دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹


جنایتکاران بدون مرز!
...

بپا خیزید
ای انسان‌ها،‌ زمان تنگ است،
[...]
به پا خیزید
که خدایان
[...]
با ساز و برگ نوین
[...]
آماده می‌شوند:
لباس مذهب
لباس ظلم و بیشرمی [...]‌
لباس برده‌داری


بهوش باشیم! قتل فرزاد کمانگر در زندان با هدف تحریک افکار عمومی و ایجاد «سنگر حق» به نفع میرحسین موسوی و کروبی صورت پذیرفته. ما این جنایات را محکوم می‌کنیم ولی در اینراه با هیچیک از گروه‌های طرفدار جنبش‌سبز هم‌صدا نخواهیم شد. از نظر ما رفتار و کردار لاشخورهائی همچون بهرمانی، ‌ کروبی و موسوی که به قصد بهره‌برداری سیاسی از قتل فرزاد کمانگرها مراسم زوزه و روضه به راه انداخته‌اند به مراتب از جنایات دژخیمان ساواک وحشیانه‌تر است. آن‌ها که قتل فرزاد کمانگر را «نعمت‌ الهی» می‌دانند در واقع به زبان بی‌زبانی کشتار بیشتر زندانیان سیاسی را می‌طلبند. سخنان امام دجال‌شان را هنوز فراموش نکرده‌ایم که می‌گفت: «بکشید ما را اسلام زنده می‌شود.»

پس از استقبال اکبر بهرمانی از دستگیری مخالفان و کشتار زندانیان سیاسی به عنوان «ابزار بیداری مردم»، نوبت به «اخبار روز» و شرکاء رسید که از جنایت فجیع محفل لاریجانی‌ها تقدیر به عمل آورند. اینان در هم‌سوئی کامل با ساواک جمکران، به بهانة محکوم کردن جنایات همدستان‌شان در قوة قضائیه، به بازتولید سخنان خمینی دجال در ستایش مرگ نشسته‌اند. از آنجمله است،‌ «بکشید ما را، متحدتر می‌شویم، ما بسیار خرسندیم که جنایات اخیر باعث اتحاد ما شد و...» و همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم هستة‌ مرکزی جنبش‌سبز همان محفل کودتای 22 بهمن است که ریشه در خشونت دارد و 31 سال است که از مرگ تغذیه می‌کند. قوة قضائیة جمکران هم تمام تلاش خود را برای تغذیة جنبش‌سبز به کار گرفته، و البته طرفداران جنبش کذا نیز مراتب قدردانی خود را با صدور بیانیه‌های گوساله فریب به شرکاء در محفل لاریجانی‌ها ابراز می‌دارند. کافی است نگاهی به سایت «کلمه» یا سایت «اخبارروز» و دیگر سایت‌های به اصطلاح «آزادیخواه» و در واقع مدافع سرکوب ملت ایران و تحمیل حجاب به زنان بیاندازیم.

سایت اخبار روز، مورخ 24 اردیبهشت‌ماه سالجاری مراتب قدردانی خود از قوه قضائیه را چنین ابراز می‌دارد:

«زندگی‌های پرشوری که بیرحمانه پرپر شد، امروز به مبارزه متحدتر ما عمق و گرمای بیشتری بخشیده[...]»


«رفقا» سخت در اشتباه‌اند! مدافعان استقرار دمکراسی سیاسی در ایران، هیچ اتحادی با گروه‌های مرگ‌پرست نداشته و نخواهند داشت. البته سایت اخبار روز که از شوق جنایات محفل کودتا به پایکوبی و دست‌افشانی افتاده، به این مختصر اکتفا نکرده. به هیچ عنوان! سایت کذا که از مدافعان حجاب اجباری و جنبش‌ حرمسرائی آش‌پرستان نیز به شمار می‌رود، خود را مخالف استبداد مذهبی جا ‌زده و می‌گوید، ما همچون گذشته معتقدیم که برای پیروزی بر این استبداد باید به «وحدت کلمه» برسیم!

بله گردانندگان «اخبار روز» پس از دریافت اخبار «ناگوار» روز ناگهان از اعماق چاه حرمسرا به میدان ترقی و پیشرفت و همة مفاهیم و مقولات عوام‌فریب مدروز پریده و تلویحاً خواهان سرنگونی حکومت شده‌اند. حضرات که تا دیروز همه را به شرکت در «انتخابات» این تئوکراسی مسخره دعوت می‌فرمودند، ناگهان، و مسلماً به ارادة الهی طرفدار «آزادی» شده، ذکر اجماع گرفته‌اند. دلیل هم روشن است، اینان می‌پندارند از قتل فرزاد کمانگر می‌توانند همان بهره‌برداری‌ای را صورت دهند که 32 سال پیش از ترور کامران نجات‌اللهی صورت دادند: ایجاد یک سنگر فراگیر «حق» به نفع «فاشیست ـ مسلمان‌ها» جهت شتاب بخشیدن به سرنگونی دولت بختیار. ولی ما حضورشان عرض می‌کنیم که خیلی کور خوانده‌اند! هم شما، هم شرکای‌تان در مجمع تشخیص مصلحت،‌ هم همکاران‌تان در بیت‌رهبری و دیگر طویله‌های استعماری، و هم اربابان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن که فرودگاه‌های‌شان را آن آتشفشان کذا هر روز ناامن می‌کند، همگی‌تان کور خوانده‌اید! شکم‌تان را بی‌جهت صابون زده‌اید، برنامة تحمیل انزوای سیاسی به ملت ایران با شکست روبرو شده! اگر خواهان استقرار دمکراسی هستید لازم است ابتدا مواضع‌تان را در مورد تحمیل حجاب به زنان ایران به صورت شفاف بیان کنید بعد ژست‌های مبارزه با استبداد مذهبی بگیرید. و از همه مهم‌تر دست از عوامفرایبی بردارید.

ما به عنوان مدافعان استقرار دمکراسی در ایران صرفاً به دلیل مخالفت با احمدی‌نژاد در کنار جلادانی چون میرحسین موسوی و کروبی نخواهیم ایستاد. مشکل ملت ایران به هیچ عنوان جایگزینی اسلام‌ها با یکدیگر نیست؛ ما با دخالت دین در سیاست مخالف‌ایم. از نظر ما ایران به ایرانیان تعلق دارد نه به باورها و توهمات‌ «مردم». از نظر ما حکومت مذهبی «خوب» و غیراستبدادی نیز وجود خارجی نداشته و ندارد. بنابراین شما که خواهان سرنگونی استبداد مذهبی هستید اگر برای‌تان اشکالی ندارد مشخص بفرمائید بجای این استبداد مذهبی، چه حکومتی می‌خواهید، تا ما هم با خواسته‌های شما آشنا شویم! چرا که تاکنون با تکیه بر واژة جادوئی و فریبندة «آزادی»، در باب آنچه هیچکس نمی‌خواهد، یعنی استبداد، کشتار و ... فقط گزافه‌گوئی کرده‌اید. به عبارت دیگر تاکنون چارچوب خواسته‌های ملموس و سیاسی شما در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته:

«ما همچون گذشته [...] معتقدیم کلید غلبة‌ ایران بر استبداد مذهبی حاکم در اتحاد همة‌ نیروهای دموکرات و ترقی‌خواه [...] است [...] امیدواریم همة جریان‌هائی که [...] خود را [...] کنار می‌کشند، با درک ضرورت مبارزة متحد علیه استبداد و متوقف کردن ماشین کشتار آن، به این روند بپیوندند و پرچم‌ها و نشانه‌های همة‌ گروه‌های سیاسی که خواهان آزادی کشور خود هستند، در کنار هم به اهتزاز در آیند.»


این لاطائلات را در دوران امام روشن‌ضمیرتان کم تحویل مردم دادید که دوباره شروع کرده‌اید؟ اولاً که هیچ گروه سیاسی، حداقل در ظاهر امر خود را مخالف «آزادی» معرفی نخواهد کرد! ثانیاً، به فرض که پرچم‌ همة گروه‌های سیاسی آزادیخواه در کنار هم به اهتزاز درآید، مرحلة پس از این صحنة «پرشکوه» اجماع همگانی چیست؟ قتل‌عام بازندگان؟ فقط یک روز پس از انتشار مطلب اخیر در «اخبار روز»‌، ‌ پاسخ به این پرسش در سایت «کلمه»، مورخ 25 اردیبهشت‌ماه 1389 از زبان شخص میرجلاد موسوی انتشار یافت.

موسوی و عیال برای دریافت «کمک» از آیات عظام، یعنی ارسال چماقدار به خیابان جهت تهاجم به زنان راهی قم شده، ضمن روضه و زوزه بر پیروی «نظام» از سیاست فاطمه یا همان «درخشندة» خودمان تأکید می‌فرمایند! بله، حکومت عدالت علوی و خلخال آن زن یهودی را فراموش کنید! از این پس اعضای دولت مهرورزی می‌باید از حضرت فاطمة صدیقه پیروی کنند. به عبارت دیگر لازم است همگی در نه سالگی با یک مرد 26 ساله ازدواج کنند و همانطور که دکتر محسن اسماعیلی در مهرنیوز فرموده بود شب‌ها، به ویژه شب جمعه تا صبح به رکوع و سجود مشغول باشند، و جهت ایجاد مزاحمت برای دیگران با صدای بلند به همه دعا کنند، جز به خودشان! از همه مهم‌تر اینکه به «اهالی آسمان» بنورند، یعنی نور بپراکنند تا «زهرا» و به قولی «درخشنده» باشند:

«آیا روش دولتمردان کوچک‌ترین تناسبی با سیرة فاطمه صدیقه(س) دارد؟»

نمی‌دانستیم فاطمه سلام‌الله، دخت گرامی پیامبر که طبق بی‌بی‌گوزک‌های‌تان در 9 سالگی ازدواج کرد و در 16 سالگی از جهان رفت، 14 سدة پیش در صحرای عربستان «دولت‌مرد» به شمار می‌رفته، و سیرة «سیاست» داشته! گویا میرحسین ‌موسوی به آلزایمر و یا شاید به جنون‌گاوی دچار شده باشد که اینچنین هذیان می‌گوید. و چنین گفت میرجلاد موسوی در قم:

«اگر یک نظامی اسلامی و مدعی اطاعت از اهل بیت است باید به زندگانی و نحوة تعامل ائمه علیهم‌السلام با مردم توجه کند و آن رفتارها را اسوه قرار دهد.»


هر چند در زبان فارسی «رفتار» را جمع نمی‌بندند، ولی از آنجا که موسوی برگزیدة‌ مجلة «تایم» است،‌ به کسی نمی‌گوئیم که ایشان نه تنها با شرافت و اخلاق و انسانی‌ات که با زبان فارسی نیز بیگانه‌اند. بگذریم! به عبارت دیگر، «رفتارهائی» از قبیل بمب‌گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری، فروش نفت رایگان، تداوم جنگ با عراق، گسترش بازارسیاه، سرکوب ملت ایران و از همه مهم‌تر ‌قتل‌عام زندانیان سیاسی، از جملة همان «اطاعت از اهل بیت»‌ به شمار می‌رود. خلاصه مراقب باشیم! همین روزهاست که محفل کودتا با «اطاعت از اهل بیت»، برای مبارزه با «بدحجابی» اوباش را به خیابان‌ها ارسال کند تا خیال کارفرمایان «بی‌بی‌سی» و شاخک‌اش در سایت «زمانه» آسوده شود. همچنانکه گفتیم مدافعان سرکوب زن ایرانی در لندن و واشنگتن نشسته‌اند. و برای دریافت این واقعیت بهتر است به مصاحبة سایت کذا با پامنبری‌های مؤنث و مذکر اکبر بهرمانی نگاهی بیندازیم تا ببینیم کاربرد واقعی زباله‌هائی از قماش مسیح علی‌نژاد در واقع چیست: سینه‌زدن برای کروبی و موسوی جلاد! بگذریم و بازگردیم به درافشانی‌های موسوی در شهر نعلین و دستار و گردوغبار.

موسوی کشف کرده که چون رنگ‌سبز در تفکرات مذهبی‌ «ما» ریشه دارد، تا زمانیکه جنبش سبز در مسیر تفکرات مذهبی باشد «مردم» از آن طرفداری می‌کنند. خلاصه کنیم، سفر میرحسین به قم با هدف سازمان دادن به لات‌بازی و لشکرکشی‌های خیابانی صورت پذیرفته:‌

«رنگ سبز [نشان] اتصال این جنبش[...]‌ با سرسبزی و زیبائی [...] دین ما و اهل بیت [است] به دلیل محبت مردم به این خاندان گرامی [...] رنگ و موج سبز در مردم جا افتاد [...] جنبش سبز ریشه در تفکرات مذهبی ما دارد [و به همین دلیل] مردم کشور ما به آن اقبال دارند.»


ولی به استنباط ما، با در نظر گرفتن توافق‌های نشست گروه 15 در تهران، توافق‌هائی که برق از چشم دولت اسرائیل و اتحادیة اروپا پراند، و باعث دلخوری هیلاری کلینتون و رجب اردوغان هم شد، می‌باید اظهارات میرحسین و شرکاء در سایت‌های کلمه و زمانه و به همچنین پارس کردن کیهان و پسرخالة لاریجانی بر علیه توافق‌های گروه 15 را نادیده بگیریم!

بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

همچنانکه گفتیم حاکمیت ایران دیگر نمی‌تواند از سیاست‌های طالبان‌پرور آنگلوساکسون‌ها در منطقه پیروی کند و همین امر باعث شده جیره‌خواران محفل کودتا در بی‌بی‌سی، رادیوفردا، کیهان، زمانه، کلمه، و... به معلق زدن برای ارباب مشغول شوند و مهرنیوز به بهانة دفاع از فلسطین زبان به مداحی یاران پنهان همچون برنار هانری‌لوی در «جی کال» بگشاید. همان هانری‌لوی دوست‌داشتنی که تا یکماه پیش، همچون «فینکل‌کراوت»، از مدافعان بی‌قید و شرط سیاست‌های اسرائیل و ارتش جنایتکار ناتو در منطقه بود، و هنوز هم از حامیان اصلاح‌طلبان جمکران و از سینه‌زنان محفل پولانسکی به‌ شمار می‌رود.

روز گذشته «جک لانگ»، وزیر سابق سوسیالیست‌نمای فرانسه نیز وارد معرکة پولانسکی شد. یادآور شویم که آقای لانگ نه تنها سوسیالیست تشریف دارند که از مدافعان حجاب اسلامی نیز به شمار می‌روند. پس منطقاً، با در نظر گرفتن جفنگیاتی که در ذهن این فرد می‌گذرد، دور از انتظار نخواهد بود که از یک کودک‌بارة‌ متجاوز به نام پولانسکی هم دفاع کند. همچنانکه گفتیم محافل طالبان‌پرور غرب از حامیان «احترام به ادیان»‌ و ‌سیاست «یک کشور، یک مذهب» به شمار می‌روند و منافع‌شان با «شبکة پنهان» قاچاق اسلحه، مواد مخدر و خرید و فروش برده «مشترک»‌ است. به عبارت دیگر چارپایان طویلة مک‌کارتی یک پا در واتیکان دارند، یک‌پا در اسرائیل و جفت پای‌شان را در پس پردة مقدسات جهان اسلام پنهان کرده‌اند. صداهائی که برای حمایت از یک متجاوز کودک‌باره به آسمان برخاسته، در واقع ابراز ارادت به محفل پولانسکی است، نه ارادت به شخص ایشان!

اگر پولانسکی محاکمه شود، پتة بسیاری از آنان که برای خود جایگاه فرهیختگی و نخبگی در غرب دست و پا کرده‌اند بر آب خواهد افتاد. البته تا زمانیکه پولانسکی تحت‌الحفظ در سوئیس زندگی می‌کند، اینان خیال‌شان راحت است که امنیت شغلی و فرهیختگی و جایگاه اجتماعی‌شان محفوظ خواهد ماند! ولی امان از روزی که پولانسکی دهان بگشاید و هر آنچه می‌داند فاش کند! این است دلیل جوش و خروش بعضی‌ها! بعضی‌ها از جمله برنارهانری لوی، ژیل ژاکوب، وودی‌ آلن و ... و خصوصاً جک لانگ که سروپا برهنه به میانة میدان پریده‌اند. بد نیست بدانیم که جک لانگ، یعنی فردی که امروز از یک کودک‌باره حمایت تبلیغاتی به راه انداخته، سابقاً در دانشگاه‌های فرانسه «حقوق» هم تدریس می‌کرده‌! روز گذشته در بخش پیام‌های مربوط به خبر طرفداری مسیو «لانگ» از پولانسکی،‌ یکی از کاربران فیگارو می‌نویسد:

«خارج از قانون جزائی، بعضی‌ها با شرم و قواعد جامعة متمدن نیز بیگانه‌اند.»

برای شناخت بهتر چارچوب محفل پولانسکی بهتر است نگاهی داشته باشیم به زندگی این شخصیت برجسته! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم «تجاوز جنسی»، جنون آنی نیست که یکباره کسی به آن دچار شود، بلکه نوعی ناهنجاری در ساختار شخصیتی است. فرد متجاوز از رابطة جنسی لذت نمی‌برد، از تحمیل این رابطه بر دیگری «لذت» می‌برد. به زبان ساده‌تر امثال پولانسکی،‌ همچون کشیش‌های کودک‌بارة واتیکان دست از تجاوز برنخواهند داشت، ‌ مگر اینکه قانون از تداوم اعمال خداپسندانه‌شان ‌جلوگیری به عمل آورد.

حال نگاهی داشته باشیم به زندگی رومن پولانسکی و ارتباطات او. «ریموند رومن لیبلینگ» ـ نام واقعی پولانسکی ـ در سال 1933 در پاریس چشم به جهان گشوده و در 4 سالگی به موطن پدری‌اش، لهستان می‌رود و طبق معمول معجزات فراوان شامل حالش می‌شود. به عنوان نمونه وقتی ارتش آلمان نازی در سال 1939 لهستان را اشغال می‌کند، تمام افراد خانواده‌اش را به اردوگاه آشویتس می‌برند، ‌ ولی رومن پولانسکی 6 ساله در «کراکووی» پنهان شده و سپس در یک روستا پناه می‌گیرد! آنگاه در ده سالگی به کراکووی باز می‌گردد؛ بیخانمان و ولگرد است، ولی هرگز به چنگ آلمان‌ها نمی‌افتد! اما مشخص نیست این کودک ولگرد و بی‌خانمان با کدام بودجه و درآمد در دوران جنگ و وانفسای پساجنگ تغذیه می‌کند! باری پس از پایان جنگ پولانسکی پدرش را بازمی‌یابد ولی روابط خوبی با یکدیگر ندارند و... و در کمپ پیشاهنگی برای نخستین بار استعداد هنری پولانسکی شکوفا می‌شود.

در سال 1948 در فیلمی به کارگردانی «ژوزف کاربوفسکی» ایفای نقشی را بر عهدة وی می‌گذارند. و این فیلم با استقبال فراوان روبرو می‌شود و سپس «آندرئی واژدا» نیز به او نقشی واگذار می‌کند. در سال 1949، رومن پولانسکی بدون دریافت دیپلم دبیرستان، به دلیل استعداد هنری‌اش به مدرسة هنرهای زیبا پای ‌می‌گذارد ولی یک سال بعد از مدرسه اخراج می‌شود! دلیل اخراج مشخص نیست،‌ شاید استعداد ایشان فروکش کرده بود! باری پس از گذشت 5 سال پولانسکی در کنکور ورودی مدرسة سینما موفق می‌شود و سه سال بعد جوایز فراوانی برای یکی از فیلم‌های‌اش دریافت می‌کند و با «باربارا کی‌ویاتوفسکا» هنرپیشة فیلم‌های‌اش ازدواج می‌کند. این ازدواج 3 سال بیشتر دوام نمی‌آورد. به یاد داشته باشیم که پولانسکی پس از اشغال لهستان توسط ارتش سرخ از این کشور نگریخته، به عبارت دیگر مشکلی هم با بساط بلشویسم آبدوغ‌خیاری لهستانی ندارد!

جالب اینکه ایشان در سال 1969 با بودجة دولت کمونیست لهستان فیلم بلندی می‌سازند که مسائل فردی را مطرح می‌کند و ارتباطی با مسائل «مردم» یا همان گلة حزب و نبرد طبقاتی ندارد، در نتیجه، در لهستان چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد! در عوض، به کوری چشم کمونیست‌های ملحد و کافر و بی‌دین و خدانشناس و محارب و غیره کشورهای حوزة دلار فیلم کذا را روی سرشان گذاشته آنقدر حلوا حلوا می‌کنند که فستیوال ونیز بالاجبار یک جایزه به کارگردان آن اهداء می‌کند، و فیلم مذکور در فستیوال نیویورک هم به نمایش در می‌آید. بلافاصله مجلة «تایم» روی جلد مقدس‌شان را به این فیلم ضدکمونیست که با بودجة یک دولت کمونیست ساخته شده اختصاص می‌دهند و فیلم مذکور را برای دریافت جایزة‌ اسکار نامزد می‌فرمایند. البته جایزة آن سال به فیلم فدریکو فلینی تعلق می‌گیرد، ولی چه غم! جاروجنجال جایزه نصیب حضرت پولانسکی می‌شود. و به این ترتیب پولانسکی سوار بر امواج پروپاگاند رسانه‌ای‌ لهستان را ترک کرده، در لندن رحل اقامت می‌افکند!

تا اینجا، داستان پولانسکی به ماجرای هنرپروری غرب و توزیع جوایز بین «هنرمندان» اسلام‌فروش مرزپرگهر شباهت دارد. اما بقیة ماجرا متفاوت است. پولانسکی به محض ورود به خاک پاک انگلستان همکاری مسالمت‌آمیز را با مافیا آغاز می‌کند و نقش اول فیلم‌هایش به «کاترین دونوو» و همشیرة وی اختصاص می‌یابد! کاترین دونوو وابسته به همان محفلی است که با حمایت از ساتراپی برای ارائة تصویر دلپذیر از دارودستة محمد خاتمی عرق شرافت می‌ریزد، و شاخک‌ اصلی حامی آن‌ها‌ را در صرافی‌های نیویورک می‌باید جستجو کنیم، البته بدون از قلم انداختن دوست «جدید» مهرنیوز، هانری لوی و برادر رابرت ردفورد و دکان «ساندنس» و... و خلاصة کلام دو فیلمی که کاترین دونوو و همشیره‌اش در آن نقش‌آفرینی می‌فرمایند طی دو سال 1964 و 65 میلادی در فستیوال برلن جایزة خرس طلائی و نقره‌ای را به خود اختصاص می‌دهند. تهیه کنندة این فیلم‌ها «جین گوتفسکی» و سناریست‌شان «ژرار براک» نام دارد. اگر بخواهیم مسیر لات‌بازی را به طور خلاصه بررسی کنیم اینچنین خواهد بود: دولت لهستان، جشنوارة ونیز، جنجال اسکار، اقامت در لندن ارتباط با مافیا و جوایز برلن!

در سال 1966 پولانسکی فیلمی با شرکت «شارون تیت» به صحنه می‌آورد. تهیه کنندة این فیلم «مارتین رانسهوف» علیرغم تمایل پولانسکی، ‌ شارون تیت را برای اجرای نقش اول فیلم به کارگردان تحمیل می‌کند. دو سال بعد در ماه ژانویة 1968 پولانسکی با شارون تیت ازدواج می‌کند. به عبارت دیگر از سال 1958 تا سال 1968 پولانسکی مجرد بوده. حال برای توضیح در مورد شارون تیت پرانتزی باز می‌کنیم.

پدر شارون، «پل تیت» افسر ارتش آمریکا است که پیوسته ارتقاء درجه می‌گیرد و اغلب اوقات برای مأموریت‌ به کشورهای اروپائی فرستاده می‌شود! خانوادة تیت هیچ تمایلی به ورود دخترشان به عرصة هنر و نمایش ندارند، با این وجود، زمانیکه شارون در 16 سالگی برای ایفای نقش در یک کمدی برگزیده می‌شود، قرارداد او را امضاء می‌کنند ولی از آنجا که از منظر قوانین ایالات متحد وی بالغ به شمار نمی‌رفت، شارون را تحت «قیمومت قانونی» قرار می‌دهند. از اینجاست که شارون تیت پای به محفل «وینسنت مینه‌لی» می‌گذارد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که در دوران مک‌کارتی،‌ پلیس ایالات متحد در سینمای آمریکا دست به تصفیة گسترده‌ای زد. این تصفیه‌ها تمامی هنرمندان هولیوود را از صحنه حذف کرد جز وابستگان به دو محفل. محفل مافیای ایتالیائی‌ها که «یلوکب» نیز خوانده می‌شد، و محفل یهودیان که جری لوئیز در رأس آن‌ قرار گرفته بود. مینه‌لی‌ها، همچون فرانک سیناترا، دین مارتین و ... با محفل مافیا در ارتباط قرار داشتند. جالب‌تر اینکه حلقة مرتبط‌ بین دو محفل هولیوود کسی نبود جز «میافارو»! ارتباط این مافیا با محفل «وودی آلن» را میافارو برقرار کرد. پولانسکی پس از ازدواج با «شارون تیت» لندن را به مقصد لس‌آنجلس ترک می‌کند و در همین سال، یعنی در 1968 میافارو بجای شارون تیت برای ایفای نقش اول فیلم «بچة رزماری» به پولانسکی تحمیل می‌شود.

باری روز نهم اوت 1969، زمانیکه پولانسکی به لندن رفته بود، شارون تیت و چند تن از میهمانان‌اش در ویلای مجللی در بورلی هیلز به طرز فجیعی به قتل می‌رسند. بعد هم جاروجنجال به راه می‌افتد که کار کار یک فرقة پلید «هیپی» به رهبری فردی به نام «چارلز مانسون» بوده! اما بسیاری از رسانه‌ها این ماجرا را به تصفیه حساب‌های مافیا و مواد مخدر نسبت دادند. خلاصه کنیم، میافارو هنرپیشة اول فیلم «بچة رزماری» ابتدا با فرانک سیناترا،‌ از مدافعان کندی‌ها و سپس با وودی آلن ازدواج می‌کند، بعد هم وودی آلن با جنجال و افتضاح ایشان را طلاق می‌دهند تا با دخترخواندة خود ازدواج نماید. یادآور شویم همین حضرت وودی آلن که امسال در فستیوال کن نیز حضور دارد، به شدت از مزاحمت «احمقانة» دادستان کالیفرنیا برای پولانسکی انتقاد به عمل آورده و انتقادات ابلهانة ایشان در سایت فیگارو، مورخ 15 مه 2010 انتشار یافته. یادآور شویم «تاریخ‌هائی» که در زندگینامة پولانسکی آوردیم از ویکی‌پدیا، انگلیسی و فرانسه اقتباس شده، و نویسنده مسئول ناهمخوانی‌های‌شان نیست.

جالب اینجاست که وودی آلن قرار است بزودی فیلمی با شرکت «کارلا برونی»، همسر نیکولا سرکوزی بسازد! این است فواید ارتباطات محفلی! باری وودی آلن چنین فرموده‌اند، « این ماجرا کهنه شده، پولانسکی در این مدت رنج بسیار کشیده، او برای کاری که کرده مجازات شده، ‌ برای مدت کوتاهی زندان هم رفته همین کافی‌است و...» و خلاصه مدافعان انواع متجاوز و کودک‌باره این روز و روزگار فراوان‌اند و آشکارا از جنایت پشتیبانی می‌کنند.

به گزارش فیگارو، مورخ 16 مه سالجاری ده‌ها هزار کاتولیک دیندار و مومن و خداپرست روز گذشته برای حمایت از پاپ بندیکت 16 در برابر رسوائی‌های کلیسا تجمع کردند. از شما چه پنهان شعارهای این مؤمنین، منهای اسامی مقدسات مسیحی شباهت عجیبی به بعضی شعارهای جنبش سبز داشت:

«نترسید، عیسی بر بدی پیروز شد، در اتحاد با کلیساست که به دیدار مسیح نائل می‌شویم! همه با پاپ، ای مقدس! تنها نیستی، کلیسا با توست و...»

بد نیست بدانیم تشکلی که چنین تجمع بیشرمانه‌ای به راه انداخته خود را «شورای ملی بنیادهای لائیک» نام نهاده! شورای کذا متشکل از 67 اتحادیه است، از جمله «آکسیون کاتولیک ایتالیا»، «اتحاد و رهائی»، «اتحادیة اولیاء‌ دانش‌آموزان مدارس کاتولیک» و ... و خلاصه دیروز جمع فاشیست‌ها حسابی جمع بود! ریاست این مجموعة دیندار نیز بر عهدة کاردینال «آنجلو بانیاسکو» قرار داشت و تحت نظارت عالیة ایشان از ساعت یازده مراسم وردخوانی، قرائت متون، آواز، و «تمرکز و تعمق» بر بخش‌هائی از کتاب مقدس پیرامون مفاهیم تزکیة نفس، پاکی، همیاری و بخشش و عدالت انجام پذیرفته. می‌بینیم که این عملیات «قهرمانانه» با سخنرانی بیشرمانة میرحسین موسوی در باب معنویت و اخلاق و پاکی و غیره در قم همزمان می‌شود! و خلاصه هماهنگی و وقاحت واتیکان و جنبش‌سبز واقعاً اعجاب‌آور و تحسین برانگیز است.

با این وجود، حمایت از تجاوز و جنایت به میرحسین‌موسوی، آیات‌عظام و اصلاح‌طلبان محدود نمی‌شود. سازمان جنایت و وقاحت بدون‌مرز مدت‌هاست در منطقه فعال شده. به این ترتیب که آنگلوساکسون‌ها هر روز علیه جیره‌خواران‌شان یک جبهة کاذب می‌گشایند و مدعی مبارزه با آن می‌شوند. اینان علیرغم شعارهای فریبنده‌شان در باب حمایت از گسترش دموکراسی، و حاکمیت نظم و قانون دوام و بقای خود را در گسترش فقر، آشوب و هرج و مرج می‌بینند. و دقیقاً برای اعمال چنین سیاستی است‌ که به سگ‌های دست‌آموز خود نظیر محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مقتدی صدر،‌ کرزای، خامنه‌ای و ... و به همة آخوندهای ادیان الهی نیاز دارند. اینان چنین پنداشته‌اند که به این ترتیب در میانمدت انسان و انسانی‌ات زیر سم ستوران گلة الهیون نابود خواهد شد و سرمایه‌داران در جایگاه ‌الهی قرار خواهند گرفت و دست بندگان دیگر به خداوند نخواهد رسید. از اینروست که جنایت، قانون‌شکنی، فریب و انسان‌ستیزی را «مردمی» می‌خواهند و در کمال بی‌شرمی، مردم‌سالاری و عوام‌گرائی و عوام‌پرستی را در ترادف با دمکراسی سیاسی قرار می‌دهند.

بپا خیزید
و ماسک‌های [فریبنده‌شان] را برافکنید
[...]
تا چهرة این هیولاهای [آدمخوار عیان] ‌گردد
[پیش از آنکه] انسان و زمین و هر چه در آن است [به بند کشند]
[پیش از آنکه واژگان] انسانی‌ات و آزادی [...] به تاریخ بپیوندد
(محمد قدس)


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت