تاچریه!
...
چرا از سال 1988میلادی، یعنی پس از پایان جنگ ایران و عراق، بعضی هنرمندان مدعی طرفداری از «آزادی بیان» تمام هنر و استعداد خود را به «پیامبر اسلام» اختصاص میدهند؟ به چه دلیل چند سطری از رمان سلمان رشدی توسط «ایزابل آدجانی» در فستیوال کن «تلاوت» میشود؟ پاسخ به این پرسشها را میباید در سیاست محفل اسرائیلپرستی جستجو کنیم که برای پیشبرد منافعاش مارگارت تاچر و رونالد ریگان را به میدان آورده بود. این محفل با نفی زمان و مکان میخواهد خمینی و خامنهای را در ترادف با پیامبر اسلام قرار دهد، و به این ترتیب با یک تیر چند نشان بزند. نخست اینکه به افکار عمومی جهان چنین بباوراند که توحش و تحجر حکومت اسلامی و شعارهای ابله فریباش بر ضد آمریکا و اسرائیل هیچ ارتباطی با محفل کذا ندارد! دیگر اینکه ملت ایران میباید وحشیگری حکومت اسلامی را بیچون و چرا بپذیرد، چرا که این حکومت در واقع مجری فرامین الهی و نصایح محمد است.
خلاصه تلویحاً اینطور تفهیم میکنند که «توحش خمینی ریشه در توحش محمد دارد.» حال آنکه اگر زمان و مکان را در نظر بگیریم، 14 سدة پیش در صحرای عربستان رفتار محمد به هیچ عنوان وحشیانه نبوده! به عبارت دیگر، محفل «اس. اس»، یا همان محفل اسرائیلپرستان اسلامنواز شاید میپندارد که نیک ورد آورده، ولی در واقع سوراخ دعا را گم کرده. این محفل با مرتبط کردن خمینی به پیامبر اسلام، در واقع میخواهد ارتباط خود را با حکومت دست نشاندهاش در ایران در پس پردة «تقدس» پنهان دارد.
بیدلیل نیست که در کنار هنرنمائی نویسندگان و کاریکاتوریستها و فیلمسازان پیرامون محمد، سیاستبازان غرب نیز در گیرودار تزلزل منطقة یورو و دلار بر «حجاب» متمرکز شدهاند و روزی یک قانون، و چند لایحه و تبصره و بخشنامه و بیانیه «برضد حجاب» تنظیم کرده، آنرا در بوق میگذارند و همزمان، سگهای دستآموزشان، جهت خوشرقصی برای ارباب، و با هدف ارعاب زن ایرانی و سرکوب ملت ایران، ذکر «حجاب» گرفتهاند.
البته ممکن است بعضیها بگویند توجه ویژة هنرمندان کذا به حضرت محمد، ریشه در توحش حکومت اسلامی جمکران دارد. در اینصورت باید بپرسیم چرا این حضرات توحش واتیکان و جنایات حاکمیت اسرائیل را به عیسی و موسی پیامبران مسیحیان و یهودیان مرتبط نمیکنند؟ شاید عدهای پاسخ دهند که عیسی و موسی برخلاف محمد دینشان را با جنگ به دیگران تحمیل نکردهاند. اما این پاسخ کافی نیست، به چند دلیل. نخست اینکه روایات کتب مقدس مسیحیان و یهودیان از نظر میزان توحش از آیات قرآن هیچ کم ندارد. یهوه همانقدر خونخوار و وحشی است که الله. به عبارت دیگر، در ادیان الهی توحش خداوند ابراهیم پذیرفته شده است. با در نظر گرفتن این نکته که موسی و عیسی هم خشونتستیز نیستند.
طبق روایات، موسی، به دلایل نامعلوم با یک مصری گلاویز شده او را به قتل میرساند و خلاصه آنحضرت اگر چه در بارگاه فرعون تربیت شده بودند رفتارشان به «مردم» و خلقالله شباهت فراوان داشته! و این رفتار پس از پیامبری موسی به حساب یهوه گذاشته شده و تقدس یافته. و اما عیسی چه میکرد؟!
حضرت عیسی سلامالله که پدرشان خدا بوده، و مادرشان هم باکره، تا سن سیسالگی ازدواج نفرمودهاند! با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان، مسلماً تجرد ایشان دلیل داشته! چارچوب منطقستیز بیبیگوزکها را به کنار میگذاریم. نمیتوان گفت آن حضرت همسر دلخواه خود را نیافتهاند.
کسی که در آن روزگار تا سن سی سالگی مجرد مانده، یا تمایل جنسی نداشته، یا به قول شازده اسدالله میرزا، طبیعتاش بهوت افسرده بوده، یا همجنسگرا بوده یا مثل نخبگان واتیکان کودکباره! حال این پرسش مطرح میشود که، با در نظر گرفتن رسوائیهای اخیر پیرامون کودکبارهگی کشیشها، جنایتی که به همت کاردینال راتزینگر و اسلافشان در پس پردة تقدس پنهان مانده بود، چرا هیچیک از این هنرمندان «نازک طبع» و حساس به طور مثال یک کاریکاتور از کودک بارهگی مسیح یا پاپ ترسیم نمیکند؟ یا چرا سلمان رشدی عزیز و دوست داشتنی و با استعداد که هم عضو آکادمی سلطنتی نویسندگان هستند، و هم در صرافی نیویورک تایمز قلم میزنند و هم از قضای روزگار از جمله جدائیطلبان کشمیر به شمار میروند، تخیلاتشان را برای خلق یک رمان آتشین تحت عنوان «تجرد شیطانی» به کار نمیاندازند؟ یا چرا «کت ستیونس» در این باب آلبومی به مشتاقان تقدیم نمیکند؟ مگر همین کتستیونس نبود که در مراسم سوزاندن رمان سلمان رشدی حضور یافته بود؟ و از همه مهمتر باید بپرسیم، چرا سازندة فیلم «فتنه» در این مورد خاص مستندسازی نمیکند یا کاریکاتوریستهای نروژ و دانمارک و به ویژه آن سوئدی فرهیخته، «لارس ویلکس» چشمة جوشان هنرشان خشک شده؟
«لارس ویلکس» همان کسی است که چند سال پیش تصویر پیامبر اسلام را با بدن سگ ترسیم کرده بود، چرا که به ادعای خودش از طرفداران «آزادی بیان» است. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، ما هم از طرفداران بیقیدوشرط آزادی بیان هستیم. فقط هر چه تلاش میکنیم نمیتوانیم پاسخی برای این پرسش بیابیم که، چرا «لارس ویلکس» و شرکاء هرگز خمینی، خامنهای، حمیدکرزای، قذافی، پادشاه عربستان، پینوشه، ضیاءالحق و دیگر سگهای بارگاه مککارتی نظیر مارگارت تاچر، کیسینجر، تونی بلر و اهود اولمرت را با بدن سگ و کفتار ترسیم نمیکنند، و فقط چسبیدهاند به پیامبر مسلمانان؟ مگر پیامبر اسلام در برجهای نیویورک بمبگذاری کرده؟ مگر پیامبر اسلام در عراق و افغانستان با اشغالگران جنایتکار غرب میجنگد؟ و بالاخره مگر اعتقادات و باورهای مسلمانان با اعتقادات مقدس مسیحیان و یهودیان تفاوت دارد؟ نکند توحش کلیسا و کنیسه از نظر بعضیها عین «تمدن» باشد؟ خلاصه ما به این نتیجه رسیدهایم که گویا چنین است!
همانطور که محفل آخوند ویلیامز و متفکران طویلة مککارتی ادعا میکنند، «دمکراسی» غرب از کلیسای مسیحی سرچشمه گرفته، نه از انسانمحوری تفکر فلاسفة یونان باستان. جیره خواران سازمان سیا ادعا میکنند خدامحوری مسیحیت با انسانمحوری دمکراسی هیچ تضادی ندارد، در صورتیکه اگر «رنسانس» توحش و تحجر کلیسا را به حاشیه نرانده بود، هرگز شاهد شکوفائی دمکراسی در غرب نبودیم. در واقع، این پروپاگاند فاشیسم است که از طریق تحریف، «دمکراسی» را بومی و دینی معرفی میکند و به این ترتیب «انسان» فقط میتواند مسیحی و غربی باشد. شاید به همین دلیل است که تاچر، تونیبلر یا کیسینجر و راتزینگر همچون مسیح برای امثال «لارس ویلکس» تلویحاً مقدس شمرده میشوند. اینان برخلاف آنچه ادعا میکنند مدافع آزادی بیان نیستند، بلکه از آزادی بیان «مسیحی» دفاع میکنند، به همین دلیل است که در پوشش بیان هنری در واقع جنگ صلیبی به راه انداختهاند و در این جنگ مقدس، ایرانیان مخالف توحش حکومت اسلامی نیز در اردوگاه صلیبیون بسیج شدهاند. این است یکی از فواید پروپاگاند: پیوستن مخالفان حکومت اسلامی به سنگر اربابان جنایتکار همین حکومت. به عبارت دیگر، فریب انسان!
به گزارش نووستی، مورخ 23 اردیبهشتماه 1389، روزنامة محلی «اوپسالا نیوا تیدنینگ» در مورد تهاجم اخیر به «لارس ویلکس» مینویسد، پخش یک فیلم در کلاس درس «ویلکس» به درگیری و دخالت پلیس انجامید. جریان از اینقرار بود که حضرت ویلکس فیلمی از یک مهاجر ایرانی پخش میکند. فیلم مذکور پیرامون مذهب و همجنسگرائی ساخته شده بود. گویا در این فیلم دو همجنسگرا با ماسک پیامبر اسلام ظاهر شدهاند و نظم کلاس در هم ریخته، یک عده به نمایش فیلم اعتراض میکنند و درگیری آغاز میشود، پلیس دخالت میکند و... و سه نفر دستگیر میشوند ولی خوشبختانه به لارس ویلکس عزیز ما آسیبی نمیرسد.
آنچه برای نویسندة این وبلاگ عجیب مینماید این است که مگر صورت محمد برای کسی شناخته شده است که «ماسک محمد» به بازار آمده باشد؟ از سوی دیگر ما هم دوست داریم بدانیم چرا کسی همجنسگرایان را با ماسک عیسی و موسی و پاپ به صحنه نمیآورد مگر مسیحیت و یهودیت با همجنسگرائی موافقت دارند؟ اینجاست که میرسیم به همان چرخة جهنمی پروپاگاند «فریب انسان». پروپاگاندی که اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش ناتو و جنایات این ارتش را «نیک» و «برحق» میشمارد، و فقط از اشغالگران شوروی انتقاد میکند، همان پروپاگاندی که دین اسلام را دین خشونت، و مسیحیت را دین مهربانی و عطوفت معرفی میکند. پروپاگاند ابلهانهای که از زبان پاپ و برلوسکنی هم شنیده میشود و یک شاخه از همین پروپاگاند به شعارهای مدافعان «جنبش سبز» تبدیل شده. البته این امر دلیل موجه دارد؛ مککارتیستها از یک آخور واحد تغذیه میکنند، آخور جنگ مذاهب، و یک «کشور یک مذهب.» بیدلیل نیست که محفل رسوای نوبل شیرین عبادی را برگزیده، و بیدلیل نیست که در گیرودار انتخابات مفلسانة انگلستان، باز هم جنجال «توهین به مقدسات» از مقر همین محفل جنگطلب در سوئد به آسمان برخاسته:
«ویلکس فیلمی را با موضوع سکس نشان داد [...] به گفتة یکی از شاهدان [در این فیلم] تصاویری از دو [همجنسگرا] که ماسک حضرت محمد [...] را به چهره داشتند نشان داده شد. در این لحظه حاضرین شروع به اعتراض کرده، فریاد زدند: فیلم را قطع کنید. به دنبال آن درگیری شروع شد و پلیس سه نفر را دستگیر کرد.»
ناگفته نماند که روزنامة محلی «اوپسالا نیوا تیدنینگ» همة این ماجرای هیجان انگیز و ابلهانه را از زبان یک «شاهد عینی» نقل کرده! درست همانطور که بیبیسی و رادیوفردا، طی آشوبهای پس از انتخابات جمکران دروغهای مورد نیاز خود را از زبان شاهدان عینی نقل میکردند. باری تهیه کنندة فیلم جنجال برانگیز یک ایرانی مهاجر بوده و موضع درس ویلکس هم «آزادی بیان و هنر». یادآور شویم حضرت ویلکس شهرت خود را مدیون انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام در یکی از روزنامههای سوئد است. پیش از آن یعنی تا سال 2007 هیچکس این هنرمند برجسته را کشف نکرده بود. به محض انتشار کاریکاتور محمد، لارس ویلکس به یک شخصیت جهانی تبدیل شد! مسلمین او را تهدید کردند و بلافاصله، سازمان سیا یکی از رهبران القاعده را فرمود تا برای ترور ویلکس و سردبیر روزنامهای که کاریکاتور محمد را چاپ کرده بود جایزه تعیین کند و ...و اینگونه بود که ویلکس هم سری در میان سرها درآورد. خلاصه هر کس میخواهد معروف شود میتواند یک کاریکاتور از پیامبر اسلام ترسیم کند، بقیة امور را سازمان سیا برعهده میگیرد.
به این ترتیب که ابتدا این «خبر مهم»، یعنی رسم کاریکاتور محمد توسط شیپورهای آن آستان مقدس در بوق و کرنا گذاشته میشود، سپس نوکران آماده به خدمت آن بارگاه الهی در کشورهای مسلماننشین برنامة عربده و زوزه و لشکرکشی خیابانی را به مورد اجرا میگذارند و ساکنان متمدن کشورهای غرب متوجه میشوند که مسلمانان با آزادی بیان مخالفاند و از دمکراسی هم متنفر! و اگر زنان حجابشان را رعایت نکنند، زلزله میشود. این برنامه همچنانکه میدانیم در سال 1988 میلادی با انتشار رمان سلمان رشدی آغاز شد و ابتدا برنامة لاتبازی در لندن و پاکستان به راه افتاد و سرانجام امام «روشن ضمیر» نیز برای اینکه از اراذل و اوباش پاکستانی عقب نیفتند، به فرمان ارباب، در تاریخ 14 فوریه 1989 فتوی قتل رشدی را صادر فرمودند. یادآور شویم حمید کرزای از این فتوی حمایت کرده، و فتوی مذکور حدود 7 ماه پس از پایان جنگ ایران و عراق و صادر شده. در آن روزهای خوب مارگارت تاچر هنوز نخست وزیر انگلستان بود.
مارگارت تاچر در تاریخ 4 مه 1979، یعنی کمتر از یکماه پس از برگزاری شبه رفراندوم دولت خیابانی بازرگان در انتخابات بریتانیا پیروزی چشمگیری به دست آورد و نخستوزیر این کشور شد و تا سال 1990 در این مقام باقیماند. دوران تاچر در انگلستان دوران سرکوب سندیکاها، تشویق نژادپرستان و اوباش، و از همه مهمتر دوران جنگ با شوروی در افغانستان بود. حکومت آرژانتین هم زمینة جنگ «مالویناس» را برای دولت تاچر فراهم آورد و با در نظر گرفتن اوضاع در لبنان، کار دولت تاچر تاراج نفت، فروش سلاح و گسترش جنگ بوده. با اشغال سفارت آمریکا توسط پیروان خط امام در عمل این سیاست به اوج رسید و به فاصلة چندماه جنگ ایران و عراق را به راه انداخت و نان پیروان خط امام در روغن شناور شد. تحمیل تحریمها به ملت ایران و گسترش بازارسیاه و... و خلاصه این دوران نورانی چنان به مذاق پیروان خط امام و اربابشان در لندن شیرین آمد که تصمیم گرفتند، یکبار دیگر آن روزهای خوش را تجربه کنند.
اینگونه بود که هیزاکسلنسی، سایمونگاس را به ایران ارسال کردند. ایشان در کشور کودتاخیز یونان تجربیات فراوان کسب کرده و در سازمان دادن به کودتا خبره بودند. فقط اشکالشان این بود که واقعیت زمان و مکان را نادیده انگاشتند و تصور فرمودند که یکبار دیگر میتوان آخوند را در جایگاه رهبری ملت ایران قرار داد! البته جیرهخوارانشان در جمکران نیز چنین پنداشته بودند. این است فصل مشترک رهبران جنبشسبز با حاکمیت بریتانیا: هر دو آینده را در آینة گذشتة رویائی جستجو میکردند و جای تعجب نیست که هر دو کور خوانده باشند. شاید اهالی سوئد هم میپندارند بازگشت به دوران اولاف پالمه امکانپذیر است که دو دستی به کاریکاتور و ماسک محمد آویزان شدهاند! شاید بهتر باشد یک ماسک خمینی هم برای شیخ کروبی دست و پا کنند که تلخی و ناکامی شکست را با شبیهسازی جبران نمایند.
ولی «ساتاس» خوشبختانه به ماسک و اینجور چیزها نیاز ندارد. ساتاس به هر جا مینگرد، جز تاچر نبیند. از اینرو «تاچریه» تنظیم میکند! امروز آخوند صدیقی پس از به جای آوردن دو رکعت «نماز تاچر» در حالیکه زیر لب زمزمه میکرد، «به دریا بنگرم، دریا تو بینوم، به صحرا بنگرم، صحرا تو بینوم، به هر جا بنگروم کوه و در دشت، نشان از قامت رعناتو بینوم،» وارد دانشگاه سابق تهران شده زنان را تهدید کرد، که اگر حجاب را رعایت نکنند، سروکارشان با «بانوان فرهیخته» میافتد، چرا که خواست خدا و رسول خدا رعایت شرع است و شرع هم همان قانون است پس قانون باید رعایت شود:
«زندگي مشروع و قانوني [...] توقع خدا و رسول خداوند است و [...] حرکتهاي خارج از چارچوب شرع مصيبت ميباشد.»
نمیدانم چرا صديقي نمیگوید اعمال غیرشرعی برای لندن مصیبت است نه برای ایرانی! در ضمن امروز مشخص شد که فرهنگ و استقلال کشور در گرو همان تکه پارچه است، همان نماد بردگی و بندگی زن! و هر کس بدحجاب باشد «دشمن» شمرده میشود.
«بيحجابي و بدحجابي [...] حرکت دشمن عليه استقلال و فرهنگ ايران [است]»
و خلاصه بانوان فرهیخته برای نبرد با دشمن آمادهاند! بانوان فرهیخته، همان چماقداران مونثاند. بله در این 31 سال حکومت اسلامی با رعایت حقوق برابر زن و مرد به تولید انبوه ماشالله قصاب و زهراخانوم اشتغال داشته و در این علوم موفقیتهای چشمگیری به دست آورده. در این «تاچریه» کار صدیقی به هذیانگوئی کشیده ادعا میکند، زلزله و دیگر حوادث طبیعی به دلیل برهنگی پیش میآید. برهنگی، در ذهن علیل صدیقی همان آشکار شدن موی زنان است و خلاصه امروز دریافتیم که ما برهنهایم و زلزله در هائیتی به دلیل برهنگی ما رخ داده. صدیقی در ادامة «تاچریة» امروز میگوید، غربیها به زور سرنیزه حجاب بانوان را برداشتند، برهنگی نشان بیتمدنی است:
«دنياي غرب که مأموران ابليس هستند، رضاخان را مجبور کردند با سرنيزه حجاب را از سر بانوان بردارد [...] پوشش براي مردان و زنان شخصيت آنها است و برهنگي بيتمدني و بازگشت به قهقرا[...]»
بله همین غربیها وقتی متوجه شدند اسلام چه نعماتی برایشان دارد با سرنیزه حجاب را بر سر بانوان گذاردند، چون غربیها همه کار را با سرنیزه انجام میدهند. حکومت اسلامی را 31 سال است با همین سرنیزه نگاه داشتهاند، پس بهتر است آخوند جماعت در مورد سرنیزة غربیها خفقان اختیار کند. بیش از یک سده است که به همین سرنیزه تکیه دادهاید.
صديقي علل بروز زلزله و طوفان در آمريکا و کشورهاي ديگر را نیز توضیح داد و گفت گناه کردند. بله اسکلة نفتی بریتیش پترولیوم به دلیل گناه نابود شد! افسوس که بانوان فرهیخته در ایالات متحد نیستند که از خسارات «بی. پی» جلوگیری کنند. صدیقی همچنین از رعایت قانون و مدنیت سخن به میان آورده و ما هم به این گوسالةننهحسن میگوئیم همان مدنیت ایجاب میکند که قانون را عوض کنید، یا خودتان عوض خواهید شد:
«بانوان فرهيخته کشور آمادة فداکاري براي مقابله با حرکتهاي ضدشرعي و قانوني در کشور هستند [...] آزادي در چارچوب قانون درست است و رعايت چارچوبهاي هر کشور از سوي مردم آن جزو مدنيت آن کشور محسوب ميشود».
آخوند صدیقی پنداشته «دیوید کامرون» همان مارگارت تاچر است و برای روضه خوانها همان معجزات را خواهد کرد. افسوس کان دولت بیدار بخفت! دیوید کامرون اگر شانس بیاورد، نیککلگ را در تقابل با مردم بریتانیا قرار داده و او را دست به سر خواهد کرد تا بتواند چند صباحی در سایة اوباما بیاساید!
نسخة پیدیاف ـ گوگل
نسخة پیدیاف ـ گوگل(بارگیری)
نسخة پیدیاف ـ اسکریبد
نسخة پیدیاف ـ آدردرایو
نسخة پیدیاف ـ داکستاک
نسخة پیدیاف ـ باکسنت
نسخة پیدیاف ـ کلمهئو
نسخة پیدیاف ـ زیدو
نسخة پیدیاف ـ مدیافایر
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت