از پکن تا برلن!
...
هیچ صیادی در جوی پست و حقیری که به گودالی میریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد.
(فروغ فرخزاد)
هیچ ملتی با عربدهجوئی در خیابان به دمکراسی دست نیافته، و هیچ ملتی با شعارهای انسانستیز موفق به استقرار یک حاکمیت انسانمحور نشده. دمکراسی حاکمیت قوانین منطقی و انسانمحور بر جامعه است. در این راستا از مدافعان دمکراسی در ایران میخواهیم با مهار احساسات خود از هرگونه تجمع و تظاهرات و همسوئی و همصدائی با خشونتطلبان جنبشسبز بپرهیزند؛ مشکل ما کل حکومت مدعی تقدس الهی است، نه بخشی از آن. این حکومت بر سرنیزة ارتش جنایتکار ناتو تکیه کرده و میرحسین موسوی و دارودستهاش همچون علی خامنهای هرگز خارج از این حکومت نبودهاند.
ملت ایران به هیچ عنوان «اسیر چنگال خامنهای» نیست، خامنهای صورتکی است بر چهرةپلید ارتش ناتو. فراموش نکنیم که استقرار حکومت اسلامی در کشورمان در راستای سیاستهای این ارتش جنایتکار امکانپذیر شد، نه به دلیل نارضایتی مردم ایران از حکومت شاه. یکی از خوانندگان گرامی با اشاره به وبلاگ «کوفته و کامرون» میگویند، «این متن چنین القا میکند که افراد در تعیین سرنوشت خود هیچ نقشی ندارند، در مورد قدرت آنگلوساکسونها اغراق شده، اینان همه کاره نیستند.» خوانندة گرامی! اتفاقاً ما هم کاملاً با شما هم عقیدهایم، آنگلوساکسونها بسیار قدرتمنداند، ولی همهکاره نیستند. آنچه تاکنون اینان را در جایگاه «همهکاره» و قدرقدرت قرار داده، درآمیختن خشونتشان با ناآگاهیها و خیانتهای دیگران است. از عراق و افغانستان و پاکستان صرفنظر میکنیم؛ نمونة کشور ایران طی سدة پیش و به ویژه در آشوبهای خردادماه گذشته شاهدی است بر این مدعا. در وبلاگ امروز سعی میکنیم در این مورد بیشتر توضیح دهیم.
چقدر «گاردین» آرزو دارد مذاکرات صلح در منطقه با شکست روبرو شود! تا از این رهگذر هم حکومت جمکران و هم اسرائیل جایگاه ویژة خود را به عنوان سرکش و نافرمان، یکجانبهگرا و بیاعتنا به قطعنامههای شورای امنیت حفظ کنند! و چقدر «فیگارو» آرزومند است ملت ایران را طرفدار «اسلام سبز» معرفی کند، تا میرحسین موسوی و دیگر پیروان خط توحش «امام» خمینی در جایگاه رهبران «مردمی» تثبیت شوند و به پیروی از فرامین امام روشنضمیرشان بتوانند خواهان نابودی اسرائیل شده، مذاکرات صلح را به شکست بکشانند! و چقدر گاردین و فیگارو، برای رسیدن به آرزوهای انسانستیزشان دروغ میگویند! و من چقدر دروغگو را پست و حقیر میشمارم!
ایجاد درگیری در «ناو آزادی» یک برنامة از پیش تعیین شده جهت ابتر کردن «مذاکرات صلح» بود که به شکست انجامید. یادآور شویم حامی این مذاکرات در ایالات متحد جناح اوباما در کاخ سفید است که فاصلة خود را با جنگطلبان دو سوی آتلانتیک، یعنی جناح «بوش ـ کلینتون» و حاکمیت انگلستان شتاب میبخشد؛ کاخ سفید خود را در مسیر سیاست نوین محور « مسکو ـ پکن ـ برلن» قرار داده. لغو مسافرت رابرت گیتس به پکن و انصراف اوباما از سفر به استرالیا در چارچوب همین سیاست نوین میتواند بررسی شود. به همچنین است در مورد تعویق صدور قطعنامه بر علیه حکومت جمکران، موافقت اسرائیل با تشکیل کمیسیون تحقیق بینالمللی در مورد حوادث «ناو آزادی»، و تهدید دولت اسلامگرای ترکیه از سوی «پ. ک. ک».
عشق آتشین کارفرمایان «فیگارو» به ملایان جمکران کار را به رسوائی کشانده! حضرات برای گسترش اسلام و حجاب و دیگر الزامات سرکوب ملتهای منطقه به دروغگوئی روی آوردهاند. به عنوان نمونه، علیرغم اعلام موافقت رسمی دولت اسرائیل با تشکیل یک کمیسیون تحقیق بینالمللی پیرامون ماجرای «ناوآزادی»، سایت فیگارو، مورخ 4 ژوئن 2010 از «مخالفت» اسرائیل با کمیسیون مذکور «خبر» میدهد! دلیل این دروغپراکنی چیست؟ دامن زدن به نفرت، با هدف بسیج افکارعمومی بر علیه مذاکرات صلح، به ویژه در کشورهای مسلماننشین. رسانههای غرب میکوشند چنین وانمود کنند که دولت اسرائیل با تحقیقات بینالمللی پیرامون درگیری «ناوآزادی» مخالفت میکند و قتل سرنشینان کشتی حامل کمکهای انسانی را افتخار میداند، تا به این ترتیب به ملتهای منطقه بباورانند که مذاکره با اسرائیل «خیانت» است و همین امر برای تداوم وضع موجود یعنی حضور ارتش اسرائیل خارج از مرزهای بینالمللیاش کفایت خواهد کرد.
همچنانکه گفتیم اگر دکان جنگ تعطیل شود، فروپاشی اقتصاد کشورهای عضو ناتو را شاهد خواهیم بود. این است دلیل اسلامنوازی و تجلیل از توحش و مقدسات در کشورهای عضو پیمان ناتو به ویژه در انگلستان، فرانسه و ایالاتمتحد که 31 سال پیش، دستدردست آلمان توطئة براندازی حکومت سابق ایران را در گوادالوپ سازمان دادند. البته در شرایط فعلی حاکمیت آلمان در مسیر متفاوتی قرار گرفته. پیشتر گفتیم که استعفای «کهلر»، ریاست جمهور آلمان نشان آشکار تغییرات قریبالوقوع میباید تلقی شود. تغییراتی که صورتبندیهای جنگسرد را دگرگون خواهد کرد و کشور ایران نیز نمیتواند خارج از مسیر این تحولات قرار گیرد. اینجاست که اهالی مرزپرگهر میباید حواسشان را خوب جمع کنند و از برخورد احساسی با مسائل بپرهیزند. چرا که به دلیل نارضایتی شدید مردم، امکان به راه انداختن کاروان خردجال از هر نظر فراهم است. و اگر چه خردجال سال گذشته با شکست روبرو شد، هیزاکسلنسی به هیچ عنوان دست از تحرکات خداپسندانة خود نخواهند شست. ایشان را برای کودتا و براندازی به ایران ارسال کردهاند تا ملت ایران یکبار دیگر در مسیر مطلوب سیاست استعمار قرار گیرد.
روند کار استعمار چیست؟ تاکنون این روند مقدس بر «شایعهپراکنی» و لشکرکشی خیابانی یعنی عربده جوئی اراذل و اوباش در خیابانها تکیه داشته. کافی است مروری داشته باشیم بر کاروان خردجال میرحسین موسوی در خردادماه 1388. به عبارت دیگر از رخدادهائی نه چندان دور طی سال گذشته شروع میکنیم و گام به گام به عقب باز میگردیم تا شیوة استعمارگران را بهتر بشناسیم. مهمترین ویژگی سیاست استعماری ایجاد آشوب جهت برهم زدن تعادل جامعه و اختلال در نظم زندگی روزمرة افراد از طریق قانونشکنی است.
حال ببینیم سال گذشته چه پیش آمد؟ سال گذشته در یک «تئوکراسی» دستنشاندة استعمار غرب «انتخابات ریاست جمهوری» برگزار کردند! طی سه دهة گذشته، ویژگی معرکة برگزاری انتخابات پرشور ریاست جمهوری جمکران، ایجاد بحران جهت دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه بوده. به عبارت دیگر هر گاه اربابان این حکومت در غرب نیازمند تأمین مشروعیت «نمایشی» برای پادوهایشان شدهاند، شور و هیجان فراوان بر انتخابات ریاست جمهوری سایه افکنده. روند رایج چنین بود که یک چهرة ناشناس را در برابر برگزیدة استعمار روانة صحنه میکردند، سپس با توسل به شایعهپراکنی و افشاگری پیرامون وی در افکار عمومی از او «پرسوناژ پلید» میساختند. به این ترتیب هجوم مردم به حوزههای مارگیری تضمین میشد و «انتخابات» کذا به استخراج یک عدد رئیسجمهور محبوب و مردمی میانجامید. فردی که بجای انجام وظائف قانونی خود میبایست شبانهروز به نبرد بیامان با اصولگرایان و تندروها و دیگر گروههای «بدخواه» مشغول باشد. این است شارلاتانیسم کسالتآور و تأسفباری که از بدو تشکیل حکومت خیابانی «مهدی بازرگان» بر ملت ایران تحمیل شده. انتخاب بنیصدر و محمد خاتمی بهترین نمونة این عوامفریبی بود، و سال گذشته این صحنهگردانی با لاتبازی میرحسین موسوی و شیخ مهدیکروبی به اوج خود رسید.
پیشتر گفتیم که چند ماه پیش از «انتخابات»، دولت انگلستان علاوه بر افتتاح تلویزیون فارسی بیبیسی، سفیر جدیدی نیز به تهران اعزام داشت، و جناب سفیر بدون تقدیم استوارنامة خود کارشان را آغاز فرمودند: سازماندهی به آشوب جهت تبدیل مزدور به قهرمان، و تثیبت جیرهخواران وفادار در جایگاه اوپوزیسیون. اینگونه بود که میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی، دو جنایتکار و تاراجگر سرشناس حکومتی تبدیل شدند به رهبران اوپوزیسیون. ما ضمن تحریم انتخابات حکومت خدامحور، ماجرای رقابتهای انتخاباتی و مسابقات مارگیری سال گذشته را گام به گام دنبال کردیم و در وبلاگهای متعدد به تفصیل از آن سخن گفتیم. پس نیازی به تکرار مکررات نیست. فقط یادآور شویم، نیروهای انتظامی، نظامی و امنیتی در این حکومت منفور چشم بر آشوب و قانونشکنی دارودستة موسوی بستند، به امید برقراری روابطی که استعمار خواهان آن بود. و در این گیرودار بود که روز 25 خردادماه، مخالفان واقعی حکومت اسلامی، کسانیکه در نمایشات مهوع جمکران نیز شرکت نکرده بودند به صفوف معترضین «دولتی» پیوسته رسماً خواهان سرنگونی حکومت شدند. اینجا بود که عقبنشینی رهبران جنبش کذا آغاز شد؛ قرار نبود کسی خواهان برچیده شدن بساط شیادی امام روشنضمیر شود. هدف آنگلوساکسونها از آشوبها فقط «اوپوزیسیونسازی» و گسترش سرکوب ملت ایران بود؛ میرحسین و شیخ مهدی نیز فقط وظیفه داشتند همین طرح «محدود» را به اجرا در آورند.
میبینیم که نتیجة این سیاست تا چند روز پیش بسیار موفقیتآمیز بود. اشکال زمانی پیش آمد که مشاور دیمیتری مدودف به بهانة پاسخ به لاتبازیهای احمدینژاد، حکومت اسلامی را آنچنان که بود و هست، یعنی «عوامفریب» و «غیرمسئول» به جهانیان معرفی کرد! اگر به روابط روسیه با حکومت اسلامی بنگریم میبینیم که چنین واکنشی نسبت به اوباش جمکران از سوی دولتمردان روسیه بیسابقه است. پس مسلماً باید شرایط نوینی در شرف تکوین باشد که حاکمیت روسیه در آن امکانی برای دوام و بقای قانونشکنی و لاتبازی اوباش جمکران نمیبیند. به زبان سادهتر، دولت روسیه مرگ خط توحش امام و عربده جوئی سیاسی را حتمی برآورد کرده، البته نه در چارچوب کودتاهای مردمی ناتو، که در قالب شکلگیری ارتباطات نوین منطقهای. ارتباطاتی که منطقاً محور استعماری «آنکارا ـ تهران ـ تلآویو ـ غزه» را نیز فرو خواهد پاشاند.
سادهتر بگوئیم، دولت اسرائیل میباید بساط اسمعیل هنیه جنایتکار را در غزه برچیند و به مذاکرات صلح تن دهد. و به همین دلیل است که اسلامگرایان مزور، به بهانة ارسال کمکهای انساندوستانه برای مردم غزه بحران «ناوآزادی» را آفریدند. ولی همانطور که گفتیم این طرح با ابراز تأسف نخست وزیر اسرائیل و موافقت دادگاه عالی این کشور با تشکیل کمیسیون تحقیق بینالمللی به شکست انجامید و بازندگان این سناریو یعنی جناح هیلاری کلینتن، اتحادیة اروپا، «کریف» و اسلامگرایان ترکیه تاوان سنگینی برای این توطئه خواهند پرداخت.
نخستین واکنش چشمگیر و به راستی «درخور» به این صحنهگردانی مهوع را از سوی کاخ سفید شاهد بودیم. پس از اعزام «جرج میچل» به کنفرانس صلح، باراک اوباما با لغو سفر خود به استرالیا، عملاً دمجنبانیهای هیلاری کلینتن و معاون خود را برای حاکمیت انگلستان ابتر کرد! روز گذشته هیلاری کلینتن با ارسال یک پیام تبریک سرشار از تملق و چاپلوسی برای ملکة انگلستان، بر تداوم روابط «ویژة» بین دو کشور تأکید کرده بود، ولی معلوم شد ایشان بیجهت شکمشان را صابون زدهاند. این روابط «ویژه» در شرایط کنونی قابل دوام نیست و به همین دلیل خبر لغو سفر اوباما به استرالیا، همزمان با ارسال تبریک کلینتن برای الیزابت دوم انتشار یافت. به زبان سادهتر، کاخ سفید و وزارت امورخارجه در دو مسیر متفاوت قرار گرفتهاند. باری، امروز اعلام شد هیلاری کلینتون با ارسال تبریک از سوی باراک اوباما و ملت آمریکا برای «تولد رسمی» الیزابت دوم آنهم یکهفته زودتر از موعد مقرر خود را در موقعیت نامناسبی قرار داده! دلیل روشن است وزارت امورخارجه همچنان بر تداوم سیاست گذشتة محفل «کارتر ـ برژینسکی» پای میفشارد، حال آنکه کاخ سفید خود را در مسیر تحولات نوین در ارتباط با روسیه قرار داده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم تحولات وسیعی در شرف تکوین است و با توجه به این اصل اساسی که هیچ کشوری نمیتواند مدافع منافع ملی ما ایرانیان باشد، میباید با آگاهی از سیاست استعمار در ایران، سیاستی که در توسل پیوسته به آخوند و تحمیل مقدسات «دینی» و «بومی» خلاصه شده، مسیر حرکت سیاسی خود را مشخص کنیم.
از دورة قاجار، استعمار بریتانیا جهت چپاول ملت ایران به آخوند متوسل شد. روند کار چنین بود. ابتدا یک قرارداد غیرعادلانه به دولت ایران تحمیل میکردند، سپس یک جفت نعلین برای نقض همین قرارداد و ظاهراً جهت حفظ منافع ملی فتوی میصدورید، و اوباش را به هواداری از حضرت آیتالله و دفاع از «منافع ملی» به خیابان میریختند و... دولت ایران نیز مجبور میشد به صورت «یکجانبه» قرارداد را لغو کند و خسارت چشمگیری به انگلستان بپردازد. به این ترتیب بود که سیاست استعمار آخوند ایرانستیز را به تدریج در بستهبندی «مدافع منافع ملی» به افکار عمومی ملت ایران فروخت. فتوی آخوند بهترین ابزار یکجانبهگرائی و قانونشکنی است، و اینگونه اعمال در هر حال با منافع ملی در تضاد قرار میگیرد. به عبارت دیگر، همچنانکه بارها در این وبلاگ توضیح دادهایم، برای گسترش سرکوب و چپاول ثروتهای ملی، استعمار به «یکجانبهگرائی» نیاز دارد و تاکنون از طریق آخوند و اوباش توانسته دولت ایران را به قانونشکنی وادارد. لغو قرارداد تنباکو، ملی کردن نفت، و ... و تداوم جنگ استعماری با عراق و بحران دستساز هستهای از جمله همین اعمال «مقدس» است.
این روزها آنگلوساکسونها دیگر بدون آخوند سیاستشان را تحمیل میکنند، چرا که در حکومت اسلامی، سیاست همة مزدوران استعمار عین دیانتشان شده. شاهد بودیم که سگهای هار آنگلوساکسونها از اجرای توافق دولت ایران با آژانس انرژی هستهای در وین ممانعت کرده و تحمیل «شرایط ویژه» را بر ملت ایران تداوم بخشیدند. چرا که این حکومت اسلامی تلقی میشود و همة جیرهخواران سفارت انگلستان با دستار، و بدون دستار میتوانند به اقتضای مصالح ارباب «احساس تکلیف» کرده مانع از اجرای تعهدات و مقاولهنامههای رسمی دولت در عرصة بینالمللی شوند.
همچنانکه شاهد بودیم سال گذشته، پاسدار علی لاریجانی و پاسدار شریعتمداری، جیرهخواران شناخته شدة آنگلوساکسونها توافقهای اطریش را «فریب» خواندند و باعث تداوم تحریمها بر ملت ایران شدند. اینان در برابر ملت ایران هم پاسخگو نیستند، چرا که همچون امام دجالشان «تکلیف الهی» دارند، و اگر لازم باشد تل موهوم «مردم» نیز برای تأئید مزدوری اینان به عربدهجوئی در خیابانها خواهد پرداخت. اگر این روند، یعنی قانونشکنی و لشکرکشی خیابانی به بهانةهای مختلف و همواره «مبهم» و عوامفریبانه از دورة میرزای شیرازی تا خردادماه 1388 ادامه یافته، دلیل تداوم آن قدرقدرت بودن آنگلوساکسونها نیست. قدرت اینان دو بخش درونی و برونی دارد. قدرت واقعیشان که خشونت متکی بر اقتصاد و فنآوری است، توسط بخش برونی تقویت میشود. «بخش برونی» قدرت استعماری همان عدم آگاهی ما ملت و عملکرد ایرانینمایان محفل فاشیسم است. از آنجا که فرصت پرداختن به جزئیات نیست، به ارائة یک نمونه از خیانت محفلی و ناآگاهی مردم اکتفا خواهیم کرد: اظهارات «هما ناطق» و پیوستن مخالفان حکومت اسلامی به طرفداران میرحسین موسوی.
هما ناطق، در مقدمة یکی از آثار خود تحت عنوان «روحانیت از پراکندگی تا قدرت»، آنرا بر گرفته از دستنوشتههایاش در سال 1355 معرفی کرده:
«این نوشته بازنگری متنی است که در ایران به سال 1355 به دست گرفته بودم [...] متن بماند تا اینکه آقای تورج اتابکی [...] آنرا برایم پس آورد[...]»
با مطالعة دقیق اثر ایشان این پرسش مطرح میشود که اگر هما ناطق دو سال پیش از براندازی حکومت پهلوی دوم، چنین شناخت مستندی از بنیاد شیعة اثنیعشری و بازیگران آن و عملکرد تاریخی روحانیت شیعه داشته، چگونه در سال 1357 به قول خودش با چادرسیاه در تظاهرات به نفع خمینی حضور یافت؟ باید بپذیریم که سرکار خانم دکتر هماناطق به احتمالی هنگام تظاهرات با چادرسیاه، متن دستنوشتههایشان را فراموش کرده بودند. یا این دستنوشتهها متعلق به ایشان نبوده، و یا اینکه هماناطق علیرغم شناخت عملکرد بنیاد شیعة اثنیعشری «وظیفه» داشته با چادرسیاه به نفع همین بنیاد پوسیده و جیرهخوار استعمار در تظاهرات حضور یابد.
هما ناطق سپس در پاریس به عنوان استاد ادبیات فارسی استخدام شد! پیشتر هم در مورد ایشان توضیح دادهایم، زمینة کار هما ناطق ادبیات فارسی نبوده، و شناخت ایشان از زبان فرانسه نیز در زمینة علوم انسانی «ابتدائی» برآورد میشود. فکر میکنم به حد کافی روندکار را روشن کرده باشیم، و با توجه به اینکه پیشتر در مورد سفلهپروری از طریق استخدام بعضی نخبگان نظیر حاج فرجدباغها در آکادمیهای غرب توضیح کافی دادهایم ماجرای دست نوشتههای دکتر هما ناطق را در همینجا به پایان میبریم و باز میگردیم به حضور مخالفان حکومت اسلامی در تظاهرات 25 خردادماه 1388 در کنار پیروان خط امام! اگر نگاهی به آشوبهای خردادماه 1388 بیفکنیم خواهیم دید که حضور مردم در تظاهرات 25 خردادماه 1388یک اشتباه بزرگ سیاسی بوده.
میدانیم که اکثریت ملت ایران، همچون نویسندة این وبلاگ از حکومت اسلامی نفرت دارند و کاملاً هم در این امر محقاند. در هیچیک از کشورهای منطقه، حتی در کشورهای اشغالشدة عراق و افغانستان، آنگلوساکسونها به خود اجازه ندادند مشتی لات و اوباش را در رأس هرم قدرت قرار دهند. حکومت اسلامی جمکران، در کنار حماس تنها حکومت اوباش در کل منطقه است؛ این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت. همچنین نمیتوان فراموش کرد که مهدی کروبی و میرحسین موسوی 30 سال است در طیف حاکمیت حضور فعال دارند و در تمام جنایات این حکومت شریکاند. حال چند پرسش منطقی مطرح میشود. کسانیکه روز 25 خردادماه 1388 به دلیل مخالفت با حکومت توحش و به دعوت دو جنایتکار شناخته شدة همین حکومت به خیابان میریزند در ذهنشان چه میگذرد؟ آیا اینان چنین پنداشتند که موسوی و کروبی ناگهان مخالف این حکومت شدهاند؟ ایندو شارلاتان هر چه دارند از برکت حکومت توحش است؛ اگر این حکومت پا نمیگرفت جایگاه واقعی اینان در زبالهدان بود. همچنانکه اگر ساواک آریامهری خمینی را در بوق نمیگذاشت ایشان نیز میبایست در همان زبالهدان کنار دست امثال کروبی و موسوی مینشستند. همة این اوباش جایگاه کنونی خود را مدیون «سنگرحقی» هستند که ساخته و پرداختة استعمار است.
فراموش نکنیم که هر چه خشونت گسترش یابد، افکار عمومی بیشتر تحریک شده و این سنگر لعنتی فراگیرتر خواهد شد. به همین دلیل است که مخالفان «ظاهری» آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان بجای تهاجم به اشغالگران، در اماکن عمومی بمب منفجر میکنند و به امدادگران و بیمارستانهای محل مداوای مجروحین حمله میبرند. چه کسی این گروهها را مسلح میکند و آموزش میدهد؟ مخارج تجهیز و آموزش این گروهها چگونه تأمین میشود؟ به این پرسش میباید پس از بررسی ابعاد تجارت مواد مخدر که توسط ارتش ناتو در افغانستان به راه افتاده پاسخ گفت. وارد جزئیات نمیشویم ولی کشاورزان افغانستان را وادار به کشت خشخاش کردهاند، همانطور که برای جوانان منطقه نیز راهی جز پیوستن به نیروهای مسلح باقی نگذاشتهاند. در واقع استعمار «حق انتخاب آزاد» را به طرق مختلف از همة ملتهای منطقه سلب کرده، و یکی از مهمترین شیوههایاش برای اعمال چنین سیاستی گسترش خشونت جهت تحریک افکار عمومی با هدف ایجاد «سنگرحق» است.
به همین دلیل ما از مدافعان دمکراسی میخواهیم از روی احساسات واکنش نشان ندهند و در این «سنگر استعماری» در کنار اوباش حکومت اسلامی ننشینند. زندگی در یک دمکراسی بر نظم و هنجار منطقی استوار میشود، نه بر ابهامات برخاسته از توهمات و احساسات افراد و گروهها. این اصل اساسی را به یاد داشته باشیم که شارلاتانیسم و عوامفریبی همواره در «ابهام» باورها و احساسات لانه میکند، و استعمارگران از جایگاه ویژة «ابهام» بخوبی آگاهاند. حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به شکست توطئة جنگطلبان دو سوی آتلانتیک جهت ابتر کردن مذاکرات صلح و تضعیف ارتباط «سنتی» حکومتهای اسلامی ترکیه و جمکران.
روزگذشته همزمان با سفر مسعود بارزانی به ترکیه، «پ. ک. ک» اعلام داشت به آتش بس یکجانبة خود با دولت اردوغان پایان میدهد. این مختصر برای دریافت اوضاع اسفبار حکومت ملایان کفایت خواهد کرد! حضور اکبر بهرمانی در مراسم «تاچریة» دیروز که به امامت رهبرفرزانه برگزار شد، افلاس جنبش عوامفریب سبز را به نمایش گذارد. در واقع برخلاف ترهات «پیکنت»، سردار نقدی اکبربهرمانی را بدون «چادرسیاه» به نماز رهبر آورده بود! در پی سخنرانی مهرورزی و سخنرانی نیمهکارة حسن خمینی، رهبر فرزانه یک سخنرانی «فاخر» ایراد کرده فرمودند، «اگر معاندان از ما تعریف کنند، باید بدانیم که اشتباه کردهایم.» به عبارت دیگر، اشتباهات حکومت قدرقدرت را همچون دوران امام روشنضمیر، پروپاگاند سازمان سیا تعیین خواهد کرد. سخنان مضحک رهبر فرزانه را بررسی نمیکنیم چرا که فقط اتلاف وقت خواهد بود، ولی این نکته را یادآور شویم که در این سخنرانی کوچکترین اشارهای به «حجاب» نشد و دکان شاخ وشانه کشیدن برای زنان موقتاً تعطیل است. خلاصه حتی اگر موسوی و کروبی اعدام شوند، با در نظر گرفتن عفو 81 تن از زندانیان «تزئینی» حکومت میتوان دریافت که دو جناح کاذب، یعنی دولت مهرورزی و جنبش منفور سبز میباید به جنگزرگری یکسالة خود پایان دهند. و این فرصتی است یگانه برای جنبش مدنی ایران که مطالبات دمکراتیک خود را صریحاً مطرح کند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت