رقص نفت!
...
«بدون سوز و بریز رادیوهای خاج پرست که: آهای مردم دین از دست رفت گویا که آخوند باسواد و ملای با عقیده بیشتر پیدا میشد، بیآنکه شب شش بگیرند و اسم میهنشان را عوض کنند [...] هنوز جزیرة بحرین را به ارباب واگذار نکرده [...] و برای تمدید قرارداد نفت جنوب مردم را دور کوچه نرقصانده بودند[...]»
(توپ مرواری)
جهت تأمین منافع اربابان در لندن و واشنگتن، حکومت اسلامی از طریق حنازرچوبه در همسوئی کامل با دارودستة میرحسین موسوی رویای بازگشت به دوران «مصدق» روشنضمیر را در سر میپروراند. باشد که با تکرار نمایش مهوع «ملی» کردن نفت در مورد انرژی هستهای نیز بتوانند در خیانت به ملت ایران سنگ تمام بگذارند. میرحسین موسوی و ارباباناش در لندن و واشنگتن باید بدانند که با معرکهگیری «رفراندوم» نمیتوانند مراسم گربهرقصانی محمد مصدق را تکرار کرده، با یکجانبهگرائی و نقض مقررات بینالمللی ملت ایران را در برابر لولة توپ استعمار بنشانند.
تنها رفراندومی که میباید در ایران برگزار شود، رفراندومی تک گزینهای است: «آری به دمکراسی»! تا زمانیکه دمکراسی سیاسی در ایران حاکم نشده، مراجعه به آراء عمومی جز عوامفریبی هیچ نیست. در این راستا ارائة پیشنهاد مزورانة «مراجعه به آراء عمومی پیرامون برنامة هستهای» بازتولید ناشیانة همان توطئة استعماری ملی کردن نفت است که با شعارهای عوامفریبانة «استقلال» و حفظ منافع ملی جامة عمل پوشید و خسارات بریتانیا در جنگ دوم جهانی را از جیب ملت ایران پرداخت کرد.
اما از آنجا که عوامفریبی همواره از الزامات تحقق سیاست استعمار بوده، این سیاست برای دستیابی به اهداف نامشروع خود به دو عامل «شایعه» و «مردم» نیاز دارد. با توجه به تاریخ معاصر ایران، تاکنون بهترین مکان شایعهپراکنی و ایجاد بحران «بازار» بوده. پس بهتر است تحرکات بعضی محافل را در بازار تهران دستکم نگیریم. از آنجمله است پخش اعلامیههائی در بازار، در ظاهر امر جهت آگاه کردن کسبه، و در واقع برای تحریف دمکراسی! بله، عدهای از شارلاتانها در کمال پدرسوختگی به این نتیجه رسیدهاند که دمکراسی همان «مردمسالاری» باید باشد و از روی «خیرخواهی» به این صرافت افتادهاند که بازاریها را با مفهوم دمکراسی آشنا کنند. یادآور شویم دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسانمحور» از قضای روزگار در تضاد کامل با «مردمسالاری» و هرگونه جمعگرائی و گلهپروری و خلقدوستی قرار گرفته. حال باید ببینیم چرا در ایران، بازاریها میباید از طریق اعلامیههای ساواک با این قماش دمکراسی آشنا شوند؟ دلیل آن اهمیت ویژة بازار به عنوان مکان سنتی حرکت همزمان «سرمایه»، «مردم» و «شایعه» است.
به یاد داشته باشیم که رهبری حرکت سنتی تل انبوه و بیهویتی به نام «مردم» را، به صورت طبیعی مجموعة «دستاربند و اوباش»، یعنی خشونتطلبان و تقدسفروشان بر عهده دارند. از اینرو با پخش «شایعه» در بازار میتوان «سرمایه» و «مردم» را در جهت مطلوب، یعنی در مسیر باورهای مقدس جمعی به حرکت درآورده و این «حرکت» خداپسندانه را بر دیگر گروههای جامعه نیز علیرغم مخالفتشان بخوبی «تحمیل» کرد. به همین دلیل است که در کشور ایران «بازار» پیوسته در مرکز توجهات و الطاف استعمار قرار میگیرد، و به همین دلیل است که برای ضربه زدن به منافع ملی ایرانیان و تأمین منافع ارباب، مزدوران استعمار از جمله شخص محمد مصدق همواره به «مردم» و همین «بازار» متوسل شدهاند.
امروز هم به موازات آگاه کردن کسبة بازار از ابعاد «دمکراسی» مطلوب استعمار، میرحسین موسوی برای تحقق سیاست مقدس «نعلوارونه»، یعنی تأمین منافع لندن و واشنگتن با شعار حفاظت از منافع ملی، بر طبل «مراجعه به مردم» میکوبد و طبق معمول «بیبیسی» و رادیوفردا نیز برای ایشان تریبون لازم را فراهم آوردهاند. اصولاً یکی از ویژگیهای جنبش استعماری سبز این بود که در تریبون همین دو رادیو، جنایتکاران حکومت اسلامی را به سخنگویان و مدافعان منافع ملت ایران تبدیل کند.
سایت رادیوفردا، مورخ 17 تیرماه 1389 در گزارشی تحت عنوان«انتقاد میرحسین موسوی از عدم برخورد با عاملان حادثه 18 تیر» مراتب شکوه و گلایة موسوی از عدم رسیدگی به جرم مهاجمین به کوی دانشگاه در سال 1378 را منعکس کرده! بله، «میرحسینوس» پس از 11 سال سکوت به یکباره از خواب غفلت بیدار شده و میگوید، اگر آنوقت به این مسائل رسیدگی شده بود، ده سال بعد، یعنی در سال 1388 دیگر کسی به کوی دانشگاه حمله نمیکرد! ما از قدرت و مهارت میرحسین در انواع پیوندهای شکمی به ویژه در پیوند گ...ز به شقیقه به راستی در شگفتایم! شاید میرحسین موسوی فراموش کرده که در سال 1378 محمد خاتمی در رأس قوة مجریة جمکران نشسته بود! و ایشان میتوانستند از جایگاه ریاست قوة مجریه، وزیر کشور حرمسرادارشان را موظف کنند که مجرمان را به قوة قضائیه تحویل دهد! البته اگر بتوان قوة «آشوب و سکون» را، آنهم تحت نظارت ملاممد قوة مجریه به شمار آورد. باری میرحسین که پس از دریافت چراغ سبز از هیلاری کلینتن شاد و شنگول و خوشزبان شده میگوید:
« اگر [...] مسببان آن فاجعه شناخته میشدند و [...] محاکمه و کیفر میشدند، ما حوادث حمله به خوابگاه دانشجوئی را بعد از انتخابات نمیداشتیم.»
بله میرحسین میکوشد ضمن پنهان داشتن دست استعمار در ایجاد آشوبهای خیابانی فقط از سرکوب دانشجویان انتقاد کند. مگر دیگر افراد در ایران سرکوب نمیشوند که سرکار برای کوی دانشگاه مراسم روضه و زوزه به راه انداختهاید؟ طی 31 سال حکومت اسلامی جز سرکوب و تحقیر و تهدید و ترور روزمره بر ملت ایران چه گذشته؟ هیچ! حال جناب موسوی برای «جمهوریات» نظام «بینظم» و قانونشکن جمکران نگران شده، رادیوفردا هم به مجیزگوئی از رهبر وحشی این حکومت پرداخته و خامنهای جنایتکار را مخالف سرکوب معرفی میکند!
به ادعای رادیوفردا، در تیرماه 1378، اعتراض دانشجویان ساکن کوی دانشگاه به تعطیلی روزنامة «سلام» به دخالت نیروهای انتظامی انجامید و رهبر جمکران از این عمل انتقاد به عمل آوردند، ولی دستگاه قضائی برای ایشان تره هم خرد نکرد:
«در 18 تیرماه 78، اعتراض دانشجویان [...] کوی دانشگاه تهران به تعطیلی روزنامه سلام [...] به خشونت کشیده شد و گرچه این حمله با انتقاد رهبر جمهوری اسلامی مواجه شد، اما دستگاه قضایی[...]»
امان از این «دستگاه قضائی» ذلیل مرده که به حرف رهبر هم گوش نکرد! اگر دستگاه قضائی از مقام معظم درس عدالت علوی آموخته بود، سال 1388 میرحسین موسوی با کمک هیزاکسلنسی و پروپاگاند رسانههای غرب میتوانست ملت ایران را به دوران نورانی امام روشنضمیر باز گرداند، تا آنها که پس از استقلال و آزادی و جنگ استعماری به دنیا آمدهاند نیز با طعم شیرین توحش بهتر و بیشتر آشنا شوند. باری، تا آنجا که ما میدانیم، این به اصطلاح دانشجویان ساکن کوی دانشگاه، شب هنگام به عربدهجوئی پرداختند تا نیروهای انتظامی بتوانند بهانهای برای ورود به کوی دانشگاه داشته باشند، و نهایت امر با سرایت آشوب به دانشگاه، بحران از این مکان به سطح جامعه کشیده شود. دستورالعمل این تحرکات هم در اروپا به محمد خاتمی ابلاغ شده بود. فقط اشکالی پیش آمد و آن اینکه علیرغم جنجال رسانههای غرب و حمایت حکومت دستنشاندة جمکران، مردم ایران از این آشوبها حمایت نکردند. در نتیجه محمد خاتمی و علیخامنهای ناچار شدند دکان عملة تحکیم وحدت را موقتاً تعطیل کنند! در واقع تلاش حکومت مستقل برای خودبراندازی در تیرماه 1378 ناکام ماند. و بین خودمان بماند جز «رادیوفردا» هیچکس از «مخالفت» خامنهای با سرکوبها اطلاع ندارد!
چگونه خامنهای که نماد سرکوب و جنایت است میتواند با سرکوب مخالف باشد؟ این پرسشی است که فقط سازمان سیا میتواند به آن پاسخ دهد! حال باید ببینیم این رهبر در کدام جایگاه قرار گرفته که یک روز قدرقدرت و سرکوبگر است و همهکاره، و روز دیگر درمانده است و ناتوان و بیچاره؟ مگر ایشان فرماندة کل قوا نیستند و سه قوة نظام جهل و تعصب گوش به فرمانشان نیست؟ پس چرا مسببین خشونت از عدالت علوی ایشان در امان ماندند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، نیروهای انتظامی و دیگر نیروهای «نظامی ـ امنیتی» از روضهخوانها دستور نمیگیرند:
«فرمانده وقت پلیس تهران [...] تبرئه شد و در میان نیروهای تحت امرش [...] یک نیروی وظیفه به سرقت یک ماشین ریشتراش متهم شد و [...] نیروهای امنیتی و قضایی به معرفی و بازخواست دیگر مسببان این حمله به ویژه لباسشخصیها اقدام نکردند.»
بله این داستان حسن کچل و سیب لپقرمزی را داشته باشید، تا برسیم به مسابقات مارگیری و ادامة داستان رادیوفردا که میگوید، 10 سال بعد، نیروهای لباسشخصی به همراه پلیس ضد شورش بار دیگر به کوی دانشگاه تهران هجوم بردند و باز هم به رغم تشکیل کمیتة ویژه در مجلس اطلاعرسانی نشد! و آقای موسوی محبوب رادیوفردا ضمن اشاره به این دو رخداد چنین نتیجه گرفته که، «اگر» با رویداد اولی درست برخورد میشد، پس از مسابقات مارگیری کسی به خوابگاه دانشجوئی حمله نمیکرد! در ادامه، میرحسین جلاد خواهان ایستادگی در برابر «کژیها» و برگزاری انتخابات آزاد میشود:
«بایستی یاد گرفته باشیم که در مقابل کژیها بایستیم [...] ما نقطة اتصال را پایبندی و اجرای بیکم و کاست قانون اساسی گرفتهایم و راه تحول را از طریق یک انتخابات آزاد و رقابتی غیرگزینشی پیشبینی کردهایم[...]»
کور خواندی جانم! آنچه در چارچوب این قانون اساسی که ملهم از حدیث و روایت و بیبیگوزک است برگزار میکنید ناماش «انتخابات آزاد» نیست، «گ..زیدن بر آب» است. اینهم حکایت لاتبازیهای مصدق شده که عمری را به مزدوری بیگانه گذراند و ناگهان یک شبه مدافع منافع ملی از آب در آمد؟ میرحسین هم میخواهد پای جای پای استاد اعظم بگذارد، چون میپندارد ملت ایران در دوران مصدق منجمد شده. ما میگوئیم اگر میرحسین موسوی خواستار «ایستادگی در برابر کژیهاست»، کافی است در برابر آینه بایستد، سرچشمة کژیها را همانجا و به صورت «ایستاده» رویت خواهد کرد. در ضمن جلاد «ولایت خامنه» بهتر است نگاهی به دوران نخستوزیری شیخ مهدی بازرگان بیندازد و یادی هم از زهرا خانوم و ماشالله قصاب بکند تا بداند از کودتا و دولت خیابانی جز کژی و کاستی به بار نیاید. آن ورقپارهای که شما بینوایان بر آن نام قانون اساسی گذاردهاید فاقد صراحت و پایه و اساس است، و آن نظامی که بر اساس این «دستورالعمل» هشلهف و متناقض تشکیل شده نیز فاقد وجاهت قانونی. اما موسوی را با این مسائل بیاهمیت چهکار؟ در پایان این آسمان به ریسمان دوختنها، ایشان جهت رهائی از خطر استبداد، خواهان «حاکمیت مردم» بر سرنوشتشان هم شدهاند! جالب اینجاست که در قاموس موسوی «حاکمیت مردم» بر سرنوشتشان با برگزاری رفراندوم در مورد بحران هستهای میباید تضمین میشود!
نزولخورهای جنگفروش لندن جهت ممانعت از فعالیت نیروگاه بوشهر و سازمان دادن به یک کودتای مردمی، رویای «بازتولید» رفراندوم خائنانة «ملی کردن نفت» در سر میپرورانند. در این راستا، لازم آمده که باز هم گریبان «مردم» را بگیرند و آنان را در جریان «برنامة هستهای» قرار دهند تا «ملت» در مورد این برنامة «سرنوشتساز» اظهار نظر کند! درست همانطور که در سال 1953، همین «مردم» بخوبی در جریان برنامة خائنانة ملی کردن نفت قرار گرفتند و برای تأمین «استقلال» و حفظ «منافع ملی» در «خیابان» بر برنامة مصدقالسلطنه مهر تأئید زدند، چرا که محمد مصدق اصلاً به همین منظور مجلس را منحل کرده بود، تا برای تأمین منافع ارباباناش مشروعیت «مردمی» نیز کسب کند. بله، این رفراندوم که همزمان نان کنسرسیوم را در روغن فراوان شناور کرد و گرفتاریهای امپراتوری انگلستان را رفعورجوع نمود، مصدق را نیز در جایگاه رهبر مادامالعمر اوپوزیسیون نشاند. چه بهتر که امروز همین برنامه در دستورکار آنگلوساکسونها قرار گیرد. منتهی از آنجا که محمد مصدق زمین را از وجود پلیدش پاک کرده، شعارهائی که توسط مصدق و فدائیان اسلام نشخوار شده بود، اینک «ملک طلق» موسوی جلاد است و آماده برای «بازنشخوار». از اینرو، موسوی در بیانیة مورخ 16 تیرماه خود مطالبات حاکمیت انگلستان را در قالب یک پیام مردمپرستانه و سرشار از شارلاتانیسم منتشر کرده تا شب جمعه دست «بیبیسی» و رادیوفردا خالی نماند.
کارفرمایان «بیبیسی» که هنوز طعم شیرین «رفراندوم» اول آوریل 1979 و به ویژه طعم «رفراندوم» کودتاساز محمد مصدق را زیر دندان دارند، امروز خواهان برگزاری رفراندوم برای مسئلة هستهای شدهاند! البته این مطالبات را از زبان نوکرشان میرحسین موسوی به اطلاع عموم میرسانند! همچنانکه گفتیم آنگلوساکسونها تمام مطالبات ابلهانه و انسانستیز و ضدایرانی خود را از زبان سگهای وفادارشان در داخل و خارج ایران بیان میکنند. به عنوان نمونه، حاکمیت انگلستان برای ابراز مخالفت خود با آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر پیشنهاد ابلهانه و عوامپسند برگزاری «رفراندوم» پیرامون برنامة هستهای را از زبان میرحسین مطرح میکند، چرا؟ چون در «برنامة هستهای» کذا آنچه خارج از کنترل لندن و واشنگتن قرار گرفته همین نیروگاه است! بقیة برنامه، یعنی غنیسازی و بمبسازی و موشکنوازی و غیره که جز شایعة رسانهای هیچ نیست، تحت نظارت کامل آنگلوساکسونها مدیریت میشود. پس لازم است خوانندگان گرامی نگاهی گذرا به بیانیة اخیر «میرحسینوس» بیفکنند، تا ببینند پادوی وفادار استعمار چهها میگوید! بررسی اظهارات موسوی اتلاف وقت خواهد بود.
اما پیش از ادامة مطلب، به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد خودکشی صادق هدایت پاسخ میدهیم، و در مورد جنجال در فرانسه و انعقاد قرارداد 30 ساله «بی. پی» و آذربایجان که در وبلاگ «الاغنوس» مطرح شد نیز توضیحاتی میآوریم. خوانندة گرامی! بارها در این وبلاگ تأکید کردهایم که خودکشی صادق هدایت همچون تصادف فروغ فرخزاد یک شایعة استعماری بیش نیست. صادق هدایت در گیرودار بحرانسازیهای انگلستان برای ملیکردن اجباری نفت با شعارهای عوامفریب «استقلال» و «حفظ منافع ملی» به فاصلة کمی پس از ترور رزمآرا که با این قماش «استقلال» مخالف بود به قتل رسید. چرا که روشنبینی و قلم کوبندة هدایت تهدیدی بود برای سیاست استعماری «ملی کردن نفت» و به ویژه تبدیل محمد مصدق به قهرمان ملی!
حال یک پرانتز باز میکنیم و با استفاده از اطلاعات شخصی و کتاب «خواب آشفتة نفت» به صورت شتابزده نگاهی خواهیم داشت به طرح خائنانة ملی شدن نفت. یادآور شویم بخش اطلاعات مربوط به «خواب آشفتة نفت» در سایت «بیبیسی»، مورخ 16 دسامبر 2004 نیز موجود است. در تاریخ اول آبانماه 1328، مصدق و همپالکیهایاش جبهة به اصطلاح ملی را تشکیل دادند. و کمتر از دو هفته پس از تشکیل جبهة مذکور، برنامة فدائیان اسلام جهت ترور مخالفان استعمار آغاز شد. ابتدا «هژیر»، نخست وزیر سابق و وزیر دربار توسط «حسین امامی» به قتل رسید، و جالب اینجاست که ترور هژیر با ورود جرج مکگی، معاون وزارت امور خارجه ایالات متحد تقارن مییابد! این تقارن خجسته باعث شد که انتخابات مجلس شانزدهم مورد اعتراض قرار گرفته باطل اعلام شود، تا پس از تجديد انتخابات، هشت تن از نامزدان جبهه ملی به مجلس شانزدهم راه يابند و محمد مصدق به عنوان نمايندة اول تهران پای به چنین مجلسی بگذارد، و آخوند کاشانی مزدور هم بتواند از تبعيد به تهران بازگردد!
باری، مجلس کذا پس از بازگشت شاه از آمریکا افتتاح شد، و دولت ساعد استعفا داد تا «علی منصور» کابینه تشکیل دهد. وی پیش از تشکیل کمیسیون نفت که از قضای روزگار مصدق نیز در آن حضور داشت استعفا داد و در تاریخ 5 تیرماه 1329، سپهبد رزم آرا، رئیس ستاد ارتش مأمور تشکیل کابینه شد. رزم آرا از همان آغاز با مخالفت مصدق در مجلس رو به رو شد. محمد مصدق، به پیروی از سنت مقدس طویلة مککارتی برچسب خيانت و فساد بر پیشانی رزمآرا الصاق کرد تا فتوی ترور وی صادر شود. مصدق ادعا کرد مأموریت رزمآرا تجزية ايران است! در تاریخ 12 اسفندماه رزم آرا در کميسيون نفت حضور یافت و کوشيد تا با استناد به نظر مشاوران فنی خود و تأکيد بر مشکلات اداری و پيچيدگیهای نفت شور و هیجان هواداران ملی کردن نفت را کاهش دهد. چهار روز بعد، یعنی در تاریخ 16 اسفندماه 1329، رزمآرا توسط خليل طهماسبی، از فدائيان اسلام ترور میشود. پیشتر گفتیم که اسدالله علم نیز در این توطئه دست داشت:
«مصدق در فردای قتل رزم آرا پيشنهاد ملی شدن صنعت نفت را که تا آن روز تصويب نشده بود يک بار ديگر به رأی گذاشت و اعضای کميسيون به اتفاق آرا آن را تصويب کردند. در جلسه 24 اسفند ماه از 131 نماينده، 95 نفر در جلسه حضور داشتند و همة آنها به گزارش کميسيون نفت رأی مثبت دادند. مجلس سنا هم در آخرين روز سال يعنی 29 اسفند 1329 اين گزارش را تصويب کرد.»
اینهم از قصة مصدق و حکومت مردمی وی! در حکومت «خدامحور» و «مردمسالار» جهان سوم، این «شایعه» است که سرنوشت به اصطلاح انتخابات را رقم میزند. «شایعة شرکت» اکثریت قریب به اتفاق «مردم» در معرکهگیری استعماری و «شایعة پیروزی» یک فرد بر دیگر افراد، و شایعة حمایت فلانی و بهمانی از فلان نامزد انتخاباتی، و یا شایعة اجماع مردم پیرامون یک پیشنهاد مبهم و ابلهفریب نظیر «جمهوری اسلامی، آری یا نه»! خلاصه شایعة «حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش»، یعنی «استقلال»، آنهم در کشوری که حکومتاش دستنشاندة استعمار باشد، بهترین شایعه بوده و هست، و شاید در آینده نباشد! این شایعه شوتوپرتها را به این توهم دچار میکند که وقتی از جنوب و شرق و غرب در محاصرة ارتش ناتو قرار گرفتهاند و در شمال هم با رقیب همین ارتش همجواراند، میتوانند با تجمع در برابر حوزههای به اصطلاح انتخابات بر سرنوشت خویش حاکم شوند. به ویژه در این وانفسا که دیوارههای امنیتی جنگ سرد فرو ریخته و همه به زدن جیب یکدیگر مشغولاند. به عنوان نمونه کافی است به مسیر حرکت «تونی هیوارد»، مدیر عامل «بی. پی» نگاهی داشته باشیم. حدود سه ماه پس از جنجال رسانهای پیرامون نشت «فرضی» نفت در خلیج مکزیک، ایشان از مسکو به آذربایجان رفتند و پس از انعقاد یک قرارداد 30 ساله در زمینة اکتشاف گاز با جمهوری آذربایجان راهی امارات شدند.
از این مختصر میتوان دریافت که بریتیش پترولیوم، بزرگترین شرکت تاریخ جهان، پس از کسب رضایت مسکو با آذربایجان قرارداد منعقد میکند و قرار است سرمایة مورد نیاز جهت فعالیتهای خود را در باکو از شیخکهای امارات تحویل بگیرد تا پس از فروش گاز آذربایجان در بازارجهانی باج آمریکا را تحت عنوان «جبران خسارات محیط زیست» به جیب کاخسفید بریزد. در این آشفته بازار است که امثال میرحسین موسوی و احمدینژاد در لجنزار «بازگشت به گذشته» دستوپا میزنند، بیآنکه بدانند محفلی که سوسیالیستها را در فرانسه به قدرت رسانده، از امکانات و موقعیت سی سال پیش برخوردار نیست!
به گزارش لوموند، مورخ 8 ژوئیه 2010، فردی که ادعا کرده بود از سوی لیلیان بتانکور مبلغ 150 هزار یورو به وزیر کار فعلی دولت سرکوزی پرداخت کرده تا این مبلغ را به دست نیکولا سرکوزی برساند، روز گذشته در سخنان خود تجدید نظر کرد. «کلر تیبو»، حسابدار سابق زوج «بتانکور»، به همین سادگی که گفتیم، در برابر مأموران مبارزه با فسادمالی اظهارات خود را تغییر داد! هم تاریخ پرداخت عوض شد هم مبلغ آن! در عوض بساط توحش و لاتبازی در جهان اسلام تغییرناپذیر است.
از یکسو، «اندیشمندان» مالی به پاس حضور احمدی نژاد در مرکز اسلامی شهر «تومبوکتو» عمامة مخصوص خود را بر سر وی گذاشتند. و این خبر با کد: 1210449 در حنازرچوبه مورخ 17تیرماه 1389 انتشار یافت. و از سوی دیگر به گزارش مهرنیوز، مورخ 16تیرماه سالجاری، مأموران پلیس تهران موفق شدند بیش از 15 هزار نوع مشروب الکلی کشف و ضبط کنند:
«سردار علیرضا علیپور[...] گفت [...]مأموران پلیس امنیت موفق شدند یکی از بزرگترین باندهای قاچاق مشروبات الکلی خارجی را پس از انجام دو ماه اقدامات اطلاعاتی شناسائی و سرکردههای آن را دستگیر کنند.»
چه کسی میگوید ما بر سرنوشت خود حاکم نیستیم؟
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ لایو
نسخة پیدیاف ـ آدردرایو
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ ایشیو
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت