حماسة لاسوگاس!
...
امروز در مسکو، مراسمی جهت بزرگذاشت 65 امین سالگرد پیروزی متفقین بر ارتش هیتلر برگزار شد. برخلاف ادعای «فرانسپرس»، در این مراسم نظامیان ارتش ناتو حضور نداشتند، بلکه از نظامیان انگلستان، فرانسه، آمریکا و دیگر کشورهائی که در جنگ جهانی دوم بر علیه فاشیسم جنگیدند برای شرکت در رژة «میدان سرخ» مسکو دعوت به عمل آمده بود. همچنانکه گفتیم به دلیل تنش بین روسیه و اعضای ناتو سران کشورهای اروپای غربی و آمریکا ـ به استثنای آنجلا مرکل ـ در این مراسم حضور نداشتند. با حضور پرنس چارلز، نیکولاسرکوزی، سیلویو برلوسکنی و ... در این مراسم موافقت نشده بود. خبر مخالفت روسیه با حضور ولیعهد انگلستان در رژة 9 ماه مه، حتی در خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، با کد: 1104385 انتشار یافته!
امروز دژخیمان سازمان سیا در ایران، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان را در زندان به قتل رساندند. «جرم» فرزاد کمانگر این بود که برادرش، شیرزاد با گروه «پ. ک. ک» سابقة همکاری داشته. فکر میکنم همین یک مورد برای اثبات «پانیک» جلادان استعمار در کشورمان کفایت کند. همانطور که انتظار میرفت به دلیل افلاس ارباب در لندن و واشنگتن، حکومت جمکران برای اثبات مراتب نوکری تهاجم به خانههای مردم و اعدام زندانیان را از سر گرفته. در قاموس آدمخواران سازمان سیا در ایران این اعمال وحشیانه را «اجرای عدالت» گویند. از نظر ما اعلام مواضع صریح رضا پهلوی در رابطه با این قماش «عدالت» و به ویژه در مورد مسائل زنان، فراتر از ستودن «کشف حجاب و 17 دی» الزامی تلقی میشود، که گفتهاند، «سکوت علامت رضاست.» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم «کشف حجاب اجباری» توسط پهلوی اول به دستاویز جیرهخواران استعمار برای انتساب آزادی زن به «ضدانقلاب» و «استبداد سلطنت» تبدیل شده. همچنین نیازی نیست بگوئیم آنان که همچون فوکویاما در طویلة سازمان سیا «دین ضداستبداد» کشف کردهاند از انتساب آزادی زن ایرانی به «استبداد سلطنت» حمایت میکنند. پیش از ادامة مطلب لازم است در پاسخ به خوانندگان گرامی این وبلاگ بگوئیم دوران شریعتی و شرکاء به پایان رسیده و بررسی «زبان شریعتی» از منظر «زبانشناسانه» اتلاف وقت است، با این وجود به «زبان» این استاد فرهیخته که در سایت «زمانه»، مورخ 18 اردیبهشتماه 1389 انتشار یافته نگاهی گذرا خواهیم داشت.
مهمترین ویژگی این زبان ناهنجاری آن است. این زبان منطقستیز همچون زبان مککارتیستها «برچسب» میزند بدون اینکه بتواند برچسب کذا را از طریق استدلال منطقی به اثبات برساند. چرا که شریعتی با هر گونه استدلال بیگانه است. به عنوان نمونه، برای اینکه بتوانیم فردی را «شیاد» و «عوامفریب» بخوانیم، ابتدا میباید مشخص کنیم «شیاد» کیست و چه عملکردی دارد، آنگاه نشان دهیم که رفتار و کردار فرد مذکور منطبق است بر رفتار عوامفریب، در این صورت است که میگوئیم، با توجه به اظهارات و مواضع این فرد میتوان به صراحت او را شارلاتان نامید. اما شریعتی توانائی چنین کاری را ندارد، چرا که وی به گواهی گفتارش یک شارلاتان است. شارلاتانی که برای از میدان به در کردن شارلاتانهای دیگر و همزمان جهت «تخریب انسان» زبان به هتاکی و فحاشی میگشاید.
شریعتی در واقع جوانان، زنان و به ویژه روشنفکران لائیک را هدف گرفته و پرستیژ «ژان پل سارتر» را به ابزار تخریب تبدیل میکند. اینکه در یکی از آثار «ادبی» سارتر گفته شود، «پاریس مرکز بورژوازی است و برای نجات اروپا و مستعمرات باید آن را تخریب کرد» نظریة سیاسی نیست! متأسفانه امثال شریعتی به دلیل کم سوادی اثر ادبی را با «مانیفست سیاسی» اشتباه میگیرند. ژان پل سارتر فیلسوفی بود که قلم «نویسنده» را در خدمت ایدئولوژی میخواست. این امر با «حق انتخاب آزاد» که سارتر به عنوان فیلسوف اگزیستانسیالیست مدافع آن بود در تضاد قرار میگرفت، و به همین دلیل بعدها سارتر ناچار شد در مورد هنر و ادبیات از مواضع خود عقبنشینی کند. در هر حال، ژان پل سارتر از جایگاه یک فیلسوف و نظریهپرداز «انسانمحور» سخن میگوید و نظریات وی هیچ ارتباطی با «اعتقادات»، توهمات و باورهایمقدس امثال شریعتی نمیتواند داشته باشد. علی شریعتی یک جمله از «نفرین شدگان» را به عاریت گرفته تا بتواند برای مزخرفگوئی و هتاکیهای خود از نام ژان پلسارتر و آثار او سوءاستفاده کند. برای روشن شدن مطلب نگاهی داشته باشیم به موضع سارتر نسبت به فاشیسم و نظر «مستدل» و «علمی» شریعتی در مورد جنگ جهانی دوم.
ژان پل سارتر به دلیل همکاری محفل نوبل با ارتش هیتلر، از دریافت جایزة نوبل خودداری کرد. به عبارت دیگر سارتر بدون اینکه زبان به هتاکی بگشاید، به محفل نوبل تفهیم کرد که ارزشی برایاش قائل نیست. حال ببینیم استاد شریعتی در مورد جنگ دوم جهانی چه میگوید. شریعتی در کمال حماقت و بیشرمی مهاجم و مخالف تهاجم را تخطئه میکند. حال آنکه مخالفان هیتلر نه فقط به دلائل ایدئولوژیک که برای دفاع از خود دست به اسلحه بردند. تنها جنگی که در تاریخ بشر میتواند توجیه شود، جنگ ملتها بر علیه ارتش اشغالگر است. علی شریعتی در این مورد چه میگوید؟ او به زبان ابتذال حوزه جنگ دوم جهانی را نبرد بین «بول و غایط» میخواند! به زبان سادهتر این موجود وحشی دفاع میلیونها انسان از موجودیت و از خاک میهنشان را به سخره گرفته، چرا؟ چون در ذهن علیل آخوند جماعت دفاع از آب و خاک و دفاع از زندگی بیمعناست. در حوزههای به اصطلاح «علمیه» به این جانوران وحشی پیروی از پرسوناژهای تخیلی بیبیگوزکهای کربلا را میآموزند: حسن و حسین و زینب و فاطمه و ... و حر! به همین دلیل است که عیال سیامک پورزند در وصف «زینب» یاوهسرائی میکند، و یا نوریزاد، عضو محفل پنهان کیهان، «حر زمان» خوانده میشود و فعلة جنبشسبز عربدة «میرحسین یا حسین» سر میدهند.
استعمار برای تخریب انسان این مداحان «توحش» و «توهم مقدس»، این فروشندگان ابتذال، ذلت و حقارت و مرگ را به میدان میآورد. در این وبلاگ بارها و بارها مطالب مبتذل مهرانگیز کار، شیرین عبادی، آخوند کدیور، محمد خاتمی و ... و دیگر زبالههای تولیدی سازمان سیا بررسی شده. این جانوران وحشی در همسوئی کامل با حکومت اسلامی، به نفی زمان و مکان و انسان، و به بازتولید مزخرفات شریعتی، مطهری و خمینی مشغولاند. پس بازگردیم به شریعتی که ژان پل سارتر را به ابزار تبلیغات ساواک تبدیل کرده بود. ایشان در واقع از الگوی «فردید» پیروی میفرمایند. فردید هم شارلاتانی بود که با تخریب فیلسوف پرآوازهای همچون «هایدگر» به تحمیق عوام اشتغال داشت، البته در جایگاه استاد فلسفه! استادی که در تمام عمر پربارش حتی یک کتاب منتشر نکرد. دلیل هم روشن است، فردید همچون حاج فرجدباغ از ناکجاآباد استخراج شده بود. بخشی از سخنان متناقض و بیسروته «استاد» فردید را در همین وبلاگ بررسی کردهایم. پیش از ادامة مطلب برای کسانی که به دلیل عدم تسلط به زبان فرانسه امکان مطالعة آثار سارتر به زبان اصلی را ندارند توضیح دهیم، ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست بود، نظریهاش «خدا» را ساخته و پرداختة «ذهن انسان» معرفی میکند. سارتر همچنین بنیاد خانواده را به رسمیت نمیشناسد و خلاصه بگوئیم علی شریعتی که در باب شخصیت «استثنائی» فاطمة نیستدرجهان و فرزنداناش قلمفرسائی میکند، هیچ قرابتی با سارتر نمیتواند داشته باشد. خارج از نگرش انسانمحور سارتر، «زبان» وی از ابتذال زبان خدامحور شریعتی نیز به دور است.
زبان انسانستیز شریعتی بین «دو زبان قدرت» یعنی همان توحش آسمانی و زمینی نوسان میکند، زبان تأئید باورهای مقدس عوام، و زبان نفی انسان از طریق «تقلیل فرد» به تمایلات غریزی. شریعتی، با توسل به همان اصل جادوئی «ترادف کلی» و از طریق ردیفکردن واژگان متناقض به مرزشکنی در عرصة مفاهیم پرداخته و به این ترتیب «انسان» را از جایگاه انسانیاش به بیرون میراند. اینگونه است که فردگرائی، دمکراسی و روشنفکر همزمان در ترادف با آمریکا و جاهلیت عرب قرار میگیرد:
«آمریکا[...] این بلاهت عظیم و توحش متمدن [...] و دموکراسی احمق و اندیویدوالیسم قالبریزی شده [...] و بالاخره همان جاهلیت عرب [...]»
چگونه شریعتی از دمکراسی و آمریکا به جاهلیت عرب میرسد؟ از طریق الصاق برچسب و هتاکی به مفاهیم انسان محور: فردگرائی، دمکراسی! نیازی به توضیح نیست که شناخت «استاد» شریعتی از آمریکا از شناخت همان بیابانی وحشی که بعدها در جایگاه «رهبرکبیر انقلاب» قرار گرفت مسلماً فراتر نمیرفت. همچنین نیازی نیست که بگوئیم شریعتی به پیروی از پادوهای سازمان سیا، دمکراسی را «بومی» و آمریکائی میخواند تا با تکیه بر نقش مخرب آمریکا در ایران دمکراسی را در ترادف با توحش جاهلیت قرار دهد. در واقع قلم استاد از شیوة لجنپراکنی ساواک به دمکراسی پیروی میکند و اگر بعضیها هنوز اصرار دارند که علی شریعتی را به عنوان «مخالف» به خلقالله قالب کنند، ما در پیشخدمتی ایشان برای ساواک هیچ تردیدی نداریم؛ منابعمان هم موثق است. گذشته از این، سخنرانی شریعتی در حسینة ارشاد و تدریس در دانشگاه برای اثبات مدعای ما کفایت میکند. شریعتی و محمد ملکی سر در آخور مشترکی داشتند که امروز فرزندانشان را تغذیه میکند. بگذریم و بازگردیم به اظهارات عالمانة شریعتی که دمکراسی و فردگرائی را در ترادف با جاهلیت عرب قرار میدهد.
همینکه این مهم، یعنی ترادف دمکراسی با جاهلیت عرب «حاصل» شود، تخریب انسان را شاهد خواهیم بود. در یک چرخش قلم این «دمکراسی» که ساخته و پرداختة ذهن علیل شریعتی است، جوانان ایران را به دلال محبت و زنان کشور را به روسپی تبدیل خواهد کرد:
«آمریکا میخواهد از طریق شاه [جوانهای ایران] را جاکش بار بیاره، زنها [...] و دخترهای ایران را، همه روسپی و بدکاره.»
بله این است معجزات تخریب دمکراسی و انتساب آن به آمریکا! هر کس از دمکراسی طرفداری کند، طرفدار آمریکا شناخته خواهد شد، و آمریکا هم که همان جاهلیت عرب است! پس برای اصلاح امور آمریکا لازم است پیامبر اسلام یک تک پا به آمریکا رفته و تخم وترکهشان را در آنجا بپراکنند که نهضت کربلا در این سرزمین به راه افتد و حسین در صحرای آریزونا «شهید» شود و شاهد سخنرانیهای آتشین «زینب» در کازینوهای لاسوگاس باشیم تا آمریکا هم مثل علی شریعتی و مهرانگیز کار «مؤمن» شود. و اما بارزترین نشان شارلاتانیسم علی شریعتی آنجاست که زبان به تخطئة روشنفکران لائیک میگشاید. در این مرحله است که ایشان ضمن اشاره به علم ستیزی و تحجر کلیسا، اسلام را «مترقی» رویت میکنند!
شریعتی در کمال حماقت و بیشرمی جدائی دین از سیاست را به «غرب» منسوب میکند، حال آنکه امپراتور هخامنشی، نخستین امپراتوری جهان است که به نام انسان، و نه به نام خدا و مقدسات پایهگذاری شد و این امپراتوری ایرانی بوده، نه آمریکائی! این کم سوادی به استاد شریعتی اجازه میدهد تمام تبلیغات گروه برژینسکی را بازنشخوار کند و سخن از اسلام ضداستعمار و «ضدسرمایهداری» به میان آورد. جالب اینجاست که شریعتی بینوا که مدعی وجود دین ضدامپریالیست شده، روشنفکران لائیک را به نفی زمان و مکان متهم میکند. به عبارت دیگر باید قبول کرد کسی که در سال 1355 در کشور ایران، بر طبل اسلام انقلابی و ضدامپریالیست میکوبد، زمان و مکان را به هیچ وجه نفی نمیکند! ولی روشنفکران لائیک، از آنجا که عقایدشان مورد پسند اربابان شریعتی نیست و با توهمات مقدس استاد در تضاد قرار میگیرد زمان ومکان را نفی کردهاند.
شریعتی همان مهملاتی را به زبان میآورد که بعدها در سخنرانیهای خمینی مورد استفاده قرار گرفت. مزخرفاتی نظیر، آمریکا دشمن اسلام است، چرا که اسلام ضدامپریالیست است! طرفداران جدائی دین از سیاست با اسلام مخالفاند، پس طرفدار غرب به شمار میروند و سخنانشان باعث خوشحالی «دشمن» میشود! بله این علوفهای بود که سازمان سیا برای تغذیة آخوندهای بادستار و بیدستار فراهم آورده بود و انصافاً به مذاق علی شریعتی شیرین آمد.
شریعتی ادعا میکند، هنگامیکه اسلام برای نجات مسلمین از بند ارتجاع و خرافهپرستی و استعمار و سرمایهداری تحمیلی بپاخاسته، شعار جدائی دین از سیاست اسلام عزیز را خدشهدار میکند! وی میافزاید، این «شعار» در اروپا «کلیسای ضد مردم و ضدعقل و علم» را از صحنة زندگی و آزادی کنار زد! نخست باید این ظرافت نگرش را دریافت که «استاد» علی شریعتی میپندارند کلیسا با «شعار» به عقب رانده شده، نه با قدرت سرمایه! در ثانی شریعتی چه میگوید؟ او میگوید، کلیسا از آنجا که ضد عقل و علم بود، پس ضد «مردم» هم بوده! به عبارت دیگر، تل موهوم «مردم» با عقل و علم همسوئی دارد! نابغة جهان تشیع در ادامة این ادعای بیپایه و اساس میفرمایند، روشنفکر ما بدون درک اختلاف شرایط و زمان و مکان همین شعار را در جامعة ما نیز تکرار میکند و به این ترتیب وارث توطئة استعمار میشود! بله، اینگونه است که شریعتی فراافکنی میکند و مزدوری و توطئة خود را به روشنفکران لائیک نسبت میدهد:
«یک روشنفکر مترقی [ با طرح شعار یک نهضت مترقی عصر دیگر] در شرایط اجتماعی دیگر [...] وارث ضدانسانیترین و فریبکارانهترین و زشتترین توطئههای قدارهبندان و رژیمهای ضدبشری میشود[...]»
جالب اینجاست که شریعتی شیاد، مطالبات مستدل روشنفکران لائیک را با «شعار» در ترادف قرار میدهد تا مهملات خود را با توسل به شعار پوچ «اسلام مترقی» و «انقلابی» به مخاطب بفروشد. به زبان سادهتر، شریعتی با نکوهش مطالبات انسانی روشنفکران لائیک، به تخریب آنان پرداخته، «شعار پوچ» اسلام مترقی و روحانی انقلابی را مطرح میکند:
«[اگر مبارزان] در میان خود چهرههای علمای مذهبی و شخصیتهای اسلامی را ببینند [...] این عمل ایدئولوژی آنها را در جامعه به وجهی روشن و صریح و انقلابی ارائه میدهد.»
مشکل میتوان دریافت علی شریعتی چه میگوید. وی میگوید اگر آخوندجماعت در میان «مبارزان» حضور یابد جامعه با ماهیت ایدئولوژی مبارزان کذا آشنا میشود! به عبارت دیگر استاد شریعتی مفلوک اوباش و قدارهبندان فدائیاسلام را «مبارز» و توهمی به نام اسلام را ایدئولوژی به شمار آورده. این قماش «مبارز»، همچنانکه شاهدیم، درست مثل استاد شریعتی، شیخ مهدی بازرگان و دیگر پیشخدمتهای آستان مقدس مککارتی همواره در خدمت استعمار قرار میگیرند. به همین دلیل است که زبان شریعتی زبانی است منطقستیز، سرشار از تناقض، خشونت، ابتذال و در نتیجه زبانی است بیگانه با هرگونه استدلال.
زبان شریعتی، زبان همة «فاشیست ـ مسلمانها» است، همانها که میکوشند استالینیسم را با فاشیسم در ترادف قرار دهند. استدلالشان هم مانند آورام چامسکی این است که، استالینیسم مانند فاشیسم انسانستیز بوده. حال آنکه چامسکی برای اثبات این امر به همان اصل جادوئی ترادف کلی متوسل شده. البته اگر مصاحبههای ایشان را مطالعه کنیم میبینیم که خود را از مخالفان سرسخت ترادفکلی و مخدوش کردن مرزها نشان میدهند، اما در واقع چنین نیست! هدف چامسکی از آکروباسی در عرصة مفاهیم «تطهیر» فاشیسم است. فاشیسم به عنوان یک باور مقدس انگاشته شده و در تقابل با «الحاد» برای تزریق در جهان اسلام مناسب تشخیص داده شده. و کیهان جمکران هنوز از حاکمیت اتحاد شوروی به عنوان «رژیم ملحد» یاد میکند!
سعدالله زارعی در کیهان، مورخ 19 اردیبهشت ماه 1389، از سفر وزیر کشور به جمهوری آذربایجان انتقاد کرده میگوید این کشور تحت سلطة یک رژیم ملحد بوده و امروز هم با اسلام دشمنی میورزد، در حالیکه اکثریت جمعیت آن شیعه است، و ما نباید روابطمان را با این کشور توسعه دهیم! و خلاصه چرا وزیر کشور از توسعة روابط سخن به میان آورده. علامت تعجب نمیگذاریم، کیهان همچون اطلاعات شیپور آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بوده و هست پس تعجبی ندارد که هنوز بر طبل «الحاد» شوروی بکوبد.
اینجاست که به حکمت پشتک و واروی نوآم چامسکی و مخدوش کردن مرز مفاهیم پی میبریم. حکومت جمکران برای ابتر کردن مذاکرات صلح و ایجاد انسداد در روابط کشورهای منطقه از یک سو به ابزار «دین» نیازمند است و از سوی دیگر به ابزار مقدسات بومی. مقدسات بومی جهت ایجاد تنش با کشورهای حوزة خلیج فارس، و مقدسات دینی برای بحران سازی با کشورهای حاشیة خزر. اما فصل مشترک هر دو سیاست، ارتباط این کشورها با یک جناح صلحطلب از حاکمیت اسرائیل است، جناح «تزیپی لیونی». شاهدیم که سعدالله زارعی و دیگر قلمزنهای طویلة سازمان سیا در مورد ارتباط ترکیه با حاکمیت کنونی اسرائیل خفقان کامل اختیار کردهاند. دلیل هم اینکه جناح بنیامین نتانیاهو مانند گورکنها با جنگ زنده است و از هنگامی که دیمیتری مدودف پیامد تهاجم به ایران را وقوع جنگ هستهای در منطقه عنوان کرده، هم دولت اسرائیل و هم روضهخوانها، دو اهرم اعمال سیاست انسداد گروه برژینسکی از کار افتادهاند و بازار جنگ کساد شده. به همین دلیل است که رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد رسماً سخن از کاهش بودجة این وزارتخانه به میان آورده. به این ترتیب مطمئن باشیم که فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگ سرد مبارزه با فاشیسم را سرانجام به داخل مرزهای ایران نیز خواهد کشاند.
خجسته باد 65 امین سالگرد پیروزی نیروهای ضدفاشیسم!
عکس از ریانووستی.
امروز دژخیمان سازمان سیا در ایران، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و مهدی اسلامیان را در زندان به قتل رساندند. «جرم» فرزاد کمانگر این بود که برادرش، شیرزاد با گروه «پ. ک. ک» سابقة همکاری داشته. فکر میکنم همین یک مورد برای اثبات «پانیک» جلادان استعمار در کشورمان کفایت کند. همانطور که انتظار میرفت به دلیل افلاس ارباب در لندن و واشنگتن، حکومت جمکران برای اثبات مراتب نوکری تهاجم به خانههای مردم و اعدام زندانیان را از سر گرفته. در قاموس آدمخواران سازمان سیا در ایران این اعمال وحشیانه را «اجرای عدالت» گویند. از نظر ما اعلام مواضع صریح رضا پهلوی در رابطه با این قماش «عدالت» و به ویژه در مورد مسائل زنان، فراتر از ستودن «کشف حجاب و 17 دی» الزامی تلقی میشود، که گفتهاند، «سکوت علامت رضاست.» نیازی به توضیح نیست که بگوئیم «کشف حجاب اجباری» توسط پهلوی اول به دستاویز جیرهخواران استعمار برای انتساب آزادی زن به «ضدانقلاب» و «استبداد سلطنت» تبدیل شده. همچنین نیازی نیست بگوئیم آنان که همچون فوکویاما در طویلة سازمان سیا «دین ضداستبداد» کشف کردهاند از انتساب آزادی زن ایرانی به «استبداد سلطنت» حمایت میکنند. پیش از ادامة مطلب لازم است در پاسخ به خوانندگان گرامی این وبلاگ بگوئیم دوران شریعتی و شرکاء به پایان رسیده و بررسی «زبان شریعتی» از منظر «زبانشناسانه» اتلاف وقت است، با این وجود به «زبان» این استاد فرهیخته که در سایت «زمانه»، مورخ 18 اردیبهشتماه 1389 انتشار یافته نگاهی گذرا خواهیم داشت.
مهمترین ویژگی این زبان ناهنجاری آن است. این زبان منطقستیز همچون زبان مککارتیستها «برچسب» میزند بدون اینکه بتواند برچسب کذا را از طریق استدلال منطقی به اثبات برساند. چرا که شریعتی با هر گونه استدلال بیگانه است. به عنوان نمونه، برای اینکه بتوانیم فردی را «شیاد» و «عوامفریب» بخوانیم، ابتدا میباید مشخص کنیم «شیاد» کیست و چه عملکردی دارد، آنگاه نشان دهیم که رفتار و کردار فرد مذکور منطبق است بر رفتار عوامفریب، در این صورت است که میگوئیم، با توجه به اظهارات و مواضع این فرد میتوان به صراحت او را شارلاتان نامید. اما شریعتی توانائی چنین کاری را ندارد، چرا که وی به گواهی گفتارش یک شارلاتان است. شارلاتانی که برای از میدان به در کردن شارلاتانهای دیگر و همزمان جهت «تخریب انسان» زبان به هتاکی و فحاشی میگشاید.
شریعتی در واقع جوانان، زنان و به ویژه روشنفکران لائیک را هدف گرفته و پرستیژ «ژان پل سارتر» را به ابزار تخریب تبدیل میکند. اینکه در یکی از آثار «ادبی» سارتر گفته شود، «پاریس مرکز بورژوازی است و برای نجات اروپا و مستعمرات باید آن را تخریب کرد» نظریة سیاسی نیست! متأسفانه امثال شریعتی به دلیل کم سوادی اثر ادبی را با «مانیفست سیاسی» اشتباه میگیرند. ژان پل سارتر فیلسوفی بود که قلم «نویسنده» را در خدمت ایدئولوژی میخواست. این امر با «حق انتخاب آزاد» که سارتر به عنوان فیلسوف اگزیستانسیالیست مدافع آن بود در تضاد قرار میگرفت، و به همین دلیل بعدها سارتر ناچار شد در مورد هنر و ادبیات از مواضع خود عقبنشینی کند. در هر حال، ژان پل سارتر از جایگاه یک فیلسوف و نظریهپرداز «انسانمحور» سخن میگوید و نظریات وی هیچ ارتباطی با «اعتقادات»، توهمات و باورهایمقدس امثال شریعتی نمیتواند داشته باشد. علی شریعتی یک جمله از «نفرین شدگان» را به عاریت گرفته تا بتواند برای مزخرفگوئی و هتاکیهای خود از نام ژان پلسارتر و آثار او سوءاستفاده کند. برای روشن شدن مطلب نگاهی داشته باشیم به موضع سارتر نسبت به فاشیسم و نظر «مستدل» و «علمی» شریعتی در مورد جنگ جهانی دوم.
ژان پل سارتر به دلیل همکاری محفل نوبل با ارتش هیتلر، از دریافت جایزة نوبل خودداری کرد. به عبارت دیگر سارتر بدون اینکه زبان به هتاکی بگشاید، به محفل نوبل تفهیم کرد که ارزشی برایاش قائل نیست. حال ببینیم استاد شریعتی در مورد جنگ دوم جهانی چه میگوید. شریعتی در کمال حماقت و بیشرمی مهاجم و مخالف تهاجم را تخطئه میکند. حال آنکه مخالفان هیتلر نه فقط به دلائل ایدئولوژیک که برای دفاع از خود دست به اسلحه بردند. تنها جنگی که در تاریخ بشر میتواند توجیه شود، جنگ ملتها بر علیه ارتش اشغالگر است. علی شریعتی در این مورد چه میگوید؟ او به زبان ابتذال حوزه جنگ دوم جهانی را نبرد بین «بول و غایط» میخواند! به زبان سادهتر این موجود وحشی دفاع میلیونها انسان از موجودیت و از خاک میهنشان را به سخره گرفته، چرا؟ چون در ذهن علیل آخوند جماعت دفاع از آب و خاک و دفاع از زندگی بیمعناست. در حوزههای به اصطلاح «علمیه» به این جانوران وحشی پیروی از پرسوناژهای تخیلی بیبیگوزکهای کربلا را میآموزند: حسن و حسین و زینب و فاطمه و ... و حر! به همین دلیل است که عیال سیامک پورزند در وصف «زینب» یاوهسرائی میکند، و یا نوریزاد، عضو محفل پنهان کیهان، «حر زمان» خوانده میشود و فعلة جنبشسبز عربدة «میرحسین یا حسین» سر میدهند.
استعمار برای تخریب انسان این مداحان «توحش» و «توهم مقدس»، این فروشندگان ابتذال، ذلت و حقارت و مرگ را به میدان میآورد. در این وبلاگ بارها و بارها مطالب مبتذل مهرانگیز کار، شیرین عبادی، آخوند کدیور، محمد خاتمی و ... و دیگر زبالههای تولیدی سازمان سیا بررسی شده. این جانوران وحشی در همسوئی کامل با حکومت اسلامی، به نفی زمان و مکان و انسان، و به بازتولید مزخرفات شریعتی، مطهری و خمینی مشغولاند. پس بازگردیم به شریعتی که ژان پل سارتر را به ابزار تبلیغات ساواک تبدیل کرده بود. ایشان در واقع از الگوی «فردید» پیروی میفرمایند. فردید هم شارلاتانی بود که با تخریب فیلسوف پرآوازهای همچون «هایدگر» به تحمیق عوام اشتغال داشت، البته در جایگاه استاد فلسفه! استادی که در تمام عمر پربارش حتی یک کتاب منتشر نکرد. دلیل هم روشن است، فردید همچون حاج فرجدباغ از ناکجاآباد استخراج شده بود. بخشی از سخنان متناقض و بیسروته «استاد» فردید را در همین وبلاگ بررسی کردهایم. پیش از ادامة مطلب برای کسانی که به دلیل عدم تسلط به زبان فرانسه امکان مطالعة آثار سارتر به زبان اصلی را ندارند توضیح دهیم، ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست بود، نظریهاش «خدا» را ساخته و پرداختة «ذهن انسان» معرفی میکند. سارتر همچنین بنیاد خانواده را به رسمیت نمیشناسد و خلاصه بگوئیم علی شریعتی که در باب شخصیت «استثنائی» فاطمة نیستدرجهان و فرزنداناش قلمفرسائی میکند، هیچ قرابتی با سارتر نمیتواند داشته باشد. خارج از نگرش انسانمحور سارتر، «زبان» وی از ابتذال زبان خدامحور شریعتی نیز به دور است.
زبان انسانستیز شریعتی بین «دو زبان قدرت» یعنی همان توحش آسمانی و زمینی نوسان میکند، زبان تأئید باورهای مقدس عوام، و زبان نفی انسان از طریق «تقلیل فرد» به تمایلات غریزی. شریعتی، با توسل به همان اصل جادوئی «ترادف کلی» و از طریق ردیفکردن واژگان متناقض به مرزشکنی در عرصة مفاهیم پرداخته و به این ترتیب «انسان» را از جایگاه انسانیاش به بیرون میراند. اینگونه است که فردگرائی، دمکراسی و روشنفکر همزمان در ترادف با آمریکا و جاهلیت عرب قرار میگیرد:
«آمریکا[...] این بلاهت عظیم و توحش متمدن [...] و دموکراسی احمق و اندیویدوالیسم قالبریزی شده [...] و بالاخره همان جاهلیت عرب [...]»
چگونه شریعتی از دمکراسی و آمریکا به جاهلیت عرب میرسد؟ از طریق الصاق برچسب و هتاکی به مفاهیم انسان محور: فردگرائی، دمکراسی! نیازی به توضیح نیست که شناخت «استاد» شریعتی از آمریکا از شناخت همان بیابانی وحشی که بعدها در جایگاه «رهبرکبیر انقلاب» قرار گرفت مسلماً فراتر نمیرفت. همچنین نیازی نیست که بگوئیم شریعتی به پیروی از پادوهای سازمان سیا، دمکراسی را «بومی» و آمریکائی میخواند تا با تکیه بر نقش مخرب آمریکا در ایران دمکراسی را در ترادف با توحش جاهلیت قرار دهد. در واقع قلم استاد از شیوة لجنپراکنی ساواک به دمکراسی پیروی میکند و اگر بعضیها هنوز اصرار دارند که علی شریعتی را به عنوان «مخالف» به خلقالله قالب کنند، ما در پیشخدمتی ایشان برای ساواک هیچ تردیدی نداریم؛ منابعمان هم موثق است. گذشته از این، سخنرانی شریعتی در حسینة ارشاد و تدریس در دانشگاه برای اثبات مدعای ما کفایت میکند. شریعتی و محمد ملکی سر در آخور مشترکی داشتند که امروز فرزندانشان را تغذیه میکند. بگذریم و بازگردیم به اظهارات عالمانة شریعتی که دمکراسی و فردگرائی را در ترادف با جاهلیت عرب قرار میدهد.
همینکه این مهم، یعنی ترادف دمکراسی با جاهلیت عرب «حاصل» شود، تخریب انسان را شاهد خواهیم بود. در یک چرخش قلم این «دمکراسی» که ساخته و پرداختة ذهن علیل شریعتی است، جوانان ایران را به دلال محبت و زنان کشور را به روسپی تبدیل خواهد کرد:
«آمریکا میخواهد از طریق شاه [جوانهای ایران] را جاکش بار بیاره، زنها [...] و دخترهای ایران را، همه روسپی و بدکاره.»
بله این است معجزات تخریب دمکراسی و انتساب آن به آمریکا! هر کس از دمکراسی طرفداری کند، طرفدار آمریکا شناخته خواهد شد، و آمریکا هم که همان جاهلیت عرب است! پس برای اصلاح امور آمریکا لازم است پیامبر اسلام یک تک پا به آمریکا رفته و تخم وترکهشان را در آنجا بپراکنند که نهضت کربلا در این سرزمین به راه افتد و حسین در صحرای آریزونا «شهید» شود و شاهد سخنرانیهای آتشین «زینب» در کازینوهای لاسوگاس باشیم تا آمریکا هم مثل علی شریعتی و مهرانگیز کار «مؤمن» شود. و اما بارزترین نشان شارلاتانیسم علی شریعتی آنجاست که زبان به تخطئة روشنفکران لائیک میگشاید. در این مرحله است که ایشان ضمن اشاره به علم ستیزی و تحجر کلیسا، اسلام را «مترقی» رویت میکنند!
شریعتی در کمال حماقت و بیشرمی جدائی دین از سیاست را به «غرب» منسوب میکند، حال آنکه امپراتور هخامنشی، نخستین امپراتوری جهان است که به نام انسان، و نه به نام خدا و مقدسات پایهگذاری شد و این امپراتوری ایرانی بوده، نه آمریکائی! این کم سوادی به استاد شریعتی اجازه میدهد تمام تبلیغات گروه برژینسکی را بازنشخوار کند و سخن از اسلام ضداستعمار و «ضدسرمایهداری» به میان آورد. جالب اینجاست که شریعتی بینوا که مدعی وجود دین ضدامپریالیست شده، روشنفکران لائیک را به نفی زمان و مکان متهم میکند. به عبارت دیگر باید قبول کرد کسی که در سال 1355 در کشور ایران، بر طبل اسلام انقلابی و ضدامپریالیست میکوبد، زمان و مکان را به هیچ وجه نفی نمیکند! ولی روشنفکران لائیک، از آنجا که عقایدشان مورد پسند اربابان شریعتی نیست و با توهمات مقدس استاد در تضاد قرار میگیرد زمان ومکان را نفی کردهاند.
شریعتی همان مهملاتی را به زبان میآورد که بعدها در سخنرانیهای خمینی مورد استفاده قرار گرفت. مزخرفاتی نظیر، آمریکا دشمن اسلام است، چرا که اسلام ضدامپریالیست است! طرفداران جدائی دین از سیاست با اسلام مخالفاند، پس طرفدار غرب به شمار میروند و سخنانشان باعث خوشحالی «دشمن» میشود! بله این علوفهای بود که سازمان سیا برای تغذیة آخوندهای بادستار و بیدستار فراهم آورده بود و انصافاً به مذاق علی شریعتی شیرین آمد.
شریعتی ادعا میکند، هنگامیکه اسلام برای نجات مسلمین از بند ارتجاع و خرافهپرستی و استعمار و سرمایهداری تحمیلی بپاخاسته، شعار جدائی دین از سیاست اسلام عزیز را خدشهدار میکند! وی میافزاید، این «شعار» در اروپا «کلیسای ضد مردم و ضدعقل و علم» را از صحنة زندگی و آزادی کنار زد! نخست باید این ظرافت نگرش را دریافت که «استاد» علی شریعتی میپندارند کلیسا با «شعار» به عقب رانده شده، نه با قدرت سرمایه! در ثانی شریعتی چه میگوید؟ او میگوید، کلیسا از آنجا که ضد عقل و علم بود، پس ضد «مردم» هم بوده! به عبارت دیگر، تل موهوم «مردم» با عقل و علم همسوئی دارد! نابغة جهان تشیع در ادامة این ادعای بیپایه و اساس میفرمایند، روشنفکر ما بدون درک اختلاف شرایط و زمان و مکان همین شعار را در جامعة ما نیز تکرار میکند و به این ترتیب وارث توطئة استعمار میشود! بله، اینگونه است که شریعتی فراافکنی میکند و مزدوری و توطئة خود را به روشنفکران لائیک نسبت میدهد:
«یک روشنفکر مترقی [ با طرح شعار یک نهضت مترقی عصر دیگر] در شرایط اجتماعی دیگر [...] وارث ضدانسانیترین و فریبکارانهترین و زشتترین توطئههای قدارهبندان و رژیمهای ضدبشری میشود[...]»
جالب اینجاست که شریعتی شیاد، مطالبات مستدل روشنفکران لائیک را با «شعار» در ترادف قرار میدهد تا مهملات خود را با توسل به شعار پوچ «اسلام مترقی» و «انقلابی» به مخاطب بفروشد. به زبان سادهتر، شریعتی با نکوهش مطالبات انسانی روشنفکران لائیک، به تخریب آنان پرداخته، «شعار پوچ» اسلام مترقی و روحانی انقلابی را مطرح میکند:
«[اگر مبارزان] در میان خود چهرههای علمای مذهبی و شخصیتهای اسلامی را ببینند [...] این عمل ایدئولوژی آنها را در جامعه به وجهی روشن و صریح و انقلابی ارائه میدهد.»
مشکل میتوان دریافت علی شریعتی چه میگوید. وی میگوید اگر آخوندجماعت در میان «مبارزان» حضور یابد جامعه با ماهیت ایدئولوژی مبارزان کذا آشنا میشود! به عبارت دیگر استاد شریعتی مفلوک اوباش و قدارهبندان فدائیاسلام را «مبارز» و توهمی به نام اسلام را ایدئولوژی به شمار آورده. این قماش «مبارز»، همچنانکه شاهدیم، درست مثل استاد شریعتی، شیخ مهدی بازرگان و دیگر پیشخدمتهای آستان مقدس مککارتی همواره در خدمت استعمار قرار میگیرند. به همین دلیل است که زبان شریعتی زبانی است منطقستیز، سرشار از تناقض، خشونت، ابتذال و در نتیجه زبانی است بیگانه با هرگونه استدلال.
زبان شریعتی، زبان همة «فاشیست ـ مسلمانها» است، همانها که میکوشند استالینیسم را با فاشیسم در ترادف قرار دهند. استدلالشان هم مانند آورام چامسکی این است که، استالینیسم مانند فاشیسم انسانستیز بوده. حال آنکه چامسکی برای اثبات این امر به همان اصل جادوئی ترادف کلی متوسل شده. البته اگر مصاحبههای ایشان را مطالعه کنیم میبینیم که خود را از مخالفان سرسخت ترادفکلی و مخدوش کردن مرزها نشان میدهند، اما در واقع چنین نیست! هدف چامسکی از آکروباسی در عرصة مفاهیم «تطهیر» فاشیسم است. فاشیسم به عنوان یک باور مقدس انگاشته شده و در تقابل با «الحاد» برای تزریق در جهان اسلام مناسب تشخیص داده شده. و کیهان جمکران هنوز از حاکمیت اتحاد شوروی به عنوان «رژیم ملحد» یاد میکند!
سعدالله زارعی در کیهان، مورخ 19 اردیبهشت ماه 1389، از سفر وزیر کشور به جمهوری آذربایجان انتقاد کرده میگوید این کشور تحت سلطة یک رژیم ملحد بوده و امروز هم با اسلام دشمنی میورزد، در حالیکه اکثریت جمعیت آن شیعه است، و ما نباید روابطمان را با این کشور توسعه دهیم! و خلاصه چرا وزیر کشور از توسعة روابط سخن به میان آورده. علامت تعجب نمیگذاریم، کیهان همچون اطلاعات شیپور آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بوده و هست پس تعجبی ندارد که هنوز بر طبل «الحاد» شوروی بکوبد.
اینجاست که به حکمت پشتک و واروی نوآم چامسکی و مخدوش کردن مرز مفاهیم پی میبریم. حکومت جمکران برای ابتر کردن مذاکرات صلح و ایجاد انسداد در روابط کشورهای منطقه از یک سو به ابزار «دین» نیازمند است و از سوی دیگر به ابزار مقدسات بومی. مقدسات بومی جهت ایجاد تنش با کشورهای حوزة خلیج فارس، و مقدسات دینی برای بحران سازی با کشورهای حاشیة خزر. اما فصل مشترک هر دو سیاست، ارتباط این کشورها با یک جناح صلحطلب از حاکمیت اسرائیل است، جناح «تزیپی لیونی». شاهدیم که سعدالله زارعی و دیگر قلمزنهای طویلة سازمان سیا در مورد ارتباط ترکیه با حاکمیت کنونی اسرائیل خفقان کامل اختیار کردهاند. دلیل هم اینکه جناح بنیامین نتانیاهو مانند گورکنها با جنگ زنده است و از هنگامی که دیمیتری مدودف پیامد تهاجم به ایران را وقوع جنگ هستهای در منطقه عنوان کرده، هم دولت اسرائیل و هم روضهخوانها، دو اهرم اعمال سیاست انسداد گروه برژینسکی از کار افتادهاند و بازار جنگ کساد شده. به همین دلیل است که رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد رسماً سخن از کاهش بودجة این وزارتخانه به میان آورده. به این ترتیب مطمئن باشیم که فروپاشی دیوارههای امنیتی جنگ سرد مبارزه با فاشیسم را سرانجام به داخل مرزهای ایران نیز خواهد کشاند.
خجسته باد 65 امین سالگرد پیروزی نیروهای ضدفاشیسم!
عکس از ریانووستی.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت