حق و هندوانه!
...
خارج از «دمکراسی»، به عنوان حاکمیت مجموعة قوانین «انسانمحور» بر جامعه هرگونه آزادی، انسانستیز و سرکوبگر خواهد بود. و بدون جدائی دین از سیاست نمیتوان قوانین دمکراتیک وضع کرد. در نتیجه، روحانی جماعت نمیتواند در جایگاه قانونگزار بنشیند. همچنین با توسل به «مجتهد مترقی» و «اجتهاد پویا» نمیتوان به دمکراسی دست یافت! «اجتهاد پویا» شاهراهی است به یک باتلاق توحش که در آن نظامیان حکم سرکوب را از دست مجتهد دریافت میدارند.
«شما هم فوقالعادهاید»، خوانندة گرامی! بینهایت از شما سپاسگزارم! حال بپردازیم به وبلاگ امروز. شیفتگی خاجپرستها به «اسلام» به قول شازده اسدالله میرزا، پرسوناژ رمان دائیجان ناپلئون ریشه در «سانفرانسیسکو» دارد! به عبارت دیگر حضرات برای دوام و بقای نسل خود نگران شدهاند. در همین راستا دربار سوئد، آبشخور محفل رسوای نوبل که از طریق «برنادوت» و «دزیره» به ناپلئون هم مرتبط شده، از آیندة تیره و تار خود سخت به هراس افتاده، و چندین گله شارلاتان انسانستیز را مأمور کشف «دمکراسی» در قرآن کرده! به این ترتیب ابوالحسن بنیصدر میتواند دست در دست پاسدار شریعتمداری و آخوند اشکوری دکان سه نبش «اجتهاد پویا» را افتتاح کرده و در آن «تولیدات» گرانسنگ وایکینگها را برای فروش به شوتوپرتها عرضه کند و سایت گویانیوز هم انتشار آگهی برای فروش کالاهای تولیدی طویلة مککارتی را عهدهدار شود.
چارپایان طویلة مککارتی پنداشتهاند با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی پایان «انسان» و «تاریخ» فرا رسیده و همه میباید همچون دوران تاریخگریز اسطورهای «بندة خدا» یا بردة ارباب باشند. از اینرو در دو سوی آتلانتیک ساختارشکنی و تحریف، همزمان جهت تشبیه حکومت جمکران به اتحاد شوروی، و ارائة «تفسیر نوین» از قرآن و نشاندن «مجتهد» در جایگاه قانونگذار شتاب گرفته. با حمایت آشکار آنگلوساکسونها از تروریسم و توحش اسلامگرایان جهت تجزیة کشورها و اعمال سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب»، جناب «استاد» بنیصدر، «پروفسور» عباس میلانی و همپالکیهایشان در کیهان همصدا با یکدیگر به یاوهسرائی افتاده و اختراعات و اکتشافات میکنند! یادآور شویم، دمکراسیهای اروپای غربی از جمله سوئد، فرانسه، انگلستان و ... و به ویژه آلمان برای سرکوب مسلمانان مهاجر در داخل مرزهای خود به آخوند جماعت، اوباش و باورهای مقدس مسلمانان چک سفید امضاء دادهاند و البته همین سیاست در اسرائیل نیز به صورت مزورانهتری به مورد اجرا گذاشته شده.
از آلمان شروع کنیم که گذشته از سوابق درخشاناش در زمینة توحش هیتلری، منبع «الهام» اصلاحطلبان جمکران است، و محل کارآموزی امثال ملاممد خاتمی در زمینة تحریف و انسانستیزی. به همین دلیل است که پلیس آلمان از قضای روزگار نئونازیها را اصلاً نمیبیند! به ارادة الهی اغلب اوقات طرفداران هیتلر نامرئی میشوند و میتوانند چپگرایان، ترکها، غیرآلمانیها و یهودیان را مورد تهاجم قرار دهند. به ویژه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون نئونازیها پیوسته از الطاف الهی برخوردار بودند تا جائیکه حتی موفق شدند چندین تن از مهاجران ترک را در آتش بسوزانند. پیشتر به عملیات قهرمانانة همولایتیهای یورگن هابرماس و کاردینال راتزینگر اشاره داشتهایم، پس میپردازیم به خویشاوندانشان در سوئد و بریتانیا و پیروانشان در فرانسه.
به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن 2010، حدود یکصد تن از جوانان ساکن «رینکبی»، حومة مهاجرنشین استکهلم، برای دومین شب پیاپی به کمیساریای پلیس حمله کرده و چند ساختمان را به آتش کشیدند. «متز اریکسون» سخنگوی پلیس به خبرنگاران گفت، «آنها یک مدرسه و چند اتومبیل را آتش زدند، به سوی پلیس سنگ و آجر پرتاب کردند و...» و دلیل ظاهراً این بوده که دو شب پیش آنها را به جشنی که در یک دبیرستان برپا شده بود راه ندادهاند و همین امر خشم جوانان را برانگیخته! این تفسیر سخنگوی پلیس از ماجراست ولی واقعیت را میباید در جای دیگری جستجو کنیم.
اکثر ساکنان «رینکبی» نسل اول و دوم مهاجران خوشبخت کشور سوئداند! به عبارت دیگر نسل اول مهاجران هیچ دستاوردی برای نسل دوم نداشته. نسلی که در سوئد متولد شده، و در مدارس این کشور آموزش دیده، امروز نه تنها هیچ بهبودی در زندگیاش حاصل نشده که خود را محکوم به سکونت دائم در اردوگاه فقر و مهاجرت میبیند. در واقع دولت و جامعة سوئد اینان را به عنوان «شهروند» نمیپذیرند، به همین دلیل همه نوع تبعیض در حق اینان اعمال میشود. تهاجم جوانان به کمیساریا، به آتش کشیدن ساختمان مدرسه و... ریشه در ممانعت از ورودشان به جشن کذا ندارد، ریشه را میباید در جامعهای جستجو کرد که افراد را به دلیل تعلقات فرهنگی و نژادی متفاوت و به ویژه به دلیل فرودستیشان طرد میکند. وقتی در وبلاگ پیشین به دربار کپک زدة سوئد اشاره کردیم دلیل داشت! این دربار، همچون دربار پوسیدة انگلستان مشوق فاشیسم بوده و از اینرو ارادت خاصی به افراطگرایان اسلامی دارد و به همین دلیل از «تحقیقات» ساختارشکنانه و انسانستیز حمایت میکند. در مورد دربار انگلستان خوشبختانه نیازی به توضیح و تفصیل نیست! تصاویر سفر الیزابت دوم به ترکیه، حضور وی در مسجد و جنگ زرگری دولت اردوغان با اسرائیل گویاتر از واژگان ماست! حال نگاهی داشته باشیم به فرانسه.
امروز فیگارو گزارشی منتشر کرده تحت عنوان گوساله فریب، «وجود سلاح در حومههای شهر به امری عادی بدل شده!» بدون اینکه توضیح دهد این بساط تداوم 30 سال طالبانپروری در حومههای فقیرنشین است که از دورة فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیستنما آغاز شد! البته همین «فیگارو» در گزارش خود از چچنی، هر چه «لازم» دارد انتشار میدهد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 4 ژوئن سالجاری، «الوی کریموف»، سخنگوی رئیس دولت چچنی فیگارو را به تحریف و انتشار «دروغ» متهم نمود. ماجرا از این قرار است که «پیر آوریل» مصاحبة خود را با رمضان کادیروف پس از تحریف و افزودن مقداری دروغ به آن تحت عنوان «دو روی دولت کادیروف» در فیگارو، مورخ 27 مه 2010 منتشر کرده.
تحریفها در راستای القاء ثروتاندوزی و فساد «کادیروف»، و دروغها در مسیر اسلام نوازی وی و سرکوب زنان منتشر شده. از آنجمله است، صورت پنهان زنان چچن، انتشار مستقیم مراسم حج و ... و این گزارش دقیقاً در چارچوب گزارشهائی است که خبرنگاران متعهد به «شرافت حرفهای» خود از ایران منتشر کرده و میکنند تا به همه چنین بباورانند که «زنان» سخت شیفتة اسلاماند و این حاکمان پلید و مستبد نیستند که اصول اسلامی را به زور بر آنان تحمیل کردهاند.
پیام این قماش «گزارشات» به مخاطب چیست؟ پیام این است که اگر کمبودی در جامعه وجود دارد، فقط به دلیل تظاهر به اسلام و عدم پایبندی دولت به اصول دین و است! این پوچپردازیها همان است که پیشتر در دهان خمینی گذاشته شد تا جهت پنهان داشتن دست استعمار، کمبودهای جامعة ایران را ناشی از عدم رعایت «اسلام» توسط شاه معرفی کند، و همزمان «اسلام» را مدافع منافع ملی، مخالف کاپیتولاسیون و حامی استقلال و آزادی و عدالت و همة مفاهیم فریبنده و جادوئی بنمایاند. نتیجة این پروپاگاند انسانستیز هم در برابرمان قرار گرفته: 31 سال جنایت، تاراج و سرکوب به نام «اسلام.» و هنوز محافل فاشیسم بینالملل به ویژه در پارلمان اروپا چشم امید به همین اسلام «نیستدرجهان» دوختهاند.
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 23 ژوئن سالجاری از استراسبورگ، هیئت نمایندگی روسیه در شورای اروپا، رسماً به دیدار احمد زکایف، تروریست جدائیطلب چچن از مقر این شورا اعتراض کرد. روز گذشته، زاکایف به همت یکی از نمایندگان پارلمان اروپا با نام مستعار در جلسات پارلمان حضور یافت. همچنانکه در وبلاگ «میخک و مسجد» گفتیم، روز گذشته سالگرد تهاجم ارتش هیتلر به شوروی بود! پس میتوان حدس زد که نمایندة کدام کشورها در این ماجرا سهیم بودهاند! در مورد زاکایف پیشتر به تفصیل توضیح دادهایم.
ایشان از آدمکشهای تحتالحمایة محفل «وانسا ردگریو» هستند. زاکایف از سال 2001 به دلیل شرکت در عملیات خرابکارانه و شورش مسلحانه تحت تعقیب قرار دارد، و به گزارش نووستی، در سال 2003 انگلستان او را به عنوان «پناهندة سیاسی» پذیرفته. اما همین دولت پناهندهنواز بریتانیا علیرغم هشدار کمیساریای عالی حقوقبشر سازمان ملل، متقاضیان پناهندگی کشورهای عراق و افغانستان را با توسل به زور از انگلیس اخراج میکند! البته بدون اینکه «وانسا ردگریو»، هنرمند خیرخواه و بشردوست و همپالکیهایاش به این اعمال وحشیانه اعتراض کنند.
مسلماً خفقان بشردوستان بریتانیا حکمتی دارد، حکمتی اقتصادی. همان اقتصاد مافیائی که منافعاش را در گسترش جنایت و سرکوب میجوید. و توسعة چنین اقتصادی جز در پس پردة انسانستیز «ابهام» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که اعضای ناتو دست از ابزار «اسلام» نمیشویند. در پس پردة همین ابهام است که تاراج ایران و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه امکانپذیر شده. خوشبختانه پس از نخستوزیری دیوید کامرون همانطورکه انتظار میرفت، دامنة توحش گسترش یافت. به گزارش فیگارو، مورخ 21 ژوئن سالجاری، «حزبالاسلام» از زبان محمدفاراه، همة مردان سومالی را به گزاردن ریش موظف کرده! عضو حزب کذا در نشست موگادیشیو اظهار داشت:
«گذاردن ریش حکم محمد، پیامبر ما بوده و یک تکلیف اخلاقی به شمار میرود. ما وظیفه داریم از این آداب و رسوم دینی دفاع کنیم [...]»
بله اگر مردان ریش داشته باشند و زنان حجابشان را رعایت کنند، سومالی هم پیشرفت فراوان خواهد کرد و دلارهای بیشتری به بانکهای لندن سرازیر خواهد شد. اصولاً معیار «پیشرفت» در قاموس جیرهخواران لندن و واشنگتن پرکردن جیب ارباب است. مسلماً دولت دیوید کامرون بزودی فرامین جدید پیامبر ما «محمد» را در بخش شرقی اورشلیم از خانههای ویران شدة فلسطینیان استخراج خواهد کرد. حسن اسلام این است که مانند ابهام و توهم از هیچ چارچوب و کرانهای برخوردار نیست. در نتیجه توحش و سرکوب را میتوان تا بینهایت به نام اسلام گسترش داد. اشکال اینجاست که برخلاف حرص و طمع آنگلوساسکونها، «انسان» فاقد چارچوب نیست!
به عبارت دیگر، برنامة اسلامبازی را نمیتوان همچنان ادامه داد و از پیامدهایاش نیز در امان ماند! این بازی مهوع نیز مانند همة بازیها میباید زمانی پایان گیرد. پس بگذریم و بازگردیم به کشور پیشرفتة سومالی که اکثر مناطق آن توسط «حزب اسلامی» و «شباب» به همان شیوة توحش پیروان خط امام اداره میشود. به گزارش فیگارو این لجنزار نیز همچون حکومت جمکران «ارتش اخلاقیات» دارد. این ارتش علاوه بر سنگسار و قصاص و اعدام و شلاق و غیره، برای مبارزه با بتپرستی، تخریب آرامگاه صوفیان را در دستورکار خود قرار داده. حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به تلاش فرهیختگان طویلة مککارتی جهت تشبیه جمکران به اتحاد شوروی و تحریف قرآن جهت ارائه تفسیر دمکراتیک از آن.
به گزارش رادیوفردا مورخ 22 ژوئن، فارین پالیسی بزودی یکی از شاهکارهای «پروفسور» عباس میلانی را منتشر خواهد کرد که در آن «حضرت عباس»، سانسور در حکومت اسلامی را به سانسور در اتحاد شوروی سابق تشبیه کردهاند. علامت تعجب هم نمیگذاریم. چرا که مرزشکنی، تحریف و اصل جادوئی ترادف کلی ابزار کار حضرات است. برچسب زدن را از قلم نیاندازیم که در این زمینه دیگر کار به ادبیات «سوررئالیست ـ فانتاستیک ـ مککارتیست» کشیده! کاربر یکی از سایتها بدون ارائة دلیل، نویسندة این وبلاگ را «طرفدار سپاه پاسداران» خوانده! در ضمن برای همة مفلسان خارجنشین مژدة بزرگی داریم! اگر دسترسی به سایت پرمراجع دارید، جهت باج گرفتن از حکومت اسلامی چند روزی به مطالب این وبلاگ «لینک» دهید، رد خور ندارد حکومت اسلامی سرکیسه را شل خواهد کرد! پس بگذریم و بازگردیم به فارین پالیسی که از عشق نفت، کارش به وادی جنون کشیده و دیگر سر از پا نمیشناسد و قصد دارد مطلب شیوای پروفسور میلانی در باب سانسور در اتحاد شوروی و جمکران را انتشار دهد.
تفاوت اتحاد جماهیر شوروی با حکومت اسلامی این است که اولی به نام «حزب» و مبارزة فرضی با بهرهکشی از خلق «سانسور» میکرد، ولی اعمال سانسور در دومی تحت نظارت سازمان سیا و به نام «اسلام»، آنهم جهت پر کردن بانکهای غرب صورت میپذیرد! بله، متأسفانه اگر همة گوسالههای ننه حسن بپذیرند که «انسان محوری» مارکسیسم همان «حزب محوری» لنین است و میتواند در ترادف با خدامحوری طویلة مککارتی قرار گیرد، هیچکس تا این حد ابله نیست که اتحاد جماهیر شوروی را با یک حکومت پوشالی و دستنشاندة سازمان سیا مترادف انگارد! البته استادان و فلاسفة ایرانینما از قماش پرفسور میلانی و استاد بنیصدر را باید مستثنی کرد.
گویانیوز، مطلبی از استاد بنیصدر منتشر کرده تحت عنوان «امنیت و آزادی!» ایشان از آنجا که طی دوران پرشکوه و نورانی استقرارشان در شورای انقلاب و در جایگاه ریاست جمهوری جمکران، برای ملت ایران «امنیت» و خصوصاً «آزادی» به ارمغان آورده بودند، در مقالة مقدسشان میفرمایند، خانم دوريس، استاد فلسفه در بریتانیا، قبول زحمت فرموده و بین حقوق انسان در قرآن و اعلامية جهانی حقوق بشر و حقوقیکه فقها برای انسان میشناسند یک جدول مقایسهای تهیه کرده!
اولاً خانم دوریس بیجا کردهاند! ثانیاً باید بگوئیم این خانم دوریس یا شارلاتان کارکشتهای هستند، یا اینکه برق حماقت در چشمانشان میدرخشد، که اعلامیة جهانی حقوق بشر را با متونی به قیاس کشیدهاند که اصولاً «حقوق انسان» در مفهوم معاصر را به رسمیت نمیشناسند.
البته اینکه اسلام حقوقبشر را به رسمیت نشناسد، امری است کاملاً طبیعی، چرا که در زمان محمد، و در شنزارهای عربستان چنین مفاهیمی ناشناخته بوده! اعلامیة جهانی حقوقبشر «انسان محور» و معاصر است و صراحت حقوقی دارد، حال آنکه آیات قرآن و متون فقها خدامحور است و سرشار از ابهام و توهم! خلاصه بگوئیم، خدا را نمیتوان با انسان به قیاس کشید:
«خانم دوريس [...] استاد فلسفه در انگلستان [...] به خود زحمت داده و جدول مقايسهای ميان حقوق انسان در قرآن و اعلاميه جهانی حقوق انسان و نيز حقوق انسانی که فقيهان انتشار دادهاند، ترتيب داده [...]»
در ادامة پژوهشهای ابله فریب خانم دوریس، بنیصدر «لا اکراه فیالدین» را چنین تفسیر میکند که قرآن با خشونت مخالف بوده و «دین» همان آزادی بیان است:
«در قرآن از خشونت هيچ نيست. از خشونت زدائی فراوان هست [...] در دين اکراه نيست، هم بدين معنی که کسی را به زور نبايد به دين گرواند و هم بدين معنی که دين بمثابه بيان آزادی نمیبايد خشونت را روش کند [...] قرآن دستور قتل [...] منافق و کافر را نداده [...]»
البته همین قرآن انساننواز به مرد دستور کتک زدن زن را داده! ولی باید به «استاد» بنیصدر بگوئیم، آیة «لا اکراه فیالدین» فقط میگوید در دین اکراه نیست بدون اینکه چارچوب «دین» و «اکراه» را مشخص کرده باشد! متأسفانه انسان منطقی برای ارائة تفسیر منطقی نیازمند «چارچوب» و مبنای منطقی است! چنین چارچوبی در قرآن وجود نداشته، ندارد و خانم دوریس و دیگر شارلاتانهای جیرهخوار ناتو هم نمیتوانند چنین چارچوبی را برای آیات قرآن «اختراع» کنند. سرکار نیز بجای یافتن «تناقض» در نگرش فلسفی لیبرالیسم و مارکسیسم که از قضای روزگار هر دو انسانمحوراند، بهتر است به ابهامات متون مقدس و تناقضگوئیها در همان قانون اساسی مبتذلی بنگرید که برای حفاظت از آن پس از بوسیدن دست آن وحشی بیابانی به ریاست «جمهوری» در یک حکومت الهی «منصوب» شدید. چه تناقضی بالاتر از این!
اگر آیات قرآن در زمان محمد و در صحرای عربستان فاقد خشونت مینماید، شاید به این دلیل باشد که اعراب بدوی با معنا و مفهوم خشونت در ابعاد اجتماعی، مالی و فرهنگی آن در جوامع معاصر بیگانه بودهاند. این مطلبی است که نه خانم دوریس، و نه متخصصان جدید اسلام در کشور سوئد نمیتوانند خلافاش را به اثبات برسانند، و اگر قصد انجام چنین عمل غیرممکنی را داشته باشند، فقط از طریق نفی زمان و مکان به این «نتیجة منطقستیز» خواهند رسید، در نتیجه آبشخورشان مشخص میشود! خلاصه کنیم، مسیری که خانم دوریس و فارین پالیسی در ساختارشکنی طی میکنند، فقط میتواند به «چمینستان» هیتلری رهنمون شود! و بیدلیل نیست که مسیر کذا اینهمه مورد حمایت «از ما بهتران» قرار گرفته. تحقیقات خانم دوریس به هندوانههای جمکران میماند که برای رسیده نمایاندنشان «کود» ویژهای به کار میبرند!
مهرنیوز، مورخ 2 تیرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «هندوانههای قرمز با طعم کود شیمیائی» مینویسد با کودشیمیائی میتوان هندوانه را زودتر از موعد مقرر به بازار عرضه کرد و به گفتة معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی استان لرستان، نوعی کود میتواند باعث قرمز شدن رنگ هندوانه شود، بدون اینکه تأثیری در طعم آن داشته باشد:
«اگر [...] کشاورزان برای ورود زودتر [هندوانه] به بازار با استفاده از کودهای شیمیایی این رنگ قرمز را به صورت غیرعادی در آن ایجاد کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟»
اگر [...] خانم دوریس برای فریفتن مخاطب با [تحقیقاتاش] از کودهای شیمیایی استفاده کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هیچ! بنیصدر برای تحریف اعلامیةجهانی حقوقبشر ادعا میکند، «بنا برقرآن»، دوستی و صلح از حقوق «ذاتی» انسانی است:
«سوره کافرون، اصل آزادی باور و دين را اعلام میکند[...] کوشش برای بازيافت اسلام به مثابه بيان آزادی کوشش انسانی گرانقدری است [...]بنا بر قرآن، دوستی حقی از حقوق انسان است. صلح حقی از حقوق انسان است و با برخورداری از اين دو حقوق و ديگر حقوق ذاتی است که [...]جهانيان، در دوستی و صلح، رشد می کنند و حق طبيعت را نيز، با عمران طبيعت، بجا میآورند.»
به حق حرفهای نشنیده! «حق طبیعت» دیگر چه صیغهای است؟ از نظر ما کوشش برای «بازيافت اسلام»، به مثابه «آزادی تحریف» بوده و انسانستیز است. در ضمن نه دوستی ذاتی است و نه صلح! از طرح این مطلب که «دوستی» از نظر فلسفی اصولاً چه معانیای میتواند داشته باشد خودداری میکنیم، ولی دوستی حتی از منظر «عامیانه» بر پایة انتخاب دوسویة انسانها استوار است و هیچ ارتباطی به حق و ذات و قرآن ندارد. در ثانی، حقوق «ذاتی» که در مطلب سرکار مطرح شده، فقط در جنگل جاری است، حقوق انسانی قانونی و انسانمحور باید باشد. از این گذشته جهانيان الزاماً در دوستی و صلح «رشد» نمیکنند؛ برای تضمین رشد جامعه، برنامهریزی، امکانات مادی، و تداوم تلاش انسانها لازم است، «دوستی» کفایت نخواهد کرد!
«شما هم فوقالعادهاید»، خوانندة گرامی! بینهایت از شما سپاسگزارم! حال بپردازیم به وبلاگ امروز. شیفتگی خاجپرستها به «اسلام» به قول شازده اسدالله میرزا، پرسوناژ رمان دائیجان ناپلئون ریشه در «سانفرانسیسکو» دارد! به عبارت دیگر حضرات برای دوام و بقای نسل خود نگران شدهاند. در همین راستا دربار سوئد، آبشخور محفل رسوای نوبل که از طریق «برنادوت» و «دزیره» به ناپلئون هم مرتبط شده، از آیندة تیره و تار خود سخت به هراس افتاده، و چندین گله شارلاتان انسانستیز را مأمور کشف «دمکراسی» در قرآن کرده! به این ترتیب ابوالحسن بنیصدر میتواند دست در دست پاسدار شریعتمداری و آخوند اشکوری دکان سه نبش «اجتهاد پویا» را افتتاح کرده و در آن «تولیدات» گرانسنگ وایکینگها را برای فروش به شوتوپرتها عرضه کند و سایت گویانیوز هم انتشار آگهی برای فروش کالاهای تولیدی طویلة مککارتی را عهدهدار شود.
چارپایان طویلة مککارتی پنداشتهاند با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی پایان «انسان» و «تاریخ» فرا رسیده و همه میباید همچون دوران تاریخگریز اسطورهای «بندة خدا» یا بردة ارباب باشند. از اینرو در دو سوی آتلانتیک ساختارشکنی و تحریف، همزمان جهت تشبیه حکومت جمکران به اتحاد شوروی، و ارائة «تفسیر نوین» از قرآن و نشاندن «مجتهد» در جایگاه قانونگذار شتاب گرفته. با حمایت آشکار آنگلوساکسونها از تروریسم و توحش اسلامگرایان جهت تجزیة کشورها و اعمال سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب»، جناب «استاد» بنیصدر، «پروفسور» عباس میلانی و همپالکیهایشان در کیهان همصدا با یکدیگر به یاوهسرائی افتاده و اختراعات و اکتشافات میکنند! یادآور شویم، دمکراسیهای اروپای غربی از جمله سوئد، فرانسه، انگلستان و ... و به ویژه آلمان برای سرکوب مسلمانان مهاجر در داخل مرزهای خود به آخوند جماعت، اوباش و باورهای مقدس مسلمانان چک سفید امضاء دادهاند و البته همین سیاست در اسرائیل نیز به صورت مزورانهتری به مورد اجرا گذاشته شده.
از آلمان شروع کنیم که گذشته از سوابق درخشاناش در زمینة توحش هیتلری، منبع «الهام» اصلاحطلبان جمکران است، و محل کارآموزی امثال ملاممد خاتمی در زمینة تحریف و انسانستیزی. به همین دلیل است که پلیس آلمان از قضای روزگار نئونازیها را اصلاً نمیبیند! به ارادة الهی اغلب اوقات طرفداران هیتلر نامرئی میشوند و میتوانند چپگرایان، ترکها، غیرآلمانیها و یهودیان را مورد تهاجم قرار دهند. به ویژه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون نئونازیها پیوسته از الطاف الهی برخوردار بودند تا جائیکه حتی موفق شدند چندین تن از مهاجران ترک را در آتش بسوزانند. پیشتر به عملیات قهرمانانة همولایتیهای یورگن هابرماس و کاردینال راتزینگر اشاره داشتهایم، پس میپردازیم به خویشاوندانشان در سوئد و بریتانیا و پیروانشان در فرانسه.
به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن 2010، حدود یکصد تن از جوانان ساکن «رینکبی»، حومة مهاجرنشین استکهلم، برای دومین شب پیاپی به کمیساریای پلیس حمله کرده و چند ساختمان را به آتش کشیدند. «متز اریکسون» سخنگوی پلیس به خبرنگاران گفت، «آنها یک مدرسه و چند اتومبیل را آتش زدند، به سوی پلیس سنگ و آجر پرتاب کردند و...» و دلیل ظاهراً این بوده که دو شب پیش آنها را به جشنی که در یک دبیرستان برپا شده بود راه ندادهاند و همین امر خشم جوانان را برانگیخته! این تفسیر سخنگوی پلیس از ماجراست ولی واقعیت را میباید در جای دیگری جستجو کنیم.
اکثر ساکنان «رینکبی» نسل اول و دوم مهاجران خوشبخت کشور سوئداند! به عبارت دیگر نسل اول مهاجران هیچ دستاوردی برای نسل دوم نداشته. نسلی که در سوئد متولد شده، و در مدارس این کشور آموزش دیده، امروز نه تنها هیچ بهبودی در زندگیاش حاصل نشده که خود را محکوم به سکونت دائم در اردوگاه فقر و مهاجرت میبیند. در واقع دولت و جامعة سوئد اینان را به عنوان «شهروند» نمیپذیرند، به همین دلیل همه نوع تبعیض در حق اینان اعمال میشود. تهاجم جوانان به کمیساریا، به آتش کشیدن ساختمان مدرسه و... ریشه در ممانعت از ورودشان به جشن کذا ندارد، ریشه را میباید در جامعهای جستجو کرد که افراد را به دلیل تعلقات فرهنگی و نژادی متفاوت و به ویژه به دلیل فرودستیشان طرد میکند. وقتی در وبلاگ پیشین به دربار کپک زدة سوئد اشاره کردیم دلیل داشت! این دربار، همچون دربار پوسیدة انگلستان مشوق فاشیسم بوده و از اینرو ارادت خاصی به افراطگرایان اسلامی دارد و به همین دلیل از «تحقیقات» ساختارشکنانه و انسانستیز حمایت میکند. در مورد دربار انگلستان خوشبختانه نیازی به توضیح و تفصیل نیست! تصاویر سفر الیزابت دوم به ترکیه، حضور وی در مسجد و جنگ زرگری دولت اردوغان با اسرائیل گویاتر از واژگان ماست! حال نگاهی داشته باشیم به فرانسه.
امروز فیگارو گزارشی منتشر کرده تحت عنوان گوساله فریب، «وجود سلاح در حومههای شهر به امری عادی بدل شده!» بدون اینکه توضیح دهد این بساط تداوم 30 سال طالبانپروری در حومههای فقیرنشین است که از دورة فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیستنما آغاز شد! البته همین «فیگارو» در گزارش خود از چچنی، هر چه «لازم» دارد انتشار میدهد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 4 ژوئن سالجاری، «الوی کریموف»، سخنگوی رئیس دولت چچنی فیگارو را به تحریف و انتشار «دروغ» متهم نمود. ماجرا از این قرار است که «پیر آوریل» مصاحبة خود را با رمضان کادیروف پس از تحریف و افزودن مقداری دروغ به آن تحت عنوان «دو روی دولت کادیروف» در فیگارو، مورخ 27 مه 2010 منتشر کرده.
تحریفها در راستای القاء ثروتاندوزی و فساد «کادیروف»، و دروغها در مسیر اسلام نوازی وی و سرکوب زنان منتشر شده. از آنجمله است، صورت پنهان زنان چچن، انتشار مستقیم مراسم حج و ... و این گزارش دقیقاً در چارچوب گزارشهائی است که خبرنگاران متعهد به «شرافت حرفهای» خود از ایران منتشر کرده و میکنند تا به همه چنین بباورانند که «زنان» سخت شیفتة اسلاماند و این حاکمان پلید و مستبد نیستند که اصول اسلامی را به زور بر آنان تحمیل کردهاند.
پیام این قماش «گزارشات» به مخاطب چیست؟ پیام این است که اگر کمبودی در جامعه وجود دارد، فقط به دلیل تظاهر به اسلام و عدم پایبندی دولت به اصول دین و است! این پوچپردازیها همان است که پیشتر در دهان خمینی گذاشته شد تا جهت پنهان داشتن دست استعمار، کمبودهای جامعة ایران را ناشی از عدم رعایت «اسلام» توسط شاه معرفی کند، و همزمان «اسلام» را مدافع منافع ملی، مخالف کاپیتولاسیون و حامی استقلال و آزادی و عدالت و همة مفاهیم فریبنده و جادوئی بنمایاند. نتیجة این پروپاگاند انسانستیز هم در برابرمان قرار گرفته: 31 سال جنایت، تاراج و سرکوب به نام «اسلام.» و هنوز محافل فاشیسم بینالملل به ویژه در پارلمان اروپا چشم امید به همین اسلام «نیستدرجهان» دوختهاند.
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 23 ژوئن سالجاری از استراسبورگ، هیئت نمایندگی روسیه در شورای اروپا، رسماً به دیدار احمد زکایف، تروریست جدائیطلب چچن از مقر این شورا اعتراض کرد. روز گذشته، زاکایف به همت یکی از نمایندگان پارلمان اروپا با نام مستعار در جلسات پارلمان حضور یافت. همچنانکه در وبلاگ «میخک و مسجد» گفتیم، روز گذشته سالگرد تهاجم ارتش هیتلر به شوروی بود! پس میتوان حدس زد که نمایندة کدام کشورها در این ماجرا سهیم بودهاند! در مورد زاکایف پیشتر به تفصیل توضیح دادهایم.
ایشان از آدمکشهای تحتالحمایة محفل «وانسا ردگریو» هستند. زاکایف از سال 2001 به دلیل شرکت در عملیات خرابکارانه و شورش مسلحانه تحت تعقیب قرار دارد، و به گزارش نووستی، در سال 2003 انگلستان او را به عنوان «پناهندة سیاسی» پذیرفته. اما همین دولت پناهندهنواز بریتانیا علیرغم هشدار کمیساریای عالی حقوقبشر سازمان ملل، متقاضیان پناهندگی کشورهای عراق و افغانستان را با توسل به زور از انگلیس اخراج میکند! البته بدون اینکه «وانسا ردگریو»، هنرمند خیرخواه و بشردوست و همپالکیهایاش به این اعمال وحشیانه اعتراض کنند.
مسلماً خفقان بشردوستان بریتانیا حکمتی دارد، حکمتی اقتصادی. همان اقتصاد مافیائی که منافعاش را در گسترش جنایت و سرکوب میجوید. و توسعة چنین اقتصادی جز در پس پردة انسانستیز «ابهام» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که اعضای ناتو دست از ابزار «اسلام» نمیشویند. در پس پردة همین ابهام است که تاراج ایران و دیگر کشورهای مسلماننشین منطقه امکانپذیر شده. خوشبختانه پس از نخستوزیری دیوید کامرون همانطورکه انتظار میرفت، دامنة توحش گسترش یافت. به گزارش فیگارو، مورخ 21 ژوئن سالجاری، «حزبالاسلام» از زبان محمدفاراه، همة مردان سومالی را به گزاردن ریش موظف کرده! عضو حزب کذا در نشست موگادیشیو اظهار داشت:
«گذاردن ریش حکم محمد، پیامبر ما بوده و یک تکلیف اخلاقی به شمار میرود. ما وظیفه داریم از این آداب و رسوم دینی دفاع کنیم [...]»
بله اگر مردان ریش داشته باشند و زنان حجابشان را رعایت کنند، سومالی هم پیشرفت فراوان خواهد کرد و دلارهای بیشتری به بانکهای لندن سرازیر خواهد شد. اصولاً معیار «پیشرفت» در قاموس جیرهخواران لندن و واشنگتن پرکردن جیب ارباب است. مسلماً دولت دیوید کامرون بزودی فرامین جدید پیامبر ما «محمد» را در بخش شرقی اورشلیم از خانههای ویران شدة فلسطینیان استخراج خواهد کرد. حسن اسلام این است که مانند ابهام و توهم از هیچ چارچوب و کرانهای برخوردار نیست. در نتیجه توحش و سرکوب را میتوان تا بینهایت به نام اسلام گسترش داد. اشکال اینجاست که برخلاف حرص و طمع آنگلوساسکونها، «انسان» فاقد چارچوب نیست!
به عبارت دیگر، برنامة اسلامبازی را نمیتوان همچنان ادامه داد و از پیامدهایاش نیز در امان ماند! این بازی مهوع نیز مانند همة بازیها میباید زمانی پایان گیرد. پس بگذریم و بازگردیم به کشور پیشرفتة سومالی که اکثر مناطق آن توسط «حزب اسلامی» و «شباب» به همان شیوة توحش پیروان خط امام اداره میشود. به گزارش فیگارو این لجنزار نیز همچون حکومت جمکران «ارتش اخلاقیات» دارد. این ارتش علاوه بر سنگسار و قصاص و اعدام و شلاق و غیره، برای مبارزه با بتپرستی، تخریب آرامگاه صوفیان را در دستورکار خود قرار داده. حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به تلاش فرهیختگان طویلة مککارتی جهت تشبیه جمکران به اتحاد شوروی و تحریف قرآن جهت ارائه تفسیر دمکراتیک از آن.
به گزارش رادیوفردا مورخ 22 ژوئن، فارین پالیسی بزودی یکی از شاهکارهای «پروفسور» عباس میلانی را منتشر خواهد کرد که در آن «حضرت عباس»، سانسور در حکومت اسلامی را به سانسور در اتحاد شوروی سابق تشبیه کردهاند. علامت تعجب هم نمیگذاریم. چرا که مرزشکنی، تحریف و اصل جادوئی ترادف کلی ابزار کار حضرات است. برچسب زدن را از قلم نیاندازیم که در این زمینه دیگر کار به ادبیات «سوررئالیست ـ فانتاستیک ـ مککارتیست» کشیده! کاربر یکی از سایتها بدون ارائة دلیل، نویسندة این وبلاگ را «طرفدار سپاه پاسداران» خوانده! در ضمن برای همة مفلسان خارجنشین مژدة بزرگی داریم! اگر دسترسی به سایت پرمراجع دارید، جهت باج گرفتن از حکومت اسلامی چند روزی به مطالب این وبلاگ «لینک» دهید، رد خور ندارد حکومت اسلامی سرکیسه را شل خواهد کرد! پس بگذریم و بازگردیم به فارین پالیسی که از عشق نفت، کارش به وادی جنون کشیده و دیگر سر از پا نمیشناسد و قصد دارد مطلب شیوای پروفسور میلانی در باب سانسور در اتحاد شوروی و جمکران را انتشار دهد.
تفاوت اتحاد جماهیر شوروی با حکومت اسلامی این است که اولی به نام «حزب» و مبارزة فرضی با بهرهکشی از خلق «سانسور» میکرد، ولی اعمال سانسور در دومی تحت نظارت سازمان سیا و به نام «اسلام»، آنهم جهت پر کردن بانکهای غرب صورت میپذیرد! بله، متأسفانه اگر همة گوسالههای ننه حسن بپذیرند که «انسان محوری» مارکسیسم همان «حزب محوری» لنین است و میتواند در ترادف با خدامحوری طویلة مککارتی قرار گیرد، هیچکس تا این حد ابله نیست که اتحاد جماهیر شوروی را با یک حکومت پوشالی و دستنشاندة سازمان سیا مترادف انگارد! البته استادان و فلاسفة ایرانینما از قماش پرفسور میلانی و استاد بنیصدر را باید مستثنی کرد.
گویانیوز، مطلبی از استاد بنیصدر منتشر کرده تحت عنوان «امنیت و آزادی!» ایشان از آنجا که طی دوران پرشکوه و نورانی استقرارشان در شورای انقلاب و در جایگاه ریاست جمهوری جمکران، برای ملت ایران «امنیت» و خصوصاً «آزادی» به ارمغان آورده بودند، در مقالة مقدسشان میفرمایند، خانم دوريس، استاد فلسفه در بریتانیا، قبول زحمت فرموده و بین حقوق انسان در قرآن و اعلامية جهانی حقوق بشر و حقوقیکه فقها برای انسان میشناسند یک جدول مقایسهای تهیه کرده!
اولاً خانم دوریس بیجا کردهاند! ثانیاً باید بگوئیم این خانم دوریس یا شارلاتان کارکشتهای هستند، یا اینکه برق حماقت در چشمانشان میدرخشد، که اعلامیة جهانی حقوق بشر را با متونی به قیاس کشیدهاند که اصولاً «حقوق انسان» در مفهوم معاصر را به رسمیت نمیشناسند.
البته اینکه اسلام حقوقبشر را به رسمیت نشناسد، امری است کاملاً طبیعی، چرا که در زمان محمد، و در شنزارهای عربستان چنین مفاهیمی ناشناخته بوده! اعلامیة جهانی حقوقبشر «انسان محور» و معاصر است و صراحت حقوقی دارد، حال آنکه آیات قرآن و متون فقها خدامحور است و سرشار از ابهام و توهم! خلاصه بگوئیم، خدا را نمیتوان با انسان به قیاس کشید:
«خانم دوريس [...] استاد فلسفه در انگلستان [...] به خود زحمت داده و جدول مقايسهای ميان حقوق انسان در قرآن و اعلاميه جهانی حقوق انسان و نيز حقوق انسانی که فقيهان انتشار دادهاند، ترتيب داده [...]»
در ادامة پژوهشهای ابله فریب خانم دوریس، بنیصدر «لا اکراه فیالدین» را چنین تفسیر میکند که قرآن با خشونت مخالف بوده و «دین» همان آزادی بیان است:
«در قرآن از خشونت هيچ نيست. از خشونت زدائی فراوان هست [...] در دين اکراه نيست، هم بدين معنی که کسی را به زور نبايد به دين گرواند و هم بدين معنی که دين بمثابه بيان آزادی نمیبايد خشونت را روش کند [...] قرآن دستور قتل [...] منافق و کافر را نداده [...]»
البته همین قرآن انساننواز به مرد دستور کتک زدن زن را داده! ولی باید به «استاد» بنیصدر بگوئیم، آیة «لا اکراه فیالدین» فقط میگوید در دین اکراه نیست بدون اینکه چارچوب «دین» و «اکراه» را مشخص کرده باشد! متأسفانه انسان منطقی برای ارائة تفسیر منطقی نیازمند «چارچوب» و مبنای منطقی است! چنین چارچوبی در قرآن وجود نداشته، ندارد و خانم دوریس و دیگر شارلاتانهای جیرهخوار ناتو هم نمیتوانند چنین چارچوبی را برای آیات قرآن «اختراع» کنند. سرکار نیز بجای یافتن «تناقض» در نگرش فلسفی لیبرالیسم و مارکسیسم که از قضای روزگار هر دو انسانمحوراند، بهتر است به ابهامات متون مقدس و تناقضگوئیها در همان قانون اساسی مبتذلی بنگرید که برای حفاظت از آن پس از بوسیدن دست آن وحشی بیابانی به ریاست «جمهوری» در یک حکومت الهی «منصوب» شدید. چه تناقضی بالاتر از این!
اگر آیات قرآن در زمان محمد و در صحرای عربستان فاقد خشونت مینماید، شاید به این دلیل باشد که اعراب بدوی با معنا و مفهوم خشونت در ابعاد اجتماعی، مالی و فرهنگی آن در جوامع معاصر بیگانه بودهاند. این مطلبی است که نه خانم دوریس، و نه متخصصان جدید اسلام در کشور سوئد نمیتوانند خلافاش را به اثبات برسانند، و اگر قصد انجام چنین عمل غیرممکنی را داشته باشند، فقط از طریق نفی زمان و مکان به این «نتیجة منطقستیز» خواهند رسید، در نتیجه آبشخورشان مشخص میشود! خلاصه کنیم، مسیری که خانم دوریس و فارین پالیسی در ساختارشکنی طی میکنند، فقط میتواند به «چمینستان» هیتلری رهنمون شود! و بیدلیل نیست که مسیر کذا اینهمه مورد حمایت «از ما بهتران» قرار گرفته. تحقیقات خانم دوریس به هندوانههای جمکران میماند که برای رسیده نمایاندنشان «کود» ویژهای به کار میبرند!
مهرنیوز، مورخ 2 تیرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «هندوانههای قرمز با طعم کود شیمیائی» مینویسد با کودشیمیائی میتوان هندوانه را زودتر از موعد مقرر به بازار عرضه کرد و به گفتة معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی استان لرستان، نوعی کود میتواند باعث قرمز شدن رنگ هندوانه شود، بدون اینکه تأثیری در طعم آن داشته باشد:
«اگر [...] کشاورزان برای ورود زودتر [هندوانه] به بازار با استفاده از کودهای شیمیایی این رنگ قرمز را به صورت غیرعادی در آن ایجاد کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟»
اگر [...] خانم دوریس برای فریفتن مخاطب با [تحقیقاتاش] از کودهای شیمیایی استفاده کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هیچ! بنیصدر برای تحریف اعلامیةجهانی حقوقبشر ادعا میکند، «بنا برقرآن»، دوستی و صلح از حقوق «ذاتی» انسانی است:
«سوره کافرون، اصل آزادی باور و دين را اعلام میکند[...] کوشش برای بازيافت اسلام به مثابه بيان آزادی کوشش انسانی گرانقدری است [...]بنا بر قرآن، دوستی حقی از حقوق انسان است. صلح حقی از حقوق انسان است و با برخورداری از اين دو حقوق و ديگر حقوق ذاتی است که [...]جهانيان، در دوستی و صلح، رشد می کنند و حق طبيعت را نيز، با عمران طبيعت، بجا میآورند.»
به حق حرفهای نشنیده! «حق طبیعت» دیگر چه صیغهای است؟ از نظر ما کوشش برای «بازيافت اسلام»، به مثابه «آزادی تحریف» بوده و انسانستیز است. در ضمن نه دوستی ذاتی است و نه صلح! از طرح این مطلب که «دوستی» از نظر فلسفی اصولاً چه معانیای میتواند داشته باشد خودداری میکنیم، ولی دوستی حتی از منظر «عامیانه» بر پایة انتخاب دوسویة انسانها استوار است و هیچ ارتباطی به حق و ذات و قرآن ندارد. در ثانی، حقوق «ذاتی» که در مطلب سرکار مطرح شده، فقط در جنگل جاری است، حقوق انسانی قانونی و انسانمحور باید باشد. از این گذشته جهانيان الزاماً در دوستی و صلح «رشد» نمیکنند؛ برای تضمین رشد جامعه، برنامهریزی، امکانات مادی، و تداوم تلاش انسانها لازم است، «دوستی» کفایت نخواهد کرد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت