شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

شلوار و سردار!
...

هدف ایالات متحد از هی کردن نظامیان ترکیه به درون کردستان عراق، سرکوب همزمان کردها و لائیک‌ها در ترکیه و عراق است. به این ترتیب زمینه برای تقویت اوباش سرسپردة آمریکا، مقتدی‌صدر، حکیم، سیستانی و الجعفری فراهم خواهد آمد، و دست دولت اسلامی عبدالله گل نیز برای تحمیل احکام توحش اسلامی در ترکیه بازتر خواهد شد. چرا که با حاکم کردن «شرایط ویژه» بر ترکیه هر نوع جنایتی قابل توجیه خواهد بود. به همین دلیل است که پس از استقرار حکومت گورکن‌ها در کشورمان، پیوسته «شرایط ویژه» بر ما تحمیل شده. و از 13 آبان 1358، با اشغال سفارت آمریکا در تهران، «ویژگی» شرایط حتی افزایش یافت. به یاد داریم که این «رویداد خجسته»، هنگام ملاقات مهدی بازرگان با برژینسکی در الجزایر رخداد، ‌ و ایشان هم پس از بازگشت به تهران بلافاصله استعفا دادند، تا وانمود کنند در این توطئه شریک نبوده‌اند، و هیچکس به فدائیان فکل کراواتی اسلام سوءظن نبرد! اینهمه برای اینکه، امروز «رادیوفردا» و «رادیوزمانه» بتوانند با خیال آسوده، جهت بازکردن راه بازگشت تحفه‌های بازار تهران به حاکمیت تلاش‌های خود را سازمان دهند.

همانطور که در وبلاگ «آهو و سناتور» اشاره شد، به دلیل تضعیف ارتش ناتو در منطقه، تمام پادوهای ایرانی‌نمای عموسام به یکدیگر نزدیک شده، صفوف خود را فشرده‌تر کرده‌اند، تا به روال جادوئی «تمرکز بر یک نقطه» شتاب بیشتری بخشند و به خیال خام خود، ملت ایران را به سوی «جبهة آشوب»، یا همان دارودستة مصدق و بازرگان «هدایت» کنند. در این راستا سایت‌های «رادیو زمانه» و «رادیو فردا» تبلیغات مضحکی را آغاز کرده‌اند. این پروپاگاند مهوع، با همکاری مسعود بهنود و عباس میلانی، دو تن از روشنفکران فقرفرهنگی جمکران به مورد اجرا گذاشته می‌شود. بهنود در سایت «رادیوزمانه»، ضمن ارائة تصویری، نه چندان دور از واقعیت از صادق قطب زاده، به حماقت دستاربندان، پیوند نزدیک میان مهدی بازرگان و اراذل و اوباشی چون قطب زاده و رجائی، و پیوند ملایان حامی کودتای 28 مرداد و شخص روح‌الله خمینی اشاراتی دارد. و عباس میلانی، در سایت «رادیو فردا»، ضمن اشاره به «اشتباهات شاه» که در واقع خواسته‌های صریح سیاست استعماری بوده، از نقش منفی روحانیت انتقاد کرده و آشکارا می‌گوید، یک ماه پیش از سقوط حکومت پهلوی، خمینی به کارتر نامه نوشت و گفت، هر چه خواستة شماست، ما بر آورده خواهیم کرد! بله، این همان عباس میلانی است که پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران لنگر انداخته بود، و در دانشگاه‌های ایران به اصطلاح «تدریس» می‌فرمود، و حدود یکسال پیش از پایان جنگ، در سال 1366 ایران را ترک کرده! میلانی تلویحاً می‌گوید، اگر سلطنت پهلوی بر جای مانده بود، امروز شرایط بهتری ‌داشتیم! البته این نخستین بار نیست که نخبگان جمکران با «اگر» تاریخ می‌نویسند! ولی نخستین بار است که کسی مخاطبان خود را تا به این حد احمق پنداشته که از «استقلال» حکومت‌های دست نشاندة سازمان سیا در منطقه، و به ویژه از استقلال حکومت طالبان در افغانستان سخن به میان می‌آورد! در اینجا لازم است یک پرانتز در مورد «روشنفکر» عالیمقام، عباس میلانی باز کنیم.

عباس میلانی جزو همان دسته از نخبگانی است، که همصدا با شیپورهای تبلیغاتی استعمار، چون سروش، جهانبگلو، شایگان و خاتمی فرهیخته، تلاش دارند «سنت مقدس» را در ترادف با «سنت» قرار داده، «مدرنیته» را در تضاد با «سنت» تعریف کنند، تا از این رهگذر «مدرنیزاسیون» نیز به خودی خود در ترادف با «مدرنیته» قرار گیرد! به این ترتیب کودتای کلنل آیرون‌ساید، کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن در یک چشم بهم زدن «توجیه» خواهد شد. چون همة کودتاها، در روند طبیعی تحول جامعه گسست ایجاد می‌کنند، و از همین‌ رو «سنت شکن» و «نوگرا» به شمار می‌روند. به عنوان نمونه، براندازی 22 بهمن، به گفتة ابراهیم یزدی و دیگر پادوهای سازمان سیا، به 2500 سال سلطنت، نقطه پایان گذاشته. حال آنکه، سلطنت پهلوی در ایران، به هیچ عنوان یک سلطنت سنتی نبود، سلطنتی بود برخاسته از کودتای بیگانگان. و براندازی 22 بهمن، یک براندازی استعماری بود که بر یک براندازی استعماری دیگر پایان داد. حال بازگردیم به انتشار پاسخ‌های عباس میلانی در سایت «رادیو فردا»، که به موازات نقل خاطرات شیخ بهنود در سایت رادیو زمانه، سعی دارد گلة گمشده را بر یک نقطه متمرکز کند.

همانطور که پیشتر توضیح دادیم، «تمرکز بر یک نقطه»، شیوه‌ای است فاشیستی، جهت به بیراهه کشاندن افکار عمومی. و به یاد داریم که در دوران براندازی سلطنت پهلوی، نقطه‌‌ای که افکار عمومی می‌باید بر آن متمرکز می‌شد، شخص شاه بود. پس از براندازی، دو نقطة برونمرزی و درونمرزی در اولویت تبلیغات فاشیستی حکومت اسلامی قرار گرفت. دشمن فرضی در خارج از مرزها، یعنی آمریکا و اسرائیل، که به موازات دشمن فرضی در داخل، یعنی مجموعة آزادی‌های اجتماعی همچون آزادی زنان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و ... «انقلاب» فرضی، یا همان حکومت پوشالی سازمان سیا در ایران را تهدید می‌کردند. پیشتر گفتیم که هدف از براندازی حکومت پهلوی، تجزیة ایران بود، و این طرح که همچنان در دستور کار استعمار غرب قرار دارد، با تهاجم نظامی عراق به ایران، عملاً ناکام ماند. به این ترتیب که ارتش عراق، با استقرار در پشت محور استراتژیک دزفول، مانع از شکسته شدن ارتباط میان پایتخت و جنوب ایران شد. پیشتر گفتیم که جنگ‌های استعماری، چون جنگ «ایران ـ عراق»، جهت تأمین منافع ابرقدرت‌ها به راه‌ می‌افتد، و امروز نیز تهاجم ارتش ترکیه به کردستان عراق در همین راستا صورت پذیرفته. حال بازگردیم به «جبهة آشوب» یا فکل کراواتی‌های اسلام‌پرست.

در این وبلاگ بارها و بارها به پیوند نهضت حوزه و بازار با روحانی‌نمایان و استعمار اشاره کرده‌ایم، و امروز هم تکرار می‌کنیم، جبهة به اصطلاح ملی و نهضت به اصطلاح آزادی نقش واحدی در اعمال سیاست‌های استعماری بر عهده دارند: ایجاد آشوب، جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب مردم. اینان پس از به پا کردن آشوب، همچون محمد مصدق، آناً نقش حسین مظلوم بازی کرده، در جایگاه مخالف قرار می‌گیرند! و امروز اگر خدم و حشم سازمان سیا در داخل و خارج به یکدیگر نزدیک شده‌اند، فقط به این دلیل است که اربابان‌شان می‌پندارند خیمه شب بازی محمد مصدق و مهدی بازرگان را، حتی پس از پایان «جنگ سرد» نیز می‌توان «بازتولید» کرد. سایت «رادیو فردا»، مورخ اول اسفندماه 1386، مجموعه پاسخ‌های مضحک عباس میلانی به پرسش شنوندگان‌ا‌ش را منتشر کرده، تا چند اصل اساسی که سیاست استعمار در ایران بر آن‌ها استوار است، از چشم ما شوت و پرت‌ها پنهان بماند، و باور کنیم که در کشور ایران در همة موارد شخص شاه تصمیم‌گیرنده بوده!

و باور کنیم که در این تصمیمات نه ساواک و نه سازمان سیا هیچگونه دخالتی نداشته‌اند! باور کنیم که، شخص شاه حتی در مورد تعیین بهای نفت به دلخواه خود عمل می‌کرده! و ارز حاصل از فروش نفت نیز به دلخواه وی هزینه می‌شده است! و باور کنیم که،‌ نیروهای نظامی و انتظامی و به ویژه نیروهای امنیتی فقط از شاه دستور می‌گرفته‌اند، نه از سازمان سیا! و از همه مهم‌تر اینکه، باور کنیم گسترش فعالیت سیاسی دستاربندان در ایران نیز خواستة شاه بوده، ‌و نه قسمتی از سیاست منطقه‌ای استعمار غرب به رهبری ایالات متحد. سیاستی که امروز نیز با تهاجم نظامی به عراق و افغانستان و با حمایت از گورکن‌ها در کشورمان «اصلاحات» به شیوة مک کارتیسم را بر منطقه حاکم کرده. با این تفاوت که پیشتر در ایران به بهانة مبارزه با کمونیسم به سرکوب می‌پرداختند، ولی امروز به بهانة مبارزه با غرب‌گرائی، سگ‌های هار حکومت اسلامی نه تنها به آدم‌ربائی و قتل مشغول‌اند، که کتک زدن و دستگیری جوانان بخش عمدة برنامه‌های «فرهنگی» حکومت جمکران شده، و سازمان استعماری تبلیغات اسلامی، با دریافت 600 میلیارد ریال بودجة سالانه، به ساختن مسجد، اعزام «مبلغ» و تدوین خطبه‌های ابلهانة نماز علفزار مشغول است!

خطبه‌هائی که پیشتر بازگشت به «صدر اسلام» را تبلیغ می‌کرد، ولی پس از تهاجم ارتش ترکیه به کردستان عراق، خواستار بازگشت به دوران آدم و حوا شده! سازمان استحماری سیدمهدی خاموشی که مطالبات استعمار را در قالب این خطبه‌ها بیان می‌کند، دیروز از زبان امامی کاشانی ادعا کرده، مسئولیت‌های اجتماعی در زندگی مادی از زمان حضرت آدم، نخستین آفریدة خداوند، «اعلام» شده! به عبارت دیگر، خداوند همان است که «حضرت آدم» را آفریده! و ما ایرانیان باید خداوند ابراهیم را به خداوندی بپذیریم، چون 14 سده پیش تازیان امپراطوری ساسانی را سرنگون کردند، و حدود یک سدة پیش هم «نازیان» سلطنت سنتی قاجار را! چرا که آن ‌سوی دریای خزر، اتحاد جماهیر شوروی منافع شرکای «نازنازی» هیتلر را تهدید می‌کرد. در نتیجه، سراسر کشورهای مسلمان نشین منطقه محکوم به پذیرش «اسلام راستین» یا همان «حزب‌الله» شدند! به این ترتیب درمی‌یابیم که، تنها گزینة‌ موجود در برابر ملت‌های منطقه، اسلام است و بس! بنابراین سیاست منطقه باید پیرو اسطوره‌های خردگریزی باشد که در راستای منافع سازمان ناتو، پیوسته بر تقدس‌شان افزوده می‌شود. به همین جهت، یک شیخ شیعی مسلک در هزارة سوم ادعا می‌کند، آنزمان که اجتماعی وجود نداشته، بحث مسئولیت‌های اجتماعی مطرح بوده! حتماً شب‌ها که حوا به خیاطی و بافتنی یا تماشای تلویزیون لس‌آنجلس مشغول بوده، «حضرت» آدم، پس از عبادات روزانه، با خداوند، شیطان و فرشتگان به بحث در بارة مسئولیت‌های اجتماعی حوا می‌پرداختند، و مجموعه این «بحث‌ها»، امروز از طریق «چاه جمکران» در اختیار گورکن‌ها قرار گرفته! به گزارش «مهرنیوز»، مورخ 22 فوریه سالجاری، امامی کاشانی ضمن روخوانی ترهات تولیدی سازمان سید مهدی خاموشی چنین فرموده:

«از نخستین آفریدة خداوند [...] بحث مسئولیت‌های اجتماعی و تکالیف انسان‌ها در زندگی مادی مشخص و اعلام شد.»

و می‌بینیم که این بحث‌های عمیق فقط به گورکن‌ها اعلام شده، چون تکالیفی که در حکومت سنگسار و قصاص برای انسان‌ها تعیین شده، فقط به لباس زنان و ماهواره می‌پردازد، چرا که در اجتماع نخستین آفریدة خداوند خونخوار ابراهیم، جز حوا، هیچ موضوع نگران کنندة دیگری وجود نداشته. و اکنون مسئول انجام این «تکلیف» الهی، سردار «رادان»،‌ یا همان قهرمان مبارزی است که مجری برنامه «اوباش‌گیری» بودند، و آفتابه به گردن دوستان دیروزشان می‌انداختند و با هم عکس یادگاری می‌گرفتند! روز دوم اسفندماه، سردار «رادان» در گفتگو با نشریة «رویش» فرموده‌اند، اگر به «تکلیف» عمل کنیم، مردم ما را دوست دارند، و تکلیف مورد نظر سردار، همانطور که می‌توان حدس زد به شلوار و چکمة زنان محدود می‌شود! سردار رادان می‌فرمایند:

«کجای دنیا شلوار را روی چکمه می‌کشند، ‌که ایران دومی آن باشد [...] کجای دنیا بدون اینکه چکمه لازم باشد، چکمه به پا می‌کنند [...] چکمه‌هائی که استفاده می‌شود و زمان استفاده از آنها مهم است [...] در دنیا وقتی از چکمه استفاده می‌شود که گل و شل باشه و یا کسی از سرما وحشت دارد. این نوع چکمه‌ها بعضی‌های‌اش نه قابلیت جلوگیری از سرما دارد و نه قابلیت جلوگیری از ورود آب [...] اگر شخصی بخواهد با اغواگری شیک باشد [...] اینجوری دارد خودش را عرضه می‌کند که دیگران برایش مزاحمت ایجاد کنند. ضمن اینکه نمی‌دانم کجای شلواری که چسبان نباشد زشته؟»

بله حوا هم، آنقدر شلوار چسبان پوشید، تا حضرت آدم را «اغوا» کرد! و خداوند ابراهیم عصبانی شد، و هر دو را از بهشت اخراج فرمود! اینجاست که به عمق نگرانی سرداران پی می‌بریم! بهتر است، خانم‌ها پیش از پوشیدن چکمه با سردار «رادان» تماس بگیرند، و بگویند به کجا می‌خواهند بروند، تا ببینند، ایشان زمان و مکان را برای پوشیدن چکمه مناسب تشخیص می‌دهند یا خیر؟! سپس، یک لنگه چکمه را هم حضور سردار رادان تقدیم کنند، تا ایشان به «تکلیف» خود عمل کرده، بگویند چکمة کذا قابلیت مقابله با سرما و آب را دارد یا خیر؟ چون آنوقت‌ها هم، حضرت آدم مجوز چکمه پوشیدن حوا را تحت همین شرایط «صادر» می‌کرده‌اند. هر چند که چکمه‌های نخستین روزهای خلقت، مانند «پوشش» آن‌«حضرتین» فقط یک برگ انجیر بوده! ولی ایشان به تکلیف خود عمل می‌کردند. منتهی، حوا با پوشیدن شلوار چسبان،‌ و کشیدن شلوار روی چکمه، هوش از سر آنحضرت ربود! و شد آنچه نباید بشود!

مسلماً سردار «رادان»،‌ مانند دیگر برادران متعهد و مکتبی، نمی‌دانند که زن نیز با دیدن مردان مجذوب می‌شود! چون در جامعة توحش دینی، فقط مرد حق «خواستن» دارد،‌ آنهم در صورتی‌که زن، بدون «مجوز رسمی» چکمه بپوشد! البته، سردار رادان می‌توانند با پیروی از مسیح، این زنان «اغواگر» را هم به راه راست «هدایت» کنند. مسیح پاهای ماری مادلن را با دست‌های مبارک خود شستشو داد، و تمام «گناهان» وی «پاک» شد! ولی این خواست سرداران نیست! چون اگر همة زنان به «زن مقدس» تبدیل شوند، ایجاد ارتباط با هر زنی، در ذهن علیل «برادران» تشویش و نگرانی روحی ایجاد خواهد کرد! چون تصویر «زن مقدس»، در ادیان ابراهیمی همان «مادر» است، و در نظریة فروید، تمایل ناخودآگاه به تصاحب مادر، در ذهن پسر بچه با وحشت «قطع آلت تناسلی» سرکوب می‌شود. حال مجسم کنید شرایط برادران و سرداران را که، همزمان با وحشت از «قطع‌آلت تناسلی»،‌ باید با وحشت «اخراج از بهشت» خدائی نیز زندگی کنند!

ولی واقعیت این است که، «برادران» به دلیل «زنانه ـ مردانه» شدن جامعه، قادر نیستند چشم‌ از زنان بردارند، و مانند بچه‌‌های لوس و ننر، هر چه می‌ببینند، می‌خواهند! در نتیجه نه فقط زنان می‌باید دست از «اغواگری» بردارند، که همة زنان وظیفه دارند خود را به شکل فاطمه کروبی و مریم بهروزی، یا سردار نجار «بیارایند». یا اینکه با استفاده از ماسک‌های «هالوین» در انظار عمومی ظاهر شده، ایجاد ترس و وحشت کنند. همانطور که دیدیم، طالبان، همکاران افغانی «برادران»، جهت حفظ آرامش «اجتماعی»، حتی بر خر و قاطر نیز شلوار می‌پوشاندند، تا مبادا آرامش الهی شیخ پشم‌الدین‌ها مخدوش شود! بله، این است شرایط مطلوب سیاست استعمار در ایران:‌ سرکوب پیوستة زنان، جهت گسترش خشونت، و ارعاب مردم. چرا که در غیر اینصورت، حکومت «عدل علی» ساقط خواهد شد، و نه تنها سرداران، که ملایان نیز از بهشت حکومت استعماری رانده می‌شوند، و سر از زباله‌دان‌هائی در می‌آورند، که خاستگاه واقعی‌شان است.


جمعه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۶

آهو و سناتور!
...

سفیر گورکن‌ها در کشور فرانسه، «دموکراسی شناس» شده! به گزارش سایت رادیوزمانه، مورخ 2 اسفندماه سالجاری، علی آهنی در سخنرانی به مناسبت بزرگداشت سالروز انقلاب پرشکوه ژنرال هویزر در ایران، می‌گوید:

«در دموکراسی از فرانسه جلوتر هستیم.»

بله وقتی می‌گوئیم وزارت امورخارجه ایران زباله‌دانی است، ‌ به همین دلیل است! چون سفیر گورکن‌ها نه تنها نمی‌داند قانون اساسی حکومت اسلامی در تضاد با دمکراسی قرار دارد،‌ که فراموش کرده، رهبرکبیر انقلاب، رهبر فرزانه و دیگر فعلة فاشیسم به دفعات تأکید کرده‌اند، دموکراسی در جمکران جائی ندارد. در هرحال، کسی که فرستادة حکومت سنگسار، قصاص و برده فروشی است،‌ نمی‌باید از این شکرخوری‌ها ‌کند، آنهم در کشور فرانسه! و اظهارات سفیر گورکن‌ها چنان مضحک بود که حاج ابراهیم یزدی از فرط شرمندگی راهی آمریکا شد! البته «نهضت آزادی» برای رد گم کردن توضیح می‌دهد که ایشان ابتدا به دوبی مشرف می‌شوند، تا ویزا بگیرند! چون به ادعای نهضت کذا، یزدی تابعیت آمریکا ندارد! در هر حال این کارمند دون پایة سازمان سیا، به این جهت عازم ولایت ارباب شده‌اند که بر چند دانشگاه ایالات متحد منت گذاشته، در آن‌ها «سخنرانی» فرمایند! مگر حاج ابراهیم از خاتمی و مهرورزی کمتر است؟ ابداً خیلی هم بیشتر است! چون سر راه ملاقاتی هم با اردشیر زاهدی خواهد داشت!

بله گورکن‌ها همانطور که پیشتر هم گفتیم به دلیل تضعیف ایالات متحد در منطقه، به ناچار صفوف خود را فشرده‌تر کرده‌اند. سال گذشته ولایتی، ‌ نوچة رهبر فرزانه، باب نامه نگاری با شیخ مسعود بهنود را گشود، سپس نوبت به نامه نگاری آخوند فرخ نگهدار برای کروبی و خاتمی رسید، تا اینکه ناگهان خون میهن‌ پرستی در رگ‌های «هیز اکسلنسی»، اردشیر زاهدی به جوش آمد و مانند آهوی روایات اسلامی، یک نامة «چاکر غلام جان نثار» به دو زبان فارسی و انگلیسی به درگاه سناتور «مک‌کین» ارسال کرده، از آستان مقدس‌شان امان خواستند. البته به دلیل بدی آب و هوا، هنوز سناتور مک کین «ضامن آهو» نشده‌اند! در نتیجه ابراهیم یزدی شخصاً رنج سفر بر خود هموار کرده، تا مستقیماً از سناتور «مک‌کین»، برای شیردادن به بچه‌های‌اش امان بخواهد.

تفاوت ابراهیم یزدی با آهوی روایات اسلامی این است که در این روایات، بچه‌های آهو هیچ نقشی جز گرسنگی کشیدن نداشتند، و امام رضا یا دیگر مقدسین «هزارویکشب» شیعی‌مسلکان از شکارچی می‌خواستند که ایشان را بجای آهو بپذیرد و آهو را رها کند، تا به بچه‌های‌اش شیر بدهد. چون طبق سخنان پروفسور هاله افشار، در قرآن برای شیردادن به زنان «دستمزد» منظور شده، در نتیجه اگر امامان برای رهائی آهو واسطه نمی‌شدند، آهوی مذکور نمی‌توانست اجرت خود را از همسرش دریافت کند. اینجاست که متوجه می‌شویم، امام هشتم یا دیگر مقدسین جهان سحرآمیز تشیع نخستین مدافع حقوق زنان کارگر هم بوده‌اند! و اگر این کارگر، آهو هم بوده، هیچ تأثیری در اصل مطلب نخواهد داشت. و اصل مطلب این است که امام هشتم مدافع حقوق زن و کارگر بودند و از اینرو غربی‌ها روز 8 مارس را به عنوان روز جهانی زن گرامی می‌دارند! این مختصر را گفتیم تا فعلة فاشیسم، به دنبال اختراع «روز زن» در گاه شمار ایران باستان و گاتاهای زرتشت نباشند! بله، از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به بچه‌های آهوی هزارة سوم یا همان ابراهیم یزدی خودمان. فرزندان ابراهیم یزدی که در آمریکا، به کارآموزی در زمینة تخصصی «موروثی» یا همان مزدوری مشغول‌اند، از سال 81 تاکنون شیر نخورده‌اند، چون به گفتة «نهضت آزادی»، ایالات متحد، به پدر شریف‌شان ویزا نمی‌داده! مسلم است! هر آمریکائی برای ورود به آمریکا تقاضای ویزا کند، تقاضای‌اش رد خواهد شد، چون کسی برای ورود به کشور خود روادید درخواست نمی‌کند! حکایت پاسپورت آمریکائی ابراهیم یزدی را همه می‌دانند، بهتر است «نهضت آزادی» دست از صدور این بیانیه‌های مضحک بردارد. بگذریم و بازگردیم به صفوف فشردة پادوهای آمریکا در ایران و در بلاد فرنگ که نقش آهو ایفا می‌کنند، و دست به دامان امام‌شان در ینگه دنیا شده‌اند. حکایت آهو و امام هشتم را همه شنیده‌ایم، پس به تکرار آن نیازی نیست، می‌پردازیم به ویراست نوینی از ضامن آهو.

سایت «تبیان»، مورخ 27 تیرماه سال‌جاری می‌گوید، به جز امام هشتم، امام چهارم هم ضامن آهو بوده، البته به نقل از فرزندشان امام پنجم که شاهد صحنه بوده‌اند! ایشان داستان را چنین نقل ‌فرموده‌اند:

«من و گروهی از مردم در حضور پدرم [...] نشسته بودیم که ناگهان آهوئی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد. حاضران به پدرم گفتند چه می‌گوید؟»

و آنحضرت که زبان آهو را در مکتب نبوت و امامت آموخته بودند، نالة آهو را چنین ترجمه می‌کنند:

«می‌گوید بچه‌ام را فلانی صید کرده، از روز گذشته تا حال شیر نخورده، ‌خواهش می‌کنم آنرا از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.»


بله آهو هم آهوهای صدر اسلام! نه تنها، مانند مامور سیا، نام و نشان شکارچی را از روی شمارة سری تیروکمان‌اش می‌یابند، که امام چهارم شیعیان را نیز شخصاً می‌شناسند، ‌ و می‌دانند کجا می‌توان به ایشان مراجعه کرد! امام سجاد هم یکنفر را نزد صیاد می‌فرستند و به او پیام می‌دهد بچه آهو را بیاورد! کسی هم جرأت نمی‌کند فرمان امام را نادیده بگیرد. آنهم امامی که به زبان آهو تسلط دارد! باری، آهو وقتی بچه‌اش را می‌بیند، «چند بار دست‌های‌اش را به زمین می‌کوبد، آه می‌کشد و به بچه‌اش شیر می‌دهد.» سپس امام از صیاد می‌خواهد که بچه آهو را آزاد کند، و صیاد هم اطاعت می‌کند.

«پس امام بچه آهو را از صیاد گرفت و به مادرش بخشید. آهو همهمه‌ای کرد و با بچه‌اش به سوی صحرا روان شد. حاضران از امام سجاد پرسیدند آهو چه گفت؟ امام فرمود: برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید.»

بله به دنبال ارسال نامة «هیزاکسلنسی» اردشیر زاهدی، به سناتور مک کین، شیخ مسعود بهنود هم که تا همین یک ماه پیش به ستایش انقلاب و بدگوئی از خانوادة پهلوی مشغول بود، ناگهان شیفتة اردشیر زاهدی شد! مستر بهنود به سایت رادیوزمانه گفته، بله این نامه نشانه میهن پرستی ایشان است و... خلاصه حاج مسعود بهنود که به لندن ارسال شده بود، تا به همراه نبوی و شرکاء، میان حکومت جمکران و مخالف نمایان، یا همان «اوپوزیسیون» رسمی گورکن‌ها، پل بزند، و مخالفان واقعی حکومت جمکران را هم در «جرز» پل کذا دفن کند، شخصاً به پل ارتباطی میان حزب‌الله و شاه‌الله تبدیل شده. و مخالف نمایان حرفه‌ای هم با اقتداء به شیخ مسعود، به ناز و کرشمه برای اطرافیان «هیزاکسلنسی» مشغول‌اند، و همة ریزه خواران دستگاه استعمار، به پیروی از پاسدار شریعتمداری، کمر همت به هتاکی به فروغ فرخزاد و صادق هدایت بسته‌اند.

البته هیچ تعجبی ندارد همانطور که پیشتر هم گفتیم، خارج از آثار غنی هدایت و فروغ، آنچه برای فعلة فاشیسم، حزب‌الله یا شاه‌الله، ایجاد اشکال می‌کند، این است که نمی‌توانند ایندو را نه به اسلام، و نه به حاکمیت پهلوی بچسبانند! در نتیجه، همه ضمن پخش «خاطره» از هدایت و فروغ دستشان را رو می‌کنند. همچنانکه «علامه» بهنود، «انقلاب پرستی» و «اسلام فروشی» را کنار گذارده، به نقش پیشین خود یعنی پادوئی دربار بازگشته. بهنود در مصاحبه با رادیو زمانه، «میهن پرستی» اردشیر زاهدی را هم «کشف» کرده! و زبان به ستایش از «هیزاکسلنسی» می‌گشاید.

البته شیخ بهنود، مأمور است و معذور. از سوی دیگر، پیوند شیخ و شاه، پیوندی است طبیعی. عقدی است که در آسمان‌ها بسته شده! و اگر سلطنت ودیعه‌ای است الهی و موروثی، آخوندبازی هم ودیعه‌ای است استعماری، که جیره‌خواری دربار و استعمار،‌ و قیام بر ضد ایندو را،‌ جهت حفظ منافع استعمار الزامی می‌کند. بله، مزدوری استعمار کار هر کسی نیست. شیخ می‌طلبد و تقدس! و به همین دلیل است که چپ جمکران نیز آخوند از آب در می‌آید. دوم اسفندماه سالجاری، دارودستة شیخ فرخ نگهدار، انتخابات جمکران را تحریم کردند، چون پس از سه دهه کشف کرده‌اند که انتخابات در حکومت اسلامی فرمایشی و غیردمکراتیک است! به عبارت دیگر، به اعتقاد اینان هنوز خود حکومت جمکران فرمایشی نشده، انتخاباتش فرمایشی است! آنهم این انتخابات اخیر، نه انتخابات پیشین! گروه فدائیان اکثریت که برای پاسداراکبر هم فراوان سینه ‌زد، خطاب به نیروهای آزادیخواه کشور می‌فرمایند، جمهوری اسلامی، کشور ما را به سوی فاجعه سوق می‌دهد. ما از همکاری و همگامی نیروهای آزادیخواه و دمکرات استقبال می‌کنیم! ولی اشکال کار «اکثریتی‌ها» این است که باز هم به زبان فریب متوسل شده، و به تکرار شعارهای مهمل «شیرین عبادی» در باب «انتخابات آزاد، دمکراتیک و سالم» مشغول شده‌اند. «چپ‌الله» در بیانیه‌اش می‌گوید:‌

«ضروری است در چنین شرایطی با دفاع از انتخابات آزاد، دمکراتیک و سالم، علیه برگزاری انتخابات نمایشی[...] به اعتراض برخاست و اجازه نداد که جریان حاکم [...] با ایجاد فضای رعب گروه‌های مختلف را به پای صندوق‌های رأی بکشاند.[...]»


بله فقط این «جریان حاکم» است که انتخابات نمایشی به راه انداخته! پیشتر، و در دورة محمد خاتمی و اکبر بهرمانی، انتخابات آزاد، سالم و دمکراتیک بود! اتفاقاً «فیروزه نهاوندی» هم در مصاحبه با سایت رادیوزمانه، مورخ 3 اسفندماه سالجاری، بر دموکراتیک بودن انتخابات پاکستان تأکید کرده، فرموده‌اند، آمریکا و اسلام‌گرایان در این انتخابات شکست خوردند! یادآور شویم که فیروزه نهاوندی از آن دکترهای متخصص امور کشورهای در حال توسعه، به ویژه پاکستان هستند. ولی از نظر تخصص در «بازتولید» پروپاگاند رسانه‌ای، مسلما به گرد عیال آخوند کروبی هم نمی‌رسند. فاطمه کروبی، به «مهرنیوز» مورخ دوم اسفندماه سالجاری می‌گوید:

«[...] متاسفانه امروز نگاه حاکم به جامعه نگاه مردانه ‌است[...]»

بله می‌بینیم که ملاباجی‌های حکومتی هم که زیر یک تکه پارچه پنهان شده‌اند، تا هم با پوشاندن چهره و اندام «ناساز» خود، همزمان با جلب نگاه مردانه به سوی خود، «تقدس مادرانه» را نیز به همین مردان القا نمایند، از «نگاه مردانه» گلایه‌ها دارند! «نگاه مردانه» هم می‌دانیم که در تبلیغات فعلة فاشیسم، نگاه «سنتی» است، نه نگاه «سنت مقدس»! آن زنانی که هنوز هم در ایران مانند مردان اسب سواری و تیراندازی می‌آموزند، زن نیستند. زن، همین «آزاد زنان» اندرون حاج آقا و عیال شیخ ابودلقک‌های چاه جمکران‌اند، که از «نگاه مردانه» ابراز نارضایتی می‌‌فرمایند، چون جامعه را عرصة ستیز بین زن و مرد می‌بینند، نه عرصة همکاری و زندگی ایندو. به همین دلیل جامعه به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم شده، تا خشونت افزایش یابد، و عیال آخوند کروبی بتواند از «نگاه مردانه» انتقاد کند! برای رفع این اشکال، یا زدودن «نگاه سنتی»، نوگرائی و «تجدد» و «سنت شکنی» الزامی خواهد بود! از این‌جهت است که شیخ بهنود پل ارتباطی میان نامردان درونمرزی و برونمرزی شده، تا شاید پس از انتخابات 24 اسفند، ایران بازهم به «پل پیروزی» تبدیل شود! هم آخوندهای جیره‌خوار استعمار از زیر ضربه بیرون کشیده شوند، و هم جایگاه خود را به عنوان «آلترناتیو سلطنت» همچنان محفوظ دارند. تا باز هم «علی آهنی»، بگوید، «دمکراسی فرانسه از ما عقب‌تر است». ولی شیخ مسعود بهنود، و شرکاء حسابی کور خوانده‌اند! آستان مقدس «سناتور» ضامن آهو هم هیچ معجزه‌ای نخواهد داشت. اینبار «پل پیروزی»، لرزان‌‌تر و شکننده تر از آن است که اینان پنداشته‌اند. ایران، اینبار «پل نابودی» استعمارگران خواهد شد.


پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

بوگاتی و کجاوه!

گفتیم که تبلیغات سایت «رادیو زمانه» در مقایسه با تبلیغات «روزآنلاین»، به سرنشین «بوگاتی» در مقایسه با رانندة پژو پرشیای اسقاطی می‌ماند! از آنجا که شخصاً به بوگاتی علاقه دارم، وبلاگ امروز را به بررسی محور پروپاگاند زن ستیز «هاله افشار» اختصاص می‌دهم. به طور خلاصه این پروپاگاند، با هدف به راه انداختن شورش، جهت افزایش سرکوب در جامعة ایران صورت می‌گیرد. پیشتر، مجری چنین طرحی دانشجونمایان بودند، امروز زنان باید بجای دانشجویان زمینة سرکوب را فراهم آورند! البته اینکار را با الهام از الگوی «عایشه» صورت می‌دهند! اما پیش از ادامة مطلب یک پرانتز برای خاطره نویسان ساواک باز می‌کنیم.

خاطره نویسان حرفه‌ای که اخیراً خاطرات فراوانی از فروغ فرخزاد و صادق هدایت به یاد آورده‌اند، شباهت فراوانی به گورکن‌های جمکران دارند، که پس از چند دهه به افشاگری علیه اموات مشغول شده‌اند. با یک تفاوت عمده! وقتی گورکن‌هائی چون ابراهیم یزدی یا اکبر بهرمانی از خمینی خاطره نقل می‌کنند، ‌جهت زدودن توحش، سفاکی و سفاهت از چهرة امام زمان‌شان است. ولی وقتی قلم به مزدهای ساواک به نقل «خاطرات‌شان» از فروغ فرخزاد یا صادق هدایت می‌پردازند، صرفاً جهت لجن‌پراکنی است،‌ به قول معروف، «کفش‌شان جفت، و حرف‌شان مفت است.» از این خاطرات «صدمن‌یک‌قاز»، فقط رذالت، حسادت، فرومایگی و حماقت «خاطره نویسان» حرفه‌ای ساواک از پرده برون می‌افتد، که گفته‌اند، «مه فشاند نور، و سگ عوعو کند.» ولی به سایت‌های «خاطره پرداز»، به ویژه گویانیوز، که تخصص ویژه در لجن‌پراکنی دارد، همچنین به خاطره نویسان عرصة فقرفرهنگی دو نکتة مهم را یادآوری می‌کنیم. نخست آنکه، به کتاب‌هائی «ارجاع» دهند که «محتوی»، «نویسنده» و به ویژه «ناشر» آن‌ها، هر سه در سایت رسمی صادق هدایت تائید شده‌اند. چون از قضای روزگار بعضی کتاب‌های تأیید شده در سایت رسمی صادق هدایت، توسط ناشران ناشناس، و با محتوای متفاوت نیز منتشر شده،‌ که به صورتی کاملاً اتفاقی جهت لجن پراکنی بسیار مناسب و مطلوب‌اند! دیگر آنکه، «اگزیستانسیالیسم»، با «خداباوری»، هیچ ارتباطی ندارد، و در تضاد با آن قرار می‌گیرد.

سخن گفتن از «اگزیستانسیالیست خداباور»، به همان اندازه مضحک است که تأکید بر ماتریالیسم دینی! محض اطلاع نخبگان برون مرزی بگوئیم که «اگزیستانسیالیسم دینی»، ساخته و پرداختة محافل فاشیست غرب است، که از دهة 60 میلادی رسماً در دانشکده‌های علوم انسانی اروپا تبلیغ می‌شود، چرا که نخبگان فقرفرهنگی، همچون شریعتی در همین آکادمی‌ها پرورش می‌یابند. پیشتر در این‌ مورد به تفسیر موذیانه از تراژدی‌های یونان باستان اشاره کرده‌ایم، و گفتیم که محور اصلی تبلیغات محافل فاشیستی، در ترادف قرار دادن «جرم» با «گناه» است. چون به این ترتیب، «مجرم» تبدیل می‌شود به «گناهکار»، و مجازات «گناهکار» را نه قوانین بشری، که قوانین الهی یا همان احکام توحش دینی می‌باید تعیین کند. همان مجازات‌هائی که امروز در عربستان، پاکستان و ایران به اجرا گذاشته می‌شود، چون از احکام قرآن برگرفته شده‌اند. قرآنی که قرار است پروفسور هاله افشار و پا منبری‌های‌شان، به نمایندگی از سوی مجلس لردهای انگلستان، با الهام از الگوی «عایشه»، برایمان تفسیر کنند!

بله، بالاخره هر چه باشد «ارث خرس به کفتار می‌رسد»، و دستاربندان ریزه‌خوار کارخانة رجاله پروری، جای خود را به خواهران مکتبی و متعهدی می‌دهند که بر خلاف فمینیست‌های ایرانی‌نما، دیگر علامت مشخصه‌ای هم ندارند! چون روسری از سر بر داشته، و با نقاب نامرئی پادوئی به عضویت مجلس لردها برگزیده می‌شوند تا بیشرمانه و آشکارا بگویند، «ما با قرآن مشکلی نداریم»! که گفته‌اند، «سگ در خانة صاحبش شیر است.» هاله افشار، با روسری یا با بیکینی، اگر جرأت دارد پای به محلات فقیرنشین شهر تهران بگذارد، و بگوید که «ما با قرآن مشکلی نداریم!» آنوقت خواهیم دید که تکة بزرگ‌ این پروفسور «گرانقدر» گوش‌شان خواهد بود، یا خیر. چون امثال مرتاضی، بهروزی و یا ابتکار، که در سایت‌های حکومتی، به گزافه‌گوئی مشغول‌اند، در دسترس مردم نیستند! اینان از میزان «محبوبیت» خود بخوبی آگاه‌اند. ولی پروفسور هاله، و کارفرمایان‌اش پنداشته‌اند، با حذف «روسری»، مطالبات زنان در زمینة حقوق اجتماعی نیز «حذف» خواهد شد. که گفته‌اند، «هرچه از دزد ماند، رمال برد!» اینان با تکیه به تازه به دوران رسیدگان حکومت اسلامی، می‌پندارند تعدد زوجات، صیغه، سنگسار و دیگر احکام توحش اسلام را می‌توان با فتوای این شیخ، یا «تفسیر» آن ملاباجی ساکن لندن «تلطیف» کرد، تا پایه‌های حکومت دینی تقویت شود! غافل از آنکه با این تبلیغات مضحک، «نه آفتاب از این گرم‌تر می‌شود، و نه غلام از این سیاه‌تر!» به زبان ساده‌تر، هیچ تغییری در اصل توحش حکومت دینی ایجاد نخواهد شد. ولی چون پروفسور هاله افشار در مصاحبه با سایت رادیو زمانه به عایشه ابراز ارادت فراوان فرموده، و جهت حل مشکلات زنان ایران می‌گوید، باید ببینیم، 14 سده پیش زن‌ها در صحرای حجاز چه می‌کرده‌اند، ‌ ما هم به سراغ همان عایشه می‌رویم، ببینیم در صحرای حجاز چه می‌کرده.

عایشه دختر ابوبکر در سن 7 سالگی با محمد، پیامبر اسلام، که بیش از 50 سال از سن مبارک‌شان ‌گذشته بود، ازدواج کرده‌ و هیچ فرزندی هم ندارد. به گفتة علی شریعتی که «اگزیستانسیالیسم دینی» را در مکتب استعمار فرانسه «آموخت»، عایشه بسیار خوش صحبت بوده، و محمد هرگاه خسته بود عایشه را صدا می‌زد و می‌گفت:

«با من حرف بزن گلگونة من!»

منبع: اسلام شناسی، ص. 513، از مجموعه درس‌های «دکتر» شریعتی در دانشگاه مشهد!

بله، این همان اسلام «انقلابی» است که در دانشگاه مشهد «تدریس» می‌شده! و بر اساس همین منبع موثق، عایشه سخت عاشق محمد بود و چشم نداشت محبت آنحضرت را به دیگران ببیند! جناب دکتر شریعتی در دروس خود می‌گویند که، «محمد پسری داشت به نام ابراهیم و عایشه از این پسر هیچ خوشش نمی‌آمد!» به همین دلیل روزی که محمد به عایشه می‌گوید، ابراهیم خیلی به من شباهت دارد عایشه خشمگین می‌شود و می‌گوید:

«نه هیچ شباهتی به تو ندارد [...] هر بچه‌ای را اگر اینقدر شیر دهند از این هم گنده‌تر می‌شود.»
ص. 500، همان منبع

بله! گویا پیامبر در سنین پیری آنقدر کوچک اندام شده بودند، که ابراهیم «کوچولو» دیگر به ایشان شباهتی نداشته! البته دکتر شریعتی می‌فرمایند، چون عایشه نتوانست فرزندی برای پیامبر بیاورد به بیماری خانمانسوز «حسادت» دچار شده بود! درست مثل خاطره نویسان جمکران که قدرت قلم و شناخت هدایت را ندارند، و چون فروغ هم نمی‌توانند شعر بگویند، در نتیجه ضمن لجن پراکنی به اینان، اگزیستانسیالیسم را نیز به لجن فاشیسم می‌آلایند. بگذریم! و باز گردیم به عایشه که به قول پروفسور هاله، هنگام جنگ «چادر و چاقچول نداشته». پیش از اینکه عایشه به جنگ برود، ماجرای «افک» پیش می‌آید.

«پیامبر هرگاه به جنگ می‌رفت، به قید قرعه یکی از همسرانش را باخود می‌برد.» زمانی که محمد به جنگ «بنی المصلق» می‌رفت، عایشه با ایشان همراه شد. در آنزمان عایشه 16 سال داشت. پس از پایان جنگ، در راه بازگشت، «عایشه برای قضای حاجت کجاوه را ترک می‌کند، و زمانی که به کجاوه باز می‌گردد، متوجه می‌شود که گردنبندش در حین قضای حاجت افتاده ‌است!» و دو باره از کجاوه بیرون می‌رود! و سپاهیان هم که نمی‌دانستند عایشه در کجاوه نیست، کجاوه را بلند کردند و به راه خود ادامه دادند! و چون این کجاوه با شترهای «سریع‌السیر» طی طریق می‌کرد، و از «بوگاتی» هم سریع‌تر می‌رفت، «عایشه وقتی بازگشت اثری از کاروان ندید! در نتیجه پارچه‌ای روی خود انداخت و همانجا درازکشید!»

پس ما باید به یاد داشته باشیم که اگر جهت رفتن به توالت از اتومبیل پیاده می‌شویم و همسرمان به راه خود ادامه می‌دهد، پس از خروج از توالت یک پارچه روی خود بیاندازیم و همانجا دراز بکشیم! حال بازگردیم به 14 سده پیش! در دوران قدیم مردی پشت سر کاروان‌ها حرکت می‌کرد که اگر کاروانیان وسیله‌ای بجای گذاشته بودند بردارد و بعداً به آن‌ها تحویل دهد. آنروز این وظیفه را «صفوان بن معطل» عهده‌دار شده بود. «صفوان» همینکه چشمش به عایشه می‌افتد، که البته زیر پارچه بوده، بالافاصله انالله می‌گوید!

ولی عایشه داستان گم شدن گردنبند را برای وی شرح می‌دهد و صفوان هم «معطل» نمی‌کند، عایشه را بر شتر خود نشانده به مدینه می‌برد. ولی گویا این بازگشت بیش از حد معمول به درازا می‌کشد و «مجاهدین خلق» به بدگوئی از عایشه می‌پردازند؛ در متن اصلی به «منافقان» اشاره شده! ولی ازآنجا که جمکرانی‌ها گروه رجوی را «منافق» می‌خوانند، ما هم منافقان صدراسلام را مجاهدین خلق می‌خوانیم، تا حماقت جمکرانی‌ها در بر چسب زدن آشکار شود. بله خلاصه «عبدالله ابن ابی» داستان را با «اس. ام .اس» به پیامبر می‌رساند، و آتش عشق آنحضرت فروکش کرده بسیار نارحت می‌شوند. ولی علی به محمد می‌گوید، بی‌خیال یا رسول‌الله! به حمدالله فراوان است دختر! از کنیز عایشه هم می‌توانی تحقیق کنی! ظاهراً علی علیه‌السلام نمی‌دانستند که عایشه تنها در بیابان مانده بود! خلاصه، علی با این حرف‌ها باعث نفرت عایشه شد. و می‌گویند «جنگ جمل» به همین دلیل به راه افتاد! سر انجام محمد به سراغ عایشه می‌رود و از او می‌خواهد که راستش را بگوید! و عایشه چنان به گریه افتاده بود که نمی‌توانست حرف بزند. در اینجا بود که خداوند بلافاصله با «اس. ام. اس» الهی، آیه‌های 11 و 17 تا 20 سورة «نور» را نازل می‌کند. و می‌گوید اگر 4 شاهد برای اثبات «زنا» نباشد، کسی که تهمت زده باید 80 ضربه شلاق نوش جان فرماید. ص. 233، همان منبع.

ولی آیات الهی هم فایده نکرد! یکروز که قافلة محمد به سوی بصره در حرکت بوده، به محلی می‌رسد به نام «حواب!» ویژگی «حواب» این بود که سگ‌هایش وقتی زن «خیانتکار» می‌دیدند پارس می‌کردند! قابل توجه آقایان! جهت کشف خیانت همسر، دست در دست والدة آقامصطفی سری به «حواب» بزنید! بله می‌گفتیم که، وقتی پیامبر با قافله‌شان به «حواب» رسیدند، سگ‌ها هم شروع کردند به پارس کردن! و محمد به عایشه گفت، ای عایشه تو که به من خیانت نکردی؟ عایشه گفت، خدا مرگم بده! رسول الله، من به شما خیانت کنم؟ اینبار چون خداوند آیه نازل نکرد، محمد 40 نفر از سپاهیان را آورد که شهادت دهند اینجا «حواب» نیست! چون آنوقت‌ها رسم نبود شهرداری، دم دروازة شهر تابلوی «به حواب خوش آمدید» نصب کند، در نتیجه هر جا سگ‌ها پارس می‌کردند و زنی هم وجود داشت، می‌توانست «حواب» باشد!

بله این قضایا، محمد و عایشه را به «میگرن» مزمن دچار کرد! دکتر شریعتی در دروس اسلام «انقلابی‌شان» می‌فرمایند، محمد در روزهای آخر حیات در حالیکه سر دردش شدت یافته بود به دیدار عایشه رفت. عایشه هم می‌نالید و می‌گفت، «وای سرم!» و پیامبر در پاسخ او گفت، «تو نه!» بلکه من وای سرم! البته این «دیالوگ» الهی به زبان عربی بود! بعد هم «پیامبر» به عایشه گفتند:

«چه ضرری داشت که تو پیش ‌از من می‌مردی و من [...] خاکت می‌کردم؟ عایشه بی‌درنگ گفت و بعد به خانه بر می‌گشتی و با یکی از زنانت خواب می‌کردی[...]»

ص. 435، همان منبع.

و این مهملاتی است که توسط «دکتر» در دانشگاه مشهد تدریس می‌شده است! و هنوز عده‌ای همچون «محمد ملکی» سعی در گرم کردن دکان شریعتی و اسلام شریعتی دارند. در هر حال پس از مرگ محمد، عایشه با ابوبکر و عمر، هیچ مشکلی نداشت! ولی مردم را به شورش بر ضد عثمان تحریک می‌کرد، و پس از مرگ عثمان، عایشه به تعریف از عثمان پرداخت، و دشمن علی شد! می‌بینیم که بی‌جهت نیست، مجلس لردهای انگلستان اینچنین به «عایشه» ارادت یافته! عایشه طبق روایات اسلامی، یک شورشی است! به جز دوستان و خویشان، هر که در خلافت باشد،‌ عایشه دشمن اوست! و طبق همین روایات، در زمان خلافت علی، عایشه به خونخواهی عثمان، به جمع‌آوری سپاه پرداخت و با سپاهیان علی به جنگ پرداخت و شکست خورد!

بله به همین دلیل است که پروفسور هاله، می‌خواهد در احوال عایشه «تحقیقات» کند. عایشه دقیقاً همان عملکردی را دارد که تاکنون ساواک، دانشجونمایان را به آن مسیر هدایت می‌کرد: شورش بر ضد قدرت! پیشتر در مورد سیاست استعمار در ایران گفتیم که «شورش» توسط استعمار تشویق می‌شود، چون نهایتاً به سرکوب آزادیخواهان می‌انجامد، و نخستین قربانیان سرکوب همان شورشیان‌اند. به عبارت دیگر، «شورش» همواره به «شکست» شورشیان می‌انجامد. در اینجا به یک نکته مهم اشاره کنیم که، انقلاب را در ترادف با شورش نمی‌توان قرار داد، چرا که انقلاب در عمل نظریه‌پرداز و استراتژ دارد، و شورش جزئی از استراتژی «انقلاب»، جهت به چالش کشاندن قدرت است. ولی شورش به خودی خود، نظیر آنچه دارودستة بازرگان در دانشگاه به راه انداختند، شورش نظیر آنچه ساواک در سال‌های 40 به راه می‌انداخت، و شورش نظیر آنچه در سال 57 به براندازی حکومت پهلوی منجر شد، فقط روند سرکوب را در ایران تشدید کرده. همانطور که پیشتر گفتیم، پروژة براندازی در زمان محمد خاتمی، از طریق ایجاد آشوب در دانشگاه شکست خورد، در نتیجه تبلیغات استعماری بر زنان متمرکز شده، چرا که زنان ایران در واقع بیشترین میزان سرکوب را متحمل می‌شوند، و کاملاً طبیعی است که آماده انفجار باشند. ولی به همه زنانی که به عمق شیادی کارفرمایان پروفسور هاله افشار پی نبرده‌اند، اطمینان می‌دهیم که، «مار پوست خود را عوض می‌کند، طبیعتش را هرگز!»


چهارشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۶

«عایشه» در لندن!
...

«خواهر» هاله افشار، که به عنوان مدافع اسلام، افتخار ورود به مجلس لردهای انگلستان را یافته‌اند، وظیفه اصلی‌شان گویا تفسیر قرآن در مسیری است که بتوان با استفاده از آن، اسارت ملت‌های منطقه را در بند توحش حکومت‌های اسلامی تداوم بخشید. از این رو، «هاله افشار» به استخراج الگو و تفسیر قرآن مشغول شده‌اند. یادآور شویم که پس از مطالعة سخنان ایشان در سایت «رادیو زمانه»، خارج از مسائلی که در این وبلاگ مطرح خواهد شد، به این نتیجه رسیدیم که این نابغة تفسیر قرآن، اصولاً کوچکترین شناختی از فمینیسم، قرآن و حتی حقوق مدنی در کشور انگلستان هم ندارند! خلاصه بگوئیم، ایشان یکی از همان ملاباجی‌های خودمان هستند که همچون شیرین عبادی «جان» می‌دهند برای تبدیل شدن به الگوی استحماری جهت صدور به کشورهای مسلمان نشین! ایشان نه تنها «منطق‌ستیز» و «خردگریز‌اند» که کم‌سواد هم تشریف دارند. «هاله افشار»،‌ بر اساس یک «بی‌بی‌گوزک» مقدس، الگوئی از زن در صدر اسلام آفریده که گویا چادر سرش نمی‌کرده! البته هاله جان نمی‌دانند که در صحرای عربستان زنان «چادر» به سر نمی‌کرد‌ه‌اند! همچنانکه دکتر کاتوزیان «کبیر» هم نمی‌دانست که در دوران ایرج میرزا، زنان با روسری از خانه خارج نمی‌شده‌اند. بله، این انگلیسای «چش چپ»، در برگزیدن الگوهای استحماری ظرافت و وقاحت فراوان به کار می‌برند، ولی چه کنیم که امروز دوران تبدیل زباله به الگو دیگر سپری شده! پس بپردازیم به سخنان هاله افشار، ‌الگوی نوین استحمار:

«عایشه وقتی یک لشکری را علم کرده بر علیه علی مگر با چادر و چاقچول [چاقچور] توانسته این لشکر را ببرد به میدان جنگ؟ بعد آدم بیاد فکر کند که در زمان رسول اسلام که بهترین نمونة ماست، زنان کجا بودند و چکار می‌کردند.»

باید از «حاجیه» افشار بپرسیم، اینکه زنان در 14 سده پیش در صحرای حجاز چه‌ها می‌کرده‌اند، چه ارتباطی با مسائل زنان ایران دارد؟ هاله افشار از قرآن، یک الگوی زن مسلمان برایمان استخراج کرده که «گردآفرید»، با اسب و نیزه و جوشن و زره و خفتان و کلاه خود، به گرد شترش هم نخواهد رسید. این الگوی «مید. این. یو.کی»، عایشه دختر ابوبکر است که در سن 7 سالگی به افتخار همسری پیامبر تبارک و تعالی نائل آمده!

بله، با تکیه بر این الگوی «حقوق زن در اسلام»، ملاباجی ساکن انگلستان ادعا کرده‌اند حقوق زن، در اسلام از حقوق زن در مسیحیت هم بیشتر است، چون در قرآن گفته‌اند، زن برای خانه داری باید حقوق دریافت کند! اگر به بچه‌ا‌ش شیر می‌دهد، باید حقوق دریافت کند و ... و هاله جان از اینجا نتیجه گرفته‌اند که حقوق زنان مسلمان از حقوق زنان مسیحی بیشتر است. به دلیل همین اکتشافات علمی، «هاله افشار» یک نشان افتخار از الیزابت دوم دریافت کرده، و به عضویت مجلس لردهای انگلیس برگزیده شده. سایت «رادیو زمانه»، مورخ 20 فوریه هم یک مصاحبه با هاله جان منتشر کرده، که به مراتب از مصاحبه حاجیه توسلی خودمان در سایت اکبر بهرمانی دل‌انگیزتر است!

بله! نسبت سایت «رادیو زمانه» به سایت «روز آن‌لاین»، نسبت سرنشین یک «بوگاتی» است به رانندة یک پژو پرشیای قسطی و اسقاطی! «رادیو زمانه» که در سایة بنیاد «بیلدربرگ» برای «دموکراسی دینی» در ایران فعالیت می‌کند، بجای توسل به ریش آخوند صانعی و نعلین مجتهد شبستری، مستقیماً به گیسوان هالة افشار در انگلستان چنگ می‌اندازد. تصدیق می‌کنید که تماشای هاله افشار به مراتب از مشاهده سیمای مخوف خاتمی یا صورت دریدة «کلاغ‌الله» مهاجرانی، منتقد ادبی و متخصص ارشاد و هدایت گوسفندان مؤنث به حرمسرای شخصی، دلپذیرتر است. چرا که، هاله افشار در ظاهر از آن لایة توحش، خشونت و حماقت آشکار که در سیمای نخبگان جمکران مشاهده می‌شود، بی‌بهره مانده، ولی از حق نگذریم، در باطن، ایشان روی مرضیه مرتاضی و دیگر ملاباجی‌های هزاره سوم را در توحش و «زن ستیزی» سفید کرده‌اند. هاله افشار، فقط جهت بازار گرمی برای دکان اسلام، «چرند» می‌‌بافد! همانطور که «لاله بختیار» هم چندی پیش به دلیل «تلمذ» در محضر دکتر سیدحسین نصر، و قرار گرفتن در منطقة بادخیز شیکاگو، با تحریف معانی واژگان قرآنی، به تفسیر قرآن پرداخته بودند، تا با کمک نیویورک‌تایمز، خشونت را از چهرة کریه اسلام بزدایند! ولی لاله بختیار، با تحریف فعل «اضربوهن» کار شرافتمندانة خود را آغاز کردند، در صورتیکه هاله افشار، جهت «تفسیر قرآن» به قیام برخاسته‌اند!

البته آشنائی هاله جان با اسلام و قرآن گویا از زمان انفجار بمب در متروی لندن آغاز شده. و به دلیل نبوغ سرشار، ایشان به سرعت بر قرآن تسلط یافته‌اند. و امروز همة احکام قرآن را می‌شناسند! چون می‌گویند، احکام خوب قرآن همان احکام صریح است! حتماً مقصودشان همان احکامی است که با «اقتلوهم» شروع می‌شود! به‌ گفتة «رادیو زمانه»، هاله افشار برخاسته از خانوادة مرفهی است، و پیش از این وقایع گرایش «مارکسیست لنینیست» داشته! ولی انفجار بمب در متروی لندن، عقاید «رزا لوکزامبورگ» وطنی ما را هم «منفجر» کرده، و هاله افشار یک باره به ملاباجی مفسر قرآن تبدیل شده، تا فقه کذا را که، به ادعای حاجیه توسلی «ایستا» شده، «پویا» فرمایند! آنهم در مجلس لرد‌های انگلیس! «هاله افشار» پس از این انفجار عقیدتی، به ما همان مهملات فاطمه مرنیسی را تحویل می‌دهد و تلویحاً می‌گوید، دین اسلام از دین مسیح بهتر است چون حقوق زن مسلمان از حقوق زن مسیحی بیشتر است، البته اینهمه ادعاهای هاله افشار است، و به واقعیات هیچ ارتباطی ندارد.

اینکه مرنیسی‌ها به تبلیغاتچی فاشیست‌های غرب تبدیل شوند، چندان تعجب برانگیز نیست.
فاطمه مرنیسی از یک خانوادة‌ فرودست مراکشی برخاسته، مادرش بیسواد بوده و مشخص نیست پس از چه نوع «معجزاتی»، در انگلستان، فاطمه مرنیسی تبدیل می‌شود به الگوی «فمینیسم» اسلامی که با تکیه بر قرآن،‌ اگزیستانسیالیسم، و به ویژه جنس دوم را «باطل» خوانده، می‌گوید «چه چیزها ما جنس اول هستیم!» چون حق داریم پا به پای مردها در مسجد نماز بخوانیم. بله این مهم‌ترین معیار برابری حق و حقوق است، و بردگان مؤنث و مذکر این افتخار را دارند که بتوانند روزی پنج بار، یا بیشتر پیشانی بر خاک بسایند، و تمرین بندگی و ذلت و حقارت کنند. که گفته‌اند کار نیکو کردن از پرکردن است. بله همین «نماز» کافی است که خوی بندگی و اسارت را در انسان تقویت کند و به او تفهیم کند در برابر خداوند، یا هر موجودی که برتر و نیرومندتر از اوست، کرنش کرده، زانو بر زمین زند.

فراموش نکنیم که سلطنت هم «ودیعه‌ای است الهی»، که رعایای اعلیحضرت را موظف می‌‌کند در برابر ایشان سر فرود آورند! وقتی اسقف ویلیامز که «لرد» تشریف دارند، در کلیسای کانتربری و در حضور خاندان جلیل سلطنت به خواندن خطبه‌های عزا و عروسی مشغول‌اند، تنها کسی که باید سرش را بالا نگاهدارد و بر سرافکندگی دیگران نظارت کند، شخص الیزابت دوم است و بس! بله، بسیاری از خوانندگان این وبلاگ نمی‌دانند ارتباط مقام سلطنت با خداوند در کشور انگلستان از ارتباط اسقف کانتربری با قادر متعال نزدیک‌تر است! به همین دلیل اسقف ویلیامز، دومین شخصیت مذهبی انگلستان به شمار می‌روند. و پرانتز بسته! بازگردیم به فاطمه مرنیسی‌ها در خدمت تبلیغات استعمار. اینکه مرنیسی‌ها به شیپورچی فاشیسم تبدیل شوند تعجبی ندارد. مردم هزار گرفتاری دارند: جاه طلبی، حماقت، حقارت و فرومایگی! و اگر زن و مسلمان باشند، این گرفتاری‌ها وسعت بیشتری خواهد یافت. در نتیجه، با تکیه بر «اصل بندگی» در برابر زور، به ابزار ترویج بندگی تبدیل می‌شوند.

توسل محافل فاشیستی به زنان مسلمان جهت ترویج اسلام، از الگوی گماردن یک زندانی به سرپرستی زندانیان دیگر آمده. چون بر اساس اصل فیزیکی «کنش» و «واکنش»، قربانی خشونت، از یکسو در برابر عاملی که خشونت را بر او تحمیل می‌کند، مطیع و فرمانبردار است، و از سوی دیگر خشونتی را که متحمل می‌شود، به میزان گسترده‌تری به زیردستان خود تحمیل خواهد کرد. در زندان، این روند انتقال و گسترش خشونت به صورت مستقیم اعمال می‌شود، ولی در جامعه، «بازتولید» خشونت به صورت غیرمستقیم صورت می‌گیرد. به این ترتیب که هاله افشارها نه تنها خود را مشوق و مروج زن ستیزی در حکومت اسلامی به شمار نمی‌آورند، که مدعی دفاع از حقوق زنان هم می‌شوند. از اینرو برای ترویج توحش و بردگی، می‌باید به بردگانی متوسل شد که ضمن بازتولید الگوهای توحش و بردگی، توحش را «توسعه» دهند. و جهت چنین اعمالی، امثال هاله افشار بهترین ابزار به شمار می‌روند. به دلایل فراوانی که مهم‌ترین آن‌ها همان «غرب پرستی» کورکورانه است.

پیش از ادامة مطلب، تعریف مختصری از« غرب پرست» ارائه می‌دهیم که فقط شامل هم میهنان گرامی خواهد شد. غرب پرست یک ایرانی است که با تاریخ و فرهنگ خود، همچنان که با فرهنگ غرب نیز بیگانه است. به زبان ساده‌تر، غرب پرست، کسی است که نمی‌داند قربانی استعمار شده. همان ایرانی‌ای است که وقتی پای به کشور سوئیس می‌گذارد، و نظم و تعادل روابط اجتماعی را مشاهده می‌کند، از خود می پرسد، چرا ما مثل این‌ها نیستیم؟ و تنها پاسخی که بر پرسش خود می‌یابد این است که «حکومت ما خوب نیست!» امروز مشکل دیگری بر مشکلات غرب پرست افزوده شده. امروز وقتی یک ایرانی پای به انگلستان یا فرانسه می‌گذارد، باز هم از خود می‌پرسد چرا ما با این ثروت عظیم نمی‌توانیم مثل این‌ها زندگی کنیم؟ غرب پرست اینبار دو پاسخ برای پرسش خود خواهد داشت: حکومت ما خوب نیست، چون هم «بد» است، و هم «دینی» است!

و اینجاست که امثال هاله افشار، باید به غرب‌پرستانی چون خود بگویند، شاید حکومت بد باشد، ولی دین ما نه تنها «خوب» است، که از دین این‌ها هم بهتر است. البته برای چنین پاسخ ابلهانه‌ای، گوینده باید مخاطب را ابله فرض کرده، وانمود کند قوانین حاکم بر کشورهای پیشرفتة اروپای غربی برخاسته از مسیحیت است، و در مرحلة دوم ادعا کند حقوق زن در اسلام از حقوق زن در مسیحیت بیشتر است. همان دروغ دو طبقه‌ای که حضرت اسقف ویلیامز به صورت مستقیم و یا از طریق شاخک‌های فرعی خود چون هاله افشار، تلاش دارند به ما شوت و پرت‌‌ها حقنه کنند. اسقف ویلیامز و شرکاء می‌خواهند به ما بگویند، «ببینید قوانین ما چقدر خوب است!» این قوانین بر اساس انجیل و تورات نوشته شده! بعد نوبت به باجی‌های هزارة سوم می‌رسد که پای به صحنه شیادی بگذارند، و برتری «قوانین» اسلام را برای جهانیان «توضیح» دهند، «خانه داری» را یک «ارزش» معرفی کنند و مدعی شوند فمینیست‌های غرب برای شیردادن به بچه‌های خود دستمزد دریافت نمی‌کنند،‌ در صورتی که زنان مسلمان به هیچ عنوان با چنین مشکلاتی مواجه نیستند:

«حقوقی که در قرآن به زنان داده شده، فمینسم‌های [فمینیست‌های] غرب هنوز به دست نیاورده‌اند [...] یکی از مشکلاتی که فمینیسم در غرب دارد این است که کار زنان، کار در خانه به عنوان کار شناخته نمی‌شود و البته هیچ نوع اجرتی هم ندارد[...] در نتیجه از نظر دستیابی به حقوق زنان،[...] اسلام واقعا می‌تواند به زن‌های غربی هم درس‌های خیلی خوبی بدهد[...]»

اگر یک مرحله منطقی ترهات هاله افشار را به پیش ببریم خواهیم دید که طبق احکام مترقی قرآن که ایشان «اختراع» کرده‌اند، تا بتوانند بعداً «کشف‌شان» کنند، اگر زنی علیل و از کار افتاده شد، همسرش حقوقی به او نخواهد پرداخت! یا اگر زنی به هزار و یک دلیل نتوانست فرزند خود را شیر دهد، حقوقش هم قطع می‌شود، یا اگر زنی بیمار شد، در دوران بیماری دستمزدی نخواهد داشت! و از همه مهم‌تر، اگر زنی ازدواج نکرد، اصلاً هیچ حقوقی نخواهد داشت! هاله افشار، گویا نه تنها مانند دیگر برگزیدگان استعمار از مرحله پرت است، و از قرآن هیچ نمی‌داند، که با قوانین حمایت از خانواده در انگلستان نیز بکلی بیگانه است! چون اگر مهد کودک‌های دولتی وجود نداشت، بسیاری از زنان در انگلستان، می‌باید تخصص و حرفة تخصصی خود را کنار گذاشته، به شغل شریف خانه‌داری می‌پرداختند. و به یاد داریم که مارگارت تاچر هم گفته بود، «جای زنان در خانه‌ است.» ولی هدف تاچر از این سخنان، پائین آوردن دستمزد زنان کارگر بود، تا با تکیه بر آن بتواند دستمزد مردان را نیز کاهش دهد. ولی هاله افشار چون شیفتة اقتصاد قرآنی شده، با اقتصاد انگلستان اصلاً کاری ندارد! هاله افشار فرموده، احکام توحش قرآن مانند قصاص «بد تفسیر» شده چون مردان آنرا تفسیر کرده‌اند، اگر ما همان آیات را بخوانیم تفسیر دیگری خواهیم داشت! هاله افشار می‌گوید، ما هیچ گرفتاری با قرآن نداریم! البته ما هم می‌دانیم که هاله افشار هیچ گرفتاری با قرآن ندارد، چون نه تنها نمی‌داند قرآن چه می‌گوید، که به دلیل زندگی در انگلستان از تهاجم روزانة سگ‌های‌ هار مؤنث و مذکر حکومت قرآنی در امان بوده، به جرم پوشیدن چکمه، یا مانتوی کوتاه کتک نخورده، بازداشت هم نشده، و از همه مهمتر، علیرغم بی‌توجهی ایشان به اصل حقوق انسان‌ها، حقوق مدنی یک کشور اروپائی نیز شامل حالشان ‌شده. مسلم است که چنین فردی مشکلی با قرآن نخواهد داشت!

برای هاله افشارها چه اهمیتی دارد که میلیون‌ها جوان ایرانی در ترس و تحقیر و خشونت زندگی کنند؟ چه اهمیتی دارد که زن‌ها تحت قیمومت مردان قرار گیرند؟ چه اهمیتی دارد که زنان ایران حق معاشرت با مردان را نداشته باشند؟ یا برای ازدواج با مرد دلخواه خود مجبور به کسب اجازه از پدر شوند؟ و چه اهمیتی دارد که زنان ایرانی میان دو جهنم زندگی بگذرانند؛ از جهنم خانة پدری به خانة شوهر پناه ببرند تا وقتی که دریابند، پس از ازدواج، خشونت پدر و شوهر را همزمان می‌باید متحمل شد، و آنگاه دست به خودسوزی بزنند؟ چه اهمیتی دارد که دختربچه‌های 9 ساله، ‌طبق سنت مقدس قرآنی، چند بار در روز «کرایه» داده شوند؟ و از همه مهم‌تر، چه اهمیتی دارد که موجودیت زن در ایران، بدون مرد به رسمیت شناخته نشود؟ اینهمه، مشکلات زنان ایرانی است، نه مشکلات ایرانی نمایان ساکن لندن، که مانند هاله افشارها باید حافظ منافع کارفرمایان خود باشند. شاید بهتر باشد، هاله افشار، بجای ارائه «تفسیر خوب» از قرآنی که حتی نخوانده، سری به گنجینة ادبیات فارسی بزند، و ببیند شیخ مصلح الدین سعدی، چند سده پیش از ظهور امثال هاله افشارها، فمینیست‌های انسان‌نمای امروز را چه نیک توصیف کرده:

تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی




سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۶

«پشم‌الدین» و فمینیسم!
...

نظر به شرایط حساس کشورمان،‌ پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، به همة کسانی که با حکومت اسلامی مخالف‌اند توصیه می‌کنیم، در هیچ تجمع و تظاهراتی، حتی تظاهرات مجاز، شرکت نکنند. پایه‌های حکومت دستاربندان به لرزه در آمده، و استعمار تلاش همه جانبه برای سازمان دادن به شورش را آغاز کرده، تا شاید بتواند، همانند سال 1921، ملایان جیره‌خوار خود را در پناه حکومت جدید قرار دهد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

روز 28 بهمن‌ماه مراسم سالگرد تولد صادق هدایت، در خانة جهانگیر هدایت، برادرزادة‌ وی برگزار شد. به گفته سایت «بی‌بی‌سی»، جهانگیر هدایت در این مراسم می‌گوید:

«مدیر «خانة هنرمندان» برنامة جایزة هدایت را لغو کرده [...] چاپ تمام آثار هدایت ممنوع است [...] خانه پدری صادق هدایت تبدیل به زباله دانی شده [...] سرنوشت میز تحریر هدایت در دانشکدة علوم اجتماعی نامعلوم است، و هر آنچه از صادق هدایت باقی مانده، در زیر زمین موزة رضا عباسی در حال پوسیدن است. [...] در نمایشگاه‌های کتاب، آثار هدایت را جمع می‌کنند، و اگر عکس یا پوستری از او نصب «شده» باشد روی صورتش کاغذ می‌چسبانند تا مردم او را نبینند [...] یا او ابتذال را تماشا نکند[...]»

برای اینکه به میزان ترقی و پیشرفت در امور فرهنگی کشورمان پی ببریم، کافی است به سیر تحول تاریخی و گسترش حوزة تخصصی ابودلقک‌ها و ملاباجی‌های کارخانة رجاله پروری، در «توپ‌مرواری» نگاهی داشته باشیم.

«[زمانیکه] لش‌مردة آلبوقرق سوم را با بوق و کرنا و سرنا[...] آوردند و روی لولة توپ گذاشتند[...] و دخترش، آلبوقرق دخت، در پیشگاه حجه‌الحق والاسلام شیخ پشم‌الدین تفتازانی شهادتین بر زبان راند و اسم [...] خوشقدم باجی روی خودش گذاشت [...] ملاباجی‌ها در مکتب‌خانه‌های شنگول و منگول مسائل مهمی راجع به شک میان دو و سه[...] منافع تعدد زوجات و تقیه [...] داد سخن می‌دادند. شیخ پشم‌الدین، کتابی در نجاسات تألیف کرد که حاوی هزاروپانصد مسئله در باب آداب خلا رفتن و کونشوئی بود. خواص آب کر، و آب مضاف و جلو گذاشتن پای چپ هنگام ورود به محل تخلیه[...]

صفحات 103 تا 110، توپ مرواری.

بله، ملاباجی‌های آن ‌زمان، امروز با رنگ کردن موی سر، و عقب کشیدن روسری‌، به «مدافعان حقوق زنان» تبدیل شده‌اند، و پشم‌الدین تفتازانی‌ها، با پوشیدن کت و شلوار، به متخصصین فلسفه، تاریخ، سیاست و هنر!

ناهید توسلی، یکی از همین ملاباجی‌های متحول و مترقی است که، در زمینة حقوق زنان به اکتشافات بسیار بزرگی نائل آمده. بیانات شیوا و مضحک حاجیه توسلی در سایت اکبر بهرمانی در تبعید، انتشار یافته، ولی پیش از بررسی اظهارات این «آزاد زن» جمکران، به ترهات غلامبچة اکبر رفسنجانی می‌پردازیم که، به دلیل زیاده روی در امر «اصلاح طلبی»، و اختیار هفت سر «زوجه»، بالاجبار به جمع نخبگان ساکن لندن پیوست. غلام سردار اکبر، اخیرا با گذاردن نعلین‌اش به جای کفش پاشنه سوزنی «پارسی پور»، به نقد صادق هدایت پرداخته! ایشان، تنها کلاغ ک ... دریده‌ای بودند، که نه تنها در زمان وزارت و معاونت سردار سازندگی، به ادبیات معاصر تا آنجا که جا داشت ر... ند، که امروز نیز به خود اجازه می‌دهند، هدایت را هم لجن‌مال کنند!‌ گویا آتشفشان «علم و دانش‌شان» هنوز آرام نگرفته! و برای تخلیة این جور «چیزها»، چه جائی بهتر از روزی‌نامة «اعتماد ملی»؟! پس فوران ذوق و قریحة سرشار وزیر اسبق ارشاد گوسفندان ارزانی آخوند کروبی باد!

پیشتر در همین وبلاگ بارها و بارها به معیارهای نقد رمان اشاره کرده‌ایم. امروز می‌پردازیم به عواملی که خارج از حیطة نقد ادبی قرار می‌گیرد، و به هیچ عنوان نمی‌تواند جائی در نقد رمان و یا هر اثر هنری دیگر داشته باشد. پیش از ادامه مطلب یادآور شویم که منظور از آثار هنری، آثار قلم‌به‌مزدهای متعهد و مکتبی نیست. همانطورکه بارها در همین وبلاگ گفته‌ایم، کسی که ذهنیت و خلاقیت خود را در چارچوب یک ایدئولوژی به اسارت می‌کشد، اصولاً هنرمند نیست. باز هم همصدا با «رولان بارت» تأکید می‌کنیم، نویسنده‌ای که «تعهد» به ایدئولوژی دارد «آزاد» نیست، و فعالیت بردة ایدئولوژی، در هر زمینه‌ای از هنر، جز «بازتولید» الگوی بردگی نخواهد بود. این مطلب را گفتیم، تا مشخص شود هنر و ادبیات «متعهد» به هر نوع ایدئولوژی را فقط «بازتولید» الگوی اسارت به شمار می‌آوریم!

حال بپردازیم به مسائلی که در بررسی و نقد یک اثر هنری نمی‌تواند و نمی‌باید مطرح شود. حریم خصوصی زندگی هنرمند، و قضاوت اخلاقی در مورد آن. یا قضاوت‌های ارزشی و ایدئولوژیک در مورد آثار هنری. به عنوان نمونه، در یک رمان، نمی‌توان «راوی» رمان را با «نویسنده»، یکسان انگاشت، و چون راوی رعایت ارزش‌های اسلامی را نمی‌کند، به محاکمة نویسنده پرداخت. چنین برخوردی نشان از حماقت، «کم سوادی» و «پرت بودن» از مرحلة نقد ادبی است!

28 بهمن‌ماه، سالروز تولد صادق هدایت را فراموش نکرده‌ایم. ولی به دلیل اهمیت پیامدهای کنفرانس امنیتی مونیخ، که گوشه‌ای از آنرا امروز در ایران و در رسانه‌های ریزه خوار سازمان سیا به زبان شیرین فارسی مشاهده می‌کنیم، بالاجبار پرداختن به صادق هدایت را به بعد موکول کردیم چرا که اهمیت صادق هدایت، به وبلاگ ناهید رکسان بستگی ندارد. اهمیت هدایت را می‌باید از این زاویه بررسی کرد که آثار هدایت، از دهه‌های گذشته تا به امروز، تمامی فعله‌های فاشیسم، از جمالزاده، که در مقام «مداح قدرت» به غلط خود را «نویسنده» می‌خواند، تا پاسدار شریعتمداری، و پادوهای اکبر رفسنجانی و قلم به مزدهای «شهروند امروز»، همه را به «منتقد ادبی» تبدیل کرده‌! بله، اهمیت فروغ فرخزاد و صادق هدایت در عرصة فرهنگ ایران، همین تزلزلی است که آثار اینان در نخبگان «سرقبرآقا» ایجاد می‌کند! تمامی ریزه خواران فاشیسم، در داخل و خارج، تهاجم مستقیم و غیرمستقیم به فروغ فرخزاد و صادق هدایت را آغاز کرده‌اند. و «پژوهش‌ها» و بررسی‌های صدمن‌یک قازشان در رسانه‌های داخل و سایت‌های فارسی زبان خارج از ایران، بازتاب گسترده می‌یابد. چون نه فروغ فرخزاد، و نه صادق هدایت، و نه آثارشان باب طبع اربابان حکومت ایران نبوده و نیستند. الگوهائی که استحمار جهت ملت ایران «مناسب» تشخیص می‌دهد، از ابتذال سروش، پاسداراکبر، قبیلة مخملباف، و ساتراپی فراتر نخواهد رفت. پس جای تعجب نیست که پارسی پورها در «رادیو زمانه»، ساتراپی را، که به زبان فرانسه، حتی در حد محاوره تسلط ندارد، «نویسنده» معرفی کنند، چون همانطور که از قدیم گفته‌اند، «دیوانه، چو دیوانه ببیند خوشش آید.» طی این مدت، فقط داریوش آشوری، به جایگاه واقعی صادق هدایت در عرصة ادبیات ایران اشارة ‌مختصری کرده و بس! در واقع، صادق هدایت نیازی هم به پژوهش‌های عمیق نخبگان فقر فرهنگی ندارد، همانطور که جهانگیر هدایت گفته:

«شکوه و جلال در نام صادق هدایت نهفته.»

مسلماً برای دسترسی به مطالعات در خور، از آثار هدایت می‌باید در انتظار ترجمة آثار «کمیساروف» باشیم، همچنانکه شاهنامة معتبر نیز از آن‌ سوی خزر به دستمان رسید! پس بازگردیم به روزآنلاین مورخ 30 بهمن‌ماه سالجاری و «اکتشافات» توسلی!

توسلی همانطور که گفتیم، مانند مرضیه مرتاضی، از ملاباجی‌هائی‌است که توحش حاکم بر اندرون را با روابط اجتماعی یکسان می‌پندارند. سخنان توسلی بر همان مهملاتی تکیه دارد که جهت صدور به کشورهای مسلمان نشین، در محافل فاشیستی غرب تولید شده. بر اساس این فرضیة بی‌پایه و مضحک، مردم ایران «دینی» هستند! بنابراین تغییرات در ایران باید «دینی» باشد!

این مزخرفات، سه دهة پیش از دهان خمینی دجال و کریم سنجابی هم شنیده شد، چرا که سازمان سیا قصد استقرار حکومت دینی در ایران را داشت، و خواسته‌های کریم سنجابی هم در حقارت یک پست وزارت خلاصه ‌شد. اینکه پس از گذشت سه دهه، هنوز ملاباجی‌ها به نشخوار شعارهای استعمار مشغول‌اند، نشان از این واقعیت تلخ دارد، که توسلی‌ها هنوز در حرمسرای ناصرالدین میرزا روزگار می‌گذرانند. توسلی می‌فرماید، «چون جامعه ایران سنتی است، پس مردم دینی هستند!» تخصص خانم توسلی به احتمال زیاد، باید پیوند زدن گوز به شقیقه باشد، چرا که «جامعة سنتی» در ترادف با «جامعه دینی» قرار نمی‌گیرد، و هرچند توسلی چند دیپلم پاره دانشگاهی هم داشته باشد، «سنت» و «سنت مقدس» در ترادف با یکدیگر نیستند! بله! متأسفانه، جامعه سنتی و جامعة دینی ممکن است وجوه مشترکی داشته باشند، ولی کاملاً با یکدیگر متفاوت‌اند! به عنوان نمونه، مردم ژاپن هم سنتی هستند، ولی حاکمیت ژاپن، حکومت بودائی نیست. یا در هند، جمهوری هندوها تشکیل نشده و ... و ادعای اینکه جامعة سنتی، باید دینی باشد، اگر نشانة مزدوری مدعی تلقی نشود، مسلماً اثبات حماقت اوست. چرا که در ایران سنت‌های متفاوت،‌ و ادیان یا «سنت‌های مقدس» متفاوت وجود دارد. و جامعة دینی مورد نظر حاجیه توسلی، همة ادیان موجود در ایران را شامل نمی‌شود! حتما ملاباجی‌های هزارة سوم، از قبیل توسلی چنان در «نوگرایی دینی» غرق شده‌اند، که این مسائل را نمی‌بینند. همچنانکه توسلی می‌پندارد «اولاف پالمة» دوست داشتنی که، جایزه‌اش را اخیرا به «پروین اردلان» داده‌اند، بسیار صلح دوست بوده! حال آنکه «شهید» اولاف پالمه، نخست وزیر اسبق سوئد، در واقع دلال اسلحه و مشوق تداوم جنگ استعماری ایران و عراق بودند!

فعالیت‌های صلح دوستانة «شهید» پالمه، باعث شد ایشان به دفعات رنج سفر به تهران را بر خود هموار کنند. در اوج بمباران‌ شهرهای ایران، صدام حسین اعلام آتش بس می‌کرد، و بلافاصله اولاف پالمة فداکار رهسپار تهران می‌شدند، تا نوکران ضدامپریالیست آمریکا را به پذیرش آتش بس متقاعد کنند! ولی عجیب این بود که هر بار اولاف پالمه به تهران می‌آمد، تو گوئی مسیح بر «لازار» گذر کرده باشد، جان تازه‌ای در کالبد بیجان حکومت امام زمان دمیده می‌شد، و عربده‌های امام سیزدهم و میرحسین موسوی منفور، برای ادامة جنگ گوشخراش‌تر می‌شد! و البته ساواک هم بلافاصله لات و اوباش را روانة خیابان‌ها می‌کرد که زوزة «جنگ، جنگ تا پیروزی سر دهند»، و شیپورهای روتاری و هریتیج کلاب، از زبان روح‌الله تیتر بزنند:

«اگر این جنگ 20 سال هم ادامه داشته باشد، ما ایستاده‌ایم.»

بله این گوشه‌ای بود از فعالیت‌های صلح دوستانة «شهید» پالمه، که جایزه‌شان نصیب برندة خوشبخت ما پروین اردلان شده! و مسلم است که امثال توسلی‌ها با این مسائل بیگانه‌اند. همچنانکه پیشتر هم گفته‌ایم، فاشیسم، نه از سوی سنت‌گرایان، که از سوی دین پرستان شیفتة غرب بر ما تحمیل می‌شود، امثال توسلی، عبادی و شرکاء، که نقاب «تجدد» بر چهره گذاشته‌اند و با تفکر بکلی بیگانه‌اند. توسلی پس از اظهارات مضحک در مورد اولاف پالمه می‌گوید، این جایزه را سال قبل به کوفی عنان دادند و خیلی اهمیت دارد! بله، کوفی عنان هم به همراه اعضای خانواده‌اش در راه صلح «فعالیت» داشته، به ویژه پسرشان، چندین میلیون دلار، از «گوشة» برنامة نفت در برابر غذا برای مردم عراق، که زیر نظر پاپاجان «کوفی» اجرا می‌شد، به جیب زده‌اند. و درست به همین دلیل است که، جایزه اولاف پالمه به کوفی عنان هم تعلق گرفت. ولی برای ملاباجی غرب‌ستای هزارة سوم، اصلاً چنین نیست:

« اولاف پالمه کسی بود که مثل وزیر امور خارجة سوئد صلح دوست و با اعتبار بوده و ترور شده[...] این جایزه به کسانی داده می‌شود که در راه صلح و احقاق حقوق مردم تحت فشار تلاش می‌کنند، سال گذشته هم[...] کوفی عنان این جایزه را برده‌ است و به همین جهت اعتباری دارد که نمی‌توانیم ارزش‌های برنده این جایزه را نادیده بگیریم.»

بله، از آنجا که کوفی‌عنان با آن سابقة «کذا» خیلی «اعتبار» دارد، توسلی هم نمی‌تواند ارزش‌های پروین اردلان را نادیده بگیرد! همانطور که گفتیم خانم توسلی باید متخصص پیوندهای شکمی باشند، چون امروز دیگر افتضاح کوفی عنان در آمده، البته جز در محضر توسلی‌ها، که نقاب نوگرائی هم بر چهره دارند. با مشاهدة همین نقاب فریب است که شوت و پرت‌ها می‌پندارند، عبادی‌ها و توسلی‌ها آزادیخواه‌ هستند. حال آنکه، واسطه‌ها و دلالان اصلی سیاست‌های محافل فاشیستی غرب، همین به اصطلاح نوگرایان‌اند. چون «نوگرائی» که، در عرصة فقرفرهنگی جمکران و طی سه دهه به «ارزش» تبدیل شده، در تقابل کامل با مطالبات آزادیخواهانة مردم ایران قرار می‌گیرد. به این دلیل که «تجدد» و «نوگرائی» همان مدرنیزاسیونی است که در قالب کودتا، و براندازی در روند رشد ملت‌ها، ایجاد گسست می‌کند. حال آنکه مطالبات جنبش لائیک، هیچ ارتباطی با «نوگرائی» ملاباجی‌ها ندارد. و امثال توسلی، به دلیل وابستگی به محافل استعماری، تنها راه ممکن برای حل مشکلات زنان ایران را در «دین مبین» یافته‌اند:

«مشکل زنان ایران جز از طریق توجه به ملاحظات دینی و بازخوانی و نونگری به دستورات دینی نمی‌تواند حل شود.[...] ما در جامعه‌ای سنتی زندگی می‌کنیم و مردم در این سنت بزرگ شده‌اند. در کشور ما مردم دینی هستند و بنابراین ...»

و بنابراین، حاجیه توسلی باید «سنت» را در ترادف با «دین»، یا «سنت مقدس» قرار دهد! برخلاف آنچه شوت و پرت‌ها می‌پندارند، سنت هیچ تضادی با حقوق زنان ندارد، چرا که افراد در رعایت سنت آزاداند. مانع اصلی بر سر راه تحقق مطالبات زنان، «سنت مقدس» است، که امثال توسلی به آن رنگ و لعاب نوگرائی می‌زنند، تا تداوم یابد، چون رعایت «سنت مقدس» اختیاری نیست، «اجباری» است. دلیل «نوگرا» شدن ملاباجی‌ها همین است. جلا دادن به «سنت مقدس»، نه تنها به سرکوب سنت‌ها منجر می‌شود که بر دامنة خشونت «سنت‌های مقدس» نیز می‌افزاید. به همین دلیل است که پس از گذشت سه دهه از تحمیل حجاب، مبارزه با «چکمه»، کلاه و به طور کلی هر آنچه جنبة «سطحی» دارد، در دستور کار سگ‌های‌هار مؤنث و مذکر حکومت قرار گرفته، تا در سایة این جنجال‌های مضحک، مطالبات واقعی زنان مسکوت بماند، و «حقوق زنان» جای خود را به «حضور زنان» بدهد. حال آنکه «حضور زن» در اجتماع، جزئی‌ است از حقوق زن. ولی کنیزکان مقام معظم رهبری، تنها به «حضور زن» اهمیت می‌دهند. چون طبق احکام دینی، «حضور زن» در جامعه، بدون اجازة مرد ممکن نیست!

در واقع جیغ و فریاد ملاباجی‌ها پیرامون «حضور زن» در جامعه، هیاهو برای هیچ است. چرا که زنان با اجازة پدر یا همسر در جامعه حضور دارند، نه در چارچوب قانون! به عبارت دیگر، هرگاه پدر یا همسر اراده کند، می‌تواند حضور زن در جامعه را نیز ممنوع کند. و هیچ قانونی نمی‌تواند مانع از اختیارات شرعی پدر بر همسر و دخترش باشد. امروز زن در ایران باید مطیع همان احکامی باشد که 14 سدة پیش در صحرای حجاز بر زنان حاکم بوده. و تلاش کنیزکان مقام معظم رهبری جهت تأکید بر «حضورزن» در جامعه به این دلیل است که با جارو جنجال، «حقوق زن» را بتوانند نادیده‌ انگارند، و مانع تحقق مطالبات واقعی زنان شوند.

بله حاجیه توسلی، همان وظیفه‌ای را بر عهده گرفته که محمدخاتمی و اصلاح‌طلبان شیاد بر عهده داشتند: ایجاد بحران، جهت ممانعت از تحقق اصلاحات مورد نظر مردم ایران. به همین جهت توسلی با وقاحت سخن از «فقه پویا» نیز به میان آورده! گویا فمینست‌های دینی، «فقه پویا» را از خشتک آیت‌الله صانعی استخراج کرده‌اند! همان آیت‌اللهی که از سوی بعضی سفارت‌خانه‌ها طرفدار حقوق بشر معرفی شده بودند، و از آخوندهای محبوب عبادی و مشارکت‌چی‌ها به شمار می‌روند، و خلاصه از مقربان درگاه استعمارند. و در همین گیرودار است که امثال توسلی با مراجعه به همین شیوخ، پویائی فقه را هم کشف می‌کنند! ولی معلوم نیست چه کسی این «فقه پویا» را «ایستا» کرده؟ توسلی هم که از نخستین کسانی است که به کمپین یک میلیون آش کشک متوسل شده، در این مورد به هذیان‌گوئی افتاده:

«فقه پویا است، ولی اینکه حالا ایستا شده بحثی جداست. اما باید روزآمد باشد. این قوانینی که به اسلام نسبت داده می‌شود[...] از نظر بیرون بسیار وحشتناک است. من که خودم[...] مذهبم نوگراست فکر می‌کنم هیچ مشکلی نیست که از طریق بازخوانی قوانین دینی حقوق زنان را پیگیری کنیم.»


اگر یک مرحله منطقی سخنان این فعلة مؤنث فاشیسم را پیش ببریم خواهیم داشت: این توحشی که مشاهده می‌کنید، از نظر دیگران وحشتناک است، من که مشکلی ندارم، چون من مذهبی هستم و فقه هم که به نظر من پویا است، ولی فعلاً ایستا شده. پس صبر می‌کنیم ببینیم، محفل نوبل، فرمان پویائی فقه را چه وقت صادر می‌کند، تا آیات عظام هم پویا شوند!


همانطور که در بالا گفتیم، کسی که ذهن در اسارت ایدئولوژی دارد، هرچه بگوید و بنویسد، بازتولید «الگوی اسارت» است. به همین دلیل است که این «ملاباجی» نوگرا که چنین ترهاتی بر زبان می‌راند، در جمکران عرصة فعالیت‌های‌اش وسعتی چشمگیر یافته. ایشان، نویسنده، پژوهشگر، مدیر مسئول و سردبیر یک نشریة ادبی، فرهنگی و هنری به نام «نافه» هستند! نافه‌ای که از آن «رایحة» لجنزار فاشیسم استعماری بر می‌خیزد.

سخن گفتن از «فقه پویا» در کشور ایران، پس از سه دهه حکومت اسلامی، و پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید، جهت سرکوب مشروطه خواهان و حفظ دستاربندان مزدور، وقاحت بسیار می‌طلبد، که ظاهراً خانم توسلی از آن بی‌بهره نیستند! به گواهی تاریخ، از «پویائی» ریزه خواران سنتی استعمار در ایران، جز فاجعه هیچ چیز دیگری حاصل نشده، و نخواهد شد. چون فقها سر در آخور استعمار دارند. ولی این مسائل، همانطور که حاجیه توسلی می‌گویند، «بحثی جداست»، چون ایشان نوگرای مذهبی هستند، و هرچه فاشیست‌های غربی استفراغ کنند، ایشان به دلیل نوگرا بودن، با کمال میل نشخوار خواهند فرمود.



دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

بمب و بهشت!
...

گاوچران‌ها، در راستای رهنمود‌های پیامبرگونة مادلن البرایت، گام به گام به هدف جادوئی برپائی «جنگ جاودان» با القاعده نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. به این ترتیب که، دشمن را خود می‌آفرینند، و سپس جهت مبارزه با دشمن خود ساخته، اقدام به لشکرکشی می‌کنند. در عراق، ارتش آمریکا از یک سو اقدام به بمب‌گذاری در اماکن عمومی می‌کند، و آنرا به القاعده و تندروها نسبت می‌دهد، و از سوی دیگر، به صورت مستقیم و غیرمستقیم به تارومار کردن گروه‌هائی می‌پردازد که جهت مبارزه با القاعده بسیج شده‌اند. اشغالگران از یکسو، رهبران با نفوذ مخالف سازمان القاعده را ترور می‌کنند، و از سوی دیگر، «اشتباهاً» مبارزان ضدتروریست را هدف حملات هوائی قرار می‌دهند. این طرح جادوئی مسلماً «محصول» نبوغ جان نگروپونته، معاون وزارت امور خارجة ینگه دنیا است. چرا که، تخصص نگروپونته «تخریب همه جانبه» است.

حنازرچوبه، مورخ 28 بهمن‌ماه سالجاری، به نقل از فرانس‌پرس گزارش می‌دهد که، یکی ازگروه‌های مبارزه با «القاعده» در عراق، به دلیل تلفات ناشی از تهاجمات سازمان یافتة نظامیان آمریکا به افرادش، فعالیت خود را متوقف خواهد کرد! این همان شرایط «گفتگوی منطقی» است که مادلن البرایت آرزو دارد، و فعلاً در عراق، افغانستان و پاکستان تحقق یافته. ولی به دلیل شکست مذاکرات برژینسکی با مغنیة «شهید»، پیشرفت آن گویا به اشکال برخورد کرده.

بالاخره معلوم شد، مرگ مبارز بزرگ، «مغنیه»، که اشک گورکن‌ها را در آورد، به آن‌سادگی‌ها که رسانه‌های حکومت روضه خوان‌ها «روایت» کرده‌اند نبوده! چون صدای آمریکا و روزنامة فیگارو، بالاخره آلو را از دهان‌شان در آوردند! البته هیچیک به حضور برژینسکی و رمة دانشگاهیان در رکاب وی در کشور سوریه اشاره نکرده‌اند! ولی ما گفتیم و باز هم می‌گوئیم، تنها کسانی که تاکنون، با شعار «نبرد با آمریکا و اسرائیل»، با فراغ بال، به حفظ منافع آمریکا ‌پرداخته‌اند، گورکن‌های خودمان‌اند. ولی همانطور که پس از مرگ ژنرال «جاوید سلطان»، و چند افسر عالیرتبة ارتش پاکستان گفتیم، زنگ خطر برای پادوهای عموسام در منطقه به صدا در آمده. پس از حادثة فوق نه تنها سفیر پاکستان در افغانستان ناگهان ناپدید شد، که «مغنیه» نیز به افتخار انفجار نائل آمد، و به زودی نوبت پس‌گردنی گورکن‌ها خواهد رسید. تصفیة وسیع در گلة مزدوران آمریکا در کشورمان به زودی آغاز خواهد شد.

ابراز عشق مجدد «برنار کوشنر» به «فرهنگ و تمدن ایران»، سفر رئیس جمهور الجزایر و معاون وزارت امور خارجة ترکیه به روسیه، سفر حاکم امارات به سوریه، حضور وزیر دفاع آذربایجان، و به ویژه ورود نخست وزیر ابرقدرتی چون امارات «متحده» به تهران، جنجال و هیاهو پیرامون «تقدس» آخوندهای جیره‌خوار سفارتخانه کذا، و سوگواری برای «شهید» مغنیه، ریشه در هراس گورکن‌ها ‌از همین تغییرات غیرقابل اجتناب دارد. به همین دلیل آخرین عربده‌های «اسلام بدون مرز»، که شنبة گذشته از دهان رحیم‌صفوی، مشاور «مقام معظم» شنیده شد، فقط در «فارس نیوز» انعکاس یافت. حاج رحیم‌صفوی به وکالت از سوی دارودستة ابراهیم یزدی، پادوهای حزب دمکرات آمریکا در جمکران، وکیل مدافع مسلمانان هند و روسیه هم شده بود! البته عربده‌های ژنرال صفوی پیش درآمد مقالة مادلن البرایت بود، که در وبلاگ دیروز به آن اشاره کردیم. دلیل عربده جوئی دموکرات‌های آمریکا و نوکران‌شان در جمکران، شکست محورهائی است که گروه برژینسکی، تلاش کرد بین تهران و متحدان واشنگتن ایجاد کند.

در واقع به دلیل شکست محور «تهران ـ پاریس ـ کاراکاس»، و سپس فروریختن محور «تهران ـ قاهره ـ تل‌آویو»، حاکمیت آمریکا سعی دارد محور نوینی را فعال کند: «سوریه ـ امارات ـ تهران»! چرا که جبهة ناتو، یک گام دیگر به عقب برداشته، و به این ترتیب حکایت سه جزیرة کذا می‌باید بالاخره فیصله یابد. در نتیجه، طیف «مخالفت با آمریکا»، از تهران به امارات نیز گسترش خواهد یافت! کشوری که در واقع پایگاه نظامی ناتو به شمار می‌رود، و نقش واسطة مالی و کارچاق‌کن بین گورکن‌ها و بانک‌های غرب را عهده‌دار است. بله، نخست وزیر امارات، امروز در تهران اعلام کرده، کشورش تسلیم فشارها نخواهد شد! و روابط خود را با جمکران توسعه خواهد داد! و پرزیدنت مهرورزی هم گفته ما می‌توانیم «مکمل» یکدیگر باشیم. البته روابط عاشقانة «جمکران ـ امارات» به دلیل سفر ولیعهد عربستان به روسیه گرم شده! چرا که عربستان از این پس، از انحصار آمریکا، انگلستان و فرانسه خارج شده، به یکی از بازارهای تجهیزات نظامی روسیه تبدیل خواهد شد.

پیشتر گفتیم که اقتصاد ایالات متحد، انگلستان و فرانسه، به طور کلی جبهة‌ ناتو، بر جنگ تکیه دارد. و کشورهای منطقه،‌ به ویژه ایران، تا پیش از جنگ 33 روزة لبنان، بازار انحصاری برای فروش اسقاطی‌های ارتش ناتو به شمار می‌آمدند. در زمان ریاست جمهوری کلینتن، قرارداد «گور ـ چرنومردین»، روسیه را از فروش سلاح به ایران باز می‌داشت. حکومت ضدامپریالیست گورکن‌ها موظف بود، جهت نبرد با آمریکا، تجهیزات نظامی خود را به چند برابر قیمت از بازار سیاه عموسام ابتیاع کند. و به همین دلیل، پس از پایان جنگ استعماری با عراق، گورکن‌ها وظیفه داشتند، ضمن دریافت فناوری «هسته‌ای ـ نظامی» از پاکستان و اسرائیل، کاری کنند که از سوی غرب، به همین دلیل «تحریم» هم بشوند! پس از فاجعة انفجار ترن نیشابور در دورة پرافتخار خاتمی، فعالیت‌های «نظامی ـ هسته‌ای» روضه‌خوان‌ها تعطیل شد، هر چند این مهم را، 16 نهاد امنیتی آمریکا اخیراً کشف کردند!

بله، این ینگه دنیائی‌ها به دلیل خیمه زدن در برابر تلویزیون کمی کندذهن شده‌اند، و دیر می‌فهمند! به همین دلیل بود که مادلن البرایت، مقالة خود را زودتر از این‌ها ننوشت! با توجه به شرایط فعلی عموسام در منطقه، به نظر می‌رسد، آنکه با استناد به تورات، ‌باید از شمشیر خود تیغة گاو آهن بسازد، حاکمیت ایالات متحد باشد! چرا که «مادلن البرایت»،‌ به نقل از انجیل نوشته بود، «صلح سازان اهل بهشت‌اند»، و گاوچران‌ها و گورکن‌ها که در یک قدمی «مرگ» نشسته‌اند، تا بهشت مادلن البرایت، مسلماً فاصلة زیادی ندارند.




یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۶

مادلن و مهدی!
...

در گیرودار انفجار مغنیه، که پس از مذاکراتش با برژینسکی روی داد، گورکن‌ها، آخوند توسلی را هم به مقام نخستین شهید راه تقدس خاندان «الهی» خمینی «مبعوث» کردند. بله، گفته می‌شود آخوند توسلی، که مانند دیگر «داش‌مشتی‌های» حوزه به عربده‌جوئی مشغول بود، در سن 77 سالگی جوانمرگ شدند، چرا که، یک نفر از زیرزمین خانه‌اش، به آخوند حسن خمینی، که جزو مقدسات میراث بی‌فرهنگی است، «اهانتی» روا داشته! در واقع سایت «نوسازی»، ترهاتی را روی خط گذاشته تا بتواند اصل مطلب را پنهان دارد. اصل مطلب این است که شبکة روحانیت حکومتی در جمکران، جیره‌خوار سفارتخانة کذا است، و چپاول ما ملت را با یک یا چند اتومبیل نمی‌توان به قیاس کشید! سال‌هاست که در رسانه‌های غرب، اسناد و مدارک معتبر از فساد مالی کل «حاکمیت مقدس» جمکران، منتشر می‌شود، و این امر به قبیلة خمینی، اشراقی و رفسنجانی هم محدود نیست. کل این حاکمیت، به ویژه اعضای شریف «نهضت آزادی» در چپاول و جنایت سه دهه اخیر شریک‌اند. و نه تنها تلاش ساواک جمکران برای جنجال و هیاهو و تأمین «تقدس» برای خانوادة خمینی بجائی نخواهد رسید، که تبلیغات مضحک «صداوسیمای» گورکن‌ها، جهت تأمین وجهه برای «نهضت آزادی» بی‌فایده است.

به صراحت می‌بینیم، به میزان کاهش قدرت گاوچران‌ها در منطقه، نیاز استعمار به گسترش «تقدس» در ایران نیز افزایش می‌یابد. ولی تضعیف جبهة ناتو، همزمان تضعیف نوکران‌اش را نیز در پی می‌‌آورد. به همین دلیل است که سازمان سرکوب استعماری نتوانسته خیل اراذل و اوباش را، در ظاهر جهت اعتراض به انتشار کاریکاتورهای محمد، و در واقع جهت اشغال فضای شهری راهی خیابان‌ها کند! بله، فراموش نکنیم، عدم حضور «لات و اوباش» در خیابان‌های تهران به دلیل تضعیف مواضع سنتی گاوچران‌ها در منطقه است. در نتیجه، وظیفة اوباش ساواک را نمایندگان «مجلس دعا و ثنا» برعهده گرفته‌، و از درگاه پرزیدنت مهرورزی خواستار قطع رابطه با کشور دانمارک شده‌اند. و از همه مهم‌تر، به دنبال تضعیف آنگلوساکسون‌ها، صداوسیمای گورکن‌ها، مهم‌ترین پایگاه استعمار غرب در ایران، جهت حفظ شیوخ، به بازار گرمی برای نهضت منفور آزادی پرداخته.

سایت «تابناک»، مورخ 27 بهمن‌ماه سالجاری، در مطلبی تحت عنوان «تجلیل کم‌سابقه در سیما از مرحوم بازرگان و سحابی»، ‌ با کد خبر 6624، خلاصه‌ای از این برنامه را انتشار داده. در این برنامه، محمدعلی هادی، معاون پیشین وزارت امورخارجة روضه‌خوان‌ها، به مداحی بازرگان و سحابی، دو تن از «مک‌کارتیست‌های» شیعی مسلک بازار تهران پرداخته، و به روال رایج گورکن‌ها، جهت نقل خاطرات خود به نبش قبر نیز می‌پردازد. و همزمان با این مداحی مضحک، از همدستی آخوند جماعت با دارودستة مهدی بازرگان، و از اقدامات انقلابی نخست وزیر دولت موقت نیز پرده بر می‌دارد.

به عنوان نمونه، در سال 1358، علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی و همسرانشان به اتفاق محمدعلی هادی، مهدی بازرگان، سحابی و میناچی، به عنوان «میهمان انقلاب اسلامی» به حج رفته‌اند! بله، این «اقدام انقلابی» هنگامی صورت گرفت که مهدی بازرگان نخست وزیر بوده! و اگر ژنرال هویزر نبود، این گلة دین‌فروش می‌بایست خرج «زیارت‌شان» را از جیب مبارک‌شان می‌پرداختند! این از نخستین برکات «انقلاب پرشکوه اسلامی» بود که، ریزه خواران سنتی حزب دمکرات آمریکا، یک سفر حج «جایزه» بگیرند! و جهت دریافت چنین جوایز با ارزشی، لازم بود، ‌یک براندازی در ایران سازمان داده شود. چون دستگاه تبلیغاتی پهلوی دوم در «کمونیست ستیزی» به گرد مهدی بازرگان و دارودسته‌اش نمی‌رسید. حضرت بازرگان و شرکاء چنان وقاحتی در زدن نعل وارونه داشته و هنوز هم دارند، که در گیرودار جنگ با عراق، زمانی که حاکمیت ایران، مانند دولت ژنرال ضیاءالحق در پاکستان، به حمایت «مالی ـ نظامی» از دارودستة بن‌لادن در افغانستان مشغول بود، در روزنامة «میزان»، به دولت «نصیحت» می‌کردند که در مبارزه با آمریکا، راه افراط نپیماید؛ «چپ» روی نکند؛ و به اتحاد جماهیر شوروی هم بیش از این نزدیک نشود! بله، وقاحت «نهضت آزادی» تا این حد بود که، دولت دست نشاندة سازمان سیا را از «چپ روی» بر حذر می‌داشت! مسلماً محمدعلی هادی که در سیمای کریه جمکران به نقل خاطرات پرداخته، می‌پندارد خوش خدمتی و کرنش مهدی بازرگان و دارودسته‌اش برای گروه برژینسکی را کسی به یاد ندارد، و مردم می‌پندارند، هر چه در این سه دهه پیش آمده، صرفاً نتیجة حماقت روح‌الله خمینی، و احتمالاً سفاکی صادق خلخالی بوده و بس! از نظر ایشان، امروز که خمینی و صادق خلخالی وجود ندارند، زمینه برای ظهور دوبارة «مک‌کارتیست‌های» بازار تهران مناسب شده!

البته نمی‌توان به محمدعلی هادی ایراد گرفت، چرا که وزارت امور خارجه، زباله‌دان واقعی حکومت اسلامی است، و وظیفة واقعی این وزارتخانه، مانند ساواک، پادوئی برای غربی‌هاست. بی‌جهت نیست که ابراهیم یزدی و داماداش، ولایتی‌ها، موسوی‌ها، خرازی‌ها، آهنی‌ها، حسینی‌ها، امین‌زاده‌ها و آصفی‌ها را در این «وزارتخانه» تخلیه می‌کنند. جناب دکترهادی هم از معاونان همین وزارتخانه بوده‌اند. ایشان ضمن نقل خاطرات «گورکنانة» خود به گذشتة پرافتخار مهدی بازرگان، پیش از کودتای بهمن 57 نیز اشاراتی کرده، می‌فرمایند، «بازرگان خدا را به دانشگاه آورد!» جهت آوردن خدا به دانشگاه، حاج مهدی بازرگان، یک مسجد در دانشگاه تهران می‌سازند و کتاب‌های‌شان را هم در اختیار همین مسجد قرار می‌دهند، تا دانشگاه را از چنگ لیبرال‌های «لائیک» و کمونیست‌های خدانشناس در آورند، چرا که، به گفتة آقای هادی، «بازرگان» یک انقلابی تمام عیار بود، و «نماز شب» می‌خواند:

«زمانی که خدا در دانشگاه نبود، و لیبرال‌های لائیک و کمونیست‌ها، دانشگاه را در اختیار داشتند، او با ساخت مسجد[...] و ارائة کتاب‌های‌اش، دین را در دانشگاه احیا کرد و بار دیگر خدا را به دانشگاه آورد. او یک انقلابی با اخلاص و تیزبین بود، و حتی نماز شبش ترک نمی‌شد.»


بله، این افتضاحی است که در دانشگاه تهران به راه افتاد، و به این ترتیب دانشگاه تبدیل به مرکز تولید انبوه شعبان بی‌مخ‌ها شد، و اینهمه را از «تیزبینی» مهدی بازرگان داریم! البته تا زمانی که «جنگ سرد» در جریان بود، مهدی بازرگان و شرکاء از این «تیزبینی» بهره‌مند بودند. ولی امروز امثال محمدعلی هادی، بی‌جهت شکم‌شان را صابون زده‌اند. چرا که، مردم ایران می‌دانند وظیفة «ملی ـ مذهبی‌ها» دقیقاً تکرار سناریوی «ملی‌گرائی‌های» نمایشی محمد مصدق، برای فراهم آوردن زمینة سرکوب و چپاول ملت ایران است. و اگر این سناریو در 28 مرداد 1332، 22 بهمن 1357 و 13 آبان 1358، تکرار شد، فقط به دلیل حاکمیت شرایط «جنگ سرد»، و تشویق مک‌کارتیسم در ایران از جانب آمریکا بود، در غیر اینصورت، مهدی بازرگان‌ها نمی‌توانستند، «خدا» به دانشگاه بیاورند، و دانشگاه را به چاه جمکران، و محل ترویج تقدس و خرافات تبدیل کنند.

باید از محمد هادی پرسید، مهدی بازرگان با حمایت کدام «سازمان»، خدا را به دانشگاه آورد؟ و با حمایت کدام سازمان به تبلیغ اسلام در دانشگاه پرداخت؟ مگر دانشگاه تهران ارث پدری بازرگان بود که در آن مسجد بسازد؟ و اگر دانشگاه در دست لائیک‌ها و کمونیست‌ها بود، چگونه اینان هیچ اعتراضی به ساختن مسجد نکردند، آنهم در دانشگاهی که بیشتر به کتابخانه و کتاب نیاز داشت، تا مسجد و توضیح‌المسائل؟ البته از حق نگذریم، مصاحبة محمدعلی هادی، جنبة هدایت کننده هم دارد! و شوت و پرت‌ها را با دلائل واقعی انتصاب مهدی بازرگان به سمت نخست وزیری آشنا می‌کند:

«انتخاب [...] مهندس بازرگان، بهترین گزینه بود و تبلیغات منفی علیه روحانیت را خنثی کرد [...] در آن مقطع هیچکس بهتر از بازرگان نبود.»

ما هم کاملاً با ایشان موافق‌ایم! آن‌ها که روز 19 بهمن، در خیابان‌ها عربده می‌زدند، «بازرگان نخست وزیر ایران»، در همین تلة ویژه افتاده بودند. چون نمی‌دانستند بازرگان، مانند مصدق، از فدائیان فکل کراواتی اسلام است، و با نقاب ملی‌گرائی دروغین به صحنه آمده، تا زمینة کودتای اربابان‌اش توسط «تندروهای مذهبی» فراهم شود. خندة نفرت انگیز ایشان هنگام ملاقات با برژینسکی در الجزایر اصلاً بی‌دلیل نبود! ایشان پس از آنکه «خدا را به دانشگاه تهران» آوردند، تا دانشگاه را از چنگ لائیک‌ها نجات دهند، جهت آوردن «خدا»، به ایران، افغانستان و عراق، دستورات لازم را از پادوی لهستانی‌الاصل سازمان سیا هم دریافت می‌کردند، از این رو ذوق‌زده شده بودند! چون اینبار، آوردن خدا به نام اوباش دانشجونمای ساواک ثبت می‌شد، تا مهدی بازرگان، در جایگاه «مخالف» قرار گیرد! محمد مصدق نیز که در واقع زمینه‌ساز کودتای 28 مرداد بود، با عبور از همین مسیر شیادی در جایگاه «مخالف» قرار گرفت.

ولی امروز دیگر نمی‌توان با شیوه‌های «جنگ سرد»، به مردمفریبی پرداخت. صداوسیمای جمکران، با تبلیغات برای مهدی بازرگان نمی‌تواند، مزدوری «نهضت آزادی» برای حاکمیت ایالات متحد را به گردن خمینی و خلخالی بیندازد! گروهی که پس از براندازی 22 بهمن 57، در رأس هرم قدرت قرار گرفت، یک گروه منسجم، وابسته به سازمان سیا است، که هنوز در قدرت شریک است. و اتفاقاً محمدعلی هادی هم با نقل خاطرات‌اش همین یکپارچگی را منعکس می‌کند، البته به طریق آخوندی:

«در این سفر[همان حج گروهی] آقای دکتر سحابی چنان خشوع و حالاتی در عبادات و مواقف حج داشت که آیت الله خامنه‌ای تحت تأثیر حالات معنوی ایشان قرار گرفتند. ایشان بسیار بزرگوار و اهل معرفت بود.»

و امروز هم عزت‌الله سحابی، به پیروی از پدرشان، چنان برای اسلام، پستان به تنور می‌چسبانند، که نه تنها مقام معظم رهبری، که «مادلن البرایت» و «اردشیر زاهدی» هم تحت تأثیر«حالات معنوی‌» ایشان قرار گرفته‌اند.

اردشیر زاهدی، که مانند دیگر نخبگان عرصة سیاست ایران در دوران «جنگ سرد» یخ زده، در نامه‌ای به سناتور مک کین، خطر تهاجم نظامی روسیه به ایران را یادآور می‌شود! به قول ناخدا کلمب، «سبحان‌الله این چه حالت است؟» تا دیروز، همه، ما ملت را از تهاجم نظامی آمریکا می‌ترساندند، و تصاویر بزرگ رنگی، از ناوگان‌های شیک و خوش قد و بالای «یو. اس. نیوی» برایمان منتشر می‌کردند، تا آتش حسد ما را شعله ور سازند، و به یاد آوریم که «سهم ما از خلیج فارس» ملاخور شده، و نوکران آمریکا فریاد «سهم ما از خزر» سر می‌دهند. ولی امروز، اردشیر زاهدی به سناتور مک کین می‌گوید، جناب سناتور، ما خیلی ملت خوبی هستیم، اعلامیة حقوق بشر کوروش کبیر داریم، چاکر و غلام خانه‌زاد شما هم هستیم، مواظب باشید، روس‌ها دارند می‌آیند! دستمان به دامان‌تان جناب سناتور! کودتائی، بمبی، موشکی، حوالة سر مردم ایران بفرمائید، تا ما باز هم در آمریکا «سفیر» بشویم، و بازهم الیزابت تیلور «تپل مپل» را به میهمانی سفارت دعوت کنیم! و با او عکس یادگاری بگیریم!

جناب اردشیر زاهدی، ظاهراً این مطلب را که در گویا نیوز، سایت اکبر بهرمانی، مورخ 28بهمن‌ماه سالجاری منتشر شده، با مشورت فریدون‌جان. ص. به رشتة تحریر در آورده‌اند، چون از آن رایحة تند چاپلوسی، کرنش و پرت بودن از مرحله به مشام می‌رسد. متن شیوای این نامه به زبان انگلیسی ضمیمه است تا همه از افلاس نویسنده در زبان انگلیسی آگاه باشند. و اما جالب‌تر از نامة اردشیر زاهدی، مقاله‌ای است از «مادلن البرایت»، در سایت سید صادق، که در گویا نیوز هم انتشار یافته.

«مادلن البرایت» که در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، از مدافعان بمباران روزانة غیرنظامیان عراق و تهاجم وحشیانه به کشور یوگسلاوی بود، و البته زمان تهاجم نظامی به کشور عراق خفقان گرفته بود، امروز که حاکمیت ایالات متحد تضعیف شده، «منطق» و »گفتگو» برای‌مان کشف کرده. پیش از ادامة مطلب لازم است یادآور شویم که، مراد از حاکمیت آمریکا، در واقع تشکیلات خود مختار نظامی ایالات متحد است، که خارج از هرگونه کنترل دموکراتیک قرار دارد،‌ و در ضمن مسیر سیاست این کشور دموکراتیک را هم تعیین می‌کند. پیشتر، با اشاره به یکی ازمهم‌ترین آثار جان کنت گالبرایت، «فرهنگ رضایت طلبی»، خودمحوری تشکیلات نظامی آمریکا را بارها و بارها مطرح کرده‌ایم. و گفتیم که ریاست جمهوری در واقع مجری سیاست‌های پنتاگون است. و امروز پنتاگون در موضع ضعف قرار گرفته. در نتیجه، «مادلن آلبرایت» که از فدائیان بی قید و شرط جنگ بود، امروز صلح طلب شده، و ردای خردمندان یونان باستان برتن کرده، به حاکمان «نصیحت» می‌فرمایند که با مردم منطقه چگونه برخورد «منطقی» داشته باشند! البته برخورد منطقی «مادلن البرایت» این ویژگی را دارد که بر خشونت غیرمنطقی و «مقدس» نیز تکیه دارد! همانطور که بازرگان خدا را به دانشگاه تهران آورد تا دانشگاه را به کمک ساواک به صحنة جنگ تبدیل کند، البرایت هم خدای خونخوار ابراهیم را به سیاست منطقه وارد کرده، تا ارواح شکمش صلح برقرار شود!

البرایت در مقالة خود بر این اصل مهم تأکید کرده، که اسلام دشمن آمریکا نیست، و تروریسم هم نمی‌تواند اسلامی باشد. به عبارت دیگر، البرایت می‌گوید «القاعده» اسلامی نیست! این اظهارات البرایت ثابت می‌کند که حکومت‌های اسلامی، همانطور که ما بارها تأکید کرده‌ایم، همگی ریزه خواران عموسام‌اند، و از سوی دیگر، «القاعده» که دست پروردة سازمان ناتو است، به دلایلی امروز از نظر البرایت «مرتد» به شمار می‌رود! البته هنوز مادلن البرایت فتوای قتل القاعده را صادر نکرده! چون می‌گوید، همه باید حقوق بشر را رعایت کنند، و به قطعنامه‌های شورای امنیت احترام بگذارند، عدالت را رعایت کنند، تا صلح و امنیت برقرار شود. البرایت، از انجیل و تورات و قرآن هم سه آیة کشکی برگزیده که دعوت به «صلح» می‌کنند:

«انجیل می‌گوید، صلح سازان اهل بهشتند، تورات می‌گوید از شمشیرها تیغة گاو آهن بسازید و قرآن می‌گوید ... »

با مطالعة مقالة مزورانه البرایت متوجه می‌شویم، که دعوت به صلح وی نیز مانند آیه‌های کتب مقدس ادیان ابراهیمی در واقع دعوت به «جنگ بر ضد دشمن مشترک» است، که البرایت آنرا «القاعده» می‌نامد. پس به البرایت و اربابان‌اش می‌گوئیم، اگر در منطقه صلح برقرار شود، شما به جای نان باید «چوب‌برگر» میل کنید! و در هر حال، برای استقرار «صلح»، به تورات و انجیل و قرآن‌ نمی‌توان متوسل شد! رعایت «حقوق بشر»، و استقرار امنیت و عدالت نیز، تنها در غیاب سرکار و تفنگ فروشان ینگه دنیا و خداوندتان امکانپذیر خواهد بود، چون با آوردن خدای خونخوار ابراهیم به سیاست منطقه، آنچه تقویت شده جنگ بوده، نه صلح! و بالاخره، مادلن عزیز! وقت آن رسیده که «دکان» خداوندتان را هم تعطیل کنید، و برای طلب بخشایش جنایات خود، مانند «مادلن» کتاب مقدس، زندگی را با چشمان اشکبار ادامه دهید ـ هر چند مادلن کتاب مقدس بر شما شرف داشت. شاید از این راه فرجی شود، و همانطور که مسیح، پاهای مادلن، آن روسپی گناهکار را شست، و او را در پناه خود گرفت، رابرت گیتس هم پاهای شما را بشوید، تا پس از اینکه در کاخ سفید مصلوب شد، شما در کنار هیلاری مقدس، شاهد رستاخیزشان باشید. به این ترتیب موضوع کتاب بعدی «تری ایگلتن»، بیوگرافی پرافتخار «مادلن مقدس»، و رستاخیز «رابرت گیتس» خواهد بود!