چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹


شیاد و شفاف!
...
اگر مخالفت دولت با تهاجم اوباش پیرو خط امام به زنان و جوانان ادامه یابد، همین روزهاست که آخوندها احمد خاتمی، مکارم، صافی، جنتی و دیگر ملایان مدعی مخالفت با آشوب‌های خردادماه 1388 نیز دست‌دردست پاسدار علی‌لاریجانی و سرپرست کیهان در کنار موسوی جلاد و کروبی شیاد قرار گیرند. آنگاه مشخص خواهد شد که این به اصطلاح «جنبش»‌ سبز در واقع جز لجنزار سکون و ایستائی ولایت فقیه هیچ نیست. آخرین بیانیة انسان‌ستیز میرحسین موسوی شاهد دیگری است براین مدعا. در وبلاگ «سگ دنس» به صورت شتابزده به تحریف و پوچاندن مفاهیم «حقوق بشر» توسط نویسندگان مزور این بیانیة موهن اشاره کردیم، امروز نگاهی خواهیم داشت به «تخریب انسان» به عنوان یکی از محورهای این بیانیة‌ عوامفریبانه که بخشی است از پروپاگاند مهوع حکومت‌اسلامی جهت «فروش» جنبش‌سبز به ملت ایران.

پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام‌های خوانندگان گرامی این وبلاگ پاسخ دهیم. فکر نمی‌کنم برای مطالعة این وبلاگ نیازی به مطالعة کتاب خاصی باشد! اگر کتاب‌های مرجع و منابعی مورد استفاده قرار گیرند، مشخصات‌شان ذکر می‌شود، تاکنون چنین بوده و دلیلی ندارد که این روند تغییر یابد. ما برای تحلیل و بررسی به «زبان‌شناسی»‌ متوسل می‌شویم و این شیوه را ادامه خواهیم داد،‌ اگر مایل باشید می‌توانید به کتاب‌هائی که پیرامون «زبانشناسی» منتشر شده مراجعه کنید. یکی از خوانندگان این وبلاگ در «وردپرس» دو پیام ارسال کرده‌اند، در مورد ساسانیان و کشف معادن لیتیوم، کبالت و... در افغانستان.

در مورد افغانستان به صورت گذرا این اکتشافات را مطرح کردیم. قرار است افغانستان به یک «معدن» تبدیل شود. و با در نظر گرفتن شرایط اسف‌بار کنونی، می‌باید بگوئیم هر چه باشد از تولید مواد مخدر بهتر است، هر چند کافی نیست. آنچه اهمیت دارد «تولید» در زمینة کشاورزی و صنعت است که توسط آنگلوساکسون‌ها و نوکران‌شان نابود شده. می‌توان آنچه را که در افغانستان و عراق روی داد، نوعی بازتولید «هارد» اتحاد دو آلمان به شمار آورد. پس از فروپاشی دیوار برلن، دولت هلموت‌کهل تمام مراکز تولیدی آلمان شرقی را نابود کرد، البته بدون توسل به بمب! به این ترتیب که پس از تعطیلی کارخانه‌ها و اخراج کارگران، کالاهای موجود در انبار را به بازارهای خارج از آلمان، از جمله به فرانسه صادر کردند تا زمینة هرگونه رقابت از بین برود.

کارگران آلمان شرقی با دستمزد ناچیز کالاهائی تولید می‌کردند که به دلیل پائین بودن بهای‌شان می‌توانست به کسادی بازار فروش بعضی‌ها بیانجامد، ‌ در نتیجه دلیلی نداشت که «خط تولید» در آلمان شرقی تداوم یابد. اینچنین بود که ناگهان در فرانسه کالاهای ساخت آلمان شرقی با کیفیت قابل قبول و به بهای «هیچ» برای فروش عرضه شد! و ناگفته نماند که تمام بوق‌های تفنگ‌فروش‌ها که امروز نگران شیخ‌ کروبی منفور و زندانیان تزئینی حکومت جمکران شده‌اند، در ‌مورد نابودی صنایع آلمان شرقی و اخراج کارگران و کارمندان راه خفقان در پیش گرفته و فقط درصد بالای بیکاری در آلمان شرقی را به عنوان «شکست کمونیسم» در بوق و کرنا گذاشتند.

این است چهرة واقعی مدعیان مزور «لیبرالیسم» و فریبکاران مدافع کاهش نقش دولت! در واقع این قماش «لیبرالیسم» کشکی از دخالت دولت در همة‌ امور استقبال هم خواهد کرد، به شرط اینکه دخالت کذا منافع سرمایه‌دار را تضمین کند. اگر قرار باشد دولت به نفع غیرسرمایه‌دار، یعنی افراد عادی در امور جامعه دخالت کند، زوزه و عربدة وحوش مدعی لیبرالیسم گوش فلک را کر خواهد کرد! به عنوان نمونه طرفداران «تی پارتی» در ایالات متحد، که با جاروجنجال کاهش نقش دولت را می‌طلبیدند، پس از ماجرای مرموز انفجار اسکلة نفتی «بی‌پی» در خلیج مکزیک، مسیر «سخنوری‌ها» را تغییر داده، اینبار از عدم دخالت دولت فریادشان به آسمان برخاسته!

یادآور شویم زمانیکه همین دولت بیش از هزار میلیارد دلار در اختیار شرکت‌های بیمه، موسسه‌های مالی، بانک‌ها و دیگر مراکز راهزنی و جیب‌بری می‌گذاشت، امثال «ساراپیلین» کور و کر و لال بودند! چرا؟ چون در ینگه‌دنیا، بانک‌دار و اصولاً سرمایه‌دار، همچون «امام» خمینی دجال در «سنگر حق» نشسته و مردم کوچه و بازار در سنگر باطل. به همین دلیل کاهش بودجة آموزش، بهداشت و رفاه و کمک‌های اجتماعی «واجب شرعی» به حساب می‌آید، حال آنکه کاهش بودجة پنتاگون «حرام» و به قول آخوند صافی گلپایگانی از «مصادیق اصراف» خواهد بود. بله چنین است آئین و رسوم مقدس جنگل سرمایه‌سالاری که سنت‌های توحش مقدس جمکران از آن سرچشمه می‌گیرد. و به همین دلیل است که امثال پاسدار لاریجانی و اکبر بهرمانی که عمر ننگین‌شان به جنایت و تاراج می‌گذرد، در کمال وقاحت، کمک دولت به فرودستان را «گدا پروری» می‌خوانند. همین مختصر برای دریافت میزان توحش اینان کفایت خواهد کرد.

حکومت عدالت علوی که 31 سال است به «تکلیف الهی» عمل می‌کند و به همین دلیل خود را در برابر ملت ایران «پاسخگو» نمی‌داند، فاجعة انسانی «فقر» را با بی‌تفاوتی می‌نگرد. مسلماً پاسدار علی لاریجانی که روز 23 خردادماه سالجاری در جلسة علنی مجلس بی‌آبروی جمکران بلبل‌زبانی کرده و فرمودند، «فتنه از پارس برنمی‌خیزد»، می‌پندارند این «ارادة الهی» است که بعضی‌ها را در رفاه و آسایش و بعضی دیگر را در فقر قرار داده! بنابراین، در یک جامعه دولت هیچ وظیفه و مسئولیتی نسبت به فرودستان ندارد؛ اینان به زیستن در فقر و محرومیت محکوم‌اند، چرا که «سهم الهی‌شان» از زندگی همین بوده و نصیب و قسمت هم مثل مفاد همان حقوق بشری که موسوی شیاد اختراع کرده، «خداداد» ‌است! به عنوان نمونه اگر داماد پاسدار لاریجانی، برخلاف اکثر جوانان ایران گرفتار فقر و مصیبت نیست، حکمتی دارد که نمی‌باید آنرا در وابستگی «قدیم» پدر و پدربزرگ و به طور کلی قبیلة محترم‌شان به سفارت انگلستان جستجو کنیم!

این مختصر را گفتیم تا روشن شود کسی که مبارزه با فقر را «گداپروری» می‌شمارد، تا چه حد پای در توحش گذاشته. اینکه رئیس قوة مقننة حکومت اسلامی به خود اجازه دهد فرودستان را تحقیر کرده، و آنان را «گدا» بخواند، و رسانه‌های این حکومت نیز بدون کم‌وکاست اظهارات بیشرمانة این توله آخوند خودفروخته را منعکس کنند، فقط نشان می‌دهد که برخورد این حاکمیت با جامعه، از برخورد الگوهای مقدس انگاشته شده‌اش در 14 سدة پیش نیز متحجرتر و بدوی‌تر است. حداقل در حدیث و روایات شیعی مسلکان از تحقیر فرودستان نشانی به چشم نمی‌خورد! و چرا راه دور برویم؟ 31 سال پیش امام دجال‌شان چه می‌گفت؟

31 سال پیش خمینی شیاد ذکر «پابرهنه‌ها» و «مستضعفین» نگرفته بود؟ امروز اوباش پیرو «خط ‌امام» نظیر اکبر رفسنجانی و پاسدار لاریجانی از «گداپروری» انتقاد می‌کنند! این است «پیشرفت» در مسیر فریب و انسان‌ستیزی! پس امروز را نمی‌توان با دورة ساسانیان به قیاس کشید. ساسانیان هر چه بودند، و هر چه کردند، خوب یا بد، دست‌نشاندة بیگانه نبودند. حکومت اسلامی 31 سال است با حمایت ارتش جنایتکار ناتو و با توسل به مقدسات به سرکوب ما ملت و تاراج ثروت‌های ملی‌مان مشغول است. مشکلات امروز ما با گفتگو پیرامون ساسانیان حل نخواهد شد. درست است که ساسانیان «دین رسمی» داشتند ولی پادشاهان ساسانی جیره‌خوار «ام.‌آی.6» و سازمان سیا نبودند. مشکلات امروز ما فقط با شناخت شرایط کنونی ایران و ارزیابی درست از مواضع اربابان دین‌پرور این حکومت در لندن و واشنگتن می‌تواند حل شود.

امروز به دلیل تغییر شرایط استراتژیک، بین دولت احمدی‌نژاد و سگ‌های‌هار تقدس‌فروش ناتو شکاف ایجاد شده، می‌باید از این فرصت استفاده کنیم. آنچه ما پیشنهاد کردیم با در نظر گرفتن این شرایط نوین، یعنی تضعیف حکومت اسلامی بود. باز هم تأکید می‌کنیم در حکومتی که افراد حریم خصوصی ندارند، در حکومتی که بازجوئی از مردم در خانه و در خیابان از طرف حاکمیت «مجاز» شناخته می‌شود، در حکومتی که هیچکس از حق انتخاب پوشش برخوردار نیست، بر پا کردن «انتخابات» جز شیادی و فریب و شبیه‌سازی نمی‌تواند باشد. کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که در چنین حکومتی می‌توان «انتخابات» هم برگزار کرد؟ ایرانی حق ندارد با جنس مخالف در خیابان قدم بزند، آنوقت از حق انتخاب نمایندة مجلس و رئیس قوة مجریه برخوردار شده؟ ایرانی در انتخابات شرکت می‌کند که عده‌ای برای تحویل حکومت به امام زمان‌شان سیاست‌هائی اعمال کنند که پیامد و نتایج‌اش نیز رسماً فاقد اهمیت معرفی می‌شود؟ مگر ایرانیان دیوانه شده‌اند؟ به هیچ عنوان! این میرحسین موسوی و اطرافیان لات‌ولوت او هستند که دیوانه شده و پریشان می‌گویند، و خود را سخنگوی ملت ایران‌ می‌انگارند:

«ملت ما سوال می‌کند که آیا اين بود آن نظام اسلامی و عادلانه که در پی آن بوديم [...] شفافيت در مقابل ملت [...] آيا آن اصل طلايی شفافيت حکومت در مقابل ملت را از زبان پير جماران يادمان رفته است [...]»

منبع: بیانیة شمارة 18 موسوی

اینروزها چارپایان طویلة مک‌کارتی نظیر تاج‌زاده و موسوی ذکر «شفافیت» گرفته‌اند. اولی شفافیت کذا را در پناه ارتش یا‌نکی‌ها می‌جوید، دومی آنرا در دوران امام روشن ضمیر. بله، بر اساس اظهارات اینان «آنروزها» شفافیت بر همه ‌جا سایه افکنده بود، به ویژه بر حضور جاسوسان و مستشاران نظامی آمریکا در جمکران! آنقدر این شفافی‌ات نورانی و درخشان بود که هیچکس از ارتباط روشن و شفاف کودتا و تصفیه‌های خونینی که به 8 سال نخست وزیری نکبت‌بار میرحسین موسوی انجامید و با استقرار «کاسپار واینبرگر» در جایگاه وزارت دفاع ایالات متحد ارتباط مستقیم داشت آگاه نشد!

کاسپار واینبرگر، از 21 ژانویه 1981 به وزارت دفاع آمریکا منصوب شد و تا 23 نوامبر 1987 در همین وزارتخانه لنگر انداخته بود. این فرد از طریق جان نگروپونته به ماجرای ایران‌گیت و جنایات کنتراها در نیکاراگوئه مرتبط می‌شود. یکی از دلالان این محفل حضرت منوچهر قربانی‌فر، از نزدیکان آقای میرحسین موسوی هستند. کجا بودیم؟ از شفافی‌ات می‌گفتیم! بله «پیرجماران» که برای رضایت خالق سیاست می‌ورزید و نتیجة سیاست اصلاً برای‌اش اهمیتی نداشت، چنان شفافیتی به راه انداخته بود که چشم، چشم را نمی‌دید! آن‌ها که همچون خمینی و موسوی و... اهداف الهی برای سیاست قائل می‌شوند جیره‌‌خوار استعماراند، ایرانی نیستند. سیاست اهداف ملموس و مادی دارد.

احزاب سیاسی برای دستیابی به اهداف صریح مادی تشکیل می‌شود. هیچ حزبی برای ارتقاء معنویت و هدایت و ارشاد افراد به «راه راست» تشکیل نشده، نمی‌شود و نخواهد شد. آن‌ها که چنین ادعائی دارند،‌ یاوه می‌گویند. پاسدار علی‌لاریجانی، زهرا رهنورد، تاج‌زاده، محمد خاتمی و دیگر پیروان «خط امام» بهتر است گورشان را هر چه زودتر گم کنند و در همان نجف و کربلا، در پرتو «نور» سرنیزة مقدس ارتش آمریکا بنشینند و «انتخابات آزاد» و «شفاف» برگزار کنند. ما خواهان برگزاری انتخابات نیستیم. ما می‌گوئیم ابتدا زن ایرانی می‌باید «سنگر حق» را که توسط دست‌های استعمار در اطراف وی ساخته شده ویران کند تا بتواند به عنوان «انسان» در مورد زندگی خود و آیندة سیاسی کشورش تصمیم بگیرد. موجودیت حکومت سنگسار و قصاص در گرو همین نماد بردگی و انقیاد زن است. روسری‌ها را بردارید! روسری‌ها را بردارید! اجازه ندهید پروپاگاند استعمار با جنجال پیرامون «انتخابات» یک‌بار دیگر جیره‌خواران «فاشیست ـ مسلمان‌» خود را بر سرنوشت ملت ایران حاکم کند. موسوی جلاد هنوز از «پیرجماران» حدیث و روایت و دروغ می‌بافد، و از «مردمی» دم می‌زند که طی 8 سال «دولت‌مداری»،‌ فرزندان‌شان را یا از دم تیغ دژخیمان و جلادان سپاه پاسداران استعمار و بازجویان‌اش گذراند،‌ یا در جبهه‌ها قتل‌عام کرد تا آخوند و روضه‌خوان بتواند سیطره‌شان را بر این آب و خاک حفظ کند.

بله، پس از مدت‌ها عاقبت بیانیة «شیوای» میرحسین موسوی به همراه چند آیة قران و چند بیت شعر و مقدار معتنابهی دروغ و تحریف انتشار یافت. این بیانیه بر محور مقدسات، ابهام، فرا افکنی و بازنویسی تاریخ و از همه مهم‌تر تخریب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر متمرکز شده، و برای مرزشکنی شیوة‌ لغزش گام به گام را برگزیده. چارپایان محفل فاشیسم‌ که برای حفظ منافع مقدس اربابان خود در غرب، با شایعه پراکنی و لشکرکشی خیابانی کشور را به آشوب کشیدند و زمینة سرکوب و اعدام غیرخودی‌ها را فراهم آوردند، برای مرزشکنی به شیوه‌های «شفاف» روی می‌آورند. با بسم‌الله ... آغاز می‌کنند که احدی در صحت دروغ‌های بیشرمانه‌شان تردید به خود راه ندهد، سپس لجن پراکنی و برچسب زدن را آغاز می‌کنند. اگر آخرین بیانیة موسوی را به دقت مطالعه کنیم خواهیم دید که رئیس ستاد انتخاباتی‌اش در انگلستان همچون ساواک جمکران در تخریب انسان به صورت شفاف‌ «پیشرفت» فراوان کرده!

«انسان»، در بیانیة‌ میرحسین هر چه بیشتر تحقیر و سرکوب شود، «سرفرازتر» خواهد شد! اینگونه است که «زندان» و«شکنجه» به ارزش گذاشته می‌شود و انسانی که شلاق نخورده، زندان نرفته، و شکنجه نشده می‌باید سرافکنده باشد، چرا که موسوی جلاد که نه زندان رفته، نه شکنجه شده و نه خراش برداشته خود را با چنین افرادی شناسائی می‌کند، تا بتواند ارواح شکمش در جرگة آزادیخواهان قرار گیرد! می‌دانیم که از میرحسین آزادیخواه‌تر در این جهان یافت نخواهد شد، البته آزادی مطلوب ایشان در واقع آزادی لات‌بازی و دم‌جنبانی برای ارباب جهت هنرنمائی در «سگ‌ دنس» است. از اینرو در بیانیة‌ کذا موسوی به تمثیل و کنایه از درگاه مقدس هیزاکسلنسی کمک می‌طلبد، تا «منافع ملی» را به روال دوران نخست‌وزیری‌اش حفظ کند. موسوی می‌گوید، «ایستاده‌ایم» و جز احقاق حق ملت هیچ نمی‌خواهیم.

به عبارت دیگر میرحسین به بازتولید سخنرانی‌های ابلهانة خمینی مشغول است، آنزمان که امام روشن ضمیر از عنایات ارباب اطمینان داشتند و برای احقاق حقوق مسلمین و به ویژه ملت فلسطین می‌خواستند از کربلا به «قدس» تشریف ببرند و هیچکس هم نمی‌توانست به این وحشی بیابانی بگوید، ملت ایران نمی‌خواهد به اورشلیم برود. اگر کسی چنین جسارتی می‌کرد بلافاصله به غربزدگی و طرفداری از اسرائیل و آمریکا متهم می‌شد. موسوی هم برای خود همین مأموریت‌های طلائی را رویت کرده:

«با قامتی سرافراز، گر چه شلاق خورده، مجروح و حبس کشيده ايستاده‌ايم. با مطالباتی برای نيل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکميت ملی و مطمئن از پيروزی به ياری حضرت حق، چرا که جز احقاق حق ملت چيزی نخواسته‌ايم.»


البته میرحسین مشخص نمی‌کند که مقصودش کدام «ملت» است!‌ ولی ایشان اول جای «شلاق‌اش» را نشان بدهد، بعد قصة «شلاق» خوردن‌اش را به «ارزش» دینی و معنوی تبدیل کند! هر چند شلاق خوردن و زندان رفتن «ارزش» نیست. ولی جیغ و فریاد میرحسین بیشتر به دلیل نهائی شدن قرارداد خط لولة‌ صلح به آسمان برخاسته. مسلماً علی لاریجانی و نژادحسینیان مفلوک هم از این قرارداد سخت دل‌آزرده‌اند و حسابی «شلاق» خورده‌اند، چرا که احداث این خط لوله تهدیدی است برای قاچاق اسلحه، تجارت مواد مخدر و برده فروشی مورد علاقة مقام معظم، یعنی منافع برحق آنگلوساکسون‌ها در مرزهای شرقی ایران. به همین دلیل است که امروز پاسدار علی لاریجانی برای دریافت کمک‌های «معنوی» به ملاقات آخوندمکارم در قم شتافت و بی‌بی‌سی دوباره قلادة لاریجانی را گرفته و این جانور وحشی را بدون پوزه‌بند روی سایت‌اش «رها» کرده.

ماجرای انتشار بیانیه‌های موسوی، اظهارات مضحک لاریجانی در سایت رعایای الیزابت دوم یا انعکاس سخنرانی‌های ابلهانة خاتمی و کروبی و ... به حکایت «خدیجه» می‌ماند که پدرش از یافتن همسر برای او عاجز مانده، و خودش حاضر شده،‌ چند هزار دلار بپردازد تا هرچه زودتر یک‌نفر بر ایشان منت گذارد!

به گزارش سایت نووستی، مورخ 3 فروردین‌ماه سالجاری، ‌ به نقل از روزنامة مصری «الجمهوریه»، خدیجه متعلق به یکی از قبائل سرشناس عربستان، مدت زیادی برای یافتن همسر مناسب بیهوده انتظار کشیده. از اینرو به «کمیسیون‌ ملی همبستگی خانوادگی» مراجعه می‌کند و وعده می‌دهد که هر کس بتواند در کوتاه‌ترین مدت برای‌اش همسری باب دندان بیابد یک پاداش 16هزار دلاری دریافت خواهد داشت. از قرار معلوم خدیجه به مال دنیا اهمیتی نمی‌دهد و حاضر است خرج شاه داماد و مخارج خانواده را عهده دارشود، ولی خواهان همسری مذهبی و اخلاق‌مدار است.

بله این خدیجه هم مثل آن خدیجه، سرمایه‌دار است و همسرش می‌تواند با خیال آسوده به تفکر و تعمق پرداخته و پس از مدتی ادعای رهبری کند چرا که دیگر هیچکس نمی‌تواند ادعای پیامبری داشته باشد؛ آنحضرت فرمودند، اینجانب آخرین فرستاده هستم و پس از من کسی نخواهدآمد و خلاصه کرکرة دکان را پائین کشیدند! در نتیجه اگر کسی می‌خواهد دکان افتتاح فرماید، فقط می‌تواند جنب فلکة سیاست بساط کاسبی پهن کند، بگذریم! آنطور که «الجمهوریه»‌ می‌گوید، پدر خدیجه که چند دختر روی دستش باد کرده از همسریابی برای خدیجه خسته شده و این آزاد زن صحرای عربستان به تنهائی پای به میدان نبرد گذارده:

«من اولین دختر خانواده نیستم و پدرم از جستجوی دائمی شوهر برای ما خسته شده است[...] اما من خیلی دلم می‌خواهد که شوهر کنم[...]»

حکایت خدیجه وصف‌الحال موسوی و خاتمی و همة پیروان خط امام است که روی دست آنگلوساکسون‌ها باد کرده‌اند و هیچکس خریدارشان نیست. با این تفاوت که برای خدیجه، باتوجه به امکاناتی که دارد، بالاخره یک نفر پیدا می‌شود، ولی تنها خریدار سردمداران جنبش سبز همان حضرت عزرائیل روشن‌ضمیر خواهد بود که در شفافیت‌اش تردیدی نیست!






0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت