چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۹


الاغ‌نوس!
...
آنگلوساکسون‌ها از تجزیة ایران و حضور در سواحل خزر منصرف نشده‌اند! به همین دلیل است که پس از سخنرانی ابلهانة هیلاری کلینتن در ورشو، میرحسین موسوی و محمد خاتمی زبان‌شان باز شد، و به همین دلیل است که پس از مسافرت وزیر امورخارجة آمریکا به آذربایجان، «تونی هیوارد»، مدیر عامل بریتیش پترلیوم برای انعقاد قرارداد 30 ساله جهت اکتشاف گاز سر از باکو در می‌آورد. این خبر بهجت اثر با کد: 121703 در حنازرچوبه، مورخ 16 تیرماه 1389 منعکس شده. یادآور شویم حضرت هیوارد، پس از «زیارت» مسکو مجوز چپاول گاز در آذربایجان را کسب کردند. حال که زمینة گسترش تاراج اقتصادی آنگلوساکسون‌ها در آذربایجان فراهم آمده، می‌باید در انتظار گسترش بحران سیاسی در ایران باشیم، چرا که تداوم سیاست‌های استعمار در منطقه بدون ایجاد گسست در ایران امکانپذیر نبوده و نخواهد بود.

علیرغم ناکامی کودتای میرحسین موسوی جهت بازگرداندن جامعة ایران به دوران پرشکوه آن وحشی بیابانی،‌ در راستای «بازتولید» فضای جنگ سرد، تفنگ‌فروش‌ها پس از «جاسوس‌گیری» در ایالات متحد، با هدف بازتولید فضای سیاسی دوران ریاست جمهوری والری ژیسکار، به زمینه‌سازی جهت بازگرداندن سوسیالیست‌ها به کاخ الیزه مشغول شده‌‌اند. دلیل هم اینکه حزب به اصطلاح سوسیالیست فرانسه، همچون سوسیالیست‌ها در کشور سوئد و دیگر سوسیالیست‌نمایان اروپا، در هم‌سوئی کامل با محفل کودتای 22 بهمن 1357، از حامیان بی‌قید و شرط «اسلام» و «اسرائیل»‌، یا بهتر بگوئیم از مدافعان جنگ‌افروزی‌اند.

سیاست آنگلوساکسون‌ها در سال 1978 با تمرکز بر محور «پاریس ـ تهران»‌ ابتدا «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را در ایران، ‌ و سپس سوسیالیست‌نما‌ها را در فرانسه به قدرت رساند. این سیاست پس از استقرار حکومت اسلامی، کل منطقه را به مدت 30 سال در جنگ و کودتا فرو برد. همین سیاست اینک خود را در محور «پاریس ـ باکو» قرار ‌داده. چارچوب اقتصادی این سیاست بر تاراج نفت و گاز آذربایجان توسط بریتیش پترولیوم استوار شده، و چارچوب تبلیغاتی آن در فرانسه بر پروپاگاند عوامفریبانة‌ سه گروه از فاشیست‌ها «سبز، سوسیالیست‌نما و جبهة ملی» تکیه دارد. به همین دلیل است که در پی جنجال «کلان ـ‌ شرکت» اورآل‌ و گسترش شایعه‌پراکنی پیرامون این افتضاح، روز گذشته شخص نیکولا سرکوزی از سوی رسانه‌ها و نمایندگان حزب سوسیالیست در مجلس هدف تهاجم قرار گرفت. و از قضای روزگار در همین گیرودار تونی هیوارد، مدیرعامل «بی. ‌پی» نیز وارد باکو می‌شود.

در پی شکست برنامة تهاجم نظامی به ایران، آنگلوساکسون‌ها جهت تحمیل سیاست خود همچنان به بحران‌سازی از طریق «شایعه‌پراکنی» در زمینة سیاسی و اقتصادی ادامه می‌دهند. روند کار چنین است که ابتدا رسانة ‌رسمی حکومت اسلامی در مورد اعمال تحریم‌های فرضی شایعه‌پراکنی می‌کند، سپس نوبت به مخالف‌نمایان در سایت متقلب و دروغ‌پرداز «جرس» می‌رسد تا به بازنشخوار شایعات فرسودة ساواک پیرامون سوء‌استفاده‌های مالی در دوران پهلوی دوم مشغول شده، از طریق مزخرف‌بافی پیرامون بنیاد مستضعفان به تحریک افکار عمومی بپردازد. در بخش سیاسی نیز محمد خاتمی و میرحسین موسوی در سیرک «بحران‌سازی» ضمن واژگون‌نمائی به معلق زدن برای ارباب مشغول‌ می‌شوند، و پشتک و واروی اینان همزمان در رادیوفردا، پیک‌نت و گویانیوز به نمایش در می‌آید.

حال این پرسش منطقی مطرح می‌شود که چه عاملی گردانندگان سایت «جرس» و دیگر مخالف‌نمایان حکومت جمکران را در داخل و خارج ایران از گزند روزگار در امان داشته؟ ‌ مگر این حکومت «فلج» شده؟ این همان حکومتی است که در دوران امام روشن‌ضمیر و پس از ایشان در داخل‌وخارج به کشتار مشغول بود، اینک چه پیش آمده که الطاف خود را از امثال مهاجرانی و کدیور و خاتمی و شرکاء دریغ می‌دارد؟‌ مسلماً امنیت و آسایش حاج فرج دباغ‌ و دیگر اوباش مخالف‌نمای روضه‌خوان‌ها در داخل و خارج مرزها دلیل موجه دارد؛ اراذل حرفه‌ای نظیر مهاجرانی، کدیور و اعضای نهضت منفور عاظادی هیچ مخالفتی با تحمیل احکام شریعت به ملت ایران نداشته و ندارند. حکومت حجاب و قصاص و سنگسار، هم کارساز اینان بوده هم ضامن تأمین منافع اربابان‌شان در غرب. پس هیچ دلیلی ندارد که این اوباش از سینه زدن برای تحجر دین دست بشویند. وظیفة‌ اصلی اینان مخالفت با «افراد» و ابراز تمایل به «اسلام خوب» است! در نتیجه لات‌وچاقوکش‌های ساواک موظف‌اند از زندگی سرشار از ذلت و حقارت این جماعت مراقبت نیز به عمل آورند. پس نگران میرحسین و شرکاء نباشیم! حکومت جمکران لات و چاقوکش و جنایتکار کم ندارد، منتهی این گنجینة گرانبها فقط برای مبارزه با آزادی‌های انسانی اختصاص یافته. از آنجمله است تحمیل حجاب،‌ قتل نویسندگان، سرکوب جوانان، شلاق زدن افراد به جرم نوشیدن مشروبات الکلی و ممانعت از برپائی جشن و کنسرت و... و نهایت امر تشویق «حوزه‌سازی»، برپائی مراسم روضه و زوزه و سوگواری و مرده‌پرستی که «تخصص» آخوند جماعت است.

در این راستا اظهارات ابلهانة «مشفق» که ملاممد خاتمی و میرحسین جلاد از آن به عنوان «فایل صوتی» یاد کرده، و محتوی مضحک و فرضی‌اش در «پیک نت» نیز انتشار یافته در واقع بازارگرمی برای سبزهای مفلوک و مزور می‌باید تلقی شود. بالاخره تبلیغات ساواک جمکران از حد فهم و شعور اربابان‌اش در لندن و واشنگتن فراتر نخواهد رفت. این «مشفق» همان فردی است که سخنان احمقانه‌‌اش مورد استناد بنی‌صدر در رادیوفردا قرار گرفت تا همه بدانند و آگاه باشند که در اوج جنگ سرد و در یک کشورکلیدی همچون ایران نقش تصمیم گیرنده را یک پیرمرد کودن و روان‌پریش ایفا می‌کرد. و اشغال سفارت آمریکا، ادامة جنگ با عراق و ... و بقیة‌ قضایا با اجازه و فرمایش همین آقای خمینی صورت گرفته! اگر به این دروغ‌های بیشرمانه مطلب اخیر «سپیده‌ صلح‌جو» را در سایت اخبار روز بیافزائیم خواهیم داشت، حقوق بشر در ایران رعایت نمی‌شد چرا که «مردم» حواس‌شان به جنگ بود! به عبارت دیگر استعمار در این میان هیچ نقشی نداشت! رهبر می‌خواستند جنگ بفرمایند، مردم هم «سرگرم» جنگ شدند و نمی‌توانستند به حقوق بشر بپردازند! به زبان ساده‌تر اختیار حقوق بشر در دست تل موهوم «مردم» قرار گرفته بود که به نوبة خود «مطیع» و پیرو اوامر رهبر «محبوب» انقلاب بودند! خلاصه یکوقت فکر نکنید ملت ایران با جنگ مخالف بوده! به هیچ عنوان! همة ایرانیان می‌خواستند بجنگند و در راه حکومت اسلامی و لات‌ولوت‌های خمینی «شهید» شوند، تا از این مسیر جیب تفنگ‌فروش‌ها در غرب پر شود و دولت محبوب و مردمی میرحسین همچون دولت به اصطلاح سوسیالیست «لوران فابیوس»، نخست وزیر وقت فرانسوا میتران سر پا بماند. اینجاست که ارتباط جنگ 8 ساله با سوسیالیست‌های فرانسه آشکار می‌شود.

و به همین دلیل است که محافل جنگ‌طلب در فرانسه برای سرنگونی نیکولا سرکوزی به همان شیوة‌ اعضای طویلة‌ مک‌کارتی در جمکران، یعنی شایعه‌پراکنی متوسل شده‌اند. بله، در کشور فرانسه نیز بحران‌سازی «سیاسی ـ اقتصادی» از طریق شایعه‌پراکنی جریان یافته. چرا که پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، دولت فرانسه که نقش «مجری برنامه» را ایفا می‌کرد، در کشاکش یک جنجال رسانه‌ای جای خود را به سوسیالیست‌‌نماها سپرد. گسترش جنگ از لبنان به ایران، عراق، افغانستان، و نهایت امر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ‌ جنگ دوم خلیج فارس و سرانجام تجزیة یوگسلاوی پیامد سیاستی بود که در کشور فرانسه، ‌ سوسیالیست‌ها را به حکومت رساند.

پیش از ادامة مطلب،‌ برای یادآوری شرایط به قدرت رسیدن حزب سوسیالیست در فرانسه باز می‌گردیم به دسامبر 1977، یعنی حدود یک سال پس از انتخاب جیمی‌کارتر به ریاست جمهوری ایالات متحد. در تاریخ 5 دسامبر 1977، حزب «ار. پ. ار» توسط ژاک شیراک پایه‌ریزی می‌شود. پس از سه ماه، با برگزاری انتخابات و پیروزی «اتحاد چپ»، که در کمال تعجب از ژاک شیراک حمایت به عمل آورد، وی در جایگاه شهردار پاریس قرار می‌گیرد. یادآور شویم به دلیل هراس محافل افراطی، طی سال‌های متمادی «انتخاب شهردار» در پاریس به حال تعلیق درآمده بود. شش ماه پس از استقرار شیراک در شهرداری پاریس، «اتحاد چپ»‌ در هم می‌شکند و در پائیز 1978، خمینی به پاریس ارسال می‌شود. به یاد داریم که رئیس جمهور فرانسه در این دوره «والری ژیسکار» بود. طی اقامت ایشان در الیزه، یکی از وزرای کابینه به نام «روبر بولن» به قتل می‌رسد و رسانه‌ها قتل او را خودکشی اعلام می‌کنند. خانوادة بولن هنوز پس از گذشت بیش از سه دهه نتوانسته پروندة این مرگ مرموز را به جریان اندازد! در پی این ماجراست که افشاگری‌های مجلة محفلی «کانار آنشنه» و روزنامة «لوموند»‌ پیرامون اهدای الماس‌ به ژیسکار دستن از سوی «بوکاسا»، رئیس جمهور و سپس «امپراتور» خودخواندة آفریقای مرکزی به جنجالی رسانه‌ای تبدیل می‌شود. آنگاه «خبر» تهاجم فرضی یا واقعی پلیس به دفاتر رسانه‌های افشاگر بحران را در حد مطلوب گسترش می‌بخشد. سرانجام در انتخابات بهار 1981، ‌ فرانسوا میتران به عنوان رئیس جمهور فرانسه برگزیده شده، «پیر موروا» را به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی می‌کند.

نخستین اقدام دولت موروا، یعنی لغو یارانة‌ مدارس مذهبی تظاهرات میلیونی مخالفان را در پی می‌آورد! و این پرسش مطرح می‌شود که آراء سوسیالیست‌های پیروز در انتخابات که برنامه‌شان هم از قبل مشخص بوده اصلاً از کجا آمده بود؟! آن‌ها که پاسخی برای این پرسش دارند ما را هم در جریان بگذارند! باری در پی تظاهرات طرفداران مدارس مذهبی، پیر موروا استعفا می‌دهد و فرانسوا میتران فردی به نام «لوران فابیوس» را بجای وی به نخست وزیری منصوب می‌کند. فابیوس از یهودیان مدافع بی‌قید و شرط اسرائیل و از نزدیکان برنار هانری لوی و شرکاست. حال برای روشن شدن ارتباط میتران با «شولر» و «بتانکور»، بنیان‌گزاران «آریائی نژاد»‌ شرکت اورآل لازم است یک پرانتز دیگر باز کنیم!

این شرکت که در سال 1907 توسط «شولر» تأسیس شده بود، در سال 1939 نام خود را به «اورآل» تغییر می‌دهد. در این دوره است که «شولر» برای سازمان دادن به «کمیتة سری حرکت انقلابی»‌ شامل راست‌گرایان افراطی امکانات مالی خود را به کار می‌گیرد و برخلاف مطالب بسیار دقیق «ویکی‌پدیا»، ‌ فرانسوا میتران و آندره بتانکور از اعضای همین سازمان‌اند. البته فرانسوا میتران در تشکل یهودستیزان «صلیب‌های آتش» نیز افتخار عضویت داشته، و پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم. همچنانکه گفتیم در سال 1942 «شولر» بتانکور را برای «آریائی» کردن مدیریت شرکت نستله به سوئیس اعزام می‌کند و ... خلاصه فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست‌نمای فرانسه سابقة درخشانی دارد که در سال 1980 هیچکس به آن اشاره نمی‌کند. پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست ارتش هیتلر،‌ «شولر» در برابر دادگاه ثابت می‌کند که همچون فرانسوا میتران و آندره بتانکور با فاشیسم مبارزه کرده و اسیر جنگی بوده! حال که با سوابق شولر و بتانکور و ارتباط تنگاتنگ فاشیست‌ها و سوسیالیست‌نماهای فرانسه آشنا شدیم بازگردیم به جنجال اخیر اورآل و شایعه پراکنی جهت بازگرداندن همین سوسیالیست‌ها به کاخ الیزه.

روز گذشته چنین شایع شد که نیکولا سرکوزی جهت فعالیت‌های انتخاباتی خود مبلغ 150 هزار یورو از این شرکت دریافت داشته! شواهد و مدارک عبارت است از اظهارات یک‌نفر که ادعا می‌کند‌ پاکت حاوی مبلغ فوق را شخصاً به دست «اریک ورس»، وزیر سابق خزانه‌داری و وزیر کار فعلی داده! همین اظهارات به سوسیالیست‌ها امکان داد تا مجلس را به التهاب بکشانند، و سپس نیکولا سرکوزی با رنگ پریده و صدای لرزان از این بساط ابراز تأسف کرد. ظاهراً اگر جنجال فروکش نکند نیکولا سرکوزی رفتنی خواهد بود و امکان جنگ در منطقه و ماستمالی شدن مذاکرات صلح نیز افزایش خواهد یافت. چرا که سوسیالیست‌های فرانسه همچون فاشیست‌های «جبهة ملی» در این کشور از جنگ افروزی حمایت می‌کنند.

و از آنجا که حزب سوسیالیست فرانسه برای استحکام جایگاه خود و تضعیف احزاب راست و میانه به گروه «لوپن» نیاز دارد، از بحران‌سازی در داخل نیز غافل نخواهد ماند. یادآور شویم بحران فرانسه با جنجال پیرامون تیم فوتبال این کشور آغاز شد و حزب «لوپن»‌ آغازگر این جنجال بود. خلاصه کنیم سرنگونی حاکمیت را دو گروه فاشیست برعهده گرفته‌اند. یکی از گروه‌ها که خود را سوسیالیست می‌خواند، با تکیه بر شایعات فساد مالی در مجلس هیاهو به راه انداخته و دومی با تغذیه از تبلیغات پیرامون حجاب و نقاب و مسجد، و سوءاستفادة‌ بعضی مهاجران از کمک‌های اجتماعی تحریک افکار عمومی بر ضد مسلمانان مهاجر را بر عهده گرفته. حال نگاهی داشته باشیم به تحرکات مزورانة بعضی‌ها برای منزوی کردن مهاجران فرودست، و به ویژه نقش پارلمان اروپا جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب زنان مسلمان ساکن غرب.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم محافلی به زنان محجبه «پاداش مالی» اهداء می‌کنند و با توجه به اینکه کارگران در بین مهاجران مسلمان اروپا اکثریت دارند، بازار حجاب و نقاب و دیگر زهرمارهای «دینی» رونق فراوان یافته و در حومه‌های فقیرنشین در عمل حکومت اسلامی مستقر شده. البته قوانین این حکومت شریعت ربطی به قوانین فرانسه ندارد، و توسط اراذل و اوباش و موادفروش‌های خرده‌پا تعیین می‌شود. و اینروزها که قرار است قانون ممنوعیت نقاب و حجاب به مجلس ارائه شود، «سبزها» برای توجیه مخالفت خود با قانون مذکور به مصوبة پارلمان اروپا متوسل شده‌اند. این پارلمان خبیث می‌گوید، اگر زنی با حجاب موافقت شخصی داشته باشد، باید از این «حق» برخوردار شود!

اشکال اینجاست که در میان مسلمانان فرودست که به شدت در جامعه منزوی شده‌اند و به برکت سیاست‌های اسلام‌نواز سوسیالیست‌ها و بمباران پروپاگاند خشونت‌گستر رسانه‌ای در انزوای بیشتری قرار گرفته‌اند، «زن بی‌حجاب» متحمل خشونت گسترده‌تر و انزوای بیشتری خواهد شد. در نتیجه هیچ نیازی به تحمیل حجاب نیست؛ زن فرودست برای مصونیت خود، و برای پرهیز از انزوای هر چه بیشتر اجتماعی با «رضایت کامل» حجاب را رعایت خواهد کرد و اینگونه است که «مسیو نوئل مامر»، عضو محترم گروه سبزهای فرانسه می‌تواند با تکیه بر مصوبة پارلمان اروپا مخالفت سبزها را با قانون حجاب از منظر «حقوقی» حسابی «توجیه» کند. حال که با مسیر اسلام‌نواز «تغییر» که به معنای بازگشت به گذشته در سیاست فرانسه خواهد بود آشنا شدیم می‌توانیم جنجال دارودستة موسوی را بهتر ارزیابی کنیم و ارتباط مستقیم این محفل نفرت‌انگیز را با جنگ‌افروزی و برکناری ژنرال مک‌کریستال دریابیم.

یانکی‌ها به دلایلی ناچار شدند تغییر سیاست داده و از تبدیل افغانستان به طویله‌ای مشابه جمکران چشم پوشی کنند. به همین دلیل بود که محمد ایمانی در موسسة کیهان برای ژنرال مک‌کریستال شورشی سینه می‌زد و «حسین، حسین» می‌کرد. چارپایان طویلة مک‌کارتی، ژنرال مک‌کریستال را «وارث حسین» می‌دیدند و شکم خود را برای یک جنگ حسابی و ایمانی صابون زده بودند. برنامة مک‌حسین کریستال چه بود؟ تهاجم از خاک افغانستان به ایران، تثبیت جنگ در ایران و فرار از افغانستان! به این ترتیب گورکن‌ها به عنوان حکومتی که آمریکا را از منطقه بیرون رانده، در جایگاه پیروز ابدمدت قرار می‌گرفتند، و ضمن جبران شکست ناتو در جنگ قفقاز،‌ به برکت پروپاگاند شیپورهای ناتو‌ در افکار عمومی جهان همتراز روسیه معرفی می‌شدند. در نتیجه بلافاصله در عرصة هسته‌ای پیشرفت فراوان کرده و چندین بمب اتمی به دست می‌آوردند و مذاکرات صلح و حل بحران هسته‌ای در یک چشم بهم زدن منتفی می‌شد؛ مگر روسیه سلاح اتمی ندارد؟ پس ما هم که ارتش‌ آمریکا را شکست داده‌ایم باید بمب داشته باشیم تا در برابر تهدیدهای آمریکا و اسرائیل از خود دفاع کنیم!‌ بله! این طرح سرشار از نبوغ آب از لب و لوچة‌ همة سگ‌های‌هار استعمار سرازیر کرده بود. در واقع چه کسی می‌تواند درهم شکنندگان ارتش آمریکا را به دلیل برخورداری از سلاح هسته‌ای نکوهش کند؟ هیچکس! خلاصه دو نوکر وفادار سرمایه‌داری غرب یکه‌تاز منطقه می‌شدند: اسرائیل می‌ماند و جمکران و یک جنگ زرگری تا مرگ خورشید!

البته ارتش آمریکا چه شکست بخورد و چه پیروز شود تفاوتی نمی‌کند، چرا که در هر حال به اهداف اصلی خود یعنی افزایش بودجة نظامی‌ و گسترش تخریب و توحش در منطقه دست می‌یابد و تلفات سربازان‌اش هم هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که کادرهای بالای ارتش نظیر خلبانان آسیب نبینند. بقیه را به سادگی می‌توان جایگزین کرد.

بله مک کریستال دوست داشتنی ما با تکیه بر همین اصل اساسی رویای تحقق شعارهای ابلهانة خمینی روشن‌ضمیرشان را در سر می‌پروراندند. فقط اشتباه‌شان این بود که مانند همة فاشیست‌ها در یک نقطه منجمد شده و شرایط نوین منطقه یعنی پایان جنگ سرد را نادیده گرفته، در توهمات‌شان یک برنامة‌ «دقیق» و «غیرممکن» طراحی کرده بودند؛ برنامه‌ای که با شکست روبرو شد. به همین دلیل است که الیزابت دوم، قطع برق در تورنتو و صرف شام در تاریکی را با «استفن هارپر» «نشانه‌های» خشم خداوند ارزیابی کرد. ‌علیاحضرت پس از گذشت بیش از 4 دهه از آخرین زیارت‌شان از سازمان ملل راهی نیویورک شدند، و به گزارش کیهان در مجمع عمومی این سازمان جهانیان را به صلح و دوستی فرا ‌خواندند! می‌بینیم که اینروزها «معجزات» فراوان شده!

به گزارش فیگارو، مورخ 6 ژوئیه 2010، روز 30 ژوئن سالجاری یک خر کمیاب و نادر از نژاد سومالیائی در منطقة حفاظت شدة سیژان واقع در «اود» چشم به زندگی گشود. نسل الاغ سومالی یا «اکوئوس آفریکانوس سومالی‌کوس»‌ منقرض شده و در حال حاضر فقط 183 رأس از این الاغ کمیاب در مناطق حفاظت شدة جهان وجود دارد. حال باید دید آیا الاغ‌های کمیاب ایرانی نظیر «میرحسین‌ئوس، خاتمی‌نوس و کروبی‌کوس» که در مناطق محافظت شدة ارتش ناتو نگهداری می‌شوند، قادر به تولید مثل هستند یا نسل‌شان منقرض خواهد شد!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت