حقوق و حشیش!
...
پس از تصویب تحریمها علیه ملت ایران، امروز خوزه ماریا آسنار، نخستوزیر سابق اسپانیا و جانبولتون در تجمع سازمان مجاهدین خلق در پاریس حضور یافتند تا از حقوقبشر در ایران دفاع کنند! یادآور شویم ایندو از مدافعان تهاجم نظامی به عراق بودند.
دمکراسی، هیچ نام دیگری جز دمکراسی ندارد! و برای استقرار آن «جدائی دین از سیاست» الزامی است. بدون تحقق این امر تدوین قوانین «انسانمحور» امکانپذیر نخواهد شد.
«جدائی دین از سیاست»، به این معناست که مقدسات دینی یا بومی نمیتواند به ابزار سیاستگزاری تبدیل شود. از نظر ما «دمکراسی راستین» پیشنهادی رضا پهلوی همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» خواهد بود. با در نظر گرفتن اینکه بازگشت به گذشته در هر حال امکانپذیر نیست، با هیچ منطقی نمیتوان ادعا کرد که برای ملت ایران دیکتاتوری فوق از دیکتاتوری نعلین بهتر باشد! در واقع حکومت اسلامی تداوم منطقی مثلث «خدا ـ شاه ـ میهن» است که در آن «نعلین» جانشین «شاه» شده. قانون اساسی محبوب جبهة حوزه و بازار که پس از انقلاب مشروطه به ملت ایران حقنه شد، «دین رسمی» ایران را شیعة اثنیعشری و «پادشاه» را نیز موظف به نگهبانی از همین دین مبین دانسته. اشکال قانون اساسی مشروطه در همین «دین رسمی» است که در کشور ایران «اسلام» خوانده میشود!
همه چیز در اسلام وجود دارد! در نتیجه، در رنگ «سبز» نیز همه چیز میتواند وجود داشته باشد، چرا که هر دو گنگ و مبهماند؛ «ابهام» فاقد چارچوب است و مرز و کرانه ندارد. به همین دلیل «جنبش سبز» از نظر ما جنبش فاشیستها است. شاهدیم که تمامی گرایشهای ظاهراً متفاوت که در اوپوزیسیون جمکران از دیرباز وجود داشته، امروز رنگشان «سبز» شده و چاردستوپا در لجنزار همین ابهام افتادهاند. بهتر است بگوئیم، جنبش کذا میباید از جمله چهارپایان به شمار آید! به عنوان نمونه سبز «رحمانی» موسوی یکپا در صدر اسلام دارد، یکپا در صحرای کربلا، پای سوماش در جمکران گیر کرده، حال آنکه پای چهارماش در بلاد غرب سرگردان است! و اما دیگر «سبزها» اگر چه هر یک گرایشهای ویژة خود را دارند و تفسیرهای متفاوت و متناقضی از «سبز» ارائه میدهند، در یک امر باهم هماهنگی کامل دارند: مخالفت با دمکراسی. و آندسته که دمکراسی را در شعار تأئید میکند، در عمل آنرا مردود میشمارد. خلاصة کلام تضاد با دمکراسی، وجه مشترک همة طرفداران «جنبشسبز» است. ما تمامی گرایشات موسوم به «سبز» را غیردمکراتیک به شمار میآوریم. این جریانات تمایلات سنتی، واپسگرایانه و خصوصاً منافع محافل استعماری را بازتاب میدهد. سبزها در مجموع ایدة جدیدی برای جامعة ایران و سیاست کشور در چنته ندارند و فقط با تکیه بر آنچه «گذشتههای» درخشان میخوانند در راه تحمیل همان پوسیده بنیادها بر سیاست روز کشور گام بر میدارند.
بارها در این وبلاگ گفتهایم، باز هم تکرار میکنیم، دمکراسی همچون جمهور فاقد «رنگ» است. اگر «دمکراسی راستین» که پیشنهاد رضا پهلوی است از نظر ما همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» تلقی میشود، «دمکراسی دینی» حاجفرجدباغ و شرکاء نیز همان دیکتاتوری خمینی است. شبهنظریة «دمکراسی دینی» که فاشیستهای جمکران آن را به عادت معهود از دیگران سرقت کرده و پس از «تحریف» به عنوان «تفکر» و «نظریه» در سایتهایشان انتشار دادهاند، در واقع همان حکومت توحشی است که با کودتای 22 بهمن بر ملت ایران تحمیل شد.
در وبلاگ «شاخسار آفتاب» به این سرقت نظری اشاره کردیم و گفتیم، آن سکولاریسم سیاسی که حاج فرج از دیگران سرقت کرده، در عرصة تشکیلات دولتی میباید الزاماً «بیخدا» باقی بماند. البته سرقت نظریات دیگران و تخریب و تحریفشان شیوة رایج «آزادیخواران» طویلة مککارتی است، و همة به اصطلاح «روشنفکران» دینی جمکران همچون علی شریعتی و شرکاء به همین شیوة مقدس متوسل شده، میشوند و خواهند شد. چرا که دینفروشان مدعی روشنفکری، همچون آخوند جماعت از «تفکر» عاجزاند. مهارت اینان «سرقت» نظریات انسانمحور و تحریف و تخریب آنها از طریق افزودن صفت «دینی» به مفاهیمشان است. همان عملی که محفل فرانکفورت انجام میدهد. منتهی اعضای محفل فرانکفورت، نظیر یورگن هابرماس و شرکاء همانطور که بارها در این وبلاگ گفتهایم، میدانند چه میکنند، حال آنکه «متفکران خیابانی» جهان سوم ناشیانه به تقلید از اینان مشغولاند.
این نسخهبرداری از جانب «فرهیختهنمایان» جمکران بدون در نظر گرفتن این نکتة پیشپاافتاده صورت میگیرد که «دین»، و باورهای دینی به دلیل تکیه بر اصل «تعبد» با هرگونه اندیشه و «تفکر» نهایتاً در تضاد قرار خواهد گرفت. «تفکر» در هر زمینه، علمی، فلسفی و... منطقی و منسجم است و چارچوب مشخصی دارد، حال آنکه «باورها»، مقدس یا غیر، فاقد چارچوب و انسجام بوده در ردة «توهم» قرار میگیرد. یکی از فواید «توهم» این است که جمع را بر یک نقطه متمرکز میکند. به عنوان نمونه اینروزها در فرانسه یک جنجال عظیم رسانهای پیرامون تیم ملی فوتبال این کشور به راه اندختهاند تا در پس پردة آن شکاف ایجاد شده بین دو محفل اسلامنواز کاتولیک و یهودی که حاکمیت فرانسه را متزلزل کرده از دید همگان پنهان ماند.
در راستای تزلزل واتیکان و بنیادهای وابسته به «شبکة پنهان»، نه تنها صنایع نظامی «لاگاردر» سهام خود را در موسسة «لوموند» کاهش میدهد، که محفل یهودیان اسلامنواز هم برای تصرف سهام شرکت «اورآل»، خیز برداشته. وارد جزئیات نخواهیم شد، فقط یادآوری میکنیم که شرکت «اورآل» یکی از مهمترین بنیادهای اقتصادی فرانسه است، هر چند تحت نظارت بریتانیا اداره میشود! این شرکت از طریق محفل فرانکیست «اوپوس دئی» یک شاخک در اسپانیا دارد و شاخک دیگرش در کشور کلمبیاست. در ظاهر امر «اورآل» به «لیلیان شولر»، همسر «آندره بتانکور» از طبقة بورژوازی کاتولیک فرانسه تعلق دارد. خانوادهای «شولر» و «بتانکور» به ترتیب در مناطق آلزاس و نرماندی ریشه دارند. «اینگرید بتانکور»، رهبر «سبزهای» کلمبیا نیز از طریق پدر به شاخة کاتولیکهای «نرماندی» مرتبط میشود! باری، تنها فرزند لیلیان بتانکور که پدرش «آندره شولر»، بنیانگذار «اورآل» بوده، «فرانسواز» است که با یک بانکدار یهودی به نام «ژان پیر مییرز» ازدواج کرده. و همین فرانسواز، برای ممانعت از دخل و تصرف مادرش در اموال خانواده، از دادگاه خواسته او را مهجور شناخته و «تحت قیمومت» قرار دهد!
ماجرای لیلیان بتانکور، فرانسواز مییرز و شرکت اورآل مفصل است، شاید در وبلاگ دیگری به تفصیل به آن بپردازیم. آنچه اهمیت دارد این است که برنار هانریلوی معروف از پامنبریهای فرانسواز مییرز به شمار میرود! در ضمن پس از خانوادة بتانکور، که 30 درصد از سهام شرکت کذا را در اختیار دارد، شرکت «نستله» دومین سهامدار این شرکت است. حال که ارتباط مستقیم «نستله» و «اورآل» مشخص شد، توضیح دهیم که، در سال 1942، یعنی در اوج جنگ دوم جهانی، «شولر» آلزاسی به سهامدار عمدة نستله تبدیل میشود، و دامادش «بتانکور» را برای «آریائی کردن» نستله به سوئیس اعزام میکند. بله، «شولر» و «بتانکور»، که از شهرستانهای فرانسه برخاسته و مشخص نیست ریشه در «فرانکها» دارند، یا در «توتونها» و یا در دیگر اقوام وحشی منطقه، تحت تأثیر «نظم نوین» هیتلری «آریائی نژاد» شده بودند. و شاید به همین دلیل در سال 1942، شرکت نستله اکثر سهاماش را به اینان میفروشد و مسلماً به همین دلیل شرکت «نستله» با در دست داشتن حدود 30 درصد سهام اورآل، پس از بتانکورها در جایگاه دومین سهامدار شرکت مذکور نشسته! اما در ظاهر مشخص نیست به چه دلیل علاوه بر «فرانسوا ـ ماری بانیه»، دوست فرضی خانوادة بتانکور، پای وزیر خزانهداری فرانسه و همسرش نیز به این ماجرا کشیده شده! حال آنکه در واقع دعوای اصلی بین محافل بر سر پول است.
به گزارش فیگارو، مورخ 25 ژوئن 2010، 600 کیلو حشیش در پاریس توقیف شد! با توجه به تحولات افغانستان یعنی کاهش اراضی زیر کشت خشخاش به میزان 25 درصد، این اموال «حلال» میباید متعلق به همانها باشد که قرار است پرداخت زکاتشان از محل قاچاق مواد مخدر در افغانستان متوقف شود. البته جای نگرانی نیست! با اعمال تحریم و صدور قطعنامه چند برابر خساراتشان را از ملت ایران دریافت خواهند داشت. به همین دلیل است که روز گذشته، آخوند صدیقی همصدا با هیلاری کلینتن از اعمال تحریم بر ملت ایران ابراز رضایت کرد! آخوند صدیقی در کمال حماقت تحریمها را عامل «وحدت» شمرده، هیلاری کلینتون نیز در کمال وقاحت ادعا میکند که این تحریمها به «فعالیتهای غیرقانونی» حکومت اسلامی پایان میدهد! حال آنکه تحریمکنندگان خود در واقع مشوق «فعالیت غیرقانونی» حکومت اسلامی به شمار میروند.
اگر شورای امنیت سازمان ملل حسن نیت میداشت، برای دولتهای متبوع شرکتهای ناقض تحریم جریمة نقدی در نظر میگرفت! در اینصورت بازارسیاه دولتهای آلمان، انگلستان و به ویژه دولت آمریکا تعطیل میشد. ولی هدف اعضای شورای امنیت و شرکایشان به هیچ عنوان کسادی بازارسیاه تجهیزات نظامی نیست، بلکه گسترش و رونق آن است. از اینرو تحریم را اینان فقط به «خریدار» تحمیل میکنند نه به فروشنده! در اینجا ممکن است این موضوع مطرح شود که اقتصاد این حضرات ارواح شکمشان لیبرال است پس دولت هیچ دخالتی در بازار نمیکند. اما پس از تزریق میلیاردها دلار نقدینگی در مؤسسات مالی و شرکتهای در حال ورشکستگی هیچیک از دولتهای غرب به ویژه اعضای شورای امنیت در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند از این شکرخوریها کنند.
ارز حاصل از چپاول نفت ایران در بانکهای غرب ذخیره شده، دلالها و واسطههای تجارت قاچاق نیز در حوزة دلار خیمه زده و تحت نظارت دولتهای غرب به تاراج ثروتهای ما ملت مشغولاند. چه کسی خریدار است؟ حکومت اسلامی. فروشنده کیست؟ شرکتهای غربی. اما تحریمها بر ملت ایران اعمال میشود، تا جایگاه حکومت دستنشاندة غرب در کشورمان تقویت شود و دامنة مقدسات گسترش یابد. یکی از تازهترین ابتکارات ساواک جمکران برای گسترش مقدسات، تغییر اسامی افراد است.
در این راستا در سایت «بالاترین»، نام خانوادگی همسر پاسدار محسن آرمین به «شریعتی» تبدیل شده! و محمد خاتمی و میرحسین موسوی و شرکاء با «خانم شریعتی»، همسر محسن آرمین ملاقات کردهاند! در ضمن ساختار خانوادگی پاسدار محسن آرمین نیز تغییر و تحولاتی یافته. به این ترتیب که پسرش از صحنه حذف شده تا ساواک جمکران بتواند با نامهنگاری از سوی دختر 10 سالهاش برای «پدر برحق»، هر چه بیشتر بر حجم ابتذال و خشونت و پدرپرستی بیافزاید. البته ما قصد افشاگری نداریم ولی نام خانوادگی همسر آرمین به هیچ عنوان «شریعتی» نیست، نام خانوادگی وی به هیچ عنوان نامهای «اسلامی» را تداعی نمیکند. در ضمن برادر کوچکتر این حضرت «خانم شریعتی» نیز تهریش کثیفی گذاشته و در ینگهدنیا به دلالی برای حکومت جمکران مشغول است! این نکته را محض اطلاع مسئولین «محترم» سایت بالاترین آوردیم!
روز گذشته که در راه بندان دلانگیز پاریس گیر افتاده بودم، کشف بزرگی کردم! در این روز فرخنده به دو تفاوت عمدة خود با روسای جمهور آمریکا و روسیه پی بردم! نخست اینکه به ما گفته بودند هنگام غذاخوردن آرنجتان را روی میز نگذارید! دیگر اینکه نویسندة این وبلاگ وقتی به پول ـ اسکناس یا سکه ـ دست میزند، دست خود را میشوید؛ به ما گفتهاند، «پول کثیفه!» ولی پرزیدنتهای آمریکا و روسیه وقتی به پول دست میزنند، با همان دست «همبرگر» میخورند! بله، طی ضیافت تاریخی اوباما در «هل برگر»، مستر پرزیدنت ایالات متحد پس از پرداخت صورتحساب «رایز هل برگر»، سر میز نشستند و با انگشتان مبارکشان گوجه فرنگی و بقیة قضایا را برداشته و در همبرگرشان گذاشتند؛ گویا به ایشان گفته باشند، «پول خوردنی است»، «ویتامین داره»، یا «پول تبرکه» و معجزه میکنه و ... و البته در «معجزة پول» تردید نکنیم! همه نوع کثافت و جنایت را با پول میتوان چنان شست و پاک کرد که مثل الماس بدرخشد!
جونم براتون بگه، همین درخشندگی الماس را دستکم نگیریم! اگر تاجی از الماس بر سر میرحسین موسوی یا کروبی بگذاریم، بیننده چنان مجذوب میشود که ممکن است شیخ مهدی و میرحسین را با «مرلین مونرو» اشتباه بگیرد! اما چنین توهماتی مسلماً بدون تاج الماس هم به بعضیها دست داده. همانها که میرحسین جلاد را با نلسون ماندلا در ترادف قرار میدهند. در این رابطه یکی از خوانندگان گرامی در «وردپرس» به مطلبی از «پروفسور» عباس میلانی اشاره کردهاند که در «نیو ریپابلیک»، مورخ فوریه 2010 انتشار یافته. خوانندة گرامی! پیشتر در وبلاگ «بوی بهبود»، به صورت شتابزده به این مطلب شیوا اشاره کرده بودیم.
«حضرتعباس» در این مطلب عالمانه و مستدل، جهت روشنفکرنمایاندن یک فرصت طلب اسلامگرا به نام میرحسین موسوی به همان ترفند رسانههای غرب متوسل شده. به این ترتیب که باورهای مقدس و رفتار مبتذل و خشونت عوام را معیار فرهنگی جامعة ایران میگیرد، تا بتواند آخوندهای بیدستار را مترقی و پیشرفته معرفی کند.
روند کار هوچیهای غرب، برای اثبات روشنفکری خالهزنکهای اسلام فروش جمکران چنین است. ابتدا میگویند در کشورهای مسلماننشین، «زن» از حق تحصیل و فعالیت اجتماعی محروم است، در نتیجه هر زنی به مدرسه و دانشگاه رفته و شغلی داشته باشد، در مقایسه با زنان بیسواد و خانهنشین تبدیل میشود به «روشنفکر»، و به ویژه مترقی! «استاد» عباس میلانی هم در مطلب خود به همین ترفند متوسل شده میگوید، در ایران مردان سنتی در برابر دیگران نام همسر خود را نمیبرند و از او به عنوان «خانه» یاد میکنند، اما میرحسین چنین نیست. چرا که او در سال 1969 با زهرا رهنورد که منتقد و هنرمند سرشناسی بوده ازدواج کرده! میلانی سپس از زبان رهنورد میگوید، «اسلام زنستیز نیست»، مردها این دین «نازنازی» را زنستیز کردهاند. علامت تعجب نمیگذاریم! این اظهارات بازنشخوار پروپاگاند زنستیزی است که برای نشخوار امثال «فاطمه مرنیسی» در غرب فراهم آوردهاند و همچون تب برفکی به دیگر گوسفندان گلة مککارتی نیز سرایت کرده. برای توضیح بیشتر در اینمورد مراجعه شود به وبلاگ «فیل و فمینیسم»، تا ما هم بازگردیم به اعمال تحریم بر ملت ایران به بهانة اعمال فشار بر دولت جمکران.
از نظر ما این تحریمها برای سرکوب ملت ایران صادر شده، همچنانکه در مورد عراق نیز چنین بود. شورای امنیت با صدور این قطعنامهها همزمان برای حکومت اسلامی «کسب مشروعیت» کرده و خوراک تبلیغاتی فراهم میآورد. «صدور قطعنامه» به حکومت اسلامی امکان میدهد تا اربابان خود را دشمن «اسلام» معرفی کند. طی سه دهة اخیر، این عملیات مزورانه همواره پیامد لشکرکشیهای خیابانی و قانونشکنی اوباش پیرو خط امام بوده که با اشغال سفارت آمریکا در تهران آغاز شد. این تحرکات در خردادماه سال گذشته به بهانة «تقلب» تداوم یافت تا مانع از اجرای توافقهای وین شود. پس سناتور مککین و شرکاء بهتر است دکان یاوهگوئی و مهملبافی خود را تعطیل کنند و ژست مدافع حقوق بشر نگیرند.
سایت صدای آمریکا، مورخ 26 ژوئن 2010، در مطلبی تحت عنوان مضحک «قانونگزاران آمریکا: هدف از تحريمها متقاعد کردن ایران به تغییر راهیست که در پیش گرفته»، مینویسد، قانونگزاران آمریکائی تصویب تحریمها علیه ایران را بخشی از تلاشهای بینالمللی برای متقاعد کردن ایران به تغییر سیاست میدانند و میگویند، ادامۀ سرپیچی حکومت اسلامی از خواست جامعۀ بینالمللی و اجرای این تحریمها برای ایران گران تمام خواهد شد!
خوشبختانه سرپیچی جمکران از این تحریمهای مزورانه برای حکومت اسلامی و شرکتهای غربی و گلة دلال واسطه و... سود فراوان دارد، همچنانکه برنامة «نفت در برابر غذا» در عراق جیب کوفی عنان، دبیرکل سازمان رسوای ملل و اعضای شورای امنیت را پر میکرد. افتضاح سوءاستفادة مالی در سازمان کذا و تهاجم به کشور عراق را هیچکس فراموش نکرده. پس قانونگزاران ینگه دنیا بهتر است دست از قصهپردازی بردارند. قانونشکنانی که 8 سال است به تاراج مسلحانة ثروتهای عراق و کشتار غیرنظامیان این کشور مشغولاند دم از قانون نمیزنند! وقاحت و بیشرمی هم حدی دارد. به قول خودتان، «شاتآپ!»
شهامت ندارید با مذاکرات صلح در منطقه مخالفت کنید و بگوئید با تداوم بحران و جنگافروزی در منطقه منافعتان تأمین میشود؟ نمیخواهید بگوئید سرپیچی نوکرانتان در جمکران در واقع مطالبات شماست؟ شاید میپندارید همچنان با توسل به واژگوننمائیها میتوان افکار عمومی را فریفت؟! به همین دلیل است که امثال جان کری، که از حکومت اسلامی پول توجیبی دریافت میکنند، مدافع حقوقبشر در ایران میشوند.
جان کری، رئیس کمیتۀ روابط خارجی سنا که از دلارهای نفتی ایران تغذیه میکند، در کشورمان سلاح هستهای رویت کرده و اسرائیل را در خطر میبیند. جان کری گفته، «اگر» ایران به سلاح هستهای مجهز شود، تهدیدی خواهد بود برای همپیمان ما، اسرائیل! چشم انداز جنگ این چارپای طویلة مککارتی را چنان کور کرده و نمیبیند که اگر فرضاً ایران سلاح هستهای داشته باشد، هرگز نمیتواند آن را در اسرائیل بکار برد، چرا که در اینصورت فلسطینیان نیز نابود خواهند شد:
«[به گفتة] سناتور کری [...]ایران مجهز به سلاح هستهای تهدیدی غیرقابل تحمل نسبت به هم پیمان ما اسرايیل [است]»
بله این سلاح هستهای فرضی گورکنها هم مانند همان تاج الماسی است که موسوی و کروبی را به مرلین مونرو تبدیل میکند. در ادامة بیانات موهن و ابلهانة جانکری، صدای آمریکا میافزاید، تحریمهای جدید ناقضان حقوقبشر را نشانه گرفته! اگر چنین است، شما که خیلی با ناقضان حقوقبشر مخالفاید چرا اقدام به دستگیری سگهایهاری نظیر آخوند کدیور و حاج فرج دباغ نمیکنید که در دسترساند و سابقهشان در جنایت و سرکوب مشخص است؟ چرا از کالین پاول، دیکچنی و جرج بوش آغاز نمیکنید که پیامد جنایاتشان در افغانستان و عراق روز به روز گستردهتر میشود؟ خارج از حاکمیت آمریکا و جیرهخواراناش، کدام ابلهی این حاکمیت را مدافع حقوق بشر میشناسد؟ پاسخ روشن است، سناتور مککین! متخصص بمباران مردم ویتنام.
ایشان فرمودهاند، لایحۀ جدید رئیس جمهوری را موظف میکند فهرست اسامی متخلفین در انتخابات سال گذشته و ناقضان حقوقبشر را در اختیار عموم قرار دهد. میبینیم که سناتور مک کین بر ادعای میرحسین موسوی مبنی بر تقلب مهر تأئید میزند. به عبارت دیگر همانطور که جان بولتون و آسنار در کنار مریم و مسعود قرارگرفتهاند، آخوند صدیقی و هیلاری کلینتن همصدا با یکدیگر از تحریمها استقبال میکنند و جان مککین هم به نشخوار شایعات «مید این یو. کی» که از زبان موسوی «پخش» شد اشتغال دارد. بله ایشان خواهان معرفی ناقضان حقوقبشر پس از انتخابات به قول صدای آمریکا «فریبآمیز» ایران شدهاند:
«[این لایحه رئیس جمهور را موظف میکند] فهرستی از نام افرادی که پس از انتخابات فریبآمیز ریاست جمهوری در ایران [...] در اختیار عموم قرار دهد [...] کاری خواهیم کرد که این ناقضان حقوق بشر بخاطر جنایتهائی که مرتکب شدهاند در جهان شناخته شوند.»
پیشتر گفتیم که در تئوکراسی نه انتخابات وجود دارد، نه شهروند. پیشتر گفتیم قانون اساسی تئوکراسی به دلیل خدامحوری به خودی خود ناقض حقوق بشر است. از نظر ما آنها که ادعا میکنند در حکومت اسلامی «جمهور» وجود دارد، و میتوان در آن انتخابات برگزار کرد و حقوق بشر به مورد اجرا گذاشت نیز به خاطر همدستی در تمام جنایتهای حکومت اسلامی میباید به جهانیان معرفی شوند.
دمکراسی، هیچ نام دیگری جز دمکراسی ندارد! و برای استقرار آن «جدائی دین از سیاست» الزامی است. بدون تحقق این امر تدوین قوانین «انسانمحور» امکانپذیر نخواهد شد.
«جدائی دین از سیاست»، به این معناست که مقدسات دینی یا بومی نمیتواند به ابزار سیاستگزاری تبدیل شود. از نظر ما «دمکراسی راستین» پیشنهادی رضا پهلوی همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» خواهد بود. با در نظر گرفتن اینکه بازگشت به گذشته در هر حال امکانپذیر نیست، با هیچ منطقی نمیتوان ادعا کرد که برای ملت ایران دیکتاتوری فوق از دیکتاتوری نعلین بهتر باشد! در واقع حکومت اسلامی تداوم منطقی مثلث «خدا ـ شاه ـ میهن» است که در آن «نعلین» جانشین «شاه» شده. قانون اساسی محبوب جبهة حوزه و بازار که پس از انقلاب مشروطه به ملت ایران حقنه شد، «دین رسمی» ایران را شیعة اثنیعشری و «پادشاه» را نیز موظف به نگهبانی از همین دین مبین دانسته. اشکال قانون اساسی مشروطه در همین «دین رسمی» است که در کشور ایران «اسلام» خوانده میشود!
همه چیز در اسلام وجود دارد! در نتیجه، در رنگ «سبز» نیز همه چیز میتواند وجود داشته باشد، چرا که هر دو گنگ و مبهماند؛ «ابهام» فاقد چارچوب است و مرز و کرانه ندارد. به همین دلیل «جنبش سبز» از نظر ما جنبش فاشیستها است. شاهدیم که تمامی گرایشهای ظاهراً متفاوت که در اوپوزیسیون جمکران از دیرباز وجود داشته، امروز رنگشان «سبز» شده و چاردستوپا در لجنزار همین ابهام افتادهاند. بهتر است بگوئیم، جنبش کذا میباید از جمله چهارپایان به شمار آید! به عنوان نمونه سبز «رحمانی» موسوی یکپا در صدر اسلام دارد، یکپا در صحرای کربلا، پای سوماش در جمکران گیر کرده، حال آنکه پای چهارماش در بلاد غرب سرگردان است! و اما دیگر «سبزها» اگر چه هر یک گرایشهای ویژة خود را دارند و تفسیرهای متفاوت و متناقضی از «سبز» ارائه میدهند، در یک امر باهم هماهنگی کامل دارند: مخالفت با دمکراسی. و آندسته که دمکراسی را در شعار تأئید میکند، در عمل آنرا مردود میشمارد. خلاصة کلام تضاد با دمکراسی، وجه مشترک همة طرفداران «جنبشسبز» است. ما تمامی گرایشات موسوم به «سبز» را غیردمکراتیک به شمار میآوریم. این جریانات تمایلات سنتی، واپسگرایانه و خصوصاً منافع محافل استعماری را بازتاب میدهد. سبزها در مجموع ایدة جدیدی برای جامعة ایران و سیاست کشور در چنته ندارند و فقط با تکیه بر آنچه «گذشتههای» درخشان میخوانند در راه تحمیل همان پوسیده بنیادها بر سیاست روز کشور گام بر میدارند.
بارها در این وبلاگ گفتهایم، باز هم تکرار میکنیم، دمکراسی همچون جمهور فاقد «رنگ» است. اگر «دمکراسی راستین» که پیشنهاد رضا پهلوی است از نظر ما همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» تلقی میشود، «دمکراسی دینی» حاجفرجدباغ و شرکاء نیز همان دیکتاتوری خمینی است. شبهنظریة «دمکراسی دینی» که فاشیستهای جمکران آن را به عادت معهود از دیگران سرقت کرده و پس از «تحریف» به عنوان «تفکر» و «نظریه» در سایتهایشان انتشار دادهاند، در واقع همان حکومت توحشی است که با کودتای 22 بهمن بر ملت ایران تحمیل شد.
در وبلاگ «شاخسار آفتاب» به این سرقت نظری اشاره کردیم و گفتیم، آن سکولاریسم سیاسی که حاج فرج از دیگران سرقت کرده، در عرصة تشکیلات دولتی میباید الزاماً «بیخدا» باقی بماند. البته سرقت نظریات دیگران و تخریب و تحریفشان شیوة رایج «آزادیخواران» طویلة مککارتی است، و همة به اصطلاح «روشنفکران» دینی جمکران همچون علی شریعتی و شرکاء به همین شیوة مقدس متوسل شده، میشوند و خواهند شد. چرا که دینفروشان مدعی روشنفکری، همچون آخوند جماعت از «تفکر» عاجزاند. مهارت اینان «سرقت» نظریات انسانمحور و تحریف و تخریب آنها از طریق افزودن صفت «دینی» به مفاهیمشان است. همان عملی که محفل فرانکفورت انجام میدهد. منتهی اعضای محفل فرانکفورت، نظیر یورگن هابرماس و شرکاء همانطور که بارها در این وبلاگ گفتهایم، میدانند چه میکنند، حال آنکه «متفکران خیابانی» جهان سوم ناشیانه به تقلید از اینان مشغولاند.
این نسخهبرداری از جانب «فرهیختهنمایان» جمکران بدون در نظر گرفتن این نکتة پیشپاافتاده صورت میگیرد که «دین»، و باورهای دینی به دلیل تکیه بر اصل «تعبد» با هرگونه اندیشه و «تفکر» نهایتاً در تضاد قرار خواهد گرفت. «تفکر» در هر زمینه، علمی، فلسفی و... منطقی و منسجم است و چارچوب مشخصی دارد، حال آنکه «باورها»، مقدس یا غیر، فاقد چارچوب و انسجام بوده در ردة «توهم» قرار میگیرد. یکی از فواید «توهم» این است که جمع را بر یک نقطه متمرکز میکند. به عنوان نمونه اینروزها در فرانسه یک جنجال عظیم رسانهای پیرامون تیم ملی فوتبال این کشور به راه اندختهاند تا در پس پردة آن شکاف ایجاد شده بین دو محفل اسلامنواز کاتولیک و یهودی که حاکمیت فرانسه را متزلزل کرده از دید همگان پنهان ماند.
در راستای تزلزل واتیکان و بنیادهای وابسته به «شبکة پنهان»، نه تنها صنایع نظامی «لاگاردر» سهام خود را در موسسة «لوموند» کاهش میدهد، که محفل یهودیان اسلامنواز هم برای تصرف سهام شرکت «اورآل»، خیز برداشته. وارد جزئیات نخواهیم شد، فقط یادآوری میکنیم که شرکت «اورآل» یکی از مهمترین بنیادهای اقتصادی فرانسه است، هر چند تحت نظارت بریتانیا اداره میشود! این شرکت از طریق محفل فرانکیست «اوپوس دئی» یک شاخک در اسپانیا دارد و شاخک دیگرش در کشور کلمبیاست. در ظاهر امر «اورآل» به «لیلیان شولر»، همسر «آندره بتانکور» از طبقة بورژوازی کاتولیک فرانسه تعلق دارد. خانوادهای «شولر» و «بتانکور» به ترتیب در مناطق آلزاس و نرماندی ریشه دارند. «اینگرید بتانکور»، رهبر «سبزهای» کلمبیا نیز از طریق پدر به شاخة کاتولیکهای «نرماندی» مرتبط میشود! باری، تنها فرزند لیلیان بتانکور که پدرش «آندره شولر»، بنیانگذار «اورآل» بوده، «فرانسواز» است که با یک بانکدار یهودی به نام «ژان پیر مییرز» ازدواج کرده. و همین فرانسواز، برای ممانعت از دخل و تصرف مادرش در اموال خانواده، از دادگاه خواسته او را مهجور شناخته و «تحت قیمومت» قرار دهد!
ماجرای لیلیان بتانکور، فرانسواز مییرز و شرکت اورآل مفصل است، شاید در وبلاگ دیگری به تفصیل به آن بپردازیم. آنچه اهمیت دارد این است که برنار هانریلوی معروف از پامنبریهای فرانسواز مییرز به شمار میرود! در ضمن پس از خانوادة بتانکور، که 30 درصد از سهام شرکت کذا را در اختیار دارد، شرکت «نستله» دومین سهامدار این شرکت است. حال که ارتباط مستقیم «نستله» و «اورآل» مشخص شد، توضیح دهیم که، در سال 1942، یعنی در اوج جنگ دوم جهانی، «شولر» آلزاسی به سهامدار عمدة نستله تبدیل میشود، و دامادش «بتانکور» را برای «آریائی کردن» نستله به سوئیس اعزام میکند. بله، «شولر» و «بتانکور»، که از شهرستانهای فرانسه برخاسته و مشخص نیست ریشه در «فرانکها» دارند، یا در «توتونها» و یا در دیگر اقوام وحشی منطقه، تحت تأثیر «نظم نوین» هیتلری «آریائی نژاد» شده بودند. و شاید به همین دلیل در سال 1942، شرکت نستله اکثر سهاماش را به اینان میفروشد و مسلماً به همین دلیل شرکت «نستله» با در دست داشتن حدود 30 درصد سهام اورآل، پس از بتانکورها در جایگاه دومین سهامدار شرکت مذکور نشسته! اما در ظاهر مشخص نیست به چه دلیل علاوه بر «فرانسوا ـ ماری بانیه»، دوست فرضی خانوادة بتانکور، پای وزیر خزانهداری فرانسه و همسرش نیز به این ماجرا کشیده شده! حال آنکه در واقع دعوای اصلی بین محافل بر سر پول است.
به گزارش فیگارو، مورخ 25 ژوئن 2010، 600 کیلو حشیش در پاریس توقیف شد! با توجه به تحولات افغانستان یعنی کاهش اراضی زیر کشت خشخاش به میزان 25 درصد، این اموال «حلال» میباید متعلق به همانها باشد که قرار است پرداخت زکاتشان از محل قاچاق مواد مخدر در افغانستان متوقف شود. البته جای نگرانی نیست! با اعمال تحریم و صدور قطعنامه چند برابر خساراتشان را از ملت ایران دریافت خواهند داشت. به همین دلیل است که روز گذشته، آخوند صدیقی همصدا با هیلاری کلینتن از اعمال تحریم بر ملت ایران ابراز رضایت کرد! آخوند صدیقی در کمال حماقت تحریمها را عامل «وحدت» شمرده، هیلاری کلینتون نیز در کمال وقاحت ادعا میکند که این تحریمها به «فعالیتهای غیرقانونی» حکومت اسلامی پایان میدهد! حال آنکه تحریمکنندگان خود در واقع مشوق «فعالیت غیرقانونی» حکومت اسلامی به شمار میروند.
اگر شورای امنیت سازمان ملل حسن نیت میداشت، برای دولتهای متبوع شرکتهای ناقض تحریم جریمة نقدی در نظر میگرفت! در اینصورت بازارسیاه دولتهای آلمان، انگلستان و به ویژه دولت آمریکا تعطیل میشد. ولی هدف اعضای شورای امنیت و شرکایشان به هیچ عنوان کسادی بازارسیاه تجهیزات نظامی نیست، بلکه گسترش و رونق آن است. از اینرو تحریم را اینان فقط به «خریدار» تحمیل میکنند نه به فروشنده! در اینجا ممکن است این موضوع مطرح شود که اقتصاد این حضرات ارواح شکمشان لیبرال است پس دولت هیچ دخالتی در بازار نمیکند. اما پس از تزریق میلیاردها دلار نقدینگی در مؤسسات مالی و شرکتهای در حال ورشکستگی هیچیک از دولتهای غرب به ویژه اعضای شورای امنیت در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند از این شکرخوریها کنند.
ارز حاصل از چپاول نفت ایران در بانکهای غرب ذخیره شده، دلالها و واسطههای تجارت قاچاق نیز در حوزة دلار خیمه زده و تحت نظارت دولتهای غرب به تاراج ثروتهای ما ملت مشغولاند. چه کسی خریدار است؟ حکومت اسلامی. فروشنده کیست؟ شرکتهای غربی. اما تحریمها بر ملت ایران اعمال میشود، تا جایگاه حکومت دستنشاندة غرب در کشورمان تقویت شود و دامنة مقدسات گسترش یابد. یکی از تازهترین ابتکارات ساواک جمکران برای گسترش مقدسات، تغییر اسامی افراد است.
در این راستا در سایت «بالاترین»، نام خانوادگی همسر پاسدار محسن آرمین به «شریعتی» تبدیل شده! و محمد خاتمی و میرحسین موسوی و شرکاء با «خانم شریعتی»، همسر محسن آرمین ملاقات کردهاند! در ضمن ساختار خانوادگی پاسدار محسن آرمین نیز تغییر و تحولاتی یافته. به این ترتیب که پسرش از صحنه حذف شده تا ساواک جمکران بتواند با نامهنگاری از سوی دختر 10 سالهاش برای «پدر برحق»، هر چه بیشتر بر حجم ابتذال و خشونت و پدرپرستی بیافزاید. البته ما قصد افشاگری نداریم ولی نام خانوادگی همسر آرمین به هیچ عنوان «شریعتی» نیست، نام خانوادگی وی به هیچ عنوان نامهای «اسلامی» را تداعی نمیکند. در ضمن برادر کوچکتر این حضرت «خانم شریعتی» نیز تهریش کثیفی گذاشته و در ینگهدنیا به دلالی برای حکومت جمکران مشغول است! این نکته را محض اطلاع مسئولین «محترم» سایت بالاترین آوردیم!
روز گذشته که در راه بندان دلانگیز پاریس گیر افتاده بودم، کشف بزرگی کردم! در این روز فرخنده به دو تفاوت عمدة خود با روسای جمهور آمریکا و روسیه پی بردم! نخست اینکه به ما گفته بودند هنگام غذاخوردن آرنجتان را روی میز نگذارید! دیگر اینکه نویسندة این وبلاگ وقتی به پول ـ اسکناس یا سکه ـ دست میزند، دست خود را میشوید؛ به ما گفتهاند، «پول کثیفه!» ولی پرزیدنتهای آمریکا و روسیه وقتی به پول دست میزنند، با همان دست «همبرگر» میخورند! بله، طی ضیافت تاریخی اوباما در «هل برگر»، مستر پرزیدنت ایالات متحد پس از پرداخت صورتحساب «رایز هل برگر»، سر میز نشستند و با انگشتان مبارکشان گوجه فرنگی و بقیة قضایا را برداشته و در همبرگرشان گذاشتند؛ گویا به ایشان گفته باشند، «پول خوردنی است»، «ویتامین داره»، یا «پول تبرکه» و معجزه میکنه و ... و البته در «معجزة پول» تردید نکنیم! همه نوع کثافت و جنایت را با پول میتوان چنان شست و پاک کرد که مثل الماس بدرخشد!
جونم براتون بگه، همین درخشندگی الماس را دستکم نگیریم! اگر تاجی از الماس بر سر میرحسین موسوی یا کروبی بگذاریم، بیننده چنان مجذوب میشود که ممکن است شیخ مهدی و میرحسین را با «مرلین مونرو» اشتباه بگیرد! اما چنین توهماتی مسلماً بدون تاج الماس هم به بعضیها دست داده. همانها که میرحسین جلاد را با نلسون ماندلا در ترادف قرار میدهند. در این رابطه یکی از خوانندگان گرامی در «وردپرس» به مطلبی از «پروفسور» عباس میلانی اشاره کردهاند که در «نیو ریپابلیک»، مورخ فوریه 2010 انتشار یافته. خوانندة گرامی! پیشتر در وبلاگ «بوی بهبود»، به صورت شتابزده به این مطلب شیوا اشاره کرده بودیم.
«حضرتعباس» در این مطلب عالمانه و مستدل، جهت روشنفکرنمایاندن یک فرصت طلب اسلامگرا به نام میرحسین موسوی به همان ترفند رسانههای غرب متوسل شده. به این ترتیب که باورهای مقدس و رفتار مبتذل و خشونت عوام را معیار فرهنگی جامعة ایران میگیرد، تا بتواند آخوندهای بیدستار را مترقی و پیشرفته معرفی کند.
روند کار هوچیهای غرب، برای اثبات روشنفکری خالهزنکهای اسلام فروش جمکران چنین است. ابتدا میگویند در کشورهای مسلماننشین، «زن» از حق تحصیل و فعالیت اجتماعی محروم است، در نتیجه هر زنی به مدرسه و دانشگاه رفته و شغلی داشته باشد، در مقایسه با زنان بیسواد و خانهنشین تبدیل میشود به «روشنفکر»، و به ویژه مترقی! «استاد» عباس میلانی هم در مطلب خود به همین ترفند متوسل شده میگوید، در ایران مردان سنتی در برابر دیگران نام همسر خود را نمیبرند و از او به عنوان «خانه» یاد میکنند، اما میرحسین چنین نیست. چرا که او در سال 1969 با زهرا رهنورد که منتقد و هنرمند سرشناسی بوده ازدواج کرده! میلانی سپس از زبان رهنورد میگوید، «اسلام زنستیز نیست»، مردها این دین «نازنازی» را زنستیز کردهاند. علامت تعجب نمیگذاریم! این اظهارات بازنشخوار پروپاگاند زنستیزی است که برای نشخوار امثال «فاطمه مرنیسی» در غرب فراهم آوردهاند و همچون تب برفکی به دیگر گوسفندان گلة مککارتی نیز سرایت کرده. برای توضیح بیشتر در اینمورد مراجعه شود به وبلاگ «فیل و فمینیسم»، تا ما هم بازگردیم به اعمال تحریم بر ملت ایران به بهانة اعمال فشار بر دولت جمکران.
از نظر ما این تحریمها برای سرکوب ملت ایران صادر شده، همچنانکه در مورد عراق نیز چنین بود. شورای امنیت با صدور این قطعنامهها همزمان برای حکومت اسلامی «کسب مشروعیت» کرده و خوراک تبلیغاتی فراهم میآورد. «صدور قطعنامه» به حکومت اسلامی امکان میدهد تا اربابان خود را دشمن «اسلام» معرفی کند. طی سه دهة اخیر، این عملیات مزورانه همواره پیامد لشکرکشیهای خیابانی و قانونشکنی اوباش پیرو خط امام بوده که با اشغال سفارت آمریکا در تهران آغاز شد. این تحرکات در خردادماه سال گذشته به بهانة «تقلب» تداوم یافت تا مانع از اجرای توافقهای وین شود. پس سناتور مککین و شرکاء بهتر است دکان یاوهگوئی و مهملبافی خود را تعطیل کنند و ژست مدافع حقوق بشر نگیرند.
سایت صدای آمریکا، مورخ 26 ژوئن 2010، در مطلبی تحت عنوان مضحک «قانونگزاران آمریکا: هدف از تحريمها متقاعد کردن ایران به تغییر راهیست که در پیش گرفته»، مینویسد، قانونگزاران آمریکائی تصویب تحریمها علیه ایران را بخشی از تلاشهای بینالمللی برای متقاعد کردن ایران به تغییر سیاست میدانند و میگویند، ادامۀ سرپیچی حکومت اسلامی از خواست جامعۀ بینالمللی و اجرای این تحریمها برای ایران گران تمام خواهد شد!
خوشبختانه سرپیچی جمکران از این تحریمهای مزورانه برای حکومت اسلامی و شرکتهای غربی و گلة دلال واسطه و... سود فراوان دارد، همچنانکه برنامة «نفت در برابر غذا» در عراق جیب کوفی عنان، دبیرکل سازمان رسوای ملل و اعضای شورای امنیت را پر میکرد. افتضاح سوءاستفادة مالی در سازمان کذا و تهاجم به کشور عراق را هیچکس فراموش نکرده. پس قانونگزاران ینگه دنیا بهتر است دست از قصهپردازی بردارند. قانونشکنانی که 8 سال است به تاراج مسلحانة ثروتهای عراق و کشتار غیرنظامیان این کشور مشغولاند دم از قانون نمیزنند! وقاحت و بیشرمی هم حدی دارد. به قول خودتان، «شاتآپ!»
شهامت ندارید با مذاکرات صلح در منطقه مخالفت کنید و بگوئید با تداوم بحران و جنگافروزی در منطقه منافعتان تأمین میشود؟ نمیخواهید بگوئید سرپیچی نوکرانتان در جمکران در واقع مطالبات شماست؟ شاید میپندارید همچنان با توسل به واژگوننمائیها میتوان افکار عمومی را فریفت؟! به همین دلیل است که امثال جان کری، که از حکومت اسلامی پول توجیبی دریافت میکنند، مدافع حقوقبشر در ایران میشوند.
جان کری، رئیس کمیتۀ روابط خارجی سنا که از دلارهای نفتی ایران تغذیه میکند، در کشورمان سلاح هستهای رویت کرده و اسرائیل را در خطر میبیند. جان کری گفته، «اگر» ایران به سلاح هستهای مجهز شود، تهدیدی خواهد بود برای همپیمان ما، اسرائیل! چشم انداز جنگ این چارپای طویلة مککارتی را چنان کور کرده و نمیبیند که اگر فرضاً ایران سلاح هستهای داشته باشد، هرگز نمیتواند آن را در اسرائیل بکار برد، چرا که در اینصورت فلسطینیان نیز نابود خواهند شد:
«[به گفتة] سناتور کری [...]ایران مجهز به سلاح هستهای تهدیدی غیرقابل تحمل نسبت به هم پیمان ما اسرايیل [است]»
بله این سلاح هستهای فرضی گورکنها هم مانند همان تاج الماسی است که موسوی و کروبی را به مرلین مونرو تبدیل میکند. در ادامة بیانات موهن و ابلهانة جانکری، صدای آمریکا میافزاید، تحریمهای جدید ناقضان حقوقبشر را نشانه گرفته! اگر چنین است، شما که خیلی با ناقضان حقوقبشر مخالفاید چرا اقدام به دستگیری سگهایهاری نظیر آخوند کدیور و حاج فرج دباغ نمیکنید که در دسترساند و سابقهشان در جنایت و سرکوب مشخص است؟ چرا از کالین پاول، دیکچنی و جرج بوش آغاز نمیکنید که پیامد جنایاتشان در افغانستان و عراق روز به روز گستردهتر میشود؟ خارج از حاکمیت آمریکا و جیرهخواراناش، کدام ابلهی این حاکمیت را مدافع حقوق بشر میشناسد؟ پاسخ روشن است، سناتور مککین! متخصص بمباران مردم ویتنام.
ایشان فرمودهاند، لایحۀ جدید رئیس جمهوری را موظف میکند فهرست اسامی متخلفین در انتخابات سال گذشته و ناقضان حقوقبشر را در اختیار عموم قرار دهد. میبینیم که سناتور مک کین بر ادعای میرحسین موسوی مبنی بر تقلب مهر تأئید میزند. به عبارت دیگر همانطور که جان بولتون و آسنار در کنار مریم و مسعود قرارگرفتهاند، آخوند صدیقی و هیلاری کلینتن همصدا با یکدیگر از تحریمها استقبال میکنند و جان مککین هم به نشخوار شایعات «مید این یو. کی» که از زبان موسوی «پخش» شد اشتغال دارد. بله ایشان خواهان معرفی ناقضان حقوقبشر پس از انتخابات به قول صدای آمریکا «فریبآمیز» ایران شدهاند:
«[این لایحه رئیس جمهور را موظف میکند] فهرستی از نام افرادی که پس از انتخابات فریبآمیز ریاست جمهوری در ایران [...] در اختیار عموم قرار دهد [...] کاری خواهیم کرد که این ناقضان حقوق بشر بخاطر جنایتهائی که مرتکب شدهاند در جهان شناخته شوند.»
پیشتر گفتیم که در تئوکراسی نه انتخابات وجود دارد، نه شهروند. پیشتر گفتیم قانون اساسی تئوکراسی به دلیل خدامحوری به خودی خود ناقض حقوق بشر است. از نظر ما آنها که ادعا میکنند در حکومت اسلامی «جمهور» وجود دارد، و میتوان در آن انتخابات برگزار کرد و حقوق بشر به مورد اجرا گذاشت نیز به خاطر همدستی در تمام جنایتهای حکومت اسلامی میباید به جهانیان معرفی شوند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت