کنند و بیاشامند، اما اسراف نکنند؛ خنده و شادی و گردش و تفریح در زندگی مومن جائی ندارد. مومنان میتوانند برای تفریح «در راه حق» آدم بکشند و اگر شانس بیاورند خودشان هم کشته شوند. هر کس با این زندگی حیوانی و پر از نفرت و وحشیگری مخالفت کرد، کافر خوانده میشود و خوناش «حلال» است، به ویژه زنان نافرمان که باید حسابی کتک نوش جان کنند تا خداوند از مومن راضی باشد. بله، در آیات الهی به تفریح و خوشگذرانی اشاره نشده، و از آنجا که در قرآن همه چیز وجود دارد، میباید نتیجه بگیریم که شادی و تفریح در اسلام پیشبینی نشده، به ویژه در خیابان و آنهم برای «دختران!»
مگر در صدر اسلام دختران در خیابان «خوشگذرانی» میکردهاند؟ به هیچ عنوان! ما خودمان در صدر اسلام سری به صحرای عربستان زدیم و هیچ اثری از خیابان نبود. از اینجا نتیجه میگیریم که فاطمه و زینب و دیگر پرسوناژهای موهوم جمکران نیز در خیابان پرسه نمیزدهاند، چرا که اصلاً خیابانی وجود نداشت! بله با در نظر گرفتن این براهین قاطع و استدلالات منطقی به این نتیجة شگفت میرسیم که گورکنها پیشرفت کردهاند و «مهرنیوز» اکنون در همان جایگاهی قرارگرفته که سیوچند سال پیش زهرمارسلطنهها در «کلوب فرانسه» اشغال کرده بودند. زهرمارسلطنهها، همانها که به ما چپچپ نگاه میکردند، ریشه در طویلهسرای قجر داشتند در حالیکه مهرنیوز از اعماق چاه جمکران سر برآورده و اگر همچون یوسف «ز قعر چاه برآمده»، از قضای روزگار به اعماق چاه حماقت و توحش سقوط کرده. چرا که میپندارد بازگشت به 31 سال پیش، یعنی به دوران سلطنت پهلوی دوم امکانپذیر است و باز هم ملایان میتوانند، با شعار گوساله پسند «سیاست ما عین دیانت ماست» پروپاگاند استعماری «دین ضداستبداد» را در بوق بگذراند.
باری، در این راستا گزارشگر مهرنیوز مینویسد با یکی از «دختران» جوان به نام «هیوا» صحبت کرده و هیوا به او گفته هر روز سری به این خیابان میزند:
«هیوا [...] کلاس دوم دبیرستان است و [...] فردا هم امتحان درسی دارد ولی هر روز ترجیح میدهد که به این خیابان بیاید و چند ساعتی را همراه دوستانش خوشگذرانی کند [...] هر روز برای اجازه گرفتن از پدر و مادرش برای حضور در این خیابان به هزار راه و کلک روی می آورد.»
ای دل غافل اسلام بر باد رفت! هیوا کلاس دوم دبیرستان است، و هر روز به این خیابان میآید؟ در این خیابان کافیشاپ، مردها و اتومبیلهای قشنگ وجود دارد و خلاصه همة درهای «فساد» باز است! اما گذشته از توهمات آخوندها، در این خیابان چه خطری وجود دارد؟ خطر ایجاد ارتباط اجتماعی خارج از چارچوبهای مورد تأئید پدر و آخوند و خداوند:
«هر چند [...] پسران جوان بخش زیادی از مخاطبان بلوار [...] ششم بهمن گذشته را به خود اختصاص میدهند اما دختران هم بینصیب نیستند و [...] بعضی از اوقات نیمی از مخاطبان این معبر را تشکیل میدهند.»
بله هر چه پیش میرویم، خطر بیشتر میشود. این خطر وجود دارد که جوانان سنگر حق را در خیابان بشکنند، و گپ زدن یک مرد با یک زن مجازات شلاق نداشته باشد و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، امثال هیوا هراس از جنس مخالف نخواهند داشت، و مردها هم آنان را به چشم طعمة «شرعی» نمینگرند در نتیجه میتوانند خارج از روابط جنسی، روابط دوستانه هم با یکدیگر داشته باشند. و اشکال همینجاست؛ یعنی پایان انسداد روابط اجتماعی در کشور ایران، و برقراری روابط انسانی بین مردم. آنوقت دیوید کامرون که دیروز به «کیسه بکس» اوباما تبدیل شده بود، چه خاکی بر سر بریزد؟
روزی که دولت جمکران نتواند ما ملت را با چماق مقدسات سرکوب کند؛ تاراج ثروتهای ما چگونه توجیه خواهد شد؟ فکر این را کردهاید؟ چگونه میتوان برای تأمین منافع لندن و واشنگتن صدها هزار جوان ایرانی را به مسلخ جبهههای کفر و ایمان فرستاد یا آنان را در زندانها و یا در نبرد با قاچاقچیهای ناتو در مرزهای کشور قربانی کرد؟
روز گذشته سردار حسین ذوالفقاری، فرمانده مرزبانی کشور به خبرنگار ایرنا گفته، تاکنون در راه مبارزه با قاچاق مواد مخدر، 3700 کشته و 12 هزار مجروح داشتهایم. مواد مخدر از کجا وارد میشود؟ از پاکستان و افغانستان، دو کشوری که ارتش ناتو در آنها لانه کرده و این سرزمینها را به مرکز تولید تریاک و طالبان تبدیل نموده و نه تنها بودجة دولت، که جوانان ایران نیز میباید در این راه نابود شوند:
«ايران [...] در راه مبارزه با توزيع و ترانزيت مواد مخدر علاوه بر سه هزار و 700 شهيد، 12 هزار نفر مجروح را نيز متقبل شده [...] سهم عظيمي از بودجة کشور در اين راه صرف ميشود[...]»
سخنان فرمانده مرزبانی ایران با کد: 1235884 در سایت حنا زرچوبه، مورخ 28 تیرماه 1389 انتشار یافته. با در نظر گرفتن گزارش مهرنیوز و سخنان سردار ذوالفقاری، بهتر میتوان به دلیل واقعی پافشاری منوچهر متکی بر خروج نیروهای خارجی از افغانستان پی برد. جوانان ایران میباید برای حفظ منافع ارتش جنایتکار ناتو به اصطلاح «امنیت» افغانستان را تأمین کنند. به عبارت دیگر آنگلوساکسونها باید بر منوچهر متکی منت گذارده، مراقبت از تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان را به نیروهای انتظامی ایران واگذار نمایند. درآمد حاصل از این تجارت خداپسندانه را هم حکومت اسلامی دو دستی در تهران به هیزاکسلنسی تحویل خواهد داد تا ایشان، به عنوان سفیر کشور «برقعنواز» و «نقابپرور» بریتانیا با رعایت عدالت علوی آنرا بین شرکای داخلی و خارجی علیاحضرت تقسیم کرده و تکه استخوانی هم برای مقام معظم و منوچهر متکی پرتاب فرمایند. در غیر اینصورت انقلاب در سنندج شکست میخورد، نه از نیروهای نظامی، که از جوانانی که بولوار پاسداران را هنوز بولوار ششم بهمن مینامند و در آن مرتب پرسه میزنند:
«اوج شلوغی بلوار [...] به قول عابرین ششم بهمن [...] ساعت 17 [...] به بعد است [...] علاوه بر حضور آدمهای عابر و پیاده [...] ماشینهای رینگ اسپرت و با کلاس را نیز در این معابر میتوان یافت [...] یکی از عابرین [...] میگفت [...] هر روز سه ساعت و همراه چند نفر از دیگر دوستانش خیابان را چندین بار دور میزنند تا وقتشان بگذرد[...]»
میبینیم که اسلام و انقلاب در خطر افتاده، با «رینگ اسپرت» دیگر نمیتوان شوخی کرد! مگر ما برای «رینگ اسپرت» انقلاب کردیم؟ به هیچ عنوان. به همین دلیل برای نجات «انقلاب» گزارشگر مهرنیوز به مسئولان مراجعه میکند تا ببیند چرا کسی به «امنیت اجتماعی» توجهی ندارد:
«برای جویا شدن از برنامههای مسئولان در خصوص مقابله با این وضعیت به سراغ معاون اجتماعی و ارشاد فرماندهی انتظامی استان کردستان میروم[...]»
ایشان، یعنی گزارشگر سپس به سراغ «احمدی»، مدیر سازمان ملی جوانان استان کردستان میرود و آنحضرت میفرمایند با این همه سابقة تاریخی نباید خیابان و معبری این چنین وجود داشته باشد و میباید برای مقابله با این وضعیت برنامه ریزی کنیم. ولی گزارشگر همچنان پریشان و آشفته است:
«باید از مسئولان [...] پرسید که چگونه است تاکنون این موضوع [مقابله با گردش مردم در خیابان] در دستور کار آنها قرار نگرفته[...]»
اگر نظر ما را بخواهید، برای مقابله با این وضعیت «ناهنجار» لازم است چماقداران را با شعار «مرگ بر آمریکا» و «راه قدس از بولوار شش بهمن در سنندج میگذرد» به خیابانها ارسال کنید تا موسوی و زهرا خانوم هم یادی از دوران امام روشنضمیرشان کرده و شیرینکام شوند. ولی مشکل مهرنیوز در واقع این است که چرا نمیتوان ملت ایران را به همان 31 سال پیش و لاتبازیهای امامحسینی بازگرداند:
«[...] عابران پیاده در این خیابان اصولاً بیکارند و یا به قول خودشان آمدهاند تا ساعتی را بدون دغدغه پشت سر بگذارند و لحظاتی بدون داشتن هر گونه فکر و اندیشهای خوشگذرانی کنند.»
تهاجم فرهنگی را میبینید؟! آدمها نه تنها بدون هدف بر روی آسفالتهای داغ خیابان قدم میزنند و «رینگ اسپرت» تماشا میکنند که میخواهند نگرانیهایشان را هم فراموشکنند! این بود «اهداف والای» انقلاب اسلامی؟! این وضعیت نمیتواند ادامه داشته باشد! لازم است دیویدکامرون اینک برای اجباری کردن نقاب، برقع و روبنده در ایران به یکی از آیات عظام مترقی متوسل شود و البته بهترین مجتهد از نظر ما همان «ویلیام هیگ» است که از مجازات قرون وسطائی سنگسار هم ابراز انزجار فرموده و خلاصه خیلی خیلی «مترقی» و پیشرفته شده و درجة اجتهادش از جان کری هم بالاتر رفته. مسلماً ایشان همصدا با کاترین سیمپسون از «آزادی» برقع و نقاب در ایران حمایت خواهند کرد. البته کاترین سیمپسون مدافع آزادی پوشش نیست، ایشان در چارچوب تأمین منافع «سیتی» از «پوشش ایدئولوژیک» دفاع میکنند. و باز هم میرسیم به این اصل اساسی، که خارج از چارچوب قوانین انسانمحور، هر گونه آزادی انسانستیز خواهد بود. البته موضوع بحث ما استفاده از «روسری» در بلاد فرنگ نیست، چرا که روسری به عنوان یک پوشش سنتی، جنبة ایدئولوژیک پیدا نکرده، و از اینرو برای پروپاگاند استعمار آنقدرها اهمیت ندارد.
نزد خدا پشیمونم که ماچت نکردم
آنگلوساکسونها پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی به کمبود ایدئولوژی دچار شدهاند و تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا مبهمات فاقد انسجام «خدامحور» را به جای لنینیسم بنشانند، باشد که به خیال خام خود نظریة انسانمحور مارکس را در ترادف با دین اسلام قرار داده، و یک سوسیالیسم «علمی ـ دینی» هم اختراع کنند که با نقاب و روبنده و تعدد زوجات و سنگسار و قصاص تضادی نداشته باشد.
فقط به این ترتیب است که تاراج منطقه تداوم خواهد یافت. بیدلیل نیست که مفاد اعلامیةجهانی حقوقبشر که انسانمحور است توسط هم اینان تحریف میشود تا در خدمت تحجر دین و توحش خدامحوری قرار گیرد. و این است دلیل ابراز نوکری شدید منوچهر متکی به اربابان در نشست کابل. البته مراتب نوکری متکی همچون مبارزات بیامان خمینی با آمریکا به صورت واژگونه ابراز میشود. از اینرو مهمانپرست، سخنگوی وزارت امورخارجة مردهشویان در نشست خبری روز گذشته هر گونه مذاکره بین منوچهر متکی و هیلاری کلینتن را منتفی دانست.
یه دستم دور گردنت یکیاش به شونهات
خونه بابات آتیش بگیره کی زده گولت
همچنانکه گفتیم، هیچکس با مستخدماش مذاکره نمیکند، به او فرمان میدهد! به همین دلیل منوچهر متکی در سخنرانی خود خواهان خروج نیروهای بیگانه از افغانستان شده. به ادعای ایشان «امنیت» افغانستان از این طریق تأمین میشود!
محبوب کمرزری و حق شناسم
بیا ماچی بهم بده واسه حرف راسم
اما دچار توهم نشویم! وزیرامور خارجة مردهشویان در واقع برای حضور نظامی در افغانستان اعلام آمادگی کرده. نه اینکه این حکومت در ایران خیلی امنیت برقرار کرده، حال گورکنها میخواهند همین قماش امنیت را نه تنها در افغانستان که در عراق نیز حاکم کنند. به زبان روشنتر حکومت جمکران از زبان متکی به اربابان در لندن و واشنگتن میگوید، شما بفرمائید استراحت کنید، نوکرانشما در جمکران بر امور نظارت خواهند داشت.
روز گذشته بوسیدمت میکنی حاشا
[...]
قربون چشات برم یار چشم میشی
اومدُم ماچت کُنُم تا قوم و خویشی
حکومت جمکران به عنوان دشمن دروغین یانکیها در واقع نقش مردهشوی و مأمور کفن و دفن برای ارتش ناتو را بر عهده گرفته و دولت ترکیه نیز در این معرکة مهوع قهوهچی ناتو شده. ترکیه هم عضو رسمی ناتوست و آشکارا در جنایات این ارتش اسلامپناه شرکت فعال دارد، و هم دولتاش از آمریکا انتقاد میکند! در ضمن روزی چند توطئة کودتا هم کشف میکند و گروه کثیری را به سیاهچال سلطان عبدالحمید ثانی میافکند. خوشبختانه همة تشکلهای مدعی دفاع از حقوقبشر خفقان گرفتهاند؛ مسلماً به دلیل ابتلا به «خروسک» است! در صورتیکه منوچهر متکی اصلاً به این بیماری مبتلا نشده و علیرغم تکذیب گفتگوی منوچهر و هیلاری، وزیر امور خارجة گورکنها مثل بلبل برای هیلاری کلینتن «چهچه» میزد؛ برای ارباب «کوچهباغی» میخواند و خلاصه خستگی سفر را از جسم و جان عزیزشان زدود.
به یارم سلام کردم بد داد جوابم
نمیدونم کی رایاش رو زده خونه خرابم
به گزارش بیبیسی، مورخ 20 ژوئیه 2010، متکی از حضور نیروهای خارجی در افغانستان به شدت انتقاد کرد. یکوقت فکر نکنید که در دورة ریاست خاتمی شیاد همین حکومت جمکران برای اشغال افغانستان با ارتش ناتو همکاری کرده و همچنان به این همکاری ادامه میدهد! به هیچ عنوان! نه دولت پاکستان و نه دولت جمکران راضی به زحمت ارتش ناتو نبودند. متکی در حضور هیلاری کلینتن، ویلیام هیگ و راسموسن، سخنرانی تندی ایراد کرد که در واقع خیلی شیرین بود. وزیر امور خارجه مردهشویان به اربابان گفت، مگه ما مردیم که شما اینهمه رنج بکشید؟ مشکلات افغانستان ریشه منطقهای دارد و اگر کار به اینجا رسیده تقصیر شما نیست؛ شما هر چه در توان داشتید انجام دادید، از این به بعد اجازه بفرمائید راه حلهای منطقهای برای افغانستان بیابیم. یک جنگ داخلی با کمک کشور دوست و برادر پاکستان به راه میاندازیم تا هم مشکلات شما حل شود و هم دیگر کسی جرأت نکند برای گردش و تفریح در خیابانهای ششم بهمن سابق پرسه بزند:
«مسئولیت امور باید به افغانها سپرده شود [...] ایران از افغانیزه کردن و بومی کردن امور حمایت میکند»
اتفاقاً کرزای هم از «ایرانیزه» کردن و بومی کردن امور در ایران حمایت میکند! چرا که «بومی» هم مانند دینی «مبهم» است و مرتبط به مقدسات. خلاصه متکی آنقدر دمجنبانی کرد که مرده شوی هم به گریه افتاد و از او خواست کوتاه بیاید:
«انتقادهای تند آقای متکی از نیروهای خارجی در افغانستان باعث شد که از او خواسته شود تا بر موضوع مورد بحث در کنفرانس توجه کند.»
بله این بلبلزبانیها به همان شیرینزبانیهای مهرورزی در کابل میماند. قرار بود در یک نبرد ساختگی، ارتش آمریکا از سپاه پاسداران شکست خورده افغانستان را ترک گوید تا شکست قفقاز هم جبران شود، ولی نشد! و اینهم نخواهد شد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت