سنگ و پندار!
...
گر من ز می مغانه مستم، مستم
گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم
هر طایفهای به من گمانی دارند
من زآن خودم، چنان که هستم، هستم
این رباعی خیام بازتاب صراحت و شفافیات «انسان» در تقابل با «ابهام» پندارها و باورهای جمعی است. برای ملتی که سدهها پیش چنین متفکرانی داشته، پیروی از آخوند و تحمل احکام توحش «حق» باعث شرمندگی است. این سنگر استعماری را با واژههای گنگ و مبهم در دو قطب متضاد مقدسات دین بر پا کردهاند: «حق»، «خیر»، «عدالت» و... در تقابل با «فریب»، «ظلم»، «ستم» و دیگر مبهمات. برای حفظ این سنگر توحش «بیبیسی» و رادیوفردا، مورخ 11 تیرماه 1389، به ترتیب حسن خمینی و پاسدار علی لاریجانی را به میدان شیادی میآورند تا جهت تداوم بحران در داخل و خارج مرزها، اولی مذاکرات هستهای را «فریب» معرفی کند، و دومی ضمن حمایت از میرحسین موسوی جلاد در شیپور «حق طلبی» بدمد! برای پایان دادن به هیاهوی استعماری همین سنگر حق است که میباید درهم شکسته شود.
میرحسین موسوی، همچون اکبر بهرمانی، مهدی کروبی، علیخامنهای و دیگر پیروان خط آن وحشی بیابانی یک جنایتکار جنگی است. بنابراین طرفداراناش نیز نخواهند توانست خود را از این جایگاه پرافتخار مبری بدانند. حال باید ببینیم خارج از «بیبیسی» و دیگر بوقهای ارتش ناتو، چه دستهائی یک جنایتکار جنگی را به عنوان «رهبر» یک اوپوزیسیون مزور، خشونتطلب و تقدسگستر که خود را «جنبش سبز» مینامد به صحنه آوردهاند؟ پاسخ به این پرسش روشن است: ساواک با همکاری صدا و سیمای جذام زدة جمکران و نهادهای به اصطلاح امنیتی حکومت اسلامی که بدون استثناء تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکنند.
حدود 12 سدة پیش، محمد زکریای رازی در کتاب «النبوات» معروف به «نقض الادیان» ضمن ابراز مخالفت با ادیان، به عنوان سرچشمة جنگها، به پوچی کتب مقدس و معجزات اشاره کرده و میگوید، معجزات جز فریب و افسانه نیست، و ادیان با تفکر علمی و فلسفی در تقابل قرار دارند. علیاصغر حلبی در «تاریخ فلاسفة ایرانی از آغاز اسلام تا امروز» مینویسد، ابوعلیسینا از مخالفان نظریات رازی به شمار میرفت. وی میافزاید، کتاب رازی مفقود شده، و برخی معتقدند کسانی با انتساب مطالبی به رازی قصد داشتند او را «بدنام» کنند! به فرض که چنین باشد! اگر هیچ سند و مدرکی دال بر «نگرش علمی» رازی به ادیان برجای نمانده، مدارک نفی و تکفیر رازی توسط فارابی، ابن الهیثم، ناصر خسرو قبادیانی و... موجود است. رازی را در دورة حیات و پس از مرگ «کافر» و «زندیق» خواندند، و دلیل هم این بود که نظریات رازی پایه و اساس فلسفة ارسطوئی را نفی میکرد:
«معجزات متنبیان چیزی جز خدعه و فریب و نیرنگ نیست و غالب آنها از مقولة افسانههای دینی است که بعد از آنان پدید آمده. مبانی و اصول ادیان [فاقد انسجام است]، به همین سبب هم میان آنها اختلاف دیده میشود [...] علت اعتماد و اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان مذهبی تنها عادت است. ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها [بوده] و با اندیشههای فلسفی و پژوهشهای علمی [در تخالف قرار گرفتهاند.] کتابهائی که به نام کتاب مقدس آسمانی معروفاند، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی [...] مانند افلاطون [...] اقلیدس و بقراط [برای بشر مهمتر و مفیدتر] بوده[...]»
این است چکیدة نگرش علمی و به مفهوم معاصر کلمه «منطقی» به ادیان. «ابوحاتم رازی» در کتاب «اعلام النبوه» این نگرش را به زکریای رازی نسبت داده و با توجه به آنچه ابوریحان بیرونی در دفاع از نظریات رازی عنوان کرده میتوان گفت که نظریات زکریای رازی نگرش فلسفی رایج زمان خود را به چالش کشیده. اگر به آثار برتراند راسل و دیگر پوزیتیویستهای معاصر بنگریم خواهیم دید که جهانبینی زکریای رازی به نگرش آنها بسیار نزدیک است. علیاصغر حلبی مینویسد:
«رازی روش تجربی و شهودی را بر روش قیاسی و منطق مشائی ترجیح داده، [و به همین دلیل از سوی اهل علم مورد تکفیر قرار گرفت.]»
در واقع هر کس «ابهام» و «تعبد»، یعنی پایه و اساس ادیان الهی و باورهای عام را به زیر سئوال ببرد تکفیر خواهد شد. حکیم عمر خیام نیز کافر و زندیق خوانده شد.
خر باش، که این جماعت از فرط خری
هرک او نه خر است، کافرش میخوانند
خلاصة مطلب شیوة مقدس تکفیر همچنانکه میبینیم اختراع طویلة مککارتی نیست، بلکه سران طویلة کذا از شیوههای «دینی» الهام گرفتهاند و این شیوه به دین اسلام محدود نمیماند. «مانی»، همچون «سهروردی» قربانی چماق تکفیر شد و پیرواناش را در اروپا و آسیا قتل عام کردند. کلیسا این شیوه را «بهینه» کرد و دادگاههای تفتیش عقاید به راه انداخت. اصحاب کلیسا اهل علم را به عنوان کافر همچون گالیله به توبه وادار میکردند، و اما اگر کسی همچون «جوردانو برونو»، اهل فلسفه میبود و سخن از انسان میگفت میبایست به عنوان «ملحد» در شعلههای آتش بسوزد. به این ترتیب ارباب دین میپنداشتند که جامعه را میتوان تا ابد در بندگی و اسارت باورهای مقدس نگاه داشت.
با شکست برنامة جنگ افروزی از طریق عربستان که به استعفای رئیس هیئت بازرسان سازمان بینالمللی انرژی اتمی انجامید، محور تبلیغات ابلهپسند سازمان تبلیغات اسلامی سازمان سیا، «ساتاس» نیز به صورت نامحسوس تغییر یافت. به همین دلیل متن «تاچریة» جمعة گذشته بر صلحآمیز بودن برنامة هستهای و ممانعت نیروهای انتظامی از مزاحمت اوباش برای زنان تمرکز یافته بود! و اما در خارج از مرزها، قرار شده کشورهای «اسلامی» فلسطین را از حلقوم دشمن بیرون کشند. البته این سخنان پس از ملاقات پنهانی وزیر صنایع اسرائیل با وزیر امورخارجة ترکیه در بروکسل ایراد شد! در واقع طی این نشست، دولت بنیامین نتانیاهو زیر پای لیبرمن، وزیر امورخارجة اسرائیل را به نرمی کشید، سپس از این عمل نکوهیده پوزش طلبید.
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، آنگاه که لیبرمن از ملاقات داوود اوغلو با «بنالیعذر» در بروکسل آگاه شد، آه از نهادش برآمد، ولی دیگر دیر شده بود. برای حل بحران بین ترکیه و اسرائیل، روز 30 ژوئن سالجاری وزیر امور خارجة ترکیه در بروکسل با وزیر صنایع اسرائیل ملاقات کرد و خلاصه برخلاف آنچه روضهخوانها میپنداشتند یا آرزویاش را داشتند، دعوا بین دو کشور فیصله یافت! و حتماً همین امر باعث شد تیم برزیل از مسابقات جام جهانی فوتبال هم حذف شود! با توجه به اظهارات بسیار دیپلماتیک منوچهر متکی در باب ارتباط فرضی «فوتبال و سیاست جهانی»، به ویژه در مورد بحران دستساز هستهای جمکران، با بیصبری منتظریم ایشان در مورد پیامدهای حذف تیم فوتبال برزیل بر بحران هستهای نظرشان را ابراز دارند تا ما هم کمی تفریح کنیم. البته دروغ چرا؟ به دلیل وفور نخبه و فرهیخته و صاحبنظر در حکومت جمکران و به اصطلاح اوپوزیسیوناش، اسباب تفریح ما سالهاست که روبراه شده!
به عنوان نمونه وقتی زهرا خانوم، روشنفکر برگزیدة فارینپالیسی و عیال میرحسین جلاد در کمال حماقت و شیادی میگوید، پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی راه را بر سرکوب میبندد، نه تنها تفریح میکنیم که از تفرج در بحر شارلاتانیسم ایشان نیز بهرهمند میشویم. چرا که هدف از این اظهارات مضحک در واقع بازکردن پای هوچیهای حقوقبشر فروش ینگه دنیا به جامعة ایران است. اینان همچنانکه به یاد داریم در دورة پهلوی دوم نیز به بهانة بررسی وضعیت زندانیان سیاسی به ایران آمدند، و نتیجة واقعی حضورشان جز گسترش فضا برای لاتبازی انجمنهای اسلامی در دانشگاهها و تحریک افکار عمومی که نهایتاً به کودتای ژنرال هویزر و تشکیل حکومت طالبان انجامید، هیچ نبود. زهراخانوم که سی سال است نان این لاتبازی استعماری را سق میزند، پنداشته باز هم میتواند از این آب گل آلود ماهی بگیرد، در نتیجه جنبش سبز را به حقوق زنان چسبانده، و ضمن جهانی خواندن این حقوق تأکید میکند که حقوق زن را میباید در جملة گنگ و مبهم «فاطمه، فاطمه است» جستجو کنیم!
در واقع گرفتاری و درد و نگرانی زهراخانوم و شرکاء این است که دکان فاطمهسازی و فاطمهنوازی و فاطمهپردازی کساد شده، و کسی برای آشفروشهای حجابنواز و اسلامپرست تره هم خرد نمیکند. پس تنها راه نجات زننمایان در ترادف قراردادن «حقوق زن ایرانی» با مزخرفات و مبهمات علی شریعتی است. و به همین دلیل است که سایت «اخبارروز»، مورخ 9 تیرماه 1389، سخنان گوساله فریب زهراخانوم را منتشر میکند.
زهرا خانوم زن را نه انسان که «حقیقت» و مرتبط با پرسوناژ زن مقدس نزد شیعیمسلکان به شمار آورده و میگوید، برای حل مشکل باید بپذیریم زن یک «حقیقت» است! سپس در راستای مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، حقیقت کذا در ترادف با «واقعیت» قرار میگیرد و ... و زهره کاظمی جملة جادوئی «فاطمه، فاطمه است» را همچون گوی بلورین به دست گرفته در آن همه چیز، از همه جا و از همه رنگ میبیند. کاظمی میگوید، «کلید مطالبات زنان و مردان در جنبش سبز با پس گرفتن رأی زده شده.» به زبان سادهتر، «زن» در قاموس عیال میرحسین یعنی کشک. همة این یاوهسرائیها با هدف تداوم سرکوب زن ایرانی از طریق تحمیل الگوهای مقدس به او صورت میگیرد، الگوهائی که نهایت امر گریبان مردان را هم خواهد گرفت:
«[...] نخستین راه [...] این است که قبول کنیم زن یک حقیقت است [...] جملة فاطمه فاطمه است، حاکی از آن است که حضرت فاطمه [...] یک حقیقت وجودی است [...] نه به عنوان همسر، دختر و یا مادر کسی. اگر به لحاظ کائناتی بپذیریم که زن یک واقعیت عینی و حقیقی است آن وقت [...] تدوین قوانین قیم مآبانه برای زن برداشته خواهد شد [...]»
بله این جملة بیمعنا پیرامون یک پرسوناژ تخیلی چه معجزاتی که ندارد! اما با وراجی پیرامون همین یک جمله است که دست عیال موسوی رو میشود و متوجه میشویم زهرا خانوم هنوز دل در گروی نظام «متعالی» و احکام توحش شرع دارد، و مایل است کنوانسیونهای بینالمللی را در چارچوب اسلام قرار دهد:
«استفاده از دستاوردهای بینالمللی در حوزة زنان که دور از خواستهای شرعی و عرفی یک نظام متعالی نیست [...] این تجربیات به اصالتهای شرعی و عرفی ما لطمه نمیزند[...] و عدم هماهنگی شخصیت فعلی زن با قوانین [...] از بین خواهد رفت[...]»
بله همچنان که شاهدیم این روشنفکر برگزیدة فارین پالیسی هیچ کاری با حقوق زنان ندارد، این آخوند مونث همچون دیگر «فاشیست ـ مسلمانها» نگران «اصالتهای شرعی» است و جز تداوم اسارت و بندگی زن ایرانی هدفی دنبال نکرده، نمیکند و نخواهد کرد. به عبارت دیگر، خواست امثال رهنورد تداوم و گسترش سرکوبهای دوران نخستوزیری نکبتبار میرحسین موسوی است. عیال میرحسین در پایان سخنان مضحک و ابلهانهاش از «سرکوب زنان آزادیخواه» طی سال گذشته نیز انتقاد به عمل آورده.
به احتمال زیاد زنان آزادیخواه مورد اشارة ایشان همان زن نمایان مفلوک زورپرست و آشفروش طرفدار جنبش سبز هستند که با رهنمودهای شاخک سازمان سیا، حضور زن در جامعه را بجای حقوق زن نشانده و خود را سخنگوی زنان ایران هم جا زدهاند. باید به زهراخانوم و دیگر زننمایان جمکران بگوئیم، آخوندهای مونث و فرصتطلب اگر قریب یک سده است که بیچادر و با چادر خود را بجای زن ایرانی نشاندهاند، دیگر نمیتوانند از چنین جایگاهی برخوردار شوند. صد سال اگر هم شد، اینبار نخواهد شد!
رهبران خودفروخته و متقلب سبز و اربابانشان در غرب آرزوی تحمیل احکام توحش صحرای حجاز به ایرانی را به گور خواهند برد! همچنانکه محفل کیهان نیز میباید رویای شیرین «شورش» را در همان صحرای کربلا دفن کند. چرا که علیرغم خدمات گرانسنگ بلژیک جهت تحکیم مواضع واتیکان، تهاجم به دژ مستحکم فاشیسم همچنان ادامه دارد.
روز دوشنبه، 28 ژوئن سالجاری، دیوانعالی ایالات متحد از شناسائی مصونیت قضائی واتیکان امتناع کرد. به این ترتیب واتیکان دیگر نمیتواند در مورد کشیشهای مجرم قوانین کلیسا را به اجرا بگذارد، بلکه واتیکان و آخوندهای مجرم میباید در برابر دادگاههای مدنی پاسخگوی وحشیگریهایشان باشند. پس از امتناع دیوانعالی ایالات متحد از به رسمیت شناختن مصونیت قضائی واتیکان، دادگاه کالیفرنیا شکایت دیگری از یک کشیش کودکباره دریافت کرد، و همزمان دادستان از بازگشائی پروندة تجاوز جنسی «الگور» روشنضمیر خبر داد.
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، به دلیل حمایت واتیکان از یک کشیش متجاوز، روز گذشته ادعانامهای به دادگاه فدرال ایالت کالیفرنیا تسلیم شد. جریان از اینقرار است که در سالهای 1960، یک کشیش کودکباره را با آگاهی از سوابقاش در مدرسهای به کار گماردهاند و ایشان به سوءاستفاده از کودکان متهم شدهاند. نام این کشیش خداجو «تیسیان مایانی» است. جالب اینکه هم واتیکان، و هم مسئولین مدرسه از سوابق تجاوزات وی در ایتالیا و کانادا مطلع بودهاند! «جفری آندرسن» وکیل شاکی به خبرنگاران گفت، «واتیکان به پدر مایانی اجازه داده در جایگاه خود بماند و از قارهای به قارة دیگر و از صومعهای به صومعة دیگر برود تا هم از خود محافظت کند و هم از این فرد.» آندرسن افزود، واتیکان برای پنهان داشتن جنایات این کشیش در سه قاره، شش بار محل خدمت او را تغییر داده. بله! فکر میکنم اگر «پدر مایانا» را محاکمه کنند، مانند همان کشیش جاکش فرانسوی خواهد گفت، «احساس تکلیف» کرده و قصد کمک داشته!
میدانیم که اعمال این جنایتکاران از «حق طلبیشان» سرچشمه میگیرد و به همین دلیل است که در ایران همة جنایتکاران دکان حقفروشی باز کرده، بر طبل «حق» میکوبند، و همچون حسن خمینی در «بیبیسی» از حقطلبی و حقگوئی و حقجوئی و «یاران امام» دفاع جانانه به عمل میآورند.
«حق» کذا چیست؟ حق تاراج ثروتهای ملی و حق تجاوز به حقوق انسانی ایرانیان. امروز سایت «بیبیسی»، برای حفظ سنگر «حق سرکوب» و حق تاراج استعماری حاکمیت انگلستان، قلادة حسن خمینی را باز کرده و یادگار امام دجال را بدون پوزهبند بر روی سایت خود رها نموده تا هر چه دل تنگش میخواهد بگوید. کار آخوند چیست؟ نشخوار حدیث و روایت و مزخرفات در مورد «اهل بیت» و پیوند انسان در زمان حال و مکان مشخص به بیبیگوزکهای بیپایه و اساس و انسانستیز عصر حجر. حسن خمینی هم جز این کاری نکرده، با این تفاوت که پدر و پدربزرگ دجالاش را در جایگاه پرسوناژهای مقدس شیعیمسلکان نشانده و از زبان آن دو مردة منفور قصة خاله سوسکه به هم بافته. خلاصه آنگلوساکسونها و به ویژه حاکمیت انگلستان برای تأمین حقوق استعماری خود دست از دکان پرسود «حق» نخواهند شست، هر چند که پایه و اساس نظم نوین هیتلری در غرب متزلزل شده باشد.
در پی رد مصونیت قضائی واتیکان توسط دیوانعالی ایالات متحد، و اقامة دعوی بر علیه حقطلبیهای کلیسا و «پدر مایانا»، پروندة تجاوز جنسی «الگور»، وایس پرزیدنت اسبق ینگهدنیا در تاریخ 30 ژوئن 2010 دوباره به جریان افتاد!
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، روز چهارشنبه پلیس ایالت «اورگون» اعلام داشت با گشایش پروندة الگور، تحقیقات پیرامون تجاوز جنسی وی به «ماسوز» هتل پرتلند را ادامه خواهد داد. مسلماً نتیجة این تحقیقات به سخاوتمندی برندة «نوبل صلح» بستگی خواهد داشت! پس ما هم پرانتز حقطلبی الگور را میبندیم و بازمیگردیم به تاچریة 10 تیرماه که توسط امامی کاشانی ایراد شد. در این «تاچریه» همچون دیگر وقوقیههای 31 سال اخیر جز ابهام هیچ نیست. ابهامی که اهداف استعمار را در قالب کلید واژههای شارلاتانیسم حق و باطل پنهان میدارد. در سنگر حق، کشورهای اسلامی نشستهاند که غربیها گویا به دلیل اسلامی بودن آنها با رشدشان مخالفت میکنند. در صورتیکه غرب در واقع با رشد و ترقی ملتهای منطقه مخالف است، نه با رشد خشونت و انسانستیزی اسلام!
باری آخوند کاشانی فرمودهاند، غربیها به ما تهمت میزنند و از «رشد علمی» ما به هراس افتادهاند! بله روضه خوانها «رشد» هم که میکنند رشدشان «علمی» و «صنعتی» یعنی وارداتی است! سخنان کاشانی با کد: 1207547، در حنا زرچوبه، مورخ 11 تیرماه سالجاری در اختیار مشتاقان شارلاتانیسم قرار گرفته. حکومتی که عراقیان مزدور غرب در رأس قوای مقننه و قضائیه و در شورای امنیتاش جا خوش کردهاند، «رشد علمی» هم میکند! به همین دلیل است که امامی کاشانی در معرکة استعماری جمعه، با تأکید بر تداوم بحران هستهای و مجیزگوئی از خمینی جنایتکار، همزمان به بازتولید مهملات موسویان و لاریجانی در رادیوفردا و تأئید چرندیات حسن خمینی در بیبیسی مشغول شده:
«کشورهاي غربي [...] ايران را متهم به ساخت سلاح اتمي ميکنند [...] نميخواهند کشورهاي اسلامي رشد کنند، آنها عزت و بيداري اسلامي را نميخواهند [...] نظام اسلامي ايران به برکت امام راحل و خون شهيدان به وجود آمد و موجب بيداري جهان شد [...]»
آری! کشورهای غرب آنقدر با نظام بینظم اسلام مخالف بودند که با لشکرکشی به افغانستان و عراق در این دو کشور نیز حکومتی مشابه نظام اسلامی جمکران و پاکستان و سومالی ایجاد کردهاند و با برپائی تظاهرات برای آزادی حجاب در مدارس دولتی، حاکمیت ترکیه را نیز گام به گام به همین نظام توحش نزدیک میکنند! چرا که پس از کودتای نظامی دهة هشتاد در ترکیه اصل توحش، یعنی تعلیم «شرعیات» در مدارس لائیک به دستور ارتش ناتو «اجباری» شد، و اینک وقت رواج نماد بردگی در مدارس فرا رسیده. در واقع حاکمیت ترکیه با روندی کندتر پای در مسیر حاکمیت دستنشاندة جمکران میگذارد.
پس از کودتای آیرون ساید، دولت محمد مصدق مدارس مختلط دولتی را ممنوع کرد و پس از کودتای 28 مرداد همین ممنوعیت تداوم یافت و کار به سخنرانی ابلهانة خمینی در مخالفت با حقوق زنان کشید. سپس همین جانور وحشی را به رهبر آزادیخواهان ایران تبدیل کردند. برنامة میرحسین موسوی، یعنی تداوم جنگ و حجاب اجباری پردة بعدی همین نمایش مهوع بود.
به گزارش فرانس پرس، مورخ 2 ژوئیه 2010 ، پروندة ژنرال «ویدلا» متهم به کشتار بیش از سی هزار چپگرا در کشور آرژانتین بار دیگر به جریان افتاد. وارد جزئیات نمیشویم؛ «ویدلا» جنایتکار جنگی شناخته شده. میرحسین موسوی همچون علی خامنهای، اکبر بهرمانی، محمد خاتمی و دیگر پیروان «خط امام» بدون استثناء جنایتکار جنگیاند و باید در برابر ملت ایران پاسخگو باشند. اینان نه تنها هزاران جوان ایرانی را به جرم واهی «محاربه» در زندانها به قتل رساندند و بیش از 4 میلیون ایرانی را از کشور راندهاند، که با تکیه بر مبهمات اسلام، تحقیر و سرکوب ایرانی را به الزامات روزمرة حاکمیت خود تبدیل کردهاند. اراذل و اوباش مسلح و غیرمسلح در همسوئی کامل با روشنفکران برگزیدة محفل نوبل و فارین پالیسی در راستای تأمین منافع ارباب برای زن ایرانی الگوی مهوع حقارت و ذلت «فاطمه» ارائه میدهند و طبیعی است که از چنین اسطورة حقارتی جز «حسین» شورشی و «حسن» سازشکار پدید نیاید.
مدعیان مخالفت با حکومت اسلامی بجای انتقاد مضحک از خامنهای و احمدینژاد و سینه زدن برای جنبش مزور سبز، جنبشی که پس از گذشت یکسال از آشوبهای 22 خرداد، هنوز بر طبل دمکراسی «دینی» و «اجتهاد پویا» و «مجتهد مترقی» میکوبد، مواضعشان را در مورد تحمیل نماد بردگی به زنان ایران مشخص کنند. «سنگر حق» این حکومت نفرت ابتدا در خیابان بر پا شد و به حریم ارتباطات خصوصی ایرانی نیز تجاوز کرد. این سنگر استعماری باید در خیابانها شکسته شود. برای دستیابی به یک نظام دمکراتیک و انسانمحور، ایرانی میباید از حداقل حقوق انسانی برخوردار شود. این حقوق خارج از سنگر حق و باطل و الگوهای مقدس قرار گرفته. تا زمانیکه کفر و نامسلمانی «جرم» شناخته میشود، تا آنهنگام که باورها و اعتقادات فردی به عنوان حریم خصوصی شناسائی نشده، دستیابی به «حقوق انسانی» امکانپذیر نخواهد بود. در این راستا جدائی دین از سیاست جهت تدوین قوانین انسانمحور، قوانینی فاقد ابهام و پندار الزامی است.
یکی را که پندار در سر بود
مپندار هرگز که حق بشنود
زعلماش ملال آید، از وعظ ننگ
شقایق به باران نروید ز سنگ
گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم
هر طایفهای به من گمانی دارند
من زآن خودم، چنان که هستم، هستم
این رباعی خیام بازتاب صراحت و شفافیات «انسان» در تقابل با «ابهام» پندارها و باورهای جمعی است. برای ملتی که سدهها پیش چنین متفکرانی داشته، پیروی از آخوند و تحمل احکام توحش «حق» باعث شرمندگی است. این سنگر استعماری را با واژههای گنگ و مبهم در دو قطب متضاد مقدسات دین بر پا کردهاند: «حق»، «خیر»، «عدالت» و... در تقابل با «فریب»، «ظلم»، «ستم» و دیگر مبهمات. برای حفظ این سنگر توحش «بیبیسی» و رادیوفردا، مورخ 11 تیرماه 1389، به ترتیب حسن خمینی و پاسدار علی لاریجانی را به میدان شیادی میآورند تا جهت تداوم بحران در داخل و خارج مرزها، اولی مذاکرات هستهای را «فریب» معرفی کند، و دومی ضمن حمایت از میرحسین موسوی جلاد در شیپور «حق طلبی» بدمد! برای پایان دادن به هیاهوی استعماری همین سنگر حق است که میباید درهم شکسته شود.
میرحسین موسوی، همچون اکبر بهرمانی، مهدی کروبی، علیخامنهای و دیگر پیروان خط آن وحشی بیابانی یک جنایتکار جنگی است. بنابراین طرفداراناش نیز نخواهند توانست خود را از این جایگاه پرافتخار مبری بدانند. حال باید ببینیم خارج از «بیبیسی» و دیگر بوقهای ارتش ناتو، چه دستهائی یک جنایتکار جنگی را به عنوان «رهبر» یک اوپوزیسیون مزور، خشونتطلب و تقدسگستر که خود را «جنبش سبز» مینامد به صحنه آوردهاند؟ پاسخ به این پرسش روشن است: ساواک با همکاری صدا و سیمای جذام زدة جمکران و نهادهای به اصطلاح امنیتی حکومت اسلامی که بدون استثناء تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکنند.
حدود 12 سدة پیش، محمد زکریای رازی در کتاب «النبوات» معروف به «نقض الادیان» ضمن ابراز مخالفت با ادیان، به عنوان سرچشمة جنگها، به پوچی کتب مقدس و معجزات اشاره کرده و میگوید، معجزات جز فریب و افسانه نیست، و ادیان با تفکر علمی و فلسفی در تقابل قرار دارند. علیاصغر حلبی در «تاریخ فلاسفة ایرانی از آغاز اسلام تا امروز» مینویسد، ابوعلیسینا از مخالفان نظریات رازی به شمار میرفت. وی میافزاید، کتاب رازی مفقود شده، و برخی معتقدند کسانی با انتساب مطالبی به رازی قصد داشتند او را «بدنام» کنند! به فرض که چنین باشد! اگر هیچ سند و مدرکی دال بر «نگرش علمی» رازی به ادیان برجای نمانده، مدارک نفی و تکفیر رازی توسط فارابی، ابن الهیثم، ناصر خسرو قبادیانی و... موجود است. رازی را در دورة حیات و پس از مرگ «کافر» و «زندیق» خواندند، و دلیل هم این بود که نظریات رازی پایه و اساس فلسفة ارسطوئی را نفی میکرد:
«معجزات متنبیان چیزی جز خدعه و فریب و نیرنگ نیست و غالب آنها از مقولة افسانههای دینی است که بعد از آنان پدید آمده. مبانی و اصول ادیان [فاقد انسجام است]، به همین سبب هم میان آنها اختلاف دیده میشود [...] علت اعتماد و اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان مذهبی تنها عادت است. ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها [بوده] و با اندیشههای فلسفی و پژوهشهای علمی [در تخالف قرار گرفتهاند.] کتابهائی که به نام کتاب مقدس آسمانی معروفاند، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی [...] مانند افلاطون [...] اقلیدس و بقراط [برای بشر مهمتر و مفیدتر] بوده[...]»
این است چکیدة نگرش علمی و به مفهوم معاصر کلمه «منطقی» به ادیان. «ابوحاتم رازی» در کتاب «اعلام النبوه» این نگرش را به زکریای رازی نسبت داده و با توجه به آنچه ابوریحان بیرونی در دفاع از نظریات رازی عنوان کرده میتوان گفت که نظریات زکریای رازی نگرش فلسفی رایج زمان خود را به چالش کشیده. اگر به آثار برتراند راسل و دیگر پوزیتیویستهای معاصر بنگریم خواهیم دید که جهانبینی زکریای رازی به نگرش آنها بسیار نزدیک است. علیاصغر حلبی مینویسد:
«رازی روش تجربی و شهودی را بر روش قیاسی و منطق مشائی ترجیح داده، [و به همین دلیل از سوی اهل علم مورد تکفیر قرار گرفت.]»
در واقع هر کس «ابهام» و «تعبد»، یعنی پایه و اساس ادیان الهی و باورهای عام را به زیر سئوال ببرد تکفیر خواهد شد. حکیم عمر خیام نیز کافر و زندیق خوانده شد.
خر باش، که این جماعت از فرط خری
هرک او نه خر است، کافرش میخوانند
خلاصة مطلب شیوة مقدس تکفیر همچنانکه میبینیم اختراع طویلة مککارتی نیست، بلکه سران طویلة کذا از شیوههای «دینی» الهام گرفتهاند و این شیوه به دین اسلام محدود نمیماند. «مانی»، همچون «سهروردی» قربانی چماق تکفیر شد و پیرواناش را در اروپا و آسیا قتل عام کردند. کلیسا این شیوه را «بهینه» کرد و دادگاههای تفتیش عقاید به راه انداخت. اصحاب کلیسا اهل علم را به عنوان کافر همچون گالیله به توبه وادار میکردند، و اما اگر کسی همچون «جوردانو برونو»، اهل فلسفه میبود و سخن از انسان میگفت میبایست به عنوان «ملحد» در شعلههای آتش بسوزد. به این ترتیب ارباب دین میپنداشتند که جامعه را میتوان تا ابد در بندگی و اسارت باورهای مقدس نگاه داشت.
با شکست برنامة جنگ افروزی از طریق عربستان که به استعفای رئیس هیئت بازرسان سازمان بینالمللی انرژی اتمی انجامید، محور تبلیغات ابلهپسند سازمان تبلیغات اسلامی سازمان سیا، «ساتاس» نیز به صورت نامحسوس تغییر یافت. به همین دلیل متن «تاچریة» جمعة گذشته بر صلحآمیز بودن برنامة هستهای و ممانعت نیروهای انتظامی از مزاحمت اوباش برای زنان تمرکز یافته بود! و اما در خارج از مرزها، قرار شده کشورهای «اسلامی» فلسطین را از حلقوم دشمن بیرون کشند. البته این سخنان پس از ملاقات پنهانی وزیر صنایع اسرائیل با وزیر امورخارجة ترکیه در بروکسل ایراد شد! در واقع طی این نشست، دولت بنیامین نتانیاهو زیر پای لیبرمن، وزیر امورخارجة اسرائیل را به نرمی کشید، سپس از این عمل نکوهیده پوزش طلبید.
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، آنگاه که لیبرمن از ملاقات داوود اوغلو با «بنالیعذر» در بروکسل آگاه شد، آه از نهادش برآمد، ولی دیگر دیر شده بود. برای حل بحران بین ترکیه و اسرائیل، روز 30 ژوئن سالجاری وزیر امور خارجة ترکیه در بروکسل با وزیر صنایع اسرائیل ملاقات کرد و خلاصه برخلاف آنچه روضهخوانها میپنداشتند یا آرزویاش را داشتند، دعوا بین دو کشور فیصله یافت! و حتماً همین امر باعث شد تیم برزیل از مسابقات جام جهانی فوتبال هم حذف شود! با توجه به اظهارات بسیار دیپلماتیک منوچهر متکی در باب ارتباط فرضی «فوتبال و سیاست جهانی»، به ویژه در مورد بحران دستساز هستهای جمکران، با بیصبری منتظریم ایشان در مورد پیامدهای حذف تیم فوتبال برزیل بر بحران هستهای نظرشان را ابراز دارند تا ما هم کمی تفریح کنیم. البته دروغ چرا؟ به دلیل وفور نخبه و فرهیخته و صاحبنظر در حکومت جمکران و به اصطلاح اوپوزیسیوناش، اسباب تفریح ما سالهاست که روبراه شده!
به عنوان نمونه وقتی زهرا خانوم، روشنفکر برگزیدة فارینپالیسی و عیال میرحسین جلاد در کمال حماقت و شیادی میگوید، پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی راه را بر سرکوب میبندد، نه تنها تفریح میکنیم که از تفرج در بحر شارلاتانیسم ایشان نیز بهرهمند میشویم. چرا که هدف از این اظهارات مضحک در واقع بازکردن پای هوچیهای حقوقبشر فروش ینگه دنیا به جامعة ایران است. اینان همچنانکه به یاد داریم در دورة پهلوی دوم نیز به بهانة بررسی وضعیت زندانیان سیاسی به ایران آمدند، و نتیجة واقعی حضورشان جز گسترش فضا برای لاتبازی انجمنهای اسلامی در دانشگاهها و تحریک افکار عمومی که نهایتاً به کودتای ژنرال هویزر و تشکیل حکومت طالبان انجامید، هیچ نبود. زهراخانوم که سی سال است نان این لاتبازی استعماری را سق میزند، پنداشته باز هم میتواند از این آب گل آلود ماهی بگیرد، در نتیجه جنبش سبز را به حقوق زنان چسبانده، و ضمن جهانی خواندن این حقوق تأکید میکند که حقوق زن را میباید در جملة گنگ و مبهم «فاطمه، فاطمه است» جستجو کنیم!
در واقع گرفتاری و درد و نگرانی زهراخانوم و شرکاء این است که دکان فاطمهسازی و فاطمهنوازی و فاطمهپردازی کساد شده، و کسی برای آشفروشهای حجابنواز و اسلامپرست تره هم خرد نمیکند. پس تنها راه نجات زننمایان در ترادف قراردادن «حقوق زن ایرانی» با مزخرفات و مبهمات علی شریعتی است. و به همین دلیل است که سایت «اخبارروز»، مورخ 9 تیرماه 1389، سخنان گوساله فریب زهراخانوم را منتشر میکند.
زهرا خانوم زن را نه انسان که «حقیقت» و مرتبط با پرسوناژ زن مقدس نزد شیعیمسلکان به شمار آورده و میگوید، برای حل مشکل باید بپذیریم زن یک «حقیقت» است! سپس در راستای مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد، حقیقت کذا در ترادف با «واقعیت» قرار میگیرد و ... و زهره کاظمی جملة جادوئی «فاطمه، فاطمه است» را همچون گوی بلورین به دست گرفته در آن همه چیز، از همه جا و از همه رنگ میبیند. کاظمی میگوید، «کلید مطالبات زنان و مردان در جنبش سبز با پس گرفتن رأی زده شده.» به زبان سادهتر، «زن» در قاموس عیال میرحسین یعنی کشک. همة این یاوهسرائیها با هدف تداوم سرکوب زن ایرانی از طریق تحمیل الگوهای مقدس به او صورت میگیرد، الگوهائی که نهایت امر گریبان مردان را هم خواهد گرفت:
«[...] نخستین راه [...] این است که قبول کنیم زن یک حقیقت است [...] جملة فاطمه فاطمه است، حاکی از آن است که حضرت فاطمه [...] یک حقیقت وجودی است [...] نه به عنوان همسر، دختر و یا مادر کسی. اگر به لحاظ کائناتی بپذیریم که زن یک واقعیت عینی و حقیقی است آن وقت [...] تدوین قوانین قیم مآبانه برای زن برداشته خواهد شد [...]»
بله این جملة بیمعنا پیرامون یک پرسوناژ تخیلی چه معجزاتی که ندارد! اما با وراجی پیرامون همین یک جمله است که دست عیال موسوی رو میشود و متوجه میشویم زهرا خانوم هنوز دل در گروی نظام «متعالی» و احکام توحش شرع دارد، و مایل است کنوانسیونهای بینالمللی را در چارچوب اسلام قرار دهد:
«استفاده از دستاوردهای بینالمللی در حوزة زنان که دور از خواستهای شرعی و عرفی یک نظام متعالی نیست [...] این تجربیات به اصالتهای شرعی و عرفی ما لطمه نمیزند[...] و عدم هماهنگی شخصیت فعلی زن با قوانین [...] از بین خواهد رفت[...]»
بله همچنان که شاهدیم این روشنفکر برگزیدة فارین پالیسی هیچ کاری با حقوق زنان ندارد، این آخوند مونث همچون دیگر «فاشیست ـ مسلمانها» نگران «اصالتهای شرعی» است و جز تداوم اسارت و بندگی زن ایرانی هدفی دنبال نکرده، نمیکند و نخواهد کرد. به عبارت دیگر، خواست امثال رهنورد تداوم و گسترش سرکوبهای دوران نخستوزیری نکبتبار میرحسین موسوی است. عیال میرحسین در پایان سخنان مضحک و ابلهانهاش از «سرکوب زنان آزادیخواه» طی سال گذشته نیز انتقاد به عمل آورده.
به احتمال زیاد زنان آزادیخواه مورد اشارة ایشان همان زن نمایان مفلوک زورپرست و آشفروش طرفدار جنبش سبز هستند که با رهنمودهای شاخک سازمان سیا، حضور زن در جامعه را بجای حقوق زن نشانده و خود را سخنگوی زنان ایران هم جا زدهاند. باید به زهراخانوم و دیگر زننمایان جمکران بگوئیم، آخوندهای مونث و فرصتطلب اگر قریب یک سده است که بیچادر و با چادر خود را بجای زن ایرانی نشاندهاند، دیگر نمیتوانند از چنین جایگاهی برخوردار شوند. صد سال اگر هم شد، اینبار نخواهد شد!
رهبران خودفروخته و متقلب سبز و اربابانشان در غرب آرزوی تحمیل احکام توحش صحرای حجاز به ایرانی را به گور خواهند برد! همچنانکه محفل کیهان نیز میباید رویای شیرین «شورش» را در همان صحرای کربلا دفن کند. چرا که علیرغم خدمات گرانسنگ بلژیک جهت تحکیم مواضع واتیکان، تهاجم به دژ مستحکم فاشیسم همچنان ادامه دارد.
روز دوشنبه، 28 ژوئن سالجاری، دیوانعالی ایالات متحد از شناسائی مصونیت قضائی واتیکان امتناع کرد. به این ترتیب واتیکان دیگر نمیتواند در مورد کشیشهای مجرم قوانین کلیسا را به اجرا بگذارد، بلکه واتیکان و آخوندهای مجرم میباید در برابر دادگاههای مدنی پاسخگوی وحشیگریهایشان باشند. پس از امتناع دیوانعالی ایالات متحد از به رسمیت شناختن مصونیت قضائی واتیکان، دادگاه کالیفرنیا شکایت دیگری از یک کشیش کودکباره دریافت کرد، و همزمان دادستان از بازگشائی پروندة تجاوز جنسی «الگور» روشنضمیر خبر داد.
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، به دلیل حمایت واتیکان از یک کشیش متجاوز، روز گذشته ادعانامهای به دادگاه فدرال ایالت کالیفرنیا تسلیم شد. جریان از اینقرار است که در سالهای 1960، یک کشیش کودکباره را با آگاهی از سوابقاش در مدرسهای به کار گماردهاند و ایشان به سوءاستفاده از کودکان متهم شدهاند. نام این کشیش خداجو «تیسیان مایانی» است. جالب اینکه هم واتیکان، و هم مسئولین مدرسه از سوابق تجاوزات وی در ایتالیا و کانادا مطلع بودهاند! «جفری آندرسن» وکیل شاکی به خبرنگاران گفت، «واتیکان به پدر مایانی اجازه داده در جایگاه خود بماند و از قارهای به قارة دیگر و از صومعهای به صومعة دیگر برود تا هم از خود محافظت کند و هم از این فرد.» آندرسن افزود، واتیکان برای پنهان داشتن جنایات این کشیش در سه قاره، شش بار محل خدمت او را تغییر داده. بله! فکر میکنم اگر «پدر مایانا» را محاکمه کنند، مانند همان کشیش جاکش فرانسوی خواهد گفت، «احساس تکلیف» کرده و قصد کمک داشته!
میدانیم که اعمال این جنایتکاران از «حق طلبیشان» سرچشمه میگیرد و به همین دلیل است که در ایران همة جنایتکاران دکان حقفروشی باز کرده، بر طبل «حق» میکوبند، و همچون حسن خمینی در «بیبیسی» از حقطلبی و حقگوئی و حقجوئی و «یاران امام» دفاع جانانه به عمل میآورند.
«حق» کذا چیست؟ حق تاراج ثروتهای ملی و حق تجاوز به حقوق انسانی ایرانیان. امروز سایت «بیبیسی»، برای حفظ سنگر «حق سرکوب» و حق تاراج استعماری حاکمیت انگلستان، قلادة حسن خمینی را باز کرده و یادگار امام دجال را بدون پوزهبند بر روی سایت خود رها نموده تا هر چه دل تنگش میخواهد بگوید. کار آخوند چیست؟ نشخوار حدیث و روایت و مزخرفات در مورد «اهل بیت» و پیوند انسان در زمان حال و مکان مشخص به بیبیگوزکهای بیپایه و اساس و انسانستیز عصر حجر. حسن خمینی هم جز این کاری نکرده، با این تفاوت که پدر و پدربزرگ دجالاش را در جایگاه پرسوناژهای مقدس شیعیمسلکان نشانده و از زبان آن دو مردة منفور قصة خاله سوسکه به هم بافته. خلاصه آنگلوساکسونها و به ویژه حاکمیت انگلستان برای تأمین حقوق استعماری خود دست از دکان پرسود «حق» نخواهند شست، هر چند که پایه و اساس نظم نوین هیتلری در غرب متزلزل شده باشد.
در پی رد مصونیت قضائی واتیکان توسط دیوانعالی ایالات متحد، و اقامة دعوی بر علیه حقطلبیهای کلیسا و «پدر مایانا»، پروندة تجاوز جنسی «الگور»، وایس پرزیدنت اسبق ینگهدنیا در تاریخ 30 ژوئن 2010 دوباره به جریان افتاد!
به گزارش فیگارو، مورخ اول ژوئیه 2010، روز چهارشنبه پلیس ایالت «اورگون» اعلام داشت با گشایش پروندة الگور، تحقیقات پیرامون تجاوز جنسی وی به «ماسوز» هتل پرتلند را ادامه خواهد داد. مسلماً نتیجة این تحقیقات به سخاوتمندی برندة «نوبل صلح» بستگی خواهد داشت! پس ما هم پرانتز حقطلبی الگور را میبندیم و بازمیگردیم به تاچریة 10 تیرماه که توسط امامی کاشانی ایراد شد. در این «تاچریه» همچون دیگر وقوقیههای 31 سال اخیر جز ابهام هیچ نیست. ابهامی که اهداف استعمار را در قالب کلید واژههای شارلاتانیسم حق و باطل پنهان میدارد. در سنگر حق، کشورهای اسلامی نشستهاند که غربیها گویا به دلیل اسلامی بودن آنها با رشدشان مخالفت میکنند. در صورتیکه غرب در واقع با رشد و ترقی ملتهای منطقه مخالف است، نه با رشد خشونت و انسانستیزی اسلام!
باری آخوند کاشانی فرمودهاند، غربیها به ما تهمت میزنند و از «رشد علمی» ما به هراس افتادهاند! بله روضه خوانها «رشد» هم که میکنند رشدشان «علمی» و «صنعتی» یعنی وارداتی است! سخنان کاشانی با کد: 1207547، در حنا زرچوبه، مورخ 11 تیرماه سالجاری در اختیار مشتاقان شارلاتانیسم قرار گرفته. حکومتی که عراقیان مزدور غرب در رأس قوای مقننه و قضائیه و در شورای امنیتاش جا خوش کردهاند، «رشد علمی» هم میکند! به همین دلیل است که امامی کاشانی در معرکة استعماری جمعه، با تأکید بر تداوم بحران هستهای و مجیزگوئی از خمینی جنایتکار، همزمان به بازتولید مهملات موسویان و لاریجانی در رادیوفردا و تأئید چرندیات حسن خمینی در بیبیسی مشغول شده:
«کشورهاي غربي [...] ايران را متهم به ساخت سلاح اتمي ميکنند [...] نميخواهند کشورهاي اسلامي رشد کنند، آنها عزت و بيداري اسلامي را نميخواهند [...] نظام اسلامي ايران به برکت امام راحل و خون شهيدان به وجود آمد و موجب بيداري جهان شد [...]»
آری! کشورهای غرب آنقدر با نظام بینظم اسلام مخالف بودند که با لشکرکشی به افغانستان و عراق در این دو کشور نیز حکومتی مشابه نظام اسلامی جمکران و پاکستان و سومالی ایجاد کردهاند و با برپائی تظاهرات برای آزادی حجاب در مدارس دولتی، حاکمیت ترکیه را نیز گام به گام به همین نظام توحش نزدیک میکنند! چرا که پس از کودتای نظامی دهة هشتاد در ترکیه اصل توحش، یعنی تعلیم «شرعیات» در مدارس لائیک به دستور ارتش ناتو «اجباری» شد، و اینک وقت رواج نماد بردگی در مدارس فرا رسیده. در واقع حاکمیت ترکیه با روندی کندتر پای در مسیر حاکمیت دستنشاندة جمکران میگذارد.
پس از کودتای آیرون ساید، دولت محمد مصدق مدارس مختلط دولتی را ممنوع کرد و پس از کودتای 28 مرداد همین ممنوعیت تداوم یافت و کار به سخنرانی ابلهانة خمینی در مخالفت با حقوق زنان کشید. سپس همین جانور وحشی را به رهبر آزادیخواهان ایران تبدیل کردند. برنامة میرحسین موسوی، یعنی تداوم جنگ و حجاب اجباری پردة بعدی همین نمایش مهوع بود.
به گزارش فرانس پرس، مورخ 2 ژوئیه 2010 ، پروندة ژنرال «ویدلا» متهم به کشتار بیش از سی هزار چپگرا در کشور آرژانتین بار دیگر به جریان افتاد. وارد جزئیات نمیشویم؛ «ویدلا» جنایتکار جنگی شناخته شده. میرحسین موسوی همچون علی خامنهای، اکبر بهرمانی، محمد خاتمی و دیگر پیروان «خط امام» بدون استثناء جنایتکار جنگیاند و باید در برابر ملت ایران پاسخگو باشند. اینان نه تنها هزاران جوان ایرانی را به جرم واهی «محاربه» در زندانها به قتل رساندند و بیش از 4 میلیون ایرانی را از کشور راندهاند، که با تکیه بر مبهمات اسلام، تحقیر و سرکوب ایرانی را به الزامات روزمرة حاکمیت خود تبدیل کردهاند. اراذل و اوباش مسلح و غیرمسلح در همسوئی کامل با روشنفکران برگزیدة محفل نوبل و فارین پالیسی در راستای تأمین منافع ارباب برای زن ایرانی الگوی مهوع حقارت و ذلت «فاطمه» ارائه میدهند و طبیعی است که از چنین اسطورة حقارتی جز «حسین» شورشی و «حسن» سازشکار پدید نیاید.
مدعیان مخالفت با حکومت اسلامی بجای انتقاد مضحک از خامنهای و احمدینژاد و سینه زدن برای جنبش مزور سبز، جنبشی که پس از گذشت یکسال از آشوبهای 22 خرداد، هنوز بر طبل دمکراسی «دینی» و «اجتهاد پویا» و «مجتهد مترقی» میکوبد، مواضعشان را در مورد تحمیل نماد بردگی به زنان ایران مشخص کنند. «سنگر حق» این حکومت نفرت ابتدا در خیابان بر پا شد و به حریم ارتباطات خصوصی ایرانی نیز تجاوز کرد. این سنگر استعماری باید در خیابانها شکسته شود. برای دستیابی به یک نظام دمکراتیک و انسانمحور، ایرانی میباید از حداقل حقوق انسانی برخوردار شود. این حقوق خارج از سنگر حق و باطل و الگوهای مقدس قرار گرفته. تا زمانیکه کفر و نامسلمانی «جرم» شناخته میشود، تا آنهنگام که باورها و اعتقادات فردی به عنوان حریم خصوصی شناسائی نشده، دستیابی به «حقوق انسانی» امکانپذیر نخواهد بود. در این راستا جدائی دین از سیاست جهت تدوین قوانین انسانمحور، قوانینی فاقد ابهام و پندار الزامی است.
یکی را که پندار در سر بود
مپندار هرگز که حق بشنود
زعلماش ملال آید، از وعظ ننگ
شقایق به باران نروید ز سنگ
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت