
پاپانه!
...
رومن پولانسکی با میرحسین موسوی ارتباطی ندارد، ولی هر دو از سوی یک محفل واحد مافیائی حمایت میشوند. ویژگی محفل کذا ارتباطاش با ارتشناتو و دفاع از سیاست «یک کشور، یک مذهب» است. از اینرو بسیار متعجب شدیم که در آگهی «فروش» جنبش سبز از طریق جعفر پناهی در فستیوال کن، یعنی در فراخوان برنار هانریلوی، نام هم محفلیایاش «دومینیک شتروس کان»، رئیس«صندوق بینالمللی پول» به چشم نمیخورد! یادآور شویم ایشان از طریق ازدواج با «آن سینکلر» به محفل جنگفروشان نیویورک مرتبط شدهاند. یکی از افتخارات «آن سینکلر» تبلیغ برای «ساتراپی» و فیلم مبتذل «پرسپولیس» است.
به عبارت دیگر رئیس صندوق بینالمللی پول نیز همچون هانریلوی و عدنانکشوقی، دلال اسلحه با حامیان «جنبش سبز» مرتبطاند. همچنانکه گفتیم محفل هانریلوی به دلیل تضعیف ارتش ناتو به مخالفان شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی تبدیل شده و به همین «بهانه» آشکارا مورد تأئید «مهرنیوز» قرار گرفته! پیشتر اهالی مهرنیوز نمیتوانستند ارتباط حکومت اسلامی را با محفل کذا برملا کنند.
سگهایهار انگلستان در پاکستان و مسئولین «فیسبوک» در ینگهدنیا پنداشتهاند دیوید کامرون همان مارگارت تاچر است، از اینرو «فیسبوک» برای جبران کمبود «مقدسات» در کشورهای مسلماننشین فعالیت شرافتمندانة خود را با انتشار تصاویر پیامبر مسلمانان آغاز کرده، و برنامة عربده و زوزه هم از پاکستان آغاز شده. حتماً مسئولین فیسبوک، هدف از این عملیات ابلهانه را دفاع از «آزادی بیان» معرفی خواهند کرد. ولی از نظر ما این تحرکات موذیانه فقط با هدف سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلماننشین صورت میپذیرد. به همین دلیل، به روال معهود عربدهجوئی از حکومت اسلامی پاکستان آغاز شده. البته در اینکه «فیسبوک» مدافع آزادی بیان است تردیدی نداریم. چندی پیش کاشف به عمل آمد که همین سایت اطلاعات شخصی کاربران را در اختیار متقاضیان قرار میداد. به عبارت دیگر، مفهوم آزادی بیان در ذهن علیل مسئولین فیسبوک دچار دگردیسی شده. شاید این دگردیسی از معجزات اشکهای ژولیت بینوش در فستیوال کن میباید به شمار آید. قدرت این اشکها در واژگوننمائی باید شگفتانگیز باشد!
بله، اشکهای ژولیت بینوش همچنان «معجزه» میکند. آخرین معجزة این قطرات جادوئی تبدیل توحش و انسانستیزی جنبشسبز به «دمکراسی» است! جیرهخواران ارتش ناتو در فستیوال کن تحت «زعامت» برنار هانریلوی «خط امام» روشنضمیر را در بسته بندی «دمکراسی » برای فروش به افکار عمومی جهان عرضه داشتند. خلاصه، هممیهنان گرامی درنگ نکنید! اگر آرزوی بازگشت به دوران توحش «خط امام» را دارید در پیوستن به فراخوان انسانستیزان محفل برنار هانریلوی درنگ جایز نیست!
این همان محفلی است که از اتحاد کاتولیکها و یهودیان اروپای شرقی با مافیای ایرلند و ایتالیا در ایالاتمتحد تشکیل شده و با اسلامگرایان افراطی و دولت مائوئیست چین نیز روابط حسنهای دارد. این محفل در سراسر جهان از قانونشکنی و یکجانبهگرائی حمایت میکند، و به همین دلیل است که در تایلند و ایران ذکر «مردم» گرفته. افسوس و هزار افسوس که امروز، 30 سال پیش نیست و قادر متعال نمیتواند موفقیت گربه رقصانیهای «مردمی» را همچون گذشتهها تضمین کند. پیش از ادامة مطلب، جهت پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی از تبریز لازم است پرانتزی باز کنیم.
خوانندة گرامی! مطالب وبلاگی که به آن اشاره کردهاید، بدون استثناء بر «تخریب انسان» متمرکز شده. نویسندة وبلاگ مذکور دقیقاً از شیوة بیانیهنویسهای ساواک همچون نوریزاد و شریعتمداری پیروی میکند: قصهگوئی، پخش اطلاعات مبهم و فاقد اعتبار، برچسبزدن به دیگران، مغلطه، طرح مسائل شبهمنطقی، دروغپردازی و ... و بالاخره بیمسئولیتی در برابر اعمال خود. اینفرد همچون افراد صغیر و مهجور دیگران را مسئول اعمال خود معرفی کرده. به عنوان نمونه، ایشان تلویحاً چنین القاء میکنند که از محتوای نوارهای افشاگری در مورد علیخامنهای بیاطلاعاند، حال آنکه چند سال پیش، دفتر شیرین عبادی اطلاعات موجود در این نوارها را به این فرد منتسب کرده بود! دلیل سکوت چند سالة چماقدار سابق و دلیل شکستن این سکوت در حال حاضر چیست؟
خارج از ابتذال و دروغ، مهمترین ویژگی وبلاگ این فرد، بیشرمی و وقاحتی است که در مطالب آن موج میزند. او ادعا دارد که طرفداران خاتمی، رفسنجانی، موسوی و کروبی از اکثریت برخوردارند و مخالفانشان در «اقلیت» قرار گرفتهاند. به این ترتیب این فرد، اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران، یعنی مخالفان کل حکومت اسلامی را با یک چرخش قلم عملاً حذف کرده! «زبان» نظریهپردازان و توجیهکنندگان فاشیسم اسلامی نظیر فوکویاما و نوآم چامسکی به دفعات در این وبلاگ شکافته شده، با توجه به آنچه در بالا آمد، فکر نمیکنم دلیلی برای بررسی وبلاگ مبتذل یک چماقدار مدافع جنبشسبز وجود داشته باشد، اینکار اتلاف وقت خواهد بود. حال بازگردیم به نوحهخوانی در فستیوال کن و «معجزات» اشکهای ژولیت بینوش برای جعفر پناهی. اشکهائی که بوی تند نفت از آن به مشام میرسید.
میدانیم که برای چپاول نفت ایجاد «سنگرحق» الزامی است و برپائی این سنگرمقدس بدون توسل به «باورهای مردم» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که حکومت اسلامی جعفر پناهی را بدون دلیل دستگیر و زندانی کرده. اربابان این حکومت میپندارند همانطور که در سال 1978 با جنجال و هیاهو در پاریس یک وحشی روانپریش را به عنوان مدافع آزادی به افکار عمومی جهان حقنه کرده و سپس با یک کودتای «بهداشتی» این جانور وحشی را به ملت ایران تحمیل نمودند، اینک نیز با توسل به همان پروپاگاند ابله فریب در فستیوال کن پیرامون دستگیری پناهی میتوانند جنبش عوامفریب سبز را به افکار عمومی در جهان بفروشند. زمانیکه جنبش کذا به تأئید جهانیان رسید، بقیة امور دیگر سهل و آسان خواهد بود. کافی است چند روز با فعلة ساواک کاروان خردجال در ایران به راه اندازند تا الاغ مردة لازار، یعنی «حکومت مردمی» جان تازه گرفته و از نو زنده شود.
روز گذشته پس از اینکه مشخص شد دولت تایلند در برابر شورشیان عقبنشینی نخواهد کرد، در گیرودار انتشار فراخوان «برخی» از هنرمندان برای آزادی یکی از زندانیان تزئینی حکومت اسلامی، «تاکسین شیناواترا»، رهبر شورشیان تایلند از دوبی به فرانسه آمد و خبر رسید که «دومینیک شتروس کان» راهی آمریکای لاتین خواهد شد! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، محفل آنگلوساکسونها در فستیوال کن از امضای آگهی فروش جنبشسبز خودداری کرده. به عنوان نمونه مایکلداگلاس، تیم برتون، کیت بلانشت و ... نه از این جنبش حمایت کردهاند، نه از شخص رومن پولانسکی! این است وجه مشترک رومن پولانسکی و میرحسین موسوی!
در تاریخ 14 مه 2010، مایکل داگلاس طی مصاحبه با رادیو «ار. ت. ال» رسماً اعلام داشت که طومار برنار هانریلوی برای پشتیبانی از رومن پولانسکی را امضا نخواهد کرد. مایکل داگلاس گفت، هانریلوی و پولانسکی را میشناسد ولی طومار را امضاء نمیکند:
«این یک مسالة داخلی است، و باید در داخل حل شود [...] به عنوان یک آمریکائی معتقدم که پشتیبانی از قانونشکن بیعدالتی است[...]»
بخشی از سخنان مایکل داگلاس در فیگارو، مورخ 14 مه انتشار یافت. اگر چه مورد پناهی و پولانسکی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارد، ولی عدم حمایت مایکل داگلاس و تیم برتون از جعفر پناهی نشان میدهد که محفل مدافع «جنبشسبز» همان محفلی است که از پولانسکی پشتیبانی میکند: محفلی متشکل از اتحاد مککارتیستهای کاتولیک و یهودی. رابرت ردفورد، مایکل مور، کلودلانزمن، فرانسیس فورد کوپولا، روبر دونیرو، برادران کوئن، اسپیلبرگ، سودربرگ و ... و از ذکر نام «جهانسومیهایشان» هم صرفنظر میکنیم.
باری اینان که در برابر تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان و کشتار فلسطینیان ماهها سکوت کرده بودند، هم اینان که از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسونها به یوگسلاوی، عراق و افغانستان حمایت هم کردهاند، امروز خود را مدافع استقرار دمکراسی در ایران معرفی میکنند:
«باشد که در فرانسه و در تمام جهان [...] هر زن و مردی که آرزوی دموکراسی در ايران را در دل دارد به ما بپيوندد[...]»
بله در پیوستن به این فدائیان دمکراسی درنگ نکنیم! چرا که هم اینان با حمایت از لشکرکشی به عراق و با سکوت در برابر جنایات ارتش اسرائیل در لبنان، به همة گوسالههای ننهحسن در سراسر جهان تعهدشان را به دمکراسی ثابت کردهاند. کسی که از انسانیات بهرهائی برده و از حداقل شعور برخوردار باشد، میداند که امثال برنار هانریلوی هرگز مدافع دمکراسی نبوده و نیستند. اینان از پیروان گلهپروری، جمعسالاری و قبیلهنوازی و مردمسالاریاند و به همین دلیل است که در کمال وقاحت هنر را در خدمت جامعه میخواهند، و همچون هیتلر و خمینی «هنرمند متعهد» میطلبند! این جماعت به دلیل برخورداری از حماقت ویژة مککارتیستها از درک این اصل اساسی عاجزاند که مدافع دمکراسی، بنابرتعریف «انسانمحور» است و نمیتواند مدافع هنر و هنرمند «متعهد به جمع» باشد. همچنانکه گفتیم شارلاتانهای محفل فاشیسم به دلیل زرنگی بیش از حد همواره از ظن خود یار مخاطب شده، او را هم مانند خودشان احمق و ابله میانگارند:
«جعفر پناهی، کارگردانی متعهد که با فيلمهايش به جامعه ايران میپرداخت، با وجود تهديدات حکومتی همواره در ايران ماند.»
میباید از امضاءکنندگان «فرنگی» این فراخوان سرشار از بلاهت بپرسیم، شما که ارواح شکمتان خیلی مدافع دمکراسی هستید چرا در مورد زنان ایران که همواره مورد تهدید قرار گرفته و اخیراً از تریبونهای نماز جمعه رسماً تهدید میشوند خفقان گرفتهاید؟ اگر متن فراخوان مککارتیستهای جهان سینما را با دقت بخوانیم خواهیم دید که فعلة فاشیسم خود را مدافع دمکراسی نمیداند، بلکه از طرفداران استقرار دمکراسی در ایران انتظار دارد که در کنار اینان قرار گیرند! به زبان سادهتر اینان نیز همچون عوامگرایان «اخبار روز» خواهان «اتحاد» و اجماع شدهاند. به حضرات میباید بگوئیم مدافعان استقرار دمکراسی در ایران هرگز در کنار فاشیستها و چپنماها قرار نخواهند گرفت.
ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیدهایم که بپذیریم منافع ملی ما با منافع چپاولگران ملت ایران در همسوئی قرار گرفته! ما برای استقرار دمکراسی در ایران هیچ نیازی به حمایت یانکیها نداریم. بیشترین لطفی که شما و شرکایتان در ارتش ناتو میتوانید در حق ما ملت بکنید این است که گورتان را از منطقه گم کنید. بدون حمایت شما جنایتکاران حکومت اسلامی، چپنماها، لودهها و گربهرقصانها نمیتوانند حتی یکساعت در برابر ارادة ملت ایران ایستادگی کنند. دست نوکران اسلام پناهتان را در جمکران بگیرید و همه با هم گورتان را گم کنید. بروید به ینگهدنیا و چریدن در مراتع سرسبز «واشنگتن دیسی» را پیشه کنید!
همه میدانند طالبان و القاعده و تشکلهای خرابکار مدافع حکومتهای اسلامی ساخته و پرداختة شما هستند. دیگر نمیتوانید با شعارهای پوچ این واقعیت را از چشم جهانیان پنهان دارید. دشمنان انسان و انسانیات در لندن و واشنگتن نشستهاند و مطالباتشان را از طریق آدمخواران جمکران مطرح میکنند، در رأس این مطالبات نیز تحمیل حجاب به زن ایرانی قرار گرفته. به قول «برادر» مختاری، چریک از جان گذشته، «باور جمع» چنین ایجاب میکند. برای رعایت همین باورها بود که روز گذشته مادران سه «تحفة» ظاهراً کوهنورد آمریکائی که برای دیدار جگرگوشگانشان به ایران آمده بودند، در برابر دوربین رسانههای غرب مرتب روسریهایشان را جلو میکشیدند! آنقدر این تکه پارچة لعنتی را عقب و جلو کردند، تا آخر کار افتاد روی چشمهایشان!
در نتیجة این «عملیات» قهرمانانه، حجتالاسلام «جکی» نیز قوت قلب یافته و در «تاچریة» امروز ضمن تهدید زنان دانشجو و کارمند توانست اعلام کند، 20 سال است با «بدحجابی» برخورد نشده:
«بيش از 20 سال آنگونه که بايد به مسئله حجاب در کشور توجه نشده است [...] ديگر نبايد از توجه به موضوع حجاب غافل شويم.»
بله حکومت اسلامی که از نعمت «بحران» دستساز هستهای و تهدید نظامی محروم شده، پس از 31 سال به همان نقطة صفر، در اسفندماه 1357 رسیده و میپندارد با تهدید زنان میتواند دست در دست چپنمایان و دیگر جیرهخواران استعمار به اجماع برسد و خلاصه «روز از نو، روزی از نو!» یعنی استقرار یک حکومت خیابانی دیگر مبتنی بر «باورهای مردم!» بیدلیل نیست که لوطی و عنترهای پنتاگون در کن «فراخوان» میدهند و از «همه» میخواهند که در کنار فعلة فاشیسم قرار گیرند. از نظر ما فقط آدمخواران حکومت اسلامی شایستگی استقرار در چنین جایگاه شرافتمندانهای را دارند. هر چه باشد محفل هانریلوی 31 سال است که همصدا با حکومت ولایت فقیه از هنرمند «متعهد» و مکتبی حمایت کرده، پس امروز هم بهتر است جهت معلق زدن برای ارباب در کنار همپالکیهایاش در جمکران بایستد. که از قدیم گفتهاند، «کند همجنس با همجنس پرواز!»
البته دچار توهم نشویم! ثقهالاسلام «جکی» در این جفنگگوئیها تنها نیست. روز گذشته پاپ هم به پریشانگوئی افتاده بود و اومانیسم را برخاسته از مسیحیت اروپا معرفی میکرد! به گزارش فیگارو، مورخ 20 مه 2010، کاردینال راتزینگر، یا همان جرمن شپرد معروف فرمودند:
«ریشههای مسیحی اروپا باید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشد.»
نمیدانستیم اومانیسم از ریشههای مسیحی اروپا الهام گرفته! تا امروز میپنداشتیم اومانیسم ریشه در انسانمحوری ملهم از فلسفة یونان باستان داشته و پس از عقبنشستن کلیسای «کودکبارة» کاتولیک پای به میدان نظریهپردازی گذاشته. چه خوب شد کاردینال راتزینگر تاریخچة اومانیسم را نیز برایمان «بازنویسی» کردند! البته پریشانگوئی کاردینال نازنازی دلیل دارد.
به مناسبت 83 سالگی جوزف راتزینگر، کلیسای ارتدکس مسکو در واتیکان یک کنسرت برپا کرده بود و خلاصه حضرت پاپ مسلماً از شدت شادی با دم مقدسشان گردو میشکستند، و شاید دمی هم به خمرة «ودکا» زده بودند:
«فرهنگ معاصر و به ویژه فرهنگ اروپا با خطر فراموشی روبروست. ممکن است میراث فرهنگی ملهم از ایمان مسیحی که ساختار اساسی فرهنگ اروپا را تشکیل میدهد رها شده و از یاد برود. امروز این ریشهها هنوز در شرق و در غرب، زنده و زاینده هستند و میباید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشند[اینهمه] جهت پاسخگوئی به چالشهای متعدد و گاه سرنوشتساز که در برابر جوامع ما قرار گرفته.»
پاپ پس از ایراد این سخنان بیسروته ادعا میکند که «سکولاریزاسیون» نه تنها باعث عدم اعتقاد به خدا میشود، بلکه «شأن» و مرتبة انسان را نیز نفی میکند و یک جامعة تحت سلطة منافع خودخواهانه به وجود میآورد! بله، جرمن شپرد نوع جدیدی از اومانیسم اختراع کردهاند که با اومانیسم اصلی در تضاد قرار گرفته! پس تعجبی ندارد که اومانیسم «پاپانه» از مسیحیت ملهم شده باشد! به گزرش فیگارو راتزینگر سخنرانی خود را با ابراز تشکر به زبان روسی به پایان برده. در برابر پریشانگوئیهای پاپ، رئیس هیئت دیپلماتیک کلیسای ارتدکس روسیه اظهار داشت، «این کنسرت یک واقعة بسیار مهم در تاریخ مبادلات فرهنگی بین کلیساهای کاتولیک و ارتدکس بوده!»
به عبارت دیگر رئیس صندوق بینالمللی پول نیز همچون هانریلوی و عدنانکشوقی، دلال اسلحه با حامیان «جنبش سبز» مرتبطاند. همچنانکه گفتیم محفل هانریلوی به دلیل تضعیف ارتش ناتو به مخالفان شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی تبدیل شده و به همین «بهانه» آشکارا مورد تأئید «مهرنیوز» قرار گرفته! پیشتر اهالی مهرنیوز نمیتوانستند ارتباط حکومت اسلامی را با محفل کذا برملا کنند.
سگهایهار انگلستان در پاکستان و مسئولین «فیسبوک» در ینگهدنیا پنداشتهاند دیوید کامرون همان مارگارت تاچر است، از اینرو «فیسبوک» برای جبران کمبود «مقدسات» در کشورهای مسلماننشین فعالیت شرافتمندانة خود را با انتشار تصاویر پیامبر مسلمانان آغاز کرده، و برنامة عربده و زوزه هم از پاکستان آغاز شده. حتماً مسئولین فیسبوک، هدف از این عملیات ابلهانه را دفاع از «آزادی بیان» معرفی خواهند کرد. ولی از نظر ما این تحرکات موذیانه فقط با هدف سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلماننشین صورت میپذیرد. به همین دلیل، به روال معهود عربدهجوئی از حکومت اسلامی پاکستان آغاز شده. البته در اینکه «فیسبوک» مدافع آزادی بیان است تردیدی نداریم. چندی پیش کاشف به عمل آمد که همین سایت اطلاعات شخصی کاربران را در اختیار متقاضیان قرار میداد. به عبارت دیگر، مفهوم آزادی بیان در ذهن علیل مسئولین فیسبوک دچار دگردیسی شده. شاید این دگردیسی از معجزات اشکهای ژولیت بینوش در فستیوال کن میباید به شمار آید. قدرت این اشکها در واژگوننمائی باید شگفتانگیز باشد!
بله، اشکهای ژولیت بینوش همچنان «معجزه» میکند. آخرین معجزة این قطرات جادوئی تبدیل توحش و انسانستیزی جنبشسبز به «دمکراسی» است! جیرهخواران ارتش ناتو در فستیوال کن تحت «زعامت» برنار هانریلوی «خط امام» روشنضمیر را در بسته بندی «دمکراسی » برای فروش به افکار عمومی جهان عرضه داشتند. خلاصه، هممیهنان گرامی درنگ نکنید! اگر آرزوی بازگشت به دوران توحش «خط امام» را دارید در پیوستن به فراخوان انسانستیزان محفل برنار هانریلوی درنگ جایز نیست!
این همان محفلی است که از اتحاد کاتولیکها و یهودیان اروپای شرقی با مافیای ایرلند و ایتالیا در ایالاتمتحد تشکیل شده و با اسلامگرایان افراطی و دولت مائوئیست چین نیز روابط حسنهای دارد. این محفل در سراسر جهان از قانونشکنی و یکجانبهگرائی حمایت میکند، و به همین دلیل است که در تایلند و ایران ذکر «مردم» گرفته. افسوس و هزار افسوس که امروز، 30 سال پیش نیست و قادر متعال نمیتواند موفقیت گربه رقصانیهای «مردمی» را همچون گذشتهها تضمین کند. پیش از ادامة مطلب، جهت پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی از تبریز لازم است پرانتزی باز کنیم.
خوانندة گرامی! مطالب وبلاگی که به آن اشاره کردهاید، بدون استثناء بر «تخریب انسان» متمرکز شده. نویسندة وبلاگ مذکور دقیقاً از شیوة بیانیهنویسهای ساواک همچون نوریزاد و شریعتمداری پیروی میکند: قصهگوئی، پخش اطلاعات مبهم و فاقد اعتبار، برچسبزدن به دیگران، مغلطه، طرح مسائل شبهمنطقی، دروغپردازی و ... و بالاخره بیمسئولیتی در برابر اعمال خود. اینفرد همچون افراد صغیر و مهجور دیگران را مسئول اعمال خود معرفی کرده. به عنوان نمونه، ایشان تلویحاً چنین القاء میکنند که از محتوای نوارهای افشاگری در مورد علیخامنهای بیاطلاعاند، حال آنکه چند سال پیش، دفتر شیرین عبادی اطلاعات موجود در این نوارها را به این فرد منتسب کرده بود! دلیل سکوت چند سالة چماقدار سابق و دلیل شکستن این سکوت در حال حاضر چیست؟
خارج از ابتذال و دروغ، مهمترین ویژگی وبلاگ این فرد، بیشرمی و وقاحتی است که در مطالب آن موج میزند. او ادعا دارد که طرفداران خاتمی، رفسنجانی، موسوی و کروبی از اکثریت برخوردارند و مخالفانشان در «اقلیت» قرار گرفتهاند. به این ترتیب این فرد، اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران، یعنی مخالفان کل حکومت اسلامی را با یک چرخش قلم عملاً حذف کرده! «زبان» نظریهپردازان و توجیهکنندگان فاشیسم اسلامی نظیر فوکویاما و نوآم چامسکی به دفعات در این وبلاگ شکافته شده، با توجه به آنچه در بالا آمد، فکر نمیکنم دلیلی برای بررسی وبلاگ مبتذل یک چماقدار مدافع جنبشسبز وجود داشته باشد، اینکار اتلاف وقت خواهد بود. حال بازگردیم به نوحهخوانی در فستیوال کن و «معجزات» اشکهای ژولیت بینوش برای جعفر پناهی. اشکهائی که بوی تند نفت از آن به مشام میرسید.
میدانیم که برای چپاول نفت ایجاد «سنگرحق» الزامی است و برپائی این سنگرمقدس بدون توسل به «باورهای مردم» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که حکومت اسلامی جعفر پناهی را بدون دلیل دستگیر و زندانی کرده. اربابان این حکومت میپندارند همانطور که در سال 1978 با جنجال و هیاهو در پاریس یک وحشی روانپریش را به عنوان مدافع آزادی به افکار عمومی جهان حقنه کرده و سپس با یک کودتای «بهداشتی» این جانور وحشی را به ملت ایران تحمیل نمودند، اینک نیز با توسل به همان پروپاگاند ابله فریب در فستیوال کن پیرامون دستگیری پناهی میتوانند جنبش عوامفریب سبز را به افکار عمومی در جهان بفروشند. زمانیکه جنبش کذا به تأئید جهانیان رسید، بقیة امور دیگر سهل و آسان خواهد بود. کافی است چند روز با فعلة ساواک کاروان خردجال در ایران به راه اندازند تا الاغ مردة لازار، یعنی «حکومت مردمی» جان تازه گرفته و از نو زنده شود.
روز گذشته پس از اینکه مشخص شد دولت تایلند در برابر شورشیان عقبنشینی نخواهد کرد، در گیرودار انتشار فراخوان «برخی» از هنرمندان برای آزادی یکی از زندانیان تزئینی حکومت اسلامی، «تاکسین شیناواترا»، رهبر شورشیان تایلند از دوبی به فرانسه آمد و خبر رسید که «دومینیک شتروس کان» راهی آمریکای لاتین خواهد شد! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، محفل آنگلوساکسونها در فستیوال کن از امضای آگهی فروش جنبشسبز خودداری کرده. به عنوان نمونه مایکلداگلاس، تیم برتون، کیت بلانشت و ... نه از این جنبش حمایت کردهاند، نه از شخص رومن پولانسکی! این است وجه مشترک رومن پولانسکی و میرحسین موسوی!
در تاریخ 14 مه 2010، مایکل داگلاس طی مصاحبه با رادیو «ار. ت. ال» رسماً اعلام داشت که طومار برنار هانریلوی برای پشتیبانی از رومن پولانسکی را امضا نخواهد کرد. مایکل داگلاس گفت، هانریلوی و پولانسکی را میشناسد ولی طومار را امضاء نمیکند:
«این یک مسالة داخلی است، و باید در داخل حل شود [...] به عنوان یک آمریکائی معتقدم که پشتیبانی از قانونشکن بیعدالتی است[...]»
بخشی از سخنان مایکل داگلاس در فیگارو، مورخ 14 مه انتشار یافت. اگر چه مورد پناهی و پولانسکی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارد، ولی عدم حمایت مایکل داگلاس و تیم برتون از جعفر پناهی نشان میدهد که محفل مدافع «جنبشسبز» همان محفلی است که از پولانسکی پشتیبانی میکند: محفلی متشکل از اتحاد مککارتیستهای کاتولیک و یهودی. رابرت ردفورد، مایکل مور، کلودلانزمن، فرانسیس فورد کوپولا، روبر دونیرو، برادران کوئن، اسپیلبرگ، سودربرگ و ... و از ذکر نام «جهانسومیهایشان» هم صرفنظر میکنیم.
باری اینان که در برابر تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان و کشتار فلسطینیان ماهها سکوت کرده بودند، هم اینان که از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسونها به یوگسلاوی، عراق و افغانستان حمایت هم کردهاند، امروز خود را مدافع استقرار دمکراسی در ایران معرفی میکنند:
«باشد که در فرانسه و در تمام جهان [...] هر زن و مردی که آرزوی دموکراسی در ايران را در دل دارد به ما بپيوندد[...]»
بله در پیوستن به این فدائیان دمکراسی درنگ نکنیم! چرا که هم اینان با حمایت از لشکرکشی به عراق و با سکوت در برابر جنایات ارتش اسرائیل در لبنان، به همة گوسالههای ننهحسن در سراسر جهان تعهدشان را به دمکراسی ثابت کردهاند. کسی که از انسانیات بهرهائی برده و از حداقل شعور برخوردار باشد، میداند که امثال برنار هانریلوی هرگز مدافع دمکراسی نبوده و نیستند. اینان از پیروان گلهپروری، جمعسالاری و قبیلهنوازی و مردمسالاریاند و به همین دلیل است که در کمال وقاحت هنر را در خدمت جامعه میخواهند، و همچون هیتلر و خمینی «هنرمند متعهد» میطلبند! این جماعت به دلیل برخورداری از حماقت ویژة مککارتیستها از درک این اصل اساسی عاجزاند که مدافع دمکراسی، بنابرتعریف «انسانمحور» است و نمیتواند مدافع هنر و هنرمند «متعهد به جمع» باشد. همچنانکه گفتیم شارلاتانهای محفل فاشیسم به دلیل زرنگی بیش از حد همواره از ظن خود یار مخاطب شده، او را هم مانند خودشان احمق و ابله میانگارند:
«جعفر پناهی، کارگردانی متعهد که با فيلمهايش به جامعه ايران میپرداخت، با وجود تهديدات حکومتی همواره در ايران ماند.»
میباید از امضاءکنندگان «فرنگی» این فراخوان سرشار از بلاهت بپرسیم، شما که ارواح شکمتان خیلی مدافع دمکراسی هستید چرا در مورد زنان ایران که همواره مورد تهدید قرار گرفته و اخیراً از تریبونهای نماز جمعه رسماً تهدید میشوند خفقان گرفتهاید؟ اگر متن فراخوان مککارتیستهای جهان سینما را با دقت بخوانیم خواهیم دید که فعلة فاشیسم خود را مدافع دمکراسی نمیداند، بلکه از طرفداران استقرار دمکراسی در ایران انتظار دارد که در کنار اینان قرار گیرند! به زبان سادهتر اینان نیز همچون عوامگرایان «اخبار روز» خواهان «اتحاد» و اجماع شدهاند. به حضرات میباید بگوئیم مدافعان استقرار دمکراسی در ایران هرگز در کنار فاشیستها و چپنماها قرار نخواهند گرفت.
ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیدهایم که بپذیریم منافع ملی ما با منافع چپاولگران ملت ایران در همسوئی قرار گرفته! ما برای استقرار دمکراسی در ایران هیچ نیازی به حمایت یانکیها نداریم. بیشترین لطفی که شما و شرکایتان در ارتش ناتو میتوانید در حق ما ملت بکنید این است که گورتان را از منطقه گم کنید. بدون حمایت شما جنایتکاران حکومت اسلامی، چپنماها، لودهها و گربهرقصانها نمیتوانند حتی یکساعت در برابر ارادة ملت ایران ایستادگی کنند. دست نوکران اسلام پناهتان را در جمکران بگیرید و همه با هم گورتان را گم کنید. بروید به ینگهدنیا و چریدن در مراتع سرسبز «واشنگتن دیسی» را پیشه کنید!
همه میدانند طالبان و القاعده و تشکلهای خرابکار مدافع حکومتهای اسلامی ساخته و پرداختة شما هستند. دیگر نمیتوانید با شعارهای پوچ این واقعیت را از چشم جهانیان پنهان دارید. دشمنان انسان و انسانیات در لندن و واشنگتن نشستهاند و مطالباتشان را از طریق آدمخواران جمکران مطرح میکنند، در رأس این مطالبات نیز تحمیل حجاب به زن ایرانی قرار گرفته. به قول «برادر» مختاری، چریک از جان گذشته، «باور جمع» چنین ایجاب میکند. برای رعایت همین باورها بود که روز گذشته مادران سه «تحفة» ظاهراً کوهنورد آمریکائی که برای دیدار جگرگوشگانشان به ایران آمده بودند، در برابر دوربین رسانههای غرب مرتب روسریهایشان را جلو میکشیدند! آنقدر این تکه پارچة لعنتی را عقب و جلو کردند، تا آخر کار افتاد روی چشمهایشان!
در نتیجة این «عملیات» قهرمانانه، حجتالاسلام «جکی» نیز قوت قلب یافته و در «تاچریة» امروز ضمن تهدید زنان دانشجو و کارمند توانست اعلام کند، 20 سال است با «بدحجابی» برخورد نشده:
«بيش از 20 سال آنگونه که بايد به مسئله حجاب در کشور توجه نشده است [...] ديگر نبايد از توجه به موضوع حجاب غافل شويم.»
بله حکومت اسلامی که از نعمت «بحران» دستساز هستهای و تهدید نظامی محروم شده، پس از 31 سال به همان نقطة صفر، در اسفندماه 1357 رسیده و میپندارد با تهدید زنان میتواند دست در دست چپنمایان و دیگر جیرهخواران استعمار به اجماع برسد و خلاصه «روز از نو، روزی از نو!» یعنی استقرار یک حکومت خیابانی دیگر مبتنی بر «باورهای مردم!» بیدلیل نیست که لوطی و عنترهای پنتاگون در کن «فراخوان» میدهند و از «همه» میخواهند که در کنار فعلة فاشیسم قرار گیرند. از نظر ما فقط آدمخواران حکومت اسلامی شایستگی استقرار در چنین جایگاه شرافتمندانهای را دارند. هر چه باشد محفل هانریلوی 31 سال است که همصدا با حکومت ولایت فقیه از هنرمند «متعهد» و مکتبی حمایت کرده، پس امروز هم بهتر است جهت معلق زدن برای ارباب در کنار همپالکیهایاش در جمکران بایستد. که از قدیم گفتهاند، «کند همجنس با همجنس پرواز!»
البته دچار توهم نشویم! ثقهالاسلام «جکی» در این جفنگگوئیها تنها نیست. روز گذشته پاپ هم به پریشانگوئی افتاده بود و اومانیسم را برخاسته از مسیحیت اروپا معرفی میکرد! به گزارش فیگارو، مورخ 20 مه 2010، کاردینال راتزینگر، یا همان جرمن شپرد معروف فرمودند:
«ریشههای مسیحی اروپا باید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشد.»
نمیدانستیم اومانیسم از ریشههای مسیحی اروپا الهام گرفته! تا امروز میپنداشتیم اومانیسم ریشه در انسانمحوری ملهم از فلسفة یونان باستان داشته و پس از عقبنشستن کلیسای «کودکبارة» کاتولیک پای به میدان نظریهپردازی گذاشته. چه خوب شد کاردینال راتزینگر تاریخچة اومانیسم را نیز برایمان «بازنویسی» کردند! البته پریشانگوئی کاردینال نازنازی دلیل دارد.
به مناسبت 83 سالگی جوزف راتزینگر، کلیسای ارتدکس مسکو در واتیکان یک کنسرت برپا کرده بود و خلاصه حضرت پاپ مسلماً از شدت شادی با دم مقدسشان گردو میشکستند، و شاید دمی هم به خمرة «ودکا» زده بودند:
«فرهنگ معاصر و به ویژه فرهنگ اروپا با خطر فراموشی روبروست. ممکن است میراث فرهنگی ملهم از ایمان مسیحی که ساختار اساسی فرهنگ اروپا را تشکیل میدهد رها شده و از یاد برود. امروز این ریشهها هنوز در شرق و در غرب، زنده و زاینده هستند و میباید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشند[اینهمه] جهت پاسخگوئی به چالشهای متعدد و گاه سرنوشتساز که در برابر جوامع ما قرار گرفته.»
پاپ پس از ایراد این سخنان بیسروته ادعا میکند که «سکولاریزاسیون» نه تنها باعث عدم اعتقاد به خدا میشود، بلکه «شأن» و مرتبة انسان را نیز نفی میکند و یک جامعة تحت سلطة منافع خودخواهانه به وجود میآورد! بله، جرمن شپرد نوع جدیدی از اومانیسم اختراع کردهاند که با اومانیسم اصلی در تضاد قرار گرفته! پس تعجبی ندارد که اومانیسم «پاپانه» از مسیحیت ملهم شده باشد! به گزرش فیگارو راتزینگر سخنرانی خود را با ابراز تشکر به زبان روسی به پایان برده. در برابر پریشانگوئیهای پاپ، رئیس هیئت دیپلماتیک کلیسای ارتدکس روسیه اظهار داشت، «این کنسرت یک واقعة بسیار مهم در تاریخ مبادلات فرهنگی بین کلیساهای کاتولیک و ارتدکس بوده!»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت