سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹


صومعه و صورتک!
...
محفل کودتای 22 بهمن به جسد میرحسین موسوی نیاز فوری پیدا کرده! دستگیری پاسدار محسن آرمین، و در پی آن دستگیری احمد یزدانفر، سرپرست ارشد محافظان میرحسین موسوی را در این چارچوب می‌توان بررسی کرد. با در نظر گرفتن تاریخچة ننگین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و شرکت این سازمان در چند رشته عملیات خرابکارانه در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری که پس از حذف آیت‌الله بهشتی، رجائی و باهنر به ریاست «جمهوری» خامنه‌ای و نخست وزیری میرحسین موسوی انجامید، می‌توان حدس زد‌ اسرائیل برای گروه بهزاد نبوی مأموریت نوینی در نظر گرفته بود. اما به دلیل تغییر شرایط، این مأموریت به شکست انجامید. تغییر موضع فرانسه در مورد توافق‌ سه جانبة گروه «بات»، شامل برزیل، ایران و ترکیه باعث ناکامی طرح اربابان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد!

همچنانکه گفتیم اعضای طویلة مک‌کارتی با «واقعیت»، یعنی «انسان» در زمان و مکان مشخص بیگانه‌اند،‌ در نتیجه نمی‌توانند تغییر شرایط را بپذیرند. اینان می‌پندارند با تکرار یک سیاست که پیشتر موفق بوده، باز هم به نتیجة مطلوب می‌رسند. این است دلیل کشتار زندانیان توسط قوة‌ قضائیة جمکران و این است دلیل به راه انداختن کاروان خردجال در بلاد غرب، از جمله در شهر پاریس! حضرات به محض اینکه محفل لاریجانی 5 جسد تروتازه در اختیارشان گذاشت برای تهاجم به سفارت حکومت اسلامی در پاریس اعلام آمادگی کردند. اینان ابتدا در «تروکادرو» و سپس در برابر سفارت جمکران به عربده‌جوئی پرداختند، البته با اجازة وزارت کشور! دلیل هم اینکه اتحادیة اروپا، از زبان وزیر امور خارجه‌اش، کاترین اشتون به دم‌جنبانی مشغول شده و دم از مذاکره می‌زد، بدون اینکه بداند، رجب‌ اردوغان علیرغم تمایل آنگلوساکسون‌ها به تهران پرتاب خواهد شد، و حاکمیت فرانسه نیز در این گیرودار تغییر موضع می‌دهد!

وقتشه، وقتشه رفتن وقتشه
[...]
سرد و ساده و شکسته، آینة قدیمی‌ام من
با چراغ و گل غریبه، با غبار صمیمی‌ام من

به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 18 مه 2010،‌ نیکولا سرکوزی،‌ رئیس جمهور فرانسه توافق‌های تهران را مثبت ارزیابی کرد. به زبان ساده‌تر، حاکمیت فرانسه با اتخاذ چنین موضعی، از اتحادیة اروپا فاصله گرفت و دست خون‌آلود انگلستان را در پوست گردو گذاشت. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم علاوه بر انگلستان، بازندة دیگر توافق‌ «بات» جناح هیلاری کلینتون در ایالات متحد خواهد بود. به همین دلیل است که نمایندگان مجلس جمکران با هدف بحران‌آفرینی به شیخ صادق لاریجانی «نامة سرگشاده» می‌نویسند که چرا «سران فتنه» را محاکمه نمی‌کند، و شیخ صادق هم کاسه کوزه‌ها را بر سر مقام معظم می‌شکند!

مي‌مونم زير هجوم سنگی آوار کینه
واسه بازیچه نبودن، آخرین بازی همینه

همچنانکه انتظار می‌رفت سگ‌های هار آنگلوساکسون‌ها از جمله مقام معظم رهبری و پاسدار شریعتمداری و محفل لاریجانی‌ها به صور مختلف با بیانیة‌ «بات» مخالفت کردند و دلیل هم روشن است. این لاشخورها 31 سال است که به دلیل جنگ و تحریم در همة زمینه‌ها «پیشرفت» می‌کنند و چنین می‌پندارند که همچنان می‌توانند به پیشرفت خود ادامه دهند! اما سخت در اشتباه‌اند.

من عروسك كدوم بازي وحشت
من عروس قحطي كدوم تبارم
كه مث تولد فاجعه سردم
كه مث حادثه آرامش ندارم

پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام یکی از خوانندگان بسیار محترم در باب مسلمانان افراط‌گرا پاسخ دهیم. اگر اشتباه نکنم، ایشان می‌گویند از آنجا که مسلمانان ‌افراط‌گرا با آزادی‌بیان مخالف‌اند، هنرمندان غرب برای حفظ آزادی بیان جان خود را به خطر می‌اندازند! خوانندة گرامی! افراط‌گرا، چه مسلمان و چه مسیحی و یهودی با آزادی بیان مخالف است. کاتولیک‌های فرانسه این مخالفت را به وحشیانه‌ترین صورت ممکن در قلب شهر پاریس به نمایش گذاردند. اینان با انفجار بمب در سینمائی که فیلم «آخرین وسوسة مسیح» را به نمایش گذارده بود مرتکب قتل هم شدند و کلیسای کاتولیک نه در فرانسه و نه در واتیکان این جنایت را محکوم نکرد! فیلم آخرین وسوسة مسیح نه پیامبر مسیحیان را با بدن سگ و کفتار نشان می‌داد، نه مسیح را به سخره گرفته بود. این فیلم با نمایش آنچه در آخرین لحظات زندگی می‌توانست در ذهن مسیح بگذرد،‌ یکی از جزم‌های کلیسای کاتولیک را به زیر سئوال ‌برده بود.

به عبارت دیگر بمب‌گذاران متعهد و مکتبی، از اینکه هنرمندی جسارت کرده، «تخیل» خود را خارج از چارچوب مقدس «دگم‌ها» به نمایش در ‌آورده و به زبان تصویر، رویای داشتن زندگی خانوادگی، رویائی را که در واپسین دم حیات به ذهن عیسی خطور کرده به مخاطب می‌نمایاند، سخت خشمگین شده تماشاگران فیلم را به قتل رساندند. البته حضرات از کاتولیک‌های متعصب معمولی نبودند، اینان می‌دانستند که به جرم قتل عمد مجازات نخواهند شد، همچنانکه مجازات هم نشدند!

دخالت کلیسا به آزادی بمب‌گذاران شریف و متمدن منجر شد، ‌ و همچنانکه پیشتر هم گفتیم، دولت وقت فرانسه فیلم مذکور را در شبکة سراسری تلویزیون دولتی به نمایش گذاشت تا به کاتولیک‌های افراطی و به ویژه به واتیکان و شاخک‌های‌اش در لندن و واشنگتن تفهیم کند که حاکمیت فرانسه هنوز «لائیک» است. به عبارت دیگر، تحریک افکار عمومی بر ضد «آزادی بیان» و توجیه جنایت به بهانة تعصبات مذهبی به کشور فرانسه هم کشیده شد، و در راستای همین سیاست توحش بود که تحت نظارت ژیل ژاکوب، سطوری از «آیات شیطانی» را در فستیوال کن «تلاوت» کردند. فستیوالی که در چارچوب سیاست‌های ارتش ناتو فعالیت می‌کند. با توجه به آنچه در مورد رومن پولانسکی و جهان سینما در وبلاگ «جنایتکاران بدون مرز» ‌آوردیم، توزیع جوایز در فستیوال‌های غرب در چارچوب‌ اهداف مقدس «مافیا» و منافع ارتش ناتو صورت می‌پذیرد و استقرار حکومت‌های اسلامی در منطقه به دلیل هم‌سوئی کامل ناتو با محافل مافیا امکان‌پذیر شده.

منافع این محافل چنین ایجاب می‌کند که مناطق مسلمان‌نشین در آشوب و بحران و جنگ فرو افتند، تا از یک‌سو دست اسرائیل برای تجاوز باز باشد، و از سوی دیگر رونق بازار سیاه افزایش یابد. با استقرار تاچر در جایگاه نخست‌وزیری بریتانیا، اشغال سفارت آمریکا و جنگ ایران و عراق این شرایط فراهم آمد. جنگ 8 سال به طول انجامید، و طی اینمدت نه کاریکاتور محمد به بازار آمد نه آیات شیطانی، نه مستند «فتنه». دلیل هم اینکه حکومت اسلامی می‌توانست با تکیه بر شرایط ویژه هر روز به لشکرکشی خیابانی بپردازد. هر روز اوباش ساواک، تابوت به دست با عربدة‌ «این گل پرپر ماست، هدیه به رهبر ماست» خیابان را اشغال می‌کردند و دیدیم که اخیراً سایت اخبار روز هم از «گل‌های پرپر»‌ سخن به میان آورده و ابراز رضایت کرده بود. شاهد بودیم چگونه در کنار مصائب جنگ، مراسم عزاداری و عربده‌جوئی اوباش را به روزمرة ملت ایران تبدیل کردند. هر روز از سوی تشکل‌های موهوم نظیر «خانوادة شهدا»، «جانبازان انقلاب»، و ... و امت حزب‌الله توقعات نوینی مطرح می‌شد که مهم‌ترین‌شان همان «رعایت حجاب» و سرکوب اجتماعی بود! کمک «هنرمندان» ساکن غرب به سیاست‌های سرکوب استعماری در ایران زمانی الزامی شد که جنگ پایان یافت و برای نظام مقدس بحران «کمبود مقدسات» پیش‌ آمد. اینجا بود که هنرمندان «انسان‌دوست» برای جبران کمبود کذا پای به صحنه گذاشتند. ما راضی نیستیم این هنرمندان گرامی برای حفظ «آزادی بیان» جان‌شان را به خطر اندازند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا پس از پایان جنگ ایران و عراق، بعضی «هنرمندان» جنایات حکومت‌های دست‌نشاندة ارتش اسلام‌پرور ناتو را به پیامبر مسلمانان نسبت می‌دهند، ولی هیچیک از این هنرمندان با ذوق، از تهاجم وحشیانه اسرائیل به لبنان و فلسطین یا از استقرار حکومت‌های اسلامی در کشورهای عراق و افغانستان توسط ارتش ناتو و جنایات این ارتش در کشورهای مذکور طبع لطیف‌اش الهام نمی‌گیرد و این جنایات را به عیسی و موسی مرتبط نمی‌کند؟ به زبان ساده‌تر، چگونه است که جنایات آنگلوساکسون‌ها در ایران، عراق و افغانستان به حضرت عیسی و تعالیم ایشان، ‌ و جنایات ارتش اسرائیل در لبنان و فلسطین به حضرت موسی و مأموریت الهی آنحضرت مرتبط نمی‌شود؟

همچنانکه در «تاچریه» هم گفتیم هدف از ترسیم کاریکاتورهای محمد تحریک افکار عمومی در کشورهای مسلمان‌نشین و فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت‌های منطقه است. چرا که حکومت‌های جهان اسلام افتخار نوکری برای عموسام را دارند. در نتیجه، به محض اینکه شایع شود یکنفر به پیامبر اسلام یا به حجاب زن توهین کرده، سگ‌های‌هار استعمار به ویژه در ایران پارس کردن می‌آغازند و اوباش را به خیابان ارسال می‌کنند. این است هدف کارفرمایان فیلم‌سازان و کاریکاتوریست‌های هنرمند: ایجاد تنش در کشورهای مسلمان‌نشین برای تشدید سرکوب آزادی بیان. اینان مدافع آزادی بیان نیستند؛ کاملاً بر عکس!

حضرات خواهان محدودیت آزادی‌های انسانی در کشورهای منطقه‌اند چرا که آزادی بیان در این کشورها تهدیدی خواهد بود برای منافع استعماری غرب. به همین دلیل است که نفی واقعیت را شاهدیم. نوکری علی خامنه‌ای برای سفارت انگلستان را نمی‌توان به پیامبر اسلام منسوب کرد. خامنه‌ای در هزارة سوم و در کشور ایران برای تأمین منافع اربابان‌اش در لندن و واشنگتن به کشتار و سرکوب ملت ایران مشغول شده. این جنایات چه ارتباطی با پرسوناژ محمد در صحرای حجاز دارد؟ یا اینکه تحریک افکار عمومی و منطق‌ستیزی چه ارتباطی با دفاع از آزادی بیان می‌تواند داشته باشد؟ آزادی بیان با پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار در تضاد قرار می‌گیرد. دامن زدن به تعصبات را آزادی بیان نمی‌خوانند، به ویژه که این عمل به سرکوب انسان‌ها منجر شود. پس می‌پردازیم به سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلمان‌نشین از طریق تحریک افکار عمومی. اگر بخواهیم به صورت منطقی به پرسش‌های فوق پاسخ دهیم می‌باید با چارچوب عملکرد ارتش ناتو و اعمال «سیاست انسداد» در منطقه آشنا باشیم.

در مورد سیاست انسداد پیشتر توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد. سه دهة پیش ارتش ناتو از طریق کودتا اسلام‌گرایان را در پاکستان و ایران به قدرت رساند، سپس ارتش به اصطلاح لائیک ترکیه که عضو ناتو نیز هست کودتا کرد تا آموزش شرعیات را در مدارس دولتی اجباری کند. به تأئید مورخین و به گواهی آنچه طی سه دهة اخیر حداقل در کشور ایران شاهدیم، براندازی حکومت ایران توسط آنگلوساکسون‌ها و متحدان‌شان در ناتو سازماندهی شده و با همیاری و همکاری صمیمانة نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران که از شاخک‌های سازمان ناتو به شمار می‌روند تحقق یافت. نارضایتی «مردم» از حکومت را در پرانتز می‌گذاریم، چرا که در یک حکومت دست‌نشاندة استعمار این نارضایتی برای سازماندهی به شورش و براندازی الزامی است. حال به صورت شتابزده نگاهی داشته باشیم به آنچه پس از رفتن شاه در ایران پیش آمد.

طی 37 روز دوران نخست وزیری شاپور بختیار، ارتش و ساواک عملاً کشور را فلج کردند تا آیت‌الله خمینی، رهبر کبیر «انقلاب» را در تهران تخلیه کنند و لشکرکشی‌های خیابانی «مردم» با شعار «مرگ بر شاه»، و «مرگ بر بختیار» به روزمرة ایرانیان در شهرهای بزرگ تبدیل شود. مرحلة بعد، قرار گرفتن همین «مردم» در سنگر تعصبات و باورهای مقدس عوام بود که پیروی موذیانة دولت خیابانی مهدی بازرگان را به همراه داشت. به این ترتیب که با استقرار اوباش اسلام‌گرا در رأس امور، زمینة گسترش بحران فراهم می‌آمد.

قطب‌زاده در جایگاه سرپرست رادیو و تلویزیون، بلافاصله کارمندان بی‌حجاب از جمله احترام برومند، همسر داوود رشیدی را اخراج کرد، و رجائی خواهان کاهش تعطیلات نوروزی شد! مهدی بازرگان که امروز بعضی‌ها نور دمکراسی در چهرة پلیداش رویت کرده‌اند چه می‌کرد؟ هیچ! این موجود جبون و بنده‌صفت بجای اینکه در ارتباط با مسائل فوق مواضع خود را مشخص کند، به نعل و به ‌میخ می‌زد. هر شب مهدی بازرگان در تلویزیون ما را «نصیحت» می‌کرد و هر روز ماشالله قصاب و زهرا خانوم به ما تفهیم می‌کردند که حکومت «مردمی» است! چه کسی از این وحشی‌گری‌های مردمی حمایت می‌کرد؟ کارخانة رجاله‌پروری یا ملت ایران؟ مسلماً خواست ملت ایران تبدیل کشور به طویلة طالبان نبود. همچنانکه خواست ملت‌های عراق و افغانستان نیز برخورداری از چنین شرایط اسف‌باری نبوده و نیست. اما شاهدیم که ناتو، با هدف تاراج نفت و نظارت بر شاهراه‌های ارتباطی، حمایت از تعصبات مذهبی و توحش «مردمی» پیشه کرده و خاک عراق و افغانستان را به توبره کشیده. بهانه چیست؟ استقرار دمکراسی، مبارزه با افراط‌گرایان اسلامی و مبارزه با تروریسم!

در واقعیت چه می‌گذرد؟ تحمیل قانون اساسی مشابه قانون توحش جمکران به ملت‌های عراق و افغانستان و استقرار حکومت اسلامی در این دو کشور. و اگر ایاد علاوی و نوری‌المالکی برای ما ناشناخته‌اند، مقتدی‌صدر و کرزای برای‌مان بیگانه نیستند. کرزای از طالبان سنی و مقتدی‌صدر از جمله طالبان شیعی‌مسلک است. روزمرة‌ ملت‌های عراق و افغانستان را نادیده می‌گیریم و این پرسش‌ها را مطرح می‌کنیم. چه کسی یک لشکر ـ هر لشکر از 10 هزار نظامی تشکیل شده ـ در اختیار مقتدی‌صدر گذارده؟ تجهیزات و حقوق اعضای لشکر مذکور چگونه تأمین می‌شود؟ چه کسی دست لشکر مقتدی صدر را برای باج گیری، تهاجم به استادیوم‌های ورزشی، رستوران‌ها و مراکز آموزشی یا شکنجه و قتل همجنسگرایان بازگذارده؟ این جنایات تحت نظارت ارتش ‌اشغالگر و با تأئید اشغالگران صورت می‌گیرد. سازمان القاعده صورتکی است بر چهرة پلید اشغالگران کشور عراق همچنانکه هنر هنرمندان کذا صورتکی است بر آزادی‌ستیزی غرب در کشورهای منطقه.

به گزارش فیگارو، مورخ 14 مه 2010، طی مسابقة فوتبال در شهر ترکمن‌نشین «تل‌عفار» یک اتومبیل حامل بمب منفجر شد. «تل عفار» در نزدیکی مرز عراق و سوریه واقع شده و مدت‌ها صحنة درگیری با «القاعده» بوده و سازمان کذا که همچون امام روشن‌ضمیر با آمریکا «ظاهراً» در نبرد است، حتماً تماشای مسابقة فوتبال را از مظاهر غرب زدگی برآورد کرده! همچنین در تاریخ 10 ماه مه، نیروهای پلیس و کارگران صنایع نساجی شهر «هیلا» هدف حملات سازمان کذا قرار گرفتند. هنگام خروج کارگران، دو اتومبیل حاوی مواد منفجره در پارکینگ یک کارخانة نساجی منفجر شد، و زمانی که پلیس و نیروهای امداد خود را به محل رساندند، یک اتومبیل دیگر نیز منفجر شد. این 3 انفجار حدود 70 کشته و بیش از 200 زخمی برجای گذاشت. چند ساعت پیش از این انفجارهای خداپسندانه، بمبی در نزدیکی مسجد شیعیان شهر «سوویرا» منفجر شده بود، و به محض اینکه مردم برای کمک به مصدومین به سوی محل حادثه شتافتند انفجار یک اتومبیل حاوی مواد منفجره در میان جمعیت 11 کشته و 70 زخمی برجای ‌گذاشت.

اما در این روز فرخنده مبارزات القاعده با امپریالیسم به این مختصر محدود نماند. طی 90 دقیقه، نقاط کنترل امنیتی بغداد با بمب و سلاح گرم مورد تهاجم قرارگرفت و گویا مهاجمین لباس کارگران شهرداری برتن کرده، سلا‌ح‌های‌شان به صداخفه‌کن مجهز بوده و خلاصه کل این عملیات را به حساب انتقام قتل دو رهبر القاعده، ابوعمار البغدادی و ابوایوب المصری گذاشتند! حال آنکه عملیات مذکور در واقع پیش‌درآمد سیاست دیوید کامرون در کشور عراق است. هدف آنگلوساکسون‌ها همچنانکه گفتیم تجزیة عراق به سه بخش کرد، شیعه و سنی بوده، اینهمه با هدف تجزیة ایران.

در واقع سازمان القاعده در هم‌سوئی کامل با اشغالگران و در مسیر تحقق اهداف‌ استعماری اینان حرکت می‌کند. شبکة کذا شاخک مافیای کلمبیاست که در لبنان نیز فعال شده، و میانه‌اش با واتیکان بسیار خوب است. آمریکا هم یک پایگاه نظامی در کلمبیا احداث کرده که ارواح شکمش با شبکة مواد مخدر مبارزه کند. بی‌دلیل نیست که کلمبیا همچون افغانستان به مرکز تولید مواد مخدر تبدیل شده:‌ تریاک و هروئین در افغانستان و کوکائین در کلمبیا. مشخص نیست چگونه کوکائین کلمبیائی سر از لبنان در آورده!

به گزارش فیگارو، مورخ 17 مه 2010، گمرک لبنان در یک محمولة ارسالی از کلمبیا 103 کیلو کوکائین ناخالص کشف کرد که بهای آن در بازار به حدود 10 میلیون دلار بالغ می‌شود. محمولة‌‌ کذا از کلمبیا ابتدا به بندر «آنورس» در بلژیک رفته، و در این کشور چنان با مهارت بسته‌بندی شده که هم از اشعة ایکس و هم از مشام سگ‌ها پنهان مانده تا به بیروت رسیده! همچنین در تاریخ 12 ماه مه، یعنی دو روز پس از عملیات القاعده در عراق، پلیس ایتالیا متوجه می‌شود که مافیای کلمبیا و «کالابر» برای پنهان کردن مواد مخدر از یک صومعه استفاده می‌کنند. البته روح خواهران مقدس از این ماجرا خبر نداشته! ولی ما در حیرت‌ایم که یک کلمبیائی در کشور ایتالیا دربان صومعه باشد، و این دربان پلید است که با قاچاقچی‌ها همکاری می‌کند! خلاصه، شبکة «کالابر» و «کلمبیا» در حوالی میلان با دستگیری 33 قاچاقچی دیندار و مومن و خداپرست متلاشی می‌شود.

کلنل «کاپه‌لانو» به فرانس‌پرس می‌گوید، خواهران در جریان نبودند، دربان کلمبیائی قاچاقچی‌ها را به بهانة زیارت، و تزکیه نفس به صومعه می‌آورد! بله، تزکیه نفس باکوکائین خیلی کیف داره! به ویژه که این مادة مخدر محرک جنسی نیز هست و انتخاب صومعه حکمتی داشته، هر چند خواهران از همه جا بی‌خبر بودند! درود بر پازولینی، و فیلم ماجراهای کانتربری! هر چند پازولینی هم قربانی مافیا شد. از مطلب دور افتادیم! بازگردیم به پروژة ترور میرحسین شهید!

ديگه ديره واسه گفتن
این کلام آخرینه
فرصت ضجه نمونده
لحظه‌های واپسینه

بله قرار بود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ترور یک جسد سیاسی، یعنی همان میرحسین موسوی، قتل را به دارودستة احمدی‌نژاد نسبت دهد و با همیاری قوة قضائیه که به نوبة خود جهت تحریک افکار عمومی، تمام تلاش خود را برای اعدام زندانیان غیرخودی به کار بسته، یک کاروان خردجال به افتخار رستاخیز الاغ مردة لازار به راه اندازند که تیرشان به سنگ خورد ، کمانه کرد و بر فرق مقام رهبری فرود آمد. ماجرا از این قرار است که گروهی از نمایندگان مفلوک مجلس جمکران پس از حدود یک سال خفقان، بجای استیضاح وزیر دادگستری و یا وزیر کشور، برای رئیس قوة قضائیه نامة سرگشاده ارسال کرده خواهان محاکمة سران فتنه شده‌اند! شیخ صادق هم می‌گوید، قوة قضائیه مستقل است و گوش به فرمان رهبری!

وقتشه، وقتشه رفتن، وقتشه!



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت