سه‌شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۹


مایکل و منصور!
...
«حق خودت را بگیر [...] پررو، وقیح و بیسواد[ باش] گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کارها بهتر درست بشه[...]»
منبع: «حاجی آقا»، ص. 25

گویا «مایکل لدین» هم برای تأمین «حق» آمریکا و متحدان‌اش نصایح حاجی ابوتراب را آویزة‌ گوش کرده باشد. ایشان برای حفظ جایگاه ممتاز آخوند و پاسداری از ارزش‌های طویلة‌ مک‌کارتی، یعنی تأکید بر مزخرفاتی از قماش «دین ضداستبداد» همزمان چندین دروغ شاخدار را با واقعیت در هم آمیخته و به مخاطب حقنه فرموده‌اند. البته «مایکل‌ لدین» در به کار بستن سفارشات داهیانة «حاجی‌آقا» تنها نیستند، قلم‌فرسائی اسمال تیغ‌کش‌های ارسالی جمکران به ینگه دنیا نیز در مسیر همین بیراهة مقدس فریب ادامه دارد. پس ابتدا از نخبگان جمکران آغاز کنیم که پیش‌فرض‌های کشکی و من درآوردی اعضای طویلة مک‌کارتی یعنی «جامعة دینی» برای‌شان «واضح» و «مبرهن» شده، و در هم‌سوئی کامل با مقام‌معظم رهبری جهت نبرد با «علوم انسانی» قیام فرموده‌اند.

باید اذعان داشت که نصایح حاجی‌ابوتراب خیلی کارآئی دارد! یانکی‌ها، دارودستة خاتمی در داخل و خارج مرزها، اصولگرایان و همة «حق‌طلبان» باورمحور از این نصایح گهربار بهره‌مند می‌شوند. برای ما عجیب است که پروفسور مجید محمدی افتضاحات حکومت اسلامی را به گردن «مداحان»‌ بیسواد می‌گذارند و چشمان شهلای‌شان ده‌ها «مداح» ساکن اروپا وآمریکا، یا همان قلم به دستان پلیدی را که هدف‌شان آلودن انسان و حقوق‌انسانی به باورها و توهمات است نمی‌بیند. از آنجمله‌اند کنیزکان و غلامبچگان ارسالی ملاممد خاتمی به فرنگ که ابزارشان آمیختن پرروئی به وقاحت، و تظاهر به حماقت است؛ ‌ شاید هم واقعاً احمق باشند! چرا که در هر حال مخاطب را ابله می‌انگارند. این حضرات که در یونجه‌زارهای آمریکا به مفتخوری مشغول‌اند، وظیفه‌شان این است که با تکیه برانواع جفنگیات، دخالت «باورها» را در عرصة «سیاست» توجیه کنند. به این ترتیب تمام جنایات فدائیان اسلام در ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین موجه و مقبول خواهد شد!

به طور مثال، آن‌ها که به عنوان اعتراض به برگزاری کنسرت در ماه «مبارک» رمضان در هرات بمب منفجر می‌کنند،‌ به وظیفة ‌دینی‌شان عمل کرده‌اند، و «حق» هم با آن‌هاست! چرا که این جانوران وحشی و انسان‌ستیز خود را «انسان دینی» به شمار می‌آورند و از آنجا که دین‌شان هم خیلی «برحق» است خود را در ارتکاب هر جنایتی به نام دین محق خواهند دید. به همین دلیل است که «جدائی دین از سیاست» برای الاغ‌های طویلة مک‌کارتی جداً به کابوس تبدیل شده.

«جدائی دین از سیاست»، به این معناست که احکام توحش دین را نمی‌توان به عنوان «قانون» بر یک ملت تحمیل کرد. و هیچ فرد یا گروهی در یک جامعه حق ندارد، به زور چماق و چاقو دیگران را به رعایت باورهای خود و یا گروه متبوع خود موظف کند. در یک دمکراسی، «اساس» انسان است نه «باورهای» فردی و جمعی. در نتیجه آخوند جماعت، چه با دستار و ‌چه بی‌دستار حق ندارد به عنوان «ناظر الهی» بر تدوین و اجرای قوانین نظارت داشته باشد. به عبارت دیگر، امثال حاج سید جوادی‌ خائن حق ندارند بر اساس حدیث مسلم و روایت معصوم قانون اساسی برای ملت ایران «اختراع» ‌کنند. خلاصه اگر تدوین قوانین بر پایة «نظارت الهی» و توجیه مواضع «دینی» صورت گیرد، هیچ قانونی مزاحم باورهای مقدس و برحق و ممتاز و بسیار پیشرفتة پادوهای محفل برژینسکی نخواهد شد! این مقدمه را نوشتیم تا بپردازیم به اصل مطلب یعنی سینه زدن چماقداران تحکیم وحدت در «روزآنلاین» برای «حق‌طلبی» و توجیه دخالت دین در سیاست،‌ با توسل به مغلطه و تحریف و بافتن آسمان به ریسمان. اینان با تخریب «انسا‌ن‌محوری»، که پایه و اساس دمکراسی است، انسان را با «انسان مذهبی» جایگزین کرده‌اند تا بتوانند گله‌پروری و پوپولیسم و جمع مقدس را در برابر «انسان» قرار دهند.

اینکه پس از 31 سال جنایت و توحش حکومت اسلامی، کسی به خود اجازه دهد آخوند صانعی و امثال منتظری را به عنوان شخصیت محبوب مردم معرفی کرده، با تحریف «جدائی دین از سیاست»، تعریف نوینی از «دمکراسی» نیز به مخاطب ارائه دهد ـ تعریفی که بر حکومت توحش جمکران منطبق شده ـ مسلماً وقاحت و بیشرمی بسیار می‌طلبد. گویا فردی به نام «ع. افشاری» از این نظر واجد تمامی شرایط است.

«ع. افشاری» در سایت «روز»،‌ مورخ 29 شهریورماه 1389، ابتدا سیاست را به عنوان «علم تدبیر امور جامعه» در ابهام فرو می‌افکند، و پس از ارائة‌ این «تعریف» گنگ و مبهم،‌ دخالت «انسان مذهبی» را در این سیاست الزامی می‌شمارد. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. بارها گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم، «ابهام» فاقد چارچوب است، در نتیجه زمانیکه سیاست را در ابهام قرار دادیم به سهولت می‌توان ابهام دین و باورها و هر ابهام دیگر، از جمله مطالبات پنهان استعمار را در آن گنجاند. روند کار این است که ابتدا سیاست را تحریف می‌کنند، سپس کار را به تحریف «انسان» می‌رسانند، آنگاه دست به تحریف دمکراسی می‌زنند و بجای «حاکمیت قوانین انسان‌محور»، دمکراسی را‌ بر باورمحوری «انسان مذهبی» منطبق می‌کنند. اینهمه، تا به قول حاجی‌آقا «کارها بهتر درست بشه!» اما این روند کودکانة‌ تحریف امروز دیگر کاملاً شناخته شده است.

برادر «دینی»، افشاری ابتدا «سیاست» را در «سرمشق دمکراسی» معنا می‌کند. ایشان می‌فرمایند، سیاست یعنی حفظ، گسترش و استفاده از قدرت در چارچوب مشارکت و نظارت عمومی شهروندان! حال آنکه باید حضورشان بگوئیم نه تنها سوراخ دعا را گم کرده‌اند که وردشان هم شکمی و کشکی است. سیاست در یک دمکراسی یعنی «اعمال» قوانین انسان‌محور و تأمین حقوق انسانی برای «تک، تک» افراد جامعه! این امر هیچ ارتباطی به «حضور» و مشارکت و گله‌پروری و هیاهوی جمعیت و «مردم» ندارد:

«سیاست [...] در سرمشق دموکراسی، سیاست در معنای حفظ، گسترش و استفاده از قدرت به مشارکت و نظارت عمومی شهروندان محدود می‌گردد[...]»


متأسفانه این نظریه‌پرداز نخبه و فرهیخته، «دمکراسی» را با پوپولیسم و گله‌سالاری، فاشیسم و نازیسم اشتباه گرفته‌اند! در یک دمکراسی حقوق فردی که در امور جامعه هم هیچ مشارکتی ندارد می‌باید به اندازة هر فرد دیگر رعایت شود! این است تفاوت طویلة مذهبی با جامعة انسانی: برخورداری از «حق انتخاب آزاد»! و این حق خارج از سنگر حق و باطل دینی و بومی و قومی قرار می‌گیرد. در یک دمکراسی «انسان» به دلیل «انسان» بودن از حقوق برخوردار است، نه به شرط و شروط دیگر. در یک جامعة ‌دمکراتیک اصل بر «مشارکت» و «نظارت» عموم نیست، اصل بر «حق انتخاب آزاد»‌ فردی است و برای حفظ همین حق اساسی و پایه‌ای است که آخوند جماعت می‌باید الزاماً از دخالت در سیاست، یعنی از حق نظارت بر تدوین و اجرای قوانین محروم شود. به عبارت دیگر، سرکار با ابعاد حقوقی «جدائی دین از سیاست» کاملاً بیگانه‌اید و مسلماً به همین دلیل است که با هر نفسی که می‌کشید، زمان و مکان و انسان یعنی واقعیت را نفی می‌کنید تا بتوانید همچون شیرین عبادی و دیگر رجاله‌های منتخب محفل احترام به ادیان، از طریق نقض آشکار مفاد اعلامیه جهانی حقوق‌بشر، «انسان مذهبی» را بجای «انسان» بنشانید.

«ع. افشاری» می‌پندارد که سیاست، یعنی هر آنچه تل موهوم «مردم» بخواهد! دلیل هم اینکه در طویلة جمکران حزب در مفهوم معاصر کلمه نمی‌تواند وجود داشته باشد، چرا که امام روشن‌ضمیرشان به دفعات حزب را «عامل تفرقه» دانست، و ساواک و شهربانی نیز جهت تأکید بر فرمایشات رهبر کبیر «انقلاب»، ماشالله قصاب و زهراخانوم را با شعار ابلهانة «حزب، فقط حزب‌الله» راهی خیابان‌های تهران کرد. در نتیجه، بازماندگان همین «حزب‌الله»، یا بهتر بگوئیم، فعلة فاشیسم می‌پندارد «حزب مذهبی» هم می‌تواند وجود داشته باشد! حال آنکه در یک دمکراسی برنامة حزب نمی‌تواند مبتنی بر باورهای مقدس دینی باشد. به زبان ساده‌تر، برنامة‌ احزابی که در اروپا نام خود را «دمکرات مسیحی» گذاشته‌اند، به هیچ عنوان گسترش مسیحیت نیست! دلیل هم اینکه در یک دمکراسی، قانون به هیچ حزبی اجازة فعالیت مذهبی نمی‌دهد! این‌گونه فعالیت‌ها تحت نظارت بنیاد مذهب صورت می‌پذیرد که به نوبة خود موظف است «نظم قانونی» را در جامعه رعایت کند. به عبارت دیگر برپائی مراسم مذهبی در دمکراسی‌های غرب فقط در چارچوب قوانین لائیک حاکمیت صورت می‌پذیرد، نه در راستای «خواست مردم!» این قوانین به کاتولیک‌های متعصب فرانسه اجازه داد، برای اعتراض مسالمت‌آمیز به فیلم «آخرین وسوسة مسیح» در شهر پاریس راهپیمائی کنند! ولی طبق همین قوانین شبکة‌ تلویزیون دولتی فرانسه نیز فیلم مذکور را برای عموم به نمایش گذاشت!

سخن کوتاه، خواسته‌های مبهم تل موهوم «مردم» هیچ ارتباطی با دمکراسی نداشته و ندارد. اگر چنین مغلطه‌ای را در سیاست کشور به میان آوریم به این نتیجة درخشان خواهیم رسید که به طور مثال آنچه در قبائل آدمخواران آمازون می‌گذرد، از آنجا که «تل مردم» با آن همراهی کرده، حتماً می‌باید دمکراسی به شمار آید! چنین نتیجه‌گیری‌ای مضحک‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد،‌ از اینرو آن «جوهره دمکراسی» هم که سرکار اختراع کرده‌اید، از منظر فلسفی و سیاسی در تضاد با «دمکراسی» قرار می‌گیرد. چرا که در یک دمکراسی تصمیمات سیاسی و اجتماعی «انسان‌دیندار» نمی‌تواند بر افراد دیگر تحمیل شود:

«سطح دیگری از سیاست موثر بودن در پروسة تعیین نظرات و انتخاب‌های مردم و سیر تحولات اجتماع است. با این تعاریف، سلب حق حضور سیاسی از دین و دین‌داران نه تنها امر منطقی نیست بلکه با جوهرة دموکراسی نیز ناسازگار است.»

اولاً قانونگذار در یک دمکراسی الزاماً لائیک است و «انسان دیندار» یا انسان «دین‌ستیز» یا بهتر بگوئیم باورفروش و باور‌ستیز حق ندارد باورهای‌اش را بر دیگران تحمیل کند. چرا که سیاست عرصة‌ «باورها» نیست، عرصة امکانات واقعی و مادی است. از سوی دیگر، «انسان دیندار» به عنوان «باورمدار» نمی‌تواند با واقعیات مادی ارتباطی «منطقی» برقرار کند! ‌ این قماش انسان‌نما، همچنانکه طی31 سال اخیر هم شاهد بودیم، اعتقادات‌اش را با چوب و چماق بر دیگران تحمیل می‌کند، و در هزارچم دالان‌های سیاست جامعه نهایتاً کارش به حفظ منافع استعمار جهت تأمین منافع مادی خود می‌رسد. ارتباط محمد خاتمی با جرج سوروس چگونه تعبیر می‌شود؟ ملاممد برای اقامة نماز به ملاقات سوروس رفته بود، یا برای زد و بند و پدرسوختگی‌های معمول؟ ارتباط شیرین عبادی با محافل «احترام به ادیان»‌ چه توجیهی دارد؟ اهدای تندیس حقوق‌بشر به یک آخوند جنایتکار همچون منتظری چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ آخوند منتظری مدافع حقوق‌بشر بوده؟ منتظری اصولاً «بشر» را در چارچوب تعاریف حقوقی رایج معاصر قبول ندارد، این فرد چگونه می‌تواند مدافع حقوق موجودی باشد که فی‌نفسه آن را نفی می‌کند؟ منتظری با حق انتخاب آزاد انسان موافق بود؟ به هیچ عنوان! منتظری همچون دیگر ملایان سیاست‌زدة‌ حوزه علمیه جیره‌خوار استعمار بود. زندان رفتن‌اش هم مانند زندانی شدن شریعتی و شیخ‌مهدی بازرگان در راستای سیاست تبدیل مزدور به مبارز صورت پذیرفت.

سیاست استعمار چنین ایجاب می‌کرد که همة مخالفان دروغین شاه اقامتی «تزئینی» در زندان داشته باشند تا زندگی‌ بی‌بارشان به زندگی ائمه و معصومین شیعی‌مسلکان شباهت پیدا کرده، از این مفر «تقدس» بیابند. شاهدیم که هنوز هم این روند گوساله فریب ادامه دارد. کافی است به نامه‌های سرگشادة زندانیان تزئینی و مخالف‌نمایان حکومتی بنگریم تا به ابعاد گستردة انسان‌ستیزی استعمار پی ببریم. این قلمفرسائی‌ها همچون نامه‌های سرگشادة پاسدار اکبر جز اشباع فضای سیاسی با ابتذال، خشونت و مقدسات هدف دیگری دنبال نمی‌کند. و چرا راه دور برویم؟ مخالف‌نمایان ساکن ینگه‌دنیا نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند. اینان در واقع به بازتولید بنجل‌های تولیدی طویله مک‌کارتی مشغول‌اند که پیشتر حاج فرج دباغ در «بی‌بی‌سی» برای فروش‌شان بیگدار به آب زده بود و به دلیل بی‌مایگی حریم خصوصی باورها را با «خانة» شخصی خود اشتباه گرفته بود. اما شاهدیم که اینبار افشاری هوشمند، «ذهن» را بجای «خانه» نشانده:

«هر انسان مذهبی [...]برایش مقدور نیست ذهنش را از ارزش‌های مذهبی خالی کند و سپس به سراغ سیاست بیاید. ایندو در ارتباط با هم عمل می‌کند و از سوی دیگر چنین نگرشی غیرواقع‌بینانه است[...]»

این اظهارات بیشرمانه چنین القاء می‌کند که هر کس می‌تواند برحسب «باورهای‌اش» با دخالت در سیاست‌های دولت «قانون‌شکنی» کرده و نظم و امنیت جامعه را مختل کند. همان روندی که دهه‌هاست استعمار غرب با توسل به مقدسات بر جامعة‌ ایران تحمیل کرده و آخرین نمونه‌اش نیز لات‌بازی‌های کروبی و موسوی و زهراخانوم بود که کوری و کری مدعی‌العموم را می‌طلبید. 15 ماه است که قوة قضائیه و نیروهای انتظامی جمکران آشکارا به تشویق قانون‌شکنان مشغول‌اند و در عرصة بین‌المللی نیز حکومت اسلامی برای تأمین منافع ارباب یکجانبه‌گرائی پیشه کرده، ‌ از اجرای تعهدات خود سرباز می‌زند. اینگونه است که «ساتاس» و محفل کیهان بجای دولت برای مذاکرات هسته‌ای تصمیم می‌گیرند، یا اکبر اعتماد از کشور فرانسه فرمان خروج از «ان. پی. تی» و یکجانبه‌گرائی برای دولت صادر می‌کند، باشد که «منافع ملی» حفظ شود! البته مشخص است‌ که این نوع منافع با «منافع ملی» ایران در تضاد قرار خواهد گرفت، چرا که هر دولتی مقررات بین‌المللی را نقض کند به پرداخت «جریمه» در سطوح مختلف بین‌المللی محکوم خواهد شد. همچنانکه لغو قرارداد رژی تنباکو، ملی‌کردن صنایع نفت و سرانجام اشغال فرمایشی سفارت آمریکا برای ملت ایران جز خسارت به بار نیاورد. این ابهام مقدسات دینی و بومی بود که چنین خیانت‌هائی را موجه جلوه داد. در قاموس جیره خواران استعمار دخالت دین در سیاست جهت تحریک افکار عمومی و تشویق یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی «استقلال» خوانده می‌شود!

برای تأمین همین قماش استقلال، لازم است در کشور ایران باورهای گنگ و مبهم مذهبی در ارتباط با سیاست کشور «عمل» کند تا در مسیر چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب ایرانیان راه بند ایجاد نشود. اگر اظهارات بیشرمانه افشاری را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، افرادی که در اروپا و آمریکا پای به عرصة سیاست می‌گذارند،‌ اعتقاد مذهبی ندارند و به قول همان پاسدار بی‌مقدار «خداناباور» شناخته می‌شوند! این است روند استدلالات الاغ‌های طویلة مک‌کارتی: الصاق برچسب بی‌دینی بر پیشانی مدافعان دمکراسی و قرار دادن آن‌ها در تقابل با باورهای مقدس «مردم!» به این ترتیب هر کس بر جدائی دین از سیاست تأکید کند مهر «ضد مذهب» بر پیشانی‌اش الصاق خواهد شد و به قول «ع. افشاری» با واقع‌بینی بیگانه می‌شود! حال آنکه «واقعیت» به عنوان انسان در زمان و مکان مشخص در تقابل با «معنویت» و «مذهب» و توهمات قرار می‌گیرد. آن‌ها که عبارت مضحک «انسان مذهبی»‌ اختراع کرده‌اند، بهتر است بدانند «انسان»، بنا برتعریف، از حق انتخاب آزاد برخوردار است و شایستة جایگاهی است فراسوی دو سنگر حق و باطل. آنکه «مذهبی» است «بنده» خوانده می‌شود، نه انسان! و استعمار همواره بنده‌نواز بوده، هست و خواهد بود. به همین دلیل است که سازمان سیا با توسل به امثال «تری‌جونز» بر طبل مقدسات می‌کوبد. استعمار همواره انسان‌ستیز بوده، هست و خواهد بود. انسان سدی است در برابر مطالبات استعماری؛ این است دلیل بنده نوازی طویلة مک‌کارتی! «حق» نامشروع آنگلوساکسون‌ها در گرو «حق‌طلبی» بندگان افتاده. پس برای گرفتن حق ارباب می‌باید پررو، وقیح و بیسواد باشید، تا کارها بهتر درست بشه، و ما هم بتوانیم به «خاطرات» مایکل لدین بپردازیم که ضمن معرفی «تندروها» به عنوان طرفدار ارتباط با آمریکا، حساب آخوندها را هم از اینان جدا کرده! مایکل لدین، خمینی دجال و دیگر دستاربندان حکومت جمکران را از خیل پادوهای بی‌دستار آمریکا جدا کرده و برای روز مبادا در طویله‌ای مجزی و «ضدآمریکائی» یک آخور مناسب برای‌شان فراهم آورده.

حضرت «لدین» ادعا می‌کنند، «حامیان» حکومت اسلامی «تندرو» بودند و برای ایجاد ارتباط با آمریکا تلاش می‌کردند و ما هم برای مذاکره این تندروهای نازنازی را برگزیدیم که از اطرافیان میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت به شمار می‌رفتند. شاهدیم که حضرت لدین از «بانیان» حکومت اسلامی سخنی به میان نمی‌آورند. یادآور شویم این توضیح واضحات به صورت «نصفه ـ نیمه» در مصاحبة «نیوشا بقراطی» با مایکل‌لدین در سایت رادیوفردا، مورخ 30 شهریورماه 1389 منعکس شده: ‌

«[...] کسانى كه ما با آن‌ها وارد گفت و گو شديم، افرادى از دفتر نخست وزيرى [بودند] از دفتر ميرحسين موسوى و اطرافيانش [...] اين افراد [...] ميانه‌رو به حساب نمى‌آمدند[...]‌ اين افراد خواهان رابطة بهترى با آمريكا و غرب بودند [...]»


بله در اوج «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با ‌آمریکا»، دارودستة موسوی از جمله ابراهیم یزدی و بهزاد نبوی برای بهبود ارتباط، البته ارتباط «پنهان» با گاوچران‌ها «عرق شرافت» می‌ریختند. چرا که ایجاد ارتباط آشکار با حکومت وحوش پرستیژ ارباب را مخدوش می‌کرد. به همین دلیل مذاکره و ارتباط قانونی با آمریکا «مخالفت با اسلام» تفسیر می‌شد، از جمله توسط خمینی دجال و محمد خاتمی شیاد که آن‌زمان سرپرست تبلیغات جنگ بود. می‌دانیم که برچسب جادوئی «مخالفت با اسلام» که همچون خود اسلام در زمرة مبهمات قرار گرفته، طی سدة اخیر برای سرکوب ملت ایران کارآئی بسیار داشته. بی‌دلیل نیست که حکومت اسلامی صدها حاج ‌منصور ارضی را به عنوان «مخالف» به ینگه دنیا صادر کرده، تا پیوسته برای‌مان «بی‌بی‌گوزک‌پردازی» نموده و در همسوئی کامل با تبلیغات دولت جمکران «علوم انسانی» را تحریف کنند، آنهم با توسل به جملة جادوئی «برما واضح و مبرهن است که...»! به عنوان نمونه، پاسدار اکبر با تکیه بر همین ادله و براهین دبستانی کشف کرده که مسائل و مشکلات از سياسی،‌ ‌ اقتصادی و فرهنگی با «دين» پيوند دارد! به عبارت دیگر هر آنچه در جامعه وجود دارد، به دین مرتبط می‌شود؛ چرا که این ارتباط برای پاسدار اکبر «روشن» است. می‌بینیم که اهدای «جایزه» به چنین نابغه‌ای نیز دلائل «روشن» دارد:

«روشن است که مسائل و مشکلات سياسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی معلول علت‌های گوناگون‌اند، اما اگر با دين نيز نسبت، پيوند و ارتباط دارند، که دارند[...]»

بله، ارواح شکم بعضی‌ها مسئله خیلی «روشن» است! ولی در این میان روشن‌تر از همه حماقت فردی است که مشکلات اجتماعی در رده‌های مختلف را با «دین» در ارتباط قرار می‌دهد، حال آنکه «بنیاد دین» فقط یکی از بنیادهای اجتماعی است، و مجموعه بنیادهای یک جامعه به هیچ عنوان به «بنیاد دین» محدود نمی‌شود. این مرزشکنی، یعنی این قماش جفتک‌پرانی در عالم مفاهیم، در واقع تداوم همان مزخرفات «افشاری» است در «روزآنلاین» که در هم‌سوئی کامل با مطالب عمیق استاد مجید محمدی جهت حقنه کردن «دین خواص» به ملت ایران ساخته و پرداخته می‌شود. «دین خواص»، اجتهاد پویا، اعتقاد و اخلاق دینی و ... و مزخرفاتی از این دست در عمل از طریق چرندیات مصاحبة مایکل لدین به اوج خود می‌رسد.

در این مصاحبه به ما می‌گویند، حکومت اسلامی دشمن آمریکا بود و آمریکا برای برخورداری از الطاف رژیم خمینی اسرائیل را فرمود تا اسلحه در اختیار مرده‌شویان قرار دهد! به عبارت دیگر، آقای لدین چنین القاء می‌کنند که این رژیم نکبت و توحش را سازمان سیا ایجاد نکرده. و ما باید بپذیریم که در مرزهای اتحادشوروی سابق به دست توانای خمینی و بازرگان یک رژیم ضدکمونیستی و ضدآمریکائی «پایه‌ریزی» شده بود! در ادامه، مایکل لدین آمریکا را در جایگاه «قربانی» و حسین مظلوم قرار داده و از حکومت نوکران در جمکران نیز تصویر قدرقدرت ارائه می‌دهد. ایشان می‌فرمایند، کمک مالی و حمایت لوژیستیک از کنتراها پیشنهاد «ایران و قربانی‌فر» بوده! به عبارت دیگر، جان نگروپونته و همسر انگلیسی‌اش مجری طرح‌های «کلان استراتژیک» سازمان سیا نبودند، از پیشنهاد سرشار از نبوغ «قربانی‌فر»، یکی از نزدیکان میرحسین موسوی پیروی می‌کرده‌اند! و جالب است که در این مصاحبه قربانی‌فر کذا توسط عدنان کشوقی به حاکمیت اسرائیل «معرفی» می‌شود چرا که ایشان هیچ ارتباطی هم با اسرائیل نداشتند:

«ايران كنترا [...] كجا شكل گرفت و كجا تأئيد شد؟ در كاخ سفيد يا [...] در پنتاگون؟ [مایکل لدین در پاسخ می‌گوید] اصل اين ابتكار از طرف ايران مطرح شد، و از طرف فردى به اسم منوچهر قربانی‌فر.»

اما جالب‌تر اینکه، پیش از کودتای ناکام 22 خرداد، شاهد بودیم که همین مایکل لدین برای سازمان دادن به کودتای کذا در ایران جلسه‌ای در ایتالیا تشکیل داده بود و از قضای روزگار چند تن از فرماندهان سپاه و شخص منوچهر قربانی‌فر نیز در این جلسه حضور داشته‌اند! مسلماً این طرح نیز از ابتکارات حکومت جمکران بوده! حکومتی که پوست و خون و گوشت‌اش از سازمان سیا است! اما از آنجا که سازمان کذا نهایت امر «اهل تقیه» شده، مایکل لدین هر گونه ارتباط اسرائیل با نظامیان جمکران را تکذیب می‌کند. از مایکل لدین می‌پرسند، «هدف» ايران كنترا، مبنی بر ايجاد ارتباط با بعضى افراد نظامى در ايران محقق شد؟ ایشان می‌فرمایند، هرگز چنین هدفی وجود نداشته! البته لدین درست می‌گوید، سپاه پاسداران از بدو تشکیل با اسرائیل در ارتباط بوده و به همین دلیل نیز شیخ مهدی بازرگان وزارت دفاع را به «چمران» واگذار کرد، چرا که این فرد تحت نظارت اسرائیل در لبنان آموزش دیده بود.

و اما بهترین بخش مصاحبه با مایکل لدین آنجاست که به صورت غیرمستقیم به ما می‌گوید، شعارهای ضدآمریکائی و ضداسرائیلی حکومت جمکران ساخته و پرداختة سازمان سیا نبوده و حکومت آخوندها واقعاً آرزوی نابودی آمریکا و اسرائیل را در سر می‌پرورانده:

«آقاى لدين، آمريكا و اسرائيل چطور راضى شدند درست زمانیكه [...] مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل شعار اصلى جمهورى اسلامى بود و هدف جنگ از طرف ايران آزادسازى بيت المقدس عنوان مى‌شد به ايران اسلحه بدهند؟»

این پرسش گوساله فریب پاسخ مزورانه‌تر مایکل لدین را در پی دارد. لدین که به پیروی از نصایح حاجی خود را به خریت زده می‌گوید، چاره نداشتیم،‌ ایرانی‌ها، ‌ آمریکائی‌ها را به گروگان گرفته و آن‌ها را «شکنجه» می‌دادند! می‌خواستیم با رژیم خمینی «تعامل» کنیم گفتیم شاید به خواست خدا موفق شویم:

«ايرانى‌ها آمريكائى‌ها را گروگان گرفته بودند [...] آمريكائى‌ها متقاعد شده بودند كه مى‌توانند با رژيم خمينى تعامل کنند [...]سربازان خود را آزاد كنند. اسرائيلى‌ها هم [...] فكر مى‌كردند كه اين راه [...] شايد موفقيت‌آميز باشد.»

بله ایالات متحد می‌پنداشت که می‌تواند روابط با رژیم خمینی را بهبود بخشد، چرا که رابطه‌اش با خمینی خیلی بد بود! حزب‌الله هم اسرائیلی‌ها را به گروگان گرفته بود و ... و خلاصه به امید خدا نفت رایگان گرفتیم، اسلحه دادیم که هم جنگ گسترش یابد، هم حکومت پوشالی آخوندی بتواند ملت ایران را بهتر و بیشتر سرکوب کند، و هم در‌ آینده بتوانیم از طریق جنبش سبز مراسم آشتی‌کنان با نوکران‌مان به راه اندازیم و تجهیزات نظامی بیشتر، از جمله یک بمب فرضی «هسته‌ای» در اختیارشان قرار دهیم:

«منطق اين اقدام اين بود كه اگر قرار است روابط ايران و آمريكا بهبود پيدا كند، دو اتفاق بايد بيافتد. يكى [آزادی گروگان‌هاى آمريكائی] و دوم اينكه آمريكا كمك كند كه ايران با ورود به جامعة جهانى امكان برخوردارى از تجهيزات نظامى را داشته باشد.»

اینهم معنای «ورود به جامعة‌ جهانی» در قاموس مایکل لدین! مایکل لدین از مدافعان ملاممد خاتمی و از کودتاسازان زبردست ینگه‌دنیاست که برای تحقق اهداف‌اش احتیاج مبرم به «انسان مذهبی» دارد! اصولاً سازمان سیا فقط انسان مذهبی استخدام می‌کند. فکر نکنید جناب لدین مانند حاج منصورها،‌ به روایت پروفسور محمدی، بیسواداند و زنان را تحقیر می‌کنند! به هیچ عنوان! اما ایشان به مراتب بیش از حاج منصور خشونت را تقدیس می‌کنند. چرا که موجودیت‌شان در گرو وحشیگری و خشونت است. تفاوت حاج منصور با مایکل لدین این است که لدین ظاهر آراسته‌ای دارد و مودبانه خود را به حماقت می‌زند «تا کارها بهتر بشه»! اما حاج منصور، هر چند لات‌واوباش، دقیقاً همان است که می‌نماید، و از این نظر به امثال لدین «شرف» دارد.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت