کور و درخشنده!
...
«زهرا به معنای درخشنده است [...] چون دخت پیامبر در محرابش میایستاد، نورش برای اهل آسمان میدرخشید[...]»
این بخشی است از روضه و زوزة دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان جمکران که در مهرنیوز، مورخ 25 اردیبهشتماه سالجاری انتشار یافته. میبینیم که «نور» آقای دکتر اسماعیلی هم خیلی «میدرخشد»!
امروز فرانسپرس و فارسنیوز پتة قوة قضائیة جمکران، مقام رهبری و اراذل تحکیم وحدت را بر آب انداختند. از یکسو مشخص شد اینان با محفل جنگطلبان طرفدار اسرائیل مرتبطاند، و از سوی دیگر دریافتیم محفل کذا در فستیوال کن نفوذ فراوان دارد! نفوذی که به دلیل تضعیف اسرائیل و ارباباناش رو به افول گذارده و شاید به همین دلیل شاهد انتشار اخبار عجیب و غریب هستیم. اخباری که «پرستیژ» رئیس جمهور فرانسه را هم به زیر سئوال میبرد. از آن جمله است تقارن ابراز نگرانی ایشان برای رومن پولانسکی و طرح اتهامات نوین علیه این فیلمساز متوسطالحال که تاکنون در کنف حمایت شبکة پنهان قرار داشته.
کسانی که ادعای دفاع از دمکراسی دارند، ابتدا موضع خود را در مورد حجاب زنان ایران مشخص میکنند. چند هفته استکه خامنهای، روضهخوانها و دیگر آیاتعظام حکومتی نظیر مکارم و احمد خاتمی به تهدید زنان مشغولاند و همة مخالفنمایان حکومت از جمله آشفروشان، اصلاحطلبان، سبزها، چپنماها و ... در اینمورد سکوت اختیار کردهاند.
فارس نیوز، مورخ 25 اردیبهشتماه 1389، با انتشار اظهارات «عباسیمهر»، عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت از موضع مشترک این تشکل سرکوبگر با اوباش مدافع علیخامنهای پرده برداشت. عباسیمهر در همسوئی کامل با مجریان وقوقیهها خواهان برخورد با «بدحجابی» شده. رسوائی دفتر تحکیم وحدت و دیگر طرفداران جنبشسبز را به فال نیک میگیریم. یادآور شویم قوة قضائیة جمکران، علیرغم تمام ظاهرسازیها و فریبکاریها در زمرة طرفداران جنبش کذاست. این قوة قانونشکن نزدیکان کروبی، موسوی و خاتمی را یا به صورت نمایشی بازداشت و سپس آزاد کرده، یا آنان را همچون «پناهی» و شرکاء به عنوان «زندانی تزئینی» مورد استفادة تبلیغاتی قرار میدهد، و همزمان، با هدف کسب وجهه برای رهبران جنبش سبز، کشتار زندانیان واقعی سیاسی و غیرخودیها را در دستور کار قرار داده. به این ترتیب میرحسین موسوی و مهدی کروبی میتوانند در جایگاه مدافع حقوق زندانیان سیاسی بنشینند.
این تحرکات موذیانه، یعنی همسوئی خامنهای منفور با قوة قضائیه و جنبشسبز از چشم ملت ایران پنهان نمیماند. حدود یکسال پس از لاتبازی میرحسینموسوی که با خفقان یک هفتهای رهبر فرزانه همراه بود، روشن شد که وقوقیههای جمعه در همسوئی کامل با مطالبات اوباش تحکیم وحدت تنظیم میشود. به عبارت دیگر تحکیم وحدت و علیخامنهای سر در آخور مشترکی دارند. خوشبختانه در خارج از مرزها نیز دست خیلیها رو شده. به عنوان نمونه شاهدیم که پامنبریهای محمد خاتمی شیاد از قماش بابک داد در کنار عبدالکریم لاهیجی مینشینند و ارواح شکمشان مدافع حقوقبشر میشوند.
پیش از ادامة مطلب در پاسخ به پیام یکی از خوانندان گرامی این وبلاگ در «وردپرس» توضیح دهیم، فعلة استعمار هر چه ابلهتر باشد مخاطب خود را به همان میزان ابله میانگارد. این است دلیل پریشانگوئیهای اکبر گنجی و اقدامات مضحک فارینپالیسی در راستای سیاست تبدیل زباله به روشنفکر برای ملت ایران.
اکبر گنجی، بجای اینکه همچون مهرانگیز کار و شیرین عبادی از «اجتهاد پویا» و «اسلام مترقی» آشکارا حمایت کند، برای فریب مخاطب به انتقاد از اسلام «فقاهتی» پرداخته و ادعا میکند در جنبش سبز «دمکراسی» وجود دارد! این مزخرفات در «روزآنلاین» هم منتشر شده. اهالی «روز» که عادت کردهاند نان را هم به نرخ روز سق بزنند باید بدانند که مخالفت با اسلام فقاهتی به هیچ عنوان دلیل بر طرفداری از دمکراسی نیست و نخواهد بود! کسی که مدافعان دمکراسی را «بیدین» میخواند اصولاً چارچوب دمکراسی را نمیشناسد، بنابراین صلاحیت اظهار نظر در مورد این نوع نظام حکومتی را هم ندارد. انتقاد از اسلام فقاهتی و ولایت فقیه به این مفهوم است که اگر فقاهت و ولایت فقیه را از اسلام برداریم، این اسلام خیلی خوب و نازنازی میشود و میتوانیم حکومت اسلامی «غیرفقاهتی» داشته باشیم! شاید لازم باشد بگوئیم دورة این زرنگیها دیگر سپری شده! ملت ایران را دیگر نمیتوان با مغلطه و سفسطه تحت قیمومت دین قرار داد. پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به آخرین ابداع طویلة مککارتی برای حفظ جایگاه ویژة آخوند در کشورمان. این معجزات از قلم «حمید فرخنده» در گویانیوز تراوش کرده.
این فرد مدعی شده، رضاشاه همچون استالین و آتاتورک سکولار و مذهبستیز و مستبد بوده، ولی «موسوی دیندار» طرفدار دمکراسی است! ما هم تأکید میکنیم کسی که بتواند بر «دینداری» فرد دیگری مهر تأئید زده و استالین را در ترادف با رضاشاه قرار دهد فقط به نشخوار تبلیغات سازمان سیا اشتغال دارد. «فرخنده» مینویسد، «موسوی دیندار» خواهان نهادینه شدن دفاع از حق مردم در برابر ظلم و ستم شده! ما هم میگوئیم، همین «موسوی دیندار» ابتدا باید مشخص کند چارچوب چنین حق و حقوقی «انسانی» است یا «الهی!» فقط در اینصورت است که میتوان چارچوب ظلم و ستم کذا را نیز مشخص کرد. بدون مشخص کردن چارچوبهای حقوقی این مفاهیم، چنین سخنانی جز شعار پوچ و توخالی هیچ نیست:
«موسوی ديندار در تازهترين اظهارات خود میگويد [...] بدون نگاه به ايدئولوژی افراد [...] بايد از حقشان دفاع کنيم و روبهروی ظلم و ستم ايستادگی نمائیم و لزوماً هم نبايد همفکر و همعقيدهشان باشيم. و اگر اين مسئله در جامعۀ ما نهادينه شود، ما گامی بسيار بزرگ به جلو برداشتهايم.»
میبینیم که «موسوی دیندار» در مزخرفگوئی و پوچپردازی گامی بسیار بزرگ به جلو برداشته. دفاع از حقوق انسانی فقط در چارچوب قوانین انسانمحور امکانپذیر است، و از قضای روزگار در محدودة دمکراسی واژههای مبهم «ظلم» و«ستم» هیچ محلی از اعراب نمیتواند داشته باشد. نویسندة فرهیخته گویا فراموش کردهاند که این واژگان متعلق به حکومت آخوندی، آیاتالهی و بیبیگوزکهای کربلاست. در یک حاکمیت دمکراتیک وقتی حق قانونی فردی پایمال میشود، آنرا به واژههای مبهم متون مقدس یعنی ظلم و ستم مرتبط نمیکنند، و برای احقاق حق فرد مذکور به نفسکشطلبی و عربدهجوئی متوسل نمیشوند. نظارت به این امور را قوة قضائیه در چارچوب قوانین انسانمحور بر عهده خواهد داشت، نه میرحسین موسوی و همکاران خیابانیشان. در راستای احقاق حقوق قانونی، ابتدا میباید شاکی اقامة دعوی کند، اگر دادگاه ادعای شاکی را قابل بررسی تشخیص داد، قاضی پس از رسیدگی لازم، برای احقاق حق شاکی حکم صادر میکند. تا آنجا که ما میدانیم، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و... به دلیل قانونشکنی و ایجاد اخلال در نظم عمومی خودشان میباید تحت پیگرد قانونی قرارگیرند، و اگر دادستان کل حکومت جمکران خود را به کوری زده، و بجای رسیدگی به جرم این افراد، دست به کار کشتار زندانیان سیاسی شده دلیل نمیشود که میرحسین «دیندار» پرروئی هم بکند و بخواهد از جسد فرزاد کمانگر و دیگر زندانیان سیاسی برای بنا کردن «سنگرحق» به نفع جنبش منفور اصلاحطلبان دین فروش سوءاستفاده به عمل آورد. اظهارات اخیر موسوی ابعاد گستردة فرصتطلبی و بیشرمی او را بخوبی نشان میدهد. موسوی که خود در قتل عام جوانان این سرزمین ید طولائی دارد، اینک به دلیل اعدام فرزاد کمانگرها فرصتی برای ابراز وجود پیدا کرده. بله موسوی را همانقدر میتوان مدافع حقوقانسانی شمرد، که رضاشاه را «سکولار» بدانیم.
عجیب است که بودجة تأسیس حوزة علمیه قم از سوی دربار همین رضاشاه سکولار تأمین شده بود! تا آنجا که ما میدانیم و به گواهی تاریخ معاصر، رفیق استالین نه صومعه و کلیسا میساختند، نه از فعالیت دینداران و مذهبیون استقبال میکردند. ایشان در رأس «حزب کمونیست» اتحاد شوروی قرار داشتند و دین و خدا و معنویات را وارد سیاست نمیکردند. سرکار و دیگر ساواکیهای نوقلم که به جرگة چماقداران فدائی میرحسین و عیالاش پیوستهاید میباید بدانید که بلشویکها خواهان استقرار «دیکتاتوری پرولتریا» بودند. هیچیک از رهبران بلشویک از دمکراسی طرفداری نکرده. دلیل هم روشن است، لنین و پیرواناش با بورژوازی در تقابل قرار داشتند و دمکراسی را یک پدیدة بورژوا تلقی میکردند، به غلط یا به درست، برای آنان دمکراسی فاقد ارزش سیاسی و کاربردی بوده.
از این گذشته آنچه بدون دخالت ملت ایران و خارج از مرزهای کشور گذشته و میگذرد با «تاریخ» کشور ما نمیتواند ارتباطی داشته باشد. حاکمیت در ترکیه و روسیه، هر چه بوده، در مرزهای خود «حاکمیت» داشته، نه در کشور ایران. حاکمیت ترکیه هم به گواهی تاریخ هرگز لائیک نبوده! در اوایل دهة هشتاد، ارتش به اصطلاح لائیک ترکیه کودتا کرد تا تدریس شرعیات را در مدارس دولتی اجباری کند! رجب اردوغان هم برخلاف تبلیغات ساواک جمکران نه تنها با دمکراسی بیگانه است که روز به روز به لجنزار حکومت اسلامی نزدیک و نزدیکتر میشود. تهاجم به حریم خصوصی دنیز بایکال، رهبر حزب سکولار ترکیه شاهدی است بر این مدعا. پامنبریهای موسوی که همچون خود او با زمان و مکان بیگانهاند و از هم اکنون بساط بادمجان دورقابچینی برای موسوی جلاد به راه انداختهاند نه خود را میتوانند مدافع دمکراسی جا بزنند نه موسوی را:
«بسياری نيروهای مذهبی نشان دادهاند تا چه حد میتوانند دمکراسیخواه و آزاده باشند.»
عجب! اولاً واژة مبهم «آزادگی»، از ارزشی ادبی و تخیلی برخوردار است، این واژه اصولاً در ادبیات سیاسی و تحلیلی جائی ندارد، و خصوصاً هیچ ارتباطی با دمکراسی نمیتواند داشته باشد. ثانیاً کدام نیروهای مذهبی التزام خود را به دمکراسی نشان دادهاند؟ جبهةملی، نهضت عاظادی یا فدائیان اسلام؟ ثالثاً به فرض که نیروهای مذهبی مدافع دمکراسی وجود داشته باشند، سرکار از کجا «مذهبی» بودن نیروهای کذا را دریافتهاید؟ خودشان به شما گفتهاند، یا شما همچون بازجوهای ساواک مجهز به «اعتقاد سنج» هستید؟ مگر نمیبینید طی سدة اخیر کشیشهای کاتولیک در «ردای دین» چه کرده و میکنند؟ و از همه مهمتر سرکار بر اساس کدام دادههای مستدل و منطقی ادعا میکنید که سکولارها مذهبستیزاند؟
این ادعاهای مضحک فقط در دکان آخوندجماعت یافت میشود که برای تأمین منافع لندن، سیاست خارج از دیانت را کفر میداند و طرفداران دمکراسی را بیدین و کافر معرفی میکند. از صدر مشروطه انگلیس این دکان به راه انداخته و اخیراً کارخانة رجاله پروری برای فروش همان بنجل «مشروعه» در بستهبندی جنبش سبز، مشتی فاشیست بدون دستار نظیر میرحسین موسوی را پشت دخل دکان کذا نشانده. این هیاهوئی که برای «فروش» میرحسینها، جارچیهایاش در چارگوشة جهان به راه انداختهاند، اگر دوداش از کندة انگلستان بلند نمیشود از کجا میآید؟ اما گذشت آنروزهای خوب که بازار ساختوساز گوسالةزرین داغ بود و هر روز کاروان خردجال برای تقدیس گوسالة کذا به راه میافتاد. اینروزها روزگار افلاس و رسوائی مککارتیستهاست در سراسر جهان. از انواع داخلی گفتیم، پس بپردازیم به انواع فرنگی مککارتیستها و ارتباطشان با جنبشسبز!
برنار هانریلوی معروف، از مدافعان جنبشسبز و اسلام خوب که تا پیش از افلاس ارباب از مدافعان بیقید و شرط جنایات اسرائیل هم به شمار میرفت، به طرفداری از رومن پولانسکی کودکباره یک طومار خوب و قشنگ تهیه دیده و از شرکت کنندگان در فستیوال کن امضاء جمع میکرد که ناگهان «افتاد و دندونش شکست!» ابتدا مایکل داگلاس ـ مایکل داگلاس همچون پولانسکی یهودی است ـ از امضای طومار کذا خودداری کرد، سپس ماجرای «شارلوت لویس»، هنرپیشة بریتانیائی توسط فرانس پرس فاش شد! خانم لویس اظهار داشت، در سن 16 سالگی از سوی پولانسکی مورد تجاوز قرار گرفته. در نتیجه، گردانندگان طومار کذا در فستیوال کمی دست و پایشان را جمع کردند و ژیل ژاکوب، دکاندار مادامالعمر فستیوال، بلافاصله برای ماستمالی کردن قضیه خواهان آزادی جعفرپناهی شد. ایشان فرمودند، «ما برای آزادی او با مسئولان قوة قضائیه در تماس هستیم، البته ما نمیخواهیم در امور داخلی ایران دخالت کنیم و...» و در این گیرودار بود که فیگارو خبر نگرانی نیکولا سرکوزی برای پولانسکی و حمایت مجدد برنارهانری لوی از این فیلمساز مظلوم و ستمدیده را منتشر کرد!
در رابطه با الطاف ویژة رئیس جمهور فرانسه، کاربران فیگارو پیامهای فراوان ارسال کردهاند که بهترینشان را برای خوانندگان این وبلاگ برگزیدهایم:
«بگو دوست کیستی، تا بگویم تو کیستی!»
پیشتر در مورد پولانسکی و ارتباط وی با مافیا و همچنین در مورد طرفداران وی توضیحاتی آوردهایم. تکرار مکررات نمیکنیم ولی افراد خاصی از پولانسکی حمایت کردهاند از آنجملهاند مارتین سکورچزه، فردریک میتران، برنار کوشنر و... و بسیاری دیگر که یا به واتیکان، یا به محفل جنگطلبان اسرائیلپرست و یا به محافل نزدیک به مافیای سیسیل در ایالات متحد مرتبط میشوند. محافلی که به دلیل فروپاشی دیوارههای «امنیتی ـ نظامی» جنگ سرد نفوذ همگیشان رو به افول گذارده.
باید اضافه کنیم که رومن پولانسکی به جرم خود یعنی، کودک بارهگی اعتراف هم کرده و برای ارتکاب همین جرم نیز تحت تعقیب قرار دارد. به زبان سادهتر حمایت از پولانسکی حمایت از یک کودکبارة متجاوز خواهد بود که از قضای روزگار «فیلمساز» نیز شده! در نتیجه انتشار خبر «نگرانی» نیکولا سرکوزی برای چنین فردی، آنهم پس از پخش اعترافات «شارلوت لویس» جز دردسر و بیآبروئی برای رئیس جمهور فرانسه هیچ به بار نخواهد آورد. و اما در اوج این رسوائیهاست که «مهرنیوز»، برای برنار هانری لوی تبلیغات به راه انداخته! که از قدیم گفتهاند، «دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی.»
بله تا وقتی اوضاع هانری لوی روبهراه بود و از تجزیة یوگسلاوی و تهاجم نظامی به عراق و افغانستان حمایت میکرد و تهاجم وحشیانة اسرائیل به لبنان را نمیدید، و با همیاری لیلا زنگنه و ساتراپی و شرکاء از «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران تصویر دلپذیر ارائه میداد، «مهرنیوز» هم برنار سلامالله را نمیدید. اما پس از انتخابات انگلستان چشمان شهلای مهرنیوز به چهرة نورانی هانریلوی خوب و دوست داشتنی باز شد که اینبار به قول گورکنها «ضدصهیونیست» هم شده، بنابراین باید او را دوست داشته باشیم و به او احترام بگذاریم!
مهرنیوز مورخ، 25 اردیبهشتماه 1369 در گزارشی تحت عنوان، «پس از جی استریت؛ دومین لابی یهودیان ضدصهیونیست در غرب تشکیل شد.» مینویسد «منابع آگاه» از تشکیل یک لابی جدید به نام «جیکال» خبر میدهند! البته اشارة مهرنیوز به مطلبی است که روزها پیش در این وبلاگ مطرح کرده و تأکید کرده بودیم که حضور امثال هانری لوی و «فینکل کراوت» در این تشکل مدعی مخالفت با شهرکسازی، نشان پسروی محافل طالبانپرور و طرفداران اسرائیل است. البته طی اینمدت «مهرنیوز» به دلیل مشغلة فراوان از جمله مصاحبة ویژه با علیمطهری، جهت تهدید زنان ایران، وقت بررسی «جیکال» را نداشته، شاید اصلاً خواب بوده و امروز از خواب پریده! ولی میدانیم که خوابآلودگی «خبرگزاریها» بیدلیل نیست! دلیل هم اینکه دو برادر برای رهبری حزب کارگر انگلستان به رقابت برخاستهاند!
به گزارش فرانسپرس، مورخ 15 مه 2010، برای رهبری حزب کارگر، دیوید میلیبند و برادرش «اد»، که هر دو از وزرای «خوب» دولت سابق انگلستان بودند با یکدیگر به رقابت برخاستهاند! و خلاصه حزب کذا پس از افتضاحی که به بار آورد قرار شده ملک خانوادگی «میلیبند» شود. هم اینان که از یهودیان مهاجر اروپای شرقی به شمار میروند و مسلماً تلاش خواهند داشت مانع از نفوذ یهودیان اروپای شرقی در دولت آیندة اسرائیل شوند! ولی علیرغم این تغییر و تحولات گسترده که باعث بیداری اجباری «مهرنیوز» شد، سوئدیها حاضر نیستند دست از بازارگرمی برای «لارس ویلکس» بردارند.
به گزارش «فرانسپرس» مورخ، 15 مه 2010، شب گذشته «سوفی اوسترهایم»، سخنگوی پلیس قریة «سکانیا» اعلام داشت محل سکونت این هنرمند مشهور و «جهانی» در نزدیکی قریة «هوگاناس» آتش گرفته! البته آتشسوزی در خارج از خانة ویلکس و ظاهراً در غیاب ایشان به طریقی رخ داده که نه سیخ بسوزد نه کباب ولی در عوض ویلکس بتواند از قبل آن هر شب چلوکباب مفصلی به خندق بلا سرازیر کند:
«خسارات نسبتاً جزئی است، [دود] آتش یک قسمت از نمای خانه را سیاه کرده، چند شیشه شکسته و آتش خودش خاموش شده! اما پلیس چند شیشة حاوی بنزین در داخل خانة ویلکس یافته!»
چه آتش خوبی! خودش هم خاموش میشود! مسلماً اگر کسی قصد آتش زدن کلبة درویشی این هنرمند بزرگ را میداشت آتش را در داخل خانه میافروخت نه در خارج آن! ناگفته نماند که پلیس هنوز نمیداند آتش سوزی در چه ساعتی رخ داده، شب گذشته که ویلکس در خانه نبوده، یا این آتش «مقدس» را امروز برافروختهاند و حدود ساعت 11 پلیس را در جریان آتشسوزی قرار دادهاند! بله این لارس ویلکس گویا به هر ترتیب شده میخواهد خبرساز باقی بماند و مسلمانان را دشمنان «خونی» خود معرفی کند! امروز هم شخص ویلکس به فرانسپرس گفته، «دیگر شبها در این خانه نخواهم خوابید!»
در پی مصیبت وارده بر این هنرمند پرآوازه و دلسوخته، دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان جمکران، یک روضه و زوزه و مرثیة مفصل برای فاطمه خواندهاند که تحت عنوان، «و اینک مائیم و داغی جاودانه» در مهرنیوز انتشار یافته. محسنآقا در راستای سیاست تزریق بیبیگوزک و مقدسات به «تاریخ»، درگذشت پرسوناژ تخیلی فاطمه را «جانسوزترین حوادث تاریخ بشریت» دانسته و در قصهای جانسوز نقل میکند که، روزی پیامبر همراه با مرد نابینائی به خانة فاطمه آمد، بلافاصله فاطمه خود را کاملاً پوشاند. پیامبر از او پرسید چرا خود را پوشاندى، این مرد که تو را نمىبیند؟ و «درخشنده»، یعنی همان حضرت فاطمة زهرا پاسخ دادند، «من که او را میبینم، او هم بوی مرا حس میکند.» بله خلاصه در صحرای عربستان کافی بود بوی زن به مشام مرد برسد، تا بدون حجاب کار از کار بگذرد.
حال میبینیم که اگر عیسی تا سن 30 سالگی مجرد مانده حتماً به دلیل ضعف شامهاش بوده! آنحضرت بوی زن را حس نمیکردند و شاید هم زنهای آن حوالی اصلاً بو نمیدادند. باری به دلیل چنین پاسخ سرشار از نبوغ، پیامبر خدا یک پیراهن نو برای شب زفاف «درخشنده خانم» تهیه میفرمایند! به عبارت دیگر اگر بیبیگوزک دکتر اسماعیلی را به دقت بخوانیم درمییابیم که، درخشنده پیش از ازدواج در یک خانة مستقل از پدر زندگی میکرده:
«ای پیامبر خدا! اگر او مرا نمىبیند، من که او را مىبینم و او بوى مرا حس مىکند. برای این بود که در شب زفاف پیراهن نوئی را برای دختر خویش تهیه نمود.»
میدانیم که این مسائل ارتباطی با یکدیگر ندارد، ولی محسن اسماعیلی از متخصصان پیوند گوز به شقیقه به شمار میرود و به همین دلیل، در جایگاه عضو حقوقدان شورای نگهبان نشسته و اینچنین به مزخرفبافی مشغول است. باری شب ازدواج فاطمه گدائی به در خانه میآید و میگوید، من از خاندان نبوت یک پیراهن کهنه میخواهم و حضرت «درخشنده» به محض اینکه خواست لباس وصلهدار به او بدهد به یاد یک آیة شریفه افتاد و لباس عروسی خود را به گدا بخشید!
میبینیم که در صدر اسلام هم گدا وجود داشته و پیامبر اسلام هیچ برنامهای جهت رفع فقر و نکبت نداشتهاند و مسلماً آن را از جمله «نعمات الهی» به شمار میآوردند! خلاصه اوضاع درست مثل حکومت امام سیزدهم خودمان بوده. و اما بشنویم از «عبادات» فاطمه که شب جمعه تا صبح به رکوع و سجود مشغول بوده و بلند، بلند به همه دعا میکرده، جز به خودش. فرزند «درخشنده خانم» که تا صبح صدای دلنواز مادر را شنیده، و نتوانسته چشم بر هم بگذارد، به او میگوید، نه گذاشتی ما بخوابیم و نه خودت خوابیدی، چرا به خودت دعا نکردی؟ و فاطمه میفرماید، «پسرم! اول همسایه»:
«مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعهای [...] تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود میپرداخت [...] گفتم ای مادر، چرا برای خویش [...] دعا نکردی؟ [...] گفت پسرم ! اول همسایه و سپس خانه. آیا نباید این چنین کسی را زهرای دو عالم بنامند؟ زهرا به معنای درخشنده ...»
ما که میگوئیم، فارین پالیسی باید نام محسن اسماعیلی را هم به عنوان «روشنفکر» در کنار شیرین عبادی و اکبرگنجی منظور کند. شاید اهالی فارینپالیسی کور شدهاند! ولی ما که نور حماقت و شیادی را در جبین محسنآقا بخوبی مشاهده میکنیم، نکند همین نور و «درخشندگی» جناب دکتر چشم بصیرت اهالی فارینپالیسی را کور کرده!
این بخشی است از روضه و زوزة دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان جمکران که در مهرنیوز، مورخ 25 اردیبهشتماه سالجاری انتشار یافته. میبینیم که «نور» آقای دکتر اسماعیلی هم خیلی «میدرخشد»!
امروز فرانسپرس و فارسنیوز پتة قوة قضائیة جمکران، مقام رهبری و اراذل تحکیم وحدت را بر آب انداختند. از یکسو مشخص شد اینان با محفل جنگطلبان طرفدار اسرائیل مرتبطاند، و از سوی دیگر دریافتیم محفل کذا در فستیوال کن نفوذ فراوان دارد! نفوذی که به دلیل تضعیف اسرائیل و ارباباناش رو به افول گذارده و شاید به همین دلیل شاهد انتشار اخبار عجیب و غریب هستیم. اخباری که «پرستیژ» رئیس جمهور فرانسه را هم به زیر سئوال میبرد. از آن جمله است تقارن ابراز نگرانی ایشان برای رومن پولانسکی و طرح اتهامات نوین علیه این فیلمساز متوسطالحال که تاکنون در کنف حمایت شبکة پنهان قرار داشته.
کسانی که ادعای دفاع از دمکراسی دارند، ابتدا موضع خود را در مورد حجاب زنان ایران مشخص میکنند. چند هفته استکه خامنهای، روضهخوانها و دیگر آیاتعظام حکومتی نظیر مکارم و احمد خاتمی به تهدید زنان مشغولاند و همة مخالفنمایان حکومت از جمله آشفروشان، اصلاحطلبان، سبزها، چپنماها و ... در اینمورد سکوت اختیار کردهاند.
فارس نیوز، مورخ 25 اردیبهشتماه 1389، با انتشار اظهارات «عباسیمهر»، عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت از موضع مشترک این تشکل سرکوبگر با اوباش مدافع علیخامنهای پرده برداشت. عباسیمهر در همسوئی کامل با مجریان وقوقیهها خواهان برخورد با «بدحجابی» شده. رسوائی دفتر تحکیم وحدت و دیگر طرفداران جنبشسبز را به فال نیک میگیریم. یادآور شویم قوة قضائیة جمکران، علیرغم تمام ظاهرسازیها و فریبکاریها در زمرة طرفداران جنبش کذاست. این قوة قانونشکن نزدیکان کروبی، موسوی و خاتمی را یا به صورت نمایشی بازداشت و سپس آزاد کرده، یا آنان را همچون «پناهی» و شرکاء به عنوان «زندانی تزئینی» مورد استفادة تبلیغاتی قرار میدهد، و همزمان، با هدف کسب وجهه برای رهبران جنبش سبز، کشتار زندانیان واقعی سیاسی و غیرخودیها را در دستور کار قرار داده. به این ترتیب میرحسین موسوی و مهدی کروبی میتوانند در جایگاه مدافع حقوق زندانیان سیاسی بنشینند.
این تحرکات موذیانه، یعنی همسوئی خامنهای منفور با قوة قضائیه و جنبشسبز از چشم ملت ایران پنهان نمیماند. حدود یکسال پس از لاتبازی میرحسینموسوی که با خفقان یک هفتهای رهبر فرزانه همراه بود، روشن شد که وقوقیههای جمعه در همسوئی کامل با مطالبات اوباش تحکیم وحدت تنظیم میشود. به عبارت دیگر تحکیم وحدت و علیخامنهای سر در آخور مشترکی دارند. خوشبختانه در خارج از مرزها نیز دست خیلیها رو شده. به عنوان نمونه شاهدیم که پامنبریهای محمد خاتمی شیاد از قماش بابک داد در کنار عبدالکریم لاهیجی مینشینند و ارواح شکمشان مدافع حقوقبشر میشوند.
پیش از ادامة مطلب در پاسخ به پیام یکی از خوانندان گرامی این وبلاگ در «وردپرس» توضیح دهیم، فعلة استعمار هر چه ابلهتر باشد مخاطب خود را به همان میزان ابله میانگارد. این است دلیل پریشانگوئیهای اکبر گنجی و اقدامات مضحک فارینپالیسی در راستای سیاست تبدیل زباله به روشنفکر برای ملت ایران.
اکبر گنجی، بجای اینکه همچون مهرانگیز کار و شیرین عبادی از «اجتهاد پویا» و «اسلام مترقی» آشکارا حمایت کند، برای فریب مخاطب به انتقاد از اسلام «فقاهتی» پرداخته و ادعا میکند در جنبش سبز «دمکراسی» وجود دارد! این مزخرفات در «روزآنلاین» هم منتشر شده. اهالی «روز» که عادت کردهاند نان را هم به نرخ روز سق بزنند باید بدانند که مخالفت با اسلام فقاهتی به هیچ عنوان دلیل بر طرفداری از دمکراسی نیست و نخواهد بود! کسی که مدافعان دمکراسی را «بیدین» میخواند اصولاً چارچوب دمکراسی را نمیشناسد، بنابراین صلاحیت اظهار نظر در مورد این نوع نظام حکومتی را هم ندارد. انتقاد از اسلام فقاهتی و ولایت فقیه به این مفهوم است که اگر فقاهت و ولایت فقیه را از اسلام برداریم، این اسلام خیلی خوب و نازنازی میشود و میتوانیم حکومت اسلامی «غیرفقاهتی» داشته باشیم! شاید لازم باشد بگوئیم دورة این زرنگیها دیگر سپری شده! ملت ایران را دیگر نمیتوان با مغلطه و سفسطه تحت قیمومت دین قرار داد. پیش از ادامة مطلب بهتر است نگاهی داشته باشیم به آخرین ابداع طویلة مککارتی برای حفظ جایگاه ویژة آخوند در کشورمان. این معجزات از قلم «حمید فرخنده» در گویانیوز تراوش کرده.
این فرد مدعی شده، رضاشاه همچون استالین و آتاتورک سکولار و مذهبستیز و مستبد بوده، ولی «موسوی دیندار» طرفدار دمکراسی است! ما هم تأکید میکنیم کسی که بتواند بر «دینداری» فرد دیگری مهر تأئید زده و استالین را در ترادف با رضاشاه قرار دهد فقط به نشخوار تبلیغات سازمان سیا اشتغال دارد. «فرخنده» مینویسد، «موسوی دیندار» خواهان نهادینه شدن دفاع از حق مردم در برابر ظلم و ستم شده! ما هم میگوئیم، همین «موسوی دیندار» ابتدا باید مشخص کند چارچوب چنین حق و حقوقی «انسانی» است یا «الهی!» فقط در اینصورت است که میتوان چارچوب ظلم و ستم کذا را نیز مشخص کرد. بدون مشخص کردن چارچوبهای حقوقی این مفاهیم، چنین سخنانی جز شعار پوچ و توخالی هیچ نیست:
«موسوی ديندار در تازهترين اظهارات خود میگويد [...] بدون نگاه به ايدئولوژی افراد [...] بايد از حقشان دفاع کنيم و روبهروی ظلم و ستم ايستادگی نمائیم و لزوماً هم نبايد همفکر و همعقيدهشان باشيم. و اگر اين مسئله در جامعۀ ما نهادينه شود، ما گامی بسيار بزرگ به جلو برداشتهايم.»
میبینیم که «موسوی دیندار» در مزخرفگوئی و پوچپردازی گامی بسیار بزرگ به جلو برداشته. دفاع از حقوق انسانی فقط در چارچوب قوانین انسانمحور امکانپذیر است، و از قضای روزگار در محدودة دمکراسی واژههای مبهم «ظلم» و«ستم» هیچ محلی از اعراب نمیتواند داشته باشد. نویسندة فرهیخته گویا فراموش کردهاند که این واژگان متعلق به حکومت آخوندی، آیاتالهی و بیبیگوزکهای کربلاست. در یک حاکمیت دمکراتیک وقتی حق قانونی فردی پایمال میشود، آنرا به واژههای مبهم متون مقدس یعنی ظلم و ستم مرتبط نمیکنند، و برای احقاق حق فرد مذکور به نفسکشطلبی و عربدهجوئی متوسل نمیشوند. نظارت به این امور را قوة قضائیه در چارچوب قوانین انسانمحور بر عهده خواهد داشت، نه میرحسین موسوی و همکاران خیابانیشان. در راستای احقاق حقوق قانونی، ابتدا میباید شاکی اقامة دعوی کند، اگر دادگاه ادعای شاکی را قابل بررسی تشخیص داد، قاضی پس از رسیدگی لازم، برای احقاق حق شاکی حکم صادر میکند. تا آنجا که ما میدانیم، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و... به دلیل قانونشکنی و ایجاد اخلال در نظم عمومی خودشان میباید تحت پیگرد قانونی قرارگیرند، و اگر دادستان کل حکومت جمکران خود را به کوری زده، و بجای رسیدگی به جرم این افراد، دست به کار کشتار زندانیان سیاسی شده دلیل نمیشود که میرحسین «دیندار» پرروئی هم بکند و بخواهد از جسد فرزاد کمانگر و دیگر زندانیان سیاسی برای بنا کردن «سنگرحق» به نفع جنبش منفور اصلاحطلبان دین فروش سوءاستفاده به عمل آورد. اظهارات اخیر موسوی ابعاد گستردة فرصتطلبی و بیشرمی او را بخوبی نشان میدهد. موسوی که خود در قتل عام جوانان این سرزمین ید طولائی دارد، اینک به دلیل اعدام فرزاد کمانگرها فرصتی برای ابراز وجود پیدا کرده. بله موسوی را همانقدر میتوان مدافع حقوقانسانی شمرد، که رضاشاه را «سکولار» بدانیم.
عجیب است که بودجة تأسیس حوزة علمیه قم از سوی دربار همین رضاشاه سکولار تأمین شده بود! تا آنجا که ما میدانیم و به گواهی تاریخ معاصر، رفیق استالین نه صومعه و کلیسا میساختند، نه از فعالیت دینداران و مذهبیون استقبال میکردند. ایشان در رأس «حزب کمونیست» اتحاد شوروی قرار داشتند و دین و خدا و معنویات را وارد سیاست نمیکردند. سرکار و دیگر ساواکیهای نوقلم که به جرگة چماقداران فدائی میرحسین و عیالاش پیوستهاید میباید بدانید که بلشویکها خواهان استقرار «دیکتاتوری پرولتریا» بودند. هیچیک از رهبران بلشویک از دمکراسی طرفداری نکرده. دلیل هم روشن است، لنین و پیرواناش با بورژوازی در تقابل قرار داشتند و دمکراسی را یک پدیدة بورژوا تلقی میکردند، به غلط یا به درست، برای آنان دمکراسی فاقد ارزش سیاسی و کاربردی بوده.
از این گذشته آنچه بدون دخالت ملت ایران و خارج از مرزهای کشور گذشته و میگذرد با «تاریخ» کشور ما نمیتواند ارتباطی داشته باشد. حاکمیت در ترکیه و روسیه، هر چه بوده، در مرزهای خود «حاکمیت» داشته، نه در کشور ایران. حاکمیت ترکیه هم به گواهی تاریخ هرگز لائیک نبوده! در اوایل دهة هشتاد، ارتش به اصطلاح لائیک ترکیه کودتا کرد تا تدریس شرعیات را در مدارس دولتی اجباری کند! رجب اردوغان هم برخلاف تبلیغات ساواک جمکران نه تنها با دمکراسی بیگانه است که روز به روز به لجنزار حکومت اسلامی نزدیک و نزدیکتر میشود. تهاجم به حریم خصوصی دنیز بایکال، رهبر حزب سکولار ترکیه شاهدی است بر این مدعا. پامنبریهای موسوی که همچون خود او با زمان و مکان بیگانهاند و از هم اکنون بساط بادمجان دورقابچینی برای موسوی جلاد به راه انداختهاند نه خود را میتوانند مدافع دمکراسی جا بزنند نه موسوی را:
«بسياری نيروهای مذهبی نشان دادهاند تا چه حد میتوانند دمکراسیخواه و آزاده باشند.»
عجب! اولاً واژة مبهم «آزادگی»، از ارزشی ادبی و تخیلی برخوردار است، این واژه اصولاً در ادبیات سیاسی و تحلیلی جائی ندارد، و خصوصاً هیچ ارتباطی با دمکراسی نمیتواند داشته باشد. ثانیاً کدام نیروهای مذهبی التزام خود را به دمکراسی نشان دادهاند؟ جبهةملی، نهضت عاظادی یا فدائیان اسلام؟ ثالثاً به فرض که نیروهای مذهبی مدافع دمکراسی وجود داشته باشند، سرکار از کجا «مذهبی» بودن نیروهای کذا را دریافتهاید؟ خودشان به شما گفتهاند، یا شما همچون بازجوهای ساواک مجهز به «اعتقاد سنج» هستید؟ مگر نمیبینید طی سدة اخیر کشیشهای کاتولیک در «ردای دین» چه کرده و میکنند؟ و از همه مهمتر سرکار بر اساس کدام دادههای مستدل و منطقی ادعا میکنید که سکولارها مذهبستیزاند؟
این ادعاهای مضحک فقط در دکان آخوندجماعت یافت میشود که برای تأمین منافع لندن، سیاست خارج از دیانت را کفر میداند و طرفداران دمکراسی را بیدین و کافر معرفی میکند. از صدر مشروطه انگلیس این دکان به راه انداخته و اخیراً کارخانة رجاله پروری برای فروش همان بنجل «مشروعه» در بستهبندی جنبش سبز، مشتی فاشیست بدون دستار نظیر میرحسین موسوی را پشت دخل دکان کذا نشانده. این هیاهوئی که برای «فروش» میرحسینها، جارچیهایاش در چارگوشة جهان به راه انداختهاند، اگر دوداش از کندة انگلستان بلند نمیشود از کجا میآید؟ اما گذشت آنروزهای خوب که بازار ساختوساز گوسالةزرین داغ بود و هر روز کاروان خردجال برای تقدیس گوسالة کذا به راه میافتاد. اینروزها روزگار افلاس و رسوائی مککارتیستهاست در سراسر جهان. از انواع داخلی گفتیم، پس بپردازیم به انواع فرنگی مککارتیستها و ارتباطشان با جنبشسبز!
برنار هانریلوی معروف، از مدافعان جنبشسبز و اسلام خوب که تا پیش از افلاس ارباب از مدافعان بیقید و شرط جنایات اسرائیل هم به شمار میرفت، به طرفداری از رومن پولانسکی کودکباره یک طومار خوب و قشنگ تهیه دیده و از شرکت کنندگان در فستیوال کن امضاء جمع میکرد که ناگهان «افتاد و دندونش شکست!» ابتدا مایکل داگلاس ـ مایکل داگلاس همچون پولانسکی یهودی است ـ از امضای طومار کذا خودداری کرد، سپس ماجرای «شارلوت لویس»، هنرپیشة بریتانیائی توسط فرانس پرس فاش شد! خانم لویس اظهار داشت، در سن 16 سالگی از سوی پولانسکی مورد تجاوز قرار گرفته. در نتیجه، گردانندگان طومار کذا در فستیوال کمی دست و پایشان را جمع کردند و ژیل ژاکوب، دکاندار مادامالعمر فستیوال، بلافاصله برای ماستمالی کردن قضیه خواهان آزادی جعفرپناهی شد. ایشان فرمودند، «ما برای آزادی او با مسئولان قوة قضائیه در تماس هستیم، البته ما نمیخواهیم در امور داخلی ایران دخالت کنیم و...» و در این گیرودار بود که فیگارو خبر نگرانی نیکولا سرکوزی برای پولانسکی و حمایت مجدد برنارهانری لوی از این فیلمساز مظلوم و ستمدیده را منتشر کرد!
در رابطه با الطاف ویژة رئیس جمهور فرانسه، کاربران فیگارو پیامهای فراوان ارسال کردهاند که بهترینشان را برای خوانندگان این وبلاگ برگزیدهایم:
«بگو دوست کیستی، تا بگویم تو کیستی!»
پیشتر در مورد پولانسکی و ارتباط وی با مافیا و همچنین در مورد طرفداران وی توضیحاتی آوردهایم. تکرار مکررات نمیکنیم ولی افراد خاصی از پولانسکی حمایت کردهاند از آنجملهاند مارتین سکورچزه، فردریک میتران، برنار کوشنر و... و بسیاری دیگر که یا به واتیکان، یا به محفل جنگطلبان اسرائیلپرست و یا به محافل نزدیک به مافیای سیسیل در ایالات متحد مرتبط میشوند. محافلی که به دلیل فروپاشی دیوارههای «امنیتی ـ نظامی» جنگ سرد نفوذ همگیشان رو به افول گذارده.
باید اضافه کنیم که رومن پولانسکی به جرم خود یعنی، کودک بارهگی اعتراف هم کرده و برای ارتکاب همین جرم نیز تحت تعقیب قرار دارد. به زبان سادهتر حمایت از پولانسکی حمایت از یک کودکبارة متجاوز خواهد بود که از قضای روزگار «فیلمساز» نیز شده! در نتیجه انتشار خبر «نگرانی» نیکولا سرکوزی برای چنین فردی، آنهم پس از پخش اعترافات «شارلوت لویس» جز دردسر و بیآبروئی برای رئیس جمهور فرانسه هیچ به بار نخواهد آورد. و اما در اوج این رسوائیهاست که «مهرنیوز»، برای برنار هانری لوی تبلیغات به راه انداخته! که از قدیم گفتهاند، «دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی.»
بله تا وقتی اوضاع هانری لوی روبهراه بود و از تجزیة یوگسلاوی و تهاجم نظامی به عراق و افغانستان حمایت میکرد و تهاجم وحشیانة اسرائیل به لبنان را نمیدید، و با همیاری لیلا زنگنه و ساتراپی و شرکاء از «فاشیست ـ مسلمانهای» جمکران تصویر دلپذیر ارائه میداد، «مهرنیوز» هم برنار سلامالله را نمیدید. اما پس از انتخابات انگلستان چشمان شهلای مهرنیوز به چهرة نورانی هانریلوی خوب و دوست داشتنی باز شد که اینبار به قول گورکنها «ضدصهیونیست» هم شده، بنابراین باید او را دوست داشته باشیم و به او احترام بگذاریم!
مهرنیوز مورخ، 25 اردیبهشتماه 1369 در گزارشی تحت عنوان، «پس از جی استریت؛ دومین لابی یهودیان ضدصهیونیست در غرب تشکیل شد.» مینویسد «منابع آگاه» از تشکیل یک لابی جدید به نام «جیکال» خبر میدهند! البته اشارة مهرنیوز به مطلبی است که روزها پیش در این وبلاگ مطرح کرده و تأکید کرده بودیم که حضور امثال هانری لوی و «فینکل کراوت» در این تشکل مدعی مخالفت با شهرکسازی، نشان پسروی محافل طالبانپرور و طرفداران اسرائیل است. البته طی اینمدت «مهرنیوز» به دلیل مشغلة فراوان از جمله مصاحبة ویژه با علیمطهری، جهت تهدید زنان ایران، وقت بررسی «جیکال» را نداشته، شاید اصلاً خواب بوده و امروز از خواب پریده! ولی میدانیم که خوابآلودگی «خبرگزاریها» بیدلیل نیست! دلیل هم اینکه دو برادر برای رهبری حزب کارگر انگلستان به رقابت برخاستهاند!
به گزارش فرانسپرس، مورخ 15 مه 2010، برای رهبری حزب کارگر، دیوید میلیبند و برادرش «اد»، که هر دو از وزرای «خوب» دولت سابق انگلستان بودند با یکدیگر به رقابت برخاستهاند! و خلاصه حزب کذا پس از افتضاحی که به بار آورد قرار شده ملک خانوادگی «میلیبند» شود. هم اینان که از یهودیان مهاجر اروپای شرقی به شمار میروند و مسلماً تلاش خواهند داشت مانع از نفوذ یهودیان اروپای شرقی در دولت آیندة اسرائیل شوند! ولی علیرغم این تغییر و تحولات گسترده که باعث بیداری اجباری «مهرنیوز» شد، سوئدیها حاضر نیستند دست از بازارگرمی برای «لارس ویلکس» بردارند.
به گزارش «فرانسپرس» مورخ، 15 مه 2010، شب گذشته «سوفی اوسترهایم»، سخنگوی پلیس قریة «سکانیا» اعلام داشت محل سکونت این هنرمند مشهور و «جهانی» در نزدیکی قریة «هوگاناس» آتش گرفته! البته آتشسوزی در خارج از خانة ویلکس و ظاهراً در غیاب ایشان به طریقی رخ داده که نه سیخ بسوزد نه کباب ولی در عوض ویلکس بتواند از قبل آن هر شب چلوکباب مفصلی به خندق بلا سرازیر کند:
«خسارات نسبتاً جزئی است، [دود] آتش یک قسمت از نمای خانه را سیاه کرده، چند شیشه شکسته و آتش خودش خاموش شده! اما پلیس چند شیشة حاوی بنزین در داخل خانة ویلکس یافته!»
چه آتش خوبی! خودش هم خاموش میشود! مسلماً اگر کسی قصد آتش زدن کلبة درویشی این هنرمند بزرگ را میداشت آتش را در داخل خانه میافروخت نه در خارج آن! ناگفته نماند که پلیس هنوز نمیداند آتش سوزی در چه ساعتی رخ داده، شب گذشته که ویلکس در خانه نبوده، یا این آتش «مقدس» را امروز برافروختهاند و حدود ساعت 11 پلیس را در جریان آتشسوزی قرار دادهاند! بله این لارس ویلکس گویا به هر ترتیب شده میخواهد خبرساز باقی بماند و مسلمانان را دشمنان «خونی» خود معرفی کند! امروز هم شخص ویلکس به فرانسپرس گفته، «دیگر شبها در این خانه نخواهم خوابید!»
در پی مصیبت وارده بر این هنرمند پرآوازه و دلسوخته، دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان جمکران، یک روضه و زوزه و مرثیة مفصل برای فاطمه خواندهاند که تحت عنوان، «و اینک مائیم و داغی جاودانه» در مهرنیوز انتشار یافته. محسنآقا در راستای سیاست تزریق بیبیگوزک و مقدسات به «تاریخ»، درگذشت پرسوناژ تخیلی فاطمه را «جانسوزترین حوادث تاریخ بشریت» دانسته و در قصهای جانسوز نقل میکند که، روزی پیامبر همراه با مرد نابینائی به خانة فاطمه آمد، بلافاصله فاطمه خود را کاملاً پوشاند. پیامبر از او پرسید چرا خود را پوشاندى، این مرد که تو را نمىبیند؟ و «درخشنده»، یعنی همان حضرت فاطمة زهرا پاسخ دادند، «من که او را میبینم، او هم بوی مرا حس میکند.» بله خلاصه در صحرای عربستان کافی بود بوی زن به مشام مرد برسد، تا بدون حجاب کار از کار بگذرد.
حال میبینیم که اگر عیسی تا سن 30 سالگی مجرد مانده حتماً به دلیل ضعف شامهاش بوده! آنحضرت بوی زن را حس نمیکردند و شاید هم زنهای آن حوالی اصلاً بو نمیدادند. باری به دلیل چنین پاسخ سرشار از نبوغ، پیامبر خدا یک پیراهن نو برای شب زفاف «درخشنده خانم» تهیه میفرمایند! به عبارت دیگر اگر بیبیگوزک دکتر اسماعیلی را به دقت بخوانیم درمییابیم که، درخشنده پیش از ازدواج در یک خانة مستقل از پدر زندگی میکرده:
«ای پیامبر خدا! اگر او مرا نمىبیند، من که او را مىبینم و او بوى مرا حس مىکند. برای این بود که در شب زفاف پیراهن نوئی را برای دختر خویش تهیه نمود.»
میدانیم که این مسائل ارتباطی با یکدیگر ندارد، ولی محسن اسماعیلی از متخصصان پیوند گوز به شقیقه به شمار میرود و به همین دلیل، در جایگاه عضو حقوقدان شورای نگهبان نشسته و اینچنین به مزخرفبافی مشغول است. باری شب ازدواج فاطمه گدائی به در خانه میآید و میگوید، من از خاندان نبوت یک پیراهن کهنه میخواهم و حضرت «درخشنده» به محض اینکه خواست لباس وصلهدار به او بدهد به یاد یک آیة شریفه افتاد و لباس عروسی خود را به گدا بخشید!
میبینیم که در صدر اسلام هم گدا وجود داشته و پیامبر اسلام هیچ برنامهای جهت رفع فقر و نکبت نداشتهاند و مسلماً آن را از جمله «نعمات الهی» به شمار میآوردند! خلاصه اوضاع درست مثل حکومت امام سیزدهم خودمان بوده. و اما بشنویم از «عبادات» فاطمه که شب جمعه تا صبح به رکوع و سجود مشغول بوده و بلند، بلند به همه دعا میکرده، جز به خودش. فرزند «درخشنده خانم» که تا صبح صدای دلنواز مادر را شنیده، و نتوانسته چشم بر هم بگذارد، به او میگوید، نه گذاشتی ما بخوابیم و نه خودت خوابیدی، چرا به خودت دعا نکردی؟ و فاطمه میفرماید، «پسرم! اول همسایه»:
«مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعهای [...] تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود میپرداخت [...] گفتم ای مادر، چرا برای خویش [...] دعا نکردی؟ [...] گفت پسرم ! اول همسایه و سپس خانه. آیا نباید این چنین کسی را زهرای دو عالم بنامند؟ زهرا به معنای درخشنده ...»
ما که میگوئیم، فارین پالیسی باید نام محسن اسماعیلی را هم به عنوان «روشنفکر» در کنار شیرین عبادی و اکبرگنجی منظور کند. شاید اهالی فارینپالیسی کور شدهاند! ولی ما که نور حماقت و شیادی را در جبین محسنآقا بخوبی مشاهده میکنیم، نکند همین نور و «درخشندگی» جناب دکتر چشم بصیرت اهالی فارینپالیسی را کور کرده!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت