تمساح و تصور!
...
بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
سرودة زندهیاد میرزادة عشقی همچنانکه میبینیم «زمانشمول» است اما تاریخستیز نیست! در یک کشور استعمارزده تنها کاربرد «مجلس» همین است که عشقی میگوید. ورقپارة کیهان، مورخ 20 اردیبهشتماه 1389 تیتری زده مبنی بر اینکه چند سر نمایندة چنین مجلس «مفیدی» در حمایت از حجاب بیانیه صدوریدهاند. پاسدار شریعتمداری اگر شهامت دارد نام و مشخصات 236 سر صادرکنندگان بیانیة حجاب در مجلس جمکران را منتشر کند!
جنبش سبز به آخر خط رسیده و ممکن است میرحسین بزودی در جایگاه همان «حسین مظلوم» قرار گیرد و در عمل به «قهرمان» شوتوپرتها تبدیل شود. به همین دلیل مدافعان پنهان موسوی به دو گروه تقسیم شدهاند. برخی نظیر غلامحسین الهام میکوشند ضمن بازارگرمی برای حسینشهید، حساب خود را از او جدا کنند، و برخی دیگر همچون پاسدار لاریجانی تلاش دارند همة مخالفان حکومت اسلامی را طرفدار موسوی جلوه داده، و از اعتراضشان به نتیجة مسابقات مارگیری حمایت کنند. البته هر دو گروه کور خواندهاند، و دست در دست اینان، اهالی رادیوفردا و بیبیسی!
رادیوفردا، مورخ 20 اردیبهشتماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «الهام: موسوی محارب است» اظهارات مضحک الهام را منتشر کرده و مینویسد، علی لاریجانی در گفتوگوی ویژة خبری به صراحت گفته بود که عدة زیادی «تصور» میکنند نتیجة انتخابات مخدوش است و باید به این «تصور» احترام گذاشت! از این ابلهانهتر حرفی نشنیده بودیم! محترم شمردن تصورات مردم! افسوس که مزخرفگوئی باعث مرگ نمیشود، در غیراینصورت تاکنون از شر کلیة مقامات حکومت جمکران و آیات عظام سیاستزدهاش آسوده شده بودیم. در هر حال، از آنجا که وظیفة رادیوفردا گسترش بلاهت است سخنان احمقانة پاسدار لاریجانی را هم منعکس کرده تا طرفداری غلامبچة سفارت را از موسوی یادآور شود، و از زبان پاسدار علیکوچیکه به ما بگوید احترام، نه به مردم که به «تصورات» و «توهماتشان» لازم خواهد بود، چرا که شاخک سازمان سیا چنین مزخرفاتی را فقط از زبان جیرهخواران وفادارش پخش میکند:
«علی لاریجانی در گفتوگوی ویژه خبری به صراحت گفته بود که بخش عمدهای از مردم تصورشان در بارة نتیجة انتخابات با نتیجة رسمی متفاوت است. باید به این تصور احترام گذاشت و حساب این جمعیت زیاد را با گروهی اغتشاشگر مخلوط نکرد.»
لاریجانی با زبان بیزبانی چه شکری میل میکند؟ میگوید آن جمعیت عظیم که در تظاهرات خردادماه به خیابان آمدند، مخالف حکومت نبودند، بلکه طرفداران موسوی بودند و فقط به نتیجة انتخابات اعتراض داشتند! مسلماً پاسدار لاریجانی شعارهای جمعیت بر علیه حکومت توحش را نشنیده، یا شاید خود را به کری مصلحتی زده. ولی ما حضورشان عرض میکنیم اکثر تظاهرکنندگان در مسابقات مارگیری شرکت نکرده بودند، اینان فقط برای ابراز مخالفت با حکومت اسلامی به خیابان آمده بودند! بهتر است تکه استخوان اهدائی رابرت گیتس، یعنی همان شایعة مشارکت 85 درصد از مردم ایران در معرکة 22 خردادماه را بکلی فراموش کنید!
تصویر وبلاگ «حماسه در لاسوگاس»، «عبدالحکیم ایسماعیلوف»، یکی از رزمندگان ارتش سرخ را در حال برافراشتن پرچم اتحاد شوروی بر فراز رایشستاگ در برلین نشان میداد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 17 فوریه 2010، ایسماعیلوف در سن 94 سالگی در داغستان درگذشت. او در نبرد اوکراین و در آزادسازی ورشو، پاریس و برلن شرکت داشت. در ماه مه 1945، ایسماعیلوف و همرزماناش، «آلکسی کوالوف» از اوکراین و «لئونید گوریچف» از بلاروس پرچم سرخ را بر فراز رایشستاگ به اهتزاز درآوردند. این صحنه توسط «یوگنیکالادییف»، گزارشگر جنگ جاودانه شد.
حماقت و شارلاتانیسم همواره مشوق یکدیگر بودهاند. این است دلیل نیاز روزافزون استعمار به احمق و شارلاتان. علی شریعتی نیز همچون دیگر فدائیان «اسلام مترقی» و ارواح شکمش ضداستبداد یک شارلاتان بیش نبود، ایشان نیز همچون ملکی و شرکاء در خدمت ساواک به عربدهجوئی در دانشگاه اشتغال داشتند. آثار «علمی» و گرانسنگ علی شریعتی جز «تخریب انسان» و ساختارشکنی هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکرد، به همین دلیل است که امثال شریعتی، مطهری و ... انسانمحوری و نظریهپردازان «انسان محور» را به زبان ابتذال خود میآلایند و به طرفداران دمکراسی برچسب «کفر» و «فساد اخلاقی» میزنند. و به همین دلیل است که پامنبریهای حکومت اسلامی برای «جنبش سبز» و رهبران مفلوکاش سینه چاک میدهند. اینان «سبز» را بجای مطالبات ملموس و انسانمحور ملتایران قرار داده و قصد دارند اسلام را اینبار در بسته بندی «سبز» به ما ملت بفروشند. پیش از ادامة مطلب در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ که نظر نویسنده را در مورد «جنبش سبز» جویا شدهاند بگوئیم، خوشبختانه این جنبش به آخر خط رسیده و نمیتواند با مزخرفاتی از قبیل «مخالفت با ولایت فقیه» یا ضدیت با احمدینژاد مطالبات ملت ایران را به بیراهه بکشاند.
حذف ولایت فقیه از حکومت اسلامی از توحش این حکومت نخواهد کاست، چرا که «کل» قانون اساسی حکومت مذکور در چارچوب توحش و تحجر اسلام قرار گرفته. قانون اساسی روضهخوانها از پایه و اساس انسانستیز و «خدامحور» است. اگر در مورد وضعیت جنبش کذا اطلاعات بیشتری میخواهید، مراجعه کنید به مصاحبة آقای ناصر زرافشان با رسانة «آرش» که تحت عنوان «سوار بر امواج رسانهای غرب»، در سایت «اخبار روز» و دیگر سایتها انتشار یافته.
در توضیح پیرامون وبلاگ «حماسه در لاسوگاس» تکرار میکنیم که باورها، به طور کلی ـ دینی یا غیر دینی ـ هیچ پایه و اساس منطقی ندارد. در نتیجه نمیتوان در موردشان به «بحث منطقی» نشست. اعتقاد به دین اسلام نیز فاقد هرگونه توجیه منطقی است. دلیل هم روشن است. «ابهام» در تضاد با «منطق» قرار گرفته. هیچکس نمیتواند وجود یا عدم وجود «خدا» را از نظر منطقی ثابت کند. اگر کسی چنین ادعائی داشته باشد مسلماً در سلامت عقلاش دچار تردید میشویم. و اما عدم اعتقاد به دین، دلیل بر فساد اخلاق نیست. رسوائی کشیشهای کودکباره شاهدی است بر این مدعا که «ردای دین» پوششی است بسیار مناسب برای همة جنایات! از این گذشته هیچکس نمیتواند مدعی شناخت «اعتقاد» و «باورهای» دیگری شود، «نفوذ در ذهن» افراد امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر تخیلات و توهمات و اعتقادات قلبی انسان را نمیتوان از نظر حقوقی و علمی به «اثبات» رساند. ولی حماقت بعضیها را میتوان ثابت کرد! همانها که به بهانة اعتراض به قتل زندانیان سیاسی در برابر سفارت گورکنها در پاریس تجمع کرده، و همچون اوباش حزبالله به هتاکی مشغول بودند، و گاهگاهی هم فریاد «مرگ بر...» سر میدادند. واقعاً که خیلی عملیات قهرمانانهای بود، پیروزی از آن شماست!
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
امروز حسن قشقاوی، معاون کنسولی امور مجلس و ایرانیان در وزارت امور خارجة گورکنها در دیدار با مسئولان اتحادیة جهانی آشوریان، آیندة جهان را «پیشبینی» کرده میگوید، ادارة امور به دست «الهیون» خواهد بود، چرا که سکولاریسم در عرصة اخلاق، حفظ محیط زیست و ... شکست خورده! بله «اخلاق» که شاهدیم در جمکران بیداد میکند. اخلاق تقلب، تقیه، تجارت برده، قاچاق موادمخدر، سرکوب، آدمکشی و چپاول؛ اینهمه اخلاق فقط در حکومت چاه جمکران میتواند رعایت شود!
تمام مردهشویان راضیند بر مردن مردم!
(ادبیات بنز خاور)
قشقاوی همان شاگرد حجره است که پیشتر «سخنگوی» وزارت امور خارجة گورکنها بود و امروز تغییر مکان داده، هر چند همان مزخرفات سابق را تکرار میکند. اصولاً گورکنها نیازی به تجربه و تخصص و اینجور مسائل ندارند، طویلة مککارتیسم یک توضیحالمسائل هزار صفحهای برایشان چاپ کرده که در آن مطالب صفحة اول در 999 صفحة دیگر نیز تکرار شده و گورکنها هر جای کتاب مقدس را باز کنند تفاوتی نخواهد کرد، مطلب یکی است: «آمریکا شکست خورده، پس دمکراسی ـ انسان محور ـ شکست خورده، بنابراین ما خدامحوران پیروز شدهایم.»
پایه و اساس این مزخرفات در تبلیغات مککارتیستهاست که «دمکراسی» را بومی و غربی به شمار میآورند، و هر چه زمین بگذارند، فعلهشان در جهان اسلام بیچون و چرا میجود و طوطیوار تکرار میکند. و اینگونه است که همیشه بزرگترین دمکراسی جهان یعنی هند، از دیدگان سگهایهار بارگاه مقدس مککارتی پنهان میماند! و ما متوجه میشویم که سگهای آن آستان مقدس نه تنها همچون پاسدار لاریجانی کر تشریف دارند که همچون حسن قشقاوی، به افتخار کوری مصلحتی نیز نائل آمدهاند. قشقاوی میپندارد از آنجا که آنگلوساکسونها مثل خردرگل گیر کردهاند، و نوکرانشان در جهان اسلام میباید امور ارباب را رفع و رجوع کنند، تعیین سرنوشت جهان به دست اینان است. حال آنکه اشتباه کردهاند. کنترل آنگلوساکسونها بر این جهان تضعیف شده و «فاشیست ـ مسلمانها» نمیتوانند بجای ارباب بنشینند و ملتها را سرکوب کنند؛ تضعیف ارباب، به طریق اولی تضعیف نوکر را به دنبال میآورد. خلاصه آن توضیحالمسائلی که 31 سال کارسازتان بود، دیگر کاربردی ندارد:
«آیندة جهان صفبندی میان الهیون و سکولارها خواهد بود که با توجه به شکست سکولاریسم در چهار حوزة ایجاد صلح و امنیت جهانی، پایداری خانواده، حفظ اخلاق و محیط زیست؛ صف الهیون با هر گرایش دینی ترسیم کنندة آیندة متعالیتری برای جهان بشریت خواهد بود.»
واقعاً آنکه به سکولاریسم نریده بود، کلاغ ک...ن دریده بود! یا همین قشقاوی، بلبلخوشالحان بازار تهران! همچنانکه میبینیم بیش از دو میلیارد چینی و هندی از آیندة این جهان حذف شدهاند. و خلاصه آستان مقدس سازمان سیا همة «غیرالهیون» را به اردوگاه مرگ فرستاده تا حسن قشقاوی، با چماقشکستهاش «آیندة متعالیتر» برای جهان ترسیم کند. آیندة «متعالیتر» نیز همان آیندهای است که پیشتر در بیبیگوزک حسین در کربلا آمده و علیشریعتی، همچون دیگر مرگفروشان ساواک از مبلغان خبرة آن به شمار میرود. بله آیندة گورکنها همواره در گذشته است نه در گذشتة تاریخی که درگذشتة موهوم و با پرسوناژهای تخیلی. در صحرای حجاز با محمد و علی و فاطمه، یا در صحرای کربلا با حسین و زینب و... و سخنان ابلهانة قشقاوی با کد: 8902-12699 در ایسنا، مورخ 20 اردیبهشتماه سالجاری انتشار یافته. حال که خیالمان از «آیندة بشریت» آسوده شد، برویم به سراغ تیمسار توفانیان.
پس از مشاهدة آن کتککاری دلچسب و سرشار از تمدن در حوالی پارک شاهنشاهی، در حالیکه از اینهمه امنیت اجتماعی و مسئولیت نیروهای پلیس در حفظ نظم و آرامش افتخار میکردم و بر خود میبالیدم، راهی خانة آزیتا شدم. همچنانکه گفتم قرار بود به خانة یکی ازهمکلاسیهایم بروم. باری به محض اینکه وارد سالن شدم، پری جون، مادر آزیتا پرسید، «چرا رنگت پریده؟» و منهم به نقل ماجرای شیرین نمایش خیابانی پرداختم. هر چه داستان پیش میرفت، بر حیرت پری جون افزوده میشد تا اینکه رسیدم به آنجا که، «منهم به صحنة کتککاری نزدیک شدم، چون اون آقای موطلائی خیلی قشنگ مشت و لگد می زد...» که زنگ در خانه به صدا در آمد و پس از چند لحظه یک خانم و آقای میانسال وارد شدند و آقا به زبان آذری و خانم به زبان فارسی به سلام علیک پرداختند.
تا یادم نرفته بگویم، پری جون از اهالی تبریز بود و معمولاً با آزیتا به زبان آذری صحبت میکرد. منهم به مرورزمان چند جملهای از آزیتا یاد گرفته بودم و بعضی اوقات برای اثبات هوش و استعداد سرشارم کمی آذری صحبت میکردم، البته در حد همان چند جمله. آزیتا هم برای «متعالیتر» کردن آیندة بشریت در مورد آذریها اطلاعاتی به من داده بود. به عنوان نمونه میگفت زبان قزوینیها با ما یکی نیست و ما به «بیلمیرم» نمیگوئیم «بیلمیرم» و ... و خلاصه از اینجور مسائل. خلاصه چنان پیشرفتی کرده بودم که وقتی آن خانم و آقای میانسال وارد شدند، نتوانستند از فارس بودنم آگاه شوند، چرا که هیچ حرفی نمیزدم! افسوس که پریجون به زبان فارسی از من خواست دنبالة داستان مهیج پارک شاهنشاهی را نقل کنم و پیش از اینکه من حرفی بزنم، میهمانان را در جریان گذاشت و منهم داستان را ادامه دادم و رسیدم به ظهور پژوی سفیدرنگ و گفتگوی رانندة آن با گدای کنار دیوار که آن آقا صحبتام را قطع کرده، بالهجة آذری گفت «نه دخترم، اون گدا نبوده، پلیس بوده!» و اینجا بود که پریجون برای پایان دادن به قضیه وارد صحنه شد و من و آزیتا را به بالکن راهنمائی کرد.
نیازی به توضیح نیست که در بالکن هم بحث شیرین کتککاری ادامه یافت و آزیتا میپرسید اون آقا کی بود، یا چرا اون خانم پیراهن سرخابی نشسته بود که کتک بخوره؟ و اون مرد موطلائی که پرسوناژ پلید را مجازات کرد ایرانی بود و...و منهم پاسخی برای این پرسشها نداشتم. در لابلای پرسشهای آزیتا بود که شنیدم آن آقا به لهجة آذری گفت، «به تمساح تلفن کردم ... ارتش شاهنشاهی فقط یک تمساح داره...» از آزیتا پرسیدم، تمساح به فارسی چی میشه؟ گفت، تمساح نمیگه، میگه تیمسار! برای تکمیل معلوماتم در زبان آذری پرسیدم، «تیمسار به آذری چی میشه؟» که آزیتا زد زیر خنده و آن آقا ادامه داد، «ارتش شاهنشاهی اگر یک تمساح داشته باشه، اونم، همین تمساح تفانیانه.» پرسیدم «از توفانیان، پدر گیتی داره تعریف میکنه؟» آزیتا گفت، آره فامیلشونه!
بله اینگونه بودکه با تنها «تمساح» ارتش شاهنشاهی از نزدیک آشنا شدیم تا پس از گذشت چند دهه، مشتی لات و اوباش نظیر همین قشقاوی، آیندة «متعالیتری» برای فرزندانمان تعیین کنند، چرا که بر اساس تبلیغات طویلة مککارتی آمریکا شکست خورده، بنابراین سکولاریسم نیز حداقل در ایران شکست خورده! به عبارت دیگر، انسان و انسانمحوری، همانطور که «استاد» شریعتی میگفتند همان آمریکاست، و آمریکا هم که طبق هذیانات شریعتی، همان جاهلیت عرب است و ... و چه خوب شد که قشقاوی سند مالکیت جهان را به نام «الهیون» به ثبت رساند که خیال محفل نوآمچامسکی آسوده شود!
چامسکی! آسوده بخواب، قشقاوی بیدار است!
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
سرودة زندهیاد میرزادة عشقی همچنانکه میبینیم «زمانشمول» است اما تاریخستیز نیست! در یک کشور استعمارزده تنها کاربرد «مجلس» همین است که عشقی میگوید. ورقپارة کیهان، مورخ 20 اردیبهشتماه 1389 تیتری زده مبنی بر اینکه چند سر نمایندة چنین مجلس «مفیدی» در حمایت از حجاب بیانیه صدوریدهاند. پاسدار شریعتمداری اگر شهامت دارد نام و مشخصات 236 سر صادرکنندگان بیانیة حجاب در مجلس جمکران را منتشر کند!
جنبش سبز به آخر خط رسیده و ممکن است میرحسین بزودی در جایگاه همان «حسین مظلوم» قرار گیرد و در عمل به «قهرمان» شوتوپرتها تبدیل شود. به همین دلیل مدافعان پنهان موسوی به دو گروه تقسیم شدهاند. برخی نظیر غلامحسین الهام میکوشند ضمن بازارگرمی برای حسینشهید، حساب خود را از او جدا کنند، و برخی دیگر همچون پاسدار لاریجانی تلاش دارند همة مخالفان حکومت اسلامی را طرفدار موسوی جلوه داده، و از اعتراضشان به نتیجة مسابقات مارگیری حمایت کنند. البته هر دو گروه کور خواندهاند، و دست در دست اینان، اهالی رادیوفردا و بیبیسی!
رادیوفردا، مورخ 20 اردیبهشتماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «الهام: موسوی محارب است» اظهارات مضحک الهام را منتشر کرده و مینویسد، علی لاریجانی در گفتوگوی ویژة خبری به صراحت گفته بود که عدة زیادی «تصور» میکنند نتیجة انتخابات مخدوش است و باید به این «تصور» احترام گذاشت! از این ابلهانهتر حرفی نشنیده بودیم! محترم شمردن تصورات مردم! افسوس که مزخرفگوئی باعث مرگ نمیشود، در غیراینصورت تاکنون از شر کلیة مقامات حکومت جمکران و آیات عظام سیاستزدهاش آسوده شده بودیم. در هر حال، از آنجا که وظیفة رادیوفردا گسترش بلاهت است سخنان احمقانة پاسدار لاریجانی را هم منعکس کرده تا طرفداری غلامبچة سفارت را از موسوی یادآور شود، و از زبان پاسدار علیکوچیکه به ما بگوید احترام، نه به مردم که به «تصورات» و «توهماتشان» لازم خواهد بود، چرا که شاخک سازمان سیا چنین مزخرفاتی را فقط از زبان جیرهخواران وفادارش پخش میکند:
«علی لاریجانی در گفتوگوی ویژه خبری به صراحت گفته بود که بخش عمدهای از مردم تصورشان در بارة نتیجة انتخابات با نتیجة رسمی متفاوت است. باید به این تصور احترام گذاشت و حساب این جمعیت زیاد را با گروهی اغتشاشگر مخلوط نکرد.»
لاریجانی با زبان بیزبانی چه شکری میل میکند؟ میگوید آن جمعیت عظیم که در تظاهرات خردادماه به خیابان آمدند، مخالف حکومت نبودند، بلکه طرفداران موسوی بودند و فقط به نتیجة انتخابات اعتراض داشتند! مسلماً پاسدار لاریجانی شعارهای جمعیت بر علیه حکومت توحش را نشنیده، یا شاید خود را به کری مصلحتی زده. ولی ما حضورشان عرض میکنیم اکثر تظاهرکنندگان در مسابقات مارگیری شرکت نکرده بودند، اینان فقط برای ابراز مخالفت با حکومت اسلامی به خیابان آمده بودند! بهتر است تکه استخوان اهدائی رابرت گیتس، یعنی همان شایعة مشارکت 85 درصد از مردم ایران در معرکة 22 خردادماه را بکلی فراموش کنید!
تصویر وبلاگ «حماسه در لاسوگاس»، «عبدالحکیم ایسماعیلوف»، یکی از رزمندگان ارتش سرخ را در حال برافراشتن پرچم اتحاد شوروی بر فراز رایشستاگ در برلین نشان میداد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 17 فوریه 2010، ایسماعیلوف در سن 94 سالگی در داغستان درگذشت. او در نبرد اوکراین و در آزادسازی ورشو، پاریس و برلن شرکت داشت. در ماه مه 1945، ایسماعیلوف و همرزماناش، «آلکسی کوالوف» از اوکراین و «لئونید گوریچف» از بلاروس پرچم سرخ را بر فراز رایشستاگ به اهتزاز درآوردند. این صحنه توسط «یوگنیکالادییف»، گزارشگر جنگ جاودانه شد.
حماقت و شارلاتانیسم همواره مشوق یکدیگر بودهاند. این است دلیل نیاز روزافزون استعمار به احمق و شارلاتان. علی شریعتی نیز همچون دیگر فدائیان «اسلام مترقی» و ارواح شکمش ضداستبداد یک شارلاتان بیش نبود، ایشان نیز همچون ملکی و شرکاء در خدمت ساواک به عربدهجوئی در دانشگاه اشتغال داشتند. آثار «علمی» و گرانسنگ علی شریعتی جز «تخریب انسان» و ساختارشکنی هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکرد، به همین دلیل است که امثال شریعتی، مطهری و ... انسانمحوری و نظریهپردازان «انسان محور» را به زبان ابتذال خود میآلایند و به طرفداران دمکراسی برچسب «کفر» و «فساد اخلاقی» میزنند. و به همین دلیل است که پامنبریهای حکومت اسلامی برای «جنبش سبز» و رهبران مفلوکاش سینه چاک میدهند. اینان «سبز» را بجای مطالبات ملموس و انسانمحور ملتایران قرار داده و قصد دارند اسلام را اینبار در بسته بندی «سبز» به ما ملت بفروشند. پیش از ادامة مطلب در پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ که نظر نویسنده را در مورد «جنبش سبز» جویا شدهاند بگوئیم، خوشبختانه این جنبش به آخر خط رسیده و نمیتواند با مزخرفاتی از قبیل «مخالفت با ولایت فقیه» یا ضدیت با احمدینژاد مطالبات ملت ایران را به بیراهه بکشاند.
حذف ولایت فقیه از حکومت اسلامی از توحش این حکومت نخواهد کاست، چرا که «کل» قانون اساسی حکومت مذکور در چارچوب توحش و تحجر اسلام قرار گرفته. قانون اساسی روضهخوانها از پایه و اساس انسانستیز و «خدامحور» است. اگر در مورد وضعیت جنبش کذا اطلاعات بیشتری میخواهید، مراجعه کنید به مصاحبة آقای ناصر زرافشان با رسانة «آرش» که تحت عنوان «سوار بر امواج رسانهای غرب»، در سایت «اخبار روز» و دیگر سایتها انتشار یافته.
در توضیح پیرامون وبلاگ «حماسه در لاسوگاس» تکرار میکنیم که باورها، به طور کلی ـ دینی یا غیر دینی ـ هیچ پایه و اساس منطقی ندارد. در نتیجه نمیتوان در موردشان به «بحث منطقی» نشست. اعتقاد به دین اسلام نیز فاقد هرگونه توجیه منطقی است. دلیل هم روشن است. «ابهام» در تضاد با «منطق» قرار گرفته. هیچکس نمیتواند وجود یا عدم وجود «خدا» را از نظر منطقی ثابت کند. اگر کسی چنین ادعائی داشته باشد مسلماً در سلامت عقلاش دچار تردید میشویم. و اما عدم اعتقاد به دین، دلیل بر فساد اخلاق نیست. رسوائی کشیشهای کودکباره شاهدی است بر این مدعا که «ردای دین» پوششی است بسیار مناسب برای همة جنایات! از این گذشته هیچکس نمیتواند مدعی شناخت «اعتقاد» و «باورهای» دیگری شود، «نفوذ در ذهن» افراد امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر تخیلات و توهمات و اعتقادات قلبی انسان را نمیتوان از نظر حقوقی و علمی به «اثبات» رساند. ولی حماقت بعضیها را میتوان ثابت کرد! همانها که به بهانة اعتراض به قتل زندانیان سیاسی در برابر سفارت گورکنها در پاریس تجمع کرده، و همچون اوباش حزبالله به هتاکی مشغول بودند، و گاهگاهی هم فریاد «مرگ بر...» سر میدادند. واقعاً که خیلی عملیات قهرمانانهای بود، پیروزی از آن شماست!
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
امروز حسن قشقاوی، معاون کنسولی امور مجلس و ایرانیان در وزارت امور خارجة گورکنها در دیدار با مسئولان اتحادیة جهانی آشوریان، آیندة جهان را «پیشبینی» کرده میگوید، ادارة امور به دست «الهیون» خواهد بود، چرا که سکولاریسم در عرصة اخلاق، حفظ محیط زیست و ... شکست خورده! بله «اخلاق» که شاهدیم در جمکران بیداد میکند. اخلاق تقلب، تقیه، تجارت برده، قاچاق موادمخدر، سرکوب، آدمکشی و چپاول؛ اینهمه اخلاق فقط در حکومت چاه جمکران میتواند رعایت شود!
تمام مردهشویان راضیند بر مردن مردم!
(ادبیات بنز خاور)
قشقاوی همان شاگرد حجره است که پیشتر «سخنگوی» وزارت امور خارجة گورکنها بود و امروز تغییر مکان داده، هر چند همان مزخرفات سابق را تکرار میکند. اصولاً گورکنها نیازی به تجربه و تخصص و اینجور مسائل ندارند، طویلة مککارتیسم یک توضیحالمسائل هزار صفحهای برایشان چاپ کرده که در آن مطالب صفحة اول در 999 صفحة دیگر نیز تکرار شده و گورکنها هر جای کتاب مقدس را باز کنند تفاوتی نخواهد کرد، مطلب یکی است: «آمریکا شکست خورده، پس دمکراسی ـ انسان محور ـ شکست خورده، بنابراین ما خدامحوران پیروز شدهایم.»
پایه و اساس این مزخرفات در تبلیغات مککارتیستهاست که «دمکراسی» را بومی و غربی به شمار میآورند، و هر چه زمین بگذارند، فعلهشان در جهان اسلام بیچون و چرا میجود و طوطیوار تکرار میکند. و اینگونه است که همیشه بزرگترین دمکراسی جهان یعنی هند، از دیدگان سگهایهار بارگاه مقدس مککارتی پنهان میماند! و ما متوجه میشویم که سگهای آن آستان مقدس نه تنها همچون پاسدار لاریجانی کر تشریف دارند که همچون حسن قشقاوی، به افتخار کوری مصلحتی نیز نائل آمدهاند. قشقاوی میپندارد از آنجا که آنگلوساکسونها مثل خردرگل گیر کردهاند، و نوکرانشان در جهان اسلام میباید امور ارباب را رفع و رجوع کنند، تعیین سرنوشت جهان به دست اینان است. حال آنکه اشتباه کردهاند. کنترل آنگلوساکسونها بر این جهان تضعیف شده و «فاشیست ـ مسلمانها» نمیتوانند بجای ارباب بنشینند و ملتها را سرکوب کنند؛ تضعیف ارباب، به طریق اولی تضعیف نوکر را به دنبال میآورد. خلاصه آن توضیحالمسائلی که 31 سال کارسازتان بود، دیگر کاربردی ندارد:
«آیندة جهان صفبندی میان الهیون و سکولارها خواهد بود که با توجه به شکست سکولاریسم در چهار حوزة ایجاد صلح و امنیت جهانی، پایداری خانواده، حفظ اخلاق و محیط زیست؛ صف الهیون با هر گرایش دینی ترسیم کنندة آیندة متعالیتری برای جهان بشریت خواهد بود.»
واقعاً آنکه به سکولاریسم نریده بود، کلاغ ک...ن دریده بود! یا همین قشقاوی، بلبلخوشالحان بازار تهران! همچنانکه میبینیم بیش از دو میلیارد چینی و هندی از آیندة این جهان حذف شدهاند. و خلاصه آستان مقدس سازمان سیا همة «غیرالهیون» را به اردوگاه مرگ فرستاده تا حسن قشقاوی، با چماقشکستهاش «آیندة متعالیتر» برای جهان ترسیم کند. آیندة «متعالیتر» نیز همان آیندهای است که پیشتر در بیبیگوزک حسین در کربلا آمده و علیشریعتی، همچون دیگر مرگفروشان ساواک از مبلغان خبرة آن به شمار میرود. بله آیندة گورکنها همواره در گذشته است نه در گذشتة تاریخی که درگذشتة موهوم و با پرسوناژهای تخیلی. در صحرای حجاز با محمد و علی و فاطمه، یا در صحرای کربلا با حسین و زینب و... و سخنان ابلهانة قشقاوی با کد: 8902-12699 در ایسنا، مورخ 20 اردیبهشتماه سالجاری انتشار یافته. حال که خیالمان از «آیندة بشریت» آسوده شد، برویم به سراغ تیمسار توفانیان.
پس از مشاهدة آن کتککاری دلچسب و سرشار از تمدن در حوالی پارک شاهنشاهی، در حالیکه از اینهمه امنیت اجتماعی و مسئولیت نیروهای پلیس در حفظ نظم و آرامش افتخار میکردم و بر خود میبالیدم، راهی خانة آزیتا شدم. همچنانکه گفتم قرار بود به خانة یکی ازهمکلاسیهایم بروم. باری به محض اینکه وارد سالن شدم، پری جون، مادر آزیتا پرسید، «چرا رنگت پریده؟» و منهم به نقل ماجرای شیرین نمایش خیابانی پرداختم. هر چه داستان پیش میرفت، بر حیرت پری جون افزوده میشد تا اینکه رسیدم به آنجا که، «منهم به صحنة کتککاری نزدیک شدم، چون اون آقای موطلائی خیلی قشنگ مشت و لگد می زد...» که زنگ در خانه به صدا در آمد و پس از چند لحظه یک خانم و آقای میانسال وارد شدند و آقا به زبان آذری و خانم به زبان فارسی به سلام علیک پرداختند.
تا یادم نرفته بگویم، پری جون از اهالی تبریز بود و معمولاً با آزیتا به زبان آذری صحبت میکرد. منهم به مرورزمان چند جملهای از آزیتا یاد گرفته بودم و بعضی اوقات برای اثبات هوش و استعداد سرشارم کمی آذری صحبت میکردم، البته در حد همان چند جمله. آزیتا هم برای «متعالیتر» کردن آیندة بشریت در مورد آذریها اطلاعاتی به من داده بود. به عنوان نمونه میگفت زبان قزوینیها با ما یکی نیست و ما به «بیلمیرم» نمیگوئیم «بیلمیرم» و ... و خلاصه از اینجور مسائل. خلاصه چنان پیشرفتی کرده بودم که وقتی آن خانم و آقای میانسال وارد شدند، نتوانستند از فارس بودنم آگاه شوند، چرا که هیچ حرفی نمیزدم! افسوس که پریجون به زبان فارسی از من خواست دنبالة داستان مهیج پارک شاهنشاهی را نقل کنم و پیش از اینکه من حرفی بزنم، میهمانان را در جریان گذاشت و منهم داستان را ادامه دادم و رسیدم به ظهور پژوی سفیدرنگ و گفتگوی رانندة آن با گدای کنار دیوار که آن آقا صحبتام را قطع کرده، بالهجة آذری گفت «نه دخترم، اون گدا نبوده، پلیس بوده!» و اینجا بود که پریجون برای پایان دادن به قضیه وارد صحنه شد و من و آزیتا را به بالکن راهنمائی کرد.
نیازی به توضیح نیست که در بالکن هم بحث شیرین کتککاری ادامه یافت و آزیتا میپرسید اون آقا کی بود، یا چرا اون خانم پیراهن سرخابی نشسته بود که کتک بخوره؟ و اون مرد موطلائی که پرسوناژ پلید را مجازات کرد ایرانی بود و...و منهم پاسخی برای این پرسشها نداشتم. در لابلای پرسشهای آزیتا بود که شنیدم آن آقا به لهجة آذری گفت، «به تمساح تلفن کردم ... ارتش شاهنشاهی فقط یک تمساح داره...» از آزیتا پرسیدم، تمساح به فارسی چی میشه؟ گفت، تمساح نمیگه، میگه تیمسار! برای تکمیل معلوماتم در زبان آذری پرسیدم، «تیمسار به آذری چی میشه؟» که آزیتا زد زیر خنده و آن آقا ادامه داد، «ارتش شاهنشاهی اگر یک تمساح داشته باشه، اونم، همین تمساح تفانیانه.» پرسیدم «از توفانیان، پدر گیتی داره تعریف میکنه؟» آزیتا گفت، آره فامیلشونه!
بله اینگونه بودکه با تنها «تمساح» ارتش شاهنشاهی از نزدیک آشنا شدیم تا پس از گذشت چند دهه، مشتی لات و اوباش نظیر همین قشقاوی، آیندة «متعالیتری» برای فرزندانمان تعیین کنند، چرا که بر اساس تبلیغات طویلة مککارتی آمریکا شکست خورده، بنابراین سکولاریسم نیز حداقل در ایران شکست خورده! به عبارت دیگر، انسان و انسانمحوری، همانطور که «استاد» شریعتی میگفتند همان آمریکاست، و آمریکا هم که طبق هذیانات شریعتی، همان جاهلیت عرب است و ... و چه خوب شد که قشقاوی سند مالکیت جهان را به نام «الهیون» به ثبت رساند که خیال محفل نوآمچامسکی آسوده شود!
چامسکی! آسوده بخواب، قشقاوی بیدار است!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت