شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۹


عصا و اسطوره!
...
فروشندگان «مقدسات‌» در لندن و واشنگتن نشسته‌اند؛ پس از «گروه فرهنگی» حنازرچوبه، سایت‌های رادیوفردا و بی‌بی‌سی نیز بر «علمی‌ات» شکافتن دریای سرخ جهت عبور حضرت موسی و پیروان‌شان مهر تأئید می‌زنند! چرا که «مقدسات» برای پیشبرد سیاست استعماری حائز اهمیت فراوان است. از اینرو تمامی بوق‌های ارتش‌ ناتو همزمان با معرکه‌گیری برای «علمی‌ات» بخشیدن به بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی، از صدور حکم اعدام برای حسین درخشان، وبلاگ‌نویس ایرانی به جرم «توهین به مقدسات» نیز خبر می‌دهند! به یاد داریم که حسین درخشان به طرفداری از احمدی‌نژاد شهرت پیدا کرده بود، و خلاصه اگر در داخل و خارج مرزها صدای اعتراض حقوق‌بشرفروشان جمکران به صدور حکم اعدام برای یک وبلاگ نویس به گوش نمی‌رسد، حتماً‌ دلیل موجه دارد!

اوپوزیسیون خارج‌نشین حکومت مرده‌شویان در هم‌سوئی کامل با چماقداران جمکران «آزادی بیان» را فقط برای «خودی‌ها» می‌پسندد. به عبارت دیگر، حضرات هنوز با مفهوم «آزادی بیان» از ریشه و اساس بیگانه‌ باقی مانده‌اند، هر چند دست از «ادعا» و لاف و گزاف پیرامون «مخالفت‌شان» با دیکتاتوری برنمی‌دارند. البته این مواضع «مترقی» برای ما ایرانیان تازگی ندارد، زمانیکه پیام فضلی‌نژاد، نویسندة «دولتی» نیز مورد تهاجم چاقوکش‌های ساواک قرار گرفت، هم‌اینان خفقان اختیار کردند، چرا که فضلی‌نژاد را غیرخودی می‌دیدند! پاسدار شریعتمداری هم که یک تنه در برابر آمریکا «ایستاده»، از فضلی‌نژاد حمایتی نکرد چرا که سرپرست رسانة محفلی کیهان منطقاً نمی‌تواند مدافع «آزادی بیان» باشد. کیهان، مانند اطلاعات و دیگر رسانه‌های حکومت جمکران در سنگر مقدس ابهام «حق» نشسته؛ «حق‌طلب»، «حق‌مدار» و «حق‌پرست» به شمار می‌آید. و از آنجا که حق کذا در چارچوب منافع استبدادی استعمار قرار دارد، همواره «انسان‌ستیز» باقی خواهد ماند. از اینرو حضور همة کسانی که در توهمات‌شان خود را در جایگاه «مخالف استبداد» قرار داده‌اند بگوئیم، «آزادی بیان» قیدوشرط ندارد، در غیراینصورت «آزادی بیان» نیست!‌ بیان و قلم ملزم نیست به مقدسات فلانی و بهمانی «احترام» بگذارد؛ «آزادی بیان» حد و مرز ندارد، و این آزادی می‌باید به یکسان شامل طرفداران، مخالفان و بی‌تفاوت‌ها شود. خلاصه، اصل این است که مقدسات به ابزار تهدید و تحدید آزادی، تفکر و تخیل انسان تبدیل نشود.

بی‌دلیل نیست که محفل بنیامین نتان‌یاهو اینچنین دکة تقدس‌فروشی بر پا کرده. روز گذشته رسانه‌ها اطلاع دادند که،‌ هیئت اسرائیلی به احترام یکی از مناسبت‌های مذهبی یهودیان، از حضور در جلسة سخنرانی اوباما در سازمان ملل خودداری کرده! اما معلوم نیست چرا روز پنجشنبه 23 سپتامبر، شیمون پرز و شرکاء در معرکة بیل کلینتن شرکت کردند؟ شاید چون کلینتن با کراوات «صورتی» برای دستیابی به «صلح» سخنرانی می‌کرد! یا اینکه همگی در جستجوی عصای موسی و معجزات آن بودند! خلاصه آنجا که از صلح در منطقه سخن به میان آید، هیئت نمایندگی اسرائیل «دیندار» شده، و جهت احترام به ادیان دو دستی به عصای موسی می‌چسبد.

عصای حضرت موسی را دریابید که معجزات فراوان دارد! طبق اسطوره‌های ادیان ابراهیمی آنحضرت با عصای‌شان دریا را شکافتند،‌ اما تحقیقات «علمی» بعضی‌ محافل پیرامون «اثر باد بر آب» معجزة عصای آنحضرت را به «اصول علمی» تبدیل کرده! امروز نگاهی خواهیم داشت به بی‌بی‌سی و رادیوفردا که در راستای گزارش حنازرچوبه از «تحقیقات» پروفسور «کارل دروز» مطالبی منتشر کرده‌اند که با پروپاگاند شیپورهای غرب پیرامون احمدی نژاد در هم‌سوئی کامل قرار دارد.

پروپاگاند تفنگ‌فروش‌ها از احمدی‌نژاد همزمان دو تصویر واژگون ارائه می‌دهد. در سازمان ملل متحد، مهرورزی می‌باید با تکرار باورهای عوام، باعث رمیدن سیاهی لشکر عموسام یا همان گوسفندان عضو اتحادیة اروپا شود، تا هیچکس به زدوبند حکومت مرده شویان با آمریکا آنهم از طریق کره‌جنوبی و اتحادیة اروپا پی نبرد! این نقش بازتاب تصویری است که رسانه‌های ینگه‌دنیا از مهرورزی ارائه می‌دهند و ایشان را «مردمی» می‌نمایانند. احمدی‌نژاد در واقع کانال انتشار «شایعات مردمی» سازمان سیاست. این شایعات گوساله‌پسند توسط متفکران طویلة مقدس‌مک‌کارتی ساخته و پرداخته شده و جایگاه مناسبی در افکارعمومی غرب برای خود باز کرده.

اینان ادعا می‌کنند حاکمیت ایالات متحد عملیات 11 سپتامبر را برای لشکرکشی به عراق و افغانستان سازماندهی کرده بود، و احمدی‌نژاد هم در نشست سالانة سازمان ملل متحد با تکیه بر همین شایعات،‌ «هدف» یانکی‌ها از این عملیات را «تقویت اسرائیل» می‌خواند تا ایالات متحد و سیاهی‌لشکرش بتوانند به نشان اعتراض به این اظهارات موهن، صندلی‌های‌شان را خالی کنند و تصویر سخنرانی «احمدی نژاد» در برابر صندلی‌های‌خالی، همچون «نفسی که می‌رود، مفرح ذات» شوت‌‌وپرت‌ها شود! بعد از پایان معرکة عنتر، و فروکش کردن جنجال هم هیلاری کلینتن، وزیر امورخارجة ایالات متحد انفجار بمب در مهاباد را محکوم می‌کند! بله این معرکه‌گیری مهوع «سیاست» ابرقدرت آمریکا در کشور ایران خوانده می‌شود که 31 بهار از عمر خون‌بارش می‌گذرد.

همچنانکه در وبلاگ «باد و مهاباد» هم گفتیم، جلال‌زاده، استاندار آذربایجان غربی درست می‌گوید، انفجار مهاباد کار همان محافلی است که جنجال قرآن سوزان به راه انداختند. همان‌ها که با شعار «نبرد با کفار» و جهاد و مزخرفات مشابه در عراق و افغانستان به کشتار غیرنظامیان مشغول‌اند. اینان هرگز به اشغالگران حمله نمی‌برند؛ تشکل‌های جهادی در عراق و افغانستان با هدف کشتار غیرنظامیان توسط ارتش ناتو تجهیز می‌شوند. و این «سیاست» همچنانکه می‌بینیم پشت مرزهای ایران متوقف نخواهد ماند. هر چند که به موازات پیشرفت مذاکرات صلح،‌ محافل غربی مدافع القاعده تضعیف می‌شوند. به عنوان نمونه یک تشکل وابسته به القاعده در عراق 5 روز وقت گذاشت تا بمب‌گذاری در یک فروشگاه تلفن در بغداد و حمله به وزارت‌کشور عراق را که 31 کشته بر جای گذاشت،‌ در کمال بلاهت «توجیه» کند!

به گزارش لوموند، مورخ 24 سپتامبر 2010، یکی از سازمان‌های نزدیک به «القاعده» با صدور بیانیه‌ای اعلام داشت وزارت کشور و فروشگاه «آسیاسل» به دلیل نقشی که در سرکوب شورشیان توسط نیروهای دولتی ایفا می‌کنند، ‌ مورد تهاجم قرار گرفته‌اند! البته بد نیست بدانیم اکثر قربانیان این عملیات قهرمانانه غیرنظامیان بوده‌اند. می‌بینیم که «بنده‌نوازی» آنگلوساکسون‌ها چه حکمتی دارد! «تیغ‌کش دیندار» بهترین ابزار اعمال سیاست اینان شده. چرا که جنایتکار «بی‌دین» در قساوت و شقاوت و به ویژه حماقت به گردپای «آدمکش مذهبی» نمی‌رسد. آنگلوساکسون‌ها عراق را اشغال کرده‌اند و نیروهای «امنیتی ـ نظامی» عراق تحت نظارت اینان فعالیت می‌کنند، حال باید پرسید، چرا «القاعده» پادگان‌های اشغالگران را هدف حملات خود قرار نمی‌دهد؟

وقتی کشوری اشغال می‌شود، روند متعارف این است که گروه‌های مسلح اشغالگران را هدف تهاجمات خود قرار دهند. ولی می‌بینیم که در افغانستان و به ویژه در عراق اسلام‌گرایان کشتار مردم و تخریب مراکز آموزشی و زیرساخت‌های اجتماعی را مد نظر دارند. از این روند «مقاومت» فقط یک نتیجه می‌توان گرفت، و آن اینکه گروه‌های به اصطلاح مبارز و شورشی مسلمان در هم‌سوئی کامل با اشغالگران عمل می‌کنند، و البته هیچ جای تعجب ندارد! ارتش ناتو در عراق و افغانستان، هم بر عملکرد نیروهای «نظامی ـ دولتی» نظارت دارد و هم تجهیز و آموزش گروه‌های «شورشی» را در دستورکار خود قرار داده. به این ترتیب کنترل کامل اوضاع را به دست گرفته چرا که دولت دست‌نشانده و مخالفان مسلح همین دولت یک فرمانده دارند: ارتش ناتو! ارتشی که دهه‌هاست عملیات‌اش در ترکیه از افکارعمومی جهانیان پنهان مانده.

جنایات فجیع این ارتش در ترکیه همواره به سکوت برگزار شده، چرا که ترکیه عضو ارتش ناتوست و ناتو همچنانکه شاهدیم برای استقرار «دمکراسی» به عراق و افغانستان لشکرکشی کرده و دمکراسی ویراست ارتش ناتو در برابر ماست: استقرار حکومت اسلامی در عراق و افغانستان جهت تبدیل کشور به طویله. اما آنچه در ترکیه می‌گذرد سوای اینحرف‌هاست. در این کشور ارتش ناتو حکومت می‌کند و برای آدمکشی و ترور نیز به شبه‌نظامیان معروف به «گرگ‌های خاکستری» متوسل می‌شود. پس اگر حنازرچوبه که صلح را در ترادف با «سازش» و «توطئه» قرار داده، در اینمورد خفقان اختیار کرده هیچ جای تعجب نیست. حکومت اسلامی خود زیرمجموعة ارتش جنایتکار ناتوست و با دولت‌های انسان‌ستیز ترکیه و پاکستان نیز در چارچوب پیمان «سنتو» همکاری نظامی و امنیتی دارد.

به گزارش فیگارو مورخ، 6 ژانویه 2010، «گرگ‌های خاکستری» دست به کشتار گستردة چپ‌گرایان و اعضای خانواده‌شان زده‌اند. یادآور شویم گرگ‌های خاکستری یک تشکل فاشیست است که در تبلیغات غرب خود را «ضدفاشیست» جا زده! در مورد این سازمان جنایتکار که پس از کودتای کمالیست‌ها تقویت شد در وبلاگ دیگری به تفصیل توضیح خواهیم داد. باری، فیگارو می‌نویسد، 3 دانشجوی چپ‌گرا که برای برچیده شدن پایگاه «اینچرلیک» متعلق به نظامیان آمریکا تبلیغ می‌کردند، در تاریخ 16 دسامبر 2009، به جرم فعالیت به نفع کردها دستگیر می‌شوند! یازده روز بعد، یعنی در تاریخ 27 دسامبر سال گذشته، 15 دانشجو که برای آزادی 3 دانشجوی مذکور امضاء جمع می‌کردند و مادر یکی از دانشجویان توسط یک گروه هزار نفره مورد تهاجم قرار گرفته «لینچ» می‌شوند!

فیگارو می‌نویسد، اینبار نیز مهاجمین توسط پلیس و لباس‌شخصی‌ها بسیج شده و مورد محافظت قرار گرفته بودند. و علیرغم این امر که جمع‌آوری امضاء هیچ ارتباطی به مسائل کردها نداشت، تشکیلات «گرگ‌های خاکستری» بر ضد کردها و «پ. ک. ک» شعار می‌داد و می‌گفت، « اینجا جای خائنین نیست»، «مرگ بر پ ک.ک!» در ادامة این گزارش آمده، یکبار دیگر مهاجمین توانستند بدون کمترین مزاحمتی به خانه بازگردند، حال آنکه دو نفر از مجروحین این تهاجم به جرم «تبلیغ برای کردها» دستگیر شدند.

اما دمکراسی ویراست ارتش ناتو به این مختصر محدود نمی‌شود. در تاریخ 3 ژانویه 2010، حدود 150 تن از اعضای «جبهة مردمی» برای اعتراض به «لینچ» دانشجویان، با سه مینی بوس از استانبول راهی «ادرین» می‌شوند. در چند کیلومتری ادرین «مردم همیشه در صحنه» جاده را مسدود می‌کنند، سپس با کمک نیروهای امنیتی به سرنشنیان 3 مینی‌بوس حمله‌ور می‌شوند. در این گیرودار است که پلیس بجای متفرق کردن مهاجمین، باتوم و گاز اشک‌آور نثار اعضای جبهة مردمی می‌کند! در همین تاریخ فعالان جبهة مذکور که در استان‌های شرقی «ارزینکان» برای تعطیل شدن پایگاه آمریکائی «اینچرلیک» به جمع‌آوری امضا مشغول بودند، مورد حمله قرار می‌گیرند. خلاصه سناریو همان سناریوی همیشگی است:‌

«عده‌ای با برانگیختن خشم و نفرت جمعی بر علیه یک گروه انگشت شمار از فعالان صلح‌طلب زمینه‌ساز قلع و قمع آنان می‌شوند، سپس دستگیری قربانیان توسط پلیس را شاهدیم[...]»

بله برای ما که انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر را در ایران دیدیم این صحنه‌ها آشناست! همچنانکه نیاکان ما نیز با حرکات خودجوش «مردمی» و «حق‌طلبی» فدائیان اسلام و دیگر مخالفان «جدائی دین از سیاست» بیگانه نبودند. اما همچنانکه گفتیم ایران کجا، ترکیه کجا! به گزارش فیگارو، اقلیت‌های یهودی، ارمنی و یونانی ساکن استانبول طی روزهای 6 و7 سپتامبر سال1955 میلادی دو «شب کریستال» را تجربه کردند. جریان از اینقرار بود که چندهزار خانه، فروشگاه و کلیسا و کنیسه که از قبل با رنگ قرمز مشخص شده بود، هدف حمله قرار گرفته، تخریب و غارت شد. و این امر به مهاجرت گستردة ارامنه، یهودیان و یونانیان از کشور ترکیه انجامید. مقامات ترکیه نیز همچون نمونة آدولف‌ هیتلر، این اعمال وحشیانه را به «کمونیست‌ها» نسبت دادند. در صورتیکه بر اساس اظهارات ژنرال صبری ایرمی‌بیز اوغلو ـ دبیرکل شورای امنیت ملی ترکیه از 1988 تا 1990 ـ دلیل این عملیات، حملة مأموران سفارت ترکیه در یونان به خانة آتاتورک در سالونیک بوده! در هر حال، حدود دو سال پس از کودتای 28 مرداد در ایران، شاهد این تهاجم وحشیانه در ترکیه نیز هستیم و با توجه به آنچه امروز در منطقه می‌گذرد می‌توانیم تداوم سیاست‌ استعمار غرب در کشورهای منطقه را بخوبی مشاهده کنیم و دریابیم که برخلاف ترهات کمالیست‌ها، اسلامگرایان ترکیه از دیرباز مورد لطف و عنایت ارتش این کشور بوده‌اند.

در تاریخ 19 فوریه 1969 نیز، ‌ پلیس ترکیه دست‌دردست اسلامگرایان به تجمع چپ‌گرایان که در مخالفت با حضور ناوگان ششم آمریکا در تنگة‌ بسفر صورت گرفته بود حمله‌ور می‌شود و این عملیات حق‌طلبانه و به قول امام خمینی «ضدامپریاس»، 2 کشته و 200 مجروح بر جای می‌گذارد. فراموش نکنیم که این عملیات در سال 1347 خورشیدی یعنی پس از جفتک‌پرانی‌های اولیة روح الله خمینی در ایران صورت پذیرفت! در تاریخ 19 دسامبر 1978، «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» یک سینما را با بمب منفجر می‌کنند و این عمل را هم طبق معمول به کمونیست‌ها نسبت می‌دهند. آنگاه در تاریخ 24 دسامبر 1978، یعنی پس از سفر جیمی‌کارتر به ایران، «گرگ‌های خاکستری»، در شهر «قهرمان ماراش» علوی‌ها و کمونیست‌ها را مورد تهاجم قرار داده یکصد و یازده تن را به ضرب گلوله و یا با چاقو و ساطور به قتل می‌رسانند. جالب اینجاست که اکثر قربانیان زن و کودک و کهن‌سالان بودند. خانه‌های اینان نیز از پیش با رنگ مشخص شده بود، درست همانطور که در فیلم هولیوودی «ده فرمان» دیدیم! باری پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز وحشیگری ارتش ناتو در ترکیه ادامه یافت و در تاریخ دوم ژوئیه 1993 میلادی «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در شهر سیواس، هتل محل تجمع روشنفکران چپ‌گرا و علوی را به آتش می‌کشند و این عملیات قهرمانانه 37 کشته بر جای می‌گذارد که از قضای روزگار همه «اومانیست» هستند و سیاست‌شان عین دیانت‌شان نیست! به همین دلیل طویلة مک‌کارتی از هیچ کوششی برای نابودی‌شان فروگذار نمی‌کند:

«[گرگ‌های خاکستری] با برخورداری از حمایت آشکار پلیس و نیروهای امنیتی برای ارعاب مردم و ریختن خون کسانی که هم‌عقیده‌شان نیستند از هر فرصتی استفاده می‌کنند [...]»

به گزارش فیگارو، بخش «جنگ ویژه» که ساختاری محرمانه در ارتش ترکیه است این عملیات را سازمان می‌دهد. ساختار مذکور که «حاکمیت ژرف» خوانده می‌شود، طی جنگ سرد توسط سازمان سیا و ناتو در ارتش ترکیه برای جنگ روانی و نظامی بر علیه «دشمن داخلی» ایجاد شد، و وظیفه دارد «مردم» را با توسل به عملیات خرابکارانه و تحریک افکار عمومی در بسیج دائم نگاه دارد. ولی «به خواست خدا»، پس از جنگ سرد نیز همچنان این «حاکمیت ژرف» به انجام وظیفه مشغول است.

پیشتر گفته بودیم که ارتش ناتو تحت فرماندهی پنتاگون است، و حاکمیت انگلستان در جایگاه «متحد» آمریکا قرار گرفته. طی دوران جنگ سرد، فرانسه به عنوان مخالف‌خوان در کنار سازمان ملل متحد مجری شاخة دوم سیاست ایالات متحد بود، و پس از پایان جنگ سرد نیز این جایگاه را همچنان حفظ کرده. شاهد بودیم که دومینیک دوویلپن، ‌ وزیر امورخارجة ‌فرانسه، در شورای امنیت با تهاجم به عراق به مخالفت برخاست، ولی هیچ قدرت جهانی این تهاجم وحشیانه را محکوم نکرد! به عبارت دیگر چین، روسیه و فرانسه علیرغم ادعای مخالفت با اشغال عراق، با چشم‌پوشی از محکوم کردن ایالات متحد و انگلستان کار را به «بزرگواری» برگزار کردند، هر چند کسی از اینان قدردانی نکرد! و به همچنین است در مورد فداکاری‌های احمدی‌نژاد!

آمریکا و اتحادیة اروپا بجای سپاسگزاری از خدمات صادقانة‌ مهرورزی،‌ یعنی قدردانی از لات‌بازی و مزخرف‌بافی‌های وی در سازمان ملل، او را طرد می‌کنند. و با اینکار پرزیدنت اوباما در نقش خداوند بخشندة مهربان ظاهر می‌شود؛ تضعیف دولت اسرائیل نیز از چشم جهانیان پنهان می‌ماند، و دلائل واقعی لشکرکشی آمریکا به منطقه همچنان «لوث» می‌شود. احمدی‌نژاد ادعا کرده، آمریکا برای تقویت اسرائیل بساط 11سپتامبر را به پا کرد، حال آنکه شاهدیم رخدادهای 11سپتامبر فقط به تضیعف اسرائیل منجر شده!

جالب اینکه واژگون نمائی احمدی‌نژاد، در داخل کشور به صورت بزرگ‌نمائی حکومت مفلوک اسلامی بروز کرده. فعلة فاشیسم حکومت مرده شویان را با اتحاد جماهیر شوروی به قیاس کشیده و ادعا می‌کنند «شوروی هم تاوان ظلم و ستم و دروغ را پرداخت!» به عبارت دیگر فروپاشی شوروی «وعدة الهی» بوده! پیشتر گفتیم که پیروان خط توحش امام روشن‌ضمیر با هدف مرزشکنی می‌کوشند معنویت را با اصول «مادی‌ات» در ترادف قرار دهند، تا انسان‌محوری نظریة مارکس را تحریف کرده باشند. ولی از آنجا که کارل مارکس نوع خاصی از حکومت را توصیه نکرده، الاغ‌های طویلة مک‌کارتی می‌پندارند اگر حکومت اسلامی را با استالینیسم در ترادف قرار دهند می‌توانند اسلام را به عنوان «ایدئولوژی» به شوت‌و‌پرت‌ها بفروشند! و کم کم همین مجموعه مبهمات سرشار از توحش در ذهن بعضی‌ها جای نظریة انسان‌محور مارکس خواهد نشست! حال آنکه ایدئولوژی بنابرتعریف نمی‌تواند «مبهم» باشد؛ فعلة فاشیسم آب در هاون می‌کوبند. نه کسی می‌تواند «معنویت» را در ترادف با «مادی‌ات» قرار دهد، و نه می‌توان باورها و توهمات را بجای «انسان» نشاند. باورها، مقدس یا غیر، حریم خصوصی انسان است. به عنوان نمونه «باور» به معجزات عصای موسی از جمله شکافتن آب دریای سرخ حریم خصوصی افراد است، و انتشار تحقیقات «علمی» برای انطباق این داستان‌ها با قوانین فیزیک فقط تهاجم به حریم خصوصی افراد شمرده می‌شود.

به همین جهت رادیوفردا و بی‌بی‌سی مزخرفات حنازرچوبه در مورد «اثر باد بر آب» را در بوق گذاشته‌اند. هدف از این تهاجم اسطوره‌زدائی است جهت ایجاد «تزلزل» در باورها فردی! آن بخش شگفت‌انگیز کتب مقدس که در ذهن انسان «امید» به وجود می‌آورد و «تخیل» را تقویت می‌کند می‌باید حذف شود! به این ترتیب از دین جز توحش، فریب و قساوت یعنی انسان‌ستیزی هیچ نمی‌ماند! این است دلیل انتشار «تحقیقات» گروه کارل دروز!

ور ضعیفی عقل تو ای خر بها
این خر پژمرده گشتست اژدها
زانکه از عقل جفائی گر رود
از وفای جاهلان آن به بود

رادیوفردا، ‌مورخ 3 مهرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان، «خدا دریا را برای موسی شکافت یا طبیعت»‌ تأکید می‌کند، گروهی از پژوهشگران آمريکائی ادعا کرده‌اند تحقيقات‌شان نشان می‌دهد که موسی و قوم بنی‌اسرائيل در چه نقطه‌ای از دريای سرخ عبور کرده و موسی چگونه توانسته آب دريا را دوپاره کند! مقصود از محققان همان «کارل دروز» خودمان است. ایشان گفته‌اند، ما نمی‌دانیم این ماجرا واقعیت دارد یا نه اما می‌توانیم بگوئیم که اگر به مدت 12 ساعت بادی با سرعت یکصد کيلومتر در ساعت بوزد، می‌تواند حجم آبی را با عمق تقريبی دو متر جابجا کرده و يک گذرگاه خشک به عرض تقريباً پنج کيلومتر و به طول بیش از 5 کيلومتر ايجاد کند. اين گذرگاه حدود چهار ساعت دوام می‌آورد و اینمدت برای عبور پیروان موسی از دریای سرخ کفایت می‌کرد، حتی اگر اینان در جهت مخالف باد در حرکت می‌بودند:‌

«با انجام آزمايش مشخص شد [...] اگر بادی با سرعت صد کيلومتر و برای مدت 12 ساعت بوزد [...] حجم آبی را با عمق تقريبی دو متر جابجا کرده و [...] يک گذرگاه به عرض تقريباً پنج کيلومتر و به طول 5,3 کيلومتر ايجاد [می‌کند] اين گذرگاه [...] حدود چهار ساعت تداوم خواهد داشت که زمان لازم را برای پياده روی موسی و قوم بنی اسرائيل از اين مسير حتی برخلاف جهت باد فراهم می‌کند[...]»

البته یادآور شویم که عمق دریای سرخ را هیچ «محققی» نمی‌تواند 2 متر ارزیابی کند! ولی علاوه بر این، به استنباط ما جناب کارل دروز هرگز وزش باد با سرعت یکصد کیلومتر در ساعت را تجربه نکرده‌اند که چنین مزخرفاتی به هم می‌بافند. در همینجا بگوئیم، احدی نمی‌تواند در مسیر موافق چنین بادی حرکت کند، چه رسد به اینکه حرکت در خلاف مسیر این باد را هم قابل قبول بدانیم! به طور مثال، روز 25 سپتامبر سالجاری، تمامی آمریکای مرکزی به دلیل توفان ناشی از وزش باد با سرعت 85 کیلومتر در ساعت به حال آماده باش درآمده، و دولت‌ها از ساکنان مناطق توفانی خواسته‌اند که به پناهگاه بروند! حال پروفسور «دروز» بهتر است توضیح دهند که به فرض محال اگر عمق دریای سرخ در منطقه‌ای فقط دو متر بوده باشد، چگونه قوم بنی‌اسرائیل می‌توانست با مرغ‌وخروس و بچه و گاری و قاطر و پیرزن و پیرمرد و غیره علیرغم وزش بادی با سرعت 100 کیلومتر به مدت 4 ساعت عرض این دریا را طی کند؟

گفت پیغمبر عداوت از خرد
بهتر از مهری که از جاهل رسد

بگذریم! رادیوفردا در ادامة گزارش خود می‌افزاید نتایج اين «تحقيقات» اخيراً روی وب سايت «کتابخانه عمومی علوم» منتشر شده! ما هم از اهالی رادیوفردا دعوت می‌کنیم سری به فرانس‌پرس، مورخ 25 سپتامبر سالجاری بزنند تا ببینند وزش باد فقط با سرعت 85 کیلومتر چه مزه‌ای دارد! در ضمن حضورتان بگوئیم، اصولاً وجود موسی به اثبات نرسیده که شما بحث علمی شکافته شدن دریا در برابر ایشان را مطرح می‌کنید:

«خدا دریا را برای موسی شکافت یا طبیعت؟»

به عقیدة ما دریای فعلی را سازمان سیا برای «اسطوره‌زدائی» گشوده، تا بخش توحش و فریب و انسان‌ستیزی دین را تقویت کند و «امید» و اعتقاد به عدالت را از باور انسان بزداید.

سال‌ها خربنده بودی بس بود
زانکه خربنده ز خر واپس بود






پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹


باد و مهاباد!
...
«البته که پایه و اساس مملکت دین و مذهبه [...] اما همه کارها را که مذهب نمی‌تونه بکنه [...] مردم چوب و فلک می‌خواهند[...] خدا خر را شناخت که شاخش نداد[...]»
منبع: «حاجی‌آقا»، ص. 27.

در پاداش به دم‌جنبانی احمدی‌نژاد برای یانکی‌ها، ایالات متحد نیز برای بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر و سرکوب همه جانبة کردها به آدمخواران جمکران چراغ سبز نشان داده.

انفجار بمب در مهاباد همزمان با انتشار تصویر سخنرانی احمدی‌نژاد در برابر صندلی‌های خالی سازمان ملل دو پیام واژگونه به مخاطب ارسال می‌کند. نخست‌ اینکه حاکمیت ایالات متحد و دمکراسی‌های غرب هیچ ارتباطی با احمدی‌نژاد ندارند، دیگر آنکه ایالات‌متحد عملیات خرابکارانه در مهاباد را محکوم می‌کند! اگر دو پیام واژگون فوق را در کنار اظهارات اخیر احمدی‌نژاد مبنی بر نفی موجودیت قانونی کشور اسرائیل قرار دهیم خواهیم دید که ایالات متحد حکومت اسلامی را در مسیر نورانی امام روشن‌ضمیر و صدر انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر قرار داده،‌‌ تا این حکومت بار دیگر بتواند همچون آن روزهای خوب، ضمن عربده‌جوئی بر علیه اسرائیل به سرکوب ملت ایران، به ویژه سرکوب اقلیت‌های قومی و مذهبی مشغول شود. این است دلیل انفجار بمب در مهاباد: فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای تغذیة دژخیمان حاکم بر کردستان ایران. زوزه و عربدة «جلال‌زاده»، استاندار آذربایجان غربی در سایت رسمی حکومت مرده‌شویان شاهدی است براین مدعا.

در پی انفجار بمب در مهاباد، جلال‌زادة مفلوک بازنشخوار تبلیغات سازمان سیا در دوران جنگ استعماری با عراق را از سر گرفته. کلیدواژه‌های این تبلیغات ابلهانه و مبهم عبارت است از «دشمن،‌ عملیات ددمنشانه، مردم، دفاع از انقلاب، ایران اسلامی، و ...» و این مزخرفات همواره با تهدید به مرگ همراه می‌شود. جلال‌زاده ضمن کوفتن بر طبل «دشمن، مردم و ایران اسلامی» اظهار داشته، این اعمال توسط همان کسانی انجام شده که قرآن را می‌سوزانند. اتفاقاً اینبار این گوسالة ننه حسن کاملاً درست می‌گوید، گاوچران‌ها برای فراهم آوردن زمینة لشکرکشی خیابانی جنجال قرآن‌سوزی به راه انداختند، در نتیجه هر عملی که مشوق عربده‌جوئی اوباش در خیابان‌های ایران باشد، مستقیماً‌ تحت نظارت طویلة تقدس‌پرور مک‌کارتی صورت می‌پذیرد. تردیدی نداریم که انفجار بمب در مهاباد با هدف گسترش جنجال و زمینه‌سازی برای لشکرکشی خیابانی و سرکوب کردها سازمان یافته و سخنان جلال‌زاده نیز جز این هدفی دنبال نمی‌کند.

استاندار آذربایجان می‌گوید این عملیات باعث می‌شود «مردم» بیشتر از نظام حمایت کنند، و اتفاقاً اینجا نیز حق با اوست. چرا که تل موهوم «مردم» در حکومت اسلامی مدافع توحش و پیرو خط ماشالله قصاب روشن‌ضمیر است، پیرو همان‌ها که از 31 سال پیش دوام و بقای حکومت خیابانی محبوب محفل برژینسکی را در ایران تضمین کرده‌اند. و جلال‌زادة کودن می‌پندارد که هنوز در بر همان پاشنة «شکسته» می‌چرخد. حضرت استاندار آذربایجان می‌فرمایند، دشمن با این جنایات قصد مقابله با «نظام»‌ را دارد! باید از این جلاد ساواک بپرسیم کدام نظام؟ نظام «خردرچمن» فرسوده‌ای که رئیس سازمان سیا با تبلیغات در رادیوهای بین‌المللی برای‌اش مشروعیت 85 درصدی کسب کرده؟ این پدیدة‌ نفرت‌انگیز را «نظام» می‌نامید؟ بهتر است آن را به نام واقعی‌اش، «مترسک آمریکا» بخوانید و بدانید که آمریکا با سایة خود مقابله نخواهد کرد. این گاوچران‌ها خر که نیستند، خود را به خریت می‌زنند تا به قول راوی «حاجی‌آقا»، «کارها بهتر انجام بشه.» و باید بگوئیم با وجود حمارهائی از قماش جلال‌زاده،‌ کارشان خیلی خیلی بهتر انجام می‌شه:

«دشمنان بدانند [...] كه با اقدامات كور و ددمنشانه [...] هرگز نخواهند توانست مردم را از حضور در صحنه‌هاي مختلف حمايت از نظام و انقلاب خارج سازند [...] دشمنان بدانند كه با اين حركات مردم [...] حمایت خود را از نظام بيشتر اعلام مي‌دارند [...] جنس دستي كه قرآن عزيز را سوزاند از جنس همين دستي است كه اين حادثه [...] را در اين شهر به انجام رساند [...] قول مي‌دهم تا انتقام خون شهداي اين حادثه را گرفته و عاملان آن را در همين شهر به دار مجازات خواهيم آويخت [...]»


بله جلال زاده احساس می‌کند همانطورکه به ادعای مرده‌شویان، روح خمینی در جسم خامنه‌ای حلول کرده، روح «جلائی‌پور» جلاد هم در جسم او «حلول» کرده، و حضرت استاندار می‌توانند در جنایت و کشتار کرد‌ها حتی گوی سبقت از جلاد مهاباد بربایند، ‌ اما ایشان اشتباه می‌کنند. آنروزهای خوب که چمران‌ و جلائی‌پور و دیگر دژخیمان مزدور غرب در کردستان «انتقام خون شهدا» می‌گرفتند، دیگر سپری شده! اگر به بمب‌گذاری در میان مردم ادامه دهید و دست و پای عمال کثیف‌تان را جمع نکنید مطمئن باشید که اوضاع برای اربابان‌تان در واشنگتن به مراتب خراب‌تر از این‌ها خواهد شد. بگذریم، نفس‌کش‌طلبی استاندار بدبخت آذربایجان غربی در حنازرچوبه مورخ،‌ اول مهرماه 1389با کد: 285567 انتشار یافته. البته پیش‌درآمد این سناریوی مهوع در مصاحبة مایکل لدین با «رادیوفردا» آشکار شده بود. ایشان به حکومت اسلامی «پیام» داده بودند که آمریکا همچنان خواهان تداوم روابط پنهان است! پس بازگردیم به مصاحبة مذکور تا بتوانیم همزمان به پیام یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ نیز پاسخ داده باشیم.

خوانندة گرامی! در مورد ارتباط «پنهان» دولت میرحسین موسوی با آمریکا و رسوائی «ایران ـ کنترا»، مایکل لدین فقط بخشی از واقعیات را بیان می‌کند تا بتواند با یک تیر چندین نشان بزند. مصاحبة‌ «مایکل لدین» پروپاگاندی است با چند پیام مشخص. محور اصلی پروپاگاند کذا باوراندن یک «سوپر» دروغ شاخدار به مخاطب است، مبنی بر اینکه فقط «حامیان تندرو» حکومت اسلامی طرفدار ارتباط با آمریکا بودند و این جناح شامل میرحسین موسوی و اطرافیان‌اش خواهد شد. با این تبلیغات گوساله‌پسند، از یک سو «بانیان» حکومت اسلامی، و از سوی دیگر «مخالف تندروها» خارج از طیف طرفداران رابطه با آمریکا قرار می‌گیرند! بله، با این شعبده‌بازی ابلهانه،‌ مایکل‌لدین «تلویحاً» چنین می‌فرمایند که خمینی، بنیان‌گذار حکومت اسلامی با جناح موسوی هم‌سوئی نداشت! نیازی به توضیح نیست که بگوئیم بر اساس اظهارات مستر لدین، می‌باید حساب دارودستة‌ شیخ مهدی بازرگان و دیگر اعضای نهضت «عاظادی»، و همچنین حساب آخوند منتظری را به عنوان «مخالف تندروها» از حساب میرحسین موسوی و اطرافیان‌اش جدا کنیم، و آنان را به عنوان انقلابیون میانه‌رو، ضدامپریالیست و مخالف ارتباط با آمریکا «شناسائی» نمائیم! حال آنکه عدم ارتباط با آمریکا به هیچ عنوان نمی‌تواند دلیل ضدامپریالیست بودن دولتی باشد. ‌دولت کوبا هرگز با آمریکا قطع رابطة دپیلماتیک نکرده! رابطة دیپلماتیک دولت‌ها با یکدیگر، ارتباطی است «رسمی» و «دوسویه» در چارچوب مقررات بین‌المللی. حال آنکه ارتباط پنهان، همچون ارتباط با روسپی، یک‌سویه، غیرقانونی و نامقبول است. و این است ماهیت واقعی ارتباط آمریکا و دیگر متحدان‌اش از جمله اسرائیل با حکومت اسلامی.

برخلاف اظهارات «مایکل لدین»، گرایش دارودستة‌ موسوی به ایالات متحد، گرایش کل حکومت اسلامی بوده و هست. سازمان سیا بیهوده می‌کوشد بخشی از حکومت اسلامی را به آمریکاپرستی متهم کند و بخش دیگر را از هر گونه دروغ و خیانت مبری نماید، و اینان را وفادار به «شعارهای» والای انقلاب اسلامی جلوه دهد. باید بگوئیم حضرت مایکل لدین و کارفرمایان‌شان کور خوانده‌اند! حکومت اسلامی یک مجموعة منسجم از جناح‌های مزدور غرب است، و این است وجه مشترک تمامی جناح‌های این حکومت. این مجموعة تبهکار 31 سال است که با شعار «نبرد با آمریکا و اسرائیل»، تحت نظارت مستقیم سازمان سیا به سرکوب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملت ایران اشتغال دارد، و در هم‌سوئی کامل با اسرائیل نقش «کارچاق‌کن» یانکی‌ها را در منطقه ایفا می‌کند. اینک که دکان میرحسین موسوی کساد شده، مایکل لدین به افشای بازنده‌ها پرداخته تا شاید به ضرب قرآن سوزان و انفجار بمب در مهاباد و صندلی‌های خالی در نیویورک، نانی برای احمدی‌نژاد بینوا به تنور بچسباند.

جالب اینجاست که احمدی‌نژاد هم با یک مصاحبه در مسیر مقدس «سیاست انسداد» از خدمات شایستة‌ سازمان سیا قدردانی به عمل آورده. ایشان فرموده‌اند، «ما» اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم، چرا که اسرائیل اشغالگر است! این اظهارات مضحک برای تداوم «سیاست انسداد» کفایت خواهد کرد، چرا که «مذاکره با اسرائیل» را در ترادف با «خیانت» به آرمان فلسطین قرار می‌دهد. در نتیجه،‌ اگر سران کشورهای مسلمان‌نشین منطقه جهت استقرار صلح با اسرائیل مذاکره کنند در افکار عمومی خائن و مزدور شناخته می‌شوند. حال آنکه مزدور واقعی حکومت اسلامی است که برای تداوم بحران در منطقه خود را اینچنین به آب و آتش می‌زند، تا منافع آمریکا تأمین شود. اگر حکومت اسلامی اینهمه با «اشغالگری» مخالف است چرا با دولت‌های دست‌نشاندة ارتش اشغالگر آمریکا در عراق و افغانستان بده بستان‌های دوستانه به راه می‌اندازد؟

بی‌دلیل نبود که در فردای مسابقات مارگیری، رابرت گیتس برای روسپی‌های تقدس‌فروش یک مشروعیت 85 درصدی تأمین کرد. اینک احمدی‌نژاد با تکیه بر همین مشروعیت ساخته‌وپرداختة طویلة‌ مک‌کارتی مطالبات آمریکا را خواست «85 درصد» ایرانیان معرفی می‌کند! این شرایط همان است که در ابتدای استقرار حکومت اسلامی برای امام روشن‌ضمیر و دولت خیابانی بازرگان فراهم آورده بودند تا به نام 99 درصد «مردم» سرکوب و کشتار اقلیت‌های سنی مذهب را آغاز کنند و بعد هم به حساب دیگران برسند که رسیدند. و البته فراموش نکرده‌ایم که ایالات متحد همواره جنایات حکومت اسلامی را محکوم می‌کرد تا امام روشن‌ضمیر حقوق‌بشر را «آمریکائی» بخوانند و مخالفان سرکوب و توحش استعماری را هم «طرفداران آمریکا»! بله، جلادان مزدور آمریکا، با برخورداری از انزوای سیاسی و اقتصادی شعار نبرد با آمریکا و اسرائیل سر داده، و با کوفتن بر طبل مبهمات و باورهای مقدس جمعی نظیر«اسلام»،‌ «مردم»، «مستضعفان» و ... و «شهدا» وظایف محوله را به بهترین وجه ممکن انجام می‌دادند. می‌بینیم که حاکمیت آمریکا هوای بازگشت به همین گذشتة نورانی را در سر دارد. این است دلیل «انکار ارتباط» هیئت‌ نمایندگی آمریکا با هیئت ایرانی توسط فیلیپ کراولی. و این است دلیل انفجار بمب در مهاباد که وزارت امورخارجة‌ آمریکا هم شدیداً آن را محکوم کرده‌! در واقع حاکمیت آمریکا با این عمل به حکومت اسلامی برای سرکوب کردها و گسترش سرکوب ایرانیان چراغ ‌سبز نشان داده.

«پیام» لات‌بازی اخیر گاوچران‌ها به ملت ایران و افکار عمومی جهان این است که اتفاقات آینده در ایران، هر چه باشد، از پشتیبانی غرب برخوردار نیست،‌ چرا که آمریکا ومتحدان‌اش در ناتو احمدی‌نژاد را طرد کرده‌اند! صندلی‌های خالی سازمان ملل هم شاهدی است بر این مدعا! و ما ملت باید این پروپاگاند بیشرمانه را باور کنیم! یانکی‌ها پس از ارسال پیام مذکور، و پس از مشخص شدن مناطق تاراج‌شان، تصاویر گوساله‌فریب سخنرانی احمدی‌نژاد را در برابر صندلی‌های خالی سازمان ملل متحد منتشر کردند تا یک دروغ شاخدار را به ملت ایران حقنه کنند و آن اینکه آمریکا و متحدان‌اش هیچ میانة‌ خوبی با احمدی‌نژاد ندارند! درست همانطور که در دورة خمینی دجال همین دروغ‌ها را به خورد جهانیان می‌دادند. ولی آنروز واقعیت جز این بود، و امروز نیز در بر همان پاشنة واژگون‌نمائی می‌چرخد. صندلی‌های خالی پیامی است واژگونه که استعمار غرب برای ملت ایران می‌فرستد. در نتیجه، برخلاف تصور برخی خوش‌باورها و خرفت‌ها، این تصویر به هیچ عنوان خنده‌دار نیست! آن فضای خالی در سازمان ملل با پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار «پر» خواهد شد.

این پروپاگاند در رسانه‌های رسمی حکومت اسلامی همزمان به صورت احمدی‌نژادستائی،‌ «علمی‌ات» بخشیدن به بی‌بی‌گوزک‌های ادیان ابراهیمی و تهاجم به دارودستة اکبر بهرمانی بروز کرده. به موازات همین نمایشات مهوع در داخل، واژگون‌نمائی سایت‌های فارسی زبان آنگلوساکسون‌ها نیز آغاز شده. اینان با زیرورو کردن گذشته، در برابر وحشی‌گری‌های خمینی از خود سلب مسئولیت کرده و چنین وانمود می‌کنند که حکومت اسلامی «دشمن» سرسخت انگلستان و آمریکا بوده! انتشار سخنان مضحک «مایکل لدین» در سایت رادیوفردا نمونة بارزی است از همین سلب مسئولیت. یادآور شویم، به دلیل صحنه‌سازی اشغال سفارت و گروگانگیری دست یانکی‌ها برای دروغ‌پردازی از برادران دینی‌شان در لندن بازتر است. در پی تهاجم به سفارت آمریکا، به مصداق مثل معروف «خر لنگ منتظر چش است» یانکی‌ها با حکومت جمکران قطع رابطه کردند تا در برابر اتحاد جماهیر شوروی نسبت به لات‌بازی نوکران‌شان در مرزهای روسیه از خود سلب مسئولیت کرده باشند. اما انگلستان از چنین امکاناتی برخوردار نبود، و دلیل هم اینکه منافع بولشویک‌ها در بسیاری از مناطق به ویژه در عراق با منافع لندن گره خورده بود و مادامی‌که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت دولت انگلستان کمابیش به تعهدات خود در برابر بلشویک‌های اسبق پایبند ماند. البته می‌گوئیم کمابیش چرا که به موازات تضعیف شوروی در افغانستان، امکانات حاکمیت بریتانیا برای عدم اجرای تعهدات‌اش افزایش می‌یافت. این است دلیل «بی‌بی‌گوزک‌سرائی» و روضه و زوزة «بی‌بی‌سی» در سالگرد جنگ ایران و عراق!

در مورد این جنگ استعماری در وبلاگ‌های پیشین به تفصیل سخن گفته‌ایم. این جنگ دست اسرائیل را برای کشتار و سرکوب در منطقه باز گذاشت و به همین دلیل بود که برای خمینی‌ دجال و چماقداران ساواک صلح در ترادف با سازش قرار گرفته، و «صدای صلح و سازش» می‌بایست در گلوی ملت ایران خاموش می‌شد. این جنگ استعماری در واقع بر علیه ملت‌های ایران و عراق به راه افتاده بود و پیامدهای شوم آن را نه تنها در ایران و عراق که در افغانستان، لبنان و فلسطین نیز شاهد بودیم. هنوز بعضی‌ها در سازمان سیا رویای بازگشت به دوران نورانی «اهود اولمرت» روشن‌ضمیر و بازپس‌گرفتن سنگرهای از دست رفته طی جنگ 33 روزه را در سر می‌پرورانند، چرا که زندگی یانکی‌ها و شرکاء در گرو جنگ و بحران است. و اسرائیل دست در دست حکومت اسلامی، اهرم‌های جنگ‌افروزی و بحران‌سازی در منطقه‌اند. تضعیف این دو، تضعیف سازمان ناتوست.

این سازمان جنایتکار برای پیشبرد سیاست‌های‌اش به گسترش مقدسات و خشونت نیاز دارد. و تاکنون انفجار بمب در اماکن عمومی بهترین ابزار گسترش چنین سیاستی بوده. انفجار بمب در مهاباد دلیل موجه دارد. این انفجار پیامی است به حکومت منفور جمکران برای گسترش سرکوب کردهای ایران با توسل به شعار «مبارزه با تروریسم.» اما ناتو برای ترویج مقدسات و گسترش خشونت شیوه‌های مختلفی یافته. این سازمان در مناطق تحت کنترل خود در کشورهای مسلمان‌نشین،‌ ارعاب و کشتار غیرنظامیان و اقلیت‌های مسیحی را به صورت منظم پیگیری می‌کند، همچنانکه در عراق و افغانستان و مصر شاهدیم. در آندسته از کشورهای مسلمان‌نشین که خارج از کنترل ناتو قرار دارند، تهاجم به نظامیان و انفجار بمب در اماکن تفریحی در دستورکار قرار گرفته. کافی است روند عملیات خرابکارانة ناتو را در تاجیکستان دنبال کنیم.

ابتدا شاهد فرار تروریست‌های خطرناک از زندان تاجیکستان هستیم، که از قضای روزگار اسلامگرای‌اند! بعد هم برکناری مسئول امنیتی در رابطه با این فرار کار را به تهاجم به پایگاه پلیس و انفجار بمب در یک دیسکوتک می‌کشاند، و سرانجام در تاریخ 19 سپتامبر سالجاری، 23 نظامی تاجیکستان توسط شورشیان اسلامگرا به قتل می‌رسند! خودروی نظامیان هدف حملة‌ موشکی قرار گرفته و تا آنجا که ما می‌دانیم خداوند برای بندگان خداترس از آسمان موشک‌انداز نمی‌فرستد. این مزدوران مسلح تحت نظارت ارتش ناتو از افغانستان به تاجیکستان نفوذ کرده‌اند، و اگر این تهاجمات ادامه یابد تاجیکستان نیز به یکی از طویله‌های اسلامی ناتو تبدیل خواهد شد. البته اینهمه در صورتیکه در لانة تروریسم، یعنی در افغانستان،‌ پاکستان و ایران «پاسخ مناسب» به این عملیات داده نشود! حال بازگردیم به «بی‌بی‌گوزک‌های» علمی!

همانطور که بالاتر گفتیم، سیاست نوین در ابعاد رسانه‌ای به صورت «علمی‌ات» بخشیدن به اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی بروز کرده. ابتدا بی‌بی‌گوزک‌های ادیان الهی تاریخی‌ات یافتند و علاوه بر رسانه‌های مرده‌شویان، «پروفسور» مجید محمدی نیز در «رادیوفردا» به ما گفتند که می‌باید داستان‌های دینی را در «تاریخ» مطالعه کنیم! البته رادیوفردا در انتهای چنین مقالات پر در و گهری یک جملة جادوئی جهت سلب مسئولیت از خود می‌چسباند و می‌گوید «این نظر نویسنده است و الزاماً نمی‌تواند مورد تأئید ما باشد!» حال باید از مسئولین نازنازی این سایت بپرسیم چگونه است که هیچ مقاله‌ای در تأئید دمکراسی در سایت شما منعکس نمی‌شود؟ اگر به ادعای شما نظر مخالفان هم می‌تواند در رادیوفردا منتشر شود، چرا حتی یک مقاله از مدافعان دمکراسی در سایت شما به چشم نمی‌خورد؟ پاسخ به این پرسش روشن است! «رادیوفردا» همه نوع مطالب انسان‌ستیز را منتشر می‌کند و به مخاطب هم می‌گوید، تأئید «نظر» نویسنده از سوی مدیران سایت،‌ شرط انتشار مطلب نیست! باید اذعان داشت که این شیوه خیلی «زیرکانه» است! ولی ما بابی‌صبری منتظریم رادیوفردا یک مقالة «مورد تأئید» مسئولین سایت را هم منتشر کند تا ما هم از «دیدگاه» این حضرات آگاه شویم! اطمینان داریم «دیدگاه» رادیوفردا همان دیدگاه حکومت اسلامی است؛ باشد که دروغگو از آب درآئیم.

سایت حنازرچوبه،‌ مورخ 31 شهریورماه سالجاری در گزارشی که با کد: 285129 منتشر کرده به نقل از پژوهشگران ینگه دنیا می‌نویسد:

«داستان دو نيمه شدن دريا در زمان حضرت موسي مبتني بر قانون فيزيك است [...]»

به این می‌گویند «فیزیک»! این گزارش سراسر «علمی» توسط آسوشیتدپرس مخابره شده. جریان از اینقرار است که گویا «آن ‌شب» بادی از شرق می‌وزید و همین باد دریا را شکافته تا حضرت موسی و پیروان‌شان بتوانند از دست لشکریان فرعون بگریزند! به عبارت دیگر پژوهشگران دقیقاً فهمیده‌اند که «آن شب» چه شبی بوده، در غیراینصورت نمی‌توانستند وزیدن باد شرق را در «آن شب» خاص مشخص کنند. اما اگر فرضاً «باد» می‌وزید، دلیل نمی‌شود که حضرت موسی و پیروان‌شان در آن شب خاص در کنار دریا حضور داشته باشند. به عبارت دیگر اصل قضیه، یعنی موجودیت تاریخی حضرت موسی و پیروان‌شان لنگ می‌زند! حنازرچوبه می‌نویسد، پژوهشگران آمريكائي روز سه شنبه اعلام كردند، ‌ دو نيمه شدن دريا براي عبور پيروان حضرت موسي مبتني بر قوانين فيزيكي است. و این خبر توسط «گروه فرهنگی ایرنا»‌ گزارش شده:‌

«[...] يك باد شرقي كه در آن شب مي‌وزيد، مي‌تواند همانطور كه در تورات و قرآن آمده است، سبب دو نيمه شدن دريا شده باشد [...] اين نتیجه [...] با استفاده از طرح‌هاي رايانه‌اي به دست [آمده]»

عجیب است که این «باد» بر انجیل مسیحیان نوزیده!‌ بله کامپیوتر را هم به کثافت کشیده‌اند. این دستگاه را هم در خدمت گسترش مقدسات و تأکید بر بی‌بی‌گوزک، تحت عنوان تحقیقات پیرامون «قوانین فیزیک» قرار داده‌اند، تا گروه «فرهنگی»‌ حنازرچوبه دست‌اش خالی نماند. فراموش نکنیم که این مزخرفات «دستاورد» بخشي از تحقيقات دانشمندان در ارتباط با «اثر باد بر آب» است! ریاست تحقیق در مورد «اثر باد بر آب» را «كارل دروز»‌ بر عهده داشته. ایشان فرموده‌اند:

«تصاوير رايانه‌اي تقريباً با آنچه كه در كتاب سفر خروج در كتاب مقدس مطرح شده، مطابقت دارد [...] بر اساس ديناميك مايعات مي‌توان اين مطلب را درك كرد [...].»


بله «تقریباً» جناب «دروز» را دو دستی بچسبیم، چرا که «علمی‌ات» این تحقیقات کشکی با همین «تقریباً» به اثبات رسیده، و ما هم بر اساس دینامیک مایعات می‌توانیم «این مطلب» را تقریباً درک کنیم که،

«باد به گونه‌اي آب را به حركت در مي‌آورد كه براساس قوانين فيزيك يك گذرگاه امن ايجاد مي‌كند كه آب در دو طرف قرار مي‌گيرد و ناگهان آب بجاي خود بر مي‌گردد[...]»


حنازرچوبه در ادامه،‌ تاریخ دقیق عبور موسی و پیروان‌اش از دریای سرخ را در اختیار مشتاقان قرار داده و می‌نویسد،‌ 3 هزار سال پیش حضرت موسی با پیروان‌شان به سوی دریا حرکت می‌کنند و فرعون هم با سپاهیان‌اش در تعقیب اینان بوده که دریای سرخ در مقابل «نیروهای پیشرو» به دو نیم می‌شود و پس از اینکه نیروهای کذا از دریا عبور می‌کنند، آب بجای خود بازمی‌گردد و لشکریان فرعون که حتماً نیروهای پیشرو نبوده‌اند نابود می‌شوند. بله خداوند هم از پیشرفت و ترقی «بندگان»‌ حمایت می‌کند. باری،‌ مستر «دروز» برای اثبات نظریة‌ علمی خود می‌گوید،‌ اگر باد با سرعت 65 مایل به مدت 12 ساعت وزیده باشد امکان دونیم شدن دریا تا عمق دو متری وجود داشته!

چقدر روشن و واضح و مبرهن است! «اگر» باد با چنین سرعتی به مدت 12 ساعت وزیده باشد و آب دریا تا عمق دومتر شکافته شود و موسی و پیروان‌اش به عنوان نیروهای پیشرو از آن عبور کرده باشند باید بپذیریم که دریای سرخ در محل عبور آنحضرت و پیروان‌شان فقط 2 متر عمق داشته!

حنازرچوبه در ادامة این پوچیات می‌افزاید، ‌ در پايان پژوهش گروه تحقيق «دروز»‌ چنین آمده که بعضی مسائل «حقیقت» تاریخی دارند! به عبارت دیگر رخداد و واقعیت تاریخی را فراموش کنید:‌

«مردم جهان قرن‌هاست كه از داستان عبور حضرت موسي از دريا شگفت زده شده [...]‌و از خود پرسيده‌اند [...]‌آيا اين امر حقيقت تاريخي دارد [...] اين تحقيق نشان مي‌دهد [...] كه توصيف دو نيمه شدن دريا اساسي در قوانين فيزيكي دارد.»


همچنان که در ابتدای این وبلاگ «حاجی‌آقا» می‌گوید، پایه و اساس مملکت دین و مذهبه، اما همه کارها را که مذهب نمی‌تونه بکنه [...].» بله مردم بمب می‌خواهند، تهدید می‌خواهند،‌ «تصویر» می‌طلبند، به «تحقیق» هم نیاز دارند، از همین تحقیق‌های کشکی برای تکمیل دین و مذهب.

مردم جهان قرن‌هاست كه از داستان عبور حضرت موسي از دريا شگفت زده شده ‌و از خود پرسيده‌اند [...]‌آيا اين امر حقيقت دارد [...] اين تحقيق نشان مي‌دهد [...] كه این‌دروغ شاخدار یعنی دو نيمه شدن دريائی با عمق دومتر ریشه در قوانينی دارد که داروین آنرا تنازع بقاء نامیده.



سه‌شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۹


مایکل و منصور!
...
«حق خودت را بگیر [...] پررو، وقیح و بیسواد[ باش] گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کارها بهتر درست بشه[...]»
منبع: «حاجی آقا»، ص. 25

گویا «مایکل لدین» هم برای تأمین «حق» آمریکا و متحدان‌اش نصایح حاجی ابوتراب را آویزة‌ گوش کرده باشد. ایشان برای حفظ جایگاه ممتاز آخوند و پاسداری از ارزش‌های طویلة‌ مک‌کارتی، یعنی تأکید بر مزخرفاتی از قماش «دین ضداستبداد» همزمان چندین دروغ شاخدار را با واقعیت در هم آمیخته و به مخاطب حقنه فرموده‌اند. البته «مایکل‌ لدین» در به کار بستن سفارشات داهیانة «حاجی‌آقا» تنها نیستند، قلم‌فرسائی اسمال تیغ‌کش‌های ارسالی جمکران به ینگه دنیا نیز در مسیر همین بیراهة مقدس فریب ادامه دارد. پس ابتدا از نخبگان جمکران آغاز کنیم که پیش‌فرض‌های کشکی و من درآوردی اعضای طویلة مک‌کارتی یعنی «جامعة دینی» برای‌شان «واضح» و «مبرهن» شده، و در هم‌سوئی کامل با مقام‌معظم رهبری جهت نبرد با «علوم انسانی» قیام فرموده‌اند.

باید اذعان داشت که نصایح حاجی‌ابوتراب خیلی کارآئی دارد! یانکی‌ها، دارودستة خاتمی در داخل و خارج مرزها، اصولگرایان و همة «حق‌طلبان» باورمحور از این نصایح گهربار بهره‌مند می‌شوند. برای ما عجیب است که پروفسور مجید محمدی افتضاحات حکومت اسلامی را به گردن «مداحان»‌ بیسواد می‌گذارند و چشمان شهلای‌شان ده‌ها «مداح» ساکن اروپا وآمریکا، یا همان قلم به دستان پلیدی را که هدف‌شان آلودن انسان و حقوق‌انسانی به باورها و توهمات است نمی‌بیند. از آنجمله‌اند کنیزکان و غلامبچگان ارسالی ملاممد خاتمی به فرنگ که ابزارشان آمیختن پرروئی به وقاحت، و تظاهر به حماقت است؛ ‌ شاید هم واقعاً احمق باشند! چرا که در هر حال مخاطب را ابله می‌انگارند. این حضرات که در یونجه‌زارهای آمریکا به مفتخوری مشغول‌اند، وظیفه‌شان این است که با تکیه برانواع جفنگیات، دخالت «باورها» را در عرصة «سیاست» توجیه کنند. به این ترتیب تمام جنایات فدائیان اسلام در ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین موجه و مقبول خواهد شد!

به طور مثال، آن‌ها که به عنوان اعتراض به برگزاری کنسرت در ماه «مبارک» رمضان در هرات بمب منفجر می‌کنند،‌ به وظیفة ‌دینی‌شان عمل کرده‌اند، و «حق» هم با آن‌هاست! چرا که این جانوران وحشی و انسان‌ستیز خود را «انسان دینی» به شمار می‌آورند و از آنجا که دین‌شان هم خیلی «برحق» است خود را در ارتکاب هر جنایتی به نام دین محق خواهند دید. به همین دلیل است که «جدائی دین از سیاست» برای الاغ‌های طویلة مک‌کارتی جداً به کابوس تبدیل شده.

«جدائی دین از سیاست»، به این معناست که احکام توحش دین را نمی‌توان به عنوان «قانون» بر یک ملت تحمیل کرد. و هیچ فرد یا گروهی در یک جامعه حق ندارد، به زور چماق و چاقو دیگران را به رعایت باورهای خود و یا گروه متبوع خود موظف کند. در یک دمکراسی، «اساس» انسان است نه «باورهای» فردی و جمعی. در نتیجه آخوند جماعت، چه با دستار و ‌چه بی‌دستار حق ندارد به عنوان «ناظر الهی» بر تدوین و اجرای قوانین نظارت داشته باشد. به عبارت دیگر، امثال حاج سید جوادی‌ خائن حق ندارند بر اساس حدیث مسلم و روایت معصوم قانون اساسی برای ملت ایران «اختراع» ‌کنند. خلاصه اگر تدوین قوانین بر پایة «نظارت الهی» و توجیه مواضع «دینی» صورت گیرد، هیچ قانونی مزاحم باورهای مقدس و برحق و ممتاز و بسیار پیشرفتة پادوهای محفل برژینسکی نخواهد شد! این مقدمه را نوشتیم تا بپردازیم به اصل مطلب یعنی سینه زدن چماقداران تحکیم وحدت در «روزآنلاین» برای «حق‌طلبی» و توجیه دخالت دین در سیاست،‌ با توسل به مغلطه و تحریف و بافتن آسمان به ریسمان. اینان با تخریب «انسا‌ن‌محوری»، که پایه و اساس دمکراسی است، انسان را با «انسان مذهبی» جایگزین کرده‌اند تا بتوانند گله‌پروری و پوپولیسم و جمع مقدس را در برابر «انسان» قرار دهند.

اینکه پس از 31 سال جنایت و توحش حکومت اسلامی، کسی به خود اجازه دهد آخوند صانعی و امثال منتظری را به عنوان شخصیت محبوب مردم معرفی کرده، با تحریف «جدائی دین از سیاست»، تعریف نوینی از «دمکراسی» نیز به مخاطب ارائه دهد ـ تعریفی که بر حکومت توحش جمکران منطبق شده ـ مسلماً وقاحت و بیشرمی بسیار می‌طلبد. گویا فردی به نام «ع. افشاری» از این نظر واجد تمامی شرایط است.

«ع. افشاری» در سایت «روز»،‌ مورخ 29 شهریورماه 1389، ابتدا سیاست را به عنوان «علم تدبیر امور جامعه» در ابهام فرو می‌افکند، و پس از ارائة‌ این «تعریف» گنگ و مبهم،‌ دخالت «انسان مذهبی» را در این سیاست الزامی می‌شمارد. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم، «ابهام» فاقد چارچوب است، در نتیجه زمانیکه سیاست را در ابهام قرار دادیم به سهولت می‌توان ابهام دین و باورها و هر ابهام دیگر، از جمله مطالبات پنهان استعمار را در آن گنجاند. روند کار این است که ابتدا سیاست را تحریف می‌کنند، سپس کار را به تحریف «انسان» می‌رسانند، آنگاه دست به تحریف دمکراسی می‌زنند و بجای «حاکمیت قوانین انسان‌محور»، دمکراسی را‌ بر باورمحوری «انسان مذهبی» منطبق می‌کنند. اینهمه، تا به قول حاجی‌آقا «کارها بهتر درست بشه!» اما این روند کودکانة‌ تحریف امروز دیگر کاملاً شناخته شده است.

برادر «دینی»، افشاری ابتدا «سیاست» را در «سرمشق دمکراسی» معنا می‌کند. ایشان می‌فرمایند، سیاست یعنی حفظ، گسترش و استفاده از قدرت در چارچوب مشارکت و نظارت عمومی شهروندان! حال آنکه باید حضورشان بگوئیم نه تنها سوراخ دعا را گم کرده‌اند که وردشان هم شکمی و کشکی است. سیاست در یک دمکراسی یعنی «اعمال» قوانین انسان‌محور و تأمین حقوق انسانی برای «تک، تک» افراد جامعه! این امر هیچ ارتباطی به «حضور» و مشارکت و گله‌پروری و هیاهوی جمعیت و «مردم» ندارد:

«سیاست [...] در سرمشق دموکراسی، سیاست در معنای حفظ، گسترش و استفاده از قدرت به مشارکت و نظارت عمومی شهروندان محدود می‌گردد[...]»


متأسفانه این نظریه‌پرداز نخبه و فرهیخته، «دمکراسی» را با پوپولیسم و گله‌سالاری، فاشیسم و نازیسم اشتباه گرفته‌اند! در یک دمکراسی حقوق فردی که در امور جامعه هم هیچ مشارکتی ندارد می‌باید به اندازة هر فرد دیگر رعایت شود! این است تفاوت طویلة مذهبی با جامعة انسانی: برخورداری از «حق انتخاب آزاد»! و این حق خارج از سنگر حق و باطل دینی و بومی و قومی قرار می‌گیرد. در یک دمکراسی «انسان» به دلیل «انسان» بودن از حقوق برخوردار است، نه به شرط و شروط دیگر. در یک جامعة ‌دمکراتیک اصل بر «مشارکت» و «نظارت» عموم نیست، اصل بر «حق انتخاب آزاد»‌ فردی است و برای حفظ همین حق اساسی و پایه‌ای است که آخوند جماعت می‌باید الزاماً از دخالت در سیاست، یعنی از حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین محروم شود. به عبارت دیگر، سرکار با ابعاد حقوقی «جدائی دین از سیاست» کاملاً بیگانه‌اید و مسلماً به همین دلیل است که با هر نفسی که می‌کشید، زمان و مکان و انسان یعنی واقعیت را نفی می‌کنید تا بتوانید همچون شیرین عبادی و دیگر رجاله‌های منتخب محفل احترام به ادیان، از طریق نقض آشکار مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر، «انسان مذهبی» را بجای «انسان» بنشانید.

«ع. افشاری» می‌پندارد که سیاست، یعنی هر آنچه تل موهوم «مردم» بخواهد! دلیل هم اینکه در طویلة جمکران حزب در مفهوم معاصر کلمه نمی‌تواند وجود داشته باشد، چرا که امام روشن‌ضمیرشان به دفعات حزب را «عامل تفرقه» دانست، و ساواک و شهربانی نیز جهت تأکید بر فرمایشات رهبر کبیر «انقلاب»، ماشالله قصاب و زهراخانوم را با شعار ابلهانة «حزب، فقط حزب‌الله» راهی خیابان‌های تهران کرد. در نتیجه، بازماندگان همین «حزب‌الله»، یا بهتر بگوئیم، فعلة فاشیسم می‌پندارد «حزب مذهبی» هم می‌تواند وجود داشته باشد! حال آنکه در یک دمکراسی برنامة حزب نمی‌تواند مبتنی بر باورهای مقدس دینی باشد. به زبان ساده‌تر، برنامة‌ احزابی که در اروپا نام خود را «دمکرات مسیحی» گذاشته‌اند، به هیچ عنوان گسترش مسیحیت نیست! دلیل هم اینکه در یک دمکراسی، قانون به هیچ حزبی اجازة فعالیت مذهبی نمی‌دهد! این‌گونه فعالیت‌ها تحت نظارت بنیاد مذهب صورت می‌پذیرد که به نوبة خود موظف است «نظم قانونی» را در جامعه رعایت کند. به عبارت دیگر برپائی مراسم مذهبی در دمکراسی‌های غرب فقط در چارچوب قوانین لائیک حاکمیت صورت می‌پذیرد، نه در راستای «خواست مردم!» این قوانین به کاتولیک‌های متعصب فرانسه اجازه داد، برای اعتراض مسالمت‌آمیز به فیلم «آخرین وسوسة مسیح» در شهر پاریس راهپیمائی کنند! ولی طبق همین قوانین شبکة‌ تلویزیون دولتی فرانسه نیز فیلم مذکور را برای عموم به نمایش گذاشت!

سخن کوتاه، خواسته‌های مبهم تل موهوم «مردم» هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارد. اگر چنین مغلطه‌ای را در سیاست کشور به میان آوریم به این نتیجة درخشان خواهیم رسید که به طور مثال آنچه در قبائل آدمخواران آمازون می‌گذرد، از آنجا که «تل مردم» با آن همراهی کرده، حتماً می‌باید دمکراسی به شمار آید! چنین نتیجه‌گیری‌ای مضحک‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد،‌ از اینرو آن «جوهره دمکراسی» هم که سرکار اختراع کرده‌اید، از منظر فلسفی و سیاسی در تضاد با «دمکراسی» قرار می‌گیرد. چرا که در یک دمکراسی تصمیمات سیاسی و اجتماعی «انسان‌دیندار» نمی‌تواند بر افراد دیگر تحمیل شود:

«سطح دیگری از سیاست موثر بودن در پروسة تعیین نظرات و انتخاب‌های مردم و سیر تحولات اجتماع است. با این تعاریف، سلب حق حضور سیاسی از دین و دین‌داران نه تنها امر منطقی نیست بلکه با جوهرة دموکراسی نیز ناسازگار است.»

اولاً قانونگذار در یک دمکراسی الزاماً لائیک است و «انسان دیندار» یا انسان «دین‌ستیز» یا بهتر بگوئیم باورفروش و باور‌ستیز حق ندارد باورهای‌اش را بر دیگران تحمیل کند. چرا که سیاست عرصة‌ «باورها» نیست، عرصة امکانات واقعی و مادی است. از سوی دیگر، «انسان دیندار» به عنوان «باورمدار» نمی‌تواند با واقعیات مادی ارتباطی «منطقی» برقرار کند! ‌ این قماش انسان‌نما، همچنانکه طی31 سال اخیر هم شاهد بودیم، اعتقادات‌اش را با چوب و چماق بر دیگران تحمیل می‌کند، و در هزارچم دالان‌های سیاست جامعه نهایتاً کارش به حفظ منافع استعمار جهت تأمین منافع مادی خود می‌رسد. ارتباط محمد خاتمی با جرج سوروس چگونه تعبیر می‌شود؟ ملاممد برای اقامة نماز به ملاقات سوروس رفته بود، یا برای زد و بند و پدرسوختگی‌های معمول؟ ارتباط شیرین عبادی با محافل «احترام به ادیان»‌ چه توجیهی دارد؟ اهدای تندیس حقوق‌بشر به یک آخوند جنایتکار همچون منتظری چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ آخوند منتظری مدافع حقوق‌بشر بوده؟ منتظری اصولاً «بشر» را در چارچوب تعاریف حقوقی رایج معاصر قبول ندارد، این فرد چگونه می‌تواند مدافع حقوق موجودی باشد که فی‌نفسه آن را نفی می‌کند؟ منتظری با حق انتخاب آزاد انسان موافق بود؟ به هیچ عنوان! منتظری همچون دیگر ملایان سیاست‌زدة‌ حوزه علمیه جیره‌خوار استعمار بود. زندان رفتن‌اش هم مانند زندانی شدن شریعتی و شیخ‌مهدی بازرگان در راستای سیاست تبدیل مزدور به مبارز صورت پذیرفت.

سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کرد که همة مخالفان دروغین شاه اقامتی «تزئینی» در زندان داشته باشند تا زندگی‌ بی‌بارشان به زندگی ائمه و معصومین شیعی‌مسلکان شباهت پیدا کرده، از این مفر «تقدس» بیابند. شاهدیم که هنوز هم این روند گوساله فریب ادامه دارد. کافی است به نامه‌های سرگشادة زندانیان تزئینی و مخالف‌نمایان حکومتی بنگریم تا به ابعاد گستردة انسان‌ستیزی استعمار پی ببریم. این قلمفرسائی‌ها همچون نامه‌های سرگشادة پاسدار اکبر جز اشباع فضای سیاسی با ابتذال، خشونت و مقدسات هدف دیگری دنبال نمی‌کند. و چرا راه دور برویم؟ مخالف‌نمایان ساکن ینگه‌دنیا نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند. اینان در واقع به بازتولید بنجل‌های تولیدی طویله مک‌کارتی مشغول‌اند که پیشتر حاج فرج دباغ در «بی‌بی‌سی» برای فروش‌شان بیگدار به آب زده بود و به دلیل بی‌مایگی حریم خصوصی باورها را با «خانة» شخصی خود اشتباه گرفته بود. اما شاهدیم که اینبار افشاری هوشمند، «ذهن» را بجای «خانه» نشانده:

«هر انسان مذهبی [...]برایش مقدور نیست ذهنش را از ارزش‌های مذهبی خالی کند و سپس به سراغ سیاست بیاید. ایندو در ارتباط با هم عمل می‌کند و از سوی دیگر چنین نگرشی غیرواقع‌بینانه است[...]»

این اظهارات بیشرمانه چنین القاء می‌کند که هر کس می‌تواند برحسب «باورهای‌اش» با دخالت در سیاست‌های دولت «قانون‌شکنی» کرده و نظم و امنیت جامعه را مختل کند. همان روندی که دهه‌هاست استعمار غرب با توسل به مقدسات بر جامعة‌ ایران تحمیل کرده و آخرین نمونه‌اش نیز لات‌بازی‌های کروبی و موسوی و زهراخانوم بود که کوری و کری مدعی‌العموم را می‌طلبید. 15 ماه است که قوة قضائیه و نیروهای انتظامی جمکران آشکارا به تشویق قانون‌شکنان مشغول‌اند و در عرصة بین‌المللی نیز حکومت اسلامی برای تأمین منافع ارباب یکجانبه‌گرائی پیشه کرده، ‌ از اجرای تعهدات خود سرباز می‌زند. اینگونه است که «ساتاس» و محفل کیهان بجای دولت برای مذاکرات هسته‌ای تصمیم می‌گیرند، یا اکبر اعتماد از کشور فرانسه فرمان خروج از «ان. پی. تی» و یکجانبه‌گرائی برای دولت صادر می‌کند، باشد که «منافع ملی» حفظ شود! البته مشخص است‌ که این نوع منافع با «منافع ملی» ایران در تضاد قرار خواهد گرفت، چرا که هر دولتی مقررات بین‌المللی را نقض کند به پرداخت «جریمه» در سطوح مختلف بین‌المللی محکوم خواهد شد. همچنانکه لغو قرارداد رژی تنباکو، ملی‌کردن صنایع نفت و سرانجام اشغال فرمایشی سفارت آمریکا برای ملت ایران جز خسارت به بار نیاورد. این ابهام مقدسات دینی و بومی بود که چنین خیانت‌هائی را موجه جلوه داد. در قاموس جیره خواران استعمار دخالت دین در سیاست جهت تحریک افکار عمومی و تشویق یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی «استقلال» خوانده می‌شود!

برای تأمین همین قماش استقلال، لازم است در کشور ایران باورهای گنگ و مبهم مذهبی در ارتباط با سیاست کشور «عمل» کند تا در مسیر چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب ایرانیان راه بند ایجاد نشود. اگر اظهارات بیشرمانه افشاری را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، افرادی که در اروپا و آمریکا پای به عرصة سیاست می‌گذارند،‌ اعتقاد مذهبی ندارند و به قول همان پاسدار بی‌مقدار «خداناباور» شناخته می‌شوند! این است روند استدلالات الاغ‌های طویلة مک‌کارتی: الصاق برچسب بی‌دینی بر پیشانی مدافعان دمکراسی و قرار دادن آن‌ها در تقابل با باورهای مقدس «مردم!» به این ترتیب هر کس بر جدائی دین از سیاست تأکید کند مهر «ضد مذهب» بر پیشانی‌اش الصاق خواهد شد و به قول «ع. افشاری» با واقع‌بینی بیگانه می‌شود! حال آنکه «واقعیت» به عنوان انسان در زمان و مکان مشخص در تقابل با «معنویت» و «مذهب» و توهمات قرار می‌گیرد. آن‌ها که عبارت مضحک «انسان مذهبی»‌ اختراع کرده‌اند، بهتر است بدانند «انسان»، بنا برتعریف، از حق انتخاب آزاد برخوردار است و شایستة جایگاهی است فراسوی دو سنگر حق و باطل. آنکه «مذهبی» است «بنده» خوانده می‌شود، نه انسان! و استعمار همواره بنده‌نواز بوده، هست و خواهد بود. به همین دلیل است که سازمان سیا با توسل به امثال «تری‌جونز» بر طبل مقدسات می‌کوبد. استعمار همواره انسان‌ستیز بوده، هست و خواهد بود. انسان سدی است در برابر مطالبات استعماری؛ این است دلیل بنده نوازی طویلة مک‌کارتی! «حق» نامشروع آنگلوساکسون‌ها در گرو «حق‌طلبی» بندگان افتاده. پس برای گرفتن حق ارباب می‌باید پررو، وقیح و بیسواد باشید، تا کارها بهتر درست بشه، و ما هم بتوانیم به «خاطرات» مایکل لدین بپردازیم که ضمن معرفی «تندروها» به عنوان طرفدار ارتباط با آمریکا، حساب آخوندها را هم از اینان جدا کرده! مایکل لدین، خمینی دجال و دیگر دستاربندان حکومت جمکران را از خیل پادوهای بی‌دستار آمریکا جدا کرده و برای روز مبادا در طویله‌ای مجزی و «ضدآمریکائی» یک آخور مناسب برای‌شان فراهم آورده.

حضرت «لدین» ادعا می‌کنند، «حامیان» حکومت اسلامی «تندرو» بودند و برای ایجاد ارتباط با آمریکا تلاش می‌کردند و ما هم برای مذاکره این تندروهای نازنازی را برگزیدیم که از اطرافیان میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت به شمار می‌رفتند. شاهدیم که حضرت لدین از «بانیان» حکومت اسلامی سخنی به میان نمی‌آورند. یادآور شویم این توضیح واضحات به صورت «نصفه ـ نیمه» در مصاحبة «نیوشا بقراطی» با مایکل‌لدین در سایت رادیوفردا، مورخ 30 شهریورماه 1389 منعکس شده: ‌

«[...] کسانى كه ما با آن‌ها وارد گفت و گو شديم، افرادى از دفتر نخست وزيرى [بودند] از دفتر ميرحسين موسوى و اطرافيانش [...] اين افراد [...] ميانه‌رو به حساب نمى‌آمدند[...]‌ اين افراد خواهان رابطة بهترى با آمريكا و غرب بودند [...]»


بله در اوج «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با ‌آمریکا»، دارودستة موسوی از جمله ابراهیم یزدی و بهزاد نبوی برای بهبود ارتباط، البته ارتباط «پنهان» با گاوچران‌ها «عرق شرافت» می‌ریختند. چرا که ایجاد ارتباط آشکار با حکومت وحوش پرستیژ ارباب را مخدوش می‌کرد. به همین دلیل مذاکره و ارتباط قانونی با آمریکا «مخالفت با اسلام» تفسیر می‌شد، از جمله توسط خمینی دجال و محمد خاتمی شیاد که آن‌زمان سرپرست تبلیغات جنگ بود. می‌دانیم که برچسب جادوئی «مخالفت با اسلام» که همچون خود اسلام در زمرة مبهمات قرار گرفته، طی سدة اخیر برای سرکوب ملت ایران کارآئی بسیار داشته. بی‌دلیل نیست که حکومت اسلامی صدها حاج ‌منصور ارضی را به عنوان «مخالف» به ینگه دنیا صادر کرده، تا پیوسته برای‌مان «بی‌بی‌گوزک‌پردازی» نموده و در همسوئی کامل با تبلیغات دولت جمکران «علوم انسانی» را تحریف کنند، آنهم با توسل به جملة جادوئی «برما واضح و مبرهن است که...»! به عنوان نمونه، پاسدار اکبر با تکیه بر همین ادله و براهین دبستانی کشف کرده که مسائل و مشکلات از سياسی،‌ ‌ اقتصادی و فرهنگی با «دين» پيوند دارد! به عبارت دیگر هر آنچه در جامعه وجود دارد، به دین مرتبط می‌شود؛ چرا که این ارتباط برای پاسدار اکبر «روشن» است. می‌بینیم که اهدای «جایزه» به چنین نابغه‌ای نیز دلائل «روشن» دارد:

«روشن است که مسائل و مشکلات سياسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی معلول علت‌های گوناگون‌اند، اما اگر با دين نيز نسبت، پيوند و ارتباط دارند، که دارند[...]»

بله، ارواح شکم بعضی‌ها مسئله خیلی «روشن» است! ولی در این میان روشن‌تر از همه حماقت فردی است که مشکلات اجتماعی در رده‌های مختلف را با «دین» در ارتباط قرار می‌دهد، حال آنکه «بنیاد دین» فقط یکی از بنیادهای اجتماعی است، و مجموعه بنیادهای یک جامعه به هیچ عنوان به «بنیاد دین» محدود نمی‌شود. این مرزشکنی، یعنی این قماش جفتک‌پرانی در عالم مفاهیم، در واقع تداوم همان مزخرفات «افشاری» است در «روزآنلاین» که در هم‌سوئی کامل با مطالب عمیق استاد مجید محمدی جهت حقنه کردن «دین خواص» به ملت ایران ساخته و پرداخته می‌شود. «دین خواص»، اجتهاد پویا، اعتقاد و اخلاق دینی و ... و مزخرفاتی از این دست در عمل از طریق چرندیات مصاحبة مایکل لدین به اوج خود می‌رسد.

در این مصاحبه به ما می‌گویند، حکومت اسلامی دشمن آمریکا بود و آمریکا برای برخورداری از الطاف رژیم خمینی اسرائیل را فرمود تا اسلحه در اختیار مرده‌شویان قرار دهد! به عبارت دیگر، آقای لدین چنین القاء می‌کنند که این رژیم نکبت و توحش را سازمان سیا ایجاد نکرده. و ما باید بپذیریم که در مرزهای اتحادشوروی سابق به دست توانای خمینی و بازرگان یک رژیم ضدکمونیستی و ضدآمریکائی «پایه‌ریزی» شده بود! در ادامه، مایکل لدین آمریکا را در جایگاه «قربانی» و حسین مظلوم قرار داده و از حکومت نوکران در جمکران نیز تصویر قدرقدرت ارائه می‌دهد. ایشان می‌فرمایند، کمک مالی و حمایت لوژیستیک از کنتراها پیشنهاد «ایران و قربانی‌فر» بوده! به عبارت دیگر، جان نگروپونته و همسر انگلیسی‌اش مجری طرح‌های «کلان استراتژیک» سازمان سیا نبودند، از پیشنهاد سرشار از نبوغ «قربانی‌فر»، یکی از نزدیکان میرحسین موسوی پیروی می‌کرده‌اند! و جالب است که در این مصاحبه قربانی‌فر کذا توسط عدنان کشوقی به حاکمیت اسرائیل «معرفی» می‌شود چرا که ایشان هیچ ارتباطی هم با اسرائیل نداشتند:

«ايران كنترا [...] كجا شكل گرفت و كجا تأئيد شد؟ در كاخ سفيد يا [...] در پنتاگون؟ [مایکل لدین در پاسخ می‌گوید] اصل اين ابتكار از طرف ايران مطرح شد، و از طرف فردى به اسم منوچهر قربانی‌فر.»

اما جالب‌تر اینکه، پیش از کودتای ناکام 22 خرداد، شاهد بودیم که همین مایکل لدین برای سازمان دادن به کودتای کذا در ایران جلسه‌ای در ایتالیا تشکیل داده بود و از قضای روزگار چند تن از فرماندهان سپاه و شخص منوچهر قربانی‌فر نیز در این جلسه حضور داشته‌اند! مسلماً این طرح نیز از ابتکارات حکومت جمکران بوده! حکومتی که پوست و خون و گوشت‌اش از سازمان سیا است! اما از آنجا که سازمان کذا نهایت امر «اهل تقیه» شده، مایکل لدین هر گونه ارتباط اسرائیل با نظامیان جمکران را تکذیب می‌کند. از مایکل لدین می‌پرسند، «هدف» ايران كنترا، مبنی بر ايجاد ارتباط با بعضى افراد نظامى در ايران محقق شد؟ ایشان می‌فرمایند، هرگز چنین هدفی وجود نداشته! البته لدین درست می‌گوید، سپاه پاسداران از بدو تشکیل با اسرائیل در ارتباط بوده و به همین دلیل نیز شیخ مهدی بازرگان وزارت دفاع را به «چمران» واگذار کرد، چرا که این فرد تحت نظارت اسرائیل در لبنان آموزش دیده بود.

و اما بهترین بخش مصاحبه با مایکل لدین آنجاست که به صورت غیرمستقیم به ما می‌گوید، شعارهای ضدآمریکائی و ضداسرائیلی حکومت جمکران ساخته و پرداختة سازمان سیا نبوده و حکومت آخوندها واقعاً آرزوی نابودی آمریکا و اسرائیل را در سر می‌پرورانده:

«آقاى لدين، آمريكا و اسرائيل چطور راضى شدند درست زمانیكه [...] مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل شعار اصلى جمهورى اسلامى بود و هدف جنگ از طرف ايران آزادسازى بيت المقدس عنوان مى‌شد به ايران اسلحه بدهند؟»

این پرسش گوساله فریب پاسخ مزورانه‌تر مایکل لدین را در پی دارد. لدین که به پیروی از نصایح حاجی خود را به خریت زده می‌گوید، چاره نداشتیم،‌ ایرانی‌ها، ‌ آمریکائی‌ها را به گروگان گرفته و آن‌ها را «شکنجه» می‌دادند! می‌خواستیم با رژیم خمینی «تعامل» کنیم گفتیم شاید به خواست خدا موفق شویم:

«ايرانى‌ها آمريكائى‌ها را گروگان گرفته بودند [...] آمريكائى‌ها متقاعد شده بودند كه مى‌توانند با رژيم خمينى تعامل کنند [...]سربازان خود را آزاد كنند. اسرائيلى‌ها هم [...] فكر مى‌كردند كه اين راه [...] شايد موفقيت‌آميز باشد.»

بله ایالات متحد می‌پنداشت که می‌تواند روابط با رژیم خمینی را بهبود بخشد، چرا که رابطه‌اش با خمینی خیلی بد بود! حزب‌الله هم اسرائیلی‌ها را به گروگان گرفته بود و ... و خلاصه به امید خدا نفت رایگان گرفتیم، اسلحه دادیم که هم جنگ گسترش یابد، هم حکومت پوشالی آخوندی بتواند ملت ایران را بهتر و بیشتر سرکوب کند، و هم در‌ آینده بتوانیم از طریق جنبش سبز مراسم آشتی‌کنان با نوکران‌مان به راه اندازیم و تجهیزات نظامی بیشتر، از جمله یک بمب فرضی «هسته‌ای» در اختیارشان قرار دهیم:

«منطق اين اقدام اين بود كه اگر قرار است روابط ايران و آمريكا بهبود پيدا كند، دو اتفاق بايد بيافتد. يكى [آزادی گروگان‌هاى آمريكائی] و دوم اينكه آمريكا كمك كند كه ايران با ورود به جامعة جهانى امكان برخوردارى از تجهيزات نظامى را داشته باشد.»

اینهم معنای «ورود به جامعة‌ جهانی» در قاموس مایکل لدین! مایکل لدین از مدافعان ملاممد خاتمی و از کودتاسازان زبردست ینگه‌دنیاست که برای تحقق اهداف‌اش احتیاج مبرم به «انسان مذهبی» دارد! اصولاً سازمان سیا فقط انسان مذهبی استخدام می‌کند. فکر نکنید جناب لدین مانند حاج منصورها،‌ به روایت پروفسور محمدی، بیسواداند و زنان را تحقیر می‌کنند! به هیچ عنوان! اما ایشان به مراتب بیش از حاج منصور خشونت را تقدیس می‌کنند. چرا که موجودیت‌شان در گرو وحشیگری و خشونت است. تفاوت حاج منصور با مایکل لدین این است که لدین ظاهر آراسته‌ای دارد و مودبانه خود را به حماقت می‌زند «تا کارها بهتر بشه»! اما حاج منصور، هر چند لات‌واوباش، دقیقاً همان است که می‌نماید، و از این نظر به امثال لدین «شرف» دارد.


یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹


رومئو و سیرابی!
...

پیشتر در دوران جنگ سرد دو نوع اسلام کارساز سازمان سیا بود:‌ اسلام انقلابی و اسلام آمریکائی. احکام اسلام انقلابی توسط امام خمینی نشخوار می‌شد، دیگر اسلام‌ها نیز همه آمریکائی بود. ولی این روزها سازمان سیا اسلام نوینی به بازار آورده به نام «اسلام خواص» که از ابهام بیشتری هم برخوردار است! جالب اینکه این اسلام در تقابل با پدیدة مبهمی به نام «اسلام عوام» قرار می‌گیرد. اسلام خواص که در شرایط کنونی می‌تواند کارساز سازمان سیا باشد، ‌ همچون اسلام عوام «نظم‌‌ستیز» است ولی به پدیدة ‌مضحکی به نام «اسلام انقلابی» و «دین‌ ضداستبداد»‌، اختراع فوکویاما نزدیک‌تر می‌نماید و از اینرو با دربار نیز در تقابل قرار می‌گیرد! این اسلام عزیز و دوست‌داشتنی که استاد مجید محمدی آن را در رادیوفردا جهت فروش عرضه کرده‌اند، برای یکجانبه‌گرائی و اجرای فرامین اربابان پروفسور اکبر اعتماد، مبنی بر خروج از «ان. پی. تی» مناسب تشخیص داده شده. و اما برای رد گم کردن، فرامین مذکور را سایت حنازرچوبه در اختیار مشتاقان قرار داده تا هیچکس از ارتباط اسلام خواص در رادیوفردا با «منافع ملی» در حنازرچوبه آگاه نشود!

فراموش نکنیم که طویلة مک‌کارتی انواع نعل‌وارونه و همه نوع اسلام جهت فروش دارد. یکی از متصدیان فروش نعل‌وارونه هیلاری کلینتن خودمان است. ایشان از «مردم»، یعنی از ملت ایران خواسته‌اند با حکومت نظامیان مخالفت کنند. می‌دانیم که حکومت مرده‌شویان هرگز نظامی نبوده! و از تاریخ 22 بهمن 1357 یک حکومت صددرصد «مردمی» در ایران مستقر شده که جز اطاعت از غرب و سرکوب نظامی و کشتار ایرانیان، البته با توسل به شعار گوساله‌پسند «نه شرقی، نه غربی» هیچ سیاست دیگری دنبال نکرده. پس به استنباط ما لزومی ندارد هیلاری کلینتن با نظامیان مخالفت فرمایند! حکومت مرده‌شویان جمکران همواره نظامی بوده، و طی 31 سال اخیر جز حفظ منافع یانکی‌ها وظیفه‌ای برای خود نمی‌شناخته؛ عملکرد سپاه‌پاسداران شاهدی است براین مدعا. پس به دکانداران محترم می‌گوئیم، دکة فروش نعل وارونه را تعطیل فرمایند که طرفداری آمریکا از آرمان ملت‌ها را فقط ابلهان باور خواهند کرد. اگر حاکمیت آمریکا مدافع حقوق انسانی می‌بود، ‌ باتهاجم به حریم ‌خصوصی اعتقادات مردم، بر طبل باورها نمی‌کوفت. مگر اعتقادات مذهبی ایرانیان باید به تأئید حاکمیت آمریکا برسد که در رادیوفردا معرکة مهوع اسلام عوام و خواص به راه انداخته‌اید؟

رادیوفردا «دین خوب» و باورهای «های‌کلاس» ‌به بازار آورده. «پروفسور» مجید محمدی هم جارچی فروش همین کالای معنوی شده‌اند. خلاصه همه باید بدانند و آگاه باشند که باور‌ها مقدس، یا غیر بر دو نوع است، باورهای عامیانه و باورهای نخبگان! همچنانکه گفتیم ویژگی باورها، از هر نوع که باشند، منطق‌ستیزی و تضادشان با قوانین انسان‌محور است. از اینرو مسئولان رادیوفردا همچون اهالی «بی. ‌بی. ‌سی» می‌کوشند در ایران «باورمحوری» را بجای «انسان‌محوری» بنشانند تا بازار پرمنفعت قانون‌شکنی و انسان‌ستیزی تحت کنترل خودشان باشد. برای حفظ چنین بازاری است که یا‌نکی‌ها با تری‌جونز سیرک مهوع قرآن سوزان به راه انداختند و الیزابت دوم رسماً کاردینال راتزینگر را به انگلستان دعوت کرد. کوتاه سخن، گاوچران‌ها به اسلام‌ستیزی و اسلام نوازی مشغول‌اند، حال آنکه جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی» برای ممانعت از گسترش نفوذ کلیسای ارتدکس، دست اتحاد به واتیکان داده‌اند. چرا که این اتحاد پیشتر با هیتلر و موسولینی نیز تجربه شده و نتایج بسیار مطلوبی به دست داده بود. پس جای تعجب نیست که جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها در جمکران نیز به پیروی از ارباب به همان دورة مطلوب عقب گرد کرده، همچون محمد مصدق، جهت تاراج ملت ایران با توسل به شعار دهان پرکن «منافع ملی»،‌ یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی و عربده‌جوئی را نشانة استقلال و آزادی حاکمیت ایران جلوه دهند.

البته از آنجا که اعضای ناتو به افلاس افتاده‌ و خواهان کمک روسیه برای مبارزه با ایران شده‌اند، حکومت مرده شویان نیز به ناچار احتیاط را رعایت می‌کند. و به همین دلیل حنازرچوبه، سایت رسمی حکومت مطالبات ارباب را از زبان «پروفسور» اکبر اعتماد منتشر ‌کرده! بله، هوا خیلی پس است! آخوند ویلیامز، شخص دوم مملکت پس از ملکه الیزابت، چنان با عشق و محبت به کاردینال راتزینگر می‌نگریست تو گوئی رومئو به وصال ژولیت رسیده! نیش اسقف تا بناگوش باز شده و آب از دهان مبارک‌شان جاری بود. خلاصه ایشان کلیسای «وست‌مینستر» را دربست در اختیار پاپ نازنازی گذاشتند تا یک منبر برای حضار برود و عیال تونی بلر بتواند هم‌صدا با گروه «کر»، یک دهن مخصوص پاپ بخواند و دلی از عزا در آورد. مسلماً ناخواهری‌اش، لورن بوث هم در غزه به جهاد و خبرچینی برای «ام. آی. 6» مشغول است و ما نمی‌دانیم. اما اینرا می‌دانیم که «جرج گالوی» به یاد ساکنان غزه افتاده و خلاصه یک کاروان «کمک» به راه انداخته و شاید لابلای بار شلغم، مقداری سلاح و تجهیزات برای اسمعیل هنیه فرستاده تا مبادا صلح در منطقه نان حضرات را آجر کند. به‌ صراحت بگوئیم، سینه ‌زدن اینان برای ساکنان غزه در واقع پیامی است به حکومت مرده‌شویان جهت ابراز مخالفت با صلح.

البته جنگ فواید فراوان دارد که ‌به فروش سلاح محدود نمی‌شود. جنگ ابزاری است برای فروش «خاطره» و پروپاگاند برای «جنگ». به عنوان نمونه، ‌ «خاطرات» تونی‌بلر،‌ خود توجیهی است برای قانون‌شکنی در عرصة‌ بین‌المللی از طریق توسل به انتشار دروغ و شایعه. تونی بلر «نگران» بوده، و برای «رفع نگرانی» به کشور عراق لشکرکشی کرده! البته در این «کتاب» هیچ اشاره‌ای به همکاری سپاه پاسداران، تجهیز و آموزش افراط‌گرایان شیعی‌مسلک تحت فرماندهی آخوند حکیم و مقتدی صدر نمی‌شود؛ به همچنین اثری از تحمیل قراردادهای نفتی به دولت عراق به چشم نمی‌خورد. آنگلوساکسون‌ها برای «نجات» ملت عراق از اسارت یک «دیکتاتور» آمده بودند! نتیجه هم در برابرماست: انفجار بمب در اماکن عمومی، تخریب اماکن مذهبی مسیحیان، ترور لائیک‌ها، تحمیل احکام توحش اسلام به ملت عراق، حمایت از جنگ مذهبی و تلاش جهت تجزیة کشور به سه منطقة کرد، شیعه و سنی. هیچیک از این اهداف مقدس در کتاب «خاطرات» تونی بلر مطرح نشده. و به همین دلیل است که رادیوفردا و «بی. ‌بی. ‌سی» مشتاق «خاطرات شما»، یعنی خاطرات ایرانیان از جنگ هستند. هر کس می‌تواند بدون ارائة اسناد و شواهد معتبر هر آنچه می‌خواهد برای این‌ها «نقل» کند.

باری، زمانیکه بمباران تهران آغاز شد، و هواپیماهای میراژ هر شب سری به ما می‌زدند و یکی دو بمب برای‌مان سوغات می‌آوردند، بازار شایعه بسیار داغ و گرم بود. خارج از انتشار مزخرفات صدای آمریکا و «بی. ‌بی. ‌سی»، بعضی‌ها تبدیل شده بودند به جارچی رسمی رادیو عراق و تهدیدات این رادیو را در سطح شهر پخش می‌کردند. و البته فکر نکنید جارچی‌ها، به قول «پروفسور» محمدی از «عوام» بودند، به هیچ عنوان! حضرات هیچ ارتباطی با ردة حاج منصور و بازار و اندرون حاج‌آقا و یا طیف کارمندان دولت نداشتند! اینان از جمله «از ما بهتران» بودند که پس از انقلاب شکوهمند و تعطیلی کلوب‌‌ها اکثر اوقات‌شان در آرایشگاه و دوره‌های خانگی می‌گذشت و البته به خواست خدا، کمیته‌ها هم هیچ مزاحمتی برای‌شان فراهم نمی‌آوردند! بله، وقتی خدا بخواهد همه چیز ممکن است. تریاک، حشیش، فیلم‌های هولیوودی، ویسکی، و... و همه نوع کالاهای ممنوع هم در دسترس‌ قرار می‌گیرد،‌ اگر به قول راوی «حاجی‌آقا» پیشانی داشته باشید! خلاصه این حضرات از انواع همان زهرمارسلطنه‌ها بودند که دست الهی امنیت محفل‌شان را تأمین کرده بود و تنها نگرانی‌شان بمباران بود، که آن را «جنگ شهرها» می‌خواندند!

جنگ شهرها در تهران با پرتاب دو راکت به نقاط مسکونی در خیابان ظفر آغاز شد و بعد بمب‌افکن‌ها ادامة این امر خیر را بر عهده‌ گرفتند. البته پیش از آن نیز ملایان به بهانة جنگ نوعی شرایط ویژه بر تهران حاکم کرده بودند. نور چراغ خانه‌ها نمی‌بایست از بیرون مشاهده می‌شد؛ چراغ اتومبیل‌ها می‌بایست نور بنفش پخش می‌کرد و ... و می‌گفتند اگر هواپیماهای دشمن نور چراغ را ببینند می‌فهمند «شهر» کجاست و شهر را بمباران می‌کنند! خلاصه به ادعای گورکن‌ها «نقشة» ایران و مختصات جغرافیائی شهرها در دسترس خلبانان عراق نبود! اینان از ارتفاع ده‌هزار پائی نور چراغ اتومبیل‌ها یا خانه‌ها را می‌دیدند و تهران را در سیاهی شب «پیدا» می‌کردند و هدف قرار می‌دادند! داستانی از این احمقانه‌تر اگر پیدا کردید، برای بی‌بی‌سی بفرستید! «جونم براتون بگه»، برای رعایت تاریکی،‌ انواع پاسدار در خیابان‌های تهران به «نور چراغ»‌ اتومبیل‌ها نظارت عالیه اعمال می‌کرد! خلاصه، طی دوران نورانی امام روشن‌ضمیر میرحسین، نوعی حکومت نظامی که شهامت نداشت خود را به نام واقعی‌اش معرفی کند، با صورتک نظارت بر رعایت مقررات ویژه در تهران حاکم شده بود. تهران را در تاریکی فرو برده بودند و به این ترتیب پس از غروب آفتاب خروج از خانه نیز به مصلحت نبود! کوتاه سخن، حکومت خیابانی خمینی تهران را به سیاه‌چال تبدیل کرده بود. و شاید میرحسین موسوی به همین دلیل آن روزها را دوران نورانی می‌خواند. باری، شب‌ها نظامیان در خیابان گشت می‌زدند تا بقیه هوس خیابان‌گردی به سرشان نزند! البته هنوز تهران را بمباران نمی‌کردند، چرا که موشک قراضة مرده‌شویان بانک «رافدین» را در بغداد به ادعای خودشان با خاک یکسان نکرده بود. ما از واقعیت شلیک موشک به بغداد بی‌خبریم اما جنجال رسانه‌ای پیرامون این امر در واقع ارسال کارت دعوت برای بمباران تهران بود. چرا که گسترش دامنة جنگ به پایتخت کار مرده‌شویان را آسان‌تر هم ‌کرد، و امام خمینی امکان یافت به دلخواه جفتک‌پرانی کند و علاوه بر نابودی اسرائیل خواستار سرنگونی «صدام کافر» نیز بشود! اینهمه، در راه اعتلای اسلام عزیز و تأمین حقوق «مردم مظلوم» فلسطین. خلاصه کنیم، گسترش جنگ و نفی موجودیت یک کشور عضو سازمان ملل به سیاست حکومت اسلامی جمکران تبدیل شده بود، و هنوز هم گویا در بر همین پاشنة لعنتی می‌چرخد.

هر چه غربی‌ها بیشتر برای ساکنان غزه اشک تمساح سرازیر کنند، مرده‌شویان می‌باید با شدت و حرارت بیشتری مذاکرات صلح را با «خیانت» در ترادف قرار داده، افکار عمومی را در کشورهای مسلمان‌نشین به سوی نفی موجودیت قانونی کشور اسرائیل سوق دهند. البته اسرائیل هم از کمک به مرده‌شویان فروگذار نمی‌کند، و با گسترش خشونت و کشتار غیرنظامیان فلسطین زمینه را برای دامن زدن به نفرت از اسرائیل فراهم می‌آورد. چرا که صلح با منافع اسرائیل و اهداف ارتش ناتو در تضاد قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که تابناک، سایت پاسدار محسن رضائی اظهارات منطقی امیر بحرین پیرامون «موجودیت قانونی اسرائیل» را خیانت به آرمان فلسطین می‌خواند. همچنانکه گفتیم استقرار صلح در منطقه تهدیدی است برای موجودیت حکومت اسلامی. این حکومت فرزند «سیاست انسداد» است که توسط گروه «کارتر ـ برژینسکی» بر منطقه حاکم شده، و اگر استقرار صلح این انسداد را متزلزل کند، فروپاشی حکومت اسلامی غیرقابل اجتناب خواهد بود. این است دلیل ترادف مذاکرات صلح با «خیانت» و اختراع عبارت مضحک «آموزه‌های قرآن!» اربابان حکومت اسلامی به این توهم دچار شده‌اند که تداوم بحران در منطقه نهایت امر به ایجاد «اسرائیل بزرگ»، از نیل تا فرات منجر خواهد شد. حال با ماهیت واقعی مخالفان صلح با اسرائیل بیشتر آشنا می‌شویم؛ اینان بدون استثناء از تشکیل اسرائیل بزرگ حمایت می‌کنند.

فرض کنیم چنین کشوری ایجاد شود. از آنجا که اربابان نتانیاهو در ینگه‌دنیا خواهان شناسائی اسرائیل به عنوان «دولت یهود» هستند، این دولت نیز با تکیه بر آموزه‌های تورات به گسترش توحش و بحران در منطقه کمک خواهد کرد، و همین امر برای اعضای ناتو کفایت می‌کند. اینان بدون بحران مرگ‌شان حتمی است. ولی شناسائی اسرائیل کنونی به عنوان دولت یهود نیز به خودی خود بحران‌آفرین می‌شود، چرا که دولت یهود همچون دولت اسلامی و یا مسیحی قانون‌شکن و نظم‌ستیز خواهد بود. و چرا راه دور برویم. رهبر واتیکان که مزورانه از جنایات کشیش‌های کودک‌باره ابراز تأسف می‌کند و از قربانیان تقاضای عفو و بخشش دارد، همزمان از گشودن آرشیو واتیکان به روی تشکل‌های مدافع کودکان قربانی نیز خودداری به عمل می‌آورد، چرا؟ چون در اینصورت جهانیان از همدستی پاپ فعلی و اسلاف‌اش با کودک‌بار‌گان جنایتکار مطلع می‌شوند.

پیشتر در غرب چند رسانه به این امر اشاره داشتند، ولی سروصدای‌شان را خواباندند. خلاصه اگر آرشیو واتیکان در اختیار حقوقدانان قرار گیرد، حضرت کاردینال راتزینگر و نزدیکان‌شان رسوای خاص و عام می‌شوند و نه تنها دکان واتیکان تعطیل خواهد شد که الیزابت دوم و کلیسای آنگلیکن نیز در جایگاه پرافتخار طرفداران کودک‌بار‌گی کاتولیک‌ها می‌نشینند. فعلاً تظاهرکنندگان مخالف سفر رسمی پاپ به انگلستان، کاردینال راتزینگر را به لقب «سردستة باند کودک‌بار‌گان» مفتخر کرده‌اند. پس ما هم ایشان را در لندن رها کرده باز می‌گردیم به مصاحبة پروفسور اعتماد ساکن فرانسه!

مژده به دوستداران چاخان و خودستائی و گزافه‌گوئی و مردم‌پرستی و سفسطه در مسیر مطالبات ارباب، آنهم از طریق زدن نعل وارونه! هم‌میهنان شوت‌وپرت! «پروفسور» اکبر اعتماد که پیشتر در قهوه‌خانة «بی. ‌بی. ‌سی» برای بچه‌های خوب قصة کدو قلقله زن تعریف می‌کردند، و از رشادت‌های خاله سوسکه در میدان نبرد با آقا موشه داد سخن می‌دادند به حنازرچوبه اسبابکشی کرده و بیا و ببین، چه داستان‌ها که نگفته‌اند! اگر نمی‌دانید بدانید که جناب «دکتر» اکبر اعتماد، مدت 4 سال آزگار «حسین‌وار» در برابر شاه «مستبد» ایستاده و با جهان استکبار مبارزه فرموده‌اند، درست مانند خمینی دجال! با این تفاوت که خمینی وظیفه داشت برای حفظ منافع ارباب بر طبل مبهمات «اسلام» بکوبد و آمریکا را دشمن اسلام جلوه دهد، حال آنکه دکتر اعتماد همچون محمد مصدق وظیفه دارد جهت تأمین منافع غرب ذکر مبهمات «ملی»‌ بگیرد و برای «منافع ملی» سینه بزند. «منافع ملی» مطلوب اکبر اعتماد در «قدرتمند» شدن ایران خلاصه می‌شود! و می‌دانیم که هیچ فردی با قدرتمند شدن کشورش مخالفتی نخواهد داشت، کاملاً بر عکس! بنابراین همة ایرانیان خواهان یک ایران قدرتمند خواهند بود، اما جالب اینجاست که از نظر پروفسور اعتماد یا بهتر بگوئیم از دید کارفرمایان‌شان، ایران قدرتمند، باید بر شعارهای پوچ امام «روشن‌ضمیر» تکیه کند. بله، همانطور که می‌بینیم طراحان کودتای ناکام میرحسین اهداف والائی داشتند که همچون اشغال سفارت آمریکا و ملی کردن صنایع نفت به یکجانبه‌گرائی، قانون‌شکنی و نقض‌ تعهدات بین‌المللی نیازمند بود، و در واقع برخلاف تمامی ادعاها با منافع ملی ایران در تضاد قرار می‌گرفت.

پیشتر در اینمورد، یعنی در بارة قانون‌شکنی و یکجانبه گرائی و تضادشان با منافع ملی به کرات توضیح داده‌ایم، باز هم می‌گوئیم که استعمار غرب برای توجیه یکجانبه‌گرائی خود به یکجانبه‌گرائی جیره‌خواران‌اش نیاز دارد. همچنانکه شاهد بودیم آمریکا برای اعمال تحریم‌های اقتصادی و نهایتاً جنگ‌افروزی بر علیه ملت ایران به اشغال سفارت خود در تهران احتیاج داشت. و فقط پس از این عمل خانئانه بود که آمریکا توانست ضمن اعمال تحریم‌های اقتصادی، دارائی‌های ایران را در بانک‌های‌اش مسدود کند و همزمان بازار سیاه و تجارت قاچاق را رونق دهد. در همین دوره است که قاچاق انسان، اسلحه، مواد غذائی و ... و خصوصاً ادامة جنگ استعماری با عراق همین تجارت پنهان را گسترش می‌بخشد. همچنانکه پیشتر هم گفتیم حکومت آخوندی از منهیات تغذیه می‌کند،‌ بنابراین گسترش دامنة منهیات، منافع حکومت آخوند را افزایش می‌دهد، و تحریم‌های اقتصادی نیز منافع اربابان آخوند را. این بود دلیل واقعی گروگانگیری اوباش پیرو خط امام.

پس از اشغال فرمایشی سفارت آمریکا، تحریم‌های اقتصادی و جنگ بر ملت ایران تحمیل شد و تمام شرکت‌های اروپائی با کمال میل از این تحریم‌ها استقبال کردند، چرا که تحریم اقتصادی به معنای رونق بازارسیاه و تجارت موازی خواهد بود. و در شرایط فعلی برای کمک به توسعة مافیای تجارت زیرزمینی لازم است حکومت اسلامی از اجرای تعهدات خود در برابر جامعة بین‌المللی سرپیچی کند. به همین دلیل است که «پروفسور» اکبر اعتماد از بلندگوی ارباب استفاده کرده، توصیه می‌نمایند که ایران از «ان. پی. تی» خارج شود! حنازرچوبه مورخ، 27 شهریورماه 1389 هم اظهارات خائنانة ایشان را با کد: 277908 منعکس می‌کند.

«پروفسور» اعتماد ابتدا در باب مبارزات‌ فرضی‌شان با شاه ایران قصة امام حسین را در ویراست هسته‌ای بازتولید کرده، ضمن نادیده گرفتن تحریم‌های ناشی از گروگانگیری، می‌فرمایند، «فرانسه قابل اعتماد نیست، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به همچنین، باید از عضویت آژانس خارج شویم! ایران هرگز پروتکل الحاقی را نپذیرفته، چرا که این پروتکل به تأئید مجلس نرسیده و...» و خلاصه مزخرفاتی از این قماش. اکبر اعتماد می‌پندارد ملت ایران در دوران مصدق یخ زده و هنوز با توسل به شعارهای پوچی از قبیل «مردم»، «منافع ملی» و «مجلس» می‌توان ملت ایران را به سپر بلای آنگلوساکسون‌ها در برابر مسکو تبدیل کرد:

«من به مدت چهار سال در مقابل شاه هم ايستادم [...] می‌گفتم چيزي را كه با حق حاكميت ملی ايران تضاد دارد نمي‌توانم امضا كنم و براي كسي كه سي سال ديگر در جاي من مي‌نشيند تصميم بگيرم و بگويم [...] دربارة هر كاري كه راجع به سوخت مصرف شده مي‌خواهي انجام دهي بايد [...] اجازة آمريكائي‌ها را بگيري [...]»


بله می‌بینیم که جناب «پروفسور» خیلی مبارزند. ایشان همچون امام خمینی روشن‌ضمیر ضمن دریافت حقوق از دولت ایران در برابر استبداد شاه هم ایستادگی می‌کردند؛ به این می‌گویند مدیر کربلائی! مسیو اعتماد که امروز در پاریس جلوس فرموده‌اند با تکیه بر سوابق مبارزاتی‌شان،‌ به خود حق می‌دهند برای ملت ایران «نسخه» بپیچند. حضرت «پروفسور» ابتدا می‌فرمایند، اگر شرایط سیاسی تغییر کند، ممکن است از تحویل سوخت هسته‌ای به ما خودداری کنند، پس ما باید در این زمینه به خودکفائی برسیم. اما از آنجا که شارلاتانیسم فاقد انسجام منطقی است، همین فرد در ادامة اظهارات‌اش می‌گوید، ما هم مثل خیلی‌ها تکنولوژی غنی‌سازی را از دیگران گرفته‌ایم! خلاصه عجیب است که تکنولوژی وارداتی از نظر ایشان هیچ اشکالی در امر «استقلال» فرضی ایجاد نمی‌کند! حال آنکه گذشته از واردات تکنولوژی غنی‌سازی که می‌تواند هر لحظه به هزار دلیل متوقف شود، موضوع مهم‌تر تکنولوژی «بازیافت» زباله‌های سوخت هسته‌ای است که حتی آلمان و آمریکا نیز از آن برخوردار نیستند و گویا پروفسور اعتماد این نکتة پیش‌پاافتاده را فراموش کرده باشند، و مسلماً به همین دلیل است که دست از مغلطه نمی‌شوید: ‌

«مگر غني‌سازي ممنوع است؟ [...] مي‌خواهيم غني سازي كنيم. مي‌پرسند تكنولوژي را از كي گرفته‌ايد؟ از هر كسي گرفته باشيم. مگر اين‌ها، همه‌شان تكنولوژي را خودشان ساخته‌اند؟ هر كسي احتمالاً مقداري از فناوري را از جائي گرفته است[...]»


بله این اظهارات گوساله فریب چنین القا می‌کند که صدور تکنولوژی غنی‌سازی به ایران هرگز خدشه‌دار نخواهد شد! اما پوچ‌پردازی‌های دکتر اعتماد به این مختصر محدود نمی‌ماند! ایشان ابتدا گفته‌اند فعالیت‌های ایران صلح‌آمیز است اما در ادامه می‌افزایند، آمریکا هم بمب اتمی دارد، چرا ما نداشته باشیم؟! اکبر اعتماد می‌گوید، «خطر اسرائیل از ما بیشتر است، چرا آژانس با اسرائیل کاری ندارد؟» گویا ایشان نمی‌دانند که اسرائیل پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی، «‌ان.‌ پی. ‌تی» را امضا نکرده! اما مگر هر غلطی که اسرائیل کرد ایران هم باید بکند:‌

«آمريكا مي‌گويد اگر ايران سلاح هسته‌اي داشته باشد خطر براي دنيا است. خودش كه بيست هزار بمب اتمي دارد[...] اسرائيل كه با همسايگان‌اش در نزاع است و سلاح هسته‌اي دارد، چرا خطرناك نيست[...]»


حال که با مفهوم فعالیت صلح‌آمیز در قاموس پروفسور اکبر اعتماد آشنا شدیم می‌توانیم به دلیل اصلی اسلام فروشی رادیوفردا نیز پی ببریم. اکبر اعتماد می‌گوید، بالاترین مقام‌های حکومت اسلامی مخالفت خود را با ساختن سلاح هسته‌ای اعلام داشته‌اند ولی غرب ادعا می‌کند، اگر ایران به فناوری هسته‌ای دست‌ یابد، سلاح هسته‌ای می‌سازد. چون غرب از ایران می‌هراسد! بله، اخیراً آن گوسالة ننه حسن در مجلس خبرگان به پیروی از اوامر ارباب به هراس غرب از اسلام اشاره کرده و تاکید نموده بود که «آمریکا برای نفت به منطقه نیامده برای مبارزه با اسلام آمده.» اکبر اعتماد هم ادعا می‌کند، غرب از ایران می‌ترسد، چرا که ایران خارج از عرصة «سیاسی ـ اقتصادی» غرب قرار گرفته:

«اينها از دست يافتن [ایران] به فناوري هسته‌اي مي‌ترسند. چون ايران از لحاظ سياسي با كشورهاي غربي در تعارض است [...] ايران را چون فكر مي‌كنند كه درون سيستم اقتصادي خودشان نخواهد بود [...] از لحاظ سياسي در تنگنا قرار مي‌دهند[...]»‌

می‌بینیم که «استقلال» کشورمان از نظر سیاسی و اقتصادی، حداقل در زبان الکن جناب پروفسور «تأمین» شده، فقط معلوم نیست چرا ارز حاصل از چپاول نفت ما در بانک‌های غرب ذخیره می‌شود و به چه دلیل این نظام «مستقل از غرب» بالاجبار با پادوهای غرب در منطقه پیمان «امنیتی ـ نظامی» منعقد می‌کند؟ اینجاست که موضوع اسلام خواص از اهمیت ویژه برخوردار خواهد شد. خلاصه بگوئیم، «اسلام خواص» ریشه در طویلة‌ مک‌کارتی دارد که خواهان تجهیز ایران به سلاح هسته‌ای است. و برای تحقق این امر خیر کافی‌ است اسلام رهبر آینده «اسلام خواص» باشد!

سایت رادیو فردا، ‌مورخ 27 شهریورماه 1389 در مطلبی به قلم استاد مجید محمدی، تحت عنوان، «اسلام‌گرائی عوام‌گرایانه» چنین القاء می‌کند که سیاست حکومت اسلامی پیرو استعمار غرب نیست، بلکه در گرو اعتقادات و باورهای خمینی و خامنه‌ای بوده و معیار سنجش آنهم جایگاه مداحان در حکومت مذکور است! به عبارت دیگر، استاد محمدی ادعا دارند حضور چشمگیر مداحان «بی‌سواد» در دستگاه خامنه‌ای چنین افتضاحی در ایران به راه انداخته:

«در دو دهه‌ای که از حکومت خامنه‌ای می‌گذرد [...] نقش مداحان در تعیین جهت سیاستگذاری‌ها، تصمیم‌گیری‌ها، انتخاب مدیران دولتی و رقابت‌های سیاسی افزایش یافته [...] مداحان در دوران خمینی صرفاً نقش حاشیه‌ای [...] برای رعایت ظواهر شرعی را داشتند [...] اسلام در دوران خمینی توسط روحانیت و فقها تبیین و تفسیر می‌شد [...]»


پس شهربانی آیرون‌ساید و ساواک چه کاره‌اند؟ مگر مداح می‌تواند بدون حمایت ساواک دهان باز کند؟! ‍ خمینی کبیر هم تحت فشار همین ساواک مجبور شد فرمان 8 ماده‌ای‌اش را پس بگیرد! اظهارات استاد محمدی بیشتر به یک شوخی خنک می‌ماند! ایشان در ادامة شوخی‌های خود ادعا کرده‌اند، عوام‌گرائی مداحان و حکومت حامی آنان هویت انواع اسلام‌گرائی را مشخص نمی‌کند، سپس به سه نوع اسلام‌گرائی خواص: فقه‌گرا، عدالت‌محور و ملی‌گرایانه اشاره فرموده‌اند که در دوران خامنه‌ای به حاشیه رانده شده و گویا جای خود را به اسلام‌گرائی عوام داده:

«در دوران خامنه‌ای [...] اسلام‌گرائی موعودگرایانه‌ نظامی‌گرا، و [...] فاشیستی و [...] امپریالیستی برآمدند [...] که به عوام به عنوان پیاده‌نظام حکومت دیکتاتوری [...] نیاز دارند [...]»


به نظر می‌رسد جناب محمدی بهارعاظادی، اشغال سفارت آمریکا و زوزة «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا» را در تحلیل عمیق‌شان بکلی فراموش کرده باشند! شاید هنوز به دنیا نیامده بودند. متأسفانه ما به دنیا آمده بودیم و این دوران درخشان را هرگز فراموش نخواهیم کرد! در هر حال، اصل مطلب جناب محمدی این است که داستان‌های مذهبی از «تاریخی‌ات» برخوردار بوده و بر دانش و آگاهی و تجربة‌ مذهبی می‌افزاید! به زبان ساده‌تر ایشان «باورهای مقدس» را در ترادف با رخدادهای تاریخی قرار می‌دهند و با این عمل شارلاتانیسم خود را نیز اثبات کرده و آنرا به اوج می‌رسانند:

«[مداحان] به چند داستان مذهبی نیاز دارند که آن را [...] نه از کتاب‌های تاریخی، بلکه [...] به شکل سینه‌به‌سینه فرا می‌گیرند [...] این داستان‌ها باید شور مذهبی را تحریک کند و نه دانش و آگاهی و تجربه‌ مذهبی را [...]»


باید ببینیم کدام مورخ داستان‌های جبرئیل در غار حری، ‌ یا موجودیت فاطمه و معجزات عیسی و موسی را به عنوان رخداد تاریخی می‌پذیرد که آقای محمدی داستان مذهبی را در کتاب تاریخ یافته‌اند؟ متأسفانه حدیث و روایات را نمی‌توان تاریخ نامید! چه مداحان از آن‌ها استفاده کنند و چه نکنند. در تاریخ معجزه و خدا و مقدسات نمی‌تواند وجود داشته باشد. تاریخ، حرکت انسان‌هاست برای دستیابی به اهداف مشخص مادی در زمان و مکان مشخص! و هیچکس نمی‌تواند از تاریخ، داستان مذهبی استخراج کند. همچنین کسی نمی‌تواند ادعا کند که آشنائی با حکایات مذهبی به ارتقاء «دانش» افراد منجر می‌شود! آشنائی با داستان کربلا فقط شناخت از یک قصه به دست می‌دهد و بس! اما اگر امثال حاج منصور ارضی لات و اوباش شمرده می‌شوند و اسلام‌شان هم عامیانه است، این امر نمی‌تواند امتیازی برای اسلام‌فروشان فکل‌کراواتی کسب کند:

«[...] مداحان [...] داستان‌های مذهبی را برای [افراد] عمدتاً کم‌سواد یا بی‌سواد [...] روایت می‌کنند [...]مداحان [...] خود را موظف به رعایت [...] موعظه‌های اخلاقی نمی‌بینند [...] نگاهی منفی و سلطه‌جویانه به زنان دارند [آنان] خشونت را تقدیس کرده و آن را نشانه‌ مردانگی می‌دانند [...]مداحان [...] با لات‌ها و اراذل و اوباش نشست و برخاست دارند و از میان آن‌ها برمی‌خیزند [...] در ادبیات مداحان اثری از دانش قرآنی یا حدیث [...] به چشم نمی‌خورد[...]»

به فرض که چنین باشد! کسی را به دلیل خاستگاه اجتماعی‌اش نمی‌توان تحقیر کرد، چرا که هیچکس خاستگاه اجتماعی خود را انتخاب نکرده. اگر امثال حاج منصور ارضی از امکانات مالی و اجتماعی امثال ‌شیخ مهدی بازرگان و سحابی‌ها برخوردار بودند مسلماً اعتقادات مذهبی‌شان را به ابزار سیاست استعمار تبدیل نمی‌کردند. این لات‌ولوت‌های پائین شهر را دستکم نگیرید! ابتذال در رفتار اینان ناشی از شرایط اجتماعی حاکم بر آن‌هاست، حال آنکه ابتذال و بیشرمی امثال محمد خاتمی و میرحسین موسوی و ... و دیگر «نخبگان» حکومت اسلامی همچون مغلطه‌های «پروفسور» اکبر اعتماد بازتابی است از وقاحت استعمار که در قفای این آدمک‌ها پنهان شده. اما گذشته از همة‌ این مسائل، اعتقادات مذهبی و باورهای افراد هر چه باشد، «حریم خصوصی» آن‌هاست و مسئولین بسیار محترم رادیوفردا بهتر است از تهاجم همه جانبه به حریم خصوصی افراد دست بردارند. تا ما هم به مناسبت اتحاد کلیسای آنگلیکن با واتیکان یک خاطره از جنگ برای‌شان نقل کنیم.

آنروزهای نورانی که عراقی‌ها تهران را بمباران می‌کردند، یک‌نفر از همین زهرمارسلطنه‌ها می‌گفت، «این عرب‌های پدرسوخته،‌ وقتی بمب‌ها‌شونو پرتاب می‌کنن، میان پائین مردمو به مسلسل می‌بندن! بعد هم باک بنزین هواپیما را روی سر مردم می‌ا‌ندازن!» ایشان وقتی «حیرت» را در نگاه مخاطب می‌دید، می‌گفت، «خودم تو میدان تجریش دیدم!» مسلماً ایشان هم اگر سری به کتاب‌های تاریخ زده بودند چنین داستانی تعریف نمی‌کردند. اما از این داستان‌ها در مورد جنگ فراوان است، به عنوان نمونه حاجی ابوتراب، در باب الطاف و معجزات هیتلر به روایت از مسافری که از سلماس به تهران آمده، چنین می‌گوید:

«دو هفته پیش هواپیماهای آلمانی آمده بودند روی شهر. بعد مردم دیدند از توی هواپیما قوطی بالدار میاد به طرف خانه‌شان اول ترسیدند که مبادا بم [بمب] باشه، همینکه درش را واز کردند فکرش را بکنید که مثلاً چی آن تو بوده؟ قوطی‌های سیرابی و جگرک بسیار ممتاز که تو دهن آب می‌شده. نه ازین سیرابی‌های اینجا، اما همه شسته و تمیز. روی قوطی نوشته شده بود: پاینده باد ایران، چو ایران نباشه تن من مباد! این هدیة ناقابل را به ایرانیان عزیزم تقدیم می‌کنم، امضاء هیتلر. من قوطیش را دیدم [...]»
«حاجی‌آقا»، ص. 38